بررسی و نقد انگاره معلّمان موهوم در اندیشۀ مستشرقان (مقاله)

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

چکیده

دین اسلام و معجزه جاویدش قرآن کریم با توجه به تغییرات شگرفی که بر جهان‌بینی افراد گذارده‌ است، از آغاز تاکنون، کانون توجه جهانیان بوده‌ است؛ اگر‌چه اعجاز، تعبیری قرآنی نیست، اما در قرآن کریم بر معجزه بودن آن اشاراتی رفته ‌است. برخی از معاندان رسول اکرم (ص)، آیات نازله قرآن کریم را سخنی بشری می‌‌‌دانستند و مدعی بودند که این سخنان بر پیامبر، توسط معلمانی املا شده‌ است؛ اما در قرآن کریم، با تکیه بر الهی‌بودنِ این سخنان در آیاتی، آوردن مانند آنها ناممکن شمرده شده‌ است؛ ناممکن بودنِ آوردن همانند قرآن، ریشه در عجز و ناتوانیِ همیشگی انسان‌ها در ادوار تاریخی داشته و دارد. استفاده از منابع نه چندان موثق و تلاش‌هایی را که به هر عنوان مستشرقان در جهت شناخت اسلام و قرآن‌شناسی انجام داده‌اند در بنیان دارای تناقضات تاریخی و تفاوت گاه ستبر در بینش و اندیشه مستشرقان و مسلمانان همراه داشته ‌است.

كلمات كليدي

قرآن کریم، اعجاز قرآن، پیامبر اکرم، معّلمان موهوم، خاورشناسان.

مقدمه

پیشینه طرح پندار معلمان موهوم به بلندای طلوع خورشید نبوت است. در سپیده دم مبارکی درظلمات جاهلیت جایی که اسفل فرهنگ و تمدن بشریت بود دریچه وحی از آسمان به زمین گشوده شد و سمع و بصر و فواد را آزمون بیداری فطرت نمود که در این وانفسا بیدار دلان را از کسانی که حواس خویش را در حجابی ظلمانی مستور کرده بودند نمایان کند.لذا آنان که در ژرفای وجودیشان نور حق راه یافته جان دلشان را در زلال وحیانی صیقل دادند و آنان که در پرده ستر، خویش را پوشانیدند مصداق «غیر المغضوب علیهم و الضالین»شدند.کسانیکه به خود بسنده ننمودند بلکه سد هدایتی دیگران شدند.هر آنچه را که از زلال وحی می شنیدند را هر روز در مخزن ناهموارشان به اتهام می بستند و برای دیگران نشخوار می نمودندکه حق را باطل جلوه دهندو حتما این مهم را درک نکرده بودندکه «إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقا» .. از نخستین روزهای نزول وحی عدّه ای همواره در پی یافتن منابع و مصادر محسوسی برای تعالیم پیامبر9بودند. یکی از آنان پسر خاله پیامبر 9 به نام نضر بن حارث بن علقمه بن كلده بن عبد مناف از قبیله بنی عبد الدار و از شجاعان و اشراف قریش بود،که همواره به آزار حضرت می پرداخت. وی در جنگ بدر سردار سپاه مشركین بود.برای تجارت به ایران سفر نمود و چون به مكّه بازگشت به مجالس قریش حضور مییافت و می گفت: محمد داستان عاد و ثمود به شما می گوید و من داستان رستم و اسفندیار دارم، از قصه‏هاى هفت خوان، حكایتها مى‏گفت و به تمسخر مى‏افزود كه من از او شیرین سخن‏ترم و یا اینكه محمد 9از اساطیر الاولین مى‏گوید.( قمی،تفسیرالقمی ج‏2 . ص 111،هواری، هود بن محکم، تفسیر کتاب الله العزیز جلد 3،ص 177،طبری، جامع البیان فى تفسیر القرآن، ج‏18، ص 138) [۱] . آنان وی را به گرمی، می پذیرفتند و سخنان او را گوش می دادند كه این آیه نازل شد: "و من الناس من یشتری لهو الحدیث".(لقمان :31آیة 6)وی را مسلمانان در جنگ بدر اسیر كرده و كشتند، به روایتی دیگر وی در جنگ زخمی شد و از خوردن و آشامیدن خودداری كرد تا بمُرد.( معارف و معاریف، ج 10، ص 152 - 153 و ر.ك: ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص 158.) نضر مى‏خواست كه مردم را از گرد پیامبر بپراکند. این بود كه براى شكست اسلام راهى دیگر اندیشید. از کارهایی که علیه پیامبر انجام هر روز براى پیامبر معلّمى تازه بتراشد. قرآن كریم این تهمت ناروا را در آیاتش نیز مطرح مى‏كند و به آن پاسخى محكم و منطقى مى‏دهد: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یقُولُونَ إِنَّما یعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یلْحِدُونَ إِلَیهِ أَعْجَمِی وَ هذا لِسانٌ عَرَبِی مُبِینٌ‏ (103) «و ما كاملا آگاهیم كه مى‏گویند آن كس كه این قرآن را به او مى‏آموزد بشرى است، زبان آن كس كه این سخن را بدو بندند عجمى (نارسا) ست و این زبانى است عربى روشن». سخن گفتن پیامبر با هر کس که شائبه سواد در او بود بهانه ای موجّه برای شایعه تراشان بود که تعلیم دهندگان واهی را در اذهان بیمار خود بپرورند؛ از طرف دیگر راویان اخبار هم شایعاتی را که بعدها با شاخ و برگی افزون بر افواه به جای مانده بود را در کتابهایشان نقش می زدند. این است كه امروز دهها اسم از این اشخاص حقیقى و مجعول بر سر زبانهاست. نگاهی به تفاسیر چنین موضوعی را به درستی روشن می سازد.( مقاتل بن سلیمان جلد 2،ص 488، تفسیر قمی جلد 1، ص 390، جامع البیان جلد 14، ص 120، الکشف و البیان جلد 6،ص 43) پژوهش حاضر در صدد آن است تا ضمن بررسی سرآغازطرح انگارۀ معلّمان موهوم در طلیعۀ اسلام،از یکسو و درج در کتب تاریخ نگاران این اندیشه را به تحلیل نهاده و با توجه به تکرار این پندار از سوی گروهی ازمستشرقان، مبنا و استدلال آنان در این باره را طرح و به نقد کشد.بر پایۀ اندیشۀ استشراقی،رسول خدا 9، معارف قرآنی را به طور کلی از دو منبع فراگرفته است؛ بخشی را از داشته‌های جغرافیایی، اجتماعی، دینی و فرهنگی جزیرة العرب وام گرفته وبخشی دیگر را از یهود و نصارا و عقاید، آداب و سنن دیگر ملّتها؛ از این رو، مصادر قرآنی به دو گروه «مصادر داخلی» و «مصادر خارجی» تقسیم می‌شوند. در اندیشۀ آنان یکی از مصادیق مصادر خارجی قرآن، معلّمان موهوم هستند. یکی از کسانی که خرافه گویان بیش از همه او را جزء معلمان خیالی رسول خدا 9خوانده اند و این جنجال هم طى قرون پى در پى دامن زده شده «راهب دیر بصرى» است در میان این معلّمان موهوم، این یكى بیشتر مورد استناد قرار گرفته است. به باور خاورشناسان قرآن کتابی نیست که از طریق وحی به پیامبر9نازل شده باشد بلکه با مطالعه کتاب‌های عهد قدیم و ملاقات با مسیحیان و یهودیان و تعلیم منابع از آن‌ها به صورت شفاهی توسط معلّمانی به پیامبر 9املا شده است.

