نشانه شناسی واژه ی «لسان» در قرآن كريم

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

چكيده

دانش نشانه شناسی به بررسی حوزه دلالت واژگاني در درون يك نظام نشانه اي مي پردازد.از رهگذر مطالعات نشانه شناسانه هر واژه به عنوان يك نشانه در فرايند دال و مدلول و دلالت قابل تحليل است.خواننده متن ( متلقي )چنانچه بتواند فرايند مذكور را در خصوص هر يك از نشانه هاي زباني به درستي استنباط نمايد در دريافت معنا توفيق بيشتري كسب خواهد نمود .از جمله واژگان قراني كه به واسطه بسامد قابل توجه و ايفاي نقش آن در ساختار كلام قراني قابل بررسي و مطالعه است واژه " لسان " است . واژه ی «لسان» بصورت مفرد و جمع25بار در قرآن به كار رفته است كه از اين تعداد نيمی در معانی ايجابی مثل روشنگری، راستگويی، بشارت و هدايت، و نيمی ديگر در معانی سلبی مثل تحريف، دروغگويی، افترا و خشونت در كلام بكار رفته است.واژه ی «لسان» در قرآن كريم از جمله واژگانی است كه می توان برای آن مدلولهای متعددی درنظر گرفت. «لسان» به معنی آله النطق (ابزار سخن گفتن ) ، زبان يك قوم و نيز به معنی سخن فصيح در قرآن بكار رفته است. از سوی ديگر، دلالت اين واژه بر معانی گوناگون، تابع مضمون آيه ای است كه در آن واقع شده است. اما شگفت اين است كه در قرآن هيچگاه برای دلالت بر زبان به معنی نظام ارتباطی ميان مردم، از واژه ی «اللغة» استفاده نشده، بلكه به جای آن از «لسان» بهره گرفته شده است. اين مقاله بر آن است تا با بررسي دلالت اين واژه حوزه معنائي آن را در هر يك از آيات مربوط از منظر نشانه شناسی مورد بررسی قرار دهد.

كليد واژه

قرآن كريم، لسان، نشانه شناسی، دلالت.

