چاله‌های استشراقی پیش روی مطالعات مدرن و روشمند قرآن

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

چکیده

مهم‌‌ترین خصیصه علمی دوره مدرن، درک ضرورت بازیابی و باززایی دانش‌‌های بشری از جمله تفسیر و علوم‌‌قرآن است. محققانی که از آغاز نیمه دوم قرن بیستم به مطالعات قرآنی مشغول شدند، توصیه کردند این مطالعات بر اساس دستاوردهای علوم انسانی معاصر غرب بازنگری شود و عناصری چون لزوم روشمندیِ تفسیر، نقدِ تاریخی، نقدِ ادبی، نقدِ فرمی، مباحث هرمنوتیک و اعتبارسنجی سنت تفسیری مسلمانان با این ابزارها را به میدان آوردند. پارادایم جدید، بر لزوم روشمندی تأکید دارد که منظور از آن فرآیندی است که فهم متن را موجّه‌ می‌سازد و معین می‌‌کند طی چه فرآیندی معنا از متن به دست می‌‌آید. این همان «الگوریتم» پرسابقه مطرح در علوم¬تجربی است. پرسش این است که آیا تجربه کلیسا بر قرآن قابل تکرار است و مطالعات قرآنی و تفسیری نیز امکان تبدیل شدن به کُنشی غیردینی و تجربی را دارد؟ پژوهش حاضر اولاً با ریزشدن در ماهیت روشمندی به معنای مدرن آن، عدم کفایت نوع الگوریتم‌های مورد توصیه را آشکار می¬کند که فقط گام اول را به‌سوی هدف متن برمی‌‌دارد. یعنی با نگاه سرد آفاقی، در نهایت فهمنده را از جهان اول متن عبور می‌‌دهد اما با غایتِ متن وحیانی که جهان دوم متن است، فاصله دارد. سپس ضمن نشان دادن ناکامیِ پاره‌‌ای از نمونه‌‌ها، آشکار می‌‌کند که مطالعات مبتنی بر این روش‌‌ها، آفتِ بیرونی‌‌گری – که به شکل نقص معرفتی و عدم همدلی آشکار می‌‌شود- دارد و پس هر چند گزیری از گذار به تفسیر مدرن نیست اما شتابزدگی و نگرانی برای مدرنیزه کردن تفسیر بر اساس چنین یافته‌هایی لزومی ندارد.

واژگان کلیدی

مطالعات مدرن کتاب مقدس؛ روش تفسیر مدرن قرآن؛ خاورپژوهان؛ علمانی شدن تفسیر؛ نقص بیرونی¬گری؛ متد؛ الگوریتم.

1. مقدمه

قرآن کریم، پیام وحیانی خداوند و تفسیر آن، از جمله دانش‌های بشری است. مهم‌‌ترین خصیصه علمی دوره مدرن، درک ضرورت بازیابی و باززایی دانش‌‌های بشری از جمله تفسیر و علوم‌‌قرآن است. خاورپژوهانی که از آغاز نیمه دوم قرن بیستم به مطالعات قرآنی مشغول شدند، توصیه کردند که این مطالعات بر اساس دستاوردهای علوم انسانی معاصر غرب بازنگری شود. آنان تحقیقات قرآنی خود را بر مبنای روش‌هایی سامان دادند که در مطالعات مدرن کتاب مقدس مؤثر افتاده اما تفسیر متن مقدس را از قدسیت خود به زیر آورده، ذیل دانش‌های تجربی قرار داده بود. در این تحقیقاتِ تجدیدنظرطلبانه، از قیاس قرآن به کتاب مقدس نتایجی به دست آمده¬ که بعضاً با مختصات کتاب مسلمانان و غایات قرآن و قرآن¬باوران، هم¬خوان نیست. پژوهش حاضر نقد آن روش‌ها و نتایج حاصل از آن‌ها را هدف نگرفته بلکه هدف، ژرف¬کاوی در روند اصلاح و بازسازی تفسیر مسلمانان در دوره مدرن و نقد و تحلیل تأثیرهایی است که در این راستا تفسیرپژوهان معاصر از محققان غربی پذیرفته¬اند یا ممکن است بپذیرند. موضوع این بحث، آسیب¬های عمده¬¬ای است که جریان تجدید نظرطلبی استشراقی می¬تواند به فرآیند گذار ما –مسلمانان– از تفسیر سنتی به تفسیر مدرن وارد کند. 

پیش‌فرض این بحث، ضرورت گذار و بایستگی بازسازی چارچوب‌های تفسیر اسلامی است. بسیاری از آنچه که گذشتن از سنت تفسیری به سمت تفسیر عصری و امروزی ایجاب می‌کند، درون‌دینی است؛ ضرورت‌هایی مثل لزوم تفسیر عصری، حی بودن قرآن، جریان داشتن آن مثل جریان ماه و خورشید، غضّ طری بودن کلام خداوند و.... بخش دیگری از این ضرورت هم در سایه مطالعات قرآن‌پژوهی غربی و نیز شکاکیت مدرن جهان علم به سمت بازسازی و باززایی دانش بشری پدید آمده‌است. توجه بحث حاضر به بخش دوم معطوف است و بایسته‌های مواجهه علمیِ آگاهانه و با بصیرت، گشوده و تعامل¬پذیرِ مفسران مسلمان را با تحقیقات و توصیه¬های استشراقی جدید، می-کاود. اهمیت ویژه این بحث، افزون بر لزوم تعامل مثبت و سکینه‌دار با پژوهش‌گران غربی و غیرمسلمان به منظور بهره‌وری از دستاوردهای آنان، در ارزش راهبردی است که این بحث در بازپژوهشی تفسیر توسط خود مسلمانان در دوره معاصر دارد.

