گونه¬های کارکردی عنصر انسجامی ضمیر در قرآن کریم

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

چکیده

عناصر اشاری، موصولی و به ويژه «ضمایر شخصی» اصلی‏ترین سازوکار زبانی هستند که تعبیر آن‏ها براساس خصوصیات معنایی‏شان محقق نمی‏شود؛ بلکه این مهم، طی فرآیند ارجاع حاصل می¬گردد. ارجاع یک کارکرد زبانی است که در بافت گفتمانی مشخص، عملکرد و کارایی مختلفی دارد. در این مقاله، با گزینش پنج جزء آخر از قرآن کریم به عنوان دامنه‏ و گستره‏ی پژوهش، سعی در بازنمایی کارکردهای ارجاع به عنوان یک عامل مهم انسجامی در مقوله‏ی ضمایر شخصی شده است. از این رو، با تکیه بر روش توصیفی- تحلیلی و بعد از بررسی و تفسیر دقیق ضمایر مربوط به 5جزء آخر قرآن، بدین نتایج مهم رسیديم که ابهام‏زدایی، انسجام‏آفرینی، معرفه‏سازی، ایجاد ضربآهنگ همسان در فاصله‏ی آیات، کانونی‏سازی مفهوم و در نهایت برجسته‏سازی صدای برون‏متنی از عملکردهای فرآیند ارجاع توسط ضمایر در گفتمان قرآنی هستند.

كلمات كليدي

قرآن کریم، انسجام، ارجاع، ضمایر شخصی.

1-مقدمه

پژوهش در حوزه قرآن دامنه گسترده¬ای از مباحث تاریخی، فقهی، ادبی، سیاسی، اجتماعي، اعتقادی و .... را در برمی¬گیرد. قرآن به عنوان یک اعجاز زبانی پيوسته مورد توجه پژوهشهای زبانشناختی بوده است و در این حوزه زبانشناختی نیز، رویکردهای متعدد بلاغی، نحوی و.... سعثی در تحلیل و بررسی این متن اعجازی داشته¬اند. رویکردهای نوین زبانشناختی اعم از آوایی، واژه¬شناختی، نحوی و معناشناختی نیز توسط پژوهشگران علاقمند برای خدمت به قرآن و کشف برخی زوایای زبانشناختی آن مورد کاربست قرار گرفته¬اند. از جمله رویکردهای جدید زبانشناختی که با محوریت «متن» شناخته شده الگوی انسجامی هالیدی و حسن است که از سال 1976 با ذکر برخی عوامل زبانی به عنوان عوامل انسجام (cohesion) سعی کرده است آثار ادبی و غیر ادبی را با تکیه بر کلیت آن به عنوان یک متن مورد توجه قرار دهد. از جمله این عوامل زبانی می¬توان به عنصر بسیار مهم «ارجاع» اشاره نمود. ارجاع یکی از ابزارهای تعبیر معانی در گروه‏های اسمی مرجعوار از جمله عبارت‏های اشاری است که بر حسب دلالت درون زبانی و یا برون زبانی صورت می‏پذیرد. اصحاب نحو این پدیده را به طور ضمنی در مبحث ضمایر به عنوان ابزاری جهت کشف معنای اسامی کنایه معرفی کرده و اشاره‏ای به دیگر کارکردهای این مؤلفه در زنجیره‏ی کلام نداشته‏اند. به تبع آن در مطالعات قرآن‏پژوهی نیز تنها به این بُعد ارجاع اکتفا شده است. این گونه نگاه تک‏بعدی به پدیده‏ی ارجاع در مطالعات، لزوم نگاه جامع و همه‏سویه جهت تبیین دیگر کارکردهای آن در فضای گفتمانی‏ مختلف و کشف لایه‏های معنایی عمیق‏تر را فراهم می‏کند. به منظور تحقق این هدف،پژوهشگر به بررسی فرآیند ارجاع ضمایر شخصی در پنج جزء آخر قرآن کریم پرداخته تا در موقعیت‏های مختلف نقش این گزاره را تبیین کند. چه این گزاره معمولا پرکاربردترین شاخص‏ها در متون ادبی به خصوص قرآن کریم است و انتظار می‏رود مصداق‏های کاربردی این شاخص بر شاخص‏های دیگر نیز صدق ‏کند با محوريت این سؤال که کاردهای متنوع عنصر ضمير در قرآن چگونه هستند؟

1-1-پیشینه

در خصوص ضمایر در قرآن پژوهشهای متعددی صورت گرفته است اما در راستای این پژوهش می¬توان به برخی از آنها اشاره نمود: 1-پایانامه‏ی ارشد «بررسی ارجاع در انواع گفتمان زبان فارسی و نقش آن‏ها در انتقال معنا»، پژوهشگر خانم «آتوسا زرین کوب»، سال 88-89، دانشگاه آزاد اسلامی. در این پژوهش توصیفی نگارنده بعد از بیان آراء زبانشناسان در خصوص پدیده‏ی ارجاع به ارائه‏ی تقسیم بندی سیزده‏گانه از این پدیده، بیان اهمیت این ابزار در گفتمان زبان فارسی و نقش آن در انتقال مفهوم از گوینده به شنونده پرداخته است. ضمن اینکه پژوهشگر با بررسی متون مختلف(علمی، ادبی، روزنامه‏ای) مهمترین عوامل مؤثر در ارجاع‏دهی را تبیین کرده است. 2-مقاله علمی- پژوهشی «سبک‏شناسی عنصر ارجاعی ضمیر در انسجام‏ بخشی به خطبه‏ های نهج ‏البلاغه»، پژوهشگر: آقای «علیرضا نظری». در این مقاله پژوهشگر به بررسی کارکردهای ضمیر در سی خطبه‏ی نهج‏البلاغه پرداخته تا مشخص شود این پدیده چه سبک خاصی به خطبه‏های نهج‏البلاغه داده و درپایان با تحلیل داده‏ ها به سه کارکرد این گزاره اشاره کرده‏ اند. ملاحظه می¬شود که پژوهشی که جامع عنصر ضمیر از یک سو و متن قرآن از سوی دیگر باشد وجود ندارد و انجام این پژوهش نیز در راستای همین هدف صورت گرفته است.

