الگوی شناختی استعاره های «قلب» در قرآن مجید
چکیده
پژوهش معنیشناختی حاضر با هدف ارائۀ تبیین شناختی و دستیابی به کلیدهای مفهومی در ارتباط با استعارههای «قلب» در 11 جزء پایانی قرآن مجید به شکل توصیفی-تحلیلی به انجام رسیده است. در گردآوری دادهها، از روال تشخیص استعاره توسط گروه پراگلیجاز بهره برده شده است. در این راستا کانونهای مبدأ و مفاهیم مقصد، به همراه بسامد آنها و روابط عناصر استعاره به منظور دستیابی به الگوی شناختی مطلوبسازی شده تحلیل گردیده است. بر این اساس، کاربرد قلب در 59 آیه در محدوده پژوهش به طور استعاری، یعنی در معنایی به غیر معنای اصلی و بدنمند آن مشاهده گردید. در سنت زبانشناسی شناختی، ساختار طرحواره انگارهای «قلب» به عنوان ظرف احساسات در دوگانگی دکارتی در نظر گرفته میشود، اما تحقیق حاضر نمایانگر آن است که در قرآن «قلب» مجموعۀ احساسات، تواناییهای ذهنی (شناختی)، و مفهومسازیهای اعتقادی و فرهنگی را توصیف میکند. این مفهوم در آیات مورد بررسی جایگاه بسیاری از مقاصد استعارههای وجودی و رابطهای، علم و ایمان و وحی و عمل است و این امر باعث میشود که معادل تمامی مفاهیم ذهن، تفکّر، فهم و احساسات شود. کاربردهای استعاری فوق در 6 حوزه مبدأ مشتمل بر: «ویژگیهای شخصی»، «سفر»، «طرحواره انگارهای شیء»، «طرحواره انگارهای حجمی»، «فعالیتهای ذهنی و روحانی» و «اعضای بدن»، در قرآن مجید تحلیل گردید که در طی جداول و نمودارها در مقاله آورده شده است. نتایج تحقیق نمایانگر آن است که استعارههای قلب سه مورد از کلیدهای مفهومی محدوده تحقیق را شامل میشود، و شناخت و احساسات در واژه قلب متمایز نمیشوند و مفهومسازی استعاری قلب ترکیبی از مجاز و استعاره است و در مواردی قلب، چشم، و گوش در فهم و ادراک همکاری دارند.
کلیدواژهها
الگوی شناختی مطلوبسازی شده، استعاره مفهومی، استعاره وجودی، مجاز مفهومی
1. =مقدمه= مقالة حاضر پژوهشی معنیشناختی با رویکردی شناختی دربارة متن شریف قرآن کریم است که در آن استعارههای قلب در در جزءهای بیست تا سی قرآن مجید بررسی میشوند. پرسشی نگارندگان در پی پاسخگویی به آن بودهاند، عبارت است از: «الگوی شناختی مطلوبسازی شده قلب در قرآن چیست؟» به منظور پاسخ به پرسشهای پژوهش استعارههای قلب در 59 آیه در محدودة مشخصشده؛ یعنی در جزءهای بیست تا سی قرآن یافت و گردآوری شدند و مفاهیم مقصد و مبدأ در آنها بررسی و تحلیل شده است تا بتوان به توجیهی شناختی برای کاربرد اینگونه استعارهها در متن قرآن دست یافت.
2. پیشینه
«واژۀ عربی قلب از ریشۀ قَلَبَ به معنی تبدیل یا تغییر حالت transform است. بنابر این قلب به چیزی اشاره دارد که میتواند تبدیل یا به سرعت عوض شود» (هاک[۱] ، 2017: 1). به علت اهمیت قلب در اسلام، پژوهشگران زیادی درباره این مفهوم در بافت معنویspiritual نوشتهاند. النواوی Alnawawi ، «العقل فی القلب» قلب را به مثابه جایگاه ذهن ، و ابنخطیر قلب را به مثابه عضو فهم در تفسیرش مطرح کردهاند. هر دوی این پژوهشگران اعتقاد به نقش برتر قلب در رفتار به ویژه در رابطه با رفتار ایمانی دارند (هاک، 2017: 2). هاک (2017: 2)، محمد ابوحمید الغزالی (متوفی 1111) را یکی از اولین پژوهشگران در حوزۀ معرفی قلب در اسلام میداند. غزالی شناخت قلب را بر هر مسلمانی واجب میداند. غزالی (1982: ج3/3، ج1/5) دو معنی برای قلب قائل است: 1- عضو فیزیکی در سمت چپ سینه که حفرهای توخالی دارد که در آن خون سیاهی است که منبع و منشأ روح است، 2- عضو معنوی، لطیف و الهی که ماهیت essenceانسان است، این عضو درک میکند، میداند، آگاه است، مخاطب واقع میشود و مسئول اعمالش است، با قلب جسمی ارتباط دارد و بیشر افراد در فهم چگونگی این ارتباط سردرگم هستند. از نظر غزالی قلب معنوی نمایندۀ تمام شخصیت انسان است. این قلب انسان را قادر میکند که خدا را بشناسد، به او نزدیک شود، برای او کار کند و تلاشش در جهت او باشد. قلب معنوی است که از نزدیک بودن به خدا لذت میبرد و وقت تزکیه کامیاب و هنگام فساد شوربخت میشود. «پژوهشگران قدیمی مسلمان قلب را از نظرگاه یکپارچهای، یعنی جنبههای جسمی و روحی وجود انسان مطالعه میکردند» (هاک، 2017: 2). مالج (2008) قلب و بدنمندی فرهنگی را در عربی تونسی بررسی کرده است. وی به وجود احساسات در قلب در قرآن اعتقاد ندارد و آن را ویژۀ عربی تونسی میداند. قلب برای مفهومسازی احساسات و عواطف ]در انگلیسی[ به کار میرود و یک آی. سی. ام پیچیده را توصیف مینماید (لیکاف 1982، 1987 نقلشده در مالج، 2008: 398). ساختار طرحوارهای انگارهای قلب نشان میدهد که آن هم یک ظرف ایستا برای احساسات، افراد، و اشیاء است و هم هستان پویایی میباشد که در مکان (فضا) حرکت میکند. مدل استعاری قلب آن را بستری[۲] برای احساسات و ارزشهای فرهنگی مینماید (همان، 398). از نظر مالج (2008) مفهوم قلب بهمثابه ابزار فهم در آموزههای قرآن وجود دارد. با استناد به مالج (2008)، قلب در قرآن، بخشی از کار ذهن را به مانند فرهنگ غربی انجام میدهد. این را میتوانیم از مجاز مفهومی «عینی (محسوس) محمل انتزاعی (ذهنی)» [۳] استنباط کنیم که به نوبة خود دربردارندة استعارة خاص «فهمیدن دیدن و شنیدن است»[۴] ، میباشد؛ در این استعاره قلب عضو فهم است. این استعارة ادراکی برای فهمیدن را در زبانهای هندواروپایی، سویتسر (1990: 28) تحت عنوان استعاره کلی «ذهن به مثابه جسم»[۵] آورده است (مالج، 2008: 400). همراه با استعاره مذکور و مجاز آن (که در آن قلب عضو فهم است)، قرآن همچنین از استعارة جهانیتر «قلب به مثابه ظرف»[۶] استفاده کرده است. «فی» به معنی «در» نشانه این استعاره است (به عنوان نمونه احزاب/51). آشکار است که منطق ظرف متضمّن محتویات آن است که میتوانند مثبت یا منفی باشند. پس قلب بشر میتواند آکنده از ایمان، نفاق، جهل، خشم، آرامش، انحراف، کینه، افسوس، بیماری و وحشت باشد. به طور ویژه در قرآن قلبی که با بیماری پر شده باشد خیلی شایع است. در این حالت بیماری به طور استعاری مفهومسازی شده است (مالج، 2008: 400). در الگوی ]فرهنگی[ اسلامی قلب واسط بین بدن و روح است. استعاره «قلب به مثابه هوش»[۷] را اسلام به فرهنگ عربی وارد کرده است. در واقع «هوش/ استدلال/ذهن شما با شما نیست»، همان بازگفت «شما قلب (دل) ندارید» و یا «قلب شما با شما نیست»، در فرهنگ عربی است که اشاره به اندیشه و فهم در این فرهنگ دارد (ابن منظور، کتاب اوّل 1994: 687؛ نقلشده در مالج، 2008: 402). با توجه به مطالب پیشگفته، در این زمینه، استعارهها در متون و گفتمان دینی برای تداعی جنبههایی از دانش تجربی و اجتماعی با نظام عقاید و ارزشهای دینی به کار گرفته میشوند. عبارتهای اصطلاحی روش خاصی از تفکر، رفتار و مفهومسازی واقعیت reality و تجربه را بازتاب میدهند. گوتیرز پرز (2008: 52)، وجود استعارههای یکسان را در زبانهای مختلف به جهانیهای مرتبط با بدن انسان و تفاوت در استعارهها را به ویژگیهای خاص کشور و زبان خاص آن نسبت میدهد. «امروزه روانشناسی مدرن جایگاه نقشهای عقلانی و احساسی را در مغز میداند؛ به این صورت که، استدلال و زبان در نیمکرۀ چپ، و احساسات در نیمکرۀ راست و در amygdala هستند (همان، 43). هاک (2017) گزارشی از مطالعات اخیر دربارۀ قلب است. یکی از اینها Armor and Ardell, 2004 است. از نظر این افراد گرۀ عصبی به نام «قلب-مغز» heart-brain در قلب وجود دارد (ص،3). همچنین رولینز مککریتیRollins McCraty پژوهشگر مؤسسۀ هوشی قلبی در کالیفرنیا the Heart Intelligence Institute California (HIIC) مغز نقشمند functional قلب را کشف کرد. دانشمندان در این مؤسسه رفتار شمی (شهودی) intuitiveقلب و فرستادن پیام به مغز را از جانب قلب اثبات کردهاند (همان). پژوهشگران، «قلب شمی» و «قلب معنوی» را برای اشاره به قلب پرانرژیمان به کار میبرند که با بخشی عمیقتر