پژوهش حاضر که می‌خواهد توصیه و آورده¬ی مطالعات مدرن کتاب مقدس و استشراق جدید را بر تفسیرپژوهی معاصر پایش و ردگیری کند، با ریزشدن در بسیاری از این تحقیقات، در گام اول با نگاهی کلی عصاره این توصیه¬ها و آورده¬ها را مدون و تحلیل و با ذکر نمونه¬هایی ضمن این نوشتار، بررسی می¬کند که "این دستاوردها تا چه میزان و با چه قیودی می‌تواند به حوزه تفسیرپژوهی مسلمانان وارد شود و همچنان غایات قرآن محفوظ باشد و مطالبات تفسیرپژوهانه باورمندان تحصیل و تأمین شود؟" و در گام دوم با ریزشدن در برخی آیه¬پژوهی¬های مستشرقان آشکار خواهد کرد که آن دسته از یافته‌های تفسیری آنان که بواسطه آن برای تفسیر اسلامی، القای نگرانی می‎کند و مطالعات روشمند و منتج را در شیوه¬های مدرن آنان منحصر می¬‌داند، سست است و اعتنای جدی نیاز ندارد و مشخص می¬کند چرا در عین اینکه بازپژوهی تفسیر و روش‌های آن ضروری است، از تنور محققان غربی، چندان آبی برای این منظور گرم نخواهد¬شد.

گفتار اول نوشتار حاضر به گام اول پیش¬گفته و گفتار دوم به گام دوم خواهد پرداخت و برآمد این تحقیق در نتایج و پیشنهادات بازتاب خواهد شد.

۲. پیشینه پژوهش

ژرف¬کاوی و آسیب‌شناسی مطالعات قرآنی خاورپژوهان سابقه¬ای به درازای تاریخ استشراق دارد و همه آثار این عرصه به‌نوعی پیشینه¬های بحث حاضر محسوب هستند. این موضوع از منظرهای مختلف به‌ویژه در سده اخیر بارها و بارها پژوهیده شده و کمتر کتاب، پایگاه، کنفرانس و فعالیت علمی در این عرصه وجود دارد که گریزی هم به نقد و آسیب¬شناسی این دست مطالعات نداشته باشد. لذا با وجود شناخته بودن موضوع در فضای آکادمیک مطالعات قرآن، پیشینه¬نگاری تفصیلی برای این بحثِ مختصر، زیاده و ملالت¬زا خواهد بود. نمونه¬وار از آن میان می‌توان به کتاب «آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره»‌ تألیف عمر بن ابراهیم رضوان بسنده کرد. کتاب مذکور، ابتدا استشراق را تعریف نموده، در باب اول، آثار و نوشته‌های آنان پیرامون قرآن، در باب دوم، نظرات مستشرقین پیرامون قرآن کریم و جواب آن‌ها و در باب سوم به نظرات مستشرقین پیرامون تفسیر قرآن و روش‌های تفسیری و شبهاتی که در این باره وارد کرده‌اند پرداخته، سعی نموده اشکالات مختلف مستشرقین را پیرامون قرآن کریم اعم از مصدر قرآن که وحی است و یا مضمون و دلالت آیات و یا تفسیر قرآن مطرح و پاسخ آن‌ها را به طور مبسوط ارائه نماید. در این زمینه، نظریه‌پردازان استشراق و بعضی از تألیفات آن‌ها را معرفی و در بعضی از موارد لغزشگاه‌های آنان و عوامل لغزش آن‌ها را نیز بررسی نموده است. نگارنده نیز دو دهه قبل در مقاله¬ای با عنوان «آسیب¬شناسی مطالعات قرآنی خاورپژوهان» به تفصیل این موضوع را ریشه¬یابی کرده¬است. با این ‌همه، کاوش در تأثیرات بالقوه مطالعات مدرن کتاب مقدس و رویکردهای تجدیدنظرطلبانه مستشرقان معاصر بر تفسیر اسلامی از منظری که پژوهش حاضر به آن پرداخته، سابقه¬ای ندارد به‌خصوص به دلیل آنکه، علاوه بر تتبع کتابخانه¬ای و مطالعه آثار چهره¬های این عرصه، بخش عمده داده¬های این تحقیق از رهگذر تعامل مستقیم نگارنده با محققان غربی معاصر برای تدارک نشست¬های علمی انجمن مباحثات قرآنی یا ضمن ارتباطات علمی شخصی، پدید آمده¬است.

1. گفتار اول: برآمد عمده تفسیرپژوهی خاورپژوهان

از میان جنبه‌های مختلف مطالعات قرآنی محققان غربی (غیر مسلمان)، تفسیرپژوهی حوزه‌ای جدیدتر است و سابقه آن به قرن بیستم برمی‌گردد. برآمد عمده پژوهش‌های این عرصه در دو محور اصلی آیه‌پژوهی و فراتفسیر ، عدم اعتبار سنت تفسیری مسلمانان و منحصر دانستن مطالعات قرآنی موفق و معتبر به روش‌ها و پژوهش‌های خود خاورپژوهان است که مبتنی بر مطالعات جدید کتاب مقدس است. ذیلاً چرایی عدم اعتبار تفسیر اسلامی از آن دیدگاه، واکاوی و مراد آنان از لزوم روشمندی تحلیل و بررسی می-شود.

1.1. دلایل عدم اعتبار تفسیر اسلامی از دید خاورپژوهان

نقدها و ملاحظاتی که نسبت به تفسیر مسلمانان از دل تفسیرپژوهی محققان غربی بر می¬آید به دو محور تفسیر روایی –مأثور– و تفسیر اجتهادی برمی¬گردد. از نظر آنان هر یک از این دو رسته تفسیر به دلایلی مخدوش است و لذا تفاسیر مسلمانان فاقد روش علمی است: بی‌اعتباری تفسیر مأثور از دید آنان به این بر می¬گردد که گزیش و گزارش روایات تفسیری در تفسیر نقلیِ مسلمانان شدیداً از گرایش‌های کلامی متأخر از نزول متأثر است. بارون کارا دی وو (م 1953) در ویرایش اول از دایرة‌المعارف اسلام در مدخل تفسیر نوشته‌است: «به ظاهر اغلب این روایات ساختگی هستند که برای بیان مسئله شرعی، اهداف اعتقادی– کلامی و یا صرف ارائه توضیح و تبیین مطلبی و گاه به هدف لهو و تفریح خاطر جعل و وضع شده‌اند. از همین روی، ناقدان دوره معاصر بر این باورند که از این تفاسیر نمی‌توان اخبار صحیحی از اسباب نزول قرآن و چگونگی شیوع آن در میان مردم به دست آورد.» ((Carra de Vaux, (1913-1936), Tafsīr بی‌اعتباری تفسیر اجتهادی از دید آنان به روشمند نبودن آن برمی¬گردد و اینکه این قسم تفسیر حتی حسب مبانی و آرای خود مسلمانان واجد اعتبار نیست و اشکالاتی بر آن وارد است. کلود ژیلو در مقاله "آغاز علم تفسیر قرآن" چاپ شده در دائرة‌المعارف قرآن وثاقت متون تفسیری قرون نخستین و مشروعیت روش‌های تفسیری را بررسی کرده و و آن را به دلایل زیر بی‌اعتبار دانسته‌است: o شروع تفسیر اجتهادی از اواخر سده دوم و مستند نبودن به سیره پیامبر ص، صحابه و تابعان و سایر دانشمندان اسلامی تا قبل از زمان مذکور؛ o مخالفت اندیشمندان اسلامی باتفسیر اجتهادی؛ o مخالفت روایات با تفسیر اجتهادی؛ o عدم موافقت قرآن با تفسیر اجتهادی. (Gilliot,2002: vol.2) لذا توصیه نهفته خاورپژوهان به مفسران معاصر، روشمند کردن تفسیر و بهره¬وری آن از دستاوردهای نوین علوم انسانی در غرب یعنی علمانی کردن آن است.