2-ارجاع

ارجاع، عبارتست از رابطه‏ای که میان یکی از عناصر متن و عنصری دیگر برقرار می‏گردد و با ارجاع به آن چیز دیگر است که آن عنصر می‏تواند تعبیر و تفسیر شود. لاینز از بعدی دیگر تعریفی از ارجاع به شکل زیر ارائه می‏دهد: «ارجاع عبارت از رابطه‏ای است که بین تعبیرهای زبانی (یعنی اسامی و گزاره‏ها) از یک طرف و اشیاء یا صفات قابل رؤیت (یا مقوله هایی از اشیاء و خصوصیات آن‏ها ) مورد اشاره یا مورد دلالت از طرف دیگر برقرار می‏شود»( یار محمدی،1376، 2). ارجاع به رابطه‏ی میان صورت‏های زبانی و مصداق‏هایی باز می‏گردد که در جهان خارج وجود دارند. البته در اینجا، منظور ما از ارجاع دلالت به چیزی در جهان خارج مانند رابطه‏ی بین صورت واژگانی(صندلی) و مصداق آن در جهان اطراف نیست، بلکه ارجاع یک واحد واژگانی به واحد واژگانی دیگر است(صفوی، 1382، 64). یول( 2000، 17) با اشاره بر بعد کاربردی زبان ارجاع را عملی می‏داند که طی آن گوینده یا نویسنده، با به کارگیری صورت‏های زبانی، شنونده یا خواننده را قادر می‏سازد تا پدیده‏ای را بشناسد. این صورت‏های زبانی همان صورت‏های ارجاعی هستند. ضمایر شخصی، اشاری و موصولات سه شاخص[۱] برجسته‏ای هستند که تعبیر آن‏ها با کمک ارجاع به بافت درون‏زبانی یا برون‏زبانی صورت می‏گیرد.

3-انواع ارجاع

در نظام زبان، عبارت‏ها به دو دسته‏ی ارجاعی و غیر ارجاعی تقسیم می‎شود. آن دسته از عبارت‏ها را که هرگز نمی‏توان برای ارجاع به کار برد از جمله واژگانی چون پس، اگر، نه و... غیر ارجاعی هستند چه ما به ازای بیرونی ندارند. در دل این تقسیم بندی عبارت‏های قابل ارجاع دارای دو دسته‏ی ارجاع ثابت و ارجاع متغیر هستند. کلماتی چون برج ایفل، اقیانوس آرام که همواره دارای مرجع یکسانی هستند دارای ارجاع ثابت این در حالیست که در نموراد دیگر، یعنی شاخص‏ها و عبارت‏های اشاری که ارجاع به کلی وابسته به بافت است، با ارجاع متغیر مواجه هستیم(سجودی، 1385، 43). به اعتباری دیگر، ارجاع را باتوجه به ارتباط آن با بافت بیرونی یا درونی متن به دو دسته تقسیم می‏کنند. اگر آنچه مورد ارجاع قرار می‏گیرد، عنصری از دنیای خارج یا بافت موقعیتی‏‏ای که رخداد کلامی در آن واقع می‏شود؛ باشد، ارجاع برون متنی[۲] است. هالیدی و حسن برای این نوع ارجاع غیر از تکوین متن نقش دیگری قائل نیستند. نوع دیگری از ارجاع که با عنوان ارجاع درون متنی شناخته می‏شود، طی آن یک عنصر متن با ارجاع به عنصر متنی دیگر تعبیر می‏شود؛ ارجاع درون متنی [۳] نام می‏گیرد. در این نوع ارجاع اخیر، ممکن است مرجع پیش از عنصر ارجاع دهنده باشد یا بعد از آن. در شکل اول ارجاع پیش‏رو[۴] و در صورت دوم ارجاع پس‏رو[۵] می‏باشد(محمد، 2009، 120). نوع دیگری از ارجاع درون متنی وجود دارد که در آن، عنصر ارجاع دهنده به واسطه‏ی سنجش با عنصری دیگر معین می‏شود و طی آن شباهت یا تفاوت دو عنصر بیان می‏شود که به ارجاع سنجشی[۶] مشهور است(نبوی و مهاجر، 1376، 64). ارجاع به اعتبار مرجع به دو نوع واژگانی و ترکیبی تقسیم می‏شود. در نوع اول، شاخص تنها به یک واژه در داخل یا خارج از متن اشاره می‏کند ولی در نوع ترکیبی شاخص، جایگزین جمله یا مجموعه‏ای از جملات می‏شود(عبدالکریم، 2009، 352).

