تحلیل مؤلفه «مانع» در نظریه قرآنی آزادی
چکیده
جهت دستیابی به نظریه قرآنی آزادی ضروری است تا دیدگاههای قرآن کریم در قبال مؤلفههای اساسی تشکیلدهنده نظریه آزادی استخراج شود؛ یکی از این موارد مؤلفه «مانع» است. در این پژوهش مبتنی بر روش تفسیر موضوعی قرآن کریم، چیستی موانع آزادی از دیدگاه قرآن کریم موردبررسی قرار میگیرد. با توجه به اینکه مؤلفه محوری تشکیلدهنده نظریه قرآنی آزادی «مدار آزادی» است و ازاینرو «حق» بهعنوان عنصر تعیینکننده مدار آزادی شناسایی میشود، میتوان نتیجه گرفت هر آنچه به منازعه و مقابله با عنصر حق پرداخته و سعی در به حاشیه بردن آن دارد بهعنوان مانع آزادی در قرآن کریم شناسایی میشود؛ چراکه تنها «حق» میتواند حدود آزادیها را در حیات اجتماعی تعیین کرده و زمینهساز بهرهمندی انسانها از آزادیهای خویش باشد. لذا در نظریه قرآنی آزادی مانع بهمانند نظریات غربی آزادی صرفاً امری محسوس و بیرونی که امکان عمل فرد را از او سلب میکند درک نشده و با توجه به حقیقت روحانی انسان طیفی از موانع مورد شناسایی قرار میگیرند. در این میان اهم موانع آزادی در قرآن کریم عبارتاند از طواغیت، بزرگان مشرکین و شیطان رجیم که هر یک با روشهای خاص خود به مقابله با حق پرداخته و خواهان بسط استبداد و به بردگی گماشتن انسانها هستند.
واژگان کلیدی
قرآن کریم؛ آزادی؛ آزادی حقمدار؛ مانع.
1. مقدمه
از منظر قرآن کریم نوع انسان شایستگی خلافت خداوند را دارا است و برایناساس میتوان آزادی را اقتضای طبع وی درک کرد. بهوضوح انسان استقلالاً آزاد نیست، بلکه به نحو ثانوی و به سبب خلافت الهی از این امر بهرهمند میشود. درنتیجه انسان فطرتاً خواهان دستیابی بهمقتضایی است که اراده او بدون هیچ مانعی تحقق یابد؛ خواستهای که بر اساس آیات قرآن کریم در بهشت خلد برای ابرار محقق خواهد شد. اما چنین خواستی در دنیا، به سبب طبع متزاحم آن، قابل تحقق نیست. زیرا انسان برای برطرف کردن نیازهای خود محتاج اعتبار کردن و به استخدام درآوردن سایرین است. در این مقتضا انسانها نیازمند چارچوبی برای عمل هستند که حیطه اِعمال آزاد اراده افراد آشکار شده، از بروز استبداد و استثمار جلوگیری شود و زمینه لازم برای بهرهمندی انسان از آزادیها فراهم آید.
در این پژوهش سعی میشود ابتدا محور اساسی استیفای آزادی انسانها در حیات دنیایی شناسایی شود، سپس این محور بهعنوان چارچوبی نظری پذیرفته شود و بر اساس آن سؤال اصلی پژوهش -موانع اساسی آزادی در قرآن کریم- مبتنی بر روش تفسیر موضوعی به قرآن عرضه شده و از این طریق موانع آزادی آشکار شوند. سپس روشهایی که هر یک از موانع برای مقابله با آزادی مورداستفاده قرار میدهند نیز موردبررسی قرار میگیرد. برای ایجاد انسجام نظری در پژوهش، مبانی انسانشناسانه مورداستفاده با تکیهبر دیدگاههای علامه طباطبائی در تفسیر شریف المیزان طرح میشوند تا از این مسیر به درک محتوای مؤلفه مانع در نسبت با محور اساسی تعیینکننده نظریه آزادی در قرآن کریم دستیافت.
۲. پیشینه پژوهش
پیرامون دیدگاه قرآن کریم در باب آزادی آثار متعددی به رشته تحریر درآمدهاند. میراحمدی در مقاله «مفهوم آزادی از دیدگاه قرآن» تلاش میکند آزادی را از منظر قرآن کریم مبتنی بر سه مؤلفه مانع، فاعل و غایت تبیین کنند. ایشان در بحث از مانع به مجموعه عواملی که موجب عدم بهرهمندی افراد از آزادی میشود پرداخته و اموری همچون سایر انسانها، امیال و هواهای نفسانی و طبیعت را ازجمله موانع آزادی معرفی میکنند(میراحمدی،۱۳۸۰: ۱۱۵-۱۱۸). خانمحمدی در مقاله «موانع تحقق آزادی در جامعه از منظر قرآن» تنها بر مؤلفه مانع متمرکزشده و آن را به دودسته درونی و بیرونی تقسیم میکند. ایشان پیروی از هواهای نفسانی را بهعنوان مانعی درونی و کارگزاران دین یهود و مسیحیت، تقلید بدون تأمل و حاکمان مستبد را از موانع بیرونی آزادی بهحساب میآورد(خانمحمدی،۱۳۹۸: ۸۰-۹۵).
عدم ابتناء پژوهشهای حاضر بر چارچوب نظری برگرفته از قرآن در باب آزادی، سبب میشود با امور غیر همسنخی بهعنوان موانع آزادی روبهرو شویم که نسبت آنها با یکدیگر آشکار نیست. اکتفا به تعابیر لفظی و معانی مأنوس آزادی در کنار عدم وجود محوری معین که انتظام بخش مفهوم آزادی از منظر قرآن کریم باشد سبب میشود پژوهشهای صورت پذیرفته امکان ارائه تصویری منسجم از موانع آزادی را نداشته باشند. وجوه ممیزه پژوهش حاضر را میتوان در سه نکته خلاصه کرد؛ ارائه چارچوب نظری قرآنی در باب آزادی با مبنا قرار دادن «مدار آزادی» بهعنوان محور تعیینکننده نظریه قرآنی آزادی، شناسایی موانع آزادی مبتنی بر «مدار آزادی»، تبیین روشهای مانعیت هر یک از موانع آزادی در قرآن کریم. پس با استخراج چارچوب نظری مشخص از قرآن کریم و مبنا قرار دادن آن سعی میشود به این سؤالات پاسخ داد: موانع آزادی در نسبت با مبنای استوارکننده نظریه قرآنی آزادی چیست؟(سؤال اصلی) هریک از موانع آزادی چگونه در مسیر تحقق آزادی اخلال میکنند؟
۳. روششناسی
برای دستیابی به پاسخ قرآن کریم در قبال سؤال پژوهش مبتنی بر روش تفسیر موضوعی وارد تعامل با قرآن کریم شده و با اخذ چارچوبی قرآنی در باب محور تعیینکننده آزادیها در حیات اجتماعی انسان، موانع آزادی استخراج میشود.