1.2. توصیه محققان غربی در تفسیرپژوهی

محققانی که از آغاز نیمه دوم قرن بیستم به مطالعات قرآنى مشغول شدند، بازنگری در تفسیر قرآن مبتنی بر داده‌های علوم انسانی معاصر غرب را توصیه کردند. نکته‌ای که در آثار قرآنی سه ده اخیر مستشرقان به خوبی آشکار است، بهره‌مندی از شیوه‌های بررسی و تحلیل حوزه علوم انسانی در اغلب پژوهش‌های تفسیری آنان است. برای پی¬گیری این امر اولاً باید دید منظور آنان از روشمند نبودن تفسیر اسلامی چیست؟ آنگاه سنجید که معنایی که از روشمندی تفسیر قرآن مد نظر است تا چه حد با باور و توقع مسلمانان نسبت به این کتاب سازگار و بنابراین تحقق‌یافتنی است؟ و نیز آثار تفسیرپژوهی خود این محققان – که معیارهای ایشان در آن‌ها اعمال شده¬است – تا چه پایه علمی و موفق بوده-است؟ منظور از نبود روش در تفسیر: منظور از فقدان روش این نبود که هیچ یک از تفاسیر مسلمانان تابع قواعدی مدون در استنباط متون نیست؛ یا صبغه‌ها و گرایش‌های گوناگون ندارد؛ یا سبک (استایل) و پیکربندی معینی ندارد. روشن است که تفاسیر اسلامی تابع قواعد استنباط از متون – مثل آنچه در مباحث الفاظ گفته می‌شود– هست و صبغه‌های مختلفی مانند عرفانی، روایی،. .. دارد و هرکدام سبک خاصی دارد مثلاً به ترتیب به قرائت، شأن نزول، توضیح لغات مشکل و... می‌پردازد. دقت در کلام قرآن‌پژوهان غیرمسلمان مشخص می‌کند که منظور آن‌ها لزوم الگوریتمیک کردن تفسیر است؛ الگوریتم‌هایی که معین می‌کند "مفسر دقیقاً طی چه گام‌های علمی از این الفاظ به آن معانی می‌رسد؟"

1.3. متد در تفسیر قرآن یا الگوریتم

الگوریتم مجموعه‌ای متناهی از دستورالعمل‌ها است، که به ترتیب خاصی اجرا می‌شوند و مسئله‌ای را حل می‌کنند. به عبارت دیگر یک الگوریتم، روشی گام به گام برای حل مسئله است. شیوه محاسبه معدل در مدرسه، یکی از نمونه‌های الگوریتم است. الگوریتم – یا دستورالعمل گام به گام برای حل – بایست چهار شرط زیر را داشته باشد: o شروع و پایان آن مشخص باشد؛ مثلاً در حوزه تفسیر حد استیعاب اقوال تفسیری باید معلوم باشد. o ترتیب و اجرای مراحل مشخص باشد؛ o با زبان دقیق و کاملاً بدون ابهام بیان شود؛ اگر زبان شفاف نباشد یک دستور برداشت‌های مختلف خواهد داشت و خاصیت الگوریتمی از دست می‌رود. o تمام شرایط مختلف حل مسأله را دربربگیرد؛ یعنی باید بر اساس همه مبانی جواب دهد و هیچ پیش‌فرضی نباید در خصوص اعمال کننده الگوریتم وجودداشته باشد، پس اگر داده‌ای در این فرایند نیاز است که امکان دارد نوع مخاطبان الگوریتم آن را ندانند باید توضیح داده شود.(هوروویتس: 1393).

مثالی از الگوریتم معنایابی کتاب مقدس

جدیدترین و پرطرفدارترین روش‌های معنایابی کتاب مقدس شاید نقد فرمی به مثابه پیوندی میان نقد تاریخی و نقد ادبی باشد که توجه نواندیشان مسلمان را هم جلب کرده‌است. نقد فرمی یک شیوه نقد کتاب مقدس است که به دنبال طبقه‌بندی واحدهای متن مقدس بر اساس الگوهای ادبی است (الگوهایی مانند اشعار عاشقانه، مثل‌ها، گفته‌ها، سوگنامه‌ها و اساطیر). این شیوه سپس تلاش می‌کند هر دسته را به بازه زمانی نقل شفاهی خود برگرداند. هدف این است که صورت اصلی نقل شده مشخص گردد و نیز رابطه بین زیست و تفکر آن زمان با توسعه سنت ادبی دانسته‌شود. بعضی این شیوه را بر قرآن نیز قابل پیاده‌سازی دانسته‌اند.(Neuwirth, 2009)

