عبارتهای موزون عروضي: جلوهاي از اعجاز فرازماني و فرازباني قرآن
چکیده
در معناي اعجاز قرآن وجوه متعددي، هم به لحاظ ظاهری و هم از حیث محتوایی بیان کردهاند. یکی از مهمترین جنبههای نظم موسیقایی قرآن کریم، ضربآهنگ یا موزون بودن عبارات آن است که در کنار جاذبة معنايی و محتوایی قرآن بر زيبايي آن افزوده و سبب کشش و جذبۀ مضاعف آن میشود. آنچه به نحو تفصیلی برای نخستین بار در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفته است، عبارات موزونی است که وزن آنها قابل تطبيق بر اوزان عروضی است و در بسياري از آیات قرآن کريم به چشم ميخورد. براي بررسي اين موضوع، عباراتی از چهار جزء آغازین قرآن کریم که بدون نیاز به هیچ گونه دخل و تصرفی موزون هستند، استخراج و بر اساس ارکان عروضي آنها دسته بندي شدهاند. یافتههای این پژوهش به صراحت حاکی از آن است که عبارات موزون با وزن عروضي در قرآن به فراوانی به چشم میخورند و داراي اوزاني هستند که در شعر عربي يا فارسي يا هر دو يافت ميشود. بر اساس پژوهش حاضر تعداد اينگونه عبارات تنها در چهار جزء نخست و تنها با احتساب اوزان متفقالارکان 120 عدد است. بدين ترتیب ميتوان تعداد عبارات موزون (اعم از متفق يا مختلفالارکان) در سراسر قرآن کريم را بالغ بر چند هزار فقره تخمين زد. تعداد بسيار زياد اين عبارات در سرتاسر قرآن کريم نشان میدهد که اين پديده در قرآن، بر خلاف نظر کساني که معتقدند موزونيّتِ اين عبارات بدون قصد گوينده بوده است، نه تنها تصادفي نيست، بلکه ميتواند جلوهاي از اعجاز فرازماني و فرازباني قرآن باشد.
کلیدواژهها
قرآن کریم، تحدی، اعجاز زبانی، وزن، عروض
بسمالله الرّحمن الرّحيم هست کليد در گنج حکيم
۱- مقدمه
معجزات پیامبران با فرهنگ و سطح دانش و ادراک مردم زمانة خود همسازی و هماهنگی دارد. معجزات موسی (ع) در خور قوم بنیاسرائیل و معجزات عیسی (ع) متناسب با فهم مردم همان زمانه بود. اهمیت و جایگاه بلند فصاحت و بلاغت در میان عرب معاصر پیامبر اکرم (ص) بستري براي ارائۀ معجزهای خاص از جنس کلام الهی فراهم آورد تا همۀ شاعران و خطیبان زمان را از خلق شبیه آن عاجز کند. قرآن سبکی نو و روشی تازه در بیان ارائه داد که برای عرب بیسابقه بود و نویسندگان و شاعران نغزگوی عرب (و نیز پس از آنان ادیبان غیرعرب) هرگز نتوانستند کلامی هرچند موجز و کوتاه به شیوايي و فصاحت قرآن کریم ارائه دهند. در قرآن بارها از معانداني که قرآن را سخني بشري ميدانستند، دعوت شده است تا نظیر آن را بیاورند. اين دعوت يا معارضهطلبی در فرهنگ اسلامي با اصطلاح تحدي شناخته شده و دليلي بر اعجاز قرآن محسوب ميگردد. در تعريف معجزه، علامة حلی در کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (1380: 595) مينويسد: «معجزه امر خارق عادتی است که مطابق با ادعا[ي فرد معجزهگر] باشد». معرفت (16:1386) نيز معجزه را اينگونه تعريف ميکند: «هر امر خارق عادتي که مقرون به تحدي و مصون از معارضه باشد و خداوند آن را به دست پيامبرانش ظاهر سازد تا دليلي بر صدق رسالت آنان باشد». قرآن کريم گاه نسبت به آوردن کل قرآن (اسراء: 8)، گاه به ده سوره (هود: 13)، گاه حتی به یک سوره همانند آن (یونس: 38؛ بقره: ۲۳) و همچنين در ابعاد مختلف زير تحدي فرموده است: الف) تحدی به آورندة قرآن (عنکبوت: 48) ب) تحدی به فصاحت و بلاغت قرآن (هود: 14) ج) تحدی به عدم وجود اختلاف و موارد متعارض در قرآن (نساء: 82) د) تحدی به اخبار غیبی قرآن (قصص: 44) از تحدی قرآن در جنبههاي مذکور استفاده میشود که اعجاز قرآن نيز وجوه مختلفی دارد و لذا در معناي اعجاز قرآن وجوه متعددي را بیان کردهاند. از جمله، معرفت (1372: 9-28) ده وجه اعم از صوري و محتوايي براي اعجاز قرآن ذکر ميکند که عبارتاند از: 1) فصاحت و بلاغت شگرف و بيمانند؛ 2) اسلوب بديع و سبک جديد در [ادبيات قوم] عرب، يعني [قرآن] نه شعري مانند شعر آنان و نه نثري مانند نثر آنان است و در عين حال، محاسن انواع کلام در آن جمع است: ظرافت شعر، رواني نثر، فراواني آگاهانة سجع، حلاوت، افسونگري، فخامت و زيبايي؛ 3) نظام صوتي شگرف، يعني اوزان و الحاني که عقلها را حيران و جانها را مبهوت ميکند، کلمات آن داراي نظم صوتي دقيقي است، الفاظ و عبارات آن با چينش موسيقايي ظريف، زنگ متناسب صدا و ضربآهنگ متوازن در تقسيمات و ترکيباتي ساده، هموار، بديع و شيرين آرايش يافته و آهنگ و جذبة شعري عجيب و تأثير جادويي غريبي دارد. 4) اشتمال بر معارف بلند و تعالیم عالي؛ 5) تشریعات آن که حکيمانه و متين و موافق فطرت و عقل سلیم است و سعادت دوجهانی را دربردارد؛ 6) براهین آن روشن و دارای فصلالخطاب است؛ 7) مشتمل بر اخبار غیبی است، چه مربوط به گذشته و چه آینده؛ 8) مشتمل بر اشارات علمی بر اسرار آفرینش و حقايق وجود است؛ 9) استقامت بیان دارد و عاري از تناقض و اختلاف است، با آنکه در هنگامة حوادث بسیار نازل شده است؛ 10) قول به صرفه، يعني اینکه خداوند در نفوس عرب و جميع مردم، عجزي افکنده است که آنان را از قيام به معرضه با قرآن منع نموده يا منصرف داشته است. معرفت (364:1383) مؤثرترین نظریه در تاریخ مبحث اعجاز قرآن را نظریة «نظم» معرفی میکند که «به طور مشخص، عمرو بن بحر جاحظ، ادیب و متکلم معتزلی از نخسین تبیینکنندگان آن به شمار میرود... بیشترین گسترش نظریة نظم در آثار ادیبانی دیده میشود که سعی داشتند با تبیین و تدوین صناعات ادبی و علم بلاغت، اعجاز مشهود در کلام قرآنی را آشکارتر سازند». بدین