مقدمه

آیات قرآن را می توان از 2جهت در چارچوب نشانه شناسی مورد تامل وبررسی قرار داد؛«هم از این جهت که خود مستقیما یکی از پدیده های عالم ونشانه ای از نشانه هاست وهم از این جهت که کلام است وکلام وخط نیز ازآنجا که نشانه ودال بر معنایی است یکی از موضوعات علم نشانه شناسی به شمار می آید»(طیب حسینی،1382، 28باتصرف)اما«مفسران از این نقطه نظر که کل قرآن را به صورت یک نظام معنایی ببینند کمتر وارد شده اند؛تحلیلهای ادبی ولغت شناسی،تحلیلهای بلاغی وبیانی آیات در مجموع کارهای نشانه شناختی است ونشانه شناسی آیات گاه از این بحث می کند که خداوند از نشانه ها وجملات مورد نظر در سیاق ویژه چه معنایی را اراده کرده است وگاه در سطح دیگری مطرح می شود،اینکه آیا در این سیاق ویژه شارع مقدس این معنا را قصد کرده است یا نه؟»(قائمی نیا،1386، 143_146)هنگامی که یکی از واژگان قرآنی را به عنوان یک نشانه،از جنبه های یاد شده مورد تامل وبررسی قرار می دهیم وآن را در کل ساختار قرآن به عنوان نظام معنایی منسجم و پویا قرار می دهیم در حقیقت به روشی استاندارد ومنظم در فهم متن قرآن می رسیم؛روشی که معارف قرآن را جهانی وزنده می سازد. یکی از واژگان به کار رفته در ساختار قرآن واژه "لسان"است. در 25 موردی که این واژه در قرآن به کار رفته ،تنها چهار آیه از آن در سوره های مدنی قرار دارد وبقیه مکی هستند و بیشترین شکل کاربردی آن به صورت مفرد(لسان) و10 بار به شکل جمع(السنة) است. با کنار هم قرار دادن آیات مورد نظر می توان کاربرد این واژه را از جنبه معنایی در 3دسته قرار داد: لسان به معنی عضوی از بدن، لسان به معنی نظام ارتباطی ولسان با بار معنايی مشترك بين اين دو مفهوم .از جنبه موضوعی نیز بیشترین کاربرد آن به صورت مستقیم وغیر مستقیم مرتبط با پیامبراسلام(ص) ومردم زمان ایشان است.اما نکته قابل توجه درمورد آیات این است که اغلب آیاتی که در یک حوزه معنایی قرار دارند از یک سیاق واسلوب مشترک نیز برخوردارند. ابتدا آیه 78 سوره آل عمران که می فرماید:"وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُون‏" با قرار دادن آیه 46 سوره نساء در کنار آیه 87 در می یابیم اولا مرجع ضمیر در"منهم"با توجه به حرف من که به معنای برخی است، برخی علماء یهود است" مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلا (النساء: 46).يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ «کنایه از تحریف است »(نک:مکارم شیرازی،1421،ج2، 566) و شامل «تحریف لفظی ومعنوی می شود»(نجفی خمینی،1398،ج3، 249)همانطور که می بینیم صراحتا درابتدای آیه 46 نساء بدین معنای کنایی اشاره شده است. به کار گیری زبان که به عنوان یکی از نعمتهای الهی است درمعنای منفی دروغ وتحریف در آیه 62 و116 نحل نیز به صورت مستقیم نه کنایی به کار رفته است.اما اینکه منظور از لی اللسان در 2 آیه چیست نظراتی وارد شده است«اول اینکه تحریف وتغییر الفاظ واعراب تورات مد نظر باشد ودوم اینکه به جای اینکه بگوید آنها کتاب را می خواندند ،در جهت توبیخ وسرزنش برخی از اهل کتاب تعبیر به لی اللسان کرده است»(رازی،1420،ج8، 268)زیرا کلمه لوی در لغت به معنای پیچاندن وخم کردن است(نک: مصطفوی،1360،ج10، 266) تفسیر المیزان در مورد واژه "لی" می نویسد« وقتی این واژه در مورد سر یا زبان استعمال شود،معنای غیر طبیعی کردن سر وزبان را می دهد وظاهرا مراد از جمله "یلوون السنتهم این باشد که سخنان غیر آسمانی که خود آن را جعل می کردند به لحنی می خواندند تا وانمود کنند این سخنان نیز جزء تورات است،با اینکه از تورات نبود.»(موسوی همدانی،1374،ج3، 420)نکته جالب توجه دیگر اینکه در کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم اشاره شده است «لیّ مقابل استقامت واعتدال قرار دارد»( مصطفوی،1369، ج10، 266) وهمان طور که در بخش آخر آیه 46 نساء ملاحظه می کنید به صورت ضمنی این معنا را بیان کرده است"... وَأَقْوَمَ..." آیه 78 سوره مائده در مورد تجاوز وزیاده خواهی برخی از بنی اسرائیل است : " لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى‏ لِسانِ داوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُون‏"منظور از لسان در این آیه عضو مادی است.