ربوبیّت خداوند بر ستارۀ شعری؛ تأملّی بر نظام نزول عذاب اقوام
چکیده
خداوند در قرآن و صحف موسی ع و ابراهیم ع ربوبیت خود بر ستارۀ شعری را ذکر کرده است؛ «وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْري». مطابق با دیدگاه مفسّران، به دلیل پرستش این ستاره از سوی برخی قبایل عرب، خداوند با نزول این آیه شعری را مخلوقی فاقد تأثیرگذاری و خود را معبود اصلی معرفی میکند. اما تعارض گزارشهای موجود، عدم انطباق این گزارشها بر مشاهدات صورت گرفته از حرکت شعری، ناسازگاری با پیوستگی معنایی آیات سیاق و عدم نفی تلقّی مشرکانۀ اعراب جاهلی از جمله اشکالاتی است که پذیرش این دیدگاه را ناممکن میسازد. با توجّه به ارتباط معنایی سیاق آیات، خداوند ضمن تأیید منشاء اثر بودن این ستاره، خود را فاعل معرفی میکند و جایگاه شعری را تا حد اسبابی در فرایند نزول عذاب اقوام فرو میکاهد و ارادۀ استقلالی آن را نفی میکند. بر پایۀ محاسباتی که تنها با فناوریهای امروز قابل انجام است، ستارۀ شعری دقیقاً از سال هجرت رسول الله ص بعد از هزاران سال ارتفاع گرفتن، شروع به پایین آمدن و نزدیک شدن به زمین کرده و قرآن در اشارۀ اعجابآمیز خود، دقیقاً در همان دوران به فرود آمدن و نزدیک شدن این ستاره اشاره کرده است. بر این اساس دوران «آزفه» که خداوند در آیۀ پنجاه و هفت سوره نجم خبر از نزدیک شدن آن میدهد، دوران آغاز نزول عذابهای نابودکنندۀ اقوام است. انطباق فراز و فرود شعری در طول هزاران سال بر تصویر قرآنی نزول عذاب نابودکنندۀ اقوام در گذشته و آینده، همخوانی میان معارف قرآنی و پدیدههای آسمانی و وجه دیگری از اعجاز قرآن را نشان میدهد. با محاسبۀ زمان بازگشت شعری به جایگاه خود در دوران نزول عذابهای گذشته، میتوان گمانهای برای زمان شروع عذابهای اقوام در آینده مطرح کرد. واژگان کلیدی اجرام پرستی؛ پیوستگی معنایی آیات؛ تیشتر؛ ساختار سورۀ نجم؛ سیریوس؛ رامسس دوم
1. مقدمه
خداوند در آیات متعددی از قرآن به توصیف ستارگان پرداخته است. در میان این آیات، در دو آیه واژهای در قرآن به کار رفته که میتواند حاکی از نام ستارهای مشخص باشد. نخستین آیه در سوره طارق قرار دارد. خداوند در آیات ابتدایی این سوره میفرماید؛ «وَ السَّماءِ وَ الطّارِقِ - وَ ما أَدْراکَ مَا الطّارِقُ - النَّجْمُ الثّاقِب».[طارق3-1] دیدگاه مفسران درباره معنای «طارق» در این آیات گوناگون است. بعضی از مفسّران طارق را ستارهای خاص و بعضی دیگر با توجه به توصیفی که از طارق در این آیات شده است، آن را به معنای مطلق ستارگان دانستهاند(طوسی، بیتا: 10/323؛ آلوسی، 1415: 15/305).
دومین آیه که در آن به نام ستارهای خاص اشاره شده است، آیه چهل و نه سوره نجم است؛ «وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْري». بر خلاف آیات مربوط به «طارق»، در آثار روایی، شعری ستارهای خاص در آسمان است که مورد توجه اعراب هم عصر نزول قرآن بوده است. (طبری، 1412: 27/45؛ سیوطی، 1404: 6/131) در آثار تفسیری نیز شعری به معنای ستارهای خاص در آسمان دانسته شده است.(فخررازی، 1420: 29/283؛ طباطبایی، 1417: 19/49) بنابراین در میان انبوه ستارگان آسمان، تنها ستارهای که با اطمینان میتوان گفت نام آن در قرآن آمده، ستارۀ شعری است. شعری شعرای یمانی( sɪriəs , α Canis Majoris, Alpha Canis Majoris, Alpha CMa، α Cma) نام آن از کلمه یونانی Σείριος Seirios به معنای «درخشان» یا «سوزان» گرفته شده است. سیریوس را گاهی ستاره سگ مینامند.</ref> ستارهای در صورت فلکی کلب اکبر و روشنترین ستاره در آسمان شب است. بر اساس آیات سورۀ نجم خداوند در کتابهای آسمانی نازل شده بر ابراهیم ع و موسی ع نیز از این ستاره یاد کرده است؛ «أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِما في صُحُفِ مُوسي - وَ إِبْراهيمَ الَّذي وَفّي -. .. وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْري». [نجم49-36] علاوه بر این در اوستا نیز شعری با نام «تیشتر» به عنوان ستارهای که خداوند آن را نگهبان ستارگان قرار داده، بزرگ دانسته شده است.(پورداوود، 1/324) بنابراین خداوند در چند کتاب آسمانی که در فاصلۀ زمانی چند هزار سال بر بزرگترین رسولان نازل کرده، خود را پرورش دهندۀ ستارۀ شعری معرفی کرده است. بدون شک موضوع پر اهمیّتی در ارتباط با ستارۀ شعری وجود دارد. تکرار چندبارۀ خداوند بر پرورش ستارۀ شعری در چند کتاب آسمانی این پرسش را پیش میآورد که چه مقولۀ مهمّی در این موضوع نهفته است؟ چرا خداوند در بین تمام ستارگان و بلکه مخلوقات خود، بارها ربوبیّت خود بر این ستاره را مطرح کرده است؟ محصول این ربوبیت بر ستارۀ شعری ایجاد کدام خاصیت در آن است؟ چه باورهایی غلطی در ارتباط با این ستاره در تمدّنهای پیشین وجود داشته است و باور صحیحی که خداوند در سورۀ نجم مطرح میکند، چیست؟ مقولۀ ربوبیت بر شعری با موضوعات مطرح در آیات مجاور در سورۀ نجم چگونه ارتباط پیدا میکند؟ مفسّران این آیه را در نسبت با برخی باورهای مشرکانۀ اعراب جاهلی معنا کردهاند. اما این دیدگاه رایج در سنّت تفسیری آنطور که در این نوشتار مورد نقد قرار گرفته است، با اشکالاتی همراه است که در مجموع میتوان آن را به ویژه با تأکید بر پیوستگی معنایی از یک سو و گزارشهای تاریخی از سوی دیگر با ظاهر این آیات ناهمخوان دانست. این پژوهش پس از نقد این دیدگاه با ارائۀ تبیینی از چرایی ذکر شعری در سورۀ نجم، یک همخوانی اعجاب آمیز را بین ظاهر آیات قرآن، جایگاه ستارگان در آسمان و وقایع تاریخی رخ داده در زمین نشان میدهد که بر اساس آن میتوان گمانههایی را دربارۀ حوادثی که در آینده رخ خواهند داد، طرح کرد. در این حوزه دو پژوهش «هویتهای پنهان: بازخوانی سورۀ نجم با نظر به الهگان عربی» و «شِعری در قرآن کریم: رویکردی گفتمانی به مفهوم» نگاشته شده است. این دو پژوهش نه بر پایۀ ارتباط معنایی آیات سورۀ نجم، بلکه بر اساس کاوش در دیرینۀ الهگان عربی و جایگاه اسطورهای و آیینی ستارۀ شِعری در فرهنگهای باستانی منطقه، در نهایت خوانشی مطابق با دیدگاه رایج در سنّت تفسیری به دست دادهاند. لذا پژوهش حاضر در روش و نتایج خود به کلّی متفاوت با این دو پژوهش است.
