از ذوالقرنین تا کوروش، از معلم اول تا الیاس نبی (ع): تفاوت میان نسخه‌ها

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸۸: خط ۲۸۸:
[[رده: شاهنامه]]
[[رده: شاهنامه]]
[[رده: ژنتیک]]
[[رده: ژنتیک]]
[[رده: مشاهیر]]

نسخهٔ ‏۱۷ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۱:۱۳

وَيَسْـَٔلُونَكَ عَن ذِى ٱلْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا۟ عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا
و از تو درباره «ذو القرنین» می‌پرسند؛ بگو: «بزودی بخشی از سرگذشت او را برای شما بازگو خواهم کرد.»
آیه 83 سوره کهف

عبارت محوری

ذی القرنین

بیان مطلب علمی

خضر و ذوالقرنین (احتمالا کوروش) پسرخاله هم بوده اند و هر دو از شاهزاده های زمان خود بودند. ذوالقرنین، ملک می شود و خضر در خدمت اوست. این خضر، خضر ثانی است و نبایستی با خضر اکبر (که معاصر موسی کلیم علیه السلام بوده است) خلط شود. این خضر ثانی، احتمالا همان خسرو است. بعدها در سده های بعدی از ترکیب شخصیت کوروش و خسرو، یک کاراکتر حماسی به نام کیخسرو توسط مردمان سده های بعدی در روایتهایشان خلق می شود. الیاس نبی (ع) یکبار در حدود 200 سال قبل از کوروش مبعوث می شود و سپس عروج می کند و یکبار هم احتمالا مصادف با زمان کوروش مبعوث می شود و نامش به ادریس (ع) در بابل معروف می شود و احتمالا به همراه خسرو، در خدمت کوروش بوده است. احتمالا کوروش، اقدام به تهیه نسخه هایی از معارف توحیدی (نسخی از معارف ابراهیمی و موسایی) می کند که برای هر قومی مطابق زبان و خرده فرهنگ همان قوم بوده است. آئین زرتشت، حاصل نسخه مخصوص مجوسان بوده است و زرتشت، احتمالا یکی از این سه تن (خضر، خسرو، کوروش) یا مصادف با ایشان بوده است. علت شباهت میان ادیان و اسطوره های ملل ترک و هند و مجوس، ریشه در همین فرمانروایی یکپارچه ذوالقرنینی داشته است. والله اعلم. این فرضیه سازگار با تصور یکی بودن کوروش و ذوالقرنین بنا شده است و اگر این امر بای نحو رد شود،؛فرضیه بالا هم رد می شود. ولی شواهدی چند، چه از قبل و چه نویافته، به نفع یکسانی کوروش و ذوالقرنین وجود دارد والله اعلم.

