واکاوی اعجاز صداقت نقل، در مقولهای قرآنی
چکیده
خداوند، واجد کمالات محض، بدون هیچ تعیین و تحدُدی است. سخن گفتن خداوند، بر اساس حکمت و به منظور هدایت مخلوقات و فراهم کردن شناخت صحیح، براى مخاطبان است. از این رو تمامى گفتار خداوند متعال، صادق و راست خواهد بود. قرآن، کلام الهی است. بخشی از این کتاب، را مقولها و گزاره هایی تشکیل میدهد که گاه از زبان خود باری تعالی است و گاهی از زبان دیگری نقل شده است. اما این سوال باقی است که آیا خداوند در نقل مقولهای قرآنی اعجاز را مقدم داشته یا امانتداری در نقل قول از دیگران را. مداقه توصیفی–تحلیلی در آیات الهی، حاکی از آن است که معجزات الهی از لحاظ صداقت خالق خود نیز، واجد اعجاز است. پس اعجاز قرآن هم به لحاظ مُعجَز، و مُعجَزٌ علیها تام و مطلق بوده و هم به لحاظ خداوند که به عنوان خالق اعجاز، دارای صفات کمالی چون صداقت و... است. در عین متصف بودن ذاتی به این صفات، هنگام بیان نقل دیگران در قرآن، با رعایت صداقت و امانت، اعجاز را مقدم داشته است؛ زیرا نقل سخن با رعایت صداقت و امانت از مخاطب است که با حکمت و کمال الهی سازگار بوده و او را از هرگونه نقصی مبرا میدارد.
واژگان کلیدی
اعجاز قرآن، صداقت، مقول، تام.
مقدمه
سخن گفتن خداوند، از شئون ربوبیت الهى و تدبیر جهان و انسان است و بر اساس علم و حکمت و به منظور هدایت مخلوقات و فراهم کردن وسیله شناخت هاى صحیح، براى مخاطبان است. اگر فرض کنیم ممکن است برخى از گفته هاى او، مخالف با واقع و حقیقت باشد (دروغ و کذب)، نمى توان بر آنها اعتماد کرد و این مطلب، خلاف حکمت الهى است که مى خواهد انسان ها، بر گفته هاى او اعتماد و تکیه کرده، راه صلاح و اصلاح را در پیش گیرند. بنابراین از آنجا که لازمه دروغ و کذب، عدم اعتماد به سخنان خداوند است و این با غرض و حکمت الهى ـ که هدایت مخلوقات و فراهم ساختن وسیله شناخت هاى صحیح براى آنان است ـ ناسازگار مى باشد؛ پس تمامى گفتار خداوند متعال، صادق و راست خواهد بود. علاوه بر آن، از آنجا که «کذب» صفتى زشت و قبیح بوده و بیانگر نوعى نقص و احتیاج در گوینده آن است، از ساحت مقام ربوبى به دور مى باشد؛ زیرا خداوند، متصف به صفات ناپسند نیست؛ بلکه چنین صفاتى از او سلب مى شود. از طرفى نقصى و احتیاجى در او نیست تا گفتارى کذب از او صادر گردد؛ بلکه از آنجا که هر صفت کمال و نیکویى، در خداوند به نحو کامل تر وجود دارد، صادق ترین گوینده ها خداوند متعال است. همچنین حق تعالى، وجود و واقعیت محض است؛ لذا عدم و امور عدمى در او راه ندارد. از سوى دیگر کمال، مساوى وجود است و عدم، منشأ نقص. بنابراین ذات حق، کمال واقعى را داراست؛ زیرا کمال واقعى، آن است که به وجود و واقعیت برگردد و چون ذات حق، وجود محض است، پس کمال محض نیز مى باشد. به بیان دیگر چون ذات احدیت، وجود محض است و هیچ گونه تعیّن و تحددى، مانند موجودات امکانى، ندارد. ازاین رو جمیع شئون و کمالات، به نحو برتر، اعلا و مطلق، در ذات او صدق مى کند. هیچگاه ذات مقدس او، به صفاتى که کمال نبوده ـ بلکه نقیصه است ـ متصف نخواهد شد. او به جهل، ضعف، ظلمت، کذب و ... ـ که همگى ضد کمال و در واقع نبود امور کمالى است ـ متصف نخواهد شد؛ بلکه صفات کمالیه چون علم، صدق نور، قدرت حیات و ... به نحوى اعلا و برتر بر او صدق مى کند؛ زیرا او وجود صرف است و کمال مساوى وجود است. با مطالعه کتب و تحقیقاتی که تا کنون بر جنبه های مختلف اعجاز قرآن کریم به نگارش در آمده اند، آشکار شد محققین به جنبه اعجاز بودن قرآن از لحاظ خالق اعجاز توجه نداشته اند و ابعاد اعجاز قرآن را صرفا از بُعد مُعجَز، و مُعجَزٌ علیها سنجیده اند، و تحقیق در رابطه با همراهی و هماهنگی اعجاز کلام الهی با صفات الهی مورد غفلت واقع شده است. لذا در این تحقیق به منظور تبیین مسئله پژوهش در ابتدا معنا و ساحت های اعجاز، و سپس تام یا نسبی بودن معجزه مورد بررسی قرار گرفته است. در ادامه صدق خداوند در مقول های قرآنی به اثبات رسیده، و برای آشکار گشتن این بُعد اعجاز قرآن کریم به نمونه های اشاره شده است. معنا و ساحت های اعجاز معجزه در لغت به معنای عجز و ناتوانی،(راغب اصفهانی) و در اصطلاح مدّعی نبوت، برای اثبات نبوت خود، عملی انجام دهد که موافق این ادعا باشد، و دیگران را برای انجام همانند آن دعوت کند که از آوردن مانند آن عاجز و ناتوان باشند؛ با اين حال معجزه امري منافي با حكم عقل يا باطل كننده اصل عليت نيست.