4-ضمائر شخصی[۷]

4-1- تعریف ضمیر شخصی برتراندراسل در کتاب مسائل فلسفی (بی.تا، 112) کلمه را به دو طبقه‏ی جزئیات و کلیات تقسیم‏بندی می‏کند. اسم، صفت، حروف اضافه و افعال مربوط به کلیات هستند. بدین معنا که به مصداقی واحد در جهان ارجاع نمی‏دهند و ضمائر و اسامی خاص جزء دسته‏ی دوم یعنی جزئیات می‏باشند به طوری که محال است بر بیش از یک فرد یا چیز ارجاع دهد. با این تفاوت که ضمائر ابهام‏آمیز بوده و تنها از طریق قرینه و سیاق می‏توان پی برد که به کدام یک از جزئیات اشاره می‏کنند. سیبویه با نگاهی جامع و کلی ضمایر را مورد بررسی قرار داده است، به گونه‏ای که علاوه بر ضمایر شخصی، عناصرمحذوف در ساختار کلام را نیز شامل می‏شود. بدین صورت که وی عناصر محذوف را زیر مجموعه‏ی آن نوع إضماری قرار می‏دهد که در آن هیچ علامت و نشانه‏ای جانشین عنصر محذوف نمی‏گردد ولی نوع إضمار ضمایر شخصی، به گونه‏ای است که هر حذفی با جانشینی همراه است(شاوش، 2001، ج2، 1195). سیرافی نیز در شرح خود بر کلام سیبویه می‏نویسد: ضمیر مانع از تکرار اسم ظاهر می‏گردد، یعنی هرگاه متکلم بخواهد سخن خود را درباره‏ی اسم ظاهر از سرگیرد، از ضمیر مربوط به آن استفاده می‏کند(همان). سکاکی با محدود کردن دامنه‏ی معنایی ضمیر، این‏گونه بیان می‏کند که ضمیر، اسمی است که از رهگذر مرجع سابق، بر متکلم، مخاطب و غائب اشاره می‏کند(همان). مبرد با تقسیم اسم به دو گونه‏ی صریح و کنایه، ضمیر را یکی از اقسام اسم کنایه می‏داند که جانشین اسم صریح شده و آن اسم صریح را مرجع خود قرار داده است(همان،1196) رضی (1996،ج 2، 402) با صریح خواندن ضمایر متکلم و مخاطب، تعریف مبرد مبنی بر قرار دادن تمام ضمایر شخصی در زیرمجموعه‏ی اسم کنایه را رد کرده و تنها ضمایر غائب را که از رهگذر مرجع خود بر معنایی دلالت دارند را در گروه کنایه وارد می‏کند. همانطور که پیداست هرکدام از اصحاب نحو با تکیه بر یک بعد معنایی و برجسته‏ساختن آن به تعریف این مؤلفه پرداخته‏اند ولی ویژگی جانشینی و مرجعوار بودن ضمیر، مسئله‏ای است که همگی آنرا تأیید کرده‏اند. در علم معناشناسی، جانشینی فرآیندی است که طی آن عنصری از روی محور جانشینی انتخاب می‏شود و به جای عنصری دیگر روی محور همنشینی قرار می‏گیرد. ملاک این انتخاب نیز شباهت یا اشتراک در حداقل یک مؤلفه‏ی معنایی است. مانند دو,واژه‏ی (لعل) و (لب) که هردو با دارا بودن مؤلفه‏ی (+سرخ) در کنار بسیاری از وجوه مختلف از جمله (+تزیین بودن لعل) در مقابل (+یکی از اعضای بدن بودن لب) سبب جانشینی (لعل) به جای (لب) در برخی اسلوب‏ها می‏گردد(صفوی، 1383، 264). باطنی(1386، 41) نیز با تکیه بر دو بعد جانشینی و همنشینی، عناصر زبانی را در دو طبقه‏ی دستوری و واژگانی قرار می‏دهد و ضمایر را یکی از زیرمجموعه‏های طبقه‏ی اول یعنی دستوری معرفی می‏کند. وی طبقه‏ی دستوری را طبقه‏ی بسته می‏داند که برای انتخاب، امکانات محدودی را عرضه می‏کند. در حالی‏که طبقات واژگان، باز هستند و امکانات نامحدودی برای انتخاب در اختیار می‏گذارند. به عنوان مثال در جمله‏ی:

                                    (من می‏خوردم.)

