نحوه تعامل مفسران معاصر با آیات کیهان‌شناسی (رجم شیطان با شهاب، هفت‌آسمان، فلک)

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

چکیده

مفسران قدیم در برخورد قرآن و علم مواضع مختلفی را اتخاذ کرده‌اند که این گوناگونی در تفسیر آن‌ها ناشی از عدم اطلاع آن‌ها از آخرین دستاوردهای علمی معاصر خود بوده است. در دوره معاصر با توجه به دسترسی آسان به آخرین دستاوردهای علمی، این سؤال مطرح می‌گردد که نحوه تعامل مفسران معاصر با آیات علمی قرآن چگونه است؟ این مقاله با روش تحلیلی- توصیفی، درصدد پاسخ به این مسئله برآمده است و در این راستا، نحوه تعامل مفسران معاصر حول سه دسته از آیات که محتوای آن‌ها در مورد کیهان‌شناسی است را موردسنجش قرار داده است؛ دسته نخست آیات رجم شیطان توسط شهاب؛ دسته دوم، آیات مربوط به هفت‌آسمان و دسته سوم آیات مربوط به فلک است. درنهایت، بیشتر مفسران معنایی غیر ظاهری و تأویل گونه از دسته اول، برخوردی حسی و ظاهری اما متفاوت با دسته دوم و آیات دسته سوم را بر علم امروزی تطبیق داده اند.

کلمات کلیدی

کیهان‌شناسی، شهاب، هفت‌آسمان، فلک.


مقدمه

بشر امروز همراه با تحولات جدید، پا به دوران نوینی گذاشته و با اندیشه‌ها و مکاتب جدیدی روبه‌رو شده است. این پیشرفت علمی خیلی از مسائل پیچیده و مجهول علمی را روشن کرد. از طرفی قرآن کریم یک سری آیات علمی دارد که از گذشته تابه‌حال محل نزاع مفسران بوده است و در هر دوره‌ای به فراخور پیشرفت علمی زمان خود سعی در تطبیق آن علم با قرآن داشته‌اند. در دوره معاصر با توجه به پیشرفت علمی و روشن شدن اکثر مجهولات بشر در تمام حوزه‌های علمی دست مفسران معاصر در تعامل با آیات علمی قرآن و تفسیر صحیح آن بازتر است.

یکی از مسائل علمی که قرآن به آن توجه خاصی داشته است بحث مربوط به آیات کیهان‌شناسی است؛ برخی نویسندگان، آیات علمی قرآن را در رابطه با علوم مختلف تقسیم کرده‌اند و پیرامون کیهان‌شناسی 63 مورد را در آیات قرآن احصاء نموده‌اند (مروه، 1387 ق، 76- 77).

این مقاله به سه دسته آیات در حوزه کیهان‌شناسی خواهد پرداخت؛ دسته نخست، آیاتی هستند که از گذشته تا به امروز هیچ‌گونه مبنای تفسیری در علم امروزی پیرامون آن‌ها وجود نداشته است؛ دسته دوم، آیاتی هستند که درگذشته برخی از مفسران آن را با علوم زمانه خود تطبیق داده بودند؛ البته بطلان آن¬ها امروزه به اثبات رسیده است؛ دسته سوم، آیاتی هستند که محتوای آن موافق علوم امروزی است.

با توجه به اینکه پژوهش حاضر به نحوه تعامل مفسران معاصر با آیات کیهان‌شناسی (رجم شیطان با شهاب، هفت‌آسمان، فلک) خواهد پرداخت و با صحیح یا غیر صحیح بودن نظرات مفسران کاری ندارد؛ پژوهشگر در این مورد به تحقیقی که مستقیماً با موضوع در ارتباط است، دست نیافته است. به‌طورکلی در مورد مسئله کیهان‌شناسی، پژوهش‌های فراوانی چه به‌صورت کلی یا به‌صورت خاص (در یک مسئله کیهان‌شناسی) انجام‌گرفته است که همگی به دنبال تفسیری صحیح از آن مسئله کیهان‌شناسی هستند؛ ازجمله، نجفی در مقاله‌ای تحت عنوان، در جستجوي هفت‌آسمان قرآن با مروري بر پيشينه تاريخي هفت‌آسمان و ارزيابي مهم‌ترین آراي ارائه‌شده در این مورد؛ چون معناي مبتني بر ظواهر و پيشينه تاريخي از سوي قرآن را با مسلمات كنوني علمي در تعارض می‌بیند؛ نظریه تأویلی بودن هفت‌آسمان را می‌پذیرد (نجفی، 1391 : 29-52). رضایی در مقاله‌ای با عنوان، هفت‌آسمان و زمين مسئله هفت‌آسمان و زمين از نگاه قرآن و کیهان‌شناسی موردبررسی قرار داده است؛ و معتقد است از میان نظرات مختلف (جو زمين، جايگاه ستارگان و سيارات و يا مراتب عالي وجود یا آسمان معنوي) نمی‌توان یک نظر قطعی را در همه‌ی آیات جاری دانست. در نتیجه مقصود قرآن در آيات سبع سماوات يكسان نیست و از طرف ديگر چون در کیهان‌شناسی نيز به‌صورت قطعي وجود يا عدم بيش از يك آسمان به اثبات نرسيده است، پس تعارضي واقعي بين قرآن و کیهان‌شناسی جديد وجود ندارد. (رضايي ،1387 :113- 130).

قائمی نیا و آزادی در مقاله‌ای تحت عنوان، رابطه علم و دین در مسئله کیهان‌شناسی از دیدگاه المنار و المیزان چگونگي رابطه علم و دين از ديدگاه المنار و الميزان به می‌پردازد؛ رشید رضا در رويارويي دین با علوم تجربي، بيشتر درصدد اعلام همنوايي ميان گزاره‌های ديني و یافته‌های تجربي برآيد و از چالش جدي با اين علوم پرهيز كند؛ امّا علامه طباطبایی در این تقابل، معيارهايي ازجمله لزوم پشتيباني فرضیه‌های علمي با براهين يقيني دارد. اين معيارها موجب شده گاه به مفاد علوم تجربي توجهي نكند و گاه با اين علوم حتي معرفت ديني را تأويل كند. درنهایت رويكرد هیچ‌کدام از دو تفسير براي ترسيم الگويي جامع تبیین رابطه علم و دین برخوردار نمی‌داند.(قائمی نیا, آزادی، 1393:21 -44) اسکندر لو در مقاله‌ای با عنوان نظام كيهانی و برهان نظم از نگاه قرآن، برهان نظم در اجرام آسمانی از نگاه علامه طباطبایی‌، رتق و فتق آسمان‌ها‌، توسعه آسمان‌، جایگاه انسان در کیهان‌ مطرح‌شده و در پایان، اهداف قرآن از طرح مباحث کیهان‌شناسی مورداشاره قرارگرفته است.(اسکندر لو، 1391: 135-144)

نگارنده با بررسی نظرات مفسران معاصر مانند، قاسمی، طنطاوی، سید قطب، ابن عاشور، علامه طباطبایی، فضل‌الله، صادقی تهرانی و مکارم شیرازی درصدد پاسخ به این مسئله است که تعامل مفسران معاصر با این آیات چگونه است؟ و آیا باوجود معاصر بودن و فضای علمی یکسان این مفسران، تفسیری که از این آیات ارائه کرده‌اند متفاوت هستند؟ لذا این جستار درصدد است، با مراجعه به تفاسیر این مفسران ضمن استخراج نظرات آن‌ها با روش توصیفی –تحلیلی، نحوه تعامل آن‌ها با هر سه دسته آیات تبیین نماید.


