وحدت و تعدد معجزات پیامبر اعظم از منظر مستشرقان
چکیده
یکی از سوژههایی که از دوران کهن ، اندیشمندان مسیحی در مبارزات مذهبی خویش بر ضد آئین جهانی اسلام از آن بهره جسته و برای اثبات مدعای خویش حتی از آیات متعددی از قرآن کریم نیز بهزعم خود استفاده نمودهاند ، مسئله وحدت و انحصار معجزۀ رسول خدا به قرآن کریم بوده است .کشیشان و رهبانان بسیاری باانگیزۀ مبارزۀ دینی بر ضد رسالت نبی اکرم اسلام اتهامات متعدّدی را مطرح ساخته که یکی از مهمترین و گسترده ترین توهّمات آنان پیرامون وحدت اعجاز و انحصار آن در قرآن کریم شکل گرفته و به دنبال این اندیشۀ واهی معجزه بودن قرآن را نیز انکار نموده و سرانجام رسالت پیامبر اعظم را غیر حقیقی معرفی نموده اند. متاسفانه این اندیشۀ واهی به تدریج به گونه ای گسترش یافته که نه تنها مستشرقان غیر مسلمان بلکه پاره ای از کسانی که با مطالعات پیگیر خود به آئین الهی اسلام گرویده و شریعت خاتم را بهترین شریعت و پیامبر اکرم را بزرگترین پیامبر دانسته اند ؛ نیز ادعای وحدت اعجاز رسول خدا را واقعی پنداشته و به تبعیّت نویسندگانی مانند دکتر شریعتی و اقبال لاهوری در صدد توجیه این موضوع برآمده و کوشیده اند تا همین ویژگی را به عنوان بزرگترین ویژگی رسول خدا معرفی نمایند و آنرا متناسب با دوران رشد اندیشه عقلی و علمی بشریّت بشمار آورند.در حالیکه همانگونه که استاد فرزانه آیت الله شهید مطهری در کتاب وحی و نبوّت و.. می فرماید : این تصوّر غلطی که آگاهانه از طریق ارباب کلیسا مطرح گردیده و رسول گرامی اسلام ، نه تنها دارای معجزات بسیاری بوده بلکه همانگونه که قرآن کریم خود حکایت دارد معجزات بسیاری از آن حضرت در کتاب آسمانی و شریعت اسلام به صراحت هر چه تمام تر گزارش شده است. نویسنده این مقاله در صدد است با الهام از بیانات استاد شهید، دربارۀ این موضوع به صورت بی طرفانه ، بحثی را مطرح و حقیقت این امر یعنی مسئله تعدّد و گستردگی معجزات پیامبر اعظم را به اثبات رساند.
کلید واژه
کاربرد اعجاز، وحدت معجزه ، تعدّد معجزه ، کرامت اولیاء ، مباهله اصحاب بسم الله الرحمن الرحیم لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المِیزانِ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ وَ أَنزَلنَا الحَدِیدَ فِیهِ بَأسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعلَمَ اللََّهُ مَن یَنصُرُ هُ وَ رُسُلَهُ بِالغَیبِ اِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ(حدید 25) پیامبر و سفیران الهی همواره برای اثبات اینکه ، فرستاده خالق جهان و بشریّت بوده اند نیازمند اموری خارق العادّه بوده اند که مردم از طریق مشاهده آن مطمئن گردند که آنان از پیش خود سخن نگفته و ادعائی گزاف نداشته و بدون کمترین چشم داشت مادّی مأموریت هدایت ملّت یا ملّتها را به احسن وجه انجام داده اند . قرآن کریم در بیان سرگذشت پیامبران برای هریک معجزات و کراماتی را متذّکر شده اند و آن معجزات به عنوان برهان الهی بر صدق ادعای رسالت انبیاء یاد کرده است .چه اینکه معجزه که اسم فاعل و مشتق از مصدر اعجاز است به معنای عملی است که شخص مدعی رسالت به عنوان شاهدی الهی مطرح ساخته و هیچ فردی که فاقد این مأموریت الهی است نمی تواند مانند آن عمل را انجام دهد.فی المثل دربارۀ موسی علیه السلام معجزۀ عصا و ید بیضاء در قرآن کریم گزارش شده است و از آن به عنوان دو برهان الهی یاد نموده است که ".فذانک برهانان من ربک الی فرعون وقومه" (قصص 32) و ... و درباره مسیح (ع) و نیز احیاء اموات و خلق پرندگان و شفای کوران و پیسان مادرزاد و اخبار غیبی را مطرح ساخته"واذتخلق من الطین کهیئه الطیر باذنی فتنفخ فیها فتک.ن زیرا باذنی و...(مائده 110) و بالطبع برای پیامبر گرامی اسلام که آخرین سفیر الهی است و آخرین شریعت را از طریق وحی الهی عرضه داشته است نیز می بایست از این گونه شواهد با خود داشته باشد تا مردم زمان وی و بلکه همه ملل معاصر و غیر معاصر وی بتوانند از طریق آن ، گفتار وحی را تصدیق نمایند ؛ چه اینکه پیامبران غیر خاتم نسبت به دوران بعد از وفات خویش نگران نبوده و پیامبران بعد که مسئولیت نسلهای متأخر را به عهده داشته اند نیز با خود معجزاتی را عرضه کرده اند ولی پیامبر خاتم نیازمند معجزه و یا معجزاتی است که پس از وفات وی نیز مردمان بتوانند صدق رسالت وی را از آن طریق باور دارند.. از این جهت پیامبر گرامی اسلام گذشته از معجزات زود گذری (مانندهمه پیامبران پیش ازخود)که تنها برای شاهدان عینی آن می توانست دلیل صدق نبوّت وی بوده باشد ، معجزه ای باقیه و خالده، بنام قرآن ارائه نموده که برای همیشه همه ملل و اقوام اعم از موحدومشرک می تواند به معجزه بودن آن پی برده و محتوای رسالت الهی نبیّ اعظم را فرمان الهی تلقّی نماید . این معنا برای مردم مکّه و مدینه و همه مردمی که با شخص رسول خدا ملاقات داشته و از حالات و سوابق وی آگاه بوده امری واضح می نمود و به همین جهت با همه مخالفت قدرتمندان و نفع طلبان زمان به دعوت آن بزرگوار لبیک گفته و با جانفشانی و ایثار و فداکاری از حضرتش دفاع نموده و بتدریج با تضعیف سیطرۀ ارباب زر و زور قبائل عرب و جز آنان ایمان آورده و زمینه تحقّق وعده الهی نسبت به جهان شمولی و غلبه شریعت محمدی برهمه ادیان و مذاهب فراهم آید. این خوارق عادات از جانب رسول خدا و کثرت آن نه تنها از جانب پیروان آن حضرت مسلّم و مفروغ عنه بوده است ، بلکه مخالفان و جنگاوران ضد وی نیزخارق العاده بودن آنرا مسلم گرفته ، گو اینکه برای گریز معاندانه خویش مارک سحر و جادو برآن می نهادند و به تعبیر خود قرآن ، آنرا سحر مستمر می پنداشته اند." اقتربت الساعه وانشق القمرو ان یرو آیه یقولوا هذا سحر مستمر و کذبو و اتبعوااهوائهم ........"(بنگرید به تفسیر کبیر سوره قمر 1تا4) چنانکه در سورۀ مدّثّر دربارۀ عکس العمل ولید بن مغیره مخزومی می فرماید : اِنَّهُ فَکَّرَ وَقَدَّرَ فَقُتِلَ کَیفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ کَیفَ قَدَّرَ ثَُمَّ نَظَرَ ثُم عَبَسَ وَ بَسَرَ ثُمَّ اَدبَرَ وَاَستَکبَرَ فَقالَ اَن هذا اِلَّا سِحرٌ یُوثَرُ اِن هذا اِلَّا قَولُ البَشَرِ(بنگری به تفسیر صافی ج 4 سوره مدثر آیه 11تا25) متاسفانه دعوت صلح جویانه رسول خدا را قدرت طلبان وداعیان استکبار، تحمل نکرده و بر ضد اسلام و قرآن همه توان خویش را به کار گرفتند و به ناچار مسلمین و شخص رسول خدا مجبور به دفاع از خویش گردیدند و به تدریج پاره ای از مخالفان را در قالب جهاد دفاعی با شکست روبرو ساختند ولی پس از شکست، جمعی متعصب و جمع دیگری تحریک شده و به انتقام خون کشته های خویش با اسلام و مسلمین به پیکار برخاستند و خوشبختانه با سرنوشتی مشابه سرنوشت سابقین خود روبرو شدند. تنها گروهی که درعین تحمل شکست های پی در پی و از دست دادن قلمرو وسیعی از سرزمین خود همچنان در طول هزار و چند سال به مبارزه نظامی و سیاسی و فرهنگی خود بر ضد اسلام ادامه داده امپراتوری روم و ملتهای رومی مسیحی بوده و هستند ، چه اینکه قبائل مشرک عرب و ملتهای یهودی و زرتشتی به سرعت مغلوب جانفشانی مجاهدان مسلمان گردیدند ، ولی دولت روم بودکه با همه شکست های پی در پی از مسلمین و تحمل خسارات و فروپاشی وتبدیل به دولت هاو ملل مسیحی، به مبارزات ستمگرانه خودبرضد اسلام ادامه داده و پس از جنگهای صلیبی، مبارزات فرهنگی را نیز