(سیوطی،1318، ج3،ص20 ؛ سبحانی،1376،ص262 ؛ میر محمدی،1375،ص88 ؛ طباطبایی،1417،ج1،ص72 ؛ الموسوی الخویی،1376،ص20) قرآن کریم ساحت های گوناگونی برای اثبات اعجاز خود دارد. برخی از آنها که سایر ساحت ها را نیز دربر می گیرد عبارتند از: 1. اعجاز طریقی: قرآن که معارف والا، معانی بلند، سخنان حکیمانه و دانشهای مختلف در آن جمع گشته، توسط شخصی آورده شده که حتی خواندن و نوشتن را نمی دانست.(طبرسی،1415،ج9،ص387 ؛ الموسوی الخویی،1376،ص43-91 ؛ معرفت،1416،ج4،ص135) قرآن کریم روی کلمه "امّی"درمورد پیامبر(ص) تکیه کرده و می فرماید:« وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ»(عنکبوت،48) 2. اعجاز بیانی: شیوه سخن گفتن قرآن بگونه ای است که با آن چه بشر تاکنون شنیده و گفته، تفاوت زیاد دارد. هیچ کلامی در زیبایی ظاهر و شیرینی لفظ و بیان به پای قرآن نمیرسد. آنچه علمای ادب از آن به فصاحت و بلاغت تعبیر می کنند، نظم آهنگ الفاظ، صراحت، قاطعیت، متانت، عفّت بیان معانی، و... همه نشان دهنده زیبایی و هنر خاص قرآن کریم است.(مکارم شیرازی،1394،ج 8، ص 122؛ شریعتی،1364،ص 52 ؛ جرجانی،1408،ج4،ص41 ؛ السکاکی،1356،ص196-199 ؛ الرازی،1420،ج4،ص50 ؛ عبدالجبار،1427، ص586-594 ؛ البحرانی،1366،ج4،ص80 ؛ عبده،بی تا، ص129 ؛ کاشف الغطا،1330،ص132 ؛ میرمحمدی، 1375، ص200 ؛ الخطابی،1332،ص0-21 ؛ الزرکشی،1414،ج2،ص97 ؛ الراغب الاصفهانی،1404،ص104-109 ؛ الطوسی،1409،ص74-166 ؛ الراوندی،1301،ج4،ص64 ؛ یاسوف،1427،ص75 ؛ بلاغی،1362،ص133 ؛ سید قطب،1415،ص104 ؛ محمود،بی تا،ص106 ؛ دراز،1379،ص112 ؛ الرافعی،1413،ص118) 3. اعجاز محتوایی: قرآن از نظر محتوا و معنا نیز معجزه است، زیرا به شکل بسیار زیبا، و بدون هیچ تضاد و اختلافی در معنا و محتوا، مسائل اعتقادی را مطرح، و خداوند را به زیباترین وجه توصیف کرده است. همچنین آیاتی از قرآن همخوان با قواعد علمی امروز است، مانند جاذبه عمومی، آفرینش جهان، حرکت زمین، حرکت منظومه شمسی، زندگی در کرات دیگر، زوجیت گیاهان، زوجیت عمومی و علل نزول باران. این حقایق در گذشته برای بشر ناشناخته بوده و برخی از موارد همچنان مجهول است. همچنین قوانيني كه قرآن بيان ميفرمايد محصور به هيچ عصر و زمان نخواهد بود و براي ادارة جهان امروز نيز كافي است. قرآن حقايق تاريخ را بدون اينكه دستخوش تحريفي شده باشند خردمندانه بيان ميكند و ما را از افسانههاي دروغين تاريخ درامان ميدارد.( مکارم شیرازی،1374،ج 8،ص180-190؛ الموسوی الخویی،1376،ص43-91؛ معرفت،1416،ج4،ص135؛ الراوندی،1301،ج4،ص64 ؛ شبر،1384،ص100؛ کاشف الغطا،1330،ص132؛ طباطبایی،1417،ج1،ص57-67 ؛ المکی العاملی،1417،ج3،ص418) در مفاد آیات قرآن کوچکترین اختلافی وجود ندارد:«أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا»(نساء،82)
تام یا نسبی بودن علت معجزه
تمامی معجزات پیامبران دارای علت هستند، زیرا قانون علیت از قوانین محکم و استوار عقل است که بیان می دارد هر پدیده ای علتی دارد و ابدا قابل استثناء نیست. برای معجزه پیامبران سه علت، را می توان نام برد: 1. علت طبیعی ناشناخته: ممکن است برای پیدایش یک پدیده دو راه وجود داشته باشد یکی از آن دو راه معروف، و دیگری ناشناخته و مجهول. پیامبران در اثر ارتباط با سرچشمه علم نامتناهی خدا و جهان غیب، و در پرتو داشتن شعور مرموزی به نام وحی، از یک سلسله علل طبیعی مجهول و ناشناخته آگاهی یابند، که نوع انسانها از آن غافل و بی اطلاع هستند. 2. تأثیر نفوس و ارواح پیامبران: نفوس پیامبران بر اثر توجه و عنایت بی پایان خداوند قادر به انجام کارهایی می گردند که از حیطه قدرت بشر بیرون است. 3. علل مجرد از ماده: مانند فرشتگان که از طرف خداوند مامور به انجام کاری می شوند. زیرا آنان مظاهر قدرت الهی و مأموران تدبیر حق در جهان خلقت می باشند. بنابراین یک پدیده طبیعی علاوه بر علت مادی می تواند در پرتو یکی از این عوامل سه گانه نیز محقق شود و هرگز علت یک پدیده منحصر به همان عامل طبیعی عادی شناخته شده نیست که منکران اعجاز تصور کرده اند؛ لذا هیچ معجزه ای معلول بدون علت نیست، بلکه فاقد علت عادی می باشد، نه علت واقعی و حقیقی. پس معجزات ناقض قانون علیت نیستند.