گونه¬های کارکردی عنصر انسجامی ضمیر در قرآن کریم
چکیده
عناصر اشاری، موصولی و به ويژه «ضمایر شخصی» اصلیترین سازوکار زبانی هستند که تعبیر آنها براساس خصوصیات معناییشان محقق نمیشود؛ بلکه این مهم، طی فرآیند ارجاع حاصل می¬گردد. ارجاع یک کارکرد زبانی است که در بافت گفتمانی مشخص، عملکرد و کارایی مختلفی دارد. در این مقاله، با گزینش پنج جزء آخر از قرآن کریم به عنوان دامنه و گسترهی پژوهش، سعی در بازنمایی کارکردهای ارجاع به عنوان یک عامل مهم انسجامی در مقولهی ضمایر شخصی شده است. از این رو، با تکیه بر روش توصیفی- تحلیلی و بعد از بررسی و تفسیر دقیق ضمایر مربوط به 5جزء آخر قرآن، بدین نتایج مهم رسیديم که ابهامزدایی، انسجامآفرینی، معرفهسازی، ایجاد ضربآهنگ همسان در فاصلهی آیات، کانونیسازی مفهوم و در نهایت برجستهسازی صدای برونمتنی از عملکردهای فرآیند ارجاع توسط ضمایر در گفتمان قرآنی هستند.
كلمات كليدي
قرآن کریم، انسجام، ارجاع، ضمایر شخصی.
1-مقدمه
پژوهش در حوزه قرآن دامنه گسترده¬ای از مباحث تاریخی، فقهی، ادبی، سیاسی، اجتماعي، اعتقادی و .... را در برمی¬گیرد. قرآن به عنوان یک اعجاز زبانی پيوسته مورد توجه پژوهشهای زبانشناختی بوده است و در این حوزه زبانشناختی نیز، رویکردهای متعدد بلاغی، نحوی و.... سعثی در تحلیل و بررسی این متن اعجازی داشته¬اند. رویکردهای نوین زبانشناختی اعم از آوایی، واژه¬شناختی، نحوی و معناشناختی نیز توسط پژوهشگران علاقمند برای خدمت به قرآن و کشف برخی زوایای زبانشناختی آن مورد کاربست قرار گرفته¬اند. از جمله رویکردهای جدید زبانشناختی که با محوریت «متن» شناخته شده الگوی انسجامی هالیدی و حسن است که از سال 1976 با ذکر برخی عوامل زبانی به عنوان عوامل انسجام (cohesion) سعی کرده است آثار ادبی و غیر ادبی را با تکیه بر کلیت آن به عنوان یک متن مورد توجه قرار دهد. از جمله این عوامل زبانی می¬توان به عنصر بسیار مهم «ارجاع» اشاره نمود. ارجاع یکی از ابزارهای تعبیر معانی در گروههای اسمی مرجعوار از جمله عبارتهای اشاری است که بر حسب دلالت درون زبانی و یا برون زبانی صورت میپذیرد. اصحاب نحو این پدیده را به طور ضمنی در مبحث ضمایر به عنوان ابزاری جهت کشف معنای اسامی کنایه معرفی کرده و اشارهای به دیگر کارکردهای این مؤلفه در زنجیرهی کلام نداشتهاند. به تبع آن در مطالعات قرآنپژوهی نیز تنها به این بُعد ارجاع اکتفا شده است. این گونه نگاه تکبعدی به پدیدهی ارجاع در مطالعات، لزوم نگاه جامع و همهسویه جهت تبیین دیگر کارکردهای آن در فضای گفتمانی مختلف و کشف لایههای معنایی عمیقتر را فراهم میکند. به منظور تحقق این هدف،پژوهشگر به بررسی فرآیند ارجاع ضمایر شخصی در پنج جزء آخر قرآن کریم پرداخته تا در موقعیتهای مختلف نقش این گزاره را تبیین کند. چه این گزاره معمولا پرکاربردترین شاخصها در متون ادبی به خصوص قرآن کریم است و انتظار میرود مصداقهای کاربردی این شاخص بر شاخصهای دیگر نیز صدق کند با محوريت این سؤال که کاردهای متنوع عنصر ضمير در قرآن چگونه هستند؟
1-1-پیشینه
در خصوص ضمایر در قرآن پژوهشهای متعددی صورت گرفته است اما در راستای این پژوهش می¬توان به برخی از آنها اشاره نمود: 1-پایانامهی ارشد «بررسی ارجاع در انواع گفتمان زبان فارسی و نقش آنها در انتقال معنا»، پژوهشگر خانم «آتوسا زرین کوب»، سال 88-89، دانشگاه آزاد اسلامی. در این پژوهش توصیفی نگارنده بعد از بیان آراء زبانشناسان در خصوص پدیدهی ارجاع به ارائهی تقسیم بندی سیزدهگانه از این پدیده، بیان اهمیت این ابزار در گفتمان زبان فارسی و نقش آن در انتقال مفهوم از گوینده به شنونده پرداخته است. ضمن اینکه پژوهشگر با بررسی متون مختلف(علمی، ادبی، روزنامهای) مهمترین عوامل مؤثر در ارجاعدهی را تبیین کرده است. 2-مقاله علمی- پژوهشی «سبکشناسی عنصر ارجاعی ضمیر در انسجام بخشی به خطبه های نهج البلاغه»، پژوهشگر: آقای «علیرضا نظری». در این مقاله پژوهشگر به بررسی کارکردهای ضمیر در سی خطبهی نهجالبلاغه پرداخته تا مشخص شود این پدیده چه سبک خاصی به خطبههای نهجالبلاغه داده و درپایان با تحلیل داده ها به سه کارکرد این گزاره اشاره کرده اند. ملاحظه می¬شود که پژوهشی که جامع عنصر ضمیر از یک سو و متن قرآن از سوی دیگر باشد وجود ندارد و انجام این پژوهش نیز در راستای همین هدف صورت گرفته است.
