کانون‌های معنایی در سوره مبارکه یوسف(ع) (براساس رویکرد دستور زبان‌شناختی لانگاکر)

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

چکیده

یکی از وجوه اعجاز قرآن کریم، اعجاز بیانی می‌باشد که نشان‌دهنده نقش برجسته زبان در انتقال مفاهیم است و در همین راستا، بعد از نزول قرآن کریم، علم المعانی در دانش بلاغت سنتی با هدف تبیین وجوه این اعجاز به وجود آمد. بدیهی است توجه به انتظام عناصر زبانی با توجه به معیارهایی چون اغراض گوینده و مقتضای حال در این تبیین نقشی اساسی داشته است. شایان بیان است که معیارهای یاد شده در دستور زبان شناختی نیز مورد توجه می‌باشند و در همین راستا، اصطلاح «کانون معنایی» به جنبه‌هایی ویژه‌ از صحنه اطلاق می‌شود که به وسیله کاربست متنوع عناصر دستور زبان، بنا به مقتضای حال، برجسته شده و تنظیم می‌شود. درخور بیان است که زبان قرآن کریم دارای عالی‌ترین ظرفیت‌های معناسازی است. از این‌رو، کاربست مدل تحلیل پیشنهادی لانگاکر، مبتنی بر پارامترهای انتخاب، چشم‌انداز و انتزاع با هدف تبیین فرآیندی که در خلال آن، کانون‌های معنایی مؤثر تولید شده است، مناسب می‌باشد. از این‌رو، سوره مبارکه یوسف (ع) که مبتنی بر فضای داستان بوده و طیفی متنوع از دیالوگ‌ها را دارا می‌باشد، برای تحلیل انتخاب شده است. این جستار از نوع کیفی بوده، از رهگذر مطالعه منابع کتابخانه‌ای و با تکیه بر شیوه‌های توصیفی-تحلیلی به رشته نگارش درآمده است. نتایج به دست آمده بیان‌گر آن است که تفصیل ویژگی غالب سوره می‌باشد، پربسامدترین حوزه‌های دخیل در فرآیند انتخاب مبتنی بر فضا و عاطفه شکل گرفته‌اند، برادران حضرت یوسف (ع)پربسامدترین کنش‌پذیران بوده و همچنین شخصیت‌های داستان و جایگاهشان با استفاده از شگرد چشم‌انداز عینی شده است.

واژگان کلیدی

سوره یوسف؛ اعجاز بیانی؛ دستور زبان شناختی؛ کانون معنایی؛ انتخاب؛ عینی شدگی؛ تفصیل. 

1. مقدمه

بنابر نقل‌های تاریخی، احبار یهود و راهبان نصاری داستان‌هایی را از پیامبران پیشین نقل می‌کردند. این داستان‌ها اندک، همراه انحراف بوده و حتی گاهی متناسب با شأن پیامبران نبوده است (قطب راوندی، 1430: 1/ 13). یکی از جلوه‌های اعجاز قرآن کریم، بیان سرگذشت پیامبران است، سرگذشت حضرت یوسف (ع) که از آن در آیه سوم سوره با نام قصه یاد شده است؛ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ. کلمه القصص در آیه مصدر بوده و به معنی پیگیری و جستجوی چیزی است (قرطبی، 1364، 9/ 70) و داستان را به این خاطر قصه نامیده‌اند که راوی در پی تعریف جزئیات می باشد (الزمخشری، 1407، 2/ 441). به جز مفهوم لغوى قصص، مفسران در بحثى ادبى، از تركيب نيز سخن گفته‌اند. برخى قصص را اسم مصدر دانسته و معنايى مفعولى براى آن قايل شده‏اند؛ در اين صورت، ترکیب «احسن القصص» به معناى بهترين داستان خواهد بود. گروهى ديگر شايد به دليل آنكه محتواى كلّى داستان‏هاى قرآن در كتاب‏هاى پيشين آمده است، معتقدند قصص به معناى مصدرى آن يعنى «اقتصاص» که به معنی داستان‌سرایی است؛ بنابراين «احسن‏القصص» به معناى بهترين شكل بيان خواهد بود و شايد بخش پايانى آيه كه بر عدم آگاهى پيشين پيامبر(ص) از وحىِ نازل شده تأكيد دارد، مؤيدى بر اين احتمال باشد(دایرة المعارف قرآن کریم، 1382: 10/ 82). مفاهیم نو بودن، دقیق بودن برآیند همه معانی اشاره شده است.

افزون بر آنچه بیان شد، یکی دیگر از وجوه اعجاز قرآن کریم که اساس تحلیل این مقاله را شکل می‌دهد اعجاز بیانی می‌باشد. این اعجاز نشان‌دهنده نقش برجسته زبان در انتقال مفاهیم است و در همین راستا، بعد از نزول قرآن کریم، دانش علم‌المعانی به وجود آمد. علم‌المعانی دانشی است که با هدف تبیین احوال معانی، الفاظ و کیفیت انتظام آن‌ها بر اساس اصول زبان به وجود آمده است (يعقوب و عاصي، 1987: 1/ 881).

