وجه اصلى و اساسى اعجاز قرآن

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

چکیده

معجزه بودن قرآن مسأله اى است که دانشمندان اسلامى همگان در مورد آن اتفاق نظر دارند؛ اما در وجه اعجاز و تحدّى قرآن اختلاف نظر وجود دارد. بسیارى از دانشمندان اسلامى معجزه بودن قرآن را ذو وجوه مى‌دانند و برخى نیز اساسا معتقدند که "اعجاز القرآن یدرک و لایمکن وصفه". آیا تمام وجوه بیان شده درباره ى اعجاز قرآن، همان‌هایى هستند که مخاطبان قرآن از همان ابتداى نزول، از تحدّى قرآن آن را مى‌فهمیدند و به تمام سوره‌هاى قرآن تعلق دارد یا آن که وجوه بیان شده در مورد اعجاز را مى توان به دو دسته تقسیم کرد؟ در نوشتار حاضر با توجه به این مسأله، وجه اصلى و اساسى اعجاز قرآن مورد بحث و بررسى قرار خواهد گرفت

واژه‌های کلیدی

قرآن، اعجاز، وجوه اعجاز، وجه اصلى اعجاز

مقدمه

آيات قرآن (طور: 33-34، هود: 13-14، بقره: 23-24، إسراء: 88 و...) و گواهى تاريخ بر عدم قدرت مخالفان بر معارضه با قرآن، معجزه بودن قرآن را تأييد مى‌كنند. دانشمندان اسلامى در مورد اصل معجزه بودن قرآن اتفاق نظر دارند و همان گونه كه علامه مجلسى در "بحارالأنوار" و يا زركشى در كتاب "البرهان في علوم القرآن" اشاره كرده اند، تنها در وجه اعجاز و تحدّى قرآن، ميان دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد. (المجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج89، ص127-128؛ الزركشي، البرهان في علوم القرآن، ج2، ص93) با توجه به همين مطلب، سيد مرتضى در كتاب "الموضح عن جهة اعجاز القرآن" به نكته‌اى بسيار مهم در مورد اعجاز قرآن اشاره مى‌كند و مى‌گويد: با وجود اختلاف در مورد وجه اعجاز، هيچ‌كدام از وجوهِ بيان شده در مورد اعجاز قرآن، منكر اصل اعجاز نيست.... براى هيچ‌يك از انبياى ديگر معجزه‌اى كه مانند قرآن ذو وجوه باشد ذكر نشده‌است و اين، تنها از فضائل قرآن است كه از جهات مختلف معجزه است؛ چراكه اگر مانند معجزات انبياى گذشته، تنها از يك جهت معجزه بود، چنان‌چه كسى بر اين جهت، اشكال و ردّى وارد مى‌كرد، آن را از معجزه‌بودن خارج مى‌كرد. بنابراين، اگر كسى اين نكته را نيز به وجوه اعجاز قرآن اضافه كند، كار نادرستى انجام نداده‌است و اين نيز براى خود، رأيي در مورد اعجاز قرآن كريم و وجهى از وجوه اعجاز آن است.([الشريف] المرتضى، الموضح عن جهة إعجاز القرآن، ص45)