(مصباح یزدی،1408،ج1،ص228 ؛ مطهری،بی تا،ص10-11 ؛ سبحانی،1376،ص203 ؛ طباطبایی،1417،ج1،ص93 ؛ المكى العاملى،1417،ج3،ص418) لازم به ذکر است معجزه امری نسبی نیست تا یک پدیده در یک زمان اعجاز، و در زمان دیگر اعجاز نباشد، و در این صورت افرادی که در یک عصر مخاطب معجزه هستند، به عجز خود اعتراف کنند، و اقرار به معجزه بودن آن دارند، با اینکه شاید در دوره های بعدی و با پیشرفت علم و دانش، افرادی دیگر بتواند مثل آن، و یا بهتر از آن را ارائه کنند. زیرا معجزات، معلول علل طبیعی نیستند، یعنی اینگونه نیست که انبیا، قبل از دیگران از قوانین طبیعی و دست یافتنی بشر آگاه شده باشند، و بشر به مرور زمان و با پیشرفت علم، این توان را بدست آورد و آن علل را بشناسد. حقیقت، این است که اگر معجزه مستند به علل طبیعی ناشناخته ای باشد که به مرور زمان کشف شود، اساسا معجزه منتفی می گردد. پس علت معجزه تام بوده و همواره، و در همه اعصار، وصف اعجاز خود را حفظ خواهد کرد، هرچند پیشرفت علم و دانش بشر، روز به روز با سرعت بیشتری ادامه یابد. علاوه بر آن، معجزه علت ماوراء طبیعی دارد، یعنی علتی که هرچه علوم تجربی و دانش بشری افزون گردد، کشف نخواهد شد چون خارج از محدوده علل طبیعی است. پس معجزه از یک سو بر اساس قانون علیت و مستند به یک علت است و از سوی دیگر این علت از علل طبیعی (شناخته شده یا ناشناخته) نیست بلکه علتی ماوراء طبیعی دارد. زیرا معجزه مستند به قانون علیت، اما فراتر از علل طبیعی است.(مصباح یزدی،1408،ج1،ص228 ؛ بهشتی،1362،ص12؛ مطهری،بی تا، ص10-11 ؛ سبحانی،1376،ص203 ؛ طباطبایی،1417،ج1،ص117-129 ؛ المكى العاملى،1417،ج3،ص418) بنابراین معجزات پیامبران(هرچند معلول علل تام ماوراء الطبیعی اند)، در همه عصرها و زمان ها، وصف اعجاز خود را حفظ کرده است. در مطالعات و تحقیقاتی که تاکنون در مورد معجزه بودن قرآن انجام گرفته، سعی شده تام بودن آن به اثبات برسد، یعنی اعجاز را یا با خود مُعجَز لحاظ نموده اند، که قرآن معجزه است، زیرا برای آن ساحت هایی چون اعجاز طریقی، بیانی، معنایی که ابعادی مانند اعجاز علمی، عددی، محتوایی، لغوی، و.. را دربردارد، بیان شده، یا با مُعجَزٌ علیها لحاظ شده، یعنی با افرادی که از آوردن معجزه ناتوان بودند و نتوانستند مانند آن را بیاورند(بحث تحدی) در نتیجه به عجز خود اعتراف و اقرار نموده اند، بنابراین تام بودن، و عدم نسبی بودن معجزات به اثبات رسیده است؛ اما معجزه را هیچ وقت با خالق اعجاز لحاظ ننموده اند، یعنی اینکه خداوند عادل است، آیا این عدالت الهی با اعجاز الهی هماهنگ و همراه است، و عدالت الهی توانسته با اعجاز خداوند همگن و همراه باشد، تا درنتیجه از این جهت نیز معجزه امری تام باشد نه نسبی. در ادامه به اثبات صداقت، که یکی از اوصاف خداوند است، درمقول های قرآنی می پردازیم، تا اعجاز قرآن در رابطه با خالق اعجاز نیز مورد بررسی قرار گیرد، تا تام و یا نسبی بودن معجزه از این جهت نیزآشکار گردد.
صدق خداوند در مقول های قرآنی
واژه صادق از ماده صدق، در لغت به معنای راستگویی، نقطه مقابل کذب و دروغ، و از اوصاف کلام و خبر است که گاه صدق و گاه کذب قرار می گیرد. در اصطلاح صدق- اصل در حروف صاد،دال و قاف در کنار هم- مطابقت قول یا غیر قول، با اعتقاد و واقعیت، با قوت، نیرو، استقامت است. از آن جایی که سخن کذب از سستی و بطلان برخورداراست، سخن راست و حقیقت، صفت صدق می گیرد.(راغب اصفهانی1412،ص479 ؛ ابن فارس1404،ج3،ص339 ؛ فراهیدی،1409،ج5،ص56) لذا اگر کسى سخنی بگوید که با واقعیت تطبیق مى کند امّا مطابق اعتقاد، اعمال و افعال او نیست، دروغ مى گوید. مانند گفتار منافقان که به پیامبر اسلام(ص) مى گفتند: «نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللهِ»(منافقون،1)و قرآن مى فرماید:« وَ اللّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ»(همان) مقصود از صدق الهی این است که هر آنچه خداوند از اخبار بیان داشته، اعم از آنچه درباره مبدأ، معاد، آفرینش عالم، حوادث گذشته و آینده توسط پیامبران خود بیان فرموده، مطابق با واقع و راست است، و ذات پروردگار از دروغ و غیرواقعگویی منزه و پاک می باشد. "صدق" از صفات الهی است، که به همین اعتبار یکی از نامهای او نیز"صادق"می باشد.(طیب،1431،ص65 ؛ سبحانی،1376،ص170) خداوند در تکلّم خود صادق و راستگو است. این وصف که از مهمترین صفات فعل است پایه اصلى اعتماد بر دعوت انبیاء را تشکیل مى دهد، چرا که اگر کذب و دروغ درباره او تصور مى شد هیچ اعتمادى به مسأله وحى، وعده هاى دنیوی و اخروی، اخبار الهی، عوامل سعادت و شقاوت بشر، و...، وجود نداشت. به تعبیر دیگر پایه هاى مسائل دینى با نفى این صفت به کلى فرو مى ریزد.( سعیدی مهر،1377،ج1،ص279) بنابراین ایمان به صدق پروردگار در فهم حقایق دین مؤثر است. در آیات فراوانى از قرآن کریم خداوند به صادق بودن توصیف گشته:«وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللهِ حَدیثاً»(نساء،87)، «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللهِ قیلاً»(نساء،112)، «وَ لَمّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسُولُهُ»(آل عمران،152) برخى از مفسرین معتقدند که تعبیر به راستگوتر هم از نظر کمیّت امکان پذیر است-یعنی کسى که در موارد بیشترى راست مى گوید- و هم ازنظر کیفیت، یعنی مراتب مختلفى براى صدق او، تصوّر مى شود؛ و این درجایى است که واقعیّت داراى ابعاد مختلف بوده، و گفتار او در تمامی ابعاد مطابق واقع باشد.