نگاهی نو به اعجاز قرآن

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

چکیده

اکثر واژه‌ها، دارای دو معنا هستند. یک معنای محسوس و عینی و یک معنای معقول و ذهنی. کلمات قرآن، نیز، همین گونه اند. هدف؛ شناخت خدا و درک حقیقی مفاهیم آیات قر آن است و این تنها زمانی حاصل می‌شود که از ظاهر آیات عبور کنیم و به باطن آنها برسیم. مسئله این است که آیا توقف در ظاهر آیات کتاب خدا و بسنده کردن به تفسیر‌های موجود جایز است؟ یا می‌بایست روش عرفای شیعه و متشرع گذشته را در پیش گرفت و با گذشتن از حصارهای دست و پا گیر معانی عام واژه‌ها، صاحب سبکی نو و بدیع در تفسیر و تاویل قرآن شد؟ با مطالعه ی آثار مفسرین و صاحبان اندیشه در امر تاویل و تفسیر، در می‌یابیم، یک روش تاویل قرآن، که همان دسترسی به بطون کلمات وحی می‌باشد، بسط دادن معنی واژه‌هاست. یعنی باید به معانی کلمه‌ها فراتر از محدوده ی جزئیشان فکر کنیم و آن‌ها را توسعه دهیم. در این مقاله سعی شده است با استفاده از همین روش، کلمات آیات تحدی، نظیر کلمه ی «مثل» توسعه ی معنایی پیدا کنند و با تأویل این آیات، ابعاد دیگری از اعجاز قرآن آشکار شود

واژه‌های کلیدی

کلمه، قرآن، کتاب، اعجاز، آیات تحدی

مقدمه

در این مقاله،سعی شده است ضمن ارائه تاویلی نو از آیات تحدی، بعد دیگری از اعجاز قرآن بررسی شود. قرآن،اقیانوسی ژرف و بی کران است، که غواصی در آن، موجب یافتن گوهرهای ناب و بی مانند می‌شود. کتابی که هرچه بیشتر آن را می‌آموزیم، داناتر می‌شویم. کلمات آن تمام نشدنی و بی پایان است و هرچه بیشتر آنها را تفسیر و تاویل می‌کنیم، به دنیای وسیع تری پای می‌گذاریم. «اسکندر از استاد خود ارسطو سئوال کرد: معدن ما از کجاست؟ ارسطو پاسخ داد: از آنجا که آمدیم. پرسید: از کجا آمدیم؟ پاسخ داد: از آنجا که اول کار بودیم. پرسید: به چه دانیم که از کجا آمدیم؟ پاسخ داد: زیرا که چون علم می‌آموزیم، پیشتر می‌رویم.» (حسن زاده آملی، معرفت نفس،1/87)1

انسان هرچه عالم تر و کامل تر می‌شود، به اصل علم و کمال نزدیک تر می‌گردد. قرآن خزانه ی علم الهی است چنان که هرچه از آن بر می‌گیریم و می‌آموزیم، پیشتر می‌رویم. این پیشروی در دریای علم الهی پایان ندارد چرا که قرآن اقیانوسی است که آن را کرانه نیست و علم تاویل، همانا لسان ترجمان آیات حق تعالی است و وسیله ی عبور از ظاهر به باطن و در باطن، از بطنی به بطنی. پس توقف در تفسیر و تاویل قرآن جایی ندارد و همانطور که امام خمینی فرموده اند: «گمان مکن که کتاب آسماني و قرآن فرو فرستاده رباني، همين پوسته و صورت است و بدان که ايستادن در حد صورت و ماندن در حد ظاهر و نرفتن به مغز و باطن، مرگ و هلاکت است و ريشه تمامي جهالتها و پايه تمامي انکار نبوت‌ها و ولايت‌ها مي¬باشد.» (امام خمينی، شرح دعای سحر، 60- 59)2 محی الدین عربی نیز در این باب معتقد است که خداوند بر هر کس بر اساس مطلوب او تجلی می‌کند تا به آن اقبال نماید و از آن اعراض نکند: «غرض شیخ[محی الدین عربی] این است که هرکس بغیه و مطلوبی دارد و آن، علت اختصاص تجلی حق در آن مطلوب است.» (حسن زاده آملی،،ممدالهمم درشرح فصوص الحکم،589)3 و از آنجا که جان هر انسانی مطلوب خاص خودش را داراست، تجلی حق متعال چه اندازه می‌تواند باشد؟ وقتی،«به عدد مخلوقات، راه برای رسیدن به خدا هست»4، قطعا به تعداد آنها تاویل صحیح از آیات پروردگار هم هست. البته طهارت و پاکی ضمیر و اعتقاد راستین به شرع و پیروی آگاهانه از معصومین، شرط اول ورود به این راه است چه: « لا یمسه الی المطهرون» (واقعه، 79) یک تاویل نو از آیات قرآن کریم، در حقیقت تجلی نویی از حق تعالی و جلوه ی تازه ای از اعجاز کلام الله است. پس هر اندازه در این راه تلاش و تحقیق و اندیشه کنیم، بسیار آن کم، و آنچه به دست آوریم، کم آن بسیار است. تاویل‌های زیادی بر قرآن کریم نوشته شده است. « فتوحات مکیه» و « فصوص الحکم» اثر«محی الدین عربی»5 « محیط الاعظم» اثر «سید حیدر آملی»6 و « تاویل الایات» اثر « ملا عبد الرزاق جمال الدین کاشانی»7 از آن جمله اند. بر «فصوص» شرح‌های بسیار ارزشمندی نوشته شد،که یکی از مشهورترین آنها شرح «علامه قیصری»8 می‌باشد. « محیط الاعظم»9 نیز یکی از برجسته ترین آثاری است که در تاویل قرآن کریم نوشته شده است زیرا «سید حیدر آملی» خود یکی از بزرگ ترین صاحب نظران در امر تاویل بوده است. ایشان تعریف‌ جامع‌ و کاملی‌ از تأویل‌ عرضه‌ می‌دارد که در نوع خود بدیع‌ و کم نظیر است. سیدحیدر آملی معتقد است، تأویل‌ یعنی تطابق‌ میان‌ کتاب‌ تدوینی (قرآن کریم)و کتاب‌ تکوینی (عالم هستی). او بیان می‌دارد که میان حروف‌ و کلمات‌ و آیات‌ ‌قرآن‌ با حروف و کلمات و آیات نظام عالم ارتباط مستقیمی وجود دارد‌. سیدحیدر، جهان‌ هستی را که‌ حق‌ تعالی‌ تألیف‌ و تدوین‌ کرده‌است‌،«کتاب‌ آفاقی‌» و قرآن مجید را «کتاب‌ انفسی» می‌نامد. در بیان‌ این‌ مطلب نیز به‌ آیه ی کریمه ی «سنریهم‌ آیاتنا فی‌ آفاق‌ و فی‌ انفسهم‌ حتی‌ یتبین‌ لهم‌انه‌ الحق» (فصلت‌، 53): (ما آیات‌ خودمان‌ را در آفاق‌ و انفس‌ نشان‌ خواهیم‌ داد تا مبین‌ و روشن‌ و آشکار و واضح‌ شود که‌ این‌ آیات‌ نشانه حق‌ هستند) استناد می‌کند و می‌گوید کتاب‌ عالم‌ هم‌ کتابی‌ است‌ که‌ مشتمل‌ برآیات‌ و حروف‌ و کلمات‌ است‌ و پس از ذکر توضیحاتی در مورد حروف‌ کتاب‌ عالم‌، کلمات‌ و آیاتش‌‌، نتیجه می‌گیرد که، تأویل‌ عبارت‌ است‌ از ایجاد ارتباط و وفاق‌ میان‌ کتاب‌ آفاقی (تکوینی- جهان هستی)‌ و کتاب‌ انفسی (تدوینی- قرآن). ‌ به‌عبارت‌ دیگر، او معتقد است، آنچه‌ در عالم‌ موجود می‌باشد، قابل تأویل‌ است و باید ‌آن را به‌ اصل‌ و مبدأ اولیه‌اش‌ بازگرداند. بر همین اساس، در این مقاله تاویل جدیدی از آیات تحدی ارائه شده است، که با آنچه بزرگان دین فرموده اند، سازگاری دارد و بر منطقی که ایشان از یک تاویل صحیح پایه گذاری کرده اند استوار می‌باشد. همه ی هدف خداوند از امر نمودن انسان به این که در مورد همه چیز تحقیق کند و تشویق او برای تفکر و تدبر در آیات کتاب مبین و نیز تلاش ما برای عمل به این دستور، رسیدن به یقین، آرامش قلب و اقرار به فقر ذاتی خود وغنای اوست که سر انجام آن رستگاری است.