مراحل نقد فرمی

نقد فرمی چهار مرحله دارد و دقیقاً یک الگوریتم است: ۱- جدا کردن تکه‌های متن یا جدا کردن واحدها؛ که واحدهای متنی معمولاً بر مبنای شکل ادبی‌شان جدا می‌شوند. برای مثال در قرآن، واحدهایی که شکل خاص و هماهنگ و پایان مشخصی دارند، یا واحدهایی که با استنتاج همراه است در یک واحد قرار می‌گیرند. هر واحد می‌تواند یک یا چند آیه باشد. دسته‌بندی واحدها بر مبنای گونه ادبی آن‌ها صورت می‌گیرد. واحدهای فرمی کتاب مقدس معمولاً با عبارات «واقع شد که. ..»، «در سالی که. ..»، «یهوه چنین می‌گوید. ..»، «اینها کلمات. .. هستند» و امثال آن آغاز می¬شوند و معمولاً با عباراتی چون آن «زمین چهل سال آرام بود»، «و الف با پدرانش خوابید» و «ب به جای او حکومت کرد»، «سخنان یهوه»، «این تورات برای. .. است»، «در آن روزگار...» پایان می¬پذیرند. درون‌مایه متن یا تغییر شخصیت یا رخداد یا موقعیت در تعیین فرم نقش دارد. هر واحد فرمی خودش قابل تقسیم به واحدهای فرمی کوچک‌تر است. ۲- تحلیل و تعیین ژانر ادبی تکه؛ اینکه آیا با یک متن نبوی سر و کار داریم یا مناجات یا آواز یا موعظه یا نامه یا سروش یا تمثیل و جز این‌ها؟ (باید توجه داشت که هر قطعه ادبی می‌تواند بیش از یک گونه ادبی داشته باشد یا می‌تواند شامل قطعات خردتر با گونه ادبی متمایز باشد.) ۳-تعیین موقعیت در زندگی؛ به این معنا که گونه ادبی چه ربطی با وضعیت خارجی در جامعه مخاطب داشته است؟ این متن حاصل چه رخدادی می‌تواند باشد؟ شکست در جنگ یا فاجعه طبیعی یا بی‌اعتمادی و نزاع در جامعه یا عبادت؟ مناسکی تکرار شونده یا رخدادی استثنایی؟ ۴- یافتن معنا پس از دانستن ارتباط بین ژانر ادبی و بستر اجتماعی و پیش‌زمینه فرهنگی؛ در این مرحله قصد مؤلف و پیام اثر بر مبنای ویژگی‌های ادبی و تاریخی جمع-بندی می¬شود. ۵- طررح پرسش و نتیجه گیری (h.h.,1987:106-108)

1.4. پرسش و نظر

اگر با مواجهه نقادانه- و در صورت امکان همدلانه- با این بازنگری و الگوریتمیک کردن تفسیر قرآن، به مجموعه‌ای از پرسش‌ها پاسخ علمی بدهیم می‌توانیم پلی میان سنت تفسیری و تفسیر جدید که مبتنی بر شکاکیت مدرن است ایجاد کنیم: o چه کسی و چگونه الگوریتم را طراحی می‌کند؟ o چه کسی و با چه معیاری الگوی طراحی شده را ارزش‌سنجی و راستی‌آزمایی می‌کند؟ o از نظر علمی هر الگوریتمی حتماً خروجی خواهد داشت، اما آیا هر تفسیری از کتاب خدا که در نتیجه اعمال یک الگوریتم ولو کاملاً دقیق به دست آید، تفسیری معتبر و در راستای مرادات الهی است؟ یا از کجا مطئمن باشیم که خروجی یک الگوریتم دارای اعوجاج و تحریف یا حتی ضد معنا و مقصود وحیانی نباشد؟ پرسش‌های بنیادی‌تری هم وجود دارد که فرآیند حرکت سریع به سمتِ متد مدرن را به "تأنی و گام‌هایی آهسته‌تر" بدل می‌کند: o آیا تنها مواجهه‌ی بایسته با متن مقدس، مواجهه معنایابی الفاظ است؟ در این فرآیند جایگاه بطون قرآن کجاست؟ آیا این روشمندی پس از عبارات، راهی به اشارات و لطایف قرآن نیز می¬گشاید[۱] ؟ بالاتر از آن، مطابق بعضی رویکردهای مدرن، متون مقدس جهان‌هایی هستند برای زیستن نه کتاب‌هایی برای خواندن، باید با ابزارهایی چون دانش‌های زبانی از جهان اول متن عبور کرد و پای به جهان دوم گذاشت و در درون آن زیستنی جدید آغازید. [۲] آیا آن متدها راهی به این مهم دارند؟ o آیا خروجی فرآیند تفسیر الگوریتمیک متن مقدس، نسبت به اهداف آن کارآ خواهد بود؟ توضیح آنکه: شرط اول نقد ادبی در تفسیر مدرن این است که صرفنظر از خصوصیات متن انجام می‌شود و حتی نواندیشان مسلمان عرصه تفسیر – مثل طه حسین و امین الخولی– بر آنند که اصلاً لازم نیست تفسیر ادبی را مفسر مسلمان انجام دهد و یا با ملاحظات دینی انجام شود. (نک: طه حسین، 1974: 14/216) اما باید توجه داشت که در این صورت آنچه از این الگوریتم بدست می‌آید تفسیر متن نامقدس است چون خصوصیات مقدس بودنش از آن گرفته شده است. حال پرسش این است که آیا چنین روشی نسبت به توقعاتی که مفسر مسلمان دارد پاسخگو هست؟ اموری مثل علم الموهبه، الهام ارتباط با متن، وحی شخصی، و از همه مه‌متر معنای تأثر از قرآن -که تفسیر بنا بوده طریق آن باشد- در این الگوریتم کجا لحاظ شده‌اند؟ آیا باید نتیجه و خروجی الگوریتم به ماشین محاسباتی دیگری داده شود تا آن علم‌الموهبه و الهام و.. القا شود؟ یا این‌ها مراحلی از طراحی الگوریتمی است که ما مسلمان‌ها تهیه می‌کنیم؟ o آیا اساساً ما مسلمانان واقعاً می‌خواهیم متن مقدس‌مان را تفسیر الگوریتمیک کنیم؟ توضیح آنکه: شکاکیت مدرن، ما را ناگزیر از گذار از تفسیر سنتی به تفسیر مدرن می‌کند اما خود محققان غربی در پرتو همین داده‌های علوم انسانی معاصر به این نتیجه رسیده¬اند که جهان مدرن راززدایی شده است. از منظر ماکس وبر راز زدایی یا تقدس زدایی از جهان، بارزترین ویژگی جهان مدرن است که بشر را در بیچارگی و بحران قرار داده است.(وبر، 1394: «179») مارتین بوبر در کتاب کسوف یا غیبت خدا می‌گوید دوران معاصر دوران مدرن، دوران غیبت خداوند یا دوران کسوف است (Buber, 1999, pp. 65-92). به زبان ادبیات عرفانی اسلامی، تا دوران پیشامدرن، معنویت نداشتن و عدم برقراری ارتباط با امر قدسی نتیجه نپرداختن به خود بود، شخص باید سر در درون خود فرو می‌برد و تزکیه می‌کرد. اما از نظر محققان غربی، انسان مدرن با وجود رعایت همه این موارد، باز با غیبت خدا مواجه می‌شود. گویی ذات وجود به گونه‌ای شده که خداوند دیگر در آن تجلی ندارد. آن‌ها این را به مختصات نتایج علوم مدرن مربوط می‌دانند و می‌گویند پیش از این، سه پنجره بود که خداوند از آن تجلی می‌کرد: 1- طبیعت؛ چنان که حسب منطق قرآن « أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ * وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ» (الغاشیة- 17و18)، انسان چون به شتر یا به آسمان و زمین و. .. نگاه می‌کرد، همه برایش آیه بود. اما امروزه اجزای جهان پیرامون، راززدوده شده و خاصیت آیه بودن خود را از دست داده است، چون همه چیز تحلیل علمی می‌شود و با فرمول قابل بیان است. 2- درون انسان؛ طبق منطق «مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه‏» (تمیمی آمدی، 1410ق: 588) انسان اگر سر به درون خود فرو می¬¬برد در اعماق وجودش با امر قدسی ملاقات می‌کرد. اما امروز غیر از فعل و انفعالات فیزیولوژیک، آنزیم‌ها و هورمون‌ها و... چیزی نمی‌بیند. 3- کتب مقدس- کلمه؛ طبق قطعاتی نظیر « وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَكْليماً» (النساء:164)، کلمه و کتاب پنجره‌ای بود که خداوند از طریق آن در جهان نورافشانی می‌کرد. تا زمانی که بحث‌های پیچیده تفسیر تاریخی پیش نیامده بود، وقتی که کسی آیه‌ای می‌خواند به محض اینکه متوجه می‌شد که این، پیام و نامه‌ای از ماوراء است تمام هستی‌اش زیر و زبر می‌شد. اما امروز وقتی که متن را نگاه می‌کند باید ژانرش را تشخیص بدهد، تکه تکه‌اش کند و... این است که می‌گویند متن مقدس هم راز زدوده شده¬است بلکه تصریح و تأکید می¬شود که این متن، متنی ادبی به‌مثابه هر متن ادبی دیگری است.