روش كار

1. بيان ديدگاه‌هاى مختلف پيرامون وجه اعجاز قرآن 2. تقسيم بندى وجوه بيان شده در مورد اعجاز بر مبناى آن كه كدام يك از اين وجوه به همه ى سوره‌ها متعلق است و مخاطبان قرآن از همان ابتدا بدان توجه داشتند 3. تأمل بر روى وجه اصلى اعجاز قرآن و جمع بين اقوال ديدگاه‌هاى مختلف بيان شده پيرامون وجه اعجاز قرآن: در نوشته‌هاى دانشمندان و متكلمان اسلامى موارد گوناگونى در مورد وجه اعجاز قرآن بيان شده‌است كه از مهم‌ترين آن‌ها مى‌توان به مواردى چون: فصاحت و بلاغت، اسلوب و نظم قرآن، اخبار از غيب، صرفه، معارف والاى قرآن[۱] ، نزول قرآن با چنان جايگاهى بر پيامبرى امّى (كه به طريق عادى و معمول استادى نديده بود) [۲] و نيز موارد ديگرى چون اعجاز علمى قرآن و... اشاره كرد. به عنوان نمونه، علامه مجلسى در "بحارالأنوار" به مواردى مانند: صرفه، فصاحت خارق عادت، معانى صحيح موافق عقل، نظم مخصوص قرآن، عدم وجود اختلال و تناقض در قرآن، اخبار از غيب و... در مورد وجوه اعجاز قرآن اشاره مى‌كند و همه‌ى اين موارد را به عنوان وجهى از وجوه اعجاز قرآن مى‌پذيرد (بحارالأنوار، المجلسي، محمدباقر، ج89 - ص127-128). به همين صورت، خواجه‌ى طوسى در كتاب "تجريد الاعتقاد" و علامه حلى در "كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد" با اشاره به مواردى چون فصاحت، اسلوب قرآن و صرفه، همه‌ى اين موارد را در مورد اعجاز قرآن محتمل مى‌دانند(العلامة] الحلي، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص484-485). همچنين رمانى در كتاب "النكت في إعجاز القرآن" در وجه اعجاز قرآن، هفت وجه: ترك معارضه با وجود فراوانى دواعى، تحدّى با عموم، بلاغت، اِخبار از آينده، نقض عادت و قياس با ساير معجزات را بيان مى‌كند و همه را از وجوه اعجاز قرآن مى‌داند(الرماني، علي بن عيسى، نكته‌ها در اعجاز قرآن كريم (ترجمه ى: النكت في اعجاز القرآن)، ص20 و 87). در مقابل، ديگر دانشمندانى وجود دارند كه نظر آنان در مورد وجه اعجاز قرآن متفاوت است. به عنوان مثال، سكاكى در كتاب "مفتاح العلوم"، بر اين اعتقاد است كه اعجاز قرآن قابل درك است؛ اما نمى‌توان آن را توصيف كرد؛ همان گونه كه نمكين بودن شخص يا خوش آهنگى يك صوت قابل درك است؛ اما نمى توان آن را توصيف كرد. (الزركشي، البرهان في علوم القرآن، ج1،ص311 و نيز: همان، ج2، ص100؛ السيوطي، الإتقان في علوم القرآن، ج2، ص319). به همين صورت، نيشابورى (نظام الدين حسن بن محمد بن الحسين النيسابوري صاحب تفسير: "غرائب القرآن و رغائب الفرقان") نيز در تفسير خود مى‌نويسد: "... و اعلم أن شأن الاعجاز لايدرك و لايمكن وصفه... فإنا نقطع أن الاستغراب من سماع القرآن، إنما هو من أسلوبه و نظمه المؤثر في القلوب تأثيرا لايمكن إنكاره لمن كان له قلب أو ألقى السمع و هو شهيد..."(المجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج17، ص165-166). مسأله‌ى قابل توجه در مورد اساس وجه اعجاز قرآن آن است كه مخاطبان قرآن - كه در زمان نزول قرآن و دوران رسالت پيامبر(ص) از آوردن مانند آن ناتوان ماندند - اعجاز قرآن را دريافته بودند و همان‌گونه كه سيد مرتضى در كتاب "الموضح عن جهة اعجاز القرآن" بيان مى‌كند، در مورد وجه تحدّى قرآن ابهامى براى آنان وجود نداشت؛ زيرا پيامبر(ص) مخاطبان قرآن را به طور مطلق به تحدّى فراخواند؛ بدون آن كه وجه تحدّى را در مورد مشخصى قرار دهد و از ناحيه‌ى خداوند فرمود: "قل لإن اجتمعت الإنس و الجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا"(اسراء: 88) و كسى از مخاطبان قرآن در پاسخ آن تحدّى اظهار نكرد كه وجه تحدّى قرآن را نفهميده‌است و يا در مورد آن ترديد و شك دارد؛ زيرا اگر چنين بود، از پيامبر(ص) مى‌پرسيدند كه از چه جهت مانند قرآن بياورند و مراد و غرض قرآن در اين باره چيست([الشريف] المرتضى، الموضح عن جهة إعجاز القرآن، ص39). زركشى با توجه به همين نكته در كتاب "البرهان في علوم القرآن" در باره‌ى وجه تحدّى قرآن مى‌نويسد: "... فاعلم أنه لا يصح التحدي بشئ مع جهل المخاطب بالجهة التي وقع بها التحدي..."(الزركشي، البرهان في علوم القرآن، ج2، ص93). حال، سؤال متبادر به ذهن اين است كه آيا اختلاف دانشمندان و متكلمان اسلامى در مورد وجه اعجاز و تحدّى قرآن و بيان وجوه مختلف در مورد آن به دليل آن است كه برخلاف مخاطبان زمان نزول، وجه اصلى اعجاز و تحدّى قرآن درست تشخيص داده نشده‌است يا آن كه اساسا اعجاز و تحدّى قرآن داراى وجوه متعدد است؟ بسيارى از دانشمندان و متكلمان اسلامى كه وجوه مختلف از اعجاز را براى قرآن بيان كرده اند، بر اين اعتقاد اند كه وجوه اعجاز و تحدّى قرآن داراى جهات مختلف است و بسيارى از آنان - مانند كسانى كه نام آنان ذكر شد - همه‌ى اين وجوه مختلف را پذيرفته و قابل احتمال مى‌دانند. بنابراين، با توجه به اعتقاد اين عده از دانشمندان، نظر دوم قابل پذيرش‌تر است كه اختلاف در وجه اعجاز و تحدّى قرآن و بيان وجوه مختلف به دليل آن است كه اساسا قرآن از وجوه مختلف، معجزه‌است. در مقابل، اگر بخواهيم به اعتقاد دانشمندانى چون سكاكى و نيشابورى و ديگر موافقان آنان توجه كنيم، به نظر مى‌آيد كه نظريه‌ى اول با اعتقاد آنان سازگارتر است؛ بدين صورت كه شايد وجه اصلى و اساسى اعجاز قرآن و حقيقت آن، توسط كسانى كه درباره‌ى آن اختلاف دارند به درستى مورد توجه قرار نگرفته باشد و همين مسأله، دليل اختلاف نظر آنان در مورد وجه اعجاز قرآن است. در توضيح اين مطلب بايد گفت كه با تكيه بر اين نظريه، وجوه ديگر از اعجاز قرآن كه توسط متكلمان بيان شد - همان‌گونه كه به تفصيل درباره‌ى آن بحث خواهد شد - مزيت و برترى قرآن در جهت اثبات فوق بشرى بودن و وجهى از وجوه اعجاز آن به شمار مى‌آيد؛ نه وجه اصلى اعجاز و تحدّى آن. بنابراين، با توجه به آن كه مسلّم و قطعى است كه قرآن، مخاطبان را به تحدّى و آوردن مانند خود دعوت و بر ناتوايى آنان تأكيد كرده‌است و باز هم از نظر تاريخى مسلم است كه كسى نتوانسته‌است به اين تحدّى قرآن پاسخ گويد و با آن مبارزه كند و به آوردن مانند قرآن مبادرت ورزد، متفكران و دانشمندان با توجه به معجزه بودن قرآن - كه امرى يقينى و قطعى است - در پى دست يابى به وجه اين اعجاز و تحدّى بر آمدند و هر كدام به نكته اى در اين باره اشاره كردند. از اين رو، در اين ميان نظرات مختلفى به وجود آمد كه برخى از اين نظرات باهم مشترك و برخى نيز با يكديگر اختلاف دارند. اين مطلب را مى‌توان در نوشته‌ى سيوطى در كتاب "الإتقان في علوم القرآن" ملاحظه كرد كه در اين باره مى‌نويسد: "لما ثبت كون القرآن معجزة نبينا صلى الله عليه و[آله و]سلم وجب الاهتمام بمعرفة وجه الإعجاز و قد خاض الناس في ذلك كثيرا فبين محسن و مسيء..." (السيوطي، الإتقان في علوم القرآن، ج2، ص314)

