بررسی اعجاز ادبی قرآن در آیات متشابه لفظی (بررسی موردی: سوره بقره)

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

چکیده

قرآن، سرچشمه هدایت، راهنمایی و قانون خدایی است، که اصلاح دین و دنیای مردم را بر عهده گرفته و سعادت و جاودانگی آنها را تضمین نموده است.آیات متشابه لفظی یکی از وجوه اعجاز قرآن است، چرا که در تکرار واژگان این آیات، اسرار و فوائدظریفی نهفته است.آیات قرآن کریم هر کدام به هدفی خاص بیان شده اند، بنابراین آیات متشابه، نیز هر کدام در هر سوره ای، با توجه به سیاق، هدفی خاص را در بر دارند.این پژوهش در صدد است، با استخراج آیات متشابه لفظی در سوره بقره و استخراج آیات متشابه این آیات در سوره های دیگر، با مشخص کردن اختلافات موجود در این آیات و با دسته بندی آنها بر اساس نوع اختلافات موجود، با استفاده از کتب لغت و تفاسیر و علوم قرآنی با مدد از انواع سیاق( سیاق کلمات، سیاق جملات، سیاق آیات) به بررسی و تحلیل علل اختلافات موجود در این دسته آیات پرداخته، تا بدین وسیله تصویر به هم پیوسته و منسجم مفاهیم قرآن بهتر دریافت و نمایان شود

کلید واژه ها

قرآن، آیات متشابه لفظی، سیاق.

مقدمه

واژه « متشابه» در لغت، اسم فاعل از مصدر «تشابه» است. « شبه» در اصل بر چیزی اطلاق می شود که از نظر شکل، رنگ یا اوصاف شبیه چیز دیگر باشد.(ابن فارس، 1404، ج3؛ 243) در اصطلاح، آوردن آیه ای است به لفظی مخصوص در جایی، سپس تکرار آن در جایی دیگر از قرآن و تغییری لفظی، در آن ایجاد کردن است.(یاسین المجید، 2005م؛ 58 ) تشابه لفظی در مورد آیاتی مطرح است، که الفاظ آنها از بسیاری جهات با یکدیگر شباهتی سوال برانگیز دارند، اما در بعضی از این آیات تقدیم وتأخیر، جانشینی حرفی یا کلمه ای به جای حرفی یا کلمه ای دیگر، معرفه و نکره بودن ، ادغام یا فک ادغام و... موجب اختلاف بین دو یا چند آیه تکراری می شوند. قرآن کریم جز اینکه از جهت معنای معجزه است، از لحاظ ادبی و بلاغی نیز دارای اعجاز است و بررسی آیاتی که الفاظ آنها مشترک و شبیه به هم اما اهداف آنها متفاوت است، می تواند یکی دیگر از جنبه های اعجاز ادبی قرآن را آشکار سازد. لذا این نوشتار برآن است تا با بررسی آیات متشابه لفظی به صورت موردی در سوره بقره، به بررسی اهداف متفاوت آیات مذکور بپردازد.

پیشینه تحقیق

در زمینه آیات متشابه لفظی پژوهشهایی صورت گرفته که برخی از این آثار عبارتند از: 1.کتاب «اسرار التکرار فی القرآن» از محمود بن حمزه الکرمانی(بی تا): که نویسنده در این کتاب، اقدام به ذکر آیات تکراری در قرآن کریم کرده است. در بعضی آیات، توضیحاتی در باره این آیات آمده و در بعضی دیگر به ذکر آیات متشابه بسنده کرده است. 2.کتاب «حقایق التأویل فی متشابه التنزیل» از محمد بن الحسین شریف الرضی(1406ه.ق): شریف رضی به بررسی آیاتی پرداخته که ابهامی داشته و پرسشهایی در آنها مطرح باشد یا اینکه از متشابهات باشد و به تفسیر تمام آیات نپرداخته است، بلکه در بر دارنده برخی از مباحث مهم سوره آل عمران و سوره نساء است. 3.مقاله «پژوهشی در باره آیات متشابه لفظی قران کریم» ازبی بی زینب حسینی و محمد علی رضائی کرمانی(1386): در این مقاله، نویسنده به بررسی انواع اختلاف در آیات دارای تشابه لفظی پرداخته و برای هر کدام نمونه هایی ذکر کرده است.و به طور متمرکز به سوره ای خاص یا داستانی خاص، نپرداخته و فقط به صورت کلی بعضی از موارد اختلاف را بیان کرده است. 4.مقاله «دراسه التکرار فی قصة موسی و فرعون فی القرآن الکریم» ازپرستو قیاسوند و علی باقر طاهری نیا(1388ه.ش): نویسنده در این مقاله بیشتر به بررسی این موضوع پرداخته، که چرا داستان حضرت موسی در قرآن تکرار شده است و اهداف این تکرار را توضیح داده است. 5.مقاله« بررسی ترجمه آیات متشابه لفظی در هفت ترجمه فارسی قرآن کریم» از مرتضی عرب و رضا فرشچیان (1391): در این مقاله، نویسنده به بررسی ترجمه های فارسی آیات دارای تشابه لفظی و مقایسه این ترجمه ها با هم، پرداخته است. 6.مقاله «بررسی ترجمه آیات متشابه در قرآن کریم با توجه به ترجمه غلامعلی حداد عادل» از عبد الرسول الهایی و حبیب کشاورز (1388): نویسنده این مقاله، به بررسی و نقد ترجمه فارسی حداد عادل از آیات متشابه لفظی پرداخته است اما در نوشتار حاضر قصد آن است که به متن عربی آیات پرداخته شود.


