نگاهی به بلاغت کنایه در قرآن کریم

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

چکیده

زمانی که آیات قرآن کریم به گوش اعرابی رسیدکه خود در اوج بلاغت و فصاحت بودند، از زیبایی¬ها و زیورهای بلاغی آن به شگفت آمدند.کنایه یکی از وجوه بلاغی قرآن کریم است که در اصطلاح به کلامی گفته می¬شود که لازم معنی اصلی¬اش مقصودباشد، در حالی که اراده معنای حقیقی آن نیز جایز است. کنایه به سه دسته کنایه از موصوف، صفت و نسبت تقسیم می¬شود. هرآیه¬ای از قرآن کریم که کنایه در آن وجوددارد به انگیزه¬های مختلف مانند ترسیم معقول به محسوس، رعایت ادب و مبالغه و . . . به کار رفته است. نگارندگان این مقاله برآنند که در صفحاتی اندک و به صورت نمونه¬ای، مهم¬ترین انگیزه¬های کاربرد کنایه در قرآن کریم را و نیز نمونه هایی از کنایه را در این کتاب گرانسنگ بیان کنند. البته ناگفته پیداست که در صفحاتی اندک نمی¬توان دریایی از بلاغت و کنایه قرآن کریم را ذکر کرد.

واژه های کلیدی

بلاغت، کنایه، قرآن کریم، انگیزه¬های کاربرد کنایه


مقدمه

قرآن کريم اين کتاب آسماني که سرچشمه تمام سخنان زيبا و دلنشين و والاترين متن ادبي مبتکرانه است و اعتقاد راسخ ما بر اين مي-باشد که فرستنده آن، از هر گونه تحريف محافظش مي¬کند که :﴿ إِنَّا نحَْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لحََافِظُون ﴾( حجر /9 ) داراي آياتي با موضوعات مختلف از جمله : پند و اندرز ، قصص ، احکام ، تبشير ، انذار و ... مي باشد که از جنبه¬هاي متفاوتي مانند: لغوي ، صرفي ، نحوي ، بلاغي ، علمي ، تاريخي ، تصوير پردازي ، قصه پردازي ، و ... قابل بررسي و تأمل مي باشد و پس از هر بار بررسي و تعميق بيشتر جنبه هاي اعجاز برانگيز آن روز به روز بيش از پيش براي بشر آشكار مي گردد. اگر قرآن کریم را برترین و والاترین کتابی بدانیم که تاکنون جهانیان به چشم دیده اند سخنی به گزافه و از سر تعصب نگفته ایم. با قرائت این کتاب مقدس و اندکی تفکر و تدبر در آیات روح بخش آن به سادگی می توان به شیوایی و پختگی و فصاحت و بلاغت کلام خداوند سبحان پی برد. ساختار آیه ها، استفاده دقیق و مناسب از کلمات، آهنگ دلنشین و موزون و بلاغت بی نظیر آن موجب شده است پس از گذشت 1400 سال از نزول این معجزه ی جاوید، باز هم کسی توان تحدّی و مقابله با کلام خداوند متعال را نداشته باشد. از ویژگی های علم بلاغت، علاوه بر شیوایی و رسایی کلام، قدرت تأثیرگذاری و برانگیختن عواطف و احساسات انسانی است. این عمل در خلال اصول و قواعد و اموری صورت می گیرد که کنایه یکی از آنهاست. مقاله حاضر می کوشد با استفاده از روش تحلیلی- اسنادی و با استفاده از متن قرآن کریم و تفاسیر مختلفی که درباره آن نگاشته شده است ضمن تعریفی از کنایه و انگیزه ها و کاربرد آن در قرآن کریم ، به ذکر نمونه هایی از آیاتی بپردازد که کنایه در آنها به بهترین شکل ممکن بیان شده است.