از خودهایمان ourselves مرتبط است، همچنین از نظر این پژوهشگران قلب جسمی از طریق کانالهای مشترکی به قلب پرانرژی اتصال دارد ((McCraty, R., Atkinson., M. and Bradley, R.T., 2004 نقل شده در هاک، 2017: 4). پیرسل (2015)Piersall نشان داد که نیروی مغناطیسی قلب 5000 بار بیشتر از مغز است. رشتۀ مطالعاتی کاملاً جدیدی به نام epigenetics به وجود آمده است که نقش فرماندهی قلب را برای مغز کنکاش مینماید. نتیجۀ 25 سال تحقیق فشرده در مرکز پژوهش مؤسسۀ قلب-ریاضیات(the Heart-Math Institute Research (Center این است که «قلب نقطۀ دسترسی به عقل و هوشی است که ما برای گذراندن زندگی با توازن بیشتر، خلاقیت زیادتر و ظرفیت های شهودی باکیفیتتر» به کار میگیریم (مککریتی و رویال، 2015: 1). این که در قرآن قلب توانائیهای شناختی دارد را میتوان با مطالعات موردی متعددی از گیرندگان پیوند قلب که حافظه، احساسات، ترسها، ذائقۀ غذایی و حتی موسیقی دلخواه اهداکنندگانشان را دریافت کردند ((Piercell, 2015; Swartz, 2015) و ((Thompson, et al., 2015; Inspector, et al. 2004) (نقل شده در هاک، 2017: 4). مفهوم «دل» معادل و حجمی برای احساسات و نیز اندیشه و خاطره در فارسی است (شریفیان، 139:1391-138). در آثار شناختیِ بررسی استعارۀ مذهبی و قرآنی، شناسایی حوزههای مبدأ توسط چارتریز-بلک (2004)، مبنای تحقیق شناختی وی است. پس پژوهشگرانی مانند غزالی (1982) و مککریتی و دیگران (2004) به دو نوع «قلب» روح و جسمی قائل بودهاند ولی درتحقیقات جدیدتر مانند مککریتی و رولیز (2015) و ... به توانائیهای شناختی و ارتباطات قلب و مغز بیشتر توجه شده و به مفهوم «نگاشت» قلب و احساسات و شناخت در زبانشناسی شناختی نزدیک شدهاند. با توجه به مطالب فوق در طی سه دهه گذشته روند پژوهشهای «قلبی» روندی فراگیری بوده که در آن جنبه های روحی-معنوی و جسمی مفهوم قلب مورد مطالعه واقع شده است و در واقع به مفهوم قلب در قرآن نزدیک شدهاند؛ در این تحقیقات دیگر مفهوم دکارتی از قلب (به مثابه جایگاه احساسات)، مدنظر نیست بلکه تعقل، ایمان، وحی و علم هم به آن افزوده میشود که در بخش تحلیل به آنها میپردازیم. در گردآوری داده¬ها از روال تشخیص استعاره[۸] گروه پراگلیجاز[۹] (2007؛ گیررتس[۱۰] ، 2010: 530) و استین[۱۱] (2002)، استفاده شده است. به علت رعایت محدودیت حجم مقاله مراحل چهارگانۀ فوق ذکر نمیشوند. چارتریز-بلک[۱۲] (2004) استعارههای مفهومی را تبیین استعارههای زبانی و کلیدهای مفهومی[۱۳] را تبیین استعارههای مفهومی میداند. از نظر وی استعاره مفهومی بیان ]فرمول[ صوری هر اندیشه پنهان در یک آرایه سخن است که میتوان آن را از تعدادی از عبارتهای استعاری ]زبانی[ استنباط کرد. کلید مفهومی را از تعدادی از استعارههای مفهومی استنباط میکنیم. یعنی، کلید مفهومی استعاره سطح بالاتری است که چگونه ارتباط چند استعاره مفهومی را نشان میدهد (چارتریز-بلک، 2004: 16-15). با توجه به مطالب پیشگفته میتوان گفت کلیدهای مفهومی استعارههای کلّی هستند که چندین استعاره مفهومی را در بردارند (به مانند «زندگی سفر است»). 3. =مبانی نظری= استعاره نقش کلیدی در سامان¬دهی و سازمان¬دهی اندیشه و گفتار آدمی دارد و یکی از ابزارهای عمدۀ مفهوم¬سازی در ذهن و زبان او به شمار می¬آید. کووچش (2010: 17-33) حوزه¬های معمول مبدأ و مقصد را در استعاره¬های مفهومی زبان انگلیسی آورده است. یکی از حوزه¬های مقصد در این بخش تجربه مذهبی است که از جنبه¬های آن میتوان به تصوراتی[۱۴] مانند ابدیت، زندگی بعد/ قبل از مرگ و غیره اشاره کرد که ضرورتاً استعاری هستند چون هیچ تجربهای از آنها نداریم. مفهومسازیهای اعضای بدن زیراستعارههایی از کلیدهای مفهومی «شناخت ادراک است» و «ذهن بدن است» و «خدا نور است» میباشند که به نوبه خود قطبیت (دوگانگی) مفاهیم استعاری را بیان میکنند. دوگانگی دکارتی که در آن شناخت در ذهن است و بدن در شناخت تأثیر ندارد، در این بخش همانند سایر بخشها رد میشود، در عوض "تعامل نزدیک [برهمکنش] زبان، بدن، و فرهنگ [دینی]" در مفهومسازیهای استعاری تأیید میشود (شریفیان، 2011: 142). در این مقاله مفهومسازیهای مربوط به قلب در محدوده پژوهش بررسی میشود. "به نظر میرسد که این مفهومسازیهای اعضای بدن پایهای برای معناهای فرهنگی هستند" (شریفیان، 2011: 139). عبارتهای استعاری موجود در آیاتی از قرآن مجید که دربردارندة واژههای اعضای بدن هستند، این واقعیت را نشان میدهند که مفهومسازیهای استعاری مربوط به شناخت، احساسات، و ایمان و با استفاده از "قلب"، "چشم" و "گوش" انجام میشود. استعارههای اعضای بدن را میتوانیم به عنوان آمیختگی¬ای[۱۵] از استعاره و مجاز بر پایه روابط آشنای تناظر اعضای خاصی از بدن با کنش¬های خاصی در نظر بگیریم. قلب مجازاً با احساسات همبسته/ مرتبط[۱۶] میشود؛ دست با همه انواع کنش¬های فیزیکی، سر با اندیشه، و چشمها با دیدن مجازاً مرتبط¬اند (چارتریس- بلک، 2004: 105). «قلب استعاره استنباط[۱۷] است. استعاره مفهومی استنباطهایی را در حوزههای حسّی-حرکتی روا میدارد (یعنی حوزههای فضا (مکان) و اشیاء) که برای استنباط در مورد سایر حوزهها (یعنی حوزههای قضاوت ذهنی[۱۸] (احساسی) با مفاهیمی به مانند صمیمیت، احساسات[۱۹] ، عدالت و امثال اینها) استفاده کنیم. چون ما برحسب استعاره استدلال[۲۰] میکنیم، استعارههای مورد استفاده ما حدّ زیادی از اینکه "چطور زندگی کنیم (فکر کنیم)" live by را تعیین مینمایند» (لیکاف و جانسون 1980/2003: 244). لیکاف و جانسون (1980) ابراز میدارند که: 1- استعاره در مفاهیم وجود دارد نه در واژهها، 2- عموماً استعاره برپایه شباهت نیست، در عوض آن نوعاً برپایه همبستگیهای بین حوزهای در تجارب ما است که منجر به ]خلق[ شباهتهای ادراکشدهای بین دو حوزه استعاره میشود. 3- حتّی عمیقترین و پایدارترین مفاهیم -زمان، رخدادها، سببیّت، اخلاق، و خود ذهن- را ما از طریق استدلال استعاری درک مینماییم. در هر موردی از این مفاهیم استدلال و صحبت ما از یک حوزه مفهومی (مثلاً زمان) برحسب ساختار حوزه دیگر (مثلاً فضا) میباشد (همان منبع، 245). 4- نظام استعارههای مفهومی من عندی (اختیاری) و صرفاً تاریخی نیست. بلکه، تا حد زیادی ماهیت مشترک بدنهایمان و چگونگی عملکردمان در جهان (محیط) آن را تشکیل میدهد (همان، 245). به علاوه، مطابق با نظریه استعاره مفهومی، استعارههای مفهومی نشان میدهند که چطور بدن ما نقش مهمی در تشکیل اندیشههامان دارد؛ این نکته چرایی بدنمندی بسیاری از استعارهها را توضیح میدهد (شریف، 2011: 74). استین[۲۱] (1994)، استعارههای نهفته در ذهن را استعارههای مفهومی و بازنمود زبانی آنها را استعارههای زبانی مینامد (نقلشده در افراشی، 1395: 66). لیکاف اظهار میدارد که فرآیندهای تفکرمان روی «الگوهای شناختی مطلوبسازی شده»[۲۲] جهان عمل میکند. این الگوها «با توجه به محتوایشان ... وبیشترشان در رابطه با کاربرد به طور مستقیم بدنمندند -و [بقیه] آگاهانه و و با تلاش قابل توجهی به کار میروند- و آنها «اندیشه را ساختار میبخشند و در تشکیل مقولهها به کار میروند» (1987: 13). این الگوها برخلاف مقولههای سنتی انتزاعیabstract، از برهمکنش روزمرۀ افراد با جهان اطراف به دست میآیند (گوتیرز پرز[۲۳] ، 2008: 30). «الگوی شناختی مطلوبسازی شده ساختار [دانش] پیچیدهای است که شامل چند استعاره مفهومی و مجاز مربوطه است و دانش عمومی ما در حوزۀ انتزاعی خاصی تشکیل میدهد» (گوتیرز پرز ،2008: 30). مطابق با مطالعۀ گوتیرز پرز (2008)، مفهوم الگوی شناختی مطلوبسازی شدۀ قلب در 3 زبان لاتینی Romance فرانسوی، ایتالیایی و اسپانیولی و 2 زبان ژرمنی Germanic، یعنی انگلیسی و آلمانی،اصولاً بهمثابه جایگاه احساسات است؛ یعنی گاهی اوقات قلب جایگاه هوش intelligence و عقل در این 5 زبان شناخته میشود.
