تحلیل عنصر زبانی «پیرنگ» در داستان حضرت موسی(ع) در سوره قصص (مقاله)
چکیده
یکی از شاخصترین خصوصیتهای قرآن کریم، خلق تصاویر هنرمندانه و خلاقانه بهوسیله کلام است؛ زیرا این کتاب آسمانی با استفاده از عناصر و فنون هنری و بصری و بلاغی، همواره درصدد تبدیل کلمات بیجان به تصاویر متحرک و زنده در ذهن شنونده است. تحقیق حاضر با روش گردآوری کتابخانهای و روش پردازش توصیفی و با تکیه بر عنصر زبان بصری پیرنگ، به تحلیل آیات سوره «قصص» در داستان حضرت موسی(ع) پرداخته و خوانش و تحلیلِ بصری از آیات ارائه داده است و هدف اصلی آن، تسهیل بهتر فهم آیات این سوره بهوسیله بصریسازی و تبدیل دادههای کلامی و ارائه آن با دادههای بصری است. بر اساس یافتههای تحقیق، عنصر زبانی پیرنگ سوره «قصص» در بیان داستان حضرت موسی(ع) عبارت است از: 1. به قلاب انداختن مخاطب با حروف رمزآلود مقطعه و نمود کلی آن؛ 2. ایجاد كنتراست (تضاد) با معرفی دو شخصیت مثبت و منفی در موضوع داستان؛ 3. معرفی شخصیت منفی فرعون و فضاسازی محیط آن عصر؛ 4. یادآوری نتیجه نزاع دو طرف و دلیل ترس فرعون.
کلمات كليدي
سوره قصص، تفسیر زیباشناختی قرآن، قرآن و هنر، زبان بصری، آیات قصص، داستان حضرت موسی(ع).
مقدمه
یکی از برجستهترین ویژگیهای قرآن کریم، تصویر آفرینی هنرمندانه و خلاقانه بهواسطه کلام است، این کتاب آسمانی با استفاده از عناصر زبان بصری همواره درصدد تبدیل کلمات بیجان به تصاویر متحرک و زنده در ذهن شنونده است، نظیر عنصر کنتراست(تضاد) که در زبان بصری توجه مخاطبان را جلب میکند و به معنا اهمیت و استحکام میبخشد و یا عنصر ریتم و تکرار که در زبان بصری بهواسطه آن، تداوم و توالی ایجاد میشود. این گونه عناصر در قرآن کریم، به ویژه در آیات داستانی، به وفور استفاده شده است، از این رو سوره «قصص» برای نوشتن آن انتخاب شده است. دلیل نامگذاری این سوره به نام «قصص»، پرداختن به داستانهای مربوط به برخی از پیامبران است؛ داستان تولد حضرت موسی(ع) ازدواج او با دختر شعیب(ع) مبارزه حضرت موسی(ع) با فرعون، داستان قارون و بهانههای مشرکان و یهودیان مکه برای ایمان نیاوردن به پیامبر اکرم(ص) و... . بر پایه آنچه گذشت، این تحقیق تلاش میکند تا با تکیه بر زبان بصری، از برخی آیات سوره «قصص» را خوانش و تحلیلِ بصری ارائه دهد. این نوع نگرش در تفسیر آیات، میتواند به عنوان سبک تفسیری نوینی ارائه گردد و با دو روش ترتیبی و موضوعی امکانپذیر است. این تحقیق روش ترتیبی را برگزیده که از دو مرحله و گام بهره گرفته است؛ خدای حکیم در قرآن کریم برای ارائه مدالیل و مقاصد خود، همواره از عناصر و فنون هنری، بصری و بلاغی استفاده کرده است که در گام نخست با نگاه ساختاری و هندسی به چینش کلمات و آیات و با جمعآوری و تحلیل عناصر و فنون مذکور که در آیات سوره «قصص» از آن یاد شده است، میتوان به نکات بلاغی و حال و احوال روحی و روانی و فضا و جوّ آیات الاهی و همچنین تصاویر هنری که در ذهن مخاطبانِ قرآن نقش میبندد و در عواطف آنها تأثیر میگذارد دست یافت. در گام دوم با مطالعه محل و سبب نزول آیات و نحوه نگرش، زیست و پوشش مردمان آن دوران، میتوان جهت عمومیسازی فهم این آیات، به بصریسازی آن به وسیله هنرمندان پرداخته شود. بصریسازی به معنای انتقال اطلاعات به زبان ساده و فهمپذیر برای توده عموم است که به کمک تصویر با روشهایی همچون اینفوگرافی، تصویرسازی، نقاشی، عکاسی، انمیشن و فیلم و... پدید میآید. در واقع قرآن کریم کتابی است از سوی خدای حکیم که به زبان عربی بر پیامبر اکرم(ص) نازل شده است، آنچه که تاکنون برای عمومیسازی فهم آیات الاهی انجام شده است، ترجمه قرآن به زبانهای مختلف دنیاست؛ اما با تغییر نگرش آدمیان در دریافت اطلاعات و گسترش وسایل ارتباطی جمعی و احیای دوباره زبان بصری و تصویرسازی و نیز استفاده رسانهها از زبان تصویر به عنوان عامل گسترش مفاهیم و معانی؛ تحولی بزرگ در عمومیسازی و انتقال مفاهیم ایجاد کرده است، بر این اساس، ضروری است که مفسران قرآن نیز جهت عمومیسازی فهم معانی والای قرآنی از عناصر و فنون هنری، بصری و بلاغی در تفسیر آیات قرآن استفاده کنند تا در نتیجه به بصریسازی آن توسط هنرمندان پرداخته شود. 2- بدنه مقاله