2. نقد دیدگاه مفسران دربارۀ آیۀ چهل و نه سورۀ نجم
غالب مفسّران بر این عقیده هستند که دلیل ذکر «شعری» در قرآن آن است که برخی از اعراب جاهلی ستارۀ شعری را میپرستیدند. (راغب، 1412: 457؛ شوکانی، 1414: 5/141) مطابق این اقوال ابوکبشه نخستین کسی بود که ستارۀ شعری را عبادت کرد(زمخشری، 1407: 4/428) و به دنبال او قبایل حمیر و خزاعه نیز روی به عبادت این ستاره آوردند(طباطبایی، 1417: 19/49؛ زحیلی، 1418: 27/135) و آن را تأثیرگذار در عالم میدانستند.(اندلسی، 1420: 10/26؛ مکارم، 1374: 22/564) خداوند نیز با نزول این آیه بیان میدارد که ستارۀ شعری مخلوق او است که هیچ گونه تأثیرگذاری در عالم ندارد و معبود اصلی خداوند است.(طوسی، بیتا: 9/438) اما این فرضیه که در تفاسیر کهن شیعیان(قمی، 1367: 2/339؛ مقاتلبن سلیمان، 1423: 4/166) و اهل سنّت(سمرقندی، بیتا: 3/366؛ طبری، 1412: 27/45) ریشه دارد، با اشکالاتی همراه است؛ ۱) توصیف صورت گرفته از حرکت ستارۀ شعری در این گزارشها قابل پذیرش به نظر نمیرسد. چرا که مطابق این گزارشها ابوکبشه به این دلیل به عبادت شعری روی آورد که این ستاره بر خلاف سایر ستارگان که عرض آسمان را میپیماند، در جهت طول آسمان حرکت میکند.(اندلسی، 1420: 10/26؛ ثعلبی، 1422: 9/157) این قول مطلقاً با مشاهدات حرکت ستارۀ شعری مطابقت ندارد. از دید ناظر زمینی، این ستاره نیز همانند و همراه با سایر ستارگان حول محور قطبین آسمان حرکت میکند و هیچ حرکت منحصر به فردی ندارد. ۲) این گزارشها ناسازگار با هم هستند. در حالی که مطابق با برخی از آنها ستارۀ شعری بر خلاف سایر ستارگان در جهت طول آسمان حرکت میکند،(اندلسی، 1420: 10/26؛ ثعلبی، 1422: 9/157) برخی دیگر حرکت در جهت طول آسمان را به تمام ستارگان و حرکت در جهت عرض آسمان را به ستارۀ شعری نسبت دادهاند.(میبدی، 1371: 9/371؛ آلوسی، 1415: 14/69) ۳) هیچ نشانی از این دیدگاه در ظاهر این آیات وجود ندارد. خداوند در سورۀ نجم هرگز اشارهای به اعتقاد مشرکان دربارۀ ستارۀ شعری و عبادت این ستاره از سوی ایشان نکرده است. همانطور که هیچ سخنی از بیتأثیر بودن این ستاره به میان نیاورده است. این دیدگاه که از سوی مفسّران سلف بیان شده است و تا امروز بدون تلاش برای انطباق آن با ظاهر آیات و حتّی آزمودن آن با حرکت ظاهری ستارۀ شعری در آسمان، در آثار تفسیری تکرار شده است. ۴) شیوۀ گویش خداوند در قرآن، در مواردی که بخواهد معبودهای دروغین را نفی کند و خود را به عنوان معبود حقیقی معرفی کند، چنین است که کلام خود را به صراحت و روشنی بیان میکند. نمونۀ خوبی از این موضوع در همان آیات سورۀ نجم قرار دارد. خداوند در آیات نوزده تا بیست و سه این سوره، دربارۀ سه بت که اعراب جاهلی آنها را میپرستیدند، صحبت میکند. خداوند در این آیات به صراحت این بتها را چیزی جز اسمایی برخوانده نمیداند که هیچ قدرت تسلطی ندارند و پرستش آنها را پیروی از هوای نفس میداند؛ «إِنْ هِيَ إِلاّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَي اْلأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدي».[النجم23] به کار بردن شیوۀ گویش صریح در نفی معبودان دروغین در آیات متعدد دیگر در قرآن نیز قابل مشاهده است.[از جمله یوسف40-الاعراف171] اما در آیه چهل و نه سورۀ نجم، مطلقاً چنین صراحتی در لحن خداوند دیده نمیشود.