3-3. استعاره وجودی در قرآن
قائمی¬نیا (1396) ادعای فضاها و روابط وجودی و متافیزیکی را برای فهم آیات قرآن مطرح می¬کند. اگر چیزی در کانون توجه ما گیرد و صورتی حیاتی پیدا کند، رابطه ما با آن انتزاعی و مفهومی نیست، بلکه زنده و حیاتی است، برای نمونه اگر به کسی عشق بورزیم، او در کانون توجه ما قرار می¬گیرد و وی دیگر برای ما شیء نیست (قائمی¬نیا، 1396: 468). در رابطه وجودی همواره با نوعی شدن سروکار داریم، مثلاً اگر کسی از خدا بترسد و یا به خدا عشق بورزد، نوعی دگرگونی و شدن به او دست می¬دهد. اما اگر بحث فلسفی یا کلامی و علمی در مورد خدا کند، رابطه¬ای متافیزیکی با او دارد. این بدان معنی است که خداخوان رابطه وجودی با خدا دارد، ولی رابطه خدادان با خدا رابطه متافیزیکی است (قائمی¬نیا، 1396: 469). 4. =تحلیل= 4-1. مفاهیم مقصد← شیئی در قلب 4-1-1. تعصب ← شیء (گرم) در قلب إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ ... (فتح/26). آن گاه كه كافران در دلهاى خود، تعصّب [آن هم] تعصّب جاهليّت ورزيدند، ... (فولادوند). با استناد به راغب (1369: ج1/ 547)، بیضاوی (1418ھ.ق: ج5/ 131)، مکارم (1371: ج22/ 96)، طباطبایی، 1390هـ.ق: ج18/ 432)، و ایزوتسو(1966: 37) و این که کانونهای استعاری این آیه شریفه "جَعَلَ" و "حَمِيَّةَ (الْجاهِلِيَّةِ)" است. در این آیه کافران "تعصب" را در دل خود به مثابه شیئی "قرار میدهند". حمیت، به معنی "خشم و غرور" هم به منزله مادهای است که از ظرف قلب سرریز میشود. اینجا خشم و غضب با "غرور و نخوت، امتناع، غیرت و پرهیز" آمیختگی استعاری پیدا کرده است، یعنی در مبدأ نوع خاصی از خشم وجود دارد و در مقصد نیز نوع خاصی از تعصب و غرور. در مبدأ استعاره آیه "سببیت" وجود دارد؛ یعنی علت خشم کافران، کفرشان میباشد. حمیت جاهلی (تعصّب و غرور) در این آیه در اثر گرمای خشم کفر به منزله شیء به وجود میآید. در آیه جنبۀ "مانع شدنِ" داغی و حرارت آتش به مفهوم مقصدِ "حمیت (تعصب) جاهلی" نگاشت شده است و این مقصد را به منزلۀ شیئی که مانع اقرار و تسليم در مقابل حق و عدالت میشود، مفهومسازی کرده است. این سخن بدان معنا است که در این آیه طرحواره شیء با برهمکنش طرحواره نیرو از نوع مانع باعث مفهومسازی "تعصب (حمیت) شده است". بنابر این، در این الگوی شناختی مطلوبسازی شده (ICM) که ویژه فرهنگ اعراب است، نگاشتهای استعاری «تعصّب به منزله شیء گرم (مظروف)»، و «قلب ظرف است»، وجود دارد. لازم به ذکر است که در مقابل "عصبیت جاهلی"، در ادامه آیه "خداوند حالت سكينه و آرامش را بر رسول خود و مؤمنان نازل فرمود" (فتح/26)؛ مفهوم "آرامش" به عنوان متضاد عصبیت است که خداوند میفرستد. "تعصّب" در پیکربندی رابطۀ شخص با خودش قرار میگیرد و منبع رفتار با دیگران است. طبقهبندی دوگانه بین مؤمن و کافر با معیار ایمان به خداوند، در واقع مسیر حرکت مسافران راههای اخلاقی، و بد سفر زندگی را جدا میکند. این دوگانگی بنیادی صفات انسانی اشکال مختلفی [مانند منافقین] دارد، ولی مهم این است که همه این گونههای مختلف درون چارچوب تقابل اصلی ایمان و کفر جای میگیرند (ایزوتسو، 1966: 133). به طور کلی، نظام "اخلاقی- دینی" قرآن مبتنی بر اعتقادات معادی است. نظام اخلاقیات مربوط به این جهان، جامع و مانع نیست، بلکه ساختار آن در مقصد نهایی آن جهان است، و به عبارتی بالاترین اصل اخلاقی رفتار و کردار در تصور روشنِ آخرت و دنیای آینده رقم میخورد (ایزوتسو، 1966: 135). با توجه به این تبییین، مفاهیم و صفات اخلاقی مثبت و منفی (استعاری) قاعده نحوۀ رفتار و عمل ما را به عنوان مشارکان و راهپویان زندگی، نسبت به خدای تعالی در مسیری تعیین میکنند که سرانجام آن معاد است. 4-1-2. خلوص ← شیء (مظروف) .. فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِم ... (فتح/18). ... و آنچه در دلهایشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد ... (فولادوند). مطابق با طباطبای(1390هـ.ق: ج18/ 426). "خلوص"به¬مثابه شیء و ماده¬ای در دل "وجود دارد". این آیه هم زیر استعاره¬ای از نظام ساختار رویداد است که «حالتها شیء¬اند». صفات یاد¬شده در این آیات شریفه نام دیگری از حالت¬ها و یا ویژگی¬های لیکاف (1993) در استعاره ساختار رویداد هستند که به¬صورت هستان¬های مفهومی تحت ملکیت درآمده، یعنی این که افراد آن¬ها را دارا هستند، نمایان میشوند. میتوان گفت که همه این صفات شیء¬گون که در درون شخص هستند، بازنمودی از استعاره ساختار رویداد ¬باشند. بنابر این نگاشتهای آیه شریفه « صداقت (خلوص نیت) به مثابه مظروف (شیء)»، «قلب به منزله ظرف»، «آرامش به مثابه شیء (یا جسم یا ماده)»، «آرامش به مثابه چیزی در بالا» هستند. "خلوص" در پیکربندی رابطۀ انسان با خودش قرار میگیرد. 4-2. قلب ← ظرف 4-2-1. قلب (سینه)، دل← ظرف بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ... (عنکبوت/49). بلكه [قرآن] آياتى روشن در سينههاى كسانى است كه علم [الهى] يافتهاند، ... (فولادوند). این آیه چیستی قرآن را بعد از نفی تلاوت و نوشتن از رسول خدا (ص) خاطر نشان میکند «طباطبایی، 1390هـ.ق: ج16/ 208 » و کانون استعاری آیه شریفه "فِي" است. بنابر این نگاشتهای این آیه شریفه، «سینه/ قلب به مثابه ظرف»، و «آیات قرآن به مثابه مظروف» میباشد. أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّه فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّه أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِين (زمر/22). پس آيا كسى كه خدا سينهاش را براى [پذيرش] اسلام گشاده، و [در نتيجه] برخوردار از نورى از جانب پروردگارش مىباشد [همانند فرد تاريكدل است]؟ پس واى بر آنان كه از سختدلى ياد خدا نمىكنند؛ اينانند كه در گمراهى آشكارند. (فولادوند) این آیه شریفه دو مجاز دارد: الف- صدر(سینه) به جای (محمل) قلب است، ب- قلب مرکز احساسات است، به عبارت دیگر قلب مجازاً مرتبط با احساسات است (چارتریز- بلک، 2004: 105) و چند نگاشت «پذیرش اسلام متناظر با گشاده کردن قلب (جای (مجاز) احساسات)»، «خشنود شدن به مثابه گشودن سینه»، «اسلام به مثابه مظروف»، «نور به مثابه وسیله/ مرکب تمیز حق از باطل»، «گمراهی به مثابه ظرف»، و «سخت دلان به مثابه مظروف گمراهی»، در آیه وجود دارد. اسمنگاشتهای «زندگی سفر است» و «هدایت مکان وسیع است»، و «گمراهی ظرف است»، نیز در آیه وجود دارد. به عبارت دیگر اینجا ترکیب مجاز و استعاره داریم. در این آیه آنهایی که در قلبشان هستانِ (مظروف) "یاد خدا" و "ایمان" نباشد، در ظرف گمراهی میافتند و این ظرف از همه جوانب آنها را محدود مینماید و نمیتوانند بر مرکب نور سوار شوند، و در نتیجه نمیتوانند حق را از باطل تمیز دهند زیرا قلبهایشان سخت شده است و وسیلهای در قلب ندارند. نگاشتهای غافر/56 با توجه به کانون استعاری "فی" «سینه به مثابه ظرف»، و «تکبر و نخوت به مثابه مظروف» هستند. در مجادله /22، «قلب به مثابه ظرف« است و در تغابن/4 نیز همین نگاشت وجود دارد. نگاشتهای عادیات/10، «سینه/قلب به مثابه ظرف»، «خیر و شر به مثابه مظروف»، و اسمنگاشت آن « ذهن جسم است»، میباشد. خیر وشر مفاهیم سطح فرادستی هستند و چند مفهوم سطح پایهای یعنی ایمان و کفر، صفات حسنه و رذیله، و نیات خوب و بد را شامل میشوند. وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغا ... (قصص/10). و دل مادر موسى [از هر چيز، جز از فكر فرزند] تهى گشت ... (فولادوند) «فارِغاً: خالى. در اينجا دو احتمال وجود دارد: 1- خالى از هر چيزى به جز ياد موسى بود. 2- خالى از اندوه بود؛ چون خداوند وعده نجات موسى را داده بود.» (سيدكريمى حسينى، 1382: 386)؛ و با استناد به طباطبایی (1390هـ.ق: ج16/ 13)، با استفاده از کانون استعاری آیه "فارِغا"، نگاشتهای آن «دل/قلب به مثابه ظرف»، و «احساسات (ترس و اندوه) به مثابه مظروف»، است. ... وَ جَعَلْنا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً ... (حدید/27). ... و در دلهاى كسانى كه از او پيروى كردند رأفت و رحمت نهاديم ... (فولادوند). با توجه به تفسیر مکارم (1371: ج23 / 381-380)، قرشى بنابى (1371: ج3/ 33 و طباطبایی (1374) ذيل آيه 143 بقره و کانونهای استعاری "فِي"، "رَأْفَةً"، و "رَحْمَةً" نگاشتهای آیه عبارتند از: «قلب به مثابه ظرف»، «مهربانی و بخشش (رأفت و رحمت) به مثابه مظروف». در این آیه تعامل استعاره، مجاز و طرحواره انگارهای حجمی نوع ظرف و مظروف وجود دارد؛ و این به علت آن است که قلب که در مقصد است مجازاً به جای (محمل) مهربانى و بخشش ایفای نقش میکند. برای تبیین مجاز در مقصد استعاره به دِیوِس ولاسکو[۲۴] (2-2001) مراجعه کنید. با توجه به آیات پیشگفته، در اسلام قلب هم محلی برای احساساتی به مانند خشنودی، کبر، مهربانی، بخشش، اندوه و شادی است و هم مرکزی برای اندیشه و علم، و اسلام و هستانهای ایمان و کفر(خیر و شر) است. ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللَّائِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُم ...(احزاب/4). خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است، و آن همسرانتان را كه مورد «ظِهار» قرار مىدهيد مادران شما نگردانيده، و پسرخواندگانتان را پسران [واقعى] شما قرار نداده است ... (فولادوند). با استفاده از تفسیر حویزی (1415هـ.ق: ج4/ 234 نقلشده در مکارم (1371:ج17/ 195-193) در اینجا استعاره «عام خاص است» به کار رفته است، چون اشاره به موارد خاصی دارد که گذشت (جميل بن معمر با ادعای دارای دو قلب، زیدبن حارث بهعنوان نمونه و قضیه «ظهار»).سپس این مورد خاص به صورت کنایه در تمامی موارد مشابه به کار میرود. کاربرد استعاره «ذهن جسم است»/ «جسم (بدن) در ذهن است» به این صورت است که اعتقاد (به خدا)، عقل (فهم) و درک احساسات جوری تصویرسازی میشود که گویا در قلب انسان است، در واقع قلب یا دل مرکز تمامی احساسات عقلی و عاطفی (دوستی) است. همچنین در ادامه آیه «مادر» و « همسر» بودن و نیز «پسر» و «پسر خوانده» بودن متناقض مینماید، به عبارت دیگر نظام ذهنی انسان خط سیر واحدی دارد و همزمان نمیتواند دو روش کار همعرض و در جهت مخالف داشته باشد : با نگاشتهای هستی¬شناختی و معرفت شناختی که بین جسم و ذهن –قلب مجاز از «کل جسم» است- انجام میشود، کارکرد قلب با ذهن تطبیق داده شده و همان طور که قلب جسمی نمیتواند دو کار متناقض همزمان انجام دهد، قلب ذهنی هم از آن پیروی مینماید. با توجه به تفاسیر و توضیح پیشگفته اسمنگاشت این آیه شریفه «ذهن بدن (جسم) است»، میباشد؛ و نگاشتهای آن عبارتند از: «قلب به مثابه ظرف (مرکز) احساسات»، «قلب به مثابه ظرف (مرکز) اعتقاد»، «قلب به مثابه ظرف (مرکز) عقل». ... وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ... (احزاب/12). ... و كسانى كه در دلهایشان بيمارى است ... (فولادوند). "مرض" و "فِي" کانونهای استعاری آیه هستند. و نگاشت آیه « بیماری به مثابه شیء/ مظروف» است. اسمنگاشت اینجا «قلب/دل ظرف است» و استعاره نظام ساختار رویداد میباشد. ضعف اعتقاد (تفاسیر جلاءالاذهان، الجلالین، المراغی، انوارالتنزیل و بیشتر)، شک و نفاق (الجامع لأحکام)، ضعیف الایمان (المیزان)، ضعیف الایمان و دارای وسوسه و گمانهای بد (تفسیر نمونه)، شک (رموزالکنوز) و... از معانی استعاری «مرض هستند». مطابق با تفسیر طیب (1369: ج10/ 482) و راغب (1369: ج10/ 482) و این که نگاشتهای استعاری آیه «قلب به مثابه ظرف»، «صفات اخلاقی نادرست به مثابه بیماری»، و «بیماری به مثابه شیء»، هستند، بیماری (مرض) در حوزه مبدأ انواع بیماری¬های بدنی را شامل میشود؛ به عبارت دیگر شعاعیت معنا در مبدأ که استعاری نیست. بیماری در حوزه مقصد هم انواع صفات پست اخلاقی را شامل میشود؛ به عبارت دیگر شعاعیت معنا در مقصد که استعاری است. یا میتوانیم بگوییم که مرض/ بیماری مقوله سطح فرادستی است و این صفات رذیله مفاهیم سطح پایهای/ میانه هستند. در احزاب/32 و 60، محمّد/20، نیز همین نگاشتها وجود دارد. در سوره¬های محمّد/29 و احزاب/12 "بیماری" به¬مثابه شیئی در دل، وجود دارد؛ این دو آیه زیر¬استعاره¬ای از نظام ساختار رویداد هستند که «حالت¬ها شیءاند». بیماری در پیکربندی رابطۀ شخص با خودش قرار میگیرد. ... وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَض ... (مدّثّر/31). ... و تا كسانى كه در دلهایشان بيمارى است ... بگويند ... (فولادوند). با استناد به مکارم (1371: ج25/241) نگاشتهای «قلب به مثابه ظرف»، «صفات اخلاقی نادرست به مثابه بیماری»، و«آنچه در دل منافقان و کفار است به مثابه جسم/شیء (یا هستان قلبی منافقان و کفار به مثابه جسم/شیء)»، با اسمنگاشت «ذهن جسم است»، در آیه وجود دارد. به طور خلاصه، در 14 مورد در عنکبوت/49، زمر/22، غافر/56، مجادله/22، تغابن/24، عادیات/10، قصص/10، حدید/27، احزاب/4 و 12، 32، و 60، محمّد/20، و مدّثّر/31، نگاشت «قلب (سینه)، دل به مثابه ظرف» با مظروفهایی (شیئی) به مانندآیات، تکبر، احساسات عاطفی(ترس و اندوه) و عقلی، مهربانی و بخشش، و بیماری (صفات اخلاقی) در11 جزء پایانی قرآن مجید وجود دارد. 4-2-2. قلب ← دژ ... فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْب ... (حشر(س59)/2). ... و [لى] خدا از آنجايى كه تصوّر نمىكردند بر آنان درآمد و در دلهایشان بيم افكند، ... (فولادوند) با استناد به تفاسیر طباطبایی (1390هـ.ق: ج19/ 350)، بیضاوی (1418 ھ. ق: ج5/ 198) ، مکارم (1371: ج23/ 490-489)، و (قائمینیا، 1390: 401)، اسم¬نگاشتها در آیه، «زندگی جنگ است» و « جسم در ذهن است». نگاشتهای «دل به منزله دژ»، «بیم و ترس به مثابه راه نفوذ»، «اراده خدا (=عذاب و پیروزی) به مثابه شخص»، «ترس به مثابه جسم/ ماده»، «دل به مثابه ظرف» در آیه وجود دارند. اراده و امر خداوند مفهوم سطح فرادستی [عام] است. عذاب و پیروزی مفاهیم سطح پایه¬ای [میانی] هستند. ترس هم مفهوم سطح فرودستی[خاص] میباشد. در «فِي صُدُورِ النَّاسِ» (ناس/5)، طرحواره حجمی نوع ظرف و حرکتی وجود دارد. قلب استعارهای از روح است و شامل سرّ است که مرکز معنوی روح و نفس میباشد (کورنو[۲۵] ،2004 ).
4-2-3. عدم هدایت← مهر و قفل كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ (روم/59). اين گونه، خدا بر دلهاى كسانى كه نمىدانند مُهر مىنهد (فولادوند). مطابق با مکارم (1371:ج16/ 489-488) وجدان و آگاهى و عقل سالم در قلب –به منزلۀ ظرفی- وجود دارند و خداوند به قلب کسانی که به سبب عناد و لجاجتشان درک و فهم ندارند، مهر مینهد تا چیزی را نفهمند، به عبارت دیگر به سبب خودشان خدا بر دلهایشان قفل میزند و روی هدایت نمیبینند. پس نگاشتهای «عدم آگاهی و هدایت به مثابه مهر بر دل»، و «موانع دانستن موانع دیدن است» (پورابراهیم، 1388)، و اسمنگاشتهای «قلب ظرف است»،و « بدن در ذهن است» [«ذهن جسم است»] در آیه وجود دارد. ... كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّار (غافر/35). ... [اين ستيزه] در نزد خدا و نزد كسانى كه ايمان آوردهاند [مايه] عداوت بزرگى است. اين گونه، خدا بر دل هر متكبّر و زورگويى مُهر مىنهد (فولادوند). با استناد به قرشى بنابى (1371: ج6/ 264)، و (مکارم، 1371: ج24/ 62، و ج20/ 99)، «خشم به مثابه شیء»، و تکبر و جباریت علت مهر بر دلها است و معلول و نتیجه، عدم هدایت است. این عدم هدایت هم به منزله مهر بر دل است. در این آیه تکبر و جباریت قلبها/دلها علت مهر بر آنها میشود و مهر بر دلها معلول میباشد، از طرفی هم این رابطه همیشگی است؛ پس، به نظر میرسد که بتوان گفت که از طرحواره اینهمانی برای علیت استفاده شده است، به این صورت که تکبر و جباریت قلبها/ دلها همان عدم هدایتی است که به صورت مهر بر دلها میباشد. بنابر این «عدم هدایت به مثابه مهر بر دل» نگاشت آیه است؛ و نگاشت صف/3، که در آن "كَبُرَ مَقْتاً" خشم بزرگ و شدید (از ویژگیهای شیء) است، و نگاشت آن «خشم به مثابه شیء» میباشد. ... أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُم (محمّد/16). اينان همانانند كه خدا بر دلهایشان مُهر نهاده است و از هوسهاى خود پيروى كردهاند. (فولادوند). با استناد به مکارم (1371: ج21/ 448-447)، عمل فاسد و هواپرستی علت مهر بر دل است، چون هواپرستى قدرت ادراك حقائق و حس تشخيص را از آدمى مىگيرد. بنابراین نگاشتهای آیه «عدم هدایت به مثابه مهر بر دل»، «قلب خانه یا ظرف است»، «هوای نفس شخص است» هستند. استعاره آیه شریفۀ منافقون/3، «عدم هدایت قفل است» میباشد. نگاشتهای آیه محمد/24، «عمل فاسد و هواپرستی به مثابه قفلی بر دل» و «تدبّر به مثابه باز بودن قلب/دل» هستند. در این آیه و همه موارد بالا در این بخش میتوان به اسمنگاشت «عدم هدایت قفل است» قائل شد؛ و این به علت آن است که در آیات پیشگفته " عدم هدایت" مفهوم فرادستی است که دربردارندۀ مفاهیم سطح میانی مختلفی از جمله تکبر و جباریت، و عمل فاسد و هواپرستی میباشد. به طور خلاصه، اسمنگاشت «عدم هدایت قفل است» در 5 مورد در روم/59، غافر/35، محمّد/16و24، و منافقون/3 در محدوده پژوهش وجود دارد. 4-2-4. ثابت نمودن (قرار دادن) ← نوشتن ... أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمان ... (مجادله/22). ... در دل اينهاست كه [خدا] ايمان را نوشته ... (فولادوند). مطابق با ذوالفقاری(1395: 191-190) در این آیه قلب مؤمنان بهمثابه کتابي است که ایمان به عنوان نوشته در آن نگاشته میشود و کانون استعاری آیه شریفه "كَتَبَ" است و جنبه ثبات و استقرار نوشتار آن به مفهوم مقصد نگاشت شده است و در نتیجه نگاشتهای «ثابت نمودن/حک کردن/قرار دادن به مثابه نوشتن»،«ایمان متناظر با مرکب (ماده)»، «ایمان به مثابه مظروف»، «قلب به مثابه ظرف» و اسمنگاشت "«زندگی سفر است»" (ذوالفقاری) و «اراده الهی متن مکتوب است» در آن وجود دارد. این آیه شریفه هم وصف حال مشارکانی، "مؤمنين حقيقى" (طباطبایی، 1390هـ.ق: ج19/ 340)، راه پویان راه مستقیم زندگی- را در مسیر حرکت زندگی به صورت استعاره بیان کرده است.