(طباطبایی،1417،ج16،ص306 ؛ فخر رازی،1420،ج10،ص166 ؛ قرطبی،1364،ج5،ص305) اینکه خداوند از همه صادق تر مى باشد به دلیل آن است که دروغ یا از جهل و نادانى، یا از بى خبرى از واقعیت ها، یا از ضعف و احتیاج، سرچشمه مى گیرد، و چون ذات الهی از این نواقص مبراست، و هیچ یک از این صفات در او راه ندارد، از همه صادق تر است. به حکم عقل سلیم دروغ گفتن حتى یک انسان عادى از زشت ترین کارها محسوب مى شود، و نشانه بارزى از انحطاط شخصیت اوست، مسلّماً چنین کارى در مورد خداوند حکیم از هرنظر قبیح بوده و از کذب و دورغ مبرا و منزه است. بنابراین همه اخبار الهی راست و مطابق واقع است. اگر کسى چنین احتمال نامعقولى را درباره ذات مقدّس خداوند بدهد، اساس و مبانی دین و دینداری او متزلزل میشود. پس صدق برای خداوند ضروری است. چرا که قسمت عمده این مبانى از طریق وحى گرفته شده، که همین صدق مبنای اصلی اعتماد انسان به دعوت پیامبران(ع) را تشکیل می دهد، و اگر ذره ای احتمال دروغ و خلاف واقع در آن راه یابد اعتمادى بر وحى، وعده و وعیدها، و اخبار الهی، باقى نمی ماند، و همه اعتقادات مذهبى دست خوش تزلزل و نیستى مى گردد، و این امر از واضحات مسلم است. همچنین صدق یعنی کمال، و ضدّ آن، کذب، نقص است و پروردگار عالم به حکم این که جامع همه صفات کمال است، واجد صفت صدق و راستگویی نیز می باشد و از کذب و دروغگویی مبرّاست.(شبر،1352،ج1،ص34 ؛ طیب،1352،ص65 ؛ حلی،1415،ص290) توضیح این مطلب را در قالب مثالی بیان می داریم. در قرآن كريم در چهار آية به صورت صریح تعليم و تزكيه در كنار هم ذكر شده كه از اين چهار مورد فقط در يك مورد آن تعليم مقدم بر تزكيه ذكر شده است. در سور بقره آية 151، جمعه آيه 2، آل عمران آيه 164، تزكيه مقدم بر تعليم ذكر شده:«كَما أَرْسَلْنا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ» اما در سورة بقره آيه 129«رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ» با مداقه در نظراتی که مفسرین در فرق میان آية 129 سوره بقره كه علم مقدم بر تزكيه شده با ديگر آيات كه در آنها تزكيه مقدم بر علم شده ارائه کرده اند، آشکار می گردد که ایشان معتقدند هر سه آية (بقره/151، آل عمران/164، جمعه/2)، درصدد بيان صفت مربيگري و تربيتي پيامبر مي باشند، که در بحث تربيت، تزكيه مقدم بر تعليم علوم حقه و معارف حقيقيه است. اما در آيه 129 سوره بقره كه بيان درخواست و دعاي حضرت ابراهيم(ع)است، مقام، مقام تربيت نيست، بلكه مقام درخواست و دعا است، و حضرت از خدا مي خواهد كه اين زكات و علم به كتاب و حكمت را از طريق رسول به ذريّه اش عطا فرمايد، و واضح است كه در عالم تحقق و خارج اول علم پيدا مي شود، بعد تزكيه؛ زیرا تزكيه از ناحيه عمل و اخلاق تحقق مي يابد، پس اول بايد به اعمال صالح و اخلاق فاضله عالم شد و بعد به آنها عمل كرد تا به تدريج زكات (پاك دلي) حاصل شود.(مکارم شیرازی،1374، ج1، ص 457 و 458 ؛ طباطبایی،1417، ج19،ص447 ؛ قرائتی، 1383،ج1، ص204 ؛ طیب،1431،ج2، ص199 ؛ طبرسی،1415،ج2،ص394 ؛ مغنیه،1424،ج2،ص202 ؛ حویزی،1383،ج1،ص129 ؛ فیض کاشانی،1378، ج1،ص190 ؛ عاملی،ج1،ص181) ولی این یک بعد از تفسیر این آیات است که صرفا از بُعد مُعجَز، و مُعجَزٌ علیها نگریسته شده است، اما اگر این آیات را از حیث همراهی و هماهنگی اعجاز کلام الهی با صفات الهی مورد دقت قرار گرفته شود، آشکار می گردد که در آیه 129 سوره بقره درخواست ودعای حضرت ابراهیم (ع) از زبان خود ایشان در قرآن آمده و خداوند رعایت صداقت در کلام را داشته، لذا تعلیم بر تزکیه مقدم گشته، اما در آیات 151 سوره بقره، 164 سوره آل عمران و آیه 2 سوره جمعه، این مستقیما سخن و کلام الهی است، بنابراین تزکیه مقدم بر تعلیم شده است. بنابراین توصیف خداوند به"صدق و صادق"بودن، هم از جهت صدق و راستى در اخبارش است، و هم ازجهت صدق در وعده هایى که درمورد پاداش نیکان و مجازات بدان داده است. حال سوال این است که خداوند متعال که در قرآن کریم به صداقت سخن گفته، در عین رعایت فصاحت و بلاغت و...