اختلافات موجود در آیات متشابه لفظی

اختلافات موجود در آیات متشابه لفظی را بر اساس نوع اختلاف، برای سهولت و دقّت درمطالعه و بررسی، می توان به چند دسته، و هر کدام از این دسته اختلافات را، نیز می توان به دسته های جزئی تری تقسیم بندی کرد.

1- حذف: اختلاف در برخی از آیات متشابه بدین صورت است که آن تغییرات به صورت حذف حرف، اسم و یا فعلی از یکی از این آیات مشاهده می شود. 1-1-حذف حرف: گاهی اوقات اختلاف دو آیه در حذف شدن یک حرف، در یکی از دو آیه مورد نظر است. نمونه اوّل: آیه 6 سوره بقره«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» آیه 10 سوره یس «وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» در سوره بقره سواء به معنی «استواء» است که با آن وصف کرده است همانگونه که به مصادر وصف می شوند و از آن جمله قول خداوند متعال است:« ...تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُم‏...»(آل عمران؛ 6) پس گویا گفته شده که کسانی که کفر ورزیده اند برایشان یکسان است که آنها را انذار دهی یا ندهی.(فخر رازی، 1420ق، ج2؛ 284) در سوره بقره که دو جمله اسمیه است پس بدون «واو » و درسوره «یس» جمله مستقلی است که به جملات ماقبلش معطوف شده است پس با «واو» عطف آمده است.(ابن جماعة، بی تا؛ 94)در مورد سواءچند نظر وجود دارد اول اینکه آن خبربرای (انّ) ویا انذرتهم آم لم تنذرهم بنا برفاعل بودن مرفوع است گویا گفته شده: انّ الّذین کفروا مستو علیهم إنذارک و عدمه و جمله خبر است برای انّ که این نظر دوم بهتر است.(فخر رازی، 1420ق، ج2؛ 284) علامه طبا طبایی معتقد است که این جمله عطف تفسیری و بیانی است و تقریر است برای مضمون سه آیه قبل و منظور از آنها را خلاصه گیری نموده و در عین حال زمینه چینی می کند برای آیه«إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ» و احتمال هم دارد عطف بر جمله « لا یبصرون» باشد و معنایش این باشد که: اینها نمی بینند در نتیجه چه تو ایشان را انذار کنی چه انذار نکنی ایمان نخواهند آورد. ولی وجه اول به ذهن نزدیکتر است.(طباطبایی، 1374، ج17؛ 94) نمونه دوم: آیه 271 سوره بقره«...وَ يُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئاتِكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» آیه 29سوره انفال«...وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» آیه 8 سوره تحریم«... أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُم‏» در آیه 271 سوره بقره حرف «من» ذکر شده اما در آیه 8 تحریم و29 انفال حرف «من» حذف شده است. بعضی حرف «من» را حرف زائد گرفته اند مانند جمله: «کل من طعامی و خذ من مالی ما شئت» یعنی هر چه می خواهی از غذای من بخور و هر چه می خواهی از مال من بگیر که به معنای کلی است و در آیه هم عموم و اطلاق است و ظاهرش همه گناهان است و بعضی دیگر معتقدندکه فقط گناهان صغیره را خدا ممکن است محو کند و آنها استدلال به این آیه می کنند و از کلمه «من» که به معنای تبعیض است فقط گناهان صغیره را می فهمند اما به عقیده ما چون محو گناه تفضل و لطف خداست بنا براین، اختصاص به گناهان صغیره ندارد و ممکن است گناهان کبیره را هم محو کند.(مکارم شیرازی، 1374ش، ج2؛ 346) «...وَ يُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئاتِكُمْ» نشان دهنده این است که انفاق در راه خدا در آمرزش گناهان اثر عمیق دارد زیرا بعد از دستور انفاق در این آیه می فرماید:«گناهان شما را می پوشاند» البته مفهوم این سخن این نیست که بر اثر انفاق کوچکی، همه گناهان بخشیده خواهد شد بلکه با توجه به کلمه «من» که معمولا برای تبعیض به کار می رود استفاده می شود که انفاق قسمتی از گناهان را می پوشاند، روشن است که آن قسمت بستگی به مقدار انفاق و میزان اخلاص دارد.(همان) نمونه سوم: سوره بقره آیه 49 «وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ » سوره ابراهیم آیه 6 «وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيم‏» «ويُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ» به ماقبل خود یعنی «يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ» با واو عطف شده است و این عطف نشان می دهد که آن دو یکی نبود یعنی هم شکنجه و اعمال شاقه و هم کشتن فرزندن، هر دو بوده است.(طبرسی، 1372ش، ج1؛ 167) این که سر بریدن پسران وکنیزان و دختران را به وسیله «واو» به «سوء العذاب» عطف می کند، در حالی که خود از مصداقهای عذاب است، این به خاطر این دو عذاب بوده است و نشان می دهد که قوم جبّار و ستمگر فرعون شکنجه ها و تحمیلات دیگری نیز بر بنی اسرائیل داشته اند، اما از میان همه این دو شدیدتر و سخت تر بوده است.(مکارم شیرازی، 1374، ج10؛ 273) ممکن است هدف از ذکر «واو» در سوره ابراهیم این باشد که گفته شده: خداوند متعال قبل از این آیه فرموده: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ»(ابراهیم/5) و به یاد آوردن ایام الله حاصل نمی شود مگر با تعدد نعمت های خداوند متعال، پس واجب است که مراد از این سخنش: «يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ»، نوعی از عذاب باشد و مراد از این سخنش: «وَ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ» نوع دیگری باشد تا رهایی از آن دو، دو نوع نعمت باشد پس بنابراین ذکر عطف در آنجا واجب شده اما در این آیه مراد چیزی جز به یاد آوردن جنس نعمت نیست و آن سخن خداوند متعال است: «يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ»(بقره/40،47و12) پس یکسان است که مراد از «سوء العذاب» ذبح باشد یا غیر آن و با یادآوری جنس نعمت حاصل بوده است، بنا براین فرق اینجا مشخص می شود.