4-2-5. وحی، و مشکلات خارجی← کنشگر (بار سنگین)؛ علم و ایمان و عمل ← پادکنشگر أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَك (1) وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ (2) الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَك (شرح = انشراح/3). آيا براى تو سينهات را نگشادهايم؟ (1) و بار گرانت را از [دوش] تو برنداشتيم؟ (2) [بارى] كه [گويى] پشت تو را شكست (3). (فولادوند). با استفاده از طالقانی (1362: ج4/ 151) و طباطبایی(1390هـ.ق: ج20/ 528)،کانونهای استعاری آیه شریفه، "نَشْرَحْ، گشودن"، "وَضَعْنا، برداشتن"، "وِزْرَكَ، بار"، "أَنْقَضَ، شکستن" است. این مفاهیم به ترتیب سطح پایهای، شیئی (سنگینی بار)، و پایهای هستند که به مظروف قلب (یعنی علم و ایمان و عمل رسالت) در آیه اول، و وحی و مشکلات خارجی در آیه دوم و سوم، نگاشت شدهاند. در این سه آیه مجموعه استعاری یکپارچهای وجود دارد که تبلیغ وحی خداوند توسط پیامبر (ص) و مشکلات پیش روی آن حضرت را مفهومسازی مینماید، و علم و ایمانی که به وی وحی میشود سبب شرح صدر او شد. در نتیجه طرحواره شیئی و نیرو در مفهومسازی استعارهایات برهمکنش دارند و نگاشتهای «وحی، و مشکلات خارجی به مثابه بار سنگین/ کنشگر=نیرو»، «علم و ایمان و عمل به مثابه پادکنشگر»، «سینه/ قلب به مثابه ظرف»، و اسمنگاشت «احساس، تفکر، و اخلاق نیرو است» در آنها وجود دارد.
4-2-6. ترس و اضطراب (هراس) ← شیء ... وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ ... (احزاب/26). ... و در دلهایشان هراس افكند ... (فولادوند) با استفاده از تبیینهای قرشى بنابى (1371: ج3: 105)، و راغب (1369: ج3/ 152)، ترس و اضطراب مفهومی است که خداوند آنها را به منزله شیئی به قلب معنوی می¬فرستد. این مقاصد شیئی علاوه بر اینکه پیوند شخص را با خودش بیان میکنند، ارتباطی هم با خالق دارند: یعنی ارتباطات درهم¬تنیده شخص با خودش و با خداوند را می¬رسانند و به عبارت دیگر، سبب آن خداوند است که شخص را درگیر میکند («خدا مبدأ است» و «سببیت(علیت) انتقال است»). بنابراین نگاشتهای آیه شریفه «ترس و اضطراب به مثابه شیء است»، «عیبجویی به مثابه انداختن»، و اسمنگاشت «ذهن جسم است»/ «ذهن در بدن است» در آن وجود دارد. ظرف قلب در آیات مختلف مظروفهای متفاوتي دارد. و در حشر/2 نیز همین نگاشت وجود دارد. "ترس و اضطراب" در پیکربندی رابطۀ انسان با خودش قرار میگیرد. به طور خلاصه در 2 مورد در احزاب/26، و حشر/2 نگاشت استعاری «ترس و اضطراب (هراس) به منزله شیء» در محدوده تحقیق وجود دارد. 4-2-7. دلیل ← شخص إِنَّ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْر ... (غافر/56). در حقيقت، آنان كه درباره نشانههاى خدا- بىآنكه حجّتى برايشان آمده باشد- به مجادله برمىخيزند در دلهایشان جز بزرگنمايى نيست ... (فولادوند). در این آیه شریفه «دلیل به مثابه شخص»، است، زیرا "میآید"، و «کبر(مظروف) به مثابه چیزی در قلب (ظرف) »، زیرا در "فِي" قلب است و «آیات خدا به مثابه ظرف» است، زیرا "فِي" انگیختگی طرحواره انگارهای ظرف بودن آنها را به وجود میآورد. این آیه دو مجاز دارد: الف- صدر(سینه) به جای قلب است، ب- قلب مرکز احساسات (در اینجا کبر) است، به عبارت دیگر قلب مجازاً مرتبط با احساسات است (چارتریز- بلک، 2004: 105)، مفهومسازی استعاری این آیه ترکیبی از مجاز و استعاره و طرحواره ظرف و مظروف است. همچنین دو استعاره مذکور در ذیل آیه، نمونهای از استعاره یکپارچه را تشکیل میدهند.
4-3. قلب (روح، نفس) ← انسان 4-3-1. قلب (روح) سالم ← شخص توبهکار ... وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِيب (ق/33). ... و با دلى توبهكار [باز] آيد (فولادوند). مطابق با تفسیر علامه طباطبایی(1390هـ.ق: ج2/ 338-336، این روح است که دارای قلب میباشد، بنابر این اینجا میتوان دوگانگی فرهنگی اسلامی جسم و روح را استنباط کرد. در این آیه شریفه قلب محمل روح است یعنی به جای روح از قلب استفاده کردهایم و مجاز «قلب به جای روح را به کار بردهایم و این قلب که نماینده روح است متناظر با "شخص توبه کاری" همراه فرد "میآید". پس نگاشتِ «قلب (محمل روح) به مثابه شخص»؛ و "«توبه به مثابه بازگشت به راه راست»" (پورابراهیم، ۱۳۸۸: 176) در این آیه شریفه عمل میکند. و منظور از قلب، روح و جان است. بنابر این اسمنگاشت در این آیه «زندگی سفر است» میباشد و کلاً این آیه در اثر برهمکنش مجاز و استعاره مفهومسازی استعاری شده است. در آیه شریفه زیر نیز نگاشت «قلب (محمل روح) به مثابه شخص» وجود دارد. در نجم/11 نیز همین نگاشت وجود دارد. 4-3-2. عاقل و مؤمن← زنده، گمراه← مرده لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا ... (یس/70). تا هر كه را [دلى] زنده است بيم دهد، ... (فولادوند). مطابق با تفسیر بیضاوی (1418ھ.ق: ج4/ 273)، حیات فرد استعاره برای هوشیاری و عقلانیت است.کسی که زنده است یعنی کسی که عاقل و بیدار است. در این آیه ترکیب یا تلفیقی از مجاز و استعاره وجود دارد. «عاقل و مؤمن به مثابه زنده»، استعاره است و مجاز در مقصدِ دل(= قلب یا ذهن) به جای احساسات (ترس) و اندیشه (عقل) ایمان وجود دارد؛ یعنی قلب محمل ترس و عقل و ایمان در مقصد است. به نظر میرسد که در این آیه شریفه جنبه هوشیاری، درک و عقلانیت شخص زنده، و جنبه بیخبری و بیتعقلی فرد مرده به گمراه نگاشت شده است و بنابراین نگاشتهای « شخص عاقل و بیدار یا مؤمن به مثابه شخص زنده»، «گمراه به مثابه مرده»، و استعاره کلی «بدن در ذهن (قلب) است»/ ذهن (قلب) جسم است، در آن وجود دارند. در نمل/80، نیز نگاشت «گمراه به مثابه مرده» وجود دارد. در آیه یس/70 نگاشت استعاری «دل به مثابه شخص» و مجاز «دل محمل ایمان و اعتقادات/ دل به مثابه جایگاه ایمان و اعتقادات»، چون ایمان و اعتقادات آنجاست، وجود دارد و استعاره کلی، «بدن در ذهن »/ [ذهن جسم است] عمل میکند و این به معنای برهم کنش مجاز و استعاره در مفهومسازی این آیه است. 4-4. عقل واحساسات← قلب ... ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّه ...(زمر/23). ... سپس پوستشان و دلشان به ياد خدا نرم مىگردد ... (فولادوند). «دلی که نرم میشود، یعنی دلی که احساس رضایت و خشنودی دارد» (مرعشی، 1385: 151). «سپس پوست و قلبشان، برون و درونشان نرم و آماده پذيرش ذكر خدا مىگردد، و آرام و مطمئن مىشود» با استناد به مکارم (1371: ج19/ 433)، چارتریس- بلک (2004: 105به نقل ازجانسون،1987) و دِیوِس¬ولاسکو، 2-2001: 58)، نگاشت آیه «رضایت و آرامش (پوست و دل) به مثابه نرم شدن (پوست و دل)»، و اسم¬نگاشت آن «ذهن جسم است»، / («بدن در ذهن است»)، «شناخت ادراک است»-زیرا در اثر شناختی که از خداوند پیدا میشود، «قلب به مثابه شیء مدرک» میشود و "نرم میشود". مجاز «دل(قلب) مجازی از احساسات»، که جای احساسات است و این هم در مقصد استعاره است (دیوِس¬ولاسکو، 2-2001: 58)، در آیه وجود دارد. آیه شریفه به "نفوذ عمیق و فوق العاده قرآن" (مکارم، 1371: ج19/ 433) در دل خداترسان میپردازد. این بدان معنی است که آیات این بخش از نوع «استعاره وجودی هستند و به «نحوه زیستن آدمی در جهان اشاره میکنند» (قائمی¬نیا، 1396: 510)، یعنی در این استعارهها (استعاره وجودی) با خداوند ارتباط برقرار میکنیم، با این حال نوعی دگرگونی و شدن به انسان دست میدهد. در نتیجه استعارههایی که در آنها رابطه با خداوند مطرح میشود، نحوه رفتار و کردار وی نسبت به خالق معین میشود؛ و در واقع «غربال فرهنگ» (آیبرتکی-آنتونانو، 2013) اسلامی در آنها به صورتی عمل میکند که در آنها مفاهیم مقصد چگونگی نگاشت مفاهیم مبدأ را تعیین مینمایند. إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ (ق/37). قطعاً در اين [عقوبتها] براى هر صاحبدل و حق نيوشى كه خود به گواهى ايستد، عبرتى است. (فولادوند). منظور از "قلب" در اينجا و در ديگر آيات قرآن كه بحث از درك مسائل مىكند همان عقل و شعور و ادراك است، ريشه اين لغت (قلب) در اصل به معنى تغيير و تحول و به اصطلاح قلب (مکارم، 