وجه اصلى و اساسى اعجاز قرآن

نكته اى كه بايد بدان اشاره كرد اين است كه از آن جا كه موضوع بحث اين نوشتار، وجه اصلى اعجاز قرآن است، از مواردى مانند اِخبار از غيب، عدم اختلاف و تناقض، نزول قرآن با چنان جايگاهى بر پيامبرى امّى و مواردى مانند اعجاز علمى قرآن - كه هر كدام در جاى خود صحيح است و مى‌تواند وجهى از وجوه اعجاز قرآن و دليلي قطعى بر فوق بشرى بودن آن به حساب آيد - بحث نمى‌شود. دليل اين مسأله آن است كه هركدام اين وجوه گرچه مى‌تواند از ويژگى‌هاى منحصر به فرد قرآن در مقابل كلام بشرى باشد كه از آوردن مانند آن، با خصوصيات هركدام از آن وجوه ناتوان اند؛ اما منظور اين نوشتار از وجه اصلى و اساسى اعجاز و تحدّى قرآن - همان‌گونه كه تفصيل آن بيان خواهد شد - چيزى است كه اولا، از مختصات همه‌ى سوره‌هاى قرآن باشد؛ نه فقط برخى از آيات قرآن؛ چرا كه قرآن در مقام تحدّى در آيه ى: "و إن كنتم في ريب مما نزلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله"(البقرة: 23) دامنه‌ى تحدّى و اعجاز قرآن را به سوره‌ى خاصى محدود نكرده‌است. بنابراين، تمام سوره‌هاى قرآن، حتى کوچك‌ترين سوره، شامل اين تحدّى و اعجاز خواهد بود. ثانيا، اين وجه اعجاز براى مخاطبان عصر نزول، حتى همان مخاطبان اوايل نزول قرآن در مكه، روشن و مشخص بوده باشد. به عنوان نمونه - همان‌گونه كه سيد مرتضى در كتاب الموضح بيان مى‌كند - اخبار از غيب يكى از امتيازهاى قرآن است كه كسى نمى‌تواند مانند قرآن از غيب خبر دهد؛ اما نمى‌تواند وجه انحصارى اعجاز و تحدّى قرآن به حساب آيد؛ زيرا مشخص است كه اخبار از غيب از خصوصياتى نيست كه در همه‌ى سوره‌هاى قرآن آمده باشد و بنابراين، تمام سوره‌هاى قرآن از اين وجه اعجاز و تحدّى برخوردار نيستند([الشريف] المرتضى، الموضح عن جهة إعجاز القرآن، ص116-117). زركشى در كتاب "البرهان في علوم القرآن" اشكالى را در مورد اخبار از غيب به عنوان يكى از وجوه اعجاز قرآن بيان مى‌كند و خود نيز به آن پاسخ مى‌دهد. اشكالى كه زركشى مطرح مى‌كند اين است كه اگر اخبار از غيب را يكى از وجوه اعجاز قرآن بدانيم، بايد آياتى از قرآن كه در آن‌ها اخبار از غيب وجود ندارد، معجزه نباشند. پاسخ زركشى به اين اشكال اين است كه هر سوره از قرآن به تنهايى و مستقلا معجزه‌است و بنابراين، اين مسأله به معجزه بودن سوره‌هايى از قرآن كه در آن‌ها اخبار از غيب وجود ندارد، اشكالى وارد نمى‌كند(الزركشي، البرهان في علوم القرآن، ج2، ص95-96). البته چنان كه پيش از اين بيان شد، از نظر سيد مرتضى (در كتاب الموضح) اشكال مطرح شده وقتى صحيح است كه اين وجه از اعجاز را وجه انحصارى اعجاز قرآن بدانيم، و اين نيز علاوه بر پاسخ زركشى، از ديگر پاسخ‌هايى است كه به اشكال مطرح شده در مورد اخبار از غيب داده مى‌شود و شايد هم بتوان از جهتى آن را با پاسخ زركشى شبيه دانست. در مورد پاسخ زركشى بايد توجه كرد كه ممكن است اين نظر را پذيرفت كه هر سوره از قرآن مستقلا معجزه‌است و از اين رو، اشكالى بر دانستن اخبار از غيب به عنوان وجه اعجاز قرآن، متوجه نخواهد شد؛ اما در درك معجزه بودن اخبار از آينده نيز به گذشت زمان احتياج است تا نتيجه‌ى اين اخبار و صحت آن براى مخاطبان مشخص شود و از اين رو، براى مخاطبان اوايل نزول درك آن مشكل است. يا در مورد اعجاز علمى قرآن، گرچه اعجاز علمى مى‌تواند وجهى از وجوه اعجاز قرآن به شمار آيد كه هيچ بشرى قادر به آوردن مانند آن نيست؛ اما اولا، به تمام سوره‌هاى قرآن اختصاص ندارد و ثانيا، حداقل در مواردى مانند اعجاز علمى، گذشت زمان و گاه قرن‌ها لازم است تا يك حقيقت علمى كشف شود و مشخص گردد كه قرآن به همان حقيقت علمى كه بعدها كشف شده اشاره داشته است؛ يعنى ممكن است اين وجه از اعجاز، حداقل در برخى از موارد، براى مخاطبان عصر نزول قابل درك و تشخيص نباشد. يا اگر به موردى مانند عدم اختلاف و تناقض دقت كنيم، قرآن كتابى است كه به تدريج - و نه يكباره - در طول بيست و سه سال در حوادث مختلف و شرايط گوناگون از جنگ و صلح و سفر و حضر و پيروزى و ناكامى و سختى و... بر پيامبر(ص) نازل شد؛ اما با اين حال در آن اختلاف و ناهماهنگى و تناقض وجود ندارد و چنانچه قرآن كلامى بشرى بود، قطعا به چنين نقيصه اى دچار مى‌شد. درك اين مسأله (يعنى عدم اختلاف و ناهماهنگى و تناقض در طول بيست و سه سال، در حوادث مختلف و شرايط گوناگون از هموارى‌ها و ناهموارى‌هاى موجود در طول مسير اسلام) نيازمند گذشت زمان است كه به عنوان مثال، براى كسى كه در همان ابتداى نزول قرآن در مكه با كلامى والا و فوق العاده، به اعتراف خود مخالفان پيامبر(ص) در آن زمان(مانند وليد بن مغيره) مواجه مى‌شود، قابل تشخيص نباشد. علاوه بر اين، شيخ طوسى در كتاب "الاقتصاد الهادي إلى طريق