، آیا هنگام بیان سخن افراد دیگر در قرآن، با رعایت صداقت و امانت، عین الفاظ آنان را بیان داشته، یا آنکه به منظور رعایت اعجاز قرآن، الفاظ آنان را تغییر داده و در قالب کلمات خود منتقل کرده است. به منظور آشکار شدن این بعد اعجاز قرآن کریم در ادامه ابتدا به مقول های خود خداوند متعال در قرآن اشاره کرده، و سپس مقول هایی که سخن دیگران است و قرآن ناقل آنها به شمار می رود را اشاره می داریم: 1. =مقول های الهی = خداوند موارد متعددی در قرآن از قول خود سخنانی را با لفظ "قل" به میان آورده است. مانند: «قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»(انعام،14) این آیه استدلال بر یگانگی خدا و عدم شریک برای اوست. خداوند به رسول(ص) خود دستور می دهد که از راه سئوال وجواب آنها را متوجه خطایشان سازد و بفهماند که شکر منعم واجب است، و منعم شما این بتها نیست، بلکه منعم حقیقی و ولی نعمت بشر، خداوند سبحان است، چون اوست که آنها را آفریده و همه را روزی می دهد و خود احتیاجی به روزی ندارد، چون طعام روشن ترین حاجتی است که موجودات زنده از جمله انسان در زندگی خود بدان محتاجند. لذا تنها اوست که سزاوار پرستش و عبودیت می باشد. رسولخدا(ص )هم ازجهت رتبه و هم از جهت زمانی اولین کسی است که اسلام آورده است و مأموربه خضوع در برابر پروردگار و عدم تخطی از طریق توحید به سوی شرک است و نتیجه این برهان وجوب عبودیت می باشد و عبودیت هم نوعی خضوع وتسلیم است.(قرائتی،1383،ج2،ص423 ؛ طیب،1378،ج7،ص24 ؛طبرسی،1415،ج4،ص421 ؛ طباطبایی،1417،ج7،ص190 ؛ حویزی،1383،ج1،ص702 ؛ بروجردی،1380،ج2،ص294 ؛ مغنیه،1424،ج3،ص163 ؛فیض کاشانی،1378،ج2،ص110) و در آیه: «قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهيدٌ بَيْني وَ بَيْنَکُمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْري قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّني بَريءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ»(انعام،19) خداوند درصدد احتجاج برمسأله وحدانیت خدای تعالی از راه وحی است، حال آنکه این مسأله از مسائل عقلی می باشد، ولی این موجب نمی شود که نتوان آن را از طریق وحی صریح و قطعی هم اثبات نماییم، چون غرض از برهان عقلی هم جز تحصیل یقین چیز دیگری نیست و وحی الهی نیز به طریق اولی ایجاد یقین می نماید، آنهم وحی قرآن که اساسش متکی بر تحدی و مبارزه طلبی است. شهادت اعم از تحمل خبر از راه حس و مشاهده و از ادای آنست و خداوندبه پیامبر(ص ) دستور می دهد که از مشرکین بپرسد چه چیزی از هر چیز در مسأله شهادت بزرگتر است؟ بدون تردید باید گفت: خداوند در تحمل شهادت و خبر یافتن از وقایع جهان وافعال بندگان از هر چیزی آگاهتر است، زیرا اوست که همه چیز را آفریده ومحیط بر همه آنهاست و غفلت و نسیان و خواب سبک یا سنگین عارض اونمی شود و هیچ ذره ای در آسمانها و زمین نیست که از او مخفی بماند. پس خداوند بالاترین شاهد و گواه عالم است. کلمه " قُلْ" در این آیه می رساند که خدا به پیامبر(ص)فرموده که مشرکین را به شهادتش خبر دهد و این معنای شهادت خداوند برنبوت آن حضرت را بیان می دارد. پس جمله مربور هم دلالت بر شهادت خداوند نسبت به همه چیز، و هم دلالت بر شهادت او نسبت به نبوت پیامبر(ص ) نیز دارد. این قرآن بیم دهنده مردم است تا آنها را ازآنچه در نتیجه عدم ایمان بر آنها وارد می شود بر حذر دارد.(طبرسی،ج4،ص421 ؛ قرائتی،1383،ج2،ص427 ؛ طیب،1378،ج7،ص29 ؛ طباطبایی،1417،ج7،ص37 ؛ حویزی،1383،ج1،ص706 ؛ مغنیه،1424،ج3،ص169 ؛ فیض کاشانی،1378، ج2،ص111 ؛ عاملی،1360،ج3،ص400) و یا در آیه« قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيکُمْ مِنْها وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ»(انعام،64) خداوند احتجاج برعلیه مشرکین و توبیخ، بدلیل عهد شکنی ونقض پیمان، داشته، می فرماید شما همواره در شدایدی که در ظلمات دریا وخشکی و... با آن مواجه می شوید، وقتی امیدتان ازاسباب ظاهری بریده می شود و راه به جایی نمی برید، به فطرت انسانی که دارید می فهمید که تنها خداوند، پروردگار شماست و اوست که می تواند شما را نجات دهد و لذا در شدائد او را می خوانید و به خدا وعده می دهید که اگر نجاتتان دهد او را شکرگزاری می کنید و کفر نمی ورزید، اما بعد از نجات یافتن باز عهدخود را شکسته و به کفر سابقتان باز می گردید.(طیب،1378،ج7،ص100 ؛ قرائتی،1383،ج2،ص280 ؛ طباطبایی،1417، ج7،ص111 ؛ فیض کاشانی،1378،ج2،ص127 ؛ مغنیه،1424،ج3،ص202 ؛ طبرسی،1415،ج4،ص484)همچنین در آیه: « يَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ کَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ يَسْئَلُونَکَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذلِکَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآياتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ» (بقره،219) خداوند از یک سؤال درباره شراب و قمار شروع کرده و پاسخ می دهد: بگو در این دو، گناه بزرگى است و منافعی- از نظر ظاهر و جنبه مادى- براى مردم ولى گناه آنها از نفعشان بیشتر است، بنابراین، هیچ انسان عاقلى بخاطر آن نفع کم به این همه زیان تن در نمىدهد. دومین سؤال در باره انفاق است و پاسخ می دهد:بگو: از مازاد نیازمندی هایتان. نیاز شدید به انفاق عفو، سبب شود که قرآن آنچه را لازمتر است، در پاسخ بیان کند و این یکى از شؤون فصاحت و بلاغت است که گوینده پاسخ طرف را رها کرده و به مهمتر از آن مىپردازد.