(فخر رازی، 1420ق، ج3؛ 506) 1-2- حذف فعل: آیه 174 سوره بقره«لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيم‏» آیه 77 سوره آل عمران«وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ» در این دو جایگاه خبر از اهل کتابی است که کتمان کردند ذکر آوردن کتاب منزل بر آنها از تورات و انجیل را به وسیله پیامبر و وعده داده شدند در این دو جایگاه مختلف که یکی بسیار بزرگتر است چرا که وعده در هر مکانی بر حسب بزرگی گناه وجرم است. پس در سوره بقره گفته:«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلا» پس آنها را وصف کرده به اینکه آنها با خدا در امرش مخالفت کرده اند و عهدش را که بر آنها عرضه کرده را نقض کرده اند هنگامی که گفته:« اذ اخذ الله میثاق الّذین اوتوا الکتاب لتبیننه للناس و لا تکتمونه» پس آنها نفهمیدند و کتمان کردند و مخالفت کردند با ارتکاب آنچه خداوند از انجام آن نهی کرده بود و آنچه را که خداوند به آوردن آن امر کرده بود ترک کردند سپس گفته:«وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلا» یعنی نصیبی که در دنیا برده اند پس بنا براین وعده سختی داده شده است. اما آیه ای که در سوره آل عمران است در اوّل آن ذکر نکرده از گناهانی که مرتکب شده اند مانند آنچه که در آیه اوّل ذکر شده و گفته:«إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلا» پس اینجاذکر بعضی از آنچه در آیه اوّل ذکر شده می باشد و آن « يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلا» و همراه شده با آن، وعده و وعید کمتر از آنچه همراه شده با آیه اولی و آن این است که گفته شده «لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَة» یعنی نصیب و بهره ای از خیر برایشان نیست و خداوند با آنها سخن نمی گوید آن چنان که با اولیاء سخن می گوید و با نظر رحمت به آنها نمی نگرد و آنها را پاک ومنزه نمی گرداند و برایشان عذابی دردناک است.(الخطیب الاسکافی، 1979؛ 42) 1-3-حذف اسم: نمونه اول: سوره بقره آیه 193 « وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِين‏» سوره انفال آیه39 «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» در سوره بقره در باره جنگ با اهل مکه می باشد و این مختص به جنگ با قومی مخصوص از اهل شرک می باشد پس به «الدّین» اکتفا کرده است. اما در سوره انفال امر شده به به جنگ با کل کافران، چرا که قبل از آن آیه آمده:«قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَف‏» و این در مورد طائفه ای خاص از کفار نیست. پس بعد از آن گفته:«وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَة» یعنی تا شرک و کفری نباشدو کل دین از آن خداست پس امر کرده به ابطال هر کفری.(الخطیب الاسکافی، 1979؛ 43) آیه بقره در اولین سال هجرت در مورد نبرد عبدالله بن جحش با عمربن الحضرمی نازل شده در حالی که بزرگان مکه زنده بودند و برای مسلمانان امیدی به اسلامشان در آن حال نبود و آیه انفال بعداز واقعه بدر و کشته شدن بزرگانشان نازل شده است پس مسلمانان بعد از آن به اسلام همه اهل مکه و غیر آنها امید وار بودند، پس خداوند متعال امیدشان را با این سخن: «وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّه‏» تأکید کرده است.(ابن جماعة،بی تا؛ 119) آنچه از تحلیل تفاسیر این آیات فهمیده می شود این است که در سوره بقره چون روی سخن با شخص خاصی است پس به لفظ «الدّین» اکتفا کرده اما در انفال چونکه کل قوم کافران را در بر می گیرد پس در آیه هم لفظ«کلّه» اضافه شده است. نمونه دوم: سوره بقره آیه 150 « وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِي وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُون‏» سوره مائده آیه3 « ...فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» در سوره بقره «یاء» در «اخْشَوْنِي» ذکر شده اما در سوره مائده حذف شده است و آن بدان علت است که سیاق در بقره تحذیر مسلمانان از ترس مردم و عدم توجه به اراجیفشان را می طلبد همانگونه که توجیهشان نسبت به توجه به خداوند و ترس از او بیشتر از آنچه که در جاهای دیگر دارند و علت به این بر می گردد که سیاق در سوره بقره، در تبدیل قبله از بیت المقدس به مسجد الحرام در مکه است و یهود و منافقان به علت این تغییر سخن بیهوده می گفتند، پس آن دعوت کرد مسلمانان را به عدم توجه به سخنان دشمنان خدا و ترس از آنان و بر آنهاست که فقط از خدا بترسند به همین خاطر ضمیر «یاء» که به خداوند متعال برمی گردد بارز شده است. اما سیاق آیه دوم نسبت به آن مختلف است پس آن حول ذکر غذاهای حرام است پس کفار از جنگ با اسلام بعد از اینکه خداوند آن را آشکار کرده است ناامید شده اند پس محاربه در جایگاه اول و احتمال ترس مردم بزرگتر است بر خلاف آیه مائده که نازل شده بعد از اینکه خداوند دینش را ظاهر کرده است.(صالح السامرایی، 1998؛ 87) در سوره بقره با توجه به سیاق آیه و آنچه که از خصومت و محاربه در آن است، پس دوری شدید از ترس را می طلبد، بنا براین خداوند متعال، خود را برای محافظت و ترس از او و عدم توجه به سخن یاوه گویان ظاهر کرده است، بر خلاف آنچه در سوره مائده می بینیم.

