نقدی بر کتاب معترک الأقران فی إعجاز القرآن سیوطی
چکیده
کتاب «معترک الاقران فی اعجاز القرآن» از کتابهایی است که جلال الدین سیوطی از علمای مطرح جهان اسلام در علوم قرآن، در قرن دهم هجری به رشته تحریر درآورده است. بخش عمدهای از محتوای این کتاب که شباهت زیادی با بخشهایی از کتاب «الاتقان فی علوم القرآن» از همین نویسنده دارد و به عنوان وجوه اعجاز بیان شده است، قابل دفاع نمیباشد. با بررسی محتوای کتاب، دیده میشود که سیوطی بیشتر، مباحث علوم قرآنی را مطرح نموده است؛ نه دلایلی که وجوه اعجاز قرآنکریم را اثبات نماید. این مقاله به روش توصیفی تحلیلی به بررسی وجوه سی و پنجگانه اعجاز در کتاب مذکور پرداخته و پس از تحلیل جداگانه هر وجه، این وجوه را در چهار دسته تقسیم نموده و به این نتیجه رسیده است که به جز چهار وجه، بقیه وجوه مطرح شده در آن قابل دفاع نیست و این کتاب به عنوان منبعی برای اثبات اعجاز نمیتواند مناسب باشد.
کلید واژه
معترک الاقرآن، سیوطی، اعجاز قرآن، وجوه اعجاز
مقدمه
ابوالفضل جلال الدین عبدالرحمنبن ابیبکربن محمد خضیری سیوطی، درابتدای ماه رجب سال 849 قمری در قاهره در خانوادهای عالم، بدنیا آمد. پدر ایشان کمال الدین ابوبکربن محمد از فقیهان شافعی مذهب بود که درجامع شیخونی به آموزش فقه و درجامع طولونی به سخنرانی میپرداخت. سیوطی به هنگام درگذشت پدر شش ساله بود. از همین رو پدرش او را به یکی از دوستانش یعنی کمال الدین محمدبن عبدالواحدبن عبدالحمید معروف به ابنهمام حنفی صاحب کتاب فتح القدیر سپرد. (السیوطی، 1367م، 1/336) وی تا هشت سالگی بیشترِ قرآنکریم را حفظ نمود و هنوز بیست سال نداشت که حافظ کل قرآنکریم بود.(اللحام،1413ق، الجزء4،ص736) سپس مشغول فقه و نحو شد.(المراغی،1974م،3/65) تا زمان مرگ علامه شیخ الاسلام علم الدین بُلقینی درسال 868 قمری یعنی 19 سالگی، نزد او شاگردی نمود و سپس سه سال ملازمت شرف الدین مناوی را برگزید تا در سال 871 این استاد نیز رحلت نمود. حدیث و ادبیات عرب را از تقی الدین شمنی متوفای 873 قمری آموخت ونیز 14 سال ملازمت علامه محیی الدین کافیجی را در زندگی خود دارا بوده است.(السیوطی، 1367م،1/338) شیخ عبد الوهاب شعرانی از شاگردان بهنام سیوطی، تعداد اساتید سیوطی را تا ششصد نفر نام برده است.(الشعرانی،1970م،ص19) سیوطی در مورد اساتید خود پنج کتاب تالیف نموده است که عبارتند از: «حاطب لیل و جارف سیل»؛ «زادالمسیر فی الفهرست الصغیر»؛ «إنشاب الکتب فی أنساب الکتب»؛ «المنتقی» و همچنین «المنجم فی المعجم». سیوطی آموختن خود را از جامع طولونی آغاز و در شیخونه ادامه داد. او از سال 871 قمری به افتاء و اظهار نظر پرداخت و همیشه پایبند نظرات امام شافعی بود.(سیوطی،1423ق،ص90). از شاگردان او میتوان به ابنإیاس حنفی صاحب کتاب «بدائع الزهور»؛ شیخ عبدالقادر شاذلی صاحب کتاب «بهجه العابدین»؛ محدث شمسالدین محمدبن علی داوودی مالکی صاحب کتاب «طبقات المفسرین»؛ ابنطولون صالحی حنفی صاحب کتاب القلائد الجوهریه فی تاریخ الصالحیه؛ محمدبن عبدالرحمن علقمی نام برد. سیوطی سفرهایی به شهرهای مصر و خارج از آن داشته است. او سفر حج خود را در کتاب «النحله الزکیه فی الرحله المکیه» توصیف کرده است. او در سن چهل سالگی تنهایی را برگزید و افتاء و تدریس را رها نمود که دراین باره کتاب «التنفیس فی الاعتذار عن ترک الافتاء و التدریس» را نوشت. او جزیرهای در رود نیل در قاهره به نام «روضه المقیاس» را محل اقامت خود قرار داد و تا زمان درگذشتش در همان مکان به تالیف کتابهای بسیاری همت گماشت. او در نوزدهم جمادی الاولی 911 قمری در همان مکان در سن 61 سالگی درگذشت و در بیرون «باب القرافه» قاهره به خاک سپرده شد.(شعرانی،1970م ،ص36) درخصوص تالیفات جلال الدین سیوطی باید گفت که او در نگاشتن دست توانایی داشته است. استاد محمد الشرقاوی إقبال نام نوشتههای سیوطی را در کتاب «مکتبه الجلال السیوطی» گردآوری کرده است که به 725 اثر رسیده است. سیوطی در کتاب «التحدث بنعمه ا...» (ص105) تالیفاتش را به هفت بخش تقسیم میکند. او تالیف آثارش را از قرآنکریم آغاز نموده و نخستین تالیفش «شرح الاستعاده و البسمله» بوده است. سیوطی در علوم مختلف قرآنکریم شامل تفسیر، حدیث، فقه، نحو، معانی، بیان و بدیع دارای مهارت بسیاری است.(اللحام بدیع السید،1413، الجزء4، ص739) از خصوصیات اخلاقی او این است که خود و کتابهایش را بسیار مهم میشمارد و در بسیاری از تالیفاتش بیان میکند که کسی همانند او این کتاب را تالیف نکرده است. البته این نه به دلیل ناتوانی گذشتگان بلکه به سبب نپرداختن آنان به موضوعاتی از این دست است.(طباطبایی، 1379ش، ص65) سیوطی درباره دانشمندان زمان خود مینویسد: «آنان نمیتوانند همانند این آثار را تالیف کنند.»(الشاذلی،1419ق،1/14) که این سخن دارای مبالغه است چراکه او از کتابهای پیشینیان کمک زیادی گرفته است؛ مانند کتاب «البرهان» زرکشی و یا تالیفات استادش بلقینی. همچنین ابن ابیحاتم و نیز طبری در تفسیر و بقاعی در کتاب «نظم الدرر فی تناسب الایات و السور» در تالیف کتابهایی که سیوطی در آنها ادعای نوآوری دارد براوسبقت گرفتهاند. .(طباطبایی، 1379ش، ص65) تعداد تالیفات سیوطی در علوم قرآنی به بیش از 40 اثر میرسد. مهمترین آنها که بهگونهای جامع بسیاری از مطالب کتابهای دیگر است «الاتقان فی علوم القرآن« است. در این اثر خلاصه دیگر آثار او آمده است. سیوطی این کتاب را بر مبنای کتاب «البرهان فی علوم القرآن» زرکشی و بهعنوان مقدمه تفسیر بزرگش «مجمع البحرین و مطلع البدرین الجامع لتحریر الروایه و تقریر الدرایه» نوشته است و در آن به بیش از 150 اثر رجوع کرده است. با بررسی نوشتههای سیوطی در عرصه علوم قرآن میبینیم که مهمترین هدف سیوطی ایجاد یک مکتب فرهنگی است. در هر صنف از این علوم همه آنچه که در آن زمینه وجود داشته است را جمعآوری نموده است. درمجموع کتابهای ایشان مجموعهای کامل از علوم قرآن را ایجاد کرده و خود او در کتاب «قطف الازهار» به این موضوع اشاره نموده است. با دقت در کتابهای سیوطی درمییابیم که بیشتر نوشتههای او کتابچههایی بوده که در دیگر کتابهای جامع او تکرار شده است. به عنوان مثال قسمتهایی از کتاب «مفحمات الاقران فی مبهمات القرآن» را درکتاب «معترک الاقرآن فی اعجاز القرآن» وجه سیو سوم میبینیم که در نوع هفتادم کتاب «الاتقان» نیز تکرار شده است. همچنین کتاب «تناسق الدرر فی تناسب السور» خلاصهای از کتاب «اسرار التنزیل» است و در نوع شصت و دوم کتاب «الاتقان» نیز تکرار شده است. این موضوع در مورد کتاب «المهذّب فیما وقع فی القرآن من المعرّب» و کتاب «المتوکلی» نیز صادق است. این دو کتاب فقط در چیدمان