اعراب در جغرافیای نزول قرآن بتها و ستارگان را خالق هستی نمیدانستند. بلکه ضمن اعتقاد به وجود الله به عنوان خالق عالم، برای موجودات دیگر نیز در اداره و تأثیرگذاری در عالم ارادۀ مستقل قائل بودند(طباطبایی، 1417: 17/597؛ ابن عاشور، 1420: 27/151) و پرستش بتها یا اجرام آسمانی از سوی ایشان به جهت تقرّب به الله بوده است.(اندلسی، 1376: 205؛ داود، 2004: 334) به این موضوع در آیۀ سه سورۀ زمر نیز تصریح شده است؛ «وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللّهِ زُلْفي». برخی دیگر از آیات قرآن نیز حاکی از این موضوع هستند(از جمله النحل؛ 3۵؛ العنکبوت؛ 65؛ الأنعام؛148) توجه به این نکته نشان میدهد که دیدگاه مفسران دربارۀ آیۀ چهل و نه سورۀ نجم، اصلاً تلقی مشرکانۀ اعراب جاهلی را نفی نمیکند. جایی که مشرکان عرب هم الله را ربّ شعری میدانستند، گفتن «وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْري» لغو مینماید. در دیدگاه مشرکان عرب شعری مانند سایر اجرام آسمانی مخلوق الله بود. البته مخلوقی با ارادۀ مستقل که باید با انجام مناسکی شفاعت او را جلب میکردند. بنابراین خداوند در این آیه به دنبال این نیست که تلقّی مشرکانۀ اعراب را بزداید. ۶) به گواه گزارشهای تاریخی، اعراب اجرام آسمانی دیگری را مانند خورشید، ماه و زهره عبادت میکردند.(برّو، 1982: 284؛ سالم، بیتا: 49) اجرامی که در آسمان از ستارۀ شعری درخشانتر و شناخته شدهتر هستند. اما خداوند در سورۀ نجم از عبادت این اجرام سخن به میان نیاورده و از آن نهی نکرده است. اگر مراد خداوند از آیۀ چهل و نه مطلق نهی از پرستش اجرام آسمانی بود، این انتظار وجود داشت که نهی از پرستش خورشید یا ماه یا نهی از پرستش مطلق اجرام آسمانی را مطرح کند. بنابراین در این آیه موضوع پرستش این ستاره به عنوان پروردگار مطرح نیست. ذکر اختصاصی شعری حاکی از وجود عقیدهای خاص به این ستاره و در ارتباط با موضوعات مطرح در سیاق آیه است. ۷) این جمله نخستین بار در قرآن نازل نشده است. بلکه در حقیقت نقل قولی از کتابهای آسمانی نازل شده بر ابراهیم ع و موسی ع است. لذا نباید به دنبال معلوم ساختن نسبت آن با عقاید اعراب پیش از اسلام بود. هزاران سال قبل از اسلام و حداقل در دو تمدّن عظیم بابل و مصر، ستارۀ شعری در منظومۀ اعتقادی انسانها جایگاهی بزرگ و البته نادرست داشته است و خداوند در سه کتاب آسمانی به دنبال تصحیح این اعتقاد باطل بوده است. بنابراین باید اثری از این اعتقاد را در پهنۀ این فرهنگهای بزرگ جست نه در محدودۀ کوچک حجاز و عقاید اعراب جاهلی. بر این اساس سرایت این باور در شبه جزیره عربستان از سوی دو تمدّن عظیم و با فرهنگ همسایه آن همانطور که برخی از محققان اذعان داشتهاند،(سلیمالحوت، 1983: 82؛ داود، 2004: 334) نسبت به گزارشهای حاکی از ابداع عبادت شعری توسط ابوکبشه باور پذیرتر هستند. ۸) این نظر آیات قرآن را محدود به ماجرایی در گذشته و مختص به یکی دو قبیلۀ عرب میکند و شأن آیات قرآن را تا حد یک گزارش تاریخی فرو میکاهد. اینکه قبیله خزاعه ستارۀ شعری را پرستش میکردند تا چه حد اهمیت دارد که خداوند آیاتی از قرآن را به آن اختصاص دهد؟ در حقیقت اگر بتوان فرضیهای را مطرح کرد که این آیه را محدود به زمان و جغرافیای کوچک نزول خود نکند و آن را صرفاً در نسبت با فرهنگ اعراب آن روزگار معنا نبخشد، در مقایسه با این فرضیه قابل پذیرشتر است.
3. شعری ابزار نزول عذاب اقوام؛ تبیینی از چرایی ذکر شعری در قرآن
خداوند در آیۀ چهل و نه سورۀ نجم، بر تربیت ستارۀ شعری تأکید دارد، نه بر خلق آن. اینکه خداوند صفت ربوبیت خود را از بین بیشمار مخلوق خود مستقیماً به یکی از مخلوقات نسبت میدهد، این انتظار را به وجود میآورد که در آن مخلوق به دنبال خاصیت قابل اعتنایی باشیم. اما تربیتهای خداوند بر ستارۀ شعری چه خاصیتی را در این ستاره ایجاد کرده است و خداوند از این ابزار ساختۀ خود را در چه صحنههایی استفاده میگیرد؟ برای کشف این موضوع ضروری است تا به سیاق آیات توجه کرد. خداوند بلافاصله بعد از ذکر شعری، سخن از عذاب هلاکت چهار قوم از اقوام پیشین را به میان میآورد و تأکید میکند که هم او بوده است که این اقوام را هلاک کرده است؛ «وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عادًا اْلأُولي - وَ ثَمُودَ فَما أَبْقي - وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغي - وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوي».[نجم50-53] خداوند این آیات را در بین بیش از ششهزار آیه قرآن، درست بعد از آیهای قرار داده که در آن سخن از شعری به میان آمده است. بنابراین مسلماً بین این موضوعات متوالی در کلام خداوند، یعنی پرورش ستارۀ شعری و نزول عذاب هلاکت بر اقوام گذشته ارتباطی وجود دارد.
این که خداوند در این فراز از سورۀ نجم سخن از هلاکت اقوام به میان آورده است، مسلماً به این دلیل نیست که مشرکان منکر وجود این اقوام یا به هلاکت رسیدنشان بودند. چرا که خداوند در برخی آیات قرآن تأکید میکند که اخبار اقوام گذشته و به طور خاص اقوامی که در سورۀ نجم از آنها یاد شده، برای ایشان تبیین شده است. به عنوان مثال خداوند در آیه هفتاد سورۀ توبه میفرماید؛ «أَ لَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهيمَ وَ أَصْحابِ مَدْيَنَ وَ الْمُؤْتَفِکات» و در آیۀ نه سورۀ ابراهیم میفرماید؛ «أَ لَمْ يَأْتِکُمْ نَبَؤُا الَّذينَ مِنْ قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللّه». اعراب به طور خاص با دو قوم عاد و ثمود و سرانجام ایشان آشنا بودند. چرا که این دو قوم در شبه جزیره عربستان میزیستند. این موضوع در قرآن نیز تصریح شده است؛ «وَ عادًا وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَيَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِم».[العنکبوت38] از همین رو بعضی از مفسّران چنین اظهار نظر کردهاند که تقدّم ذکر این دو قوم بر قوم نوح ع، که قبل از این دو قوم میزیستند، شناخت اعراب نسبت به این دو قوم و آثار به جا مانده از ایشان است(ابنعاشور، 1420: 27/151).