پرسش آخر آنکه در این میان که آخرین روزنه از پنجره متن یا کلمه - یعنی قرآن کریم- هنوز علمی نشده است، آیا مایلیم آخرین روزنه‌ی این آخرین پنجره را هم با علمانی کردن، قیراندود کنیم؟ در گفتار بعدی با بررسی بعضی از نمونه¬های آیه¬پژوهی خاورپژوهان معاصر، آشکار می¬شود که افزون بر این چالش‌های بنیادین، اِعمال روش‌های مذکور حتی در معنایابی مجرد و سرد هم توفیق قابل قبول ندارد، آنگاه ریشه¬های این ناکامی نشان داده¬خواهد شد. 2. گفتار دوم: ارزیابی متدهای پیشنهادی محققان غربی برای مسلمانان با این پیش فرض که بازسازی سنت اسلامی حتماً لازم است، بررسی نمونه‌هایی از نقّادی‌های محققان غیر مسلمان در آیه‌پژوهی و نیز مباحث فراتفسیری آشکار می‌کند که صرفنظر از ارزش علمی خود آن مطالعات، از منظر علمی روش‌هایی که آنان پیشنهاد می‌کنند و آنچه در آن نمونه‌ها حساسیت آن محققان را برانگیخته است، مد نظر مسلمانان نبوده و کشف‌های تازه¬یاب و خلافِ جریانِ تفسیری مسلمانان نمی‌تواند برای تفسیرپژوهان مسلمان چندان نگران¬کننده باشد چرا که به آفت بیرونی‌گری یا فقدان insider info[۳] مبتلاست. از زاویه دیگر واضح می-شود این الگوریتم و متد پیشنهادی نمی‌تواند توقعی که مسلمان از کتاب مقدس خود دارد را برآورد. پس این نتیجه حاصل می¬شود که لازم نیست مسلمانان با عجله دست به کار بازپژوهی تفسیر بر اساس داده¬های علوم انسانی معاصر غرب شوند چرا که در نهایت جستجوهای آیه به آیه اشکالاتی را گزارش و برای رفع آن متد پیشنهاد کرده است كه از اساس جدی و واقعی نیست. نمونه‌هایی از آن جستجوها در ذیل می‌آید.

2.1. تفسیر «المزمل» و «المدثر»

در باره دو تعبیر مزمل و مدثر در آیات «يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ» (المزمل-1) و «يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ (المدثر-1)»، اُری رُبین – خاورپژوه معاصر یهودی–، تفاسیر در این دو وصف را سه دسته می‌داند؛ تبیین‌های خنثی، تبیین‌های ستایشی و تبیین‌های مذمتی. تبیین‌های خنثی بدون ذکر هیچ دلیلی تنها به بیان لغوی این واژگان می‌پردازد. در تبیین‌های ستایشی پیامبر ص بنابر غرضی مقدس و الهی فرمان می‌یابد که خود را در ردایی بپوشاند. تبیین‌های مذمتی علت پوشیده بودن حضرت محمد ص را قصور یا ناتوانی حضرتش در ادای رسالت نبوی می‌داند و این نشانه عدم فعالیت، گوشه‌گیری و انزوا، و عدم تمایل او به رویارویی با مشکلات موجود در انجام وظایف رسالت است. مزمل به کسی اطلاق می‌شود که در حال خواب، خود را در پتویی پوشانیده است و این واژه به نحو استعاری در بیان کاهلی و عدم فعالیت به کار می‌رود. فرمان‌های بعدی (قُمِ‏ اللَّيْلَ‏ إِلاَّ قَليلاً. ../ قُمْ فَأَنذِر) دستوراتی هستند در جهت تغییر این حالت نابجا و انجام وظایف با شجاعت و فداکاری.

