اعجاز بیانی در آیات تحدّی

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

خلاصه

یکی از شاخه¬های علوم قرآنی که اهتمام و توجه مسلمانان را به خود جلب نموده بحث و کاوش در اعجاز قرآن است. تاکنون وجوه مختلفی برای اعجاز قرآن بیان شده است که یکی از آنها اعجاز بیانی است. مهم¬ترین دانش برای پی¬بردن به اعجاز بیانی دانش بلاغت است که در این مقاله نیز با روش کتابخانه¬ای تحلیلی و با به خدمت گرفتن این دانش، به بررسی پنج آیه تحدّی(بقره/23، یونس/38، هود/13، اسراء/88، طور/33) پرداخته می¬شود تا معلوم شود آیاتی که خود عهده¬دار تحدّی هستند تا چه حد از زیبایی¬های بیانی برخوردارند که به مرحله اعجاز رسیده و فوق کلام بشری شده¬اند. نمونه این کار در سوره¬هایی از جزء30 انجام شده است اما تاکنون در جایی به طور خاص به آیات تحدی پرداخته نشده است. برخی نکات بلاغی که در این آیات به دست آمده¬اند عبارت¬اند از تقیید مسند و مسندٌإلیه(به حال، شرط و فعل ناقصه «کان»)، جایگزینی واژگانی(در حروف، اسم¬ها و افعال). =واژگان کلیدی=اعجاز بیانی، آیات تحدی، بلاغت، نکات بلاغی، قرآن


مقدمه

قرآن کریم برای تمامی افراد جن و انس، عوام و خواص، عالم و جاهل و برای هرکسی ادعای اعجاز نموده و مکرر منکران آن را دعوت به هم¬آوردی می¬کند. در قرآن کریم معجزه بودن آن با این لفظ بیان نشده است و ظهور این اصطلاح به قرن پنجم هجری برمی-گردد.(کریمی¬نیا. 1392، 113) و به این موضوع از دیرباز بسیار پرداخته شده است و نظریه¬های مختلفی درباره وجوه آن تاکنون ارائه شده است که از میان آنها اعجاز بیانی مورد اتفاق اکثریت علماء است. اگرچه اعجاز بیانی قرآن کریم فراتر از آن است که بتوانیم به کرانه¬های دور دست و بلند آن بنگریم اما این را نیز باید یادآور شد که شناختن عمق این سخن آسمانی و پی بردن به مفاهیم والای آن وظیفه هر کسی در حد توان خویش است و همین هم موجب اهمیت این پژوهش می¬شود، لذا نگارنده با استفاده از روش تحلیلی کتابخانه¬ای به دنبال نمایاندن این است که چگونه حضرت حکیم با استخدام واژگانی که در اختیار همه است، والاترین و دقیق¬ترین معانی و مضامین را در پنج آیه موسوم به آیات تحدی بیان نموده است. منظور اصلی در این مقاله بیان بخشی از زیبایی¬های بیانی کلام وحی، با به خدمت گرفتن علم بلاغت در محدوده پنج آیه تحدی(بقره/23، یونس/38، هود/13، اسراء/88، طور/34-33) است؛ هرچند که هیچ آیه¬ای را نمی¬شود سراغ گرفت مگر آنکه زیبایی¬های ادبی و ظرافت¬های سخن را در آن بتوان یافت. تاکنون تفاسیر ادبی و کتاب¬های بسیاری در باب اعجاز بیانی و زیبایی شناسی قرآن تألیف گردیده است، تک نگاری-ها نیز در این زمینه بسیار است؛ برای نمونه کتاب التمهید در هفت جلد شامل مباحث مختلف علوم قرآنی است که استاد معرفت جلد پنجم این کتاب را اختصاص به اعجاز بیانی داده و به طور مفصل به آن پرداخته است. کتاب الاعجاز البیانی للقرآن الکریم از عایشه عبدالرحمن بنت الشاطیء که ایشان در این کتاب پس از بررسی تاریخچه بحث اعجاز بیانی و بلاغی قرآن، آن را تنها و مهم¬ترین نوع اعجاز مورد اتفاق در میان دانشمندان دانسته و سپس با ذکر نمونه¬هایی از بلاغت قرآن، نشان می¬دهد که هیچ ترادفی در واژگان قرآن یافت نمی¬شود و جایگزینی کلمات با یکدیگر امکان ندارد، هیچ حرفی زائد یا صرفاً مؤکد نیست و یا برای پیوند کلمات یا تصحیح وزن کلام نیامده است؛ بلکه همه حروف نقشی معنایی دارند. کتاب دیگر کتاب قرآن و زیبایی شناسی از آقای حسن خرقانی است که در آن به مباحث زیبایی شناسی قرآن و واژه شناسی زیبایی در قرآن پرداخته است. از تفاسیری هم که به نکات ادبی توجه بیش¬تری کرده¬اند الکشاف زمخشری، انوارالتنزیل بیضاوی، المحررالوجیز ابن عطیه اندلسی و ... را می¬توان نام برد. مقالاتی هم در این زمینه نگاشته شده است اما تاکنون به طور خاص، آیات تحدی و نکات ادبی و بلاغی در آنها مورد بررسی قرار نگرفته است.


