واگرایی مطالعات تفسیری معاصر از غایات انسانمدار قرآن کریم
چکیده
تأثیرپذیری مطالعات تفسیری معاصر مسلمانان از تحقیقات متأخر مستشرقان که براساس دستاوردهای علوم انسانی معاصر غرب و با قیاس به روشهای مطالعات مدرن کتاب مقدس صورت پذیرفته بایستی با غایات قرآن کریم تراز شود. پژوهش حاضر با ریز شدن در متدهای مدرن تفسیری نشان میدهد که بسنده کردن به تفسیر آفاقی که محصول نهایی تفسیر مدرن است با هدف متکلم و مخاطب این کلام تطابق ندارد؛ با صَرف توان فهمنده در عناصر تاریخی و ادبی و. ..، مقابل تجلی الهی از دریچه کلام مقدس حجاب میشود؛ آیات الهی را به عبارات ادبی تنزل میدهد؛ مراد الهی را تا حد فهم معاصران قرآن به زیر میکشد؛ به ذوبطون بودن قرآن و همصنف نبودن آیات و اقتضائات تفسیری هر صنف و ذومراتب بودن فهمها و لزوم رجوع به منابع معتبرِ فهم، بیتوجه است؛ از فرآیندهای تفکر و تطبیق و از همه مهمتر تأویل قاصر است و با محدود کردن فهمنده به سطح متن او را از مزایای عرفانی و ایمانی آن محروم میکند فلذا متدهای جدید تفسیر متون مقدس آنوقت برای باورمندان به قرآنکریم در فهم قرآن سودمند است که اولاً تحت نظارت قرآنپژوهان مسلمان طراحیشود تا اهداف، نقش و جایگاه این کتاب در آن ملحوظ باشد و ثانیاً بعد از این گام ابتدایی، توجه اصلی بایست معطوف به مراتب بعدی باشد که با سیر انفسی و تطبیق و تأویل آیات آغاز میشود تا شخص در جهان متناظر آن یعنی درون خویش گامزند و به مواجهه مطلوب نهایی با متن مقدس یعنی شریکالاذواق نبی شدن و مشارکت در بازآزمایی تجربه خطاب، نائلآید.
واژگان کلیدی سنت تفسیری؛ تفسیر مدرن؛ خاورپژوهان؛ متد علمی؛ تفسیر آفاقی؛ سیر انفسی.
1. مقدمه
تفسیر متون مقدس از آنجا که دانشی بشری است از آثار شکاکیت مدرن که از شعب شکاکیت دکارتی است که بازنگری و بازسازی در همه شاخه¬های دانشهای بشری را ضروری میکند، منفک نیست و بنابر این در بایستگی آزادسازی متن مقدس از سنت فهم به معنای گذار از سنت تفسیری به تفسیر جدید تردیدی نیست. این بایستگی تنها لزومی تئوریک نیست و معضلات و چالشهایی- از قبیل ناسازگاری ظاهری با گرایش¬های انسان امروزی، با بعضی از دادههای علوم طبیعی، حقوق حیوانات و زنان و همه انسانها، معضلات اقتصادی و... - که در دهه¬های اخیر عملاً پیش روی فهم متن پدیدار شده، گواه این ضرورت در میدان واقع است. چیزی که هست فرآیند علمی این گذار بایست تئوریزه شود و آنچه از سنت تفسیری ما مسلمانان به دوران حاضر قابل انتقال است و نیز عناصر و آن ارکان تحول¬خواه و روش¬ها و نهادهای جدیدی که به این عرصه وارد می-شوند باید مشخص گردند.
در سده اخیر، تفسیر مدرن کتاب مقدس توسط پروتستانتیزم و دیگر رویکردها از یک سو و مطالعات قرآنی مستشرقان از سوی دیگر و تأثیر این دو بر مفسران مسلمان، تفسیر قرآن را به آستانه تحولی سترگ برد که به تبعیت از روشها و توصیه¬های مطالعات مدرن کتاب مقدس، می¬رود تا تفسیر قرآن را هم از کنشی الهیاتی به فرآیندی علمانی و الگوریتمیک که قرآن را بهمثابه یک متن ادبی می¬نگرد و با ابزارهایی چون نقد تاریخی و ادبی و فرمی به کاوش در متن می¬پردازد، تغییر ماهیت دهد.
پژوهش حاضر با هدف برداشتن گامی در علمی¬سازی تحول در عرصه تفسیر و این پیش¬فرض که چنین تحولی ضروری است، در نظر دارد فاصله¬ها و زاویه¬های تفسیر مدرن متون مقدس را با دیدگاه¬های قرآنی و تفسیری سلوکی و مبتنی بر محور هدایت انسان واکاوی کند. فرضیه پژوهش حاضر این است که تفسیرپژوهی مدرن که از روشهای نوین تفسیر کتاب مقدس در غرب متأثر است- هر چند در عرصه پژوهش و روشمندی آن میتواند برای تفسیرپژوهی باورمندان هم دستاوردهای ارجمند داشته باشد اما - با غایات انسانمدار قرآن کریم زوایه¬هایی قابل توجه دارد که به موازات تطورات جدید شدیدتر و بهواسطه آنها تفسیر مدرن روزبهروز از آن غایات دورتر خواهد شد و اینجا اهمیت بیشینه این دست پژوهشها آشکار میشود. از دل این پژوهش این نتیجه مهم به دست میآید که متد علمانی مدرن تفسیر متون مقدس آنوقت می¬تواند به کار باورمندان به قرآن کریم بیاید که اولاً الگوریتم¬های مربوط به تفسیر روشمند قرآن، تحت نظارت قرآن¬پژوهان مسلمان طراحی شود تا اهداف و نقش و جایگاه این کتاب در آن ملحوظ شود و ثانیاً تنها مرتبه و گامی ابتدایی در فهم قرآن به شمار رود و توان و توجه عمده معطوف به مراتب بعدی شود که با سیر انفسی تطبیق و تأویل آیات آغاز می¬شود. تأصیل¬های قرآنپژوهانه بزرگانی چون امامخمینی ره شواهد اثبات این فرضیه است.
این نوشتار در مرحله اول چکیده¬ای از رویکردهای تفسیرپژوهان نواندیش و ریشه-های این رویکردها را عرضه می¬کند و ماهیت و شاخص¬های اصلی آنها را می¬کاود و در مرحله دوم با روش تحقیق کتابخانهای در افادات تفسیری – که رویکرد سلوکی و انسان-محور دارند- به مقایسه این دو خواهد پرداخت و اسباب واگرایی آن دو و آسیبهای منحصرکردن فهم متون مقدس در مواجهه علمانی با آن را،حتی از نظر خود محققان غربی مطرح و در پایان نتایج و پیشنهادات پژوهش را عرضه خواهدکرد.
