رابطه تمرکز و درد

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
نسخهٔ تاریخ ‏۵ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۰۳ توسط Hosna (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{QFrame|Surah=12|Ayah=30}} {{QFrame|Surah=12|Ayah=31}} پرونده:رابطه تمرکز و درد.jpg|وسط|رابطه تمرکز و...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
وَقَالَ نِسْوَةٌ فِى ٱلْمَدِينَةِ ٱمْرَأَتُ ٱلْعَزِيزِ تُرَٰوِدُ فَتَىٰهَا عَن نَّفْسِهِۦ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَىٰهَا فِى ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ
(این جریان در شهر منعکس شد؛) گروهی از زنان شهر گفتند: «همسر عزیز، جوانش [= غلامش‌] را بسوی خود دعوت می‌کند! عشق این جوان، در اعماق قلبش نفوذ کرده، ما او را در گمراهی آشکاری می‌بینیم!»
آیه 30 سوره یوسف
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَـًٔا وَءَاتَتْ كُلَّ وَٰحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ ٱخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُۥٓ أَكْبَرْنَهُۥ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَآ إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ
هنگامی که (همسر عزیز) از فکر آنها باخبر شد، به سراغشان فرستاد (و از آنها دعوت کرد)؛ و برای آنها پشتی (گرانبها، و مجلس باشکوهی) فراهم ساخت؛ و به دست هر کدام، چاقویی (برای بریدن میوه) داد؛ و در این موقع (به یوسف) گفت: «وارد مجلس آنان شو!» هنگامی که چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند؛ و (بی‌توجه) دستهای خود را بریدند؛ و گفتند: «منزّه است خدا! این بشر نیست؛ این یک فرشته بزرگوار است!»
آیه 31 سوره یوسف
رابطه تمرکز و درد
رابطه تمرکز و درد

بیان ایده

قرآن كريم در آيات 30 و 31 سوره يوسف در باره عملكرد زليخا در برابر نیرنگ زنان اشرافی می‌فرماید: عده‏اى از زنان شهر كه حرف‌هايشان در زليخا و در حق او بی‌تأثیر نبود، گفتند که همسر عزيز با غلامش مراوده دارد و مى‏خواهد او را به سوى خود جلب كند و اين براى او شايسته نيست. اگر اين گفته‏هاى زنان مصر مكر به زليخا خوانده شده، براى اينست كه رقبا و حسودان زليخا با اشاعه اين سخنان، در پی رسوا ‏كردن و هتك حرمت او بودند. هنگامى كه زليخا غيبت زنان مصر را در باره خود شنيد، آنان را دعوت نمود و براى هر یک تكيه گاهى مهيا كرد و براى پوست كندن ميوه به هر يك از آنان چاقویى داد و در همان هنگام به يوسف گفت: خارج شو و در مجلس اين زنان بيا. هنگامى كه يوسف به آن مجلس وارد شد و چشم آن زنان به جمال وی افتاد، از خود بي‌خود شدند و دست‏هاى خود را با چاقوهایى كه براى خوردن ميوه در دست داشتند، قطع كردند (نک. طباطبایی، 11/148-149؛ مکارم شیرازی،9/394-395).