2- جایگزینی: در بعضی آیات متشابه اختلاف آیات با توجه به سیاق، به صورت جایگزینی است. که گاهی اوقات این جایگزینی به صورت جایگزینی حرفی به جای حرفی دیگر گاهی به صورت جایگزینی اسمی به جای اسمی دیگر و یا به صورت جایگزینی فعلی به جای فعلی دیگر می باشد اما در بعضی آیات در یک آیه هرسه مورد ذکر شده وجود دارند. 2-1- نمونه آیات متشابهی که در آن، چند جایگزینی مختلف وجود دارد: نمونه اول: سوره بقره آیه 58«وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ» سوره اعراف آیه 161« وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ» گاهی اوقات اختلاف آیات متشابه، بیش از یک مورد است. مانند نمونه آیات مذکور، که در آن جایگزینی فعلی به جای فعلی دیگر، تغییر در صیغه و زمان فعلها، جایگزینی حرفی به جای حرفی دیگر و تغییر در نوع اسم جمع را مشاهده می کنیم. در این دو آیه اول «اسکن» منظور سکونی که مخالفت و ضد حرکت است، نیست بلکه در بقره منظور از سکونی است که معنای آن « الاقامة» است چرا که آن زمان طولانی را می طلبد پس صحیح نیست مگر با «واو» زیرا معنی این است که: ایستادن در آن و خوردن از میوه هایش را یکجا آورده چرا که «فاء» برای ترتیب و تعقیب است. و منظور از «اسکن» در اعراف: گزیدن و انتخاب کردن جایگاه زندگی و اسکان است زیرا که خداوند ابلیس را از بهشت بیرون کرد با این سخنش: «أخرج منها مذءوماٌ» و انسان را خطاب قرار داد « يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ» یعنی آن را برای خودتان محل زندگی قرار دهید پس در «فکلا» فاء را برگزیده چرا که انتخاب مسکن زمان ممتدی را نمی طلبد و امکان آوردن، گرفتن و خوردن در آنجا یکجا وجود ندارد بلکه خوردن را در ادامه آن قرار داده است.(کرمانی، بی تا؛ 71-70) در سوره بقره یادآوری نعمت هایش بر بنی اسرائیل را با این سخن شروع کرده است:« يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُم‏»(بقره/47) پس مناسب با قولش«رغداٌ» آمده است، چرا که نعمتها با آن کامل می شود، پس تقدیم « ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً» مناسب شده و همچنین آمده:«خطایاکم» چرا که آن جمع کثرت است و «واو» در: « وَ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ» مناسب گشته به خاطر دلالتش بر جمع بین آن دو و «فاء» در «فکلوا» مناسب گشته چرا که خوردن مترتب بر داخل شدن است.اما در آیه اعراف پس با آنچه توبیخ و سرزنش آنها در آن است شروع شده وآن سخنشان که:«اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَة»(اعراف/138)و سپس برگزیدن گوساله به وسیله آنها، به همین خاطر مناسب آن شده:« وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ» و همچنین رها کردن «رغدا» و«السکنی». پس گفته «وکلوا» و مناسب شده تقدیم یادآوری بخشش خطاها و در «سنزید» هم «واو» ترک شده است.(ابن جماعة، بی تا؛ 102) در سوره بقره برای اینکه واردن شدن، سریع به پایان رسیده پس خوردن بلافاصله بعد از آن آمده است. اما در سوره اعراف آمده: «به آنها گفته شد ساکن شوید» یعنی آن مدتی طولانی است پس ب «واو» آمده یعنی خوردن و سکونت را با هم جمع کرده است.و شاید علت ذکر «رغدا» این باشد که خداوند متعال آن را با لفظ بزرگداشت به خود نسبت داده است. خطیب اسکافی معتقد است که آنچه در اعراف آمده، خطاب به آنهاست قبل از داخل شدنشان و آنچه در بقره آمده بعد از داخل شدنشان است.( الکرمانی، بی تا؛ 72-71) 2-2- جایگزینی حرفی به جای حرفی دیگر: سوره بقره آیه 136 « قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى‏ وَ عِيسى‏ وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» سوره آل عمران آیه 84 «قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى‏ وَ عِيسى‏ وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون‏» «الی» حرف جری است که برای انتهای غایت زمانی ومکانی می آید یا برای معیت و همراهی و آن زمانی است که چیزی را تا آخر در بر بگیرد. جز این معانی دیگری از قبیل تأکید، تبیین، و مرادفه نیز برای این حرف آورده اند . و «علی» نیز از حروف جاره است و معنای برتری و بالایی را دارد و گاهی به معنای «فی و من » هم می آید گاهی به معنای فوق می آید که قبل از آن حرف «من» می باشد.(قرشی بنابی، بی تا ،ج1، 104: فیروز آبادی، بی تا، ج4؛471) 2-3- جایگزینی فعلی به جای فعلی دیگر: نمونه اوّل: آیه 60 سوره بقره «وَ إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِين‏» آیه 160 سوره اعراف «وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏ كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون‏» در کتاب مفردات راغب آمده است که انبجاس در جایی گفته می شود که آب از روزنه کوچکی بیرون آید و انفجار به هنگامی گفته می شود که آب از محل وسیعی بیرون می ریزد.(قرشی بنابی، 1371؛ 142) تعبیر به « انبجست» که در آیه 160 سوره اعراف آمده نشان می دهد که آب در آغاز به صورت کم از سنگ بیرون آمده، سپس فزونی گرفت به حدی که هر یک از قبایل بنی اسرائیل و حیواناتی که همراهشان بود از آن سیراب گشتند.(مکارم شیرازی، 1374ش، ج1: 272)انفجرت به معنی فرو ریختن آب با فشار و کثرت است ولی انبجست به معنی بیرون ریختن آب به طور مختصر و کم است و این تفاوت شاید اشاره به آن است که چشمه های آب ناگهان از آن صخره عظیم بیرون نریخت تا مایه وحشت گردد وتوانایی کنترل آنرا نداشته باشند بلکه نخست به آرامی بیرون ریخت سپس گسترش پیدا کرد و به حدّ وفور رسید.(صالح السامرایی، بی تا؛ 277) در سوره بقره خداوند متعال، بنی اسرائیل را مخاطب قرار داده است همانطور در آیه 47 بدان اشاره کرده:«يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ » اما در اعراف خداوند متعال از بنی اسرائیل سخن می گوید، شاید علت اختلاف دو فعل «وَ إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ» و« إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ» به همین علت برگردد. از تفاسیر مختلفی که از این آیات شده، برای آمدن هر کدام از این افعال با توجه به سیاق، نظرات مختلفی داده شده که از آن جمله: 1.در ابتدا جوشش آب اندک اندک بوده پس لفظ «انبجاس» آمده و بعد که زیاد شده لفظ «انفجار» به کار رفته است 2.این آب بستگی به احتیاج و لزوم داشته است پس اگر لازم می شد به صورت «انفجار» و با شدت و اگر نه، به شکل «انبجاس» و اندک اندک خارج می شد. 3.در سوره بقره گفته« فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ» یعنی خداوند آن سخن را به موسی گفته اما در اعراف گفته:« أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى» یعنی خداوند به موسی وحی کرده است پس حالت اولی کاملتر است چرا که قول صریح از خداوند کاملتر و قوی تر است از وحی پس مناسب آن شده ذکر« انفجار» در بقره و در اعراف « انبجاس». 4.