بر مبارزات نظامی و سیاسی خود افزوده اند و در قالب خاورشناسی و استشراق و جز آن کتب فراوانی تدوین وباادعای تحقیق وکشف واقعیت خارجی ،درخلال ترجمه پاره ای ازمنابع اسلامی، انواع و اقسام کذب و افترا را به پیامبر اعظم و نظام اسلامی نسبت داده اند . از جمله این تلاشهای مذبوحانه ، انکار معجزات رسول خدا وادعای انحصار آن در قرآن کریم و بلکه انکار اعجاز قرآن است که شاید در اکثر کتب و مقالات قدیم و جدید مستشرقان اثری از این اندیشه به چشم می خورد. ازکهن ترین نمونه این تلاش نامیمون شاید( رساله عبدالله بن اسماعیل الهاشمی)باشد که ابوریحان بیرونی از اعلام قرن چهارم هجری نیز از آن یاد کرده است . نویسنده که در این گفتار خود از عبدالمسیح بن اسحاق کندی" نامیده و مدعی است رساله خود را در دفاع از مسیحیت در برابر اسلام نگاشته و مخاطب خویش را نیز یکی از رجال بزرگ عباسی به دوران مأمون معرفی کرده بحقیقت معلوم نیست معلوم که درچه زمان میزیسته و ظاهراً هم نام نویسنده و هم مخاطب نیز عنوانی است جعلی ، ولی در قدمت این اثر تردیدی نیست ، ملاحظه می کنیم که نویسنده معجزاتی گسترده برای حضرت مسیح و حوّاریون وی باستناد انجیل و قرآن یادآور شده ولی پیامبر اسلام را فاقد معجزه ای غیر از قرآن دانسته و معجزه بودن این کتاب آسمانی را نیز منکر شده و شگفت اینکه برای اثبات مدعای خویش، به ظاهر آیاتی از قرآن کریم نیز تمسک جسته است. او در صفحه 101 این رساله می گوید : اکنون به بررسی نشانه هایی که لازم است هر فرد مدعی رسالت و یا نبوت ،با خود داشته باشد می پردازیم و به یاری خدا درباره آن دقتی کافی خواهیم داشت. و اما کتاب صاحب شما که ادعا دارد که از جانب خدا بر او نازل گردیده حاوی هیچ معجزه ای نیست بلکه همانگونه که کمی پیش تر آوردیم او در پاسخ کسانی که تقاضای معجزه داشتند مدعی بود که اگر نبود این معنا که امم گذشته معجزات انبیاء را تکذیب کرده بودند، خداوند همراه او نیز معجزاتی و نشانه هایی نازل می کرد. ولی خدا کراهت دارد که همراه او نشانه ای ابراز دارد که گذشتگان آن را تکذیب کرده بودند ، شاهد اینکه در سوره اسراء آیه61 می گوید وَ ما مَنَعنَا أَن نُرسِلَ بِالایاتِ اِلَّا أََن کَذَّبَ بِهَا الَاوَّلُونَ وَ آتَینا ثَمُودَ النَّاقَهَ مُبصِرَهً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرسِلُ بِالایاتِ اِلَّا تَخوِیفاً به جان خودم سوگند که نمی دانم این چگونه پاسخی قانع کننده و معقول نزد اصحاب خرد به شمار می آید و علما و فلاسفه و ناقدان و کاوشگران اصول و اخبار با چه برهانی، پذیرای آن می توانند باشند؟! آری یهودیان آیات و نشانه های الهی را تکذیب کردند ولی اعراب که هیچ گاه با پیامبری دارای معجزه ویا فاقد آن، روبرو نبوده اند تا آنرا انکار نمایند؟! شاید اگر معجزه ای می دیدند آن را پذیرا،می بودند. مگر نه این است که بدون کمترین معجزه ای بسیاری از آنان او را تصدیق نمودند؟! این نویسنده همین معنا را در صفحات متعددی، مثل ص 185 و ص 230 و .... تکرار نموده و معجزات متعدد رسول خدا را انکار نموده است ، جالب اینکه همۀ آنچه را در اخبار و احادیث به عنوان معجزه نقل گردیده را به ادعای تعارض با آیات قرآن، با استناد به حدیث نبوی ، ماخالف قول ربنا لم نقله انکار نموده است. اینگونه داوری و گفتار معرضانه در منابع متعددی از آثار مستشرقان فراوان به چشم می خورد و مکرر در مکرر از این موضوع یاد شده است.. کثرت این ادعا و تأیید دانشمندانی باعنوان شرق شناس از پی یکدیگر، متأسفانه این تصوّر غلط را به گونه ای جلوه داد که حتی دانشمندانی شرق شناس که در اثر مطالعات گسترده خویش دربارۀ اسلام به افتخار مسلمانی نائل آمده نیز آنرا حقیقت تصورکرده و گزارشات متواتر در منابع صدر اسلام را نیز کار قصه سرایان معرفی کرده اند. بعنوان نمونه خانم" ماری شیمل" مستشرق آلمانی (متولد 1922در شهر ارفورت) که کتابهای متعددی را در علوم اسلامی مثل کتاب ابعاد عرفان اسلامی و تاریخ تصوف و... تالیف نموده و سرانجام به افتخار مسلمانی نائل آمده نیز معجزه پیامبر اسلام (ص) را قرآن کریم منحصر دانسته و دیگر معجزات را بیشتر ساخته قصاصون معرفی می کند و قرآن را نیز کلام پیامبر (ص) تلقی نموده است. گو اینکه وی در رابطه با شق القمر آنرا به گونه ای تایید نموده است .او پس از نقل سخن قاضی عیاض اندلسی در پاسخ این اشکال که اگر شق القمر حقیقت داشت می بایست مردم جهان از آن بی خبر نبوده باشنند ، گفتار قاضی عیاض را تأیید می کند که مردم جهان از این واقعه بی خبر بوده و ممکن است کسی در آن هنگام ماه را رصد نمی کرده تا در جریان شکافتن ماه قرار گیرد . پس عدم گزارش آن از طرف مردم جهان دلیلی بر عدم وقوع این حادثه نیست و خانم ماری شیمل می افزاید که اولاً ماه در همه ساعات شب برای همه مردم جهان قابل رؤیت نیست و ثانیاًمردمی این جریان را گزارش کرده اند ایکاش قاضی عیاض می دانست که مردمی در هندوستان این حادثه را شاهد بوده و جمع کثیری به خاطر همین معجزه مسلمان شده اند1. یکی از آثار دیگر خانم ماری شیمل آلمانی کتاب " محمد رسول خداست " می باشد که در دوازده فصل تدوین گردیده است عنوان فصل اول " سیره و سرگذشت رسول خدا " و فصل دوم " مقتدای نیکو " می باشد به ترتیب فصل ها ، 3- یکتایی مقام محمد 4- قصه ها و معجزات 5- محمد شفیع در قیامت و صلوات بر او 6- نامهای پیامبر 7- نور محمد مکتب قرآن 8- جشن میلاد پیامبر 9- سیر شبانه معراج 10- نعمت پیامبر 11- طریقه محمدیه و تفسیر تازه از زندگی پیامبر 12- محمد پیامبر خدا در آثار اقبال لاهوری. شگفت انگیز تر اینکه ، پاره ای از محققان مشهور در جهان اسلام، همانند اقبال لاهوری نویسنده شهیر پاکستانی و آقای دکتر علی شریعتی نویسندۀ بلند آوازۀ ایران اسلامی نیز به خاطر اینکه پر نشاط ترین دوران دانشجویی و تحقیقات خویش را در اروپا سپری نموده و تحت تاثیر جو تبلیغاتی مسموم مسیحیّت قرار گرفته اند، انحصار معجزه رسول خدا به قرآن را، امری واقعی پنداشته ولی به حکم انگیزۀ دینی و عرق مذهبی خویش کوشیده اند آنچه را مستشرقان مسیحی از آن به عنوان نقطه ضعف یاد کرده اند را، نقطه قوّت جلوه دهند و نیاز ملّتها به معجزه را معلول دوران کودکی و نوجوانی بشریت معرفی کرده و پیامبر اسلام را که خاتم المرسلین وحامل کتابی بس ارجمند وبی نظیر بوده ،ودر دوران بلوغ اندیشه بشر به رسالت الهی نائل گردیده را، بی نیاز از معجزه ای جز کتاب و برهان عقلی بدانند. در حالیکه پیامبر گرامی اسلام نیز مانند همه پیامبران پیش از اسلام، دارای معجزات بسیار بوده و مسلمانان صدر اسلام با یقین به این معنا بدو گرویده و جان و مال و همه هستی خویش را در مسیر تعالی اسلام نثار کرده و منابع تاریخ و حدیث موارد متعدّدی از آن جانفشانی های صادقانه وخردمندانه را گزارش نموده است . مهمتر اینکه درخود قرآن کریم نیز به معجزات بسیاری از رسول خدا در قالب اخبار غیبی و فصاحت و بلاغت و ..... تصریح شده است . از آنجا که استاد شهید مطهری (ره) در کتاب گرانسنگ «جهان بینی توحیدی بخش وحی و نبوّت » در پاسخ به این توّهم غلط و ساده اندیشی این جمع از محقّقان مسلمان، به گونه ای ممتازومشبع سخن گفته، ترجیح می دهیم که گفتار استاد شهید پیرامون این مسئله را مبنای سخن قرارداده و موارد دیگری از معجزات ونصوصی ازدیگراندیشمندانمتقدم ومتاخر ازمسلمانان وجزآنها را ، بر آن