ترتیب استفادة قرآن از صنايع ادبی همچون مجاز، تشبیه، استعاره، کنایه، جناس و سجع، اکنون دیگر موضوعی شناخته شده و مورد قبول همگان است. الغزالی (1382 ق) ۲۸ وجه مختلف براي اعجاز قرآن ذکر ميکند که اغلب آنها مربوط به زبان و بيان و عبارات قرآن است. از آن ميان، مواردي که به صورت الفاظ قرآن اشاره دارد عبارتاند از: - فصاحت الفاظ آن به نحو جامعالشرايط؛ - افسونگري شيوههاي ذاتي و قطعات بهجتبخش و اوزان متنوع آن؛ - فواصل زيبا و آهنگ مطبوع آن؛ ملاحظه ميکنيم که علیرغم تنوع و تکثر آراء در برشمردن انواع وجوه اعجاز قرآن، عمدة قرآنپژوهان بر اين قول متفقاند که شیوایی ظاهر و زيبايي صورت قرآن بخش مهمی از اعجاز آن است. درواقع زیبایی قرآن چنان خارقالعاده است که شنوندگان را بياختيار به خود جذب میکند و موجب تعقل و تفکر آنان در معانی و مفاهیم آن و در نتيجه گرايش افراد به آیین مبین اسلام ميگردد، چنانکه در صدر اسلام، کسانی چون عمر بنخطاب، طفیل عمرو الدوسی و عتبة بن ربیعه تحت تأثیر کلام آهنگین قرآن اسلام آوردند. اسلوب زیبا و بدیع و بلاغت قرآن، حتی معاندان سخنشناس عرب در عصر پیامبر نظیر ولید بن مغیره، اخنس بن شریق و نیز ابوجهل را شیفتۀ خود میکرد، به نحوی که هنگام تلاوت قرآن استراق سمع میکردند. استاد شهید مطهری (1368الف: 7-336) نيز با تأکيد بر «فصاحت، روانی و جاذبه و قدرت تأثیر [قرآن] به گونهای ... که روی دلها تأثیر شگرف میگذارد» در جای دیگری مینویسد: سبک قرآن نه شعر است و نه نثر، شعر نیست...، زیرا شعر معمولاً با نوعی تخیل شاعرانه همراه است، قوام شعر به مبالغه و اغراق است که نوعی کذب است...، در عین حال نثر معمولی هم نیست زیرا از نوعی انسجام و آهنگ و موسیقی برخوردار است که در هیچ سخن نثری تاکنون دیده نشده.... هندسة کلمات در قرآن بینظیر است، نه کسی توانسته یک کلمة قرآن را پس و پیش کند، بدون آنکه به زیباییهای آن لطمه وارد سازد و نه کسی توانسته مانند آن بسازد (مطهری، 1368ب: ش ۲: 6-82). زیبایی لفظی و معنایی قرآن کريم چنان بود که در سالهای آغازین نزول قرآن عدهاي آن را شعر و پيامبر (ص) را شاعر ميخواندند و آيات کريمة زير نيز بر همين مطلب دلالت دارد: بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ (انبياء:5) أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَّتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ (طور:30) وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ (صافات:36) اگرچه خود قرآن در آيات زير به صراحت بیان میکند که شعر نیست: وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ (يس: 69) وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلًا مَا تُؤْمِنُونَ (حاقة:41) اما به هر حال شاعر دانستن پيامبر (ص) حاکی از شباهت صوری آیات قرآن با کلام منظوم است. قطب (1945) با اذعان به اینکه «این نظم [قرآن] شعر نیست»، مینویسد «ولی [قوم] عرب، در روزگاری که این نظم عالی را شعر میخواندند، نه دیوانه بودند و نه بیاطلاع از ویژگیهای شعر! [بلکه] خیالشان با تصویرآفرینیهای ماهرانة آن به شگفت آمده و وجدانشان با سحر کلام آن مسحور شده و گوششان اسیر وزن زیبای آن شده بود و همینها است – با قطع نظر از قافیه و [افاعیل عروضی]- که ویژگیهای اساسی شعر است». بورکهارت (1369) نيز زيبايي قرآن را چنين توصيف ميکند: «جلوة شکلپذير و حجمآفرين اين کلام سحرانگيز الهي، بر سراسر حيات مسلمان پرتو افکنده و در همة آنات زندگاني وي حضور دارد، و غنايش از لحاظ بيان و گويايي، با امواجي که هردم تازه و نو ميشوند، و وزني تقليدناپذير، بساطت نامشهود محتواي آن را که همانا احديت است، تعديل ميکند» (151:1369، تأکید از نگارندگان این سطور). چنانکه ملاحظه ميکنيم، عليرغم اذعان قرآنپژوهان به نظم موسيقايي و آهنگين بودن قرآن کريم، غالباً تصور و به تبع آن بيان روشن و دقيقي از آهنگين بودن آيات آن نداشتهاند. به عنوان نمونهاي ديگر، مروتی و شکربیگی (1392) به مسألة نظم و آهنگ قرآن از حیث هماهنگی بین حروف و مخرج صداها اشاره میکنند و بر ویژگیهای صوتی- معنایی که در اثر پیوند میان لفظ و معنی پدید میآید، تأکيد ميکنند، اما تحلیلی که گویای پیوند میان صداها و معنای متداعی کنندة متناسب با آن اصوات باشد ارائه نمیدهند. به گفتة ايشان «آهنگ واژههای هر آیه متناسب با محتوای آن است. در سورۀ کوثر، پایان هر آیه به «راء ماقبل مفتوح» ختم میشود که آهنگ دلنشینی ایجاد کرده است و روح انسان را به وجد میآورد؛ اما هنگامی که خداوند مجرمین را وعدۀ کیفر میدهد، آیه دارای بنیاد موسیقیایی قائم به ذاتی است که از درون واژهها به شکلی ژرف بیرون میتراود». ایشان به ارتباط میان صوت و معنی در آیات قرآن اشاره میکنند بدون آنکه چگونگی و کیفیت این ارتباط را مشخص و تبیین نمایند. همچنین در جایی دیگر هرچند اذعان میدارند که مخارج صوتی حروف و پایان آیات و فواصل سورهها نقش مهمی در پیدایش آهنگ و ایقاعات خاص دارد، اما به تحلیل ارتباط اين موضوع با بحث پیشین نمیپردازند. ممتحن و حاجیزاده (1389) نیز ده شيوه يا ابزار براي ايجاد موسيقي در قرآن برميشمرند که عبارتاند از عدول (يعني عدول از هنجار متعارف در انتخاب واژه)، استفاده از حرکات (يعني چينش مصوتها)، استفاده از کلمات در تداعی صداهای خارجی (استفاده از کلماتي با صامتهاي خاص)، چینش حروف در آیات (تکرار صامتها)، هماهنگی لفظ و معنا، تقدیم و تأخیر الفاظ، ضربآهنگها، وزنهاي