2-ارجاع
ارجاع، عبارتست از رابطهای که میان یکی از عناصر متن و عنصری دیگر برقرار میگردد و با ارجاع به آن چیز دیگر است که آن عنصر میتواند تعبیر و تفسیر شود. لاینز از بعدی دیگر تعریفی از ارجاع به شکل زیر ارائه میدهد: «ارجاع عبارت از رابطهای است که بین تعبیرهای زبانی (یعنی اسامی و گزارهها) از یک طرف و اشیاء یا صفات قابل رؤیت (یا مقوله هایی از اشیاء و خصوصیات آنها ) مورد اشاره یا مورد دلالت از طرف دیگر برقرار میشود»( یار محمدی،1376، 2). ارجاع به رابطهی میان صورتهای زبانی و مصداقهایی باز میگردد که در جهان خارج وجود دارند. البته در اینجا، منظور ما از ارجاع دلالت به چیزی در جهان خارج مانند رابطهی بین صورت واژگانی(صندلی) و مصداق آن در جهان اطراف نیست، بلکه ارجاع یک واحد واژگانی به واحد واژگانی دیگر است(صفوی، 1382، 64). یول( 2000، 17) با اشاره بر بعد کاربردی زبان ارجاع را عملی میداند که طی آن گوینده یا نویسنده، با به کارگیری صورتهای زبانی، شنونده یا خواننده را قادر میسازد تا پدیدهای را بشناسد. این صورتهای زبانی همان صورتهای ارجاعی هستند. ضمایر شخصی، اشاری و موصولات سه شاخص[۱] برجستهای هستند که تعبیر آنها با کمک ارجاع به بافت درونزبانی یا برونزبانی صورت میگیرد.
3-انواع ارجاع
در نظام زبان، عبارتها به دو دستهی ارجاعی و غیر ارجاعی تقسیم میشود. آن دسته از عبارتها را که هرگز نمیتوان برای ارجاع به کار برد از جمله واژگانی چون پس، اگر، نه و... غیر ارجاعی هستند چه ما به ازای بیرونی ندارند. در دل این تقسیم بندی عبارتهای قابل ارجاع دارای دو دستهی ارجاع ثابت و ارجاع متغیر هستند. کلماتی چون برج ایفل، اقیانوس آرام که همواره دارای مرجع یکسانی هستند دارای ارجاع ثابت این در حالیست که در نموراد دیگر، یعنی شاخصها و عبارتهای اشاری که ارجاع به کلی وابسته به بافت است، با ارجاع متغیر مواجه هستیم(سجودی، 1385، 43). به اعتباری دیگر، ارجاع را باتوجه به ارتباط آن با بافت بیرونی یا درونی متن به دو دسته تقسیم میکنند. اگر آنچه مورد ارجاع قرار میگیرد، عنصری از دنیای خارج یا بافت موقعیتیای که رخداد کلامی در آن واقع میشود؛ باشد، ارجاع برون متنی[۲] است. هالیدی و حسن برای این نوع ارجاع غیر از تکوین متن نقش دیگری قائل نیستند. نوع دیگری از ارجاع که با عنوان ارجاع درون متنی شناخته میشود، طی آن یک عنصر متن با ارجاع به عنصر متنی دیگر تعبیر میشود؛ ارجاع درون متنی [۳] نام میگیرد. در این نوع ارجاع اخیر، ممکن است مرجع پیش از عنصر ارجاع دهنده باشد یا بعد از آن. در شکل اول ارجاع پیشرو[۴] و در صورت دوم ارجاع پسرو[۵] میباشد(محمد، 2009، 120). نوع دیگری از ارجاع درون متنی وجود دارد که در آن، عنصر ارجاع دهنده به واسطهی سنجش با عنصری دیگر معین میشود و طی آن شباهت یا تفاوت دو عنصر بیان میشود که به ارجاع سنجشی[۶] مشهور است(نبوی و مهاجر، 1376، 64). ارجاع به اعتبار مرجع به دو نوع واژگانی و ترکیبی تقسیم میشود. در نوع اول، شاخص تنها به یک واژه در داخل یا خارج از متن اشاره میکند ولی در نوع ترکیبی شاخص، جایگزین جمله یا مجموعهای از جملات میشود(عبدالکریم، 2009، 352).