مفاهیم و تعاریف تحقیق
هدف این نوشتار، آشنایی با مفاهیم و تعاریف کلیدواژههای در عنوان مقاله است: أ. زبان بصری در لغت، بصر به معنای دیدار(راغب اصفهانی،1426، 127) و تصویر نیز به معنای صورت قرار دادنِ چیزی و نقش کردن آمده است. (دهخدا، 1373، 4، 5933) در اصطلاح، زبان بصری به سامانههای ارتباط و انتقال مفاهیم به صورت تصویر گفته میشود که این ارتباط به واسطه عناصر بصری و قابل مشاهده مانند اشکال هندسی و عناصر کیفی و ادراکی مانند کنتراست(تضاد) و تعادل پدید میآید؛ در واقع تصویری که یک ایده را نمایش میدهد و با مخاطبان ارتباط برقرار میکند، استفاده از زبان بصری را پیش فرض گرفته است. به دیگر سخن، همانگونه که مردم میتوانند تفکر خود را بهصورت «کلامی» ارائه دهند، میتوانند به آن «تجسم» نیز ببخشند؛ نمودار، نقشه و نقاشی همگی نمونههایی از کاربرد زبان بصری هستند. دیدن بخش جداییناپذیری از جریان ارتباط میان انسانهاست، کالب کاتگنو در کتاب به سوی فرهنگ بصری درباره ماهیت حس باصره مینویسد: «هر چه همه ما سهل و طبیعی میبینیم؛ ولی فرهنگ و تمدن خاص مربوط به دیدن و تصویر هنوز به وجود نیامده است. عمل دیدن سریع انجام میشود و همه چیز را به صورتی جامع از نظر میگذراند، هم آنالیتیک یا تحلیلی است و هم در عین حال سنتتیک یا ترکیبی است. حس بینایی هنگام فعالیت به انرژی ناچیزی احتیاج دارد و تقریبا با سرعت نور حرکت میکند و در همان حال به ذهنمان اجازه دریافت و ضبط بینهایت خبر را در زمانی کوتاهتر از ثانیه میدهد... با بینایی بینهایتها یکباره به ما ارزانی میشود، صفت بینایی غنا و سرشاری است.» (ا.داندیس، 1400، 18) رغبت زیاد انسانها نسبت به یک پیام دیداری آشکار است، زیرا آدمیان به علتهای گوناگون همواره میخواهند دانش خود را با شواهد بصری و دیداری تقویت کنند. مهمترین دلیل برای این تمایل همان صریح و مستقیم بودن تصاویر یا پیامهای دیداری و در نتیجه نزدیکی و الفت آنها با تجربیات واقعی است؛ زیرا تصویر هر شئ نزدیکترین چیز به واقعیت آن است و به تجربه مستقیم انسانها از اشیا شباهت دارد. (ا.داندیس، 1400، 19)
ب. زبان قرآن امروزه زبانشناسی قرآن از مهمترین گرایشهای رشته علوم قرآن است که مفاهیم و آموزههای این کتاب آسمانی را از جنبههای مختلف زبانی تحقیق میکند. در باب زبان قرآن و اینکه به عنوان یک کتاب هدایتگر با چه بیان و زبانی با بشر سخن گفته، آراء مختلفی در کتابهای گوناگون موجود است؛ مانند زبان فطرت، زبان نمادین، زبان اعجاز گونه، زبان عرف عام و یا خاص، زبان عقلا و.... در این میان، مفسر گرانقدر، علامه طباطبایی(ره) دیدگاه زبان ترکیبی قرآن را برگزیده است. وی معتقد است: همانگونه که دین شامل ابعاد گوناگونی است، در متون دینی نیز از زبانهای مختلف برای ارئه مقاصد واهداف خود استفاده شده است. بر این اساس، میتوان گفت: از مهمترین و بحث انگیزترین زبان در قرآن که در این عصر از اهمیت والایی برخوردار محسوب میشود، زبان بصری یا به عبارتی دلالت بصری قرآن است؛ زیرا قرآن کریم برای ارائه اهداف و مقاصد خود از زبان و عناصر بصری و بلاغی خاصی استفاده کرده است. خدای حکیم بهواسطه این عناصر، مخاطبان خود را به اصطلاح هنری، به قلاب خود انداخته و توجه و انگیزه آنان را نسبت به مطالب عبرت آموز قرآن جلب کرده و در نتیجه با مجسمسازی آیات، ذهن مخاطبان خود را به اهداف خود راهنمایی نموده است. در واقع بهواسطه این نوع نگرش در آیات قرآن، میتوان به نکات بلاغی و حال و احوال روحی و روانی و فضا و جوّ آیات الاهی دست یافت. همچنین تصاویر هنری را فهم کرد که در ذهن مخاطبانِ قرآن نقش میبندد و در عواطف آنها اثر میگذارد. در نتیجه این امر در بصریسازی آیات قرآن و انتقال مفاهیم و معانی والای آن بهصورت بصری و دیداری حائز اهمیت است. ج. سوره قصص این سوره، هشتاد و هشت آیه و بیست و هشتمین سوره و از سورههای مکی قرآن است (طبرسی، 1426، 2، 729) و در ترتیب