الرشاد"، در بحثى مفصل - كه به اعجاز قرآن مربوط است - اين وجه را صرفا يكى از امتيازات قرآن مى‌داند و وجه اعجاز دانستن آن را بعيد مى‌شمرد؛ به اين دليل كه بشر عاقل معمولى نيز مى‌تواند با دقت و رعايت، كلام خود را از تناقض مصون نگه دارد. ([الشيخ] الطوسي، الاقتصاد الهادي إلى طريق الرشاد، ص180-181) در مورد ديگر وجوه بيان شده، مانند معانى صحيح موافق عقل و يا حتى نزول قرآن با چنان جايگاهى بر پيامبرى امّى نيز بايد توجه داشت كه معانى صحيح موافق عقل ممكن است تنها به كلام الاهى اختصاص نداشته باشد و در كلام بشرى نيز معانى صحيح موافق عقل يافت مى شود و يا در مورد نزول كتاب، بر پيامبرى به ظاهر مكتب نرفته ممكن است اين مسأله در مورد پيامبران ديگر هم اتفاق بيافتد؛ به عنوان مثال تورات – كه در توصيف تورات و قرآن چنين آمده‌است كه: "قل فأتوا بكتاب من عند الله هو أهدى منهما أتبعه إن كنتم صادقين"(القصص: 49) - بر حضرت موسى(ع) كه به ظاهر چوپانى معمولى؛ نه يكى از دانشمندان آن زمان بود نازل شد. نكته و وجهى از اعجاز قرآن كه اين تحقيق بر آن تأكيد دارد اين است كه از همان ابتداى رسالت پيامبر(ص) و نزول وحى، چه نكته و وجهى از اعجاز قرآن، كسانى مانند وليد بن مغيره، اعشاى كبير، كعب بن زهير، لبيد بن ربيعه و نابغه جعدي و... را در برابر قرآن به تحيّر و بعضا به خضوع و تسليم واداشت؛ همان آياتى از قرآن كه وليد بن مغيره اى را كه از بزرگان مكه و از متبحران آنان در فن ادب و از مخالفان پيامبر(ص) بود، در توصيف قرآن به حيرت واداشت و او را با شنيدن آن آيات - كه پيامبر(ص) بر او خواند - به لرزه درآورد؟ وليد پس از شنيدن قرآن از پيامبر(ص)، به قريش گفت كه: سخن پيامبر(ص) نه مطابق سخن كاهنان و نه شبيه به جنون و وسوسه و نه از نوع شعر و نه از جنس سحر است؛ بلكه در گفتار او حلاوت و شيرينى خاصى وجود دارد كه هرچه از اين سخن‌ها در باره‌ى آن بگويند باطل است . وليد در نهايت براى مخالفت با پيامبر(ص) چنين گفت كه: نزديك‌ترين چيزى كه درباره‌ى آن مى‌توان گفت آن است كه سخن او سحرى است كه بين مرد و همسرش و ميان پدر و فرزند و بين انسان و برادر و خانواده و عشيره اش جدايى افكنده‌است و اين تصميم وليد بود كه خداوند آيات: "ذرني و من خلقت وحيدا... إنه فكر و قدّر فقتل كيف قدّر... ثم أدبر و استكبر فقال إن هذا إلا سحر يؤثر إن هذا إلا قول البشر"(المدثر: 11-25) را در توبيخ او بر پيامبر(ص) نازل كرد(القمي، علي بن إبراهيم، تفسير القمي، ج2، ص393–394؛ ابن هشام الحميري، السيرة النبوية، ج1، ص174-180؛ ابن إسحاق، محمد، سيرة ابن إسحاق، ج2، ص131-132؛ المستدرك على الصحيحين، الحاكم النيسابوري، ج2، ص506-507). از اين رو و با توجه به نكته‌ى بيان شده، وجوهى از اعجاز را كه در نوشته‌هاى متكلمان در مورد قرآن بيان شده‌است (مانند: اِخبار از غيب، عدم اختلاف و تناقض، اعجاز علمى، نزول قرآن با چنان جايگاهى بر پيامبرى امّى و...)، مى‌توان مقوّم‌ها و مؤيدهاى بعدى و بيشتر بر فرابشرى بودن و اعجاز قرآن دانست و هيچ هم بعيد نيست كه بعدها و بعدها، وجوه ديگرى از اعجاز قرآن، يا اگر بهتر و دقيق‌تر بگوييم، مؤيدها و مقوّم‌هاى بيشترى بر اعجاز قرآن براى بشر كشف شود. به همين دليل، در اين تحقيق در مورد اين وجوه از اعجاز بيان شده در مورد قرآن بحث نخواهد شد. با توجه به توضيح‌هايى كه بيان شد، وجوه اعجاز قرآن را مى‌توان به دو دسته تقسيم كرد. دسته‌ى اول وجوهى هستند كه مى‌توان آن‌ها را از مختصات همه‌ى سوره‌هاى قرآن و نه فقط برخى از آيات يا سوره‌هاى قرآن دانست. اين وجوه از اعجاز از همان ابتدا براى مخاطبان اوايل نزول قرآن در مكه نيز روشن و مشخص بود و مى‌توان آن‌ها را وجه اصلى و اساسى اعجاز و تحدّى قرآن ناميد. در كنار وجه اصلى و اساسى اعجاز و تحدّى قرآن، وجوهى از اعجاز قرآن مانند: اِخبار از غيب، عدم اختلاف و تناقض، اعجاز علمى و... را مى‌توان وجوهى از اعجاز دانست كه مقوّم‌ها و مؤيدهاى بعدى و بيشتر بر فرابشرى بودن قرآن به شمار مى‌آيند. (البته در اين جا برخى از وجوه اعجاز مانند: "نزول قرآن با چنان جايگاهى بر پيامبرى امّى" وجود دارد كه مى‌توان آن را نيز از مقوّم‌ها و مؤيدهاى بعدى و بيشتر بر فرابشرى بودن قرآن به شمار آورد و همان گونه پيش از اين بيان شد، در تفسير الميزان اين معجزه، نه به عنوان تحدى به خود قرآن؛ بلكه با عنوان "التحدي بمن أنزل عليه القرآن" بيان شده است. (الطباطبائي، السيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص63)) بنابراين، از ميان وجوه مختلفى كه دانشمندان اسلامى براى اعجاز قرآن بيان كرده اند، فصاحت و بلاغت و نظم قرآن، معارف والاى قرآن، صرفه و نيز "يدرك و لايوصف" بودن اعجاز قرآن را مى‌توان در دسته‌ى اول قرار داد.