2. پیشینه پژوهش
در حد اطلاع نگارنده در میان آثار تفسیرپژوهانه تا کنون اثری با این غایت پدید نیامده-است. اما از میان آنچه بهعنوان پیشینه، پشتوانه و منابع پژوهش حاضر میتواند قلمداد شود دو دسته آثار مهم هستند: 1- آثار قرآنی صاحبان تفاسیر عرفانی و سلوکی و بزرگانی چون امامخمینی از میان متأخران – اعم از آنچه نگاشته خود ایشان است مثل آداب الصلاة و تفسیر سورههای حمد، توحید و قدر و آنچه از بیانات ایشان که توسط دیگران مدوّن شده است مانند تفسیر و شواهد قرآنی در آثار امامخمینی، قرآن کتاب هدایت و کتاب فهم القرآن- و ابو حامد غزالی از میان متقدمان - مثل مشکاة الانوار، و جواهر القرآن و درره- که در عین تفکر سنتی به نوعی نواندیش نیز محسوب هستند و به غایات انسان¬مدار قرآن کریم توجه دارند. 2- آثار مفسران نواندیش قرآن و پژوهشهای محققان غربی یا غیرمسلمان که به کاوش در متون مقدس از جمله قرآن اهتمام کرده¬اند. «الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم» نوشته شیخ طنطاوی جوهری-، کتاب «مناهج تجدید فی النحو و البلاغة و التفسیر» از امین الخولی، «التفسیر البیانی للقرآن الکریم» اثر عائشه بنت الشاطی، «اسلام و مدرنیته: تحول یک سنت فکری» نوشته فضل الرحمن عالم پاکستانی و «مفهوم النص» از دانشمند مصری نصرحامد ابوزید نمونهای از آثار نواندیشان مسلمان است. از میان محققان غربی نیز، جان. اچ. هایس در «تفسیر کتاب مقدس: کتاب راهنمای یک مبتدی» شیوه نقد فرمی را بهعنوان شیوهای نوین برای فهم متون مقدس معرفی نمودهاست.
رتراود ویلانت خاورشناس آلمانی، مقاله «جريانشناسی تفاسير قرآن در دوره معاصر» را برای جلد دوم دایرة المعارف انگلیسی قرآن نگاشته است. این مقاله که توسط مهرداد عباسی به فارسی ترجمه شده، به معرفی مهمترين گرايشهاى تفسير قرآن بهويژه در كشور مصر از نيمه قرن نوزدهم تا به امروز پرداختهاست و گرايشهای اصلی در تفسير (عقلگرايی، تفسیر علمی، تحلیل ادبی، تحلیل تاریخی و تفسير در پی رابطهای نو و مستقيم با قرآن) را همراه با ذکر نمونههایی بررسی کردهاست. گفتنی است که در روند این پژوهش دسترسی چندان مستقیمی به تفاسیر مدرن کتاب مقدس و آثار پروتستانتیزم در اختیار نبوده و لذا عمدتاً به پاره¬ای از گزارشها در این باب تکیه شده است و نیز به دلیل نو بودن موضوع و نبود آثار مترجم فراوان، امکان تحقیق درخور فراهم نبوده و پس در این باب استیعاب همه رویکردهای جدید تفسیری میسور نبوده و این عمده محدودیت این پژوهش است.
1. گفتار اول: رویکردها و توصیههای تفسیرپژوهی مدرن
تفسیر قرآن از سویی یک دانش بشری است و مثل همه این دست دانشها، حتی حسب تشخیص خود قرآن¬پژوهان مسلمانان نیازمند باززایی و بازیابی حسب مقتضات دوران جدید است. تفسیرپژوهی خاورپژوهان و محققان غیرمسلمان، بازنگری در سنت تفسیری مسلمانان را توصیه می¬کند و برای بازسازی تفسیر قرآن – مثل تفسیر کتاب مقدس– راه-کارهایی مبتنی بر یافته¬های علوم انسانی معاصر غرب ارائه می¬کند.
گرایشهای نواندیشانه و رویکردهای جدید مفسران مسلمان به تفسیر قرآن در دوران معاصر، بیشتر در کشورهای عربی به ویژه مصر شکل گرفته و از دهه¬های اخیر در میان اندیشوران ایرانی نیز راه یافتهاست. پرسشهای بر آمده از دوران جدید، یافتههای جدید علمی و تأثیر غرب بر فرهنگ و سیاست جامعه مسلمانان و تأثیر مطالعات قرآنی مستشرقان یا محققان غیرمسلمان که خود متأثر از رویکردهای مدرن در تفسیر کتاب مقدس و تأثیر نهضت پروتستانتیزم در این باره است، در شکلگیری محتوای این تفاسیر نقش داشتهاند.
رویکردها و گرایشهای مفسران مسلمان نواندیش
برخی از مهم¬ترین گرایش¬های مفسران نواندیش عبارتند از: 1- عقلگرایی با اندیشوارنی چون سید احمدخان هندی(1817-1898 م) و محمدعبده مصری(1849-1905 م) که هر دو تحت تأثیر برتری سیاسی و اقتصادی تمدن جدید غرب در دوران استعمار بودند و رویکرد عقلی در فهم آیات را مطرح کردند. 2- تفسیر علمی با میدانداری «الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم» نوشته شیخ طنطاوی جوهری- م 1358 ق- که با هدف دفاع از اعجاز قرآن مفصلاً به توضیحاتی پیرامون علومی که مدعی است پیشتر در آیاتی از قرآن ذکر شده پرداختهاست. تفسیر علمی از سوی مسلمانان با اقبال مواجه نشد؛ مثلاً امین الخولی در «مناهج تجدید» ردیه مفصلی بر آن نوشت. 3- تفسیر ادبی که با رویکرد ادبی امین الخولی – استاد زبان و ادبیات عربی دانشگاه مصر، -م 1967- آغاز شد و بنیادهای آن از جمله عناصر مطرح در این پژوهش است که بعضاً به واگرایی تفسیر جدید با غایات قرآن می¬انجامد. همکار او طه حسین در رساله «فی الصیف» اشاره کردهبود که کتب مقدس میراث ادبی همه انسانها است، قرآن هم باید تحلیل ادبی شود و از تحقیقات جدید ادبی در آن بهره برند، دلیلی ندارد که تحقیق در باره کتب مقدس فقط به علمای ادیان سپرده شود. از نظر امین الخولی که این ایده را به طرحی عملی تبدیل کرد، مطالعه قرآن بهمثابه کتابی مشتمل بر فنون ادبی، تفاوتی با روشهای مطالعه هر اثر ادبی دیگری ندارد؛ او تأکید داشت که به دست آوردن معنای صحیح متن میتواند بدون درنظر گرفتن ملاحظات دینی انجام شود. عائشه بنت الشاطی (م 1998)، «التفسیر البیانی للقرآن الکریم» را براساس بخشهای اصلی