4-ضمائر شخصی[۷]
4-1- تعریف ضمیر شخصی برتراندراسل در کتاب مسائل فلسفی (بی.تا، 112) کلمه را به دو طبقهی جزئیات و کلیات تقسیمبندی میکند. اسم، صفت، حروف اضافه و افعال مربوط به کلیات هستند. بدین معنا که به مصداقی واحد در جهان ارجاع نمیدهند و ضمائر و اسامی خاص جزء دستهی دوم یعنی جزئیات میباشند به طوری که محال است بر بیش از یک فرد یا چیز ارجاع دهد. با این تفاوت که ضمائر ابهامآمیز بوده و تنها از طریق قرینه و سیاق میتوان پی برد که به کدام یک از جزئیات اشاره میکنند. سیبویه با نگاهی جامع و کلی ضمایر را مورد بررسی قرار داده است، به گونهای که علاوه بر ضمایر شخصی، عناصرمحذوف در ساختار کلام را نیز شامل میشود. بدین صورت که وی عناصر محذوف را زیر مجموعهی آن نوع إضماری قرار میدهد که در آن هیچ علامت و نشانهای جانشین عنصر محذوف نمیگردد ولی نوع إضمار ضمایر شخصی، به گونهای است که هر حذفی با جانشینی همراه است(شاوش، 2001، ج2، 1195). سیرافی نیز در شرح خود بر کلام سیبویه مینویسد: ضمیر مانع از تکرار اسم ظاهر میگردد، یعنی هرگاه متکلم بخواهد سخن خود را دربارهی اسم ظاهر از سرگیرد، از ضمیر مربوط به آن استفاده میکند(همان). سکاکی با محدود کردن دامنهی معنایی ضمیر، اینگونه بیان میکند که ضمیر، اسمی است که از رهگذر مرجع سابق، بر متکلم، مخاطب و غائب اشاره میکند(همان). مبرد با تقسیم اسم به دو گونهی صریح و کنایه، ضمیر را یکی از اقسام اسم کنایه میداند که جانشین اسم صریح شده و آن اسم صریح را مرجع خود قرار داده است(همان،1196) رضی (1996،ج 2، 402) با صریح خواندن ضمایر متکلم و مخاطب، تعریف مبرد مبنی بر قرار دادن تمام ضمایر شخصی در زیرمجموعهی اسم کنایه را رد کرده و تنها ضمایر غائب را که از رهگذر مرجع خود بر معنایی دلالت دارند را در گروه کنایه وارد میکند. همانطور که پیداست هرکدام از اصحاب نحو با تکیه بر یک بعد معنایی و برجستهساختن آن به تعریف این مؤلفه پرداختهاند ولی ویژگی جانشینی و مرجعوار بودن ضمیر، مسئلهای است که همگی آنرا تأیید کردهاند. در علم معناشناسی، جانشینی فرآیندی است که طی آن عنصری از روی محور جانشینی انتخاب میشود و به جای عنصری دیگر روی محور همنشینی قرار میگیرد. ملاک این انتخاب نیز شباهت یا اشتراک در حداقل یک مؤلفهی معنایی است. مانند دو,واژهی (لعل) و (لب) که هردو با دارا بودن مؤلفهی (+سرخ) در کنار بسیاری از وجوه مختلف از جمله (+تزیین بودن لعل) در مقابل (+یکی از اعضای بدن بودن لب) سبب جانشینی (لعل) به جای (لب) در برخی اسلوبها میگردد(صفوی، 1383، 264). باطنی(1386، 41) نیز با تکیه بر دو بعد جانشینی و همنشینی، عناصر زبانی را در دو طبقهی دستوری و واژگانی قرار میدهد و ضمایر را یکی از زیرمجموعههای طبقهی اول یعنی دستوری معرفی میکند. وی طبقهی دستوری را طبقهی بسته میداند که برای انتخاب، امکانات محدودی را عرضه میکند. در حالیکه طبقات واژگان، باز هستند و امکانات نامحدودی برای انتخاب در اختیار میگذارند. به عنوان مثال در جملهی:
(من میخوردم.)