از سویی دیگر «زبان» یکی از عناصر مهم داستان به شمار می‌آید؛ البته، میان زبان ادبی و زبان معيار، تفاوت بارزي وجود دارد؛ چرا كه زبان معيار در نتيجه استفاده پيوسته، تازگی و جذابيت خود را ازدست مي‌دهد و به ابتذال و انحلاط مي‌گرايد. بنا به عقيدة ازرا پاوند[۱] ، شاعر آمریکایی، نويسندگان در ادبيات به دنبال «نوآوری» هستند و سعي مي‌کنند از به‌کارگيری کليشه‌ای کلمات يا موقعيت‌ها دوری کنند. پس زبان هنر، انحرافی است از زبان معيار و به‌طور کلی می‌توان گفت: رعايت دقيق به سترونی عاطفی زبان منجر می‌شود. نقش زبان علمی دقيقاً همين است؛ زيرا کار زبان علمی، گزارش واقعيت است، بی‌آنکه ذهنيت گزارشگر در آن دخالتی داشته باشد (شریف‌زاده: 1385: 5).

این توضیح نشان از آن دارد که آنچه ماندگاری داستان را تضمین می‌کند برون‌رفت از زبان معیار و کاربست شگرد انحراف است تا با خلق دائمی فضایی نو، توجه خواننده را جلب کرده و در نتیجه سبب ماندگاری معنی مورد نظر می‌شود. ادعای فوق، این سؤال را به ذهن متبادر می‌کند که آیا حقیقتا کاربست زبان معیار در داستان از اثرگذاری آن می‌کاهد؟ لازم به ذکر است که امروزه روش‌های متنوعی برای تحلیل زبان داستان به کار می‌رود، در این روش‌ها تلاش می‌شود عناصری که نویسنده برای گیرایی هرچه بیشتر داستان به کار برده است، معرفی و تحلیل شود. در این میان، کاربست رویکرهای مبتنی بر دانش زبان‌شناسی می‌تواند در تحلیل جنبه‌های نوآوری نویسنده راه‌گشا باشد.

پس از گسترش فزاینده رویکرد به شدت انتزاعی صورت‌گرایی در تحلیل‌های زبانی، زبان‌شناسان شناختی (لانگاکر[۲] 1987، 1991، 2008؛ تالمی[۳] ، 1988؛ لیکاف[۴] ، 1987)، تلاش کردند با به کارگیری اصول دستور شناختی در توصیف ساخت‌های دستوری بر واقعیت ذهنی ساخت‌های زبانی پرتو افکنند. دستور شناختی، به گونه‌ای کاملا متفاوت با رویکردهای صورت‌گرا به زبان و ساختارهای زبانی می‌نگرد. لانگاکر به عنوان بنیان‌گذار نمادین دستور شناختی، دستور زبان را دارای ماهیتی نمادین می‌داند و به جای قواعد بر روی ساخت‌های زبانی تأکید دارد (بهرامی خورشید، 1393: 9). در پژوهش حاضر، تلاش شده است با استفاده از رویکر لانگارگر شگردهای زبانی که در داستان حضرت یوسف(ع) در جهت برجسته‌سازی و عینی ساختن شخصیت‌ها و جایگاه‌هایشان به کار رفته است، معرفی و تحلیل شوند.

2. پیشینه پژوهش

بررسی‌های صورت گرفته نشان می‌دهد آثار متنوعی در حوزه دستور شناختی نگاشته شده است که در ادامه به مرور آن‌ها می‌پردازیم؛ گلفام و همکار در مقاله «نگاهی شناختی به مفهوم سببیت در زبان فارسی» سال 1386، تلاش کرده‌اند ضمن تشریح مفهوم سببی‌سازی به عنوان یکی از جهانی‌های ذهن انسان در انگاره زبان‌شناسی شناختی، نقش آن‌ها را در شکل‌دهی تجربیات انسان بیان کنند. کیوان و همکار در مقاله «شمایل های سببی در زبان فارسی» سال 1389 وجود انگیختگی میان صورت و ساخت‌های زبانی را مورد بررسی قرار داده و اثبات نموده است که ساخت‌های سببی زبان فارسی، نماینده انواع پنج گانه شمایل‌گونگی نموداری، فاصله، استقلال، ترتیب، پیچیدگی و مقوله‌بندی است. بهرامی خورشید و همکاران در مقاله «مطابقه، مقوله‌ای معنامند در ساخت غیرشخصی: تحلیلی در چارچوب دستور شناختی»، سال 1393 به بررسی نوعی فعل معلوم غیر شخصی از منظر دستور شناختی پرداخته‌اند. پهلوان‌نژاد و همکاران نیز در پژوهش «مفهوم‌سازی «هنوز» در دستور شناختی» سال 1397، تلاش کرده‌اند با استفاده از رویکرد شناختی فرآیند مفهوم‌سازی واژه «هنوز» را شرح دهند. سیاوشی و همکار نیز در مقاله «نقش حالات چهره در دستور زبان‌های اشاره از منظر دستور شناختی»، سال 1400، به بررسی عناصر دستوری مانند: وجهیت، ساخت‌های شرطی، سببی‌، مبتدا، سؤالی‌ و امری پرداخته‌اند.