مفاهیم روششناختی خولی نگاشت. آثار تفسیری بنتالشاطی حتی بین محافظهکاران مقبولیت دارد چون او به مسائل حساس اعتقادی نمیپردازد و کاری جز اثبات اعجاز سبکشناختی قرآن از طریق روشهای پیشرفته زبانشناسی نمیکند. محمداحمدخلف الله (م 1991) کوشید ابزارهایی برای بهروز شدن قصص قرآن بیابد. از نظر او داستانها باید با زبان رایج مخاطبان، مرتبط و با احساسات و شرایط ذهنی آنها هماهنگ باشد و پس داستان پیامبران از نظر تاریخی تا حد زیادی واقعیت ندارد هرچند اعراب عصر نزول به واقعی بودن آنها یقین داشتند. وی همچنین وضعیت روحی پیامبر در شرایط مختلف را در قصص پیامبران گذشته منعکس میبیند. همین نتایج سبب عدم تصویب رساله او در هیأت بررسی و گناهکار شناخته شدن او توسط برخی علمای الازهر شد. 4- رویکرد تاریخی بودن قرآن؛ پس از این ایده که قرآن بهمثابه یک متن ادبی باید در بافت تاریخی خود تفسیر شود، دانشمندانی به این نتیجه رسیدند که ارتباط متن قرآن با تاریخ بسیار گستردهتر است و این تغییری بنیادین در روشهای تفسیری ایجاد میکند. از جمله محمد داود رهبر عالم پاکستانی (م 2013) تأکید داشت که قرآن بهطور خاص درباره شرایط و وقایع بشری بیستوسهسال پایانی زندگی پیامبر سخن میگوید. از نظر فضلالرحمن (م 1988) عالم دیگر پاکستانی نیز قرآن شامل بیاناتی اخلاقی، دینی و اجتماعی است که پاسخگوی مسائلی خاص در شرایط تاریخی معینی است. به همین خاطر فرایند تفسیر امروزه نیازمند حرکت از وضع حاضر به عصر نزول و سپس بازگشت به دوره حاضر است. او سه مرحله استخراج معنای تاریخی، تعمیم و تطبیق را تصویر کرد. دانشمند مصری نصرحامد ابوزید (م 2010)، نگاه خولی به قرآن بهمثابه یک متن ادبی را تعمیم داد و به صراحت قرآن را یک متن – نص– دانست که باید طبق اصول علمی – بهطور خاص الگوی ارتباط سی.ای. شانون – فهمیده شود. او نتیجه گرفت مفسران امروزی هم باید با رموز مخاطبان عصر نزول آشنا شوند و هم آنها را به رموزی قابل فهم برای شرایط فرهنگی زمانه خود تبدیل کنند و بدون نگاه نقادانه نمیتوانند به سنت تفسیری تکیه کنند چون بازگشایی رموز هر زمان فقط به کار همان دوران میآید. از نظر محمد ارکون- دانشمند الجزایری- نیز واقعیت قرآنی، گفتار شفاهی پیامبر است که به اعتقاد خود پیامبر و مخاطبانش وحی الهی بودهاست. این گفتار که در متن مکتوب مصحف عثمانی تجلی یافته در گونههای زبانی و متنی گره خورده با شرایط ویژه تاریخی و در قالب اسلوبهای بیانی اسطورهای و نمادین شکل گرفتهاست. این متن تا آنجا که تاریخ ادامه یابد دریچهای به دامنهی بالقوه نامحدودی از هر تفسیر جدید است. البته آنچه از حقیقت دینی که فهمیده میشود به این شرط معتبر است که در رابطهای دیالکتیکی بین متن وحیانی و تاریخ قرار بگیرد. (نک: ویلانت، 1383: 138-140) - رویکردهای تفسیری جدید دیگری نیز در خلال سده اخیر پدید آمدند که با هسته بحث حاضر ارتباط مستقیم ندارند و از طرح آنها صرفنظر می¬شود.
دیدگاههای خاورپژوهان در تفسیرپژوهی جدید
نگاهی به مطالعات تفسیری خاورپژوهان آشکار می¬کند که – صرفنظر از سایر نقدها و آسیب¬ها– تفسیرپژوهی آنان آفت «بیرونی¬گری» دارد به این معنا که بسیار طبیعی است که کسی که از بیرون به تراث یک دین می¬نگرد اطلاعات همه جانبه کسانی که در دامان آن دین بالیده¬اند را ندارد و نیز فاقد همدلی کافی با آن موضوعات و مسائل داخلی است، هرقدر هم روش¬های علمی ممتازی به کار گیرد، تفسیری که به دست می¬آورد خطاهای فاحش دارد. لذا حتی در نگاه علمی و آکادمیک و بیرونی به متن نیز مد نظر داشتن ملاحظات معرفتیِ باورمندان ضروری است. توضیح این موارد را نگارنده هم ضمن نوشتار دیگری به تفصیل بیان کرده¬است. [۱] بعلاوه فهم قرآن بهمثابه یک متن ادبی، مادام که مقدمه¬ای برای عبور از جهان اول متن[۲] – یعنی همان متن ادبی و خطاب عصر نزول - و رسیدن به آستان جهان دوم متن نباشد که اغراض سلوک و تربیت نفس را تأمین و فرصت بازآزمایی تجربه خطاب را فراهم میکند چندان به کار تأمین غرض مسلمانان از تفسیرپژوهی نمی¬آید. در کل از نظر خاورپژوهان جدید، که طلایه¬داران و توصیه کنندگان به تفسیرپژوهی جدید هستند، تفسیر اسلامی فاقد اعتبار است چون این تفسیر یا مأثور است یا اجتهادی؛ که هر یک بهدلایلی مخدوش است و لذا تفاسیر مسلمانان فاقد روش علمی است: گزینش و گزارش روایات تفسیری در تفسیر نقلیِ مسلمانان از گرایشهای کلامی متأخر از نزول، متأثر است ((Carra de Vaux, (1913-1936), Tafsīr و تفسیر اجتهادی فاقد روش علمی بوده، حتی حسب مبانی و آرای خود مسلمانان واجد اعتبار نیست و اشکالاتی بر آن وارد است. (Gilliot,2002: vol.2) منظور از فقدان روش این نیست که سنت تفسیری مسلمانان قواعدی مدون ندارد یا صبغهها و گرایشهای گوناگون ندارد یا استایل و پیکربندی ندارد، بلکه منظور لزوم الگوریتمیک کردن تفسیر است؛ الگوریتمهایی که معین میکند مفسر دقیقاً طی چه گامهایی از این الفاظ به آن معانی میرسد. [۳] این توصیه¬ها مبنای تأثراتی در مسلمانان امروزی است که مد نظر این پژوهش است؛ یعنی می¬خواهیم بدانیم تفسیری از قرآن کریم که خروجی چنین الگوریتمهایی است - یعنی محصول تفسیر علمانی قرآن-، تا چه حد غایت مطلوب و منظور از مواجهه با قرآن را برای باورمندان ارضا می¬کند.