دیدگاه مستشرقان دربارۀ معلّمان پیامبر 9 از جمله مستشرقانی که در این باره به اظهارنظر پرداخته و معلّمانی را برای رسول خدا 9برشمرده‌اند عبارتند از:گلدسیهر، نولدکه، وات، بلاش،¬ مرگلیوث، اسپرینگر. درباور این عده، پیامبر9دانسته‌های خویش را از چند نفر فراگرفته است. در ادامه، نخست به نام این معلّمان موهوم اشاره خواهد شد و سپس با تکیه بر عقل و نقل، اندیشه‌های مطرح، به نقد کشیده خواهد شد: 1.بحیرای راهب :به اعتقاد بعضی از مستشرقان پیامبر ملاقاتهایی بااین راهب داشت و در سفرهایش از او متأثّر شد.منشأ معارف قرآنی پیامبر بعضی از یهودیان و مسیحیان مقیم مکّه بودند. آموزش در راه شام بعضی از خاورشناسان و دانشمندان غیرمسلمان گفته‌اند که پیامبر9قبل از بعثت، سفری به شام داشته و قرآن را از ملاقات با بحیرا و نسطورا از عالمان اهل کتاب اخذ کرده است. گلدزیهر می‌گوید:« محمد هرچه را در برخوردهای سطحی خود در سفرهای بازرگانیش یافته، بدون در نظر گرفتن جوانب آن و بدون هیچ‌گونه ساماندهی، آن را مورد بهره ‌برداری قرار داده است». (گلدزیهر، العقیدة والشریعة فی الاسلام، 18).در جای دیگری از همین کتاب می گوید،« راهبان مسیحی و احبار یهود از استادان و معلمان پیامبر اکرم9بوده اند».(گلدزیهر، العقیدة والشریعة فی الاسلام، 20). بلاشر (Blachere) می‏گوید:تشابهی که در قصص قرآنی با قصص یهودی و مسیحی است، تقویت می‏کند که قرآن، کتاب بشری و متأثّر از عوامل خارجی باشد؛ به ویژه در سوره‏های مکّه که کاملاً واضح است از معارف مسیحیت متأثّر شده است (سالم الحاج، 2002 ص 296). سپرینگر(Sprenger) گمان می‌کند کتاب مقدّس پیش از اسلام به عربی ترجمه شده بود ودر زمان پیامبر9در دسترس اعراب قرار داشت (جواد علی،1970،ج 6،ص681). آنها كه داعیه دانش و پژوهش و بى‏طرفى دارند، مى‏بینیم كه در حساس‏ترین نقطه‏ها، از جعل و تزویر خوددارى نمى‏كنند، و یا حداقل بر رنگ و جلال افسانه‏اى چیزى مى‏افزایند و یا بر روایتى پیرایه‏اى مى‏بندند. مثلا در دیدار رسول خدا با بحیرا، اسپرینگر در آخر یك جمله مى‏افزاید كه ابو طالب محمّد 9را با بحیرا به مكّه فرستاد تا داستان را چنانكه مى‏خواسته از هر جهت جور كرده باشد. و حال آنكه هرگز چنین سخنى در روایتى نیامده است. مونتگمری ‌وات (Montgomery watt)می‌نویسد: کاروان ابوطالب نزدیک صومعه نسطوریان مأوی گرفتند. ایشان ابوطالب و برادرزاده‌اش را مهمان‌نوازی کردند. یکی از راهبان موسوم به سرجیوس که بعضی او را بحیری نامیدند چون با محمد9به صحبت درآمد، از تیزهوشی و قدرت و توان ادراک وی آن هم در این سن و سال متعجب ماند. وقتی کنجکاوی‌ها و موشکافی‌های او را در استفسار ابواب ادیان و مذاهب دید، از دیدار او سخت خوشحال گشت.هر دو مکرر با هم مشغول گفت‌وگو می‌شدند. سعی راهب پیوسته در این جهت مصروف می‌گشت که بطلان دین بت‌پرستی را (که آئین زمان محمّد در مکّه بود) بر وی مبرهن سازد. اکثر مورخان علم به اصول، روح و عادات مذهب عیسوی را که محمد9بعدها بیان می‌کرد، ناشی از مصاحبتش با این کشیش می‌دانند» (نظری، بررسی، شیوه تبلیغات مسیحیت7، 136). تئودور نولدکه (T.Noldeke) در کتاب تاریخ قرآن، پس از اینکه برای قرآن مصادرخارجی در نظر می‌گیرد، می‌نویسد: «پیامبر9 در قصص قرآنی، از معارف مسیحیت و یهودیت متأثّر است که به صورت شفاهی به اعراب منتقل شده بود» (سالم الحاج 2002: 1/295 به نقل ازSidersky.)