مفهوم شناسی کنایه

یکی از عناصر¬ و ابزار¬های تصویرگری که شاعر به مدد آن عواطف و احساسات خود را هنرمندانه و مژثر ارائه می کند، کنایه است. کنایه در لغت از مصدر کنیتُ بکذا و کنیتُ عن کذا و کنوتُ می باشد که در اصطلاح کلامی است که لازم معنای اصلی اش مقصود باشد در حالی که اراده ی معنای حقیقی آن نیز جایز است یعنی برعکس مجاز. در کنایه انتقال از لازم به ملزوم صورت می پذیرد به عنوان مثال از بلند بودن دسته شمشیر به بلندی قامت پی برده می شود ولی در مجاز از شیر به شجاعت و دلاوری پی می بریم( قزوینی،2008: 166). کنایه نشانه¬ای از نشانه های بلاغت است و از اسرار بلاغت آن این است که حقیقت را در شکل های متعدد و همراه با برهان عرضه می¬دارد. از دیگر اسباب بلاغت کنایه آن است که بر تن معانی، لباس¬حسیات و ملموسات می¬پوشاند و هم چنین از خواص کنایه این است که می توان مطالب پوشیده را با ایما و اشاره بیان کرد( هاشمی، 1383: 309). " کنایه در لغت به معنی پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح سخنی است که دارای دو معنی قریب و بعید باشد، و این دو معنی لازم و ملزوم یکدیگرند"( ثروت،1364: 3).

تجلیل در تعریف کنایه می¬گوید:" کنایه در زبان هنر بیان، عبارت است از ایراد لفظ و اراده¬ی معنای غیر¬حقیقی آن، آن گونه که بتوان معنی حقیقی آن را نیز اراده کرد"( تجلیل، 1362: 84). هرگاه کسی نتواند و یا نخواهد مقصود خود را به شکل معمولی بیان کند، از کنایه بهره می¬گیرد. پس در واقع " کنایه نوعی مجاز است که ایهام دارد، این ایهام علاوه بر این که به کلام عادی رنگی از ظرافت می دهد، وسیله¬ای است برای ادای سخن بی پرده که بیانشان دشوار است"( البرز، 1381: 130).

انگیزه های کاربرد کنایه در قرآن کریم

1- ترسیم معقول به محسوس در آیه ی کریمه ی" وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا"( فرقان/ 74) قرة أعین کنایه از شادمانی و سرور که امری معقول است می باشد که در قالب یک امر محسوس بیان شده است. 2- ایجاز در آیه ی " وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ" (قصص/10) خداوند عزّ و جلّ :کلمه ی " فارغا" را کنایه از دور شدن و از بین رفتن نگرانی و ترسی آورده است که مادر حضرت موسی (ع) بعد از به آب انداختن فرزندش دچار آن شده است بنابر این کلمه ی " فارغا" به معنی از بین رفتن نگرانی و بازگشت آسایش خاطر به وی می باشد(باطاهر، 2008: 304). 3- اشاره به عظمت خداوند متعال آیه¬ی " هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحاً لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ"( اعراف/ 189) بیانگر عظمت والای الهی است. علامه طباطبایی (ره) می فرماید: " خداوند نفس واحدة" را کنایه از حضرت آدم(ع) آورد و علت آن که به اسم حضرت آدم(ع) تصریح نکرده است که به قدرت عظیم خداوند توجّه دهد، این همه انسان را از یک تن آفریده است"( طباطبایی، 1396، ج8: 488). 4- رعایت احترام آنگاه که مکنی عنه چیزی باشد که آشکارا سخن گفتن از آن موجب عیب و شرمساری باشد از کنایه بهره گرفته می شود مانند " هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحاً لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ"( اعراف/ 189) که " تغشاها" کنایه از جماع و آمیزش است( مراغی، 2002: 309/ زرکشی، 1990، ج2: 417) و نیز خداوند متعال در آیات دیگری مانند "أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِكُمْ"( بقره/ 187) از الرفث و در "أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا"( نساء/ 43) از ملامسه استفاده نموده است. 5- ذکر الفاظی زیباتر از لفظ اصلی در آیه ی"وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ" ( واقعه/ 34) فُرُش جمع فراش است؛ فراش به معنی هرگونه چیز گستردنی که می گسترانند اما در این آیه با توجه معنای کلمه ی " مرفوعه" به معنای زنان و بانوانی است گه در عقل و زیبایی و کمال در درجه ی والایی قرار دارند. 6- تقبیح کار و ابراز تنفر از آن خداوند متعال در آیه ی " الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُوْلَئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ"( نور/ 26) " الخبیثات للخبیثین" را کنایه از زناکاران آورده است تا زنا را کاری زشت نشان داده و مردم را از آن متفر سازد( باطاهر، 2008: 806/ زرکشی، 1990، ج3: 477). 7- مبالغه کنایات فراوانی در قرآن کریم جهت مبالغه آمده است مانند " وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاء وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ"( مائده/64)." یهودیان منکر قدرت و نفوذ اراده خداوند متعال در جهان بودند و اعتقاد داشتند خداوند در انفاق و بخشش و روزی به موجودات ناتوان است. از باورهای بسیار آنها عقیده به بسته بودن دست خدا بود. مردمی که گرفتار بخل بوده و از انفاق و یاری دیگران خودداری می کردند مورد لعنت خداوند قرار گرفته و از رحمت الهی دور شدند( هاشمی رفسنجانی، 1374، ج5: 477). 8- توجه به سرانجام عمل "تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ"( مسد/1) این آیه کنایه است از اینکه ابولهب جهنمی است و سرانجام او، جاودان ماندن در شعله های آتش است. 9- توبیخ و ملامت مانند فرموده ی خداوند متعال به حضرت عیسی (ع)" ) وَإِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَـهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ"( مائده/ 116) که کنایه از این است که حضرت عیسی( ع) و مادرش هیچ گناهی ندارند و پیروان نصاری که حضرت عیسی (ع) را می پرستیدند با اهانت و توبیخ مورد خطاب قرار گرفته اند(باطاهر، 2008: 302). 10- ذم و نکوهش آیه ی " أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ" رعد/ 19) کنایه از کسانی است که متذکر نمی شوند در حکم چهارپایان و بی خردان می باشند. لازم به ذکر است که انگیزه های ذکر کنایه بسیار فراتر از این مقال بوده و نگارندگان تنها به ذکر مواردی جهت آشنایی بیشتر خوانندگان با این مطلب نموده اند.