2. گفتار دوم:عرضه شاخص¬های تفسیرپژوهی مدرن به رویکرد سلوکی و انسان-مدار در مواجهه با قرآن کریم
مفسران مسلمان معاصر در عین گشودگی نسبت به آن پیشنهادها و داده¬های پشتوانه آنها، بایستی این تأثر را بر اساس هویت، اصول و نیازمندی¬های خود تراز و تعدیل کنند. یک راه وصول به این مهم ارائه و تطبیق دقیق و عمیق عناصر این تحول به ارکان هویتیِ خود است. مقایسه شاخصه¬های متد تفسیری علمی مدرن با غایات انسان¬مدار قرآن کریم – که فی¬الجمله در افادات قرآنی و تفسیری کلاسیک و مدرنی که رویکرد سلوکی و انفسی دارند، منعکس است، تفاوتها و ضرورت¬ها و پیشنهادات گذار از تفسیر سنتی به تفسیر جدید را آشکار مینماید.
2.1. تفاوت در هدف
هدف تفسیر مدرن صرفاً به دست آوردن معنای متن است. این هدف با مواجهه علمی و فرمولیزه با متن به دست¬آمدنی است و به تأمل و تفکر عمیق فهمنده نیاز ندارد. بر این اساس این قسم تفسیر با آنچه مد نظر باورمندان به این متن است تفاوت ماهوی دارد. از نظر امامخمینی در مواجهه با متن باید عمیقاً تفکر کرد. مقصود از تفکر آن است که از آیات شریفه جستوجوی مقصد و مقصود کند و چون مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحیفه نورانیه فرماید، هدایت به سُبُل سلامت و اخراج از همه مراتب ظلمات به عالم نور و هدایت به طریق مستقیم است، باید انسان به تفکر در آیات شریفه مراتب سلامت را از مرتبه دانیه تا منتهیالنهایه آن، به تفسیری که از اهل بیت وارد شده به دست آورد و سلامت قوای ملکیه و ملکوتیه، گمشده قاری قرآن باشد. (نک: امامخمینی،1394: 203-204) تفسیر باید کیفیت ربط مخلوق به خالق و بیان هجرت از دارالغرور به دارالسرور والخلود را همانطور که در این کتاب به ودیعت گذاشته شدهاست بیان کند و مفسر باید شئون الهیه را به مردم تعلیم کند، و مردم باید برای تعلّم شئون الهیه به آن رجوع کنند تا استفادت از آن حاصل شود. (امامخمینی،همان، «195») یعنی وظیفه تفسیر از بیان معنای متن به بیان کیفیت تعالی و ارتقای انسان توسعه می¬یابد و با این حساب بسنده کردن به رویکرد مدرن، اساساً معنای تفسیر را محقق نمیکند.
2.2. ناسازگاری نگره «قرآن بهمثابه یک متن ادبی» با رسالت تفسیر و مفسر
در تفسیر جدید به متن قرآن کریم بهمثابه یک متن ادبی و صرفنظر از ویژگی قدسی آن نظر می¬شود(نک: ویلانت، 1383: 136)، و لذا بهواقع در رویکرد جدید «متنِ نامقدس» تفسیر میشود. این رویکرد با آنچه در رویکرد سلوکی برای دست یافتن به حقیقت قرآن ضروری است، همگرایی ندارد چون برداشتن دو گام برای دستن یافتن به حقایق باطنی قرآن ضروری است: باور به وجود مقامی دیگر ماورای این مقام حیوانی؛ ملتزم شدن به آداب شریعت، عبادات و اُنس گرفتن با ادعیه (نک: امامخمینی،1384: 166 و 171) و این دو گام هیچیک با مختصه مذکور تفسیر مدرن همخوان نیست.
در این باب حتی به مفسران سنتی که تلاش قابل توجه خود را معطوف الفاظ و ظاهر متن میکنند، تعریض وارد است که به قرآن نمی¬شود صرفاً بهمثابه یک متن ادبی نگریست چون «صاحب این کتاب سکاکى و شیخ نیست که مقصدش جهات بلاغت و فصاحت باشد؛... مسعودى و ابن خلکان نیست تا در اطراف تاریخ عالم بحث کند[...] بلکه این صحیفۀ الهیّه کتاب احیاء قلوب به حیوة ابدی علم و معارف الهیّه است.» (امامخمینی،1394: 194) توقع اصلی از مفسر و تلاش تفسیری کشف و آشکارسازی جهت اهتدای آیات به عالم بالا و حیث دستگیری و هدایتگری آن به طرق سعادت و فهماندن سلوک طریق معرفت و انسانیت به متعلّم استز (نک: همان، 192) رسالت مفسر بهواقع شرح و تفهیم مقاصد قرآن است (نك: همان،193) و چنان نگاهی ناکافی بلکه موجب احتجاب از قرآن و غفلت از ذکر الهی است (نک: همان، 191 و192). لذا از منظر سلوکی تفسیر آنوقت برای مسلمانان مفید است که با چشمداشت به نقش تربیتی و ربانی آن انجام شود و به متن بهمثابه صحیفه و نسخه الهی نگریسته شود نه صرفاً بهمثابه متنی ادبی.
2.3. مواجهه سرد معناشناسانه به متن، بستن پنجره تجلی الهی
از نظر باورمندان به قرآن مواجهه با قرآن سطوح و مراتبی دارد که هر کدام از آنها در تأثیر بر مخاطبان و وصول به غایت نزول قرآن جایگاهی دارد. قرآن را می¬شود به زیبایی تلاوت کرد و از وجوه هنری آن بهره¬برد، می¬شود خود را به آن سپرد و در الفاظ و معانی آن غرق شد و از آن لذت برد و شفا گرفت، می¬شود به قصد معناشناسی متن آن را تحلیل و بررسی کرد، اینها همه به جهان اول متن مربوط است. با عبور از جهان اول متن که در کمند زیست و هستی مخاطبان زمان نزول است می¬توان در آستان جهان دوم ایستاد و پیام هدایتی و سلوکی قرآن را آشکار کرد، جهان دوم متن که به حقیقت قرآن نزدیک¬تر است، جهانی است برای زیستن نه متنی برای خواندن؛ باید به آن پای نهاد و در آن گام زد و با آن به حیات رسید و شریکالاذواق نبی ص و مخاطب مستقیم پیام قرآن کریم شد.