3.1. روش پژوهش
پژوهش حاضر ماهیتی اکتشافی داشته و خواهان عرضه سؤال از چیستی موانع آزادی بر قرآن کریم است. تفسیر موضوعی از موضوع یا واقعیت خارجی آغازشده و سپس به قرآن میرسد(صدر،۱۳۹۵: ۴۵) و میخواهد مجموعه آیاتی که حول یک موضوع مشخص اتحاد دارند را به نحوی یکپارچه درک کند. لذا آغاز این فرآیند متوقف بر درک دقیق موضوع است(صدر،۱۳۹۵: ۳۹). در این فرآیند مفسر نقشی کاملاً فعال دارد. لذا پساز تسلط بر مواریث بشری طرحشده پیرامون موضوع، این دانش انباشته را سامان داده و سؤال خود را تعمیق میبخشد. سپس وارد تعامل فعال با قرآن کریم جهت کشف نظریات قرآنی میشود. حال مفسر با تسلط بر انبوهی از دانش بشری در برابر قرآن کریم قرارگرفته و سؤالات خود را عرضه کرده و به استنطاق از قرآن کریم میپردازد(صدر،۱۳۹۵: ۳۹-۴۰).
خطری که در چنین مسیری وجود دارد، تحمیل نظر مفسر بر قرآن کریم است. متعهد بودن برمجموعهای از نکات در حین تعامل با قرآن کریم میتواند برطرفکننده این خطر باشد: تأکید بر ظاهر الفاظ و عدم عدول از ظاهر به بهانه دستیابی به باطن، توجه به روح معنای الفاظ (غرض از وضع) (علامه طباطبائی،۱۳۷۴: ۱/۱۶)، عدم استعمال مجازی درآیات، توجه به رابطه طولی ظاهر و باطن آیات، ظاهر باب حرکت به سمت باطن قرآن کریم(علامه طباطبائی،۱۳۹۶: ۴۶)، محکم بودن تمامی آیات قرآن کریم، ولو اِحکام آنها به کمک سایر آیات باشد(طباطبائی،۱۳۷۴: ۳/ ۳۰-۳۳)، کفایت قرآن کریم در تفسیر خود و عدم نیاز به عاملی بیرونی(علامه طباطبائی،۱۳۷۴: ۱/۱۸)
3.2. مدار آزادی بهمثابه چارچوب نظری
مدار آزادی در مقام پاسخ به این سؤال طرح میشود که محور اساسی که زمینه لازم جهت بهرهمندی انسان از آزادیها را در حیات اجتماعی فراهم میکند چیست؟ محور تعیینکننده آزادیها و ناآزادیهای بشر چیست؟(سلطانی،۱۴۰۰: ۱۰۵). مدار آزادی مؤلفهای است که تبیینکننده مبنای بهرهمندی انسان از آزادی و تعیینکننده آزادیها و ناآزادیها در حیات دنیایی است. حال باید دید قرآن کریم چه عنصری را بهمثابه مدار آزادی معرفی میکند.
3.2.1. مدار آزادی در قرآن کریم
در نگاه علامه طباطبائی انسان موجودی فطرتاً استخدام گر است که با آغاز حیات دنیایی درمییابد برای رفع نیازهای مجموعه انسانها میبایست هر یک از آنها دامنه استخدام گری خود را محدود کند. اینجاست که امت واحده نخستین پدید آمده و زندگی اجتماعی آغاز میشود؛ «مردم [ابتدا] یک امت بودند[۱] ». اما این روند تداوم نیافت. بهواسطه اختلافات طبقاتی و وجود ضعیف و قوی، وحدت ابتدایی مورد هجمه قرار گرفته و جامعه دچار اختلاف و هرجومرج میشود(طباطبائی،۱۳۷۴: ۲/ ۱۷۳-۱۷۷). خروج برخی انسانها از تعادل و غلبه یافتن امیال باعث شد از حکم عقل، که پذیرش استخدام گری متقابل بود، استنکاف ورزیده و وحدت ابتدایی جوامع از میان برود. فطرت توان کافی برای امتداد وضعیت اتحاد اولیه را نداشت، چراکه در انسان عقل عملی، که تعیینکننده افعال و کنشها است، مقدمات حکم خود را از احساسات باطنی افراد تدارک میبیند. در مراحل نخستین وجود انسانی قوای غضبیه و شهویه فعلیت داشته و قوهی ناطقه قدسیه چندان فعلیت نیافته است(طباطبائی،۱۳۷۴: ۲/۲۲۲). لذا عاملی که تعدیل گر استخدام متقابل انسانها باشد وجود ندارد. پس استبداد ریشه در طبع استخدامگر بشر دارد. لذا اگر با تکیهبر طبع استخدامگر بشر نظمی مهیا گشت که موردتوافق اکثریت بود نیز همچنان نظمی حیوانی و استبدادی است؛ حتی اگر ظاهری فریبنده داشته باشد. زیرا برای خروج از وضعیت استبداد نمیتوان به عامل پدیدآورنده آن پناهنده شد.
