نام ذوالقرنین

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
وَيَسْـَٔلُونَكَ عَن ذِى ٱلْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا۟ عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا
و از تو درباره «ذو القرنین» می‌پرسند؛ بگو: «بزودی بخشی از سرگذشت او را برای شما بازگو خواهم کرد.»
آیه 83 سوره کهف

عبارت محوری

ذی القرنین

بیان مطلب علمی

اسکندر یک واژه یونانی است که معادل اروپایی قدیم آن، alisaunder است. اگر این فرم را یک صورت تحریف نشده از واژه اصلی هند و اروپایی بدانیم، در این صورت می توان آن را از دو جزء "ali" و saunder تشکیل شده دانست.
واژه ali در زبانهای قدیم اوراسیایی به معنای ارتفاع و بلندی و عالی بودن بوده است. چون زبانهای اروپای قدیم، از خانواده زبانهای هند و اروپایی هستند و چون زبانهای هند و اروپایی، ریشه اوراسیایی دارند، لذا می توان واژه ali در alisaunder را همان واژه "عالی" در برخی زبانهای اوراسیایی قدیم دانست. از این رو معنای لغوی اسکندر می شود: محافظ بلندی، محافظ کوهستان. این معنا با معنای ذوالقرنین دارای تناسب است: چون قرن به معنای بلندی هم هست.
البته اصلا منظور ما اسکندر مقدونی نیست. همان طور که همه نادرها، نادر افشار نبوده اند.
نظریه این می شود که "عالی زاندر" یک نام قدیم اوراسیایی به معنای ذوالقرنین بوده است که بعدها، یکی از مادران و پدران مقدونیه ای بر روی فرزند پسرشان آن را گذاشتند و اسکندر مقدونی شد.
پس نام اسکندر یا عالی زاندر یک نام متقدم بوده[۱] و به قبل از پادشاه مقدونی بر می گشته و معنای تحت اللفظی آن هم با معنای تحت اللفظی ذوالقرنین دارای قرابت است.
ابن کثیر در البدایه و النهایه روایتی را نقل کرده است که اسکندر دو نفر بودند و اسکندر اول انسان مومن و معتقدی بوده است و اسکندر دوم کسی بوده که کشور گشایی داشته است.
علامه حسن زاده آملی، اسکندر ذوالقرنین را غیر از اسکندر شاگرد ارسطو و مربوط به قرون پیش از او می داند[۲] :
"مستفاد از تاريخ اين است كه اسكندر ارسطو غير از اسكندر ذوالقرنين است و ذوالقرنين اقدم از وى بوده است به روزگار دراز. هروى در بحر الجواهر گويد: اعلم ان الاسكندر اثنان الاول هو ذوالقرنين اسكندر بن سلوكوس الرومى الذى جال الارض و بلغ الظلمات و مغرب الشمس و مطلعها و سد يأجوج و مأجوج كما اخبر الله تعالى عنه. و الثانى الاسكندر بن دارا بن بهمن الرومى شبهوه بالا- سكندر الاول لانه ذهب الى الصين و مغرب و مات و هو ابن اثنين و ثلاثين سنة و سبعة اشهر و كان على مذهب استاذه ارسطو و اسطوزره فكان عاملا برأيه و انقاد له ملوك الترك و الروم و الهند. و بين الاول و الثانى دهر طويل كذا فى آثار البلاد".
اکنون هم در زبان ترکی نام هایی مانند قوچ علی وجود دارد که نشان ریشه اوراسیایی واژه علی و عالی در ترکی می تواند باشد.
تا بدینجای کار معلوم شد که واژه علی، یک واژه بین المللی قدیم است.
حدیثی داریم که امام علی علیه السلام، خود را ذوالقرنین امت پیامبر (ص) می دانند. آیا این تناسب، در اسم هم بوده است و آیا نام ذوالقرنین، در صورت اوراسیایی خود، واجد کلمات عالی یا علی بوده است؟ والله اعلم.

هم اکنون بلندترین قله آلاسکا، نامش دنالی denali است که می توان آن را دگرشکلی از "قله عالی" یا "کوه علی" دانست. در آلاسکا رسم است که نام افراد را بر قله ها گذاشته باشند. مثلا قله الیاس مقدس و ... هم در آلاسکا وجود دارد.