مطالب با هم متفاوتند. اولی براساس حروف الفبا و دومی براساس نوع زبانها (حبشی، فارسی، رومی و... ) آورده شده است. خلاصهای از این دو کتاب در نوع چهلم از کتاب «التحبیر فی علوم التفسیر» آمده و چکیده هر سه کتاب را در نوع سیوهشتم کتاب «الاتقان» با عنوان «فیماوقع فیه بغیر لغه العرب» میتوان دید. البته تکرار مطالب در کتب مختلف اگر به مقتضای حال و مقام باشد موجّه است. برای مثال قسمتهای زیادی از کتاب تاریخ قرآنکریم مرحوم محمدهادی معرفت در کتاب علوم قرآن ایشان تکرار شده است که با توجه به اشتراکات موضوع عیب به حساب نمیآید. هرچند بهتر بود ایشان هر دو کتاب را در هم ادغام مینمود و بخشی از کتاب علوم قرآن را به تاریخ قرآن اختصاص میداد. اما آنچه هدف این نوشتار است اشکالی است که در یکی از این تکرارها وجود دارد. همانگونه که مطرح گردید سیوطی کتابی با نام «معترک الاقران فی اعجاز القرآن» دارد. وی در این کتاب به سی و پنج وجه از وجوه اعجاز قرآنکریم اشاره نموده است. اما اشکال این جاست که ضمن اینکه تمام مباحث کتاب، همانهایی است که در کتاب «الاتقان» نیز ذکر شده است، هیچ اشارهای به اینکه بین این مباحث و موضوع اعجاز چه رابطهای وجود دارد دیده نمیشود. آنچه که در نوع شصت و چهارم «الاتقان» دیده میشود، اقوال مختلف علمای اسلام در زمینه موضوع اعجاز است که توسط سیوطی گردآوری، تحلیل و بررسی شده و نظر سیوطی را در نقد این اقوال میتوان یافت. اما مباحث ارائه شده در کتاب «معترک الأقران» از یکسو مباحث علومقرآنی است و ربطی به مبحث اعجاز ندارد و از سوی دیگر اگر مرحوم سیوطی ربطی را احساس کرده است باید ارتباط بین آنچه آورده را با مفهوم اعجاز تحلیل، بررسی و در نهایت دلیل معجزه بودن قرآنکریم را از منظر آن وجه اثبات مینمود. این ضعف کلی در بیان دلایل اثبات اعجاز قرآنکریم، بهجز در چند مورد، دیده میشود و از وزنهای به سنگینی او در بلاغت و چنین دانشمندی در علوم قرآن چنین اهمالی سزاوار نبوده و جای تأمل دارد.
بررسی کتاب معترک الاقران فی اعجاز القرآن
در نوع شصت و چهارم کتاب «الإتقان فی علوم القرآن» تعریف معجزه «امرى خارق عادت، مقرون به تحدى، و محفوظ از معارضه» ذکر شده است که يا حسّى است و يا عقلى. (السیوطی،1147ق، ج2، ص238) معجزه ضرورتی دفاعی است به هدف صدق دعوی رسولان مبنی بر وجود رابطه با خدا. (معرفت،1412ق، ج4، ص17) و آنچه که مهم است فارغ از نوع معجزه وجود تحدی است که هیچ کس در هیچ زمانی تاقیامت توان انجام چنین کاری نداشته باشد. (همان،ص24) در مورد اینکه قرآنکریم از چه جهت معجزه است باتوجه به اینکه در آیات تحدی به صورت عام، آوردن سورهای همانند قرآنکریم ذکر شده است، بین علما اختلاف نظر وجود دارد. البته برخی از وجوه اعجاز مورد توافق همه است مانند اعجاز بلاغی قرآنکریم یا جنبههای اعجاز علمی آن. اما برداشتهای مختلف از همین اعجاز علمی و میزان گستردگی آن مورد اختلاف است. نظرات مختلف متقدمین در نوع شصت و چهارم کتاب «الاتقان فی علوم القرآن» سیوطی جمعآوری شده و از این حیث بهترین مرجع متقدمین است. سیوطی در ابتدای کتاب «معترک الاقران»، این باور خود را که مطابق با نظر سکاکی در کتاب «مفتاح العلوم» است ذکر میکند که وجوه اعجاز هیچ محدودیتی ندارد. البته این سخن صحیحی است اما با این توضیح که ما هرچه از وجوه میگوییم همان چیزهایی است که سطح علم و دانش بشری به آن احاطه پیدا کرده است و طبق همان علوم محدود، از قرآنکریم درک میکنیم. اما مگر قرآنکریم محدود به چیزی است که ما بدان دست یافتهایم؟ پس هرچه بشر در علوم مختلف پیشرفت میکند و در ابعاد گوناگون قرآنکریم تأمل مینماید، میتواند در درک اعجاز قرآنکریم به وجه جدیدی دست یابد. مانند موضوع حرکت انتقالی زمین که تا زمانی که علم نجوم به آن دست نیافت این وجه از اعجاز علمی قرآنکریم پوشیده بود. اما از سوی دیگر این موضوع را مطرح میکنیم که این بینهایت پنداریِ وجوه اعجاز، بینهایت مطلق نیست، بلکه مراد آن است که نمیتوان وجوه اعجاز را منحصر به عددی خاص دانست. اگر بگوییم وجوه اعجاز نامتناهی است و بشر نمیتواند به آنها دست پیدا کند این با حکمت الهی همخوانی ندارد. زیرا تحدی در چیزی که بشر نمیتواند بشناسد، معنا ندارد. اما اگر بگوییم قرآنکریم از جهات عدیده دارای کمال است و بشر محدود است و ممکن است در بستر زمان به بسیاری از قابلیتهای وجوه قرآنکریم پی نبرد، حرف درستی است. این بدین معناست که بسیاری از ویژگیهای قرآنکریم قابلیت معجزه شدن دارد که اکنون بالقوه است و تاجاییکه خداوند اذن دهد، قابل کشف شدن است. اما آنچه که حدود آن شناخته نشده و موهوم است قابل تحدی نیست و در تعریف اعجاز نمیگنجد. وجه اعجاز به موضوعی اطلاق میشود که چه برای افزایش ایمان مؤمنین به قرآن و چه برای ایجاد باور در افراد غیر مؤمن قابلیت حس و درک داشته باشد. براین اساس وجوه سی و پنجگانه اعجاز در این کتاب را دستهبندی کردهایم: 1. وجوه مقبول؛ وجوهی که بهوضوح مورد تحدی قرار گرفته و عجز بشر از آوردن همانند آن اثبات شده است. 2. وجوه مقبول مشروط؛ وجوهی که خود به عنوان یک وجه مستقل اعجاز قابل دفاع نیست اما بخشی و یا فرعی از وجه دیگری از اعجاز است. 3. وجوه محتمل یا مشکوک؛ وجوهی که در حال حاضر وجه اعجاز نیست اما ممکن است در بستر زمان و پیشرفت علوم و تحقیقات جامع و گسترده در قرآنکریم، نتایجی بهدست آید که براساس آن بتوان آنرا بهعنوان وجهی از اعجاز محسوب کرد. 4. وجوه مردود؛ وجوهی که بههیچ روی نمیتوان آنرا وجه اعجاز دانست؛ نه به خودی خود و نه به همراه وجه دیگر. حتی درمواردی بیان آن ایجاد شبهه و مشکل میکند. اکنون به بررسی این چهار دسته از وجوه میپردازیم: الف- بررسی وجوه مقبول: 1- دانشهایی که از قرآنکریم استنباط میشود. (وجه اول بیان شده در کتاب معترک الأقران) (السیوطی،1423، ج1،14) قرآنکریم باوجود اینکه کتابی از لحاظ حجم محدود است، از نظر تنوع علوم دارای گستردگی زیادی است. این کتاب اصول علوم مختلف را دربر دارد و هر متخصصی از منظر خود برداشتی از آن دارد و دربرابر دقت محتوای آن سر تعظیم فرود میآورد. در اینکه این وجه از وجوه اعجاز است، هیچگونه شکی نیست و میتوان در برابر منکران از این وجه دفاع نمود و معجزه بودن قرآنکریم را اثبات کرد. این وجه برای هرآنکه بنای پذیرش و قلب سلیم داشته باشد، کفایت میکند. این وجه برای ایمان آوردن و سجده کردن کافی است. براساس نقل بیهقی از حسن بصری، خدا 104 کتاب را نازل کرده است و تمام علوم آنرا در 4 کتاب جمع کرده و سپس علوم سه کتاب دیگر را در قرآنکریم جمع نمود. پس قرآنکریم جامع کتب آسمانی است که این همان معنای مهیمن است. (السیوطی،1423،ج1،ص14) امام شافعی نیز میگوید: «همه سنت در قرآنکریم است پس اصل تمام معارف علما قرآنکریم است.» (همان) سعیدبن جبیر نیز میگوید: «هیچ حدیثی از رسول ا... به من نرسید مگر مصداق آنرا در کتاب پیدا کردم.»