(طیب،1378،ج2،ص427 ؛ قرائتی،1383،ج1،ص341 ؛ مکارم شیرازی،1374،ج1،ص198 ؛ طباطبایی،1417،ج2،ص191 ؛ طبرسی،1415،ج2،ص554 ؛ مغنیه،1424،ج1،ص327 ؛ فیض کاشانی،1378،ج1،ص248) و یا در آیه: « وَ يَسْتَفْتُونَکَ فِي النِّساءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتيکُمْ فيهِنَّ وَ ما يُتْلي عَلَيْکُمْ فِي الْکِتابِ في يَتامَي النِّساءِ اللاَّتي...»(نساء،127) خداوند می فرماید مردم از احکام مشکل در امور زنان، که اسلام آنها را ابداع کرده، و در جاهلیت نبوده از پیامبر(ص) سئوال می نمایند و خداوند احکام آنها را بیان نموده است، از قبیل احکام دختران پدر مرده که در جاهلیت مردان سهم آنها را نمی دادند و آنها را محروم می کردند و اموال آنها را می گرفتند و اگر صاحب جمال بودند با آنها ازدواج می نمودند و اگر جمال نداشتند نه با آنهاآمیزش می کردند و نه اجازه ازدواج به آنها می دادند، بلکه صرفا اموالشان راتصرف می کردند و لذا خداوند احکام مربوط به ارث زنان را به طور کامل بیان می نماید و احکام جامعی بیان می دارد. این تذکر برای ترغیب و تشویق آنان برای عمل به این احکام است ودر حکم تحذیر و ترساندن آنها برای مخالفت ورزیدن و عمل نکردن به احکام نیزمی باشد.(طیب،1378،ج6،ص224 ؛ قرائتی،1383،ج2،ص127 ؛ طبرسی،1415،ج3،ص3 ؛ مغنیه،1424،ج2،ص449 ؛ طباطبایی،1417،ج5،ص97 ؛ فیض کاشانی،1378،ج1،ص506 ؛ حویزی،1383،ج1،ص553 ؛ بروجردی،1380،ج2،ص129 ؛ عاملی،1360،ج3،ص118) علاوه بر آنها خداوند برای تایید صدق در گفتارش، در آیات متعدد انسان را به تدبر در شواهد صدق خود فراخوانده تا آثار عاقبت عدم پذیرش صدق الهی در گفتارش را به عینه شاهد باشند، و در واقع ایمان خود را به خداوند بیشتر و عمیقتر گردانند. مانند آیه: « قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَيْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبينَ»(انعام،11) در این آیه خداوند مردم را به شنیدن موعظه و پندگیری از آن، امر فرموده، و دستور می دهد براى بیدار ساختن افراد لجوج و خودخواه، در آثار گذشتگان مطالعه و تحقیق شود و عبرت گیرند و ببینند که چه اقوامی، چگونه هلاک شدند و جز روایت و نقل از آنان باقی نمانده است. شکی نیست که مشاهده آثار گذشتگان و اقوامى که بر اثر پشت پا زدن به حقایق راه فنا و نابودى را پیمودند، تأثیرش بسیار بیشتر از مطالعه تاریخ آنها در کتابها است، زیرا این آثار حقیقت را محسوس و قابل لمس مىسازد.(مکارم شیرازی،1374،ج5،ص163 ؛ طباطبایی،1417،ج7،ص16 ؛ قرائتی،1383،ج2،ص420 ؛ طیب،1431،ج7،ص19 ؛ طبرسی،1415،ج4،ص430 ؛ فیض کاشانی،1378،ج2،ص110 ؛ مغنیه، 1424،ج3، ص162 ؛ بروجردی،1380،ج2، ص294) و یا آیه : « قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَيْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ»(نمل،69) خداوند به پیامبر(ص) دستور می دهد تا مشرکان منکر بعث را انذار وتهدید کند، و به ایشان بگوید: در زمین سیر کنید و عاقبت گنه کارانی را که دعوت انبیاءرا تکذیب کرده و روز قیامت را منکر شدند. ببینند، چون نظر و تفکر در عاقبت آنهابرای عبرت صاحبان بصیرت کفایت میکند.(طباطبایی،1417،ج15،ص311 ؛ طیب،1378،ج14،ص176 ؛ مکارم شیرازی،1374،ج3،ص434 ؛ مغنیه،1424،ج6،ص34 ؛ فیض کاشانی،1378،ج4،ص73 ؛ حویزی،1383،ج4،ص92) و یا در آیه: « قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلي کُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ»(عنکبوت،20)خداوند به رسول خدا (ص) دستور می دهد که مشرکین را مخاطب قراردهد و حجت را علیه آنان تمام کرده و به آنها دستور می دهد تا در زمین سیر کنند وبفهمند که کیفیت آغاز خلقت با همه تفاوتها و اختلافاتی که در موجودات وجود دارد،چگونه بوده و خداوند چگونه بدون الگو و نقشه قبلی آن را آفریده است، پس قدرت او حد و حدودی ندارد و بهمین دلیل قادر است که نشأه آخرت را هم مانند نشأه دنیاخلق کند و این امر بر او دشوار نیست.