تأمل پيرامون وجه اصلى اعجاز قرآن

سؤالى كه در مورد وجه اصلى اعجاز قرآن وجود دارد اين است كه آيا مى‌توان چهار وجهى كه به عنوان وجه اصلى بيان شده در مورد اعجاز قرآن مطرح شده‌است را قابل جمع دانست. پيش از پاسخ به اين سؤال، ابتدا بايد وجوه مورد نظر را دقيق‌تر مورد بررسى قرار داد. بر نظريه‌ى فصاحت و بلاغت، به عنوان وجه اعجاز قرآن يا وجه انحصارى اعجاز، از دو ناحيه اشكال وارد شده‌است. يك اشكال از ناحيه‌ى معتقدان به معارف والاى آسمانى قرآن، به عنوان وجه اعجاز آن و اشكال ديگر، از ناحيه‌ى معتقدان به صرفه، به عنوان وجه اعجاز قرآن. اما نكته‌ى مهمى كه بايد بدان توجه كرد اين است كه هر دو دسته، قرآن را از جهت فصاحت و بلاغت، فوق كلام فصيحان و بليغان و بالاتر از آن مى‌دانند([الشريف] المرتضى، الموضح عن جهة إعجاز القرآن، ص36 و 260؛ الملكى الميانجى، محمدباقر، مناهج البيان في تفسير القرآن، ص58)؛ ولى اين فصاحت را وجه اعجاز نمى‌دانند. آنان كه بر معارف والاى قرآن به عنوان وجه اصلى اعجاز آن تأكيد دارند، اين اشكال را بر نظريه‌ى فصاحت و بلاغت به عنوان وجه اصلى اعجاز قرآن يا انحصار وجه اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت وارد مى‌دانند كه طبق آيه‌ى هشتاد و هشتم سوره‌ى اِسراء ("قل لإن اجتمعت الإنس و الجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا")، قرآن تمام جن و انس را به تحدّى فراخوانده‌است و تحدّى آن به اعراب منحصر نيست. بنابراين، وجه تحدّى قرآن بايد چيزى غير از فصاحت و بلاغت باشد و اگر خود آيات قرآن و احاديث و شواهد تاريخى معاصران عصر نزول در مواجهه‌ى مخالفان با قرآن را در كنار آن در نظر بگيريم، ثابت مى‌شود كه وجه اعجاز قرآن - كه جن و انس از آوردن مانند آن عاجز اند - معارف والاى اين كتاب آسمانى است(براى مطالعه‌ى بيشتر در اين باره، ر.ك: الملكى الميانجى، محمدباقر، مناهج البيان في تفسير القرآن، ص56-69). از اين رو، مى‌توان اين تشبيه را در مورد قرآن به كار برد كه از نظر آنان كه معارف والاى الاهى قرآن را وجه اعجاز آن مى‌دانند، خداوند بر اين معارف والاى آسمانى لباس زيباى فصاحت و بلاغت پوشانده‌است و آن‌چه كه وجه اعجاز اين كلام است، مفاهيم و معارف والاى آن است؛ نه لباسى كه بر آن پوشانده شده‌است. ممكن است آنان كه به نظريه‌ى انحصار وجه اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت يا فصاحت و بلاغت به عنوان مهم‌ترين وجه اعجاز قرآن اعتقاد دارند، به اشكال مطرح شده چنين پاسخ دهند كه غير عرب، با مشاهده ى عدم توانايى عرب در معارضه با قرآن، مى‌تواند به اعجاز قرآن پى برد. (ر.ك: الباقلاني، إعجاز القرآن، ص113؛ الباقلاني، تمهيد الأوائل و تلخيص الدلائل، ص181؛ الرمانى، ابوالحسن على بن عيسى، نكته‌ها در اعجاز قرآن كريم، ص95؛ الزركشي، البرهان في علوم القرآن، ج2، ص112)؛ اما اگر به استدلال طرفداران نظريه معارف والاى قرآن به عنوان مهم‌ترين وجه اعجاز آن دقت كنيم، خواهيم ديد كه اشكال و استدلال آنان بر اساس و مبناى دانستنِ فصاحت و بلاغت به عنوان مهم‌ترين وجه اعجاز قرآن يا وجه انحصارى قرآن متوجه است. بر اساس اين استدلال، كسى چون خاتم پيامبران كه مصلح جامعه‌ى بشرى و در مقام تحدّى تمام جامعه‌ى بشرى است؛ نه در مقام تحدّى اشخاص و افراد، بايد ادعا و تحدّى او نيز عمومى باشد؛ زيرا قرآن او آنگاه كلامى غالب خواهد بود كه بر تمام جامعه غلبه كند؛ نه بر عده اى از آنان يا فردى از افراد. بنابراين، حق آن است كه تحدّى بايد براى عموم مكلفان، اعم از عرب و عجم و خواص و عوام و جن و انس و معاصران عصر