عروضی و غیرعروضی، فواصل آيات و طول آیات. ايشان در بخش وزن اظهار ميکنند که «در قرآن تقطيع نه به صورت دقيق عروضي آن، ولي به صورت پارههاي مقطع وجود دارد که بيشتر به ميزان موسيقايي شبيه است»، اما در نمونهاي که از سورة تکوير ميآورند، اولاً آيات را صرفاً بر اساس کلمات آن يعني به صورت زير تقطيع ميکنند که هيچ ارتباطي به وزن ندارد (زيرا چنان که خواهيم ديد، ارکان عروضي لزوماً منطبق بر کلمات نيستند): إِذَا/ الشَّمْسُ/ كُوِّرَتْ/ وَ/ إِذَا/ النُّجُومُ/ انكَدَرَتْ/ وَ/ إِذَا/ الْجِبَالُ/ سُيِّرَتْ .../ بِ/أَيِّ/ ذَنبٍ/ قُتِلَتْ و ثانياً توجه نميکنند که دستکم وزن سه عبارت از همين قطعة فوق يعني «إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ»، «إِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ » و «بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ» دقيقاً عروضي است، يعني وزن عبارتهاي اول و سوم برابر با «مفاعلن مفتعلن» و وزن عبارت دوم برابر با «مفاعلن مفاعلن» است. چنانکه ذکر شد، قرآن از حیث آهنگین بودن اعجابآور است و موزون بودن برخی آیات به حدی است که برخی از شاعران عرب نظیر ابونواس و دعبل خزاعی و همچنین شاعران فارسیزبان بخشی از یک آیه را که وزن عروضی دارد در شعر خویش گنجاندهاند. عادل (1375) به آیات موزونافتادة بسیاری اشاره میکند که شاعران فارسی زبان چون انوری، مولوی، حافظ، عطار، خاقانی، سنایی و دیگران در اشعار خود اقتباس کردهاند. در این مقال برآنیم تا یکی از مهمترین جنبههای نظم موسیقایی قرآن کریم یعنی موزون بودن آن را مورد واکاوی قرار دهیم. آنچه به طور خاص در این پژوهش در کانون توجه قرار دارد، عبارات موزونی است که وزن آنها قالب تطبيق بر اوزان عروضی شناخته شده است و در بسياري از آیات قرآن کريم به چشم ميخورد. این موزونیّت در کنار جاذبة معنايی و محتوایی قرآن بر زيبايي آن افزوده و سبب جاذبه و انگيزانندگي مضاعف آن میشود.
2- پیشینۀ مطالعات
با توجه به جنبة حیرتانگیز و انکارناپذیر زیبایی ظاهری قرآن، مطالعه بر روی آهنگ قرآن قدمتی دیرینه دارد و سابقۀ آن به قرن سوم هجری بازمیگردد. ابوسعید عبدالملک اصمعی (م 213 ق)، فاء (م 223 ق) و ابوعبید قاسم بن سلام (م 223 ق) از جمله افرادی هستند که دربارۀ زبان آهنگین قرآن سخن گفتهاند. از متأخرین نيز میتوان به مصطفیصادق رافعی (1973: 20-212) اشاره کرد که با ارائۀ نظریۀ اعجاز در نظم موسیقی قرآن، به تأثیر شگرف و زیباییآفرینی قرائت ترتیل و مخارج حروف بر روی شنوندگان پرداخت. افرادی چون قطب (19۴۵) و محمود (1999) نیز به جنبۀ موسیقایی قرآن پرداختهاند و هر دو اذعان دارند که موسیقی و آهنگ آیات با محتوای معنایی آنها ارتباط دارد. از آنجا که موضوع نوشتار حاضر، مشخصاً عبارات موزون عروضي در قرآن کريم است، در اين بخش تنها به معرفی آثاري میپردازیم که چنين آیات يا عباراتي را بررسي يا ذکر کردهاند. تقیالدین ابیبکر علی معروف به ابن حجة حموی در کتاب خزانة الادب و غایة الأرب در ذیل مبحث «انسجام» مينويسد: «و اگر انسجام در نثر باشد بيستر پارههاي آن بي قصد و تنها به نيروي هماهنگي و خوشبافتي موزون ميشود و شواهد بزرگ در اين باب، ابيات يا پارههايي از ابيات است که در قرآن عظيم بيقصد موزون افتاده است» (الحموی، 190:1304، ترجمة رجائي، 1353: چهل و هشت) . بدين ترتيب حموی عبارات موزون قرآن را در مقولة انسجام قرار میدهد و بر «بدون قصد بودن» وزن در این آیات تأکید میکند. وی شانزده عبارت موزون از قرآن را با بحر عروضی و شواهد آن در شعر عرب ذکر میکند. به عنوان نمونه، نخستين بحري که حموي ذکر ميکند، بحر طويل است که شاهد قرآني آن عبارت «فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِنْ وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْ» از آية 29 سورة کهف و وزن آن فعولن مفاعيلن فعولن مفاعيلن است. در گزارش حموی دو نکته جلب توجه میکند. نخست اینکه وی برای هر پانزده بحر اصلی عروض عربی -که خليل بن احمد فراهيدي وضع کرده بود- شواهد قرآنی (برای چهارده بحر، یک شاهد و برای یک بحر، دو شاهد) یافته است و این حاکی از تنوع اوزان در عبارات قرآن و توان گفت اعتناي حضرت الوهی به این جنبة موسیقایی کلام است. دیگر آنکه وی از ذکر شواهدی برای بحر متدارک – که استخراج و وضع آن منسوب به اخفش اوسط است (الهاشمي، 97:1368) - خودداری میکند، به این دلیل که این بحر، «جدید و اختراعِ متأخرین است و عرب در زمانهای قدیم، آن را نمیشناخته و خارج از آن پانزده بحر است» (حموی، 191:1304). اما اگر گوینده، پیام یا مخاطب قرآن و یا هر سه را – چنان که باور عموم مسلمانان است- فراتر از زمانی معین بدانیم، آنگاه یافته شدنِ عباراتی در قرآن که موزون به وزنهای متأخر (نسبت به عصر نزول قرآن) باشند، نه تنها استبعادی ندارد، بلکه میتواند مصداقی از اعجاز موسیقایی و «فرازماني» قرآن کریم باشد. افزون بر این، چنانکه در عبارات منتخب قرآنی ملاحظه خواهیم کرد، برخی از اوزان یافت شده اساساً مختص به اشعار فارسی است و این را نیز میتوان شاهدی بر زبانـ ویژه نبودن يا «فرازباني» بودنِ این جنبه از اعجاز اين کتاب آسماني دانست. سه قرن پس از حموی، صدرالدین دشتکی که شهرت او بیشتر به سبب نگارش آثار فلسفی است، در کتاب انوار الربیع فی انواع البدیع (المدنی، 1969) در فصل «انسجام» از کتاب خود، علاوه بر نقل عبارات موزون قرآنی از حموی، به ذکر برخی خطاهای وی در