(همان) البته درست است که این وجه از وجوه اعجاز قرآنکریم است اما برخی تلاش کردهاند در این رابطه به مبالغه و غلو بپردازند و دراین زمینه کتابهای زیادی نوشته شده است که در ذکر برخی مسائل به بیراهه رفتهاند. برخی با تعیین هدف خود تلاش میکنند مصادیق آنرا از قرآنکریم استخراج کنند و در این راه به تکلف میافتند. مثلا برخی آوردهاند که طول عمر پیامبر(ص) را میتوان از آیات قرآنکریم فهمید. بدین صورت که آیه «وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ» که آیه 11 سوره منافقون است و سوره منافقون سوره 63 قرآنکریم است و بعد از آن سوره تغابن است، نشاندهنده درگذشت پیامبر در سن 63 سالگی است. اینگونه تکلفها بیشتر از آنکه بتواند قابل دفاع باشد و باعث ایجاد ایمان در غیر مسلمانان شود مبالغه آمیز و غیرقابل قبول است. 2- حسن تأليف، التئام و فصاحت كلمات، ایجاز و بلاغت خارج از عادت اعراب؛ (وجه سوم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،27) حسن تالیف بدین معناست که اجزای کلام به زیبایی در کنار هم آمده باشند. یعنی براساس مناسبات به هم وصل شده باشند.(التئام کلمه) و آن بههمراه شیوایی و ایجاز و بلاغت قرآنکریم است که خارج از عادت عرب و خرق عادت است. درحقیقت همه عبارت ذکر شده توسط سیوطی مشمول مفهوم کلمه بلاغت است. چراکه فصاحت شرط بلاغت است و فصاحت همراه با رعایت مقتضای حال و مقام را بلاغت گویند. تردیدی نیست که بلاغت قرآنکریم وجه اصلی اعجاز قرآنکریم است. همانگونه که از ابنعطیه در مبحث اعجاز در کتاب «الاتقان» نوع شصت و چهارم نقل شده است که دلیل برتر بودن بلاغت قرآنکریم را احاطه خداوند عالم بر تمامی کلام و معنای آن میداند و بههمین دلیل این وجه اعجاز قابل معارضه نیست. جای آن بود که نظر به اهمیت وجه بلاغت، سیوطی، این مورد را بهعنوان وجه اول ذکر میکرد. 3- خبر از غیب آینده (وجه هجدهم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،239) درقرآنکریم اخباری از آینده پیشبینی شده است که بعد هم به همانگونه اتفاق افتاده است. فتح مکه، غلبه روم بر فارس و مواردی از این قبیل که باتوجه به اینکه بعد از نزول آیه همان رویداد اتفاق افتاده است امروز ما میتوانیم بهعنوان وجهی از اعجاز قرآنکریم بیان کنیم چراکه خرق عادت کلام است و در توان هیچکس دیگری نیست. پس میتوان از آن دفاع کرد. 4- خبر از امتهای گذشته و شریعتهای نابود شده (وجه نوزدهم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،240) قرآنکریم داستانهایی از امتهای گذشته در بستر تاریخ بیان نموده است که وجود داشته است. اما اگر کسی بپرسد چگونه میتوان وجود چنین وقایعی را اثبات نمود با وجود اینکه در زمان نزول قرآنکریم آن امتها وجود خارجی نداشتهاند، میتوان چنین پاسخ داد که این وجه از سه جهت نشان از اعجاز است. یکی آنکه باوجود تحریف در کتب آسمانی قبلی مانند تورات و انجیل کلیات موضوع را میتوان اثبات نمود چراکه علمای آن ادیان بر وجود چنین وقایعی اذعان دارند. دوم اینکه پیامبری که هرگز تورات نخوانده و درس ناخوانده و خط ننوشته چگونه از این وقایع اطلاع داشته است. سوم اینکه آثار بهجا مانده از امتهای پیشین که در بستر تاریخ هرچه جلو میرویم کشف میشود و تطابق آن با بیان قرآنکریم، قابل اثبات علمی و قابل دفاع است که تلفیقی از اعجاز علمی و اخبار از گذشته است. ب- بررسی وجوه مقبول مشروط: 1- مناسبت آيات و سورهها و ارتباط بین آنها. (وجه چهارم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،54) در تاریخ اسلام مفسرین، کمتر به این موضوع توجه کردهاند. اما فخررازی در تفسیر کبیر توجه کاملی به این موضوع دارد و اعتقاد دارد بیشترین لطایف قرآنکریم مربوط به تناسب و ترتیب آیات است. در این خصوص نظرات مخالف هم وجود دارد مثلا عزالدین عبدالسلام این مناسبات را نیکو میداند اما شروطی برای آن قائل است از جمله آنکه در یک سوره همه آیات در یک موضوع باشد بدین معنی که تناسب بین آیات نازل شده در موضوعات مختلف وجود ندارد و هرکس بخواهد بین آیات موضوعات مختلف یک سوره تناسب برقرار کند به تکلف میافتد. دسته دیگری هستند که تعادل بین دو دسته قبلی را معتقدند و بهگونهای بین دو دسته قبلی را جمع میکنند. اینان معتقدند که درست است که قرآنکریم برحسب وقایع مختلف نازل شده اما تدوین و ترتیب آن حکمتآمیز است. یعنی حکمت اقتضا میکند که بین آیات تناسب وجودداشته باشد. البته این الزامآور نیست که ترتیب سورهها را توقیفی بپذیریم. چراکه در ارتباط بین انتهای برخی سورهها با ابتدای سوره بعدی تناسبی وجود ندارد مانند «في جيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ» . «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» . مگر بخواهیم به تکلف بیفتیم و ارتباط ضعیفی پیدا کنیم که از حکیم بعید است. البته بین بسیاری از انتهای سورهها با ابتدای سوره بعدی و بین ابتدا و انتهای هر سوره تناسبات زیبایی وجود دارد که در این رابطه کتابهایی نوشته شده است. اما سوال این است که آیا این یک وجه اعجاز است؟ آیا کلام یک سخنران و یا نوشته یک نویسنده دارای چینش عقلانی نیست؟ یک قصیده هم دارای چینش خاص کلام است. ابیاتی وجود دارد که بین قافیه و ردیف آنها در بیتهای مختلف تناسب خاصی وجود دارد که انسان را به وجد میآورد. لذا نمیتوان به صرف وجود تناسب آنگونه که امام فخررازی بیان کرده است یا آنچه سیوطی گفته است ادعای اعجاز کنیم چراکه همانند آن نیز در کلام بشر وجود دارد. اما اگر کسی اثبات کند و نمونههای متعددی بیاورد که از سطح عادی کلام متکلمین و ادبا بالاتر باشد، آنگاه میتوان ادعای اعجاز نمود. که در آن صورت نیز این موضوع بخشی از اعجاز بلاغی است و موضوع مجزایی نیست. 2- حسن مطلع و مقطع سورهها (وجه پنجم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،74) اینکه در سورههای قرآنکریم نحوه شروع سوره و پایان آن دارای زیباییهای خاصی است. جای شکی نیست چراکه کلام در اوج حکمت است. درک این نیکویی نیاز به حس درونی انسان، ایمان و البته علم مرتبط دارد. اما آنچه مورد نقد است این است که حسن مطلع و مقطع از مباحثی است که در علم بدیع بحث میشود و جزء بلاغت است و بلاغت از وجوه مهم اعجاز است. اما اگر بخواهیم خود این موضوع را جداگانه وجه اعجاز بگیریم، در اثبات آن دچار تکلف خواهیم شد و چنانکه گفتیم جمال و حسنی که در این امر نهفته است، جلوه ای از ابعاد وسیع مفهوم بلاغت است. 3- آیات