نزول و غير معاصران باشد؛ نه فقط براى عرب يا فقط فصيحان عرب يا تنها خواص و يا فقط انسان‌ها. از اين رو، چون مورد تحدّى، عموم جن و انس است، وجه تحدّى و تعجيز نيز تنها فصاحت و بلاغت نيست. علاوه بر آن، اعجاز به طور مطلق و در حد تمام و كمال آن، جز با تعجيز همگان در همه‌ى شؤون، محقق نخواهد بود و در غير اين صورت، تنها اعجاز و ناتوان ساختن گروه و ملت خاصى در يك شأن خاص است كه در اين صورت، ناتوان ساختن گروه و ملتى خاص چگونه مى‌تواند دليل ناتوان ساختن ديگر ملت‌ها و ديگر امت‌ها باشد؟ از نظر طرفداران نظريه معارف والاى قرآن به عنوان مهم‌ترين وجه اعجاز آن، فوق طاقت فصيحان و بليغان بودن فصاحت و بلاغت قرآن موجب شده‌است تا آنان كه وجه تحدّى را تنها فصاحت و بلاغت قرآن دانسته‌اند، به اين اشكال دچار شوند؛ اما اگر به مقام رسالت و جايگاه قرآن توجه كنيم، خواهيم ديد كه تحدّى و به عجز درآوردن كسانى نظير امرءالقيس و امثال او، با چيزى چون فصاحت و بلاغت، دون شأن مقام رسالت و قرآن و تحقير اين مقام است؛ زيرا شأن كسانى نظير امرءالقيس پايين‌تر از آن است كه خداوند با فرستادن قرآن آنان را ناتوان سازد و به تحدّى آنان بپردازد و يقينا شأن خاتم پيامبران و تنها مصلح جامعه‌ى بشرى بالاتر از آن است. شأن و جايگاه اين اعراب (نظير امرءالقيس و امثال او) پايين‌تر از آن است كه مرجع و نمونه‌ى جهانيان و اهل عالم در عصر حاضر و گذشته براى ادعاى رسول خدا در اعجاز قرآن باشند (براى تفصيل بيشتر در اين مسأله ر.ك: الملكى الميانجى، محمدباقر، مناهج البيان في تفسير القرآن، ص57-58). مسأله و نكته اى كه بيان شد، مى‌تواند پاسخى به نظريه‌ى زركشى در كتاب "البرهان في علوم القرآن" باشد كه در اين كتاب در بحثى با عنوان: "مسألة: في أن التحدي إنما وقع للإنس دون الجن"، تحدّى قرآن را تنها شامل انسان‌ها مى‌داند؛ نه تمام مكلفان - كه اعم از انسان‌ها و جنيان است - و با توجه به همين نظريه، نام بردن از جن در آيه‌ى: "قل لإن اجتمعت الإنس و الجن..." را تنها به صورت فرضى و از باب تعظيم و بزرگ دانستن اعجاز قرآن مى‌داند؛ نه آن كه واقعا منظور اين باشد كه جنيان هم قادر به آوردن مانند قرآن نيستند. (الزركشي، البرهان في علوم القرآن، ج2، ص111). سؤالى كه ممكن است در مورد اعجاز معارفى قرآن مطرح شود اين است كه اگر اعجاز قرآن به معارف والاى آن باشد، اين معارف والا در كتاب‌هاى پيشين نيز وجود داشت و اشاره به آن را در آياتى مانند: "و إنه لفي زبر الأولين"(الشعراء: 196)، "إن هذا لفي الصحف الأولى صحف إبراهيم و موسى"(الأعلى: 18-19)، "كذلك يوحي إليك و إلى الذين من قبلك الله العزيز الحكيم"(الشورى: 3)، "أوَ لم تأتهم بينة ما في الصحف الأولى"(طه: 133) و...، مى‌توان يافت و آثار اين معارف والا و بخش‌هايى از آن، حتى در كتاب‌هاى آسمانى تحريف شده - كه اكنون در دسترس است - نيز وجود دارد. پس چرا در مورد كتاب‌هاى آسمانى پيشين ادعاى اعجاز نشده است؟ در پاسخ به اين سؤال بايد توجه كرد كه - همان‌گون كه ديده‌ايم - آنان كه بر اعجاز معارفى قرآن تأكيد دارند، قرار داشتن قرآن در درجه‌ى اعلاى فصاحت را انكار نمى‌كنند؛ اما فصاحت و بلاغت را وجه اصلى اعجاز قرآن نمى‌دانند، چنين مسأله‌اى براى كتاب‌هاى آسمانى پيشين ثابت نشده‌است. از سوى ديگر، گرچه آثار باقيمانده از قسمت صحيح كتاب‌هاى آسمانى پيشين نشان مى‌دهد كه معارف والاى الاهى و آسمانى، در كتاب‌هاى آسمانى پيشين نيز آمده است؛ اما نمى‌توان ثابث كرد كه آن كتاب‌هاى آسمانى در بيان معارف، با قرآن در يك درجه قرار دارند و قرآن از آن كتاب‌هاى آسمانى جامع‌تر