«علی در این آیه به معنای باء است (ابن عاشور،ج5، 180)یعنی با¬¬¬ زبان داوود و عیسی علیهما السلام لعنت شدند، از اینرو تعبیر به لسان نموده است. اکنون 6 آیه دیگر را پیش رو داریم که در مدلول واژه لسان یکسان است و به معنای زبان عربی به کار رفته است و نیز از نظر موضوعی تا حدودی مشابه یکدیگر هستند؛پیش از این گفته شد که در قرآن از کلمه اللغة استفاده نشده است و برای دلالت برمعنای این واژه(زبان ارتباطی بین انسانها) کلمه"لسان "به کار رفته است علت آن اینست که« برترین وبهترین کاربرد زبان(به عنوان یکی از اعضای بدن )،در هنگام سخن گفتن وبرای ادای کلام است»(ابن عاشور،ج26،22،با تصرف). با این دیدگاه آیاتی که به این معنا اشاره دارد از این قرار است:ابتدا آیه 4 از سوره ابراهیم :" وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم‏"سپس آیه 103 نحل " وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِين‏"ونیز آیه 97 سوره مریم" فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا"آیه 58 سوره دخان نیز مشابه اسلوب آیه 69 مریم آمده است" فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُون‏"تیسیر به معنای سهل وروان خواندن قرآن است وباء در بلسانک به عربی بودن زبان قرآن اشاره دارد.(نک:صافی،1418،ج25، 137) آیه بعدی که صراحتا به زبان به عنوان یک نشانه اشاره می کند و بر مفهوم زبان یک قوم دلالت می کند، آیه 22 روم است" وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِين‏"در این آیه واژه لسان به صورت جمع (السنة)به کار رفته است و بر همه زبانهایی که انسانها با آن صحبت می کنند دلالت می کند.البته علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می نویسد «ممکن است اختلاف لسان شامل اختلاف در لهجه ها واختلاف آهنگ وصداها نیز بشود»(موسوی همدانی،1374ج16، 251)آیه 12 در سوره احقاف نیز بر همین معنا از واژه لسان دلالت می کند" وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا" لِساناً عَرَبِيًّا در آیه حال است به معنای بلسان عربی(میبدی،1371،ج9، 141)از طرفی علت اینکه در این آیه لفظ لسان را با عربی آورده این است که به مخاطب بفهماند که منظور از عربی بودن کتاب ،الفاظ آن است نه اینکه مراد از عربی بودن در آیه ،اخلاق،فرهنگ وباورهایش باشد(نک:ابن عاشور،ج26،21) آیه 195 سوره شعراء " بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِين‏" آیه ای دیگر از این مجموعه می باشد که به معنای زبان یک قوم( زبان ارتباطی) است .در این آیه علاوه بر اینکه لفظ لسان در کنار لفظ عربی قرار دارد واژه" مبین" نیز همراه آن شده است یعنی«زبان عربی که آشکار وفصیح وبلیغ است.یعنی خدا قرآن را به زبان عربی فصیح وبلیغ به وسیله جبرئیل فرستاد،همان زبان عربی که به تصدیق کلیه زبانشناسان جهان بهترین وکاملترین زبانهای زنده جهان است»(نجفی خمینی،1398،14، 389)با توجه به اینکه می دانیم یکی ازمعانی کلمه عربی فصاحت و بلاغت است وتفسیر آسان از مفردات راغب وکتاب لسان العرب ابن منظور این معنا را اورده است وبیان می کند "عربی"به سخن فصیح وآشکار می گویند که در این صورت هدف آیه تکیه بر روی زبان عربی نیست بلکه روی صراحت قرآن وروشنی مفاهیم آن است(نک:همان،390)در مجموعه آیاتی که واژه لسان در آنها به معنای زبان ارتباطی اشاره داشت بیان چند نکته جالب توجه است؛1_همه آیات در سورههای مکی قرار داشتند 2_غیر از آیه 22 روم بقیه آیات مستقیما بر معنای ایجابی از جمله روشنگری،فصاحت دلالت می کرد وجالب اینکه اسلوب بیان این دسته آیات نیز به صورت غیر مستقیم شبیه یکدیگر است.