مفهوم کلمه و مصداق آن

« همه ی موجودات کلمات پروردگارند و پایان ندارند. زیرا کلمات از «کن» هست شده اند.«کن» کلمه ی خداست و کلام او فعل اوست» (حسن زاده آملی،همان، 359) فعل خدا فقط درمرتبه ی تنزلش در عالم قابل مشاهده است. چنانکه بنده ی خدا نیز می‌تواند به واسطه ی اتصالش به خداوند و با اجازه او متکلم به « کن» بشود و خالق و محیی گردد. چنانکه حضرت عیسی علیه السلام مردگان را زنده می‌کرد و کور مادرزاد را شفا می‌داد. یک بار به قطعه گلی که شبیه پرنده بود دمید، پرنده جان گرفت و پرواز کرد: «...واذ تخلق من الطین کهیئه الطیر باذنی فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنی وتبری الاکمه و الابرص باذنی و اذ تخرج الموتی باذنی...» (مائده،110) و زنده شدن آن چهار پرنده به دست حضرت ابراهیم: « واذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تحیی الموتی قال اولم تومن قال بلی ولکن لیطمئن قلبی قال فخذ اربعه من الطیر فصرهن الیک ثم اجعل علی کل جبل منهن جزء ثم ادعهن یاتینک سعیا واعلم ان الله عزیز حکیم» (بقره،260) و یا جوشیدن چشمه‌ها از سنگ سخت با اشاره ی حضرت موسی: « واذاستسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشره عینا...» (بقره،60) این که وقتی می‌گویند "بشو"، «می‌شود» همان مقام« کن» است. البته این مقام تنها مختص پیامبران و امامان نیست انسانهای معمولی نیز بوده اند که با تزکیه نفس و مجاهدت در راه خدا و البته از راه شرع، توانسته اند این مقام را کسب کنند: « بویزید به ذوق این مسئله را ادراک می‌کرد. چه در مورچه ای که آن را کشت دمید، مورچه زنده شد. پس آنگاه دانست که به واسطه ی چه کسی دمید و دمنده کیست؟ پس دمید» (حسن زاده آملی، همان،360) و نیز در شرح احوالات سید علی آقای قاضی طباطبایی آورده اند که: « با یکی از شاگردانش در بیابانی اطراف مسجد کوفه نشسته بودند و صحبت می‌کردند که ناگاه مار بزرگی از سوراخی بیرون خزید و به آنها نزدیک شد همین که مقابل آن‌ها رسید شاگرد ترسید. مرحوم آقای قاضی اشاره ای به مار کرد و فرمود: "مت باذن الله" مار فورا در جای خود خشک شد. بعد از این بلند شدند، به مسجد رفتند و به نماز ایستادند. آن شاگرد می‌گوید: از خاطرم گذشت که آیا واقعا مار مرده است یا کار آقای قاضی سحر و چشم بندی بوده است؟ بعد از نماز فورا از مسجد بیرون آمدم و به سراغ مار رفتم. دیدم مار خشک شده و روی زمین افتاده است به آن پا زدم اما حرکتی نکرد. شرمنده برگشتم که دوباره با مرحوم قاضی برخورد کردم. ایشان لبخندی به من زد و فرمود: خوب آقا! امتحان هم کردی؟!» (هیات تحریریه موسسه فرهنگی شمس الشموس، 122-121)10 حال این کلمه ی خدا چگونه چیزی است و در کتاب تکوین، چه تعداد از این کلمات وجود دارد، مطلبی است که خدای یگانه در مورد آن جز همین توضیح کوتاه چیز بیشتری نفرموده:"...سبحانه اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون" (مریم، 35)؛ فهم بشر هم تا کنون بیش از این را ادراک نکرده است. کلمه ی «کن»، به حسب مرتبه ی خدایی بودنش، ناشناخته است و کسی ماهیت آن را نمی‌داند. زیرا کلامش عین ذاتش می‌باشد و حقیقت ذات برای بشر نامعلوم است. « و اگر به حسب تنزلش به مرتبه ی اکوان به صورت کسی که « کن» می‌گوید تنزل یافت، پس قول « کن» حقیقتی است برای آن صورتی که خدا به سوی آن نازل شد و در آن ظاهر گردید. مثل عیسی علیه السلام که به "کن" تکلم کرد و اموات را احیاء وطیر را خلق نمود.» (حسن زاده آملی،همان، 360) حال که همه ی موجودات کلمات خدا هستند، در کجا گرد هم آمده اند؟

