قرآن و متن شناسی رویکردهای اعجاز متن
چکیده
تردیدی نیست که تمام پژوهش های متن شناختی در فرهنگ اسلامی در پرتو متن قرآن به وجود آمده است.تلاش بلاغت دانان، ادیبان، ناقدان و شعرشناسان در راستای فهم و درک از قرآن و پژوهش های اعجاز توسط بلاغت دانان و متکلمان نیز، همگی در حوزه متن قرآن شکل گرفته است.قرآن کریم، به مثابه یک متن و به طور خاص متن ادبی،ظرفیت بالایی در شکل گیری پژوهش های متن محور در جهان اسلام داشته است. و این امر همواره برای پژوهشگران مسئله آفرین بوده است. بدین معنا که هریک از پژوهشگران به ویژه متن شناسان و کسانی که به حوزه تحلیل متن علاقه مند بوده و هستند، به قرآن به عنوان متن توجه ویژه نشان داده اند.پیش فرض این رویکرد به متن قرآن بر این اصل مبتنی است که قرآن دارای ویژگی های یک متن می باشد بنابراین بایسته است تکلیف این موضوع، یعنی متن بودن قرآن روشن شود.آیا معیارهای متن بودگی را در قرآن می توان یافت؟ و بنابر نظر متن شناسان آیا متن قرآن به عنوان یک رخداد کلامی-ارتباطی با ویژگی هایی مثل انسجام، پیوستگی، تناسب،قصد،پذیرش و مقبولیت،بافت و بینامتنیت در ارتباط است؟ و آیا این معیارها با متن قرآن سازگار است؟رهیافت مقاله به اعجاز رویکرد متن شناسانه است. بدین معنا که متن قرآن یک متن ویژه با سازوکارهای خاص خود است که درک بی بدیل بودن آن در سنت زبان شناختی عرب تنها از راه مطالعه متن شناختی ممکن است.
واژگان کلیدی
قرآن، متن، اعجاز، متن بودگی.
1. مقدمه
اگر بگوییم که متن قرآن، نخستین و مهمترین عامل شکلگیری نظریۀ متن در میان مسلمانان بوده است، سخنی به گزاف نگفتهایم؛ چون مسئلۀ محوری مسلمانان فهم متن مقدّس یعنی قرآن بوده است و چون قرآن بیش از هرچیز، از نظر آنان یک متن بوده است و دارای نشانههای زبانی؛ بنابراین، تحلیل مؤلّفههای این متن به تدریج موجب شکلگیری دیدگاههایی دربابِ متن و چیستی آن شده است.
آن چه در این پژوهش مدّنظر است، گونۀ نوشتاری متن است. بهعبارتدیگر، مراد از متن همان text است که ناظر بر بررسی چیستی متن، معنای متن و فهم متن میباشد. متن از این منظر، پیوستگی ذاتی با زبان دارد. ازاین رو، در زبانشناسی به مسئلۀ متن و چیستی آن اهمیت ویژهای میدهند. اصطلاح زبانشناسی متن ناظر بر آن است که از حوزۀ بررسیهای زبانشناخت توصیفی، آوایی، ترکیبی و حتّی جمله نیز باید فراتر رفت و به متن به مثابه کلّیتی فراتر از جمله نگریست. به واسطۀ ظهور دانش زبانشناسی متن میان دو گونه بررسی، یعنی نحو جمله و نحو متن، تمایز افکنده شد. یعنی در زبانشناسی جدید از حدود و مرزهای جمله فراتر رفته و به ساخت بزرگتری از آن یعنی متن توجّه شده است. بنابراین انتقال از مرحلۀ زبانشناسی جمله به زبانشناسی متن، یعنی انتقال در روش، ابزار، کاربست و اهداف. بهعبارت دیگر در زبانشناسی متن، هدف تبیین این مسئله است که چه ابزاری، جملهها را بههم پیوند میدهد و از آن یک واحد معناییِ بههمپیوسته و منسجم میسازد؟ پس این مرحلۀ انتقالی، یعنی انتقال نحو جمله به نحو متن، تنها انتقال و تغییر ناچیز در سطح اسم یا موضوع آن نبوده است، بلکه انتقال و تغییر در نگرش به متن بوده است. در زبانشناسی متن، به توصیف و چیستی متن، تحلیل متن، مسئلۀ دریافت در متن و مسئلۀ قصد در متن پرداخته میشود. بنابراین آنچه اکنون درپی بررسی آن هستیم، متن نوشتار است؛ چون در متن نوشتاری به واسطۀ قطع رابطه و گسست میان آن و گوینده، معانی متکثّر است و میتوان از اعمال معنایی گسترده سخن گفت، چنانکه ریکور هم به آن اشاره کرده است. او میگوید: «متن به روی هرکس که میتواند بخواند، گشوده است و همگان میتوانند خوانندۀ بالقوّه آن باشند. پس در قیاس با بسته بودن مکالمه، متن گشوده است و همین نکته به اثر ادبی امکان میدهد که درنهایت اثری باشد گشوده، یعنی تعداد بیپایان خوانشها باشد؛ بهنظر من هریک از خواندنها رخدادی است تازه در گفتن که متن را دربرمیگیرد تا بدان فعلیّتی تازه بخشد» (ریکور، همان، / 23).
با توجّه به مطلب پیش گفته، یعنی رویکرد این پژوهش به متن نوشتار، بررسی متن با تکیه بر دانش زبانشناسی متن خواهد بود. مسئلۀ متن با این نگاه در حوزۀ دانش زبانشناسی متن جای میگیرد که از دهۀ پنجاه میلادی درین باره تلاشهایی صورت گرفته است تا مطالعات زبانی متن از مرز زبانشناسی توصیفی، رفتاری، آوایی، ترکیبی و جمله فراتر رود. تا اینکه در 1952 مسئلۀ تحلیل گفتمان بهعنوان روشی برای تحلیل متن مطرح شود. ولی با بهکارگیری زبانشناسی توصیفی که هدفش کشف ساختار متن بوده است، زبانشناسی مدرن از این روزگار به بعد از مرز جمله به ساخت بزرگتری، یعنی متن، روی میآورد.