آیه 22 سوره روم نیز به طور ضمنی بر همان وجه هدایتگری که از ویژگی های نشانه های الهی است،دلالت می کند بنابراین سبک وسیاق ظاهری آیات این دسته بسیار مشابه واز نظر محتوا کاملا یکسان است. در مرحله بعدی از بررسی های دلالت واژه مورد نظر دو آیه از سوره نحل را پیش رو داریم؛آیه 62 " وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما يَكْرَهُونَ وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى‏ لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُون‏"وآیه 116" وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُون‏"همانطور که ملاحظه می کنیم اسلوب بیان هر دو آیه یکی است مخاطب هر دو آیه ،مشرکین می باشد ودر هر دو واژه لسان به صورت جمع ودر نقش فاعلی قرار گرفته است.عبارت" تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ "ویا "تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ"مانند این عبارت است که می گویند چشمانش جادو است، به جای اینکه بیان کند آنها سخن دروغ می گویند می فرماید زبان آنها عین ماهیت دروغ است.این شکل از تعبیر به دلیل مبالغه در صفت زشت دروغگویی در ذات مخاطبین دو آیه است چراكه همواره دروغ گفته و به نماد دروغ تبديل شده است. (نک:تفاسیر:فی ظلال القرآن،التحریر والتنویر وتفسیر المظهری) دو آیه دیگری که از نظر دلالت واژه لسان و نیز از جهت سبک واسلوب بیان مشابه یکدیگر هستند آیه 50 سوره مریم" وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا"وآیه 84 سوره شعراء است" وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ"هر دو آیه در سوره های مکی قرار دارند و هر دو نیز در مورد حضرت ابراهیم است؛البته مرجع ضمیر در "لهم"حضرت ابراهیم،اسحاق ویعقوب علیهم السلام است.از طرفی هر دو آیه با عبارت "لسان صدق"بیان شده است. لسان(زبان)سبب نام نیک است مانند دست که سبب وابزار بخشش است؛وعبارت "جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا"را کنایه از یاد نیک بوسیله زبان بیان شده است زیرا همانطور که گفته شد حمد وثنا بوسیله زبان انجام می گیرد.(نک:صافی،1418،ج16، 312)کتاب جامع البیان فی تفسیر القرآن این معنا را چنین توجیه می کند«زمانی که عرب بگوید "قد جاءنی لسان فلان"یعنی حمد وسپاس یا ملامت وتوبیخ او به من رسیده است»(طبری،1412،ج16، 70) پس اضافه شدن صدق ویا صفت قرار گرفتن آن به به معنای نام نیک است. از اینرو واژه لسان در این دو آیه به معنای عضو مادی بدن می باشد که کارکرد آن امر معنوی است. اما نظر سومی که در مورد این دو آیه وجود دارد نظر علامه طباطبایی است،از دیدگاه علامه دعای حضرت ابراهیم به این معناست که خداوند در قرن های بعد فرزندی به او بدهد که زبان راستین او باشد یعنی زبانی مانند زبان خودشان ،همانطور که زبان خودش خواسته هایش را بیان می کرد.از اینرو او از خداوند کسی را درخواست نمود که در آخر الزمان مبعوث شود و به دعوت او قیام نماید ومردم را به آیین ابراهیمی که توحید است فرا خواند (نک:موسوی همدانی،1374ج15، 401) در دو آیه 15 و24 از سوره نور واژه لسان به صورت جمع به کار رفته است وهر دو آیه در مورد قضیه تهمت به همسر پیامبر اسلام(ص) و زنان مومن پاکدامن است.آیه 15 از این قرار است" إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيم‏"این آیه از 2 جهت قابل بررسی است:اول اینکه تلقی به معنای دریافت است ودریافت سخن با گوش صورت می گیرد نه با زبان که در این مورد بیشتر توضیح خواهیم داد؛دوم جمله" تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ"است،سخن گفتن تنها با دهان صورت می پذیرد پس علت وفایده آمدن بافواهکم وارتباط آن با جمله" تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ"چه می باشد که به مرور توضیح خواهیم داد. منظور از 2جمله "تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ"و"تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ"سخنان بی اساسی است که هیچ پشتوانه عقلی وفکری ندارد وسخنانی که در اصطلاح،سر زبانهاست وبدون تحقیق جریان دارد.در عبارت اول زبان(به معنای عضو داخل دهان)به دست تشبیه شده است که کار دریافت توسط آنها صورت می گیرد، به این معنا که زبان مانند دست توانایی گرفتن اشیاء را دارد.