بیفزاییم. استاد شهید از صفحه 71 تا 95 کتاب وحی و نبوّت در باره این موضوع سخن گفته و بطلان این توّهم را آشکار ساخته است. او می گوید: قرآن کریم معجزه جاویدان خاتم پیامبران است ، پیامبران پیشین از قبیل ابراهیم و موسی و عیسی که هم کتاب آسمانی داشته و هم معجزه ، زمینۀ اعجاز شان چیزی غیر از کتاب آسمانی شان بوده است ؛ از قبیل تبدیل شدن آتش سوزان به « بردوسلام» یا اژدها شدن چوب خشک و یا زنده شدن مردگان ، بدیهی است که هر کدام ازاین معجزات، امری زود گذر و موقت بوده است. ولی زمینه معجزۀ خاتم پیامبران ، خود کتاب اوست. کتاب او در آن واحد هم کتاب است و هم برهان رسالتش، و به همین دلیل معجزۀ ختمیه ، برخلاف سایر معجزات ، جاویدان و باقی است نه موقت و زود گذر ، و این چیزی است متناسب با عصر و زمانش که عصر پیشرفت علم و دانش و تمدن و فرهنگ است و این پیشرفتها امکان می دهد که تدریجاً جنبه هایی از اعجاز این کتاب کریم مکشوف گردد که قبلاً مکشوف نبوده است ، همچنانکه جاودانگی آن متناسب است با جاودانگی پیام و رسالتش که برای همیشه باقی و نسخ ناپذیر است. قرآن کریم ، صریحاً جنبه اعجاز و فوق بشری خود را در آیاتی چند اعلام کرده ، همچنانکه به وقوع معجزات دیگری غیر از قرآن از خاتم انبیاء تصریح دارد ودرمنابع اصیل اسلامی موارد بسیاردیگری نیز گزارش شده است . تا آنجا که علامه مجلسی1 پس از نقل معجزات بسیاری از منابع شیعه و اهل سنت و تاکید بر اینکه قرآن کریم معجزه باقیه و مهمترین نشانه بر رسالت پیامبر اکرم است (به نقل از مناقب ) تعداد معجزات رسول خدا ، به استناد قرآن و احادیث ، را پاره ای از محققان به 4440 معجزه و کرامت شمرده اند اودرذیل تفسیر آیه 37 ازسوره انعام "وقالوالولاانزل علیه آیه من ربه قل الله قادر انعلی ان ینزل آیه ولکن اثر الناس لایعلمون می نویسد:درتوجیه وتفسیر جمله ولکن اکثرالناس لایعلمون سه وجه دک نموده اند وسومین وجه آن است که اگر هرآنچه آنان می طلبیدند رخ می داد ودرعین حال لجوجانه آنرا را انکار می کردند مستحق عذاب استیصال می شد.ندورحمت الهی اقتضای عکس آنرا داشته است .وی سپس می افزاید : عدم استجابت تقاضای معجزاتی مانند کسف سماء ویا قرآنی ویژب] برای آنان و... منافاتی با ارائه بیناتی دیگر مانند اخبار وپیشگوئی های غیبی واحاءاموات وشق القمر که به وسیله رسول خدا رخ داده است ،ندارد.(بحار الانوار ج 17 ص177 ) در قرآن کریم مسائل فراوانی مربوط به معجزات مطرح شده است ، از قبیل ضرورت همراه بودن رسالت رسولان الهی با معجزه و اینکه معجزه، بیّنه و حجّت قاطع است و اینکه پیامبران معجزه را به « اذن الله» می آورند و اینکه پیامبران در آن حد معجزه می آورند که آیت و بیّنه بر صدق گفتار شان باشد و مکلّف نیستند که تابع اقتراحات مردم باشند و هر روز و هر ساعت هر کس مطالبه معجزه بکند اجابت نمایند . به عبارت دیگر پیامبران نمایشگاه معجزه دائر نکرده و کارخانه معجزه سازی وارد نکرده اند ... قرآن کریم با کمال صراحت معجزات بسیاری از پیامبران پیشین از قبیل نوح ، ابراهیم ، لوط، صالح، هود، موسی و عیسی نقل کرده و بر روی آنها صحّه گذاشته که به هیچ وجه قابل تأویل نیست. برخی از مستشرقان و کشیشان مسیحی به استناد آیاتی که قرآن به « اقتراحات » مشرکان در مطالبه معجزه جواب منفی داده است ، مدعی شده اند که پیامبر اسلام به مردم می گفته : من معجزه ای جز قرآن ندارم ، اگر قرآن را به عنوان معجزه می پذیرید فبها و الّا از من معجزه دیگری ساخته نیست. بعضی از نویسندگان «روشنفکر» مسلمانان معاصرنیز همین نظر را پذیرفته اند وانحصار معجزه رسول خدادر قرآن وعلت عدم اجابت تقاضای اعجازی دیگر را با این شکل توجیه کرده اند که معجزه دلیل است ، اما دلیل اقناعی برای بشر نا بالغ و کودک که در پی امور اعجاب آور و غیر مادی است. انسان رشد یافته به این گونه امور توجهی ندارد و سرو کارش با منطق است و چون دوره پیامبر اسلام دوره عقل و منطق است نه دورۀ اوهام و خیالات ذهنی، پیامبر اسلام از اجابت درخواست هرگونه معجزه ای غیر از قرآن به اذن خداوند امتناع کرده است. می گویند « استعانت انبیاء سلف از معجزات و خرق عادات اجتناب ناپذیر بود. چه راهنمایی ایشان به یاری استدلال عقلی در آن دوران دشوار بلکه محال می نمود.... در عصر ظهور پیامبر اسلام جامعه بشری دوران کودکی را پشت سر گذاشته به دوران بلوغ فکری پا می گذاشت، کودک دیروز که نیازمند مادری بود تا دستش را بگیرد و رفتنش بیاموزد، خود می توانست به روی پاهای خود بایستد و عقلش را بکار اندازد..... بی دلیل و حکمت نبود که پیامبر اسلام در برابر اصرار منکرین و معاندین به آوردن معجزات و خرق عادات مقاومت می ورزید و در اثبات حقانیت دعوت خویش به استدلال عقلی و تجربی و شواهد تاریخی اتّکا می فرمود..... با وجود این همه اصرار و لجاجت منکر ین ، پیغمبر اسلام از آوردن معجزاتی نظیر آنچه پیامبران سلف می آوردند به امر خدا امتناع می ورزید و تنها بر قرآن به عنوان معجزه ای که نظیری برای آن نخواهد بود تکیه کند. قرآن معجزه خاتم پیامبران خود دلیل دیگری به خاتمیت رسالت است،کتابی است محتوی حقایق عالم خلقت و تعالیم و راهنمایی های زندگی در کمال هماهنگی در جمیع جهات معجزه ای در خور بشر رسیده و عاقل ، نه کودک و پای بند اوهام و تخیّلات ذهنی... و می گویند « فضایی که انسان گذشته در آن دم می زده است همواره مملو از موهومات و خرافات و خوارج عادات بوده است و جز آنچه برخلاف عقل و حس باشد در احساس وی اثر نمی گذاشته است ........ »1 از اینجاست که می بینیم نه تنها پیامبران ، بلکه پادشاهان و زورمندان و حکیمان هر قومی ، برای توجیه خویش به امور خارق العاده متوسل شده اند. و در این میان پیامبران که مبنای رسالت شان بر غیب نهاده شده بیش از دیگران می بایست به معجزه دست بزنند زیرا در میان مردم روزگار شان « اعجاز» بیش از منطق و علم و حقیقت محسوس و مسلّم عینی کارگر بوده است. اما داستان « محمّد» ازاین قاعده مستثنی است وی در جامعه ای که تنها در بزرگترین شهر تجاری باز و پیشرفته اش هفت خط نویس بیش نبوده و جز " به فخر و شمشیر و کالا و شتر و پسر " نمی اندیشیده است معجزۀ خویش را « کتاب» اعلام می کند و این خود یک معجزه است . کتاب ! در کشوری که تاریخ یک نسخه کتاب در آن سراغ ندارد ! خدایش به مرکب «قلم» و «نوشته» سوگند می خورد. در میان مردمی که قلم را ابزار کار چند مرد زبون و عاجز و بی افتخار می دانند و این خود یک « معجزه » است..... کتاب تنها معجزه ای است که همواره می توان دید، .... تنها معجزه ای است که اعتقاد بدان تنها به معتقدان امور غیبی منحصر نیست و اعجاز آن را هر اندیشمندی معترف است. محمد می کوشد تا کنجکاوی مردم در امور عادی و کرامات و خوارق عادات را، به مسائل عقلی و منطقی و علمی و طبیعی و اجتماعی و اخلاقی متوجه سازد و جهت حساسیت آنان را از « عجایب و غرایب » به "واقعیات و حقایق " بگرداند و این کوشش ساده ای نیست ، آنهم با مردمی که جز در برابر هر چه غیر طبیعی است تسلیم نمی شوند و آنهم بدست مردمی که خود را در میان آنان پیغمبر می خواند ؛ خود را پیغمبر خواندن و مردم را به رسالت خدای خویش دعوت کردن و در عین حال، رسماً اعتراف کردن که « من از غیب آگاه نیستم» کاری شگفت است و جز ارزشهای انسانی آن ، آنچه سخت و شورانگیز است ؛ صداقت خارق العاده ای است که در کار او احساس