یک کتاب از قرن 12 (متعلق به فردی به نام عبدالحسین حسینی خاتون آبادی) از کتابی دیگر مربوط به قرن 9 به نام لب التواریخ نقل می کند که پادشاهان از کیانیان 10 نفر بودند و یکی از ایشان را "اسكندر بن دارا ملقّب بذى القرنين" می نامد. این مدرک مهم است چون نشان می دهد که اولا ملوک فارس هم به لقب ذی القرنین ملقب بوده اند. در ثانی چون دارا در این نام هست و چون از کیانیان دانسته شده است پس بایستی از هخامنشان باشد. سوم آنکه تجمیع آن با دیگر شواهد نشان می دهد که معنای لغوی واژه اسکندر، معادل واژه کوروش است و منظور از اسکندر پسر دارا، همان کوروش هخامنشی است. پس با این مدرک می توان گفت که یکی از تواریخ قرن 9، کوروش را ذوالقرنین خوانده است. والله اعلم. ابن جوزی در قرن شش به نقل از عبدالله بن شوذب، خضر (ع) را از فرزندان فارس (یعنی ایرانی) دانسته است و او را در زمان فریدون دانسته است. او اشاره می کند که عده ای از مردمان، ذوالقرنین را همان فریدون می دانند و این دو را یکی بر می شمرند. برخی منابع دیگر، کوروش و فریدون را یکی برشمرده اند. همچنین بسیاری از مورخین اسلامی، خضر را پسرخاله ذوالقرنین دانسته اند (منظور خضر ثانی است و نه خضر اکبر که در زمان موسی (ع) بود) از جمع این موارد هم، یک طریق دیگر برای ذوالقرنین بودن کوروش بدست می آید. والله اعلم. مرحوم علامه طباطبایی (ره)، آیه الله مکارم شیرازی، مرحوم دکتر شریعتی و مرحوم آیه الله معرفت، از کسانی هستند که نظریه ذوالقرنین بودن کوروش را بین دیگر نظریات پیرامون ذوالقرنین، مرجح دانسته اند. احتراما در آثار البلاد و اخبار العباد زکریای قزوینی قرن 7 که یکی از کتب مهم تراث جغرافیای اسلامی است، ذکر "اسکندر بن دارا بن بهمن" از ملوک فارس، آمده است. احتراما استدلال کردیم که این اسکندر بن دارا بن بهمن، ایرانی است و منظور از او به دلایل مختلف همان کوروش است و یونانی نیست و یا مقدونی نیست و نبایستی بین اسکندر بن دارای ایرانی که همان ذوالقرنین بوده است با اسکندر مقدونی یونانی، خلط شود (مرحوم آیه الله لاری رکنی (ره) در مقاله ای به این مهم اشاره می کنند که نبایستی بین اسکندر ذوالقرنین با اسکندر مقدونی، خلط شود). به نظر می رسد که خلط بین این دو اسکندر باعث خلط بین "معلم اول" یا همان "هرمس" یا همان "الیاس نبی (ع)" با "ارسطاطالیس یونانی" شده است. چون به نظر می رسد که الیاس نبی (ع) همراه اسکندر بن دارای ایرانی بود و معلم و مشوق او هم بود و نام بابلی او ادریس و نام دیگرش هرمس بود و طبق تواریخ اسلامی، معلم اول حکمت، هم اوست. اما بین ذوالقرنین واقعی (یعنی اسکندر بن دارا بن بهمن ایرانی که منظور از او همان کوروش است) و معلمش (که الیاس نبی (ع) بود) با ذوالقرنین خلطی اشتباهی (یعنی اسکندر مقدونی یونانی) و معلمش (که ارسطاطالیس یا همان ارسطو بود) خلط شده است. پس معمای آثار دوگانه معلم اول هم حل می شود: آن بخشی که از فلسفه و حکمت و آثار منتسب به ارسطاطالیس، موافق توحید و معارف اسلامی است (مانند علم منطق) مختوم به معلم اول واقعی (یعنی الیاس نبی (ع)) است. اما آنچه از آثار منتسب به ارسطاطالیس مربوط به شرک و کفر و غیره است، یا موضوعه و یا ریشه در مکتب یونانیین و ذوالقرنین اشتباهی و ارسطاطالیس یونانی دارد. خیلی مهم است که بدانیم بین ذوالقرنین ما با اسکندر یونانی خلط کرده اند و بین الیاس نبی (ع) و ارسطاطالیس یونانی هم خلط کرده اند. و البته بروز چنین مشکلاتی پس از قرون متمادی و آتش گرفتن کتب هخامنشی به دست اسکندر مقدونی، طبیعی است والله اعلم.

استوانه کوروش و سد ذوالقرنین

منشور کوروش یا استوانه کوروش، یک شیء باستانی است که در قرن 19 ام در کاوش های معبد مردوک (خدای آفرینش و خدای خدایان) در بابل کشف شد. متن این استوانه دو بخش دارد: بخش اول که از زبان یک فرد سخنگو وار است (شاید کاهنان یا روحانیان معبد) و بخش دوم که از زبان کوروش است: منم کوروش، شاه جهان...

در انتهای بخش دوم، کوروش می گوید که استحکاماتی را از نو ساخته است که بر روی بخش هایی از آنها مفرغ ریخته است و از جمله اجزای آنها، قطعات مسی بوده است. چون استوانه آسیب دیده است (بخش هایی از نوشته افتاده است)، نمی توان جزئیات بیشتری از مکان یا موقعیت این استحکامات از متن منشور متوجه شد. برخی گمان کرده اند که این استحکامات، دیوارها یا درهایی جدید برای برج و باروی شهر بابل بوده اند. ولی به نظر می رسد که اولا این احتمال ایشان، صرفا حدس است. در ثانی، به نظر می رسد که به کل متصرفات آشوربنی پال (که مدعی شاه جهان بودن بوده است) هم بابل اطلاق میشده است. پس بابل را نبایستی صرفا یک شهر دانست. بلکه مثل رم و روم که یک شهر-کشور بود، بابل هم یک شهر-کشور بوده است. پس برج و بارو و دیوار کشور بابل، می شود مستحکمات مرزی بابل. سوال: آیا ممکن است آشوربنی پال تا انتهای آسیا و نزدیک آلاسکا را زیر سلطه داشته بوده باشد؟ پاسخ: بله، زیرا متون آشوری طوری سخن می گویند که گویی او، پادشاه کل جهان و اصطلاحا هفت کشور بوده است.