نقد اندیشه

یکی از اشکالهای اساسی تحقیقات و بررسیهای مستشرقان در این زمینه آن است که ادعای آنان در این باره از مستندات علمی و تاریخی محکمی برخوردار نیست.چگونه می‌توان اثبات کرد که آن راهب کتاب مقدّس را برای پیامبر9ـآن هم در دوران کودکی ـ کتاب مقدّس را شرح داده یا برخی از آموزه‌های دینی را به او آموخته است! بحیرا، راهب دیر بصرى، نام این شخص «سرجیوس» یا «جورجیوس» یا «سرجیس» مى‏باشد كه در دیرى در «بصرى» در سرزمین شام اقامت داشت و به سبب موقعیتى كه در مسیحیت یافته بود، ملقب به «بحیرا» شده بود كه به معناى مرد دانا است. از این راهب مسیحی (بحیرا) یاد و اثری در تاریخ نمی توان یافت؛ مگر آنچه که مورّخان سیره‌نویس ذکر کرده‌اند و خلاصه‌اش چنین است: پیامبر وقتی دوازده ساله بود با عمویش به مسافرت تجاری رفت. آن دو در این مسافرت به یک عالم مسیحی برخوردند که بحیرا نام داشت. او نبوّت پیامبر را به ابو طالب بشارت داد و از او خواست محمّد را از یهودیان به دور دارد، زیرا هر آنچه که بحیرا درباره محمّد می‌دانست، یهودیان هم می‌دانستند. (طبقات ابن سعد،جلد1،ص 97، سیرت رسول الله، قاضی ابرقوه، ج 1، ص 157) جز این ملاقات که شاید بیش از چند دقیقه یا ساعتی طول نکشید، ملاقات دیگری بین حضرت و بحیرا ثبت نشده است. گذشته از عدم مشاهدۀ قرینه‌ای مسلّم مبنی بر ارتباط علمی رسول خدا9با بحیرا در منابع تاریخی کهن، حال پرسش این است كه در این ملاقات چند دقیقه‌ای، بحیراچه میزان از معارف مسیحیت را می‌توانست به پیامبر آموزش دهد؟ با توجّه به اینکه سنّ پیامبر در آن زمان خیلی کم بود، چقدر می‌توانست به عقاید و آیین دینی مسیحیت مسلّط شود؛ به طوری که سی سال بعد، آنها را به صورت دینی جدید به دیگران ابلاغ کند؟ پاسخ دیگر این است که سفر به شام با همراهی جماعتی بوده است اگر این گروه شاهد تعلیماتی از سوی بحیرا به پیامبر بودند هیچگاه در این مهم سکوت نمی کردند. دیگر اینکه اگر شخص بحیرا دارای چنین آگاهی از معجزه جاوید الهی بود او به مقام نبوت سزاوارتر از پیامبر 9بود. قرآن كریم در برابر این تهمت علاوه بر پاسخى كه پیشتر نقل كردیم، یك پاسخ‏كلى مى‏دهد این پاسخ به گونه‏اى است كه دیگر جاى هیچ‏گونه تردید و بحث باقى نمى‏ماند: «أَمْ یقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِینَ بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ یحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَیفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ[۲] ‏» از این آیه چند مطلب استفاده مى‏شود: 1- قرآن در برابر كسانى كه چنین تهمتهائى را بر پیامبر مى‏زنند تحدى مى‏كند و آنها را به معارضه با سوره‏هاى قرآن مى‏خواند و همه مى‏دانیم كه تاكنون کسی نتوانسته چنین كارى را انجام بدهد. 2- پس از این مبارزه‌طلبى، با روانشناسى خاصى سخن آنها را تحلیل مى‏كند و اظهار مى‏دارد كه چون قرآن فراتر از علم و دانش آنها بود، به تكذیب آن پرداختند. 3- به سابقه این كار در امتهاى گذشته اشاره مى‏كند و یادآور مى‏شود كه همواره كسانى در برابر انبیاء قرار گرفته‏اند و آنها را تكذیب كرده‏اند.

2. ورقةبن نوفل عموی حضرت خدیجه 3: پیامبر پیش از بعثت، پانزده سال کنار او زندگی کرد و به وسیله‌ی او به تمام معارفش دست یافت.(تهامی نقرة،1995،37،صبحی صالح/ شبستری محمود،پژوهش‏هائى درباره قرآن و وحى 63 ).

ورقةبن نوفل در طول تاریخ گروهى از معاندان سعى نموده‌اند با ساختن داستان‌هاى بى‌اساس‌، اصل وحى را زیر سؤال ببرند. از آن جمله داستان ورقة بن نوفل است. وی از عموزادگان خدیجه و فردى با سواد اندک بود و کم و بیش از تاریخ ‌انبیاى گذشته خبر داشت.نمونه هایی از کتب تاریخ درباره ایمان ورقه ذکر شده است «ورقه» پیش از اسلام بر آیین مسیحیت بود (ابن سعد،طبقات کبری،ج 1، ص 153یعقوبی، 1980، ج1،ص298، ابن کثیر، 1963،ج 2،ص238) گویند پس از ظهوراسلام مسلمان شد و پیامبر را ستود (مسعودی، 1346، ج2 ،ص 59، ذهبی، 1990،ج 1،ص268). ابوالحسن برهان الدین بقاعی کتابی درباره‌ی ایمان ورقه نوشته است و احادیثی هم ازپیامبر درباره‌ی مسلمان بودن او در دست هست؛ هر چند به ظاهر پس از آن، بیش از چند سال زنده نماند. در تاریخ آورده اند وقتی خدیجه آنچه را پس از نزول وحی بر پیامبر دیده و شنیده بود، با ورقه در میان گذاشت، ورقه کمی تأمّل کرد و گفت:«قدوس، قدوس! ای خدیجه سوگند به کسی که جان ورقه به دست او است اگر راست بگویی، ناموس اکبر که روزی به سوی موسی می‌آمد، امروز به سوی او آمده است و او پیامبر این مردم است» (طبری، 1903، ج30،ص162، ابن هشام، 1995 ج1،ص 254.) ورقه یك بار هم پیامبر را در کنار کعبه ملاقات کرد و از وقایع پیش آمده پرسید وچون مطّلع شد، گفت: «سوگند به آن که جانم به دست او است، تو پیامبر این مردمی وناموس اکبر که روزی به سوی موسی می‌آمد، امروز به سوی تو روی آورده است. تو راتکذیب می کنند و به توآزار می رسانند و... اگر من آن روز زنده باشم، خدای را یاری می‌کنم» (طبری،تاریخ طبری، 1903، ج2ص206، ابن هشام، 1995، ج1،ص254). نقد اندیشه مجموع ملاقاتهای پیامبر با ورقه که در تاریخ ثبت شده است، بیش تر از سه یا چهارمورد نیست و در هیچ کدام به استفاده پیامبر از ورقه اشاره نشده است؛ منبع این حدیث در کتب تاریخ،احادیثی است که عایشه از پیامبر9نقل کرده است به قدری زیاد است که به هیچ وجه نمی تواند درست باشد! حدیث بعثت از جمله حدیثی است که بخاری و دیگران در کتب صحیح خود نوشته اند.( الجامع بخاری ص 1 حدیث 3(ذیل باب کیفیة بدء الوحی علی رسول الله 9)طبق این حدیث[۳] ، پیامبر 9بعد از همه این حرفها هنوز در امر نبوت و فرشته بعد از آنکه بر وی فرود آمده و درباره قرآن بعد از نزول بر او،شک دارد . از بیم و هراسی که پیدا کرده، نیاز به کسی داشت که او را تشجیع کند. او را از آینده اش خبر دهد که قوم را به راه می آورد. همه اینها جزء محالات به شمار می رود و نسبت آن به رسول خدا 9ممنوع است.(شرف الدین،الاجتهاد فی مقابل النّص، ص421). دیگر اینکه چگونه پیامبرى که مدارج کمال را صعود نمود،از مدت‌ها پیش نوید نبوت را در خود احساس کرد،حقایق بر وى آشکار نشده است؟!چگونه انسانى که چنین تکامل یافته است،در آن موقع ‌حساس،نگران مى‌شود و به خود شک مى‌برد،سپس با تجربه یک زن و پرسش یک‌مرد که اندک سوادى دارد، این نگرانى از وى رفع مى‌شود، قدم او راسخ می شودو دلش از اضطراب خالی می شود؟ ! شیخ صدوق از امام صادق7روایت کرده است که پیامبر9جبرئیل را به توفیق الهی شناخت.(ابن بابویه، التوحید، ص 242)فیض کاشانی درکتاب خود « علم الیقین» سرّ شناخت نبی به وحی را بیان نموده است.(فیض کاشانی،علم الیقین،ج 1، ص 363) تردیدی نیست که محتوای این حدیث، ضلالت و گمراهی است . آیا شایسته پیامبر9است که از حساب فرشته سر در نیاورد ؟ بنابراین، حدیث از لحاظ متن و سند باطل است . کافی است که خواننده بداند که حدیث هم مرسل و بدون سلسله سند است، به دلیل اینکه از اموری خبر می دهد که چند سال قبل از ولادت عایشه روی داده است ؛ زیرا عایشه حداقل چهار سال بعد از بعثت متولد شده است . پس او چه خبری از مبدأ وحی داشت . او کجا در موقع نزول فرشته در غار حرا کنار پیامبر9بود ؟!تا هنگامی که شخصی را که عایشه از او شنیده است بشناسیم و عدالت وی برای ما محرز گردد؛ زیرا منافقین در زمان پیامبر9رو به فزونی گذارده بودند، افرادی در میان ایشان بوده اند که نفاق آنها بر عایشه پوشیده مانده است، بلکه بر خود پیامبر9هم.(وَ مِنْ اَهْلِ الْمَدینَهِ مَرَدُّوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ). [۴] بر اساس آنچه گفتیم سخن مستشرقان هیچ دلیل و حتّی مؤیّدی ندارد. چگونه ممکن است کسی نتواند آنچه را خود آموزش داده است، از وحی الهی (ناموس اکبر) تشخیص بدهد و شخصی چون ورقه به نبوّت پیامبر گواهی دهد؟