1- حوزه¬های مختلف اعجاز بیانی

علمای مسلمان متقدّم و متأخّر نظریه¬های مختلفی در باب اعجاز قرآن ابراز داشته و در بحث وجوه اعجاز، اقوال مختلفی برگزیده¬اند. اما از میان تمامی آنها اعجاز بیانی قرآن، هرگز مورد نزاع و جدل قرار نگرفته(و تنها چیزی که در میان فرق مختلف اسلامی مورد نزاع واقع شده آن است که آیا می¬بایست اعجاز بیانی را تنها وجه اعجاز دانست یا در کنار آن وجوه دیگری نیز وجود دارد). اعجاز بیانی بیش¬تر به جنبه¬های لفظی و عبارات به کار رفته و ظرافت¬ها و نکته¬های بلاغی نظر دارد؛ گرچه در این نکته¬ها و ظرافت¬ها، معنا و محتوا نقش اصلی را ایفا می¬کند.( معرفت، 1381، 374) در آثاری که درباره اعجاز بیانی سامان یافته¬اند هرکدام به فراخور مجال کتاب و دانش و توان نویسنده آن گوشه-هایی از اعجاز بیانی قرآن کریم را به تصویر کشیده¬اند. بنت الشاطیء در تبیین اسرار اعجاز در بیان و بلاغت قرآن کریم به سه حوزه حروف مقطعه و راز نهفته در حروف، دلالت¬های الفاظ و راز کلمات و اسلوب¬های قرآنی و راز نهفته در چگونگی تعبیر پرداخته است.(بنت¬الشاطیء، 1391، 141) آیت¬الله معرفت نیز برای اعجاز بیانی که از آن تعبیر دیگری نیز با عنوان «بدیع نظمه و عجیب رصفه»؛ یعنی نظم نو و چینش شگفت قرآن دارند، وجوه ده¬گانه¬ای را برشمرده¬اند که عبارت¬اند از 1- دقت در بیان 2- سبک نو و شیوه جدید بیانی 3- دلنشینی کلمات و روانی عبارات 4- آراستگی نظم و هماهنگی نغمه¬ها 5- نمایش معنا در آوای حروف 6- به هم پیوستگی و انسجام در ساختار قرآن 7- تشبیه¬های نیکو و تصویرهای زیبای قرآن 8- استعاره¬های نیکو و زیبا خیالی¬های قرآن 9- کنایه¬ها و تعریض¬های زیبای قرآن 10- نکته¬های تازه و زیبای بدیعی.(معرفت،1392، 2: 175) عناصر دیگری نیز برای اعجاز بیانی قرآن کریم از سوی دیگر پژوهشگران دینی مطرح شده است که با کمی دقت در آنها فهمیده می¬شود که در واقع تمامی¬شان حول محور فصاحت و بلاغت می¬باشند. در واقع قرآن کریم از دو عنصر لفظ و محتوا به بهترین وجه تشکیل شده است. همانطور که بحث درباره عناصر نزد دانشمندان طبیعیت و ماده اهمیت دارد، تحقیق درباره کلمات و الفاظ قرآن نیز برای قرآن¬شناسان و قرآن¬پژوهان مهم و معرفت¬افزا است و از مهم¬ترین علومی که در این راستا استفاده می¬شود علم بلاغت است همچنان که بسیاری از مفسران نیز در تفسیر خود آن را به کار گرفته¬اند. ممکن است کسی تصور کند که بررسی بلاغی آیات قرآن کریم کاری شبیه به تجزیه و ترکیب در علم نحو است اما چنین تصوری قطعا نمی¬تواند صحیح باشد بلکه با استفاده از قاعده¬های بلاغی می¬توان به اغراض کلام و بعضی از معانی باطنی و ثانوی آن پی برد.


2- زیبایی شناسی مباحث بلاغی در آیات تحدّی

سخن رشته¬ای است که نسل¬ها را به یکدیگر پیوند داده، میراث¬های دانش، حکمت و هنر را از فردی به فردی دیگر و از دورانی به دوران دیگر منتقل می¬کند. بی¬شک سخن خداوند، خداوندگار سخن است. اگر بناست گفتار و نوشتاری شایسته تأمل، تدبر، بحث و تحقیق باشد، کلام حضرت حق از همه شایسته¬تر و فراتر از آن است. حتی دشمنان این کتاب آسمانی نیز بر ژرفا و استواری معنا و جذّابیت و زیبایی قالب آن اقرار داشته¬اند؛ ولید بن مغیره از سخن شناسان معروف عرب گفته است: «به خدا سوگند که هم اکنون از محمد سخنی شنیدم که نه به سخن آدمیان می¬ماند و نه به سخن پریان، به خدا سوگند که سخن او شیرینی ویژه و رویه¬ی زیبایی دارد؛ همانند درختی فرازمند که شاخه¬های آن سر بر افراشته و پرمیوه و ریشه آن استوار و سیراب است و همانا بر دیگر سخنان برتری خواهد یافت و سخنی برتر از آن نخواهد بود».(معرفت، 1414، 4: 192) بی¬گمان دریافت تمامی لطافت¬ها و ظرافت¬های این کتاب الهی برای بشرِ محدود، امری ناممکن است اما باید در حد توان کوزه-ی خویش را از زیبایی¬های این بحر پر سازیم و پر واضح است که بحر در کوزه نخواهد گنجید. این زیبایی¬ها از زاویه¬های چندی قابل بررسی است؛ گاه نظر به تمامی آیات آن دارد و گاه نظر به نوع خاصی از آیات(مانند قصه¬های قرآنی) دارد و گاه نظر به بخش یا جزء خاصی از آن(مانند واژه، آیه و یا سوره) دارد و برای دریافت این زیبایی¬ها دانش¬های زیادی را می¬توان به کار گرفت که این مقاله به بیان زیبایی¬ها و ظرافت¬های بلاغی قرآن کریم تنها در آیات تحدّی می¬پردازد. بلاغت از علم معانی، بیان و بدیع تشکیل شده است که هر یک از این دانش¬های بلاغی گوشه¬ای از اعجاز بیانی قرآن کریم را می¬نمایاند. زمخشری عالم بلاغت چنین بیان می¬دارد: «برای درک معجزه رسول خدا و معرفت لطایف حجت و آیت نبوت او چاره¬ای جز دانستن علم معانی و بیان نیست.(زمخشرى، 1407، 1: 3) آیه¬ای در قرآن کریم یافت نمی¬شود که خالی از این زیبایی¬ها و ظرافت¬های ادبی باشد. همانطور که گفته شد در این مقاله برای بیان این ظرافت¬ها آیاتی انتخاب شده¬اند که خداوند در آنها تمامی بشر را در هر زمانی از آوردن مانند این کتاب عاجز می¬داند و مانند دیگر آیات برای عرضه¬ی این مفهوم، همان حروف و کلمات ساده¬ای که در اختیار بشر(اعراب) می¬باشد را به بهترین شکل به خدمت می¬گیرد به گونه¬ای که کلامش بی¬بدیل گشته و کسی را یارای آوردن مانندش نیست. این آیات عبارت¬اند از: 1- ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ﴾ (بقره/23) 2- ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ﴾ (یونس/38) 3- ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ﴾ (هود/13) 4- ﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً ﴾ (اسراء/88) 5- ﴿أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ * فَلْيَأْتُوا بِحَديثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقينَ﴾ (طور/34-33) تمام این آیات یک مضمون دارند اما به نظر می¬رسد موضوع از اهمیّت بسیار بالایی برخوردار است که خداوند آن را چند بار و در زمان¬های مختلف و به شیوه¬های متفاوت بیان نموده است و گویا در هر کدام نکته خاصی نهفته است. به برخی نکات بلاغی این آیات ذیل بخش¬های زیر اشاره می¬شود که تنها ذره¬ای از زیبایی¬های بیانی این دریای معرفت است.¬