شبیه به هم (وجه ششم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،85) اینکه در قرآنکریم آیاتی شبیه به هم وجود دارد، یا دقیقا شبیه به هم و یا دارای تقدم و تاخر باشد و یا همانند سوره «الرحمن» آیهای تکرار شده باشد، برکسی پوشیده نیست و ازمطالبی است که در علوم قرآنی به آن پرداخته میشود. ممکن است کسی در کتابش یا درسخنرانیش مطلبی را از لحاظ منطق عقلی پیشتر از مطلب دیگر بیان کند. اینگونه نویسنده ویا خطیبی را بلیغ گوییم. این ازبدیهیات عقل است. برکسی پوشیده نیست که وجود اوج بلاغت در تمامی قرآنکریم نشان از خدایی حکیم دارد . لذا این موضوع بخشی از اجزای ضروری بلاغت است نه اینکه خود امر مستقلی باشد. اگر آنرا مستقل بیان نماییم قابل دفاع نخواهد بود. چراکه اگر کسی نسبت به تقدم و تاخر مطلبی در آیهای نسبت به آیه دیگر شبههای ایجاد کند، پاسخ به او و بیان دلایل حکمتآمیز بودن آن تازه ما را به دفاع از بلاغت کلام میرساند و این پاسخ به اشکال و طعنی است که به آیات وارد شده است و به خودی خود اثبات کننده اعجاز قرآن و خارق عادت بودن قرآنکریم نمیباشد. بهتر آن بود که سیوطی وجه بلاغت را بیان میکرد و سپس اجزا و ابعاد آنرا یکی یکی ذکر مینمود. در عالم خلقت نیز اگر یک جزء را جدای از کل بخواهیم درنظر بگیریم و ادعای کامل بودن نماییم، کار مشکل خواهد بود. همه اجزا در ارتباط باهم یک کل حکیمانه را بوجود میآورند وگرنه تک تک اجزا دارای نقص هستند و حکمت آنها در ارتباط با کل تعریف میشود. 4- تقدم و تاخر در آیات قرآنکریم (وجه یازدهم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،171) تقدم و تاخر یکی از شاخههای علوم قرآنکریم است که در بخش بلاغت بهعنوان یکی از مباحث اعجاز بلاغی بحث میشود. در اینکه تقدم و تاخر در هرکدام از آیات، حکمتآمیز است و به اقتضای مقام صورت پذیرفته است، هیچ شکی نیست. بسیاری از حقایق آیات به همین دلیل کشف میشود. اما از یک طرف این موضوع بخشی از وجه ششم در مورد آیات شبیه به هم قرآنکریم است و از طرف دیگر خود بخشی از اعجاز بلاغی است. درست است که تقدم و تاخر در جاییکه بیان کننده حکیم است، واجب است اما خرق عادت نیست و این موضوع به صورت مستقل قابل دفاع در حد یک وجه مستقل در اعجاز نیست. 5- وجود حصر و اختصاص در قرآنکریم (وجه دوازدهم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،181) حصر و اختصاص نیز یکی از مباحث بلاغت است که در قرآنکریم واقع شده است. این موضوع نیز در قالب بلاغت قرآنکریم و جزء اعجاز بلاغی است اما به صورت مستقل نمیتواند قابل دفاع باشد. آیا در کلام هیچ ادیبی نمونههای حصر و تخصیص دیده نمیشود؟ سیوطی دقیقا همان مطالبی را که در کتاب «الاتقان» بیان شده است را اینجا نیز ذکرکرده و هیچ اشارهای که این موارد از چه جهت اعجاز است ندارد. وگرنه توضیح اینکه انواع حصر و اختصاص در قرآنکریم واقع شده، بحث اعجاز نیست و اگر هم بهعنوان مقدمه ذکر شده، اصل موضوع وجود ندارد. غیر این هم انتظار نمیرود برای کلامی که در اوج بلاغت است از همه ابزارهای بلاغی برای درک بهتر مفهوم استفاده نماید.
6- شکوه و هیبت قرآنکریم (وجه بیستم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،242)
تجارب کسانیکه در لفظ و مفاهیم قرآنکریم عمیق شده و با قرآنکریم انس دارند، حاکی از آن است که در درون خود تاثیرات معنوی خاصی حس میکنند. آنگونه که سیوطی آنرا بهعنوان وجهی از قرآنکریم آورده یا خطّابی این حالت روحی را نشان از اعجاز قرآنکریم میداند. در اینکه آیات قرآنکریم برای کسانیکه به درکی از قرآنکریم رسیده باشند، دارای عذوبت و فخامت خاصی است جای هیچ شکی نیست. میزان درک عمق این موضوع بستگی به میزان انس و تامل درآیات؛ چه از نظر ظاهری الفاظ و چه از لحاظ معنا دارد. قطعا این تاثیر عمیق معنوی از یک طرف بستگی به درجه پاکی روح و قلب انسان دارد و از طرفی بستگی به میزان علم و دانشی دارد که فرد کسب نموده است. بلاغت قرآنکریم را کسی بهتر درک میکند که علوم مربوط به آن را عمیقتر کسب کرده باشد. یک دانشمند نجوم عمق بیشتری از شکوه و عظمت آیات در این رابطه را درک میکند تا یک فرد عامی. در اینکه این موضوع امر عجیبی است شکی نیست اما وجه جداگانهای از اعجاز به حساب نمیآید. این درک که برای افراد مختلف متفاوت است نتیجه وجود وجوه دیگر اعجاز قرآنکریم است. مثلا اوج بلاغت ، معارف، حکمتها، بیان شاخههای مختلف علوم، دست به دست هم دادهاند تا هر انسانی به اقتضای استعداد روحیش در معرض تشعشعات روحانی قرآنکریم قرار گیرد. حال اگر بلاغت قرآنکریم یا علوم و معارف ذکر شده را حذف کنیم، دیگر اثری از این اثر معنوی باقی نخواهد ماند. پس این وجه به خودی خود وجه مستقلی نیست و اثر و نتیجه وجوه دیگر است. 7- اینکه شنونده آن، دل زده و خسته نمیشود و قاری آن دچار ملال نمیگردد. (وجه بیست و یکم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،244) این ویژگی حقیقتی است که تردیدی در آن نیست و همه ما به نسبت معرفت و علمی که بستر وجودمان بوده است این موضوع را درک کردهایم. قرآنکریم فارغ از ثواب ، جاذبهای دارد که هربار که آنرا میگشاییم و آیات را تلاوت میکنیم و یا هربار که در آیهای از آیات آن تدبر میکنیم، شادابی و تازگی را از آن مییابیم. قرآنکریم زایش معرفت دارد و این باعث شده که هرچه مینوشی تشنهتر میشوی. اما این موضوع نیز اثر و نتیجه وجوه دیگر اعجاز آن است. همانند وجه بیستم، وجود بلاغت و اعجاز ظاهری و وجود معارف و اعجاز محتوایی این چنین جذابیتی را ایجاد نموده است و اگر کسی بستر لازم را نداشته باشد همانند منکران از خواندن قرآنکریم یا شنیدن صدای قاری آن خسته میشود. 