تقسیم کنایه

1- از لحاظ معنا و مفهوم 1-1- کنایه از موصوف: یعنی مفهوم برخاسته از کنایه، معنای موصوفی دارد به طوری که می توان صفتی را برای آن ذکر نمود. 2-1- کنایه از صفت: یعنی مفهوم برخاسته از منایه، معنای وصفی دارد به طوری که می توان برایش موصوفی را ذکر نمود. 3-1- کنایه از نسبت: یعنی مفهوم کنایه صفتی را برای چیزی اثبات و یا ازآن نفی کند(رجایی، 1379: 329). 2- از لحاظ وسائط و لوازم 1-2- ایماء: وسائط اندک است و ربط بین معنای اول و دوم آشکار است و این کنایه رایج ترین نوع آن است. 2-2- تلویح: وسائط بین لازم و ملزوم متعدد باشد و این امر معمولا فهم مکنی عنه را دشوار می کند. از این رو تلویح عکس ایماء است. 3-2- رمز: وسائط در آن خفی است به طوری که می توان گفت اصلا نمی شود وسائط را دریافت و در نتیجه انتقال از معنی ظاهر به باطن دشوار و گاهی غیرممکن است. 4-2- تعریض: کنایه ای است خصوصی بین دو نفر رد و بدل می شود و معمولا برای دیگران چندان آشکار نیست یا اساسا در نظر دیگران تعریض محسوب نمی شود( قزوینی، 2008: 168). دکتر شمیسا درباره تعریض می گوید:" این نوع کنایه، جمله یا عبارتی است اخباری که مکنی عنه آن هشدار به کسی یا نکوهش و یا مسخره کردن باشد و از این رو مخاطب را آزرده می کند"( شمیسا، 1381: 96).