2-1- تقیید مسند و مسندٌإلیه

مقید ساختن مسند یا مسندٌإلیه(نواسخ، توابع، ابزار شرط، حال، تمییز و ...) برای اتمام فایده است(چراکه هرچه قید حکم افزون¬تر باشد، ویژگی¬اش بیش¬تر است و هرچه ویژگی¬اش بیش¬تر باشد، فایده¬اش زیادتر است)، و اگر قید حذف گردد، کلام دروغ یا غیر مقصود می¬شود. (الهاشمی، 1390، 1: 286)

الف- تقیید مسند به حال در برخی از آیات تحدی مورد بحث، عبارت ﴿... مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾ آمده است. این عبارت در آیه 23 سوره بقره حال از «شهداء» است(عکبری، بی¬تا، 1: 20) لذا مسند(حکم آوردن شاهدان) مقید گشته به حال(شاهدانتان را در حالی که غیر از خداوند هستند، بیاورید). اگر این حال از جمله برداشته شود، به نظر می¬رسد کلام غیر مقصود می¬شود. و هدف از آوردن این حال تقویت این مطلب(نزد شنونده و خواننده) است که شما و شاهدانتان(یعنی منافقانی که در الهی بودن قرآن شک دارند و گواهانشان) قطعا در برابر خداوند قرار دارید. در دو آیه 38 یونس و 13 هود نیز ﴿مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾ حال برای مسند(دعوت کردن از هرکسی که می¬توانند) است. در واقع با آمدن این قید بر این نکته تاکید می¬شود که قطعا هر آن کسی که شما(مشرکان) می¬توانید از او کمک بگیرید کسی غیر از خداوند است و شما و یاری دهندگان¬تان کسانی در مقابل خدا هستید. پس در صورت حذف این قید مقصود خداوند آنطور که باید بیان نمی¬شود.

ب- تقیید مسند و مسندٌإلیه به نواسخ تقیید مسند و مسندإلیه به نواسخ برای اهدافی است که معانی واژه¬های نواسخ، آنها را می¬فهماند و ادا می¬کند. (الهاشمی، 1390، 1: 294) در آیات تحدی از میان نواسخ، تقیید به فعل ناقصه «کان» صورت گرفته که در آیات ذیل می¬باشد: - بقره/23: ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ ... إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ﴾ - یونس/38 و هود/13: ﴿... إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ﴾ - طور/34: ﴿... إِنْ كانُوا صادِقينَ﴾ «کان» گاهی معنی استمرار و پیوستگی دارد و گاهی، گذشته را حکایت می¬کند.(آق¬اولی، 1379، 122) که در این آیات شریفه پر واضح است که این فعل ناقصه در معنای نخست به کار رفته است و به نظر می¬رسد خداوند با به کار بردن این لفظ، این مفهوم را می¬خواهد بیان دارد که شک داشتن منافقان و کفار در از جانب خداوند بودن قرآن، همیشگی بوده و دارای استمرار است و همچنین عدم صداقتشان نیز همیشگی می¬باشد.

