کاربرد اعجاز قرآن در تحدی به مخالفان

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

چکیده

قرآن با مطرح نمودن تحدی، صدای خود را جهت شنیده شدن، بلندتر کرده است، تا هم با واکنش مخالفان و هم با واکنش موافقان، به اهداف خود نزدیکتر شود؛ مخالفان با شکست خود و موافقان با شناخت قرآن. هر چند عملاً نه این شکست به خوبی نمایان شده است و نه مهمتر از آن، شناخت قرآن و مفاهیم کلیدی¬اش، آنقدر خوب بوده است که قرآن را در رسیدن به اهداف عالیه¬اش یاری رساند که همانا حاکم ساختن اسلام بر جهان است «لیظهره علی¬الدین کله» در اینجا تلاش بر این است تا با پرداختن به بعضی زوایای پنهان تحدی، ارزش و اهمیت آن بیشتر درک شود.

کلید واژه ها

اعجاز، تحدی، قرآن، مخالفان

مقدمه

شروع مسأله تحدی، برمی¬گردد به اوایل شکل¬گیری قرآن، چون در واقع این خود قرآن است که از همان ابتدا، آنرا به کرّات و با صراحت کامل مطرح می¬کند. به عبارتی از همان نخستین روزها خود را در معرض دقیق¬ترین آزمایش حق¬جویان و در عین حال در معرض شدیدترین هجمه¬های احتمالی دشمنان قرار می¬دهد. اهمیت این موضوع آنجا بیشتر می¬شود که در نظر بگیریم: الف- قرآن این چالش را با صراحت تمام مطرح کرده است، در نتیجه در صورت شکست خوردن، نمی¬تواند از زیر بار آن شانه خالی کند. ب- قرآن در عین حال، موضوع به ظاهر ساده¬ای را مطرح کرده است، یعنی تماثل یک متن نوشتاری که جملاتش هم چندان پیچیده به نظر نمی¬رسد و نه مثلاً یکی از واحدهای ارگانیک ناشناخته هستی؛ و این سادگی موضوع، در صورت شکست مخالفان، اتمام حجت قوی¬تری خواهد بود. ج- قرآن فقط طرح موضوع نکرده است، بلکه حرف آخر را هم زده است و در واقع هستی خودش را بسته به نتیجه این مبارزه قرار داده است. یعنی اگر مخالفان از عهده پاسخگویی برآمدند که در این صورت قرآن و در پی آن اسلام، بی¬اعتبار می¬شوند و در غیر این صورت، این قرآن است که راست می¬گوید و دیگران باید تسلیمش شوند. در یک کلام، قرآن بزرگترین ادعای ممکن را، در کاملترین شکل خود مطرح کرده است، هر چند چندان نشانه¬ای هم از برخورد، قرآن با مخالفانش دیده نمی¬شود که خود گویای همه حقایق است. با این وجود، انفعال و سکون پیش آمده در تحدی، هر چند همانطور که گفته شد گویای همه حقایق است، لیکن مورد نظر قرآن نیست و همین لزوم واکاوی موضوع را نشان می¬دهد.

سؤالات

سؤالاتی که سعی می¬کنیم در این مجال در پی جواب آنها باشیم عبارتند از: 1- بیشترین شبهه¬ای که می¬تواند در خصوص تحدی مطرح شود چیست؟ 2- در این مقاله ثابت می¬شود که می¬توان عین قرآن را آورد، این ادعا در صورت درست بودن چه پاسخی دارد؟ 3- با توجه به تعدد آیات مربوط به مبارزه¬طلبی قرآن، این مفهوم چه سودی برای موافقان قرآن دارد؟ و اما فرضیه¬هایی که در پاسخ به این سؤالات مد نظر است عبارتند از: 1- قرآن در ورای همه حقایقش به تحدی می¬رسد و اینکه اگر می¬توانید مثل من بیاورید. تاکنون اگر تلاشی در این زمینه صورت گرفته است، در همین راستا بوده است که کلامی آورده شود؛ لیکن اگر نیک نگریسته شود می¬بینیم که اساساً بعضی از آیات قرآن، به خودی خود از زبان انسان¬ها است و این شبهه¬ای است که در اینجا، به آن، بر اساس ارتباط بین جایگاه گوینده و معنای کلام، پاسخ داده می¬شود. 2- با توجه به محدودیت تعداد کلمات و ترکیبات مختلف حاصل از آنها، امکان دستیابی به متنی عین متن قرآن، صفر نیست، و این یعنی اینکه ما می¬توانیم کتابی داشته باشیم عین قرآن که از زبان خداوند نیست و این ناقض عدم وجود متماثل برای قرآن است. جواب این است که با توجه به امکان تفکیک تحدی به سطوح مختلف کلام از جمله لفظ، معنا، معنای معنا و ... تحدی قرآن، متفاوت از آن چیزی می¬شود که خیلی¬ها می¬پندارند. 3- تحدی فایده¬ای کلی برای موافقان قرآن دارد و آن این است که چون اینان هستند که باید پاسخگوی ادعای احتمالی مخالفان باشند، پس لازم است که قرآن را به خوبی بشناسند و همین اسباب بهره¬مندی هر چه بیشتر خودشان را فراهم می¬کند.