همچنین محمدیان در پایان‌نامه ارشد خود با عنوان کانونی‌سازی در زبان فارسی (رویکرد کمینه‌گرا) 1391، به بررسی شیوه‌های کانونی‌سازی بر اساس نظریه ریتزی (2001) پرداخته است. در این پایان‌نامه تنها روابط هم‌نشینی کلمات و تقدیم و تأخیر عناصر زبانی به عنوان معیارهای کانونی سازی معنایی در زبان فارسی مورد تحلیل قرار گرفته‌اند.

تمرکز آثار یاد شده به دستور زبان فارسی می‌باشد و در هیچ‌یک از آن‌ها موضوع کانون‌سازی معنایی از دیدگاه لانگاکر مورد بررسی قرار نگرفته است. از آنجا که زبان قرآن عالی‌ترین سطح زبان است، نگارش مقاله‌ای با هدف تبیین چگونگی شکل‌گیری کانون‌های معنایی از منظر دستور شناختی ضروری است. با عنایت به آنچه که در سطور بالا بیان شد، این مقاله در پی پاسخگویی به سؤالات زیر می‌باشد: 1. پربسامدترین حوزه پایه در نیم‌رخ‌های معنایی سوره یوسف (ع) کدام است؟ 2. کاربست شگرد انتخاب چه تأثیری بر مخاطب دارد؟ 3. مرزنماها بیشتر شامل کدام‌یک از کنش‌گران داستان حضرت یوسف (ع) شده است؟ 4. با توجه به کاربست شگردهای کانونی‌سازی معانی، ویژگی غالب سوره حضرت یوسف (ع) چیست؟

3. روش شناسی

تحقیق حاضر از نوع کیفی بوده و دامنه داده‌های آن را آیات سوره یوسف تشکیل می‌دهد.

3.1. روش پژوهش

پژوهش حاضر از رهگذر مطالعه منابع کتابخانه‌ای و با تکیه بر روش‌های توصیفی، آماری و تحلیلی به رشته نگارش درآمده است. چارچوب تحلیل داده‌های مقاله، اصول سه‌گانه لانگاکر در خصوص اصل کانون‌سازی معنایی است. بدین ترتیب اصل انتخاب و کیفیت انجام آن در آیات مورد بررسی قرار گرفته و حوزه‌های پایه آن‌ها مشخص شد. سپس، میزان تفصیل و انتزاع متن مشخص و در اخر اصل چشم‌انداز مورد تحلیل قرار گرفته است.

3.2. چارچوب نظری

نظم، ترتیب و آرایش کلام از جمله مباحث مهمی است که همواره مورد توجه تحلیل‌گران زبان بوده است تا جایی که نظریه‌پردازان فرمالیست روسی، تغییرات عناصر زبانی را در این بخش تحت عنوان برجسته‌سازی معرفی کرده‌اند؛ «برجسته‌سازی عبارت است از به کارگیری عناصر زبان به گونه‌ای که شیوه بیان جلب نظر کند و غیر متعارف باشد، برجسته‌سازی انحراف از زبان معیار است به گونه‌ای که توجه مخاطب را جلب کند» (صفوی، 1390، ج2/ 32- 35).

دستور شناختی یک چارچوب نظری است که توسط رونالد لانگاکر تکوین یافته است. در این رویکر برخلاف نظریه فرمالیست‌ها تنها به انحراف از زبان معیار توجه نمی‌شود. این چارچوب از مفصل‌ترین نظریه‌های دستوری است که توسط زبان‌شناسان شناختی تولید شده است. رویکرد لانگاکر تلاش می‌کند سازوکارها و اصول شناختی‌ای را مدل‌سازی کند که به تشکیل و کاربرد واحدهای نمادی با درجات مختلف پیچیدگی را بر می‌انگیزاند و مجاز بدارد (اونز و گرین، 1398: 22). لانگاکر سه پارامتر را از یکدیگر تمییز می‌دهد که در امتداد آن‌ها تنظیم‌های کانونی می‌توانند تغییر کنند؛ 1- انتخاب، 2- چشم‌انداز، 3- انتزاع. (اونز و گرین، 1398: 92) این شاخص‌ها در بزرگ‌نمایی صحنه‌ها و اشخاص نقش بسزایی دارد.