پنج تکواژ در اختیار داریم، بدین صورت (من/ می/ خور/د/ م). (من) ضمیر شخصی است که ممکن بود هریک از پنج ضمیر دیگر(تو، او، ما، شما و آ‏ن‏ها) جانشین آن شود؛ یا این‏که از طبقه‏ی اسم، واژه‏ای مانند (علی) جانشین آن گردد و یا این‏که از هیچکدام از طبقات بالا استفاده نکنیم. ولی فعل(خور) از امکانات فراوانی جهت جانشینی واژگان مختلف از جمله (کرد، برد، کشید، چشید و....) برخوردار است که می‏تواند در ساختی دیگر جانشین آن گردد. همانطور که شاهد هستیم، امکانات ضمیر(من) در مقایسه با فعل(خور) بسیار محدود است. از این‏رو، ضمیر همطراز با تکواژهای‏های (می، د و –َم) در محور همنشینی و جانشینی متعلق به طبقه‏ی دستوری و فعل، متعلق به طبقه‏ی واژگانی می‏باشد. واقع، می‏توان گفت باطنی ضمیر را فاقد معنی و مفهوم می‏داند که همچون ایست‏واژه‏ها متن را به پیش می‏برد. 4-2-انواع ضمیر ضمایر در زبان عربی، براساس مشارکت در فرآیند گفتگو به دو گروه متقابل ضمایر حاضر و ضمایر غائب تقسیم می‏شوند. ضمایر حاضر که در جریان گفتگو فعال بوده‏، خود شامل ضمیر متکلم و مخاطب می‏باشد. جنس و عدد از دیگر شاخصه‏های ضمیر می‏باشد که سبب تمایز آن از اسم صریح شده و براساس آن در صیغه‏های مختلف تصریف می‏شوند(الزناد، 1993، 117). 4-3-انواع مرجع ضمیر شخصی بسیاری از اصحاب نحو، بلافاصله بعد از تعریف و تبیین ضمیر شخصی به ذکر انواع مرجع می‏پردازند. رضی (1996، ج2، 402) نیز بعد از تبیین ضمیر و انواع آن، برای ضمیر متکلم و مخاطب، قائل به مرجع حضوری و برای ضمایر غائب، قائل به مرجع ذکری مقدم می‏باشد. وی بعد از این تقسیم‏بندی، برای تقدیم مرجع در ضمایر غائب، سه حالت معرفی می‏کند. وی معتقد است که این تقدیم به سه شکل لفظی، تقدیری و حکمی امکان‏پذیر است. گاهی نیز متکلم برای القای فضای تفخیم و بزرگداشت و یا ترس در سخن خود، ضمیر را که دلالت بر ابهام دارد بر مرجع، مقدم می‏کند در این حالت مخاطب برای از بین بردن ابهام ضمیر، آنرا به یک مرجع ذهنی ارجاع می‏دهد و از آنجایی که این مرجع ذهنی در حکمِ تقدیم است، بر آن تقدیم حکمی اطلاق می‏شود. این حالت بیشتر در باب ضمیر شأن و افعال مدح و ذم اتفاق می‏افتد. مانند آیه‏ی «قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِن ‏»(1/ الجن) ضمیر (ه) در (إنّه) ضمیر شأن می‏باشد که به جمله‏ی مابعد خود ارجاع می‏دهد و غرض از این عدول و هنجارگریزی القای شگفتی و تعجب در فضای گفتمانی آیه می‏‏باشد. سیوطی(1367، ج2، 334) نیز بابی را به مرجع ضمایر اختصاص داده و با ذکر آیاتی از قرآن به تبیین آن‏ها پرداخته است. او با اصل قرار دادن دلالت مطابقه، ضمنی و التزام به ذکر مرجع ضمایر می‏پردازد. همچون آیات: « أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامه[۸]  »(3/ القیامة) «وَ إذا حَضَرَ القِسمَةَ أولُوا القُربَی و الیَتَامَی و المَساکِینُ فارزُقُوهُم منه[۹]  »(8/ النساء) «إنّا أنزَلناهُ فِی لیلَةِ القَدرِ[۱۰]  »(1/ قدر) سیوطی معتقد است که دلالت ضمیر (ه) بر مرجع (انسان) در آیه‏ی اول مطابقه، در آیه‏ی دوم ضمیر (ه) در (منه) به صورت ضمنی بر معنایی که از عبارت سابق یعنی (المقسوم) استنباط می‏شود، ارجاع می‏دهد. در آیه آخر، دلالت از نوع التزامی می‏باشد. چه؛ فعل (إنزال) به طور لزوم مرجع ضمیر (ه) که قرآن است را نشان می‏دهد. در کنار اصحاب نحو نیز زبان‏شناسان معاصر از جمله هالیدی و حسن تقسیم بندی تقریباً هم‏سان با قدماء ارائه می‏دهند. بدین ترتیب که با توجه به ماهیت ضمایر شخصی، قائل به دو نوع مرجع برای آن‏ها می‏باشد مرجع درون متنی و مرجع برون‏متنی. مرجع درون‏متنی که در عبارت‏ها و جملات سابق بیان شده، متعلق به ضمایر غائب و مرجع برون‏متنی، مربوط به ضمائر متکلم و مخاطب می‏باشد که در فرآیند گفتگو حاضر می‏باشند. حال در مرجع درون متنی، ضمیر ممکن است بعد یا قبل از مرجع خود واقع شود. که حالت اول را پسرو و دومی را پیشرو می‏خوانند.

5-کارکردهای ارجاع ضمایر شخصی

5-1-ابهام زدایی ضمایر اشاری همطراز با موصولات و اسامی اشاره جزء کنایاتی هستند که به خودی خود ، در خارج از متن و به صورت مجرد نماینده‏ی معنا و مفهومی نیستند و محتوای مشخصی نیز ندارند. این‏ها منحصرا در داخل متن در شرایط ویژه و در ارتباط با مرجع خود نمودار مفهوم مشخص می‏گردند. به عبارتی وظیفه‏ی این دسته از گروه اسمی، اشاره به معنای کامل أشیاء در کلام است. از این رو، می‏توان بیان داشت که ابهام‏زدایی از این شاخص‏های مرجعوار طی فرآیند ارجاع انجام می‏گیرد. به عنوان مثال در آیه‏ی:

آیهٔ اول آیهٔ دوم
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ» «{كانَتا} تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ

{فَخانَتاهُما} فَلَمْ {يُغْنِيا} {عَنْهُما} مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ {ادْخُلا} النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ» (تحریم/۱۰)