1- علم کیهان‌شناسی و قرآن

کیهان‌شناسی یکی از شاخه‌های علم نجوم است این رشته، قوانین عمومی تکامل طبیعی و مادی جهان و ساختار آن را بررسی می‌کند. بررسی وضع کهکشان و نو اختران و نیز مسئله انبساط جهان از موضوعات مهم و مورد مطالعه کیهان شناسان است (جعفری،293). از طرفی قرآن کریم، کتاب هدایت است؛ یکی از ابزارهای هدایت، از سوی قرآن توجه دادن مردم به عظمت خلقت عالم (مسائل کیهان‌شناسی) است؛ تا مردم به این وسیله دریابند که این دنیا صاحب و خالقی عظیم دارد. قرآن کریم بارها و به منظورهای مختلف از یک سری مباحث کیهان‌شناسی مانند آسمان، خورشید، ماه، ستاره‌ها، سیاره‌ها، شهاب و ... استفاده کرده است؛ که در زیر به آن‌ها پرداخته می‌شود.

قرآن کریم صدوبیست بار کلمه‌ی سماء (عبد الباقی، 1364 ق:362) و صد و نود بار جمع آن یعنی سماوات (همان، 364) را بکار برده است؛ ازجمله مسائلی که قرآن کریم در حوزه کیهان‌شناسی از کلمه سماء استفاده کرده است؛ پیوسته بودن آسمان و زمین و جدا شدن آن‌ها از هم (انبیا / 30)؛ خلقت آسمان و زمین (ذاریات/47؛ فصلت/12)؛ هفت‌آسمان (ملک/ 3؛ نوح/15؛ رحمان/7؛ بقره/29؛ مؤمنون/86؛ ذاریات 47)؛ وجود راه‌هایی در آسمان (مؤمنون/17؛ ذاریات/7)؛ استحکام و عظمت آفرینش آسمان‌ها (نبأ/12؛ غافر/57؛ زخرف/9)؛ سقف بودن آسمان (طور /15؛ انبیا /32)؛ تزئین آسمان با ستاره (حجر/16؛ ق/6)؛ عدم خلل و شکاف در آن (ملک/3؛ ق/6)؛ اشاره به مواد اولیه آن (فصلت/14)؛ بدون ستون بودن آسمان (رعد/2؛ لقمان 10)؛ وجود موجودات دیگر در آن (شوری/29؛ رحمن/29)؛ وجود سربازانی برای محافظت از آن (جن/8 و 9؛ صافات/ 8؛ حجر/9)؛ عمر محدود آسمان (روم/8؛ احقاف/3).

از مباحث دیگر در حوزه کیهان‌شناسی، بحث مربوط به خورشید و ماه است که قرآن 32 بار از خورشید (شمس) (همان، 387) و 26 بار از ماه (قمر) (همان، 553) استفاده کرده است؛ از جمله موضوعاتی مانند هردو به‌حساب معین در گردش‌اند (رحمان/5)؛ خورشید نشانه‌ای برای شناخت زمان عبادات (اسراء/78/؛ طه/130؛ ق/39)؛ اشاره به منازل و هلال‌های ماه (یونس/5؛ یس/39؛ بقره/189)؛ ماه جرمی نورانی است (فرقان/ 61؛ یونس/5؛ نوح/ 16)؛ خورشید چراغی شعله‌ور‌است (نبأ/13؛ فرقان/61؛ نوح/16؛ یونس/5)؛ حرکت خورشید و جریان آن (یس/37 و 40؛ لقمان /29؛ فاطر /13؛ رعد/2؛ زمر/5)؛ تحول ماه در پایان دنیا (قیامت/8؛ تکویر/1)؛ و جمع شدن آن دو در یکجا (قیامت/9). قرآن کریم از شهاب با عنوان دورکننده شیاطین و نگهبانان آسمان (حجر/18، صافات/10، رحمان/35، ملک/5، جن/9) در 5 مورد (همان، 488).

13 بار از ستاره¬ها (همان، 688-689) از جمله مسائلی که در حوزه کیهان‌شناسی است؛ تزیین آسمان دنیا با آن‌ها (صافات/6؛ ملک/5؛ فصلت /12؛ ق/6/) فراخواندن انسان به تفکر در آن¬ها (ق/6) راهنمای انسان‌ها در خشکی و دریا برای مسیریابی (انعام /97؛ نحل/17) تعیین وقت عبادات با غروب آن‌ها (طور/49) اتفاقات پایان دنیا (تکویر/2؛ مرسلات/8؛ انفطار/2؛ صافات/6؛ ملک/5؛ جن/9) 5 بار از کوکب (همان، 622)، 2 بار از فلک (همان،526) 4 بار از برج‌های آسمانی (همان، 117) (برج/1، حجر/16، فرقان/61) سخن به میان آورده است.


2- تحلیل آیات سه‌گانه

در اینجا به تحلیل و تبیین سه دسته آیات رجم شیطان با شهاب، هفت‌آسمان و فلک پرداخته می‌شود. در این راستا، نحوه تعامل مفسران در چهار حالت تأویل: به این معنا که اصطلاحات وارد در ایه را به معنایی، غیر از معنایی ظاهری ایه بر گردانده اند؛ تطبیق: یعنی مطابقت دادن آیه یا بخشی از آن با علوم روز یا علوم گذشته؛ تسلیم: عدم تفسیر متناسب با محتوای ایه به دلیل نبود قرائن و شواهد تفسیری در مورد آیه؛ تمثیل: یعنی آیه در بیان یک تمثیل برای مورد خاص است، مورد بررسی قرار می گیرد.

دسته اول: آیات رجم شیطان با شهاب

وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرينَ (16) وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجيمٍ (17) إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبينٌ (حجر: 18) إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (صافات:10) وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَديداً وَ شُهُباً (8) وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً (جن: 9)

آیاتی هستند که از گذشته تا به امروز هیچ‌گونه مبنای تفسیری در علم امروزی در مورد آن‌ها وجود نداشته است. بر اساس این آیات، افلاکی محيط بر زمين وجود دارد که در آن، گروهی از ملائکه سکونت دارند و درهايی که باز نمی‌شود؛ مگر برای ملائکه و چون يکی از شياطين نزديک می‌شود، با شهابی او را دور می‌کنند.

صاحب محاسن التأویل با استناد به سخن فلک شناسان منظور از شیاطین را روح‌هایی می‌داند که در زمین هستند؛ و در این مورد می‌گوید: «در زمین و سیاره‌های دیگر ارواحی هستند که ممکن است صالح باشند یا طالح و همچنین مسئله احضار ارواح را دلیلی بر وجود روح در زمین می‌داند.» (قاسمى 1418 ق، 8: 203).

وی پس از بیان این مقدمه، در مورد چگونگی رجم شیاطین می‌گوید: همانطور که خداوند جو زمین را طوری قرارداد که هرگاه حیوانات بخواهند از آن عبور کنند، نفَس آن‌ها قطع می‌شود و می‌میرند؛ ارواح طالحه نیز هرگاه بخواهند به آسمان بروند، قبل از اینکه بخواهند از جو عبور کنند، خداوند شهابی از آن سیاره یا سیارات دیگر را بر آن‌ها می‌اندازد؛ و آن‌ها را نابود و می‌سوزاند. این کار با فساد در ترکیب و ماده‌ی آن‌ها صورت می‌گیرد؛ طوری که هیچ‌گونه اتصالی بین آن ارواح با عالم دیگر برقرار نخواهد شد (قاسمى 1418 ق، 8: 203- 204؛ ذیل آیه 10 صافات). قاسمی در برخورد با این دسته از آیات راه تأویل آن‌ها را در پیش‌گرفته است؛ البته به طور مطلق نمی توان اظهار کرد که او چنین عقیده ای دارد؛ زیرا او تنها لفظ شیطان را به روح طالحه تأویل کرده است؛ اما شهاب و آسمان را به معنای امروزی آن گرفته است. طبق عقیده او، روح های طالحه که در عالم ارواح(در همین دنیا)قرار دارند، هرگاه بخواهند از جو عبور کنند تا به آسمان بروند، شهابی بر آنها فرود می اید و آنها را نابود می کند.