و كامل‌تر نيست. اشكال ديگرى كه بر نظريه‌ى فصاحت و بلاغت، به عنوان وجه اعجاز قرآن وارد شده است، اشكالى است از ناحيه‌ى طرفداران نظريه صرفه. به عنوان نمونه، سيد مرتضى در كتاب "الموضح عن جهة إعجاز القرآن"، فصاحتِ تنها را وجه تحدّى قرآن نمى‌داند و معتقد است كه قرآن فصيح‌ترين و بليغ‌ترين كلام است ("أفصح الكلام و أبلغه"([الشريف] المرتضى، الموضح عن جهة إعجاز القرآن، ص260))؛ اما ("خارق للعادة من حيثُ الفصاحة"(همان، ص260)) نيست و همين نكته را پاسخ به اين اشكال مى‌داند كه اگر به صرفه معتقد شويم، قرآن نبايد فصيح باشد(همان ص260 در پاسخ به اشكال قاضى عبدالجبار بر مذهب صرفه). دليل سيد مرتضى اين است كه ميان برخى از قصارالسور قرآن و كلام فصيح عرب، تفاوت چندانى وجود ندارد ([الشريف] المرتضى، الموضح عن جهة إعجاز القرآن، ص42) و با آن كه قرآن از كلام فصيحان عرب بالاتر و در بالاترين درجه‌ى فصاحت است؛ اما تفاوت ميان فصاحت قرآن و كلام فصيح عرب به آن اندازه نيست كه به عنوان مثال، ميان شعر امرءالقيس و شعر طائيان("أبو تمام حبيب بن أوس طائى" و " أبو عبادة وليد بن عبيد بحترى طائى") تفاوت وجود دارد؛ زيرا طائيان اگرچه در سرودن دو يا سه بيت مى‌توانستند با امرءالقيس برابرى كنند و يا به جايگاه او در شعر نزديك شوند؛ اما توانايى برابرى با او را در سرودن بيش از اين مقدار، نداشتند(همان، ص36-37). بنابراين، عرب كه بر اين مطلب آگاه‌تر و نسبت به آن ناقدتر است، بايد از جهت فصاحت، با قرآن معارضه مى كرد؛ اما علت عدم معارضه‌ى عرب اين بود كه از تحدّى قرآن، فصاحت به همراه اسلوب و نظم قرآن را فهميده بود و نتوانست مانند قرآن، هر دوى آن‌ها را باهم در كلام خود جمع كند. (همان، ص42). بنابراين، سيد مرتضى در عين اعتقاد به صرفه، وجه تحدّى قرآن را - كه نتوانستند با آن معارضه كنند - فصاحت اعلاى قرآن به اضافه‌ى نظم منحصر به فرد آن مى‌داند. با توجه به نكات و توضيحات بيان شده، در پاسخ به سؤالى كه در ابتداى اين بحث در مورد وجه اصلى اعجاز قرآن مطرح شد، مى‌توان گفت كه قرآن كتابى است مشتمل بر معارف والاى آسمانى و الاهى كه لباس زيباى فصاحت و بلاغت بر آن پوشيده شده و از جهت اسلوب و نظم نيز داراى اسلوبى مخصوص و منحصر به فرد است. افزون بر آن، قرآن داراى برخى از امتيازات قابل درك؛ اما غير قابل توصيف است كه از نمونه‌هاى آن، حلاوت و شيرينى و جذبه‌ى خاص قرآن و نيز اين خصوصيت از قرآن است كه برخلاف سخنان ديگر، با تكرار، از طراوت و تازگى بيرون نمى‌آيد. همه‌ى اين‌ها از خصوصياتى است كه مخاطبان قرآن، از همان ابتداى نزول قرآن در مكه، از آوردن مانند آن در كلام خود، ناتوان ماندند و چه بسا جنبه‌هاى ديگرى از قرآن باشد كه نمى‌توان آن را توصيف و بيان و يا حتى آن را درك كرد. شيخ محمد جواد مغنيه در اين باره در كتاب "فلسفة التوحيد و الولاية" مى‌نويسد: دانشمندان در مورد اعجاز قرآن بحث‌هاى مفصل و طولانى و فراوانى مطرح كرده‌اند. چگونه بيان اعجاز قرآن ممكن است؛ در حالى كه قرآنى كه عقل‌ها و قريحه‌ها را به عجز و ناتوانى درآورد، به طريق اولى، زبان‌ها را نيز از بيان ناتوان ساخته‌است. دانشمندان، تنها، چيزى را از قرآن بيان مى‌كنند كه از لفظ و ظاهر قرآن به ذهنشان متبادر مى‌شود؛ در حالى كه محال است كه به همه‌ى اسرار و معانى قرآن احاطه و دسترسى پيدا كنند. بنابراين، در صورت بحث از اسرار قرآن، اعجازِ آن مقدار از قرآن را بيان مى‌كنند كه از لفظ و ظاهر آن مى‌فهمند؛ نه واقع و حقيقت اعجاز قرآن را. (مير محمدي الزرندي، السيد ابوالفضل، بحوث في تاريخ القرآن و علومه، ص192).

