نقد و بررسی تعریفهای مسلمانان از معجزه
چکیده
از زمان رایج شدن اصطلاح «معجزه» تاکنون، مسلمانان تعریف¬های گوناگونی را برای آن نوشته¬اند. این تعریف¬ها در اغلب مؤلّفه-ها با یکدیگر برابرند. هریک از صاحب¬نظران، به¬گونه¬ای برخی از مؤلّفه¬های این تعاریف را مورد نقد و بررسی قرار داده¬اند. امّا تاکنون کسی کلّیت اصطلاح «معجزه» و تمام مؤلّفه¬های آن را مورد نقد و بررسی قرار نداده است. این پژوهش درصدد است تا مشترکات این تعاریف را یافته و مورد ارزیابی قرار دهد. در پایان نگارنده به این نتیجه رسید که اصطلاح «معجزه» دارای بار منفی است که نمی¬توان آن را عنوان مناسبی برای قرآن و سایر اعمال تعالی بخش پیامبران معرفی کرد. همچنین تمامی مؤلّفه-های آن نیز نقد پذیر است و لذا این مؤلّفه¬ها نیز نه جامع همه¬ اعمال خارق¬العاده¬ پیامبران بوده و نه مانع از وارد شدن برخی از مفاهیم دیگر در این تعریف می¬شوند.
واژگان کلیدی
نقد، تعریف معجزه، مسلمانان.
1- مقدمه:
کلمه¬ی «معجزه» به همان معنای اصطلاحی آن در کتب قرن¬های اوّل تا سوّم وجود نداشت. از قرن چهارم به بعد برای اولین بار شاهد وجود این کلمه در کتاب¬های مختلفی هستیم. به¬علّت نوپابودن آن، ابتدا با کلماتی همچون «الدلاله، الباهره، الآیه، الأعلام و...» بدون قرار گرفتن «واو» بین آن¬ها همنشین شده(به¬عنوان نمونه رک: أحكام القرآن للجصاص، ج4، ص213: الآيات المعجزة والدلائل الباهرة) و پس از مدّتی بین این کلمات «واو» قرار گرفته(به¬عنوان نمونه شیخ صدوق کتابی تحت عنوان «دلائل¬الأئمّه و المعجزاتهم» داشته است: نجاشی، ص391) و سپس در تمامی کتُب در قرن¬های بعدی به¬تنهایی رایج شد. کلمه¬¬ی «معجزه» پس از مطرح شدن نظریه¬ی «إعجاز قرآن» و تعمیم آن برای تمامی اعمال خارق¬العاده¬ی پیامبران بوجود آمد و لذا یک اصطلاح جدید است. هریک از دانشمندان علوم دینی تعاریف گوناگونی را برای آن رقم زدند. هریک از این تعریف¬ها به مقتضای مذهب و گرایش فکری نویسندگان آن¬ها با یکدیگر متفاوت می¬باشند. تاکنون پژوهش مستقلی که به نقد و بررسی مؤلّفه¬های این تعریف¬ها بپردازد صورت نگرفته است و لذا ضرورت انجام چنین مقاله¬ای همچنان احساس می¬شود. در این مقاله، نگارنده با روش توصیفی – تحلیلی به دنبال پاسخ دادن به این پرسش است که آیا اصطلاح «معجزه» از نظر مفهومی می¬تواند عنوان مناسبی برای معرفی قرآن و اعمال خارق¬العاده¬ی پیامبران باشد و همچنین مؤلّفه¬هایی که مسلمانان برای این اصطلاح تعریف کرده¬اند، دارای چه ویژگی¬هایی می¬باشند.
2- سیر ایجاد اصطلاح «معجزه»
کلمه¬ی «معجزه» در هیچ¬یک از کتب عهدین وجود نداشته و به¬جای آن از عباراتی همچون «آیت/آیات، عجیب/عجایب و قوّت/قوّات» استفاده شده است. در قرآن مجید نیز به¬جای این اصطلاح از کلماتی همچون «آیه/آیات، بیّنه/بیّنات، برهان/برهانان و سلطان مبین» استفاده شده است. در کتب قرن اوّل، دوّم و سوّم نیز این کلمه به چشم نمی¬خورد. حتّی در آثار دانشمندانی همچون «نظّام» و «جاحظ» که به عقیده خیلی از افراد، از بنیان¬گذاران نظریه¬ی «إعجاز قرآن» بوده¬اند نیز این اصطلاح به¬چشم نمی¬خورد. ریچارد مارتین می¬نویسد: «جاحظ که متکلّمی بصری بود می¬گفت؛ عناصر ساختاری و ادبی(تألیف و نظم) قرآن از دیگر گفتارهای فصیح برتر است. با این حال به¬نظر می¬رسد که او جلوتر از این نرفته و به تعریف «اعجاز قرآن» بر مبنای این برتری ادبی نپرداخته است»(مارتین، ص8). باقلانی در مقدمه¬ی کتاب إعجاز القرآن درباره¬ی کتاب نظم القرآنِ جاحظ چنین گفته است: «جاحظ کتابی در زمینه¬ی نظم قرآن تصنیف نموده که در آن بر گفته¬ی متکلمان پیش از خود چیزی نیفزوده و از معنای پوشیده و پنهان معجزه پرده بر نداشته است»(باقلانی، ص7-6). محمود محمد شاکر نیز می¬گوید: «واژه¬ای که جاحظ به آن نزدیک بود امّا در سخنانش وجود ندارد، ناگهان در کتابی که واسطی تألیف نمود یافت گردید». تمامی این مطالب دلالت بر نبودن واژه¬ی «معجزه»، قبل از قرن چهارم هجری دارد.