کتاب

« الف) وضع الفاظ برای معانی عام

مراد از اين اصل آن است که واژه¬هايی که در معانی محسوس و مادی به کار رفته¬اند، به اعم از آن معانی ظاهری توسعه يابند؛ زيرا موضوع له الفاظ عام است و خصوصيات و قيودی که از مصاديق کلمات نشأت گرفته، تأثيری در اصل معنا و حقيقت موضوع له ندارد؛ بلکه حقيقت لفظ عبارت از امری است که بر همه مراتب قابل صدق و بر همه شئون و درجات آن قابل انطباق باشد. بر اين اساس، اطلاق الفاظ بر عالی¬ترين مراتب و حقايق غيبی که مبادی حقايق خارجی هستند، بسا شايسته¬تر از اطلاق آنها بر مراتب نازل و پايين که در حد فهم عرف مردم است، می¬باشد. با پذيرش اين مبنا، اگر واژه¬ای به معانی مجرد و حقايق طولی آن – که در مراتب بالای معنای ظاهری واژه می‌باشد – توسعه يافت، اين استعمال، مجازی و بر خلاف موضوع له نيست و استعمال حقيقی می‌باشد؛ چنان که ملا محسن فيض کاشانی می¬نويسد: «برای هر معنايی از معانی، يک حقيقت و روح وجود دارد و يک قالب و صورت. گاهی حقيقت، صورتها و قالبهای چندی دارد. الفاظ تنها برای حقايق و روح معانی وضع شده¬اند و از آنجا که حقايق، در قالبها وجود دارند و ميان آنها نوعی اتحاد وجود دارد، الفاظ در مورد قالبها به نحو حقيقت استعمال می¬شوند. (فيض کاشانی،1/31)11 ميرزا مهدی آشتيانی می¬نويسد: «بدان که يکي از قواعد ذوقي که نزد ارباب معرفت مقرر و ثابت مي¬باشد، اين است که الفاظ براي معاني عام وضع شده¬اند. به عنوان نمونه، واژۀ «ميزان» در نظر آنان براي هر چيزي است که با آن اندازه¬گيري و تعيين مقدار مي¬شود؛ خواه اين ميزان از جنس آهن باشد يا از جنس ديگر، از جنس قپان (باسکول) يا ترازو و شاقول و متر و مانندش باشد يا از قبيل صرف و نحو، منطق و عروض يا از قبيل عدل، عدل کامل و ديگر چيزها باشد، يا آنچه که اندازه¬گيري مي¬شود از جواهر يا اعراض، از ماديات يا مجردات، اعيان يا ذوات، صفات يا ملکات، افعال و اعمال و غير آن باشد. اگر چنين توسعۀ مفهومي انجام گرفت، ديگر اشکالي ندارد که تعبير ميزان بر منطق، صرف، نحو، عروض، موسيقي، عدل، قرآن، عقل کامل و انسان کاملِ مکمل همگي درست باشد و استعمال حقيقي باشد، نه از طريق تشبيه و مجاز؛ چون در حقيقت هر کدام از آنها را در جاي خود اندازه‌گيري مي¬کند.» (مدرس آشتيانی، 8)12 امام خميني(س) درباره نقش محوري و کليدي اين اصل در فهم اسرار باطني قرآن، چنين فرموده¬اند: «آيا از اشارات اوليا و کلمات عرفا – رضي الله عنهم – اين معنا را به دست آورده¬اي که الفاظ براي روح معاني و حقيقت آنها وضع شده است؟ و آيا در اين مطلب تدبر کرده¬اي؟ به جان خودم سوگند که در اين مطلب انديشيدن، از عبادت شصت سال بهتر است؛ زيرا اين مطلب، کليد کليدهاي معرفت و اصل اصول فهميدن رازهاي قرآن است.» (امام خمينی، مصباح الهدايۀ الي الخلافۀ و الولايۀ، 39)13 تلاش امام در توسعه معنايي واژه¬هاي رحمن و رحيم، نور و نار و ساير واژه¬هاي مشابه، توسعه معنايي براي درک معارف الهي، به ويژه در شناخت حق تعالي و معاني بلند قرآن در لفافه متداول عرفي است که به زبان قوم استعمال شده و گمان مجاز و استعمال لفظ در غير موضوع له برده مي¬شود. (ايازی، 1/ 358- 356)14 «و به عنوان نمونه، کلمه ی «قلم» در اصل به عنوان ابزار نقش صورت بر روي الواح وضع شده است، بدون آنکه جنس آنها مورد نظر باشد که از ني است يا آهن يا جز آن؛ بلکه اصلاً جسم بودنِ قلم، جزء حقيقت موضوع له نيست؛ چنان که محسوس يا معقول بودن نقش نيز شرط نيست و نيز لوحي که در آن، الفاظ نقش مي¬شود، لازم نيست که از جنس چوب يا کاغذ يا جز آن باشد. » (فيض کاشانی، همان، 1/31)

ب) ذو مراتب بودن کتاب و کلام الهی

همان طور که بيان شد، الفاظ براي معاني عام وضع شده¬اند و خصوصيات و قيود نشأت گرفته از مصاديق¬، تأثيري در موضوع له ندارد. از اين رو، در معناي کتاب نيز وجود قلم و کاغذ و دوات و مانند آن لازم نمي¬باشد و در نتيجه، کتاب به هر چيزي اطلاق خواهد شد که بتواند مراد و مقصود صاحبش را نشان دهد. بنابراين، هر چه که نشان دهندۀ خداوند متعال و حکمت و هدف او باشد، کتاب الهی است؛ چنان¬که امام خمينی(س) نيز عالم هستي را کتاب و يا کتابهاي الهي دانسته و فرموده است: «عوالم وجود و کشور هستي از غيب و شهود همگي کتاب است و آيات و کلام و کلمات، و آن را ابوابي است تنظيم شده، و فصلهايي است مفصل، و کليدهايي است که ابواب آن با آنها باز مي¬شود، و خاتمه¬هايي که کتاب به وسيلۀ آنها به پايان مي-رسد، و هر کلمه¬اي را حرفهايي و هر حرفي را «زُبُری و بيّناتی»15 است. پس اگر وجود مطلق و تصنيف الهي منظم را به همۀ مراتب و منازلش يک کتاب اعتبار کرديم، آن وقت هر عالم از عوالم کليه بابي از ابواب و جزوي از جزوه‌های آن بوده، و هر عالم از عوالم جزئيه سورۀ آن و فصل آن خواهد بود، و هر مرتبه از مراتب هر عالم يا هر جزئي از اجزاء آن عالم آيۀ آن کتاب و کلمۀ آن مي¬شود، و آيۀ شريفۀ «از آيات او آن است که شما را از خاک آفريد. سپس شما بشري شديد پراکنده در روي زمين.» (روم،20) تا آخر آيات، به اين اعتبار بر می¬گردد. و اگر سلسلۀ وجود را کتابهاي متعدد و تصنيفهاي متکثر دانستيم، هر عالم کتاب مستقلي خواهد بود که ابواب و آيات و کلماتي دارد به اعتبار مراتب و انواع و افراد، و مثل اينکه آيۀ شريفۀ « هيچ تر و خشکي نيست مگر اينکه در کتاب مبين است» (انعام،59) به حسب اين اعتبار است. و اگر هر دو اعتبار را منظور داشتيم، وجود مطلق، يک دوره کتاب چند جلدي خواهد بود که هر جلد آن داراي بابها و فصلها و آيات بينات مي¬باشد.» (امام خمينی، شرح دعاي سحر، 87- 85)

ج) معنای کلام و رابطه آن با کتاب

از ديد اهل معرفت، هر فردي از افراد وجود، کلمه¬اي از کلمات خداوند متعال است و جلوه و ظهور آن ذات يگانه؛ چرا که «کلام به معناي تأثير متکلم در مخاطب است به قوّه¬اي که تابع اراده او باشد و به آن وسيله، آنچه در نفس اوست به مخاطب، ابراز شده و به او رسانده شود و ايجاد حق تعالي، اعيان ممکنات را نيز چنين است؛ زيرا آنها کلمات و حروف خداي تعالي هستند که آنها را به وسيله حرکت حبي غيبي از نفس خود اظهار نموده تا به وسيله اين کلمات، خداوند و اسما و صفات او شناخته شود.» (قونوی، 74)16 بنابراين، تمامي موجودات کلام الهي خوانده مي¬شوند؛ بدين جهت که نشانه و آيه ذات الهي هستند. امام خميني(س) با تمثيل کلام الهي به کلام انسان در ظهور آنچه در خفاست، کلام خدا را تجلي او مي¬داند که از اراده و قدرت او نشأت مي¬گيرد و وسيله¬اي است براي شناخت او: « و از مثلهاي اعلا براي شناخت آفرينندۀ انسان، شناخت کلام او است. پس بايد دانست که کلام از هوايي که از باطن انسان بيرون مي¬آيد و با سير کردن به منازل خارج و گذشتن از مراحل سير به خارج، تعيني به خود مي¬گيرد و از عالم غيب به شهادت ظاهر شده و از آنچه در ضمير و خاطر گوينده و در نهاد اوست، خبر مي¬دهد و باطن مقصد و حقيقت امر او را کشف مي¬کند. پس گوينده که کلام را انشاء و ايجاد مي¬کند و آن را از عالم غيب به عالم شهادت فرود مي-آورد و از آسمان نهاد به مرحلۀ ظهور مي¬رساند، به خاطر آن حب ذاتي است که به بروز دادن کمالات باطني و ظاهر نمودن ملکات دروني خود دارد. پس پيش از آنکه انشاء سخن کند، کمالاتش در مرتبۀ خفا مي¬باشد و چون اظهار آن کمالات را دوست دارد و عاشق اعلان آنهاست، از اين جهت ايجاد و انشاء کلام مي¬کند تا قدر و مقامش شناخته شود... و اهل معرفت گفته¬اند: تکلم حضرت حق تعالي عبارت از تجلي حق است كه چون اراده و قدرتش تعلق بگيرد كه آنچه را كه در غيب است، اظهار کند و ايجاد نمايد، آن تجلي حاصل مي¬شود.» (امام خميني، شرح دعاي سحر، 92- 91) اکنون، جای اين پرسش است که، رابطه کلام الهی با کتاب الهی چيست؟ آيا دو چيزند يا با هم متحدند؟