علاوه بر این، لحن این آیات هم نشان میدهد که خداوند قصد اِخبار از سرگذشت این دو قوم را به کسانی که منکر آن هستند، ندارد. خداوند در این آیات بر فاعلیّت خود در هلاکت این اقوام تأکید دارد نه بر هلاک شدن این اقوام. در یک دید کلانتر خداوند در سیاق آیات چهل و سه تا پنجاه و سه سورۀ نجم - که آیات مورد بحث را نیز شامل میشود - تأکید بر فاعلیّت خود دارد. در آیات پیشین خداوند تأکید دارد که این او است که میخنداند و میگریاند، میمیراند و زنده میگرداند، «زوجین» را از نطفه خلق کرده است، نشئه دیگر را بر پا میکند و مخلوقات را بینیاز میسازد.[النجم43-48] به دنبال این آیات است که خداوند خود را پرورش دهندۀ شعری و عامل هلاکت اقوام معرّفی میکند. بر این اساس میتوان نتیجه گرفت که مشرکانِ مخاطب این آیات زیست و هلاکت این اقوام را باور داشتند.
از سوی دیگر این مشرکان مسلماً هلاکت این اقوام را به خدا نسبت نمیدادند. چرا که در این صورت بیان این آیات از سورۀ نجم لغو و بیهوده خواهد بود. بنابراین مخاطب این آیات کسانی هستند که ضمن باور به هلاکت اقوام گذشته، این موضوع را به عامل دیگری نسبت میدهند. در نظر گرفتن پیوستگی معنایی بین آیات این سیاق روشن میسازد که مشرکان هلاکت اقوام گذشته را به کدام عامل نسبت میدادند؛ بعد از اینکه خداوند خود را پرورش دهندۀ ستارۀ شعری معرفی میکند، انتظار آن وجود دارد که ثمرۀ این تربیت به عنوان خاصیّت قابل توجهی برای ستارۀ شعری بیان شود. خداوند درست پس از بیان ربوبیّت بر شعری، موضوع هلاکت اقوام گذشته را مطرح کرده است. به دنبال هم قرار گرفتن این دو موضوع روشن میسازد که خاصیّت ویژۀ ستارۀ شعری، استفاده گرفتن خداوند از آن به عنوان یک ابزار در هلاکت اقوام است.
خداوند در این آیات به دنبال آن نیست که اعراب شعری را مخلوق او بدانند نه خالقی دیگر. همچنین نه تنها ارتباط شعری و عذاب اقوام را نفی نکرده است، بلکه با اشاره به ربوبیت این ستاره بر اثرگذار بودن آن صحه میگذارد. خداوند ضمن تأیید منشاء اثر بودن این ستاره، جایگاه آن را تا حد اسبابی در فرایند نزول عذاب اقوام فرو میکاهد. او در این آیات بیان میکند که در حقیقت این او است که فرود آوردن عذاب نابود کننده بر اقوام را انجام داده است نه ستارۀ شعری و این ستاره ابزاری پرورش یافته در دست او است.
خداوند در آیات سورۀ نجم در صدد تصحیح این اعتقاد مشرکان است که برای ستارۀ شعری شخصیت و ارادۀ مستقل در نظر نگیرند و آن را عامل عذاب و نابودی اقوام ندانند؛ این آیات ارادۀ استقلالی شعری را نفی میکند نه ارتباط آن با عذاب اقوام را. خداوند نیز در این آیات جهت زدودن این باور مشرکانه فاعلیّت خود را به رخ میکشد. با این فرض لحن آیات این سیاق که در آن فاعلیّت خداوند به شدّت پررنگ شده است، توضیح مقبولی مییابد.
به کارگیری ستارگان به عنوان ابزار از سوی خداوند جهت اداره امور آسمانها و زمین، منحصر به این مورد نیست و نمونههای دیگری نیز در قرآن دارد. مطابق با آیه پنج سورۀ مُلک خداوند از ستارگان برای طرد شیاطین استفاده میگیرد؛ «وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ جَعَلْناها رُجُومًا لِلشَّياطين» و مطابق با آیۀ نود و هفت سورۀ انعام خداوند ستارگان را برای هدایت انسانها قرار داده است؛ «وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْر».
گزارشهای تاریخی نیز موافق با چنین برداشتی از آیات سورۀ نجم است. باور به تأثیرگذاری ستارگان در وقایع زمینی در بسیاری از فرهنگها وجود دارد. تمدّنهای باستانی عمدتاً شکل گرفته در نیمکرۀ شمالی زمین، جایگاه بیبدیلی برای ستارۀ شعری در فرهنگهای آیینی خود قائل بودند.(بروش، 2008: 21) در مصر شعری به عنوان پادشاه ستارگان، نماد ایزیس الهۀ طبیعت و باروری بوده است.(هولبرگ، 2007: 4-5) در برخی اساطیر یونان شعری حکایت از هلاکت دارد.(هولبرگ، 2007: 16) در ایران باستان نیز شعری با نام شباهنگ نماد ایزد تیشتر است که باعث بارش باران و باروری است(معین، 1363: 2/16). اعراب نیز به تأثیر شعری در امور عالم به نحو تصرفات استقلالی باور داشتند (مراغی، 1985: 27/68؛ اندلسی، 1420: 10/26) اعراب این ستاره را خدا نمیدانستند بلکه به واسطۀ اعتقاد به مؤثر بودن شعری در عالم آن را گرامی میداشتند.(ابن عاشور، 1420: 27/151) قبیلۀ خزاعه معتقد بودند که شعری مبدأ موجوداتى در روى زمين است(مکارم، 1374: 22/564) و برخی دیگر فقر و ثروت را به تأثیر ستارگان نسبت میدادند(فخررازی، 1420: 29/283).
4. اعجاز قرآن در اشاره به ستارۀ شعری
در بین رویکردهای مطرح به اعجاز قرآن، اعجاز در ابعاد علمی قرآن نیز مورد توجه قرآن پژوهان قرار گرفته است. اعجاز علمی قرآن به معنای آن است که قرآن بعضی از گزارههای علمی را که در زمان نزول خود هنوز شناخته نشده بودند، بیان کرده است. این گونه از اعجاز قرآن در دو ساحت قابل پیگیری است. در ساحت نخست، آیاتی از قرآن که همسو با برخی «نظریه»های علمی است مورد توجه قرار میگیرند و در ساحت دوم آیاتی از قرآن مورد توجه قرار میگیرند که به «پدیده»هایی که در زمان نزول قرآن قابل شناسایی توسط انسان نبوده است، اشاره میکنند.