سلمان معلّمی دیگر ماسینیون (Louis Massignon)به روایت مفصلی که از ایمان سلمان در مدینه حکایت می کند در کتابش اشاره نموده ولی بادروغگویان قریش هماهنگ شده و می نویسد این آموزش پیامبر به وسیله سلمان از نظر تاریخی بسیار ممکن است!(شریعتی،سلمان پاک،ص 77).

نقد اندیشه این گفته ماسینیون در حالی است که خود او در کتابش می نویسد سلمان پارسی در مدینه حضور پیامبر 9رسید و آیین مقدس را پذیرفت.آنچه که در کتب سیره نویسان آمده نشان می¬دهد که جناب سلمان در پی ماجراهایی که هنگام سفر ایشان به حجاز رخ می دهد و مکری که در حقش می شود اورا به عنوان بنده به یک یهودی به فروش می رسانند؛ این امر در سال چهارم هجری زمانی رخ می¬دهد که نزدیک به100 سوره از قرآن مجید در مکّه بر پیامبر نازل شده بود و در خلال آنها از کتابهای آسمانی و انبیاء سلف سخنها رفته بود؛ پس چگونه سلمان پارسی آنها را به پیامبر آموخت؟ از سوی دیگر ادّعای مطرح از سوی مستشرقان، با سیرۀ سلمان فارسی (ره) در تبعّیت محض از رسول خدا 9سازگاری ندارد. (برای آگاهی بیشتر رک: عاملی، نفس الرحمان في فضائل سلمان) از این گذشته در منابع تاریخی بر این حقیقت تصریح شده که سلمان (ره) به افتخار «مِنّا أهل البیت» از سوی رسول خدا 9نائل شده است. در چنین صورتی امکان آموزش پیامبر 9از سوی سلمان (ره) منتفی است.

ابوعامر، عبدالله بن السلام، عمر، متعلّمان موهوم دیگر از دیگر معلمان موهوم شخصی به نام ابوعامر که اهل کتاب است پس از هجرت، به جهت عدم پذیرش اسلام، به فرموده پیامبر، او را فاسق یعنی کسی که از طاعت خدا و دین حنیف خارج شده خواندند. ( السیرة‌النبویه، ج‌۲، ص‌ ۵۸۵(پس از جنگ بدر، وی همراه با چندین نفر از اهل قبیله‌اش به مکه فرار کرد و مشرکان مکه را همواره به جنگ با پیامبر 9تشویق می‌کرد.( المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۱)ابوعامر، در غزوه احددر سپاهمشرکان حضور داشت و می‌کوشید انصاررا در این غزوه با خود همراه سازد که بی‌نتیجه ماند. (المغازی، ج‌۱، ص‌۲۲۳ )این دشمنی همیشگی وی با خدا و پیامبر، مورد اشاره آیه ۱۰۷ توبه/۹ نیز هست. نقل شده که به پیامبر گفت:با‌ هر قومی که با تو بجنگند، همراه خواهم بود. (روض‌الجنان، ج ۱۰، ص‌ ،۳۴تفسیر قرطبی، ج ۸، ص‌۱۶۳)وی تا سال فتح مکه در آن‌جا به سر برد؛ هنگام فتح مکه به طایف رفت (السیرة‌النبویة، ج۲، ص۵۸۶ ،التبیان، ج۵، ص ۲۹۸) با اسلام آوردن مردم طایف به شام عزیمت کرد و در آن‌جا، تنها و مطروداز وطن (نهم یا دهم هجری) الاستیعاب، ج‌۱، ص‌۴۳۳ )در « قِنَّسرین»مُرد. (تفسیر قرطبی، ج‌۸، ص‌۱۶۳) عبداللَّه بن سلّام بن حارث اسرائیلی[۵] ( ابن عبدالبر، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، ج 3، ص921(، از یهودیانی است که برخی مورّخان، اسلام آوردن او را در سال اوّل هجرت دانسته ‌اند، و برخى دیگر، اسلام وى را دو سال پیش از رحلت پیامبر 9؛ یعنی سال هشتم هجرى، می دانند. [۶] ( ابن حجر عسقلانی، احمد بن على، الإصابة فى تمییز الصحابة ج 4، ص 103( در برخی منابع تفسیری، نزول آیاتی را در شأن عبد الله بن سلام دانسته اند که اشکالات و نقدهایی را از سوی برخی مفسران و مورخان شیعه و اهل سنت به همراه داشته است. عبدالله بن سلّام در تاریخ، شخصیّتی مبهم و تردید آمیز دارد که آن هم به جهت برخی عملکردهای او بوده است؛ مانند حمایت از عثمان، بیعت نکردن با امام علی(ع) و وارد کردن اسرائیلیات در متون تفسیری.از این رو، به نظر مى ‏رسد دربارۀ فضایلی که برای او نقل شده، دست هایی در کار بوده تا او را بزرگ جلوه دهند.به هر حال، آنچه که مورد اتفاق منابع اسلامی است، این است که عبدالله بن سلام به استناد نقل هایى که از تورات یا دیگر آثار یهود، درباره ظهور رسول خدا9در دست داشته، مسلمان شده است؛ اما باید احتمال وجود برخى از اخبار جعلى را دربارۀ او دور ندانست.( ابن اثیر، أبو الحسن على بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 3، ص 161، بیروت، دار الفکر، 1409ق) نقد اندیشه در نقد اندیشه ها یی که متعلمان پیامبر 9را اهل کتاب می دانند بایدگفت یهودیانی که در مدینه ساکن بودند طبق آیات قرآن عزیز را ابن اللّه می دانستند(توبه/30) که این اعتقاد معارض با روح توحید در اسلام است. در جای دیگر یهود به خداوند تهمت بخل را می زنند(مائده/64)و سایر تهمتها که با اساس روح توحید مطلق در اسلام تعارض کامل دارد. یهودیان در برخورد با نبی اسلام حسن توجه نداشته و چون دشمنان با حضرت معامله می کردند. بنابراین چگونه ممکن است چیزی به پیامبر آموخته باشند؟!