2. نحو جمله و نحو متن
زبانشناسی متن، یعنی از سطح تحلیل جمله به سطح متن رسیدن. به عبارت دیگر، بررسی متن به عنوان یک واحد کامل. تفاوت نحو جمله با نحو متن آن است که در متنشناسی به بررسی جمله بسنده نمیشود، بلکه به بررسی روابط بین جملهها و جلوههای انسجام متن هم توجّه میشود. در زبان شناسی جدید، بر متن بهعنوان یک واحد بزرگتر از جمله تکیه میشود و متن هم از نظر آنان، کلامی است به همپیوسته با آغاز و انجام و منسجم و دارای ارتباط درونی و درعینحال با فرهنگ حاکم بر آن که در آن تولید شده است، پیوند دارد. بنابراین زبانشناسی متن که از شاخههای زبانشناسی است، به متن به عنوان پدیدۀ قابل تحلیل مینگرد و از وظایف زبانشناسی متن گردآوری ادوات و روابط دخیل در تحلیل متن است. تحقّق «این امر با نشان دادن نقش آن روابط در تحقّق انسجام متن با توجّه به بافت و ارتباط است»(الفقی، 2000 :56).
زبانشناسی متن به بررسی روابط درون متن و ادغام سطوح مختلف زبان میپردازد. در این دانش، متن به عنوان یک پدیدۀ قابل تحلیل بررسی میشود و بر امور زیر تأکید دارد: 1. توصیف متن: یعنی بیان مؤلّفههای متن، موضوع متن، روابط زبانی و معنایی موجود در متن و انسجام بین جملهها 2. تحلیل متن: بررسی روابط بیرونی متن و توجّه به بافت 3. نقش متن در ارتباط از طریق بیان احوال تولیدکننده و دریافتکنندۀ متن 4. تعیین گونه، هدف و غایت متن 5. آگاهی از ساخت متن در سطوح سهگانۀ آوایی، ترکیبی و معنایی (فضل، 1992: 247).
متنشناسان از تحلیل جمله به سوی واحد بزرگتری به تمام متن روی آوردند و آن را مبنای تحلیل آثار نوشتاری قرار دادند. امّا مرادشان آن نبود که متن صرفاً از جمله بزرگتر است، بلکه آن را نوع متفاوتی میدانستند. «اگر جمله، وحدت نحوی بوده است، متن یک وحدت نحوی بزرگتر[۱] یا صِرف مجموع جملهها یا جملۀ بزرگتر نیست، بلکه وحدتی از نوع متفاوت است. یعنی وحدت معنایی[۲] است؛ واحدی معنادار[۳] در یک بافت[۴] (عبدالمجید، 1998: 168). البتّه این واحد معنایی به شکل جملههایی تحقّق مییابد و یا در متن ظهور و تجلّی دارد.
2.1. مؤلّفههای متن
هر متن از سه بخش نحو[۵] و معناشناسی[۶] و کاربردشناسی[۷] تشکیل شده است. بنابراین در بررسی متن در زبانشناسی هم به تحلیل ساختار نحوی در متن پرداخته میشود و هم به جنبههای کاربردشناختی متن در موقعیتی که پدید آمده است. برای تحلیل متن مانند هر پدیدۀ دیگر باید به تحلیل مؤلّفههای آن پرداخت. بررسی مؤلّفههای متن ما را به مفهوم متنبودگی[۸] توجّه میدهد. «مراد از متنبودگی، یعنی کلّیۀ ویژگیهایی که متنی را به متن تبدیل میکنند» (البرزی، 1386: 152). 2.2. بافت بافت [۹] از مؤلّفههای مهم فهم متن است و خود نیز از مؤلّفههای متن میباشد. پیداست که معنا و پیام را واژه در زبان بر دوش میکشد و بنابراین برای تحلیل متن باید زبان را فهمید و سپس با تحلیل زبانی به مراد و مقصود متن رسید. بنابراین متن یا خود به تنهایی و به واسطۀ واژگان آن فهمیده میشود و یا به قرینههای بیرونی درک میگردد. فهم متن به واسطۀ خود متن را «بافت متن» مینامیم که معادل آن در زبان انگلیسی[۱۰] میباشد و شبکۀ روابطی است که میان صورت (دستور واژگان) و جهان بیرون وجود دارد و در حقیقت معنای خارجی زبان را تشکیل میدهد» (ساغروانیان، 1369: 425). پس در فهم متن شناخت این مؤلّفه، بسیار مهم است و در مباحث معناشناسی فهم متن، کشف مرکزیت آن و دستیابی به معنا از اهمیت بسیاری برخوردار است.
متنشناسان به تدریج دریافتند که دیگر بررسی واژگان و ساختار دستوری برای فهم متن کفایت نمیکند و توجّه به بافت برای فهم متن پررنگ تر شد و جایگاه ویژهای یافت. بافت که همان سبک روابط در متن است، به دو نوع تقسیم میشود. 1- بافت متن: اینکه یک عنصر زبانی در چارچوب چه متنی قرار گرفته است و جملههای قبل و بعد از آن عنصر در درون متن، چه تأثیری در تبلور نقش و معنای آن و بهعبارت دیگر چه تأثیری در تبلور صوری، کارکردی و معنایی آن دارند. 2- بافت موقعیت[۱۱] : یعنی بررسی معنا در بافتی که در زبان در آن بافت بهکار رفته است (سیّدی، 1390: 117). در این بافت که به آن بافت غیر زبانی هم گفته میشود، بررسی متن در چهارچوب موقعیتی که متن در آن تولید شده است، صورت میگیرد. بافتگرایان بر این باورند که هیچ متنی بدون زمینه پدید نمیآید. بنابراین فهم متن مبتنی بر فهم زمینهها و موقعیتهایی است که آن متن با تأثیرپذیری از آنها نوشته شده است. این دیدگاه نقطۀ مقابل متنگرایان است که تنها به خودِ متن تکیه میکردند و میگفتند: «هستی خود متن در تک تک کلمات نهفته است. یعنی در ترتیب آنها و در معانیاش به منزلۀ وجودی از نوع خاص» (پالمر، 1377: 25).