این عبارت ضمن اینکه به افراد شایعه پراکن وتهمت زننده طعنه می زند درصدد بیان این مطلب است که،به قدری سرعت انتشار این کلام پوچ بالا است که گویا همین که از زبان ها بیرون می آید دیگر زمینه وفرصت دریافت آن توسط گوشها وجود ندارد ؛به بیان دیگر گویا کار گوش که شنیدن است از بین رفته وبمحض شنیدن آن از طرف مقابل به دیگری انتقال می یابد.(نک: التحریر والتنویر،ج18، 143 وخواطر محمد متولی الشعراوی،باتصرف) نکته دوم در مورد عبارت" تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ"است؛ همانطور که گفته شد سخن گفتن تنها با دهان امکان پذیر است اما علت این شکل از تعبیر قرآنی را چنین پاسخ داده اند که «تقولون بافواهکم زمینه چینی ومقدمه ای برای عبارت بعدی(ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ) است یعنی کلام شما کلامی است که تنها بر دهان ها جریان یافته و پایه درستی ندارد»(ابن عاشور،ج18، 143) نکته سوم وآخر در دو عبارت قرآنی ارتباط آن دو است. هر کلامی توسط دهان و زبان ادا می شود و بدون این دو ابزار امکان سخن گفتن وجود ندارد و با اینکه آوردن یکی ازدو کلمه السنة یا افواه از آوردن آن دیگری بی نیاز می نماید پس چرا در این آیه هر دو را در دو جمله کنار یکدیگر قرار داده است؟ "الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل "در پاسخ این پرسش چنین بیان می کند: «با جمع این دو کلمه وعبارت به این نکته اشاره دارد که شما(مخاطبین آیه)دلیل سخنی را که پذیرفتید دنبال نکردید،بدون دلیل آن را پذیرفتید وبدون علت منتشرش کردید واینها جز لقلقه زبان و جز جنباندن دهانهایتان چیزی بیشتر نبوده است»(مکارم شیرازی،1421، 46باتصرف) چند آیه بعد در آیه 24 در مورد مجازات افرادی که به زنان پاکدامن مومن تهمت ناروا زدند می فرماید" يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُون‏"شهادت دیگر اعضای بدن در دیگر آیات قرآن آمده است (نک:65 یس و20_23 فصلت )نکته اساسی در این آیه علت آمدن کلمه"السنة"و تقدیم شهادت آن بر دیگر اعضا است؛دلیل آن از این قرار است که:«آیه مورد بحث در مورد افردی است که با زبان خود گناه تهمت زدن را مرتکب می شوند واین در حالی است در آیات دیگر قرآن که مرتبط با شهادت اعضای بدن است ،شهادت زبان ها بیان نشده است »(قاسمی،1418،ج7، 340) ودلیل اینکه شهادت دست وپاها بعد از زبان آمده است،در تفسیر القرآنی للقرآن چنین پاسخ داده شده است«دست وپاها 4 شاهدی است علیه زبان که به وسیله آن گناه کرده است گویا در حقیقت زبان نزد صاحب خود متهم است زیرا جز به تهمت سخن نرانده ،پس هنگامی که صاحبش شاهدانی را علیه او حاضر می کند،از وجودش چهار شاهد به پا می خیزد و هر4شاهد بر صدق گفتار زبان،که تنها در این روز به حقیقت آن هم با شهادت علیه خودش،سخن گفته است،صحه می گذارند. و نیز از جمله دلایل تقدیم السنة بر دیگر اعضا همین مسئله است.»(خطیب،ج9، 1255و1256) سه آیه دیگری که از نظر موضوعی مرتبط می باشد ودر هر سه آنها واژه مورد بحث مفرد به کار رفته است به ترتیب نزول عبارتند از:آیه 27 سوره طه"وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي‏"،آیه 13سوره شعراء" وَ يَضِيقُ صَدْرِي وَ لا يَنْطَلِقُ لِسانِي فَأَرْسِلْ إِلى‏ هارُون‏" وآیه 34 سوره قصص" وَ أَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِي رِدْءاً يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُون‏".در دلالت لسان در هر کدام از آیات، بخصوص مدلول واژه لسان در آیه 27 طه تا حدودی اختلاف نظر است.در قاموس قرآن ذیل واژه لسان در مورد این آیه از راغب نقل می کند:«موسی در زبان عقده وگره نداشت غرض آیه قدرت تکلم است(روانی نطق) ودرباره این مطلب که موسی(ع)در کودکی در نزد فرعون اخگر را بدهان گذاشت وزبانش سوخت ومعیوب شد دلیل روشنی در دست نیست ودر مجمع وغیره با لفظ "قیل وروی"نقل شده است.»(قرشی،1371،ج6، 188و187)تفسیر آسان نیز بیان می کند که این داستان از ائمه معصومین علیهم السلام به ما نرسیده بلکه این هم از جمله گفته ها یی است که فقط از زبان مردم گفته وشنیده می شود.