پنج تکواژ در اختیار داریم، بدین صورت (من/ می/ خور/د/ م). (من) ضمیر شخصی است که ممکن بود هریک از پنج ضمیر دیگر(تو، او، ما، شما و آنها) جانشین آن شود؛ یا اینکه از طبقهی اسم، واژهای مانند (علی) جانشین آن گردد و یا اینکه از هیچکدام از طبقات بالا استفاده نکنیم. ولی فعل(خور) از امکانات فراوانی جهت جانشینی واژگان مختلف از جمله (کرد، برد، کشید، چشید و....) برخوردار است که میتواند در ساختی دیگر جانشین آن گردد. همانطور که شاهد هستیم، امکانات ضمیر(من) در مقایسه با فعل(خور) بسیار محدود است. از اینرو، ضمیر همطراز با تکواژهایهای (می، د و –َم) در محور همنشینی و جانشینی متعلق به طبقهی دستوری و فعل، متعلق به طبقهی واژگانی میباشد. واقع، میتوان گفت باطنی ضمیر را فاقد معنی و مفهوم میداند که همچون ایستواژهها متن را به پیش میبرد. 4-2-انواع ضمیر ضمایر در زبان عربی، براساس مشارکت در فرآیند گفتگو به دو گروه متقابل ضمایر حاضر و ضمایر غائب تقسیم میشوند. ضمایر حاضر که در جریان گفتگو فعال بوده، خود شامل ضمیر متکلم و مخاطب میباشد. جنس و عدد از دیگر شاخصههای ضمیر میباشد که سبب تمایز آن از اسم صریح شده و براساس آن در صیغههای مختلف تصریف میشوند(الزناد، 1993، 117). 4-3-انواع مرجع ضمیر شخصی بسیاری از اصحاب نحو، بلافاصله بعد از تعریف و تبیین ضمیر شخصی به ذکر انواع مرجع میپردازند. رضی (1996، ج2، 402) نیز بعد از تبیین ضمیر و انواع آن، برای ضمیر متکلم و مخاطب، قائل به مرجع حضوری و برای ضمایر غائب، قائل به مرجع ذکری مقدم میباشد. وی بعد از این تقسیمبندی، برای تقدیم مرجع در ضمایر غائب، سه حالت معرفی میکند. وی معتقد است که این تقدیم به سه شکل لفظی، تقدیری و حکمی امکانپذیر است. گاهی نیز متکلم برای القای فضای تفخیم و بزرگداشت و یا ترس در سخن خود، ضمیر را که دلالت بر ابهام دارد بر مرجع، مقدم میکند در این حالت مخاطب برای از بین بردن ابهام ضمیر، آنرا به یک مرجع ذهنی ارجاع میدهد و از آنجایی که این مرجع ذهنی در حکمِ تقدیم است، بر آن تقدیم حکمی اطلاق میشود. این حالت بیشتر در باب ضمیر شأن و افعال مدح و ذم اتفاق میافتد. مانند آیهی «قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِن »(1/ الجن) ضمیر (ه) در (إنّه) ضمیر شأن میباشد که به جملهی مابعد خود ارجاع میدهد و غرض از این عدول و هنجارگریزی القای شگفتی و تعجب در فضای گفتمانی آیه میباشد. سیوطی(1367، ج2، 334) نیز بابی را به مرجع ضمایر اختصاص داده و با ذکر آیاتی از قرآن به تبیین آنها پرداخته است. او با اصل قرار دادن دلالت مطابقه، ضمنی و التزام به ذکر مرجع ضمایر میپردازد. همچون آیات: « أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامه[۸] »(3/ القیامة) «وَ إذا حَضَرَ القِسمَةَ أولُوا القُربَی و الیَتَامَی و المَساکِینُ فارزُقُوهُم منه[۹] »(8/ النساء) «إنّا أنزَلناهُ فِی لیلَةِ القَدرِ[۱۰] »(1/ قدر) سیوطی معتقد است که دلالت ضمیر (ه) بر مرجع (انسان) در آیهی اول مطابقه، در آیهی دوم ضمیر (ه) در (منه) به صورت ضمنی بر معنایی که از عبارت سابق یعنی (المقسوم) استنباط میشود، ارجاع میدهد. در آیه آخر، دلالت از نوع التزامی میباشد. چه؛ فعل (إنزال) به طور لزوم مرجع ضمیر (ه) که قرآن است را نشان میدهد. در کنار اصحاب نحو نیز زبانشناسان معاصر از جمله هالیدی و حسن تقسیم بندی تقریباً همسان با قدماء ارائه میدهند. بدین ترتیب که با توجه به ماهیت ضمایر شخصی، قائل به دو نوع مرجع برای آنها میباشد مرجع درون متنی و مرجع برونمتنی. مرجع درونمتنی که در عبارتها و جملات سابق بیان شده، متعلق به ضمایر غائب و مرجع برونمتنی، مربوط به ضمائر متکلم و مخاطب میباشد که در فرآیند گفتگو حاضر میباشند. حال در مرجع درون متنی، ضمیر ممکن است بعد یا قبل از مرجع خود واقع شود. که حالت اول را پسرو و دومی را پیشرو میخوانند.