طنطاوی در ذیل آیه 15 حجر ابتدا مردم را به سه دسته تقسیم می‌کند؛ قومی که تفکر می‌کنند: آن‌ها کسانی هستند که اسرار را به اندازه قدرت بشر درک می‌کنند؛ قومی که جاهل هستند: آن‌ها کسانی هستند که توانایی درک اسرار را ندارند و تنها بر اساس حواس توانایی درک کردن را دارند.

گروهی که بین این دو هستند؛ آن‌ها کسانی ¬اند که از ماورا حس اطلاع دارند؛ زیرا از طریق ریاضت و گرسنگی و گوشه‌نشینی یا به‌وسیله احضار ارواح یا طرق دیگر به آن دست‌یافته‌اند. ایشان این گروه را بر اساس هدفشان به دو دسته تقسیم می‌کند؛ «این طوائف از یکی از دو خصلت خالی نیستند؛ یا می‌خواهند نَفسشان را خالص نمایند؛ و یا می‌خواهند بر مردم برتری پیدا کنند».

طنطاوی تفسیری غیر حسی از استراق سمع ارائه می‌دهد؛ و منظور از آسمان را عالم ارواح یا عالم اعلی معرفی می‌کند (ذیل حجر و صافات). او معتقد است که دزدی (استراق سمع) از آسمان یا به آن‌ها علم می‌دهد یا سبب ضلالت آن‌ها می‌شود، به این خاطر در گروه سوم؛ اگر از مخلصان باشند، پس شهاب ثاقب نور و علم به آن‌ها می‌دهد؛ و اگر دنیا را بخواهند، برای آن‌ها عذاب است.

طنطاوی پس از بیان این مقدمات به منظور تعیین شیطان می‌گوید: علومی که بشر از قدیم تا الآن می‌شناسند، از دو حال خارج نیست: شناخت حقایق برای تکمیل عقل و نظام زندگی (حجر/16)؛ یا شناخت وسایل برای تربیت جسم (حجر/20) هر علمی که مخالف این دو قاعده باشد از دو حالت خارج نیست: یا می‌خواهد با آن علم مالی از مردم بدست آورد؛ یا می‌خواهد با آن شهرتی کسب کند که در هردو حالت آن علم بی‌فایده است. صاحبان این‌گونه علم، داخل در شیاطین هستند و خداوند آن‌ها را با انواع بلایا در مال و فرزند و اهل و اصحاب گرفتار می‌کند. ایشان هدف از پرتاب شهاب را دو چیز می‌داند؛ برای هدایت؛ برای دفع کردن (طنطاوی، 1425 ق: 7 و 8/14- 15).

به نظر ی رسد طنطاوی نیز راه تأویل این آیات را در پیش گرفته است. او منظور از آسمان را عالم ارواح یا همان عالم اعلی می‌داند که گروهی از مردم (نه جنیان) که به‌وسیله ریاضت یا موارد دیگر توانایی اتصال به این عالم را پیداکرده‌اند؛ و اگر این گروه‌ها مخلص باشند؛ شهاب‌ها که از این عالم به‌سوی آن‌ها پرتاب می‌شود به آن‌ها علم می‌دهد؛ و اگر به دنبال شهرت یا دنیا باشند؛ این شهاب‌ها آن‌ها را به ضلالت می‌کشاند.

سید قطب امور ذکرشده در آیه 16- 18 حجر را حقایقی دانسته است که از درک ما دور است که سودی در جستجو آن نیست; او چنين مى‏نويسد: «و ما الشيطان؟ و كيف يحاول استراق السمع؟ و أي شي‏ء يسترق؟. كل هذا غيب من غيب اللّه، لا سبيل لنا إليه إلا من خلال النصوص؛ و لا جدوى في الخوض فيه، لأنه لا يزيد شيئا في العقيدة و لا يثمر إلا انشغال العقل البشري بما ليس من اختصاصه و بما يعطله عن عمله الحقيقي في هذه الحياة. ثم لا يضيف إليه إدراكا جديدا لحقيقة جديدة؛ شیطان چیست؟ و چگونه استراق سمع می‌کند؟ و چه چيز را استراق مى‏كند؟ همه این‌ها از غیب‌های الهى است كه از خلال نصوص نمى‏توان به آن دست‌یافت و پرداختن به آن نتيجه‏اى ندارد، زيرا بر عقيده ما چيزى نمى‏افزايد و جز اشتغال فكر انسان به امرى كه به او ارتباط خاصى ندارد و بشر را از انجام عمل حقیقی‌اش در اين زندگى بازمی‌دارد و ثمره‏اى نخواهد داشت، به‌علاوه درك تازه‏اى نسبت به حقيقت جديدى به ما نمى‏دهد.» (سید قطب، 1412 ق، ‏4: 2134) سید قطب همانطور که خود ذکر کرده چون در خلال نصوص، مطلبی در این مورد پیدا نکرده، لذا تفسیری متناسب با محتوای آیه ارائه نمی‌کند و غور در آیه را بی‌فایده و بدون سود می‌داند و راه تسلیم در برابر آیه در پیش می گیرد.

ابن عاشور مفسر معاصر اهل سنت، ابتدا در ذیل آیات 16- 18 حجر، این مسئله را یادآوری می‌کند که آیات قبلی در شأن تکذیب مشرکین در رسالت پیامبر بود (آیات 11 تا 15 حجر) که در این مورد بر کاری توانا نشدند. به همین منظور در این آیات دلایلی در مورد تفرد الوهیت بیان شد.(ابن عاشور، 13: 22) همچنین وی انتقال از ذکر فتح ابواب (آیه 14 حجر) به این آیات را از نوع تخلص بدیع؛ برای ترسیم تصویر زیاده‌روی آن‌ها در دشمنی بیان می‌کند؛ به‌ این معنا که اگر به دنبال حق هستند، این استدلال‌ها آن‌ها را از طلب خوارق عادات غنی می‌کند.

او هدف آیه را برای بیان عصمت وحی از زیادت و نقصان می‌داند؛ به این صورت که عبارت «وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ» از نوع ادماج (متنی را در متنی داخل کردن) است؛ زیرا آیات قبلی در مورد طعنه مشرکین به پیامبر بود؛ و علت این ادماج را برای بیان تعلیم در بین استدلال می‌داند تا این معنا را بیان کند؛ عوالمی که وحی از آن‌ها صادر می‌شود محفوظ از عناصر خبیث است. (ابن عاشور، 13: 23)

درواقع ابن عاشور با برجسته کردن هدف آیه، سعی در عدول از معنای ظاهری آیه می‌کند و دلیل این موضوع را فضای آیات قبلی می‌داند که در مورد عصمت وحی و تکذیب پیامبر و عناد مشرکین بوده است. ابن عاشور در مورد ظاهر آیه (استراق سمع شیاطین از آسمان و رجم آن‌ها توسط شهاب‌ها) ریشه آن را در عقاید مردم دوره جاهلیت می‌داند.(ابن عاشور، 13: 24-26) ذیل آیه 210 تا 212 شعراء این عقیده را بیان می‌کند. (ابن عاشور، 19: 203)

وی همچنین ارتباط منع شیطان از استراق سمع با عصمت وحی را به مسئله کهانت (طعنه مشرکان به پیامبر) پیوند می‌دهد؛ به این صورت که چون خداوند در آسمان مسائل تکوین را قرار داده است؛ اگر شیاطین از آن آگاهی پیدا کنند و آن را به اولیا خود (کاهنان) القا نمایند؛ در زمین فساد به وجود می‌آید. (ابن عاشور، 13: 26) درواقع ابن عاشور با این توضیح، کارکرد آیه را در نفی تهمت کهانت از پیامبر می‌داند.