می شود و هر دلی را تقدیس و هر اندیشمندی را به تعظیم و تحسین وا می دارد. از او می پرسند اگر تو پیغمبری ، قیمت کالا ها را از پیش به ما بگو تا در تجارت مان سود ببریم، قرآن به وی دستور می دهد که بگو جز خدا آنچه خواسته است من مالک نفع و ضرری برای خود نیستم و اگر از غیب خبر می داشتم خیر را زیاد می کردم و شر به من نمی رسید . من جز بیم دهنده و بشارت گویی برای مردم که ایمان دارند نیستم.1 امّا پیغمبری که غیب گو نباشد و با ارواح و پریان و جنّیان گفتگو نکند و هر روز کرامتی از او سر نزد ، در چشم مردم صحرا چه جلوه ای می تواند داشته باشد؟. محمّد آنان را به تفکّر در کائنات ، به پاکی و دوستی و دانش و وفا و فهم معنای هستی و حیات و سرنوشت آدمی می خواند و آنان از او پیاپی معجزه می طلبند و غیب گویی و کرامت می خواهند و خدا از زبان او با لحنی که گوئی چنین کاری از او هرگز انتظار نمی رود می گوید: " سبحان ربّی هل کنت الّا بشراً رسولاً سبحان الله " مگر من جز یک فرستاده هستم( دکتر شریعتی اسلام شناسی ص502تا506) همانگونه که می نگریم تکیه مستشرقان و روشنفکران مسلمان مانند آقای پایدار و شریعتی و اقبال که کوشیده اند از اشکال فوق الذکر، به زعم خود پاسخ دهند روی آیات 188 اعراف و 90 تا 93 اسراء و 183 آل عمران و 48 قصص متمرکزشده وپیامبر اسلام را از همه دیگر انبیاء مستثنی وبی نیاز از معجزه ای جز قرآـن معرفی کرده اند،وحال آن که در حقیقت پیامبر گرامی اسلام بخاطرعلل متعددی که درخود قرآن ومنابع اصیل اسلامیمکرردرمکرر آمده واز جمله به خاطر تصوّرات غلطی که مردم مشرک از او به عنوان مدّعی ارتباط با خدای جهان آفرین داشته اند ، به آنان پاسخ منفی داده است نه اینکه پیامبر درصدد بوده است که ارزش معجزات پیامبران بزرگی مانند موسی و عیسی را که خود قرآن مکرّر از آن به عنوان برهان بر صدق رسالت آنان یاد کرده است و خود را پیامبری بی نیاز از اینگونه معجزات بداند. چه اینکه به وضوح در قرآن کریم معجزاتی غیر از خود قرآن برای پیامبر اکرم یادآور شده و بر لزوم داشتن معجزه برای هر مدعی رسالت الهی تأکید دارد. شگفت اینکه قرآن کریم بر خلاف تصریحات آن دکتر شریعتی که پیامبر اسلام برخلاف پیشینیان مدعی غیب نبوده و ادعای ارتباط با ارواح و جنّیان را نداشته ، در مورد علم غیب پیامبران می فرماید : عالِمُ الغَیبِ فَلا یُظهِرُ عَلی غَیبِهِ أَحَداً اِلََّا مَنِ ارتَضی مِن رَسوُلٍ فَاِنَّهُ یَسلُکُ مِن بَینِ یَدَیه ِوَ مَن خَلفِهِ رَصَداً 1 بنابراین همه پیامبران مرضی الهی از ناحیه خدا به غیب راه یافته و پیامبر اسلام نیز که از همان پیامبران مرضی و بلکه بزرگترین آنهاست از علم غیب بهره مند بوده است و آیه 44 سوره آل عمران نیز به همین معنا تصریح دارد. و اما درموردارتباط انبیاء با جنّیان و ارواح ، قرآن کریم در موارد متعددی نه تنها پیامبر اسلام را با جنّیان مرتبط دانسته و بلکه او را مرسل به سوی همه جنّیان می داند همان گونه کئ او را مبعوث بر همه جهان بشریّت معرفی کرده است. نگارنده نیز در مقاله ای دیگر اثبات نموده است که تنها پیامبری که با شریعت جهانی مبعوث به همه جن و انس بوده ، پیامبر گرامی اسلام است و هیچ یک از پیامبران سلف حتّی چنین ادعایی نداشته اند. و در مورد ارتباط با ارواح پیامبران سلف ، داستان معراج رسول خدا و وصول حضرتش به مقام قرب الهی که از شدت قرب دو سه کمان تشبیه شده ؛ در روایات بسیاری از طریق عامه و فاصله گفتگوی حضرتش با موسی کلیم الله و عیسی روح الله است و نقش آنان در کاهش نوافل یومیّه و بلکه مشاهده حضرت از سرنوشت همه مومنان و مجرمان که در بهشت به سر برده و یا در جهنم معذّب بوده اند ، خبر داده شده است. استاد شهید مطهری می گوید: آنچه بیشتر مورد استفاده این گروه واقع شده آیات 90 تا 97 سوره اسراء است که می فرماید: وَ قالُو لَن نُومِنَ لَکَ حَتَّی تَفجُرَ لَنا مِنَ الَارضِ یَنبُوعاً اَو تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِن نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الَانهارَخِلالَها تَفجِیراً اَو تُسقِطَ ِالسَّماءَ کَما زَعَمتَ عَلَینا کِسَفاً أَو تَاتِیَ بِاللَّهِ وَالمَلائِکَهِ قَبِیلاً أَو یَکُونَ لَکَ بَیتٌ مِن زُخرُفٍ أَو تَرقی فِی السَّماءِ وَ لَن نُومِنَ لِرُوقِیِّکَ حَتََّی تُنَزِّلَ عَلَینا کِتاباً نَقرَؤُهُ قُل سُبحانَ رَبِّی هَل کَنتَ اِلَّا بَشَراً رَسولًا آنگاه می افزاید ما ضمن تأکید بعضی مطالبی که نقل کردیم خصوصاً آنچه در مزّیت معجزه بودن کتاب ، نسبت به سایر معجزات گفته شده متأسفیم که نمی توانیم با همه این نظریات موافق باشیم . آنچه از نظر ما قابل بحث است چند مسئله است : 1- آیا پیامبر اسلام (ص) معجزه ای نداشته و در مقابل تقاضای اعجازی غیر از قرآن امتناع می کرده و آیا آیات سورۀ اسراء دلیل بر این امر است؟ 2- [ اصولاً ] ارزش و کاربرد اعجاز چقدر است ؟ آیا اعجاز و امور خارق العاده چیزی بوده متناسب با دوران کودکی بشر که عقل و منطق کارگر نبوده و هر کسی حتی حکیمان و پادشاهان خود را با چنین اموری توجیه می کرده اند؟ پیامبران نیز مجبور بوده اند با همین امور خورد را توجیه کنند و مردم را قانع سازند؟ پیغمبر اسلام که معجزه اش کتاب است از این قاعده مستثنی است ، او خود را با کتاب و در حقیقت با عقل منطق توجیه کرده است؟ 3- پیامبر اسلام می کوشد مردم را از امور غیر عادی و کرامات و خوارق عادات به مسائل عقلی و منطقی متوجّه سازد و حساسیت آنان را از « عجایب و غرایب» به واقعیات و حقایق بگرداند.(وحی ونبوت ص 78تا81) پس آنگاه که استاد مطهری (ره) به تفصیل دربارۀ هر یک از سه نکته فوق که روح کلام طرفداران این اندیشه را تشکیل می دهد نسبتاً به تفصیل بحث فرموده است و به جریان شق القمر آیه 1 از سوره قمر و جریان معراج رسول خدا که آیه 1 از سوره اسراء و آیات 1 تا18 سوره نجم از آن حکایت دارد و به جریان افشای سرّی از جانب دو تن از همسران رسول خدا و خبر دادن آن حضرت با تعبیر " نبأ فی العلیم الخبیر” اشاره می کند و می گوید : " در آیات 90 تا 97 سوره اسراء مشرکان از پیامبر تقاضای معجزه نداشتند بلکه لن نؤمن لک یعنی به جای حرف باء که لازمۀ ایمان به آن حضرت است حرف لام را بکار برده اند که حکایت از نوعی داد و ستد دارد. و خود نویسندۀ محترم [ آقای شریعتی] نیز می نویسد " که به پیغمبر می گفتند : اگر تو پیغمبری قیمت کالاها را از پیش به ما بگو تا در تجارتمان سود ببریم " واضح است که این معجزه خواهی برای کشف حقیقت نیست بلکه وسیله قرار دادن پیغمبر برای پول درآوردن است.....و به همین علت پاسخ پیامبر این است که " سبحان ربی هل کنت الاً بشراً رسوالاً" در حالیکه بنابر منطق این روشنفکری می بایستی می فرمود : سبحان الله من خاتم رسولانم و از قاعدۀ رسولان دیگر مستثنی هستم .