به هر سوی، انتخاب واژگان در قرآن کریم از چنان اتقانی برخوردار است که می توان ادعای اعجاز واژگانی برای قرآن کریم داشت والله اعلم.

ارتباط واژگانی کوروش و اسکندر

اما چگونه واژه های کوروش و اسکندر هم معنا هستند؟

کوروش = کو + رو = شاه، پهلوان + بلندمرتبه

اسکندر = الکساندر = عالی زاندر = عالی کندر = عالی + پهلوان

عبارت "اس" در یونانی باستان به معنای "بلند مرتبه" بوده است.

1- کو به معنای شاه و پهلوان است. 2- رو به معنای بلند مرتبه است. 3- واژه "علی" و "عالی" در زبانهای ترکی، مغولی، عربی، نورثی، برخی سرخپوستان و زبانهای آریایی وجود دارد و در این زبانها به معنای "بلندی"، "کوه"، "بلندمرتبگی"، "کیفیت عالی" و اینگونه معانی است. 4- واژه کندر در شاهنامه آمده است و نامی است که مردمان مغرب زمین به پهلوان می داده اند. معادل ایرانی آن کنداور و گودرز است.

لذا واژه های کوروش، اسکندر، الکساندر و احتمالا علی گودرز، همگی دارای معانی یکسانی هستند و به معنای شاه بلندمرتبه یا پهلوان بلندمرتبه می باشند.

احتمالا واژه های یمنی "صعب" و "حارث الاعلی" هم معادل حمیری -یمنی واژه کوروش هستند.

نام کوروش و اسکندر و ذوالقرنین

دیگر القاب کوروش ذوالقرنین

کوی ویشتاسپ یا همان گشتاسپ، یک پادشاه مقتدر کیانی است که از زرتشت پشتیبانی کرد و توران را شکست داد.

شواهدی وجود دارد که برخی از وجوه شخصیت ویشتاسپ با کوروش قابل همانندی است.

از جمله معانی برای نام "ویشتاسپ"، سگ وحشی یا ببر را گفته اند. احتمالا منظور همان ویستا (تاویس، تاووس) و نوعی سیمرغ یا شیردال باشد.

از جمع این موارد می توان پیشنهاد کرد که از جمله القاب کوروش، سیمرغ (پادشاه آسمانی برای زمین) بوده است.

لذا می توان شاخ موجود در واژه ذوالقرنین را اشاره به سیمرغ هم دانست: موجودی افسانه ای که همه قدرتهای طبیعی از بال و شاخ و تاج و چنگال را در اختیار دارد.

لذا نام او به زبانهای مختلف: کوروش، خسرو، الکساندر، الیگودرز، اسکندر، صعب، حارث الاعلی.

القاب او به زبانهای مختلف: ذوالقرنین، ویستا، ویشتاسپ، سیمرغ، ارتاخور (شاه عادل).

درباره زاندر و کندر

احتراما در مورد زاندر Saunder:

1- همه اتفاق نظر دارند که معنای آن "مدافع" است. ولی آن را (صرفا از روی حدس ظاهرا و بدون اقامه دلیل) خلاصه شده کلمه الکساندر می دانند.

2- در زبان اسکاتیش (که یکی از زبانهای دارای کلمه Saunder) است، یکی از معانی Sand را Clear out به معنای removal دانسته اند که با معنای "کندن" در زبانهای ایرانی تناسب دارد. می توان پیشنهاد داد که این sand و xand از ریشه ایرانی-اروپایی "کندن" آمده است و منظور از زاندر و اسکندر، همان واژه "کندر" است که در شاهنامه هم آمده است. در شاهنامه، کندر لقب پهلوان صقلابی (اسلاوی) بوده است.

کندآور هم واژه دیگری است که در شاهنامه آمده است و آن هم به معنای پهلوان است.

(یک کندآور (به ضم کاف) هم در شاهنامه داریم که به معنای دانا و خردمند و همچنین پهلوان است و با ریشه اروپایی Kond مرتبط است).

پس کندر و زاندر و اسکندر یعنی "کسی که دشمنان و موانع را از جا می کند". یعنی پهلوان و جنگنده قوی.

از خنسای تا امیرعلی

طبق منابع یونانی، کوروش شهری به نام خودش در منتهای مشرقی امپراطوری اش تاسیس کرد.