هرچند جمله¬ی تفاسیر موجود از دخالت جدی پیرامون این مهم قاصر هستند، اما تفسیر مدرن با نگاه بی¬تفاوت علمی¬اش این نقیصه را بارزتر می¬کند. گویی نگاه علمی، حجابی در مقابل نورانیت و معنویت آیات است و نور الهی که پیشتر از دریچه کلمات این کتاب مقدس بیرون می¬تراوید، دیگر به قلب نمی¬رسد؛ آیات دیگر در معنای اصلی خود یعنی اشاره و نشانه و آیت به گوینده نیستند و تنها در بافت متن ایفا کننده نقشی در تشکیل معنا هستند. به عبارت دیگر کلمه مقدس که پیشتر پنجرهای برای تجلی پروردگار بر بندگان بود، با علمانی شدن تفسیر، قیراندود شده¬¬است. [۴]
در نگرش مدرن گفته¬می¬شود متن، تنِ معنا است همانطور که پزشک به بیمار بهمثابه یک تن می¬نگرد بدون آنکه توجه کند که او نیکوکار است یا بدکار و توقعی از او ندارد، تنها پیکر او را پاس می¬دارد و درمانی می¬جوید. در حالی که غایت اصلی باورمندان به قرآن - مخصوصاً عارفان- این است که شریکالاذواق نبی ص بشوند و تجربه خطاب را بازآزمایی کنند. تفسیر مدرن هرگز نه می¬تواند نه ادعا دارد که چنین غایتی را تحصیل خواهدکرد. امام در این باره مینویسد: «کسی که خود را عادت داد به قرائت آیات و اسمای الهیّه از کتاب تکوین و تدوین الهی، کم¬کم قلب او صورت ذکری و آیهای به خود گیرد و باطن ذات محقق به ذکر الله و اسم الله و آیت الله شود...» (امامخمینی،1394: 217) نیز میگوید: «کسی که تفکر و تدبر در معانی قرآن کرد، در قلب آن اثر کند و کم کم به مقام متقین رسد و اگر توفیق الهی شامل حالش شود، از آن مقام نیز بگذرد و هر یک از اعضا و جوارح و قوای آن آیهای از آیات الهیه شود و شاید جذوات و جذبات خطابات الهیه، او را از خود بیخود کند و حقیقت «إقرأ واصعَد» را در همین عالم دریابد تا آنکه کلام را بیواسطه از متکلمش بشنود و آنچه در وهم تو و من ناید، آن شود.» (امامخمینی،1371: 500).
2.4. بسنده¬کردن به فهم بالفعل یا بالقوه عصر نزول
ظاهراً تفسیر مدرن با مختصات پیش¬گفته فقط قادر است قرآن را از دیدگاه مخاطب اولیه آن تفسیر کند. توجه دارم که شیوه¬های نوین فهم متون می¬تواند دادههایی در باره متن به ما بدهد که در آن زمان به دست نمی¬آمد اما در هر صورت توان رویکرد تفسیر جدید این است که به دست آورَد این متن از آن گوینده در آن شرایط برای آن مخاطبان اقتضای چه معانیی را دارد. در حالی که هدف غالب باورمندان به قرآن کریم از تفسیر قرآن صرفاً وصول به آن معانی نیست که بالفعل یا بالقوه آن متن برای آن شرایط در بر داشت. از نظر باورمندان قرآن پیام هدایتی جاویدان است و همه ما مخاطب آن هستیم تا مسائل مهم حیاتی را زنده نگهدارد و بفهماند. (نک: امامخمینی،1378: 20:93) و «این از خصوصیات کتاب آسمانی ماست که هم باب معرفت را باز کرده است تا حدودی که در حد انسان است و هم باب مادیات را و اتصال مادیات به معنویات را و هم باب حکومت را و هم باب خلافت را و همه چیز را» (امامخمینی،1378: 17:433). مقتضای زنده بودن و جاری بودن قرآن در حیات مسلمانان در همه عصرها، زنده و پویا بودن تفسیر است و اینکه هر شخص و قومی بتواند حسب شرایط و زمان و مکان خود، فهمی متناسب از آن به دست آورد. این مهم، نیازمند دوباره خوانی و باززایی متن و بلکه بازآزمایی تجربه خطاب در هر شرایط جدید است. این توقع هرگز با تفسیر علمانی شده الگوریتمیک برآورده نمی¬شود.
2.5. غفلت از ذوبطون بودن ذات قرآن
إعمال الگوریتم – از قسمی که تا کنون پیش¬نهاد شدهاست- تنها یک سطح خروجی دارد پس به تعدد بطون و سطوح مختلف فهم توجهی ندارد. از نظر باورمندان به این کتاب، قرآن سطوح مختلفی از معنا و بطون مختلف دارد. تفسیر مدرن با حدی از بیان آن که تا کنون تدوین و ارائه شدهاست به فراسوی عبارات یعنی اشارات و لطایف و حقایق قرآن[۵] راهی ندارد. امام میگوید: «برای قرآن، منازل و مراحل و ظواهر و باطنهایی است که پایینترین مرحله آن در پوسته الفاظ و گورهای تعینات قرار دارد» (امامخمینی،1395:«37» و «38»). توقف در ظاهر قرآن و نرفتن به باطن آن، مرگ و جهالت است. (نك: همان، «59») بخصوص آنکه به خاطر ویژگی¬های پیام وحیانی و کیفیت تلقی آن از مصدر وحی توسط پیامبر ص، این متن آکنده از رموز است. دریافت قرآن توسط پیامبر ص از نظر عارفان ما به صورت مشاهده غیبی بودهاست و با ادراک عقلی صورت نگرفته است. لذا اقتضای این دریافت شهودی این است که جز در لفافه الفاظ و امثله نمیتوانسته برای دیگران بیان شود. (نک: امامخمینی،1384:«137»)
2.6. قصور از فرآیند تأویل
آنچه الگوریتم¬های تفسیر مدرن به دست می¬دهد در نهایت چیزی است که در تراث قرآن¬شناسانه ما تنزیل نام دارد. مقابل این معنا، تأویل مطرح است. غایت فهمنده قرآن از نظر باورمندان وصول به تأویل قرآن یا تحقق آن است. از دید عارفان ما حقیقت قرآن برای اینکه بر قلب پیامبر وارد شود تنزل کردهاست و در مرتبهای دیگر باز هم نازل شده و لباس لفظ پوشیده تا برای دیگران هم قابل فهم گردد. (نک: امامخمینی،1384:«162») در مقابل این سیر نزولی مخاطب باید به کمک سیر و سلوک، سیری صعودی انجام دهد تا در هر گام و منزلی به فهم مراتب بالاتر و باطنیتری از قرآن نائل آید (نک: امامخمینی،بیتا، «50») این همان فرآیند تأویل یا بازگرداندن کلام به مرجع اصلی خود است. که از نظر امام خطاب اقرأ و اصعد (بخوان و بالا برو) را در همین دنیا محقق می¬کند. (نک: امامخمینی،1371: 500) تفسیر علمانی مدرن به این امور هیچ توجهی ندارد.
2.7. قصور از فرآیندهای تفکر و تطبیق
در رویکرد سلوکی مواجهه بایسته بسیار مهم با متن «تطبیق» است. در این دیدگاه قرآن، ملاک درست یا نادرست بودن رفتار سالکان است «پس، وظیفۀ سالک الی اللّه آن است که خود را به قرآن شریف عرضه دارد». (امامخمینی،1394:«208») امام در توضیح تطبیق چنین مینویسد: «آنچنان است که در هر آیه از آیات شریفه که تفکر میکند، مفاد آن را با حال خود منطبق کند، و نقصان خود را به واسطۀ آن مرتفع کند و امراض خود را بدان شفا دهد[...] ما از اول عمر شیطان را ملعون و مطرود خواندیم و خود به اوصاف خبیثۀ او متّصف هستیم.. .. شیطان خصوصیتی ندارد، آنچه او را از درگاه قرب دور کرد ما را نگذارد که به آن درگاه راه یابیم. میترسم لعن¬هایی که به ابلیس می¬کنیم خود نیز در آن شریک باشیم.» (امامخمینی،1394:«206») ایشان مینویسد بالجمله، کسی که بخواهد از قرآن شریف حظّ وافر و بهرۀ کافی بردارد، باید هر یک از آیات شریفه را با حالات خود تطبیق کند تا استفادۀ کامله کند. (همان) قدر مسلم این مهم با تفسیر علمانی شده قرآن کریم به دست نمی¬آید.