برای خروج از این وضعیت میبایست عاملی متفاوت پا به میدان گذارد که به مقابله با استبداد پرداخته و نظم را در جامعه مستقر کند. قرآن کریم میفرماید «مردم [ابتدا] یک امّت بودند، [که بهمرور دچار اختلاف شدند] پس خدا پیامبران را [بهعنوان] مژدهرسانان و بیم دهندگان فرستاد و همراه آنان کتابی بهحق نازل کرد تا میان مردم در آنچه بر سرش اختلاف داشتند داوری کند[۲] ». مقارن بودن بعثت انبیاء با بشارت و تهدید نشان میدهد کتابی که ایشان با خود به همراه دارند مشتمل بر تشریع و احکامی است که رافع اختلافات پدید آمده است(طباطبائی،۱۳۷۴: ۲/۱۸۰). از این آیه روشن میشود عنصری که ادیان و شرایع الهی با تکیهبر آن به مقابله با استبداد پرداختهشده و با محور قرار گرفتن آن امکان بهرهمندی اعضای جامعه از آزادیها فراهم میشود «حق» است. شریعت و قانون ازآنجهت میتواند چارچوب آزادیهای انسان را روشن سازد که در مصاحبت کامل با «حق» است.
اما چرا «حق» قابلیت ایجاد نظم و ثبات در جامعه انسانی را داشته و میتواند زمینهساز بهرهمندی انسان از آزادیهای خود باشد؟ در معنای لغوی حق، مهمترین نکتهای که تأکید میشود ثبات است. امر ثابت ازآنجهت که ثابت است حق و امر غیرثابت از جهت عدم ثباتش باطل خوانده میشود(طباطبائی،۱۳۷۴: ۱۶/۳۵۲) قرآن کریم خداوند متعال را منشأ حق معرفی میکنند؛ «حق از جانب پروردگار توست. پس مبادا که از تردیدکنندگان باشی[۳] » و «حق از جانب پروردگار توست. پس، از تردیدکنندگان مباش[۴] ». خداوند متعال نهتنها منشأ حق، بلکه عین و نفس حق است. قرآن کریم در مقام تعلیل اینکه خداوند متعال چرا مظلوم را یاری میدهد میفرماید «این ازآنروست که خدا حق است[۵] ». این انحصار حق، معادل انحصار ثبوت در خداوند است. خداوند متعال ثابت به جمیع جهات بوده و وجودی مطلق است که قیدبردار نیست(طباطبائی،۱۳۷۴: ۱۶/۳۵۲). خداوند متعال تنها ذاتی است که به ذات خویش حق است و درنتیجه تنها منشأ حق هم اوست و هر ذاتی برای حق بودن نیازمند تکیه به ذات حق است. لذا انسان نیز تنها در سایه عبودیت حقتعالی است که از حق بهرهمند میشود.
مهمترین ویژگیهای حق در قرآن کریم «پایداری حق و نابودشدنی بودن باطل»، «فطری بودن گرایش به حق» و «ابزار سنجش و داوری بودن» است(سلطانی،۱۳۹۹: ۲۱۴). لذا تنها عاملی که میتواند هرجومرج پدیدار شده در حیات اجتماعی را برطرف کند «حق» است. چراکه انسانها فطرتاً حقگرا بوده و مادامیکه مصداق آن را بهدرستی تشخیص دهند هرگز وارد نزاع با حق نمیشوند. وقتی حق در مقام داوری بنشیند به اختلافات خاتمه داده و ثبات و نظم و آرامش انسانی را در جامعه پدید میآورد؛ نظمی که عاری از هرگونه استبداد است و زمینه بهرهمندی از آزادیهای انسانی را فراهم میآورد. حال که عنصر حق بهمثابه مدار آزادی طرح شد، هر عاملی که در قرآن کریم به مقابله با حق پردازد مانع آزادی است.
3.2.2. موانع آزادی در مفاهیم آزادی
بهمقتضای روش پژوهش، پیش از آغاز عرضه سؤال اصلی به قرآن کریم لازم است مواریث بشری موجود در باب موضوع پژوهش موردبررسی قرار گیرد. ازاینرو مبتنی بر مؤلفه مدار آزادی به بررسی عنصر مانع در مفاهیم اساسی آزادی، یعنی آزادی مثبت و منفی، پرداخته میشود.
در مفهوم آزادی منفی «هر فرد انسانی نسبت به خودش، نسبت به فکر و پیکرش، حق حاکمیت مطلق دارد»(میل،۱۳۹۵: ۴۴). لذا این نکته که هر یک از افراد میبایست بنا به «خواست» خود در رابطه با هرآن چیزی که مربوط به آنها است تصمیم بگیرند بهمثابه یک قاعده درک میشود(Hayek,1978:76). زمانی که فردگرایی بهمثابه بنیاد آزادی منفی پذیرفته شد، نتیجه آن است که تنها خواست افراد میبایست در حیات سیاسی و اجتماعی حاکم شود. لذا میتوان از آن تعبیر به مفهوم «خواست مدار» آزادی کرد. درنتیجه هر عاملی که سد راهی در برابر خواست افراد باشد، مانع آزادی درک میشود.
قانونی که تکیهبر خواست افراد دارد تعیینکننده حدود آزادی در حیات اجتماعی انسانها است. اندیشمندان آزادی منفی جامعه و حکومت را بهعنوان موانع تهدیدکننده آزادی مینگرند. زیرا جامعه و حکومت مهمترین مجرای قوانین و شبه قوانینی هستند که چارچوب آزادی را تعیین میکنند. حکومتهایی که به دنبال هماهنگ کردن فعالیتهای فردی از طریق هدایت متمرکز هستند، انسانها را بهسوی بردگی هدایت کرده(فریدمن،۱۳۹۰: ۱۹) و از موانع اساسی آزادی بهحساب میآیند. فشار دائمی و یکنواخت کننده افکار عمومی از دیگر موانع آزادی است؛ گرایشی که طی آن «عموم» در پی تحمیل خشونتبار معیارهای اندیشه و رفتار خود بر کسانی هستند که میخواهند زندگیشان را طبق سلیقه خویش اداره کنند(لنکستر،۱۳۸۸: ۱۲۷۳).