از نظر وی، دسته سوم تفاسیر عموماً قدیمی‌تر از دو دسته دیگرند و بر این فرض مبتنی‌ هستند که پوشیدگی حضرت، حالتی نابجا بوده که وی می‌بایست از آن خارج می‌شده است. این نگرش ظاهراً مولود آن بستر و محیط قدیمی است که در آن هنوز اندیشه عصمت حضرت محمد ص به‌طور کامل حاکم نشده بود. در دوران بعد این پوشیدگی چنان تفسیر شد که بیانگر حالت موجه‌تری از پیامبر یا دست کم حالتی خنثی باشد.

وی می‌گوید: مؤلفان مسلمان واقف بوده‌اند تا پیش از نزول نخستین وحی، حضرت محمد [ص] هیچ نوع از رسالت نبوی را ابلاغ نمی‌کرده است و به همین دلیل قرآن، او را صرفاً با عناوین «المزمل» یا «المدثر» و نه با عنوان «النبی» یا «الرسول» خطاب کرده است. در تفسیر سهیلی، به پیامبر منسوب شده است که فرموده‌اند: «انا النذیر العریان». سهیلی می‌گوید تعبیر «نذیرِ عریان» به معنای کسی است که مصصم و فعالانه اقدام می‌کند آنگاه می افزاید که عادت و شیوه هشدار دهندگان عرب این بود که در حال اعلام خطر لباس خویش را درآورده و آن را تکان می دادند تا نسبت به هشدار خود جلب توجه کنند. پس هشداردهنده‌ای که خود را در جامه‌هایش پوشانیده است، نمی‌تواند هشداردهنده برهنه(النذیر العریان) باشد. محتوای سخن سهیلی این است که عنوان مدثّر، کوتاهی حضرت محمد را در ادای وظیفه‌اش به‌عنوان نذیر و هشداردهنده قومش نشان می‌دهد. او را به دلیل عدم فعالیت و سستی، مدثّر خوانده‌اند. فرمان « قُمْ فَأَنذِر» دستوری است به کنار نهادن «تدثّر» و رو آوردن به «انذار عریان». او چنین نتیجه می‌گیرد که مسلمانان آیات را تفسیر کلامی کرده‌اند و نقل‌هایی که ممکن بوده‌است آیه را توضیح دهد چنان گزینش و پالایش کرده‌اند که با دیدگاه کلامی خود سازگار باشد لذا در تفسیر این آیه از «انا النذیر العریان» سخن نگفته‌اند. (نک: رُبین، ترجمه کریمی‌نیا، 1388، 18-25).

نقد و نظر

نویسنده فوق تفسیرهای قدیمی مانند تفسیر سهیلی که دیدگاه کلامی عصمت را قائل نبودند را درست می‌داند و می‌گوید دیگر مفسران، این تفسیر قدیمی را نادیده انگاشته، در تاریخ تفسیر گم کرده‌اند. این آیه پژوهیِ ربین، به آفت بیرونی‌گری یا نقص insider info مبتلاست. توضیح آنکه insider info اطلاعاتی داخلی است که از جایی قابل کسب نیست و تنها افراد داخلِ یک مجموعه در اثر انس با آن فضا به آن دسترسی دارند و بسیار طبیعی است که کسی که از بیرون یک مجموعه به آن نگاه می‌کند چیزهایی از دیدش مخفی بماند. اگر او این اطلاعات داخلی را داشت متوجه می‌شد که در آن قرن‌ها -و حتی تا همین امروز- اصلاً چنان تلقی‌ای از عصمت وجود نداشت که با اینگونه عتابی که خود مسلمان‌ها ملاطفت آمیزش دیده‌اند و مجموع قبل و بعدش هم همین را می‌گوید مخالف باشد. اساساً آن‌ها به چنین عصمتی قائل نبودند که عتاب لطیفِ ارشادی را منافی معنای عصمت بداند بلکه اصلاً همین موارد است که مکانیزم و چگونگی عصمت را نشان می‌دهد. تصور آن‌ها از عصمت حتی با چنین عتابی سازگار بود لذا وجهی ندارد که از حدیث سخن نگویند تا تفسیر قدیمی را نادیده بگیرند. آگاهی از دیدگاه¬های مسلمانان در تفسیر نشان می¬دهد که حتی در قرن‌های چهارم و پنجم نیز دیدگاه امکان توجیه عتاب به پیامبر وجود داشته است و اینطور نیست که این تفسیر را مخفی کرده¬باشند و ربط ندادن آن به حدیث «انا النذیر العریان» به سبب منع کلامی بوده باشد. نیز گفتنی است که پوشیدگی مورد بحث هم، سستی از انجام رسالت و مسئولیت نبوده بلکه حالت طبیعی کسی است که با چنین رسالت سنگینی مقابل شده است. جالب اینکه رسول خدا ص به هدایت خود وحی، از آن پوشیدگی به در آمده، در وقت ابلاغ رسالت به آن اهتمام کرده است. مسلمانان با این حد از عتاب نسبت به پیامبر ص مشکلی ندارند. از جمله رویکردهای مسلمین که از قضا در بعضی از قرون، رویکرد غالب هم هست اصل وقوعِ عتابِ ملاطفت‌آمیز نسبت به پیامبر ص است و آنرا راهی برای اعصام ایشان می‌دانند که توجه به آن، مکانیزم عصمت را توضیح می‌دهد. از طریق همین عتاب¬ها است که رسالت انجام می‌شود و پیام، مصون می‌ماند و این بهترین دلیل بر مصونیت وحی است. اری ربین همچنین گفته است: «توضیح زمخشری در باب سستی حضرت محمد به دلیل خوابیدن در تحت پوشش جامه‌هایش بارها مورد انتقاد آلوسی قرار می‌گیرد.» (رُبین، 1388: 25) اما آنچه عمده مسلمانان با آن موضع گرفته‌اند بیان آن عتاب با تقریر و تعبیری است که مستلزم منقصت پیامبر ص باشد. چنان که آلوسی بر سوء تعبیر زمخشری انتقاد کرده‌است نه اصل بیان عتاب ممزوج به رأفت. (آلوسی، 1415ق: 15/114).