(همان ص82تا85) آری مشرکان از پیامبر بعنوان کسی که در ارتباط با خالق جهان و انسان است همان چیزهایی را مطالبه می کردند که برای بت های معبود خود در پیشگاه خدا تصویر داشتند ، چه اینکه مشرکان به تعبیر قرآن کریم ، الله و جهان آفرین را باور داشتند ولی خدا را بزرگتر از آن می دانستند که به کارهای اجرائی بپردازد و انسان را بی ارزش تر از آن می دانستند که با جهان آفرین در ارتباط باشد چه اینکه بر این باور بودند که بزرگی خدا اقتضاء دارد که کارهای اجرائی را به کارگزاران واگذار کند چنانچه پادشاهان بزرگ نیز چنین هستند که با صدور فرمان افراد خود را برای تحقق خواسته های خویش بسیج می نمایند و از طرفی نیز معتقد بودند که بشر بحکم اینکه غذا می خورد حمال نجاست است و لذا لیاقت رویاروئی با جهان آفرین را ندارد و لذا می گفتند : ما لهذا الرسول یأکل الطعام و یمشی فی الاسواق ؟! یعنی کسی که قاصد خدای جهان آفرین است نبایستی غذا بخورد و نیازمند تجارت و مراجعه به بازار باشد و به همین جهت می گفتند بت ها و اجرام آسمانی که در حقیقت دستیار خداوند در مسائل اجرائی و ادارۀ جهان هستند می توانند هر کاری را به نفع پرستش گران خود انجام دهند و لذا تو نیز اگر پیغمبری باید بتوانی سرزمین مکه را مانند شامات آماده کشت و سرسبز نمائی و با ثروتی عظیم با خود داشته باشی و یا خدا و فرشتگان را در نزد ما حاضر سازی تا به نفع تو شهادت دهند و یا برای هر یک از ما کتابی اختصاصی از جانب خدا نازل نمائی . یعنی چیزی برای هر یک از ما نازل گردد که خود پیامبر (ص) آنرا ادعا نکرده است و این دیگر چیزی جز بهانه جوئی بشمار نمی آید و به همین جهت در آیه 7 از سوره انعام می فرماید: و انزلنا علیک الکتاب فی قرطاس .......... و در سوره حجر آیه14و 15 می فرماید: َو لَو فَتَحنا عَلَیهِم باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّو فِِیهِ یَعرُجُونَ لَقالُو اِنَّما سُکرََّت اَبصارُنا بَل نَحنُ قَومُ مَسحُورُونَ. پر واضح است که نه تنها تصور بت پرستان در مورد الهه خویش و رابطه آنان با خدای جهان آفرین غلط بوده بلکه پیامبران نیز برای این فرستاده نشده اند که بجای خدا به تدبیر جهان بپردازند چه اینکه خلق و تدبیر همه اش متعلق به خداست و پیامبران در همان حدّی که خدا اجازه دهد برای اثبات این معنا که فرستاده او هستند و از پیش خود تصمیمی نگرفته و از مردم نیز اجر و مزدی نمی خواهند به آوردن معجزه و برهان بر رسالت خویش مقدّرند و چنانکه علم غیب را نیز مخصوص خدا دانسته و بهره آنان از غیب و اخبار غیبی در همان حد است که خداوند متعال آنان را آگاه می سازد. استاد مطهری می گوید: من اعتراف دارم که میل عوام همواره بر معجزه سازی است نه تنها برای پیامبر و امام که برای هر قبر و سنگ و درختی ، ولی آیا این جهت سبب می شود که ما وجود هر معجزه و کرامت (غیر از قرآن )را از پیغمبر منتفی بدانیم؟! بعلاوه میان معجزه و کرامت فرق است، معجزه یعنی بیّنه و آیت الهی که برای اثبات یک مأموریت الهی صورت می گیرد و باصطلاح مقرون به تحدی است. منظوری الهی از او در کار است ، این است که محدود است به شرایط خاصّی. اما کرامت یک امر خارق العاده است که صرفاً اثر قوت روحی و قداست نفسانی یک انسان کامل یا نیمه کامل است و برای اثبات منظور الهی خاصی نیست،این چنین امری فراوان رخ می دهد و حتی می توان گفت یک امر عادی است و مشروط به شرطی نیست. معجزه زبان خداست که شخصی را تأیید می کند ولی کرامت چنین زبانی نیست و قرآن دربارۀ معجزه به تفصیل بحث کرده است و تقاضای مردم از پیامبران که بدون آیت و بیّنه تسلیم نمی شوند را معقول و منطقی دانسته پاسخ مثبت و عملی پیامبران را به این تقاضاها در حد آیت و بیّنه خواستن .......را با آب و تاب فراوان نقل کرده است ، قرآن کوچکترین اشاره ای ندارد که معجزه دلیل اقناعی است و برای اذهان ساده و عامیانه و متناسب با دوره کودکی بشر ، بلکه نام «برهان» روی آن گذاشته است1.....سرانجام استاد در جهت اثبات حسن فاعلی نویسندۀ یاد شده می فرماید: اساساً چرا تعبیر معروف " کتاب پیامبر اسلام معجزه است " را تغییر داده و بگوئیم " معجزه پیامبر اسلام کتاب است " که قابل سوء استفاده ها و سوء تعبیر هاست؟ آنگاه به کار جدیدی از دکتر شریعتی که از آخرین آثار اوست اشاره دارد که مقاله ای تحت عنوان " قرآن و کامپیوتر " دارد که در مجله «فلق» نشریه دانشجویان « دانشکده ادبیات تهران » منتشر شده و در این مقاله نویسنده پیشنهاد خوبی دارد که کلمات قرآن می تواند به علائم کامپیوتری تبدیل گردد و از طریق این مظهر عظیم تمدن بشری برای کشف حقایق قرآن استفاده شود. آقای شریعتی در این مقاله از کتاب بسیار ارزنده « سیر تحول قرآن» تمجید نموده و کشف با ارزش مؤلف دانشمند آن کتاب را ستوده که ثابت کرده کوتاهی و بلندی آیات و افزایش کلمات وحی شده بر رسول اکرم در طول 23سال یک منحنی دقیق و نظم خارق العاده ای را طی کرده است. و آقای شریعتی می افزاید : چه سخنوری است در عالم که بتوان از روی طول عبارت سال ادای هر جمله اش را معین کرد ؟ بخصوص اینکه متن کتابی نباشد که مثل یک اثر علمی و یا اولی ، نویسنده اش نشسته باشد و آنرا در یک مدّت معین و پیوسته نوشته یا سروده باشد بلکه سخنانی است که در طول 23 سال زندگی پر تلاطم یک انسان بر زبانش رفته ، بویژه کتابی نباشد که نویسنده اش در موضوع یا حتی زمینه تعیین شده ای تألیف کرده باشد ، بلکه مسائل گوناگونی است که بتدریج برحسب نیاز جامعه و پاسخ به سوالاتی که عنوان می شود ، حوادث یا مسائلی که در مسیر یک مبارزه طولانی مطرح می شود ، بوسیله رهبر بیان و سپس جمع آوری و تنظیم گردیده است.(همان ص95 به نقل از نشیه فلق کتاب اول ص25) به حقیقت می توان گفت که سخن استاد مطهری در صفحه 66 همین اثر که درباره علامه اقبال لاهوری فرموده در مورد آقای شریعتی نیز صادق است ، استاد می فرماید: علامه اقبال با همه برجستگی و نبوغ و دل سوختگی اسلامی در اثر اینکه فرهنگش فرهنگ غربی است و فرهنگ اسلامی ، فرهنگ ثانویه او است ؛ یعنی تحصیلاتش همه در رشته های غربی است و در فرهنگ اسلامی ، مخصوصاً فقه و عرفان و فلسفه مطالعاتی دارد و بس ، گاه دچار اشتباهات فاحش می شود ..... به همین جهت مقایسه وی با سیّد جمال الدّین اسد آبادی صحیح نیست .او برخلاف اقبال فرهنگ اولی و اصلیش اسلامی است و فرهنگ غربی فرهنگ ثانوی اوست..... آری پیامبر گرامی اسلام نه تنها معجزات و کراماتی جز قرآن کریم داشته بلکه اصحاب و یاران حضرتش همواره از معجزات و کرامات ایشان سخن گفته و او را با همین ویژگی به دیگران معرفی کرده اند؛ مهمتر اینکه مخالفان حضرتش نیز به معجزات و خوارق عادات وی معترف بوده اند گو اینکه تا زمانی که ایمان نیاورده اند، به معجزات حضرت عنوان سحر و جادو می داده اند. بنابراین در این معنا که رسول خدا دارای معجزات متعددی بوده کمترین تردید نباید داشت و لیکن در این معنا که قرآن کریم به درخواست مشرکان و اهل کتاب در موارد متعددی پاسخ منفی داده نیز تردیدی وجود ندارد .گواینکه اکثریت نویسندگان درمورد اینگونه پاسخ منفی ، به آیات 90تا 97 سوره اسراء استناد کرده اند.