2.3. مؤلّفههای متنبودگی
1- پیوستگی cohesion: مراد از پیوستگی آن است که جنبههای روساختی متن را آنگونه که ما آن را میشنویم و میبینیم، به یکدیگر پیوند میدهد(دیبوگراند: 3). 1- هالیدی در بحث ابزارهای انسجامبخش در متن، آنها را به دو بخش عمده تقسیم میکند: 1- ابزار انسجام دستوری، 2- ابزار انسجام واژگانی(هالیدی،1393 : 35). 2- مسئلۀ انسجام متن[۱۲] از دومین معیار متنبودگی بهشمار میآید. برای دستیابی به انسجام متن دو طریق وجود دارد: نخست، ارجاع مکرّر به اشیای واحدی در درون یک متن؛ دوم از طریق پیوند اجزای متن بهکمک روابط انسجام متن علّتومعلول و تضاد؛ یعنی ازطریق انسجام رابطهای (البرزی:171). 3- قصد[۱۳] که به آن قصدی بودن معنا هم گفته میشود، هم در حوزۀ معرفتشناسی از آن بحث میشود و هم در حوزۀ تفسیر متن. بسیاری از متنشناسان معتقدند که قصد و نیّت نویسنده یا گوینده در شکلگیری متن تأثیرگذار است. امّا کسانی هم هستند که رابطۀ میان معنای متن و قصد مؤلّف را انکار میکنند. مسئلۀ قصد با مسئلۀ مهم و جنجالی «مرگ مؤلّف بارت در پیوند است. از نظر بارت، برای فهم متن باید مؤلّف را بهکناری زد. وی در کتاب مرگ مؤلّف[۱۴] میگوید: در فرهنگ عمومی، یک تصوّر از ادبیات وجود دارد که بهطور ظالمانه بر محور مؤلّف و زندگی و تمایلات وی متمرکز شده است.(بارت،1384،ص 56) 4- مقبولیت[۱۵] : منظور از مقبولیت، نگرش گیرندۀ متن است نسبت به متن تا متنی پیوسته و منسجم را دریافت کند (دیبوگراند، ص. 9). بهعبارتدیگر، گیرندۀ متن در پی مفید بودن یا متناسب بودن است. گیرندۀ متن که در متن نوشتاری، خواننده است و در متن گفتاری، شنونده، هر دو در پی حفظ پیوستگی و انسجام متن هستند. گیرندۀ متن باید متن را در ذهن خود چنان ساماندهی کند که بتواند آن را فهم نماید. 5- پیامرسانی :[۱۶] مراد، انتظار یا عدم انتظار، آشنایی یا ناآگاهی و بیاخلاقی در عناصر متن است (دیبوگراند، ص. 10). امّا مسئله در ویژگی متن این است که اگر متن آنچه را که شنونده یا خواننده میداند به او اطلاع دهد، آن متن دارای ویژگی پیامرسانی است و یا اگر نادانستههای خواننده را به وی گوشزد کند، دارای ویژگی پیامرسانی است؟ البتّه اگر متن به عنوان نشانههایی برای خواننده یا گیرنده به کار رود و برای او آشنا باشد، در فهم متن بسیار تاثیرگذار است. امّا اگر علاوه بر این، نادانستههای گیرنده را هم تکمیل کند، مفید خواهد بود. 6- موقعیت[۱۷] از ویژگیهای معیار در متنیّت است. مراد از موقعیت، زمان، مکان، شرایط فرهنگی و... است. تأکید کسانی چون هالیدی بر مطالعات اجتماعی زبان و بررسی آن از منظر اجتماعی نشانهشناختی[۱۸] بر مسئلۀ موقعیت و نقش آن در متنیّت دلالت دارد. چنانکه هالیدی میگفت: ما به طور ویژهای با روابط میان زبان و ساختار جامعه که جنبهای از نظام اجتماعی است، در ارتباط هستیم (هالیدی، 37). 7- متنبودگی درونی[۱۹] یعنی اینکه یک متن با متنهای دیگر نیز در ارتباط است و دو شیوه در بررسی آن پیشنهاد شده است: o به اعتبار انواع متون o به اعتبار سایر متون (دیبوگراند، 13). 2.4. نظریۀ دریافت[۲۰]
در بحث خوانش و تأویل متن، مسئلۀ دریافت در متن ادبی یا متون مقدّس از مسائل فهم حوزۀ متنشناسی است. ریشۀ نظریۀ دریافت را باید در دیدگاه ارسطو جستوجو کرد. «او مسئلۀ کارتاسیس[۲۱] را به مثابه یک تجربۀ زیباییشناختی مطرح کرده بود» (هولب، 1994: 65). امّا در دوران جدید مسئلۀ نظریۀ دریافت را میتوان در مکاتبی چون صورتگرایان روس، ساختگرایان پراگ، پدیدارشناسی رومان انگاردن، هرمنوتیک گادامر و جامعهشناسی ادبیات یافت. در نظریۀ دریافت به نقش خواننده اهمیت داده میشود و عبارت[۲۲] (پاسخ خواننده یا واکنش خواننده) بر این مسئله اشاره دارد. در این نظریه نقش خواننده همسنگ نقش نویسنده ارزیابی میشود. تودوروف هم بر آن بود که سه رویکرد سنّتی در خوانش متن ادبی داریم: 1-فرافکنی[۲۳]
2- تفسیر[۲۴] 3- بوطیقا فرافکنی قرائتی است که از طریق متون ادبی میخواهد به مؤلّف یا جامعه یا موضوع دیگری برسد که موردعلاقۀ منتقد باشد. تفسیر، مکمّل فرافکنی است. فرافکنی در صدد حرکت از متن و فرا رفتن از آن است، امّا تفسیر اصرار دارد در درون متن بماند. امّا در بوطیقا به جستوجوی اصول عامی هستیم که در آثار خاص متجلّی میشوند (اسکولز، 1383: 203). 2.5. تأویل[۲۵]
طبیعی است وقتی از خوانش متن سخن میرود، از تأویل هم سخن بگوییم. سخن از تأویل قبل از هرچیز به سرشت متون بازمیگردد. اگر در یک تقسیمبندی کلّی، متون را به سه دستۀ متون گزارشیعلمی، متون ادبی و متون مقدّس تقسیم کنیم، روشن است که قسم نخست این متون، تأویلپذیر نیستند. متون علمی دارای لایههای معنایی نیستند و بنابراین تأویل در آن متون راه نمییابد. امّا آن دو گونه، یعنی متون ادبی و متون مقدّس، تأویلپذیرند اما وقتی به متون مقدّس میرسیم، مسئلۀ تأویل بیشتر رخ مینماید. چون متون مقدّس، متونی چند لایه و طبعاً دارای تعدّد معنایی هستند، چه در سطح واژگان و چه در سطح ترکیب و چه در سطح معنا. «تأویل در متون دینی از سازوکارهای رسیدن به فهم متن است. این مسئله از چنان اهمیتی برخوردار است که «تأویل را روی دیگر متن دانستهاند»(ابوزید، 1380: 364).