پیشینه تحقیق

علی¬رغم اهمیت بالای مسأله تحدی، می¬بینیم که علما بیشتر به ریشه¬یابی و تعریف اصطلاحی آن بسنده کرده¬اند و بلافاصله به سراغ مطرح نمودن ابعاد اعجازی قرآن رفته¬اند؛ گویی این مفهوم، تحت سایه وجوه اعجازی و جنجالهای ناشی از آن محو شده است. این در حالیست که تحدی خود یکی از مهمترین کاربردهای اعجاز وقویترین ابزارهای بیانی و تبلیغی آن می¬باشد و لازم است که به خوبی شناخته شود. رویهمرفته تاکنون کمتر به طور خاص و مستقل مورد شناخت و بحث واقع شده است و پرداختن به آن می¬تواند پرداختن به یک موضوع مهم و در عین حال جدید باشد. در این خصوص، در جلد یک المیزان، در زیر عنوان "اعجاز و ماهیت آن"، به شکل کلی و مختصر، برخی انواع تحدی بیان می¬گردد مثل تحدی قرآن به علم، تحدی به کسی که قرآن بر وی نازل شده است، تحدی قرآن به خبرهای غیبی، تحدی قرآن به اینکه اختلافی در آن نیست و تحدی قرآن به بلاغت (طباطبایی، 1387: 93). در جلد هشتم تفسیر نمونه هم به ذکر نکاتی در خصوص تحدی و ذکر مصادیقی از اعجاز قرآن بسنده شده است (مکارم شیرازی، 1388: 357). در کتاب تفسیر موضوعی قرآن در قرآن استاد جوادی آملی هم، در فصل دوم آن و تحت عنوان ویژگی¬های اعجاز قرآن، به تعریف تحدی و ابعاد اعجاز قرآن و تحدی به هر یک از این ابعاد چهارگانه پرداخته شده است. در اینجا سعی بر این است که به موضوع تحدی، به صورت مستقل و با تفصیل بیشتر پرداخته شود.

مبحث اصلی/ بخش اول: مبانی نظری

چیستی تحدی

تحدی در لغت به معنای منازعه در کاری برای غلبه بر دیگری است (طریحی، 1380: 476) و عبارت از این است که اگر می¬توانید مثل قرآن بیاورید. اساس تحدی، ناتوانی مخالفان است، یعنی چون کسی نمی¬تواند مثل قرآن بیاورد، پس نمی¬تواند از طرف بشر باشد و لاجرم از طرف خداوند است و در نتیجه نشانه حقانیت آورنده¬اش است. تحدی به اشکال مختلف در چند جای قرآن به صراحت مطرح شده است: 1- اگر می¬توانید مثل قرآن را بیاورید «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن، لا یأتون بمثله» (اسراء، 17: 88) 2- اگر می¬توانید ده سوره مثل قرآن بیاورید «فأتوا بعشر سور مثله» (هود، 11: 13) 3- اگر می¬توانید یک سوره مثل قرآن بیاورید «فأتوا بسوره مثله» (یونس، 10: 38) در بعضی آیات هم، تحدی به شکل غیر مستقیم مطرح شده است، مثلاً جاهایی که کافران پس از عجز در برابر پیامبر، به او نسبت سحر و افترا می¬بندند (و قال الذین کفروا إن هذا إلا إفک افتراه و اعانه علیه قوم اخرون» (فرقان، 25: 4).

دامنه تحدی

اگر تحدی خداوند به مثل آوری، ناظر به متن قرآن باشد، در این صورت بیشتر از همه، ادیبان، آنهم ادیبان عرب، صلاحیت این مبارزه را دارند؛ لیکن تفاوتهای این متن، با یک متن عادی، دامنه این فراخوان را کاملاً افزایش می¬دهد. قرآن کلام یا قول خداست و کلام یا قول هم از کلمات، تشکیل شده است. لذا برای اینکه تفاوت متن قرآن را با هر متن دیگری، غیر از خودش، بدانیم، باید قبل از همه، منظور از کلمه را بر اساس قرآن بفهمیم. در این خصوص این آیه را مورد توجه قرار می¬دهیم که «اذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون» و طبق نهج¬البلاغه «کلامه کفعله» یعنی کلام و فعل خداوند، یکی است. بنابراین بین قرآن، به عنوان کلام خدا و مجموعه خلقت، به عنوان فعل خدا، رابطه و تناظر وجود دارد. در واقع همچنانکه او هر چه بگوید باش، موجود می¬شود، بنابراین هر چه هست هم، مستقیم یا غیر مستقیم، ناشی از همین رویه است. از این رو، تحدی به قرآن، در واقع می-تواند، تحدی به هر چیزی باشد و خداوند، همه دانشمندان و متخصصان و هر کسی که حرفی برای گفتن دارد را به مبارزه و مقایسه عملکرد، دعوت می¬کند. علامه طباطبایی در کتاب خود، در این خصوص دارد که: اینکه به طور مطلق تحدی کرده، یعنی فرموده: اگر شک دارید، مثلش را بیاورید و نفرموده [مثلاً] کتابی فصیح مثل آن بیاورید و یا کتابی، مشتمل بر چنین معارفی بیاورید، می¬فهماند که قرآن، از هر جهتی که ممکن است مورد برتری قرار گیرد، برتر است، نه یک جهت و دو جهت(طباطبایی، 1388: 94). در واقع علامه به شایستگی، به دامنه نامحدودی تحدی اشاره کرده است و تعدادی را که به نظر خودش مهمتر است را هم مطرح می¬کند. من حیث المجموع، خداوند، در مورد هر چیزی که وجود دارد، به طور عام و در مورد هر چیزی که بشر قدرت فهم و درک آنرا دارد به طور خاص و در مورد هر چیزی که بشر مدعی آن است به طور اخص، اعلام تحدی کرده است و هل من مبارز می¬طلبد.