5-کارکردهای ارجاع ضمایر شخصی
5-1-ابهام زدایی ضمایر اشاری همطراز با موصولات و اسامی اشاره جزء کنایاتی هستند که به خودی خود ، در خارج از متن و به صورت مجرد نمایندهی معنا و مفهومی نیستند و محتوای مشخصی نیز ندارند. اینها منحصرا در داخل متن در شرایط ویژه و در ارتباط با مرجع خود نمودار مفهوم مشخص میگردند. به عبارتی وظیفهی این دسته از گروه اسمی، اشاره به معنای کامل أشیاء در کلام است. از این رو، میتوان بیان داشت که ابهامزدایی از این شاخصهای مرجعوار طی فرآیند ارجاع انجام میگیرد. به عنوان مثال در آیهی:
| آیهٔ اول | آیهٔ دوم |
|---|---|
| «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ» | «{كانَتا} تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ
{فَخانَتاهُما} فَلَمْ {يُغْنِيا} {عَنْهُما} مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ {ادْخُلا} النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ» (تحریم/۱۰) |
تمام ضمایر مثنی در (کانتا، خانتاهما، یغنیا، عنهما، ادخلا) جزء معرفهای شخصی کنایی هستند که به صورت مستقل القاکنندهی مفهوم معینی نیستند بلکه مضمون دقیق و مشخص خود را در نظام کلام و طی عملیات ارجاع کسب میکنند. بدین صورت که با بازگشت به کلام ماقبل یعنی « ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ» ابهام این معرفها در ذهن دریافت کنندهی کلام برطرف میگردد. هر چند توانش ضمایر شخصی زبان عربی برخلاف زبان فارسی به تنهایی تبیین کنندهی تعداد و جنس مرجع میباشد، ولی مرجعوار بودن این شاخص ابهام معنایی را رفع میکند. 5-2-انسجام آفرینی نقش برجستهی ضمیر در برقراری ارتباط بین جملهها غیرقابل انکار است. چه از دیرباز کانون بحث نیز بوده است. جمله در اصل گفتاری مستقل میباشد که به هیچ عنصر و رابطی نیاز ندارد ولی هرگاه از این اصل عدول کند و به عنوان یکی از اجزای کلامی دیگر جلوه بنماید؛ نیاز به رابطی دارد که این رابط ضمیر است(شاوش، 2001،ج 2، 1106). رضی(1996،ج2، 301) در این خصوص میگوید: هرگاه جملهای، چه فعلیه و چه اسمیه، خبر برای مبتدای جملهی ماقبل خود یا صفت یا حال و یا صله، برای یکی از عناصر جملهی سابق قرار گیرد، وجود ضمیر رابطی که این کلام مستقل را به عنوان جزئی از کلام ماقبل به یکدیگر متصل کند؛ ضروری است. زبانشناسان متن نیز تأکید میکنند که إرجاع یک رابطهی معنایی است که وجود مرجع درون متنی سبب ارتباط سیستمی عناصر متن به یکدیگر میشود(الفقی، 2000، ج1، 162). سجودی(1385، 60) نیز معتقد است که ارجاع درون متنی، ساده ترین ابزار زبانی است که انسجام دنیاهای داستانی و دراماتیک؛ و اینجا و آنجا و من و توی این دنیاها را در ساختی منسجم تا پایان حفظ میکند بدون آنکه اصولا ما به ازای بیرونی برای هریک از آنها وجود داشته باشد. به عنوان مثال در آیات:
| آیات 21 تا 25 سورهٔ طور |
|---|
| «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمَانٍ
أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ أَمْدَدْنَاهُمْ بِفَاكِهَةٍ وَلَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ يَتَنَازَعُونَ فِيهَا كَأْسًا لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلَا تَأْثِيمٌ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ يَتَسَاءَلُونَ» (الطور/۲۱–۲۵) |
در این آیات، ضمایر غائب (هم )و (واو) به منظور اجتناب از تکرار، جانشین عبارت اسمی(المؤمنون الذين لهم ذريات مؤمنون) شدهاند. تفسیر و رمزگشایی هر کدام از این ضمایر، گفتهخوان را به عبارت سابق ارجاع میدهد که در نتیجهی آن عناصر درونی متن به یکدیگر مرتبط میشوند. به عبارتی، مفهوم (مؤمنین) در این گسترهی متن امتداد مییابد و مفاهیم و اندیشههای سابق را در ذهن گفتهخوان تجدید میکند و از این طریق انسجام نه تنها در شکل بلکه در معنا هم محقق میشود. 5-3-ارجاع و نقش معرفه سازی آن در علم معناشناسی میتوان ارجاع را همطراز با (ال) یکی از ابزارهای معرفهساز قرار داد. بدین صورت که در هر مرحله از ارجاع اطلاعات جدید در اختیار مخاطب قرار میگیرد. به عنوان مثال در آیه:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهن
اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِهِنَّ
فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ
لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَ
لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُن»(10/ الممتحنه).
