نور خورشید نور اصلی، نور ماه نور بازتابی از منظر قرآن و علم

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
هُوَ ٱلَّذِى جَعَلَ ٱلشَّمْسَ ضِيَآءً وَٱلْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُۥ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا۟ عَدَدَ ٱلسِّنِينَ وَٱلْحِسَابَ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ ذَٰلِكَ إِلَّا بِٱلْحَقِّ يُفَصِّلُ ٱلْءَايَٰتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ
او کسی است که خورشید را روشنایی، و ماه را نور قرار داد؛ و برای آن منزلگاه‌هایی مقدّر کرد، تا عدد سالها و حساب (کارها) را بدانید؛ خداوند این را جز بحق نیافریده؛ او آیات (خود را) برای گروهی که اهل دانشند، شرح می‌دهد!
آیه 5 سوره یونس
وَجَعَلَ ٱلْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ ٱلشَّمْسَ سِرَاجًا
و ماه را در میان آسمانها مایه روشنایی، و خورشید را چراغ فروزانی قرار داده است؟!
آیه 16 سوره نوح

چکیده

در آیات متعددی از قرآن کریم چنین آمده است که ماه نوری در آسمان و خورشید ضیاء و سراجی برای آن است. برخی با توجه به این اختلاف تعبیر برای ماه و خورشید، قائل به اعجاز علمی این آیات شده و معتقدند که این اختلاف تعبیر اشاره به تبعی بودن نور ماه و ذاتی بودن نور خورشید دارد. در این نوشتار در پی آنیم که علت این اختلاف تعبیر و تفاوت معنایی این واژگان را روشن کرده و دلالت این مساله بر اعجاز علمی را ارزیابی نماییم.

مقدمه

مقدمه خداوند متعال در قرآن کریم از خورشید و ماه به عنوان دو آیه و نشانه الهی یاد می‌نماید که اندیشمندان باید در آن دو مطالعه و تفکر کنند. در آیات قرآن، براى خورشيد كلماتى همچون «سِراج» و «ضِياء» و در مورد ماه، كلمات «نُور» و «مُنِير» به كار رفته است. از این رو برخی از صاحبنظران در زمینه اعجاز علمی قرآن بر آنند که در قرآن کریم به این نکته اشاره شده است که خورشید جسمی نورانی و ماه جسمی تاریک است که نور آن ناشی از بازتاب نور خورشید است [۱][۲][۳][۴][۵][۶]. در اینباره بیش از همه به آیه 5 سوره یونس و آیه 16 سوره نوح استناد شده است که خداوند می‌فرماید:

«هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاء وَالْقَمَرَ نُورًا ...» (یونس/5)

اوست كسى كه خورشيد را روشنايى بخشيد و ماه را تابان كرد.

«وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً» (نوح/16)

و ماه را در ميان آنها روشنايى‏‌بخش گردانيد و خورشيد را [چون‏] چراغى قرار داد.

همانطور که ملاحظه می‌شود، خداوند متعال در این آیات ماه را به عنوان نوری در آسمان و خورشید را ضیاء[۷] و سراج معرفی می‌نماید. اما برای اثبات ادعای اعجاز در مورد این آیات باید دید که در لغت چه تفاوتی میان دو واژه نور و ضیاء وجود دارد. آیا می‌توان نور را مختص نور اکتسابی و بازتابی و ضیاء را نور ساطع از جسم نورانی دانست یا خیر و اینکه در تشبیه خورشید به سراج کدامیک از ویژگی‌های سراج مورد نظر بوده است. آیا در این تشبیه، وجه شبه صرف روشنایی بخشی است و یا اینکه مصدریت و تولید نور نیز باید در نظر گرفته شود. همچنین این مساله نیز باید بررسی شود که از چه زمانی بشر به بازتابی بودن نور ماه پی برده است. به عبارت دیگر آیا این احتمال وجود دارد که در عصر نزول قرآن مردم از این مساله علمی اطلاع داشته باشند یا خیر. اما پیش از پرداختن به این نکات لازم است که کاربردهای مختلف واژه های نور، منیر و ضیاء در آیات قرآن را بررسی نماییم.

کاربردهای نور و ضیاء در آیات

واژه نور در قرآن کریم 43 بار به کار رفته است که از این میان، 12 بار در مقابل «ظلمات»، 4 بار برای قرآن، 10 بار برای نور خداوند، 2 بار برای تورات، 1 بار برای انجیل، 7 بار به عنوان نور (هدایت و ایمان) از جانب خدا، 2 بار برای ماه و 5 بار برای نور مومنین استعمال شده است(جدول1). همچنین واژه ضیاء 3 بار در آیات به کار رفته که یک بار آن برای خورشید، یک بار برای تورات و یک بار برای نور روز بوده است (جدول2).