چنان که نمی توان گفت که در تمامی مواردی تقاضای اعجاز در قرآن مطرح گردیده موضع متقاضیان اعجاز ، براساس سود جوئی و یا لجبازی بوده است. بلکه در مواردی قرآن فلسفۀ عدم اجابت تقاضای آنان را چیز دیگری ذکر نموده است و آن خطر عذاب برای متقاضیان اعجاز و جز آنها می باشد چنانچه در جریان مباهله ملاحظه می کنیم که پیامبر اکرم و بلکه کشیش های نجرانی نیز اعتراف داشتند که اگر تسلیم حق نشوند و کار را به مباهله واگذارند خداوند هیچ فردی از مردم نجران و یا مسیحیان جهان باقی نخواهد گذاشت. به عنوان نمونه در آیات سوره اسراء می فرماید: وَ ما مَنَعَنا أَن نُرسِلَ بِالایاتِ اِلَّا أَن کَذَّبَ بِهَا الَاولَُّوُن وَ آتَینا ثَمُودَ النَّاقهَ مُبصِرَهً فَظَلَموُا بِها وَ ما نُرسِلُ بِالَایاتِ اِلَّا تَخوِیفاً 1 اینگونه بیان در فلسفه عدم اجابت مخصوص جامعه اسلامی نبوده گو اینکه تنها در مورد جامعه اسلامی وعده داده شده است که مانند اُمَمِ گذشته به عذاب استیصال به صورت جمعی مبتلا نگردند قرآن کریم در سوره انفال آیه 33 چنین بیان داشته "وماکان الله معذبهم وانت فیهم وماکان الله معذبهم وهم یستغفرون "وعلی (ع)درحکمت 88 نهج البلاغه می فرماید:کان فی الارض امانانم من عذاب الله درروی زمین دو امان برای اهل ارض وجود داشت که یکی ازآن دو معدوم شد وبرشماست که از دیگری غافل نمانید واما امانی که ازدست رفت اورسول خدا(ص)بودواما امان دوم استغفار است . در سوره مائده ملاحظه می کنیم مه موقعی که حوّاریون از عیسی (ع) خواستند که از خدا بخواهد برای آنان مائده آسمانی نازل گردد تا برای همگان عید بشمار آید خداوند در پاسخ عیسی (ع) می فرماید : قالَ اللهُ اِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیکُم فَمَن یَکفُر بَعدُ مِنکُم فَاِنِّی اُعَذِّبُهُ عَذاباً لا اُعَذِّبُهُ اَحَداً مِنَ العالَمِِینَ 2 جالب اینکه علی (ع) در خطبه قاصعه در فلسفه عدم اجابت تقاضای معجزه خواهان به نکته مهم دیگری اشاره دارد آنجاکه می فرماید: ان الله یختبر عباده المستکبرین فی انفسهم باولیائه المستضعفین فی انفسهم.... خداوند بندگان مستکبر خودش را با بندگان مستضعف می آزماید چنانچه موسی و هارون علیه السلام هنگامیکه بر فرعون وارد شدند در حالیکه لباس پشمین دربر وعصائی در دست داشتند و دوام سلطنت عزّت را برای او تضمین می کردند ، فرعون گفت :آیا از این دو تعجب نمی کنید که می خواهند با این وضعیت فگار، بقاء سلطنت و دوام عزّت من را تضمین کنند ؟ اگر واقعاً فرستاده خدائی مقتدر هستند چرا کمربند طلا با خود ندارند! و این برای آن بود که طلا و فراهم شدن آن برایش اهمیت داشت و لباس پشمین برای وی بی ارزش می نمود. آری اگر خداوند سبحان می خواست برای پیامبرانش به هنگام بعثت می توانست گنجهای طلا و معادن جواهر و باغستانهای آباد در اختیار آنان قرار دهد و پرندگان آسمانی و وحوش زمین را تسلیم آنان سازد ولی اگر چنین می کرد امتحان و آزمایش منتفی می شد و جزاء و مجازات بی معنا و اخبار از آسمان بی ارزش می شد و پذیرندگان پاداش ابتلاء را دریافت نکرده و مؤمنان ثواب نیکوکاران را نداشتند و اینگونه واژه ها مفهوم نداشت، از این رو خداوند پیامبرانش را دارای اقتدار نفسانی در درون جانشان نمود ولی در چشم مردم آنان را ضعیف جلوه داده است همراه با قناعتی که دلها و چشم ها را پر می نماید ، و درویشی که دیده ها و گوشها را می آزارد زیرا اگر پیامبران دارای نیرویی بودند که ستیز با آنان ممکن نبود و عزّتی که از آن بتوان کاست و سلطنتی که مردمان را مجذوب خود می ساخت و کاروانها بسوی آنان رهسپار بود، برای مردم آسانتر بود که تسلیم آنان گردند و سرکشی ننمایند . ولی در اینصورت ایمانشان بخاطر ترس جان بود و یا امید پاداش ،پس آنگاه اعمالشان خالص نبود نیمی از ترس و نیمی از رغبت بود در حالیکه خدا می خواهد اطاعت از پیامبران و پذیرش کتاب و تسلیم در برابر فرمانش ، سجده برای او خالص باشد هر چه سختی و آزمایش شدید تر باشد استحقاق ثواب بزرگتر خواهد بود. مگر نمی بینید که خداوند گذشتگان و آیندگان جهان را از زمان آدم با سنگهایی بی سود و زیان که نه می بیند و نه می شنود مورد آزمایش قرار داده و همان را خانه مقدّس خویش دانسته و آن را در سنگلاخی قرار داد که از همه سنگستانهای زمین دشوارتر و ریگزاری که رویش آن از همه جا کمتر و درّه ای که از همه درّه ها تنگ تر در میان کوهها و ریگزاری صعب العبور و چشمه هائی که زه آب آن کم و روستاهائی جدا از یکدیگر که شتر در آنجا فربه نشود و اسب و گاو و گوسفند علف نیابد.....؟ در حالیکه خانه عبادتش را در میان باغها و جویبارها و سرزمین نرم و هموار واشجار پیوسته و میوه ها سهل المثال و عمارتهای درهم و روستاهای پیوسته و ..... قرار می داد و سنگهای خانه اش را از زمرد سبز و یاقوت سرخ که چشمها را خیره می کند می ساخت و بالطبع دودلی از مردم برطرف و وسوسه شیطان بی اثر می گردید. آری خدا بندگانش را از طرق مختلف می آزماید و با مجاهدت به اطاعت وا می دارد و با امور خوشایند می آزماید تا خود پسندی را از دلهایشان بزداید و تواضع و فروتنی را در جانهایشان بیاراید تا درهائی گشوده برای رحمت و اسبابی برای دعوتشان بوده باشد.....(خ 192ترجمه شهیدی ). از این فراز های زیبا بی سلطان سخن و مجسمه پرهیز گاری و عدالت نیز استفاده می شود که رسول گرامی اسلام از ارائه معجزه استنکاف نداشته ولی نه او نه هیچ پیامبر دیگری مجاز نبوده اند که مخاطبین خویش را با روش ارباب زر و زور به اطاعت خدا فرا خوانند بلکه موظف بوده اند که با شکوفایی دفائن عقولشان همراه با آزادی اندیشه آنان را به صراط مستقیم دعوت نمایند. از مجموع آیات و روایات می توان نتیجه گرفت که هر چند معجزه که به معنای شاهدی الهی بر صدق ادعّای رسالت پیامبران است امری است طبیعی که هیچ پیامبری نمی تواند فاقد آن بوده باشد ولی همین امر ضروری می بایست به گونه ای انجام پذیرد که آزادی و اختیار را از مکلّفین سلب نکرده و اخلاص عملی را نابود نسازد چه اینکه در غیر اینصورت نه مردمی که پذیرای دعوت پیامبران خواهند بود از ثواب عظیمی که به مؤمنان وعده داده شده برخوردار و نه مخالفین و ستیزه گران مستحق مجازات می بودند . این مسئله در مورد پیامبر اسلام که با عنوان رحمه للعالمین ستوده شده و پیروان حضرتش که خداوند وعده فرموده که آنان به عذاب جمعی مانند امم گذشته مبتلا نسازد ، از جایگاه مهمتری برخوردار است از این رو در باره آیات می فرماید و ما منعنا ان نرسل بالایات الا ان کذب به الاولون و در پاره ای از آیات می فرماید : قل اِنّما الایات عندالله . و این همه در پاسخ به تقاضای معجزه بصورت صادقانه مطرح گردیده ، گذشته از اینکه بسیاری از مخالفان و منکران رسالت پیامبر (ص) موضع عناد و لجبازی داشته و به گفته استاد مطهری به دنبال داد و ستد و سوء استفاده از قدرت و معنویت پیامبران بوده اند که در برابر اینگونه تقاضای دور از منطق و حقیقت پیامبر اکرم مأمور بوده است که بفرماید : قل سبحان ربی هل کنت الا بشیراً رسولاً . و امّا به میزانی که مردم بتوانند مأموریت الهی حضرتش را درک کنند و بویژه برای آنان که به حقیقت خواهان هدایت و سلوک طریق سعادت بوده اند پیامبر اسلام نیز مانند همه پیامبران و بلکه بیشتر از همگان از معجزات و کرامات و خوارق عادات برخوردار بوده که قرآن کریم نیز به مصادیق گسترده ای از آیات اشاره می فرماید ولی متأسفانه دانشمندان مسلمان نتوانسته اند همۀ معجزات و کرامات رسول خدا را به گونه ای مستند و مستدل بنگارند تا پاسخگوی اشکالات منکران رسالت آن حضرت و خشنودی دوستان و ارادتمندان صدیق آن بزرگوار بوده باشد تا آنجا که این کم کاری و یا ناتوانی نه تنها فرصت یاوه سرائی مخالفان را فرا هم آورده و بلکه دوستان و علاقمندان را نیز با حیرت و سردرگمی روبرو ساخته تا آنجا که افرادی مانند دکتر علی شریعتی و علامه اقبال لاهوری را نیز متحیّر ساخته و بجای کوشش برای پاسخ به اشکالات واهی مسیحیان کور دل و مستشرقان نا آگاه اصل اشکال یعنی عدم معجزه ای غیر از قرآن را پذیرفته و سپس با تلاشی مذبوحانه ، بزرگی قرآن به عنوان معجزۀ باقیه را ستوده