تحول در نظریههای علمی، آسیبی است که در ساحت اول رویکرد اعجاز علمی قرآن رخ مینماید. در سنت تفسیری، نمونههای فراوانی از کوشش مفسران در تطبیق آیات قرآن بر برخی نظریههای علمیِ معتبر در دوران حیات مفسر را میتوان سراغ گرفت که با گذشت زمان بیاعتباری یا دست کم نادقیق بودن آنها روشن شده است. این موضوع باعث شده تا این نوع از پرداختن به اعجاز علمی قرآن از سوی برخی از قرآن پژوهان مورد نقد قرار گیرد(برومند، 1381: 94-75) و امروزه مفسّران قرآن با احتیاط بیشتری در این ساحت به بیان اعجاز علمی قرآن بپردازند. به عنوان یک نمونه بارز میتوان به کوشش مفسّران پیشین در تطبیق برخی از آیات قرآن به خوانش بطلمیوسی از افلاک آسمان اشاره کرد که بعد از مطرح شدن نظریۀ کوپرنیک دربارۀ جایگاه سیارات نسبت به هم، نادرست بودن آن مشخص شد(رضوی و دارینی، 1396: 145-128).
توجّه به آیات سورۀ نجم نمونهای از ساحت دوم اعجاز علمی قرآن را آشکار میکند. در این آیات قرآن به پدیدهای در آسمان که مربوط به جایگاه ستارۀ شعری در آسمان از دید ناظر زمینی است، اشاره دارد که تنها امروزه و با بهره گرفتن از محاسبات رایانهای قابل آشکارسازی است. این موضوع نشان دهندۀ آن است که قرآن ساختۀ یک قدرت فرابشری است.
4.1. جایگاه شعری در آسمان در دوران نزول قرآن
غالب انسانهای ساکن در نیمکره شمالی زمین از ابتدای پاییز تا اواسط بهار متوجه ستارۀ شعری در جنوب شرقی، جنوب یا جنوب غربی آسمان میشوند. شعری درخشانترین ستارۀ شب است و یافتن آن در آسمان همیشه آسان است. به علاوه، هر کسی که با صورت فلکی شکارچی آشنا باشد، میتواند از طریق امتداد دادن خط کمربند شکارچی این ستاره را بیابد. شعری تقریباً در فاصلۀ هشت برابری عرض کمربند قرار دارد. ستاره شعری دارای زاویه میل -16°44’ است و سمت آن نیز در ساعت 6 و 46 دقیقه میباشد. شکل 1 جایگاه ستارۀ شعری را در میان صور فلکی مجاور نشان میدهد.
شکل (1): جایگاه ستارۀ شعری در میان صور فلکی مجاور
توجه به شیوۀ حرکت ستارگان در آسمان، اعجاز قرآن در اشاره به ستارۀ شعری را آشکار میکند. از منظر ناظر زمینی ستارگان و سیارات را میتوان به مثابه نقاط نورانی واقع بر سطح یک کرۀ بزرگ در نظر گرفت که ناظر در مرکز آن قرار دارد. این کرۀ فرضی را «کرۀ آسمان» مینامند. بدین ترتیب به منظور یافتن مکان ستارگان، بدون توجه به فاصله آنها تا زمین، هر ستاره با تعیین دو زاویه قابل آدرسدهی خواهد بود. این موضوع که چه زوایایی به منظور تعیین مختصات کره آسمان مورد استفاده قرار گیرند، به تعریف مختصاتهای نجومی مختلف منجر میشود.
شاید شهودیترین نوع آدرس دهی آسمان برای رصد کنندۀ زمینی مختصات عرض و ارتفاع است. در این نوع آدرسدهی با در نظر گرفتن سطح زمین به عنوان ارتفاع صفر، نقطه بالای سر راصد (نقطۀ سرسو) 90 درجه در نظر گرفته میشود. همچنین سمت شمال جغرافیایی نیز به عنوان مبدا محاسبۀ زاویۀ عرض در نظر گرفته میشود. شکل شمارۀ دو مختصات عرض و ارتفاع را در آسمان نشان میدهد.
شکل (2): مختصات عرض و ارتفاع در آسمان
به دلیل چرخش زمین به دور خود، مکان ستارگان در مختصات بیان شده توسط ارتفاع و عرض در شبانه روز مرتباً در حال تغییر است. به منظور تعریف مختصاتی که مکان ستارگان در آن در بازههای زمانی چند ساله تغییر محسوسی ننماید، میتوان از مختصات زوایای میل و سمت استفاده نمود. در این مختصات استوای آسمان (زاویه میل صفر) با توجه به قطب شمال آسمان تعریف میگردد و به عنوان نمونه ستارۀ قطبی که تقریباً در قطب شمال آسمان واقع است، زاویه میل تقریبی 90 درجه خواهد داشت. مبداء زاویۀ سمت در این مختصات نقطه حمل است که خورشید در زمان اعتدالین در آن قرار میگیرد. شکل شمارۀ سه مختصات میل و سمت را در آسمان نشان میدهد.
شکل (3): مختصات میل و سمت در آسمان
اجرام نورانی آسمان به دو دسته تقسیم بندی میشوند. دسته اول ستارههای اصطلاحاً ثابت هستند که شعری یکی از آنها است و دسته دوم سیارهها. ستارهها در کره آسمان دو حرکت اصلی دارند. حرکت اول که ناشی از گردش زمین به دور محور خود است و باعث میشود که از منظر ناظر زمینی ستارهها حول قطبین آسمان هر 24 ساعت یک بار گردش کامل نمایند و حرکت دوم مربوط به چرخش تقدیمی محور زمین است که دورۀ تناوب تقریباً 26000 ساله دارد. این حرکت سبب میشود که از منظر ناظر زمینی قطب آسمان جابجا شود و در نتیجه زاویه میل و ارتفاع ستارگان تغییر کند.
ارتفاع ستاره شعری در نقاط مختلف نیم کره شمالی با عرضهای جغرافیایی مختلف به صورت زیر محاسبه میشود؛
Alt = 90 - Lat + Dec
که در آن Alt ارتفاع ستاره، Lat عرض جغرافیایی مکان ناظر و Dec زاویه میل ستاره است. همانطور که در رابطه فوق مشخص است، در یک عرض جغرافیایی خاص، ارتفاع ستاره شعری با زاویه میل آن مرتبط است و هرچه زاویه میل بیشتر باشد، ارتفاع بیشتر خواهد بود. به منظور بررسی زاویۀ میل ستارۀ شعری در طول زمان، اطلاعات این ستاره در بازۀ زمانی 15000 سال پیش از میلاد تا 5000 هزار سال پس از میلاد از نرم افزار Stellarium به کمک کدهای دسترسی به کتابخانه نرم افزار استخراج شده است.