ج- تقیید مسند و مسندٌإلیه به شرط از دیگر اموری که مسند یا مسندٌإلیه به آن مقید می¬شود؛ شرط است. تقیید به شرط نیز برای اعتبارات و حالات و انگیزه¬هایی است که دانسته نمی¬شود مگر وقتی که معانی ادوات شرط معلوم باشد و فائده هر یک معین گردد. (هاشمی خراسانی، 1371، 4: 257) در تمامی آیات تحدی مورد بحث تقیید به شرط صورت گرفته که هر کدام به نحو ذیل است: 1- بقره/23: مسند مقید به شرط ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ ... ﴾، و مسندٌإلیه مقید به شرط﴿... إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ﴾ شده است. 2- یونس/38 و هود/13: مسندٌإلیه مقید به شرط ﴿... إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ﴾ شده است. 3- طور/34: مسندٌإلیه مقید به شرط ﴿... إِنْ كانُوا صادِقينَ﴾ شده است. 4- اسراء/88: مسند مقید به شرط ﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ ... وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً ﴾ شده است. همانطور که مشاهده می¬شود در تمام این آیات شریفه، حرف شرط «إن» به کار رفته است که هدف¬های این تقیید را باید در همین حرف بیابیم. اصل در «إن» شرطیه آن است که در موردی استعمال گردد که جزم به وقوع شرط نیست؛ یعنی نه قطع به وقوع دارد و نه ظن به حصول و متکلم مردد است از این¬رو به همراه «إن» فعل مضارع می¬آید و این بر اساس مقتضی ظاهر است، و لذا این حرف شرط در کلام خدا نمی¬آید چون در او تردید و شک بی معنی است و اگر هم در مواردی آمده است یا از باب حکایت از دیگران است یا باید تأویل و توجیه گردد.(همان: 265) از جمله مواردی که إن در هنگام محقق الوقوع به کار می¬رود؛ - مخاطب آگاه را به گونه¬ی مخاطب جاهل دانسته شود به این دلیل که با مقتضای علم خویش مخالفت کرده است(چنانکه به شخص متکبر گفته می¬شود: إن کنت من تراب فلا تحقر الناس. گوینده یقین دارد که مخاطب، پدید آمده از خاک است اما چون مخاطب با مقتضای علم خویش مخالفت کرده است، جمله شرطی با هدف جاهل در نظر گرفتن مخاطب به کار رفته است). (زاهدی، 1377، 110) - انگیزه دیگر این است که مخاطب را به جهت سر زدن شرط، سرزنش و نکوهش کنیم؛ و جلوه بدهیم که وقوع شرط مانند محال و ناممکن است؛ چون شرایط به گونه¬ای است که شرط را از بیخ و بن برمی¬دارد و تنها می¬توان آن را مثل چیزهای محال، برای غرضی فرض کرد.(عرفان، 1384، 2: 52) - یا متکلم «إن» به کار می¬برد تا سخن را به شیوه اعتقاد مخاطب آورده باشد(با اینکه خود به آن معتقد نیست). (همان) در آیات تحدی نیز حرف شرط «إن»(برخلاف اصل) به همراه فعل ماضی ذکر شده است که هدف از آن را در آیه شریفه ﴿ قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ ... ﴾ می¬توان چنین بیان داشت که مخاطب آگاه، به گونه جاهل در نظر گرفته شده از این جهت که به مقتضای علم خود عمل نمی¬کند؛ یعنی خداوند - با به کار بردن حرف شرط «إن» با ماضی - کفار و منافقین را جاهل به اینکه نمی¬توانند مانند قرآن بیاورند دانسته چون آنها به مقتضای علم خود عمل نمی¬کنند و با وجود اینکه می¬دانند و یقین دارند که نمی¬توانند مانند قرآن را بیاورند اما (به مقتضای این علم¬شان عمل ننموده و) همچنان ادعای بشری بودن قرآن را می¬کنند. حرف «لـ»(در«لَئِنِ») لام موطئه نشان دهنده قسم است: و این نیز تأکیدی است بر مطلب فوق و اینکه اگر جن و انس یکی شوند باز قادر به آوردن نظیر قرآن نیستند.(دعاس، حميدان، قاسم‏، 1425، 2: 202) درباره آیه کریمه ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ ...﴾ نیز می¬توان گفت تردید مخاطبان(کفار و منافقین) حتمی است و چنین نیست که خداوند(نعوذبالله) در تردید آنان(درباره بشری نبودن قرآن) شک داشته باشد لیکن حرف شرط «إن» آورده شده برای سرزنش آنان و نمایش اینکه ارتیاب در معجزه بودن قرآن تنها باید فرض شود و مانند محالات است که فقط فرض می¬شود و تحقق پیدا نمی¬کند چنانکه خداوند در سوره زخرف می¬فرماید: ﴿قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدينَ﴾(زخرف/81). شک و تردید در معجزه بودن قرآن نیز نه اینکه بعید باشد بلکه محال است. پس از آنجایی که خداوند ارتیاب را(با وجود نشانه¬های فراوان) امری محال دانسته، می¬توان چنین بیان داشت که کفار و منافقین در باطنشان به الهی بودن این کتاب یقین دارند اگرچه در ظاهر در مقام شک و تردید نسبت به آن هستند و آن را مغرضانه و از روی عمد انکار می¬کنند. همینطور است داستان فرعونیان که خداوند درباره¬شان می¬فرماید: ﴿وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا ... ﴾ (نمل/14). اینان هم که قومی یاغی و فاسق بودند، معجزات پیامبرشان را با وجود یقین داشتن به معجزه بودن آنها نمی¬پذیرفتند و تهمت سحر و جادو به حضرت موسی می¬زدند. در مورد عبارت ﴿... إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ﴾ و ﴿... إِنْ كانُوا صادِقينَ﴾ گفته می¬شود خداوند حرف شرط «إن» را به همراه ماضی به کار می¬برد تا سخن را به شیوه اعتقاد مخاطب(کفار و منافقین) آورده باشد و اعتقاد مخاطب در صداقتشان است و خداوند با آوردن این لفظ می¬فرماید: «اگر راست می¬گویید ...»؛ یعنی این تنها اعتقاد خود شماست چراکه شما هرگز صادق نیستید. در آیه 88 سوره اسراء در عبارت ﴿وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً﴾ برای حرف واو طبق قواعد نحوی، دو وجه حالیه و وصلیه را می¬توان در نظر داشت. در حالت اول جمله بعد از واو، حال خواهد بود که مسندٌإلیه(فاعل در فعل لا يَأْتُونَ بِـ) مقید می¬شود به آن؛ به این معنا که در حالی که(اگرچه) پشتیبان یکدیگر باشند، نخواهند توانست مانند قرآن بیاورند. در حالتی که واو را وصلیه در نظر بگیریم مسندٌإلیه(فاعل در «لایأتون») مقید می شود به شرط که غرض از آن را باید در حرف شرط «لو» جستجو کنیم. به نظر می رسد وجه دوم(وصلیه دانستن واو) بهتر باشد از این جهت که در حالت اول که مسندٌإلیه مقید به حال است ممکن است این توهّم ایجاد شود که تنها در حالتی که پشتیبان یکدیگر باشند نمی¬توانند مانند قرآن را بیاورند و ممکن است در حالت دیگر بتوانند. اما در حالت مقید دانستن مسندٌإلیه به شرط، چنین توهمی برطرف می¬گردد. «لو» برای شرط در ماضی است و هنگامی به کار می¬رود که یقین به انتفاء شرط داشته باشیم، بنابراین انتفاء شرط، مستلزم انتفاء جزاست(چون شرط تحقق پیدا نکرد، جزا نیز به وجود نیامد). (الهاشمی، 1390، 1: 298) در ﴿وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً﴾ نیز حرف شرط «لو» اشاره به یقین به عدم وقوع خود شرط دارد که مستلزم آن انتفاء جواب شرط است و جواب شرط محذوف می¬باشد که با توجه به قرینه، همان عدم توانایی انس و جن بر آوردن مثل قرآن است. مانند همین است حرف شرط «لو» در آیه مبارکه ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ... ﴾(حج/73).