نزول، چهل و نهمین سورهای است که بر پیامبر اکرم(ص) نازل شده است. دلیل نامگذاری این سوره به نام «قصص»، پرداختن به داستانهای مربوط به برخی از پیامبران بخصوص داستان حضرت موسی(ع) است. (خرمشاهی،1377، 1245) هدف سوره قصص بشارت غلبه مؤمنان بر مشرکان است؛ در واقع مقصود مؤمنانى است که در سرزمین مکه قبل از هجرت به سرزمین مدینه، شمار اندکی بودند و مشرکان مکه آنان را خفیف و بی ارزش حساب میکردند؛ مردمانی که در این سرزمین و بین این مشرکان، در خفیفترین شرایط زندگی کرده و فتنهها و آشوبهای سختى را تحمل میکردند. پس خداوند متعال در این سوره به آن مؤمنان بشارت میدهد که در آیندهای نزدیک بر آنان منت گذاشته و آنان را از رهبران این قوم قرارشان خواهد داد و آنان را جانشین مشرکان زورگو خواهد کرد و در این سرزمین ساکنشان کرده و به مشرکان زورگو آنچه را که از آن هرسناک بودند نشان خواهد داد. به همین خاطر ، براى مؤمنان مکه این بخش از داستان حضرت موسى(ع) و فرعون را یادآوری میکند که آن حضرت را در موقعیتی خلق کرد که فرعون در رأس قدرت بود و بنى اسرائیل را خوار و خفیف کرده بود؛ بطوری که پسرانشان را کشته و دخترانشان را زنده میگذاشت. بله خداوند حضرت موسى(ع) را در چنین موقعیتی خلق کرد و مهمتر آنکه او را در دامن دشمنش یعنى فرعون تربیت کرد تا زمانی که به حد بلوغ برسد، آنگاه آن حضرت را از شرّ فرعون نجات داده و به طرف سرزمین مدین راهیاش کرد و پس از مدتى به عنوان رسالت دوباره به سوى فرعونیان بازگرداند، با معجزاتى آشکار تا آنکه فرعون و لشکریانش تا آخرین نفر را غرق کرده و بنى اسرائیل را وارث آنان نمود و تورات را بر حضرت موسى(ع) نازل فرمود تا هدایت و بصیرت براى مؤمنان باشد و عین همین سنت را در میان مؤمنان به اسلام جارى خواهد کرد، آنان را به ملک و عزت و سلطنت خواهد رسانید و رسول اکرم(ص) را دوباره به وطن خود باز خواهد گردانید. (طباطبایی، 16، 5) از سوی دیگر مطالعه کلیت و ساختار سوره یا هر متنی به هدف بصریسازی آن، نخستین گامی است که یک مفسر یا متنپژوه باید به آن اهمیت ویژه دهد؛ زیرا تجسم وتصور کردنِ عبارت کلی از توانایی ما در شکل بخشیدن به تصاویر ذهنی است. همچنین مطالعه متن و بهدست آوردن ساختار و کلیت آن، تصاویری کلی در ذهن مخاطبان ایجاد میکند که برای کشف و بهدست آوردن عناصر داستانی، بصری و بلاغی که در متون ادبی از آن استفاده میشود، بسیار مفید و حائز اهمیت است.(بستانی، تفسیر البنائی، 1380، 1، 8) همانگونه که آرتور کستلر در کتاب قانونهای خلاقیت مینویسد: «با رشد تدریجی قوای سمبل ساز و انتزاعی کننده ذهن، فکر کردن به وسیله مفاهیم کلی پدید میآید که منشأ آن تفکر به وسیله تصویر بوده است.» (ا.داندیس، 1400، 27) همچنین سروده عطار نیشابوری در وصف کلیت، خالی از لطف نیست: هرک کل شد جزو را با او چکار***وانک جان شد عضو را با او چکار گر تو هستی مرد کلی، کل ببین***کل طلب، کل باش، کل شو، کل گزین(عطار، منطق الطیر، حکایت طاووس) بر پایه آنچه گذشت، هنگام مطالعه و بررسی کلیت و ساختار سوره «قصص»، میتوان دریافت که این سوره در دو بخش اصلی خود یعنی داستان حضرت موسی(ع) و مسائل عصر پیامبر اکرم(ص) و در ادامه با قصه کوتاه قارون روایت شده است؛ بهطوری که ارتباط هنری و بلاغیِ سنجیدهای میان این دو بخش اصلی وجود دارد. این سوره در ابتدا با عنصر داستانی شروع میشود، در حالی که غالب سورههای قرآن، با نثر غیر داستانی آغاز میشوند و داستان را عنصر روشنگر مطالبی قرار میدهند که در سوره هدف گذاری شده است؛ امّا سوره «قصص» یا سورههای مانند «یوسف» و «نوح» با عنصر داستانی شروع میشوند و خود داستان، هدف فکری اصلی سوره قرار میگیرد و وسیلهای برای رسیدن به هدفهای فکری دیگر نیست. (بستانی، تفسیر البنائی، 1380، 3، 361) همچنین ساختار ریتمیک داستان حضرت موسی(ع) نیز قابل توجه است که از تولد تا پیروزی وی، ریتمیک و به ترتیب زمانی، روایت شده است. (بستانی، قصص القران، 1383، 2، 129) خدای والا در بخش دوم با یادآوری سه عنصر بصری و قابل مشاهده همچون؛ سمت غربی، کوه