3- لغت¬پژوهی «معجزه»
«معجزه» از ریشه¬ی «عَجَزَ» است. تمام افرادی که پژوهشی را درمورد کلمه¬ی «معجزه» سامان داده¬اند، در ابتدا به واژه¬پژوهی آن پرداخته¬اند و آن را طبق معنای لغوی¬اش تعریف نموده¬اند. غافل از اینکه در کتاب¬های لغت قرن¬های اوّل تا سوّم هجری این کلمه وجود ندارد. صاحبان معاجم با وجود اینکه تعداد زیادی از مشتقات «عجز» را تعریف کرده¬اند، اما کلمه¬ی «معجزه» را نه¬تنها در ذیل ریشه¬ی «عجز» بلکه در کل کتاب خود نیاورده¬اند. این کتاب¬ها عبارتند از: العین(فراهیدی، ج1، صص216-215)، الجیم(شیبانی، ج2، ص245)، الغریب المصنف(قاسم بن سلام، ج1، ص124)، جمهرۀ¬اللغه(ابن درید، ص470)، المحیط فی-اللغه(اسماعیل بن عباد، ج1، ص242)، معجم مقاییس اللغه(ابن فارس، ج4، ص232) و المحکم و المحیط الاعظم(ابن سیده، ج1، ص298). اوّلین نفری که «معجزه» را در کتابش می¬آورد، محمد بن احمد بن ازهری(370ق) در «تهذیب اللغه» است، البته ایشان ذیل ریشه¬ «عجز» 22 کلمه از مشتقات آن را معرفی کرده ولی کلمه «معجزه» را تعریف نکرده است(ازهری، ج1، ص219). ولی در 5 جای کتاب لغت خود(همان: ج1، ص5(2بار) ؛ ج6، ص14 ؛ ج10، ص113 ؛ ج15، ص456)، از «مُعجزه» به همان معنای مصطلح امروزیِ آن یاد می¬کند. این حاکی از آن است که کلمه¬ی «معجزه» برای صاحبان این معاجم ناشناخته بوده است، زیرا هیچ دلیلی برای نیاوردن این کلمه در کتاب¬های خود نداشته¬اند. درنتیجه واژه¬ی «معجزه» یک اصطلاح است که برخی از افراد آن را بوجود آورده¬اند و فقط می¬بایست آن را براساس معنای اصطلاحی¬اش تعریف نمود وگرنه دچار خلط در معنای لغوی و اصطلاحی می¬شویم.
3- معنای اصطلاحی «معجزه»
1-3- تعریف «معجزه» از منظر علمای شیعه شیخ مفید می¬فرماید: «معجزه امر خارق¬العاده¬ای است که با ادّعای نبی یا امام مطابقت دارد و به همراه تحدّی است، به¬گونه ای که بشر از آوردن مثل آن عاجز و ناتوان است»(مفید، ص35). خواجه نصیرالدین طوسی معجزه را این¬گونه تعریف می¬کند: «معجزه آوردن امر غیر عادّی یا نفی آن¬چه عادتاً تحقّق دارد را گویند البته باید خارق¬عادت بوده و مطابق با ادّعا نیز باشد»(نصیرالدین طوسی، ص214). ابن میثم بحرانی می¬نویسد: «معجزه عبارت¬است از امر خارق¬العاده¬ای که به¬عنوان دلیل برای نبوّت و پیامبری آورده می¬شود، و همراه با تحدّی و مبارزه طلبی بوده و دیگران از آوردن نظیر آن عاجز می¬باشند»(بحرانی، ص127). محمد جواد بلاغی نیز می¬نویسد: «معجزه؛ کاری خارق¬العاده و خارج از محدوده¬ی توانایی بشری و قوانین و یادگیری است که به خواست و عنایت خدا مدّعی نبوّت آن را می¬آورد تا نشانه¬ی صدق گفتار پیامبر و حجّت او در ادّعایش باشد»(بلاغی، ص3). آیت الله خویی می¬نویسد: «معجزه چیزی است که مدّعی منصب الهی می¬آورد به¬طوری که خرق¬عادت(خرق نوامیس طبیعت) باشد و دیگران از آوردن مثل آن عاجز بوده، تا شاهد صدق ادّعای آن منصب الهی باشد»(خویی، ص35). شهید مطهری(ره) معتقد است که؛ «معجزه یعنی کاری که دیگران در مقابل آن ناتوانند و کسی دیگر قادر به انجام آن نیست. ایشان واژه «خرق¬عادت» را که برخی به¬جای معجزه نقل می¬کنند، مناسب نمی¬دانند و معتقدند که این کلمه برداشتی است که اشاعره از معنای معجزه داشتند و می¬نویسند: اصولاً در قرآن نه کلمه معجزه استعمال شده و نه خرق¬¬¬¬¬¬¬¬عادت، قرآن لفظ دیگری را به کار برده و آن کلمه «آیت» است که به¬نظر می¬رسد از هر دو کلمه معجزه و خرق¬عادت رساتر به مقصود است. آیت یعنی نشانه و یا دلیل محکم. معجزه همان دلیل محکمی است که ادّعای نبوّت را اثبات می¬کند و به همین مناسبت نیز «آیت» خوانده می¬شود»(مطهری، ج2، صص140-139). از معاصرین، جعفر سبحانی در این باره می¬نویسند: معجزه اختصاص به ادّعای نبوّت ندارد بلکه شامل ادّعای امامت و هر ادّعای الهی دیگر نیز می¬شود. مانند مسلمانی که برای اثبات حقّانیت دین اسلام اقدام به مباهله می¬کند. این کار نیز البته معجزه محسوب می¬شود. پس صحیح در تعریف معجزه این است که گفته شود: معجزه فعل خارق¬عادتی است که مدّعی منصب الهی به¬عنوان شاهد و دلیل برای صدق ادّعایش می¬آورد(سبحانی، ص260). 2-3- تعریف معجزه از منظر برخی از علمای اهل سنّت ابوبکر باقلانی می¬نویسد: «معجزه از افعال خدا، خارق عادت و مطابق ادعای انبیا و همراه تحدّی برای آوردن مثل آن است»(باقلانی، ص11). ایجی که از متکلّمان اهل¬سنّت است می¬نویسد: «معجزه بر حسب اصطلاح در نزد ما عبارت¬است از آن¬چه به وسیله آن قصد شود که راستگویی مدّعی نبوّت را ظاهر کند»(ایجی، ص222). بسیاری از علمای اهل سنّت همچون: (تفتازانی، ج5، ص11) و (سیوطی، ج2، ص238) «معجزه» را چنین تعریف کرده¬اند: «امر خارق¬عادتی که همراه با تحدّی و سالم از معارضه باشد». 