2-2- جایگزینی واژگانی

واژه در بررسی بلاغت قرآن نهایت اهمّیت را دارد؛ زیرا واحد تشکیل دهنده آیات بوده و عنصری تأثیرگذار در ارسال معنا به مخاطب است، و در کلام خداوند از آنجایی که استوار و به هم پیوسته است، گزینش نه تنها هر واژه¬ای حتّی هر حرفی، ادیبانه و در جایگاه مناسبش صورت گرفته است و میان واژگان قرآنی تناسب تامی برقرار است و این واژگان در چارچوبی از بیان قرار گرفته¬اند که حتی اعراب را که قهرمانان عرصه فصاحت می¬باشند، عاجز نموده است. در این بخش به اینکه چگونه خداوند برای بیان این معنا که «هیچ کسی هرگز نخواهد توانست کلامی مانند قرآن را بیاورد»، حروف و کلمات ساده را به بهترین وجه به کار می¬گیرد. 2-2-1- جایگزینی واژگانی در حروف انتخاب کلمات و واژه¬های به کار رفته در جملات و عبارت¬های قرآنی کاملا حساب شده است به گونه¬ای که اگر کلمه¬ای را برداشته و بخواهیم کلمه دیگری را جایگزین آن کنیم که تمامی ویژگی¬های موضع کلمه اصل را ایفا کند، هرگز چنین نخواهد شد.(معرفت، 1381، 375) ابن عطیه در این باره گوید: «كتاب اللّه لو نزعت منه لفظة ثم أدير لسان العرب في أن يوجد أحسن منها لم يوجد.»؛ هرگاه واژه¬ای از قرآن را از جای خود برداشته و تمامی زبان عرب را گردیده تا واژه¬ای مناسب¬تر پیدا شود، یافت نمی¬شود.(ابن عطيه اندلسى عبدالحق بن غالب، 1422، 1: 52)

الف- حرف جر «فی» حرف جر «فی» دارای معنای ظرفیت است و برای محسوسات به کار می¬رود.(ابن هشام، 1410، 109) در آیه کریمه ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ …﴾(بقره/23) این حرف جر بر سر واژه نکره «رَيْبٍ» آمده است؛ پس ریب(شک و تردید کفار و منافقان) که نکره است در مقام ظرف آمده و به نظر می¬رسد این ترکیب، مفهوم خاصی را در برداشته و بيانگر غوطه‏ور بودن كافران در تردید است به تعبیر دیگر گویا کافران و منافقان و به طور کلی منکران معجزه بودن قرآن در محيط محدود و بسته و تاريكی از تردید به سر می¬برند اگرچه هر چه آنها در این دیوار بسته تردید و اندیشه نادرست¬شان باقی بمانند و قرآن را شعر و سحر و از میان¬رفتنی پندارند و هرگونه مقاومتی در برابر آن بنمایند، در مقام و قدرت و راه نفوذ و پیشرفت قرآن، تأثیر پایداری ندارد؛ چراکه این کتاب نافذ و نیرومند، پیش می¬رود و موانع را از سر راه خود برمی¬دارد.

ب- حرف جر «من» از جمله معانی¬ای که برای حرف جر «مِن» آمده است عبارت¬اند از ابتدای غایت، تبعیض، تبیین و ...(المعصومی، 1402، 162) در آیه ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ﴾ (بقره/23) سه بار حرف جر «من» آمده است که در ﴿مِمَّا نَزَّلْنا ...﴾ از نوع ابتداییه است چراکه شک و تردید در کل قرآن داشتند نه فقط در بخشی از آن. (آلوسی، 1415، 1: 195) صفت بودن ﴿... مِنْ مِثْلِهِ ...﴾ برای موصول در ﴿مِمَّا نَزَّلْنا ...﴾ ترجیح دارد و در این صورت حرف جر «من» در ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ... ﴾ می¬تواند به معنای تبعیضیه بوده و بیانگر این مفهوم باشد که هیچ کسی حتی قادر به آوردن بخشی از قرآن نیست و این نشانگر حد بالای تحدی است. (جمل، 1427، 1: 41) و شاید بتوان معنای ابتدائیه هم برای آن در نظر گرفت از این جهت که خداوند برای آوردن مانند قرآن، قرآن موجود را به عنوان الگو برای آنها قرار داده و می¬فرماید سوره¬ای بیاورید که منشأ آن همین قرآن باشد(از همین قرآن استفاده کنید) به تعبیر دیگر به نظر می¬رسد منظور آیه این باشد که شما(کفار و منافقینی که در معجزه بودن قرآن تردید دارید) حتی اگر نمونه و الگویی برای شروع کار و آوردن مثل قرآن داشته باشید، باز نخواهید توانست. حرف جر «مِن» در ﴿مِنْ دُونِ اللَّهِ ...﴾ طبق نظر غالب ابتدائیه است به این معنا که دعوت کنید کسانی را که به گمان خودتان شاهدان شما در برابر خداوند هستند(و منظور بت¬هایشان است). (آلوسی، 1415، 1: 198) به نظر می¬رسد بتوان این حرف جر را از نوع تبیین نیز دانست از این جهت که اگرچه به یقین گواهان آنها کسانی غیر از خداوند هستند اما برای تأکید داشتن بر روی همین مسئله؛ اینکه شاهدان آنها قطعاً کسانی غیر از خداوند هستند، عبارت ﴿مِنْ دُونِ اللَّهِ... ﴾ ذکر شده است.