در مفهوم آزادی مثبت انسان بهمثابه موجودی که دارای دو بعد عالی(انسانی) و دانی(حیوانی) است شناخته میشود که انسانیتش به بعد عالی وجود اوست و وجه قوام بعد عالی «عقل» است و تکیه به هر چیزی غیر از عقل وابستگی و انحراف(کانت،۱۳۹۴: ۱۱۴). لذا «آدمی، انسانیت خود را محقق نمیکند مگر آنکه جان(حیوانی)اش را به پیروی از آرزوی انسانی خویش به خطر اندازد»(هگل،۱۳۶۸: ۳۳). آنچه آزادی انسانی را محقق میکند تکیهبر عقل است، لذا میتوان از آن تعبیر به مفهوم «عقل مدار» آزادی کرد. پس هرچه در مسیر حاکمیت عقل در فرد و جامعه اخلال کند مانع آزادی است.
برایناساس ابعاد دانی وجود انسان- امیال و شهوات درونی- مهمترین موانع آزادی بهحساب میآیند. چراکه پیروی از آنها سبب نزول انسان از مرتبه انسانیت شده و عقل را به حاشیه میبرد، زیرا «کششهای صرف هوای نفس بردگی است»(روسو،۱۳۸۰: ۱۲۵). پس اگر قانون نیز برآمده از احکام عقل نباشد مانعی بر سر آزادی درک میشود.
4. موانع آزادی در قرآن کریم
قرآن کریم عنصر «حق» را بهمثابه مدار آزادی ذکر میکند. پس عاملی که آزادیها و ناآزادیها را در جامعه تعیین کرده و با داوری کردن در اختلافات شرایط لازم برای بهرهمند شدن از آزادی را فراهم میآورد عنصر «حق» است. لذا هر عاملی که در مسیر حاکمیت یافتن حق اخلال میکند مانع آزادی است.
4.1. حاکمان طاغوتی
یکی از اصلیترین موانع بر سر راه حاکمیت حق، طواغیت عالم هستند. آنها بهعنوان مظاهر استکبار و استبداد با طرح قواعدی از جانب خود نظاماتی حیوانی را در جوامع حاکم میکنند تا انسانها را به بردگی کشانده و منافع خود را تأمین نمایند. آنها تلاش انبیاء الهی علیهمالسلام برای تبیین حق را بهمثابه تلاش برای برهم زدن نظم جوامع و ایجاد فساد معرفی میکنند. قرآن کریم موضع طواغیت زمان، یعنی فرعون و هامان و قارون، در قبال دعوت حضرت موسی علیهالسلام بهسوی حق را اینچنین توصیف میکند «پس وقتی حق را از جانب ما برای آنان آورد، گفتند: پسران کسانی را که با او ایمان آوردهاند بکشید و زنانشان را زنده بگذارید... و فرعون گفت. .. من میترسم آیین شمارا تغییر دهد یا در این سرزمین تباهی بار آورد[۶] ».
4.1.1. ویژگیهای طاغوت
طاغوت از ماده «طغی» و به معنای گردنکشی در برابر حق است. طغیان از همین ریشه بوده و آنگاهکه رود از حد معلوم خود تجاوز میکند استعمال میشود(راغب اصفهانی،۱۳۶۹: ۲/ ۴۸۸). طاغوت به فردی اطلاق میشود که حد خود را رعایت نکرده و در برابر حق گردنکشی میکند.
طواغیت نهتنها در برابر حق فروگذار نیستند، بلکه از حد خویش تجاوز کرده، خویش را در عرض خداوند متعال نگریسته و خود را مصدر حق یافتهاند. استکبار ورزیدن و گردنکشی در برابر حق مهمترین ویژگی طواغیت عالم است و ریشه آن به فراموشی سپردن معاد و قیامت است؛ «او و سپاهش در زمین بهناحق سرکشی کردند و پنداشتند که بهسوی ما بازگردانده نمیشوند[۷] ».
این استکبار به حدی میرسد که فرعون و نمرود خود را رب الارباب دانسته و همگان را به تبعیت از خود وادار میکنند. نمرود چنان در استکبار خود جسارت به خرج میدهد که وقتی ابراهیم نبی علیهالسلام احیاء و اماته را بهعنوان ویژگی انحصاری خداوند متعال معرفی میکند، نپذیرفته و این ویژگیای را برای خود اثبات میکند؛ «ابراهیم گفت پروردگار من کسی است که زنده میکند و میمیراند. او گفت: من نیز زنده میکنم و میمیرانم[۸] ».
4.1.2. روشهای مقابله با حق
طاغوت برای تداوم استبداد خویش دو سنخ فعالیت را انجام میدهد. محور اصلی در سنخ نخست از فعالیتهای آنان تلاش برای تحریف و ایجاد تشکیک در حقانیت رسالت است. فرعون حضرت موسی علیهالسلام را بهعنوان یک دروغگو و خود را بهعنوان فردی که در پی نشان دادن حقیقت است به جامعه معرفی میکند؛ «. .. و من جداً او را از دروغگویان میانگارم[۹] ». همچنین ازآنجاکه در رسوم آنها بر سر و دست حاکمان طلا میآویختند، میگوید اگر موسی علیهالسلام فرستادهای از جانب خداست «پس چرا بر او دستبندهای زرّین [از جانب خدا] افکنده نشده یا فرشتگان همراه وی نیامدهاند؟[۱۰] ». ساحر و قدرتطلب خواندن انبیاء نیز از دیگر اقدامات آنان است.
اما محور سنخ دوم از فعالیتهای طاغوت تضعیف اعضای جامعه بهگونهای است که توان درک حق را نداشته باشند. ایجاد اختلاف میان گروههایی که در جامعه حضور دارند در همین راستا است؛« همانا فرعون در زمین گردنکشی کرد و مردمانش را فرقه فرقه نمود. گروهی از آنان را به زبونی میکشید[۱۱] ». فرعون بهوسیله تعیین میزان متفاوتی از بهرهمندی و منزلت برای هر یک از گروهها به ایجاد تفرقه میان آنان دامن زده؛ بنیاسرائیل را به استضعاف کشانده و به بردگی گرفته است. در این حالت همواره برخی از گروههای جامعه منافع خود را در امتداد یافتن قدرت طاغوت یافته و لذا امکان دستیابی به اتحاد و تعاون در جامعه از بین میرود.