جدول1) کاربردهای واژه نور در آیات قرآن کریم
ردیف کاربردهای نور در آیات تعداد تکرار آیات
1 برای نور خداوند 10بار اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ (النور/35)
الزمر/69؛ التوبه/32 (2 بار)؛ الصف/8 (2 بار)
2 در مقابل ظلمات 12بار اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ (البقرة/257)
البقرة/17؛ المائده/16؛ الانعام/1؛ ابراهیم/1و5؛ احزاب/43؛ حدید/9؛ طلاق/11؛ رعد/16؛ فاطر/20
3 برای قرآن 4بار فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذي أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ (التغابن/8)
النساء/174؛ الاعراف/157؛ المائده/15
4 برای تورات 2بار ... قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذي جاءَ بِهِ مُوسى‏ نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطيسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثيراً وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في‏ خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ (الأنعام/91)
المائده/44
5 برای انجیل 1بار وَ قَفَّيْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِعيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجيلَ فيهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقينَ (المائدة : 46)
6 برای نور (هدایت و ایمان) از جانب خدا 7 بار أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ في‏ ضَلالٍ مُبينٍ (الزمر/22)
الانعام/122؛ النور/40 (2بار)؛ الحدید/13و28؛ الشوری/52
7 برای ماه 2بار هُوَ الَّذي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً ...(يونس/5)
نوح/16
8 نور مومنین 5بار يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى‏ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ (الحديد/12)
الحدید/13و19؛ تحریم/8 (2بار)
جدول2) کاربردهای واژه ضیاء در آیات قرآن کریم
ردیف کاربردهای ضیاء در آیات تعداد تکرار آیه
1 برای خورشید 1بار هُوَ الَّذي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً ... (يونس5)
2 برای تورات 1بار َ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى‏ وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِياءً وَ ذِكْراً لِلْمُتَّقينَ (الأنبياء/48)
3 برای نور روز 1بار قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتيكُمْ بِضِياءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ (القصص/71)

همچنین در آیات قرآن کریم از این دو ماده به صورت فعلی، تنها 3 بار از ماده «ض،و،ء» فعل «أضاء، یضیء» استعمال شده و از ماده «ن،و،ر» فعلی به کار نرفته است. همچنین نور و ضیاء در استعمالات قرآنی به دو صورت مادی و معنوی به کار برده شده‌اند[۸]. واژه سراج 4 بار در آیات به کار رفته که 3 بار آن برای خورشید و یک بار برای رسول خدا ص استعمال شده است. صفت منیر در آیات، 6 بار تکرار شده که از این میان، یک بار صفت ماه، یک بار صفت سراج و 4 بار صفت کتاب الهی قرار گرفته است.

نور در لغت

واژه «نور» از ریشه «ن،و،ر» خلاف ظلمت [۹][۱۰] و به معنای «ضوء» و روشنایی [۱۱][۱۲][۱۳] یا شعاع و پرتو آن [۱۴][۱۵] و «ضیاء» [۱۶][۱۷][۱۸] گفته شده است. راغب می‌گوید: نور، «ضوء» و روشنایى انتشار یافته ایست كه به بينائى كمك می‌كند. برخی از لغویان نیز تعریف فلسفی «الظاهر فی نفسه المظهر لغیره» (یعنی چیزی که در ذات خود ظاهر و آشکار است و در عین حال آشکار کننده غیر خود نیز هست) را برای نور مطرح می‌کنند[۱۹][۲۰][۲۱].

ضیاء در لغت

ضوء و ضیاء از ماده «ض،و،ء» هستند که بر نور و روشنایی دلالت دارد[۲۲] مصطفوی بر آن است که توجه در این ماده بر جهت اشراق و انتشار نور است[۲۳]. ضوء و ضیاء به معنای آنچه که روشن می‌کند، گفته شده‌اند[۲۴][۲۵]. راغب ضوء را آن چیزی می‌داند که از اجسام نورانی منتشر می‌شود[۲۶]. «أضاء» فعل این ماده است که به هر دو صورت لازم و متعدی آمده[۲۷][۲۸][۲۹] و به معنای روشن کردن [۳۰] و روشن شدن است.