ابن عاشور در ادامه پیرامون چگونگی استراق سمع شیاطین در آیات 16- 18 حجر می‌گوید: جنس شیطان از جن است؛ از ظاهر روایات صحیح برمی‌آید که این مخلوقات صنف‌هایی هستند که در طبقاتی از هوا شناورند؛ گروهی از آن‌ها بدون اینکه جسمی داشته باشند، با وسوسه کردن به‌ نفوس بشریت متصل می‌شوند. ظواهر برخی دیگر از این روایات می‌گوید؛ بعضی از اصناف با متصل شدن به نفوس دارای استعداد خاص که همان نفوس کاهنان است، اتفاقات را قبل از وقوع آن‌ها یا اعمالی که انجام آن‌ها از مجاری عادات دور است را به آن‌ها القا می‌کنند. (ابن عاشور، 13: 26-27)

ابن عاشور به ریشه یابی این مسئله پرداخته است. او با پیوند دادن مسئله رجم شیطان به‌وسیله شهاب با مسئله تهمت کهانت به پیامبر، شیطان را به معنای جن می‌گیرد؛ و آسمان را به معنای آسمان معنوی که محل مسائل تکوین است، گرفته است؛ تا با سرقت این مسائل و القاء آن به نفوس با استعداد که همان کاهنان هستند، در زمین فساد به وجود آورند. او اینکه کارکرد و هدف آیه را مهم می داند، به این دلیل به تفسیری متناسب با هدف و کارکرد آیه پرداخته است. علامه طباطبایی توجیهات مفسران گذشته در مورد آیه 10 صافات را مخالف علوم امروزی می‌داند. نبود مبنای علمی برای این آیه باعث می‌شود که او آیه را تمثیلی برای بیان معنای نامحسوسات بداند (البته به نحو احتمال). وی معتقد است که نمونه‌های آن در کلام خداوند زیاد است؛ مانند عرش و کرسی و لوح و کتاب.

علامه، آسمان ذکرشده در آیه را آسمانی معنوی می‌داند تا به این وسیله تفسیر آیه را صحت ببخشد؛ و با توجه به گفتار بالا در مورد اصابت قرار گرفتن شیاطین دو توجیه را ذکر می‌کند؛ نخست مراد از نزديك شدن شیطان‌ها به آسمان و استراق سمع و به دنبالش هدف شهاب‌ها قرار گرفتن، اين است كه شیطان‌ها مى‏خواهند به عالم فرشتگان نزديك شوند و از اسرار خلقت و حوادث آينده سر درآورند، ملائكه هم ايشان را با نورى از ملكوت كه شیطان‌ها تاب تحمل آن را ندارند، دور مى‏سازند. دوم اینکه: شیطان‌ها خود را به‌حق نزديك مى‏كنند تا آن را با تلبيس‏ها و نیرنگ‌های خود به‌صورت باطل جلوه دهند و ملائكه تلبیس و باطل بودن آن‌ها را با حق آشکار می‌کنند.(طباطبایی، 1417 ق، 17: 125) همانطور که گذشت علامه این دسته از آیات را از نوع تمثیل می‌داند و با توجه به همین امر، برای آسمان دو تأویل ذکر می‌کند یکی آسمان معنوی که جایگاه فرشتگان است و دیگر نزدیک شدن به‌حق؛ و شهاب را هم یک‌بار به نور ملکوتی و بار دیگر به‌حق تأویل می‌کند.

فضل‌الله ابتدا تفسیری ظاهری از آیه 10 صافات ارائه می‌دهد و می‌گوید: آنچه از ظاهر این آیات برمی‌آید در آسمان دنیا مناطقی وجود دارد که ملائکه در آن سکنی دارند و شهاب‌هایی به‌سوی شیاطین و جن که استراق سمع می‌کنند، پرتاب می¬نمایند تا آن‌ها را برانند. وی قول علامه طباطبایی را در این مورد نزدیک به اعتبار می‌داند و آراء مفسرانی که از آیه تفسیری حسی ارائه کرده‌اند را رد می‌کند؛ البته می‌گوید: این نوع تفسیر (تفسیر معنوی و غیر حسی) باعث گشودن دری از جانب حس به‌جانب معنویات می‌گردد؛ درنتیجه موجبات تأویل بسیاری از آیات قرآن کریم با این گرایش را فراهم می‌کند.

وی در آخر احتمال دیگری را نیز ذکر می‌کند؛ شاید این آیات از باب استعاره و تخییل؛ به‌منظور اشاره به بطلان عقیده مردم در دوره جاهلیت باشد که جن و شیاطین از اخبار غیب آگاهی دارند؛ و می‌خواهند این اسرار به انتقال دهند.(فضل‌الله 1419 ق، 19: 179) شیخ فضل‌الله نیز مانند علامه طباطبایی تمثیلی بودن آیه را قبول دارد.

صادقی تهرانی منظور از شیطان را شیطان جنی و انسی می‌داند (صادقى تهرانى، 1365 ش، 16: 143؛ ذیل آیات 16- 18 حجر). به همین منظور شهاب را به سنگ‌های آسمانی و زمینی (مانند سجیل اصحاب فیل) تقسیم می‌کند (صادقى تهرانى، 1365 ش، 29: 21-22- 23). وی تفسیر واضحی را از این مسئله ارائه نمی‌دهد و از آنچه بیان کرده برمی‌آید که آسمان را به معنای همین آسمان مادی گرفته است.

تفسیر نمونه با استناد به آیات قرآن می‌گوید: «ما هم آسمان معنوی داریم و هم آسمان مادی»؛ همچنین با کمک گرفتن از حدیث پیامبر که فرمود: «مَثَلُ أَصْحَابِي فِيكُمْ كَمَثَلِ النُّجُومِ ...»(ابن‌بابویه، 1361 ه. ش،‏156) و چند حدیث دیگر؛ و اینکه در آسمان مادى اخبار خاصى وجود ندارد؛ و این‌که پيدايش شهاب تنها در جو زمين است كه براثر برخورد قطعات سنگ به هواى اطراف زمين و شعله‏ور شدن آن‌ها پيدا مى‏شود؛ نتیجه می‌گیرد که منظور از آسمان، آسمان حق و حقيقت است و شياطين همان وسوسه‏گران هستند كه مى‏كوشند به اين آسمان راه يابند و استراق سمع كنند و به اغواى مردم بپردازند، اما ستارگان و شهاب يعنى رهبران الهى و دانشمندان با امواج نيرومند قلمشان آن‌ها را به عقب مى‏رانند و طرد مى‏كنند.

البته در ادامه می‌گوید: ولى قرآن درياى بيكران است و ممكن است دانشمندان آينده در زمینه اين آيات به حقايق تازه‏اى دست يابند كه امروز به آن دست نيافته‏ايم.(مكارم شيرازى و همکاران،1374 ش‏، ‏11: 47-51؛ ذیل آیات 16- 18 حجر) تفسیر یادشده، ضمن اینکه آسمان را به آسمان حق و شهاب را به رهبران الهی و دانشمندان تأویل می‌کند؛ علمی بودن آن را رد نمی کند و معتقد است که روزی ممکن است دانشمندان پرده از حقایق این آیه بردارند.


دسته دوم: آیات هفت‌آسمان

این دسته از آیات، آیاتی هستند که قرآن کریم به خلقت هفت‌آسمان در آن‌ها اشاره دارد و برخی از مفسران درگذشته آن را با علوم زمان خود تطبیق داده‌اند. خداوند در هفت آیه نوح 15، ملک 3، بقره 29، فصلت 12، طلاق 12، مؤمنون 86، اسراء 44 تعبیر هفت‌آسمان را بیان می‌کند.