شهر و بندری بسیار بزرگ در انتهای شمال شرق آسیا (و احتمالا در محل فعلی انکوریج آلاسکا) وجود داشته است که لاتینایزد نام چینی اش، طبق نقشه های قرن 15 و 16 اروپایی، QuinSai بوده و توسط اروپایی ها کینسای تلفظ میشده است. اعراب به آن خنساء و منابع فارسی پس از عصر مغول به آن خنسای می گفتند. در نقشه های قرون بعدی در آن محل QuiVira نوشته شده است.

بخش "کین" ("چین") در این واژه در زبان چینی به معنای شاه است: 君

بخش "سای" در این واژه در زبان چینی به معنای بلندمرتبه و عالی است: 赛

لذا کینسای دقیقا به معنای شاه عالی مقام (معنای لغوی واژه کوروش) است.

پس آن شهری که در منابع عربی متقدم به عنوان دورترین مقصد تجارت دریایی جهان ذکر شده است و نامش شهر خنساء و سپس در منابع لاتین نامش شهر کینسای و سپس نامش شهر کوویرا ذکر شده است، همان شهر کوروش (سایروپول) است که کوروش در انتهای مشرقی امپراطوری اش (در حوالی آلاسکا) تاسیس کرد. ما الحمدلله دلائل متعددی یافته ایم که شهر خنساء یا همان کینسای در حوالی آلاسکا (در ناحیه جغرافیایی محل سد ذوالقرنین) قرار داشته است.

نام شهر انکوریج در نقشه قرن هفدهم Ancoras آمده است. عبارت Coras در آن وجود دارد که تناسب کاملی با کوروش دارد.

نام کوروش در زبانهای مختلف
به فارسی: کوروش
به عبری در سفر حزقیل: شاه روش
به چینی: کینسای
به سانسکریت: کوویرا
به آریایی و نورثی: الکساندر، عالی زاندر
به زاگرسی: الیگودرز
به عربی یمن: حارث الاعلی، صعب حارث رائش
به عربی مدرن: (امیر علی).

یک خوشه بندی معنایی-لفظی بر روی اسامی مرتبط با کوروش ذوالقرنین

  • کوی ویشتاسپ، کورو، کوروش، سایروس، حارث الاعلی، کینسای، جورو، الکساندر، اسکندر، ویرا، علی گودرز، امیرعلی، صعب، خسرو، فریدون، هوریدون، خورنه، اسکندر، اطلس.
  • ذوالقرنین، ذوالمرائد، xerxes، آگراداتیز، خورشید، جمشید
  • عیاش، کمبوجیه

کوروش و واژه پادشاه در زبانهای مختلف

کوروش در زمان حیات خودش، و نه بعدا، به یک اسطوره نزد مردمان تبدیل شد.

1- از نکته بالا می توان این استفاده را کرد که تاثیر کوروش بر افکار عمومی جهان در زمان حیاتش، بسیار شدید بوده است.

2- لفظ پادشاه در زبانهای مختلف دارای حرف کاف است. مثلا در فارسی باستان: کی. مثل کی خسرو. در چینی، انگلیسی، آلمانی، عربی، پارسی، یونانی، نورثی، صقلابی، ... و دگر شکل آن (گاف و جیم) در هندی و دیگر زبانها.


از جمع 2 نکته بالا معلوم می شود که لفظ پادشاه در زبانهای مختلف، احتمالا از کاف موجود در نام یا لقب "کوروش" تاثیر گرفته است. والله اعلم.

واژه شاه هم احتمالا یک اشتقاق دور از کوروش است. مسیر اشتقاق پیشنهادی: کوروش = کوروه = چوروه = چواه = شواه = شاه

"شاه زنان" نامی بود که حضرت علی (ع) برای عروس خود (شهربانو، همسر امام حسین (ع) و دختر یزدگرد) برگزید. این از کرامات امامت می تواند باشد زیرا واژه های شهر، شاه و کوروش احتمالا دارای ریشه اشتقاقی واحد هستند و شهربانو همان شاه زنان و همان "کوروش زنان" است.

شهربانو یا شاه زنان، از نسل ساسان و از طریق آن از نسل کوروش بوده است. لذا نام شاه زنان از این جهت هم بر ایشان با مسمی بوده است.