واکنش¬ها به تحدی

الف- واکنش مخالفان قرآن بزرگترین ادعای ممکن را مطرح کرده است و با وجود مخالفان مختلف، به ویژه دشمنان سرسخت، انتظار سریعترین و محکم¬ترین واکنش¬ها، به دور از واقع نیست. هر چند وقتی پیشینه و سیر تاریخی تحدی را مورد مطالعه قرار می¬دهیم، به چنین نتیجه¬ای نمی¬رسیم. در واقع به جای اینکه به یک سیر تاریخی منسجم و رو به تزاید برسیم، تنها با مصادیق پراکنده و بی¬اهمیتی مواجه می¬شویم که ارزش گفته شدن ندارند. توضیح اینکه از همان روزهای نخست مطرح شدن این ادعا، اعراب صدر اسلام، به تکاپو درآمدند تا با تکیه بر آنچه اتفاقاً نقطه قوتشان بود، یعنی شعرپردازی و سخنوری، به مقابله با قرآن بپردازند. لذا در کنار خانه کعبه، هم پیمان شدند که حتماً کاری بکنند، لیکن در اینکار عاجز ماندند. قرآن در این باره می¬فرماید: «الا إنهم یثنون صدورهم لیستخفوا منه، الاحین یستغشون ثبابهم یعلم ما یسرون و ما یعلنون» (هود، 11: 5). این گروه در مجلس مبارزه علمی، شرمنده می¬شوند و سر خم می¬کنند و لباس بر سر می¬کشند و بیرون می¬خزند، زیرا توانایی مبارزه با قرآن کریم و تحدی آنرا ندارند (قرآن در قرآن، 1388: 174). آنها هر چه بیشتر تلاش کنند، بیشتر به نفع قرآن و به ضرر خودشان است و نتیجه¬ای که عدم توفیق آنها دارد، همان چیزی است که قرآن می¬خواهد، یعنی اثبات معجزه بودن خودش و حقانیت دینش. شاید همین امر، باعث شده که با گذشت زمان، تلاش آنها، در این زمینه با افول مواجه گردد و به مصادیقی پراکنده و بی¬ارزش، محدود شود. از این رو همه کینه¬توزیها و آتش¬افروزیهایی که امروزه علیه امت اسلام، ایجاد می¬شود، می¬تواند نتیجه شکست در ادعای تحدی قرآن باشد، زیرا اگر می¬توانستند در این جبهه که خیلی کم¬هزینه¬تر و کم¬زحمت¬تر و منطقی¬تر است، به موفقیتی برسند، حتماً اینکار را می¬کردند و از جنجال و هیاهوی پس از آنهم، غافل نمی¬ماندند.

ب- واکنش موافقان هیچ چیزی همچون تحدی، نمی¬تواند حرکتی تکاملی، در شناخت قرآن در پی داشته باشد، زیرا شناخت قرآن، تحت لوای نام اعجاز، به این معناست که هیچ دستاوردی، زیاد نیست و به هیچ نتیجه¬ای، هر چند بزرگ، نباید قانع بود. حرکتی که به سمت عمق قرآن، هر روز می-تواند بهتر از دیروز باشد و تا ابد می¬تواند ادامه یابد. در زیر خلاصه¬ای از شناخت موجود از قرآن، که در واقع برخی از وجوه اعجازی آن در نظر علماء و ناشی از ادعای تحدی است و تقریباً فصل مشترک، تفاسیر مختلف، می¬آید: 1- زیبایی¬های ادبی و موسیقایی قرآن 2- اخبار غیبی قرآن 3- هماهنگی و عدم وجود اختلاف، آنهم با وجود شرایط متفاوتی مثل بی¬سوادی پیامبر، گستردگی مطالب، تنوع شرایط نزول و ... در این میان، شاید اولین نتیجه¬ای که تحدی قرآن، در میان موافقانش داشت، طرح این سؤال بود که آیا اعجاز قرآن، به لفظ آن مربوط می¬شود یا به معنای آن. سؤالی که تلاش برای پاسخگویی به آن باعث شکل¬گیری علوم ادبی و بلاغی مهمی، از جمله علم معانی شد. سؤالی که در پی آن جاحظ و طرفدارانش، طرفدار اصالت و اهمیت الفاظ نسبت به معانی شدند و اعجاز قرآن را در الفاظ آن دیدند و گروهی دیگر، طرفدار اصالت و اهمیت معنایی نسبت به الفاظ شدند و اعجاز قرآن را در معانی آن دیدند. ضمن مطالب بعدی، تلاش می¬کنیم تا به جواب این سؤال برسیم.