3-3- تفاوت تعاریف فریقین در تعاریفی که دانشمندان مسلمان از معجزه دارند، تفاوت¬هایی به چشم می¬خورد. برخی از آن¬ها در تعاریف خود جملاتی را از دیگری کمتر و برخی بیشتر ارائه داده¬اند. مثلاً شهید مطهری(ره) خرق¬عادت را نمی¬آورد و... ولی تفاوتی که تعاریف شیعیان را از اهل تسنّن متمایز می¬نماید این است که شیعه منصب الهی را اعم از نبوّت و امامت می¬داند اما اهل سنّت منصب الهی را تنها برای انبیاء قائل هستند. 3-3- مشترکات تعاریف فریقین با مطالعه اکثر تعاریفی که مسلمانان از معجزه ارائه داده¬اند می¬تواند گفت که معجزه عبارت¬است از: • (1): تحقق امری که عادتاً واقع نمی¬شود و یا نفی امری که به¬طور عادّی صورت می¬پذیرد. • (2): برای اثبات صدق رسالت(یا امامت؛ براساس نظر شیعیان) و مطابق با ادّعای او باشد. • (3): بر خلاف نظام عادی جهان بوده، یعنی خارق¬العاده باشد. • (4): مردم به هنگام معارضه با آن از انجام دادن آن ناتوان گردند، یعنی همراه با تحدّی باشد. • (5): از قلمرو تعلیم و تعلّم بیرون باشد و به هیچ¬یک از علوم و فنون و هنرهای دقیق نظری متّکی نباشد. 4-3- نقد و بررسی تعاریف مسلمانان از معجزه اگر همه معجزه¬های پیغمبران را لیست کنیم و ویژگی¬هایی که برای آن در قرآن و عهدین و احادیث معصومین(ع) آمده است را در جلو هریک بنویسیم خواهیم دید که این شروطی که برای معجزه آورده¬اند در آن¬ها صدق نمی¬کند. و لذا با آشفتگی¬های بسیاری در تعاریف و مصادیق مواجه هستیم که همین آشفتگی و بی¬نظمی در ارائه مطالب، خود دلیلی بر حجّت نبودن آن تعاریف است. تحلیل(1): این مطلب درمورد همه معجزه¬های پیغمبران که حالت خلقی و ایجادی داشته اند، صادق است. ولی همه معجزه¬های پیامبران همواره خلقی و ایجادی نبوده¬اند. گاهی تأویل رویایی که حضرت یوسف(ع) انجام می¬دهد نیز یک معجزه است ولی در این قسمت نمی¬گنجد. هرچند که این تأویل رویا فقط مخصوص انبیا نیست و اولیا و حتّی مقرّبین نیز این کار را انجام داده و هرچند که غیر مومنان نیز انجام می¬دهند. پس این قسمت نه جامع الافراد است و نه مانع الاغیار. تحلیل(2): بسیاری از پیامبران برای اثبات صدق رسالت خود معجزه نیاورده¬اند و اگر گفته شود آن¬هایی که معجزه داشته¬اند فقط برای صدق اثبات رسالت خودشان بوده می¬گوییم؛ رسالت فقط از طریق معجزه ثابت نمی¬شود. انجام اعمال خارق¬العاده نه در ابتدای رسالت شرط است(چون¬که این شخص هنوز رسالتش تأیید نشده است و شاید متنبّی بود)، نه در وسط و انتهای آن(چراکه این شخص دیگر رسالتش تأیید شده و مردم او را به عنوان رسول الله پذیرفته¬اند). بلکه نگارنده بر این باور است که چون پیامبران از درجات متفاوتی برخوردار بودند و بعضی از آن¬ها معجزاتی داشتند و برخی دیگر نداشتند. لذا با توجه به نصّ صریح قرآن که در مورد اعظم پیغبران خدا(ص) می¬فرماید که من بشری همچون شما هستم و هیچ فرق دیگری با شما ندارم مگر این¬که به من وحی می¬شود: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا یعنی: بگو: «من فقط بشري هستم مثل شما؛ (امتيازم اين است که) به من وحي ميشود که تنها معبودتان معبود يگانه است؛ پس هر که به لقاي پروردگارش اميد دارد، بايد کاري شايسته انجام دهد، و هيچ کس را در عبادت پروردگارش شريک نکند!»(کهف/110). نتیجه می¬گیریم که هم وحی و هم معجزه¬ها از جانب پروردگار است، پس چرا تنها تفاوت را وحی می¬داند نه معجزه؟ صحبت بر سر اثبات رسالت و مطابقت با ادّعا نیست بلکه معجزات اهداف گوناگونی دارند. برخی برای اعتماد دهی، برخی برای عذاب و... هستند. یعنی پیامبرانی که به آن¬ها وحی می¬شده برای اثبات این¬که این سخنان آن¬ها از جانب پروردگار است خداوند نیز برای این¬که مردم به این صحبت¬های آن¬ها اعتماد کنند، خداوند معجزاتی را به آن¬ها می¬داد که مردم اعتماد کرده و بپذیرند و برخی دیگر برای اهدافی دیگر و... به همین دلیل است که خداوند متعال برای هر معجزه¬ای در قرآن از الفاظ گوناگونی استفاده می¬کند. گاهی اوقات یک معجزه را در یک شرایط خاصّ «برهان» می¬نامد و گاهی دیگر وقتی می¬خواهد از آن برای هدفی دیگر صحبت کند از لفظ دیگری برای آن استفاده می¬کند. گاهی «سلطان مبین» را بعد از «آیاتنا» می¬آورد و... که همه این¬ها نشان دهنده تفاوت عمیق این الفاظ و کاربرد آن¬ها است. همان طوری¬که در تورات آمده: بنی¬اسرائیل هرگاه تزلزل در ایمانشان به¬وجود می¬آمد و شک می¬کردند خداوند برای جلب اعتماد آن¬ها معجزه¬ای می¬آورد. مثلاً: زمانی¬که موسی(ع) وارد خیمه عبادت می¬شد، ستون ابر نازل شده و بر در خیمه می¬ایستاد و آن¬گاه خدا با موسی صحبت می¬کرد. قوم اسرائیل هرگاه ستون ابر را می¬دیدند در برابر در خیمهه¬ای خود به خاک افتاده، خدا را پرستش می¬کردند(کتاب خروج: 33:9 الی 33:10). چگونه می¬توان گفت منظور از این معجزات برای اثبات صدق ادّعای رسالت حضرت موسی(ع) بوده درحالی¬که بنی¬اسرائیل همگی می¬دانستند که موسی(ع) پیامبر خداست ولی می¬بینیم که ایشان(ع) بیشترین معجزات را ارائه داده است. تحلیل(3): خارق¬العاده بودن نیز نه جامع همه معجزه¬های پیغمبران است و نه مانع ورود مثلاً کرامات اولیا به این بحث. یعنی مثلاً اگر حضرت عیسی(ع) افلیجی را شفا دهد و یکی از حواریون نیز شفا دهد و یا این کار از ائمه معصومین ما رخ دهد. آیا فقط کار مسیح(ع) معجزه است و این¬ها همه می¬شوند کرامت؟ این برداشت فقط به¬خاطر تکرار یک مطلب اشتباه است که به مرور زمان در اذهان به¬وجود آمده است. زیرا: پیامبران الهی برای اثبات حقّانیت خود همیشه به معجزه متّوسل نمی¬شدند. بلکه بسیاری از بیّنات پیامبران از جنس مسائل منطقی و عقلانی بوده است و تا جایی که می¬توانستند با معجزه¬هایی سعی در اجابت مردم می¬کردند که همیشه ظهور خارق العاده¬ای نداشته¬اند. یعنی اوّلاً آوردن معجزه دلیل بر اثبات رسالت نیست و دوّماً خیلی از پیغمبران بدون آوردن معجزه پیامبریشان ثابت شده و سوماً اگر هم معجزه¬ای آورده¬اند، کار خارق¬العاده ای نبوده بلکه از قبیل یک¬سری از براهین منطقی و... بوده است. محمد جواد بلاغی می¬نویسد: «همچنین عقل و الهام به ما اجازه نمی¬دهند که به دلخواه خود بگوئیم: حجّت و دلیل نبوّت حتماً باید از قبیل اعمال خارق¬عادت و معجزه باشد. بلکه خبر دادن پیامبر سلف که نبوّتش ثابت است کافی می¬باشد»(بلاغی، ص371). ایشان نوشته¬اند: «در انجیل ذکر نشده که دعوت و تبلیغ (بسیاری از پیامبران) مقرون به معجزه یا نصّ صریحی که هردو حجّت بر رسالت می¬باشند بوده است. رجوع کنید به عهدین و احوال سموئیل، داوود، اشعیا، ارمیا، حزقیال، هوشع، یوئیل، عاموس، عوبدیا، یونان(یونس)، میخا، ناحوم، حبقوق، صفنیا، حجی، زکریا و ملاخی»(بلاغی، ص374-373). تحلیل(4): این¬که نظریه اعجاز و جعل واژه «معجزه»، زاییده بحث تحدّی باشد امری تردید ناپذیر است. با بررسی معجزه¬های پیامبران گذشته در عهدین و قرآن و سنّت، به این مطلب می¬رسیم که هیچ¬گونه تحدّی در قصص انبیاء به چشم نمی¬خورد. مثلاً در سوره¬ی انبیاء آیه 69: «قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ یعنی: (سرانجام او را به آتش افکندند؛ ولي ما) گفتيم: اي آتش! بر ابراهيم سرد و سالم باش» و دیگر آن¬ها هیچ¬گونه اثری از تحدّی به چشم نمی¬خورد. پس تحدّی در تعریف اصطلاحی اعجاز جایگاهی ندارد و فقط درمورد قرآن آمده، آن¬جا که در سوره هود آیه 13می¬گوید: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ یعنی: آن¬ها ميگويند: او به دروغ اين (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگي است) بگو: اگر راست ميگوييد، شما هم ده سوره ساختگي همانند اين قرآن بياوريد؛ و تمام کساني را که ميتوانيد -غير از خدا- (براي اين کار) دعوت کنيد». که مشرکان قبل از نزول این آیه، قرآن را شعر، اباطیل، سحر و... می-خواندند. که آیات تحدّی در جواب آن¬ها آمد و به معنای مبارزه طلبی نیست بلکه جنبه تذّکر و متنبّه شدن داشت. اوّلین چیزی که از تحدّی در اذهان خطور می¬کند، مبارزه طلبی است. مبارزه¬ها یا حرفه¬ای هستند و یا آماتور و یا خیابانی و زیرزمینی و... اگر به وجه افتراق آن¬ها کاری نداشته باشیم، مهم¬ترین وجه اشتراکی که دارند«وجود داور» است. چطور می¬توان پذیرفت که در ابتدائی¬ترین مبارزات این اصل مهم وجود داشته باشد ولی در مهم¬ترین اثر خلقت و بزرگ¬ترین مخلوق خداوند متعال و اصلی¬ترین اساس دین یعنی همان قرآن که این¬ها مبارزه¬طلبی را بر آن تحمیل کردند داور نداشته باشیم؟ این را باید معتقدان این نظریه جواب بدهند؟ چرا خداوند داور تعیین نکرده است؟ و اگر خود ما هم بخواهیم تعیین کنیم داور کیست؟ داور باید فردی غیر از دوطرف دعوا باشد. مگر غیر از این است که داور باید از دو طرف دعوا برتر و عالم¬تر و عادل¬تر و... باشد؟ حالا کیست که در مبارزه¬ای که بین خداوند متعال و پیامبرش و قرآن که با بندگان انجام داده نقش داور را ایفا کند؟ کیست که از خداوند متعال برتر باشد؟ شاید برخی بگویند که عالمان فصاحت و بلاغت داور این ماجرا هستند. ولی ما در پاسخ می¬گوییم که چه کسی به آن¬ها این مجوز را داده است که داور باشند؟ وجه اشتراک دیگری که همه مبارزات دارند«هدف از مبارزه است». در این¬جاست که باید این سوال را پرسید: هدف از مبارزه خداوند با بندگان چیست؟ آیا هدف برتری فصاحت و بلاغت است؟ یا علم خداوند؟ ماجرای فصاحت و بلاغت که از اواخر قرن سوّم پدیدار شد و اگر بر سر علم باشد تا الان هیچ¬کس به خود این اجازه را نداده که با علم خداوند به مبارزه بپردازد. پس اگر این مسأله را مبارزه طلبی بدانیم کاری بس بیهوده و مضحکانه بوده و نتیجه¬اش از اوّل مشخص است. در نتیجه هیچ راهی جز این باقی نمی¬ماند که این مسأله تحدّی را امری تنبیهی بدانیم. اگر خداوند مبحث تحدّی را پیش کشید یکی به این دلیل بود که این معجزه پیامبر متفاوت با دیگر معجزه¬های پیامبر اسلام(ص) و همچنین دیگر پیامبران است. به¬خاطر این¬که در گذر سالیان متمادی نازل شد و همچنین گوش زد کردن به انسان¬ها می¬باشد تا بگوید این آفرینش مانند دیگر آفرینش¬های الهی است و همان¬طور که انسان از آوردن دیگر مخلوقات خداوند عاجز است از آوردن این هم عاجز است و اگر ساخته محمد(ص) بود همان¬طوری¬که هرچیزی که انسان¬ها ساختند بقیه انسان¬ها همانند آن و یا حتّی بهتر از آن را در گذر تاریخ ایجاد نمودند. در این¬جا بود که هم قرآن و هم تمامی مخلوقات و هم معجزه¬های پیغمبران را آیه نامید. از گذر مطالبی که گذشت این مطلب بدست می¬آید که قرآن و معجزه¬های پیامبران و تمامی مخلوقات از یک وجه تشابهی برخوردارند و آن هم نشأت گرفته از علم الهی است و نه علم پیامبران. اگر ما تحدّی را در نظر بگیریم با این سوال مواجه هستیم که خداوند متعال چرا فقط قرآن را مورد تحدّی قرار داده است؟ در حالی¬که در بین قرآن و مخلوقات دیگر از نظر نحوه خلقت هیچ تفاوتی بیان نکرده است. آیا برای خداوند فرقی می¬کند بین خلق قرآن و خلق دیگر مخلوقات؟ آیا آفرینش انسان از خاک با آفرینش ناقه صالح از کوه فرقی می¬کند؟ میبینیم که خداوند در آفرینش این¬ها هیچ¬گونه تفاوتی قائل نیست و همه را به علم خود نسبت می¬دهد که بجز خودش کسی از آن مطّلع نیست. یعنی از فرمولاسیون خاک تا انسان، بینهایت واکنش رخ داده است که ما از هیچ¬کدام از آن¬ها مطّلع نیستیم. یعنی در اصل تحدّی به این شده است که این از علم من نشأت می¬گیرد. بهترین شاهد بر این مدّعا ادامه همان آیه 13 سوره هود است یعنی آیه 14 همان سوره که بعد از بحث عدم هم آوردی با قرآن می¬گوید: «فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أُنزِلِ بِعِلْمِ اللّهِ وَأَن لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ یعنی: و اگر آن¬ها دعوت شما را نپذيرفتند، بدانيد (قرآن) تنها با علم الهي نازل شده؛ و هيچ معبودي جز او نيست! آيا با اين حال، تسليم ميشويد؟» تحلیل(5): این مطلب صحیح است که معجزات قابل تعلیم و تعلّم نیستند چراکه این معجزه¬ها از علم الهی نشأت گرفته و حتّی خود پیامبران نیز از انجام آن عاجزند. همانطوری¬که در قرآن آمده: هم خود قرآن هم دیگر معجزه¬های پیغمبران و هم سایر مخلوقات را آیه می¬داند. پس می¬توان نتیجه گرفت این افعال که فقط از علم الهی نشأت گرفته است، مقداری از آن را در اختیار هر کسی از بندگان شایسته¬اش که بخواهد قرار می¬دهد و در این¬جا نیز فرقی بین انبیاء و سایر مطهّرین و مقرّبین نیست. بلکه فرق در اراده خداست که چه چیزی را بخواهد. همان¬طوری¬که گفته شد این معجزه¬ها زیر مجموعه وحی است یعنی با خاتمه رسالت وحی خاتمه یافت نه معجزات. حالا این قراردهی علم را برای برخی نسبت به برخی دیگر با حدّت و شدّت بیشتر و برای برخی دیگر کمتر قرار می¬دهد. البته در برخی موارد هم خداوند مقداری از این علم را در اختیار دشمنان خود و پیامبرانش قرار می¬دهد(این مطلبی انکار نشدنی است؛ مگر غیر از این است که ساحران نیز عصاهای خود را به مار تبدیل کردند) ولی آن¬چه قابل بیان است این است که چیزی را که در اختیار پیامبرانش قرار می¬دهد هموار غالب و پیروز می¬گردد. 5-3- نقد و بررسی تحلیلی مفهوم واژه «معجزه» نگارنده بر این باور است هر کلمه¬ای که برای مفهومی¬ وضع می¬شود باید به¬طور کلّی آن را دربر بگیرد و همه مصادیق آن را نیز شامل شود و همچنین مانع از ورود دیگر مصادیق به آن کلمه شود. حتّی در کلمات مترادف اگر با دقّت بنگریم خواهیم دید که در موقعیت¬های مختلف با یک¬دیگر اختلاف دارند. وضع کلمه برای یک¬سری مفاهیم خاصّ، یکی از مشکل¬ترین کارها است. مخصوصاً این¬که از پشتوانه محکمی برخوردار نباشد و همچنین نباید از این مطلب غافل شویم که گاهی یک کلمه برای مفهومی خاص وضع می¬شود و به مرور زمان به¬خاطر کاربرد بیش از اندازه، معنای اصطلاحی آن با معنای لغوی¬اش خلط شده است. کلمه «معجزه» یکی از این کلمات است. این کلمه که از ریشه¬ی «عجز» مشتق شده است پیشینه وضع آن به اوایل قرن چهارم بر می¬گردد. در آن زمان منظور از وضع آن فقط برای قرآن بود و به همین ترتیب ادامه حیات داد تا به همه معجزه¬های پیامبران نیز سرایت کرد و هر یک از علما که آمدند بر اساس برداشت¬های خود، تعریفی برای آن ارائه دادند. اغلب این تعاریف بر