از کوروش ذوالقرنین تا هراکلس و اسکندر

در اسطوره های یونان باستان، به هراکلس (همان هرکول، پهلوان اسطوره ای، که در کل جهان گشت و به غرب و شرق عالم رفت) دو لقب زیر را داده بودند:

۱- ماجستیک کوروش Megistos Kouros

۲- عالی کیکاکوس ALE- XICACUS یعنی محافظ بزرگ انسانها.

مورد اول دارای تطابق لفظی کامل با نام کوروش است.مورد دوم هم دارای تطابق لفظی و معنایی با واژه عالی کندر (الکساندر) است. چون عالی کندر (الکساندر) یعنی پهلوان بزرگ یا محافظ ملت و در هر دو معنا، با معنای عالی کیکاکوس (محافظ بزرگ انسانها) تطابق داد.

منظور از واژه کوروش در ادبیات دینی یونان باستان، یک پهلوان و جوانمرد است. این واژه هم به جوانان عالی مقام خاندان های سرشناس و هم به آپولو و هراکلس (و نه زئوس) اطلاق می‌شده است و می توان پیشنهاد داد که اگر ادبیات دینی یونان باستان، تحریف نشده بود یا خرافی نمی بود، می توانستیم واژه کوروش را معادل "سطحی معنوی" مانند امشاسپندان زرتشتی (مانند میترا) یا اولیاء الله در ادبیات دینی ادیان حنیف ابراهیمی بدانیم والله اعلم.

لذا هرکول اسطوره های یونان (که در وجوهی یک پژواک اسطوره سازی شده از شخصیت تاریخی ذوالقرنین است)، دارای دو لقب است: کوروش و تقریبا اسکندر (الکساندر یا همان عالی کاندر یا همان عالی کیکاکوس).

پس می توانیم این چهار لفظ را اشاره به معنای واحد تاریخی بدانیم که بعدها در گذر زمان، از هم منشعب و هر کدام در یک فرهنگ جداگانه قرار گرفتند:کوروش ذوالقرنین، عالی کیکاکوس، عالی کاندر (الکساندر)،هراکلس (هرکول).

لازم به ذکر است که الکساندر یا همان اسکندر، یک نام یونانی بوده که سالیان دراز از قبل از تولد اسکندر مقدونی، وجود داشته است. کما اینکه نام نادر، سالیان دراز از قبل از تولد نادرشاه افشار، در دایره نام هاي ايراني وجود داشته است.

ذوالقرنین و قهرمانان حماسی-تاریخی-اسطوره ای در ملل مختلف

  • اطلس آفریقایی-اتروسکانی-یونانی
  • هرکول یونانی
  • هرقل رومی (شخصیت اسطوره ای و نه آن پادشاه روم که معاصر خسروپرویز بود).
  • کیخسرو عجمی-ساسانی
  • گشتاسپ اوستایی
  • رستم سکایی
  • جیمو اولین امپراطور اسطوره های ژاپن که حدود 2600 سال پیش میزیسته و معنای واژه Jimmu، "جنگاور آسمانی" یا "جنگاور بلندمرتبه" است.
  • اسکندا (با نام های دیگر سکاندا، کاریتیکا، موروگان، ماراکان، مارکندا، ماراکا، کومارا، مارکان، مارکا، مرکه) در فرهنگهای مختلف از سمرقند (مارکندا) تا شبه قاره هند، سری لانکا، کامبوج، چین و کره. به معنای پهلوان عالی، جنگاور عالی، پهلوان بزرگ، جنگاور بزرگ.
  • مریخ (در معنای جنگاور) مشتق از ماراکا و سپس وارد عربی و یونانی (مارس) شده است.
  • راکوتا (در معنای پهلوان عالی، جنگاور عالی) در زبان قبطی (راکوتا نام قدیم اسکندریه پیش از اشغال آن توسط قوای مقدونی بوده است).
  • رامایانای هندی (در برخی وجوه)
  • ذوالقرنین ادیان ابراهیمی
  • فریدون مادی و هریدون ارمنی
  • سوسروکو، اسطوره نرت آلانی
  • کورنیوس بریتانیایی
  • جورو دانک ختایی
  • خو چینی و ژاپنی
  • اوغوزخان ترکی
  • اسکندر رومی اول فارسی (و نه اسکندر مقدونی ثانی)
  • عبدالله بن ضحاک (در حدیث امام صادق (ع))
  • صعب بن ابن حارث الاعلی حمیری
  • مرزبان (یکی از نام هایی که در منابع متقدم اسلامی و عربی، برای ذوالقرنین ذکر شده است). مرزبان دگر شکل خشترپاون است و به بلندپایه ترین مقام نظامی در دوران هخامنشی اطلاق می شده است و احتمالا در اصل مرکه پاون بوده است، واژه اروپایی مارشال هم ریشه معنایی مشابه آن دارد: ماراسکال، مار اسقال، اسقلبیوس (پادشاه جهان و مصاحب هرمس)، exarch (ا خشره چ).
  • کوروش هخامنشی پارسی