نامگذاری اوزان و نادرستی برخی شواهد او میپردازد و خود نیز 22 شاهد قرآنی دیگر در همان اوزان و نیز سایر اوزان – از جمله در بحر متدارک که در حموی نیست- بدان میافزاید. دشتکی بر خلاف حموی از ذکر عبارات قرآنی با اوزان متأخر و حتی وزنهایی که در شعر فارسی ریشه دارد، ابایی ندارد و به عنوان مثال، مشخصاً از وزن رباعي يعني «مفعولُ مفاعلن فعولن فعلن» با عنوان بحر «دو بيت» نام برده و دو شاهد قرآني براي آن ذکر ميکند که يکي از آنها عبارت «مَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِم مِّن سُلْطَان» از آية 21 سورة سبأ است. اما در روزگار ما نخستين کسي که مقالة مستقلي دربارة آيات موزون قرآن نوشت، شاعر فقيد، مهدي اخوانثالث (1373) بود. وي بعضي از آیات قرآن را «موزونافتاده» ميخواند و توصيف دقيقي از اين آيات ارائه میکند: «گهگاه آيهاي به تمامي، يا قسمتي از آيتي، يا دو سه آيه از آيات پشت سرهم، وزناً منطبق با بحري يا مزاحف بحري از بحور عروضي میافتد، چنانکه میتوان مصرعهایی در بحور مختلف از آن آیات استخراج کرد، فيالمثل: «لن تنالوا البرّ حتي تنفقوا ممّا تحبّون» که ... منطبق است با بحر رمل مثمن سالم در عروض فارسي ... که بدين گونه تقطيع ميتوان کرد: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن» (همانجا: 2-151). اخوان ثالث چنين آياتي را «اتفاقاً موزون عروضي» ميداند و مقصود خود از نوشتن اين «يادداشت» را ذکر آياتي عنوان ميکند که «در کسوت اصل و کمابيش عين عبارت قرآن باشد و حتيالمقدور بدون تغيير و تصرف» (ص 155). با اين حال، از حدود 30 عبارت قرآني که وی به عنوان موزونافتاده آورده است، تنها در 6 عبارت به اين شرط وفادار بوده و در الباقي چنان که خود اذعان ميکند «عبارت موزون مأخوذ، عين محض اصل کلمات قرآني نيست، و تمامت و درستي وزن، تغيير و تصرفي را موجب و مستلزم شده، [و] آن تصرف جزئي و تغيير نامحسوس بسيار بسيار مختصر و اندک» است (ص 156-155). در اينجا براي نمونه يکي از عبارات کامل و يکي از شواهد تغيير يافتة او را ذکر ميکنيم. عبارت «مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاوَات» (سبأ:24) بدون هيچ تصرفي و تنها با وقف در انتهاي آن کاملاً موزون و بر وزن مفعول مفاعلن مفاعيل يعني همان وزن ليلي و مجنون نظامي است. اما شاهد ديگر وي يعني عبارت «وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا» که اخوان ثالث آن را بر وزن مفاعيلن مفاعيلن فعولن ميداند، تنها در صورتي داراي چنين وزني خواهتد بود که يَهْدِيَكَ را يَهْدِيكَا بخوانيم، يعني ياي مفتوح را ساکن و فتحة کاف را به الف تبديل کنيم. گفتنی است صفی علیشاه (1336) نیز در 26 بیت از قصیدة نونیة 80 بیتی خود با مطلع «به سیزده از رجب آن بی قرین/ عیان شد از غیب خفا بر زمین» از عبارات قرآنی استفاده کرده است که اکثر قریب به اتفاق این عبارات نیز با اعمال تصرفهای ریز و درشت در وزن این شعر گنجیده است. نخستین عبارت قرآنی قصیدة وی حسن ختام این بخش خواهد بود. مصراع اول از بیت سوم این قصیده عبارت «نصرٌ من الله و فتحٌ قریب» است که برای موزون افتادن آن (با وزن مفتعلن مفتعلن فاعلن) باید تنوینِ «نصرٌ» به ضمه تبدیل و «نصرُ» خوانده شود. در مجموع، آنچه به عنوان وجه مشترک آثار پيشگفته دو نکته قابل ذکر است: نخست آن که صراحت کلام الهي در ردّ شعر بودن قرآن، سببِ تحاشي اغلب قرآنشناسان از نسبت دادن صريح وزن عروضی به آیات قرآن و چه بسا پرهيز از جستجوي بيشتر برای یافتن چنین عباراتی در قرآن شده است و به کار بردن تعبیراتي همچون «انسجام» و «موزونافتاده» برای آیات موزون نيز گویای اعتقاد به تصادفی بودن وزن در قرآن است. معینی (1377: 63) در معرفي آيات «موزنافتادة» قرآن، در اين باره مینویسد: «قدما و به تبع برخی از معاصران یکی از ارکان اصلی شعر را این میدانند که قائل، قصد موزونی آن سخن کرده باشد و این قبیل کلام را نثر مرجّز یا انسجام در شعر میگویند». دوم آن که اغلب عبارتي که به عنوان آيات موزونافتاده در اين آثار ذکر شده، همراه با دخل و تصرفي هرچند اندک در عبارات بوده و همين موضوع، اعتبار سخن ايشان را به زير سؤال ميبرد، زيرا در اين صورت کمتر عبارت قرآني و يا حتي غير قرآني است که نتوان آن را با افزودن يا کاستن حرف يا حروفي، موزون ساخت.
3- مباني عروض و روش تقطيع
در این بخش به اختصار تمام به معرفی مبانی عروض جدید و روش تقطیع عبارات عربی میپردازیم. «در عروض جدید، تقطیع عبارت است از تجزیة کلام به کمیت هجایی آن» (نجفی، 1386). هر هجا از همنشینی یک صامت و یک یا چند همخوان پدید میآید و میزان کشش هجا کمیت هجایی آن محسوب میگردد. در عربی 28 صامت (متناظر با 28 حرف الفبای عربی) و 6 مصوت وجود دارد. مصوتهای عربی از حیث کمّیت به دو دستة کوتاه و بلند تقسیم میشوند. مصوتهای بلند عبارتاند از /ā/، /ū/ و/ī/ که متناظرند با حروف علّه یعنی به ترتیب ـا، ـو، ـی. مصوتهای کوتاه عبارتاند از /a/، /u/ و /i/ که در نوشتار متناظرند با حرکات یعنی به ترتیب ـَ ، ـِ و ـُ .
۳-۱ هجاهای عربی از ترکیب مصوتها و صامتها پنج نوع هجاي متفاوت در زبان عربی به وجود میآید. حسني (10:1383) هجاهاي زبان عرب رسمي را بر اساس کميت (و نه ساخت آوايي) آنها به سه دستة کوتاه، بلند و کشيده تقسيم ميکند. در جدول ۱ انواع هجاهاي عربي و نحوة تناظر بين انواع ساختاري و کمّي با علامت خاص هر یک در تقطیع عروضي و همراه با مثال قرآنی نشان داده شده است.