د) رابطه کلام الهی با کتاب الهی چيست؟

پاسخ اين است که کلام وقتی ثبت و ضبط شود، کتاب مي¬گردد و به عبارت ديگر، کلام وقتي تشخيص يابد،کتاب می¬شود؛ چنان که گفته¬اند: «کلام، عبارت است از اجتماع حقايق بسيط که به اعتبار کسب کردن نقش تعين، کتابت است.» (فناري، 586)17 « بنابراين، هر کلامي، کتاب است و هر کتابي کلام و اگر تفاوتي بين کلام و کتاب باشد، اعتباري و نسبي است» (عابدي، 105)18 « مقصودي که بيان شده است، اگر با فاعل آن مقايسه شود، کلام است و اگر با قابل آن سنجيده شود، کتاب است» (قوامي شيرازی،7/11)19 « بدين جهت، برخي بر اين باورند که جانهاي وجودي را اگر به حق نسبت دهيم، کلام، و اگر به خلق نسبت دهيم، کتاب است. پس مي¬توان کتاب خدا را، کلام خدا و کلام او را، کتاب او ناميد » (محمدي آرانی، 137- 136)20 همچنين راه درک و شناخت کتاب الهي و کلام الهي را طهارت ضمير و نور باطني معرفي نموده و فرموده است: «اگر تو را دلي باشد که با انوار الهي نوراني باشد و روحي که با اشعۀ روحاني روشن باشد و چراغ زيتونيِ قلبت هر چند بدون تماس با شعلۀ تعليمات خارجي روشن شده باشد و آن نور باطني را که پيش پايت را روشن مي¬سازد، به قدر کافي داشته باشي، به طور مسلم سرّ کتاب الهي براي تو منکشف خواهد شد، مشروط بر اينکه طهارتي را که در مسّ کتاب الهي لازم است، داشته باشي؛ و حقيقت کلمۀ الهي و غايت تکلم حق تعالي را در آيينۀ مَثَل اعلی و آيت کبری خواهي شناخت و اينکه مراتب وجود و عوالم غيب و شهود همگي کلام الهي است که به وسيلۀ هوايي که عبارت است از مرتبۀ عماء از مرتبۀ هويت عينيه خارج گشته و به خاطر حب ذاتي که به اظهار کمال خود داشته، از آسمان الهيت نازل شده و تجلي به اسماء و صفاتش فرموده تا شأن و منزلتش شناخته شود؛ چنان‌که در حديث است: «من گنجی پنهانی بودم، و چون دوست داشتم که شناخته شوم، خلق را آفريدم تا شناخته شوم.» و از علي(ع) است که فرمود: «به تحقيق که خداي تعالی در کلامش براي بندگانش تجلي کرده، ولي آنان بصيرت ندارند و تجلي او را نمي¬بينند.» و از آن حضرت است: «خدا به هر چيزی که ارادۀ وجود آن را داشته باشد، مي¬گويد: «باش» آن هم به وجود مي¬آيد، ولي اين گفتن نه به واسطۀ صدايي است که به گوش برسد و نه آوازي که شنيده شود، بلکه کلام خداي سبحان عبارت از فعل اوست.» (امام خمينی، آداب الصلوة، 92- 91)21

ه)اقسام کتاب

از ديدگاه عرفا، کتاب الهي دو نوع است: «کتاب تدوين» که همان قرآن مجيد است و «کتاب تکوين» که عبارت از همه جهان هستي است و خود بر دو قسم مي¬باشد: «کتاب آفاقی» که عالم غير انساني است و «کتاب انفسي» که جان انساني است؛ چنان که امام صادق(ع) فرمود: «اعلم ان الصورۀ الانسانيۀ هي اکبر حجج الله علي خلقه و هي الکتاب الذي کتبه بيده...» «بدان که صورت انساني بزرگ¬ترين حجتهاي الهي است بر خلقش و او همان کتابي است که خداوند به دست خود نگاشته است....» (سید حیدر آملي، 383)22 امام خميني(س) با توجه به تقسيمات کتاب به تکويني و تدويني، هر يک از آنها را داراي بطون مي¬داند و بر لزوم توقف نکردن بر ظاهر کتاب آسماني قرآن تأکيد مي¬ورزد و مي¬فرمايد: «بدان همان¬طور که از براي کتاب تدويني الهي به اعتباري هفت بطن که جز خدا و پايداران در علم کسي را از آن بطون آگاهي نيست و آن معاني را مس نمي¬کند، مگر کساني که از حدثهاي معنوي و اخلاق پست و بد، پاک و پاکيزه بوده و با فضايل علمي و عملي آراسته باشند و هر کس به هر مقدار که منزه¬تر و مقدس¬تر است، تجلي قرآن بر او بيشتر و حظّ و نصيبش از حقايق قرآن فراوان¬تر خواهد بود، همچنين است کتابهاي تکويني الهي چه کتابهاي انفسي و چه کتابهاي آفاقي، و اين دو کتاب تدويني و تکويني از اين جهت کاملا مانند يکديگرند. پس از براي کتابهاي تکويني نيز هفت بطن و يا هفتاد بطن است که تأويل و تفسير آنها را کسي نمي¬داند، مگر افرادي که از حدثهاي عالم طبع منزه باشند و آنها را لمس نمي¬کنند، مگر پاکيزگان. بنابراين، کتاب تدويني الهي (قرآن)، جلوه ذاتي حق تعالي است که همچون کلام و کتاب تکويني الهي بر حسب درجه تجليات، داراي مراتب باطني و ظاهري است و جامعيت آن تا به حدّي است که مانند ذات الهي، معاني آن پايان ناپذير است.» (امام خميني، شرح دعاي سحر، 96- 94)