در صلح حدیبیه كه بين رسول خدا (ص) و مردم مكه امضا شد، طرفین بر این قضیه توافق کردند که چنانچه فردی از اهالی مكه به مسلمانان پیوست، مسلمانان موظّفند او را به مكه برگردانند، ولى اگر از بین مسلمانان شخصی به اهل مكه ملحق شود اهالی این شهر تکلیفی در بازگرداندن وی ندارند. این آيه به طور خاص اشاره به مهاجرت یکی از زنان مسلمان شدهی مکه به مدینه دارد که همسر مشرک وی به دنبالش آمده و درخواست كرده كه رسول خدا(ص) او را به وى برگرداند، ولی رسول خدا (ص) در پاسخ فرموده: آنچه در عهدنامه آمده اين است كه اگر مردى از طرفين به طرف ديگر ملحق شود بايد چنين و چنان عمل كرد، و در عهدنامه در بارهی زنان مطلبی نيامده، و با تکیه بر این استناد رسول (ص) آن زن را به همسرش بازپس نداد ، و حتى مهريهاى را كه شوهر به همسرش داده بود به آن مرد برگردانيد. (طباطبایی،بی.تا، ج19، 409). در این آیه تمام ده ضمیر شخصی جمع(هنّ) بر یک مصداق (المؤمنات مهاجرات) دلالت دارند. با این تفاوت که مفهوم هر ضمیر طی فرآیند ارجاع در هر سطر شناخته شدهتر از سطر قبلی است. بدین ترتیب که در فعل(امْتَحِنُوهن) ضمیر به (المؤمنات مهاجرات) اشاره دارد این در حالی است که در سطر پنجم مرجع ضمایر (تَنْكِحُوهُنَّ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُن) به (المؤمنات مهاجرات) نیست بلکه زنان مؤمن مهاجری هستند که گزینش شددهاند، خداوند به ایمان قلبیشان آگاه است، به همسرانشان بازپس داده نمیشوند و هیچ رابطهای بین این دو وجود ندارد. بدین ترتیب، ارجاع در هر سطر مفهوم جدیدی به مصداق سابق اضافه کرده و آنرا در ذهن گفتهخوان واضحتر ساخته است. از این رو، میتوان گفت همانطور که (ال) در علم نحو عامل تعریف اسامی نکره محسوب میشود، در علم معناشناسی ارجاع را میتوان مکانیسمی معرفی کرد که در تکمیل و تعریف هر چه بیشتر مفهوم مصداق نقش قابل تأملی دارد. 5-4-کانونی سازی و محوری سازی معنا ارجاعات مستمر و مداوم به یک مفهوم در طول متن سبب محوری سازی و برجسته شدن آن مرجع از میان سایر مفاهیم میشود. چرا که تکرار معرّفهای اشاری مربوط به مرجع واحد، منجر به تثبیت آن مرجع در ذهن گفتهخوان و کانونیسازی آن میشود. به عبارتی دیگر، فرآیند مرجعگزینی نقش فعّالی در نگهداشتن مرکز ایفا میکند. به عنوان مثال در سورهی منافقین که از 11 آیه تشکیل شده است، خداوند به توصیف منافقين پرداخته، و آنان را متهم به دشمنی با مسلمانان کرده و از رسول خدا(ص) میخواهد تا از این گروه برحذر باشد و به مؤمنین دستور میدهد تا از کارهایی که سرانجامش نفاق است؛ بپرهيزند(طباطبایی، بی.تا، ج19، 469). در این سوره ارجاع ضمایر شخصی درکانونیسازی مفهوم منافقین نقش بارز و برجستهای داشته است. بدین ترتیب که تجمّع (44) ضمیر شخصی مربوط به (منافقین) در هشت آیهی آغازین سوره-از میان (64) ضمیر- و ارجاع آنها به واژهی (منافقین) در آیهی اول این مفهوم را در سطح کلان سوره به مفهوم کلیدی بدل ساخته این در حالی است که سایر مفاهیم در حاشیه قرار گرفتهاند. بدین ترتیب:

عملیات ارجاع در کنار سایر گزارهها در فعال نگهداشتن نقش محوری یک پدیده یا مفهوم نقش دارد که در صورت تکرار مداوم آن، کانونیسازی محقق میشود.
5-5-ایجاد هماهنگی در فاصلهی آیات فاصله هم شکلی حرف روی یا وزن کلمات در آخر آیات است که معنا آنرا اقتضا میکند و جان آدمی با آن احساس راحتی می نماید(الحسناوی، 1986، 29). گاهی وجود مجموعهای از ضمایر همسان در قسمتهای پایانی آیات عامل ایجاد نظمآهنگ، موسیقی منسجم، تداعی معانی و ایجاد وحدت در شکل آیات میگردد. بدین ترتیب:
«قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ
مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ
مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ
ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ
ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ
ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ
كَلاَّ لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ »(17-23/ عبس)
منتهی شدن فاصلهی این هفت آیه به ضمیر مفرد غائب که همگی به مفهوم (الانسان) اشاره میکنند، علاوه بر وحدت معنایی در شکلگیری ضربآهنگ بیرونی[۱۱] و همگن بودن موسیقی کلام نقش دارد. گاه کاربرد ضمایر به عنوان فاصلهی آیات گسترهی کل سوره را پوشش میدهد که در اینصورت تناسب آوایی در سطحی بزرگتر محقق میشود. به عنوان مثال در سورهی محمد که تمامی 38 آیهی آن به استثنای آیات(10 و 24) به دو ضمیر(هم) و( کم)، ختم میشوند، همسانی روی و وزن در کل سوره جریان دارد. هر چند طولانی بودن برخی آیات این تناسب را به چالش میکشد ولی با این حال گزارههای دیگر از جمله تکرار آن را جبران میکند.