از دیگر اقدامات طاغوت «خفیف» کردن جامعه است. اینکه عامه مردم تشکیک طاغوت در حقانیت رسالت را میپذیرند ریشه در این دارد که آنها قومی «خفیف» شدهاند؛«پس قوم خود را خفیف کرد درنتیجه اطاعتش کردند، مسلماً آنان مردمانی نافرمان بودند[۱۲] ». «خفیف» به معنای سبکسری و کمخردی است(راغب اصفهانی،۱۳۶۹: ۱/ ۶۱۷) و استخفاف به معنای تلاش برای کاهش خرد و تعقل است. طاغوت برای استمرار استبداد خویش، با کاهش بهره مردمان از عقل شرایطی را پدید میآورد که حتی اگر حق مبین نیز بر آنها عرضه شد، در آن تشکیک کرده و توان درک مغالطات طاغوت را نداشته باشند. چنین وضعیتی در مکالمه حضرت ابراهیم علیهالسلام و نمرود دیده میشود. آنگاهکه حضرت ویژگی انحصاری خداوند متعال را احیاء و اماته معرفی میکند، نمرود برای اثبات چنین ویژگیهایی برای خود تعدادی زندانی را حاضر کرده، یکی را کشته و دیگری را زنده نگاه میدارد و بهراحتی علیه حجت رسول خدا مغالطه میکند. بااینوجود حضرت تلاشی برای آشکار کردن مغالطه نمرود نکرده و حجت دیگری مطرح میکنند. این بدان معنا است که انحطاط فکری و زوال عقلانی به حدی است که اگر نبی الهی برای آنها توضیح هم میدادند، نمیفهمیدند(طباطبائی،۱۳۷۴: ۲/۵۴۱). در واقع طاغوت به صورتی آنها را استخفاف کرده که از درک حق مبین نیز عاجز شده و بهراحتی تن به استبداد داده و آن را حمایت میکنند.
4.2. بزرگان مشرکین
قرآن کریم در توصیف مشرکین میفرماید «پیش از آنها قوم نوح، و بعد از ایشان دستههای مخالف، [پیامبران] را تکذیب کردند، و هر امتی قصد کردند که پیامبر خویش را گرفتار سازند، و به باطل جدال نمودند تا حق را با آن از میان بردارند. ». پس ویژگی مشرتک مشرکین مقابله با حق است. اما میتوان مشرکین را به دودسته تقسیم کرد؛ بزرگان مشرکین و عامه مردم. علامه طباطبائی در موارد متعددی از آیاتی که واکنش یک قوم در قبال دعوت انبیاء الهی علیهمالسلام را صرفاً به بزرگان قوم نسبت میدهند، متعرض این نکته میشوند که علت چنین انتسابی آن است که عامه مردم عموماً از خود ارادهای نداشته و صرفاً از بزرگان خود تبعیت میکنند. «و بدین گونه در هر شهری رؤسای تبهکارشان را گماشتیم [و همه گونه امکانات به آنها دادیم] که عاقبت در آن به فریبکاری دست زدند و آنها صرفاً به خودشان نیرنگ میزنند و درک نمیکنند ». دلیل اینکه صرفاً به اکابر پرداخته شد و نه عامه مردم آن است که مکرکنندههای هر قوم تنها اکابر آن بوده و عامه مردم مستقلاً از خود ارادهای ندارند(طباطبائی،۱۳۷۷: ۷/۴۶۹). پس به سبب محوریت داشتن بزرگان مشرکین بر نقش آنها تمرکز میشود.
4.2.1. ویژگیهای بزرگان مشرکین
قرآن کریم بزرگان مشرکین را با عنوان «ملأ» میخواند. «ملأ» افرادی هستند که باهیبت و شکوه خود دیدگان عامه مردم را پرکرده(طباطبائی،۱۳۷۴: ۱۰/۵۷۱) و محل رجوع آنان در حوزه عقاید و اعمال هستند. مهمترین ویژگی ملأ استکبار است؛« سران قوم که استکبار میورزیدند گفتند. .. ». البته استکبار مختص ملأ نبوده و در عموم مشرکین نیز وجود دارد با این تفاوت که در ملأ استکبار از درون آنها جوشیده ولی در عامه مشرکین استکبار به نحو تبعی شکلگرفته است.
دلیل استکبار ورزیدن آنها این است که آنچه پیامبران الهی به آن دعوت میکردند مطابق میل و خواسته نفسانی آنها نبوده و بساط استبداد و تنعم آنها را خدشهدار میکرد، لذا در قبال رسالت الهی گردنکشی کردند. لذا در مقابله با پیامبران الهی علیهمالسلام عدهای را تکذیب کردند و به کشتن عدهای دیگر پرداختند و این سنتی بود که مستکبران هر قوم در قبال دعوت انبیاء الهی علیهمالسلام پایبند بودند؛ « پس آیا هر بار پیامبری چیزی برایتان آورد که دلخواه شما نبود استکبار ورزیدید پس گروهی را تکذیب کردید و گروهی را میکشتید؟[۱۳] » قرآن کریم در توصیف موضع بزرگان مشرکین در قبال دعوت رسالت میفرماید «پس هنگامیکه آیات ما روشنگرانه به سویشان آمد، گفتند: این سحری آشکار است. و باآنکه باطنشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبّر آن را انکار کردند. پس ببین عاقبت مفسدان چگونه شد[۱۴] ». ماده «جحد» یعنی «نفى كردن هر چيزى كه در دل و خاطر انسان ثابت و درست است و انسان آن را پذيرفته است و همینطور یعنى اثبات کردن هر چيزى كه دل و خاطر آن را نفى مىكند و انسان آن را پذيرفته» است(راغب اصفهانی،۱۳۶۹ :۱/۳۸۲). بر این اساس مشرکین باوجوداینکه حق واضح و آشکار به آنها عرضه شد و آنها حق بودن آن را دریافتند، به سبب استکباری که داشتند آن را نپذیرفته و به مقابله با آن پرداختند.