طور و اهل مدین، میان داستان حضرت موسی(ع) و مسائل دوران پیامبر اکرم (ع) ارتباط برقرار کرده و عدم حضور پیامبر اکرم(ص) در آن جریانها را، دلیل بر اعتبار و حقانیت این متن مقدس قرار داده و در ادامه با به تصویر کشیدن ایمان برخی از اهل کتاب، ارتباط میان بخش اول و دوم این سوره تقویت کرده و با پاسخ به بهانههای مشرکان، آنان را جهت ضرورت ایمان به پیامبر اکرم(ص) متقاعد و ترغیب کرده است. (بستانی، تفسیر البنائی، 1380، 3، 371) در پایان، به سبب عدم پیروی مشرکان از پیامبر اکرم(ص) داستان قارون و فرو رفتنش در زمین را مجسم ساخته است؛(طباطبائی، 16، 7) چهبسا انتخاب شخصیت منفی قارون در قسمت پایانِ سوره که از قوم حضرت موسی(ع) بود جهت برقراری ارتباط و تجانس با داستان حضرت موسی(ع) است که در بخش نخست سوره «قصص» از آن یاد شده است. (بستانی، قصص القران، 1383، 2، 161) از سوی دیگر، گویا خدای حکیم با روایت داستان حضرت موسی(ع) در ابتدا و قصه قارون در پایان این سوره، نکته کانونی در وسطِ سوره ایجاد کرده است که مخاطبان قرآن را به مسائل دوران پیامبر اکرم(ص) هدایت میکند. نتیجه آنکه خدای حکیم، در ابتدا با روایت داستان موسی(ع) امید پیروزی را در قلب مسلمانان جای داده، سپس به مسائل و دغدغههای آن دوران پرداخته است. در انتها نیز به منظور عدم پیروی مشرکان از پیامبر اکرم(ص) داستان قارون و فرو رفتنش در زمین را برایشان مجسم ساخته و در نتیجه غلبه مستضعفان بر مستکبران و عدم پایداری ظلم را به مخاطبان قرآن القا کرده است. طرح مسأله: به هر روی، خدای حکیم در شش آیه نخست سوره «قصص» با استفاده از عنصر پیرنگ، تصویری کامل از کلیات داستانِ حضرت موسی(ع) در ذهن مخاطبان قرآن ایجاد کرده است تا خواننده آگاهانه وارد داستان شود. پیرنگ یا طرح داستان به معنای نقل اتفاقات داستان با تأکید بر رابطه علیّت است؛ در حقیقت مجموعهای از رویدادهایی است که توسط این رویدادها با شخصیتهای اصلی داستان، فضاسازی و هدف داستان آشنا میشویم. در واقع پیرنگ، ساختار و چارچوب و ترتیب منطقی اتفاقات در یک اثر هنری و ادبی مانند داستان و نمایشنامه است. (انوری، 1388، 1، 522) پیرنگ، ساختار معینی دارد و از قوانین خاصی پیروی میکند تا بتواند خوانندگان را به اثر خود جذب کند؛ معرفی و رشد شخصیتهای اصلی داستان را با سرعتی چشمگیر ارائه میدهد بصورتی که خوانندگان به خواندن بیشتر تشویق میشوند و با پاسخ به سوالات در خواننده حس رضایت بهوجود میآورد. هر چیزی که در پیرنگ جای میگیرد باید یک هدف خاصی داشته باشد و مخاطب داستان خود را در موقعیتی قرار دهد که مجبور به تصمیمیگیری و به سمت نتیجه نهایی داستان سوق داده شود. بر پایه آنچه گذشت، در این شش آیه همانگونه که عنصر پیرنگ ایجاب میکند، مطالب به صورت خلاصهوار ارائه شده است، به گونهای که شخصیتهای اصلی داستان، جو و حال هوای آن دوران و نتیجه نزاع بین حق و باطل، به نظم هنری خاصی مشخص و در نتیجه به مخاطبان این سوره القا شده است. (بستانی، قصص القران، 1383، 2، 130) این امر سبب میشود تا مخاطب آگاهانه وارد داستان شود و این آگاهی در احاطه ذهن به مطالب و اهداف داستان حضرت موسی(ع) و همچنین در جذب مخاطب و تداوم مطالب حائز اهمیت است. (بستانی، قصص القران، 1383، 2، 131)
1. به قلاب انداختن مخاطب با حروف رمزآلود مقطعه و نمود کلی آن
خدای حکیم در دو آیه نخست سوره «قصص» میفرماید: «طسم- تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ» حروف مقطعه یکی از شاخصترین ویژگیهای قرآن کریم است که در دیگر کتابهای آسمانی نمونه ندارد و در آغازِ 29 سوره از قرآن آمده است. این حروف، دارای مفاد هنری و بلاغی هستند که زیبایی خاصی به قرآن میبخشند؛ همانگونه که خداوند در این سوره بهواسطه این حروف رمزآلود ابهام عمدی ایجاد کرده و بهواسطه این عنصر، انگیزه را در مخاطب نسبت به گوش دادن مطالب پیرنگ برانگیخته است. از این جهت، بعضی از مفسران، این حروف را ادات تنبیه دانستهاند، بطوری که علامه طباطبایی(ره) به آن اشاره دارد: «حروف مقطعه به منظور ساكت كردن