خود کوروش هم در بخش دوم متن استوانه می گوید که در محل استحکاماتی که با مفرغ و مس ساخته است، کتیبه ای از آشوربنی پال را دیده است.

نتیجه اینکه اولا منظور از مردوک، می تواند بلندپایه ترین موجود معنوی، یعنی خدا باشد. والله اعلم. اینگونه مشکل متن منشور کوروش که برخی ایراد گرفته اند، از نظر الهیاتی حل می شود.

دوم اینکه منظور از استحکاماتی که خود کوروش می گوید با مفرغ و قطعات مس ساخته است، همان سد ذوالقرنین در آلاسکا باشد.

سوم اینکه مرز متصرفات آشوربنی پال (که پادشاهی قبل از کوروش در بابل و اطراف بوده است) در آسیا تا انتهای آن بوده است و اینگونه از محل تنگه انیان (برینگ فعلی) تا مرز آلاسکا بوده است و کوروش آنجا یک کتیبه از آشوربنی پال را هم دیده است.

این سه نکته باستان شناسی، اگر صحیح باشند، نکات فاز سومی هستند که به کمک تحلیل و تفسیر آیات مرتبط با ذوالقرنین و تجمیع آن با دیگر شواهد تخقیقی بدست آمده است. والله اعلم.

پس ظن ذوالقرنین بودن کوروش بسیار تقویت می شود. چون خود او خودش را سازنده استحکاماتی از مفرغ و قطعات مس معرفی کرده است. والله اعلم.

نام های قدیم آلاسکا

1- انیان
این نامی است که بر آلاسکا و انتهای شمال شرقی آسیا در نقشه های قدیمی وجود دارد. احتمالا نامی ایرانی و هم ریشه با "انشان" و "انزان" است. این دو نام اخیر، نام کشور پدری کوروش و سرزمین پارس ها بوده است. می توان این حدس جنجالی را حتی مطرح نمود که ممکن است انشان، نه در خوزستان و نه صرفا در فارس، بلکه از خوارزم تا شمال شرقی آسیا و بخش هایی از آلاسکا را هم شامل میشده است. و یا یک انشان قدیم داشته ایم که همان آلاسکا و شمال شرقی آسیا (یعنی انیان) بوده باشد و یک انشان جدید که پس از مهاجرت آریایی ها و در فارس بوده باشد والله اعلم. نام تنگه برینگ در بین آلاسکا و آسیا هم تا همین 300 سال پیش در نقشه ها، تنگه انیان بوده است Anian.

2- پارا دریا
در یک کتیبه زمان داریوش، سخن از "سکاهای پارا دریا (ماوراء بحار)" آمده است که طبق شواهدی چند، منظور سکاهای آمریکای شمالی (و نه جنب دریای خزر) است. از این رو از دیگر اسامی قاره آمریکا در عهد هخامنشان، پارا دریا (ورای دریا، ماوراء بحار) بوده است.

3- وادی ارتش
این نامی است که در نقشه دیوان الترک کاشغری که یکی از نقشه های قدیمی موجود از جهان است به نواحی حدود آلاسکا داده شده است.

4- جابلقا
در احادیث اسلامی صحبت از یک شهرستان بزرگ در منتهی الیه مشرق است که یاجوج و ماجوج در همسایگی آن ساکن اند. این آدرس با آلاسکا همخوانی دارد. طبق احادیث معراج، مردمان جابلقا در شب معراج ایمان آوردند و خلیفه ای از سوی رسول الله (ص) برای ایشان وضع شد.

5- ظلمات
بخش هایی از آلاسکا در نواحی جنب قطب شمال واقع است که مسلمین به آن نواحی ظلمات می گفتند.

6- کیماکیه
قسمت شمالی آلاسکا احتمالا بخشی از کیماکیه بوده است که هم در کتب و نقشه های مسلمین و هم در شاهنامه فردوسی مورد اشاره است.

7- مازندران شاهنامه (و نه مازندران فعلی) که محل البرز کوه شاهنامه است.
کوه قاف در آن واقع است و رستم آنجا با دیو سپید جنگید. محلی خارج از قلمرو وقت ایران بوده است. به نظر می رسد حداقل بخش هایی از آلاسکا فعلی با بخش هایی از مازندران شاهنامه، همپوشانی دارد.