همگی اساطیر و نام هایی تاریخی است که مطابق شواهد و قرائن مختلف، روایتهای اسطوره شده و حماسی شده ی اقوام گوناگون از یک شخصیت واقعی تاریخی جهانی است که قرآن کریم از او با عنوان ذوالقرنین یاد کرده است.

ارتباط اطلس، آتلانتیک، آنتیل و کوروش ذوالقرنین

در مغرب آفریقا، اقیانوس اطلس قرار دارد.
اطلس را یک پهلوان دانسته اند که جد هرمس بوده و معلم اول نجوم به بشریت بوده است.
ذوالقرنین هم یک پهلوان بوده و او را با هرمس مرتبط دانسته اند و او را در نجوم بسیار توانا دانسته اند.
لذا می توان پیشنهاد کرد که واژه اطلس، یک واژه کارتاژی است و اسطوره اطلس، ریشه هایی هم در پهلوانی های ذوالقرنین دارد.
گفته اند که اطلس، اولین پادشاه موریتانی بوده است.
در آثار باستانی پیش از میلاد، شخصیت اطلس را با نام Aril ذکر کرده اند. پیشوند Ar با "ارته" به معنای عادل و درخشان (که از القاب کوروش هم بوده است) و پسوند iL هم با "عال" در "عالی زاندر" دارای تناسب است.
تشابه های اطلس و کوروش ذوالقرنین:
1- پهلوان بودن
2- به منتهای مغرب رسیدن
3- تبحر در علم نجوم و فلسفه
4- ارتباط با هرمس
5- پادشاه بودن
6- تشابه نام باستانی Aril با القاب کوروش.
برخی اطلس را از ریشه آتلانتیک دانسته اند.
Atlantic = Atlan = Artalan = Ardalan = موبد و پرهیزگار
در عبری، Ariel به معنای شیر خداست.
نام دیگر جزایر کارائیب، جزایر آنتیل است. آنتیل را دگرشکل آتلانتیک دانسته اند.
لذا می توان گفت: یک شاه و پهلوان که عالم و فیلسوف و متبحر در نجوم و احتمالا عادل هم بوده است به انتهای مغرب در جزایر آنتیل (دریای کارائیب) رسیده است و نام او را بر این جزایر و دریا گذاشته اند.