(نک:نجفی خمینی،1398،ج11، 320)از طرفی در آیه 34 که می فرماید « هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً معلوم می شود موسی دارای فصاحت بوده است اما هارون فصاحت بیشتری داشته است»(جعفری،ج6، 563) بدین ترتیب با توجه به قرینه های موجود"وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي‏"مربوط به فصاحت است نه اینکه آن جناب دارای لکنت زبانی،چه مادر زادی وچه بر اثر اتفاق،بوده باشد.و آیه 13 شعراء که می فرماید" وَ يَضِيقُ صَدْرِي وَ لا يَنْطَلِقُ لِسانِي"از آنروست که حضرت موسی از نظر شخصیتی وذاتی انسانی بوده که سریع خشمناک می شده است وصبر وحوصله اش به سر می آمده ودر امر مهم رسالت ورساندن پیام الهی شرح صدر وبیان نیکو بسیار ضروری واساسی است؛وبه دلیل همین حالت نفسانی در ایشان، بیانشان یاریش نکرده پس هارون برادرش را به عنوان یار ویاور(ردءا)که از نظر فصاحت برتر از او بوده را به عنوان یکی از درخواست هایش از خداوند می خواهد " وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي هارُونَ أَخِي".از طرفی مسئله دیگری که این نظر را تقویت می کند این است که«اگر مراد آیه عیب ولکنت زبان بود واژه"عقدة "معرفه می شد (واحلل العقدة من لسانی)یعنی الف ولام این کلمه عهد می بود»(نجفی خمینی،1398،ج11، 320)ونکره بودن کلمه "عقدة"بر« عظمت وبزرگ جلوه دادن آن دلالت می کند:یعنی عقدة شدیدة»(ابن عاشور،ج16، 114) ضمن اینکه یکی از مهمترین دلائل عدم لکنت دار بودن حضرت موسی آیه 36 طه است که می فرماید" قالَ قَدْ أُوتيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى‏ " زیرا به فرض اینکه ایشان دارای لکنت زبان بوده اما با درخواست خود از خدا در کنار دیگر خواسته ها، این مشکل برطرف شده است از اینرو با توجه به ترتیب نزول آیات که بیان شد؛ لسان در دو آیه بعدی از این مجموعه ه معنای فصاحت است. آیه بعد در مورد منافقین وبادیه نشینانی است که در جنگ حدیبه شرکت نکردند" سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرا"(11فتح)این سوره نیزمانند سوره احزاب مدنی و واژه لسان به صورت جمع(السنة)به کار رفته است.بنابراین هر دو آیه از جهت موضوع ونوع به کار گیری واژه در یک محدوده قرار دارد.آنچه در مورد این آیه می توان گفت مشابه کلامی است که در دلالت عبارت "وتقولون بافواهکم ما لیس لکم به علم"(15 نور)بیان شد. در آیه 2از سوره ممتحنه نیز در مورد استفاده نابجا و منفی از زبان به عنوان یک نعمت الهی مادی وعضوی از اعضای بدن می فرماید" إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ"«"بسط الالسنة بالسوء"کنایه از ناسزا و بد گویی است»(موسوی همدانی،1374ج19، 390)«تعبیر به بسط در آیه بر زیادی و وسعت آزار دلالت دارد»(طنطاوی،ج14،324) یعنی کافران از هیچ اقدام عملی وزبانی در جهت آزار واذیت مومنین فرو گذار نیستند،از جمله فحاشی،دشنام،بدگویی،جسارت،توهین ومسخره کردن که از مصادیق آزار زبانی است. دو آیه دیگر که واژه لسان در آن مفرد و به معنای یکی از اعضای بدن به کار رفته است ، آیه 16 قیامت " لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِه‏"وآیه9 سوره بلد" وَ لِساناً وَ شَفَتَيْن‏"است. مخاطب در آیه 16 قیامت شخص پیامبر(ص) است.4آیه واز جمله آیه مورد بحث جمله معترضه است «زیرا هنگامی که عبارات قرآن بر پیامبر نازل می شد زبان مبارکشان را برای حفظ آنها حرکت می دادند مبادا از خاطرشان برودویا به دلیل میل فراوان در حفظ زبان خود را حرکت می دادند، وخداوند ایشان را چنین مورد خطاب قرار می دهد،به همین دلیل درلابه لای آیات این سوره که در توصیف قیامت است قرار گرفته است».(ابن عاشور،ج29، 323)در آیه 9 از سوره بلد نعمت دو چشم،زبان ودو لب را بر می شمارد.در کنار یکدیگر قرار گرفتن لسان وشفتین در این آیه از اینروست که دو لب انسان بدون وجود زبان وزبان نیز بدون وجود دو لب قادر به کاری نیستند واین نوع از تعبیر قرآنی بسیار قابل توجه است زیرا در کلام عرب بدین شکل بیان می شود:"ینطق بلسان فصیح ویا لم ینطق ببنت شفه" اما چون مقام وشان آیات برای استدلال است دو ابزار را در کنار یکدیگر بیان کرده است.(همان،با تصرف)