4.2.2. روشهای مقابله با حق
بزرگان مشرکین هیچ دلیل و حجتی برای تشکیک در دعوی نبوت نداشتند؛ چراکه دلیل آوردن علیه حق مبین بیمعنا است. آنها از جایگاه خود که بهموجب آن محل رجوعی در تصمیمات عامه میباشند، سوءاستفاده کرده و با ایجاد تردید در دعوت حق، مردم را از پذیرش رسالت الهی دور میکنند. الف) تمسک به سنن پیشینیان: یکی از دستاویزهایی که بزرگان هر قوم به تکرار از آن برای مقابله با حق استفاده کردهاند تمسک به آداب و سنن پیشینیان است. بعدازآنکه بهواسطه تبلیغ و تبیین پیامبران بطلان بتپرستی آشکار میشد، آنها بدون ارائه دلیلی عملشان را منسوب به پدران خود کرده و بر شرک ادامه میدهند؛ «بلکه گفتند: ما پدران خود را بر آیینی یافتهایم و ما در پی آثار ایشان هدایتشدهایم. و همچنین پیش از تو در هیچ شهری هشداردهندهای نفرستادیم مگر آنکه مترفین آن گفتند: ما پدران خود را بر آیینی یافتهایم و ما به آثار آنها اقتدا میکنیم[۱۵] »؛ «و چون مرتکب فاحشهای شوند، میگویند: پدران خود را بر آن یافتیم[۱۶] ».
قرآن کریم برای نشان دادن بطلان چنین دستاویزی درآیات مختلف به دو نکته اشاره میکند؛ عدم بهرهمندی پدران و آبا از عقل و علم و همچنین هدایت نایافته بودن آنها. ازاینرو قرآن کریم در سورهی بقره میفرمایند «و چون به آنها گفته شود: از چیزی که خدا نازل کرده پیروی کنید، میگویند: [نه] بلکه ازآنچه پدران خویش را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم. آیا هرچند پدرانشان چیزی نمیفهمیدند و هدایت نیافته بودند [باز پیروی میکنند]؟ [۱۷] ». یعنی تقلید از سنتهای گذشتگان، مادامیکه بهرهای از عقل نبرده باشند، یکی از موانع آزادی بشریت باشد. اما اگر در زمینهای به آنها رجوع شود که در آن یا از خود علم و هدایت داشته یا بهواسطه تمسک به عالِم هدایت یافته بودند، عقل قبحی بر آن نمییابد. ب) جنگ قدرت: آنها انبیاء الهی علیهمالسلام را افرادی معرفی میکنند که قصدشان دستیابی بر قدرت و تسلط یافتن بر مردم است؛ «سران قوم فرعون گفتند: بهراستی این جادوگری ماهر است، میخواهد شمارا از سرزمینتان بیرون کند[۱۸] ». درواقع درخواست حضرت، که خاتمه دادن به ظلم علیه بنیاسرائیل و ایمان آوردن به خدای یکتا است را تلاشی جهت سلطه یافتن بر قوم فرعون معرفی میکنند تا اعضای جامعه علیه حق متحد شوند.
قوم حضرت شعیب علیهالسلام نیز در برابر دعوت ایشان «گفتند: ای شعیب! آیا نمازت به تو فرمان میدهد که ما آنچه را پدرانمان میپرستیدند رها کنیم یا در اموال خود هر طور که بخواهیم عمل نکنیم؟[۱۹] ». گویی دین بهانهای است برای شخص نبی تا با تمسک به آن بر مردم سلطه یافته و آنها را از بدیهیترین حقوق خود، که همان اعمال تصرف در مایملک خویش است و هر عاقلی به آن اذعان دارد، محروم کند. این در صورتی است که انبیاء الهی علیهمالسلام همواره درک استقلالی از خویش را طرد کرده و خود را صرفاً پیامبری که موظف به ابلاغ دستورات الهی است معرفی میکنند که هیچ ارادهای از خود در امر خدا و رسالت ندارند. ج) القاء لزوم بهرهمندی مادی انبیاء الهی علیهمالسلام: یکی از اقدامات ملأ بدیهی کردن پیشفرضهای باطل در اذهان عامه مردم است؛ از قبیل اینکه بهرهمندی مادی نشان از قرب الهی است. لذا نعمت یافتن مترفین در دنیا به دلیل آن است که موردتوجه خاص خداوند متعال بودهاند. لذا وقتی نبی الهی علیهالسلام حضرت طالوت علیهالسلام را بهعنوان حاکمی که خداوند متعال پس از ایشان برگزیده است معرفی میکند، بزرگان قوم استکبار ورزیده، بافرمان الهی مقابله کرده و به دلیل عدم بهرهمندی مادی ایشان را شایسته این جایگاه نمیدانند؛ « گفتند: از کجا او بر ما حکومت داشته باشد، حالآنکه ما برای این امر شایستهتریم و او از مال دنیا چیزی ندارد؟[۲۰] ». د) همراهی نشدن انبیاء الهی علیهمالسلام با فرشتگان: یکی دیگر از پیشفرضهای باطل این است که اگر خداوند بخواهد فرستادهای برای هدایت بشر مبعوث کند، آن فرستاده حتماً از ملائکه بوده و بشر نیست. زیرا بشر قابلیت به دوش گرفتن رسالت الهی را ندارد؛ «گفتند: اگر پروردگار ما میخواست [پیامبر بفرستند]، قطعاً فرشتگانی میفرستاد، پس ما به آنچه بدان مبعوث شدهاید کافریم[۲۱] ». ریشه چنین موضعی به اعتقادی خرافی در میان مشرکین بازمیگردد که طی آن انسان موجودی مادی و غرق در شهوت و غضب است و نمیتواند با عالم بالا مرتبط شود. پس اگر رسالتی در کار باشد صرفاً این امر بر عهده ملائکه گذارده خواهد شد(طباطبائی، ۱۳۷۴ : ۱۵/۲۵۳). بااینوجود مشرکین در گمان خود بزرگوارانه از عقیده خود کوتاه آمده و اینگونه محاجه میکند که ولو بپذیریم که یک انسان نیز بتواند رسول خدا باشد، همچنان ضرورت دارد ملائکهای نازلشده و رسالت وی را تصدیق کنند؛ «و گفتند: ای کسی که قرآن بر او نازلشده، تو بهیقین دیوانهای. اگر راست میگویی چرا فرشتهای را نزد ما نمیآوری؟[۲۲] ». مواردی که ذکر شد تنها برخی از مهمترین دستاویزهای بزرگان مشرکین بود. موارد دیگری همچون تهدید به اخراج، رجم و قتل انبیاء و دروغگو و ساحر و سفیه خواند آنان نیز ازجمله دستاویزهایی است که برای سرپوش گذاشتن بر حق، خفیف ساختن قوم خود و امتداد دادن به استبداد ورزی خویش استفاده کردهاند.