8- وجود حقیقت و مجاز در قرآنکریم (وجه بیست و سوم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،246) حقیقت و مجاز از مباحثی است که در علم بیان مطرح میشود. لذا این موضوع نیز زیر مجموعه بلاغت است. حقیقت و مجاز از مسایلی است که در کلام انسان از بدیهیات است. چه بسیار مجازهایی که در متون ادبی یا حتی محاورات روزمره بکار میرود. لذا اینکه بخواهیم این موضوع را خرق عادت بدانیم قابل اثبات نیست. بنابراین این موضوع جزء بلاغت قرآنکریم و زیر مجموعه اعجاز بلاغی است و نمیتوان آنرا جداگانه به عنوان وجهی از اعجاز مطرح کرد. 9- آرایههای بدیع و محسنات لفظی و معنوی (وجه بیست و هفتم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،373) آرایههای ادبی مجموعه صنایعی است که باعث زیباییهای ظاهری کلام میشود و جزء علوم بلاغت است. در مورد این موضوع کتابهایی به تفصیل نوشته شده و آنچه از این فنون در قرآنکریم واقع گردیده را سیوطی در «الاتقان» بیان نموده است. اما کتابهای بسیاری در ادبیات دنیا داریم که از جهت میزان و تنوع استعمال این فنون، از قرآنکریم برترند. یعنی از لحاظ تعدد آرایهها برخی کتب ادبی، نسبت آرایههایشان به کل کلام در آنها در مقایسه با قرآنکریم برتری دارد. مانند کتب مقامات. این نشان میدهد صرف وجود این آرایهها در قرآنکریم وجه اعجاز نیست. آرایهها احساس را تحت تاثیر قرار میدهد و آنچه در ایجاز و اطناب بکار میرود، عقل را بکار میگیرد همانند آنچه که در وجوه بیست و سه تا بیست و شش در بخش چهارم مطرح میشود. چراکه در آن مسایل امکان تحقیق و رسیدن به اثبات خرق عادت وجود دارد اما در این وجه خوشبین نیستیم که بتوانیم روزی بهعنوان وجه اعجاز آنرا اثبات کنیم. 10- وجه بیست و نهم: قسم خوردن خداوند برای تاکید حجت و اقامه دلیل (وجه بیست و نهم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،449) قَسمهای قرآنکریم عجایبی دارد. مثلا بین قسمهای قرآنکریم و آنچه که جواب قسم نامیده میشود رابطهها و حکمتهایی وجود دارد. قسمهای قرآنکریم استدلال دارد و فقط قسم نیست. مثل آیات اول سوره قیامت که پس از قسم به قیامت به نفس لوامه قسم میخورد . چراکه نفس سرزنشگر و وجدان معترض، از درون خود شخص است. به تعبیر دیگر خود وجدان اثبات معاد است. چرا وجدان در وجود هر خطاکاری به او فشار می آورد؟ چون باید روزی پاسخگوی اعمال خود باشد. اما در اینمورد هم میگوییم که صرف قسم خوردن در کلام بشر هم هست. عجایب قسمهای قرآنکریم هم به بلاغت برمیگردد و زیرمجموعه آن است. در مورد عجایب قسمهای قرآنکریم کتابهای مختلفی نوشته شده و به تفصیل بیان شده است. 11- وجود انواع قیاس و استدلال درقرآنکریم (وجه سی ام بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،456) در این وجه بهطور کلی آنچه در علم منطق و کلام مطرح میشود را بهعنوان وجهی از اعجاز قرآنکریم مطرح نموده است. صرف اشتمال قرآنکریم بر انواع برهانهای موجود در این علوم، خرق عادت نیست و در بسیاری از کتابها وجود دارد. البته این امکان وجود دارد که تحقیقات وسیعی بر این موضوع انجام شود و احتمالا اعجاز قرآنکریم در این زمینه اثبات شود ولی آنچه در کتاب معترک الاقرآن آمده، اثبات این موضوع نیست بلکه فقط ذکر انواع استدلال و قیاس است. از سوی دیگر در صورتیکه روزی این موضوع اثبات شود این وجه زیر مجموعه وجه اول یعنی علوم مستنبطه از قرآنکریم است که بهعنوان وجه اعجاز آنرا پذیرفتهایم. 12- مثالهای ظاهری و باطنی قرآنکریم (وجه سی و یکم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،464) انواع مثالهای ظاهری که در آن صراحت مَثل وجود دارد و مثالهای عقلی که درآن ادات تشبیه آورده نشده است در قرآنکریم وجود دارد. کتابهایی نیز در این موضوع نگاشته شده مانند «امثال القرآن» از علی اصغر حکمت. مبحث تمثیل و تشبیه، بخشی از علم بیان است و بدیهی است که بخشی از بلاغت قرآنکریم بهحساب آید. اگر کسی بخواهد اعجاز این وجه را ادعا کند باید خرق عادت بودن آنرا اثبات نماید که بهنظر میرسد کار آسانی نیست و بعید است به نتیجه برسد. چه اینکه انواع تمثیلات حکیمانه در آثار ادبی تمام دورانها دیده میشود. ج- بررسی وجوه مشکوک یا محتمل: 1- تقسیم شدن قرآنکریم به دو بخش محکم و متشابه(وجه نهم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،136) وقوع محکم و متشابه در آیات قرآنکریم طبق آیه 7 سوره آلعمران واضح است. گرچه علما در تعریف این موضوع و تشخیص محکم یا متشابه بودن آیات اختلاف نظر دارند اما در اصل وقوع موضوع، اختلافی نیست. حال آیا براساس همه تعاریف محکم و متشابه میتوان آنرا وجهی از اعجاز دانست؟ فرض کنیم در آیات متشابه اختلافی وجود نداشته باشد و بتوان هر متشابهی را در کنار محکم قرار دهیم و تشابه را از آیه رفع کنیم و به این نتیجه برسیم که ناهماهنگی بین آیات وجود ندارد. آیا این موضوع برای وجود خرق عادت کفایت میکند؟ درمتن بسیاری از کتب بشری هم میتوان به نوعی عبارات را به محکم و متشابه تقسیم کرد و به کمک عبارتی صریح از عبارتی دو پهلو و مبهم رفع ابهام کرد. چگونه میتوان برای ادعای اعجاز قرآنکریم و اثبات آن در برابر افراد خارج از دین، به این وسیله توجیهی آورد؟ از طرف دیگر اعتراف میکنیم که آنچه در آیه 7 سوره آلعمران آمده است، بهعنوان موضوع خاصی بیان شده است که با کلام بشر تفاوت میکند. همانگونه که در انتهای آیه فهم درست آیات را در حیطه راسخان در علم میداند. بدین معنا که اگر نزد اهل علم و حقیقت تفسیر این آیات جستجو شود عجایبی از ارجاع آیات متشابه به محکم مطرح میشود که خرق عادت بودن این وجه مشخص میگردد. اما در حال حاضر آنچه که بهعنوان وجه اعجاز مطرح شده قانع کننده و قابل دفاع نیست. ضمن اینکه سیوطی در این وجه فقط مطالب موجود در نوع محکم و متشابه کتاب «الاتقان فی علوم قرآن» را آورده و اصلا مساله را از منظر اعجاز مطرح نکرده است. 2- وجود عموم و خصوص در آیات (وجه چهاردهم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،207) وقوع بحث عام و خاص در آیات قرآنکریم یکی دیگر از مسائلی است که مورد اختلاف برخی علما است. دلیل اختلاف در تفاسیر برخی آیات همین تفاوت در عموم و خصوص آیه است. اینکه در کلام کسی عموم و خصوص واقع شده باشد، دلالتی برخارق العاده بودن ندارد. سیوطی با ذکر انواع عموم و خصوص و مصادیق آن در قرآنکریم، تلاش بر نشان دادن آن بهعنوان وجهی از اعجاز دارد در حالیکه حتی اشارهای بهاینکه این موضوع از چه جهت خارق عادت است ندارد. انواع مصادیق عام و خاص در کتب و متون قوانین بشری یافت میشود بی آنکه بتوان آنها را اعجاز نامید. 3- وجود آیات مجمل و مبین(وجه پانزدهم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،217) آیه مبین آیهای است که آیه مجملی را توضیح بدهد. اینکه در قرآنکریم اجمال واقع شده است و آیاتی دیگر آنرا تبیین نماید، خرق عادت نیست. در کلام بشر نیز ممکن است نویسنده جایی را به اجمال آورد و جای دیگر توضیح دهد. لذا در زمان کنونی با یافتههایی که در روابط بین آیات تاکنون کشف شده است نمیتوان تفاوتی بین کلام بشر و قرآنکریم اثبات نمود. اما راه باز است و ممکن است آیندگان در تشخیص این روابط بهمواردی دست پیدا کنند و حقایقی را درک کنند که خرق عادت باشد. آن زمان میتوان این وجه را بهعنوان وجهی از اعجاز قرآنکریم پذیرفت. 