کنایه از موصوف

"أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ"( زخرف/18) منظور از کسانی که در زیور و زینت پرورش می یابد زن یا دختر است( بحرانی، بی تا: 42). زوبعی در این باره می گوید:" پرورش یافتن در زیور و عجز و ناتوانی از ستیز و جدل از صفت های ویژه ی دختران و زنان است پس مجموع این دو، کنایه از زن یا دختر است( زوبعی، 1996: 113). " وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاء اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ"( فصلت/19) که یوم یحشر کنایه از روز قیامت است. "وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ"( فصلت/21). علامه طباطبایی (ره) در تفسیر خویش جلود را کنایه از آلت تناسلی انسان دانسته است که خداوند متعال به خاطر رعایت ادب از ذکر آن خودداری نموده است( طباطبایی، 1396، ج17: 575). "مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كَانَا يَأْكُلاَنِ الطَّعَامَ انظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الآيَاتِ ثُمَّ انظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ"( مائده: 75). " کانا یأکلان الطعام" کنایه از چیزی است که در نتیجه غذا خوردن از انسان دفع می شود که به خاطر رعایت ادب ذکر نشده است ( علی الصغیر، 1999: 150). "وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ"( واقعه/ 34) که " فرش مرفوعة" کنایه از زن یا دختر است. "إِنَّ هَذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ"( ص/ 23) که نعجة کنایه از زن است. "وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا" نساء/34) که " واهجروهنّ فی المضاجع" کنایه از ترک آمیزش جنسی در بستر است( مکارم شیرازی و همکاران، 1386، ج3: 470). "فَقَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَن ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ"( ص/32) که حتی توارت بالحجاب کنایه از خورشید است. "كَلَّا إِذَا بَلَغَتْ التَّرَاقِيَ"( قیامة/26) کنایه از روح برآمده است. "عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ"( نبأ/2) معنای لغوی نبأ" خبر مهم و سودمندی که از آن یقین و یا گمان غالب حاصل گردد و در اصل به هر خبری نبأ گفته نمی شود... خبری که به آن نبأ اطلاق می شود باید خالی از دروغ باشد"(راغب اصفهانی، 1412: 740). در منحرر الوجیز آمده است" ابن عباس و قتاده معتقدند که منظور از نبأ شریعتی است که پیامبر (ص) آورده است و مجاهد و قتاده معتقدند که منظور قرآن است، و همچنین قتاده گفته است مقصود از نبأ، براگیخته شدن از قبرهاست"( اندلسی، 1413، ج5: 423). "وَبَنَيْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعًا شِدَادًا"(نبأ/12) که سبعا کنایه از طبقه های هفتگانه آسمان است. "وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاء ثَجَّاجًا"( نبأ/14) که کنایه در کلمه ی معصرات است" مقصود از معصرات بادهایی است که ابرها را منسجم و فشرده می گردانند و نیز از قول مجاهد چنین آمده که مقصود از آن، بادهای طوفان زاست"( زمخشری، 1418، ج4: 684).

کنایه از صفت

"ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ"( بروج/15) که کلمه ی عرش در خود بار معنایی عظمت و اقتدار الهی را دارد. "ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ"(تکویر/20) که کلمه ی " عرش" در اینجا به قدرت و تمکین جبرئیل اشاره دارد. "فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ"( زلزال/7) که ذرة در لغت به معنای غبار ریز و یا مورچه ای بسیار ریز است. طبرسی می گوید:" ذرة گرد و غباری است که در پرتوی نور خورشید دیده می شود"( طبرسی، 1408، ج2: 769). عبارت" مثقال ذرة" کنایه از اعمال ناچیز و اندک است. "وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمْ يَتَغَامَزُونَ"( مطففین/30). کنایه در این ایه در واژه ی " یتغامزون" نهفته است که از ریشه ی " غمز " است. " غمز در اصل اشاره کردن با ابرو و یا دست به عنوان عیبجویی و اهانت است"(راغب اصفهانی، 1412: 565). در باطن واژه ی " غمز" معنای طعن و استهزاء نهفته شده است و در حقیقت این کنایه تعریضی است که مؤمنان خطاب به کافران بیان می کنند. "وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ"( مسد/4) خداوند در سوره ی مسد از ابولهب و همسرش سخن می گوید و به سرانجام تیره و تارشان اشاره کرده و به همسر ابولهب لقب هیزم کش می دهد" خداوند عبارت " حمالة الحطب" را کنایه از زن سخن چینی آورده که شر و بدی برمی انگیزد و رابطه ی میان دونفر را به هم می زند"( حسینی، 1413: 778). نیشابوری در تفسیر خود می گوید:" حمالة الحطب زن سخن چینی است که میان مردم آتش دشمنی می افکند"( نیشابوری، 1405، ج2: 895). "لَّيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ"(غاشیه/6) خداوند در این سوره به توصیف حال بدکاران و نیکوکاران پرداخته است. ضریع غذایی است که شتران و حیواناتی که به خوردن خار و خاشاک عادت و تمایل دارند از آن روی برگردانند. گفته شده که مقصود از آیه این است که برای کافران هیچ غذایی وجود ندارد چرا که ضریع، جدای از انسان، خوراک چارپایان هم نیست. این عبارت مانند اینست که گفته شود فلانی سایه ای جز خورشیدندارد یعنی اصلا سایه ای ندارد( رصافی، 1411، ج15: 312). "وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّكْنُونٌ"( طور/24) که لؤلؤ مکنون کنایه از صفت بکر و تازه است. "وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا"( اسراء/ 29) که " الید المغلولة" کنایه از صفت بخل و "الید المبسوطة" کنایه از صفت تبذیر است( زوبعی، 1996/ 113). "وَلَمَّا سُقِطَ فَي أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْاْ أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّواْ قَالُواْ لَئِن لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ"( اعراف/149) که لما سقط فی ایدیهم کنایه از صفت پشیمانی و ندامت است. "وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِينٌ"( صافات/48) که قاصرات الطرف کنایه از صفت عفت و نجابت است. "إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا"( فتح/10) که یدالله فوق أیدیهم کنایه از محکم بودن عهد و پیمان و مورد تأکید قرار دادن آن می باشد"( نصریان، 1380: 148). "وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّماوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ"(زمر/67) که کنایه از سیطره ی خالق هستی بر امور آسمانهاست( هاشمی رفسنجانی، 1374: 205). "الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى"(طه/5) این ایه کنایه از صفت سیطره ی الهی بر کائنات می باشد( غریب علی علام، 1993: 244).