8- العسکر
نامی که در آندلس اسلامی به چندین مکان (از جمله، طبق شواهدی چند، به نواحی کانادا و آلاسکا) اطلاق میشده است. شباهت معنایی این واژه با "وادی ارتش" در نقشه دیوان الترک قابل توجه است. یک شهر به نام کردووا (قرطبه) اکنون در قلب جغرافیایی سواحل آلاسکا وجود دارد. به نظر می رسد بین این نام و کرامت امام حسن عسگری (ع) در کنار زدن پرده از چشم خلیفه عباسی و نشان دادن یک سرزمین پر از ارتشیان، رابطه مهمی برقرار است والله اعلم. (این مطلب را کنار مطلب خلیفه منصوب رسول الله (ص) در جابلقا بگذاریم و کنار جزئیات داستان جزیره خضراء، آنگاه پازل سابقه حضور شیعه در آمریکا و ماوراء بحار قدیم، کامل می شود.)
نام آلاسکا، از واژه Alyeska از بومیان آلاسکا گرفته شده است. در نقشه دیوان الترک کاشغری در مکان آلاسکا، نام "وادی ارتش" نوشته شده است. ولی "آل-یسکا" چه ربطی به "ارتش" دارد؟ واژه "یزک" و "الیزک" و "یزکا" در متون عربی، به معنی "طلائع عسکر" یعنی "پیش قراولان لشگر" آمده است. شایان ذکر است که اصل این واژه، ترکی است. ولی برای آن صرف فعل هم در عربی صورت گرفته است. پس این مسیر سیر واژگانی برای آلاسکا قابل پیشنهاد است:
وادی ارتش = عسکریه = یزکا <ذق> سپس قلب شدن یزکا به آلیسکا در زبان بومیان و سپس تبدیل آلیسکا به آلاسکا.
لذا ممکن است بتوان معرب آلاسکا را عسکریه یا نظائر آن دانست. والله اعلم.
9- قاف و قوقیا
از جمله نام های نواحی شمال شرق آسیا و شمال غرب آمریکا، کوه "قاف" و کوه "قوقیا" بوده است. در ختای نامه آمده است که اهل قاف (احتمالا اهالی آلاسکا، کانادا و آمریکا) پیش از ساخته شدن سد اسکندر، از طریق راهی که در کوهستان بوده است، خود را به ختای (نهایت شرقی آسیا) می رسانده اند.[۱] یک بخش از خشکی که توسط کوه قوقیا محصور شده است (و بخشی از خاک آلاسکای فعلی است) مطابق آنچه ابن خلدون در آثار خود خصوصا المقدمه می گوید، نامش بلاد یاجوج بوده است.

10- اتوکان، یوتوکان، یوکان
طبق نقشه دیوان الترک کاشغری.

11- دشت قبچاق، دشت قلماق
البته این دو اسم در برهه های مختلف تاریخ، به نواحی مختلفی اطلاق می شده است. اما از برخی روایتهای داستان سیاوش و همچنین ختای نامه و روایت ابن خلدون از بلاد خفشاخ (معرب همان قبچاق) و برخی دیگر متون، به نظر می رسد که در برهه ای از تاریخ، به نواحی منتهای شمال شرق آسیا و شمال غرب قاره آمریکا، این نام اطلاق می شده است.

12- نهایتا نام آلاسکا که احتمالا یک استخراج واژگانی از Alascaraca یا Alascara بوده است. شواهدی برای امکان چنین استخراج واژگانی در موارد مشابه وجود دارد. درباره پیشینه نام آلاسکا میان اروپاییان اختلاف نظر است و برایشان عملا قطعی نیست که نام آلاسکا از کجا آمده است. لذا این نظریه، یک نظریه ممکن است.

این نام ها در گذر زمان در طول 3000 سال گذشته، بر این ناحیه جغرافیایی از زمین خدا، اطلاق میشده است. در قرآن کریم، شاید یکی از مصادیق "مشارقها" و "مطلع الشمس"، نواحی کانادا و آلاسکا باشد، این مطلب بر اساس مکان یابی سد ذوالقرنین در آلاسکا و فرضیه همانی کوروش و ذوالقرنین قابل طرح است. والله اعلم