در سوره بقره موسی برای قومش طلب آب کرد، پس درخواست او با «انفجار» آب مناسب گشته و در سوره اعراف ذکر شده که قومش کسانی بودند که از موسی طلب آب کردند و حالت اولی کاملتر است پس اجابتش با انفجار آب همراه گشته اما در دومی اینگونه نیست. 5.اگر آن سنگ که از آن آب بیرون می آمد در حال حمل بود، آب ریز ریز خارج می شد ولی هنگامی که آن را روی زمین قرار می دادند از آن آب زیادی می جوشید. 6.در ابتدا آب بسیاری جاری شده اما به خاطر گناهانشان کم شده و حالت « ینبجس» گرفته که این متناسب با سیاق است که به کار رفته است.(مکارم شیرازی، 1374، ج1، 272؛ طبرسی، 1360ش،ج1، 190؛ نیشابوری، 1416ق، ج1، 298) نمونه دوّم: سوره بقره آیه49« وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيم‏» سوره اعراف آیه 141« وَ إِذْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُقَتِّلُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ» سوره براهیم آیه 6 «وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ » در سوره بقره چیزی از احوالشان با فرعون و اجتماعی که در آن زندگی می کردند، بجز این آیه ذکر نکرده است اما در سوره اعراف شرح داده از حالشان با فرعون و قومش ابتدا در آیه چهارم بعد در آیه صد تا صد و چهل ویک و سپس بعد از ذکر روبرو شدن موسی با فرعون و دعوت کردنش به ایمان و بیان آیات دال بر راستگویی او، داستان او را با ساحران و ایمانشان به او و تهدید فرعون نسبت به ایشان را بیان کرده است. پس اموری را بیان کرده از حالت دشمنی که در آن زندگی می کردند در آن اجتماع، آنچه را که در سوره بقره ذکر نکرده است پس به خاطر زیاد بودن آزار و اذیت در سوره اعراف نجات یافتن سرعت بخشیده شده و یا اینکه زمانی که نجات از دریا مطرح بوده که زمان زیادی هم وقت نداشته اند از فعل« انجی» استفاده کرده بر خلاف سوره بقره که مدتی طولانی را در بر گرفته و «نجی» برایش استفاده شده است. (صالح السامرایی،2006م؛ ص71-70) «یذبحون» را بدل از «یسومونکم» آورده و مناسب دانسته، که ذبح را ذکر کند برای بزرگ نشان دادن انجام آن از سوی پدرانشان و چرا که آن بر آدمیان سخت تر است. در سوره ابراهیم این سخن خداوند متعال مقدم آمده: «وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ»( ابراهیم/5) پس عطف بر «سوم العذاب» مناسب شده برای دلالتش بر اینکه آن نوع دیگری است. گویا که او گفته:« یعذبونکم و یذبحون» پس در آن تعدد انواع نعمتهایی است که با این سخنش به آن اشاره کرده :« وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ». همچنین گفته شده که آیه ابراهیم از کلام موسی است، پس محنتها را بر آنها برشمرده است و بقره و اعراف از کلام خداوند متعال است، بنا براین محنتها را نشمرده است و لفظ «یقتلون» فقط برای تنوع الفاظ است.(ابن جماعة، بی تا؛ 101) نمونه سوم: سوره بقره آیه59« فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ » سوره اعراف آیه 162« فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَظْلِمُون‏» در فرهنگ ابجدی اصل نزول به معنای فرود آمدن است چنانکه در مفردات و مصباح و اقرب گفته است. عبارت راغب چنین است:«النزول فی الاصل: هو انحطاط من علو» راغب می گوید: تنزیل در آنجاست که نازل کردن تدریجی و دفعه ای بعد از دفعه دیگر باشد ولی انزال اعم است و به انزال تدریجی و دفعی اطلاق می شود.(قرشی بنابی، بی تا، ج7؛ 46) ارسل به معنای فرستادن است خواه فرستادنپیامبر باشد یا باد یا عذاب یا معجزه و غیره.(قرشی بنابی، بی تا،ج3: 91) راغب ارسل را به دو معنا گرفته است: 1- برانگیختن و آزاد و رها کردن 2- فرستادن(راغب اصفهانی، 1383، جلد2؛ ص73) خداوند متعال در اعراف ابتدای سخنش تبعیض هدایت شده ها را با این سخنش بیان کرده است:« وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُون‏» که با این سخن تبعیض ظالمان را از آنها مناسب کرده است:« الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ» اما در بقره با سخنی مانند آن شروع نکرده است و این سخن خداوند متعال« علیهم» در آن تصریحی به نجات غیر ایشان نیست و در بقره اشاره شده به سلامت غیر کسانی که ستم کرده اند، برای تصریحش به نازل شدن عذاب بر ستمکاران و« ارسال» از «انزال» شدید تر است پس سیاق ذکر نعمت آن را در بقره مناسب کرده است.(ابن جماعة، بی تا؛ 104) 2-4- جایگزینی اسمی به جای اسمی دیگر: سوره بقره آیه 173 « إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» سوره انعام آیه 145 « قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى‏ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» لفظ «الله» در سوره بقره به کار رفته است چرا که در این سوره لفظ «الله» 282 بار و در سوره انعام 87 بار تکرار شده است اما لفظ « ربّ» در سوره بقره 47 بار و در سوره انعام 53 بار تکرار شده است، پس مناسب شده که کلمه «الله» در سوره بقره و «ربّ» در انعام قرار گیرد.از سیاق آیات چنین بر می آید که سوره بقره، سیاق آن عبادت و پرستش خداوند متعال است بنا براین بهتر است که با توجه به این سیاق، لفظ جلاله «الله» در این آیات قرار داده شود چرا که الوهیة همان عبادت است. اما سیاق آیه سوره انعام در مورد أطعمه می باشد و لفظ رب مناسب تر است با توجه به این سیاق چرا که « الرّب» از تربیت و پرورش است.(صالح السامرایی، 1998؛ 239) 3- فک ادغام: سوره بقره آیه 222 « وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ» سوره توبه آیه 108 « لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِين‏» متطهرین یعنی منزهین از فواحش، یعنی خداوند توبه کنندگان را دوست دارد یعنی کسانی که خودشان را با طهارت و پاکی توبه از هر گناهی پاک می کنند و پاک شدگان از همه ناپاکیها را دوست دارد: همانند نزدیکی با حائض و پاک شدن قبل از غسل و از نزدیک شدن به آنچه که پاک نیست. و اینکه در سوره توبه با ادغام آمده گفته شده که آن عام است در تطهیر از کل نجاسات.( زمخشری، 1407ق، ج1؛ 434) در سوره بقره چون که در باره پاکی از حیض آمده و آن در طول عمر تکرار می شود پس به صورت فک ادغام آمده است زیرا آن از طولانی تر است و از طرف دیگر تطهیر در سوره بقره امری بدنی است نسبت به زنان و مردان، پس زنان بهتر از حیض پاک شوند و مردان باید صبر کنند تا زنان پاک شوند. اما در سوره توبه منظور از تطهیر، طهارت قلبی است زیرا آن در میان منافقانی نازل شد که مسجد ضرار و کفر و نفاق را بین مومنان برگزیدند و به کسانی که با خدا و رسولش جنگید ند یاری رساندند و این از فساد باطن و بدی درون و آلودگی قلب است.(صالح السامرایی، 2006م؛ 46-45) اینطور به نظر می رسد که در سوره بقره سیاق آیه در مورد عموم زنان و مردان مومن است و در سوره توبه در مورد صحابه رسول خداست پس مطّهّرین برای صحابه به کار رفته چرا که صحابه کاملترین مردم در طهارت ظاهر و باطن بودند و صیغه طولانی یعنی با فک ادغام، در سوره بقره برای مدت طولانی استفاده شده است.