شکل شمارۀ چهار زاویۀ میل ستاره شعری را در دو بازۀ زمانی مختلف نشان میدهد. در نمودار «الف» زاویه میل در بازۀ زمانی 15000- تا 5000 سال میلادی نشان داده شده است. همانطور که در شکل اول مشخص است، در حدود سال 1000 میلادی این نمودار دارای یک بیشینه است. در نمودار «ب» بیشینۀ نمودار با دقت بیشتری بین سالهای 600 تا 650 میلادی نشان داده شده است. همانطور که در شکل مشخص است، بیشینه این نمودار در سال 622 میلادی اتفاق میافتد که هم زمان با هجرت رسول الله ص از مکه به مدینه است.
این موضوع بدین معنی است که در نقاط مختلفی که عمدتاً در نیمکرۀ شمالی قرار دارند یعنی عرضهای جغرافیایی 15- تا 75 درجه و در یک بازۀ زمانی که تمام دوران تاریخی گذشته انسان تا 3000 هزار سال بعد را در بر میگیرد، ستارۀ شعری دقیقاً در زمان هجرت رسول الله ص یعنی همان دورانی که قرآن به ستارۀ شعری اشاره میکند، در بیشینۀ ارتفاع خود بوده است. دقیقاً بعد از سال 622 میلادی، شعری بعد از هزاران سال ارتفاع گرفتن، از دید ناظر زمینی شروع به پایین آمدن و نزدیک شدن به زمین میکند.
خداوند نیز بعد از طرح موضوع ربوبیت خود بر ستارۀ شعری(النجم:49) محصول ربوبیت خود بر ستارۀ شعری یعنی به کارگیری آن به عنوان یک ابزار در ماجرای عذاب اقوام پیشین را بیان میکند(النجم50-56) و بعد از آن از نزدیک شدن یک نزدیک شونده سخن به میان میآورد؛ «أَزِفَتِ اْلآزِفَة».(النجم:57) اما چه چیزی در حال نزدیک شدن است؟ با توجه به پیوستگی معنایی این آیات میتوان نتیجه گرفت که در این آیه سخن از نزدیک شدن ستارۀ شعری به میان آمده است. درست در زمانی که ستارۀ شعری در بیشینۀ ارتفاع خود قرار داشته - موضوعی که تنها به کمک نرمافزارها و محاسبات دقیق امروزی مشخص میشود و انسان هرگز در زمان نزول قرآن راهی برای محاسبۀ دقیق آن در اختیار نداشته است - خداوند در قرآن به این ستاره اشاره میکند و خبر از شروع دوران نزدیک شدن آن میدهد. این اشارۀ معجزهگون با آیۀ نخست سوره نیز که حاکی از فرود آمدن «النجم» است، همخوانی دارد؛ «وَ النَّجْمِ إِذا هَوي»(النجم:۱). این ارتباط نشان میدهد که قسمهای قرآنی صرفاً کارکرد سوگند ندارند و موضوعی که خداوند به آن قسم میخورد، در ارتباط با موضوعات مطرح در آیات پیرامونی و آیات سوره است. بر این اساس صحنۀ «آزفه» که خداوند در آیۀ پنجاه و هفت سوره خبر از نزدیک شدن آن میدهد، شروع دوران نزول عذابهای هلاکت اقوام است. دقیقاً به همین علّت است که خداوند «آزفه» را انذاری از جنس انذار پیشینیان معرّفی میکند؛ «هذا نَذيرٌ مِنَ النُّذُرِ اْلأُولي».(النجم:56) خداوند در آیات پایانی سورۀ نجم به انسانها هشدار میدهد که زمان فرود صحنههایی مشابه صحنههای عذاب هلاکت اقوام گذشته در حال نزدیک شدن است. صحنههایی که فقط خداوند میتواند آنها را دفع کند. اما انسانها جای آنکه به عبودیّت خداوند گردن نهند، نسبت به چنین مقولهای در غفلت هستند (النجم:56-62).
شکل (4): زاویۀ میل ستاره شعری در دوبازۀ زمانی مختلف
4.2. همخوانی قرآن، آسمان و زمین
در قرآن بارها از اقوامی صحبت شده است که در نتیجۀ تکذیب آیات به وسیلۀ عذاب از بین رفتهاند. با چینش آیات مربوط به اقوام هلاک شده توسط این گونه عذاب به ترتیب توالی زمانی معلوم میشود که در قرآن اولین قومی که با این گونه عذاب نابود شد قوم نوح ع و آخرین قوم نیز قوم فرعونِ معاصر موسی ع بوده است. در آیات قرآن هیچ قومی یافت نمیشود که بعد از فرعونِ معاصر موسی ع زیست کرده باشد و به واسطۀ تکذیب آیات الهی با عذاب نابود شده باشد.
علاوه بر این، آیاتی از قرآن نیز به این موضوع تصریح دارند که فرود عذابهای نابود کننده به دلیل تکذیب آیات مربوط به قوم فرعون و اقوام پیش از او بوده است. از جمله در آیات ابتدایی سورۀ آلعمران، راسخان در علم بعد از آنکه اموال و اولاد را نجاتبخش کافران از عذاب الهی نمیدانند(آلعمران:10-7)، دربارۀ نزول عذاب الهی چنین میگویند؛ «کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآياتِنا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللّهُ شَديدُ الْعِقاب»(آلعمران:۱۱). به راستی اگر نزول عذاب به واسطۀ تکذیب آیات الهی پس از فرعون هم جریان داشته، تخصیص زدن به «آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِم» چه معنایی مییابد؟ این تخصیص در آیات دیگر قرآن نیز ذکر شده است.(لاانفال:52 و54).
در آیات سورۀ دخان نیز خداوند رسول الله ص را امر به انتظار موعدی در آینده میکند که در آن بر انسانها عذاب نازل میگردد؛ «فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبينٍ - يَغْشَي النّاسَ هذا عَذابٌ أَليم»(دخان:11و10). در آن دوران بعد از آنکه خداوند به در خواست انسانها بر دفع کردن عذاب (الدخان:۱۲)، اندکی عذاب را بر میدارد [دخان15]، میفرماید؛ «وَ لَقَدْ فَتَنّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ کَريم»(دخان:17). اگر بعد از قوم فرعون اقوام دیگری با عذاب مواجه شدهاند، چرا خداوند اشارهای به آنها نمیکند؟
بعد از هلاکت فرعون معاصر موسی ع، قوم بنیاسرائیل اگر چه گناهان بزرگی مانند کشتن رسولان (المائده:70) را مرتکب شدند، اما هرگز با عذاب خداوند نابود نشدند. در حالی که اقوام پیش از ایشان با جرمهای بسیار کوچکتری با عذاب الهی از صحنه روزگار محو شدند. به عنوان مثال قوم نوح ع به دلیل تکذیب رسولان با طوفان هلاک شدند(الفرقان:37) یا قوم صالح ع چون شتری را پی کردند مستحق عذاب نابودی شدند.(الشمس:13-14) اما قوم موسی ع با کشتن خود رسولان با عذاب نابود نشدند. در زمان عیسی ع نیز با آنکه بنیاسرائیل قصد قتل ایشان را داشتند و به زعم خود قصد خود را عملی کردند، عذابی نازل نشد. آیاتی از قرآن هم حاکی از آن هستند که فرود عذاب بر امّت اسلام به تأخیر افتاده است(الهود: 8) این موضوع به وضوح نشان میدهد که تغییری در نظام ادارۀ آسمانها و زمین اتفاق افتاده است.