Dozy) .Reinhart Pieter Anne) ر.دوزی می گوید: عمر تاثیرات عمیقی حتی در وحی بر پیامبر گذارده است. نقد اندیشه در نقد این اندیشه باید گفت عمر در سالهای اول بعثت همچنان بر شرک خود باقی مانده بود، بنابر گزارش‌های تاریخی، عمر بن خطّاب قبل از اسلام آوردن، مسلمانان را آزار می‌داده است(احمد بن یحیی،انساب الأشراف، ج۱۰، ص۲۸۶) و حتّی قصد داشته پیامبر 9 را به قتل برساند؛ امّا به توصیه خواهر تازه‌مسلمانش پس از تلاوت آیاتی از سوره طه به اسلام گرویده است.( ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۳، صص ۲۶۷-۲۶۸؛ محمّد بن اسحاق، سیره ا بن اسحاق، ج۲، ص۱۶۰؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۱۸۱. احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۸۷ و 288.) بر اساس منابع، عمر پس از ۴۵ مرد و ۲۱ زن، در سال ششم یا نهم بعثت مسلمان شد.( مسعودی، مروج الذّهب، ، ج۱، ص۲۹۹؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۶۹؛طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۷۰. ) با این اوصاف آیا عمر می تواند در نزول وحی و شخص پیامبر 9موثر باشد؟!

جابربن عبداللّه انصاری،یاسر و صهیب رومی دیوید ساموئل مرگلیوث)(D.S.Morgoliouth )مى‏گوید[۷] :جابر بن عبد اللّه با دوستش یاسرکه هر دو یهودی بودند در مکه تجارت می کردند و چون اهل کتاب بودند و تورات می¬خواندند پیامبر9 تحت تاثیر قرار گرفت.ضمن اینکه مرگلیوث جزیی از قرآن را خاص مسیحیت می داند که پیامبر از صهیب رومی فرا گرفته است.

نقد اندیشه جابر صحابی و از مُکْثِرینِ حدیث . جدّ وی، عمروبن حرام بن کعب بن غَنْم بود و نسبتش به خَزرج می رسید. (ابن سعد،طبقات الکبری، ج 3، قسم 2، ص 104ـ105؛ ابن عساکر، ج 11، ص 208). پدرِ جابر پیش از هجرت پیامبر اکرم9 به یثرب، مسلمان شد و در بیعت عَقَبة دوم با رسول خدا پیمان بست و جزو دوازده نقیبی شد که پیامبر آنان را به نمایندگی قبایلشان بر گزید. وی در غزوة بدر حضور داشت و در غزوة اُحُد به شهادت رسید (بلاذری، ج 1، ص 286؛ ابن عساکر، ج 11، ص 208، 211؛ قس ابن حَبّان، ص 30 که از حضور عبداللّه و فرزندش جابر در بیعتِ عقبة اول و دوم سخن گفته است ). کنیة جابر، به سبب نام فرزندانش، در منابع به صورتهای گوناگون آمده، اما از میان آنها کنیة ابوعبداللّه صحیح تر دانسته شده است (ابن عبدالبَرّ، 1412، ج 1، ص 220؛ ابن اثیر، 1417، ج 1، ص 377.) اولین آگاهی از زندگی جابر، حضور او با پدرش در بیعت عقبة دوم در سال سیزدهم بعثت است . وی کم سال ترین ناظرِ بیعت اوسیان و خزرجیان با پیامبر9بود. (ابن قُتَیبَه، ص 307؛ ذهبی، ج 3، ص 192). پس از هجرت پیامبر اکرم 9از مکه به مدینه، جابر از جوانانی بود که در بیشتر غزوه¬ها و سریّه¬ها حضور داشت. فقط درغزوة بدر و احد غایب بود. (ابن قتیبه، همانجا). از سوی دیگردر گزارشهایی، او را بدری گفته¬اند و از خود او نقل شده که در غزوة بدر آب رسان بوده است. (ابن عساکر، ج 11، ص 216ـ 217). واقدی حضور جابر در جنگ بدر را رد کرده و گزارشهای آن را خطای راویان عراقی دانسته است. ( همان، ج 11، ص 217). عذر حضور نیافتن جابر در این دو غزوه، اطاعت از پدرش بود که او را سرپرست خانوادة پرجمعیت خود کرده بود. (ذهبی، ج 3، ص 191).پس از این بررسی و اینکه مناة بت بزرگ اوس و خزرج (دو قبیله بزرگ مردم مدینه) و اطراف شهر مدینه بود وجابر نوجوانی بیش نبود چطور ممکن است خود آمورگار دیگری باشد؟ این چگونه معلمى مى‏توانسته باشد كه ناگهان این چنین واله و مؤمن به متعلّم خود گرویده. كسى كه خود الهام بخش دیگرى بوده به یك لحظه مؤمن و معتقد به این ملهم خود مى‏شود! پس اسلام آوزدن او دلیلش فقط اعجاز قرآن كریم مى‏تواند باشد و بس، و ایمان بدان كه قرآن بر رسول خدا نازل شده است.