4- تقدیم و تأخیر: گاهی اوقات دو یا چند آیه در یک یا چند سوره تکرار می شوند با اختلافی جزئی که درتقدیم وتأخیرکلمه یا کلماتی از این آیات صورت می گیرد. سوره بقره آیه 48 «وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُون‏» سوره بقره آیه 123 « وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُون‏» این آیات فایده شفاعت را نفی کرده و آن را بی فایده می دانند به موجب این آیات شفاعتی در آخرت نیست و اگر هم کسی سخن گوید مسموع نخواهد بود.(قرشی بنابی، بی تا؛ 773)مراد از عدل فدیه است یعنی برابر گناه چیزی از شخص گرفته نمی شود بلکه عذاب فقط به وجود آدمی است.امام فخر الدین گفته که زمانی که مردم متفاوتند پس بعضی از آنها شفاعت را بر عدل بر می گزینند و بعضی عدل را مقدم بر شفاعت می داند، خداوند متعال هر دو نوع را بیان کرده، پس شفاعت را مقدم داشته به اعتبار یک گروه و عدل را به اعتبار گرونی دیگر مقدم داشته است.(زرکشی، 1975م،ج1؛ 126) در حکمت این تقدیم و تأخیر اینگونه آمده :که ضمیر در «منها» در آیه اول به نفس اولی برمی گردد و در دومی به نفس دومی برمی گردد پس در اولی مشخص شده که نفس شفاعت کننده مجازات کننده از غیر آن، شفاعت از او پذیرفته نمی شود و عدل از او گرفته نمی شود و شفاعت مقدم شده چرا که شفاعت کننده، شفاعت را بر بذل عدل از آن مقدم می دارد و در دومی مشخص شده که نفس باز خواست شده با جرمش، عدل از خودش پذیرفته نیست و شفاعت شفاعت کننده برایش فایده ای ندارد و عدل مقدم شده چرا که نیاز به شفاعت، هنگام نپذیرفتن آن می باشد و به همین خاطر در اولی گفته:« وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ» و در دومی:« وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ» چرا که شفاعت فقط از شفاعت کننده پذیرفته می شود و فقط شفاعت شده برایش سود دارد. (السیوطی، 1987؛886: ابن جماعة، بی تا؛ 102)