تمام ضمایر مثنی در (کانتا، خانتاهما، یغنیا، عنهما، ادخلا) جزء معرفهای شخصی کنایی هستند که به صورت مستقل القاکننده‏ی مفهوم معینی نیستند بلکه مضمون دقیق و مشخص خود را در نظام کلام و طی عملیات ارجاع کسب می‏کنند. بدین صورت که با بازگشت به کلام ماقبل یعنی « ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ» ابهام این معرف‏ها در ذهن دریافت کننده‏ی کلام برطرف می‏گردد. هر چند توانش ضمایر شخصی زبان عربی برخلاف زبان فارسی به تنهایی تبیین کننده‏ی تعداد و جنس مرجع می‏باشد، ولی مرجعوار بودن این شاخص ابهام معنایی را رفع می‏کند. 5-2-انسجام آفرینی نقش برجسته‏‏ی ضمیر در برقراری ارتباط بین جمله‏ها غیرقابل انکار است. چه از دیرباز کانون بحث نیز بوده است. جمله در اصل گفتاری مستقل می‏باشد که به هیچ عنصر و رابطی نیاز ندارد ولی هرگاه از این اصل عدول کند و به عنوان یکی از اجزای کلامی دیگر جلوه بنماید؛ نیاز به رابطی دارد که این رابط ضمیر است(شاوش، 2001،ج 2، 1106). رضی(1996،ج2، 301) در این خصوص می‏گوید: هرگاه جمله‏ای، چه فعلیه و چه اسمیه، خبر برای مبتدای جمله‏ی ماقبل خود یا صفت یا حال و یا صله، برای یکی از عناصر جمله‏ی سابق قرار گیرد، وجود ضمیر رابطی که این کلام مستقل را به عنوان جزئی از کلام ماقبل به یکدیگر متصل کند؛ ضروری است. زبان‏شناسان متن نیز تأکید می‏کنند که إرجاع یک رابطه‏ی معنایی است که وجود مرجع درون متنی سبب ارتباط سیستمی عناصر متن به یکدیگر می‏شود(الفقی، 2000، ج1، 162). سجودی(1385، 60) نیز معتقد است که ارجاع درون متنی، ساده ترین ابزار زبانی است که انسجام دنیاهای داستانی و دراماتیک؛ و اینجا و آنجا و من و توی این دنیاها را در ساختی منسجم تا پایان حفظ می‏کند بدون آنکه اصولا ما به ازای بیرونی برای هریک از آن‏ها وجود داشته باشد. به عنوان مثال در آیات:

آیات 21 تا 25 سورهٔ طور
«وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمَانٍ

أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ أَمْدَدْنَاهُمْ بِفَاكِهَةٍ وَلَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ يَتَنَازَعُونَ فِيهَا كَأْسًا لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلَا تَأْثِيمٌ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ يَتَسَاءَلُونَ» (الطور/۲۱–۲۵)

در این آیات، ضمایر غائب (هم )و (واو) به منظور اجتناب از تکرار، جانشین عبارت اسمی(المؤمنون الذين لهم ذريات مؤمنون‏) شده‏اند. تفسیر و رمزگشایی هر کدام از این ضمایر، گفته‏خوان را به عبارت سابق ارجاع می‏دهد که در نتیجه‏ی آن عناصر درونی متن به یکدیگر مرتبط می‏شوند. به عبارتی، مفهوم (مؤمنین) در این گستره‏ی متن امتداد می‏یابد و مفاهیم و اندیشه‏های سابق را در ذهن گفته‏خوان تجدید می‏کند و از این طریق انسجام نه تنها در شکل بلکه در معنا هم محقق می‏شود. 5-3-ارجاع و نقش معرفه سازی آن در علم معناشناسی می‏توان ارجاع را همطراز با (ال) یکی از ابزارهای معرفه‏ساز قرار داد. بدین صورت که در هر مرحله از ارجاع اطلاعات جدید در اختیار مخاطب قرار می‏‏گیرد. به عنوان مثال در آیه:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهن

اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِهِنَّ

فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ

لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَ

لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُن‏‏»(10/ الممتحنه).