یاسر یاسر از اعراب عنسی مذجحی قحطانی یمن بود که همراه دو برادرش «حارث‏» و «مالک‏» از یمن به مکه راه افتاد تا برادر چهارمش را که بر اثر قحطی و خشکسالی و فساد اوضاع حکومت‌یمن، آواره شده بود، پیدا کند.پس از آن که سه برادر از پیدا کردن برادر گمشده‏ء خود ناامید شدند، مالک و حارث بازگشتند، ولی یاسر در مکه ماند و با رییس قبیلهء بنی مخزوم - ابی حذیفة بن مغیره - هم‌پیمان شد.( منتهی الآمال، ص 160- 161.)ابو حذیفه - که مرد مهربان و خوش قلبی بود - از یاسر نگهداری می‌کرد و یاسر نیز که از بزرگی و مهربانی ابو حذیفه برخوردار بود، بیش‌ترین وفاداری و پاکی را نسبت‌به او ابراز می‌داشت.ابو حذیفه‏ روزی به فکر هم‌پیمان عنسی خود افتاد تا برای او همسری گزینش کند و او را از تنهایی نجات دهد و نیز امیدوار بود که خداوند فرزند شایسته‌ای به او بدهد؛ بنابراین «سمیه‏» ( بحار الانوار، ج 18، ص 241؛ ریاحین الشریعة، ج 4، ص 353؛ معارف و معاریف، ج 6، ص 334؛ تراجم اعلام النساء، ج 2، ص 215) دختر خیاط را، که بزرگوارترین و پاکدامن‌ترین کنیز وی بود، به ازدواج یاسر درآورد و پس از آن سمیه را نیز آزاد کرد و بناگذاشت که فرزندان این زن و شوهر نیز جزو آزادگان و احرار شناخته شوند. حاصل این ازدواج فرخنده پسری به نام «عمار» شد.هنگامی که پیامبر اکرم 9برگزیده شد و آیین اسلام را به طور ناآشکار وارد مکه نمود، یاسر و خانواده اش روزی که مرکز تبلیغاتی پیامبر 9، خانهء «ارقم‌بن ابی الارقم»بود، اسلام آوردند. زمانی که دشمنان اسلام از ایمان آن‌ها آگاه شدند، در آزار و شکنجهء آنان کوتاهی ننمودند... مشرکان این سه نفر را در گرمترین مواقع مجبور می‌کردند که خانهء خود را ترک کرده، در زیر آفتاب گرم و باد سوزان بیابان به سر ببرند.(صحابی جعفر، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ص 117) ابوجهل در آن گرمای سوزناک خورشید عربستان و بر روی شنزارهای داغ به شکنجهء سمیه، یاسر و عمار پرداخت. آنها سنگ‌های سنگینی روی سینه هر یک از این سه نفر گذاشته و به سختی آن‌ها را شکنجه و آزار می‌دادندابوجهل می‌گفت: یکی از این سه امر موجب رهایی و آسایش شما خواهد بود: 1ـ ناسزاگویی به محمّد. 2ـ بیزاری جستن از او. 3ـ بازگشت به بت های لات و عُزّی. ولی از زبان آن‌ها سخنی جز «الله اکبر » و «لا اله الا الله‏» و بد گفتن به لات و عزی و یاد کردن نام محمد9با احترام چیزی شنیده نمی‌شد.( شریف الدین صدر الدین،عمار یاسر پیشاهنگ اسلام و پرچمدار علی (ع)، ص 71) در نتیجه‏ء این پایداری و بردباری شگفت‌آور، شکنجه‌های ابوجهل بر آن‌ها فزونی می‌گرفت؛ زره‌های آهنین بر بدن‌شان می‌کرد و آن‌ها را در آفتاب سوزان صحرای مکه نگاه می‌داشت.(ریاحین الشریعة، ج 4، ص 353؛ منتهی الآمال، ص 161.) پیامبر اکرم9 برای هم‌دردی و جویاشدن از حال آن‌ها به نزدشان می‌آمد و تا جایی که امکان داشت در کنار آن‌ها می‌نشست و از آنان دلجویی می‌کرد و با رافت و مهربانی می‌گفت: «صبرا یا آل یاسر فان موعدکم الجنة»(منتهی الآمال، ص 161)؛ ای افراد خاندان یاسر شکیبا باشید! موعد شما بهشت است‏. و نیز رو به آسمان می‌کرد و می‌گفت: «خدایا! آل یاسر را بیامرز که من آن چه از عهده‌ام ساخته بود انجام دادم (شریف الدین صدر الدین،عمار یاسر پیشاهنگ اسلام و پرچمدار علی (ع)، ص 72.) روزگار مکه به همین ترتیب با سختی و شدت هر چه تمام‌تر برای تازه مسلمان‌ها از جمله آل یاسر سپری شد تا این که این شکنجه‌ها آن‌قدر تکرار شد که یاسر در آن میان جان سپرد. چگونه می¬توان گفت یاسر که خود در پناه قبیله¬ای دیگر است و سخنان پیامبر9آنچنان در عمق جانش نفوذ دارد که در زیر سخت ترین شکنجه ها تحمل می آورد و حتی شرط رهایی از شکنجه را ولو به زبان نمی آورد متعلّم پیامبر است؟ از طرفی شروط سه گانه مشرکین وشرط سوگند به بت هاو بازگشت به لات و عزی روشن می ¬دارد یاسر از بت پرستان مکه بوده است وتورات نمی¬دانسته که او معلم پیامبر باشد!

صهیب رومی صهیب بن سنان در اصل اهل عراق و از ساکنان دجله نزدیک موصل است، پدر و عمویش از فرمانداران کسری بر سرزمین أبلّه بودند، در یکی از جنگ های روم و اشیران صهیب اسیر رومیان گردید. او را به روم بردند و در آنجا بزرگ شد، از این جهت به او صهیب رومی می گویند و به همین جهت در زبان لکنت داشت نه عرب بود و نه اروپایی، بعضی از افراد قبیله کلب او را با جمعی از بردگان از روم خریداری کردند و در مکه به عبدالله جدعان فروختند، عبدالله او را آزاد ساخت[۸] صهیب و عمار یاسر پس از سی و چند نفر مسلمان شدند.( ابن عبدالبر، ابوعمر یوسف، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج 2، ص 728).در یکی از روزهایی که پیامبر 9با جمعی از مسلمانان در خانه ارقم پنهان بودند، عمار یاسر جلو خانه ارقم منتظر اجازه بود که صهیب هم رسید، عمار پرسید برای چه به اینجا آمدی؟ صهیب گفت: تو برای چه آمده ای؟ عمار گفت: آمده ام تا خدمت رسول خدا 9رسیده و گفتارش را بشنوم، صهیب گفت: مقصود من هم همین است. هر دو وارد شدند. پیامبر 9اسلام را به آنها پیشنهاد کرد و آن دو مسلمان شدند. (همان، ج 2، ص 732 )پس از هجرت پیامبر9به مدینه، صهیب هم به قصد مدینه حرکت کرد. کفار قریش به تعقیب او برخاستند. صهیب که مردی شجاع و نیرومند بودن تیری به چله کمان نهاد و گفت همه مرا می شناسید در تیراندازی مهارت کامل دارم، چنانچه از من دست نکشید آخرین تیری که در ترکشم هست به کار برده، سپس با شمشیر با شما می جنگم؛ علاوه من برای شما سودی ندارم. محل اموالم را به شما نشان می دهم تا آنها را تصرف کنید و از من دست بکشید. آنها به این معامله راضی شدند و برگشتند، او هم به راه خود ادامه داد تا در قبا خود را به پیامبر9رسانید.آیا می توان گفت با چنین جذبه ای که اسلام برایشان داشت و چنین اسلام باشكوهى، از مردى انتظار مى‏رفت كه به پیامبر 9چیزى آموخته باشد!

نص صریح قرآن در رد شبهات

به طور کلی در آیاتی از قران کریم به این اوهام پاسخ های صریح داده شده از جمله در دو سورۀ مکّی نجم (23 در ترتیب نزول) و یونس (51 در ترتیب نزول) نقد و نفی تهمتهای رایج در میان مشرکان مکّه بود که برای قرآن کریم و نیز تعالیم رسول الهی منشأیی بشری قائل بودند. مَا ضَلَّ صَاحِبُکم وَ مَا غَوَى‏ وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْى یوحَی عَلَّمَهُ شدید القُوی‏ (نجم/2ـ5) وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (یونس/15) وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدي إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (شوری/52) در این دو آیه به الهی بودن منشأ وحی و نیز معلّم فرابشری برای آن حضرت 9تصریح شده است.