شبهه¬ای خاص

در اینجا به قسمتی از بحث می¬رسیم که خود می¬تواند قدم اول در شناخت ماهیت تحدی قرآنی باشد. در ابتدا دوباره به سراغ صورت مسأله می¬رویم. ادعای قرآن این است که هرگز نمی¬توانید مثل من بیاورید. شاید در نگاه اول به چنین ادعایی، اینطور به نظر برسد که باید جمله¬ای حساب شده آورد، تا این امر محقق گردد، لیکن وقتی با دقت بیشتری بررسی کنیم، به این نتیجه می¬رسیم که موضوع می¬تواند عمیق¬تر از این باشد، طوریکه به طور کامل، منظور از آن دستخوش تغییر شود. جهت روشن شدن هر چه بهتر صورت مسأله، ذکر چند مورد، در کنار آن لازم است. اول اینکه: با وجودیکه قرآن اصرار دارد که کسی نمی¬تواند کلامی مثل کلام من بیاورد، لیکن خیلی از آیات آن، به خودی خود، از زبان انسانهاست؛ به این صورت که خیلی از آیات قرآن، در واقع نقل قول بشر است نقل قول غیر مستقیم و یا حتی مستقیم. نقل قول امثال فرعون، برادران یوسف، قوم یهود و ... با این وجود چطور می¬توان ادعا کرد که کسی مثل آیات قرآن را نمی¬تواند بیاورد. از طرفی، خیلی از جملات دیگر آنهم، همان جملات رایج و متداول، در ادبیات و مکالمات عرب است مثل نفرین، دعا، قسم و ... آیا این خدشه به تحدی و در عین حال تناقض در کلام نیست؛ واقعیت مهم دیگر در این خصوص این است که تعداد کلمات عربی، محدود است و به تبع آن، تعداد متن¬های معنی¬داری که از ترکیب این کلمات، به دست می¬آید نیز، هر چقدر هم که زیاد باشد، طبق قانون احتمالات، محدود است و قابل تعیین. بر فرض اگر تمام کلمات عربی موجود را به یک ابررایانه بدهیم تا تمام ترکیبات مختلفی که از این کلمات قابل بدست آمدن است را بدست آورد، قطعاً یکی از این ترکیبات، نه تنها در حد یک سوره یا حتی ده سوره، بلکه عین قرآن خواهد بود، آنهم قرآنی که غیر خدا آنرا ایجاد کرده است. واقعیتی که حتی اگر قرآنی هم وجود نداشت، شاید روزی انسانها آنرا انجام می¬دادند. آیا این نمی¬تواند خدشه به تحدی باشد؟ قضیه وقتی جدیتر می¬شود که در نظر بگیریم که خیلی از آیات قرآن، نه حتی یک کلمه، بلکه یکی دو حرف بیشتر نیست که در اصطلاح علوم قرآنی، به "حروف مقطعه" معروف¬اند. اکنون با توجه به این موضوع، اینکه کسی نتواند چیزی شبیه به قرآن بیاورد، معنایش این می¬شود که کسی نه حتی یک کلمه، بلکه حتی یک حرف، شبیه قرآن هم نمی¬تواند بیاورد، آیا با توجه به محدودیت حروف، این ادعا پذیرفتنی است؟ البته شاید در جواب به مورد آخر، گفته شود که کمترین میزان تحدی قرآنی، یک سوره است، لیکن با توجه به اینکه ویژگیهای عام و کلی قرآن، مثل نور بودن کلام قرآنی، شامل از بیشترین مقدار آن، که در واقع کل آن است تا کوچکترین اجزای آن که حروف هستند، می¬شود، پس تحدی هم به همین صورت، هم می¬تواند نسبت به کل آن باشد، هم نسبت به اجزای آن. از طرف دیگر وجوب حکم وضو، برای لمس هر مقدار از قرآن، حتی یک حرف از آن، مؤید تفاوت حتی حروف، در قرآن، با غیر آن است. من حیث المجموع تعیین یک سوره یا ده آیه در ادعای تحدی، نه برای تعیین و رقمی مشخص، بلکه از جهت تقلیل است. بنابراین کمترین میزان تحدی هم می¬تواند به حروف قرآن باشد، نه به یک سوره. لیکن چطور چنین چیزی ممکن است؟ اینکه کسی نتواند یک حرف مثل قرآن بیاورد یک معنایش این است که کسی قادر به سخن گفتن و ادای حروف نیست. چطور چنین چیزی قابل توجیه است؟ به عبارت دیگر، با توجه به محدودیت حروف الفبا و کلمات قاموس عرب، ناگزیر و علی¬رغم تصور موجود، باید پذیرفت که می¬تواند همانند قرآن آورد، منتها آنچه به عنوان همانند قرآن آورده می¬شود، با خود قرآن، فرق دارد که باید ببینیم که چیست. در واقع صورت مسأله به این شکل درمی¬آید که چطور ممکن است که یک جمله را خدا بگوید و همان جمله را هر کس دیگری غیر از خدا بگوید و این دو با هم فرق کند. این فرق هر چه هست، همان چیزی است که مورد تحدی واقع شده است و اصل اعجاز هم به آن برمی¬گردد. بنابراین باید اعتراف کرد که تاکنون حتی صورت مسأله هم درست و شفاف، مطرح نشده است. به هر حال تحدی و اعجاز قرآن، از جمله بزرگترین واقعیات هستند که متناسب با عظمتشان می¬توانند بزرگترین آثار و برکات را داشته باشند، منتها به شرط درک و فهم درست آن، در این راه، طرح درست صورت مسأله می¬تواند اولین قدم باشد. و اما در جواب به سؤال مذکور، باید اینرا در نظر بگیریم، که قرآن هم مثل غالب کلامها، ظاهری دارد که همان الفاظ است و باطنی که در ورای الفاظ است. استاد جوادی آملی نیز در این خصوص در کتابشان دارند که: «در روایات شریفه، این نکته بارها تکرار و تأیید شده است که قرآن، علاوه بر ظاهر، بطونی دارد «إن للقرآن ظاهراً و باطناً» (وسائل-الشیعه، جلد 27، صفحه 192). برخی نصوص برای قرآن، هفت بطن (تفسیر صافی، مقدمه هشتم) و در برخی دیگر، تا هفتاد بطن نیز قائل شده¬اند، که به گفته اعاظم تفسیر، مقصود از هفتاد بطن و مانند آن، کثرت بطن است، نه آنکه عدد مخصوصی در نظر باشد». بنابراین حقیقت قرآن از لفظ شروع می¬شود و در بواطن آن ادامه می¬یابد، پس قرآن حقیقتی ذوبطون است و در اینجا سعی می¬شود با اشاره به بعضی لایه¬های آن، اصل تحدی و اعجاز، در مورد آن بررسی گردد.