1371: ج22/ 284) و انقلاب است، و از آنجا كه فكر و عقل انسان دائماً در حال دگرگونى است به آن "قلب" گفته شده است، و به همين دليل در آيات قرآن روى مسأله سكينه و آرامش دل، و يا اطمينان قلب تكيه شده است، هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ" او كسى است كه آرامش را در دل مؤمنين نازل كرد ”(فتح/4)”أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ “ آگاه باشيد ياد خدا مايه آرامش دلها است ”(رعد/28) آرى اين موجود ناآرام را تنها ياد خدا آرامش مىبخشد. "أَلْقَى السَّمْعَ" (گوش را افكند) كنايه از گوش دادن و نهايت دقت در استماع است، شبيه تعبيرى كه در فارسى داريم مىگوئيم: "گوش ما نزد تو است" يعنى به خوبى به سخنانت گوش مىدهيم. همچنین با استناد به تفسیر مکارم (1371: ج22/ 285 و 286) در این آیه قلب، و گوش به منزله اشیائی هستند که برای درک و عقل و ادراک (شعور) به کار میروند. بنابر این نگاشتهای آیه «عقل به مثابه قلب»، «گوش به مثابه شیء»، و «خوب گوش دادن به مثابه افکندن گوش» و اسمنگاشت آن «ذهن جسم است»/ «شناخت ادراک است» میباشد. قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ (نازعات/8). در آن روز، دلهايى سخت هراسانند. (فولادوند). «قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ- النازعات/8 در قيامت دلهائى مضطرب و لرزان است مثل اينكه ميگوئى- طائرة خافقة و از اين قبيل صفات كه همگى استعاره است» (راغب، 1369: ج4/ 425). با استناد به این بیان راغب و طباطبایی (1390هـ.ق: ج20/ 300) هراس و اضطرابی که در آیه به قلبهایی استناد داده شده است، به علت این که از ویژگیهای افراد است، در واقع به اشخاص اشاره دارد؛ یعنی نگاشت «قلب به مثابه شخص»، مجاز در مقصد «قلب مجازاً به جای (محمل) احساسات/ قلب به مثابه مرکز احساسات»، و اسمنگاشت «ذهن جسم است»، در آن وجود دارد. وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ (نمل/74). و در حقيقت، پروردگار تو آنچه را در سينههايشان نهفته و آنچه را آشكار مىدارند نيك مىداند (فولادوند). با استفاده از تفاسیر مکارم (1371: ج15/ 533)، حسینی همدانی (1404ھ.ق: ج12/ 162)، بهرامپور ( 1391: 383)، و قرائتی(1388: ج6/ 451) در آیه دو مجاز وجود دارد. الف- صدر(سینه) به جای قلب است، ب- قلب مرکز احساسات (و افکار و اسرار) است، به عبارت دیگر قلب مجازاً مرتبط با احساسات است (چارتریز- بلک، 2004: 105) و نگاشتهای استعاری آیه «سینه («ذهن/قلب بهمثابه شخص»، «اسرار و افکار به مثابه شیء/جسم»، هستند. پس آیه ترکیبی از مجاز و استعارۀ ، میباشد که در آن سینه/ قلب به جای ذهن به طور مجازی آمده است و این ذهن به طور استعاری به شخص نگاشت شده است. به نظر میرسد که تفکر و احساسی که درون سینههاست، مفاهیم فرادستی هستند و شامل مفاهیم پایهای حسد، و سایر صفات ناپسندی میباشند که به حوزه مبدأ شیء نگاشت شدهاند. در "پنهان داشتن" و "آشکار ساختن"، نگاشت «رفتار شیء است»، وجود دارد. همین نگاشتها در آیه زیر هم وجود دارد. وَ رَبُّكَ يَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُون (قصص/69). به طور خلاصه، نگاشتهای مختلف «عقل و احساسات به مثابه قلب»، در 8 مورد در زمر/23، ق/37، ملک/10(طباطبایی، 1374: ج19/ 592 با استناد به اعراف/ 179که در آن قلب ابزار فهم و تعقل است)، نازعات/8، نمل/74، قصص/69، فتح/4، و رعد/28، در محدوده تحقیق مشاهده شد. در این نگاشتها الف- قلب در مقصد استعاره محمل مجازی احساسات (خشنودی، هراس) و ادراکات (اسرار) و افکار است (دِیوِس¬ولاسکو، 2-2001: 58)؛ و یا مطابق با يارمحمدي (1372 :164) که "مجاز (مرسل)" در بلاغت، "استعاره مفهومی" در زبانشناسی محسوب میشود، به طور استعاری به کار رفته است و ب- قلب به منزله مرکز احساسات و تفکر (عقل) است، و گاهی (در ق/37) به مثابه مبدأ استعاری "عقل"، همردیف "گوش" به عنوان ابزار تعقل به کار میرود. بنابر این "قلب" به طور مجازی و استعاری محمل (مرکز) احساسات، افکار و تعقل، و اسرار است، و گاهی به منزله ابزار تعقل در کنار گوش میباشد. "قلب" در قرآن، گاهی به مانند شخصی (مجاز و استعاره) "هراسان" (نازعات/8) میشود و گاهی به مانند شخصی ویژگیهای ذهنیِ "رازها، افکار، نیات، توطئهها و صفات ناپسند" را "پنهان میدارد".
4-5. بیماری و بهبودی مفهومسازیهای این بخش بر اساس بیماری و سلامتی است. این دو مبدأ در تجربه واقعی ویژگیها و جنبههای خاصی دارند که به مقصد استعارههای مفهومی در حوزه ذهنی و روحی انتزاعی نگاشت شدهاند و مفاهیم اخلاقی ویژه دین اسلام را پدید آوردهاند. استعارههای این بخش نمونه عالی «ذهن به مثابه جسم»/ «ذهن در بدن» را به وجود آوردهاند و این مورد دلیل برهمکنش جسم و ذهن طبیعت بشر است، چرا که حوزه بیماری و سلامتی بدن (جسم) که قابل تجربه و مشاهده است به همین حوزه در ذهن و روح نگاشت شده است. 4-5. سلامتی دل← سلامتی جسم إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيم (صافّات/84). آن گاه كه با دلى پاك به [پيشگاهِ] پروردگارش آمد (فولادوند). با استناد به مکارم (1371: ج19/ 88)، در این آیه شریفه شخص (ابراهیم (ع)) به همراه قلبی سالم به پیشگاه پروردگار میآید و این به معنی اتحاد دوگانۀ وجود انسان است. بنابر این نگاشتهای آیه «سلامتی دل به مثابه سلامتی جسم»، «قلب به مثابه شخص»، و اسمنگاشت «ذهن/قلب/دل بدن(جسم) است)» در آیه وجود دارد. این آیه خصوصیت حضرت ابراهیم (ع) را میگوید که به عنوان یکی از راهنمایان راه مستقیم دین در قلبش جز خدا نبود و هیچ گونه گناه، کینه، و نفاقی در قلبش وجود نداشت. از مفهوم عام «بیماری» استفاده شده است. می توان گفت این بخش ویژگیهای اخلاقی رفتاری رهپویان راه زندگی را در استعاره «زندگی سفر است» به تصویر میکشد. به طور خلاصه در 2 مورد در لقمان/18، و صافّات/84 به ترتیب اسمنگاشت «صفات اخلاقی نادرست (رذایل اخلاقی) بیماری است» و «فضایل اخلاقی سلامتی جسم است» در محدوده تحقیق استفاده شده است. 4-6. استعارههای نیرو 4-6-1. خشوع ← نیرو خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِكَ الْيَوْمُ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ (معارج/44). ديدگانشان فرو افتاده، [غبارِ] مذلّت آنان را فرو گرفته است. اين است همان روزى كه به ايشان وعده داده مىشد. (فولادوند). با استناد به (طباطبایی، 1390هـ.ق: ج20/ 28 و35)، کانونهای استعاری آیه شریفه "خاشِعَةً" و "تَرْهَقُهُمْ" است. در آیه "خشوع" –تأثر خاص ویژه قلب- به مانند نیرویی در چشمشان ظاهر میشود، و خواری هم آنها را "می پوشاند" و در نتیجه نگاشتهای «خشوع (سرافکندگی و شرمندگی) به مثابه نیرو»، با مجازِ «چشم به جای (محمل) قلب»، و «خواری به مثابه ماده/شیء» با اسمنگاشت «احساس نیرو است»، در آیه وجود دارد. مفهومسازی این آیه ترکیبی از مجاز و استعاره میباشد. با استناد به طباطبایی (1390هـ.ق: ج20/ 300) نگاشت آیه شریفه نازعات/9، «خشوع (سرافکندگی و شرمندگی) به مثابه نیرو»، و مجاز آن «چشم به جای قلب»، با اسمنگاشت «احساس نیرو است»، میباشد و بنابر این مفهومسازی آیه ترکیبی از مجاز و استعاره است. مطابق با مکارم (1371: ج26/ 415)، طباطبایی (1390هـ.ق: ج20/ 456)، و طالقانی ()1362: ج4/ 29) خشوع (ذلت و شرمسازی) که از حالتهای روحی یعنی نوعی احساس میباشد، در صورت ظاهر میشود؛ در آیه شریفه غاشیه/2 احساس ِخشوع قلبی به منزله نیرویی در صورت آنها به عنوان محمل قلب ظاهر میشود و نگاشتهای «سرافکندگی و شرمندگی به مثابه نیرو»، مجازِ «صورت محملِ (به جای) قلب»، و اسمنگاشت «احساس نیرو است» را به وجود میآورد؛ پس، مفهومسازی استعاری آیه ترکیبی از مجاز و استعاره است. 4-6-2. شادابی، و نعمت ← نیرو وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ (غاشیه/8). در آن روز، چهرههايى شادابند (فولادوند). با استناد به طباطبایی (1390هـ.ق: ج20/ 458-457) ، بیضاوی (1418ھ.