اند. این چیزی است که برای اندیشمندان بزرگ و با اخلاص چون شهید مطهری منشاء گله مندی بوده و در مبحث جهان بینی بخش وحی و نبوت بصورت اجمالی مطالبی بس ارجمند را تقریر فرموده اند... آری همانگونه که شهید مطهری می فرماید: اگر مستشرقان و همه کسانی که مرعوب شهرت و آوازۀ آنان گردیده حداقل نگاهی به خود قرآن که در رأی و منظر مشرکان و یهودیان و مسیحیان قرار داشته و در مقام تحدّی اعجاز قرآن را با آنان مطرح ساخته ، می گریستند به نحوی کثرت معجزات رسول خدا را لمس می کردند. از آنجا که فرصت پاسخگویی برای نگارنده در این مجال محدود است در پایان این مقاله به ذکر فهرستی از معجزات رسول خدا که در قرآن و منابع اولیه تفسیر و تاریخ و حدیث مطرح بوده است و همه نویسندگان و اسلام پژوهان عامه و خاصه بر آن اتفاق نظر داشته را یادآور می شویم. قرآن کریم در آیات بسیاری بابت این نکته اشاره دارد که مخالفان رسول خدا حضرتش را به عنوان ساحر و جادوگر معرفی کرده و قرآن را نیز نمونه ای از مصادیق سحر قلمداد می کرده اند و این خود حاکی از اموری خارق العاده است که از پیامبران به وفور مشاهده شده و مؤمنان از آن به عنوان معجزه و مخالفان از آن به عنوان سحر و جادو یاد کرده اند؛ چنانچه در سوره قمر آیه 1 تا 5 به همین نکته اشاره شده که مشرکان شق القمر را نیز مصداقی از سحر و نمونه ای از کارهای دیگر پیامبر معرفی کرده اند. اقتََرَبتِ السَّاعَهُ وَ انشَقَّ القَمَرُ وَ اِِن یَرَوا آیَهً یُعرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحرٌ مُستَمِر که دلالت آیه و ان یرو یعرضوا ویقولوا هذا سحر مستمر بر کثرت این نوع حوادث فوق العاده واضح می نماید چنانچه در سورۀ مدثر که بقولی اولین بخش از آیات منزل بر قلب رسول خداست و بقولی دومین بخش بشمار می آید در سرگذشت ولید بن مغیرۀ مخزومی از بزرگترین رجال مردم مکّه می فرماید : انه فکر و قدر ثم قتل کیف قدر... فقال ان هذا الّا سحر یؤثر.....ولید به همه تیز هوشی و دقت نظر خویش که به تعبیر قرآن بخوبی قرآن را تحلیل کرد (ثم قتل کیف قدّر) و دربارۀ قرآن گفت : انه یعلوا و لا یعلی علیه برای همراهی با دیگر بزرگان مکه که شدیداً منافع اقتصادی خویش را در معرض خطر می پنداشتند می گوید چاره ای جز این نیست که بگوئیم قرآن سحری است با تأثیر شگرف. چنانکه وقتی پیامبر اکرم در جریان آیات وَاَنذِر عَشِیرَتَکَ الاَقرَبِینَ وَ احفِض جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ المُومِنِینَ.1 که بهاتفاق نظر مورخان و مفسران و محدثان مسلمان، بنیهاشم را به خانه خویش دعوت فرمود و دربارۀ معاد و پیامبری خویش و وزارت علی (ع) سخن گفت ، با غذای اندکی جمعی کثیر که بین 40 تا 45 نفر گزارششده را از طعام و شراب اشباع فرمود و همچنان غذا باقی بود ابولهب کار پیامبر را مصداق سحر معرفی کرد 2 .علی (ع ) در نهجالبلاغه خطبۀ قاصعه بخش پایانی خطبه میفرماید : من همراه رسول خدا بودم هنگامیکه جمعی از بزرگان قریش نزد او آمدند و اظهار داشتند که تو ادعائی داری که هیچیک از نیاکان و خانواده تو چنین ادعائی نداشتند بنابراین از تو چیزی را میطلبیم که اگر آنرا انجام دادی خواهیم دانست که تو پیامبری و الّآ تو ساحری بیش نخواهی بود. پیامبر (ص) پرسید تقاضای شما چیست؟ پاسخ دادند که از تو میخواهیم که از این درخت بخواهی تا باریشههایش حرکت کند و نزد تو آید ، پیامبر فرمود: من این نشانه را نیز برایتان مینمایم ، اما میدانم که شما بازگشت به خیر ندارید بلکه میدانم که جمعی از شما در چاه مدفون خواهید شد و بعضی نیز رهبری احزاب را خواهد داشت سپس فرمود: ای درخت اگر به خدا و قیامت ایمانداری میدانی که من پیامبر خدا هستم باریشههایت از جای حرکت کن و نزد من آی . قسم به خدا که دیدم درخت از جایش حرکت کرد و همراه با صدایی مثل بال پرندگان نزد رسول خدا ایستاد بهگونهای که شاخههایش روی سر رسول خدا و پارهای بر دوش من که در پهلوی او بودم قرار گرفت ، موقعی که آنان چنین دیدند گفتند خیلی عجیب است پس به درخت بگو دونیمه شود و نصف آن در جای خود بماند و نصف دیگر نزد تو آید و پیامبر (ص) فرمان داد و چنین شد از روی کفران و سرکشی از وی خواستند که نیمهای که نزد توست به نیمه دیگر متصل گردد و پیامبر (ص) فرمان داد و چنین شد. در اینجا بود که من اظهار داشتم که لا اله الا الله و من اولین مؤمن به تو هستم و شهادت میدهم که درخت بهفرمان خدا به خاطر تصدیق به نبوّت تو چنین کرده است ولی همۀ آنها جمع گفتند که ساحری است دروغگو که سحرش عجیب است و سخت مهارت دارد ! آیا کسی غیر از چنین افرادی تو را باور دارند ؟ و مقصودشان من بودم .1 ابن هشام مینویسد:2 رکانه بن عبد یزید مطلبّی از اشد مردم قریش بر پیامبر (ص) بود روزی با پیامبر در درّههای مکه روبرو شد و پیامبر (ص) به او گفت : آیا تقوای الهی نداری تا دعوت مرا بپذیری؟ رکانه گفت: اگر سخن تو را میدانستم آنرا میپذیرفتم . پیامبر فرمود: آیا اگر من در کشتی بر تو پیروز شدم حقانیت ادعای مرا میپذیری؟ او پاسخ داد حتماً چنین خواهد شد[زیرا خود را بسیار شجاعتر از پیامبر میدانست] هنگامیکه پیامبر با او روبرو شد بهگونهای بر او مسلط گردید که توان هیچ عکسالعملی نداشت . رکانه بار دیگر پیامبر را به مبارزه دعوت کرد و شکست خورد . آنگاه اظهار داشت که خیلی تعجب میکنم که تو چگونه بر من پیروز میشوی . پیامبر (ص) فرمود : از این عجیبتر هم میخواهی مشاهده کنی تا به من ایمان آوری؟ رکانه پرسید آن چیست؟ پیامبر (ص) پاسخ داد اینکه درختی را که میبینی نزد من آید. رکانه گفت بگو تا بیاید،و پیامبر (ص) درخت را طلبید و نزد پیامبر قرار گرفت و سپس فرمان داد که بهجای اولش برگردد و درخت در جای خود قرار گرفت ؛ در این حالت رکانه نزد مردم قریش رفت و به فرزندان عبد مناف گفت : میتوانید با ساحرتان با همه ساحران جهان به رقابت بپردازید زیرا قسم به خدا من هرگز ساحرتر از او ندیدهام و سپس جریان آنچه را از پیامبر (ص) دیده بود با آنان در میان گذاشت. این نمونه گزارشها که همه مورخان و محدثان و مفسران بر آن اتفاقنظر دارند و مکرّر در مکرّر درکتب و منابع صدر اسلام به چشم میخورد ثابت میگردد که رسول خدا چه با بنیهاشم و غیر بنیهاشم با معجزه و برهان روبرو میشد و از آوردن معجزه ابا نداشته است گو اینکه غالب مخاطبانی که سر سازگاری با دعوت آن حضرت را نداشته معجزاتی را میطلبیدهاند که نه با رسالت آن حضرت و رسالت انبیاء سلف تناسب داشته و نه احیاناً ممکن الوقوع بوده است ، چنانچه درآیات 90 تا 97 اسراء دیدیم که حضور خداوند و فرشتگان را میطلبیدهاند و این چیزی که دربارۀ حضرت موسی نیز قرآن گزارش داده که همین تقاضا موجب نزول بلا بر آنان گردیده است. و در شأن نزول ِآیه8 از سوره الانعام آمده است که پیامبر (ص) قومش را به اسلام فراخواند و زمعه بن الاسود و نضر بن حارث و اسود عبد یغوث وابی بن خلف عاص بن وائل گفتند: چه خوب بود فرشته ای با تو همراه میشد و او با مردم سخن میگفت ، و به این مناسبت این آیه نازل گردید: وَ قالوُ لَو لا اُنزِلَ عَلَیهِ مَلَکٌ وَ لَو اَنزَلنا مَلَکاً لَقُضِیَ الَامرُ ثُمَّ لا یُنظَرونَ وَ لَو جَعَلناهُ مَلَکاً لَجَعَلناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسنا عَلَیهِم ما یَلبِسُونَ1 جالب اینکه ابن هشام در مورد اسلام آوردن یکی از مردم قبیله دوس که در بحرین