و) تاویل چیست؟

« تاویل در لغت از ماده ی "اول" به معنای رجوع و بازگشت به اصل است.» (راغب اصفهانی،1 / 264)23 و از نظر اصطلاح چنان‌كه آية الله معرفت فرموده، در دو معنا به كار رفته است: 1- توجيه متشابه: در اين معنا، وقتي تأويل كننده براي متشابه، وجه و معني معقولي بيان مي‌كند، لفظ متشابه را به سويي ارجاع و سوق مي‌دهد كه متناسب با همان معنا باشد و به همين جهت، در توجيه عمل متشابه نيز به كار مي‌رود؛ چنان كه در داستان حضرت خضر(ع) آمده است كه به رفيق همراه خود گفت: «سأنبئك بتأويل ما لم تستطع عليه صبراً» (کهف، 78) يعنی هم اكنون راز موجه بودن كارهايي را كه از نظر تو موجه نيست و تاب تحمل آن را نداری، به آگاهي تو مي‌رسانم. بنابراين، اگر براي هر لفظ يا عمل متشابهي كه شك و ترديدي پديد مي‌آورد، توجيهي درست وجود داشته باشد، اين توجيه، تأويل آن لفظ يا عمل نيز به شمار مي‌آيد. تأويل بدين معنا، شامل تمامي آيات قرآن نيست و تنها به آيات متشابه اختصاص دارد. 2- معناي ثانوي كلام: معنايي كه ظاهر آيه، بر آن دلالت نمي‌كند و به وسيله دليل خارج به دست مي‌آيد نيز اصطلاحاً تأويل ناميده مي‌شود. بنابراين، از آن به «بطن» و «باطن» تعبير شده است؛ چنان كه نخستين تفسير هر آيه را «ظهر» و «ظاهر» آن مي‌نامند: «تفسير كل آية ظَهْرها و تأويلها بطنها». تأويل به اين معني اخير، درباره همه آيات قرآن است؛ همان گونه كه در خبر است: آيه‌اي در قرآن نيست، مگر آنكه داراي باطن و ظاهري است.» (معرفت،3 / 30- 28،با تلخيص)24 بررسی آثار امام خمینی(س) نشان می‌دهد که ایشان بنا بر دیدگاه عرفانی خویش تاویل را برداشت باطنی از ظواهر الفاظ قرآن دانسته اند. حضرت امام، تأويل را منحصر به آيات متشابه نمي¬دانند و حوزه تأويل را مربوط به باطن آيات مي¬دانند كه شامل کل آيات قرآن اعم از محکمات و متشابهات است. بنابراين، بر طبق باور عرفاني امام خميني(س)،« همه آيات الهي اعم از محکم و متشابه، داراي تأويل هستند که عبارت از دست‌يابي به لايه¬هاي معنايي باطن آيات مي¬باشد.» (امام خميني، شرح دعای سحر، 95-94)

ز) رواياتی که می¬توان برای اثبات اين رأی و عقيده، بدانها استناد جست:

«عن فضيل، قال: سألت ابا جعفر، عن هذه الروايۀ: ما من القرآن آيه الا و لها ظهر و بطن»، فقال: ظهره تنزيله و بطنه تأويله،... قال الله: و ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون في العلم»،نحن نعلمه؛ (مجلسي، 92)25 (از فضيل بن يسار روايت شده است که گفت: از امام باقر(ع) در بارۀ اين روايت که مي¬فرمايد: «هيچ آيه¬اي در قرآن نيست، مگر اينکه ظهري دارد و بطني، سؤال نمودم. فرمود: ظهر قرآن، همان چيزي است که در مورد آن نازل شده است و بطنش همان تأويل آن است،... خداوند فرمود: تأويل او را نداند، جز خدا و راسخان در علم و ما تأويلش را مي¬دانيم.) از استناد به آيۀ کريمه «و ما يعلم تأويله الا الله» در ذيل حديث، چنين استفاده مي¬شود که تأويل به معناي رهيافت به بطون آيات که حوزۀ وجود تأويل را کل دايرۀ وجود قرآن مي¬داند – نه خصوص متشابهات – از مصاديق تأويل در آيه شريفه مي¬باشد. «عن بريد قلت لابي جعفر: قول الله: «و ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون في العلم»، قال: يعني تأويل القرآن کله الا الله و الراسخون في العلم...» (مجلسي، همان، 92) (بريد مي¬گويد: از امام باقر(ع) در بارۀ آيه شريفه «و ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون في العلم سؤال نمودم، فرمود: يعني تأويل کل قرآن را جز خداوند و راسخان در علم نمي¬دانند.) دراين روايت نيزامام باقرعلیه السلام به صراحت مقصود از تأويل درآيه شريفه را تأويل کل قرآن بيان مي¬دارند. (محمدي آرانی، 215-214) » (رضوانی پور- با تلخیص)26

یک تاویل روشن تر

« تحدّی » در لغت به معنی منازعه درکاری برای غلبه بردیگران است و نیز، درخواست هماو ردی است تا با تو در کاری برابری کند و به معنای « به مبارزه طلبیدن است» (سیاح، 1/332)27 تحدی قرآن به آوردن « مثل » آن یعنی چه؟منظور و مراد پروردگار عالم از این مبارزه طلبی چیست؟ تحدی یا همان مبارزه طلبی خداوند در قرآن، افراد را، به هر تعداد و هر نوع اعم از جن و انس، عرب و عجم، سفید و سیاه، زمان را، اعم از گذشته،حال و آینده و هر تخصصی را، ادیب، دانشمند، شاعر،فیلسوف و... شامل می‌شود. قرآن کریم، در پنج آیه تحدّی کرده است. در مورد تفسیر این آیات نیز دیدگاه‌های زیادی وجود دارد. این آیات را به ترتیب نزول مرور می‌کنیم: ۱) (قل لئن اجتمعت الانس و الجنّ علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله ولوکان بعضهم لبعض ظهیراً) اسراء / ۸۸ ترتیب نزول: ۵۰ [ بگو ای پیامبر اگر جن و انس متفق شوند که مانند این قرآن بیاورند هرگز نتوانند مثلش را بیاورند هرچند همه پشتیبان یکدیگر باشند.] ۲) (ام یقولون افتریه قل فأتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون اللّه ان کنتم صادقین) یونس / ۳۸ ترتیب نزول:۵۱ لیکن می‌گویند [محمد صلی الله علیه وآله] قر آن را خود پرداخته و به خدا افتراء بسته است بگو اگر راست می‌گویید پس سوره ای مانند آن بیاورید و هر که را جز خدا می‌توانید [به یاری] بخوانید ۳) (ام یقولون افتریه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات وادعوا من استطعتم من دون اللّه ان کنتم صادقین) هود / ۱۳ ترتیب نزول: ۵۲ [آیا می‌گویند این قرآن وحی الهی نیست و تو آن را به دروغ به خدا بسته ای بگو اگر راست می‌گویید شماهم ده سوره بسازید وهرکه را جز خدا می‌توانید [به یاری] بخوانید] ۴) (ام یقولون تقوّله بل لایؤمنون. فلیأتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین) طور / 34 ـ ۳3 ترتیب نزول: ۷6 آیا می‌گویند آن را از خود ساخته است اگر ایمان نمی‌آورند پس سخنی مانند آن بیاورند اگر راست می‌گویند ۵) (وان کنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله وادعوا شهدائکم من دون اللّه ان کنتم صادقین فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتّقوا النّار التی وقودها الناس و الحجارة اعدّت للکافرین) بقره/۲4 ـ ۲3 ترتیب نزول: ۸۷ و اگر درباره آنچه بر بنده خویش فرو فرستادیم در شک و گمانید سوره ای مانند آن بیاورید و بجز خدا یاران و گواهان خویش را بخوانید اگر راست می‌گویید و اگر نکردید و هرگز نتوانید کرد پس از آتشی که هیمه اش آدمیان و سنگهاست و برای کافران آماده شده بپرهیزید. قرآن، معجزه ی پیامبر اسلام و کلام الهی است. معجزه هم کاری است که مخلوق از انجام آن عاجز است. این، همان چیزی است که موجب شده خداوند متعال مخلوقات را به هماوردی دعوت کند و این که چرا قرآن معجزه است، آراء و نظریه‌های متعددی وجود دارد که عمده ی آنها به شرح زیر است:

عمده دلایل اعجاز قرآن

۱) فصاحت و بلاغت: یعنی قرآن یك معجزه ادبی است و در اعلا مرتبه ی فصاحت و بلاغت قرار دارد.چنانکه نه قبل و نه بعد از ظهور اسلام هیچ شعر یا سخنی به پای آن نرسیده است. این یکی از مشهور ترین آراء در باب اعجاز قرآن می‌باشد

۲) سبك خاص قرآن: سبك منحصر به فرد قرآن، نه شعر است، نه نظم. شیخ الطوسی،شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء، شیخ محمد جواد بلاغی، راغب اصفهانی از جمله قائلین به این نظر میباشند. ۳) موسیقی خاص قرآن: از همان اوایل بعثت پیامبر(ص) تأثیر شگرف قرآن در قلوب مردم واضح بود به طوری كه مشركین عرب، مردم را از گوش دادن به قرآن منع می‌كردند تا جذب كلام الهی نشوند. مشاهیر قائل به این قول عبارتند از: ابن سلیمان البستی، محمد صادق رافعی و سید قطب. ۴) معارف عالی قرآن از یك فرد امی: آوردن این همه معانی بلند الهی و ارائه ی مبانی معرفت شناسی در زمینه توحید، معاد و خدا پرستی توسط یك فرد بی‌سواد تنها یک معجزه می‌تواند باشد. قائل به این سخن آیت الله خوئی (ره) است. 5) قوانین محکم و بی عیب و نقص قرآن: نظام تشریع و قانون گذاری قرآن چنان استوار است كه هیچ كس قادر نیست مثل آن را بیاورد زیرا انسان‌ها هر قانونی كه وضع می‌کنند پس ازمدتی اشكالات آن آشكار می‌شود و ناچار به تغییر آن می‌شوند. قائل به این سخن نیز آیت الله خوئی (ره) است.

6) برهان‌های عالی قرآن: قرآن كریم وقتی سخن از توحید و معاد و نبوت می‌كند چنان استوار و بر اساس قوانین صحیح فكر (منطق) سخن می‌گوید، تو گویی پیامبر اسلام(ص) ده‌ها سال منطق و فلسفه خوانده است در حالی كه او یك فرد امی ‌بود. این، اعجاز قرآن را می‌رساند چرا كه هیچ فرد امی نمی‌تواند اینگونه سخن بگوید. از جمله قائلین به این سخن شیخ محمد جواد بلاغی صاحب تفسیر«آلاء الرحمن» است. 7) خبر دادن از گذشته و آینده: قرآن در موارد متعددی از اقوام گذشته که تا آن زمان حتی اثری از آنها بر جای نمانده بود سخن گفته است و آنچه در آینده روی خواهد داد نیز همه در قرآن آمده است. قائلین به این دیدگاه، القطب راوندی، ایت الله خویی، سید عبدالله شبر، محمد حسین آل کاشف الغطاء می‌باشند. ۸) اعجاز علمی قرآن: امروزه با پیشرفت علم و تکنولوژی و کشفیات محیرالعقول، دانشمندان کیهان شناس به صورت علمی ثابت کرده اند که عالم خالقی حکیم و آگاه دارد. نظریه ی « انبساط عالم » می‌گوید: عالم ابتدا یک نقطه بود بعد یک انفجار بزرگ روی داد و عالم توسعه پیدا کرد. و آنچه که در فضای لایتناهی است در حال دور شدن از یکدیگر هستند. شبیه نقطه‌هایی بر روی یک بادکنک در حال باد شدن. هر چه بادکنک بیشتر باد شود نقطه‌ها بیشتر از هم فاصله می‌گیرند. خداوند قرن‌ها پیش از این اکتشاف عظیم در قرآن فرمود: "والسماء بنیناها باید و انا لموسعون"(آسمان را بنا کردیم و روز به روز وسعتش می‌دهیم) دانشمندان می‌گویند، تکه‌های از هم گسیخته ای که در اثر این انفجار اولیه به وجود آمد و منجر به شکل گیری عالم شد، می‌بایست با بی نظمی تمام به هر سو پرتاب می‌شد شبیه همه انفجارها، اما آنها با نظم دقیق و شگرفی در فواصل معین از یکدیگر قرار گرفتند و عالم بوجود آمد.آیة الله خویی و سید عبدالله شبر قائل به اعجاز علمی قرآن هستند. 9) استقامت بیان (عدم اختلاف در قرآن): قرآن در طی ۲۳ سال بر پیامبر (ص) نازل شد كه گاهی در شرایط جنگ، صلح، سفر و... بود ولی با این حال اختلاف وتناقضی در بیانات قرآنی وجود ندارد. در حالی كه اگر یك نویسنده در طی چند سال مشغول نوشتن باشد گاهی در ابتدا و انتها و مطالب داخل نوشته تناقضاتی به چشم می‌خورد. این مطلب، اعجاز قرآن را می‌رساند كه هیچ انسانی نمی‌تواند مثل قرآن اینگونه سخن گوید. از جمله كسانی كه این نظریه را پذیرفته‌اند آیت الله خوئی(ره) در البیان است. همچنین شیخ محمد جواد بلاغی نیز قبل از ایشان قائل به این نظر شده‌اند. 10) ایجاد انقلاب اجتماعی: « اعجاز قرآن كریم این است كه انقلابی بزرگ در حیات بشریت به وجود آورد. تمدن و فرهنگ و آداب اجتماعی و اخلاق مداری را بر جامعه ی بی تمدن اعراب وحشی جاهلی گستراند. در حالی كه هر كتاب آئینه ی فرهنگ و علوم جامعه خویش است، اما قرآن كریم برخلاف قوانین طبیعی و اجتماعی بوجود آمد و توانست جامعه عرب را صاحب فرهنگ و تمدن جدیدی كند» (حكیم، 130- 129)28 11) همه ی موارد ذکر شده: همه ی قریب به اتفاق مفسرین، کل این موارد را پذیرفته اند وجمع شدن آنها را در یک کتاب، معجزه می‌دانند. و همچنین، طبق نظر مفسرین در آیات تحدی كلمه ی « مثل » (بقره، ۲۳) آمده است؛ و این كلمه اطلاق دارد. این اطلاق دست ما را در تاویل باز می‌گذارد زیرا که خداوند « مثل» آوردن را محدود به اعجاز خاصی نکرده است. در آیات تحدی خداوند می‌فرماید کتابی آورده است که مخلوقات قادر نیستند حتی کلمه ای مانند آن بیاورند. در کتاب خداوند مطالبی هست که بخش اعظمی از آنها حیرت آورند: « اَيَحْسبُ اْلاِنْسانُ اَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ. بَلي قادِرينَ عَلي أَنْ نُسَوَّيَ بَنانَهُ» (قيامت، 4- 3) « ‌آيا انسان گمان مي‌برد استخوان‌هاي او را پس از مردن و متلاشي شدن جمع‌آوري نخواهيم كرد؟ آري ما قادريم كه حتي سر انگشتان (خطوط سرانگشتان) او را دوباره به صورت اول، موزون و مرتب كنيم » قرآن،کتاب تدوینی است که مطالب آن، همه، ما به ازای بیرونی دارد و منطبق بر کتاب تکوین است.یعنی: آنچه در کتاب تدوینی گفته است،اموری هستند، حادث، سیال، موجود و برقرار: «سنریهم‌ آیاتنا فی‌ آفاق‌ و فی‌ انفسهم‌ حتی‌ یتبین‌ لهم‌انه‌ الحق» ‌(فصلت،‌ 53): (ما آیات‌ خودمان‌ را در آفاق‌ و انفس‌ نشان‌ خواهیم‌ داد تا مبین‌ و روشن‌ و آشکار و واضح‌ شود که‌ این‌ آیات‌ نشانة‌ حق‌ هستند) و «لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» (انعام، 59) (هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتاب مبین آمده است) و «ما فرطنا فی الکتاب من شی‏ء» (انعام، 38) (هیچ چیزی در کتاب الهی فروگذار نشده است) قرآن، حقیقتی زنده است و خداوند آنچه در این کتاب دعوی کرده، انجام داده است. آیا مخلوقات می‌توانند چنین کتابی بیاورند؟ چنان که همه ی کلمات کتاب آنها زنده، حقیقی و قیوم به خودشان باشد؟ مثل عیسی بن مریم؟: « اذ قالت الملائکة یا مریم ان الله یبشرک بکلمة منه اسمه المسیح عیسی بن مریم وجیها فی الدنیا والاخرة و من المقربین» (آل عمران، 45) (زمانی که فرشتگان گفتند: ای مریم خدای تعالی بشارتت می‌دهد به کلمه ای از خودش که نامش مسیح عیسی بن مریم، آبرو مندی در دنیا و آخرت و از مقربین است) آیا انسان که اشرف مخلوقات است، می‌تواند کلمه ای مثل مسیح بیاورد؟ یا « الا من یعلم من خلق و هو الطیف الخبیر» (ملک، 14) (آیا کسی که موجودات را آفریده از حال آنها آگاه نیست؟در حالی که او از اسرار دقیق با خبر و نسبت به همه چیز عالم است) چه کسی می‌تواند کتابی بنویسد و در آن چنین ادعایی بکند؟ خداوند در کتابش فرموده که « یکتاست» « الصمد » است. «صمد » یعنی« مهتر» یعنی « آنکه مراجعه به وی کنند در مهمات» یعنی « پاینده و رفیع»، «بی نیاز»،« بی عیب و نقص» (سیاح 1/1074) کیسه ای پر از گندم را در نظر بگیرید، چه مقدار می‌توانید دوباره به گندم‌ها اضافه کنید؟ هر چقدر می‌توانید داخل کیسه گندم بریزید آنقدر که هیچ فضای خالی درون کیسه نماند. طوری پر شود که اگر یک دانه شن اضافه کنید، بیرون بیفتد. این معنای بسیار محدودی از « الصمد» است. البته این یک مثال ساده است. جوف وخلاء در افعال و اوصاف خداوند راه ندارد. و این تنها خدا نیست که دارای این صفت است بلکه هرچه که او آفریده « الصمد» است: « الذی خلق سبع السماوات طباقا ما تری فی الخلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطور(3)ثم ارجع البصر کرتین ینقلب الیک البصر خاسئا و هو حسیر(4)» (ملک،4-3) (آن خدایی که هفت طبقه آسمان را آفرید،تو در خلق رحمان هیچ تفاوتی نمی‌بینی به دقت نظر کن آیا هیچ فطور و اختلالی در نظام عالم به چشمت می‌خورد؟(3) نه، مسلما اگر دوباره هم نظر بیندازی پلک چشمت از خستگی می‌افتد و اختلالی نخواهی یافت (4)