ق:ج5/ 307) ، مکارم (1371: ج26/ 420)، و طالقانی (1362: ج4/ 32)، در این آیه شادابی، و یا نعمت که از حالات روحانی (نفس، قلب) است، در بدن (صورت) ظاهر میشود و این به معنای برهمکنش ذهن و جسم در مفهومسازی است که هیچ کدام مستقل نیستند و بنابر این نگاشت «شادابی، و نعمت به مثابه نیرو»، و مجاز «صورت به جای قلب (قلب به جای شخص)»، با اسمنگاشت «احساس نیرو است»، در آیه وجود دارد و مفهومسازی آیه ترکیبی از مجاز و استعاره میباشد. 4-7. "قلب" جایگاه تعقل و آگاهی 4-7-1. آگاهی ← نزدیک بودن مکانی (رگ گردن) ... وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد (ق/16). و ما از شاهرگ [او] به او نزديكتريم. (فولادوند) با استناد به تفاسیر طباطبایی (1390هـ.ق: ج18/ 514)، بیضاوی ( 1418 ھ. ق: ج5، ص: 141-140)، و عبدالحمیدی (1375: ج6/ 108)، در مفهومسازی استعاری آیه شریفه، مفهوم طرحواره انگارهای نزدیکی مکانی و مفهوم سطح پایهای "رگ گردن" بر همکنش دارند، و این به دلیل آن است که "قلب" مرکز تعقل و آگاهی است، و رگ گردن با آن ارتباط دارد؛ پس، این آیه نمونهای از آمیختگی استعاری را بیان میکند و بنابر این نگاشت آیه «آگاهی و احاطه به مثابه نزدیکی مکانی (رگ گردن)» است. در آیه شریفه قدر/1، مطابق با مکارم (1371: ج27/ 182)، یکی از مصادیق نزول دفعی قرآن، قلب پاك پيغمبر اكرم (ص) است. 4-7-2. گناه ← زنگار (جرم) كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُون (14) كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُون (مطفّفین/15) نه چنين است، بلكه آنچه مرتكب مىشدند زنگار بر دلهایشان بسته است (14) زهى پندار، كه آنان در آن روز، از پروردگارشان سخت محجوبند (15) (فولادوند) با استناد به طباطبایی (1390هـ.ق: ج20/ 385)، و مرعشی( 1385: 133)، کانونهای استعاری دو آیه شریفه "رانَ، زنگار بستن"، و "مَحْجُوبُون" است. در دو آیه تبدیلات طرحوارهای اتفاق افتاده است، به این صورت که "گناه و ستمگری" به منزله شیئی (طرحواره) تبدیل به زنگ و جرم شده و روی قلب- در نقش مرکز تشخیص و تعقل- را پوشاندهاند (با استفاده از طرحواره نیرو نوع جذب). حالا این جرم (مفهوم سطح میانی) به عنوان مانعی (طرحواره نیرو نوع انسداد) آنها را از تشخیص حق باز می دارد. بنابر این نگاشتهای آیه «گناه به مثابه زنگ زدن (زنگار)/ ماده»، «قلب به مثابه مرکز (ظرف) تعقل»، و اسمنگاشت آن «ذهن (قلب) جسم است» و «گناه مانع (نیرو) است» میباشد. مطابق با تفسیر طباطبایی در همزه/7 (1390هـ.ق: 619 و 617) كلمه "افئدة" جمع كلمه "فؤاد" است كه به معناى قلب است، و مراد از قلب در اصطلاح قرآن چيزى است به نام نفس انسانيت، كه شعور و فكر بشر از آن ناشى مىشود و گويا مراد از "اطلاع آتش بر قلوب" اين است كه آتش دوزخ باطن آدمى را مىسوزاند، همانطور كه ظاهرش را مىسوزاندکانونهای استعاری آیه شریفه "الْحُطَمَةِ"، “تَطَّلِعُ"، سرکشیدن، "عَلی الْأَفْئِدَةِ، بر قلب"و "مُؤْصَدَةٌ، دربرگیرنده" است. اینها جنبههایی از رفتار شخص است که به آتش جهنم نگاشت شدهاند و همچنین قلب معادل نفس انسانیت است که مرکز شعور و فکر میباشد. بنابر این اسمنگاشت «آتش جهنم شخص است» و نگاشتهای «آتش به مثابه خرد کننده/ خورنده»، «آتش به مثابه نزدیک و چیره شونده»، و «آتش به مثابه در برگیرنده»؛ و مجاز «قلب (نفس) محمل (مرکز) تعقل» در آن وجود دارد. 4-7-3. گوش و چشم ← ابزار و جایگاه شناخت 4-7-3-1. نفهمیدن← کری وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجاب ... (فصّلت(41)/5). و گفتند: «دلهاى ما از آنچه ما را به سوى آن مىخوانى سخت محجوب و مهجور است و در گوشهاى ما سنگينى و ميان ما و تو پردهاى است؛ ...» (فولادوند) با استناد به مکارم،1371: ج20/212)، مرعشی (1385: 146)، طباطبایی (1390هـ.ق: ج17/ 547-546)، و قائمینیا، 1390: 136و138)، نگاشت استعاری آیه شریفه به ترتیب زیر است، «حجابها بهمثابه ظرف»، «دلها به مثابه محتویات ظرف (مظروف)» «گوش به مثابه ظرف»، «سنگینی به مثابه جسمی خارجی در آن». در اینجا قلب/دل جزئی از بدن انسان میباشد که تعقل و احساسات در آن است و این به طور استعاری برای درک انسان است. از طرحواره حجمی در آن استفاده شده است و نگاشت استعاری مورد سوم "حجاب"در طباطبایی (1374) نگاشتهای زیر میباشد، «مانع فهمیدن به مثابه مانع شنیدن» که در آن طرحواره نیرو، زیرطرحوارۀ انسداد، عمل نگاشت را برعهده دارد، «عدم موافقت به مثابه سنگینی گوش/کری»، و «قلب به مثابه جایگاه و ظرف درک». نگاشت سنگینی گوش در سورۀ فصلّت/44 هم وجود دارد. 4-7-3-2. هدایت ← شنوایی؛ گمراهی← کوری با استناد به تبیینهای طبرسی(بیتا: ج18/ 142)، مکارم (1371: ج15/ 541)، بیضاوی (1418ھ.ق: ج4/ 167)، طباطبایی(1390هـ.ق: ج15/ 559)، و قرائتی (1388: ج6/ 456)، در 8 مورد گوش به عنوان مبدأ مفهومسازی در محدوده تحقیق استفاده شده است. نگاشتهای مختلف «فهمیدن به مثابه شنیدن»/ «عقل به مثابه (در) گوش»، در فصّلت/5، و 44، قصص/71، مجادله/1، نمل/80، و در 3 مورد محمّد/23، و زخرف/40، و نمل/81،"گوش و چشم"، با هم مبدأ "نفهمیدن و گمراهی" ابزار فهم و شناخت [در کنار قلب] هستند.
5. =نتیجه= کاربردهای استعاری قلب در 6 حوزه مبدأ مشتمل بر: «ویژگیهای شخصی»، «سفر»، «طرحواره انگارهای شیء»، «طرحواره انگارهای حجمی»، «فعالیتهای ذهنی و روحانی» و «اعضای بدن»، در 11 جزء پایانی قرآن مجید تحلیل گردید. مواردی که در تحقیق حاضر پوشش داده شدهاند، عبارتند از: 1 . هستانهای (مظروف) قلب، 2. قلب بهمثابه ظرف ، 3. قلب بهمثابه شخص، و برهمکنش آن استعارههای دیگر شخص، 4. عقل و احساسات در مقصد استعارههای قلب، 5. بیماری و بهبودی، 6. استعارههای نیرو که در آنها احساسات بهمثابه نیروهایی که در چشم و صورت به عنوان محمل مجازی قلب ظاهر میشوند و سرانجام، 7. قلب بهمثابه جایگاه تعقل و آگاهی در برهمکنش با گوش و چشم برای شناخت و درک. نتایج تحقیق نمایانگر آن است که: ● استعارههای قلب سه مورد از کلیدهای مفهومی محدوده تحقیق را شامل میشود، و شناخت و احساسات در واژه قلب متمایز نمیشوند؛ این کلیدهای مفهومی عبارتند از: 1. خدا نور است، 2. قلب جایگاه احساسات، اندیشه، وحی و اعتقاد (ایمان و کفر) ، 2. استعارۀ ساختار رویداد (دربردارنده استعارههای وجودی و روابط چهارگانه)؛ ● نظر دکارت مبنی بر جایگاه دوگانۀ تعقل/عقلانیت و احساسات با توجه به استعارههای به کار رفته در قرآن که جایگاه تعقل و احساسات را در قلب در نظر میگیرد، مردود است. این امر میتواند بیانگر التفات قرآن به تلقی اعراب زمان نزول این کتاب آسمانی از جایگاه احساسات و اندیشه باشد؛ ولی از نظر ابنمنظور (1994: 678) قلب به مثابه اندیشه و عقل را اسلام به فرهنگ عربی وارد کرده است. ● در قرآن، فرهنگیترین مفهوم «قلب» است. در قرآن قلب احساسات، تواناییهای ذهنی، و مفهومسازیهای اعتقادی و فرهنگی را توصیف میکند. قلب جایگاه بسیاری از مقاصد استعارههای وجودی و رابطهای، علم و ایمان و عمل است این امر باعث میشود که قلب معادل ذهن، تفکّر، فهم و احساسات شود. ● قلب در 12 آیه در محدودۀ تحقیق مبدأ استعاره و در بقیه موارد مقصد استعاره واقع شده است. استعارههای قلب در بیشتر موارد همانند سایر استعارههای قرآنی به صورت یکپارچهای استفاده شدهاند، یعنی در یک آیه چند استعاره مربوط به هم کاربرد دارند به صورتی که انتساب استعاره خاصی به آیه مدنظر مصنوعی به نظر میآید.

● مفهومسازی استعاری قلب ترکیبی از مجاز و استعاره است،
● و در مواردی قلب، چشم، و گوش در فهم و ادراک همکاری دارند.
پانویس و منابع
- ↑ Amber Haque
- ↑ Repository
- ↑ Concrete for Abstract
- ↑ UNDERSTANDING IS SEEING AND HEARING
- ↑ MIND-AS-BODY
- ↑ HEART AS CONTAINER
- ↑ HEART-AS-INTELLECT
- ↑ Metaphor Identification Procedure, or MIP
- ↑ Pragglejaz
- ↑ Dirk Geeraerts
- ↑ Gerard Steen
- ↑ Charteris-Black
- ↑ Conceptual keys
- ↑ Notions
- ↑ Blend
- ↑ Associate
- ↑ Inference
- ↑ Subjective
- ↑ Emotions
- ↑ Reason
- ↑ G. Steen
- ↑ Idealized Cognitive Models (ICMs)
- ↑ Regina Gutiérrez Pérez
- ↑ Diez Velasco
- ↑ Cornell, Rkia E.