در صلح حدیبیه كه بين رسول خدا (ص) و مردم مكه امضا شد، طرفین بر این قضیه توافق کردند که چنانچه فردی از اهالی مكه به مسلمانان پیوست، مسلمانان موظّفند او را به مكه برگردانند، ولى اگر از بین مسلمانان شخصی به اهل مكه ملحق شود اهالی این شهر تکلیفی در بازگرداندن وی ندارند. این آيه به طور خاص اشاره به مهاجرت یکی از زنان مسلمان شده‏ی مکه به مدینه دارد که همسر مشرک وی به دنبالش آمده و درخواست كرده كه رسول خدا(ص) او را به وى برگرداند، ولی رسول خدا (ص) در پاسخ فرموده: آنچه در عهدنامه آمده اين است كه اگر مردى از طرفين به طرف ديگر ملحق شود بايد چنين و چنان عمل كرد، و در عهدنامه در باره‏ی زنان مطلبی نيامده، و با تکیه بر این استناد رسول (ص) آن زن را به همسرش بازپس نداد ، و حتى مهريه‏اى را كه شوهر به همسرش داده بود به آن مرد برگردانيد. (طباطبایی،بی.تا، ج19، ‏409). در این آیه تمام ده ضمیر شخصی جمع(هنّ) بر یک مصداق (المؤمنات مهاجرات) دلالت دارند. با این تفاوت که مفهوم هر ضمیر طی فرآیند ارجاع در هر سطر شناخته شده‏تر از سطر قبلی است. بدین ترتیب که در فعل(امْتَحِنُوهن) ضمیر به (المؤمنات مهاجرات) اشاره دارد این در حالی است که در سطر پنجم مرجع ضمایر (تَنْكِحُوهُنَّ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُن) به (المؤمنات مهاجرات) نیست بلکه زنان مؤمن مهاجری هستند که گزینش شدده‏اند، خداوند به ایمان قلبیشان آگاه است، به همسرانشان بازپس داده نمی‏شوند و هیچ رابطه‏ای بین این دو وجود ندارد. بدین ترتیب، ارجاع در هر سطر مفهوم جدیدی به مصداق سابق اضافه کرده و آنرا در ذهن گفته‏‏خوان واضحتر ساخته است. از این رو، می‏توان گفت همانطور که (ال) در علم نحو عامل تعریف اسامی نکره محسوب می‏شود، در علم معناشناسی ارجاع را می‏توان مکانیسمی معرفی کرد که در تکمیل و تعریف هر چه بیشتر مفهوم مصداق نقش قابل تأملی دارد. 5-4-کانونی سازی و محوری سازی معنا ارجاعات مستمر و مداوم به یک مفهوم در طول متن سبب محوری سازی و برجسته شدن آن مرجع از میان سایر مفاهیم می‏شود. چرا که تکرار معرّف‏های اشاری مربوط به مرجع واحد، منجر به تثبیت آن مرجع در ذهن گفته‏‏خوان و کانونی‏سازی آن می‏شود. به عبارتی دیگر، فرآیند مرجع‏گزینی نقش فعّالی در نگه‏داشتن مرکز ایفا می‏کند. به عنوان مثال در سوره‏ی منافقین که از 11 آیه تشکیل شده است، خداوند به توصیف منافقين پرداخته، و آنان را متهم به دشمنی با مسلمانان کرده و از رسول خدا(ص) می‏خواهد تا از این گروه برحذر باشد و به مؤمنین دستور می‏دهد تا از کارهایی که سرانجامش نفاق است؛ بپرهيزند(طباطبایی، بی.تا، ج19، 469). در این سوره ارجاع ضمایر شخصی درکانونی‏سازی مفهوم منافقین نقش بارز و برجسته‏ای داشته است. بدین ترتیب که تجمّع (44) ضمیر شخصی مربوط به (منافقین) در هشت آیه‏ی آغازین سوره-از میان (64) ضمیر- و ارجاع آن‏ها به واژه‏ی (منافقین) در آیه‏ی اول این مفهوم را در سطح کلان سوره به مفهوم کلیدی بدل ساخته این در حالی است که سایر مفاهیم در حاشیه قرار گرفته‏اند. بدین ترتیب:

عملیات ارجاع در کنار سایر گزاره‏ها در فعال نگه‏داشتن نقش محوری یک پدیده یا مفهوم نقش دارد که در صورت تکرار مداوم آن، کانونی‏سازی محقق می‏شود.

5-5-ایجاد هماهنگی در فاصله‏ی آیات فاصله هم شکلی حرف روی یا وزن کلمات در آخر آیات است که معنا آنرا اقتضا میکند و جان آدمی با آن احساس راحتی می نماید(الحسناوی، 1986، 29). گاهی وجود مجموعه‏ای از ضمایر همسان در قسمت‏های پایانی آیات عامل ایجاد نظمآهنگ، موسیقی منسجم، تداعی معانی و ایجاد وحدت در شکل آیات می‏گردد. بدین ترتیب:

                          «قُتِلَ الْإِنْسانُ  ما  أَكْفَرَهُ
                          مِنْ   أَيِّ   شَيْ‏ءٍ    خَلَقَهُ
                          مِنْ   نُطْفَةٍ  خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ
                          ثُمَّ      السَّبِيلَ     يَسَّرَهُ
                          ثُمَّ       أَماتَهُ      فَأَقْبَرَهُ 
                          ثُمَّ   إِذا    شاءَ     أَنْشَرَهُ 
                         كَلاَّ   لَمَّا  يَقْضِ ما   أَمَرَهُ »(17-23/ عبس)

منتهی شدن فاصله‏ی این هفت آیه به ضمیر مفرد غائب که همگی به مفهوم (الانسان) اشاره می‏کنند، علاوه بر وحدت معنایی در شکل‏گیری ضربآهنگ بیرونی[۱۱] و همگن بودن موسیقی کلام نقش دارد. گاه کاربرد ضمایر به عنوان فاصله‏ی آیات گستره‏ی کل سوره را پوشش می‏دهد که در اینصورت تناسب آوایی در سطحی بزرگتر محقق می‏شود. به عنوان مثال در سوره‏ی محمد که تمامی 38 آیه‏ی آن به استثنای آیات(10 و 24) به دو ضمیر(هم) و( کم)، ختم می‏شوند، همسانی روی و وزن در کل سوره جریان دارد. هر چند طولانی بودن برخی آیات این تناسب را به چالش می‏کشد ولی با این حال گزاره‏های دیگر از جمله تکرار آن‏ را جبران می‏کند.