2.6 . قرآن و متنشناسی
تردیدی نیست که تمام پژوهشهای متنشناسی در فرهنگ اسلامی در پرتوِ متن قرآن بهوجود آمده است. تلاش بلاغتدانان، ادیبان، ناقدان و شعر شناسان همگی در راستای فهم و درک از قرآن و پژوهشهای اعجاز توسط بلاغتدانان و متکلّمان نیز در حوزۀ متن قرآن شکل گرفته است.
مراد از متن بودن قرآن، نافی این نکته نیست که قرآن از حیث محتوا و مضمون مدّنظر متنپژوهان نبوده است، بلکه مُراد زبان ویژه و زبانی متفاوت با زبان متعارف عرب است. متن قرآن از حیث ساخت و صورت، وجه ادبی دارد و بهعبارت دیگر ادبیّت متن در آن به وضوح روشن و غالب است. وجه غالب متن قرآن، وجه ادبی، تأویلپذیر و با ویژگی شعریّت متن است. بنابراین در فرهنگ اسلامی، تلاش متنپژوهان قرآنی معطوف به آشکارسازی ویژگیهای متنیِ آن بوده است. نهتنها متنپژوهان مسلمان، بلکه متنپژوهان غیرمسلمان نیز به بررسی ادبی این متن توجّه داشتهاند. بررسی حوزههای مختلف متنپژوهی در فرهنگ اسلامی در گذشته مانند بدیع، بیان، معانی، تجوید، مطالعات معنایی، فقه اللّغهای، زبانشناختی و بالاخره ادبیّت متن، همگی نشان از آن است که قرآن به مثابه متن ادبی مورد توجّه متنپژوهان بوده است. در مطالعات جدید قرآنپژوهی نیز پیرامون سطوح آوایی، صرفی، نحوی، واژگانی، کاربردشناسی زبان و تحلیل گفتمان نیز نشان از این رویکرد دارد.
3. رویکردها در متنپژوهی قرآن
از مجموع پژوهشهای صورتگرفته دربارۀ اعجاز قرآن از قرن دوم هجری تاکنون، دو رویکرد عمده در بحث اعجاز مطرح بوده است: 1- رویکرد متنمحور 2- رویکرد معنا محور (سیّدی، 1392: 16).
در رویکرد نخست، قرآنپژوهان وجه همّت خود را کشف زیباییها و شگفتیها و جنبههای بدیع و اعجازگونۀ متن قرار دادند. ازنظر آنها آنچه وجه امتیاز این کتاب بر دیگر کتابهای آسمانی است، جنبۀ زیباییها و شگفتیها و انسجام متن و ساختار زبانی قرآن است. امّا در رویکرد دوم تلاش میشود با تبیین معارف قرآن، از خداشناسی و معارف عقلانی تا کشف جنبههای علمی و اخبار عینی، به آن توجّه شود.
از منظر دیگر، با توجّه به زبان ادبی قرآن و با عنایت به اینکه زبان ادبی، زبانی رمزآلود است، بررسی متن قرآن رویکرد درونمتنی خواهد داشت. در این رویکرد به ویژگیهای بلاغی، سبکشناختی و بهویژه کاربردشناختی و گفتمان قرآنی پرداخته میشود و هدف از اینگونه بررسی، اثبات انسجام و یکپارچگی متن قرآن است. این رویکرد در برابر رویکرد مذهبی قرار میگیرد. بدینمعنا که «تفاوت اصلی میان رویکرد ادبی و مذهبی به قرآن این است که رویکرد ادبی در پی یافتن پیوستگی و رویکرد مذهبی درپی ناپیوستگی متن است» (ميرو عبد الرؤف، 1395، ص. 25). امّا در فرهنگ اسلامی، قرآنپژوهان رویکردهای دیگری را نیز در بررسی متن قرآن بهکار بستند. ویژگی عمدۀ این رویکردها آن است که همگی درونمتنی هستند و توجّهی به جنبههای برونمتنی ندارند. این رویکرد را میتوان به صورت زیر تقسیمبندی کرد(سیّدی، 1392، 46-69).
3.1. رویکرد ذوقی
مراد آن است که برای درک زیباییهای یک متن، باید از قوّۀ تشخیص حُسن و قبح و نقد زیباییشناختی برخوردار بود. در این رویکرد، متنشناسی باید هم از قریحۀ زیباییشناختی برخوردار باشد و هم از معیارها و قواعد سنجش کلام، آگاه باشد؛ چنانکه ابنخلدون میگفت: «برخی از جنبههای اعجاز را کسانی درمییابند که علاوهبر همزیستی با زبان عربی و کسب ملکۀ زبانی، دارای ذوق هم باشند و بنا به ذوق خود اعجاز را درک کنند».
رویکرد باقلانی در بررسی متن قرآن، رویکرد ذوقی است. او میگفت: «طالب اعجاز باید دارای ذوقی در درجۀ عالی از احساس و حسّاسیت باشد. چنین کسی هرگاه به قرآن گوش سپارد، درمییابد قرآن معجزه است» (باقلانی، 1954: 3). باقلانی بر آن است با ذوق ادبی میتوان به نظم شگفت و تألیف عجیب و اوج بلاغت قرآن پی برد.