5-6-برجسته سازی صدای برون متنی همانطور که قبلا اشاره شد، نیاز ضمایر به مرجع امری گریزناپذیر است. این مرجع ممکن است در کلام حضور داشته باشد یا نباشد. در ضمیر سوم شخص(غائب) همیشه نیاز به ذکر مرجع هست زیرا در حضور نیست این در حالی است که در ضمایر اول شخص و دوم شخص(متکلم و مخاطب) گوینده و شنونده در بافت کلام حاضرند بنابراین نیازی به ذکر آن نیست(کامیار، 1384، 98). این ضمایر سرشتی سیال دارند و حضور آنها در متن و شکلگیری گفت و گو و کنش بینافردی بسیار کارآست برخلاف ضمیر سوم شخص که جنبهای عینی و غیر شخصی داراست(نبوی و مهاجر، 1376، 66). از سویی دیگر، ضمایر حاضر(مخاطب و متکلم) در بنیاد، منشی کلامی و کاربردی دارند بدین معنا که واقعیت مرجع این گروه کلمات اشاری اساسا به واقعیت کلام وابسته است( نبوی و مهاجر،1376، 66). از این روست که زبانشناسان متن تأکید میکنند که إرجاع به عنوان یک رابطهی معنایی در صورت اشاره به عناصر خارج از متن، سبب پیوستگی متن با محیط میگردد(الفقی، 2000، ج1، 162). بنابراین ایجاد اتصال بین متن و بافت بیرونی از کارکردهای اختصاصی ارجاع ضمایر شخصی حاضر است که طی آن گفتهخوان به زمان و مکان و فضای تولیدی متن منتقل میشود و خود را حاضر در گفتمان مربوطه میبیند: و حتی گاهی خود را ناگزیر از تولید بافت میبیند تا بتواند نقطهی ارجاع همه ضمایر حاضر را دریابد. از این روست که میتوان گقت این نوع شاخصها، صدای فضای برونمتنی را در گسترهی کلام برجسته میکنند. در سورهی قلم خداوند، پیامبر(ص) را به دنبال تهمتهاى ناروايى كه مشركين به وى زده و او را ديوانه خوانده بودند به طور مستقیم مورد خطاب قرار میدهد و به ایشان تسليت و دلدارى مىدهد ، سپس از پیامبر میخواهد که ضمن اجتناب از اطاعت مشركين و مداهنه با آنان در برابر حکم پروردگار صبور باشد(طباطبایی، بی.تا، ج 19، 367). «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ . ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ . وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ . وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ . فَسَتُبْصِرُ{أنت}وَ يُبْصِرُونَ . بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ . إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ . فَلا تُطِعِ {انت}الْمُكَذِّبِينَ . وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ{أنت} فَيُدْهِنُونَ....... إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحِينَ . وَ لا يَسْتَثْنُونَ . فَطافَ عَلَيْها طائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَ هُمْ نائِمُونَ .فأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ ............... أَ فَنَجْعَلُ {نحن}الْمُسْلِمِين كَالْمُجْرِمِينَ . ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ . أَمْ لَكُمْ كِتابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ . إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَما تَخَيَّرُونَ . أَمْ لَكُمْ أَيْمانٌ عَلَيْنا بالِغَةٌ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَما تَحْكُمُونَ» (1-39/ القلم) در این سوره ( 56) ضمیر از مجموع ( 156) ضمیر با قرائن ذهنی و با مراجعه به بافت بیرونی و فارغ از هرگونه دانش زبانی قابل تفسیر هستند. به گونهای که گفتهخوان در هر بار ارجاع ضمایر خاضر از متن به سوی مؤلف {خداوند} و مخاطب وی {پیامبر(ص)} شده و خود را حاضر در این گفتگو میبیند و حتی در مواقعی-به خصوص زمانی که ضمایر جمع هستند- یکی از طرفین گفتگو انگاشته میشود. به سخنی ساده، کلام وارد گفتمان جاری میشود. البته باید اظهار داشت آن دسته از ضمایر حاضر منجر به برجسته شدن صدای برون متنی میشوند که مرجع آنها در کلام حاضر نیست. چه گاه در سیاق گفتگو مرجع در کلام حاضر است فقط ضمایر از حالت سوم شخص به اول شخص یا دوم شخص تغییر حالت میدهند: «سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا»[۱۲] (11/ الفتح) در این آیه، مرجع ضمایر حاضر (نا) در (شغلتنا، أموالنا، أهلونا و لنا) اسم (المخلفون) است که تغییر جهت ضمیر از غائب به متکلم به دلیل قرار گرفتن در جریان گفتگو و محاوره است. و برای تعبیر این نوع شاخص نیازی به مراجعه به بافت بیرون و سیاق نیست.
6- نتيجه گیری
رهیافت حاصل از بررسیهای انجام شده در خصوص ارجاعات مربوط به ضمایر شخصی در (69) سوره از قرآن(پنج جزء آخر) و همچنین فضای گفتمانی حاکم بر آیات را میتوان در محورهای زیر خلاصه کرد. ضمایر شخصی جزء کلمات دستوری هستند که استقلال معنایی ندارندT بلکه طی فرآیند ارجاع رمزگشایی شده و رفع ابهام میگردند. در صورت تکرار مداوم و مستمر ضمایر مربوط به یک مرجع، آن مفهوم در ذهن گفتهخوان شناسایی شده به گونهای که دیگر مرجع صرفا یک واژه یا اسم نیست، بلکه تمام پارهگفتارهایی است قبلا به آنها اشاره شده است، از سویی دیگر تکرار پی در پی مفاهیم مربوط به یک مصداق،سبب تبدیل شدن آن به کانون و محور معنایی متن میشود که تمام عناصر زبانی حول آن میچرخند. در این نقطه است که انسجام معنایی در طول شکلی محقق میشود. در بسیاری از آیات به خصوص آیات جزء سی، شاهد همسو شدن ضمایر با سایر حروف روی در فاصله و ایجاد موسیقی هماهنگ هستیم. اما در خصوص دلالتهای برونزبانی، به نظر پژوهشگر ارجاعات مربوط به ضمایر حاضر که ابهام آنها با عنایت به بافت بیرونی رفع میگردد، فرآیند مرجعیابی، موجب پرش گفتهخوان به زمان و مکان شکلگیری کلام میشود به طوری که خود را حاضر در آن موقعیت میبیند.