درباره واژه ضیاء از نظر ساختاری چندین احتمال مطرح شده است:

  • ضیاء مصدر از ضاء، یضوء است؛ مثل عاذ یعوذ عیاذ، قام یقوم قیام[۳۶][۳۷][۳۸][۳۹][۴۰]. البته مفرد آمدن نور برای قمر در ادامه آیه این احتمال را که ضیاء مصدر باشد و نه جمع ضوء، تقویت می‌کند[۴۱].
  • ضیاء مصدر به معنای اسم فاعل یعنی مضیئة است [۴۲][۴۳][۴۴].
  • ضیاء اسم از ریشه أضاء یضیء است [۴۵][۴۶].

تفاوت نور و ضیاء

از آنچه در معانی لغوی واژه‌های نور و ضیاء گفته شد، روشن می‌شود که معنای این دو واژه تا حدود زیادی با هم هم‌پوشانی داشته و حتی در برخی موارد به صورت مترادف به جای هم به کار رفته‌اند، از این رو با توجه به کاربرد خاص این دو واژه در قرآن می‌بایست با بررسی‌های دقیق‌تر تفاوت‌های ظریف آن دو را که منجر به تفاوت کاربرد در قرآن شده است، به دست آورد. صاحب نظران در خصوص تفاوت ضیاء و نور، آراء مختلفی مطرح کرده‌اند:

نور اعم از ضیاء

برخی از مفسران تفاوت دو واژه نور و ضیاء را در این دانسته‌اند که نور اعم از ضیاء است [۴۷][۴۸][۴۹] ابن عاشور در توضیح این مطلب می‌گوید: نور بر پرتو ضعیف و قوی صدق می‌کند. پس ضیاء خورشید، نور است، ولی نور ماه، ضیاء نیست. این امر در به کار بردن این اسماء، اصل است، ولی در کلام عرب بسیار پیش می‌آید که این کلمات را به جای یکدیگر به کار می‌برند. ولی هنگامی‌که نور در مقابل ضیاء به کار رود، مشخص می‌شود که منظور نور کم است[۵۰]البته در اینکه نور، واژه عامی برای اصل این کیفیت و ضیاء واژه‌ای خاص است، اکثر مفسران اتفاق نظر دارند، اما درباره اینکه واژه ضیاء دارای چه ویژگی‌هایی است که آن را از عمومیت انداخته و معنایی خاص برای آن ایجاد کرده است، اختلاف نظر است:

توجه به جنبه شدت و قوت نور در ضیاء

برخی معتقدند که نور کیفیتی است که قابل شدت و ضعف است و کمال این کیفیت ضوء نامیده می‌شود. به عبارت دیگر نور اسمی برای اصل این کیفیت است، ولی ضوء اسمی برای حالت کامل و تام این کیفیت است. چون خداوند ضیاء را به خورشید و نور را به ماه نسبت داده و شکی نیست که این کیفیت در خورشید قوی‌تر و کامل‌تر از ماه است[۵۱]. شاهد بر این مطلب آن است که گفته می‌شود: «اضاء النهار»، ولی گفته نمی‌شود: «اضاء اللیل»، بلکه گفته می‌شود: «انار اللیل» و «اللیلة المنیرة». همچنین گفته می‌شود: «فی قلبه نور»، ولی گفته نمی‌شود: «فی قلبه ضیاء»، زیرا ضیاء به چیزی گفته می‌شود که با شدت و قوت حس می‌شود[۵۲]. طبرسی نیز در این مورد بر آن است که ضیاء در کشف و از بین بردن تاریکی بلیغ‌تر از نور است و در آن صفتی بیشتر و علاوه بر نور وجود دارد[۵۳].

البته این دیدگاه هرچند با برخی از آیات و برخی کاربردهای نور و ضیاء در لغت عرب هماهنگی دارد، اما اشکالاتی نیز به آن وارد است. به عنوان مثال گفته شده‌است که نسبت دادن ضیاء به خورشید و نور به ماه مستلزم آن است که ضیاء بر نور برتری داشته و از شدت و قوت بیشتری برخوردار باشد. اما خداوند در آیه نور، هدایت و لطفش را به نور تشبیه می‌کند و می‌گوید:

ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِۦ كَمِشْكَوٰةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ٱلْمِصْبَاحُ فِى زُجَاجَةٍ ٱلزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَٰرَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِىٓءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ يَهْدِى ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن يَشَآءُ وَيَضْرِبُ ٱللَّهُ ٱلْأَمْثَٰلَ لِلنَّاسِ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ
خداوند نور آسمانها و زمین است؛ مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنی افروخته می‌شود که از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی؛ (روغنش آنچنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله‌ور شود؛ نوری است بر فراز نوری؛ و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت می‌کند، و خداوند به هر چیزی داناست.
آیه 35 سوره نور