محل برخورد تیر آرش کمانگیر با زمین

می توان مرز ایران و توران را محل برخورد تیر آرش با زمین مشخص کرد. لذا اگر این محل یافته شود، قرینه ای برای تعیین نهایت حد مرز ایران در زمان قدیم خواهد بود. طبق منابع اوستایی، تیر آرش بر کوه "خوا انوان ته" فرود آمد. "خوا" را معادل "کوه" می گیریم. "ته" نیز احتمالا دگر شکل "ده" به معنی سرزمین است. پس اسم اصلی آن کوه، "کوه سرزمین انوان" می شود. اکنون در شرقی ترین بخش آسیا، در نزدیکی آلاسکا و تنگه برینگ، سرزمینی وجود دارد که نام قدیم آن (و نام قدیم آلاسکا و تنگه برینگ) "انیان" گزارش شده است. مردم محلی، "انیان" را "اونان" هم تلفظ می کرده اند. در این منطقه شهر و رودخانه و خلیجی قرار دارد که نامشان "انادیر" است. نام اصلی این شهر طبق منابع قدیمی، "انیان دیر" و "اونان دیر" بوده است. دیر هم احتمالا دگر شکل "تیر" است که یا اشاره به تیر آرش دارد و یا به معنای رودخانه (در فارسی باستان) است.

پس حاصل تطبیق شاهنامه، گزارش منابع اوستایی و جغرافیای تاریخی حوالی آلاسکا این می شود که تیر آرش در حوالی آلاسکا (یعنی سرزمین "اونان" یا "انیان" Anian ) به زمین نشست. خود انیان هم یک واژه عجمی به معنای پهلوان است. تطبیق این مطالب با نقشه های قدیمی یونانی پیشنهاد می کند که دریای هیرکان (دریای گرگسار) نه در محل دریای خزر فعلی، بلکه در محل دریای برینگ فعلی و دریای چوکچی (در حوالی سیبری و آلاسکا) قرار داشته است و سرزمین قدیم ایران (شامل آریا و پارت و ...) تا منتهی الیه شرقی آسیا و نزدیک آلاسکا کشیده شده بوده است.

این قرائن در کنار مطالب قبلی پیشنهاد می کند که مرز ایران، شامل کل آسیا (به جز هند و چین) تا نزدیک حوالی آلاسکا بوده است. پس حضور کوروش (در قامت ذوالقرنین) در آلاسکا و ساخت استحکامات و سد دفاعی، خالی از وجه نبوده است. والله اعلم. قبلا تصور میشد که مرز ایران تا حوالی سین کیانگ چین بوده است و حالا مطابق این شواهد، می توان مرزهای ایران در دنیای باستان را شامل کل متصرفات فعلی روسیه در خاور دور و شرق و شمال شرق آسیا دانست. متصرفاتی که اول به دست سکاها افتاد، سپس گروه هایی از قبایل چادرنشین ترک و ایرانی، سپس به چنگ مغول افتاد و سپس از مغول ها به دست تاتارها رسید و سپس توسط روس ها از تاتارها ستانده شد.

باکتریا (باختر)، یک ایالت از پرشیا (پارس)

تا کنون تصور میشد که ایالت باکتریا که یکی از ایالتهای امپراتوری هخامنشی بوده است، در حدود بلخ قرار داشته است. ولی طبق بازمانده های یک نقشه جهان از قرن چهارم میلادی به نام Tabula Peutingeriana و بر اساس تطبیق آن با دیگر نقشه ها در می یابیم که ایالت باکتریا، شامل سیبری تا منتهی الیه شمال شرقی آسیا میشده و تا مرز آلاسکا ادامه داشته است. لذا گستره حکومت هخامنشیان حداقل از منتهی الیه شرقی آسیا تا مصر را شامل میشده است. پس اکنون سند داریم که سرزمین پارس، تا تنگه انیان (تنگه برینگ) امتداد داشته است.

عقاب و قوچ، دو نماد قدرت مشروع الهی

قرائنی وجود دارد که عقاب، نماد حکومت الهی در نزد کنعانیان بوده است. همچنین قرائنی وجود دارد که قوچ دو شاخ، نماد برکت الهی در ایران (و شاید حتی کل آسیا) بوده است. در سنگ نگاره کوروش در پاسارگاد، کوروش را با دو بال عقاب و 2 شاخ، تصویر کرده بوده اند. یعنی هم از منظر نمادهای کنعانی (و بعدا مصری) و هم از منظر نمادهای آسیایی، او صاحب یک قدرت مسلط خدادادی و مشروع است.