قرآن کریم 1418 هـ.ق. ترجمه قرآن (فولادوند)، ترجمه محمد مهدی فولادوند. تهران: دفتر مطالعات تاریخ و معارف.
افراشی، آزیتا. 1395. مبانی معناشناسیشناختی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
ایزوتسو، توشیهیکو. 1966. ساختمان معنایی مفاهیم اخلاقی- دینی در قرآن. ترجمه فریدون بدرهای. 1360. تهران: انتشارات قلم.
بهرامپور، ابوالفضل.1391. تفسیر یک جلدی مبین: تفسیر قرآن کریم. قم: انتشارات آوای قرآن.
پورابراهیم، شیرین 1388. «بررسي زبانشناختي استعاره در قرآن: رويكرد نظرية معاصر استعاره )چارچوب شناختي).» رساله دکتری، دانشگاه تربیت مدرس.
حسینی همدانی، محمد. 1404 ھ.ق. انوار درخشان در تفسیر قرآن. تهران: لطفی. (در نرم¬افزار جامع تفاسیر نور، نسخه 3، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی،1394).
خسروانی، علیرضا. 1390ھ.ق. تفسیر خسروی. تهران: کتابفروشی اسلامیه. (در نرم¬افزار جامع تفاسیر نور، نسخه 3، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی،1394).
ذوالفقاری، اختر. 1395. «تحلیل نظام حاکم بر استعارههای مفهومی زندگی –دنیوی و اخروی- در زبان قرآن.» رساله دکتری، دانشگاه بوعلی سینا همدان.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد. 1392. مفردات الفاظ قرآن کریم. ترجمه حسین خداپرست. قم: انتشارات نوید اسلام.
سيدكريمى حسينى، عباس.1382. تفسیر علیین. قم: اسوه. (در نرم¬افزار جامع تفاسیر نور، نسخه 3، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی،1394).
شریفیان، فرزاد .2011. مقدمهای بر زبانشناسی فرهنگی. ترجمه لیلا اردبیلی. 1391. تهران: نشر نویسه پارسی.
شریفیان، فرزاد.1391. مقدمهای بر زبانشناسی فرهنگی. ترجمه لیلا اردبیلی. تهران: نشر نویسه پارسی.
طالبی انوری، علی. 1398. «تبیین شناختی و فرهنگی مفهومسازی استعاری در جزءهای بیست تا سی قرآن کریم.» رساله دکتری، دانشگاه شهيد بهشتي.
طالبی انوری، علی، مهینناز میردهقان، سپیده عبدالکریمی، و قاسم درزی. 1397الف. «بررسی استعارههای شیئی در جزءهای بیست و شش تا سیام قرآن مجید». نشریه علمی - پژوهشی پژوهشهای زبانشناختی قرآن دانشگاه اصفهان. شناسه دیجیتال: 10.22108/nrgs.2019.112034.1299 doi:.
طالبیانوری، علی، مهینناز میردهقان، سپیده عبدالکریمی، و قاسم درزی. 1397ب. «تبیینی شناختی بر استعارههای شباهتبنیاد در یازده جزء پایانی قرآن مجید». نشریه علمی-پژوهشی زبانشناخت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی س11 ش17 بهار و تابستان 97: 47-73.
طالقانی، محمود (1362). پرتوی از قرآن. تهران: شرکت سهامی انتشار. (در نرم¬افزار جامع تفاسیر نور، نسخه 3، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی،1394).
طباطبايى، محمدحسين . 1390هـ.ق. ترجمه تفسيرالميزان، مترجم
محمدباقر موسوی 1374، جامعه مدرسين حوزه علميه قم: دفتر انتشارات اسلامى. (در نرم¬افزار جامع تفاسیر نور، نسخه 3، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، 1394).
طیب، عبدالحسین. 1369. اطیب البیان فی تفسیر القرآن. تهران: اسلام. (در نرم¬افزار جامع تفاسیر نور، نسخه 3، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، 1394).
عبدالحمیدی، علی. 1375. ترجمه تفسير جوامع الجامع. نوشتۀ فضل بن حسن طبرسی. متوفی 548 هـ.ق. مشهد: آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی (در نرم¬افزار جامع تفاسیر نور، نسخه 3، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، 1394).
قائمی¬نیا، علیرضا. 1390. معناشناسی شناختی قرآن. تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه قرآن و فرهنگ اسلامی.
قائمی¬نیا، علیرضا. 1396. استعاره¬های مفهومی و فضاهای قرآن. تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه قرآن و فرهنگ اسلامی.
قرائتی، محسن. 1388. تفسیر نور. تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.
قرشى بنابى، علی اکبر .1371. قاموس قرآن. تهران: دار الکتاب الإسلامیه.
کووچش، زلتان. 2010. مقدمهای کاربردی بر استعاره. ترجمه شیرین پورابراهیم. 1393. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).
گیررتس، دیرک. 2010. نظریه¬های معنی¬شناسی واژگانی. ترجمه کوروش صفوی. 1393. تهران: نشر علمی.
لیکاف. جورج. 2006. «نظریه معاصر استعاره.» ترجمۀ فرزان سجودی.1390. در مجموعه مقالات استعاره مبنای تفکر و ابزار زیبایی آفرینی، به کوشش فرهاد ساسانی، چاپ دوم، 230-135. تهران: انتشارات سوره مهر.
مرعشی، محمد¬حسین. 1385. استعاره¬های قرآن پوشش¬های قرآنی در قرآن. نوشتۀ توفیق صباغ. بیتا. تهران: نگاه معاصر.
مکارم شیرازی، ناصر. 1371. تفسیر نمونه. تهران: دار الکتاب الإسلامیه. (در نرم¬افزار جامع تفاسیر نور، نسخه 3، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی،1394).
يارمحمدي، لطف الله.1372. «نظري نو به تعبيرات استعاري و مسائل مربوط به ترجمه آنها.» شانزده مقاله در زبانشناسي كاربردي و ترجمه. شيراز: نوید شیراز.
عربی:
بیضاوی، عبدالله بن عمر. 1418هـ.ق. أنوار التنزيل و أسرار التأويل (تفسير البيضاوى). (جلد پنجم). لبنان-بیروت: دار إحياء التراث العربي.
حويزى، عبدعلى بن جمعه.1415هـ.ق. تفسير نور الثقلين. مصحح: هاشم رسولى. قم: اسماعيليان.(در نرم¬افزار جامع تفاسیر نور، نسخه 3، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی،1394).
طباطبایی، محمدحسین. 1390 هـ.ق. المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات. (در نرمافزار جامع تفاسیر نور، نسخه 3، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، 1394).
انگلیسی:
Armor, J.A. & Ardell, J.L. (2004). Basic and clinical neurocardiology. USA: Oxford University Press.
Charteris-Black, J. 2004. Corpus Approaches to Critical Metaphor Analysis. Basingstoke: Palgrave Macmillan.
Cornell, Rkia E. 2004. “Muhasibi, al (781-851)” In Encyclopedia of Islam and the Muslim World, Richard C. Martin, Editor in chief, Volume 2. M-z: 489. Macmillan Reference USA.
Diez Velasco, O .I. 2001-2. “Metaphor, Metonymy, And Image Schemas: An Analysis Of Conceptual Interaction Patterns.” Journal Of English Studies, Volume 3: 47-63.
El-Sharif, A. 2011. “A linguistic study of Islamic religious discourse: conceptual metaphors in the prophetic tradition.” PhD diss., Queen Mary University of London. Available online at http:// qmro.qmul.ac.uk /jspui/handle/ 123456789/2417.
Ghazali, A. (1982).'IhyaUlum al-Din.Vol.3.Beirut, p.3; Vol.1, p.5.
Gutiérrez Pérez, Regina. 2008. ‘A Cross-Cultural Analysis of Heart Metaphors.’ Revista Alicantina de Estudios Ingleses 21 : 25-56.
Haque, Amber. 2017. “The Concept Of The Heart In Islam And Its Relevance For Islamic Psychology.” Center for Study and Research, New Delhi, India:1-6. Retrieved from https://www.dohainstitute.academia.edu.
Ibarretxe-Antunano, Iraide. 2013. “The relationship between conceptual metaphor and culture.” In Intercultural Pragmatics, Rosario Caballero and Javier E. Díaz-Vera,eds., 10(2): 315-339. Berlin/Boston: Mouton de Gruyter. DOI 10. 1515/ip-2013-0014. Ibn ManDur, M. 1994. Lisaanu l-3arabi. 3rd ed. (The Tongue of Arabs). Beirut: Dar Saadir.
Inspector, Y., Kutz, I., & David, D. (2004). Another person’s heart: Magical and rational thinking in the psychological adaptation to heart transplantation. Israel Journal of Psychiatry and Related Sciences, 41(3), 161-173.
Johnson, Mark. 1987. The Body in the Mind: The bodily basis of meaning, reason and imagination. Chicago: University of Chicago Press.
Kövecses, Z. 2010. Metaphor: A Practical Introduction. Second Edition. Oxford: Oxford University Press.
Lakoff, G. 1987. Women, Fire and Dangerous Things. What Categories reveal about the Mind. Chicago: The University of Chicago Press.
Lakoff, George, and Mark Johnson. 1980/2003. Metaphors We Live By. Chicago: University of Chicago Press.
Maalej, Zouhair .2008. “The Heart and Cultural Embodiment in Tunisian Arabic.” In Culture, Body, and Language: Conceptualization of Internal Body Organs across Cultures and Languages, Sharifian, F. Driven, R. Yu, N, and Niemeir,S.eds., 395-429. Berlin: Walter de Gruyter.
Pragglejazz Group. 2007. MIP: “A Method for Identifying Metaphorically Used Words in Discourse.” Metaphor & Symbol, 22(1):1-39.
Reddy, Michael J. 1979. “The conduit metaphor: a case of frame conflict in our language about language.” In Metaphor and Thought, Andrew Ortony,ed., 284–324. Cambridge: Cambridge University Press.
Steen, G. 2002. “Towards a procedure for metaphor identification.” Language and Literature. Vol 11(1): 17–33. [0963–9470 (200202) 11:1; 17–33; 020842].
Thompson, K.E., Burnard, D.R. Edwards, P., & Theodosopoulo, D.E. (2015). Somebody’s else’s heart inside me: A descriptive study of psychological problems after a heart transplantation. Issues in Mental Health Nursing, 26(6), 611-625.