3.2. رویکرد زبانشناختی
از قرن دوم هجری تمام تلاشهای قرآنپژوهان درحوزۀ زبانشناسی بوده است. آثاری چون مجاز القرآن ابوعبیده معمربنمثنّی، معانی القرآن فرّاء و تاویل مشکل القرآن ابنقتیبه و جاحظ و ابنمعتز و واسطی و نظام معتزلی، جرجانی و طرح مسئلۀ نظم. در این رویکرد، به سبک زبانی متن توجّه میشود.
3.3. رویکرد هنری
علّت توجّه به رویکرد هنری را میتوان در کاستیهای رویکرد زبانشناختی جستوجو کرد. چنانکه گفتهاند، عموم مردم از سبک زبانشناسان در بررسی مسائل بیان و نظریۀ ادبیات و بلاغت، بهویژه در قرآن، راضی نبودهاند و تلاش زبانشناسان را تلاش ظاهری میدانستهاند که به ژرفکاوی در معنا نمیپردازد و از ماورای واژگان پرده برنمیدارد و در نهایت، ادبیات را به ساختها و امور صوری و جمود و بیان را در قرآن به فهم مجرّد و ساده و خشک و محدود به مسائل احکام و شریعت سوق میدهد و از ذوق ادبی و درک تصویرهای هنری و شگفتیهای سبکی که جان را از شُکوه سرشار میکند و از نردبانهای اعجاز بالا میبرد، خالی است (سلام، 1961: 74).
3.4. رویکرد نقد ادبی
در قرن اوّل و بخش زیادی از قرن دوم، پژوهشهای نقدی دربارۀ مباحث زبانی قرآن صورت گرفت و از نیمۀ پایانی قرن دوم، قرآنپژوهان و ناقدان عرب به قرآن بهمثابه یک متن توجّه کردهاند و آثاری در این زمینه پدیده آوردند که پایههای نقد ادبی با رویکرد قرآنی را بنیان نهاد. قرآنپژوهان در حوزۀ متن قرآنی در رویکرد نقد ادبی از همان آغاز به دو جریان تقسیم شدند. 1- معناگرایان که درحوزۀ فکری اهل سنّت بودند و بر این باور بودند که کلام عبارت است از معنای موجود در نفس و درنتیجه کلام خداوند، قدیم و معنایی در ذات خداوند است. 2- ساختگرایان؛ در میان معتزله و شیعیان که بر این باور بودند، کلام همان واژگان و اصوات است و کلام خداوند هم مخلوق است (زیتون، 1992: 32).
در رویکرد نقدی هم دو جریان شکل گرفت: 1- زبانشناختی، 2- زیباییشناختی. سرآغاز مباحث زبانی در هر دو جریان مذکور، مجاز بوده است. آثاری چون مجاز القرآن ابوعبیده و مجاز القرآن فرّاء در این دو جریان قرار میگیرند. در رویکرد نقد ادبی، مفهومسازی و شکلگیری اصطلاحات توسط متنپژوهان چون رمّانی، خطّابی، باقلانی و عبدالجبار معتزلی، پدید آمد: مانند لفظ، معنا، ترکیب، سطح آوایی، سطح معنایی، فاصله، رابطۀ لفظ و معنا، نظم و تألیف.
4. مطالعۀ زبانشناختی متن قرآن
قرآن بهمثابه یک متن شگفت در تمدّن اسلامی همواره برای پژوهشگران مسئلهآفرین بوده است. در میان قرآنپژوهان ازگذشته عموم آنها بر متن قرآن، بهعنوان یک متن ادبی تکیه میکردند. از جمله عبدالقاهر جرجانی که با رویکرد ادبی به متن قرآن، اعجاز آن را بررسی کرده است. در دوران جدید، امین الخولی رویکرد ادبی در متن قرآن را دوباره مطرح کرده است. به هر روی، بررسی ادبیّت متن قرآن و مطالعات زبانشناختی در متن آن، نشان میدهد که قرآن، متن ویژهای است با سازوکارهای ویژه برای فهم آن. بههمینروی، قرآنپژوهان با توجّه به ادبی بودن متن قرآن به بررسی آن پرداختند. بنابراین «نقطۀ عزیمت آنها (قرآنپژوهان کلاسیک) کاملاً ادبی بود. با وجود بداهت و روشنی این امر، آیا به توضیحات و استدلالهای بیشتری هم نیاز داریم که ویژگی ادبی قرآن را ثابت کنیم؟ حتّی اگر از منظری صرفاً عینی و علمی بنگریم، آیا متون دینی و از جمله قرآن کریم، در درجۀ نخست، متونی زبانی و دارای ساختهای روایی، تمثیلی (یعنی داستانی و شعری) نیستند؟ و اگر چنین است، آیا جز همین روشِ برخاسته از سرشت متن، هیچ روش دیگری برای فهم آن در اختیار داریم؟»(ابوزید، 1380، ص. 24).
قرآن همچون دیگر کتابهای مقدّس، تن به مطالعات متن شناسیک میدهد و بنا به قول ریچارد مولتون در کتاب مطالعۀ ادبی کتاب مقدّس، کتاب مقدّس برخلاف آثار ادبی یونانی، عبری و آلمانی، تافتۀ جدابافته از تاروپود حماسه، غنا و نمایش است که به خودی خود شایستۀ بررسی است و اینگونه مطالعه، طرحی نو در انداختن است» (میر، 1390: 23). بنابراین قرآن کریم هم با ویژگیهای متنیای که دارد، بهعنوان تنها متن موثّق مقدّس، تن به تحلیلهای متن شناسیک میدهد. «متن قرآنی با قرار دادن خود در معرض تأویلها و تفسیرهای مختلف، خویش را در تمامی زمانها و مکانها، محور و اساس فرهنگ عربی-اسلامی میسازد. متون دارای دلالت معیّن و روشن، دارای کارکرد خبری صِرف هستند که وظیفۀ اصلیشان رمزگشایی از پیام و رسانیدن گیرنده به مضمون و محتوای پیام به گونۀ کامل و نهایی است. این گونه متون تقریباً به تمامی از دادههای زبان عادی پیروی میکنند و به هیچ وجه زبان ویژۀ خود ابداع نمیکنند. این امر برخلاف وضعیتِ متونِ برجسته و ممتاز است. در قرآن کریم، سطوح زبانی مختلفی مییابیم؛ برخی آیات کارکرد خبری و اطلاعاتی صِرف دارند، امّا در دیگر آیات زبان ادبی مییابیم که دلالتهای توبرتو و سازوکارهای ابداعی ویژۀ خود را دارند»(ابوزید، 1380: 312).