میزیستهاند و مقارن با فتح خیبر جمعی نسبتاً زیاد از آنان که هشتاد خانواده بودهاند به مدینه مهاجرت کردهاند ،آورده است که طفیل بن عمرو در مکه در آغاز بعثت حضرت، با آن حضرت روبرو شد در حالیکه مردم مکه او را از مکالمه با رسول خدا و شنیدن آیات قرآن بر حذر داشته بودند ، ولی طفیل به هنگام طواف بخشی از آیات قرآن را که پیامبر در کنار کعبه و شاید در حجر اسماعیل میخواند شنیده و علاقهمند به استماع بیشتر گردیده و در خانه رسول خدا با او ملاقات نموده ( و همانگونه که در مورد ابوذر آمده ) او نیز با شنیدن آیات قرآن اسلام اختیار نموده و از پیامبر تقاضا نموده که از خداوند بخواهد بیّنه و نشانهای با او همراه گرداند تا بتواند خانواده و مردم خویش را به اسلام فراخواند ، عمروبن طفیل خود میگوید: که پس از پذیرش اسلام به پیامبر (ص) گفتم : انی رجل مطاع فی قومی و انا راجع الیهم و داعیهم الی الاسلام ، فادع الله ان یجعل لی آیه تکون لی عونا علیهم فیما ادعو هم الیه فقال (ص) الهم اجعل له آیه. سپس آنگاه به مردم خود بازگشتم و موقعی به تپۀ مشرف به محل خودم رسیدم جمعی مشغول آب دادن به گوسفندان و . .. بودند ، نوری همانند چراغ بین دو چشمان من ظاهر شد ولی من از خدا خواستم که آنرا درجایی غیر از صورتم قرار دهد زیرا از این نور ترسیدم که بگویند بخاطر جدائی از شرک و خروج از دین آنها من به آفتی مبتلا شدهام و درنتیجه نور از صورتم به سر تازیانه و شلاقم منتقل شد بهگونهای که مردم آنرا در حالیکه از تپه پایین میآمدم در سر شلاقم مانند قندیل معلق میدیدند. بههرحال من به آنان وارد شدم و فردای آن روز پدرم به من وارد شد و او را دعوت به اسلام کردم و او بهخوبی دعوت مرا پذیرفت و همچنین همسرم نیز اسلام آورد ولی مردم دوس دیر تسلیم میشدند و لذا در سفر دومی که به مکه داشتم مجدداً با رسول خدا ملاقات کردم عرضه داشتم که یا رسولالله ، مردم دوس سخت به خود مشغولاند و آماده پذیرش اسلام نیستند و پیامبر(ص) فرمود : با آنان مدارا کن و در دعوت آنان به اسلام آرامش خودت را حفظ کن. من نیز چنین کردم تا هنگامیکه پیامبر (ص) هجرت به مدینه و جنگ بدر و احد و خندق سپری شد پس آنگاه با جمعی از آنان که اسلام را پذیرفته بودند همراه هفتاد یا هشتاد خانواده به مدینه وارد شدیم و پس از پیروزی خیبر به آن حضرت وارد شدیم و پیامبر از غنائم خیبر برای ما نیز سهمی قرارداد . ازآنپس همراه پیامبر بودم تا فتح مکه رخ داد و از حضرت خواستم که شکستن بت « ذوالکفین» را به من واگذار کند و چنین شد. ابن هشام میگوید : ازآنپس ابن طفیل با پیامبر در مدینه بود و پس از وفات رسول خدا در جنگ با مرتدان بنی اسد در سرزمین نجر به شهادت رسید . او به هنگام پیکار با یاران طلیحه اسدی خواب دید که سر تراشیده و پرندهای از دهانش خارج گردیده و زنی او را در رحم خود جایداده و فرزندش به دنبال او میآید ولی نتوانست که به او برسد. هنگامیکه خواب خود را با رزمندگان مسلمان مطرح ساخت آنان گفتند خیر است ولی برای آن تعبیری نداشتند و عمروبن طفیل گفت : اما من خودم آنرا چنین تعبیر میکنم که در این جنگ کشته خواهم شد و پرنده روح من است که از بدنم خارج میشود و آن زن زمینی است که مرا در آن دفن خواهند کرد و فرزندم که در این جنگ همراه من است به دنبال آن است که مانند من شهید شود ولی، شهید نمیشود. ولی طول نکشید که در همین جنگ عمروبن طفیل به شهادت رسید ولی فرزندش مجروح گردید وزنده ماند تا در دوران خلیفه دوم عمر بن خطاب در سرزمین یرموک او نیز به شهادت رسید. از این بخش از گزارش ابن اسحاق و ابن هشام در سیرۀ نبوی استفاده میشود که نهتنها مسلمانان خود با مشاهده اعجاز از پیامبر (ص) پذیرای اسلام بودهاند بلکه برای هدایت دیگران نیز ارائه معجزه را لازم میدیده و با دعای رسول خدا چنین میشده است. شگفت اینکه رهبر کبیر انقلاب اسلامی در کتاب کشف اسرار خود تحت عنوان عمل سردار بزرگ اسلام حکایتی را آورده که مورخان مسلمان آنرا به خالد بن ولید نسبت دادهاند که در جنگ خالد با مردم حیره به دوران ابوبکر ، پس از وفات رسول خدا با یکی از کشیشهای مسیحی به مباهله برخاسته و سمی مهلک را که او با خود داشته است بلعیده و کمترین اثر سوئی آن سم مهلک در بدن خالد ایجاد نکرده است و همین امر موجب گردید که جمعی از آنان مسلمان و یا تسلیم و آماده پرداخت جزیّه وزندگی مسالمتآمیز در قلمرو اسلام طبق پیمان ذمه بوده باشند. 1 پرواضح است که کار خالد بن ولید فخرومی که خود فرزند ولید بن مغیره است که قرآن کریم را سحر معرفی کرده و او قبل فتح مکه همراه عمرو عاص به اسلام گراییده و در دوران کفر خویش و دوران اسلامش در جنگهای خود شهامت و شجاعت کمنظیری داشته ولی درعینحال خطاهای متعددی در زمان حیات رسول خدا و بعد از حیات آن حضرت داشته که شیعه و اهل سنّت با تفاوت اندکی دربارۀ وی داوری داشته و بهویژه در دیدگاه تشیّع از اصحاب ممتاز رسول خدا به شمار نمیآید ولی کار وی در جنگ با مردم حیره ربطی به معنویت یا عدم تقوای دینی وی ندارد چه اینکه چنین اموری مصداق مباهله خواهد بود که در تمامی ادیان الهی و بلکه غیر الهی تحت عنوان داوری ایزدی مطرح گردیده و اعتقاد همگان بر این بوده است که در مواردی که طرفین دعوی به توافق علمی و مذهبی دست نیافته و از خداوند تقاضای داوری نمایند خداوند خود شاهدی بر تأیید طرفداران حق در برابر مخالف وی اظهار خواهد داشت. چنانکه حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه در جریان اتهام سیاوش آورده است که وی برای اثبات بیگناهی خویش وارد آتش گردیده و بهسلامت از آن خارجشده است. مشابه همین معنا در مجمع القوانین حمورابی پادشاه معروف بابل گزارششده است که آنان برای اثبات بیگناهی ، افراد را به آزمون الهی سرد و گرم باور داشته و معتقد بودهاند که بیگناه در آبوآتش نمیسوزد و لذا در مواردی که برهانی بر برائت و یا عدم برائت متهم وجود نداشت وی را در آتش و یا رودخانه بزرگ آب میافکندند و براین باور بودند که در صورت بیگناهی سالم از آب یا آتش بیرون خواهد آمد ، چنانچه با حضرت ابراهیم (ع) چنین رفتاری داشتهاند و بهاحتمال منشاء این باور عقیدتی همان خروج ابراهیم (ع) از آتش بوده است که در دوران جدّ حمورابی رخداده است. از آنچه که گفته شد میتوان نتیجه گرفت که هرچند قرآن کریم درآیات متعددی به درخواست متقاضیان اعجاز از رسول خدا پاسخ منفی داده ولیکن در هیچ آیهای از قرآن چنین تقاضایی را غیرمنطقی ندانسته و بلکه معجزات انبیاء الهی را برهانی بر صدق دعوای آنان معرفی کرده و معجزاتی را مانند شقالقمر و معراج و مباهله یا نصارای نجرانی و پیشگوییهای غیبی مانند پیروزی یا شکست رومیان و زیارتخانه خدا در صلح حدیبیه و ... که همگی برای اثبات پیامبری آن حضرت در جهت اقناع مخالفان و یا تقویت ایمان مؤمنان بوده و همگی مصداق معجزه به شمار میآید گزارششده و مشابهتهای دیگر مانند آنچه در نهجالبلاغه خطبه قاصعه و یا سیره ابن هشام و یا احادیث مکرری از طریق شیعه و اهل سنت آمده است همگی ادعای وحدت معجزه و انحصار آن در قرآن کریم تکذیب مینماید بنابراین اظهارات افرادی مانند آقای دکتر علی شریعتی و یا آقای پایدار و اقبال لاهوری به نظر نگارنده چیزی جز تقلید کورکورانه از مستشرقان و غیر مستشرقان از .. مذهبی و یا علمی و سیاسی اروپا نبوده و کمترین برهانی بر صدق این ادعا در منابع اسلامی مشاهده نمیشود