کنایه از نسبت

"الْقَارِعَةُ *مَا الْقَارِعَةُ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ"( قارعه/3-1) این ایات عظیم الشأن کنایه از نسبت روز قیامت است و خداوند بلند مرتبه به صراحت از روز قیامت نام نبرده است بلکه روز قیامت را در قالب این آیات بیان ساخته است( علی الصغیر، 1999: 150). "الم * ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ"( بقره/ 3-1) در این آیات شریفه مسأله ی هدایت در قالب کنایه از نسبت از منافقین سلب شده یعنی این کتاب هدایتگر مشرکان و منافقین نیست. "قُلْ إِن كَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ"( زخرف/81) در این ایه نسبت فرزند داشتن از خداوند متعال سلب شده است. "وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَى حِمْلِهَا لَا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَمَن تَزَكَّى فَإِنَّمَا يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ"(فاطر/18) در این ایه از کسانی که از خداوند در نهان نمی هراسند نسبت انذار سلب شده است. "تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ"(مسد/1) تبّ و تباب به معنای زیان پی در پی است. خداوند در این سوره و با این تعبیر، ابولهب را زیانکار و خسران دیده معرفی کرده و به سرانجام تباه وی اشاره می کند. اسناد واژه ی " تبّ" به دستان ابولهب کنایه از نابودی و هلاکت است" یعنی ابولهب جهنمی است و عاقبت به آتش خواهد افتاد"( سیوطی، 1382، ج2: 157). "أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ"( فیل/2) نسبت دادن مکر و حیله به گمراهی و ضلالت، کنایه از تباهی و باطل شدن نیرنگ ابرهه و سپاهیانش است. "وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا"(نصر/2) در این ایه اسناد فعل( یدخلون) به گروه اسمی ( دین الله) کنایه از نسبت است. در ایه تعبیر( یدخلون فی دین الله) لازم است و مقصود اصلی خداوند که همان اسلام اوردن است، ملزوم است. "أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ"(انشراح/1) این آیه کنایه از سعه ی صدر و قدرت تحمل پیامبر(ص) است.

نتیجه گیری

کتاب گرانسنگ قرآن کریم، کتابی است که با نزول آن بر قوم عرب که همگی در اوج بلاغت و فصاحت بودند، موجب تحیر و سرگشتگی آنان گشته و عناوینی مثل جادو بر آن نهادند. با دقت نظر در متن والای قرآن می توان دریافت که شیوایی و رسایی آن بسیار بالاتر از حد تصور عامه است و این امر به وحیانی بودن آن بر می گردد. یکی از بالاترین مرتبه های بلاغت، کنایه محسوب می شود که زیبایی خاصی به کلام می دهد که اوج این مسأله را در قرآن کریم شاهدیم. خداوند متعال با زیبایی خاصی کنایه های فراوانی را در کنایه از صفت، موصوف و نسبت آورده است. این کار به انگیزه های گوناگونی صورت گرفته است که در متن مقاله به پاره ای از آنها اشاره شده است.