ج- همزه استفهام استفهام، جستجوی آگاهی نسبت به چیزی است که قبلا معلوم نبوده است و این جستجو با یکی از ابزار استفهام شکل می¬گیرد که همزه یکی از آنهاست و این حرف دو استعمال دارد: گاهی شناخت مفرد از آن خواسته می¬شود و گاه شناخت نسبت.(زاهدی، 1377، 142) به شناخت مفرد تصور و به شناخت نسبت تصدیق گفته می¬شود و استفهام از تصدیق، استفهام از نسبتی است که ذهن در ثبوت یا نفی¬اش تردید دارد. و گاهی الفاظ استفهام از معنای اصلی خویش، یعنی درخواست آگاهی از مجهولات، خارج می¬گردد، آنگاه با این الفاظ از چیزهایی که معلوم است، پرسیده می¬شود. این خروج برای هدف¬هایی است که از روند سخن و دلالت¬های آن به دست می¬آید که از جمله مهم¬ترین آنها استبعاد است.(الهاشمی، 1390، 1: 155) در سه آیه طور/33، یونس/38 و هود/13حرف «أم» آمده است که همزه استفهام را در تقدیر دارد(طباطبایی، 1417، 10: 162) و این همزه که قبل از فعل «یقولون» قرار گرفته است، برای طلب تصدیق می¬باشد. با توجه به اینکه تصدیق، استفهام از نسبتی است که در ثبوت یا نفی آن تردید وجود دارد، از طرفی هم در اینجا مسئولٌ عنه معلوم است، لذا استفهام از معنای اصلی خود خارج گشته و این با انگیزه استبعاد است به این معنا که خداوند این سخن کفار را که می¬گویند قرآن ساخته و بافته محمد¬ﷺ است را مورد سوال قرار داده تا نمایانگر این مفهوم باشد که چنین نسبتی به قرآن و پیامبر ناروا و بسیار بعید است. حرف استفهامی «هل» نیز برای طلب تصدیق به کار می¬رود. سوالی که در اینجا می¬توان طرح کرد این است که چرا در این آیات به جای همزه، هل نیامده است؟ پاسخ این سوال را نیز باید در علم بلاغت جست که در آن آمده است حرف «هل» مانند «سین» و «سوف» فعل مضارع را ویژه زمان استقبال می¬کند بنابراین اگر کسی بگوید: «أحبک الآن»، نمی¬توان در جوابش گفت: هل تصدق؟ بلکه باید گفت: أتصدق؟.(«هل تصدق» یعنی: آیا آینده راست می¬گویی؟، «أتصدق» یعنی: آیا اکنون راست می¬گویی؟).(الهاشمی، 1390، 1: 148) پس انحصار به آینده در هل وجود دارد ولی همزه چنین نیست و به همین دلیل است که در این آیات حرف استفهام همزه به کار گرفته شده و این برای بیان این مطلب است که کفار و منافقان هم در زمان نزول قرآن و هم در آینده نسبت افتراء و بافتگی را از جانب پیامبر به قرآن می¬دهند. د- حرف «بل» حرف «بل» حرف اضراب بوده و یکی از معانی آن ابطال ماقبل و تصحیح مابعد است.(ابن هشام، 1402، 66) این حرف در آیه شریفه ﴿أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ﴾ (طور/33) نیز به همین معنا می¬باشد. و منظور از﴿... بَلْ لا يُؤْمِنُونَ ﴾ این است که قرآن ساخته پیامبر نیست بلکه آنها از روی جحود و عناد تسلیم آن نمی¬شوند در حالیکه اعجاز قرآن نزد آنها آشکار است.(نيشابورى، 1416، 6: 195)

2- 2-2- جایگزینی واژگانی در اسم¬ها گزینش واژه¬های قرآنی به گونه¬ای انجام شده که اولاً، تناسب آوای حروف کلمات هم¬ردیف آن رعایت گردیده، آخرین حرف از هر کلمه پیشین با اولین حرف از کلمه پسین هم¬آوا و هم¬آهنگ شده است تا بدین سبب تلاوت قرآن روان و آسان صورت گیرد. ثانیاً تناسب معنوی کلمات با یکدیگر رعایت شده تا از لحاظ مفهومی نیز بافت منسجمی به¬وجود آید. به¬علاوه مسأله فصاحت کلمات(که در علم معانی مفصل به آن پرداخته شده است) کاملا لحاظ شده است که این رعایت¬های سه گانه با ملاحظه و دقت در ویژگی¬های هر کلمه انجام گرفته است. در مجموع هر یک از واژه¬ها در جایگاه مخصوص خود به گونه¬ای قرار گرفته است که قابل تغییر و تبدیل نخواهد بود. (معرفت، 1381، 375)

الف- جایگزینی واژه «ارتیاب» با «شک» بارزترین تفاوت شک و ارتیاب این است که ارتیاب در واقع همان شک همراه با تهمت می¬باشد.(عسکری، 1390، 81) در آیه شریفه ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ ...﴾(بقره/23) واژه «ریب» به کار رفته است تا بیانگر این باشد که کفار و منافقین تظاهر به تردید در قرآن می¬نمودند و این از روی عناد و تهمت بوده است وگرنه آنها به معجزه بودن قرآن یقین داشته¬اند. پس اگر به جای «ریب» واژه «شک» به کار می¬رفت دیگر این مفهوم در آیه از بین می¬رفت. علت نکره آمدن این واژه و مجرور شدن آن به حرف جر «فی» نیز در بخش¬های قبلی بیان گردید. دلیل دیگری هم که برای ترجیح «ریب» بر «شکّ» می¬توان بیان نمود، سنگین بودن ادغام در لفظ «شکّ» است، از همین روی کلمه «ریب» بیش¬تر از «شکّ» در قرآن به کار رفته است(«شکّ»: 15بار و «ریب»: 18 بار در قرآن آمده است).(سیوطی، 1382، 2: 389)


ب-گزینش واژه «شهداء» بر وزن جمع مکسر کثرت واژه «شهداء» یکی از اوزان جمع مکسر کثرت است(مانند واژه نُبَهاء)(شرتونی، 1429، 157) از آوردن واژه «شهداء» در آیه شریفه ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ ...﴾(بقره/23) چنین برداشتی می¬توان کرد که منظور آیه این است که تمام گواهانتان را و بیش¬ترین تعداد شاهدانتان را برای آوردن مانند قرآن بیاورید.