نتیجه گیری

ازآنچه گذشت می توان نتیجه گرفت که در بحث استشراق حقیقت انکارناپذیر،آن است که رویکرد(Aproach) مستشرقان به متون و منابع دینی با رویکرد مسلمانان تفاوت دارد؛ بر پایۀ اندیشۀ مسلمانان، قرآن منشأیی وحیانی و غیر انسانی دارد؛ از این رو، اندیشه و خواست بشری در آفرینش و تحوّل آن هیچ نقشی نداشته، در حالی که مستشرقان باتکیه بر جهان‌بینی دینی متفاوت، چنین بینشی را باور ندارند از این رو، با متون مقدّسی همچون قرآن همانند آثار مکتوب بشری تعامل دارند. طرح پندار معلّمان موهوم و تکاپو در راستای پشتوانه‌سازی تاریخی برای آن همه و همه در راستای تثبیت این انگارۀ خرافی است. در حالی که گذشته از اسناد و قرائن تاریخی مسلّم و استوار، در خود متن قرآن، دلایلی آشکار و کافی برای نقض بشری بودن منشأ قرآن یافت می‌شود.«مَا ضَلَّ صَاحِبُکم وَ مَا غَوَى‏ وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْى یوحَی عَلَّمَهُ شدید القُوی‏» (نجم/2-5)همچنانکه در آیاتی افترای بحث افسانه یا بشری بودن قرآن از همان روزهای نخست نزول وحی بوده است؛رکن رکین گستره تحقیق و پژوهش مسلمانان بالاخص شیعیان بعد از قرآن مجید روایات اهل بیت علیهم السلام می باشد لذا هر منبع و سندی قابلیت اعتماد و اتکای شایسته را ندارد و این تفاوت شکافی بس عمیق را در حوزه های تاریخ اسلام و قرآن به وجود آورده است. نقدهای کلی وارد بر اندیشۀ مستشرقان بر اساس آنچه ه تشریح شد را می توان اینگونه برشمرد: 1ـ آگاهی ناکافی و نادرست از حقایق تاریخی در متون کهن: بسیاری از استدلالها و تحلیلهای مستشرقان بر اطلاعات نادرست تکیه داشت. در بسیاری از متون کهن و مراجع تاریخی همچون طبقات ابن سعد، التنبیه والإشراف مسعودی، تاریخ طبری و.... شواهد و قرائنی در نقض آشکار اندیشه های مستشرقان به چشم می‌خورد که بدانها اشاره شد. 2ـ نگاه جانبدارانه و تعصّب‌گونۀ برآمده از جهان‌بینی دینی نادرست؛ از اصول مسلّم هر پژوهش واقع گرایانه، دوری از هرگونه جانبداری یا جهت‌گیری ذهنی است. در هر مرحله از پژوهش، پژوهشگر باید تنها و تنها در پی حقیقت باشد و در این زمینه نیز تنها مستندات قوی و اطمینان بخش نتایج و یافته های پژوهش را سازماندهی می کنند نه تخیّل و توهّم ذهنی یا ... 3ـ از آنجا که رسولان و انبیاء، در نظام هدایت الهی مأمور آموزش انسانها هستند و در آیاتی چند از قرآن کریم نیز این حقیقت به عنوان هدف اصلی ارسال آنها یادشده، پذیرش آموزگاران بشری برای آنها با عقل سازگاری ندارد؛ چه در این صورت رسولان و انبیاء خود، وامدار انسانهای دیگرند، پس چگونه می توانند دستگیر انسانها در مسیر هدایت باشند! 4ـ در بسیاری از آیات قران مجید خداوند متعال در برابرکسانی که هر روز بهانه ای می آورند به صراحت پاسخ می دهد. 5ـ در برخی روایات رسیده از رسول خدا (ص) آمده که آن حضرت خود را «معلّم» بشریت معرفی کرده نه فراگیرندۀ دانش از بشر. «إنّما بُعِثتُ مُعلّماً» با توجه به دلالت جملۀ اسمیه بر ثبوت معنا و به‌کارگیری ادات حصر «إنّما» در این روایت، باید گفت، طرح اندیشۀ تعلّم نبوی از دیگر انسانها، خیالی باطل و غیر واقعی است.


پانویس و منابع

  1. طوسی،التبيان فى تفسير القرآن ج‏7،ص472،ابن جوزی،زاد المسير فى علم التفسير ج‏3، ص 313، طبرسی،مجمع البیان فی التفسیر القران جلد 7،ص 253.
  2. سوره يونس، آيات 38- 39.
  3. احادیثی که عایشه از پیغمبر اکرم ( ص) نقل کرده است بقدری زیاد است که به هیچ وجه نمی تواند درست باشد ! از جمله حدیثی است که بخاری و دیگران در کتب صحیح خود نوشته اند که عایشه گفت : اولین مرتبه ای که به پیغمبر (ص) وحی شد، رؤ یای صالحه بود، چون هر خوابی که پیغمبر (ص)می دید مثل صبح صادق روشن بود . سپس به گوشه گیری تمایل پیدا کرد و در(غار حرا) خلوت می کرد . در آنجا بود که فرشته وحی بر وی نازل گردید و گفت : بخوان . پیغمبر گفت : نمی توانم بخوانم . پس مرا گرفت و فشرد، سپس رها کرد و گفت : بخوان ! گفتم نمی توانم بخوانم . باز مرا گرفت و فشار داد و رها کرد وگفت : بخوان به نام خدایت که آفرید . خدایی که انسان را از نطفه آفرید . بخوان که خدایت بزرگ است . پیغمبر (ص) ازآنجا برگشت و سخت مضطرب بود ! بر زوجه اش خدیجه دختر خویلد وارد شد وگفت : مرا بپوشانید، بپوشانیدحضرت را پوشاندند، وقتی جریان را برای خدیجه نقل کرد، فرمود: از سرنوشت خودم هراسانم ! خدیجه گفت : نه، هراسان نباش، تو نسبت به خویشان نیکی می کنی و متوجه همه هستی، ضعیف نواز و بردباری . عایشه گوید: خدیجه پیغمبر اکرم (ص) را نزد پسر عمش (ورقه بن نوفل )برد که نصرانی شده بود و کتاب دینی عبری را می نوشت و قسمتی از انجیل را نوشته بود . وی پیری کهنسال بود که در آخر، نابینا شده بود . او به خدیجه گفت : این همان فرشته ای است که بر موسی نازل شد . کاش در اوان جوانی بودم ؟ ! کاش وقتی که او قوم تو را از بت پرستی بیرون می آورد، من زنده بودم . .
  4. «و از اهل مدينه منافقانى هستند كه به دورويى خو كرده‏اند». توبه/ 101.
  5. ابن عبدالبر، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، تحقیق: بجاوى، على محمد، ج 3، ص 921، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
  6. ابن حجر عسقلانی، احمد بن على، الإصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض، على محمد، ج 4، ص 103، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1415ق؛ العصفری، خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص 19، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1415ق.
  7. ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج 2، ص 418، بیروت، دارالفکر، 1409 / 1989. عالمی دامغانی، محمد علی، پیغمبر و یاران، ج 4، ص 29 و 30، انتشارات بصیرتی، 1386، قم، خیابان ارم.
  8. ابن عبدالبر، ابوعمر یوسف، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج 2، ص 728، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، ط اولی، 1412 / 1992.