(طیب،1378،ج14،ص306 ؛ طباطبایی،1417،ج16،ص111 ؛ حویزی،1383،ج4،ص153 ؛ فیض کاشانی،1378،ج4،ص114 ؛ مغنیه،1424،ج6،ص100 ؛ طبرسی،1415ج8،ص433 ؛بروجردی،1380،ج5،ص219)درنتیجه خداوند به منظور عبرت آموزی، عین الفاظی که دیگران را مخاطب قرارداده، بیان داشته، که ریشه در صداقت و رعایت امانت الهی، در عین اعجاز فصاحت و بلاغت آیات قرآن است. بنابراین تمامی مقول های الهی که از خداوند در قرآن کریم بیان شده است، با صفت صدق الهی هماهنگ و همراه بوده و جزو مویدات صداقت الهی بشمار می رود. 2. =مقول های غیر الهی= خداوند در قرآن کریم سخن افرادی را از زبان خودشان نقل کرده است. مثلا در آیه:«رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ...»(بقره،129) دعای حضرت ابراهیم(ع) را نقل می دارد که تعلیم کتاب و حکمت را جلوتر از تزکیه ذکر کرده و این بدان جـهـت است که حضرت ابراهیم(ع) تـنـهـا دعـا و درخـواسـت بود و در اینجا در مقام تربیت نبوده است؛ از خدا درخواست می دارد که این زکات و علم به کتاب و حکمت را به ذریـه اش بـدهـد. مـعـلوم اسـت کـه در عـالم تـحـقـق و خـارج، اول عـلم پـیـدا مـى شـود، بـعـد تـزکـیـه، چـون تـزکـیـه از نـاحـیـه عـمـل و اخـلاق تـحـقـق مـى یـابـد، پـس اول بـایـد بـه اعـمـال صـالح و اخـلاق فـاضـله عـالم شـد، و بـعـد بـه آنـهـا عمل کرد تا به تدریج زکات (پاکى دل) هم به دست آید.(طباطبایی،1417،ج2، 207 ؛ طیب،1431، ج2،ص196 ؛ مکارم شیرازی،1374،ج2،ص128؛ طبرسی،1415، ج1،ص392 ؛ عاملی،1360، ج1،ص181 ؛ فیض کاشانی،1378،ج1،ص190 ؛ مغنیه،1424،ج1،ص202 ؛ عروسی حویزی،1383، ج1،ص129 ؛ بروجردی،1380،ج1،ص255) یا مثلا در آیه:« فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى»(نازعات،24)فرعون بزرگترین ادعا را با بدترین تعبیرات مطرح کرد و گفت: من پروردگار برتر شما هستم! او از این تعبیر استفاده می کند زیرا مردم دارای فطرت خداجوی هستند اما طاغوتیان مسیر آنان را متوجه خود می کنند. فرعون در اين جمله ادعاى ربوبيت کرده و خود را رب اعلا پنداشته تا بگوید من از همه خدايان به شما نزديك ترم، زندگی، شرافت، ارزاق و... شما به دست من تامين مى شود.(طباطبایی،1417،ج20، 177 ؛ طیب،1431، ج30،ص372 ؛ مکارم شیرازی،1374،ج26،ص110؛ طبرسی،1415، ج10،ص642 ؛ عاملی،1360، ج8،ص464 ؛ فیض کاشانی،1378،ج5، ص281 ؛ مغنیه،1424،ج7،ص508 ؛ عروسی حویزی،1383، ج5،ص497 ؛ بروجردی،1380،ج7،ص334 ؛ قرائتی،1383،ج10،ص377) و این الفاظی است که فرعون به کار می برد و قرآن عینا آن را نقل می کند. همچنین در آیات 54 و55 سوره بقره آمده است:« إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْل.... وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً» این دو آیه یکى از نعمتهاى بزرگ خداوند به بنى اسرائیل را یادآور مى شود، و نشان مى دهد چگونه آنها مردمى لجوج و بهانه گیر بودند که مجازات سخت الهى دامانشان را گرفت ولى بعد از آن باز لطف خدا شامل حالشان شد. آیه نخست مى گوید به خاطر بیاورید هنگامى را که گفتید اى موسى ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر اینکه خدا را آشکارا با چشم خود ببینیم. این در خواست ممکن است به خاطرجهل آنها باشد، زیرا درک افراد نادان فراتر از محسوساتشان نیست، حتى مى خواهند خدا را با چشم خود ببینند. و یا به خاطر لجاجت و بهانه جوئى باشد که یکى از ویژگیهاى این قوم بوده است. به هر حال آنها صریحا به موسى گفتند: تا خدا را بالعیان و با همین چشم نبینیم هرگز ایمان نخواهیم آورد.(طباطبایی،ج1،ص190 ؛ قرائتی،1383،ج1،ص119 ؛ طیب،1378،ج1،ص262-274 ؛ مکارم شیرازی،1374،ج1،ص77 ؛ بروجردی،1380،ج1،ص168 ؛ طبرسی،1415،ج1،ص236 ؛ فیض کاشانی،1378،ج1،ص132 ؛ مغنیه،1424،ج1،ص103 ؛ عاملی،1360،ج1،ص82)این اظهار،علاوه بر تکبر، از تعلق آنان به دنیا و مادیات سرچشمه می گیرد. معتقد بودند تازمانی که خدا را آشکارا نبینیم ایمان نمی آوریم. این گزافه گویی آنان موجب گشت از موسی طلب کنند که خدای نامتناهی و نامحدود را با حواس محدود خود درک کنند. باتوجه بدان چه بیان شده نتیجه می شود که معجزات الهی تام اند، یعنی از جهت آنکه در همه اعصار، وصف اعجاز خود را حفظ کرده، معجزات تام اند، همچنین از آن رو که خداوند که خالق اعجاز است و صفات کمال الهی مانند عدالت، صداقت و... را داراست، این صفات با معجزه بودن قرآن نیز همراه گشته و قرآن کریم مشمول همه این کمالات توامان شده است. پس اعجاز علاوه بر آنکه از نظر مُعجَز، یعنی ساحت هایی چون اعجاز طریقی، بیانی، معنایی، که ابعادی مانند اعجاز علمی، عددی، محتوایی، لغوی، و.. را دربردارد، معجزه است؛ از نظر مُعجَزٌ علیها(یعنی از لحاظ افرادی که از آوردن معجزه ناتوان بوده و نتوانستند مانند آن را بیاورند،بحث تحدی)، معجزه تام است، از جهت توام بودن صفات الهی همچون عدالت الهی با اعجاز الهی، نیز تام و مطلق بوده و هماهنگ و همراه است، و از این نظر نیز اعجاز قرآن قابل اثبات است.