3.2.1. انتخاب: نیم‌رخ برداری

یک توانایی بسیار عام شناختی انسان ‌توجه، همراه با توانایی انتقال توجه از یک جنبه صحنه به جنبه دیگر آن است. زبان ‌راه‌های جلب توجه به جنبه‌هایی از صحنه‌ها را فراهم می‌سازد که به وسیله عناصر زبانی رمزگذاری می‌شود. این توانایی که در زبان عام تجلی می‌یابد نیم‌رخ برداری نام دارد (اونز و گرین، 1398، ج1/ 60). این رمزگذاری از طریق انتخاب روی می‌دهد. انتخاب تعیین می‌کند کدام جنبه از صحنه در کانون توجه قرار گرفته و به حوزه مفهومی مربوط می‌شود. از نظر شناختی تعبیر نیم‌رخ برداری شده با یک حوزه تجربی مرتبط است که آن‌ها طبق جدول زیر تقسیم‌بندی شده‌اند.


جدول (1): حوزه‌های پایه پیشنهادی لانگاکر(1987)

حوزه‌های پایه و نظام‌های حسی متناظر
حوزه پایه اساس پیش‌مفهومی
فضا نظام دیداری
رنگ نظام دیداری
زیروبمی نظام شنوایی
دما نظام لمس
فشار حس‌گرهای فشار در پوست، ماهیچه‌ها و مفاصل
درد آشکارسازی آسیب بافتی توسط اعصاب زیرپوست
بو نظام بویایی
زمان هشیاری نسبت به زمان
عاطفه نظام عاطفی

3.2.2.چشم‌انداز: سازمان متحرک، مرزنما (زمینه) و اشاره

پارامتر دوم، تنظیم کانونی چشم‌انداز است. چشم‌اندازی که از آن یک صحنه دیده می‌شود پی‌آمدهایی برای برجستگی نسبی شرکت کنندگانش دارد. لانگاکر بر این باور است که نقش‌های فاعل و مفعول بازتاب‌های چشم‌انداز هستند و از این‌رو اساس مفهومی دارند. او قطب معنایی عبارتی که نقش فاعل را اجرا می‌کند متحرک و قطب معنایی عبارتی که نقش مفعول را بیان می‌کند مرزنما (زمینه) نامیده است. علت این نام‌گذاری آن است که از دیدگاه شناختی فاعل یک منبع انرژی فعال است که انرژی را به یک چاه انرژی منتقل می‌سازد (اونز و گرین، 1398: 98). بنابراین متحرک شرکت‌کننده فعال و زمینه، نماینده شرکت کننده ثانوی است. پارامتر چشم انداز در نتیجه تمایز بین تعبیر ذهنی و تعبیر عینی که به عدم تقارن میان ادراک‌کننده و ادراک‌شده مربوط می‌شود به تنظیمات کانونی منجر می‌شود (همان: 99).

3.2.3. انتزاع

این عملیات تنظیم کانونی به این نکته مربوط می‌شود که توصیف یک صحنه تا چه حد خاص یا مفصل باشد. انتزاع که با سطح توجه معطوف به یک صحنه مربوط می‌شود، با انواع ساخت‌های زبانی در دسترس و برحسب سطح جزئیات هم‌راستا می‌شود (همان: 102، 103).

4. بحث و بررسی

4.1. انتخاب: نیم‌رخ‌برداری

داستان حضرت یوسف (ع) در پنج پرده تقسیم شده است: • پرده اول: دوران کودکی حضرت یوسف (ع)؛ • پرده دوم: بردگی آن حضرت؛ • پرده سوم: راه‌یابی حضرت یوسف (ع) به قصر در قامت کارگزاری معتمد و چالش‌های زندگی آن حضرت؛ • پرده چهارم: زندانی شدن آن حضرت؛ • پرده پنجم: بازگشت حضرت یوسف(ع) به قصر و جامعه در قامت یک مصلح. بررسی‌های صورت گرفته بر سوره یوسف(ع) نشان دهنده آن است که رویه تفصیل بر انتزاع غالب است و به سخنی دیگر، همه ارکان جمله در فرآیند انتخاب حضور دارند؛ عمده نیم‌رخ‌برداری‌ها در حذف جملات شرطی به همراه تعداد معدودی جمله مجهول نمود یافته است. شایان بیان است در تفصیل همه شرکت‌کنندگان در کنش‌ها حضور دارند، در حالی که در انتزاع تنها بخشی از کنش‌گران موجود می‌باشد؛ برای نمونه، به مثال‌های زیر دقت کنید: إذ قالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا ﴿۸﴾ اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا ﴿۹﴾

آیات هشتم و نهم مربوط به پرده نخست زندگی حضرت یوسف(ع) بوده و نشان‌دهنده موضع برادران آن حضرت(ع) نسبت به ایشان است. آیه هشتم با ظرف زمان آغاز شده است که مفعول به برای فعل محذوف «أذکر» است؛ إذ قالوا ليوسف..(علوان، 1427، ج2/ 1054)؛ بنابراین مجموعه کنش‌گران این آیه عبارت است از پیامبر(ص) که فعل «أذکر» خطاب به ایشان بوده و مقام یادکننده را دارند؛ دوم، برادران حضرت یوسف (ع) به عنوان گفتگو کننده.