5-6-برجسته سازی صدای برون متنی همانطور که قبلا اشاره شد، نیاز ضمایر به مرجع امری گریزناپذیر است. این مرجع ممکن است در کلام حضور داشته باشد یا نباشد. در ضمیر سوم شخص(غائب) همیشه نیاز به ذکر مرجع هست زیرا در حضور نیست این در حالی است که در ضمایر اول شخص و دوم شخص(متکلم و مخاطب) گوینده و شنونده در بافت کلام حاضرند بنابراین نیازی به ذکر آن نیست(کامیار، 1384، 98). این ضمایر سرشتی سیال دارند و حضور آن‏ها در متن و شکل‏گیری گفت و گو و کنش بینافردی بسیار کارآست برخلاف ضمیر سوم شخص که جنبه‏ای عینی و غیر شخصی داراست(نبوی و مهاجر، 1376، 66). از سویی دیگر، ضمایر حاضر(مخاطب و متکلم) در بنیاد، منشی کلامی و کاربردی دارند بدین معنا که واقعیت مرجع این گروه کلمات اشاری اساسا به واقعیت کلام وابسته است( نبوی و مهاجر،1376، 66). از این روست که زبان‏شناسان متن تأکید می‏کنند که إرجاع به عنوان یک رابطه‏ی معنایی در صورت اشاره به عناصر خارج از متن، سبب پیوستگی متن با محیط می‏گردد(الفقی، 2000، ج1، 162). بنابراین ایجاد اتصال بین متن و بافت بیرونی از کارکردهای اختصاصی ارجاع ضمایر شخصی حاضر است که طی آن گفته‏خوان به زمان و مکان و فضای تولیدی متن منتقل می‏شود و خود را حاضر در گفتمان مربوطه می‏بیند: و حتی گاهی خود را ناگزیر از تولید بافت می‏بیند تا بتواند نقطه‏ی ارجاع همه ضمایر حاضر را دریابد. از این روست که می‏توان گقت این نوع شاخص‏ها، صدای فضای برون‏متنی را در گستره‏ی کلام برجسته ‏می‏کنند. در سوره‏ی قلم خداوند، پیامبر(ص) را به دنبال تهمت‏هاى ناروايى كه مشركين به وى زده و او را ديوانه خوانده بودند به طور مستقیم مورد خطاب قرار می‏دهد و به ایشان تسليت و دلدارى مى‏دهد ، سپس از پیامبر می‏خواهد که ضمن اجتناب از اطاعت مشركين و مداهنه با آنان در برابر حکم پروردگار صبور باشد(طباطبایی، بی.تا، ج 19، 367). «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ . ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ . وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ . وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ . فَسَتُبْصِرُ{أنت}وَ يُبْصِرُونَ . بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ . إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ . فَلا تُطِعِ {انت}الْمُكَذِّبِينَ . وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ{أنت} فَيُدْهِنُونَ....... إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحِينَ . وَ لا يَسْتَثْنُونَ . فَطافَ عَلَيْها طائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَ هُمْ نائِمُونَ .فأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ ............... أَ فَنَجْعَلُ {نحن}الْمُسْلِمِين كَالْمُجْرِمِينَ . ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ . أَمْ لَكُمْ كِتابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ . إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَما تَخَيَّرُونَ . أَمْ لَكُمْ أَيْمانٌ عَلَيْنا بالِغَةٌ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَما تَحْكُمُونَ» (1-39/ القلم) در این سوره ( 56) ضمیر از مجموع ( 156) ضمیر با قرائن ذهنی و با مراجعه به بافت بیرونی و فارغ از هرگونه دانش زبانی قابل تفسیر هستند. به گونه‏ای که گفته‏خوان در هر بار ارجاع ضمایر خاضر از متن به سوی مؤلف {خداوند} و مخاطب وی {پیامبر(ص)} شده و خود را حاضر در این گفتگو می‏بیند و حتی در مواقعی-به خصوص زمانی که ضمایر جمع هستند- یکی از طرفین گفتگو انگاشته می‏شود. به سخنی ساده، کلام وارد گفتمان جاری می‏شود. البته باید اظهار داشت آن دسته از ضمایر حاضر منجر به برجسته شدن صدای برون متنی می‏شوند که مرجع آن‏ها در کلام حاضر نیست. چه گاه در سیاق گفتگو مرجع در کلام حاضر است فقط ضمایر از حالت سوم شخص به اول شخص یا دوم شخص تغییر حالت می‏دهند: «سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا»[۱۲] (11/ الفتح) در این آیه، مرجع ضمایر حاضر (نا) در (شغلتنا، أموالنا، أهلونا و لنا) اسم (المخلفون) است که تغییر جهت ضمیر از غائب به متکلم به دلیل قرار گرفتن در جریان گفتگو و محاوره است. و برای تعبیر این نوع شاخص نیازی به مراجعه به بافت بیرون و سیاق نیست.

6- نتيجه گیری

رهیافت حاصل از بررسی‎‏های انجام شده در خصوص ارجاعات مربوط به ضمایر شخصی در (69) سوره از قرآن(پنج جزء آخر) و همچنین فضای گفتمانی حاکم بر آیات را می‏توان در محورهای زیر خلاصه کرد. ضمایر شخصی جزء کلمات دستوری هستند که استقلال معنایی ندارندT بلکه طی فرآیند ارجاع رمزگشایی شده و رفع ابهام می‏گردند. در صورت تکرار مداوم و مستمر ضمایر مربوط به یک مرجع، آن مفهوم در ذهن گفته‏خوان شناسایی شده به گونه‏ای که دیگر مرجع صرفا یک واژه یا اسم نیست، بلکه تمام پاره‏گفتارهایی است قبلا به آن‏ها اشاره شده است، از سویی دیگر تکرار پی در پی مفاهیم مربوط به یک مصداق،سبب تبدیل شدن آن به کانون و محور معنایی متن می‏شود که تمام عناصر زبانی حول آن می‏چرخند. در این نقطه است که انسجام معنایی در طول شکلی محقق می‏شود. در بسیاری از آیات به خصوص آیات جزء سی، شاهد همسو شدن ضمایر با سایر حروف روی در فاصله و ایجاد موسیقی هماهنگ هستیم. اما در خصوص دلالت‏های برون‏زبانی، به نظر پژوهشگر ارجاعات مربوط به ضمایر حاضر که ابهام آن‏ها با عنایت به بافت بیرونی رفع می‏گردد، فرآیند مرجع‏یابی، موجب پرش گفته‏خوان به زمان و مکان شکل‏گیری کلام می‏شود به طوری که خود را حاضر در آن موقعیت می‏بیند.