دربارۀ زبان متن قرآن که آیا گزارههای آن ناظر بر واقع است یا خیر، باید به سراغ دسته بندی متون در زبانشناسی و ویژگیهای متون رفت. سخن بر سر ادبیّت متن قرآن است که آیا همچون متون ادبی دارای ابهام است و ابهام معنایی دارد؟ یا اینکه گزارههای خبری هستند و در خدمت ابلاغ یا اطلاعرسانی؟ شأن کتاب آسمانی آن است که چون برای هدایتگری نازل شده است، ابلاغ پیام باشد؛ ولی متن کتاب مقدّس نمیتواند از ویژگیهای ادبی متن بهره نبرد. متون ازاین حیث میتوانند چنین تقسیم شوند:
«متون دو دستهاند: یک دسته متونی که اساساً موقع خواندن آنها متوجّه زبان آن نمیشویم و تا حدّامکان زبانی روشن و ساده به دور از هرگونه پیچیدگی دارند. این زبان، شفاف است و شاید بتوان گفت زبان حذف میشود. توجّه ما صرفاً به معنای نهایی پیام است و زبان چیزی بیش از ابزاری برای درک پیام نیست. متون علمی در این دسته جای میگیرند.
در متون دستۀ دوم، پیام به شیوۀ بیان وابسته است. پیچیدگیها و حتّی رازهای زبانی اینجا امتیاز بهشمار میآید؛ زیرا پیام چیزی جز این پیچیدگی نیست. در این متون، معنای نهایی یا وجود ندارد یا در پشت تأویلهای بیشمار پنهان میشود. در زمان خواندن این متون، زبان حضور دارد، زنده است و ما را وادار میکند به آن بیندیشیم. گاه نا متعارف و دشوار است. در متون دستۀ نخست، آفرینندگی خواننده در کمترین حد وجود دارد، تنها باید دانش تخصّصی یا هوش متعارف داشت تا پیام را فهمید. امّا خواننده در متون دستۀ دوم، خود باید معنا را از راه تأمّل و دقّت به پیچیدگیهای زبان بیافریند. درهرحال، یاکوبسون ابهام و ابهام معنایی را مهمترین عنصر متن ادبی میداند» (احمدی، 1385: 68-69).
باید یادآور شد که از همان آغاز، سه گروه به مسئلۀ متن قرآن بهقصد اعجاز متنی پرداختند: گروه ادبیان، متکلّمان و مفسّران. علّت اینکه وجه ادبی متن قرآن در میان قرآنپژوهان غلبه یافت، به طبیعت معجزۀ قرآن برمیگردد. یعنی تفاوتی که میان معجزۀ قرآن با دیگر معجزات پیامبران دیگر وجود دارد، آن است که معجزات دیگر پیامبران، حسّی بوده است، ولی معجزۀ پیامبر اسلام(ص)، عقلی و ادبی است. قرآنپژوهان برای بررسی متن قرآن، تلاشهای زیادی درزمینۀ معیارهای متن در حوزههای دانش متعدّدی انجام دادهاند که به اختصار بررسی میشود. معیارهای متن در سنّت ادبی مسلمانان بر این رویکردها مبتنی است: 1-رویکرد نقدی - انسجامبندیهای متن شعری - تناسب شیوۀ نظم با غرض شعر - رعایت چینش و ترتیب - انسجام فصلها - ادامۀ فصل پیشین در فصل بعدی - ارتباط فصلها در بیان و هدف - ارتباط فصلها از حیث عبارات، نه اهداف - ارتباط فصلها از حیث اهداف، نه عبارات - روابط میان فصلها - انتقال از جزئی به کلی و برعکس - دلالت عنوان فصل بر تعیین اجزای فصل - پایان قصیده، استدلالی باشد بر آغاز آن 2- رویکرد بلاغی - سطح واژگانی: مطابقت، تکرار، تناسب، ردالعجز الیالصدر - سطح معنای: پیوستگی عقلانی، جامع عقلی، جامع توهّمی، تمثیل، تأکید، ایضاح - سطح کاربردشناسی: پیوستگی روانی، پیوستگی خیالی، اختلاف افعال کلامی، دخالت موقعیت برای رفع اختلاف 3- رویکرد تفسیری - سطح نحوی: عطف، إرجاع، اشاره - سطح معنایی: موضوع گفتمان، سازماندهی گفتمان، چینش گفتمان - روابط: بیان و تفسیر اجمالی، تفصیل، عموموخصوص 4- رویکرد زبانشناختی - سطح واژگانی: تفسیر واژگان، تکرار، اعراب - سطح نحوی: عطف، اشاره 5- رویکرد اعجاز متن - سطح واژگانی: عموموخصوص، تکرار، اجمال، ایجاز، اطناب - سطح نحوی: خبر، انشا، تألیف، پیوستگی، ایهام - سطح معنایی: عدول، رجا، بیم دادن، حصر، اختصاص، آغاز سورهها، مناسبت، ناسخ ومنسوخ (خطّابی، 1991: 205). در میان مؤلّفههای چندگانۀ متن، انسجام متن در قرآن بيش از سایر مؤلفه ها حائز اهمیت است چون اساساً متن را به انسجام آن، متن اطلاق میکنند. ازطرفدیگر، با توجّه به متن قرآن، بیشترین چالش نزد مسلمانان و غیرمسلمانان در حوزۀ بررسی متن قرآن، انسجام متن آن بوده است. در تبیین مطالب ذکر شده نگاهی تاریخی به مطالعات ادبی یا زبانی و به تعبیر این پژوهش، متنشناسیک در قرآن داشته باشیم تا روشن شود که مطالعات این حوزه در مطالعات سنّتی متن قرآن و مطالعات جدید به چه میزان بوده است.