4.3. شیطان
عامل دیگری که به مقابله با حق پرداخته، چارچوبهای حقیقی اقامه اتحاد و تعاون را در جامعه انسانی متزلزل کرده و امر به ناآزادیهایی میکند که در تعارض با حق هستند، شیطان رجیم است. لذا قرآن کریم میفرماید «ای کسانی که ایمان آوردهاید! از گامهای شیطان پیروی نکنید، [بدانید که] او قطعاً به فحشا و منکر امر میکند[۲۳] ». در دایره موانع آزادی شیطان بهعنوان محور اساسی سایر موانع شناخته میشود؛ چراکه آغازگر و امتداد دهنده انحراف از حق و استکبار ورزیدن در برابر شکوه و عظمت الهی شیطان رجیم است.
4.3.1. ویژگیهای شیطان
مهمترین ویژگی شیطان که وی را تبدیل به محور تمامی انحرافات و معاصی کرد، استکبار ورزیدن در برابر خداوند متعال است. وی نخستین موجودی است که مستقلاً برای خود شأن قائل شده و در برابر عظمت خداوند متعال سرکشی میکند و نقطه آغاز تمامی انحرافات را بنا میگذارد؛ چراکه در هر معصیت و انحرافی مراتبی از استکبار وجود دارد و این شیطان است که چنین توهمی را در سایر موجودات عالم تسری میدهد. به همین جهت قرآن کریم میفرماید «پس همه فرشتگان یکسره سجده کردند، مگر ابلیس که بزرگی فروخت و از کافران شد[۲۴] ». استکبار ورزیدن شیطان ریشه در این پندار غلط داشت که وی به مالکیت و حکمت مطلق الهی مؤمن نبود. «چون معصیت زمانی سر میزند که صاحبش از حکم عبودیت خدای تعالی و مملوکیت خودش برای او خارج شود و از اینکه ترک معصیت بهتر از ارتکاب آن است، اعراض کند و این همان انکار مالکیت مطلقه خدا و انکار حکمت اوست»(طباطبائی،۱۳۷۴،ج۱۷: ۳۴۵). شیطان با ابزارهایی که در اختیار دارد همین پندار را میان جن و انس تسری داده و آنان را به درک استقلالی خویش فرامیخواند. شیطان رجیم با اقدامات خود به مقابله با حاکمیت یافتن حق در جامعه میپردازد. باید دقت داشت شیطان نه به لحاظ صوری بر بدن انسانها میتواند سلطه یابد و نه به لحاظ معنوی بر عقل انسان. وی صرفاً انسان را به فواحش و منکرات دعوت میکند و حقیقت دعوت عاری از هرگونه سلطهای است. دعوت صرفاً میتواند پذیرش امری را در انسان تسهیل کند(طباطبائی،۱۳۷۴،ج۱۲: ۶۴و۶۵). درواقع سلطه نداشتن شیطان به معنای آن است که وی ابتدائاً بنا به خواست و اراده خویش نمیتواند بر فردی مسلط گشته و بر او حاکم شود. پس سلطه ابتدایی از ناحیه شیطان منتفی است. اما قرآن کریم در سوره میفرماید «تسلط او تنها بر کسانی است که او را سرپرست میگیرند و بر کسانی است که به خدا شرک میورزند[۲۵] ». بر این اساس شیطان بر دودسته سلطه دارد؛ نخست افرادی که وی را بهعنوان ولی و سرپرست خود برگزیدهاند و دیگری مشرکین. دسته اول شامل طواغیت و بزرگان کفار میشود که کاملاً به حق علم داشته و عالمانه ازآنروی برگردانده و بر اساس اختیار و آگاهی رو بهسوی شیطان آورده و آگاهانه و از روی اختیار سلطه شیطان را بر خود پذیرفتهاند. سایر مشرکین نیز به دلیل تبعیت از ظن و با تکیهبر خواست و اراده اختیاری خویش از طواغیت و ملأ قوم خود، یعنی افرادی که سرسپرده شیطان بوده وی را ولی خود گرفتهاند، اطاعت کردند. درنتیجه شیطان بر این افراد نیز سلطه دارد. پس معلوم شد شیطان به نحو ابتدایی بر هیچ فردی سلطه نمییابد، مگر اینکه آن شخص با اختیار خود شیطان را، چه بهصورت مستقیم و چه بهصورت غیرمستقیم، بر خود مسلط گرداند. 4.3.2. مقابله با حق
شیطان رجیم دائماً در تلاش است تا انسان را مشغول نیازهای بعد مادی خویش کرده و از این طریق عداوتی را میان آنها ایجاد کند که نتوانند به جامعه انسانی متحد و متعاون، که مقتضایی برای ظهور انسانیت انسان و بهرهگیری از آزادیهای خویش است، دست یابند. در این راه یکی از اقدامات شیطان به غوایت کشاندن انسان است؛ «[ابلیس] گفت: پس به عزت تو سوگند که بیتردید همهشان را به غوایت وا خواهم داشت[۲۶] ». غوایت از ماده «غوی» بوده و به معنای «نادانى و جهالتى كه از اعتقاد فاسد حاصل مىشود»(راغب اصفهانی،۱۳۶۹ :۲/۷۳۲) است. یعنی شیطان برای تحقق اهداف خود سنخی از عقاید را در میان انسانها تسری داده که هیچ بهرهای از علم نداشته و لذا ضلالت محض هستند.