منابع

1- قرآن کریم.

2- البرز، پرویز( 1381)، گامی در قلمرو شعر و موسیقی، تهران: انتشارات آن، چاپ دوم.

3- اندلسی، ابی محمد عبدالحق بن غالب بن عطیه(1413)، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، چاپ اول، بیروت: دارالکتب العلمیة.

4- باطاهر، د بن عیسی(2008)، البلاغة العربیة مقدمات و تطبیقات، چاپ اول، طرابلس: دارالکتاب الجدید المتحدة.

5- بحرانی، میثم(بی تا)، اصول البلاغة، چاپ اول، قاهره: دار غریب.

6- تجلیل، جلیل(1362)، معانی و بیان، چاپ اول، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.

7- ثروت، منصور(1364)، فرهنگ کنایات، چاپ اول، تهران: چاپخانه سپهر.

8- حسینی، سید جعفر(1413)، اسالیب البیان فی القرآن، چاپ اول، تهران: مؤسسه چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

9- راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1412)، المفردات فی غریب القرآن، چاپ اول، بیروت: دارالعلم.

10- رجایی، محمد خلیل(1379)، معالم البلاغة، چاپ پنجم، شیراز: انتشارات دانشگاه شیراز.

11- رصافی، محمود(1411)، الجدول فی اعراب القرآن و صرفه و بیانه، چاپ اول، بیروت: مؤسسة الإیمان.

12- زرکشی، محمد بن عبدالله(1990)، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق عبدالرحمن المرعشلی و همکاران، چاپ اول، بیروت: دارالمعرفة.

13- زمخشری، جارالله (1418)، اکتشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، تحقیق و تعلیق شیخ عادل احمد عبدالموجود و شیخ علی محمد معوّض، چاپ اول، ریاض: مکتبه العبیکان

14- زوبعی، محمد(1996)، البلاغة العربیة البیان و البدیع، چاپ اول، قم: دارالنهضة العربیة.

15- سیوطی، جلال الدین( 1382)، الاتقان فی علوم القرآن،، ترجمه سید محمد دشتی، قم: دانشکده اصول الدین.

16 - شمیسا، سیروس(1381)، بیان و معانی، چاپ هفتم، تهران: انتشارات فردوس.

17- طباطبایی، محمد بن حسین (1396)، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ سوم، قم: دارالکتب الاسلامیه.

18- طبرسی، ابوعلی الفضل بن حسن(1408)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تصحیح و تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی و سید فضل الله یزدی طباطبایی، چاپ دوم، بیروت: دارالمعرفه.

19- علی الصغیر، محمد حسین(1999)، اصول البیان العربی فی ضوء القرآن الکریم، چاپ اول، بیروت: دارالمؤرخ العربی.

20- غریب علی علام، عبدالعاطی(1993)، البلاغة العربیة بین الناقدین الخالدین عبدالقاهر الجرجانی و ابن سنان الخفاجی، چاپ اول، بیروت: دارالجیل.

21- قزوینی، جلال الدین محمد بن عبدالرحمن خطیب(2008)، تلخیص المفتاح، با مقدمه د. یاسین ایوبی، چاپ اول، بیروت: المکتبة العصریة.

22- مراغی، احمد مصطفی(2002)، الموجز فی تاریخ البلاغة، چاپ اول، دمشق: دارالفکر.

23- مکارم شیرازی، ناصر و همکاران(1386)، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیة.

24- نصریان، عبدالله(1380)، علوم بلاغت و اعجاز قرآن، چاپ هشتم، تهران: سمت.

25- نیشابوری، محمد بن ابی الحسن(1405)، ایجاز البیان عن معانی القرآن، تحقیق حنیف بن حسن القاسمی، چاپ اول، بیروت: دارالغرب الإسلامی.

26- هاشمی، سید احمد(1383)، جواهر البلاغه، چاپ چهارم، قم: نشر قدس رضوی.

27- هاشمی رفسنجانی، اکبر(1374)، تفسیر راهنما، قم: دفتر تبلیغات اسلامی.