قرآن کریم

آیتی، محمدابراهیم،تاریخ پیامبر اسلام،ناشر دانشگاه تهران،1378.

ابن عساکر،علی بن حسن،تاریخ مدینة دمشق،محقق:شیری،علی،ناشر دارالفکر،بیروت،لبنان،1415.جلد 11.

ابن سعد،طبقات الکبری، تحقیق:محمدعبدالقادرعطا، ناشر:دارالکتب العلمیه _بیروت، الطبعة الاولی 1410ه.جلد1.

اعلمی حائری،محمد حسین،تراجم الاعلام النساء،ناشر دموسسه الاعلمی للمطبوعات،بیروت،لبنان،1407،جلد 2.

ابن جوزی عبدالرحمن بن علی،تحقیق :المهدی عبدالرزاق،زاد المسیر فى علم التفسیر،چاپ اول بیروت،ناشر:دارالکتاب العربیه 1422ق،جلد 3.

ابن کثیر اسماعیل بن عمر،تحقیق:شمس الدین محمد حسین،،تفسیر القران العظیم،چاپ اول بیروت،ناشر دار الکتب العلمیه،1419ق.جلد 2.

اجناس جولدتسیهر، العقیده و الشریعه فی الاسلام، محمد یوسف موسی، الطبعه الثانیه، دارالکتب الحدیثه، مصر، 1959.

بدوی /سیدی، دفاع از قرآن در برابر آراى خاورشناسان،مشهد انتشارات آستان قدس 1383 ش.

بلاشر، رژی، درآمدی بر قرآن، ترجمه: دکتر اسدالله مبشری، ارغنون، تهران 1372.

بلاذری،احمد بن یحیی، فتوح البلدان،ناشر دار المکتبة الهلال، بیروت،لبنان،1988.جلد 1.

بلخی مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان،تحقیق :شحاته عبدالله محمود،دار احیاء التراث العربی بیروت چاپ اول،1423ق.جلد2.

تهامی، نقره،سیکولوجیه‌ القصه‌ فی‌ القرآن‌،ناشر الشرکه‌ التونسیه‌، تونس،1353.

ثعلبی نیشابوری ابو اسحاق احمد بن ابراهیم،الکشف و البیان،بیروت دار احیاء التراث العربی،1422 ق.جلد6.

جعفرى، یعقوب،سیرى در علوم قرآن،انتشارات اسوه‏،چاپ تهران، چاپ سوم،‏1382.

دیارى بید گلى‏،محمد تقی، پژوهشى در باب اسرائیلیات در تفاسیر،ناشر:سهروردی،تهران،1383.

ذهبی،محمد بن احمد،السیرةالنبویة،محقق قدسی،حسام الدین،ناشر دار المکتبة و الهلال، بیروت،لبنان،جلد 3.

رامیار،محمود،تاریخ قران،انتشارات امیرکبیر،تهران،1369.

رفیع الدّین اسحق همدانی،سیرت رسول الله، تصحیح دکتر اصغر مهدوی، تهران، خوارزمی.

ساسی سالم الحاج، نقد الخطاب الاستشراقی الظاهرة الاستشراقیه واثرها فی الدراسات الاسلامیه، دارالمدار الاسلامیه، طرابلس، دارالفکر، بیروت و دمشق، 2002.

شریف الدین صدر الدین،عمار یاسر پیشاهنگ و پرچم دار علی (ع)،مترجم غلامرضا سعیدی،انتشارات آیین جعفری،1345.

شرف الدین، عبدالحسین، 1873 -1958م.النص و الاجتهاد،مترجم علی دوانی: قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1375.

صادقی، تقی؛ رویکرد خاورشناسان به قرآن، تهران، فرهنگ گستر، 1379ش.

صحابی جعفر،فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، معاونت آموزش و تحقیقات، تهران 1371.

صبحی،صالح،محمدمجتهدی شبستری،پژوهشهایی درباره قران و وحی،ناشر دفتر نشر فرهنگ سلامی،تهران،چاپ سوم،1374.

طبری،محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابولقاسم پاینده انتشارات اساطیر،1354.

_________،جامع البیان فى تفسیر القرآن،بیروت دار المعرفه ق،1412.جلد18و14.

طوسی، محمد بن حسن،التبیان فی تفسیر القران، موسسه النشرالاسلامی،قم،1413.جلد7.

طبرسی فضل بن حسن،تحقیق:بلاغی محمد جواد،مجمع البیان فی التفسیر القران،چاپ سوم،انتشارات ناصرخسرو تهران،1373.جلد7.

دانشنامه جهان اسلام،بنیاد دائرةالمعارف اسلامی،برگرفته از مقاله «جابر بن عبدالله انصاری،شماره 4295.

قمی،علی بن ابراهیم، تحقیق :موسوی جزایری طیب،تفسیر القمی،قم چاپ سوم،ناشر دارالکتاب،1363 .جلد 1و2.

__________، تحقیق :موسوی جزایری طیب،تفسیر القمی،قم چاپ سوم،ناشر دارالکتاب،1363.جلد

قمی،شیخ عباس،منتهی الامال،ناشر موسسه هجرت،قم، 1378،

محلاتی،شیخ ذبیح الله،ریاحین الشریعه،ناشر دار الکتاب الاسلامیه،تهران،1368،جلد 4.

مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ناشر دار الاحیاءالتراث العربی،بیروت ـ لبنان، 1403.جلد 18.

حمدبن سعد کاتب واقدی،طبقات واقدی،ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی،1374

معرفت،محمدهادی، تاریخ قرآن،اتشارات سمت،1382.

ماسینیون لوییس،سلمان پاک،ترجمه دکتر علی شریعتی،چاپ تهران، 1385.

نظری،مرتضی، شیوه تبلیغات مسیحیت،سازمان تبلیغات اسلامی،1371

هواری،هود بن محکم،تفسیر کتاب الله العزیز،چاپ اول الجزایر،دار البصائر1436ق،جلد3.

یوسف عبد الله محمد عبد البر أبو عمر،الاستیعاب فی معرفة الأصحاب،المحقق: محمد علی البجاوی،لناشر: دار الجیلسنة النشر 1412 –1992.

عالمی دامغانی، محمد علی، پیغمبر و یاران،انتشارات هاد،چاپ: اول، 1379.

A Springer, Foreign words occurring in the Quran, Journal of the Asiatic Society of Bengal 21 (1852).

D.S.Margoliouth.Mohammed and rise of Islam third edition .G.P.Putnam,S SONS Newyorkandlondon.1905.

Muhammad at Meccaby Watt. And published by oxford university press in 195.