نتایج و یافته های پژوهشی
سخن گفتن خداوند، از شئون ربوبیت الهى و تدبیر جهان و انسان است و بر اساس علم و حکمت و به منظور هدایت مخلوقات و فراهم کردن وسیله شناخت هاى صحیح، براى مخاطبان است. در همه اعصار امتها، و به تناسب فهم ها، صداقت خداوند در گفتارش بیش از بیش آشکار می گردد. نتایج و یافته های پژوهشی این تحقیق عبارتند از: 1. مطابق حکمت الهى است که انسان ها، بر گفته هاى او اعتماد و تکیه کرده، راه صلاح و اصلاح را در پیش گیرند. پس تمامى گفتار خداوند متعال، صادق و راست خواهد بود. علاوه بر آن، کذب صفتى قبیح بوده و بیانگر نوعى نقص و احتیاج در گوینده آن است، از ساحت مقام ربوبى به دور مى باشد؛ زیرا خداوند، متصف به صفات ناپسند نیست؛ بلکه چنین صفاتى از او سلب مى شود 2. صدق الهی از صفات فعل اوست که مبنای اصلی اعتماد انسانها به دعوت پیامبران است، زیرا اگر احتمال کذب در کلام الهی داده شود، هرگز نمیتوان اعتبار و حقانیت وحی را ثابت کرد و در نتیجه اعتبار تمام معارفی که از وحی الهی و کتابهای آسمانی بدست میآید، مخدوش میگردد. 3. خداوند متعال در مقول های قرآن- چه مقول های الهی که سخن خود را نقل می دارد و چه مقول های غیر الهی که سخن افراد دیگری را در قرآن بیان داشته- صداقت و امانت را رعایت کرده و عین الفاظ آنان را بیان داشته است. زیرا نقل بدین گونه است که با حکمت و کمال الهی سازگاربوده و او را از هرگونه نقصی مبرا می دارد. 4. اعجاز قرآن هم تام است. یعنی هم از نظر مُعجَز( ویژگی های خاص قرآن)، معجزه است؛ هم از نظر مُعجَزٌ علیها(یعنی با افرادی که از آوردن معجزه ناتوان بوده و نتوانستند مانند آن را بیاورند،بحث تحدی). همچنین به ازجهت خداوند به عنوان خالق اعجاز، که دارای صفات کمالی چون عدالت، صداقت و...است، این صفات در عین معجزه بودن قرآن، با آن همراه بوده و قرآن کریم مشمول همه این کمالات توامان قرار می گیرد، بنابراین از این جهت نیز تام و مطلق است.
منابع
1. قرآن كريم:ترجمه محمدكاظم معزي،تهران،صابرين،چاپ چهارم، 1378ش
2. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، قم، مکتبه الاعلام الاسلامی،1404ق
3. البحرانی، میثم بن علی، اختيار مصباح السالکين، قم، بحوث الاسلاميه، 1366ش
4. بلاغی، محمدجواد، اسلام آئین برگزیده، تهران، آفاق، 1362ش
5. بهشتی، محمدحسین، التوحید فی القرآن، تهران، موسسه البعثه، 1362ش
6. بروجردی، ابراهیم، تفسیر جامع، تهران، عصر ظهور و جلیل، 1380ش
7. ثقفی تهران، محمد، تفسیر روان جاوید، تهران، برهان، 1398ق
8. جرجانی، میر سید شریف، التعریفات، بیروت، دارالکتب العلیمه،1408ق
9. حلی، جمال الدین، کشف المراد، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1415ق
10. الخطابی، حمد بن محمد، البیان فی اعجاز القرآن، بی جا، الجامعه الاسلامیه، 1332ق
11. دراز، محمد بن عبدالله، النباء العظیم: نظرات جدیده فی القرآن، ریاض، دارطیبه، 1379ق
12. الرازي؛ فخر الدین، التفسیر الکبیر، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1420ق
13. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، الطبعه الثانیه، دفتر نشرکتاب، بی جا،1404ق
14. الرافعی، مصطفی صادق، اعجاز القرآن و البلاغه النبویه، بیروت، دارالکتاب العربی، 1413ق
15. الراوندی، هبه الله بن الحسین، خرائج و الجرائح فی معجزات الائمه و القرآن، بمبئی، ملک الکتاب، 1301ق
16. الزرکشی، محمد بن بهادر، البحر المحیط، قاهره، دارالکتبی، 1414ق
17. سبحانی، جعفر، تفسیر منشور جاوید، قم، موسسه امام صادق(ع)،1376ش
18. سعیدی مهر، محمد، آموز کلام اسلامی، قم، کتاب طه،1377ش
19. السکاکی، محمد بن علی، مفتاح العلوم، مصر، مطبعه مصطفی البابی الحلبی، 1356ق
20. سید قطب،ابراهیم، فی ظلال القرآن، بیروت، دارالجبل، 1415ق
21. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، الاتقان فی علوم القرآن، قاهره، الازهریه المصریه، 1318ق
22. شبّر، عبدالله، احسن التقویم، قم، مکتب فدک، 1352ق
23. شریعتی، محمد تقی، تفسیر نوین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1364ش
24. طباطبایی ، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دفترانتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم، 1417ق
25. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسه الاعلمی،1415ق
26. الطوسی، محمد بن حسن، التبيان في تفسير القرآن، نجف، حيدريه، 1409ق
27. طیب، عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، قم، موسسه جهانی سبطین،1431ق
28. عاملی، ابراهیم، تفسیر عاملی، تهران، صدوق،1360ش
29. عبدالجبار، عمادالدین ابی الحسن، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، بیروت، مکتبه العصریه، 1427ق
30. عبده، محمد، رساله التوحید، مصر، مطعبه الخیریه، بی تا.
31. عروسی حویزی، علی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، قم، مطبعه العلمیة، 1383ق
32. فیض کاشانی، ملا محسن، الصافی فی تفسیر القرآن، تهران، خوانساری، 1378ش
33. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، قم، درالجهره، 1409ق
34. قرطبی، احمد بن عمر، اثبات نبوت محمد(ص)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1424ق
35. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383ش
36. کاشف الغطا، محمد حسین، الدین والاسلام او الدعوة الاسلامیة، صیدا، مطبعةالعرفان،1330ق
37. محمود، خالد، آثار التنزیل، لاهور، دارالمعارف، بی تا
38. مصباح یزدی، محمد تقی، راهنما شناسی، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1408ق
39. مطهری، مرتضی، جهان بینی توحیدی(وحی و نبوت)، تهران، صدرا، بی تا
40. معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1416ق
41. مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، قم، موسسه دارالکتاب الاسلامی،1424ق
42. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، انتشارات امام علی بن ابی طالب(ع)، 1394ش
43. ....................................، تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه،1374ش
44. المکی العاملی، محمد بن علی، الدلایل المکیه فی عقاید الامامیه، کربلا، العتبه العباسیه المقدسه،1417ق
45. الموسوی الخویی، البیان فی تفسیر القرآن، قم، دارالثقلین، 1376ق
46. میر محمدی، ابوالفضل، بحوث فی تاریخ القرآن، قم، مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی،1375ش
47. یاسوف، احمد، دراسات فنیه فی القرآن الکریم، دمشقۀ دارالمکتبی، 1427ق