و این اقتضا می‌کند که نور در اشراق و انتشار و قوت بلیغ‌تر و کامل‌تر از ضیاء باشد و گرنه خداوند هدایتش را به ضیاء تشبیه می‌کرد. برخی از مفسران این اشکال را چنین پاسخ داده‌اند که چون با وجود گستردگی هدایت و رحمت خداوند عده ای هدایت و عده ای گمراه می شوند، خداوند نیز هدایتش را به نوری تشبیه کرده که در شب و در اثناء تاریکی قرار دارد و اگر آن را به ضیاء تشبیه می‌کرد، لازمه‌اش آن بود که هیچ کسی گمراه نشود، زیرا هدایت او مانند خورشیدی بود که با وجود آن، هیچ تاریکی و ظلمتی باقی نمی‌ماند. پس معنای آیه آن است که خداوند هدایتش را در کفر، همانند نور در تاریکی قرار داده است. بنابراین استعمال لفظ نور در این آیه حکیمانه‌تر و بلیغ‌تر از ضیاء است[۵۴][۵۵].

البته هرچند این اشکال به نوعی پاسخ داده شد، اما اشکال دیگری مطرح است و آن این است که واژه نور برای تورات، انجیل و قرآن به کار رفته، ولی ضیاء تنها برای تورات استعمال شده است. اگر ضیاء مصداق اتم و اکمل نور باشد، می‌بایست برای قرآن به کار رود و نه تورات، زیرا هدایت قرآن مصداق اتم و اکمل هدایت خداوند است. باید توجه داشت که این مساله را نمی‌توان همچون مورد قبل پاسخ گفت، زیرا اگر بنا باشد که با توجه به کفر عده‌ای و ایمان عده‌ای، هدایت خداوند همانند نوری در تاریکی باشد، این مساله باید در مورد تورات نیز صدق کرده و واژه ضیاء در مورد آن به کار نرود. بنابراین باید به دنبال راه حل دیگری برای رفع این اشکال بود.

توجه به جنبه انتشار، اشراق و بروز نور در ضیاء

مصطفوی در عین اینکه نور را اعم از ضیاء می‌داند، اما ویژگی دیگری غیر از مصداق اتم بودن برای ضیاء مطرح می‌کند. وی بر آن است که در ماده ضوء جهت اشراق و انتشار نور مورد نظر است، ولی در ماده نور، نظر به خود نور (من حیث هو) است. پس نور اعم از این است که انتشار و اشراق در آن، مورد نظر باشد یا خیر. وی در مورد آیه «هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً» (یونس/5) می‌گوید که خورشید اختصاص یافته به اضائة و انتشار نور تا زمان روز ایجاد شود و این برخلاف ماه است که در آن برای رفع احتیاجات ضروری و محقق شدن زمان شب، تنها مطلق نور لحاظ شده است[۵۶]. ابو هلال عسکری نیز معتقد است که ضیاء اجزائی از نور است که در هوا نفوذ می‌کند و هوا به سبب آن روشن و سفیدفام می‌گردد. شاهد این مدعا آن است که گفته می‌شود: «ضیاء النهار»، ولی به جز در مواردی که به طور خاص منظور خورشید باشد، «نور النهار» گفته نمی‌شود[۵۷]. بنابراین به نظر می‌رسد که وی نیز در مورد وجود خصوصیت انتشار و اشراق در واژه ضیاء با مصطفوی توافق دارد.

نور اکتسابی و ضیاء ذاتی

برخی از مفسران و لغویان تفاوت دیگری به غیر از اعم بودن نور برای نور و ضیاء مطرح کرده و می گویند: تفاوت این دو واژه گاهی در این است که ضیاء، روشنایی ذاتی و نور، روشنایی عارضی و اکتسابی است (طریحی، ج3، ص503؛ عسکری، ج1، ص332). خداوند با آوردن نور و ضیاء برای ماه و خورشید آگاه می کند که خورشید را نورانی بالذات و ماه را نورانی بالعرض خلق کرده است، یعنی نور ماه اکتسابی است و از خورشید گرفته می شود (نک. بیضاوی، ج3، ص105؛ نک. شبر، ص216؛ نک. قمی مشهدی، ج6، ص30).