ج-گزینش واژه «صادقین» در پایان آیات تحدی عبارت﴿...إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ﴾ یا ﴿...إِنْ كانُوا صادِقينَ﴾ آمده است. حال سوال این است که چرا خداوند از میان تمامی صفات، در این آیات صفت «صادقین» را آورده است؟. این سوال را باید با توجه به مطالب قبل از این قسمت از آیه، پاسخ داد که در آن سخن از نسبت دروغ و افتراء زدن به قرآن و اظهار شک و تردید در معجزه بودن قرآن است و کفار ادعای بشری بودن قرآن را دارند، از آنجایی که این اعمال بیش¬تر در قالب قول می¬باشد لذا خداوند نیز از میان صفات آنچه که از صفات اقوال است را برگزیده است.

د-گزینش واژه «عبدنا» در آیه﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا ...﴾(بقره/23) چرا خداوند کلمه «عبدنا» را آورده و برای مثال چرا به جای آن لفظ رسولنا یا نبیّنا را به کار نبرده است؟ واژه «عبد» از ماده عبودیت به معنای خضوع و تذلل است. (ابن منظور، 1414، 3: 270) شاید به کار رفتن این واژه در اینجا نمایانگر وجه انزال قرآن است که از میان همگان، قرآن تنها بر کسی که در عبودیت مطلق الهی است نازل شده است؛ کسی که در برابر خداوند خود را کوچک شمرده و خداوند را مولای خود می¬داند و تمام اموراتش را به دست مولای خود می¬داند و اختیاری از خودش ندارد و تسلیم محض اوست، پس انتساب قرآن نیز به چنین کسی کاملا غلط خواهد بود.

2-2-3- جایگزینی واژگانی در افعال همانطور که در بخش¬های قبلی بیان شد هر یک از واژه¬ها در جایگاه مخصوص خود به گونه¬ای قرار گرفته¬اند که قابل تغییر و تبدیل نخواهد بود. الف- گزینش فعل «نزّلنا» یکی از معانی باب تفعیل، تدریج است(طباطبایی، 1389، 172) در آیه شریفه ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ ...﴾(بقره/23) نیز فعل «نزّلنا»(از باب تفعیل) آمده است و از این فعل نزول دفعی قرآن برداشت نمی¬شود بلکه به معنای نزول تدریجی قرآن است و شاید به گونه¬ای می¬خواهد اشاره به این داشته باشد که تحدی در قرآن نیز برای همیشه است نه فقط در زمان نزولش.

ب- گزینش فعل «فلیأتوا بـ» در قرآن نه تنها هر کلمه¬ای بلکه هر حرفی نیز بنابر اساس و دلیل خاصی برگزیده می¬شود لذا فعل «أتی¬بـ » نیز از این قاعده مستثناء نیست و این فعل به صورت امر در سه آیه تحدی یونس/38، هود/13 و طور/33 آمده است. حال سوال این است که علت این گزینش در این آیات چیست؟ و چرا به جای این فعل، فعلی مانند «جاءبـ» به کار نرفته است؟ دو فعل «أتی» و «جاء» در ظاهر بر یک معنای واحد دلالت دارند. در قرآن کریم در بسیاری از آیات فعل «جاء» به صورت صیغه ماضی به کار رفته است و فعل «أتی» گاه به صورت صیغه ماضی، گاه به صورت مضارع و گاه به صورت امر به کار می¬رود. به بیان دیگر این دو فعل علی¬رغم برخورداری از یک معنای واحد، در قرآن کریم کاربرد مختلف داشته و با هم تفاوت دارند(یاسری، بی¬تا، 21) و اختلاف کاربرد این دو فعل عبارت است از اینکه: الف) فعل «أتی» برای امور خفیف و آسان به کار می¬رود در حالی که فعل «جاء» برای امور شدید، مشقّت¬بار و سخت کاربرد دارد.(دوری، 2005، 59) ب) فعل «جاء» بیش¬ترین کاربردش درباره امور محسوس و قابل رؤیت است و همچنین این فعل دلالت بر دور بودن مکان و زمان واقعه دارد، درحالی¬که فعل «أتی» هم بر امور محسوس و هم بر امور نامحسوس و از سوی دیگر بر نزدیک بودن زمان و مکان واقعه دارد.(یاسری، بی¬تا، 22) ج) فعل «جاء» برای امور حقیقی و دارای یقین به کار می¬رود در حالی¬که فعل «أتی» برای اموری که در آن شک و تردید است کاربرد دارد.(همان: 21) پس با استفاده از معانی¬ و تفاوت¬هایی که برای این دو فعل بیان شده است برای پاسخ به این سوال که علت گزینش فعل «یأتوابـ» چیست؟ می¬توان گفت از آنجایی که فعل «أتی» برای امور آسان به کار می¬رود لذا در این آیات شریفه نیز این واژه آمده است تا بیانگر این باشد که اگر برای شما کفار و منافقین، آوردن نظیر قرآن آسان به نظر می¬آید پس این کار ساده و آسان را اگر می¬توانید انجام دهید. و باز از آنجایی که فعل «جاء» برای امور حقیقی و دارای یقین به کار می¬رود ولی فعل «أتی» برای اموری که در آن شک و تردید است در اینجا نیز به همین جهت است و این فعل آمده است تا بیان کننده این باشد که اگر می¬گویند مانند قرآن را می¬توانند بیاورند قطعا به گفته¬شان یقین ندارند و مطمئن نیستند که بتوانند مانند قرآن را بیاورند.


نتایج

قرآن ظاهری زیبا و شگفت انگیز و باطنی عمیق دارد، نکات شگفت¬آور آن فنا نمی¬پذیرد و اسرار نهفته آن بی¬پایان است و تاریکی¬های جهل(و رذایل معنوی) جز به وسیله آن زدوده نخواهد شد. از این رو محققان و پژوهش¬گران در طول تاریخ اسلام هماره درباره ابعاد مختلف قرآن به تحقیق پرداخته و در زمینه¬های گوناگون در آیات الهی تدبر کرده و هزارها نقطه مجهول را کشف و عقده¬های ناگشوده را در سایه سخنان وحیانی قرآن گشوده¬اند. روشن است که مراجعه به قرآن و استفاده از آن نیازمند آشنایی با لطافت¬ها و ظرایف آن است که در این راستا علم بلاغت وسیله خوبی است. در این مقاله نیز با به کار گرفتن همین دانش، چندی از این ظرافت¬ها در پنج آیه تحدی مورد بررسی قرار گرفت و برخی از نکات ادبی به دست آمده از این آیات که در این مقال به آنها پرداخته شد عبارت¬اند از تقیید مسند و مسندٌإلیه(به حال، نواسخ و شرط)، جایگزینی واژگانی در حروف(فی، من، بل، همزه استفهام)، جایگزینی واژگانی در اسم¬ها(جایگزینی واژه ارتیاب با شک، گزینش واژه شهداء بر وزن جمع مکسر کثرت، گزینش واژه صادقین، گزینش واژه عبدنا) و جایگزینی واژگانی در افعال(گزینش فعل نزّلنا، گزینش فعل فلیأتوابـ). با برسی این نکات بار دیگر مشاهده شد که حتّی هر حرف و هر کلمه این کلام وحیانی منتقل کننده پیامی به بشر است و این در آیات مورد بحث نیز که خود عهده¬دار تحدی به طور صریح هستند به خوبی نمود پیدا کرده و کاملا مطابق با ادعای صاحب کلام است که کسی را یارای آوردن مانندش نیست.


پانویس و منابع


  • قرآن کریم.

1- اندلسى، ابن عطيه، المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، ج1، تحقيق: عبدالسلام عبدالشافى محمد. بيروت، دارالكتب العلميه‏.1422 ق‏.

2- ابن هشام. مهذب مغنی اللبیب، تهران، احمدالمعصومی، 1402ق.

3- آلوسى، سيد محمود، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم‏. جلد 1، بيروت، دارالكتب العلميه‏. 1415 ق‏.

4- ابن منظور، محمد بن مكرم‏. لسان العرب‏، ج3، محقق/ مصحح: جمال الدين‏ مير دامادى، بيروت‏، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع- دار صادر. 1414 ق‏.

5- آق¬اولی، عبدالحسین ناشر حسام العلماء، درر الادب(معانی، بیان و بدیع به زبان فارسی). تهران، شرکت طبع کتاب – معرفت شیراز، 1379ش.

6- بنت¬الشاطیء، عایشه عبد الرحمن، اعجاز بیانی قرآن؛ به ضمیمه شرح مسائل ابن ازرق. ترجمه حسین صابری. تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1391ش.

7- جمل، سليمان بن عمر، الفتوحات الإلهية بتوضيح تفسير الجلالين‏، جلد1، بيروت، دار الكتب العلمية، 1427ق.

8- دعاس و حميدان و قاسم‏. اعراب القرآن الكريم، ج2‏، دمشق: دارالمنير و دارالفارابى، 1425 ق‏.

9- دوری، محمدیاس خضر، (2005م)، "دقایق الفروق اللغویة فی البیان القرآنی" پایان نامه دکتری، کلیة التربیة(ابن رشد)، بغداد.

10- زمخشرى، محمود، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل‏، ج1، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407 ق‏.

11- زاهدی، زین الدین جعفر، روش گفتار علم¬البلاغة در فن معانی، بیان، بدیع، مشهد، چاپخانه دانشگاه، 1377ش.

12- سیوطی، جلال¬الدین عبد¬الرحمن. الاتقان فی علوم القرآن، ج2، تهران، امیرکبیر، 1382ش.

13- شرتونی، رشید، مبادی¬العربیة المجلد الرابع(قسم الصرف). قم، دارالذکر، 1429ق.

14- طباطبايى، سيد محمد حسين‏، الميزان فى تفسير القرآن‏، جلد 10، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏،1417 ق‏.

15- طباطبایی، محمدرضا. صرف ساده(به ضمیمه صرف مقدماتی). قم، مؤسسه انتشارات دارالعلم، 1389ش.

16- عرفان، حسن، کرانه¬ها/ شرح مختصرالمعانی، ج2، قم، موسسه انتشارات هجرت، 1384ش.

17- عسکری، ابوهلال، الفروق اللغویة. ترجمه مهدی کاظمیان و زهرا رضاخواه. تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1390ش.

18- عكبرى، عبدالله بن الحسين‏، التبيان فى اعراب القرآن‏، عمان- رياض‏: بيت الافكار الدوليه‏. بی¬تا‏

19- کریمی نیا، مرتضی، (1392)، "ریشه¬های تکوین نظریه اعجاز قرآن و تبیین وجوه آن در قرون نخست" مجله پژوهش-های قرآن و حدیث، شماره یک، دانشگاه تهران، تهران، ایران، تابستان، 114- 113

20- معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، ج4، قم، مؤسسه النشر اسلامی،1414ق.

21- ـــــــ . تلخیص¬التهمید، ج2. قم، مؤسسه التمهید،1392ش.

22- ـــــــ . علوم قرآنی، قم، موسسه فرهنگی تمهید،1381ش.

23- نيشابورى، نظام الدين حسن بن محمد، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان‏، ج6، به تحقيق زكريا عميرات‏. بيروت، دار الكتب العلميه، 1416 ق‏.

23- هاشمی خراسانی، ابومعین حمیدالدین حجت، مفصّل شرح مطوّل، قم، نشر حاذق، 1371ش.

24- هاشمی، احمد، جواهرالبلاغة، ج1و2، ترجمه حسن عرفان، قم، نشر بلاغت، 1390ش.

25- یاسری، عبدالکاظم. الفروق الدلالیة بین الفاظ المترادفة فی القرآن الکریم. کوفه: تربیت للبنات. بی¬تا.