قاسمی در مورد هفت‌آسمان در ذیل آیه 29 بقره ابتدا می‌گوید: «برخی از فلک شناسان می‌گویند سماوات سبع همان سیارات سبع هستند؛ اگر آن‌ها را در هفت منحصر کردند؛ به این دلیل بود که آن‌ها بزرگ‌ترین سیارات و عظیم‌ترین آن‌ها هستند.» وی در مورد اینکه چرا قدما هفت‌آسمان را در یک سری سیارات خاص منحصر کردند، معتقد است؛ چون در آن عصر علماء فلك فقط تعداد پنج عدد (عطارد، زهره، مريخ، مشتري و زحل) را با نام عربی می‌شناختند؛ درنتیجه آن را به آسمان‌های هفت‌گانه در قرآن تفسیر می‌کردند؛ چون توفیقی در ارتباط بین هفت و پنج ندیدند، خورشید و ماه را به آن پنج عدد اضافه کردند، بااین‌وجود قرآن تصریح کرده است که آسمان‌های هفت‌گانه غیر از شمش و قمر است و لفظ «و سخر» در آیه «اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها، ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ، وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ، كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى» (رعد: 2) دلالت دارد بر اینکه شمس و قمر جدای از سماوات سبع است.

در ادامه به گفته علما لغت اشاره و تصریح می‌کند؛ برخی از علما لغت می‌گویند عرب لفظ سبع و سبعین و سبعمائة را برای مبالغه در کثرت بکار می‌برد، پس عدد در اینجا مراد نیست؛ اما برخی از فلک شناسان عقیده دارند که حصر در سبع حقیقی است؛ زیرا مراد از آن منظومه شمسی است نه غیر آن.

سپس این سؤال را مطرح می کند؛ اگر گفته شود: هر آنچه در بالای زمین (خورشید، ماه و ستاره) با همه کثرتش آسمان نامیده می‌شود، پس چرا خداوند آن را به هفت عدد اختصاص داد؟ پاسخ می‌دهد: «شکی نیست که آن (هفت‌آسمان) به منظومه شمسی اشاره دارد (تا آنجایی که علم ما به آن احاطه دارد است) و اما حصر عدد دلالت بر احتمال وجود بیشتر از هفت ندارد.» (قاسمى 1418 ق، 1: 283) قاسمی مسئله هفت‌آسمان را بر سیارات هفت‌گانه تطبیق می‌دهد و قول کسانی که حصر را قبول ندارند را رد می‌کند. وی بیشترین تلاش خود را به حل این موضوع می‌گذارد که آیا عدد هفت اختصاصی است یا خیر و تنها در تفسیر هفت‌آسمان به این امر اشاره می‌کند که هفت‌آسمان در همین منظومه شمسی قرار دارد. طنطاوی ذیل آیه 29 بقره ابتدا به معرفی هیئت بطلمیوسی قدیم می‌پردازد؛ در این راستا، آراء علما یونانی و اسکندریه که معتقد بودند؛ زمین در مرکز عالم قرار دارد و قمر، عطارد، زهره خورشید مریخ مشتری و زحل در اطراف آن می‌چرخند را ذکر می‌کند. ایشان آغاز گرایش به این عقیده در میان مسلمین را زمانی می‌داند که فلسفه یونانی به دست فارابی و بوعلی به عربی ترجمه شد؛ و مشخص شد که افلاک نه عدد هستند. علما اسلام به تبعیت از این موضوع اظهار کردند که قرآن نیز این امر را بیان کرده است و منظور از آسمان‌های نه‌گانه، هفت‌آسمان به همراه عرش کرسی است. طنطاوی این عقیده را باطل می‌داند و آن را مخالف شرع و عقل می‌داند.

طنطاوی معتقد است که عدد در اینجا برای حصر نیست و مفهومی ندارد، در این مورد به گفته اکابر مفسران استناد می‌کند. وی در ادامه تفسیر مشخصی از هفت اسمان ارائه نمی‌دهد و بحث خود را بیشتر حول این سیارات و معرفی آن‌ها قرار می‌دهد؛ البته گویی وی هدف آیه را مهم‌تر می‌داند؛ زیرا می‌گوید: «اگر به این جرم لطیف، عجیب و طولانی که فکر نمی‌تواند آن را دریابد و مجالی برای شناخت آن نیست که در آن عجایب و بدایع و سیاره و مخلوقاتی است، معرفت پیدا کردی؛ دیگر فرقی ندارد که تعداد آن هفت باشد یا هزار؛ بلکه همگی از فعل خداست و دلالت بر جمال و کمال او دارند».

طنطاوی در جواب سؤالی که می‌گوید؛ «چرا خداوند از اسمان واحد سخن به میان نیاورد که مردم آن را می‌بینند و از هفت اسمانی سخن گفت که مردم آن را نمی‌بینند.»؟ در جواب می‌گوید: «اگر از اسمان واحد سخن می‌گفت، عقول مردم تنها بر آن متوقف می‌شد و دیگر از غیر آن جستجو نمی‌کردند. همین امر باعث حرکت علمی علما شد» (طنطاوی، 1425 ق: 1 و 2/56- 62) طنطاوی منظور از هفت آسمان را مجهول می‌داند که علم بشر هنوز به آن دست نیافته است. به همین دلیل هدف آیه را که تفکر و معرفت به آسمان در جهت شناخت خداوند است را مهم‌تر از موضوع آیه (به علت نبود مبنای علمی) می‌داند.

سید قطب در ذیل آیه 29 بقره می‌گوید: مجالی برای غور در معنی آسمان‌های هفت‌گانه نیست و در این موضوع به هدف کلی این نص اکتفا می‌کنیم که وجود خالقی مهیمن را در جواب انکار کفار اثبات می‌کند. (سید قطب، 1412 ق، ‏1: 54) سید قطب هدف آیه را مهم‌تر از موضوع آیه می‌داند به این دلیل که مبانی علمی وجود هفت‌آسمان در نزد او نامشخص است.

ابن عاشور ذیل آیه 29 بقره تصریح می کند؛ آنچه از ظاهر قواعد علمی برمی‌آید؛ منظور از سماوات، جرم‌هایی فضایی بزرگ و سیاره‌های که به همراه زمین در منظومه شمس قرار دارند است. در این مورد چهار دلیل را ذکر می‌کند؛ نخست: در اغلب موارد در قرآن هر جا که آسمان‌ها به همراه زمین و خلقت آن‌ها یادشده؛ بر عوالمی مانند عالم ارضی و این سیارات دلالت دارد.

دوم: ذکر آسمان به همراه زمین در جهت دلالت بر خلقت خداوندی است؛ زیرا این اجرام (سیارات هفتگانه) در دید مردم هستند. همچنین این هفت‌سیاره در میان امت‌ها معروف بوده‌اند و حرکت و نور آن‌ها دلالت بر عظمت خالق داشته است. سوم: چون علما نجوم از زمان کلدانیان تا عصر نزول قرآن، هفت‌سیاره را می‌شناختند.

چهارم: این سیارات که حرکت منظمی دارند با سیر خورشید و زمین مرتبط هستند به همین دلیل علما هیئت جدید از آن با عنوان منظومه شمسی یاد می‌کنند، پس مناسب است که خلقتشان مقارن با خلقت زمین باشد (ابن عاشور، 1: 380) ابن عاشور تطبیق هفت‌آسمان با سیارات هفتگانه را پذیرفته و از آن نیز دفاع کرده است.