محوریت ریشه لغوی این واژه می¬چرخد. همان¬طوری که از خود کلمه بر می¬آید از عجز و ناتوانی نشأت می¬گیرد که تمامی این مفهوم برمی¬گردد به مبحث تحدّی قرآن. غافل از این¬که مبحث تحدّی فقط درمورد قرآن به¬کار رفته است و این¬که این لفظ را انسان¬ها وضع نموده¬اند و این احتمال را ندادند که شاید جعل ابتدایی اشتباه بوده باشد. چراکه نه در قرآن و نه در عهدین و نه در روایات ائمه اطهار(ع) از این واژه استفاده نشده است و همچنین در مورد دیگر معجزه¬های پیامبران در قرآن تحدّی به¬کار نرفته است و بر همین اساس لفظ معجزه نیز به¬کار نرفته است. هرگاه یک لفظی برای یک معنایی وضع می¬شود باید بر تمامی آن تعریف بر روی کاغذ، دایره شمول داشته باشد و همچنین در بیرون و واقعیت نیز همه موارد و مصادیق آن را شامل شود و این¬که اگر آن مصادیق اموراتی مثبت و تعالی بخش هستند، آن وضع نیز باید بار مثبت به همراه داشته باشد. در این¬جا ما با «معجزه»¬های تعالی بخش پیغمبران مواجه هستیم، که هدف از آن¬ها رشد و ترقّی مومنان و تقویت ایمان و هدایت آن¬ها است. درنتیجه با خودش بار مثبت به همراه دارد پس باید کلمه¬ای که برای آن وضع می¬کنیم نیز بار مثبت به همراه داشته باشد همانند «آیه»، «بیّنه» و «برهان». ولی ما شاهد این هستیم که معجزه را وضع کرده¬اند که سرشار از بار منفی است. مثالاً اگر بخواهیم برای جملات(خرق¬عادت)، (تحدّی)، (عجز بشر از هماوردی) و (مطابقت با ادّعا) اعداد 2 و 3 و 5 و 9 را درنظر بگیریم، جمع آن¬ها می¬بایست عدد 19 شود. ولی ما می¬بینیم که برای این حاصل جمع، عدد 19- را درنظر گرفته¬اند. که در این¬صورت بین 19 و 19- بینهایت اعداد حقیقی فاصله است. لازم به ذکر است این اعدادی که آورده¬اند در اصل اشتباه است. یعنی این 2 و 3 و 5 و 9 را که آورده¬اند همان تحدّی و خرق¬عادت و مطابق ادّعا و عجز بشر از هم آوردی هستند که این هم به-نظر نگارنده اشتباه است. از آسیب¬های جدّی که می¬توان برای روش قدما ذکر کرد این است که: در دو عبارت جبری اگر یک طرف دو معادله مساوی باشد ما می¬توانیم دو طرف دیگر آن دو معادله را مساوی هم قرار دهیم مثلاً اگر داشته باشیم x=y+z و x=a+b می¬توان نتیجه گرفت a+b=y+z و این دو عبارت باید از نظر منطقی باهم مساوی باشند. یعنی اگر دو طرف تعاریفی که برای معجزه انجام داده¬اند را مساوی هم قرار دهیم تقریباً در همه تحدّی و خرق¬عادت که مشترک است حذف می¬شود و در پایان ما با یک نامساوی مواجه هستیم نه دو عبارت که با هم برابر باشند. چراکه هرکدام یک مقداری از دیگری یا زیاده دارد یا نقصان.
4- تقریر یک جریان
این قسمت که در راستای مباحث پیشین است بدنبال روشن ساختن حقیقتی است که شاید مغفول مانده باشد و یا در گذر زمان مورد خلط مبحث واقع شده باشد. ابتدا لازم است برخی از حقایق را درمورد معجزات پیامبران روشن سازیم: • همه پیامبران معجزه نداشته¬اند. • فقط عدّه خاصی از آن¬ها معجزاتی به¬صورت خرق¬عادت داشته¬اند. • برخی از پیامبران چندین نوع معجزه در شرایط مختلف داشته¬اند. • بنابر گزارشات مسلّم تاریخی و قرآنی و روایی هیچ دو معجزه¬ای شبیه به هم نبوده¬اند. • هر معجزه¬ای(حتی اگر چند معجزه توسط یک پیامبر انجام شده باشد) در شرایط خاصّی به¬وقوع پیوسته و مدلول متفاوتی با معجزات دیگر داشته. • مخاطبان معجزات، اغلب(نه همیشه) منکران و کافران و فاسقان و... بوده¬اند نه مومنان. • معجزات در ابتدای امر نبوّت پیامبران نبوده است و اغلب در وسط و پایان آن دوران بوده. • معجزات سبب ایمان آوردن همه مخاطبان نگردیده. • همه معجزات قابل رویت نبوده¬اند(یعنی محسوس نبوده¬اند). • هیچ معجزه¬ای به درخواست مخاطبان صورت نگرفته است(بجز ماجرای حضرت صالح). • همه پیامبران با درخواست¬هایی این¬چنینی اظهار عدم توان از انجام آن کرده¬اند. • مخاطبان معجزات الهی، در زمان¬های گوناگون و در شرایط گوناگون بوده¬اند و هدف از هر معجزه¬ای با دیگری متفاوت بوده. با این فرضیات اگر طبق نظر مسلمانان مدلول معجزه را برای اثبات صدق ادّعای پیامبران در نظر بگیریم با چند سوال اساسی مواجه می¬شویم: • اگر معجزات برای اثبات نبوّت بوده پس پیامبرانی که معجزه نداشته¬اند چگونه پیامبری خود را ثابت می¬کرده¬اند؟ • چرا این معجزات را در اوّل رسالت خود مطرح نمی¬کردند؟ • پیامبران در ابتدای امر چگونه شناخته می¬شدند؟(اوّل باید پیامبری اش ثابت شود یا اوّل باید معجزات شناخته شوند؟) • نتیجه ظهور معجزات، چه چیزی بوده؟ آیا مخاطبان می¬فهمیدند که این شخص از جانب خدا مأمور شده؟ • آیا پس از دیدن معجزات، دیگر او را تکذیب نمی¬کردند؟(یا دوباره همان چیزی را منکر می¬شدند که از قبل منکر بودند) • آیا اگر کسی در ابتدای امر کار خارق¬العاده ای انجام بدهد و بگوید از جانب خدا آمده آن فعل، برای صدق ادّعای اوست؟ • اگر پیامبری چند معجزه داشته آیا همه آن¬ها برای اثبات صدق ادّعای پیامبری او بوده است؟ درنتیجه ما نمی¬توانیم برای همه کارهایی که پیامبران انجام داده¬اند و هرکدام با ویژگی¬های خاصّی همراه بوده¬اند لفظ معجزه را به¬کار ببریم. اشتباهی که همه پیروان ادیان مختلف مرتکب شده¬اند همین است. چطور می¬شود معجزات گوناگونی را که مثلاً حضرت موسی(ع) انجام داده است و هرکدام مدلول خاصّی داشته¬اند را معجزه نامید؟ و برای همه آن¬ها لفظ معجزه را به¬کار برد و مدلول همه آن¬ها را یک امر دانست؟ با این¬که پروردگار متعال در قرآن کریم معجزات را با نام¬های مختلف و با مدلول¬های مختلف به¬کار برده است. براساس فتوای جمهور فقهای مسلمین تقلید در اصول دین حرام است و به¬علّت این¬که نبوّت از اصول دین می¬باشد پس هرکسی با هر طریق ممکنی می¬تواند به آن ایمان پیدا کند. پس نمی¬توان اثبات نبوّت را منحصر در معجزات نمود. زیرا مثلاً درمورد پیامبر اسلام(ص) باید ابتدا ثابت کنیم که قرآن معجزه است. حالا این که معجزه بودن قرآن را چگونه ثابت کنیم نیز قابل تأمّل است. آیا باید بگوییم فصاحت و بلاغت؟ این که برای اکثر قریب به اتّفاق مردم قابل فهم نیست و اگر هم در این امر بخواهند از کسانی پیروی کنند که دانشمندان فصاحت و بلاغت هستند که دوباره می¬شود تقلید در اصول دین. درمورد دیگر پیامبران که هم اکنون معجزه آن¬ها نه قابل دسترسی است و نه اخبار قطعی آن به ما رسیده است چگونه این امر قابل اثبات است؟ در مورد حضرت آدم(ع) و نوح(ع) و پیامبرانی که معجزه ای ارائه ندادند چطور؟ کلاً افرادی که بعد از مرگ پیامبران متولد شدند و معجزه¬ای ندیدند چه کنند؟ در نتیجه این استدلال را به صورت ذیل می¬توان بیان نمود: • هر فردی می¬بایست بدون تقلید از دیگران به اصول دین برسد. • نبوّت از اصول دین است. • پی بردن به نبوّت فقط از راه معجزات امکان پذیر است. • بجز قرآن هیچ یک از معجزات پیامبر اسلام(ص) و سایر پیامبران هم اکنون قابل مشاهده نیستند. • قرآن نیز با همه آن¬ها(بجز کتب آسمانی قبلی) فرق دارد زیرا از نوع علم است. • پی بردن به معجزه بودن قرآن برای افراد معدودی قابل دستیابی است. • پی بردن به نبوّت فقط برای همان تعداد امکام پذیر است. • درنتیجه اکثریت قریب به اتفّاق مردم می¬بایست از راه تقلید، به نبوّت که از اصول دین است ایمان بیاورند. و از این مطالب چنین برداشت می¬شود که اکثریت مردم نمی¬توانند به یکی از موارد اصول دین پی ببرند. زیرا نمی¬شود از دیگران تقلید نمود. درنتیجه تنها راهی که می¬ماند این است که بر خداوند واجب است راه¬های رسیدن به حقیقتی را که ایمان به آن را واجب نموده، به اندازه استعداد همه انسان¬ها گسترش داده تا نور یقین به نبوّت بر همه دل¬ها بتابد. هدف خداوند؛ ایمان آوردن مردم به پیامبر و خدا براساس تفکّر و معرفت است، نه آن¬که به صِرف مشاهده اموراتی عجیب و غریب، به آنان عاجز شوند و از روی عجز ایمان آورند. این ایمان آوردن هیچ¬گونه ارزشی ندارد زیرا اگر خدا می¬خواست بدون این کار هم همه را هدایت می¬نمود تا از روی اجبار ایمان بیاورند. کسانی¬که مدّعی اثبات صدق ادّعای پیامبران از راه معجزات هستند گرفتار یک دور باطل هستند. زیرا: • یک شخصی که هنوز پیامبری¬اش ثابت نشده باید یک کار خارق¬العاده انجام بدهد و مردم بعد از آن ایمان بیاورند که او پیامبر است. • یک کار خارق¬العاده را زمانی معجزه می¬نامند که توسّط پیامبران انجام شود و اگر غیر از پیامبران آن کار را انجام دهند می¬گویند آن کرامت، سحر و جادو و... است. • یعنی اثبات پیامبری به معجزه متّکی است و اثبات معجزه به ارائه توسط پیامبر. • و این یک دور باطل است. قرآن مجید، تمامی «معجزات» را موکول به اذن و اراده¬ی خداوند متعال می¬داند یعنی هیچ¬یک از پیامبران به¬تنهایی و یا با درخواست مردم(بجز حضرت صالح(ع)؛ ایشان اوّلین و آخرین پیامبری بود که با درخواست قومش معجزه ارائه داد) نمی¬تواند معجزه¬ای انجام بدهد. گویا هروقت به آن¬ها گفته شده است که معجزه¬ای بیاور در جواب گفته است که من بدون اجازه¬ی خداوند هیچ کاری نمی¬توانم انجام بدهم. از این قسمت می¬فهمیم که صرفاً هدف از ارائه¬ی معجزات، ایمان آوردن مردم به صدق ادّعای پیامبران نبوده است، زیرا اگر این برهان را بپذیریم باید قبول کرد مخاطبانی که از پیامبران در اکثر مواقع درخواست معجزه کرده¬اند و هیچ¬یک اجابت نشده¬اند، می¬توانند ایمان نیاورند و خداوند نیز نمی¬توان آن¬ها را محاکمه کند زیرا پذیرش رسالت یک پیامبر را فقط منوط به ارائه¬ی معجزه کرده¬ایم. بماند که اکثر پیامبران نیز هیچگونه معجزه¬ای نداشته¬اند.