2.2. تفسیر «تَبَّتْ يَدَا أَبىِ لَهَبٍ وَ تَب»

بیشتر تفاسیر مسلمانان در تفسیر آیه اول سوره مسد گفته‌اند وقتی ابولهب نخستین دعوت علنی پیامبر را شنید، به وی گفت: تَبّاًلَکَ، (لعنت برتو) و سوره مسد ناظر به همین ماجرا نازل شد. (برای نمونه: طبری، 1412ق: «30/218») پرسش خاورپژوهان از این تفسیر این است که چرا نفرینی متوجه دستان ابولهب شده است. به زعم آنان روایتی وجوددارد که مسلمانان آن را مخفی کرده و به تفسیر ربط نداده‌اند. آن روایت، خبر غزال کعبه است که مطابق آن ابولهب که فردی عیاش و خوش‌گذران بود و با رفیقانش قمار بازی می‌کرد، روزی پول کم آورد و تصمیم گرفت غزال طلایی کعبه که عبدالمطب در حفر چاه زمزم آن را پیدا کرده بود برباید. دستان سارقان قطع شد اما ابولهب از عقوبت گریخت. از نظر آن‌ها این آیه در صدد بیان این مطلب است که ابولهب -که اکنون با دعوت پیامبر مخالفت می‌کند- در دزدی و در گریختن از عقوبت سابقه‌ای دارد و در این قالب او را تعییر نموده است؛ اما مسلمانان این خبر را به انگیزه کلامی پنهان کرده‌اند. در این مورد افزون بر مخدوع و ساختگی بودن، تحریف مسلمان نسبت به آموزه‌های قرآن هم مطرح است. انگیزه کلامی این است که در سده نخست قصه بت¬شکنانه بودن رسالت حضرت محمد ص اوج گرفته¬بود. او همه مجسمه‌ها را از کعبه بیرون ریخت و حتی نقاشی‌ها را پاک نمود و به همین خاطر مسلمانان نمی‌توانستند بپذیرند که پیامی که او آورده¬ برای بت‌ها احترامی قائل بوده و سرقت رفتن غزال کعبه را طعنی برای ابولهب دانسته‌است، لذا این خبر را کتمان کردند تا همان عقیده نادرست را درست کنند و بعد روایت را پنهان کردند.(نک: رُبین، 1379: 65). صرفنظر از اینکه این خبر از دو مصدری است که یکی از آنها سند ندارد و دیگری سند ضعیف دارد، و صرفنظر از اینکه یک دلیل تضعیف آن از جانب مسلمانان این بوده که شبیه به نقلی یهودی است و لذا احتمال داده شده که خبری دخیل باشد، حتی اگر این روایت قابل پذیرش بود، Insider Info مشخص می‌کند که در سوره‌ای که در صدد بیان مخالفت ابی لهب با رسالت پیامبر و شدت برخورد با این قضیه است به مسائلی که در آن جامعه مطرح بوده و همه می‌دانسته‌اند پرداخته نمی‌شود. همانطور که در گزارش یک سخنرانی مطالب ارائه شده سخنران نوشته می‌شود نه امور جانبی مثل گرم بودن محیط یا خصوصیات راننده‌ای که سخنران را به محل رسانده‌است. چون گزارش وضعیت راننده یا اصلاً در دستورکار نیست، یا واضح است و یا اهمیتی ندارد. بنابراین این روش به خاطر ابتلا به "نقص بیرونی¬گری" که در اثر آن بسیاری از داده‌ها از دست می‌روند صلاحیت ندارد. از این رو با تأکید بر ضرورت بازسازی چارچوب های فهم و رهانیدن متن از سنت فهم، باید گفت: -هم آن بی‌روشی و بی‌اعتباری منسوب به سنت تفسیری که از چنین مطالعاتی برآمده چندان نگران‌کننده نیست که یک‌باره از سنت تفسیری به درآییم و به دنبال متد مدرن بیفتیم چرا که مبتنی بر حساسیت‌هایی است که عمدتاً از آفت بیرونی¬گری حاصل شده-است. - هم این روشی که از این تحقیقات پیشنهاد می‌شود، از منظر علمی، نمی‌تواند پاسخگوی مطالبات تفسیرپژوهی اسلامی باشد.

3. نتایج و پیشنهادات

1- گذار از سنت تفسیری به تفسیری که پاسخگوی شکاکیت مدرن و مطالبات تفسیرپژوهی معاصر باشد و متن مقدس را از سنت فهم آزاد کند، لابُدمنه است اما در این فرآیند باید مراقب تله¬ها و چاله¬های ناشی از اِعمال متدهای محققان غربی بود. 2- مطالعات تفسیرپژوهانه خاورشناسان تجدید نظر طلب، در دو شاخه آیه¬پژوهی و مباحث فراتفسیری دو دسته برآمد عمده دارد. اینکه تفسیر مسلمانان فاقد اعتبار است. اینکه روش‌های اعمال شده در تفسیر مدرن کتاب مقدس در مورد قرآن هم توصیه می¬شود و برای رفع نقیصه اول بایستی تفسیر اسلامی به کمک داده¬های علوم انسانی جدید در غرب، بازسازی شود. 3- این مطالعات به دو دلیل عمده تفسیر مسلمانان را بی اعتبار می¬داند. اینکه تفسیر اجتهادی روشمند نیست و تفسیر روایی از رویکردهای کلامی متأثر است. 4- مهم¬ترین توصیه این مطالعات آنست که تفسیر قرآن باید روشمند باشد و قرآن را به‌مثابه یک متن ادبی بنگرد و از ابزارهای نقد تاریخی و سایر متدهای مدرن بهره بگیرد. 5- منظور از متد به معنای مدرن آن که در حوزه تفسیر مطرح می¬شود چیزی از قبیل الگوریتم‌های حل مسائل علمی است. نقد فرمی متن مقدس، نمونه¬ای از این الگوریتم‌ها است. 6- دقت در خصائص و غایات قرآن کریم از یک سو، انتظار و مطالبات باورمندان از تفسیر قرآن کریم از سوی دیگر مجموعه¬ای پرچالش فراروی این امر قرار می¬دهد که تفسیر قرآن تابع الگوریتم‌های علمی حل مسئله شود و یا از نتایج چنین روش‌هایی سیراب شود. جا دارد در پرسش¬هایی که این پژوهش مقابل تفسیر علمانی شده قرآن قرار داده است، تأملات علمی دقیق انجام شود و این مهم آن‌وقت با غایات قرآن و انتظارات باورمندان همسو خواهد بود که الگوریتم مد نظر توسط و به نظارت باورمندان طراحی شده باشد تا مختصات، غایات و انتظارات و سطوح تفسیر قرآن در آن لحاظ شده باشد و راهی به تفسیر متنی مقدس بگشاید تا از طریق آن از جهان اول متن عبور شود و مخاطب پا به جهان دوم متن بگذارد و اصلی¬ترین غایت قرآن یعنی تجربه خطاب را بازآزماید. 7- بررسی مصداقی مطالعات قرآنی جدید خاورپژوهان آشکار می¬کند که حتی خود آنان در اِعمال این روش‌ها برای معنایابی آیات به توفیق قابل قبولی دست نیافته¬اند و پس افزون بر اشکال کلی، انحصار و بلکه اصل تبعیت تفسیر مدرن اسلامی از الگوهای پیشنهادی، با اشکال صغروی عدم توفیق در مصادیق روبرو است. 8- عدم توفیقِ پیش¬گفته به آفت بیرونی‌گری یا نقص Insider Info برمی¬گردد که ریشه دو نقیصه ضعف معرفتی و عدم همدلی است. 9- با این اوصاف هر چند ضروری است که مسلمانان در دوره مدرن تفسیر قرآن را روشمند کنند اما شتابزدگی و نگرانی برای مدرنیزه کردن تفسیر بر اساس چنین یافته¬هایی لزومی ندارد.