کاربست شگرد گفتگو نقش مهمی در معرفی کنش‌گران داستان دارد. «گفتگو جریانی از سخن است که میان دست کم دو نفر حول یک موضوع بر قرار باشد، یا کلامی است که یک ادیب با خود در میان می‌گذارد و در خلال آن پرده از رزاهای درون خویش بر می‌دارد» (عبدالنور، 1984: 100). مسالمت‌آمیز بودن و هدفمند بودن ویژگی‌های بارز گفتگو می‌باشد. همچنین، تعداد مخاطب گفتگو در تعیین نوع آن نقشی اساسی دارد؛ برای مثال، اگر دو یا چند شخصیت در داستان با یکدیگر گفتگو داشته باشند به آن گفتگوی خارجی یا دیالوگ گفته می‌شود، آشکارسازی ویژگی‌های فکری، عاطفی، اندیشگانی و شخصیتی طرفین جریان سخن از شاخص‌های گفتگوی خارجی است (شعبان، 2004: 214). در سوره یوسف از گفتگوی خارجی بسیار بهره برده شده است.

در ادامه فرآیند انتخاب، در آیه نهم، کنش‌گران سخن گفتن حذف شده است؛ قال أحدهم: اقتلوا يوسف‏ (دره، 1430: 4/548)؛ اما کنش‌گران دیگر یعنی برادران حضرت یوسف به عنوان کسانی که کمر به قتل یوسف (ع) بسته‌اند و آن حضرت به عنوان کنش‌پذیر؛ یعنی کسی که مورد سوء قصد قرار قرار می‌گیرد، نیم‌رخ برداری شده‌اند. نیم‌رخ‌برداری‌های صورت گرفته میان این دو آیه سبب می‌شود که مخاطب از فضای سخن موجود در آیه هشتم، به فضای کنش در آیه نهم منتقل شود.

شایان بیان است از دیدگاه روایت‌شناسی این کنش، کنش صعودی در فضای داستان است. «کنش صعودی، عنصر روایی یک اثر داستانی است که از پس مقدمه‌چینی می‌آید و به نقطه اوج داستان می‌انجامد. این کنش معمولاً به منظور ایجاد تعلیق تا رسیدن به نقطه اوج به کار می‌رود» (فضائلی، 1377: 107)، از این‌رو مخاطب با قرار گرفتن در فضای کنش قتل، به انتظار وقوع رخداد بعدی که نقطه اوج داستان را تشکیل می‌دهد داستان را پی می‌گیرد. در شکل زیر فرآیند نیم‌رخ برداری از آیات هشتم و نهم به تصویر کشیده شده است:

تحلیل کنش‌گر در آیات ۸ و ۹
آیه کنش‌گر انتخاب نشده کنش‌گر انتخاب شده کنش‌پذیر / کنش‌گر انتخاب شده
آیه ۸ پیامبر(ص) در فعل محذوف «أذکر» قالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا
آیه ۹ یکی از برادران یوسف(ع) اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یوسف(ع)

پیش‌تر اشاره شد که نیم‌رخ‌های معنایی بر پایه حوزه‌های مشخص شکل‌ می‌گیرند. جداول زیر نشان‌دهنده پربسامدترین حوزه‌های نیم‌رخ‌های معنایی در سوره یوسف (ع) است:

نیم‌رخ‌های معنایی مبتنی بر فضا در داستان یوسف(ع)
ردیف نیم‌رخ معنایی مبتنی بر فضا
1 إني رأيت
2 آیات
3 اطْرَحُوهُ أَرْضًا
4 وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ
5 يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ
6 ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا
7 وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ
8 وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ
9 إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ
10 قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ
11 وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً
12 أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ
13 وَلَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ
14 مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ
15 فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ
16 أَنْتُمْ شَرٌّ مَكَانًا
17 وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ
نیم‌رخ‌های معنایی مبتنی بر عاطفه در داستان یوسف(ع)
ردیف نیم‌رخ معنایی مبتنی بر عاطفه
1 مَا لَكَ لَا تَأْمَنَّا عَلَى يُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ
2 وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
3 إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ
4 إِنَّا إِذًا لَخَاسِرُونَ
5 وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً يَبْكُونَ
6 وَكَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ
7 مَعَاذَ اللَّهِ
8 حَاشَ لِلَّهِ
9 فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي
10 إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ
11 وَكَانُوا يَتَّقُونَ
12 وَقَالَ يَا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ
13 إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي
14 وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ
15 لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا
16 اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا
17 وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا
18 وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا

4.2. چشم‌انداز

همان‌طور که پیش‌تر گفته شد، کاربست افعال مجهول از بارزترین نمودهای شگرد انتخاب است، در سوره یوسف (ع) دامنه کامل اسنادها به صورت کامل انتخاب شده و‌ از افعال مجهول به صورت پراکنده استفاده شده است. ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ[۵] ﴿۴۹﴾ قَالُوا يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ[۶] ﴿۶۳﴾ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ[۷] ﴿۶۵﴾ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلَّا أَنْ يُحَاطَ بِكُمْ[۸] ﴿۶۶﴾ قَالُوا جَزَاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ(برادران) گفتند:» كيفرش (آن است كه) هر كس (پيمانه) در بارِ او پيدا شود. ﴿۷۵﴾ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا [۹] ﴿۱۱۰﴾ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى[۱۰] ﴿۱۱۱﴾

در آیات بالا دامنه اسنادها از سه بخش اصلی تشکیل می‌شود که عبارت است از کنش، کنش‌گر و کنش‌پذیر. کنش‌گران عبارت است از خداوند، کارگزاران دربار، ناباوران به خداوند و پیامبر(ص).

با کاربست افعال مجهول، نیم‌رخ‌برداری صورت گرفته و تنها کنش‌پذیران در صحنه انتخاب و در واقع این بخش از دامنه اسناد فعال شده‌اند؛ برای مثال، در آیه 49 افزون بر کنش‌گر، یعنی خداوند که یاریگر است وسیله و ابزار کنش نیز حذف شده است، زیرا خداوند به وسیله باران مردم را یاری داده است؛ «فِيهِ‏ يُغاثُ‏ النَّاسُ‏ بالمطر و الغيث» (طبری، 1412ق: ج12/ 137) و همین‌طور در آیه63 کنش‌پذیر، یعنی پیمانه خوراک «الکيل» انتخاب شده است که موضوع خوراک را به صورت برجسته نشان می‌دهد، کنش‌پذیران در آیات 65، 66، 75 و 110 برادران حضرت یوسف و پیامبران هستند، این نوع انتخاب، برجسته کننده تجربیات آنان و فضاهایی است که در آن‌ها واقع شده‌اند، در آیه 111 حدیث و سخن در فرآیند نیم‌رخ برداری شرکت داده شده است.

همان‌گونه که پیش‌تر بیان شد در شگرد تنظیم چشم‌انداز، کانونی سازی معانی با هدف عینی ساختن آن‌ها می‌باشد. آیات زیر نمونه‌هایی از عینی شدگی را نشان می‌دهند: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِين[۱۱] ﴿۳﴾ إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ[۱۲] ﴿۴﴾ قَالَ يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ[۱۳] ﴿5﴾ اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ[۱۴] ﴿۹﴾ وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ[۱۵] ﴿21﴾

آیه سوم با ضمیر متکلم مع‌الغیر آغاز شده است؛ مفسرین این کانونی‌سازی را نشان‌دهنده بی واسطه سخن گفتن خداوند با پیامبر معرفی کرده‌اند؛ «الضمير «نحن» هو للّه سبحانه و تعالى فيه استدعاء للرسول، و مداناة له من ربّه، و تكريم لذاته بهذا الحديث الذي يتلقاه من ربه من غير واسطة. . «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ».. و هذا على خلاف لو جاء النظم هكذا: «اللّه يقص عليك» (خطیب، 1424، ج6/ 1232).

با کاربست شگرد چشم انداز در قالب ضمایر متکلم و مخاطب، در آیات بالا، وجود الله، حضرت یوسف(ع)، حضرت یعقوب(ع)، برادران حضرت یوسف(ع)، زلیخا به عنوان متحرک بر روی صحنه و در برابر مخاطب برجسته شده‌اند و در همین راستا، کنش‌های عینی شد ه عبارتند از: سخن گفتن، وحی کردن، دیدن، کشتن، روی گرداندن و طلب مغرفت کردن. با بررسی‌های انجام شده، مشخص شد 33 کنش با ضمایر متکلم و مخاطب به کار رفته و عینی شده‌اند.