رویکرد سنّتی
با بررسی انجامشده در کتاب سیر تاریخی اعجاز قرآن کریم، جز نظریۀ صرف ه که نگاه برونمتنی به اعجاز قرآن داشته است، از «نظام» بهعنوان نخستین دیدگاه دربابِ اعجاز متنی در نظریۀ نظم و بعد توسط جاحظ و ادامۀ آن توسط جرجانی و واسطی و خطّابی و باقلانی و دیگران، همه در حوزۀ درونمتنی اعجاز سخن گفتهاند. توجّه به متن قرآن از قرن دوم بهمثابه یک متن ادبی آغاز شد و این رویکردها از همان آغاز دو جنبه داشت: 1- توجّه به زبان قرآن در آثار کسانی چون فرّاء و ابوعبید و ابنقتیبه 2- توجّه به ادبیات و بیان آن در آثار نظام، جاحظ و جرجانی (سیّدی، 1392: 62). این بررسیهای متنمحور هم از جانب بلاغتدانان بوده است و هم متکلّمان. نخستین متکلّم اشعری که به اعجاز متنمحور قرآن پرداخته است، ابوبکر باقلانی است. اما رویکردهای اعجاز با توجّه به این آمار در قرنهای مختلف چنین است: - قرن اوّل و دوم و چهارم: رویکرد لغوی و زبانشناختی - قرن هفتم و هشتم و دهم: رویکرد بلاغی و زیباییشناختی - قرن چهارم: رویکرد لغوی به طور کلی گذشتگان تلاش کردهاند تا درحدّ توانِ دانش خرد و سطح آگاهیهای روزگارشان به متن قرآن توجّه کنند و معمولاً بر جنبههای متنشناسیک تکیه میکردند.
رویکرد جدید
در دوران جدید، در قرآنپژوهی با دو رویکرد مواجه هستیم: رویکرد نخست که تحتتأثیر مسائل علمی در جهان غرب به رویکرد علمی در اعجاز معروف است. در این رویکرد به متن و ویژگیهای آن توجّهی نمیشود، بلکه هدف اثبات و استخراج مطالب علمی از آیات است که در تفسیر الجواهر طنطاوی به اوج خود میرسد و در آثار کسانی چون علی فکری با کتاب القرآن ینبوع العلوم و العرفان (1951) و رشاد خلیفه در اعجاز عددی و محمد متولّی الشعراوی (1978) و دیگران ظهور و بروز یافته است.
امّا در رویکرد دوم که متنمحور است، بسیاری از قرآنپژوهان به متن قرآن و ادبیّت متن توجّه کردهاند. کسانی چون مصطفی صادق الرافعی با کتاب اعجاز القرآن، سیّد قطب در التصویر الفنی و درّاز در النباء العظیم و رمضان البوطی در من روائع القرآن به ویژگیهای متنی اشاره کردهاند. درّاز در النباء العظیم به زبان و سبک قرآن میپردازد و به نقش آوا در ساخت واژگان و آهنگ عجیب و زیبایی آهنگین و ریتمیک پرداخته است و ویژگیهای بیانی قرآن را در چهار مرتبه برمیشمارد: 1- قرآن دربارۀ پارۀ اجزایش 2- قرآن در یک سورۀ آن 3- قرآن در برخی سورهها 4- قرآن بهطورکلی وی اعجاز را به سبک قرآن ارجاع میدهد و آن را در امور زیر میداند: 1- اعتدال در لفظ 2- وفای به معنا 3- تفاوت خطاب عام و خاص 4- توجّه به عقل و عاطفه 5- بیان تفصیلی 6- بیان اجمالی (درّاز، 1960: 1/ 45). محمد رمضان البوطی در من روائعالقرآن، به سبک قرآن میپردازد و به سبک ویژه و انحصاری قرآن نیز اشاره میکند و بر آن است سبک قرآن دارای ویژگیهای زیر است: 1- نظم شگفت و زیبایی که نه از نوع شعر است و نه نثر 2- سطح والا و یگانه در تمام مطالب و موضوعها 3- تکرار معانی در قالبهای مختلف 4- خطاب به همۀ مردم با واژگان خاصّ خود (البوطی، 1977: 85). وی از تصویر در قرآن با ابزارهای متعدّد و جلوههای گوناگون آن سخن میگوید و بر آن است تمام اینها گاه در یک متن و گاه در متون متعدّد آمده است. این جملهها بهقرار زیر است: 1- خارج کردن مدلول لفظ ازحوزۀ معنای مجرّد به حوزۀ تصویر محسوس 2- تغییر و تحوّل تصویرها از شکل صامت به صحنهای متحرّک و پویا 3- برجستهسازی صحنه با توجّه به اقتضای آن (همان،201). خاورشناسان به اعجاز متنی و سبک قرآن هم توجّه داشتهاند. اَربری در مقدّمۀ ترجمهاش بر اعجاز ادبی وقتی قرآن تأکید دارد و از همین رهگذر آن را ترجمهناپذیر توصیف میکنند. او میگوید: «من ترجمۀ خود را تفسیر نامیدم تا این عقیدۀ قدیمی را تصدیق کنم که قرآن (همچون هر شاهکار ادبی دیگر) ترجمهپذیر نیست» (اربری، 1955: 41). كربن هم دربارۀ لايهمندى متن قرآن ميگوید: «قرآن معانی باطنی دارد. تأویل، فهم آن بطون است. پس تأویل، یعنی سطح معنایی که با انسانشناسی فلسفی، یعنی درجات آمادگی افراد پیوند نزدیک دارد. قرآن کتاب زنده است؛ زیرا همواره در روانها جاری است و این جریان تا روز قیامت ادامه خواهد داشت. معانی درونی قرآن بههیچوجه به رویدادهای تاریخی یا به نظام اجتماعی دوران تولّد قرآن ارتباط ندارد» (شایگان، 1371: 106).