پانویس و منابع

  1. از امامان معصوم ع روایت شده است که کتاب خدا بر چهار صورت است؛ عبارت، اشاره، لطایف و حقایق. عبارت برای عوام است، اشاره برای خواص، لطایف برای اولیا و حقایق برای انبیا علیهم‌السلام. (شعیری، بی‌تا: «41»؛ ابن ابی جمهور، 1405 ق: «4:105»
  2. برخی از اندیشوران معاصر اندیشه¬ای ارائه کرده¬اند که در شناخت گسست میان محصول تفسیر علمانی شده با مواجهه مطلوب با قرآن سودمند است. حسب این اندیشه جهان متن مقدّس، یعنی قرآن، در واقع شامل دو جهان متمایز است. جهان اوّل بازتابنده فرهنگ اعراب در عصر تنزیل وحی است، اما جهان دوّم جهانی است که حقایق الهی را بازمی‌تاباند و تقدّس متن قائم به آن است. بنابراین، جهان اوّل متن نقشی صرفاً ابزاری دارد و پلی است که خواننده را از جهان خود به جهان مقدّس متن، یعنی جهان دوّم، می‌رساند. آموزه “بازگشت به قرآن” را باید به معنای بازگشت به جهان دوّم متن مقدّس، یعنی بازآزمایی تجربه خطابی دانست که در قرآن و بر قلب پیامبر اسلام تجلّی کرد. مسلمان راستین دین¬ورز آن است که از طریق زیستن در جهان مقدّسِ قرآن، تجربه وحیانی پیامبر را در وجود خود می‌آزماید، و همگام با او به معراج برمی‌آید: به معراج برآیید چو از آل رسولید/رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید. (نراقی،1390: صص151-163).
  3. داده‌های طبقه‌بندی شده داخل یک سازمان که به سبب صمیمیت و انس برای افراد داخل آن سازمان دانسته بهشمار می‌رود و افراد بیرونی از آن بی‌اطلاع‌اند.

1. قرآن کریم

2. ابن ابی جمهور، محمد بن زین‌الدین. (1405ق). عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، دار سید الشهداء للنشر.

3. اخوان صراف، زهرا.(1382). آسیب¬شناسی مطالعات قرآنی خاورشناسان، مشکوة، 22، 81، 4-16.

4. آلوسی، محمود بن عبدالله.(1415ق). روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، دارالکتب العلمیة.

5. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد.(1410ق). غرر الحکم و درر الکلم، دارالکتب الإسلامی.

6. ربین، اری. (1379). دستان ابولهب و غزال کعبه: نگاهی به تفسیر سوره مسد. مرتضی کریمی‌نيا، ترجمان وحی، 25، 66-60.

7. ربین، اری. (1388). رسول پوشانیده (تفسیر کلمات مزمل و مدثر)، مرتضی کریمی‌نیا. بینات، سال هفتم، 27، 16-28.

8. رضوان، عمر ابراهیم. (1413ق). آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، دارطیبه.

9. شعیری، محمد بن محمر. (بی‌تا). جامع الأخبار، مطبعة حیدریة.

10. طبری، محمد بن جریر. (1412ق). جامع البیان فی تفسیر القرآن(تفسیر طبری)، دارالمعرفة.

11. . طه حسین. (1974). المجموعة الکاملة لمؤلفات الدکتور طه حسین(فی الصیف)، دارالکتاب.

12. نراقی، آرش. (1390). حدیث حاضر و غایب: مقالاتی در باب الهیات غیبت، نشر نگاه معاصر.

13. وبر، ماکس. (1394). دین قدرت جامعه، احمد تدین، تهران: هرمس.

14. ویلانت، رتراود. (1383). جریان شناسی تفاسیر قرآن در دوره معاصر، مهرداد عباسی، آینه پژوهش، 86، 130-145.

15. هوروویتس، آلیس.(1393). طراحی الگوریتم‌ها، امیر علیخانزاده، پرتونگار.

16. Carra de Vaux, Barron. (1913-1936). “Tafsīr”, in: Encyclopaedia of Islam, Brill.

17. Gilliot, Claude. (2002). “Exegesis of the Qurān: Classical and Medieval”. Encyclopadia of the Quran. Brill. Pp. 99-123.

18. Hayes, John H. Holladay, Carl R. (1987). Biblical Exegesis: A Beginner’s Handbook.

19. Martin Buber. (1999). Eclipse of God, Humanity Books, esp. Ch. V ” Religion and Modern Thinking”, pp. 65-92.

20. Neuwirth, Angelika. (2009). Qur'anic Readings of the Pslams. In The Qurʾān in Context: Historical and Literary Investigations Into the

21. Qurʾānic Milieu, Brill. 733-777.