محل¬های تحدی

الف- تحدی به لفظ: الفاظ اولین لایه قرآن می¬باشند و تحدی به الفاظ به این معنا است که کسی نمی¬تواند چنین ترکیبی از کلمات را بیاورد و خیلی¬ها هم عقیده دارند که اعجاز قرآن، همین است و تحدی هم ناظر به همین وجه است. لیکن همانطور که در صورت مسأله هم مطرح شد، حروف و کلمات محدودند و قاعدتاً ترکیبات مختلف آنها هم محدود است و در نتیجه قابل تعیین، بنابراین تحدی قرآن، نمی¬تواند نسبت به صرف الفاظ و ظاهر آن باشد. در تأیید این موضوع دلایل دیگری هم می¬توان آورد، از جمله اینکه تحدی یک مبارزه¬طلبی عمومی و جهانی است و بدیهی است کسانیکه زبانشان عربی نباشد، نتوانند جملات ساده عربی را بفهمند، چه رسد به اینکه بتوانند مثل قرآن یا حتی مثل خیلی دیگر از آثار عربی را بیاورند. غیر از دلایل فوق، اعم از محدودیت حروف و الفاظ و عمومیت جهانی تحدی، نکته دیگر قابل ذکر این است که بنابر گفته خود قرآن، اگر قرآن بر کوه نازل شود، کوه درهم خواهد شکست «لو أنزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعاً متصدعاً من خشیه الله» (حشر، آیه 21). البته کوه در اینجا مثال است و غیر از کوه، هر چیز دیگری هم که باشد، همین طور خواهد بود؛ لیکن می¬بینیم که اگر قرآن، بر سنگ کوهها یا هر چیز دیگری نگاشته شود، چنین نمی¬شود، زیرا واضح است که نوشتن، تنها لفظ را در برمی¬گیرد و مجرد از معنا است، لذا صرف الفاظ و ظاهر قرآن، نمی¬تواند موضوع تحدی باشد و این باطن قرآن است که در این خصوص دخیل است. ب- تحدی به معنا: اولین باطن و پشت پرده اکثر الفاظ و گفتارها، از جمله کلام قرآن، معنی آن است. معانی بر خلاف الفاظ که محدود هستند، نامحدودند و به همین دلیل هم است که غالباً یک لفظ، دارای معانی مختلفی است که به آن اشتراک لفظی می¬گویند. تحدی به معنا، یعنی اینکه اگر یک جمله را خدا بگوید و همان جمله را غیر خدا بگوید، معنای این دو جمله، در حد اعجاز با هم فرق کند. چطور ممکن است که یک جمله را دو نفر بگویند، لیکن تفاوت معنایشان، در بیشترین شکل ممکن باشد. جواب به این سؤال چندان سخت نیست. بدیهی است معنای یک جمله، بسته به اینکه چه کسی آنرا بگوید، می¬تواند دستخوش تغییر شود. تغییر و تفاوتی از کم و غیر محسوس، تا زیاد و آشکار. در واقع اگر یک جمله را افراد مختلف بگویند، بسته به میزان ارتباط گوینده جمله، معنی¬اش فرق خواهد کرد و مقام و موقعیت شخصی گوینده، از عوامل مؤثر در معنا ست. واقعیتی که در علم زبانشناسی هم به آن اشاره می¬شود. مثلاً اگر یک فرد عادی بگوید هوا سرد است یا اینکه همین جمله را یک کارشناس هواشناسی بگوید، تفاوت زیاد و قابل بحثی وجود دارد. مثال دیگری در این خصوص می¬توان زد این است که اگر یک نوآموز، حرف الف را طوطی¬وار بگوید یا یک معلم یا استاد ادبیات، این حرف را تکلم نماید یا در یکی از اشعار، یکی از شعرای عارف و برجسته ادب فارسی آمده باشد، معانی از کم تا زیاد فرق خواهد کرد. طوریکه در حالت اول شاید تهی از هر گونه معنا و مفهومی باشد و در وضعیتهای بعدی متناسب با مرتبه گوینده¬اش، حامل بار معنایی می¬گردد، تا در نهایت که باید بهترین معنای ممکن را به آن نسبت دهیم، آنجا که حافظ شیرازی می¬گوید: نیست بر لوح دلم جز "الف" قامت دوست چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