از طرف دیگر در آیات دیگر قرآن صحبت از نزول عذاب نابود کننده در آینده است.(الص:10) بعضی از سورههای قرآن مانند سورۀ هود اساساً به موضوع به تعویق افتادن عذابهای نابود کنندۀ اقوام و آغاز دوبارۀ آن در آینده اختصاص پیدا کرده اند.(احمدی آشتیانی و گوهری، 1400: کل اثر) منطق هم ایجاب میکند که عذابهای نابود کنندۀ در آیندۀ پیش روی انسان قرار داشته باشد. چرا که در غیر این صورت ذکر با تفصیل و جزئیات این عذابها و اختصاص دادن آیات متعددی از قرآن به آن، شأن آیات قرآن را تا حد گزارشهایی از احوال گذشتگان فرو میکاهد.
بر این اساس در یک نگاه کلان، آنچه در قرآن از نظام فرود عذاب نابودکنندۀ اقوام ترسیم شده است حکایت از آن دارد که این عذابها از ابتدای دوران بشر تا زمان موسی ع واقع شدهاند و از زمان موسی ع تا روزگار کنونی به مدت چند هزار سال است که وقوع این عذابها متوقف شده است و در آینده نیز وقوع این عذابها از سر گرفته خواهد شد.
از سوی دیگر مطابق خوانشی که از آیات سورۀ نجم صورت گرفت، خداوند از ستارۀ شعری به عنوان ابزاری در فرود این عذابها استفاده میگیرد. موضوع شگفتانگیز آن است که حرکت ظاهری ستارۀ شعری که ناشی از چرخش تقدیمی محور زمین است، کاملاً با این تصویر قرآنی انطباق دارد. این ستاره از آغاز دوران بشری در حال اوج گرفتن بوده است تا در زمان صدر اسلام به بالاترین ارتفاع خود رسیده است و بعد از آن در حال نزدیک شدن مجدد به افق است.
مطابق با نمودارهای فوق، در دوران نزول عذاب هلاکت اقوام این ستاره به افق نزدیکتر بوده است. در زمان موسی ع از ارتفاع معینی بالاتر رفته است و به دنبال آن فرود عذابها نیز متوقف شده است. ارتفاع این ستاره تا دوران صدر اسلام پیوسته افزوده شده است. در تمام این دوران هیچ عذاب هلاکتی نازل نشده است. از صدر اسلام تا دوران معاصر نیز اگر چه این ستاره در حال کاهش ارتفاع خود است، اما هنوز به ارتفاعی که در دوران موسی ع داشت، باز نگشته است. در این دوران نیز عذاب هلاکت نازل نشده است. در آینده ستارۀ شعری به ارتفاع خود در دوران موسی ع باز خواهد گشت و بعد از آن برای هزاران سال ارتفاع آن کاهش پیدا میکند. خداوند در قرآن نیز وعده به نزول عذاب در آینده داده است. این همخوانی و انطباق میان معارف قرآنی، پدیدههای آسمانی و وقایعی که بر زمین رخ داده است، تأثیرگذاری اجرام آسمانی در زمین از یک سو و وجه دیگری از اعجاز قرآن را از سوی دیگر نشان میدهد.
۵. آغاز دوران نزول عذاب نابود کنندۀ اقوام در آینده
بر اساس ارتباطی که بین ارتفاع ستارۀ شعری و نزول عذاب هلاکت اقوام بیان شد، میتوان دربارۀ زمان آغاز مجدد فرود عذابهای نابود کنندۀ اقوام که قرآن خبر وقوع آنها را داده است، گمانه زنی کرد. دایره المعارف بزرگ اسلامی فرعون معاصر موسی ع را رامسس دوم معرفی میکند که در سالهای 1304 تا 1237 پیش از میلاد در مصر حکومت میکرده است.(دایره المعارف بزرگ اسلامی، 1374: 1/مدخل آسیه) بسیاری از مفسّران(ابن عاشور، 1420: 20/14: قرشی، 1412: 5/163؛ مراغی، 1985: 19/66) نیز با توجه به قرائن موجود حکومت رامسس دوم در مصر را در زمان موسی ع میدانند.
با توجه به حرکت تقدیمی زمین، ستارۀ شعری در حدود سال 2480 میلادی مجدداً به ارتفاع خود در سال 1237 پیش از میلاد - که به صورت تقریبی میتوان آن را زمان نزول عذاب بر قوم فرعون یعنی آخرین عذاب هلاکت فرود آمده بر زمین به واسطه تکذیب آیات دانست- باز میگردد و از آن به بعد پیوسته از ارتفاع آن کاسته خواهد شد. بنابراین با توجه به همخوانی میان قرآن و آسمان و حوادث زمین میتوان این گمانه را مطرح کرد که از حدود 460 سال دیگر انسانها مجدداً شاهد نزول عذابهای نابود کنندۀ اقوام خواهند بود. عذابهایی که خداوند در قرآن نزول آنها را وعده داده و با واژۀ «آزفه» از آن یاد کرده است. شکل شمارۀ پنج زمان بازگشت عذاب هلاکت اقوام بر اساس تغییر ارتفاع ستارۀ شعری را نشان میدهد.
شکل (5): زمان بازگشت عذاب هلاکت اقوام بر اساس تغییر ارتفاع ستارۀ شعری
۶. نتیجهگیری
در دیدگاه مفسّران دلیل ذکر شعری در قرآن نفی اعتقاد به تأثیرگذار بودن این ستاره و منع از عبادت آن است. اما تعارض گزارشهای موجود، عدم انطباق این گزارشها بر مشاهدات صورت گرفته از حرکت این ستاره، نبود نشانی موافق این دیدگاه در ظاهر آیات و عدم نفی تلقّی مشرکان زمان نزول قرآن بر فرض صحّت از جمله دلائلی است که پذیرش این دیدگاه را ناممکن میسازد. در نظر گرفتن پیوستگی معنایی بین آیات سیاق روشن میسازد که خداوند بر اثرگذار بودن این ستاره صحه میگذارد. خداوند ضمن تأیید منشاء اثر بودن این ستاره، جایگاه آن را تا حد اسبابی در فرایند نزول عذاب اقوام فرو میکاهد. او در این آیات بیان میکند که در حقیقت این او است که فرود آوردن عذاب نابود کننده بر اقوام را انجام داده است نه ستارۀ شعری و این ستاره ابزاری در دست او است.