آیت‌الله طالقانی در تفسیر پرتویی از قرآن معنای ظاهری هفت‌آسمان در آیه 29 بقره را مبتنی بر واقعیتی می‌داند که مربوط به گذشته بوده است که با وضع و صورت امروزی آن دارد؛ و طبق آخر آیه (وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ) نتیجه می‌گیرد که کسی جز خداوند به اسرار تنظيم و ترتيب و تسويه و مقدار و اندازه آسمان‌ها آگاهی ندارد. وی حصر آسمان در عدد هفت را قبول ندارد؛ چراکه علم الهی این حصر را برمی‌دارد.

آیت‌الله طالقانی ضمن اینکه تطبیق این آیات را بر هیئت بطلمیوسی(زمين مركز ثابت جهان و طبقات نه‏گانه آسمانها كه اجسام و عناصر برتر از زمين است و هر يك بر ديگرى احاطه دارد پيرامون آن ميچرخد) رد می کند؛ مفهوم هفت‌آسمان را بر سیارت هفتگانه با شکل و صورت امروزی می داند؛ در این راستا می گوید:« اين آيه تنها، اشاره و بيان نمونه نظم و اندازه‌ای است كه بچشم عموم مى‏آيد و براى همه قابل‌درک است، با اين بيان می‌توان باور نمود كه مقصود از هفت‌آسمان همان اختران منظومه شمسى جهان ما باشد»؛ البته او احتمال دیگری را در مورد هفت آسمان مطرح می کند منظور از آن طبقات جوى باشد. اما به دلیل اینکه عدد طبقات جو هنوز معلوم نيست آن را قبول ندارد(طالقانى، 1362 ش،‏1: 110 و 111). طالقانی هفت آسمان را بر هفت سیاره ای مه در منظومه شمسی قرار دارند تطبیق داده است؛ زیرا برای همه قابل درک است. علامه طباطبایی با استناد به عبارت «أَ لَمْ تَرَوْا» در آیه‌ی 15 نوح، اعتقاد به هفت‌آسمان را در نزد مشرکین را امری مسلم می‌داند که از زمان انبیاء گذشته و حتی قدیم‌تر به آن‌ها رسیده است (طباطبایی، 1417 ق، 20: 32).

علامه درجایی دیگر با استناد به‌ظاهر آیه 12 فصلت آسمان بالای سر ما را یکی از آسمان‌های هفت‌گانه می‌داند و اینکه این آسمان‌های هفتگانه جزو خلقت جسمانی در مقابل معنوی است؛ زیرا علامه معتقد است که در قرآن از آسمان معنوی مانند منزلگاه ملائكه است و يا ملائكه از آسمان نازل مى‏شوند و امر خداى تعالى را با خود به زمين مى‏آورند و غیره سخن به میان آمده است. او قول کسانی که منظور از هفت‌آسمان را سيارات هفتگانه می‌دانند را صحیح نمی‌داند. (طباطبایی، 1417 ق، 17: 369- 370) علامه طباطبایی منظور از هفت‌آسمان را مشخص نمی‌کند اما جسمانی بودن آن را پذیرفته است.

شیخ فضل‌الله در مورد هفت‌آسمان ابتدا به قول قدما اشاره می‌کند که منظور از سماوات سبع را همان سیارات هفت‌گانه می‌دانستند؛ عطارد، زهره، مريخ، مشتري، زحل، قمر و شمس. او این قول را نمی‌پذیرد به این دلیل که سیارات دیگری مانند نپتون، پلوتون و اورانوس وجود دارد. همچنین قول کسانی که می‌گویند عدد در اینجا برای محصور نیست را نمی‌پذیرد؛ چون خداوند بر روی عدد هفت ‌در آیات مختلف تأکید فراوان داشته است. او قول برخی دیگر که منظور از هفت‌آسمان را طبقات متراکم جوی (لایه‌های هوایی) که در اطراف زمین است را ذکر می‌کند که در این رابطه اظهارنظری نمی‌کند.

صاحب تفسیر من وحی درنهایت ضرورتی در به تکلف انداختن خود در شناخت و غور در این موضوع نمی‌بیند به این دلیل که انسان را در گمراهی تصورات می‌اندازد. فضل‌الله این آیات را از مجملات قرانی می‌داند که راهی برای شناخت آن نیست. همچنین می‌گوید: چون در احادیث در این مورد چیزی ذکر نشده است، باید با آن به نحو احادیث ضعیف تعامل نمود که نه علم در آن مفید است و نه ظن. بلکه انسان را از معرفت قرآنی دور می‌کند.(فضل‌الله، 1419 ق، 1: 209- 212؛ ذیل آیه 29 بقره) فضل‌الله عقیده دارد که چون در مورد هفت‌آسمان مستندات کافی در قرآن و احادیث نداریم نباید در آن غور کرد.

صادقی تهرانی در ذیل آیه 16 نوح، رؤیت را به سه قسم تقسیم می‌کند تا بدین‌وسیله مشخص کند که آیا هفت‌آسمان، معنوی یا حسی است. با این سؤال شروع می‌کند آیا رؤیت مورد سؤال حسی است؟ یا علمی تجربی؟ یا از راه وحی؟ وی ضمن اینکه معتقد است که کیفیت هفت‌آسمان حتی تا الآن مجهول است می‌گوید: بدیهی است رؤیت در اینجا حسی نیست؛ چراکه در هنگام خلقت آسمان کسی حضور نداشته است؛ «ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ» (کهف/ 51) همچنین چشم‌های مسلح نیز تا الآن حتی به عمق آسمان اول پی نبرده‌اند. صادقی تهرانی با استفاده از همین موضوع یعنی مشخص کردن مخاطب آیه و درنتیجه مشخص کردن منظور آیه رؤیت را از نوع سوم می‌داند؛ یعنی رؤیت وحیانی که به عقیده وی تنها برای کسانی حاصل می‌شود که ملازم وحی باشند و در این مورد به آیه «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» (ابراهیم: 75) استناد می‌کند که می‌گوید ما این‌چنین ملکوت آسمان و زمین را به ابراهیم نشان دادیم. البته در ادامه می‌گوید؛ منظور از رؤیت در این آیه علمی است که در آسمان قرار دارد نه کیفیت خلقت آن‌ها.

او در ادامه این پرسش را مطرح می‌کند که مخاطب آیه قوم نوح بودند و ملازم وحی هم نبودند تا آن را به‌وسیله وحی بشناسند؛ پس منظور چیست؟ در جواب می‌گوید: «سؤال از رؤیت خلقت هفت‌آسمان، معرفت به آن است نه حقیقت و ملکوت آن تا بدین‌وسیله از طریق شناخت عظمت خلقت هفت‌آسمان معرفت به خدا بیشتر شود. در پایان تصریح می‌کند؛ اگر خطاب آیه به قوم نوح اختصاص نداشته باشد و سایر مردم یعنی از زمان نزول وحی تا قیامت مخاطب باشند؛ در این صورت معرفت سبع سماوات یا با تصدیق وحی یا با تلاش‌های علمی صورت می‌گیرد.» وی این آسمان را یکی از آسمان‌های هفت‌گانه می‌داند. (صادقى تهرانى، 1365 ش، 29: 158)

صادقی تهرانی تفسیری مششخص از هفت آسمان ارائه نمی دهد و بیشترین تلاش خود را صرف این موضوع می کند که آیا منظور از دیدن، مشاهده کیفیت ابتدایی خلقت هفت‌آسمان است؟ یا معرفت به چگونگی خلقت آن؟ به همین منظور دیدن را به دو نوع دیدن حسی یا دیدن از طریق وحی تقسیم می‌کند. با توجه به اینکه علوم امروزی هفت‌آسمان را اثبات نکرده است؛ دیدن را تنها از طریق وحی می‌داند و برای آن‌هم مستند قرآنی ذکر می‌کند که البته منظور از آن را معرفت می‌داند و چون قوم نوح مخاطب آیه بودند و آن‌ها در ابتدای خلقت آسمان و زمین نبودند پس منظور معرفت به خلقت هفت‌آسمان است.