گونه‌های کنش در داستان
ردیف کنش‌ عینی‌شده ردیف کنش‌ کانونی‌شده ردیف کنش‌ عینی‌شده
1 داستان گفتن 12 شرک ورزیدن 23 از پیش فرستادن
2 وحی کردن 13 عبادت کردن 24 ذخیره کردن
3 دیدن 14 باده نوشاندن 25 خیانت کردن
4 کشتن 15 خوردن 26 آوردن
5 روی گرداندن 16 تعبیر کردن 27 نزدیک شدن
6 استغفار کردن 17 فرستادن 28 پیمانه گرفتن
7 خارج شدن 18 جستجو کردن 29 نَمِیرَ أَهْلَنَا
8 سرزنش کردن 19 فتوا دادن 30 روی آوردن
9 حمل کردن 20 بازگشتن 31 بالا بردن
10 خبر دادن 21 کاشتن 32 توصیف کردن
11 پیروی کردن 22 برداشت کردن 33 رفتن

در چشم‌انداز، افزون بر کنش متحرک، ویژگی متحرک و یا ذات متحرک نیز کانونی می‌شود. شایان بیان است که زبان عربی از ظرفیت بالایی در معرفی مسندالیه برخوردار است. برای مثال، کاربست موصول به جای نام افراد نمونه بارزی در کانونی‌سازی ویژگی متحرک است: وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ[۱۶] ﴿21﴾ وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا[۱۷] ﴿23﴾ قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ[۱۸] ﴿۳۲﴾ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ[۱۹] ﴿۱۰۹﴾ وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ[۲۰] ﴿۱۱۱﴾


بنابر باور اهل زبان، موصول زمانی به کار گرفته می‌شود که صاحب آن برای مخاطب شناخته شده باشد، بنابراین گوینده در نظر دارد، صاحب موصول را با یک ویژگی منحصر به فرد برجسته نماید که دربرگیرنده یکی از اغراض مدح، ذم، تحقیر و تعظیم است (تفتازانی، بدون تاریخ: 74). با استفاده از شگرد چشم‌انداز، کاربست اسم‌های موصول در آیات 21، ویژگی قدرتمندی عزیر مصر برجسته شده است، در آیه 23، خیانتگری همسر عزیر مصر بیان شده است. ملامتگری و تکرار از دیگری ویژگی‌هایی که در آیات 32، 109 و 111 با استفاده از شگرد چشم‌انداز برجسته و عینی شده‌اند.

در سوره یوسف 9 مرتبه از موصولات استفاده شده است. هم‌چنین، استفاده از اسامی اشاره دور و نزدیک نقش مؤثری در عینی سازی مفاهیم دارد؛ توضیح آنکه در سوره یوسف 28 مرتبه از اسامی اشاره استفاده شده است که 16 مرتبه آن اسم اشاره «ذلک» بوده كه در 7 آيه در نقش مفعول مطلق نیابی بیان شده است: وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ[۲۱] ﴿56﴾

در آیه 56 اسم اشاره ذلک در نقش مفعول مطلق در جهت عینی شدن جایگاه رفیع حضرت یوسف(ع) در جامعه به کار رفته است

5. نتیجه گیری

نتایج به دست آمده از مقاله حاضر به شرح زیر است: یکی از وجوه اعجاز بیانی قرآن در سوره یوسف(ع) کاربست زبان معیار در جهت کانونی‌کردن معانی است، در نتیجه کانونی کردن توجه مخاطب به کنش‌گران یا وقایع خاصی در داستان جلب می‌شود. در فرآیند بررسی چگونگی کانونی کردن معانی بر اساس اصول سه‌گانه لانگاکر، مشخص شد که تفصیل ویژگی غالب سوره می‌باشد؛ به این ترتیب که دامنه‌های اسنادها به طور کامل انتخاب شده‌اند. از انجا که این سوره در واقع سرگذشت‌نامه‌ای است که تا زمان نزول، درمورد آن اطلاعات کافی وجود نداشته است، غلبه داشتن ویژگی تفصیل بر آن کاملا توجیه پذیر است. درواقع با وجود این ویژگی اطلاعات درست همراه با جزئیات در اختیار مخاطب قرار گرفته است. شگرد انتخاب سبب می‌شود مخاطب با توجه به کنش‌گران نیم‌رخ برداری شده، در موقعیت‌های متنوع قرار می‌گیرد. همچنین مشخص شد که حوزه‌های فضا و عاطفه بیش‌ترین بسامد را در نیم‌رخ‌های معنایی دارا هستند. شگرد چشم‌انداز در سوره یوسف (ع) مبتنی بر کاربست افعال مجهول و ضمایر حاضر و نیز اسامی اشاره و موصولات است. برادران حضرت یوسف بیشترین بسامد کنش‌پذیران را در افعال مجهول به خود اختصاص داده اند، همچنین با کاربرد ضمایر متکلم و مخاطب شخصیت‌های داستان عینی شده‌اند. موصولات ویژگی کنش گران و اسامی اشاره جایگاه کنش‌گران را عینی ساخته‌اند.