كفار در ابتداى سورههاى قرآن قرار گرفته، چون مشركين به يكديگر سفارش مىكردند مبادا به قرآن گوش دهيد و هر جا كسى قرآن مىخواند سر و صدا بلند كنيد تا صوت قرآن در بين صوتهاى نامربوط گم شود و گاهى مىشد كه در هنگام شنيدن صوت قرآن سوت مىزدند و بسا مىشد كف مىزدند و بسا مىشد صداهاى دسته جمعى در مىآوردند تا رسول خدا را در خواندن آن دچار اشتباه سازند، لذا خداى تعالى در آغاز بعضى از سورههاى قرآن، اين حروف را نازل كرد تا آن رجالهها را ساكت كند، چون وقتى اين حروف را مىشنيدند به نظرشان عجيب و غريب مىآمد و به آن گوش فرا داده دربارهاش فكر مىكردند و همين اشتغالشان به آن حروف از جار و جنجال بازشان مىداشت و در نتيجه صداى قرآن به گوششان مىرسيد.» (طباطبایی، 18، 7) گفتنی است، این حروف فقط جهت ساکت کردن کفار نبوده، بلکه برای جلب توجه و یا به اصطلاح هنری، «به قلاب انداختن» تمام مخاطبان قرآن در ابتدای برخی از سورهها نازل شده است. از سوی دیگر دیدگاه خود علامه طباطبایی(ره) در این باب نیز خالی از مفاد تفسیری، هنری و بلاغی نیست؛ وی در دیدگاه خود ابتدا به تکرار، اشتراکها و تفاوتهای حروف مقطعه اشاره کرده سپس به نمود کلی این حروف از مضامین سور پرداخته است که گویا این حروف فشرده پیامهای درون مایه ی سوره است. وی در کتاب خود مینویسد: «اگر کمى در سورههایى که حروف مقطعه سرآغاز آنها یکى است مانند الم، المر، طس و حم دقت کنى، خواهى دید که آن سورهها از نظر مضمون نیز بهم شباهت دارند و سیاقشان یکى است، به طورى که شباهت بین آنها در دیگر سورهها دیده نمى شود... با در نظر گرفتن این شباهتها ممکن است آدمى حدس بزند که بین این حروف و مضامین سورههایى که با این حروف آغاز شده ارتباط خاصى باشد، مؤید این حدس آن است که میبینیم سوره اعراف که با «المص» آغاز شده، مطالبى را که در سوره هاى «الم» و سوره «صاد» هست در خود جمع کرده... و چه بسا اگر اهل تحقیق در مشترکات این حروف دقت کنند و مضامین سورههایى را که بعضى از این حروف در ابتداى آنها آمده با یکدیگر مقایسه کنند، رموز بیشتر برایشان کشف شود. اى بسا معناى آن روایتى هم که اهل سنت از على(ع) نقل کردهاند همین باشد و آن روایت بطورى که در مجمع البیان آمده این است که آن جناب فرمود: براى هر کتابى نقاط برجسته و چکیده اى است و چکیده قرآن حروف الفباء است.» (طباطبایی، 18، 8) در نتیجه سورههایی که از حروف مشترکی بهره گرفتند، میتوانند مفسر یکدیگر باشند و از سوی دیگر با قرار دادن این سور کنار یکدیگر و با در نظر گرفتن تکرار و نمود کلی این حروف، میتوان به کلیتهای این سورهها پی برد، زیرا سورههایی که دارای حروف مشترکی هستند، در سیاق و مضامین آن سور نیز شباهتهای چشمگیری قابل مشاهده است که کلیتهای بزرگتر و بیشتری در ذهن مخاطبان قرآن ایجاد میکند و این مسأله، برای یک مفسّر هنرمند و در جهت بصریسازی متن، امری حیاتی است. همانگونه که در بحثهای گذشته نیز به آن اشاره شد، مطالعه متن و بهدست آوردن ساختار و کلیت آن، تصاویری کلی در ذهن مخاطب ایجاد میکند که در بصریسازی متن حائز اهمیت است. خدای والا پس از حروف رمزآلود در طلیعه سوره، در آیه دوم به روشنگر بودن قرآن اشاره کرده و فرمود: «تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ» اين است آيات كتاب آشکار كه راه هدایت را از گمراهى نشان مي دهد يا اينكه خودش ظاهر و روشن است، در واقع این آیه در محل تفسیر آیه قبل قرار گرفته است؛ بدین صورت که این حروف رمزآلود یکی از نشانههای کتاب آشکار است. (طبرسی، 1426، 7، 374) بعضی از مفسران نیز «تِلْكَ» را اشاره به آیات بعدی سوره قصص دانسته اند. (طیب، 1378، 14، 203) در نتیجه، حاصل معنای این دو آیه در ارتباط با عنصر پیرنگ این است که خدای حکیم بهواسطه این حروفِ رمزآلود، ابهام عمدی ایجاد کرده و بهواسطه این عنصر، انگیزه مخاطبان قرآن را نسبت به مطالب پیرنگ تحریک کرده است؛ در واقع باید گفت خداوند با این روش مخاطبان خود را به قلاب خود انداخته و اهمیت این مرحله از آیات را در دید مخاطبان قرآن افزایش داده است.