محققین تفسیر نمونه ابتدا موارد اطلاق آسمان را از نگاه قرآن مورد بررسی کردند و برای آن چهار مورد را ذکر می‌کند؛ جهت بالا «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ»(ابراهيم/24)، دورتر از سطح زمین (محل ابرها) «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً» (ق / 9)؛ قشر متراکم هوای اطراف زمین وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً (انبياء/ 32)؛ کرات «بالاثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ» (فصلت/11). (مكارم شيرازى و همکاران،1374 ش، 1: 165) ‏ سپس در ادامه نظرات مفسران قبل را مورد کنکاش قرار می‌دهد به این صورت که؛ 1- بعضى آسمان‌های هفتگانه را، همان «سيارات سبع» مى‏دانند (عطارد زهره، مريخ، مشترى، زحل و ماه و خورشيد) كه به عقيده دانشمندان فلكى قديم جزء سيارات بودند. 2- بعضى ديگر معتقدند كه منظور طبقات متراكم هواى اطراف زمين است و قشرهاى مختلفى كه روی‌هم قرارگرفته است. 3- بعضى ديگر مى‏گويند: عدد هفت در اينجا به معنى عدد تعدادى (عدد مخصوص) نيست، بلكه عدد تكثيرى است كه به معنى تعداد زياد و فراوان هست، (مكارم شيرازى و همکاران،1374 ش، 1: 166-167) ‏ از این مقدمات نتیجه می‌گیرد؛ منظور از «سماوات سبع» همان معنى واقعى آسمان‌های هفتگانه است، تكرار اين عبارت در آيات مختلف قرآن، نشان مى‏دهد كه عدد «سبع» در اينجا به معنى تكثير نيست؛ بلكه اشاره به همان عدد مخصوص است. از آيات قرآن چنين استفاده مى‏شود كه تمام كرات و ثوابت و سياراتى را كه ما مى‏بينيم همه جزء آسمان اول است و شش عالم ديگر وجود دارد كه از دسترس ديد ما و ابزارهاى علمى امروز ما بيرون است و مجموعاً هفت عالم را به‌عنوان هفت‌آسمان تشكيل مى‏دهند. صاحب تفسیر نمونه معتقد است که علوم امروزی هنوز شش آسمان دیگر را کشف نکرده است. وی در تقابل این آیات با قرآن علوم بشری را ناکارآمد و ناقص می‌داند. (مكارم شيرازى و همکاران،1374 ش، 1: 167-168) ‏ درواقع مکارم شیرازی علم امروز را ناکارآمد می‌داند و می‌گوید هنوز علم امروزی آن ابزار لازم برای کشف شش آسمان دیگر را در اختیار ندارد.


دسته سوم: آیات مربوط به فلک

وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ في‏ فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (انبیاء/33) لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغي‏ لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ في‏ فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (یس/40) این آیات به مسئله وجود فلک برای ماه و خورشید اشاره می‌کند که علم امروزه آن را به اثبات رسانده است. اکثر مفسران منظور از این ایات را با علم امروزی تطبیق داده اند. برخی با استناد به قول علماء نجوم حرکت سیاره ها را ذاتی می داند و قول قدما مبنی بر اینکه سیاره‌ها بر روی مدار خود ساکن هستند؛ و با چرخش آن‌ها سیارات می‌چرخند را رد میکند (قاسمى 1418 ق، 7: 193؛ ذیل آیه 33 انبیاء). طنطاوی ذیل آیه 33 انبیاء اشاره قرآن به وجود فلک برای خورشید و دیگر سیارات را از علوم جدید می¬داند؛ کل هذا هو العلم الحدیث و هذا أمر عجب (طنطاوی، 1425 ق: 9 و 10/231). سید قطب ذیل آیه 40 یاسین به وجو دو حرکت در خورشد اشاره می کند و در این رابطه می گوید: پنداشته می‌شود که خورشید تنها حول محور خود می‌چرخد؛ اما اخیراً کشف‌شده که خورشید در جایگاه خود ثابت نیست و به‌سوی هدفی واحد در فضا با سرعت 12 مایل در ثانیه درحرکت است (سید قطب، 1412 ق، ‏5: 2968).

برخی دیگر بر این باور اند؛ در کلام عرب استعمال فلک در معنای قرآنی وجود نداشته است؛ و این امر از ابداعات قرآنی است که علما آن را از قرآن گرفته‌اند. وی معتقد است که قرآن این اصطلاح از «فلک البحر» گرفته است؛ چراکه آن موجی دایره‌ای است (ابن عاشور، 17: 46) و این قرآن بود که توهم گذشتگان مبنی بر اینکه فلک جسمی دایره‌ای است که سیارات به صورت ثابت بر روی آن قرار دارند را با «يَسْبَحُونَ»‏ باطل کرد؛ به این صورت که این سیارات هستند که می‌چرخند (ابن عاشور، 22: 236).

برخی دیگر علی رغم اینکه ظاهر آیه را قبول دارند؛ تفسیری غیر از ظاهر آیه از فلک ارائه می‌دهند و منظور از فلك را اوضاع و احوالى كه در جو زمين و آثارى كه آن‌ها در زمين مى‏گذارند، می دانند (طباطبایی، 1417 ق، 14: 280) صاحب تفسیر نمونه نیز تفسیری نزدیک به تفسیر علامه از فلک ارائه می دهد و منظور از حركت خورشيد را حركت آن به‌حسب حس می‌داند. (مكارم شيرازى و همکاران،1374 ش‏، ‏18: 386) البته او معتقد است در این آیات براى خورشيد هم حركت انتقالی و هم وضعی اثبات کرده است. (مكارم شيرازى و همکاران،1374 ش، 13: 400) در جدول زیر نظرات مفسران جمع‌آوری گردیده است. مفسر موضوع آیه تفسیر نوع تفسیر نوع تعامل محمد جمال‌الدین قاسمی (1228-1332 ق) آیات رجم شیطان لفظ شیطان را به روح طالحه تأویل کرده و شهاب را همان معنی ظاهری آن گرفته است. معنوی / ظاهری تأویل آیات هفت‌آسمان عدد هفت را حقیقی می‌داند نه برای مبالغه و معتقد است که هفت‌آسمان در همین منظومه شمسی قرار دارد. حسی و ظاهری تطبیق آیه فلک اشاره دارد که حرکت سیاره ذاتی است و قول قدما که گفته‌اند سیاره‌ها بر روی مدار خود ساکن هستند و با چرخش آن‌ها سیارات می‌چرخند را باطل می‌داند علمی تطبیق طنطاوی بن جوهری (1287- 1358 ق) آیات رجم شیطان منظور از آسمان را عالم ارواح یا همان عالم اعلی می‌داند که گروهی از مردم (نه جنیان) که به‌وسیله ریاضت یا موارد دیگر توانایی اتصال به این عالم را پیداکرده‌اند؛ اگر این گروه‌ها مخلص باشند شهاب‌ها که از این عالم به‌سوی آن‌ها پرتاب می‌شود به آن‌ها علم می‌دهد و اگر به دنبال شهرت یا دنیاطلبی باشند این شهاب‌ها آن‌ها را به ضلالت می‌کشاند. معنوی و غیر حسی تأویل آیات هفت‌آسمان ضمن اینکه به علمی بودن آن تأکید دارد، منظور از هفت اسمان را مجهول می‌داند؛ و هدف آیه را مطرح می‌داند. تسلیم آیه فلک - - - سید قطب (1326 -1386 ق) آیات رجم شیطان چون در خلال نصوص مطلبی در این مورد پیدا نکرده لذا تفسیر علمی از آیه را ارائه نمی‌کند و خوض در آیه را بی‌فایده و بدون سود می‌داند. عدم تفسیر تسلیم آیات هفت‌آسمان هدف آیه را مهم‌تر از موضوع آیه می‌داند عدم تفسیر تسلیم آیه فلک حرکت وضعی و انتقالی خورشید علمی تطبیق ابن عاشور (1296- 1393) آیات رجم شیطان بیشترین سعی خود را در تفسیر آیه به اثبات هدف آیه قرار می‌دهد. هدف آن را در جهت نفی تهمت کهانت می‌داند. شیطان را به معنای جن می‌گیرد و آسمان را آسمانی معنوی که محل مسائل تکوین است، می‌داند. عدول از معنای ظاهری آیه و تفسیری علمی آمیخته با معنویات تأویل آیات هفت‌آسمان مطابقت هفت‌آسمان را با سیارات هفتگانه پذیرفته و از آن نیز دفاع کرده است. حسی و ظاهری تطبیق آیه فلک لفظ فلک از مصطلحاتی است که قرآن برای اولین بار آن را در این معنا استفاده کرده است علمی بودن آیه - سید محمود طالقانی