در این خصوص، در بیانات استاد جوادی آملی هم آمده است که غزالی از امیرالمؤمنین نقل می¬کند که اگر خداوند سبحان و پیامبر اکرم مرا اذن دهند، به اندازۀ چهل بار شتر، "الف" فاتحه الکتاب را شرح می¬دهم (قرآن در قرآن، 379). بر این اساس حتی اگر نه یک کلمه، بلکه حتی یک حرف را هم خدا بگوید، هر معنای خوبی از آن برمی¬آید، چون خدا آنرا گفته است و هر معنای بدی هم از آن بدور خواهد بود، باز چون خداوند آنرا گفته است؛ و این می¬شود که حتی وقتی خداوند، در قرآن، کلمات و جملات متداول بین انسانها را هم استفاده می¬کند، دارای معانی و بطون بیشتری خواهد بود و مباحثات و تأملات بیشتر را در پی دارد. در واقع طبق بیان دیگری از استاد جوادی آملی، همانطور که هیچ چیزی با خداوند، قابل مقایسه نیست و «لیس کمثله شیء» است، هیچ سخنی هم با سخن خداوند، قابل مقایسه نیست و آنهم «لیس کمثله شیء» است. ج- تحدی به اسماء (بطن): بر خلاف کلام انسان که نهایتاً از دو بعد لفظ و معنا، تشکیل یافته است، قرآن کلامی فراتر از دو بعد است که سایر ابعادش نیز باید شناخته شود. البته تصور کلامی که بعدی بیشتر از معنا هم داشته باشد، برای انسان سخت است و در واقع پذیرش بعد فراتر از معنا برای کلام مثل پذیرش ابعاد بیشتر از بعد سوم در فیزیک است که تصورش برای انسان سخت است؛ لیکن این، آن چیزیست که قرآن ادعای آنرا دارد و همگان را به درک و فهم آن و حتی استفاده از آن تحریک و تشویق کرده است. طبق آنچه در قرآن آمده است، اسماء نیز در ساختار و اجزای قرآن دخیل¬اند و در واقع الفاظ ظاهر قرآنند، معانی باطن قرآن و اسماء هم باطن باطن آن. در مورد قرآن همواره از فعل نازل شدن، استفاده شده است. به عبارتی قرآن، مرتبه عالیه¬ای دارد که از آن فرود آمده و به صورت این کتاب مدون، درآمده است. از طرفی طبق خود قرآن، تحدی مربوط به آن چیزی است که از مرتبۀ عالیۀ آن نازل شده است. در آیۀ «إن کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا، فأتوا بسوره من مثله» موضوع تحدی «ما نزلنا علی عبدنا» یا آنچه بر پیامبر نازل شده است می¬باشد و باز طبق خود قرآن، آنچه بر پیامبر، نازل شده است، عبارت از اسماء می¬باشد، چون نزول کتاب، در آیات بسیاری، در کنار اسمای حسنای الهی آمده است که ارتباط این دو را نشان می¬دهد. در این خصوص استاد جوادی آملی، بر اساس آیات قرآنی، مبدأ و اصل نزول قرآن را، اسمای حسنای الهی معرفی می¬کند (قرآن در قرآن، 27) و در تأیید این سخن، به آیاتی اشاره می¬کند که اهم آن، مربوط به حوامیم سبعه یعنی هفت سوره¬ای است که شروعشان، حروف مقطعه "حامیم" می¬باشد و برخی از آنها در ذیل می¬آید: 1- «حم، تنزیل من الرحمن الرحیم» (تنزل از خدای رحمان و رحیم) (فصلت/ آیه 1 و 2) 2- «حم، و الکتاب المبین، انا انزلناه فی لیله مباره» (تنزل از جانب خدای مبارک) (دخان/ 1-3) 3- «حم، تنزیل الکتاب من الله العزیز العلیم» (تنزل از خدای عزیز و علیم) (غافر/ 1-2) 4- «حم، عسق، کذلک یوحی الیک و الی الذین من قبلک الله العزیز الحکیم» (تنزل از خدای عزیز حکیم) (شوری/ 1-3) 5- «تنزیل من حکیم حمید» (تنزل از خدای حکیم حمید) (فصلت/ 42) قرآن، تجلی اسماء حسنی است و بنابراین خود نیز، موصوف به این صفات، از جمله رحمان، رحیم، مبارک، عزیز، علیم، حکیم و حمید است. مطلب دیگری که مؤید این حقیقت است که تحدی اصلی، در خصوص اسماء است، این است که بخشی از محتوای این سوره¬ها یا همان حوامیم سبعه، به جدال منکران وحی و مستکبران با قرآن و نیز شکست آنها اختصاص دارد (همان، 175) در واقع شروع مشترک این سوره¬ها، محتوای مشابه در پی دارد و سرآغاز این سوره¬ها، در رابطه با ارتباط بین اسماء و نزول قرآن است و محتوای آنها نیز در رابطه با شکست کافران در تلاششان برای مقابله با وحی و قرآن یا همان تحدی است. نکته¬ای که در اینجا فقط به آن اشاره می¬شود این است که با توجه به شمول اسماء و اینکه همه چیز را در برمی¬گیرد و چیزی خارج از آن وجود ندارد، بنابراین خداوند با تحدی خود، بشر را نه فقط در زمینۀ آوردن مثل قرآن، بلکه در هر زمینۀ ممکنی که او توانایی درک و قدرت عمل بر آنرا داشته باشد، به مبارزه دعوت کرده است. به این ترتیب نه تنها، ادیبان و سخنوران، بلکه متخصصان همۀ علوم و فنون را به این مبارزه، دعوت کرده است. از طرفی با توجه به اینکه چیزی خارج از اسماء وجود ندارد، بنابراین چیزی مهمتر از آنهم نمی¬تواند وجود داشته باشد، از این رو، این تحدی کاملترین تقابل ممکن است. و اما تحدی به أسماء را می¬توان نسبت به هر یک از اسماء و صفات، به شکل جداگانه و دقیق¬تر مورد بررسی قرار داد که مجال دیگری را می¬طلبد مثل تحدی به بیان، تحدی به امر، تحدی به علم، تحدی به خلقت و ... روی دیگر تحدی آیات مربوط به تحدی، متضمن نکاتی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است؛ از جمله اینکه در قرآن، اعلام تحدی مطلق نیست، بلکه استثنایی هم در آن وارد شده است. در واقع درست است که خداوند، در قرآن، مطرح نموده است که از هر کس از جن و انس و سایر مخلوقات که می¬خواهید، کمک بگیرید، لیکن خودش را مستثنی قرار داده است (من دون الله) اکنون سؤال این است که اگر از خود خداوند، کم بگیریم، چه خواهد شد؟ همواره به تحدی به صورت منفرد، پرداخته شده است، در صورتیکه در قرآن، به موازات آن، حقیقت دیگری وجود دارد و آن عبارت از نصرت الهی می¬باشد. به عبارتی، درست است که مخالفان خداوند، مورد خطاب تحدی و مبارزه¬طلبی او می¬باشد. به عبارتی، درست است که مخالفان خداوند، مورد خطاب تحدی و مبارزه¬طلبی او می¬باشد، لیکن متقابلاً، موافقانش، مورد خطاب نصرت او می¬باشند و از یاری و مساعدت او برخوردارند. علتش هم این است که اگر قرار باشد روزی، در میدان تحدی، اعم از ادبی، علمی، نظامی یا هر چیز دیگر، تقابلی رخ دهد، این موافقان هستند که بازوی اجرای خداوند هستند و لازم است هر چه بیشتر متجلی¬گر صفات او باشند تا بدین ترتیب معجزاتش در اعمالشان، پدیدار گردد. بنابراین نسبت به تحدی، دو حالت داریم، اگر مخالف خدا هستیم، چاره¬ای جز پذیرش این مبارزه نداریم و اگر موافق و تسلیم خدا هستیم، می¬توانیم مجری تحدی باشیم و از برکات آن برخوردار شویم. تحدی همانطور که از عجز و ناتوانی مخالفان می¬گوید، متقابلاً هم از توانایی¬های ویژه¬ای می¬گوید که موافقان می¬توانند از آن برخوردار شوند. آنها هم می¬توانند در راستای تکامل قرار بگیرند، هم می¬توانند با نشانه¬هایی که در اعمالشان جلوه¬گر می¬شود، وسیلۀ اثبات خدا برای خداجویان حقیقی باشند و هم می¬توانند وسیله شکست مخالفان باشند. إن تنصرو الله، ینصرکم و یثبت اقدامکم. یعذبهم الله بایدیکم ما رمیت اذا رمیت و لکن الله رمی. به طور کلی می¬توان افراد را بر اساس ارتباطشان با خدا، به سه دسته تقسیم کرد و تحدی را به طور جداگانه در مورد آنها بررسی نمود: دسته اول کسانی هستند که به هر دلیلی، هیچ رابطه¬ای، بین آنها و خداوند، برقرار نیست. از لحاظ جمعیت این دسته، اکثریت جمعیت جهان را تشکیل می¬دهد. اینان مخاطبان عام تحدی می¬باشند . از این رو، تحدی هم می¬تواند یک برهان، در میان سایر برهانهای اثبات خداوند، برای چنین گروهی باشد. البته به شرطی که واقعاً قصد رسیدن به حقیقت را داشته باشند. دسته دوم کسانی هستند که از لحاظ ارتباط با خداوند، بالاتر از دسته قبل هستند و ارتباطشان با خداوند، با واسطه معصومین برقرار است. اینان در واقع همان پیروان تک آیین بر حق می¬باشند. نسبت به دسته قبل، تعدادشان، اقلیت است، و در عوض مهمترین نقش را دارند. این دسته مشمول نصرت خداوند هستند و می¬توانند مجری تحدی باشند. در واقع، در کنار اسماء که حالت عام تحدی را شکل می¬دهند، اینان تحدی به شکل خاص و رودررو را محقق می¬سازند. توضیح اینکه، در کنار معجزات معروف پیامبران، هر نوع دخالت مستقیم خداوند، در زندگی انسانها، در واقع معجزه است. در زندگی دسته اول، به دلیل نبود ارتباط با خداوند، تأثیرات مستقیم خداوند، محسوس نیست. لیکن در زندگی این دسته، متناسب با ارتباطشان، از کم تا زیاد، معجزات و نشانه¬هایی وجود دارد که قابل ارائه است. بنابراین اینان می¬توانند تحدی را به شکل عملی به معرض نمایش بگذارند. ما اگر خود را مصداق این دسته بدانیم می¬توانیم در زمینه¬های مهمی، مثلاً در بعد نظری، در ادبیات، و در بعد عملی، در قضیه دفاع مقدس، مسائل مربوط به تحدی را جستجو کنیم. فقط احتیاج به کمی دقت و آموزش در زمینه معجزه¬شناسی دارد. دسته سوم هم در واقع پیامبران و معصومین می¬باشند، که بین آنها و خداوند، رابطه، به صورت مستقیم و بی¬واسطه درمی¬آید. این گروه می¬توانند واسطه شناخت خداوند، برای گروه دوم و نمود تحدی خداوند، برای گروه اول باشند. مثل قضیه مباهله. این گروه مجری اصلی تحدی هستند، لیکن به دلیل محدودیت عددی¬شان، همیشه در دسترس نیستند مثل همین زمان حال حاضر و این وظیفه پیروانشان است که هر چند در مقیاس کوچکتر، تحدی را به معرض اجرا گذارند. مصادیق خاص تحدی در قرآن تقابلهایی که در قرآن بین دو گروه حق و باطل مطرح شده است، مثالهای محدودی از تحدی می¬باشند. گستردگی این تقابلها از حیث موضوع نشان می¬دهد که تحدی ممکن است در زمینه ادبی، علمی، نظامی و سایر زمینه¬ها باشد. از طرفی گستردگی تحدی از حیث مجریانش، نشان می¬دهد که چه از جانب معصوم و چه از جانب غیر معصوم قابل انجام است. در این میان در قرآن چند تقابل خاص هم آمده است که در زیر به آنها اشاره می¬شود: 1- تحدی با دین مسیح: «فقل تعالوا ندع أبناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم، ثم نبتهل» (آل عمران، 3: 61) که در این واقعه، مسیحیان عقب نشستند و شکست را پذیرفتند. 2- تحدی با أجنه: «قال عفریت من الجن، انا اتیکُ به قبل أن تقوم من مقامک و انی علیه لقوی امین، قال الذی عنده علم من الکتاب، انا اتیک به قبل أن یرتد الیک طرفک» (نمل، 27: 40 و 39) در این آیات، به تقابل کسی که تنها علمی از علوم کتاب، در نزد اوست، با یکی از اجنه که از قدرت زیادی برخوردار است، اشاره می¬شود، که به برتری انسان متکی به علم خدایی، می¬انجامد. 3- تقابل انسان با فرشتگان، به قضاوت خداوند، که انسان که علم اسماء را از خداوند آموخت، برتر از فرشتگانی که اینگونه نیستند قرار می¬گیرد.