البته باید گفت که اینکه ضیاء بالذات و نور بالعرض است، قول حکماست و در لغت چنین چیزی نیامده است و شاهد آن، این است که استعمال «نور الشمس» و «نور النار» در لغت شایع است (نک. آلوسی، ج6، ص65) در حالیکه نور خورشید و نور آتش ذاتی و غیر اکتسابی هستند. همچنین با توجه به آیه نور که خداوند خود را نور آسمانها و زمین معرفی می کند، به هیچ وجه نمی توان گفت که نور، امری عارضی و اکتسابی است. اما برخی از این که واژه های نور و منیر برای ماه به کار رفته است، چنین نتیجه گرفته اند که این کلمات بر نور اکتسابی دلالت دارند (مکارم، ج15، ص144؛ نک. بیضاوی، ج3، ص105؛ نک. شبر، ص216)، ولی در پاسخ باید گفت که صفت منیر در آیه 46 سوره احزاب به عنوان صفتی برای سراج به کار رفته است:

وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً (الأحزاب/46)

این آیه به خوبی نشان می دهد که نور و صفت آن منیر، به معنای نور عارضی و اکتسابی نیستند، زیرا علیرغم اینکه نور سراج غیر اکتسابی است و خداوند نیز آن را برای خورشید مکرراً به کار برده است، در این آیه صفت منیر به سراج نسبت داده شده است. در نمودار1) می توان دو تفاوت مطرح شده برای نور و ضیاء را به طور خلاصه مشاهده کرد.

پانویس و منابع

  1. الشریف، ص167
  2. هیتو، ص187
  3. النجار، ج1، ص58
  4. عرفات، ص68
  5. الفیومی، سعید، ص24
  6. شعبان، ص289
  7. در مورد عبارت «هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً» مفسران بر آنند که در اصل ذات ضیاء و ذا نور یعنی دارای ضیاء و نور بوده که در آیه مضاف حذف شده است (طوسی، ج5، ص338؛ طبرسی، ج5، ص138؛ ابوحیان، ج6، ص14) برخی نیز معتقدند که به جهت مبالغه، خداوند خورشید را عین ضیاء و قمر را عین نور دانسته است (طوسی، ج5، ص338؛ طبرسی، ج5، ص138؛ ابوحیان، ج6، ص14؛ آلوسی، ج6، ص65). در مورد فعل جعل نیز دو احتمال وجود دارد. اول اینکه به معنای صیّر باشد؛ در این صورت الشمس و ضیاء، مفعول به اول و دوم آن هستند و دوم اینکه به معنای خلق باشد؛ در این صورت الشمس، مفعول به و ضیاء حال خواهد بود (ابوحیان، ج6، ص14).
  8. مصطفوی، ج7، ص47
  9. الفیومی، احمد، ج2، ص629
  10. ابن منظور، ج5، ص240
  11. الفیومی، احمد، ج2، ص629
  12. ابن منظور، ج5، ص240
  13. فیروزآبادی، ص454
  14. ابن منظور، ج5، ص240
  15. فیروزآبادی، ص454
  16. فراهیدی، ج8، ص275
  17. ابن منظور، ج5، ص240
  18. مصطفوی، ج12، ص279
  19. نک. ابن منظور، ج5، ص240
  20. طریحی، ج3، ص503
  21. نک. قرشی، ج7، ص126
  22. ابن فارس، ص604
  23. مصطفوی، ج7، ص48
  24. فراهیدی، ج7، ص74
  25. ابن منظور، ج1، ص112
  26. راغب، ص514
  27. راغب، ص414
  28. ابن منظور، ج1، ص112
  29. الفیومی، احمد، ج2، ص366
  30. فیومی، احمد، ج2، ص366
  31. نک.طوسی، ج5، ص338
  32. طبرسی، ج5، ص137
  33. نک. فخرالدين رازى، ج17، ص208
  34. بیضاوی، ج3، ص105
  35. نک. طباطبایی، ج10، ص12
  36. نک.طوسی، ج5، ص338
  37. طبرسی، ج5، ص137
  38. نک. فخرالدين رازى، ج17، ص208
  39. بیضاوی، ج3، ص105
  40. نک. طباطبایی، ج10، ص12
  41. (آلوسی، ج6، ص65
  42. ابوحیان، ج6، ص14
  43. قرطبی، ج8، ص309
  44. آلوسی، ج6، ص65
  45. ابن عاشور، ج11، ص19
  46. فیومی، احمد، ج2، ص366
  47. نک. آلوسی، ج6، ص65
  48. ابن عاشور، ج11، ص19
  49. صادقی تهرانی، ج14، ص19
  50. ابن عاشور، ج11، ص19
  51. فخرالدين رازى، ج17، ص208
  52. طوسی، ج5، ص339
  53. طبرسی، ج5، ص138
  54. ابن عطیه، ج3، ص105
  55. نک. ابوحیان، ج6؛ ص14
  56. مصطفوی، ج7، ص48-49
  57. عسکری، ج1، ص332