نمادشناسی موجود شاخدار در ادیان و فرهنگهای کهن خاورمیانه

در زبان کهن آشوری واژه kerru (و karru و kāru ) به معنای قوچ نر بوده است. همچنین در زبانهای کهن اوگاریتی، اکدی و حتی عبری. [۳] ترجمه تحت اللفظی این واژه آشوری را می توان "قدرتمند بلندی ها" یا "پهلوان بلندی ها" دانست. دگر شکل این واژه در زبان آشوری alu بوده است. لذا می توان واژه های کوروش، علی و ذوالقرنین را بر این مبنا، مرتبط المعانی دانست. شایان ذکر است که قوچ نر در هیروگلیف مصری عصر نزدیک به یوسف پیامبر (ع) نمادی برای قدرت مشروع الهی (خنوم، احتمالا ریشه در نمادهای کنعانی یا ابراهیمی) داشته است. در ادبیات دینی یهودیت در ذیل کروبیان (واژه عبری-عربی کروبی، ریشه در واژه آشوری Keruv دارد که آن هم با واژه آشوری kerru مرتبط است)، در ادبیات دینی ساسانیان ذیل خورنه یا همان فر ایزدی (که نماد آن قوچ است) و در ادبیات دینی میان رودان در تمثالهای ایشتار، شاهد موجود شاخدار به عنوان نماد روح یا قدرت مشروع الهی هستیم. در ادبیات یهودی، گاو (که موجودی شاخدار است) نماد قدرت الهی یا نماد فرشتگان قدرتمند الهی است و مثلا تخت سلیمان نبی (ع) بر دوش 12 گاو است. در زبانهای مادی و پارسی باستان با واژه های خشتره، هوخشتره، ارتخشتره و ذاراتوشترا (زرتشت) روبرو هستیم که همگی به معنای پادشاه عادل، خوب و مشروع الهی است. شایان ذکر است ریشه ایشتره با ریشه شاخ مرتبط است. فرشتگان مقرب (کروبیان) در فرهنگهای بین النهرین (کلدانیان و آشوریان)، زرتشتی و هخامنشی، مصر باستان و همچنین در یهودیت، با ترکیب 4 عنصر عقاب، گاو، شیر و انسان در یک هیات واحد ترسیم می شده اند. کوروش در سنگ نگاره دشت مرغاب، به صورت یک کروبی (سر انسان، دارای 4 بال، دارای تاجی با دو شاخ) ترسیم شده است و در کتب انبیای بنی اسرائیل، کوروش را با القاب "صاحب دوشاخ" و "عقاب مشرق" توصیف کرده اند. همچنین شایان ذکر است که شیر از اوصاف ذوالقرنین (طبق روایات اسلامی که او را هنگام نبرد، همچون شیر غضبناک توصیف کرده اند) و همچنین از نمادهای حکومت کوروش (طبق نقش گاو و شیر که بر روی سکه های طلای ضرب شده در عصر کوروش وجود داشته است) بوده است. لذا در مجموع می توان موجود شاخ دار (ذوالقرنین) را نمادی کهن (چه نمادی فرهنگی و چه نمادی هیروگلیفی و حتی لفظی-واژگانی) برای قدرت مشروع الهی (ولی الله و ولایت الهی در زمین) دانست. ریشه این مفهوم به دوران پس از نوح نبی (ع) و ابراهیم نبی (ع) بر می گردد. زیرا طبق معارف اسلامی و حدیثی از حضرت علی (ع)، مفهوم ذوالقرنین در صحف اولی (= صحف ابراهیم و موسی علیهما السلام) آمده بوده است و همچنین طبق یافته های باستان شناسی، در افسانه گیلگمش (که مربوط به دوران پس از نوح و ابراهیم نبی (علیهم السلام) است)، مشاهده می کنیم که انکیدو (که دوست و به نوعی مرشد و راهنمای گیلگمش برای نجات او از ظالم بودن و تبدیل او به یک حاکم عادل است) دارای دو شاخ است.

در متون مسیحی متقدم (مربوط به قرن 9 میلادی و قبل تر از آن) هم ذکر شده که شاخ، نماد قدرت الهی داده شده به آل داوود (ع) برای رستگاری بشر است که خود را در ظهور مسیح از نسل داوود (ع) (یعنی از طریق مریم (ع)) نشان داده است[۴].