این امر موید این نکته است که ارتباطی اجدادی میان کنعانیان و قبیله پارس، وجود داشته است: وگرنه چرا پرچم هخامنشیان پارسی (علاوه بر هاپلوگروپ دی ان آی ایشان) کنعانی است؟ لذا احتمالا اجداد پارسیان، ابتدا از حوالی ایران و بابل به سمت استپهای آسیای شمال شرقی و شمالی مهاجرت می کنند و سپس بعد از چندصدسال دوباره به سمت ایران مهاجرت معکوس می نمایند. بعد از حکومت جهانی کوروش، نماد عقاب به نماد امپراطوری ها تبدیل می شود و اکنون در نماد مهر رسمی روسیه و همچنین آمریکا و قبلا بر پرچم سلجوقیان و ... نماد عقاب به عنوان نماد قدرت وجود دارد. آنچه می تواند این نماد را از سنگ نگاره های آلاسکا تا داستان های بومیان آمریکا تا قبایل ترک تا روس و اسلاو، به نماد قدرت تبدیل کرده باشد، احتمالا پادشاهی آسیایی-آلاسکایی انشان (همان حکومت اولیه پارس ها) و سپس حکومت کوروش هخامنشی بوده است که بر پرچم ایشان، نماد عقاب یا شاهین بوده است. والله اعلم.

نکته مهم کاربردی این بحث در تفسیر قرآن کریم می تواند این باشد که مشارق الارض که خداوند می فرماید در تسلط بنی اسرائیل قرار گرفت، می تواند همین حکومت آسیایی-آلاسکایی انیان (انشان) و پارس ها و نظائر آن در قبل و بعد از ایشان بوده باشد. لذا سراغ طالوت و داوود و سلیمان (ع) را نه تنها در شام و یمن، بلکه در آسیا نیز می توان گرفت و این با گستره زبان و خط آرامی از استپهای آسیا تا شام و مصر، هماهنگ است. والله اعلم.
تخمین تاریخ ذوالقرنین توسط ابوریحان بیرونی

ابوریحان بیرونی در کتاب قانون مسعودی به نقل از یهودیان می گوید که بین تخریب اورشلیم توسط بخت النصر و زمانه ذوالقرنین (احتمالا وفات او از نظر یهودیان)، 111 سال فاصله بوده است. طبق نقل ابوریحان، اما مسیحیان و یونانیان این فاصله را 311 سال می دانند. اگر تخمین اول (111 سال) را در نظر بگیریم، آنگاه دوران ذوالقرنین تقریبا قابل تطبیق با دوران پادشاهی کوروش خواهد بود. اگر تخمین دوم (311 سال) را در نظر بگیریم، آنگاه به دوران اسکندر مقدونی می رسیم. پس ظاهرا اهالی اسکندریه (برخی نصرانی ها و برخی یونانی ها) عملا اسکندر مقدونی را ذوالقرنین و بانی بنای شهر اسکندریه می نامند. از سویی دیگر گفته شده بنای اسکندریه 300 سال طول کشیده است. از جمع این دو مورد اخیر، می توانیم پیشنهاد کنیم که بنای اسکندریه را کوروش آغاز کرد و 200 سال بعد از او، اسکندر مقدونی هم در زمان خود به آن افزود.

در مجموع به نظر می رسد که قبل از اسکندر مقدونی، مردمان قدیم (شامل یهودی ها) کوروش را ذوالقرنین می دانستند. بعد از دولت اسکندر مقدونی، عده ای اسکندر مقدونی را که اسکندر ثانی بود، با اسکندر اول (یعنی کوروش) اشتباه و خلط کردند.

بسیاری از علمای قدیم و جدید اسلامی هم به این نکته تاکید دارند که دو اسکندر داشته ایم و اسکندر ذوالقرنین، قبل از اسکندر مقدونی بوده است.

فیثاغورث و ادریس، کوروش و ذوالقرنین

فیثاغورث را بایستی بزرگترین ریاضی دان تاریخ دانست که اصول فلسفی و حکمی ریاضیات را بنا نمود و قبل از اقلیدس، ارسطو، افلاطون، ارشمیدس و دیگران می زیست.

او در زمانه کوروش هخامنشی بود و سفرهای زیادی به نقاط مختلف جهان انجام داده بود و در این سفرها بسیار آموخت و خصوصا توقف مهمی در مصر برای تعلیم و تعلم داشته است.

از سوی دیگر طبق نقل های مسلمین، هرمس را پدر ریاضیات و نجوم و حکمت می دانند. قبلا توضیح دادیم که نقل هایی از مسلمین است که هرمس، همان ادریس ثانی است که نام بابلی او، هرمس بود و وزیر و دستیار و همراه ذوالقرنین بوده است.

از سوی دیگر مسلمین، ذوالقرنین را واضع اصول اولیه علم منطق می دانند.