جدول 1- ساخت هجا در زبان عربی
ردیف ساخت هجا کمیت هجا علامت هجا در تقطیع مثال
1 صامت + مصوت کوتاه کوتاه U فَـ ، بـِ ، هُ
2 صامت + مصوت بلند بلند _ فی، ما، ذو
3 صامت + مصوت کوتاه + صامت بلند _ مِن، لَن، قُل
4 صامت + مصوت بلند + صامت کشیده _ U روح، فیل، ناس
5 صامت + مصوت کوتاه + 2 صامت کشیده _ U عَدْل، إِذْن، فُلْک
نکتهای که در خصوص کمیت هجاها باید به خاطر داشت، این است که در آخرين هجاي عبارت موزون، کمیّت هر پنج نوع هجا مساوی و معادل یک هجاي بلند به حساب میآید (نجفی، 1386). اين مطلب را در عروض عربي، اشباع ناميدهاند (از جمله نگ. معروف، 9:1378) با اين توضيح که مصوتهای کوتاه پاياني، به ضرورت وزن، بلند محسوب ميشوند، يعني مثلاً خيرُ را خيرو و مؤمنينَ را مؤمنينا بايد خواند. همچنین یک اصل کلی در تقطیع این است که صورت ملفوظ عبارت ملاک عمل است، نه صورت مکتوب آن. بنابراین در صورت تقطیع شدة عبارات بررسی شده در نوشتار حاضر توجه به نکات زیر ضروری است: 1. حروف مشدّد دو بار نوشته شدهاند، مثلاً إنّا ← إنْنا؛ 2. تنوین به صورت «ن» نوشته شده است، مثلاً مُنادِیاً← مُنادِیَن؛ 3. حروفی که تلفظ نمیشوند، در تقطیع نیامدهاند، مانند فیالسموات← فِسْسَماوات 2-3 ارکان و بحور عروضی نوع وزن شعر عربی (و شعر فارسی) بر اساس کوتاهی و بلندی مصوتها و به عبارت دیگر بر پایة نظم میان هجاهای کوتاه و بلند یعنی کمّی است (وحیدیان کامیار، 6:1367). وزن کمّی «ادراک تناسبی است که از تکرار مقادیر متساوی و منفصل حاصل میشود» (نجفی، 1359). این مقادیر متساوی و منفصل در وزن کمّی، رشتههایی از هجاهای کوتاه و بلند با ترتیب معین است که هر یک از آنها را در عروض فارسی، رکن و در عروض عربی، تفعیله مینامند. در عروض سنتی، هر یک از ارکان عروضی نامی از ریشة ف ع ل دارد که هجاهای تشکیلدهندة آن همکمیّت و همترتیب با هجاهای آن رکن است. مثلاً رشتة υ ـ ـ رکنی را تشکیل میدهد که فعولن نام دارد. مهمترین ارکان عروضی شعر فارسی از 18 رکن تشکیل شدهاند (وحیدیان کامیار، 25:1367) و ارکان شعر عربی نیز شامل هشت تفعیله است (معروف، 10:1378). ارکان به کار رفته در عبارات قرآنی مذکور در مقالة حاضر به قرار زیر است:
مفاعلن = υ ـ υـ مفاعیلُ = υ ـ ـ υ مفاعیلن = ـ υ ـ ـ مفتعلن = ـ υυ ـ مفتعلاتن = ـ υυ ـ ـ مفاعلاتن = υ ـ υـ ـ مستفعلُ = ـ ـ υ υ مستفعلن = ـ ـ υـ مستفعلاتُ = ـ ـ υـ υ فعولن = υ ـ ـ مفعولُ = ـ ـ υ فاعلن = ـ υ ـ فعلاتن = υυ ـ ـ فاعلاتُ = ـ υ ـ υ فاعلاتن = ـ υ ـ ـ
اگر وزنی از تکرار رکن واحدی به دست آمده باشد، آن را وزن متفق الارکان و در غیر این صورت آن را مختلفالارکان مینامیم. به عنوان مثال، وزن مصراع «سلامی چو بوی خوش آشنایی» (فعولن فعولن فعولن فعولن) از حافظ، متفقالارکان و وزن مصراع «ای یاد تو مونس روانم» (مفعول مفاعلن فعولن) از نظامی، مختلفالارکان است. هر گونه تغییری را که در ارکان عروضی وارد شود، زِحاف و وزن حاصل از اعمال زحاف را مُزاحَف گویند (از جمله نگ . شمیسا 1386). سادهترین نوع زحاف، حذف یک یا چند هجا از انتهای مصراع است که همواره منتهی به عبارت موزون دیگری میشود (نجفی، 1390). نخستین عبارت موزون قرآن کریم که طليعة مقالة حاضر و مصرع اول از نخستين بيت مثنوي مخزنالاسرار حکيم نظامي گنجوي نیز هست، در وزن «مفتعلن مفتعلن مفتعل» سروده شده است. در شعر فارسي همة مصرعهای يک شعر داراي وزن واحدي هستند و تفاوت وزن آنها تنها در محدودة اختيارات و ضرورتهای وزني است. بدين ترتيب مصرع نخست اين بيت نيز که نخستین و پرتکرارترين جملة قرآن کريم است، داراي همين وزن، ولي با اعمال اختيار تبديل، یعنی تبدیل دو هجاي کوتاه متوالي در مفتعلن (هست کلي : ـ υυ ـ ، دِ دَرِ گن : ـ υυ ـ ، جِ حکیم: ـ υ ـ) به يک هجاي بلند در مفعولن (بسملْلا: ـ ـ ـ ، هِرْرَحما: ـ ـ ـ ، نِرْرَحیم: ـ υ ـ)، يعني به وزن «مفعولن مفعولن مفتعل» است.