نتیجه¬گیری

وقتی مصادیق مذکور در قرآن را به عنوان نمونه و الگو، در نظر می¬گیریم و اینکه چنین مسئولیتی، اکنون بر گردن خداباوران است، به عقب¬ماندگی مفرط انسان، در خصوص قرآن پی می¬بریم. در واقع شناخت ما از قرآن، بسیار پراکنده و مصداقی است. تحدی خود، از جمله کلیدهای شناخت قرآن است و التفات هر چه بیشتر، به این گونه موضوعات کلیدی، ضروری به نظر می¬رسد. لذا پیشنهاد می¬شود که تحدی، در یک زمان¬بندی مشخص، مثلاً در یک مسابقه سالانه تکرار گردد و هر بار هم نتیجه¬اش به اطلاع عموم برسد که آیا بالاخره کسی توانست به این ادعای قرآنی پاسخ گوید یا خیر. از طرفی خود قرآن هم با خطاب قرار دادن معتقدانش با لفظ آمرانه "قُل"، در عبارات مربوط به تحدی، مثل «قل فأتوا بسوره مثله» از آنها می¬خواهد که خود پیشقدم باشند و به انتظار ادعای مثل¬آوری کافران ننشینند. از این رو، تحدی یک تاکتیک تدافعی نیست که صرفاً وقتی کسی اقدامی کرد، ما در مقام پاسخگویی برآییم، بلکه اتفاقاً یک تاکتیک هجومی است. هر چند با کمال تأسف، تحدی که از جمله بزرگترین ابزارهای قرآن و بزرگترین کاربردهای اعجاز و به تبع آن بزرگترین برگ برنده معتقدان به قرآن است، بلااستفاده رها شده است.


منابع

1- جوادی آملی، عبدالله. (1388)، قرآن در قرآن، چاپ هشتم، قم: مرکز نشر اسراء.

2- مکارم شیرازی، ناصر. (1388)، تفسیر نمونه، چاپ سی و چهارم، جلد هشتم: انتشارات دارالکتب الاسلامیه.

3- طباطبایی، محمدحسین. (1387)، ترجمه تفسیر المیزان، چاپ بیست و هفتم، دفتر انتشارات اسلامی.

4- قریشی، سید علی¬اکبر. (1376)، قاموس قرآن، چاپ دوم، قم: انتشارات دارالکتب الاسلامیه.

5- طریحی، فخرالدین. (1380)، مجمع¬البحرین، چاپ دوم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.