عیاش ، صعب، عبدالله و هرمز

در احادیث و اخبار اسلامی، نام‏ هایی برای ذوالقرنین وارد شده است:
1- صعب (یا مصعب) که با معنای "کو" در کوروش دارای تناسب است.
2- عیاش که معادل عربی "کمبوجیه" است. لازم به ذکر است که پدر کوروش و همچنین فرزند او، کمبوجیه نام داشته اند. لذا می توان کوروش را "ابو عیاش ابن عیاش" دانست و شاید در گذر زمان، اجزای "ابو" و "ابن" از این نقل دچار تصحیف یا تغییر شده باشد و "عیاش" در نقل باقی مانده باشد. البته یک احتمال دیگر هم هست که از جمله القاب حکومتی یا خانوادگی کوروش، "کمبوجیه" هم بوده باشد یعنی کمبوجیه نام پدر کوروش، نام فرزند کوروش و همچنین لقب خود کوروش بوده باشد. والله اعلم.
3- عبدالله بن ضحاک بن معد (طبق حدیث امام صادق (ع))). طبق اقوال تواریخ اسلامی می دانیم که امضای کوروش "عبدالله، خادم الله و سائس امرکم" بوده است. لذا خود کوروش، خودش را عبدالله نامیده است. طبق نقل منابع یونانی هم، آستیاگ (همان آژی دهاک ، همان ضحاک) پدر بزرگ مادری کوروش بوده است. لذا نام "عبدالله بن ضحاک" دارای تناسب خوبی با نام و نسب کوروش است. والله اعلم. همچنین عبارت "ضحاک بن معد" با نسب مادری کوروش که پدربزرگش "آستیاگ پسر هوخشتره" بوده است تناسب دارد. زیرا آستیاگ را در تاریخ همان آژی دهاگ (ضحاک) دانسته اند. نام هوخشتره هم در کتیبه های بابلی و ایلامی به صورت "موماکی شار" و "اوماکی ایشتاره" و "ماکی ایشتاره" آمده است. جزء شار و ایشتار به معنای پادشاه است. لذا نام او "موماکی" یا "اوماکی" یا "ماکی" بوده است. طبق واژه نامه های آشوری باستان، واژه "hissumaki" به معنای "پرداخت خسارت، پرداخت بنیه، پرداخت مال" معنا شده است. چون جزء hiss نوعی فعل است و به معنای ساختن و دادن و اعمال کردن است، لذا جزء اوماکی یا ماکی به معنای "بنیه و یا مال" است. لذا نام اصلی هوخشتره، دارای تناسب معنایی با نام عربی "معد" است. لذا می توان گفت که ضحاک بن معد (در نسب ذوالقرنین) دارای تناسب با آژی دهاک بن اوماکی (آستیاگ پسر هوخشتره) است. والله اعلم.
4- فریدون بن ضحاک (یا فریدون بن اثفیان) که در همین مقاله بیان گردیده است که منظور از فریدون در روایات ایرانی، همان کوروش است.
5- در برخی احادیث شیعه، نام پادشاه زمان دانیال نبی (ع) را هرمز دانسته اند. برخی منابع، هرمز را دگرشکل "هرمس" دانسته اند. می دانیم که در برخی دیگر از اقوال اسلامی، لفظ "هرمس" در نسب ذوالقرنین آمده است. همچنین در کتاب تاج العروس من جواهر القاموس از قول ابن هشام نقل شده است که هرمس (به ضم هاء) نام ذی القرنین بوده است. از جمع این موارد با این نکته تاریخی که دانیال نبی (ع) معاصر کوروش کبیر بوده است، می توان فهمید که منظور از "هرمس" یا "هرمز" که پادشاه معاصر دانیال نبی (ع) بوده و طبق برخی از منابع، "مثلث بالنعمه" یعنی صاحب سه نعمت (پادشاهی، مصاحبت انبیاء و حکمت) دانسته شده است، احتمالا همان کوروش ذوالقرنین بوده است. والله اعلم. لازم به توجه است که ممکن است هور در هرمز، با کور در کورو دارای قرابت واجی و واژگانی باشد: یعنی هور و خور و کور را بتوان دگرشکل هایی از تلفظ یکدیگر در لهجه های مختلف سرزمین و اقوام باستان دانست. والله اعلم. ردپای این نام در حوادث قرن ششم قبل از میلاد در تاریخ اسطوره ای جمهوری روم، در قالب نام قهرمان‏های افسانه‏ ای Horatius و Titus Herminius مشاهده می شود.

لازم به ذکر است که نام هرمز در گویش های محلی و کهن ایرانی به صورت خورموغ (خورمغ)، کورموستا (دگرشکل هورموزدا) و هورموغ (هورمغ) هم باقی مانده و مضبوط است و موید این است که جزء "خور"، "کور" و "هور"، در گویش های محلی ایران، معادل یکدیگر بوده اند. جزء مغ یا موغ هم دارای معانی بزرگ، بلندمرتبه، استاد و داناست و احتمالا با کلمه مغ (در معنای روحانی دین مزدیسنا و زرتشت) دارای ریشه مشترک است.

منابع و پانویس

  1. مرحوم آیت الله سیدمجتبی موسوی لاری، مجله معارف، مهر و آبانماه سال 1391 ، شماره 94، سدّ ذوالقرنین کجاست؟
  2. حسن زاده آملی، هزار و يك نكته، ص324
  3. Schniedewind, William M., and Joel H. Hunt. A Primer on Ugaritic: Language, Culture and Literature. Cambridge University Press, 2007, page 195, under kr.
  4. Saadi, Abdul-Massih, ed. Moshe Bar Kepha's Commentary on the Gospel of Luke. Gorgias Press, 2020. page 84.