از جمع تمامی این موارد می توانیم نتیجه بگیریم که فیثاغورث، یکی از شاگردان هرمس (ادریس ثانی علیه السلام) بوده است که در زمان کوروش ذوالقرنین و جانشینانش، توانسته است علم حکمت و ریاضیات و منطق را از هرمس بیاموزد و سپس با تاسیس یک حلقه درسی، به دیگران آموزش دهد.

پس شواهد تاریخی به ما پیشنهاد می کند که فیثاغورث، هم زمان با هرمس بوده است و این دو، همزمان با کوروش ذوالقرنین زیسته اند.

والله اعلم
برخی از منابع تاریخی، صفت رومی را به اسکندر ذوالقرنین داده اند و همین صفت موجب شده است که برخی بین اسکندر بن دارای ایرانی و اسکندر مقدونی، خلط کنند.

اما ریشه این صفت رومی از کجاست؟ اگر این نقل، صحیح بوده باشد که یکی از اوصاف اسکندر ذوالقرنین، رومی بوده است، چگونه می توان او را ایرانی دانست؟ احتمال اول این است که این نقل، غلط باشد و ریشه در خلط اسکندر مقدونی با اسکندر ذوالقرنین (یعنی کوروش) داشته باشد. احتمال دوم ولی این است که یکی از القاب کوروش، رومی بوده باشد ! خوب چنین چیزی چگونه ممکن است؟! کوروش از اهالی قبیله پارس و انیان و ایرانی بوده است. چه طور ممکن است بتوان برای او در آن واحد هم صفت ایرانی و هم رومی قائل بود؟ می دانیم که جده کوروش (مادر بزرگش) از خاندان سلطنتی لیدیه (واقع در ترکیه کنونی و روم شرقی که مسلمین به آن رومیه می گفتند) بوده است. پس کوروش به اعتبار نسب پدری اش، ایرانی و پارس بوده است و به اعتبار نسب مادربزرگش، رومی هم می تواند لقب بگیرد. والله اعلم.

شواهد متعددی وجود دارد که منظور از فریدون پیشدادی، همان کوروش است. دلایلی چون نام پدربزرگ مادری، جایگاه و رفتار پدربزرگ مادری، داستان تولد، رفتار فریدون با پدربزرگ مادری و اینکه فریدون حکومتی جهانی داشت.

همچنین منظور از کیخسروی کیانی، هم همان کوروش است. ابوریحان بیرونی و دیگران این مدعی را از قول پیشینیان مطرح کرده اند. اوصاف کیخسرو و حتی نام خسرو و کورو، دارای شباهت تام و تمام است.

منظور از اسکندر بن دارا در شاهنامه هم همان کوروش است. زیرا اوصاف او و کارهای او و داشتن کلاه کیانی و فارسی سخن گفتن و نسب پدری و ... همگی با کوروش متناسب است و فقط یک خلط ناشی از تصحیف یا تحریف بین اسکندر ایرانی با اسکندر مقدونی در برخی جزئیات داستان شده است که در داستانسرایی حماسی و سینه به سینه، اصلا بعید نیست.

برخی منابع قدیمی، فریدون را همان ذوالقرنین دانسته اند و خضر را همراه او.

برخی دیگر از منابع قدیمی، خضر را همراه کیخسرو دانسته اند. اوصاف و کارهای کیخسرو هم انطباق خوبی با ذوالقرنین دارد.

برخی منابع قدیمی، اسکندر بن دارا را ذوالقرنین دانسته اند و تصریح کرده اند که نبایستی او را با اسکندر مقدونی خلط کرد.

پس دانستیم که اولا ریشه داستانهای فریدون، کیخسرو و اسکندر بن دارا، همگی به کوروش بر می گردد.

در ثانی، در منابع مختلف هم فریدون، هم عملا کیخسرو و هم اسکندر بن دارا، ذوالقرنین دانسته شده اند.

پس از طریق دو مقدمه بالا، نتیجه می گیریم که کوروش، احتمالا همان ذوالقرنین است که داستان حقیقی زندگی او، ریشه داستانسرایی های حماسی پیرامون فریدون، کیخسرو و اسکندر بن دارا شده است.

برخی شواهد لشگرکشی کوروش به قاره آمریکا

1- تحلیل ژنتیک مادری (mt DNA) برای برخی ملیتهای سرخپوست شمال شرقی قاره آمریکای شمالی (مانند سرخپوستان ojibwe)، نشان می دهد که تا 25 درصد از جمعیت ایشان، از سمت مادر، خویشاوند خاورمیانه ای ها هستند. یعنی به هاپلوگروپی متعلق اند که فقط در دو جای دنیا یافت می شود: یکی در میان برخی بومیان آمریکا و یکی هم در میان مردم خاورمیانه (فنیقی، اژه ای، آشوری و ایرانی). یعنی گستره ایران قدیم در زمان کوروش.