2. ایجاد كنتراست(تضاد) در موضوع داستان
خدای حکیم در آیه سوم این سوره خطاب به پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «نَتْلُو عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسَى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» باری تعالی برای رساندن اهمیت داستانِ حضرت موسی(ع) ابتدا از کلمه «نَبَإِ» که در لغت به معنای خبری عظیم الشأن است استفاده کرده (طبرسی، 1426، 7، 374) و در ادامه آیه با معرفی دو شخصیت اصلی داستان «مُوسَى وَ فِرْعَوْنَ...» و با قرار دادن شخصیت حضرت موسی(ع) که قهرمان داستان و مظهر حق بود، در مقابل فرعون که شخصیت منفی و مظهر باطل بود، کنتراست(تضاد) ایجاد کرده است. خدای سبحان با استفاده از این عنصر اهمیت داستان را در دید مخاطبان قرآن افزایش داده و توجه آنان را نسبت به مطالب عبرت آموز این داستان جلب کرده و بصورت غیر مستقیم جدال میان حق و باطل را به ذهن مخاطبان این داستان القا کرده است؛ زیرا هنگام استفاده از هر عنصری مانند پیرنگ میتوان بلا فاصله از تحرک کنتراست(تضاد) در کنارش بهصورت نیرویی محرک استفاده کرد. (ا.داندیس، 1400، 144) عنصر كنتراست(تضاد) در زبان بصری بهمعنای تباین است که باعث تهییج و جلب توجه در مخاطب میشود و به پیام نیز اهمیت و تحرکی خاص میبخشد؛ (ا.داندیس، 1400، 136) زیرا هر مفهومی فقط در مقابل ضد خود معنا پیدا میکند، بدون گرما، سرما معنایی ندارد. (ا.داندیس، 1400، 125) کلمه «بِالْحَقِّ» نکته قابل توجه دیگری است که در این آیه مشاهده میشود: خداوند با اینکه در بیان داستانِ حضرت موسی(ع) از زبان اسطورهای استفاده کرده، با این حال به واقعی و حقیقی بودن این داستان اشاره دارد، بر خلاف قصه و اسطورههای که غیر واقعی هستند. (طبرسی، 1426، 7، 374) در نتیجه، حاصل معنای آیه در ارتباط با عنصر پیرنگ این است که خدای والا به معرفی دو شخصیت اصلی داستان پرداخته که در مقابل یکدیگر قرار دارند؛ این تقابل کنتراست(تضاد) ایجاد کرده و توجه ِمخاطبان قرآن را نسبت به موضوع داستان و مطالب پیرنگ جذب کرده است، در ادامه نیز این خبر عظیم و واقعی را برای قوم مؤمنان روایت کرده است؛ زیرا تلاوت این خبرها برای افرادی که ایمان میآورند، میتواند راهنمایی و نور باشد تا در مسیر ایمان به خداوند باشند. (زمخشری، 1430، 793) پس کافران و مشرکان از درجه اعتبار ساقط هستند. (عبدالعظیمی، 1363، 10، 99)
3. معرفی شخصیت منفی فرعون و فضاسازی محیط آن عصر خدای حکیم در آیه چهارم این سوره میفرماید: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» خدای حکیم در این آیه به معرفی شخصیت منفی فرعون پرداخته است؛ همو که در زمین تکبر میورزید و مردمش را تابع خود کرده و پسران آنان را به قتل میرساند. بدین صورت که در عبارت «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا...» کلمه «عَلَا» كنايه از تکبر و جاه طلبی اوست و كلمه «شِيَعًا» جمع شيعه و مراد از آن فرقه است، منظور خداوند از اينكه فرمود: فرعون اهل سرزمين خود را شيعهشيعه كرد، اين است كه آن مردمان را كه مقصود از آنان اهل مصر است، بواسطه تفرقه افكنى میان آنان گروه گروه كرد؛ بدین معنی که عدالت مدنی میان اهل مصر را رعایت نکرد و برخی را که قبطی بودند تقویت کرد و برخی را که از بنی اسرائیل بودند تضعیف کرد، (ثقفی،1398، 4، 173) تا متحد نشوند و نتوانند بر علیه او آشوبی به پا کرده و قيام کنند و امور او را دگرگون کنند. (طباطبایی، 16، 8-7) از عبارت «يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ...» آشکار میشود که فرعون گروهى از مردم را که بنى اسرائيل باشد ضعيف ساخته، پسر بچه هایشان را سر مىبريد و از دخترانشان میگذشت، برای اینکه كاهنان به او گفته بودند در بنى اسرائيل پسرى به دنیا میآید كه سبب از بین رفتن ملك او خواهد شد؛ همانطور که از سدى نقل شده است؛ فرعون در خواب ديد كه آتشى از بيت المقدس آمد و سرزمین مصر را دربر گرفت. آنگاه قبطيان را سوزاند و بنى اسرائيل را رها كرد. پس از کاهنان و اهل دانش تعبير خواست، آنها در پاسخ گفتند: در اين سرزمين پسری متولد میشود كه هلاكت مصر بهدست اوست. «إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» زیرا فرعون مرد فاسدی بود كه بي گناهان را ميكشت و از گناه کاران بود. (طبرسی، 1426، 7، 374) پس با این بیان میتوان از این آیه جهت خلق شخصیت منفی فرعون استفاده کرد؛ همو که مملو از فساد، تکبر، غرور، تبعیض طلبی، تفرقه افکنی و ترس بود. (بستانی، قصص القران، 1383، 2، 131) نکته قابل توجه دیگری که در این آیه مشاهده میشود به تصوير کشیدن جو و محیطى