از میان تمام ستارگان، قرآن در زمان نزول خود تنها به ستارۀ شعری اشاره کرده است. اشارۀ معجزهگون قرآن به شروع دوران نزدیک شدن این ستاره درست در زمانی است که شعری بعد از هزاران سال ارتفاع گرفتن، شروع به پایین آمدن و نزدیک شدن به زمین کرده است. علاوه بر این سیر فرود عذاب هلاک کنندۀ اقوام از گذشته تا آینده آنطور که در قرآن توصیف شده است، با حرکت ستارۀ شعری در این بازۀ زمانی چند هزار ساله مطابقت دارد. این همخوانی و انطباق میان معارف قرآنی، پدیدههای آسمانی و وقایعی که بر زمین رخ داده است، تأثیرگذاری اجرام آسمانی در زمین از یک سو و وجه دیگری از اعجاز قرآن را از سوی دیگر نشان میدهد.
بر اساس ارتباط بین ارتفاع ستارۀ شعری و نزول عذاب هلاکت اقوام و با توجه به اینکه آخرین عذاب هلاکت فرود آمده به واسطه تکذیب آیات مربوط به قوم فرعون معاصر موسی ع بوده است، میتوان گمانهای را برای زمان از سر گیری نزول این عذابها در آینده مطرح کرد. بر این اساس از حدود چهار قرن دیگر انسانها شاهد نزول عذابهای نابود کنندۀ اقوام خواهند بود. دورانی که خداوند در سورۀ نجم با واژۀ «آزفه» از آن یاد میکند.
پانویس و منابع
1. قرآن.
2. آلوسى، سید محمود(1415 ق). روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالكتب العلمیه.
3. ابن عاشور، محمد بن طاهر(1420ق). التحرير و التنوير، بیروت، موسسه التاریخ العربی.
4. احمدی آشتیانی، فرهاد و گوهری، کامران(1400ش). بر آستان سورۀ هود جُستاری در توصیف قرآنی آیندۀ مهدوی عج، تهران، دانشگاه عالی دفاع ملّی.
5. اندلسى، ابو حیان محمد بن یوسف(1420 ق). البحر المحیط فى التفسیر، بیروت، دار الفکر.
6. اندلسی، قاضی صاعد(1376). التعریف بطبقات الامم، تحقیق غلامرضا جمشید نژاد اوّل. تهران، هجرت.
7. برّو، توفیق(1982م). تاریخ العرب القدیم، دمشق، دار الفکر.
8. برومند، محمدحسین(1381ش). بررسی و نقد توجیه علمی اعجاز قرآن، مقالات و بررسیها، شماره 71، صص94-75.
9. پاکتچی، احمد(1394). شِعری در قرآن کریم: رویکردی گفتمانی به مفهوم، مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، صحیفه مبین، سال بیست و یکم، شماره 57، بهار و تابستان 1394، صص 194-157.
10. پورداوود، ابراهیم(1356ش)، یادداشتها بر یشتها، تهران، دانشگاه تهران.
11. ثعلبى نيشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهيم(1422ق). الكشف و البيان عن تفسير القرآن، بیروت، دار إحياء التراث العربي.
12. داود، جرجس داود(2004). أديان العرب قبل الإسلام و وجهها الحضاري والاجتماعي، بیروت، المؤسسة الجامعية للدراسات والنشر والتوزيع.
13. دایره المعارف بزرگ اسلامی(1374ش). تهران، بنیاد دایره المعارف بزرگ اسلامی.
14. راغب أصفهانى، حسین بن محمد(1412ق). مفردات ألفاظ القرآن، بیروت، دار القلم.
15. رضوی، رسول و دارینی، رضا(1396ش). واکنش متکلمان در برابر چالشهای برخاسته از هیئت بطلمیوسی، کلام اسلامی، شماره 103، صص145-128.
16. زحیلى، وهبة بن مصطفى(1418ق). التفسیر المنیر فى العقیدة و الشریعة و المنهج، بیروت، دار الفكر المعاصر.
17. زمخشرى، محمود بن عمر( 1407 ق). الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دار الكتاب العربی.
18. سالم، عبد العزیز(؟). تاریخ العرب قبل الاسلام، الاسکندریه، مؤسسه شباب الجامعه.
19. سليمالحوت، محمود(1983م). فى طريق الميثولوجيا عند العرب، بيروت، دارالنهار.
20. سمرقندى، نصربن محمد بن احمد(؟). بحرالعلوم، بیروت، دارالفکر.
21. سیوطى، جلال الدین(1404 ق). الدر المنثور فى تفسیر المأثور، قم، كتابخانه آیة الله مرعشى نجفى.
22. شوكانى، محمد بن على(1414ق)، فتح القدير، بیروت، دار الكلم الطيب.
23. طباطبایى، سید محمد حسین(1417 ق). المیزان فى تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم.
24. طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر(1412 ق). جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه.
25. طوسى، محمد بن حسن(؟). التبیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى.
26. فخر رازی، محمد بن عمر(1420 ق). مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربى.
27. قرشى، سید على اكبر(1412ق). قاموس قرآن، تهران، دار الكتب الاسلامية.
28. قمی، على بن ابراهیم(1367ش). تفسیر قمى، قم، دار الکتاب.
29. مراغى، احمد بن مصطفى(1985م). تفسیر المراغى، بیروت، داراحیاء التراث العربى.
30. معین، محمد(1363). مزدیسنا و ادب پارسی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
31. -مقاتل بن سليمان(1423ق). تفسير مقاتل بن سليمان، بیروت، دار إحياء التراث.
32. محققیان، زهرا(1399). هویتهای پنهان: بازخوانی سورۀ نجم با نظر به الهگان عربی، پژوهشهای قرآن و حدیث، سال پنجاه و سوم، شماره دوم، صص 461-441.
33. مکارم شیرازى، ناصر(1374 ش). تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامیه.
34. میبدى، رشیدالدین احمد بن ابى سعد(1371). كشف الأسرار و عدة الأبرار، تهران، انتشارات امیر كبیر.
35. Brosch, Noah(2008). Sirius Matters, New York et al.,Springer
36. Holberg, Jay B.(2007). Sirius: Brightest Diamond in the Night Sky, New York, Springer.