2.8. بی توجهی به هم صنف نبودن همه آیات قرآنی
متد علمی در تفسیر مدرن علاوه بر اینکه بطون مختلف آیات را از چشم می¬اندازد، به اصناف مختلف آیات و اقتضائات مختلف تفسیری هر صنف نیز بی¬توجه است. چون الگوریتم¬های پیشنهادی در تمامی آیات یکسان اعمال میشود و همه را به یک چشم می-بیند. در حالیکه نزد باورمندان به این کتاب آیات در دستجات مختلفی طبقهبندی می¬شوند که مواجهه بایسته تفسیری با هر صنف متفاوت است: «این کتاب شریف برای سعادت جمیع طبقات و قاطبة سلسلة بشر است، و این نوع انسانی در حالات قلوب و عادات و اخلاق و ازمنه و امکنه مختلف هستند،. .. از این جهت است که این کتاب شریف به اقسام مختلفه و فنون متعدده و طرق متشتته مردم را دعوت فرموده».(امامخمینی،1394:«187») امام قرآن را به دو دسته عملی و علمی تقسیم نموده است. دسته اول عمومی و برای عمل کردن است و باید برای عموم قابل فهم باشد اما آیات علمی نه تنها لازم نیست برای همه قابل فهم باشد بلکه اصلاً بیان آن مطابق فهم عموم توده ممکن نیست.(امامخمینی،1391:«128») ایشان برای فهم آیات دسته اول را تفسیر آفاقی را کافی می¬داند اما نسبت به دسته دوم که بعضاً لسان تمثیل و رمز هم دارد، تفسیر انفسی را ضروری می¬شمرد. همه اینها مواردی است که تفسیر علمانی شده جدید به آن توجهی ندارد.
2.9. ذو مراتب بودن فهم قرآن حسب مخاطبان
مهم¬ترین مختصه تفسیر مدرن توصیه به روشمندی است. اینکه معلوم باشد مفسر طی کدام فرآیند و ضمن چه گام¬ها و مراحلی از آن الفاظ به این معانی رسیده¬است. این تفسیر الگوریتمیک چندان بر حسب مراتب فهم و درک فهمندگان منعطف نیست. بهویژه خصوصیات روانی و تزکیه روحی و طهارت باطن نقشی در آن ندارد نیز به فهم ویژگان که می¬تواند منبع الهام¬بخش فهم دیگران باشد، توجهی ندارد. از نظر عارفان ما قرآن ذو مراتب است که بر قلب وارد میشود (نک: امامخمینی،1384:«162») امام در تبیین تفاوت مراتب فهم از قرآن می¬گوید: «از کریمۀ شریفۀ: "فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَءَا کَوْکَباً..." مثلاً، اهل معرفت کیفیت سلوک و سیر معنوی حضرت ابراهیم علیه السلام را ادراک میکنند... و دیگران از آن سیر آفاقی و کیفیت تربیت و تعلیم جناب خلیل الرحمن امت خود را، ادراک کنند، و بدین منوال، سایر قصص و حکایات، مثل قصۀ آدم و ابراهیم و موسی و یوسف و عیسی و ملاقات موسی و یوسف و خضر، که استفادات اهل معارف و ریاضات و مجاهدات و دیگران هر یک با دیگری فرق دارد»(نک: امامخمینی،1394: 188-189).
اما حقیقت قرآن فوق فهمپذیر بودن است و قرآن کتابی نیست که توسط بشر بهطور تمام و کمال قابل تفسیر باشد چون برای این کار علوم دیگری در ماورا نیاز است که انسانهای عادی فاقد آنها هستند و تنها معصومان علیهمالسلام آنها را واجدند و باید از ایشان استفسار کرد (نک: امامخمینی،1384: 92). این است که تلاشهای تفسیری در همه انواع رویکردهایش، تلاشهایی ناتمام است و تفسیر و فهم جامعی از قرآن وجود ندارد. هر یک از مفسران بنابر تخصص و فن خود، پردهای از پردههای قرآن کریم را تفسیر کردهاست. آنچه مفسران نوشتهاند به تعبیر امام اوراق و پردههای قرآن است و نه تفسیر قرآن به همه معانی. (نک: امامخمینی،1384: 91-92). با توجه به اینکه سنت تفسیری غیر عرفایی بیشتر با توجه به عالم آفاقی شکل گرفته و در مقابل روش عرفا در تفسیر قرآن روش انفسی است گروه اول به وجه فردی و سلوکی قرآن کمتر توجه کرده¬اند و گروه دوم به وجه اجتماعی آیات کمتر پرداختهاند در حالیکه از نظر امام توجه به رسالت قرآن در هر این دو جنبه ضروری است و غفلت امثال فيلسوفان و عارفان از جهات دنیاوی آیات و در سوی مقابل تخطئه برداشتهای معنوی و عرفانی از آیات در دورانها مختلف هر دو خلاف واقع بوده است.(نك: امامخمینی،1378:«3:221»)
تفسیر علمانی شده، قرآن را بسان متنی می¬نگرد که در بستر تاریخی ویژه¬ای بیان شده¬است، به من خوطب به و نقش ایشان در تفسیر توجهی ندارد اما بنابر «انَّما یَعرِفُ القُرآنَ مَن خُوطِبَ بِهِ» تنها رسول الله استفادهای که بایسته است را از قرآن میبرد و دیگران از این استفاده محرومند «مگر به تعلیم او، اولیا هم با تعلیم او» (نک: امامخمینی،1384: 135). لذا است که فهم جمیع مراتب متن بدون مراجعه به مخاطبان ویژه آن یعنی معصومان ع دست نیافتنی است.
2.10. محدودیت به سطح متن و محرومیت از فوائد ایمانی و عرفانی آن
الگوریتمی کردن تفسیر دست و پای مفسر را میبندد و او را محدود به چارچوب متد علمی می¬کند و سایر روشهای فهم را به ناروشمندی و غیر علمی بودن متهم می¬کند، این امر حتی اگر در مرتبه تفسیرآفاقی مطلوب و مفید باشد، نباید پای¬بند تفکر و تدبر در قرآن باشد. لذا محدود کردن تلاش تفسیری و عدم توجه به نقیصه¬ای که از این رهگذر دامنگیر مفسر می¬شود، حرمان¬های بزرگ می¬آفریند. عارفان ما این اعتقاد که جز آنکه مفسِّرین نوشته یا فهمیدهاند کسی را حقّ استفاده از قرآن شریف نیست را از حجابهایی می¬دانند که مانع استفاده از این صحیفه نورانیه است. امام نسبت به محدودکنندگان مواجهه با قرآن به مواجهه سرد علمی، می¬گوید تفکّر و تدبّر در آیات شریفه را به تفسیر به رأی، که ممنوع است، اشتباه نمودهاند؛ و به واسطۀ این رأی فاسد و عقیدۀ باطله قرآن شریف را از جمیع فنونِ استفاده عاری نموده و آن را بکلّی مهجور نمودهاند؛ در صورتی که استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد.(امامخمینی،1394: 199) واضح است که مراد از خارج کردن استفادههای اخلاقی و ایمانی و عرفانی از حوزه تفسیر، این است که حصارهایی که بهعنوان محدوده مجاز تفسیر، دست و پای مفسر را در سطح الفاظ متن می¬بندد بشکند. وگرنه تفسیر همه این فعالیتها از سطح الفاظ متن گرفته تا آخرین مرحله یعنی تجربه خطاب را در بر می-گیرد.