اینکه ما بارها و بارها یک مطلب علمی را آزمایش می‌کنیم تا به کشف یا اختراعی دست یابیم، واینکه همین دست یافته‌ها را بارها خراب می‌کنیم و از نو می‌سازیم تا ذره ذره کامل تر از قبل شوند، همه ی اینها برای این است که، علم ما و فعل ما در برابر علم و فعل خداوند نقص دارد. این یعنی فقر ذاتی. و چون دچار جوف و نقصانیم نیازمندیم. مولای متقیان می‌فرماید« مولای انت الغنی و انا الفقیر و هل یرحم الفقیر الا الغنی» (مناجات حضر ت علی علیه السلام،مفاتیح الجنان) چگونه موجودی با فقر ذاتی، می‌تواند با وجودی که غنایش مطلق است هماوردی کند؟ خداوند می‌فرماید: «لا اله الا الله وحده لا شریک له» نه فقط خودش را، بلکه همه چیز عالم را « وحده لا شریک له» می‌داند. او « بدیع السماوات والارض» است. (بقره، 117 و انعام،101) هیچ فعل او سابقه ندارد. هیچ موجودی در عالم شریک و همتا ندارد. هیچ دو سر انگشتی مثل هم نیست. هیچ دو دانه ی گندمی یکی نیستند. سپس کتاب آفرینش را جلوی روی انسان قرار می‌دهد و می‌گوید: می‌توانی مثل آن بیاوری؟ که هیچ خلقتت سابقه نداشته باشد؟ چیزی بیافرینی که در کتاب تکوینی وکتاب تدوینی من نباشد، در آفاق و انفس من نباشد، در کتاب خودت باشد؟ با آفریده‌های من خلق نکنی، در محدوده ی خدایی من نباشد. در جای دیگری از قرآن فرموده است: « لا تاخذه سنة و لا نوم » (بقره، 255) (او را چرت و خواب فرا نمی‌گیرد) اگر کسی کتابی بنویسد و در آن چنین سخنی بگوید، دعوی اش باطل نیست؟ دو ظرف آبگینه را چه مدت می‌تواند در دستانش نگه دارد؟ خسته نشود؟ کسالت و خواب به سراغش نیاید؟ که اگر حتی برای لحظه ای چنین شود، آبگینه می‌افتد و می‌شکند. اگر قرار بود خستگی، خواب، چرت و سهو و نسیان در خدای یگانه راه داشته باشد، چه بر سر عالم هستی می‌آمد؟ و یا کدام یک از مخلوقات می‌تواند دعوی کند که « روزی دهنده» است؟ « الذی خلق الموت و الحیوة » (ملک، 2) (کسی که موت و حیات را آفریده) کسی چنین حرفی را از مخلوق می‌پذیرد؟ چه بگوید، چه در کتاب بنویسد؟

4- نتیجه

خداوند چون قوی و قادر است، حکیم است، تحدی می‌کند: « اگر می‌توانید سوره ای، آیه ای، کلمه ای، بیاورید» که در دایره هستی من نباشد. عالم کتاب خداست، قرآن کتاب خداست، دعوی انسان باید به اندازه ی قدرت خودش باشد. اگر می‌خواهد مثل قرآن بیاورد، کلماتش باید حی و موجود و دارای حرکت ذاتی به سوی کمال باشد. وقتی خداوند می‌فرماید: « قال ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی » (طه، 50) (بگو پروردگار ما کسی است که موجودات را نعمت وجود بخشید سپس به سوی کمال هدایتشان کرد)، انسان به راحتی این مسئله را ادراک می‌کند و در عالم محسوسات و جهان هستی، خلقت را هدایت شده می‌یابد. هیچ درختی، سنگی، موجودی بی آیین و برنامه نیست. هیچ چیز از آنچه هست و باید بشود تخلف نمی‌کند. آیا انسان می‌تواند چنین دعوی کند؟ می‌تواند با کلمه ی «کن» خلق کند؟ می‌تواند کلمه ای مثل «کن» بیاورد؟ می‌تواند کتابی مثل انسان بیافریند که « یخرج الحی من المیت و یخرج المیت الی الحی» بوده (روم، 19) و مسیح یک کلمه آن باشد؟ پس: قرآن یک معجزه است و انسان نمی‌تواند مثل آن بیاورد چون قرآن یک کتاب معمولی نیست.آیات و کلمات خداوند در قرآن، همه ظهور عینی داشته و آنچه پروردگار در معجزه ی خود آورده است تحقق و تعیّن خارجی دارد،کاری که از عهده ی مخلوق خارج می‌باشد.