نتيجه‌گيري

در مورد اساس معجزه بودن قرآن ميان دانشمندان اسلامى اختلاف نظر وجود ندارد و اين اختلاف تنها در وجه اعجاز قرآن است. وجوه بيان شده درباره ى اعجاز قرآن را مى توان به دو دسته تقسيم كرد؛ آن دسته از وجوه را كه مخاطبان قرآن از همان ابتداى نزول، از تحدّى قرآن آن را مى‌فهميدند و به تمام سوره‌هاى قرآن متعلق است، مى توان وجه اصلى و اساسى اعجاز قرآن دانست و ديگر وجوه اعجاز را مقوم‌هاى بيشتر بر فرابشرى بودن و اعجاز قرآن برشمرد.

پانویس و منابع

  1. به عنوان نمونه آية الله ملكى ميانجى در "مناهج البيان في تفسير القرآن" و آية الله اصفهانى در "رسالة في وجه إعجاز كلام الله المجيد" به معارف والاى قرآن به عنوان وجه اعجاز و تحدى قرآن اشاره كرده اند. آية الله خويى نيز در "البيان في تفسير القرآن" به معارف والاى قرآن به همراه امّى بودن پيامبر(ص) و نيز علامه طباطبايى در "الميزان في تفسير القرآن" به معارف والاى قرآن در كنار ديگر موارد، به عنوان يكى از وجوه اعجاز قرآن اشاره كرده اند(ر.ك: رسائل شناخت قرآن، اصفهانى، ميرزا مهدى، ص179-180؛ الملكى الميانجى، محمدباقر، مناهج البيان في تفسير القرآن، ج1، ص56-69؛ الخوئي، السيد أبوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، ص45؛ الطباطبائي، السيد محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص60-63).
  2. به عنوان نمونه باقلانى(م. 403هـ) در كتاب اعجاز القرآن به اين مورد؛ يعنى امّى بودن رسول خدا(ص) به عنوان يكى از وجوه اعجاز قرآن اشاره كرده است. (الباقلاني، إعجاز القرآن، ص34). در تفسير الميزان اين معجزه، نه به عنوان تحدى به خود قرآن؛ بلكه با عنوان "التحدي بمن أنزل عليه القرآن" بيان شده است. آيه اى از قرآن كه در آن التحدي بمن أنزل عليه القرآن" بيان شده آيه‌ى شانزدهم سوره‌ى يونس است: "قل لو شاء الله ما تلوته عليكم و لاأدريكم به فقد لبثت فيكم عمرا من قبله أفلاتعقلون". (الطباطبائي، السيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص63)

القرآن الكريم

ابن إسحاق، محمد، سيرة ابن إسحاق، تحقيق: محمد حميد الله، معهد الدراسات و الأبحاث للتعريف

ابن هشام الحميري، السيرة النبوية، تحقيق و ضبط و تعليق: محمد محيي الدين عبد الحميد، القاهرة، 1963م

اصفهانى، ميرزا مهدى، رسائل شناخت قرآن، مقدمه و تحقيق و تعليق: حسين مفيد، تهران، مركز فرهنگى انتشاراتى منير، چاپ اول، 1388ش

الباقلاني، إعجاز القرآن، تحقيق: السيد أحمد صقر، مصر، دار المعارف، الطبعة الثالثة

الباقلاني، تمهيد الأوائل و تلخيص الدلائل، تحقيق: الشيخ عماد الدين أحمد حيدر، بيروت، مؤسسة الكتب الثقافية، 1993م

الحاكم النيسابوري، المستدرك على الصحيحين، إشراف: يوسف عبد الرحمن المرعشلي، بيروت، دار المعرفة.

الحلي، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، تحقيق: حسن زاده الآملي، قم، مؤسسة نشر الإسلامي، الطبعة السابعة، 1417ق

الخوئي، السيد أبوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار الزهراء للطباعة و النشر و التوزيع، الطبعة الرابعة، 1975م

الرماني، ابوالحسن على بن عيسى، نكته‌ها در اعجاز قرآن كريم، ترجمه و تعليقات: دكتر منصور پهلوان، تهران، انتشارات نبأ، چاپ اول، 1382ش

السيوطي، الإتقان في علوم القرآن، تحقيق: سعيد المندوب، بيروت، دار الفكر، الطبعة الأولى، 1996م

الطباطبائي، السيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية، 1412ق

الطوسي، الاقتصاد الهادي إلى طريق الرشاد، طهران، منشورات مكتبة جامع چهلستون، 1400ق

القمي، علي بن إبراهيم، تفسير القمي، تصحيح و تعليق و تقديم: السيد طيب الموسوي الجزائري، قم، مؤسسه دار الكتاب، چاپ دوم، 1404ق

المجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، تحقيق: السيد إبراهيم الميانجي، محمد الباقر البهبودي، بيروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانية المصححة، 1983م

المجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، تحقيق: عبد الرحيم الرباني الشيرازي، بيروت، دار إحياء التراث العربي، الطبعة الثالثة المصححة، 1983م

المرتضى، الموضح عن جهة إعجاز القرآن، تحقيق: محمدرضا الأنصاري، مشهد، مؤسسة الطبع و النشر للآستانة الرضوية المقدسة، الطبعة الثانية، 1387ش

الملكى الميانجى، محمدباقر، مناهج البيان في تفسير القرآن، تنظيم: محمد البياباني الأسكويي، تهران، مؤسسة الطباعة و النشر، وزارة الثقافة و الإرشاد، الطبعة الأولى، 1417ق

ميرمحمدي الزرندي، السيد ابوالفضل، بحوث في تاريخ القرآن و علومه، قم، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين، الطبعة الأولى، 1420ق