است که حضرت موسى(ع) در آن به دنیا آمده و تمام آن اسبابى که بنى اسرائیل را محکوم به نابودی میکرد بر او نیز احاطه داشت. خداوند در این آیه حالتی پرتحرک و دلهره آور ایجاد کرده و در نتیجه تصویری از ظلم و بچه کشی و خونریزی به ذهن مخاطبان این داستان القا کرده است؛ زیرا حضرت موسى(ع) را در موقعیتی آفرید که فرعون در رأس قدرت بود و بنى اسرائیل را خوار و ظلیل کرده بود بطوری که پسرانشان را سر میبرید و دخترانشان را رها میکرد. (طباطبایی، 16، 8) حاصل معناى این آيه در ارتباط با عنصر پیرنگ این است که خداوند یکی از شخصیتهای اصلی داستان را معرفی کرده و همچنین به جو و حال و هوای آن دوران پرداخته و حالتی پرتحرک و دلهره آور و خون ریزی در ذهن مخاطبان قرآن ایجاد کرده است؛ بدین صورت كه فرعون در زمينی متعلق به حق تعالی است متکبر شد، و با گسترش قدرت و سلطنت در میان مردمان سرزمین خود و از طریق ایجاد تفرقه در ميان آنان، مردمان را گروه گروه كرد، تا يك دل نشوند و نتوانند در مقابل قدرت شورش كنند. (طباطبایی، 16، 8)
4. یادآوری نتیجه نزاع دو طرف و دلیل ترس فرعون خدای حکیم در آیات پنجم و ششم این سوره میفرماید: «وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ- وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ» در این مرحله از آیات، همانگونه که عنصر پیرنگ ایجاب میکند، نتیجه نزاع بین حق و باطل را به تصویر کشیده و در ادامه حالتی مملو از امید و پیروزی به ذهن مخاطبان این داستان القا کرده است، بدین صورت که در عبارت «وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ...» كلمه «مَنَّ» به معناى نعمت گرانبار است، شخصی بر شخصی منت نهاد معنايش اين است كه به او نعمت گرانباری داد، بدین معنا که خداوند منت نهاده و پیروزی را از آن حضرت موسی(ع) و قومش خواهد کرد. «وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ» و آنها را پيشوايان خير و رهبران حقيقی و وارثان مصر قرار خواهد داد.(طباطبایی، 16، 8) «وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ...» تمكين ضعفا در زمين به اين معنی است كه جايگاهی به آنان دهد كه صاحب آنجا باشند، بدین معنی که اراده خداوند بر اين است كه بنى اسرائيل را در سرزمين مصر قدرت دهد و همه امكانات را در اختيار آنان قرار دهد. (طباطبایی، 16، 9) «وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ» خداوند در این قسمت از آیه حالت داستان را تغییر داده و حالتی پرتحرک و دلهره آور ومملو از ترس برای فرعونیان ایجاد کرده و در نتیجه آن را به مخاطبان این داستان نیز القا کرده است؛ زیرا به فرعون و هامان و سپاهیانشان چیزی را نشان میدهد که از آن هراسناک و در حذر بودند، چون فرعون و هامان و سپاهیانشان از رها کردن ملک و قدرت هراسناک و در حذر بودند. (بستانی، قصص القران، 1383، 2، 130) جمعبندی در نتیجه حاصل معنای این آیات در ارتباط با عنصر پیرنگ این است؛ محیطی كه خداوند حضرت موسى (ع) را در آن رشد داد، جو علوّ فرعون در زمين و تفرقه افكنى وى در ميان اهل مصر و استضعاف بنى اسرائيل بود، استضعافى كه به كلى نابودشان مىكرد، در حالى كه خداوند میخواست بر همان ضعيف شدگان از هر جهت، نعمتى ببخشد كه از سنگينى آن گرانبار شوند، به اين كه میخواست آنان را حاکم كند، تا ديگران به ايشان اقتدا كنند و در نتيجه پرچمدار ديگران باشند، در حالى كه سالها تابع فرعونیان بودند و نيز میخواست آنان را وارث آنان در زمين كند، بعد از آنكه زمين در دست فرعونیان بود و میخواست تا در زمين مكنتشان دهد، به اينكه قسمتى از زمين را ملك آنان كند، تا در آن استقرار يابند و صاحب آنجا باشند، بعد از آنكه در زمين هيچ جايى نداشتند، جز همان جايى كه فرعون مىخواست آنان را در آنجا مستقر كند و میخواست تا به فرعون پادشاه مصر و هامان وزيرش و لشكريان آن دو، آن عاقبت را نشان دهد كه از آن بيمناك بودند و آن اين بود كه روزى بنى اسرائيل بر آنان پیروز شوند و ملك و سلطنت و مال و ثروت آنان را از دستشان بگيرند. (طباطبایی، 16، 9) نکته قابل توجهی که در این بخش از آیات مشاهده میشود استفاده از عنصر کنتراست(تضاد) است، زیرا خداوند در ابتدا از ظلم و بچه کشی و خونریزی فرعون سخن گفته سپس درباره پیروزی مؤمنان بر فرعونیان و تمکین ضعفا در زمین و در ادامه درباره از دست رفتن ملک فرعونیان سخن گفته است؛ غرض از جمع کردن دو چیز متضاد یعنی پیروزی مؤمنان و شکست فرعونیان در پیرنگ، استحکام در معناست تا در نتیجه اهمیت مطلب را در دید مخاطبان داستان افزایش دهد و پیروزی حق بر باطل را به صورت به ناخودآگاه مخاطبان القا کند.