5- معرفه و نکره: در بعضی آیات متشابه، اختلاف آیات در معرفه و نکره بودن یک کلمه از این آیات است بدین صورت که یک کلمه در یک آیه بنا بر سیاق معرفه و در آیه ای دیگر به صورت نکره می آید. نمونه اول: سوره بقره آیه 61 «...يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُون‏» سوره آل عمران آیه 21 «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيم‏» منظور از« بِغَيْرِ حَقٍّ» این نیست که می توان پیامبران را به حق کشت، بلکه منظور این است که قتل پیامبران همیشه به غیر حق و ظالمانه بوده است و به اصطلاح «بِغَيْرِ حَقٍّ» قید توضیحی است که برای تأکید آمده است.(مکارم شیرازی، 1374، ج2؛ 480) در سوره بقره خبر از قومی است که شناخته شده اند و کارهای ایشان شناخته شده و زمان واحوالشان سپری شده و کارشان شناخته شده و خداوند بلند مرتبه فرمودند: «لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ»(انعام/151) و در آیه دوم که در آن حق ذکر شده خبر از قومی است که آن را می بینند و بدان اعتقاد دارند و دینشان است ایشان قومی هستند که نگذشته اند و منقرض نشده اند پس به همین خاطر گفته: «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيم» و در اول آیه گفته: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ» و نگفته:«انّ الّذین کفروا» پس آن خبر از قومی است که در عصر پیامبر بوده اند و گفته:«ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَق‏»(آل عمران/112) پس خبر از اعتقاداتشان بوده چرا که جایز نیست که مجازات شوند و خوار شوند به خاطر گناهی که از پدرانشان سر زده نه از ایشان پس مانند کسانی می شوند که از آنها خبر داده است.(الخطیب الاسکافی، 1979م؛ 27) نظر دیگر در مورد معرفه آمدن لفظ الحق در سوره بقره و نکره آمدنش در آل عمران این است که در سوره بقره دلالت می کند بر اینکه ایشان انبیاء را بدون حقی که دعوت به کشتن می کند، می کشتند و حقی که دعوت به کشتن می کند معلوم و معروف است. اما نکره پس معنای آن این است که آنها انبیاء را اصلا به ناحق می کشتند، نه حقی که به قتل دعوت کند و نه غیر آن، یعنی آنجا هیچ وجهی از وجوه حق نیست که به آزار و اذیت انبیاء دعوت کند.پس «حق» آنجا نکره عام است و «الحق» معرفه معلوم است و هدف از نکره، زیاد ذم و نکوهش کردنشان است و زشت بودن کارشان بیشتر از آنچه که در معرفه است چرا که معرفه معنایش این است که آنها انبیاء را بدون سببی که به قتل دعوت کن کشتند و اما نکره معنایش این است که آنها اصلا پیامبران را بدون سببی که به کشتن دعوت کند، کشتند.پس مقام نکوهش و سرزنش اینجا بزرگتر از آنجاست و مشخص است که جایگاه ذم و نکوهش آنها و عیب بر کارشان در آیه آل عمران بزرگتر است تا در بقره .(صالح السامرایی، بی تا؛ 102) نمونه دوم: سوره بقره آیه 126«وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً...» سوره ابراهیم آیه 35 « وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» سیوطی معتقد است که در سوره بقره «بَلَداً» به صورت نکره آمده چرا که آن قبل از اینکه آنجا سرزمینی شود، هنگامی که هاجر و اسماعیل به سوی آن رفتند آن بیابانی بود پس دعا کردند که سرزمینی آباد شود و در آیه دوم دعا کردند به آن بعد از بازگشتش و سکونت در آن جاری شد و بعد از اینکه یک شهر شد پس دعا کرد که ایمن شود.(السیوطی،1987م؛ 888) نظر دیگر این است که دعا یکی بوده است که خداوند در دو موضع از آن خبر داده است اما بار اول آن را نکره آورده است و زمانی که دوباره آن را تکرار کرده آن را با لفظ معرفه آورده است.(الخطیب الاسکافی، 1979م؛ 35-34) آنچه به نظر می رسد این است که در این آیات با توجه به سیاق آنجا که سخن از سرزمینی شناخته شده بوده پس لفظ «البلد» به صورت معرفه آمده و آنجا که مکانی از مکانهای غیر مشهور بوده لفظ «بلد» به صورت نکره آمده است.