کارلنون. اس. گون ، استاد دانشگاه پنسیلوانیای امریکا، دربارۀ بلاغت قرآن میگوید: «یکی از مزایای عظیم قرآن، بلاغت آن است. قرآن هنگامیکه درست تلاوت میشود، چه شنونده به لغت عربی آشنا باشد و یا نباشد، آن را بفهمد یا نفهمد، تأثیر شدید در او میگذارد و در ذهنش جای میگیرد. این مزیت بلاغی قابلترجمه نیست» (علیقلی،36).
5. نتیجه گیری
1- قرآن به مثابه متن،سازوکارهای ویژه ای می¬طلبد تا به راز متن از حیث متن بودگی رسید،این کار با توجه به کیفیت ویژه نزول آن، تنها به واسطه زبان شناسی متن ممکن است. 2- با توجه به گزارش ارائه شده در رویکردهای بررسی اعجاز متن قرآن مشخص شد مهم ترین دغدغه قرآن پژوهان چه در حوزه فرهنگ اسلامی و چه در فرهنگ غربی، مسئله انسجام متن قرآن است. 3- بدون توجه به ویژگی های متنی قرآن کریم با معیارهای متن بودگی در زبان شناسی جدید، دو چالش عمده هم چنان سر راه باورمندان به این کتاب مقدس وجود خواهد داشت؛ یکی در حوزه تفسیر متن و دیگری در حوزه ترجمه. 4- برای ارائه یک ترجمه روان و کارآمد و تفسیر مطلوب، بهترین راه توجه به معیارهای متن بودگی قرآن و نشان دادن انسجام متن است.
پانویس و منابع
- ↑ Large Grammatical Unite
- ↑ Semantic
- ↑ Meaning
- ↑ Context
- ↑ Syntax
- ↑ Semantics
- ↑ Pragmatics
- ↑ Textuality
- ↑ Context
- ↑ Context
- ↑ Context of situation
- ↑ Coherence
- ↑ Intention
- ↑ The Death of the Author
- ↑ Acceptability
- ↑ Informativity
- ↑ Citationality
- ↑ Social-Semiotic
- ↑ Intertextuality
- ↑ Reception Theory
- ↑ Catharsis
- ↑ Reader Response
- ↑ Projection
- ↑ Commentary
- ↑ Interpretation
1. ابوزید، نصر حامد (1380). معنای متن. ترجمۀ مرتضی کریمینیا. چاپ اوّل. تهران: طرح نو.
2. احمدی، بابک. (1380). حقیقت و زیبایی. چاپ اوّل. تهران: نشر مرکز.
3. البرزی، پرویز. (1386). مبانی زبانشناسی متن. چاپ اوّل. تهران: انتشارات امیرکبیر.
4. بارت، رولان. (1384). لذت متن. ترجمۀ پیام یزدانجو. چاپ اوّل. نشر مرکز.
5. باقلانی، ابوبکر محمدبنالطیّب. (1954). اعجاز القرآن. بهکوشش السیّد احمد صقر. قاهره: دار المعارف.
6. البوطی، محمدسعیدرمضان. (1977). من روائع القرآن. الطبعة الخامسه. دمشق: مكتبة الفارابی.
7. پالمر، فرانک. (1366). نگاهی تازه به معناشناسی. ترجمۀ کورش صفوی. چاپ اوّل. نشر مرکز.
8. الخولی، امین. (1961). مناهج تجدید فیالنحو و البلاغة والتفسیر والادب. الطبعة الاولی. قاهره: دار المعرفة.
9. درّاز، محمد. (1960). النبأ العظیم. مصر: مطبعة السعاده.
10. دیبوگراند، روبرت. (1998). النص والخطاب والاجراء. ترجمۀ تمام حسان.الطبعة الاولی. قاهره: عالم الکتب.
11. ریکور، پل. (1373). زندگی در دنیای متن. ترجمۀ بابک احمدی. چاپ اوّل. تهران: نشر مرکز.
12. زیتون، علی محمدی. (1992). اعجاز القرآن و اثره فی تطوّر النقد الادبی. بیروت: دار المشرق.
13. سلام، محمدزغلول. (1961). اثر القرآن فی تطوّر النقد العربی الی آخر القرن الرابع الهجری. الطبعة الثانية. مصر: دار المعارف.
14. سیدی، سید حسین (1390). زیباییشناسی آیات قرآن. چاپ اوّل. قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
15. سیدی،سیدحسین.(1392). سیر تاریخی اعجاز قرآن. چاپ اوّل.قم. پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
16. شايگان، داریوش. (1371). هانری کربن: آفاق تفکّر معنوی در اسلام. ترجمۀ باقر پرهام. تهران: انتشارات آگاه.
17. عبدالمجید، جمیل. (1998). البدیع، بین البلاغة العربیه واللسانیات النصیّه. الطبعة الاولی. الهيئةالمعرية للکتّاب.
18. علیقلی، محمدمهدی. (1375). قرآن از دیدگاه 114 دانشمند جهان. قم: انتشارات سینا.
19. فضل، صلاح. (1992) بلاغة الخطاب و علم النص. الطبعة الاولی. کویت: عالم المعرفة.
20. الفقی، صبحیابراهیم. (2000). علم اللغة النصی بین النظریه والتطبیق. الطبعة الاولی. قاهره: دار قباء.
21. میر، مستنصر و عبدالرؤف، حسین. (1390). مطالعۀ قرآن بهمثابه اثر ادبی. ترجمۀ ابوالفضل صرّی. چاپ اوّل. تهران: انتشارات نیلوفر.
22. هالیدی، مایکل و حسن، رقیه. (1393). زبان، بافت و متن. ترجمۀ مجتبی منشیزاده و طاهر ایشانی. چاپ اوّل. تهران: انتشارات علمی.
23. هولب، روبرت. (1994). نظرية التلقی. ترجمۀ عزّالدین اسماعیل. الطبعة الاولی. جدّه: النادي الادبی الثقافی.