نتیجهگیری
خدای حکیم در شش آیه نخست سوره «قصص» با استفاده از عنصر پیرنگ، تصویری کامل از کلیات داستانِ حضرت موسی(ع) در ذهن مخاطبان قرآن ایجاد کرده است تا خواننده آگاهانه وارد داستان شود. پیرنگ مجموعهای از رویدادهایی است که توسط این رویدادها با شخصیتهای اصلی داستان، فضاسازی و هدف داستان آشنا میشویم. خدای حکیم پس از ولادت حضرت موسی(ع) فضایی مملو از آرامی و سکون و اطمینان برای مادر وی ایجاد کرده است، در عین حال فضایی ناآرام و پرتحرک و دلهره آور برای فرعونیان به وجود آورده است؛ به صورتی که این دو حالت به طور عمد در مقابل یکدیگر قرار گرفته و در نتیجه این تضاد به ذهن مخاطبان داستان القا شده است. خدای حکیم در تبیین مرحله رشد و بلوغ حضرت موسی(ع) از عناصرِ پرتحرک و پرتنش و هیجان آور استفاده کرده است. تحرک و هیجان بهعنوان یک عنصر بصری دارای جاذبهای خاص و همچنین تداعی کننده حرکت و دارای حالتی پر انرژی است که در زبان بصری برای ایجاد آن از اشکال مثلی ریز و کنتراستهای شدید و ریتم و... استفاده میشود.
منابع
1. ا.داندیس، دونیس، مبادی سواد بصری، ترجمه مسعود سپهر، سروش، 1400ش، چاپ 59.
2. اصفهانی، راغب، مفردات الفاظ القرآن، منشورات طلیعه النور، 1426ق.
3. انوری، حسن، فرهنگ فشرده سخن، انتشارات سخن، ۱۳۸۸ش، چاپ پنجم.
4. بستانی، محمود، التفسیر البنائی للقرآن الکریم، مجمع البحوث الاسلامیه، 1380ش، چاپ اول.
5. ----------، قصص القرآن الکریم دلالیا و جمالیا، مؤسسه السبطین العالمیه، 1383ش، چاپ دوم.
6. ثقفی تهرانی، محمد، تفسیر روان جاوید، انتشارات برهان، 1398ش، چاپ3
7. حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین، تفسیر اثنی عشری، انتشارات میقات، 1363ش، چاپ1
8. حسينيبهارانچي، سيدمحمد، تفسیر اهل البیت(ع)، انتشارات مطیع، 1393ش
9. حویزی، عبد العلی، تفسیر نور الثقلین، اسماعیلیان، 1415ق
10. خرمشاهی، بهاء الدین، دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی، دوستان-ناهید، ۱۳۷۷ش
11. دهخدا، علی اکبر، فرهنگ لغت دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، 1373ش.
12. زمخشری، محمود بن عمر، تفسیر الکشاف، دار المعرفه، 1430ق، چاپ 3
13. سید رضی، ابو الحسن، نهج البلاغه، ترجمه علی شیروانی، دفتر نشر معارف، 1394ش
14. صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنه، فرهنگ اسلامی، 1410ق
15. طباطبایی، محمدحسین، المیزان في تفسير القرآن، منشورات اسماعیلیان.
16. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، نشر اسلامی، 1426ق، چاپ 4
17. ----------------، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، دار المعرفه، 1408ق، چاپ 2
18. طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلام، 1378ش، چاپ2
19. فخررازی، محمد بن عمر، تفسیر الکبیر، دار احیاء التراث العربی، 1420ق
20. قرائتی، محسن، تفسیر نور، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383ش، چاپ11
21. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، دار الکتاب، 1404ق، ج3
22. کاتنگو، کالب، به سوی فرهنگ بصری، انتشارات Educational Solutions، 1969م
23. کپس، جئورکی، زبان تصویر، انتشارات سروش، 1402ش، چاپ 17
24. کستلر، آرتور، قانونهای خلاقیت، ترجمه عباسعلی کتیرایی ، کتاب آمه، 1393ش
25. ماتئو مستره، مارکوس، داستان گویی با تصویر، نشر نیلفام، 1396ش، چاپ1
26. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار الاحیاء تراث العربی، 1368ش
27. مشهدی، محمد بن محمدرضا، کنز الدقائق و بحر الغرائب، دارالسراج، 1432ق
28. مک کلود، اسکات، هنر کمیک، انتشارات کتاب آبان، 1394ش، چاپ 2
29. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیرنمونه، دار الکتب الاسلامیه، 1374ش
30. نیشابوری، عطار، منطق الطیر، انتشارات سخن، 1392ش
31. گوستاویونگ، کارل، روانشناسی و کیمیاگری، انتشارات جامی، 1402ش، چاپ11
32. هاوزر، آرنولد، تاریخ اجتماعی هنر، انتشارات خوازرمی، 1375ش، چاپ 1
33. بهرام پور، ابوالفضل، ترجمه و شرح واژگان قرآن کریم، نشر آوای قرآن، 1385ش، چاپ2