(1289- 1358 ش)

آیات رجم شیطان - - - آیات هفت‌آسمان مفهوم هفت‌آسمان را بر همان هیئت نجوم قدیم تفسیر می‌کند حسی و ظاهری تطبیق آیه فلک - - - سید محمدحسین طباطبایی (1321 - 1402 ق) آیات رجم شیطان آیه را از نوع بیان تمثیل می‌داند. آسمان را به آسمان معنوی تأویل می‌کند. معنوی و غیر حسی تأویل و تمثیل آیات هفت‌آسمان آسمان‌های هفتگانه جزو خلقت جسمانی است حسی و ظاهری تطبیق آیه فلک منظور از فلك اوضاع و احوالى كه در جو زمين و آثارى كه آن‌ها در زمين مى‏گذارند است غیر ظاهری تأویل سید محمدحسین فضل‌الله (1354 ق-1431 ق) آیات رجم شیطان تفسیر معنوی طباطبایی را قبول دارد و تفسیر حسی از آیه را رد می‌کند. غیر ظاهری تأویل آیات هفت‌آسمان درواقع وی از مفسرانی است که غور در آیه را جایز نمی‌داند عدم تفسیر تسلیم آیه فلک - - - محمدصادقی تهرانی (1305 – 1390 ش) آیات رجم شیطان شهاب مخصوص شیاطین جن و سنگ‌های آسمانی مخصوص انس. ظاهری و حسی - آیات هفت‌آسمان منظور از دیدن خلقت هفت‌آسمان را معرفت به آن می‌داند که با تصدیق وحی یا با تلاش‌های علمی می‌توان به آن رسید و آسمان دنیا یکی از آسمان‌های هفت‌گانه است. حسی و ظاهری تطبیق آیه فلک - - -

ناصر مکارم شیرازی

(تولد: 1305 ش) آیات رجم شیطان منظور از آسمان، آسمان حق و حقيقت است و شياطين همان وسوسه‏گران هستند كه مى‏كوشند به اين آسمان راه يابند و استراق سمع كنند و به اغواى مردم بپردازند، اما ستارگان و شهاب يعنى رهبران الهى و دانشمندان با امواج نيرومند قلمشان آن‌ها را به عقب مى‏رانند و طرد مى‏كنند. غیر ظاهری و تأویل گونه تأویل آیات هفت‌آسمان منظور از سماوات سبع همان معنى واقعى آسمان‌های هفتگانه است و عدد اشاره به عدد مخصوص است. تمام كرات و ثوابت و سياراتى را كه ما مى‏بينيم همه جزء آسمان اول است و شش عالم ديگر وجود دارد كه از دسترس ديد ما و ابزارهاى علمى امروز ما بيرون است حسی و ظاهری تطبیق آیه فلک حركت خورشيد را حركت آن به‌حسب حس/ منظور از حركت خورشيد در آيه فوق يا حركت دورانى به دور خويش است و يا حركتى است كه همراه منظومه شمسى. علمی تأویل و تطبیق


نتیجه‌گیری

این پژوهش با بررسی نحوه تعامل مفسران معاصر با آیات کیهان‌شناسی در سه موضوع رجم شیطان با شهاب، هفت‌آسمان و فلک با این پیش‌فرض که آیات رجم شیطان از گذشته تا به امروز هیچ‌گونه مبنای تفسیری در علم امروزی در مورد آن‌ها وجود نداشته است و آیات هفت اسمان که برخی از مفسران آن را به هیئت نجوم قدیم تطبیق داده بودند و امروزه بطلان آن به اثبات رسیده است. همچنین آیات فلک که محتوای آن را علوم امروزی تأیید می‌کند. به نتایج زیر دست‌یافت؛ اکثر مفسران در برخورد با آیات بیان‌کننده رجم شیاطین، معنایی غیر ظاهری و تأویل گونه از آن را ارائه کرده‌اند هرچند برخی از آن‌ها معتقدند ممکن است روزی علم پرده از آن بردارد. البته برخی نبود ابزار تفسیری لازم را دلیل بر غور نکردن در آن می‌دانند. در مورد تفسیر هفت‌آسمان هرچند که علوم امروزی در مورد آن ساکت است؛ اما اکثراً مفسران برخوردی حسی و ظاهری اما متفاوت با آیه را ارائه کرده‌اند البته در برخی از مورد مفسران غور کردن در آن را جایز ندانسته‌اند؛ اما در مورد فلک اکثر مفسران آن را بر علوم امروز تطبیق داده¬اند.


منابع



ابن ابراهیم شاذلی, س. (1412 ق). "فی ظلال القرآن". بیروت : دارالشرق.

ابن بابویه، م. (1361 ش). "معانی الأخبار". قم: مؤسسه النشر الإسلمی التابعه لجماعه المدرسین.

ابن جوهری, ط. (1425 ق). "الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم". ش. محمد بن عبد السلام, مصر: دار الکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون.

ابن عاشور, م. (بی تا). "التحریر و التنویر". بی جا.

اسکندرلو, م. (1391 ش). "نظام کیهانی و برهان نظم از نگاه قرآن". مجله تخصصی قرآن و علم, 10, 135-144.

جعفری, ع. (1379 ش). "فرهنگ بزرگ گیتاشناسی". تهران: نشر گیتاشناسی.

رضایی , ع. (1378 ش). "هفت آسمان و زمین". دو فصلنامه قرآن و علم, 2, 113-130.

صادقی تهرانی, م. (1365 ش). "الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن". قم: انتشارات فرهنگ اسلامی.

طالقانی, س. (1362 ش). "پرتویی از قرآن. تهران": شرکت سهامی انتشار.

طباطبایی, م. (1417 ق). "المیزان فی التفسیر القرآن". قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم.

فضل الله, م. (1419 ق). "تفسیر من وحی القرآن". بیروت: دارالملاک للطباعه و النشر.

قاسمی, م. (1418 ق). "محاسن التأویل". م. باسل عیون السود, بیروت: دارالکتب العلمیه.

قائمی نیا, ع., آزادی, م. (1393). "رابطه علم و دین در مسئله کیهان شناسی از دیدگاه المنار و المیزان". قبسات, 19, 19-44.

مروه, ی. (1387 ق). "العلوم الطبیعیه فی القران". بیروت: مروه العلمیه.

مکارم شیرازی, ن., همکاران. (1374 ش). "تفسیر نمونه". تهران: دارالکتب الاسلامیه.

نجفی , ر. (1391 ش). "در جستجوی هفت آسمان قرآن". کتاب قیم, 7, 29-52.