نتیجه گیری

در این نوشتار با پژوهشی که در آیات متشابه لفظی صورت گرفته، با استفاده از تفاسیر و کتب دینی و قرآنی به این نتیجه رسیدیم که باکشف دلایل اختلاف میان آیات متشابه لفظی، می توان جنبه ای دیگر از اعجاز قرآن را که همان اعجاز ادبی قرآن است، را نمایان کرد. مفسران قرآن برای تبیین اختلافات موجود در آیات متشابه لفظی، در صدد ارائه راههایی برای توجیه این اختلافات برآمده اندو از راهکارهای متفاوت استفاده کرده اند. بعضی از آنها از سیاق تناسب بین آیات قرآنی استفاده کرده اند، یعنی تفسیر آیات با توجه به آیات قبل یا بعد از آن، با توجه به تناسب لفظی یا محتوایی میان این آیات به علت اختلاف این آیات پی می برند.بعضی دیگر از مفسران از سیاق زمانی یا همان شأن نزول استفاده کرده اند یعنی آیات قرآنی را با توجه به زمان نزول آن آیات تفسیر کرده اند. با بررسی آیات متشابه این لفظی، این نتیجه حاصل می شود که تمام واژه های قرآنی در جایگاه مناسب خویش آمده اند و در نهایت دقّت، جایگاه مناسب خود را الهام می بخشند تا جایی که اگر واژه ای غیر از آنها به جایشان قرار می گرفت نمی توانست این معنا را افاده کند.



منابع



1- ابن جماعة، محمد بن ابراهیم، (بی تا)، کشف المعانی فی المتشابه المثانی، قاهره، دار الشریف

2- ابن فارس، احمد بن فارس، (1371ق)، معجم مقاییس اللغة، قم، مکتب الاعلام الاسلامی

3- الخطیب الاسکافی، محمد بن عبد الله، (بی تا)، درة التنزیل و غرة التأویل فی بیان الآیات المتشابهات فی کتاب الله العزیز، بیروت، دار الرضا

4- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، (1383)، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، تهران، المکتبة المرتضویة لاحیاء آثار الجعفریة

5- زرکشی، محمد بن بهادر، (1975م)، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، لبنان

6- زمخشری، محمود، (1407ق)، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق

7- السیوطی، عبد الرحمن بن الکمال جمال الدین، (1987م)، الاتقان فی علوم القرآن، بیروت

8- صالح السامرایی، فاضل، (1998م)، التعبیر القرآنی، عمان، دار عمار

9- _______________، (2006م)، بلاغة الکلمة فی التعبیر القرآنی، عمان، دار عمار

10- _______________، (بی تا)، معانی النحو، قاهره، الشرکة العاتک لصناعة الکتاب

11- طباطبایی، سید محمد حسین، (1417ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، ذفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم

12- طبرسی، فضل بن حسن، (1372ش)، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو

13- فخر رازی، محمد بن عمر، (1420ق)، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی

14- قرشی، علی اکبر، (1371)، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیة

15- الکرمانی، محمود بن حمزه، (1997م)، البرهان فی متشابه القرآن، المنصوره، دار الوفاء

16- _________________، (بی تا)، اسرار التکرار فی القرآن، قاهره، دار الفضیلة

17- مکارم شیرازی، ناصر، (1374)، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیة

18- نیشابوری، نظام الدین حسن بن محمد، (1416ق)، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بیروت، دار الکتب العلمیه