3. نتیجه
به نظر میرسد تفسیر آفاقی ما را به آستانه جهان انفسی متن میرساند و با تحقق بخشیدن آنها، کلام الهی تأویل می¬شود. تأویل فرآیند تحقق بخشیدنِ انفسی به آیات است. اینکه مرتبه انفسی بیان نیاز دارد یا نه، یعنی اینکه چیزی به اسم تفسیر انفسی وجود دارد یا در این مرحله فقط تحقق بخشی و تأویل مطرح است جای سخن دارد. به نظر میرسد پایان تلاش آفاقی ما در عبور از جهان اول متن آگاهی به تفسیر انفسی است. اینجا آستانه جهان دوم متن است؛ شاید بتوان گفت تا اینجا خطاب استمعوا تأویل شده و نوبت به تحقق بخشی خطاب انصتوا و گام زدن در نفس رسیده¬است[۶] . با تحقق بخشی آیات در نفس، مآل آنها محقق میشود یا آیات تأویل میشود و تجربه خطاب بازآزموده میشود و ملاقات با امر قدسی به فراخور هر مرتبه رخ میدهد. چه بسا پس از رفع حجاب از متن یا آگاهی از تفسیر انفسی تلاش بیشتری نیاز نباشد و همانجا باشد که شخص به جهان دوم در آمده و به زیست و تفرج در آن میپردازد در این صورت ریاضات و رنجها مربوط به قبل رفع حجاب است و همان هم چه بسا همه موهوبی باشد یعنی انسان به متن گشوده میشود، معرفت به او اعطا میشود، او شریکالاذواق نبی میشود و پیام¬گیری را تجربه میکند. آنچه از افادات تفسیرپژوهانه امام به دست می¬آید با ملاحظه تمامی این مراتب است؛ چیزی که با بسنده کردن به تفسیر علمانی در بهترین حالت فقط اولین سطح آن یعنی تفسیر آفاقی حاصل خواهد¬شد و پس از آن تا وصول به غایت آیات الهی راهی طولانی در پیش است.
4. پیشنهادات
بازنگری در تفسیر متون مقدس در مسیحیت که از نتایج شکاکیت مدرن در جهت آزادسازی متن مقدس از سنت فهم بود، منجر به تبدیل ¬شدن فرآیند فهم کتاب مقدس از یک کُنش الهیاتی به یک رفتار علمی شد. با راه¬یابی دغدغهها و توصیههای تفسیر مدرن کتاب مقدس به عرصه تفسیر قرآن و با ظهور جریان هرمنوتیک مدرن و به چالش کشیده شدن قدسیّتِ اصلِ متن در حوزه تفسیر اسلامی نواندیشان به متن قرآن بهمثابه یک متن بشری نگریستند.
از آنجا که اصل حرکت اصلاح و بازسازی سنت تفسیری ریشه¬های صحیحی دارد و اقتضای مواجهه آن با مختصات دوره مدرن است، مسلمانان بایست خود برای گذار از این سنت به تفسیر جدید پیش¬قدم باشند. لذا تأمل در تحولات تفسیرپژوهی و آثار مثبت و منفی آن می¬تواند به تراز و تعدیل شدن حرکت¬های اصلاحی در حوزه تفسیر بینجامد. برآمد تفسیرپژوهی مستشرقان در سده اخیر و اندکی پیش از آن، حکم به بیاعتباری سنت تفسیری مسلمانان، احتمال مخدوع بودن آن و نابرخورداری از متدعلمی بود. پیشنهاد شد تفسیر اسلامی نیز در سایه داده¬های علمی جدید بازسازی شود. لذا می¬بایست با الگوریتمهای علمی روشمند شود.
طراحی و پیاده¬سازی الگوریتم¬های علمی برای تفسیر قرآن توسط محققان غیرمسلمان، هرچند می¬تواند از جهاتی روشنگر و افق¬گشا باشد اما به دلیل آنکه نقص طبیعی بیرونی¬گری دارد یعنی توسط کسانی انجام شده که در دامان این دین نبالیده¬اند و لذا بهطور طبیعی فاقد معرفت و همدلی لازم برای فهم دقیق هستند، حتی در مرحله تفسیر آفاقی هم، همواره توفیق علمی ندارد. تفسیر قرآن بهمثابه یک متن با الگوریتمهای علمی مشروط بر آنکه توسط باورمندان طراحی و نظارت شود، هرچند در استخراج پیام سطحی و اولیه متن می¬تواند موفقیت¬آمیز باشد، اما فقط گام اول را بهسوی هدف متن برمیدارد. این گام علمی با نگاه سرد آفاقی در نهایت فهمنده را از جهان اول متن عبور می¬دهد و به آستان جهان دوم که حامل غایت اصلی متن وحیانی است، می¬رساند.
هدف قرآن ترسیم مسیر تعالی نهادِ مخاطب- از کلی انسان، فرد با عنوان نبی، امام، قائد، عالم، متعلم، پدر، مادر، فرزند؛ جمع با عناوین خانواده، جامعه، امت، حکومت - با طی مدارج ابتغاءَ وجه الله، از طریق بیان حقایق تکوینی (واقعیات جهان و سنتها)، تبیین بایستههای فکری و عملی (از بیان ارزشها و هنجارها تا برنامهها و احکام و آیینها و مناسک) است. با ریز شدن در متدهای مدرن تفسیری و نیز تعمق در تراث تفسیرپژوهانه با رویکرد سلوکی به تفصیل آشکار شد که بسنده کردن به تفسیر آفاقی که محصول نهایی تفسیر مدرن است، با هدف متکلم و مخاطب این کلام تطابق ندارد؛ با صَرف توان فهمنده در عناصر تاریخی و ادبی و. ..، مقابل تجلی الهی از دریچه کلام مقدس حجاب می¬شود؛ آیات الهی را به عبارات ادبی تنزل می¬دهد؛ مراد الهی را تا حد فهم مخاطبان عصر نزول به زیر می¬کشد؛ به ذوبطون بودن قرآن و هم صنف نبودن آیات و اقتضائات تفسیری هر صنف و ذو مراتب بودن فهم فهمندگان و لزوم توجه به منابع فهم - یعنی معصومان علیهمالسلام و ادعیه مأثوره و. ..- بیتوجه است؛ از فرآیندهای تفکر و تطبیق و از همه مهمتر تأویل قاصر است و با محدود کردن فهمنده به سطح متن او را از مزایای عرفانی و ایمانی آن محروم میکند و در حد سیر آفاقی توقف می¬دهد. درحالی¬که از نظر باورمندان همه اینها در نهایت برای عبور از جهان اول متن سودمند است و با کشف مقاصد آیات نهایتاً شخص به آستانه جهان دوم می¬رسد که باید سیر انفسی آغاز کند و در جهان متن زیستی دیگر بیاغازد و در جهان متناظر آن یعنی درون خویش گام زند و به مواجهه مطلوب نهایی با متن مقدس نایل شود که همانا شریک الاذواق نبی شدن و مشارکت در بازآزمایی تجربه خطاب است.