2- حدود 40 تا 50 درصد از جمعیت برخی از ملیتهای سرخپوست (مانند سرخپوستان ojibwe)، طبق تحلیل ژنتیک پدری (وای کروموزوم)، خویشاوند آریایی ها هستند.
پس تا اینجای کار، مادران اهل ایران قدیم و پدرانی آریایی را در پیشینه ژنتیکی حدود 20 تا 30 درصد سرخپوستان ojibwe یافت.
بررسی ژنتیکی استخوانهای قبور برخی سرخپوستان حدود 2200 سال پیش هم موید همین نتایج بوده است.
3- سرخپوستان اجیبوه این واژه ها را در زبان خود دارند:
ایم بابا = ام بابا = پدرم
ایم مامان = ام مامان = مادرم
آبو = آب
و چندین واژه مشترک دیگر با زبان فارسی.

4- نماد عقاب بال گشوده، یک نماد فرهنگی بسیار مهم در میان ایشان است که می دانیم، نماد درج شده بر روی پرچم حکومت کوروش هم همین نماد بوده است.

5- چهره سرخپوستان اجیبوه، بی شباهت به خودمان نیست.

6- فناوری کوزه گری و برخی صنایع آهنگری در حوالی 2800 تا 2500 سال پیش به آمریکای شمالی رسید که در حوالی زمانی حکومت کوروش است.

7- نقل یونانیان باستان از اینکه کوروش به سرزمینهای آباد پشت یخبندان شمالی (یعنی آمریکا، هایپربوریا) رسیده بوده است.

8- یافته شدن طرح درفش کاویانی (یکی دیگر از نمادهای حکومتی ایران باستان) در طرح های سنتی و باستانی و زبان هیروگلیف چندین نقطه از قاره آمریکا.
9- کیخسرو (شخصیت معادل کوروش در بخش کیانی شاهنامه فردوسی)، به سرزمین توران که در ماورای دریا، ماورای چین، پشت دریای بزرگ، پشت دریای کیماک و دیگر آدرس های آمریکا قرار داشته است، لشگر کشید.

این شواهد موید جهانی بودن حکومت کوروش و حضور او در آمریکای شمالی (محل سد ذوالقرنین طبق آدرس متواتر قدماء) است. لذا می توان بنا به این شواهد و دیگر شواهد امر، احتمال کوروش بودن ذوالقرنین را مطرح نمود والله اعلم.

پیوندهای مرتبط

مکان سد ذوالقرنین طبق آدرس ابن خلدون
ادله کوروش بودن ذوالقرنین
از فره ایزدی تا ولایت الهی
استوانه کوروش و سد ذوالقرنین
تخمین تاریخ ذوالقرنین توسط ابوریحان بیرونی
ترجمه ای جدید از منشور کوروش بر اساس شواهد نویافته و معارف ادیان ابراهیمی
خلط انیان و یون آن متقدم با یونان متاخر
سرزمین تاتارهای مغول، آلاسکا و سد ذوالقرنین
مختصات سرزمین یاجوج و ماجوج در رسائل اخوان الصفاء
مکان یابی سد یاجوج و ماجوج بر اساس نقشه های قدیمی اروپایی
قوم ذوالقرنین
نام ذوالقرنین
سفر به ظلمات و ایجاد سد: از ذوالقرنین تا اغوز
اشاره به ابرپروژه های زیربنایی در قرآن کریم
اعجاز قرآن از منظر علم نقد ادبی در داستان ذوالقرنین
لشگرکشی کیخسرو به آمریکای شمالی: تبیینی از شاهنامه به کمک قصص قرآن
نام های قدیم آلاسکا
محل دریای خزر قدیم یا همان دریای افسیکون
درخت سدار در نزد فنیقی ها، سومری ها و قرآن کریم
افسانه مغولی حبس چهارصدساله در کوهستان

تصاویر


(فارسی حرف زدن ذوالقرنین در تصویر زیر)


(نمادهای عقاب)


(باکتریا و باختر)


درفش کاویانی در آلاسکا


عقاب آلاسکا و همای تخت جمشید



کوروش در آمریکا

خلط دریای روم قدیم با دریای مدیترانه فعلی

[۲]

منابع و پانویس

  1. ختای نامه، عبدالرزاق بن اسحاق سمرقندی
  2. قرار دادن منبع مورد نظر-نکته