پانویس و منابع
- ↑ شاخصها (indexical) عناصر زبانیاند که به مکان و زمان یا شخص اشاره میکنند. درک آنچه مورد اشارهی شاخص است از طریق بافت برونزبانی در کلام گفتاری و بافت درونزبانی در کلام مکتوب امکانپذیر است(صفوی، 1382، 86).
- ↑ exophoric reference
- ↑ endopharic reference
- ↑ anaphora
- ↑ cataphora
- ↑ comparative reference
- ↑ personal
- ↑ آیا انسان میپندارد که هرگز استخوانهای پوسیده او را فراهم نمیآوریم؟
- ↑ و چون خویشاوندان و یتیمان و مستمندان، هنگام تقسیم ارث حاضر باشند، به آنها، از آن روزی بدهید.
- ↑ ما آنرا (قرآن) در شب قدر نازل کردیم.
- ↑ ضربآهنگ یا موسیقی به دو نوع بیرونی و درونی تقسیم میشود. ضربآهنگ بیرونی از وزن عروضی و قافیه به وجود میآید و ضربآهنگ درونی از آهنگین بودن آواها و همچنین تکرار و معنارسانی آنها پدید میآید( معرفت، 1381، 330).
- ↑ جهادگريزان از تازىهاى باديهنشين به زودى به تو خواهند گفت كه دارايىها و خانوادههاى ما، ما را مشغول داشت
16. -قرآن کریم
17. -آقاگلزاده، فردوس، تحلیل گفتمان انتقادی، چاپ 2. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1390.
18. -باطنی، محمد رضا، توصیف ساختمان دستور زبان فارسی، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1386.
19. -پالمر، فرانک ر، نگاهی تازه به معناشناسی، ترجمه: کوروش صفوی،تهران: نشر مرکز،کتاب ماد، 1374.
20. -حسناوی، محمد، الفاصلة فی القرآن، بیروت: المکتب الاسلامی، 1406.
21. -خانلری، پرویز ناتل، دستور زبان فارسی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1352.
22. -راسل، برتراند، مسائل فلسفی، ترجمه: احمد اردوبادی، تهران: کانون معرفت، بی تا.
23. –رضی، شرح الرضی علی الکافی، تصحیح: یوسف حسن عمر، بی.جا: منشورات جامعة قازیونس، 1996.
24. -الزناد، الأزهر، نسیج النص بحث فی ما یکون به الملفوظ نصاً، چاپ اول، بیروت: المرکز الثقافی العربی، 1993.
25. -سیوطی، جلالالدین، الإتقان فی علوم القرآن، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بی.جا: منشورات الرضی-بیدار، 1376.
26. -شبل محمد، عزة، علم لغة النص، چاپ دوم، قاهره: مکتبة الآداب، 2009.
27. -شاوش، محمد، اصول تحلیل الخطاب، چاپ اول، تونس: المؤسسة العربیة للتوزیع، 2001.
28. -صفوی، کوروش، معنیشناسی کاربردی، چاپ اول، تهران: همشهری، 1382.
29. - ، درآمدی بر معنیشناسی، چاپ دوم، تهران: سوره مهر، 1383.
30. -طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج10، قم: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين في الحوزة العلمية بقم، بی.تا.
31. -گیررتس، دیرک، نظریههای معناشناسی نوین، ترجمه: کوروش صفوی، تهران: نشر علمی، 1393.
32. -الفقی، صبحی ابراهیم، علم اللغة النصی بین النظریة و التطبیق، قاهره: دار قباء، 2000.
33. -عبد الکریم، جمعان، اشکالات النص(دراسة لسانیة نصیة)، چاپ اول، بیروت: دارالبیضاء، 2009.
34. -لاینز، جان، درآمدی بر معنی شناسی زبان ترجمه: کوروش صفوی، تهران:انتشارات علمی، 1391.
35. -المبرد، ابوالعباس محمد بن یزید، المقتضب. تحقیق: محمد عبدالخالق عضیمة، قاهره: بی.نا، 1994.
36. -معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، قم: التمهید، 1381.
37. -نبوی، محمد و مهران مهاجر، به سوی زبانشناسی شعر(رهیافتی نقشگرا)، تهران: مرکز، 1376.
38. -یارمحمدی، لطف الله، ارتباطات از منظر گفتمان شناسی انتقادی، چاپ اول، تهران: هرمس، 1385.
39. -یول، جورج، بررسی زبان. ترجمه: محمود نور محمدی،تهران: رهنما، 1382.
40. سجودی، فرزان، معنا، مرجع و مصداق: بازاندیشی یک بحث قدیمی، فصلنامه شناخت، شماره50، 1385.