4- استدلال به منطوق و یا مفهوم آیات (وجه شانزدهم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،224) دلالتهای آیات قرآنکریم به دو بخش تقسیم میشود که یا منطوق است و یا مفهوم. منطوق نیز براساس نوع بیان آیه به ظاهر و مؤوّل و همچنین مفهوم نیز به مفهوم موافق و مخالف تقسیم میشود. این موضوع از مباحث علم اصول و علوم قرآنی است و در «الاتقان» سیوطی تفصیل آن آمده است. اما اینکه آیا وجود منطوق و مفهوم در قرآنکریم نشان از اعجاز آن است و دیگر کسی نمیتواند همانند آن را بیاورد حرف درستی نیست. منطوق و مفهوم دلالت بر عبارتها است و حکم عقل است. بنابراین هر عاقلی میتواند براساس منطوق یا مفهوم حرف بزند و یا استناد کند. مانند وکیلی که به احکام و قوانین موافق یا مخالف استناد میکند. یا خود نویسنده قانون که با منطوق و مفهوم به نوشتن قانون اقدام نموده است. بنابراین در حدودی که علم بشر امروز در آن قرار دارد نمیتوان برای این موضوع وجهی از اعجاز را قائل بود. اما اگر کسی تمامی منطوق و مفهومهای قرآنکریم را بررسی کند و اثر شگفتانگیز و خرق عادتی در آن بیابد آنگاه میتوان اعجاز آنرا از این جهت ادعا نمود. 5- وجود انواع خطاب در قرآنکریم (وجه هفدهم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،229) خطاب، به معنی روی سخن را به کسی بردن و سخن را متوجه کسی کردن است. از این جهت سخنران را خطیب گویند چراکه روی سخن را به مردم برمیگرداند. در قرآنکریم انواع خطاب وجود دارد و در تقسیمبندی آن، علما نظرات مختلفی دادهاند که انواع آن در کتب علوم قرآنی دیده میشود. حال باوجود همه تعاریف و اختلافات بین علما، سوال این است که کجای این موضوع خرق عادت است؟ در اشعار عرب بارها مفرد را به مثنی خطاب میکنند و گاهی خطاب را جمع میگوییم. ولی منظورمان یک شخص خاص ازآن جمع است و... . بنابراین این موضوع قابل تحدی نیست. اما اگر کسی با بررسی تمام خطابهای قرآنکریم به نظم شگفتانگیزی که قابل اثبات بهعنوان خرق عادت باشد برسد، آنگاه میتوان این وجه را پذیرفت. صرف بکار بردن خطاب، حتی مختص کلام بلیغ نیز نیست. اما اگر هر خطابی را به حکمتی به کار بریم آنگاه کلام ما بلیغ خواهد بود. و حتی در صورت دوم نیز جزء بلاغت قرآنکریم است. اما خود، وجه مجزا و مستقلی نخواهد بود. 6- اینکه قرآنکریم برای حفظ و نگهداری ذهنی آسان است (وجه بیست و دوم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،245) در دنیای امروز افرادی را میبینیم که قرآنکریم را در سنین کودکی حفظ نمودهاند و حضور ذهن آنها انسان را به تعجب و وجد وا میدارد. قرآنکریم در سوره قمر چهار مرتبه میفرماید : «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقرآن لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ» (سوره قمر /17و22و32و40) مقدمه حفظ قرآنکریم متذکر بودن معانی است. ذکر یعنی معانی را در قلب حاضر کنیم. آسان بودن قرآنکریم برای ذکر، اراده خداوند است که در آیه مذکور به آن اشاره شده است. اما آیا میتوان خرق عادت بودن این موضوع را اثبات نمود؟ بسیاری از کودکان به دلیل اهمیت یک کتاب در محیط خانواده یا جامعهای که در آن زندگی میکنند، آنرا بهخوبی حفظ میکنند و حضور ذهن آنها در پاسخگویی، انسان را به تعجب وا میدارد. شاید بهتر باشد اعجاز را در ذهن انسان و قدرت آن دانست. لذا درست است که حفظ قرآنکریم ممکن است از حفظ بسیاری مطالب دیگر آسانتر باشد که هست، اما دلیل آن را باید در بلاغت و شیوایی قرآنکریم جستجو کرد. خود جناب سیوطی به جز قرآنکریم کتب دیگری را نیز حفظ داشته است. حال چگونه میتوان از اینکه قرآنکریم برای حفظ و نگهداری در ذهن آسان است و به حد اعجازگونه با حفظ مطالب دیگر متفاوت است، دفاع نمود؟ اثبات این مطلب نیاز به برهان دارد. البته اگر دانشمندان علوم روانشناسی، تحقیقات علمی منظمی انجام دهند و این موضوع را به صورت علمی بررسی کنند و نتیجه تحقیقات موجه باشد، قابل دفاع خواهد بود. 7- وجود تشبیه، استعاره، کنایه و تعریض، ایجاز واطناب، خبر و انشاء در قرآنکریم (وجوه بیست و چهارم، بیست و پنجم و بیست و ششم و بیست و هشتم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،269) این موضوعات در علوم بلاغت ذیل مبحث علم بیان و علم معانی مطرح میشود. نکات ظریفی از تشبیهات واستعارات و همچنین کنایه و تعریض و ایجاز و اطناب و خبر و انشاء در قرآنکریم ذکر گردیده است و در این خصوص کتابهای زیادی نگاشته شده است. اما آیا در کتب مختلف بشر از تشبیه و استعاره و یا کنایه و تعریض استفاده نشده است؟ چگونه میتوان خرق عادت بودن قرآنکریم را نسبت به کلام بشر در خصوص بکارگیری این فنون اثبات نمود؟ در کتب ادیبان نمونههای فراوانی چه از لحاظ تعداد، برتر از قرآنکریم و چه از لحاظ مفهوم همانند قرآنکریم دیده میشود. لذا در حال حاضر این موضوع قابل دفاع نیست ولی اگر کسی همه آنها را در قرآنکریم جمع کند و با پژوهشی همهجانبه به نتایج خاصی در این حیطه دست یابد که خرق عادت آنرا نشان دهد، آنگاه میتوان وجود این موضوعات را اعجاز دانست که در آن صورت هم جزء اعجاز بلاغی است. نمیشود که یکبار بلاغت را اعجاز بدانیم و آنگاه تمام اجزاء آنرا هم جداگانه اعجاز بدانیم. اما تقریبا در کل کتاب «معترک الأقران»، سیوطی به صرف ادعای اعجاز از جهات مختلف اکتفا نموده و هیچ توضیحی در اثبات ارتباط موضوع با اعجاز و خرق عادت بودن آن در قرآن، ابراز نکرده است. د- بررسی وجوه مردود: 1- اینکه قرآنکریم از تحریف به دور مانده است. (وجه دوم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،27) درخصوص عدم تحریف قرآنکریم که همه ما به آن معتقدیم و چه از لحاظ نقلی و چه عقلی و تاریخی قابل اثبات است و شکی درآن نیست بحثی نیست. اما اینکه این موضوع را وارد در بحث اعجاز قرآنکریم بدانیم مسالهای است که مورد نقد است. اگر بخواهیم عدم تحریف قرآنکریم را وجهی از اعجاز بدانیم این موضوع برای معاصرین پیامبر و زمان نزدیک پس از آن بیمعناست و قابل اثبات نیست چراکه باید زمان طولانی از عدم تحریف بگذرد تا مفهوم عدم تغییر در بستر زمان قابل اثبات باشد. از طرفی، اگر زمان نیز بگذرد این موضوع دلالت بر اعجاز نمیکند. چون اعجاز باید مربوط به خود کتاب باشد. بدین معنی که اگر امر عجیبی در عدم تحریف وجود دارد به اراده خداوند برمیگردد و نه به ذات قرآنکریم. یعنی امری خارجی است که همان قدرت الهی است. اشکالی که به این وجه وارد است شبیه اشکالی است که به قول قائلان به صرفه وارد میشود. یعنی قول به صرفه اقتضا دارد اعجاز در خارج از قرآن باشد. حال آنکه اجماع علما و تصریح قرآنکریم آن است که خود کتاب معجزه است. از سوی دیگر عدم تحریف یک کتاب در طول زمان، موضوعی نیست که خارق عادت باشد. چه بسیار کتابهایی که دربستر زمان بدون تغییر باقیمانده است. پس این موضوع نیز قابل تحدی نیست. 2- وجود آیات مشکل در قرآنکریم تاجاییکه ایجاد توهمِ تعارض در قرآنکریم مینماید. (وجه هفتم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،94) مفسرین در طول تاریخ اسلام در دورههای مختلف کتابهای زیادی را در توضیح آیات قرآنکریم درمواردی که ظاهر آیات با یکدیگر تعارض ظاهری دارند نوشتهاند. مثلا کتاب «مسایل الرازی من غرائب آی التنزیل» از محمدبن ابیبکر زینالدین رازی در قرن هفتم، یکی از این موارد است. این توضیحات به این هدف بوده است که مبادا مردم باتوجه بهظاهر آیهای به خطا رفته و به انحراف کشیده شوند. دشمنان اسلام نیز همین نوع مطالب را جمع کرده و بدون پاسخهای منطقی، هرکدام از آنها، استفاده ابزاری در مخالفت با اسلام کردهاند. آیا این موضوع وجه اعجاز است؟ به قرآنکریم اشکال وارد کردهاند و گروهی بههدف رفع تناقض، زحمت کشیدهاند که بگویند قرآنکریم متعارض نیست. اگر این گروه علمای دین به موفقیت رسیده باشند، حداکثر کاری که انجام دادهاند، رفع اشکال از قرآنکریم و تبرئه آن است. در سخنان یا کتابهای دانشمندان نیز ممکن است تناقضات ظاهری باشد که نویسنده یا سخنران توضیح میدهد و رفع اشکال میکند. آیا عدم وجود تعارض و تناقض در هر کتابی نشان از اعجاز است؟ البته یکی از وجوه اعجاز، انسجام درونی قرآنکریم است. آنچه که در آیه 82 سوره نساء میفرماید: «أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقرآن وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً»، اشاره به انسجام درونی آیات قرآنکریم دارد. اینکه قرآنکریم طی 23 سال در حالات مختلف و مناسبتهای مختلف و در موضوعات وسیعی نازل شده، اما هیچ اختلافی بین آیات وجود ندارد که این موضوع را برای انسانهای خارج از دین نیز بایستی اثبات نمود. پیدا شدن تعارض برای اینکه کتابی الهی نباشد کافی است، اما نبود تعارض و یکپارچگی کتابی، شرط عقلانی بودن آن است و دلیلی براعجاز نیست و برای الهی بودن کفایت نمیکند. ضمن اینکه تفاوت در سطح فکر بشر در هر زمانی و در زمانهای مختلف باعث تفاوت در درک آیات، چه از نظر معنا و چه ازنظر بلاغت میشود. خلاصه سخن آنکه هماهنگی و انسجام و عدم اختلاف در قرآن را با توجه به نزول در بیست و سه سال و با تصریح آیه 82 سوره نساء میتوان بهعنوان وجه اعجاز مطرح کرد، اما اشتمال قرآن برموارد مشکل و مشتمل بر تعارضات ظاهری را که در هر کتاب دیگری کمابیش ممکن است وجود داشته باشد و در ظاهر یک نقیضه است، نشانه کمال نیست. لذا نمیتوان به عنوان وجه اعجاز برشمرد. 3- وقوع ناسخ و منسوخ در قرآنکریم(وجه هشتم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،108) مسأله وقوع نسخ تنها در آیات قرآنکریم واقع شده است. در مورد دلایل وقوع نسخ مطالب مختلفی ذکر گردیده است. مثلا به دلیل وقوع تدریجی احکام، یهود نسخ در تورات را بهعنوان نقص دانسته و آنرا انکار میکنند. ممکن است اشکال شود که وقوع نسخ در احکام به موضوع بدا در خلقت منجر میشود که باطل است. نسخ درحقیقت بیان مدت حکم است وگرنه حکم اصلی در ابتدا تشریع گردیده است. مثلا حکم چگونگی برخورد با کفار با توجه به شرایط زمان حضور در مکه و بعد از هجرت برای مسلمانان تفاوت میکند که همه آیات حکیمانه است. اما سوال این است که آیا تغییر حکم عامل خرق عادت است و غیر قابل معارضه؟ آیا اگر طبیبی داروی بیمار خود را تغییر داد خرق عادت کرده است؟ پس این وجه نیز اصلا قابل دفاع نیست و از وجوه اعجاز نمیباشد. حتی طرح این موضوع فی نفسه و در نگاه اول میتواند موجب خدشه به قرآنکریم شود. زیرا قبول وجود ناسخ و منسوخ در آیات قرآنکریم، اعتراف به نوعی تعارض و عدم سازگاری ظاهری است. لذا در بهترین شرایط ما فقط میتوانیم از حکمت و سلامت قرآنکریم در اشتمال به ناسخ و منسوخ دفاع کنیم و قرآنکریم را از این نقیصه تبرئه نماییم. 4- اختلاف الفاظ در حروف و کیفیت بیان (اختلاف قرائات) (وجه دهم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،161) برخی علمای عامه و خاصه، اختلاف قرائات را از جانب خدا میدانند و اعتقاد به حجت قرائات دارند. آیا اینکه یک کتاب را بتوان به صورتهای مختلف خواند و همه صورتهای مختلف آن دارای معنی باشند نشان از خرق عادت دارد؟ از طرفی آیا کتابی که اختلاف قرائت نداشته باشد بهتر و واضحتر است یا کتابی که اختلاف قرائت دارد؟ از سوی دیگر اگر قائل باشیم که تمام قرآنکریم در اوج بلاغت است و از طرفی در قرائات متفاوت، قطعا یکی از دیگری بلیغتر است، این امر باعث میشود وجوهی از قرائات وجود داشته باشد که کمتر بلیغ است و این از حکمت خدا به دور است. سیوطی خود معتقد است که در قرآنکریم مترادف نداریم که صحیح هم هست پس قرائتهای مختلف قطعا در یک درجه از بلاغت نیستند. حال سوال این است که آیا این موضوع از وجوه اعجاز است؟ در پاسخ باید گفت موضوع اختلاف قرائات، بهانهای برای وجود تحریف لفظی است. به جای اینکه بتوان از این موضوع در خرق عادت بودن قرآنکریم استفاده کرد، نفس طرح این موضوع باعث ایجاد شبهه تحریف برای افراد خارج از دین هم میشود. چراکه اگر اختلاف قرائات را پر رنگ کنیم، نقطه ضعفی برای قرآنکریم خواهد بود که یا به دلیل ذات قرآنکریم است یا به دلیل عدم ضبط صحیح و یا به سبب اجتهاد صحابه و افراد پس از آنها میباشد. به هرحال، این خود مشکلی است که باید آنرا تدارک کرد. لذا بهتر است که از ادعای اعجاز در این خصوص صرفنظر شود. 5- اینکه قرآنکریم مشتمل است بر تمام لهجههای عرب و لغات غیرعرب (وجه سیزدهم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،195) در مورد استفاده قرآنکریم از لغات غیرعربی اختلاف نظر وجود دارد. اما اینکه قرآنکریم صرفا از لغات عربی استفاده کرده باشد یا از لغات معرب نیز بهره برده باشد، ربطی به موضوع اعجاز ندارد. قرآنکریم طبق قول خودش به زبان عربی شیوا و بدون اعوجاج نازل شده است. (قرآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ) (سوره زمر/28) لذا از همه ابعاد و امکانات زبان آنروز عرب برای انتقال پیام استفاده کرده است که این شرط عقل است. مگر میشود انسان فارسی زبانی بخواهد کتابی بنویسد و از همه لغات و ابزارهای زبان استفاده نکند. حال آنکه خداوند احاطه مطلق به تمام خصوصیات زبان برای انتقال وحی دارد. اصولا این ادعا برپایه استدلالی نادرست استوار است. وی معتقد است که وجود انواع لغات و واژگان از زبانهای دیگر به این نیت بوده است که اسلام دینی جهانی است و میخواهد همگان به اسلام روی بیاورند. سوال میکنیم پس چرا از دیگر زبانهای زنده آنروز انسانها در قرآنکریم چیزی نیامده است؟ از طرفی آیا غیرعرب بهدلیل استفاده از چند کلمه غیر عربی در قرآنکریم ایمان میآورد یا نمیآورد؟ بنابراین قرآنکریم به زبان مردم آنروز عرب نازل شده است و از همه امکانات زبان آنروز برای بیان مفهوم استفاده نموده است. این موضوع، بدین شکل، ربطی به مساله اعجاز ندارد و قابل دفاع نیست. اما از آن جهت که در قرآنکریم به دلیل علم خداوند و اوج بلاغت از هر کلمهای، بدون وجود مترادف، حکیمانه استفاده شده است، بُعدی از اعجاز بلاغی ثابت میگردد. 6- آیاتی که امید و ترس را یکجا جمع نموده است (وجه سی و دوم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،472) اعتدلال در کلام و نظامهای تعلیم و تربیت یکی از مواردی است که امروز به صورت علمی به آن پرداخته شده است. بدیهی است که قرآنکریم که کتاب هدایت است نیز از این موضوع مستثنی نیست. لذا این موضوع لازمه هر نظام عدالتمحور و مؤثری است و این مقدار از قضیه، اعجاز و خرق عادت بهحساب نمیآید. مربیان، پدران و مادران هم از همین روشها در تربیت فرزندان استفاده میکنند. بدین معنی که تعیین خصوص تلفیق بیم و امید در تربیت انسان را نمیتوان وجه اعجاز دانست. 7- وجود آیههای مبهم که عقل در آنها متحیر میشود. (وجه سی و سوم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،484) اینکه در قرآنکریم آیاتی وجود دارد که توسط آیات دیگر و یا روایات و شأن نزول توضیح داده میشود و واضح میگردد، موضوعی است که برکسی پوشیده نیست. مباحث علوم قرآنی مختلفی مانند عام و خاص، مجمل و مبین نیز در راستای بیان همین موضوع هستند. اما اینکه این موضوع را وجه اعجاز بدانیم اشکال اساسی دارد. اصل وجود ابهام در هر کتابی عیب تلقی میشود. حال اگر با توضیح و تفسیر رفع ابهام از آیهای شود، تازه قرآنکریم را از اتهام تبرئه کردهایم. این موضوع نه تنها به نفع بحث اعجاز نیست بلکه ایجاد اشکال میکند. چراکه اگر رفع ابهام را به خارج از قرآنکریم نسبت دهیم مثلا به احادیث و روایات این خود نشاندهنده نقص در کلام است و بلاغت قرآنکریم را زیر سوال بردهایم. لذا طرح این مطلب اصلا جایی در موضوع اعجاز ندارد. 8- اشتمال قرآنکریم بر اسامی اشیاء، ملائکه، کنیهها و القاب، اسامی قبائل و شهرها و کوهها و ستارگان. (وجه سی و چهارم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،512) اینکه در قرآنکریم به مقتضای مقام، اسامی مختلفی آورده شده موضوعی است که به اقتضای بلاغت کلام است. اما اینکه ذکر این اسامی باعث خرق عادتی باشد هرگز چنین نیست. در نوشتههای بشر نیز انواع اسامی ذکر شده است. آنچه که در تورات در مورد اسامی پیامبران آمده بسیار مفصلتر است. در کتب تاریخ انبیا نیز به اسامی زیادی برمیخوریم. فهرستی از نامهای خاص (نام افراد، مکانها، کتب و اصطلاحات خاص) در پایان بسیاری از کتابها چاپ میشود بیآنکه بتوان این امر را خارق عادت یا معجزه نامید. قرآنکریم از حیث اشتمال به اینگونه اسامی تفاوت و یا برتری خاصی نسبت به سایر کتب ندارد و اگر فرضا چنین رجحانی وجود داشته باشد اثبات آن بر عهده مدعی است. لذا بیان این موضوع نیز بهعنوان وجه اعجاز پذیرفته نیست. 9- وجود الفاظ مشترک با معانی مختلف (وجه سی و پنجم بیان شده در کتاب معترک الاقران) (السیوطی،1423، ج1،514) اینکه در قرآنکریم لفظ خاصی در معانی مختلف استفاده شده است، مخصوص قرآنکریم نیست. از یک طرف قرآنکریم این معانی را به الفاظ نداده است، بلکه این الفاظ و معانی مختلف عمدتا جزء خصوصیات زبانی بوده است که قرآنکریم برای انتقال مطالب از آنها استفاده نموده است. از سوی دیگر در بیان وجوه الفاظ قرآن کتابهای زیادی نوشته شده و نوع خاصی در الاتقان نیز به این موضوع اختصاص داده شده است. البته در اینگونه کتابها هم عموما در میان معانی مختلف الفاظ قرآنکریم، زیادهرویهایی شده که قابل حک و اصلاح است. تقریبا در هر کتابی به هر زبانی نیز وجوه مختلف یک لفظ دیده میشود بیآنکه از این جهت خرق عادتی صورت پذیرفته باشد. جالب اینجاست که سیوطی این وجه را اعظم وجوه اعجاز دانسته ولی دلیلی برای آن ذکر نکرده است.
نتیجهگیری
با توجه به محتوای کتاب «معترک الأقران فی اعجاز القرآن» سیوطی و بررسی وجوه سی و پنجگانه مطرح شده در آن موارد زیر نتیجه گرفته شده است: 1- بیشتر محتوای کتاب مباحث مختلف علومقرآن است که جای آن، کتب علومقرآنی است نه خصوص بحث اعجاز. 2- در اکثر موارد هیچ توضیح و شرح لازمی در ارتباط میان موضوع ادعا شده و اعجاز قرآنکریم دیده نمیشود. 3- در مجموع آنچه محتوای کتاب را تشکیل میدهد، تلاشی است در جهت کتابسازی که فاقد منطق علمی لازم است و صدور آن از دانشمندی محقق چون جلالالدین سیوطی، خلاف انتظار است. 4- همانگونه که مشاهده شد با تحلیل وجوه اعجاز در این کتاب، چهار وجه به عنوان وجوه «مقبول» قابل دفاع است. وجوه «مقبولِ مشروط» شامل دوازده وجه است که جزیی از وجوه مقبول است و بیان مجزای آن مشکلساز است. وجوه «مشکوک یا محتمل» هفت نوع است که نمیتوان درخصوص اعجاز آن وجوه، اثباتی انجام داد و وجوه «مردود» که شامل نه وجه است، نه تنها کمکی به بحث اثبات اعجاز نمیکند بلکه خود، مشکلساز است و مطرح نمودن موضوعات آن خدشه به ساحت قرآنکریم است. 5- رویهم رفته این کتاب نه به عنوان منبعی درون دینی قابلیت دفاع از بحث اعجاز دارد و نه به عنوان مرجعی برای افراد بیرون دین قابلیت عرضه را دارد. لذا انتقاد جدی به این کتاب وارد است و به عنوان منبعی در حوزه اعجاز رد میشود.
منابع
قرآن کریم؛ ترجمه مکارم شیرازی، ناصر(1373)، قم: دارالقرآن الکریم، چاپ دوم
1- السیوطی، عبدالرحمن ابن ابیبکر(1423)، معترک الأقران فی اعجاز القرآن، بیروت، دارالفکر
2- ___________________ (1367م) ، حسن المحاضره، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم؛ الطبعه الاولی، عیسی البابی الحلبی، مصر
3- ___________________ (1423ق)، التحدث بنعمه الله، بیروت، المکتبه العصریه
4- ___________________ (1147ق)، الاتقان فى علوم القرآن، علی طعمه ابن احمد البقاعی، قاهره
5- الشاذلی، عبدالقادر،(1419ق)، بهجه العابدین بترجمه حافظ العصر جلال الدین السیوطی، دمشق، مجمع الغه العربیه
6- الشیخ عبدالوهاب الشعرانی(1970م) ، الطبقات الصغری، تحقیق عبدالقاهر عطا، الطبعه الاولی، نشر المکتبه القاهره
7- طباطبایی، سیدکاظم(1379ش)، پژوهشهای قرآنکریم شناختی سیوطی، مطالعات اسلامی، بهار و تابستان 79، شماره 47 و48، ص65
8- اللحام بدیع السید، الامام جلال الدین سیوطی (ربیع الاخر 1413) (العالم الموسوعی)؛ المجمع اللغه العربیه بدمشق؛ المجلد السابع و الستون، ، الجزء4
9- المراغی، عبدالله مصطفی(1974م) ، الفتح المبین، دارالکتب العلمیه، بیروت
10- المعرفت، محمدهادی(1412ق)، التمهید دراسات مبسطه عن مختلف شوون القرآن الکریم، قم، جامعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، موسسه النشر الاسلامی