به این منظور شیطان در عواطف انسانی، از قبیل بیم و امید و شهوت و غضب، و سپس در افکار و اراده برآمده از چنین عواطفی تصرف میکند؛ آنها را زینت داده و زشتی باطل را میزداید تا جایی که فرد تصدیق با خوبی امر ناپسند کند. پس میدان عمل شیطان ادراک انسانی و ابزار وی استفاده از عواطف و احساسات بشری است(طباطبائی،۱۳۷۴،ج۸: ۴۷). شیطان با چنین تصرفاتی دستگاه محاسباتی انسان را دچار اخلال میکند تا مسیر ضلالت را ب مسیر رشد خویش بیابد.قرآن کریم چنین اقداماتی را از جانب شیطان رجیم با عناوینی همچون «تسویل»(زیبا جلوه دادن امور ناپسند برای نفس)، «املا»(طولانی کردن آرزوها)، «تزیین» و «وعده فریب» معرفی میکند.
5. نتیجهگیری
در قرآن کریم محور اساسی تعیینکننده حدود عمل انسانی و عامل زمینهساز جهت بهرهمندی از آزادیهای انسانی عنصر حق است. بر این اساس هر عاملی که به دنبال مقابله با حق باشد را میتوان بهعنوان مانع آزادیهای انسانی بهحساب آورد. ازاینرو شیطان رجیم،-ازآنجهت که محور و منشأ استکبار در برابر خداوند متعال بوده- حاکمان طاغوتی و بزرگان مشرکین- ازآنجهت که با پذیرش ولایت شیطان امتداد دهنده استکبار در برابر خداوند متعال هستند- به سبب مقابله فعال با حق بهعنوان موانع آزادی شناخته میشوند. هر یک از این موارد باوجود علم به حقانیت حق، به مقابله با آن پرداخته و در برابر آن استکبار میورزند. لذا مانعی اساسی در مسیر آزادی هستند. مقابله دائمی هر یک از این موارد با حق عاملی است که آنها را از حقیقت آزادی تهی کرده و در نقطه مقابل تبدیل به اصلیترین کارگزاران استبداد در جامعه انسانی میکند. استکبار عاملی است که موانع مذکور را به یکدیگر پیوند میزند. این استکبار از جانب شیطان رجیم آغازشده، بهوسیله حاکمان طاغوتی در بستر جوامع انسانی رواج یافته و توسط بزرگان مشرکین امتداد مییابد. هر یک از این موانع با روشهای اختصاصی خود به مقابله با حق پرداخته، آزادیهای انسانی را نابود کرده و اعضای جوامع را به بردگی میگمارند.
ازآنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت هرگونه اعمال اراده و ایجاد قاعده و نظام در حیات اجتماعی انسان که مبتنی بر حق نبوده و به نحو استقلال و در عرض ولایت الهی طرح شود، نهتنها هرجومرج را از جامعه انسانی زایل نکرده و زمینه بهرهمندی از آزادی را فراهم نمیکند، بلکه استبداد را نهادینه کرده و موجبات بردگی انسانها را فراهم میآورد. لذا از مسیری جز «حق» حتی اگر نظمی در روابط انسانها پدید آید که زمینه استفاده آنان از آزادی را فراهم آورد، آن نظم حیوانی بوده، اجزاء حکومی استقرار دهنده آن نیز الزاماً استبدادی هستند و آن مردمان از آزادی انسانی نیز بیبهرهاند.
پانویس و منابع
1. قرآن کریم
2. خانمحمدی، یوسف(۱۳۹۸)، موانع تحقق آزادی در جامعه از منظر قرآن، علوم سیاسی، شماره ۸۸، صص ۷۹-۹۸.
3. راغب اصفهانى، حسین بن محمد(۱۳۶۹)، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن با تفسير لغوى و ادبى قرآن، ترجمه غلامرضا خسروی حسینی، تهران: مرتضوی، جلد۱و۲.
4. روسو، ژان-ژاک(۱۳۸۰)، قرارداد اجتماعی، ترجمه مرتضی کلانتری، تهران: آگاه، چاپ دوم.
5. سلطانی، اسحاق(۱۳۹۹)، رهیافتی به نظریه قرآنی آزادی؛ با تأکید بر آراء علامه طباطبایی، رساله دوره دکتری اندیشههای سیاسی، دانشگاه شهید بهشتی.
6. سلطانی، اسحاق(۱۴۰۰)، جایگاه مؤلفه «مدار آزادی» در نظریه قرآنی آزادی، رهیافتهای سیاسی و بینالمللی، شماره ۶۶، صص۱۰۱-۱۲۶.
7. صدر، سید محمدباقر(۱۳۹۵)، پژوهشهای قرآنی، قم: دارالصدر.
8. علامه طباطبائی، سیدمحمدحسین(۱۳۷۴)، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، قم: دفتر انتشارت اسلامی، مجلدات۱، ۲، ۳، ۷، ۸، ۱۰، ۱۲، ۱۵، ۱۶، ۱۷، چاپ پنجم.
9. علامه طباطبائی، محمدحسین(۱۳۹۶)، قرآن در اسلام، قم: بوستان کتاب، چاپ هشتم.
10. فریدمن، میلتون(۱۳۹۰)، مقدمهای بر پنجاهمین چاپ «راه بردگی»، در راه بردگی، اثر فردریش فون هایک، ترجمه فریدون تفضلی و حمید پاداش، ۱۵-۲۱، تهران: نگاه معاصر.
11. کانت، ایمانوئل(۱۳۹۴)، بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق، ترجمه حمید عنایت و علی قیصری، تهران: خوارزمی، چاپ سوم.
12. لنکستر، لین.و(۱۳۸۸)، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه علی رامین، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، جلد سوم.
13. میراحمدی، منصور(۱۳۸۰)، مفهوم آزادی از دیدگاه قرآن، علوم سیاسی، شماره ۱۵، صص ۱۰۹-۱۲۲.
14. میل، جان استوارت(۱۳۹۵)، رساله درباره آزادی، ترجمه جواد شیخالاسلامی، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، چاپ ششم.
15. هگل، ویلهلم(۱۳۶۸)، خدایگان و بنده، ترجمه حمید عنایت، تهران: خوارزمی، چاپ چهارم.