پانویس و منابع

  1. Ezra Weston Loomis Pound (1885 –1972)
  2. W. Langacker
  3. Talmy
  4. Lakoff
  5. آنگاه بعد از آن (خشكسالى)، سالى فرا مى‏رسد كه در آن باران بر مردم باريده مى‏شود؛ و در آن (سال ميوه‏ها) مى‏فشرند.
  6. گفتند: اى پدر ما! پيمانه (مواد غذايى) از ما منع شد
  7. دريافتند كه كالاى آنان به سويشان باز گردانده شده‏.
  8. كه او را حتماً نزد من خواهيد آورد؛ مگر اينكه (حوادث) شما را احاطه كند.
  9. و دانستند كه آنان تكذيب شده‏اند.
  10. (اينها) سخنى نبود كه به دروغ نسبت داده شود.
  11. ما نيكوترين حكايت‏ها (و روش قصه‏گويى) را به سبب اين قرآن، كه به سوى تو وحى كرديم، براى تو حكايت مى‏كنيم؛ و مسلّماً پيش از اين، از بى‏خبران بودى‏.
  12. (ياد كن) هنگامى را كه يوسف به پدرش گفت:» اى پدر [م‏]، براستى من در خواب يازده سياره، و خورشيد و ماه را ديدم، آنها را ديدم در حالى كه براى من فروتن بودند.
  13. (يعقوب) گفت: اى پسركم، خوابت را براى برادرانت حكايت مكن، پس براى تو نقشه نيرنگ‏آميز مى‏كشند! [چرا] كه شيطان، دشمنى آشكار براى انسان است.
  14. (برخى از برادران گفتند:) يوسف را بكشيد! يا او را به سرزمينى [دور دست‏] بيفكنيد، تا روى [توجه‏] پدرتان تنها به طرف شما باشد؛ و پس از آن، گروهى شايسته باشيد.
  15. و كسى كه او را از (كشور) مصر خريد به زنش گفت:» جايگاه وى را گرامى دار.
  16. و كسى كه او را از (كشور) مصر خريد.
  17. و آن [زنى‏] كه آن (يوسف) در خانه‏اش بود.
  18. (زليخا) گفت:» و اين كسى است كه مرا در مورد او سرزنش مى‏كرديد.
  19. تا بنگرند، چگونه بوده است فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند.
  20. و رهنمود و رحمتى براى گروهى است كه ايمان مى‏آورند.
  21. و اين گونه يوسف را در سرزمين (مصر) امكانات داديم‏.


1. قرآن کریم

2. اونز، و؛ گرین، م، (1398)، زبان‌شناسی شناختی، مترجم: جهانشاه میرزابیگی، انتشارات آگاه.

3. بهرامی خورشید، س، گلفام، ا؛ سعیدی‌زاده، ص، (1393)، مطابقه، مقوله‌ای معنامند در ساخت غیر شخصی: تحلیلی درچارچوب دستور شناختی، فصلنامه مطالعات زبان و گویش‌های غرب ایران، شماره 2، صص 1-29.

4. تفتازاني، م، کتاب المطول، مکتبة الداوري، (بدون تاریخ)

5. خطيب، ع، (1424)، التفسير القرآنى للقرآن، لبنان، بیروت: دارالفکر العربي.

6. دره، م، (1430)، تفسير القرآن الكريم و اعرابه و بيانه، لبنان، بیروت: دار ابن كثير.

7. الزمخشري، م، (1407)، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، محقق: مصطفی حسین أحمد، لبنان، بیروت: دارالکتاب العربي.

8. شریف‌زاده، م، (1385)، عنصر «زبان» در داستان های کهن و داستان های امروزی (رمان) از دید تطبیقی، فرهنگ.

9. شعبان، هـ، (2004)، السرد الروائي في أعمال إبراهيم نصرالله، عمان، أربد: دارالکندي، 2004م.

10. الطبري، م، (1412)، جامع البیان في تفسير القرآن، لنان، بيروت، دارالمعرفة.

11. عبدالنور، ج، (1984)، المعجم الأدبي، لبنان، بیروت: دارالملایین.

12. علوان، ع، (1427)، إعراب القرآن الکريم، تحقیق: محمد محمد عبد، مصر، طنطا: دارالصحابة للتراث.

13. فضائلی، س، (1377)، شیوه‌های داستان‌نویسی (داستان بلند)، تهران: مؤسسه ایران.

14. قرطبی، م، (1364)، الجامع لأحکام القرآن، تهران: ناصر خسرو.

15. قطب راوندی، س، (1430)، قصص الأنبياء عليهم السلام، تحقیق: عبدالحليم حلي، ایران، قم: مکتبة العلامة المجلسي، 1430ق

16. مرکز فرهنگ و معارف قرآن، (1382)، دایرة المعارف قرآن کریم، ایران، قم: بوستان کتاب.

17. يعقوب، إ؛ ميشال، ع، (1987)، المعجم المفصل في اللغة والأدب، لبنان، بيروت: دارالملايين للعلم.