پانویس و منابع
- ↑ نک: مقاله «چالههای استشراقی پیش روی مطالعات مدرن و روشمند قرآن». نگارنده این موضوع را در انجمن مباحثات قرآنی نیز ارائه داده و فایل صوتی آن در کانال تلگرامی آرشیو این انجمن قابل دسترسی است.
- ↑ برخی از اندیشوران معاصر اندیشه¬ای ارائه کرده¬اند که در شناخت گسست میان محصول تفسیر علمانی شده با مواجهه مطلوب با قرآن سودمند است. حسب این اندیشه جهان متن مقدّس، یعنی قرآن، در واقع شامل دو جهان متمایز است. جهان اوّل بازتابنده فرهنگ اعراب در عصر تنزیل وحی است، اما جهان دوّم جهانی است که حقایق الهی را بازمیتاباند و تقدّس متن قائم به آن است. بنابراین، جهان اوّل متن نقشی صرفاً ابزاری دارد و پلی است که خواننده را از جهان خود به جهان مقدّس متن، یعنی جهان دوّم، میرساند. (نراقی، 1390: 151-163).
- ↑ الگوریتم مجموعهای متناهی از دستورالعملها است که به ترتیب خاصی اجرا میشوند و مسئلهای را حل میکنند. الگوریتم بایست چهار شرط داشته باشد: شروع و پایان آن مشخص باشد؛ ترتیب اجرای مراحل مشخص باشد؛ به زبان دقیق و بدون ابهام بیان شود؛ تمام شرایط حل مسئله را در بر بگیرد. (نک: هوروویتس، ترجمه علیخانزاده، 1393: «فصل اول»)
- ↑ این همان اتفاقی است که از منظر محققان غربی برای انسان مدرن در سه زمینه رخ داده و منجر به طرح ایده غیبت یا کسوف خداوند شدهاست. از نظر ماکس وبر «راز زدایی یا تقدس زدایی از جهان بارزترین ویژگی جان مدرن است» (وبر، 1394: «179»). بر اساس این ایده، در تفسیر کلام مقدس با بازشدن پای نقدهای تاریخی و ادبی به حوزهی کتابهای مقدس، دریافت قدسی و دیگر مکالمهی عمیق وجودی که میان روح فرد دینورز و خداوندی که این کلام، سخن او محسوب میشد، دیگر صورت نمیگیرد (Buber, 1999, pp. 65-92).
- ↑ از امامان معصوم علیهم السلام روایت شده است که کتاب خدا بر چهار صورت است: عَلَی العِبارَةِ، وَ الإِشارَةِ، وَ اللَّطائِفِ، وَ الحَقائِقِ؛ فَالعِبارَةُ لِلعَوامِّ، وَ الإِشارَةُ لِلخَواصِّ، وَ اللَّطائِفُ لِلأَولِیاءِ، وَ الحَقائِقُ لِلأَنبِیاءِ علیهم السلام. (شعیری، بیتا:«41»)
- ↑ وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (الأعراف- 204).
1. قرآن کریم
2. موسوی خمینی، روحالله (1394). آدابالصلوة، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی(ره).
3. موسوی خمینی، روحالله. (بیتا). تعلیقات علی شرح فصوصالحکم و مصباحالانس، پاسدار اسلام.
4. . موسوی خمینی، روحالله. (1384). تفسیر سوره حمد، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی.
5. موسوی خمینی، روحالله. (1395). شرح دعای سحر، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی.
6. موسوی خمینی، روحالله. (1378). صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی.
7. موسوی خمینی، روحالله (1391). قرآن کتاب هدایت ازدیدگاه امامخمینی (س). صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی.
8. موسوی خمینی، روحالله. (۱۳71). شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی.
9. موسوی خمینی، روحالله. (2015). القرآن فيکلام الامامالخمینی. ترجمه مرکز النون للتألیف و الترجمة، جمعیة المعارف الاسلامیة الثقافیة.
10. ربین، اری. (1379). دستان ابولهب و غزال کعبه: نگاهی به تفسیر سوره مسد. ترجمه مرتضی کریمینیا. ترجمان وحی، 25، 66-60.
11. ربین، اری. (1388). رسول پوشانیده (تفسیر کلمات مزمل و مدثر). ترجمه مرتضی کریمینیا. بینات، 27، 16-28.
12. الخولی، امین. (1961). مناهجتجدید فیالنحو والبلاغة والتفسیر والأدب، دارالمعرفة.
13. شعیری، محمدبن محمد. (بیتا). جامعالاخبار، مطبعة حیدریة.
14. صفار، محمدبن حسن. (1404). بصائرالدرجات فیفضائل آلمحمد صلیاللهعلیهم، مکتبة آیةالله المرعشیالنجفی.
15. طه حسین. (1974). المجموعة الکاملة لمؤلفات الدکتور طهحسین(فیالصیف)، دارالکتاب.
16. مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی. (1388). مجموعه مقالات همایش اندیشههای قرآنی امامخمینی(س)، عروج.
17. نراقی، آرش. (1390). حدیث حاضر و غایب: مقالاتی در باب الهیات غیبت، نگاه معاصر.
18. وبر، ماکس. (1394). دین قدرت جامعه، احمد تدین، هرمس.
19. . ویلانت، رتراود. (1383). جریان شناسی تفاسیر قرآن در دوره معاصر، مهرداد عباسی، آینه پژوهش، 86، 130-145.
20. Buber, Martin. (1999). Eclipse of God, Humanity Books. Ch. V ” Religion and Modern Thinking”, pp. 65-92.
21. Carra de Vaux, Barron. (1913-1936). “Tafsīr”, in: Encyclopaedia of Islam, Brill.
22. Hayes, John H. Holladay, Carl R.)1987 (. Biblical Exegesis: A Beginner’s Handbook.
23. Neuwirth, Angelika. (2009). Qur'anic Readings of the Pslams. In The Qurʾān in Context: Historical and Literary Investigations Into the Qurʾānic Milieu, 733-777. Brill.
24. Rubin, Uri. (2007). The Hands of Abu Lahab and the Gazalle of the Kaba , in Jerusalem Studies in Arabic and Islam 33.
25. Rubin, Uri. (1993). The shrouded messenger: on the interpretation of al Mazzammil and al-Muddaththir in Jerusalem Studies in Arabic and Islam 16.