5- نتیجه¬گیری
اصطلاح «معجزه» از جمله جعلیات مسلمانان در قرن چهارم هجری می¬باشد. برای این اصطلاح در گذر زمان توسّط مسلمانان تعاریف گوناگونی وضع شده است. وجه افتراق تعاریف شیعه با اهل تسنّن این است که شیعیان منصب الهی را اعم از نبوّت و امامت می¬داند اما اهل سنّت منصب الهی را تنها برای انبیاء قائل هستند. اما در مورد سایر مؤلّفه¬های تعریف «معجزه» همچون؛ «خارق¬العادگی، همراه با تحدّی، مطابقت با ادّعا و عجز بشر از هم¬آوردی» با یکدیگر هم¬عقیده می¬باشند. نگارنده در این پژوهش¬، این مؤلّفه¬ها را مورد نقد و بررسی قرار داده و ثابت نمود که این مؤلّفه¬ها نیز جامع¬الافراد و مانع¬الاغیار نیستند. لذا بسیاری از پیامبران معجزه نداشته و آن¬هایی هم که داشته¬اند همگی خارق¬العاده نبوده¬اند، در این بین(با فرض پذیرش تحدّی) فقط قرآن دارای تحدّی می¬باشد. معجزه نه در ابتدا و نه در پایان رسالت شرط نیست که مطابق با ادّعای رسالت باشد. بجز پیامبران بسیاری از افراد(چه مؤمنین و مقربین و چه منحرفین) نیز می¬توانند برخی از اعمال خارق¬العاده را انجام بدهند ولی فرقش این است که پیامبران در این نبرد همواره پیروز هستند. در پایان، نگارنده با نقد مفهومی اصطلاح «معجزه» آن را عنوان مناسبی برای اعمال تعالی¬بخش پیامبران نمی¬داند.
منابع
1) ابن درید، جمهره اللغه، تحقیق و مقدمه رمزی منیر بعلبکی، بیروت، دارالعلم للملایین، 1366.
2) ابن سيده، المحكم و المحيط الأعظم، بیروت، دار الكتب العلمية، چاپ اوّل، 1421ق.
3) ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ اوّل، 1404ق.
4) ازهري، محمد بن أحمد بن الأزهر الهروي، تهذيب اللّغة، تحقيق محمد عوض مرعب، بيروت، دار النشر، دار إحياء التراث العربي، الطبعة الأولى، 2001م.
5) اسماعيل بن عباد، المحيط فى اللغة، بیروت، عالم الكتب، چاپ اوّل 1414ق.
6) ایجی، قاضی عضّد الدّین، المواقف، بیروت، دار الجیل، 1416ق.
7) باقلانی، قاضی ابوبکر محمد بن الطیب، البیان، بیروت، مکتبه الشرقیه، 1985م.
8) بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی و سید محمود مرعشی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی(ره)، بی¬تا.
9) ¬بلاغی، محمدجواد، الهدی الی دین المصطفی، ترجمه سید احمد صفایی، قم، دارالکتب الاسلایه، انتشارات آفاق – بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1405ق.
10) ترجمه کتاب مقدس شامل «عهد قدیم و عهد جدید»، انگلستان، انجمن بین المللی کتاب مقدس، 1995م.
11) تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، تحقیق عبدالرحمن عمیره، قم، نشر شریف الرضی، چاپ اوّل، 1409ق.
12) جصاص، أحكام القرآن، تحقیق: محمد الصادق قمحاوي، بیروت، دار إحياء التراث العربي، 1405ق.
13) خویی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمد صادق نجمی و هاشم هاشم زاده هریسی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1394ش.
14) سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، مترجم محمد علی فرزی خراسانی، تهران، موعود صادق، چاپ اوّل، 1391ش.
15) سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، ترجمه سید محمود طیب حسینی، قم، انتشارات دانشکده اصول دین، 1392ش.
16) شیبانی، اسحاق بن مرار، الجيم، قاهره، الهيئه العامه لشئون المطابع الاميريه، چاپ اوّل، 1975م.
17) طوسی، خواجه نصیرالدین، تجرید الاعتقاد، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1311ش.
18) فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، تحقیق: مهدی المخزومی و ابراهیم السامرائی، قم، دارالهجره، چاپ دوّم، 1367ق.
19) قاسم بن سلام، ابوعبيد، الغريب المصنف، ترجمه و تحقیق بیت الحکمه، تونس، الموسسه الوطنيه، چاپ اوّل، 1990م.
20) مارتین، ریچارد، «نقش معتزله بصره در شکل¬گیری نظریه اعجاز قرآن»، ترجمه مهرداد عبّاسی، فصلنامه پژوهش¬های قرآنی، پیاپی72، شماره4، سال هیجدهم، زمستان (1391).
21) مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، تهران، صدرا، چاپ پنجم، 1370ش.
22) مفید، محمد بن محمد، النکت الاعتقادیه، قم، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، بی¬تا.
23) نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1416ق