نتیجه

در جمع بندی مطالب می توان گفت: • از آنجا که اصلی ترین وبرترین کاربرد زبان انسان به عنوان یکی از اعضای بدن،هنگام سخن گفتن است به همین دلیل در قرآن به جای واژه اللغة از واژه لسان برای دلالت بر معنای زبان ارتباطی(اللغة) استفاده شده است. • لسان در قرآن بر 3 مدلول دلالت دارد:1_ به معنی عضوی از بدن،2_به معنی نظام ارتباطی و3_با بار معنايی مشترك بين اين دو مفهوم. • اغلب آیاتی که واژه لسان در آنها،چه به صورت مفرد وچه به صورت جمع، به کار رفته است از نظر موضوعی،دلالت واژه مورد بحث ونیز سبک و سیاق بیان مشابه هستند،مانند آنچه در آیات 78آل عمران،46 نساء و آیات 62 و116سوره نحل وآیات 50 مریم و84 شعراء و آیات4 ابراهیم،103نحل،97 مریم،58 دخان و12 احقاف؛شاهد بودیم.


منابع


1_قرآن مجید.

2_ابن عاشور،محمد بن طاهر،(بی تا)،التحریر والتنویر،بی مکان.

3_جعفری،یعقوب،(بی تا)،کوثر،بی مکان.

4_خطیب،عبد الکریم،(بی تا)، التفسیر القرآنی للقرآن،بی مکان.

5_رازی،ابو عبدالله محمد بن عمر فخر الدین،(1420ق)،مفاتیح الغیب،بیروت، دار احياء التراث العربى‏،سوم.

6_صافی،محمود بن عبد الرحیم،(1418ق)،الجدول فی اعراب القرآن،بیروت،دار الرشید موسسة الایمان،چهارم.

7_طبری،ابو جعفر محمد بن جریر،(1412ق)، جامع البیان فی تفسیر القرآن ،بیروت،دار المعرفة،اول.

8_طنطاوی،سید محمد،(بی تا)، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم،بی مکان.

9_طیب حسینی،سید محمود،(1387)،"بررسی مبانی فرا متنی چند معنایی در قرآن کریم"پژوهش وحوزه،س9،ش33. www.noormags.com

10_فضل الله،سید محمد حسین،(1419ق)،تفسیر من وحی القرآن،بیروت،دار الملاک للطباعة والنشر،دوم.

11_ قائمی نیا،علیرضا،(1386)،"دانش نشانه شناسی وتفسیر قرآن"،قرآن وعلم،زمستان،ش137. www.noormags.com

12_ قاسمی،محمد جمال الدین،(1418ق)،محاسن التاویل،بیروت،دار الکتب العلمیة،اول.

13_ قرشی،سید علی اکبر،(1371)،قاموس قرآن،تهران،دار الکتب الاسلامیة،ششم.

14_متولی الشعراوی،محمد،(1980)،تفسیر خواطر. www.altafsir.com

15_مصطفوی،حسن،(1360)،التحقیق فی کلمات القرآن الکریم،تهران،بنگاه ترجمه ونشر کتاب.

16_مکارم شیرازی،ناصر،(1421ق)،الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل،قم،مدرسه امام علی بن ابی طالب،اول.

17_موسوی همدانی،سید محمد باقر،(1374)،ترجمه تفسیر المیزان،قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏،پنجم.

18_میبدی،احمد بن ابی سعد رشید الدین،(1371)، کشف الاسرار وعدة الابرار،تهران،امیر کبیر،پنجم.

19_نجفی خمینی،محمد جواد،(1398)،تفسیر آسان،تهران،انتشارات اسلامیه،اول.