پانویس و منابع

  1. شاخص‏ها (indexical) عناصر زبانی‏اند که به مکان و زمان یا شخص اشاره می‏کنند. درک آنچه مورد اشاره‏ی شاخص است از طریق بافت برون‏زبانی در کلام گفتاری و بافت درون‏زبانی در کلام مکتوب امکان‏پذیر است(صفوی، 1382، 86).
  2. exophoric reference
  3. endopharic reference
  4. anaphora
  5. cataphora
  6. comparative reference
  7. personal
  8. آیا انسان می‏پندارد که هرگز استخوان‏های پوسیده او را فراهم نمی‏آوریم؟
  9. و چون خویشاوندان و یتیمان و مستمندان، هنگام تقسیم ارث حاضر باشند، به آن‏ها، از آن روزی بدهید.
  10. ما آنرا (قرآن) در شب قدر نازل کردیم.
  11. ضربآهنگ یا موسیقی به دو نوع بیرونی و درونی تقسیم می‏شود. ضربآهنگ بیرونی از وزن عروضی و قافیه به وجود می‏آید و ضربآهنگ درونی از آهنگین بودن آواها و همچنین تکرار و معنارسانی آن‏ها پدید می‏آید( معرفت، 1381، 330).
  12. جهادگريزان از تازى‏هاى باديه‏نشين به زودى به تو خواهند گفت كه دارايى‏ها و خانواده‏هاى ما، ما را مشغول داشت


16. -قرآن کریم

17. -آقاگل‏زاده، فردوس، تحلیل گفتمان انتقادی، چاپ 2. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1390.

18. -باطنی، محمد رضا، توصیف ساختمان دستور زبان فارسی، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1386.

19. -پالمر، فرانک ر، نگاهی تازه به معناشناسی، ترجمه: کوروش صفوی،تهران: نشر مرکز،کتاب ماد، 1374.

20. -حسناوی، محمد، الفاصلة فی القرآن، بیروت: المکتب الاسلامی، 1406.

21. -خانلری، پرویز ناتل، دستور زبان فارسی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1352.

22. -راسل، برتراند، مسائل فلسفی، ترجمه: احمد اردوبادی، تهران: کانون معرفت، بی تا.

23. –رضی، شرح الرضی علی الکافی، تصحیح: یوسف حسن عمر، بی.جا: منشورات جامعة قازیونس، 1996.

24. -الزناد، الأزهر، نسیج النص بحث فی ما یکون به الملفوظ نصاً، چاپ اول، بیروت: المرکز الثقافی العربی، 1993.

25. -سیوطی، جلال‏الدین، الإتقان فی علوم القرآن، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بی.جا: منشورات الرضی-بیدار، 1376.

26. -شبل محمد، عزة، علم لغة النص، چاپ دوم، قاهره: مکتبة الآداب، 2009.

27. -شاوش، محمد، اصول تحلیل الخطاب، چاپ اول، تونس: المؤسسة العربیة للتوزیع، 2001.

28. -صفوی، کوروش، معنی‏شناسی کاربردی، چاپ اول، تهران: همشهری، 1382.

29. - ، درآمدی بر معنی‏شناسی، چاپ دوم، تهران: سوره مهر، 1383.

30. -طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج10، قم: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين في الحوزة العلمية بقم‏، بی.تا.

31. -گیررتس، دیرک، نظریه‏های معناشناسی نوین، ترجمه: کوروش صفوی، تهران: نشر علمی، 1393.

32. -الفقی، صبحی ابراهیم، علم اللغة النصی بین النظریة و التطبیق، قاهره: دار قباء، 2000.

33. -عبد الکریم، جمعان، اشکالات النص(دراسة لسانیة نصیة)، چاپ اول، بیروت: دارالبیضاء، 2009.

34. -لاینز، جان، درآمدی بر معنی شناسی زبان ترجمه: کوروش صفوی، تهران:انتشارات علمی، 1391.

35. -المبرد، ابوالعباس محمد بن یزید، المقتضب. تحقیق: محمد عبدالخالق عضیمة، قاهره: بی.نا، 1994.

36. -معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، قم: التمهید، 1381.

37. -نبوی، محمد و مهران مهاجر، به سوی زبان‏شناسی شعر(رهیافتی نقشگرا)، تهران: مرکز، 1376.

38. -یارمحمدی، لطف الله، ارتباطات از منظر گفتمان شناسی انتقادی، چاپ اول، تهران: هرمس، 1385.

39. -یول، جورج، بررسی زبان. ترجمه: محمود نور محمدی،تهران: رهنما، 1382.

40. سجودی، فرزان، معنا، مرجع و مصداق: بازاندیشی یک بحث قدیمی، فصلنامه شناخت، شماره50، 1385.