منابع


قرآن کریم؛

1- حسن زاده آملی،حسن، معرفت نفس، تهران، علمی و فرهنگی، ششم، 1379 ش.

2- امام خمينی، شرح دعاي سحر، ترجمه سيد احمد فهری، تهران: تربت، سوم، 1384 ش.

3- حسن زاده آملی،، حسن، ممدالهمم درشرح فصوص الحکم،تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،اول، بهار 1378

4- سبزواری، ملا‌هادی، شرح الاسمأ الحسنی‌، قم، مکتبة بصیرتی‌، بی تا، ج ۱، ص ۲۴ (و قد قال الحکمأ و العرفأ: « الطرق الی اللّه بعدد انفاس الخلایق» یعنی حکما و عرفا گفته‌اند: راه‌های رسیدن به خدا، به تعداد مخلوقات است‌.

5- محمد بن علی بن محمد عربی (638-560 ق) بزرگ ترین عارف قرن هفتم،و از عارفان بزرگ قرون اسلامی است. وی به « ابن عربی»،«محیی الدین» و «شیخ اکبر » شهرت دارد. او در آثارش آیات قرآن را به سبک عرفانی تفسیر کرده است.

6- علامه سید حیدر آملی (794-۷۲۰) وی از اکابر عرفای ایران و صاحب چهل رساله و کتاب عربی و فارسی است. وی شرع را دارای سه سطح شریعت،طریقت،وحقیقت می‌داند و شریعت را گسترده ترین رکن آن عنوان می‌کند.

7- ملا عبد الرزاق بن جمال الدین کاشانی(730 يا 735ق)، ملقب به «کمال الدین»، از مشاهیر عارفان قرن هشتم هجری است نسخه‎هايي خطي از کتاب او در کتابخانة مرکزي و دانشکده الهيات تهران موجود است. برخي از فهرست‎نويسان او را «کمال‎الدين عبدالرزاق‎بن‎علي‎لاهيجي» انگاشته، با ملاعبدالرزاق لاهيجي (د 1072ق/1661م) خلط کرده‎اند کتاب تفسیری از او را، که صبغه ای از عرفان ابن عربی دارد، به محی الدین عربی منتسب ساخته و از حدود 150 سال قبل آن را به نام وی منتشر کرده اند؛ در حالی که این تفسیر از آنِ ابن عربی نیست و نوشتة عبدالرزاق کاشانی است و همان است که با عنوان «تأویلات » یا «تاویل الایات» در زمره ی آثار او ذکر شده است. کتاب شناسان بزرگی نظیر محمدحسین ذهبی و عبداللّه فاطمی نیا، کلیه ی نسخه‌های خطی این تفسیر را از آن عبدالرزاق کاشانی دانسته اند.

8- داوود بن محمود قیصری (- 751هجری) از عرفای بزرگ است. از دیگر آثار او « نهایة البیان فی درایة الزمان » و «شرح قصیده ی تائیه» ابن فارض را می‌توان نام برد. شرح او بر« فصوص الحکم » ابن عربی،برای اولين‌بار به قلم محمد خواجوی، به فارسی برگردانده شد و درسال 87 از سوی انتشارات مولی، تهران، به چاپ رسيد.

9- آملی، سید حیدر، تفسير المحيط الأعظم و البحر الاخضم فی تأويل كتاب الله العزيز المحكم، باتصحيحِ سيد محسن موسوی تبريزی، 3جلد/ جلد اول - دوم، قم، نور علي نور؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

10- هیات تحریریه موسسه فرهنگی شمس الشموس، عطش، تهران: موسسه فرهنگی شمس الشموس، سوم، تابستان 1383

11 - فيض کاشاني،محسن، تفسير صافی، تصحيح و مقدمه: شيخ حسين الاعلمی، بيروت: مؤسسۀ الاعلمي للمطبوعات، بي تا.

12- مدرس آشتيانی،مهدی،تعليقۀ رشيدیه علی شرح المنظومه، تهران:دانشگاه تهران، سوم، 1372 ش

13- امام خمينی،مصباح الهدايۀ الی الخلافة و الولاية، مقدمه: سيد جلال الدين آشتيانی، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی(س)، پنجم، 1384 ش.

14- ايازی،سيد محمد علی، تفسير قرآن مجيد برگرفته از آثار امام خميني(س)، ناظر: آيۀ الله محمد هادي معرفت، تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج، اول، 1384 ش.

15- هر حرفي را دو صورت است: صورت لفظي و صورت کتبي که يکي را «زُبُر» و ديگري را «بيّنات» گويند؛ مثلاً حرف «لام» صورت لفظي‌‌اش مرکب است از «ل، ا، م» و صورت کتبي‌‌اش فقط «ل» است.

16- قونوی،صدر الدين محمد بن اسحاق، اعجاز البيان فی تأويل ام القرآن، قم، انتشارات اروميه: دوم، 1404 ق.

17- فناری،محمد بن حمزه، مصباح الانس، تصحيح و مقدمه: محمد خواجوی،تهران: انتشارات مولی، اول،1416ق.

18- عابدی، احمد، کلام خدا و کتاب خدا، صحيفه مبين، دوره دوم، ش 2، 1378 ش.

19- قوامی شيرازی، صدر الدين محمد، الحکمة المتعالية في الاسفار العقلية، بيروت: دار احياء التراث العربي، چهارم.

20- محمدي آرانی،فاطمه،تأويل قرآن کريم از ديدگاه علامه سيد حيدر آملی و ملا صدرا، قم: دار الهدی، اول، 1382 ش.

21- امام خمينی، آداب الصلوة،تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی(س)، دوازدهم، 1384 ش.

22- آملی، سيد حيدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، تصحيح و مقدمه: هنری کوربن و عثمان يحيی اسماعيل، تهران: انستيتو ايرانشناسی و فرانسه و انتشارات علمی و فرهنگی، دوم، 1368 ش.

23- راغب اصفهانی،ابي القاسم الحسين بن محمد بن المفضل، المفردات فی غريب القرآن، مصر، مطبعه الميمنه، اول، 1324ق.

24- معرفت،محمد هادی، التمهيد فی علوم القرآن، قم: النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسين قم المشرفة، اول، 1415 ق.

25- مجلسی،محمد باقر، بحار الانوار، بيروت: مؤسسة الوفاء، 1404 ق.

26- رضوانی پور، مهدی،مقاله ی اصول و مبانی تاویل قرآن از دیدگاه امام خمینی(س)،1388 پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي باشگاه پژوهشگران دانشجوwww.BPdanesh.ir

27- سیاح، احمد، فرهنگ بزرگ جامع و نوین(ترجمه المنجد الطلاب)، تهران، اسلام، نوزدهم، 1377

28- - حكیم، سید محمد باقر،علوم القرآن، دانشگاه شهید چمران، 1384 (ایشان برخی مقالات شهید صدر را در متن كتاب به صورت كامل آورده است. و این مطلب از آن مقالات است)