۴- عبارات موزون قرآن کریم
پس از معرفی مبانی تقطیع عروضی، در این بخش برای نمونه به ذکر عبارات موزون مستخرج از قرآن کریم میپردازیم. چنانکه از اخوان (1373) نقل شد، طول عبارات موزون قرآنی از بخشی از یک آیه تا بخشهایی از دو یا چند آیة متوالی را در برمیگیرد و همچنین شامل انواع اوزان اعم از متفقالارکان یا مختلفالارکان میشود. اما در این مجال به جهت رعایت محدودیت حجم مقاله، جستجوی خود را تنها به چهار جزء آغازين قرآن کريم (به روايت حفص از عاصم) محدود نموده و تنها به ذکر آن دسته از عبارت موزون بسنده ميکنيم که در 1) محدودة يک آيه قرار داشته، 2) بدون نياز به هيچگونه دخل و تصرفي موزون باشند، 3) داراي وزن متفقالارکان باشند، و 4) طول آنها کمتر از دو رکن کامل نباشد. این عبارات موزون را بر اساس رکنِ تشکیلدهنده، در زیر دستهبندی کردهایم. در هر ردیف، ابتدا خود عبارت با نام سوره و شماره آیه، سپس تقطیع آن عبارت و بالاخره نام وزن آمده است. در تطبيق عبارت با اوزان ذکر شده توجه به نکات زير لازم است: 1- علامت ] در ابتدا یا [ در انتهای برخی عبارات نشانة آن است که اولین یا آخرین کلمة عبارت از کلمة چسبیدة قبل یا بعد از خود جدا شده است. مثلاً در عبارت شماره 3، عبارت اصلی با بِبابِلَ شروع میشده و از آنجا که ابتدای عبارت موزون، تنها شامل بابِلَ است، این جداسازی را به صورت ] بابِلَ نشان دادهایم. چنین است در عبارت شماره 14 که کلمة رَب دراصل ربِّهِم بوده که ضمیر هِم جزء عبارت موزون نیست و لذا انتهای عبارت با علامت رَب[ مشخص شده است. 2- در عباراتي که حرکت حرف آخر آنها درج شده است، اين حرکت يا مصوت پاياني در وزن لحاظ شده است و در غير اين صورت، عبارت را بايد با وقف در کلمة آخر (یعنی سکون آخرین حرف) خواند.
عبارت صورت تقطیعشده وزن عبارت تکرار رکن مفتعلن 1. بسمالله الرّحمن الرّحيم بِسْمِلْلا/ هِرْرَحما/ نِرْرَحيم مفتعلن 2 بار + مفتعل 2. إِثْمُهُمَآ أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا (بقره:219) إِثْمُهُمَآ/ أَكْبَرُ مِن/ نَّفْعِهِمَا مفتعلن ۳ بار 3. ]بَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا (بقره:102) بَابِلَهَا/رُوتَ وَمَا/رُوتَ وَمَا مفتعلن ۳ بار 4. فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا (بقره:61) فَدْعُ لَنَا/رَبْبَكَ يُخ/رِجْ لَنَا مفتعلن ۲ بار + مفتعل 5. ]حَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلاَ (بقره:119) حَقْقِ بَشِي/رَوْوَنَذِي/رَوْوَلاَ مفتعلن ۲ بار + مفتعل 6. ]مَهْدِ وَكَهْلًا وَمِنَ الصَّالِحِين (آل عمران:17) مَهْدِ وَكَهْ/لَن وَمِنَص/صَالِحِين مفتعلن ۲ بار + مفتعل 7. الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَه (آل عمران:62) اَلْقَصَصُلْ/حَقْقُ وَمَا/ مِنْ إِلاه مفتعلن ۲ بار + مفتعل 8. مَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَن (بقره:142) مَشْرِقُ وَلْ/مَغْرِبُ يَهْ/دِي مَن مفتعلن ۲ بار + مفتع 9. ]مَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِه (بقره:213) مَخْتَلَفُو/ فِيهِ مِنَلْ/حَقْقِ بِإِذْ/نِه مفتعلن ۳ بار + مف تکرار رکن فاعلن 10. فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ كُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ (بقره:116) فِسْسَما/واتِ وَلْ/أرضِ کُلْ/لُنْ لَهُ/قانِتون فاعلن ۵ بار 11. يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا (بقره:275) يَأْكُلُو/نَرْرِبَا/لاَ يَقُو/مُونَ إِل/لا كَمَا فاعلن ۵ بار 12. يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ (بقره:205) يُهْلِكَلْ/حَرْثَ وَن/نَسْلَ وَل/لاهُ لاَ فاعلن ۴ بار 13. آمَنُواْ وَالَّذِينَ اتَّقَواْ فَوْقَهُمْ (بقره:212) آمَنُو/ وَلْلَذِي/نَتْتَقَوْ/ فَوْقَهُمْ فاعلن ۴ بار 14. ذَلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَب[ (آل عمران:15) ذَلِكُمْ/ لِلْلَذِي/نَتْتَقَو/ عِندَ رَب فاعلن ۴ بار 15. كَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُون (آل عمران:100) كَانَ خَيْ/رَلْلَهم/ مِنْهُمُلْ/مُؤْمِنُون فاعلن ۴ بار 16. أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ (بقره:26و144) أَنْنَهُل/حَقْقُ مِن/رَبْبِهِمْ فاعلن ۳ بار 17. تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا (بقره:61) تُنبِتُلْ/أَرْضُ مِن/بَقْلِهَا فاعلن ۳ بار 18. أَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسْأَلُواْ (بقره:108) أَمْ تُرِي/دُونَ أَن/ تَسْأَلُو فاعلن ۳ بار 19. نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا (بقره:211) نِعْمَتَل/لاهِ مِن/ بَعْدِ مَا فاعلن ۳ بار 20. أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُون (بقره:243) أَكْثَرَن/ ناسِ لاَ/ يَشْكُرُون فاعلن ۳ بار 21. إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا (بقره:275) إِنْنَمَلْ/بَيْعُ مِثْ/لُرْرِبَا فاعلن ۳ بار 22. لاَ شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ (بقره:282) لاَ شَهِي/دُن وَإِن/ تَفْعَلُو فاعلن ۳ بار 23. ]إِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ (بقره:283) إِنْنَهُو/ آثِمُن/ قَلْبُهُو فاعلن ۳ بار 24. فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ (آل عمران:61) فِيهِ مِن/ بَعْدِ مَا/ جَاءَكَ فاعلن ۳ بار 25. بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِين (آل عمران:100) بَعْدَ إِي/مَانِكُمْ/ كَافِرِين فاعلن ۳ بار 26. وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم (آل عمران:152) وَعْدَهُو/ إِذْ تَحُس/سُونَهُم فاعلن ۳ بار 27. الَّذِينَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ (آل عمران:198) الَّذِي/نَتْتَقَوْ/ رَبْبِهُمْ فاعلن ۳ بار 28. ]حُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْد (بقره:178) حُرْرُ بِلْ/حُرْرِ وَلْ/عَبْدُ بِلْ/عَبْد فاعلن ۳ بار + فاع 29. النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّق (بقره:136) نَبِيي/ يونَ مِن/رَبْبِهِمْ/ لاَ نُفَرْ/رِق فاعلن ۴ بار + فا 30. فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا (آل عمران:83) فِسْسَمَا/وَاتِ وَل/أَرْضِ طَوْ/عَن وَكَرْ/هًا فاعلن ۴ بار + فا 31. وَالنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّق (آل عمران:84) وَنْنَبِي/يونَ مِن/ رَبْبِهِمْ/ لاَ نُفَر/رِق فاعلن ۴ بار + فا 32. آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِن (بقره:13) آمنَنْ/ناسُقا/لو أَنؤ/مِن فاعلن 3 بار + فا 33. أَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ (بقره:169) أَن تَقُو/لُو عَلَل/لاهِ مَا/ لاَ فاعلن 3 بار + فا 34. آمَنُوَاْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقًا (آل عمران:100) آمَنُو/ إِن تُطِي/عُو فَرِي/قا فاعلن 3 بار + فا تکرار رکن فاعلاتن 35. لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّون (آل عمران:92) لَن تَنَالُلْ/بِرْرَ حَتْتا/ تُنفِقُو مِم/مَا تُحِبْبون فاعلاتن ۴ بار 36. ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنتُمْ تَشْهَدُون (بقره:84) ثُمْمَ أَقْرَرْ/تُمْ وَأَنتُمْ/تَشْهَدُون فاعلاتن ۲ بار + فاعلات تکرار رکن فاعلاتُ 37. أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِيه (بقره:19) أَوْ كَصَيْيِ/بِمْمنَسْسَ/مَاءِ فِيه فاعلاتُ ۲ بار + فاعلات 38. اَلَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ (بقره:26) الْلَذِينَ/آمَنُوفَ/يَعْلَمُونَ/أَنْنَهُ فاعلاتُ ۳ بار + فاعلا 39. قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا (بقره:68و69و71) قَالَ إِنْنَ/هُو يَقُولُ/إِنْنَهَا فاعلاتُ ۲ بار + فاعلا 40. أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِن (بقره:74) أَوْ أَشَدْدُ/قَسْوَتَوْوَ/إِنْنَ مِن فاعلاتُ ۲ بار + فاعلا 41. تَسْأَلُواْ رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِل (بقره: 108) تَسْأَلُو رَ/سُولَكُمْ كَ/مَا سُئِل فاعلاتُ ۲ بار + فاعلا 42. اَلْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا (بقره:146) اَلْكِتَابَ/يَعْرِفُونَ/هُو كَمَا فاعلاتُ ۲ بار + فاعلا 43. أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُلُواْ (بقره:172) أَيْيُهَلْلَ/ذِينَ آمَ/نُو كُلُو فاعلاتُ ۲ بار + فاعلا 44. أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِب (بقره:183) أَيْيُهَلْلَ/ذِينَ آمَ/نُو كُتِب فاعلاتُ ۲ بار + فاعلا 45. وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ (بقره:218) وَلْلَذِينَ/ هَاجَرُو وَ/جَاهَدُو فاعلاتُ ۲ بار + فاعلا 46. جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا (بقره:265) جَنْنَتِن بِ/رَبْوَتِن أَ/صَابَهَا فاعلاتُ ۲ بار + فاعلا 47. أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ (بقره:278) أَيْيُهَلْلَ/ذِينَ آمَ/نُتْتَقُو فاعلاتُ ۲ بار + فاعلا 48. أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا (بقره:282) أَيْيُهَلْلَ/ذِينَ آمَ/نُو إِذَا فاعلاتُ ۲ بار + فاعلا 49. بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا (آل عمران:8) بَعْدَ إِذْ هَ/دَيْتَنَا وَ/هَبْ لَنَا فاعلاتُ ۲ بار + فاعلا 50. النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ (آل عمران:68) اَنْنَبِيْیُ/ وَلْلَذِينَ/ آمَنُو فاعلاتُ ۲ بار + فاعلا 51. الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَمْحَقَ (آل عمران:141) اَلْلَذِينَ/ آمَنُو وَ/يَمْحَقَ فاعلاتُ ۲ بار + فاعلا 52. فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ (آل عمران:195) فَلْلَذِينَ/ هَاجَرُو وَ/أُخْرِجُو فاعلاتُ ۲ بار + فاعلا 53. أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ (آل عمران:200) أَيْيُهَلْلَ/ذِينَ آمَ/نُصْبِرُو وَ/صَابِرُو وَ/رَابِطُوا فاعلاتُ ۴ بار + فاعلا 54. رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُون (بقره:46) رَبْبِهِمْ وَ/أَنْنَهُمْ إِ/لَيْهِ رَاجِ/عُون فاعلاتُ ۳ بار + فا 55. اَلرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَه (بقره:214) اَرْرَسُولُ/ وَلْلَذِينَ/ آمَنُومَ/عَه فاعلاتُ ۳ بار + فا تکرار رکن مفاعیلن 56. قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوْ مُتُّمْ (آل عمران:157) قُتِلْتُمْ فِي/ سَبِيلِلْلا/هِ أَوْ مُتْتُمْ مفاعيلن ۳ بار 57. وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ (نساء: 25) وَمَن لَمْ يَسْ/تَطِعْ مِنكُمْ مفاعيلن ۲ بار 58. عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِينَ (بقره:150) عليکم حُج/جَتُن إِلْلَلْ/لَذينَ مفاعيلُن ۲ بار + مفاعي 59. لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (بقره:164) لَآيَاتن/ لِقَوْمِي يَعْ/قِلُونَ مفاعيلُن ۲ بار + مفاعي 60. نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ قَالَ (بقره:246) نُّقَاتِلْ فِس/ سَبِيلِلْلا/هِ قَالَ مفاعيلن ۲ بار + مفاعی 61. وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ (آل عمران:142) وَلَمْما يَعْ/لَمِلْلاهُل/لَذِينَ مفاعيلن ۲ بار + مفاعی 62. قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّم (آل عمران:197) قَليلُن ثُمْ/مَ مَأْوَاهُمْ/ جَهَنْنَم مفاعيلن ۲ بار + مفاعی 63. ]عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَيَجْعَل (نساء: 19) عَسَا أَن تَكْ/رَهُو شَيْئَن/ وَيَجْعَل مفاعيلن ۲ بار + مفاعی تکرار رکن مفاعلن 64. كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن (بقره:286) كَمَا حَمَلْ/تَهُو عَلَل/لَذِينَ مِن مفاعلن ۳ بار 65. وَتُؤْمِنُونَ بِالْكِتَابِ كُلِّهِ (آل عمران:119) وَتُؤْمِنُو/نَ بِلْكِتَا/بِ كُلْلِهِي مفاعلن ۳ بار 66. ]بُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَكِن (بقره:189) بُيُوتَ مِن/ ظُهُورِهَا/ وَلاكِن مفاعلن ۲ بار + مفاعل 67. وَلاَ تَيَمَّمُواْ الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ (بقره:267) وَلاَ تَيَم/مَمُلْخَبِي/ثَ مِنْهُ تُن/فِقُونَ مفاعلن ۳ بار + مفاعل 68. وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى (بقره:113) وَقَالَتِلْ/يَهُودُ لَيْ/سَتِن نَصَا/را مفاعلن ۳ بار + مف 69. مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِير (آل عمران:14) مِنَنْنِسَا/ءِ وَلْبَنِي/نَ وَلْقَنَا/طِير مفاعلن ۳ بار + مف 70. مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَذًى كَثِيرًا (آل عمران:186) مِنَلْلَذِي/نَ أَشْرَكُو/ أَذَن كَثِي/را مفاعلن ۳ بار + مف تکرار رکن مفاعیلُ 71. ]شَيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَان (بقره:102) شَيَاطِينُ/عَلَى مُلْكِ/سُلَيْمَان مفاعيلُ ۲ بار + مفاعيل 72. سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللّه (آل عمران:75) سَبِيلُن وَ/يَقُولُونَ/ عَلَلْلاه مفاعيلُ ۲ بار + مفاعيل 73. أَمِ اللّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن (بقره:140) أَمِلْلاهُ/ وَمَنْ أَظْلَ/مُ مِمْمَن مفاعيلُ ۲ بار + مفاعي 74. مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِل (بقره:140) مِنَلْلاهِ/ وَمَلْلاهُ/ بِغَافِل مفاعيلُ ۲ بار + مفاعي 75. مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ (بقره:260) مِنَطْطَيْرِ/ فَصُرْهُنْنَ/ إِلَيْكَ مفاعيلُ ۲ بار + مفاعي 76. مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّم (آل عمران:162) مْمِنَلْلاهِ/ وَمَأْوَاهُ/ جَهَنْنَم مفاعيلُ ۲ بار + مفاعي تکرار رکن مفعولُ 77. عَهْدًا فَلَن يُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَه (بقره:74) عهدن فَ /لن يُخلِ/فلْلاهُ/عهده مفعولُ ۳ بار + مفعو 78. النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُواْ اللّهَ إِنَّ (بقره: 199) اَنْناسُ/ وَسْتَغْفِ/رُللْاهَ/ إِنْنَ مفعولُ ۳ بار + مفعو 79. مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا (بقره:245) مَن ذَلْلَ/ذِي يُقْرِ/ضُلْلاهَ/قَرْضًا مفعولُ ۳ بار + مفعو 80. فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِي (بقره:247) فِلْعِلْمِ/ وَلْجِسْمِ/ وَلْلاهُ/ يُؤْتِي مفعولُ ۳ بار + مفعو 81. الحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّه (بقره:282) اَلحَقْقُ/ وَلْيَتْتَ/قِلْلاهَ/ رَبْبَه مفعولُ ۳ بار + مفعو تکرار رکن فعولن 82. لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَاب (بقره:266) لَهو جَن/نَتُمْمِنْ/ نْنَخِیلِنْ/ وَأَعْنَاب فعولن ۴ بار 83. وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّه (آل عمران:189) وَلِلْلا/هِ مُلْكُس/سَمَاوَا/تِ وَلْ أَرْ/ضِ وَلْلاه فعولن ۴ بار 84. فَإِن لَّمْ تَكُونُواْ دَخَلْتُم بِهِنَّ (نساء: 23) فَإِن لْلَمْ/ تَكُونُو/ دَخَلْتُم/ بِهِنْنَ فعولن ۴ بار 85. وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِه (بقره:54) وَإِذْ قَا/لَمُوسا/ لِقَوْمِه فعولن ۳ بار 86. بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفِ وَالْجُوع (بقره:155) بِشَيْئِن/مِنَلْخَو/فِ وَلْجُوع فعولن ۳ بار 87. فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا (بقره:184) فَمَن كَا/نَ مِنكُمْ/ مْمَرِيضًا فعولن ۳ بار 88. موَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَج (بقره:189) موَاقِي/تُ لِنْنا/سِ وَلْحَج فعولن ۳ بار 89. فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّه (بقره:282) فُسُوقُن/ بِكُمْ وَت/تَقُلْلاه فعولن ۳ بار 90. بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّة (آل عمران:123) بِبَدْرِن/ وَأَنتُمْ/ أَذِلْلَة فعولن ۳ بار 91. فَلاَ تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَيْئًا (نساء: 20) فَلاَ تَأْ/خُذُو مِن/هُ شَيْئا فعولن ۳ بار 92. وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلاَ تُنكِحُواْ الْمُشِرِكِين (بقره:221) وَلَوْ أَعْ/جَبَتْكُمْ/ وَلاَ تُن/كِحُلْمُش/رِكِين فعولن ۴ بار + فعول 93. وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ (بقره:42) ولاتَلْ /بِسُ لْحَقْ /قَبِلْ با / طِلِ فعولن ۳ بار + فعو 94. وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُواْ واتَّقَوْا (بقره:103) وَلَوْ أَنْ/نَهُمْ آ/مَنُو وَت/تَقَوْ فعولن ۳ بار + فعو 95. لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي (بقره:196) لِمَن لْلَمْ/ يَكُنْ أَهْ/لُهُو حَا/ضِرِي فعولن ۳ بار + فعو تکرار رکن مفاعلاتن 96. ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم (بقره:191) ثَقِفْتُمُوهُمْ /وَأَخْرِجُوهُم مفاعلاتن ۲ بار 97. ]حَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ (بقره:191) حَرَامِ حَتْتا/ يُقَاتِلُوكُمْ مفاعلاتن ۲ بار تکرار رکن فعلاتن 98. فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ (آل عمران:135) فَعَلُو فَا/حِشَتَن أَوْ/ ظَلَمُو أَنْ/فُسَهُمْ فعلاتن ۳ بار + فعلا 99. فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللّهُ وَهُو (بقره:137) فَسَيَكْفِي/كَهُمُلْلا/هُ وَهُو فعلاتن ۲ بار + فعلا تکرار رکن مفتعلاتن 100. أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْوم (بقره:282) أَقْسَطُ عِندَل/لاهِ وَأَقْوَم مفتعلاتن ۲ بار 101. مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا (آل عمران:95) مِلْلَةَ إِبْرَا/هِيمَ حَنِيفًا مفتعلاتن ۲ بار تکرار رکن مستفعلن 102. لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا (بقره:273) لاَ يَسْأَلُو/نَنْناسَ إِلْ/حَافن وَمَا مستفعلن ۳ بار 103. إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ (آل عمران:144) إِلْلا رَسُو/لُن قَدْ خَلَتْ/ مِن قَبْلِهِي مستفعلن ۳ بار 104. يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَه (نساء: 14) يُدْخِلْهُ نَا/رَنْ خَالِدَن/ فِيهَا وَلَه مستفعلن ۳ بار 105. اَلْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُواْ مِن طَيِّبَات (بقره:57) اَلْمَنْنَ وَسْ/سَلْوا كُلُو/مِن طَيْيِبَات مستفعلن 3 بار 106. مَعْدُودَةً قُلْ أَتْتَخَذْتُمْ عِندَ (بقره:80) مَعْدُودَتن/قُلْ أَتْتَخَذْ/تُمْ عِندَ مستفعلن ۲ بار + مستفعل 107. مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ (بقره:111) مَن كَانَ هُو/دَن أَوْ نَصَا/را تِلْكَ مستفعلن ۲ بار + مستفعل 108. فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ (آل عمران:154) فَظْظَنْ غَلِي/ظَلْقَلْبِ لَن/فَضْضو مِنْ مستفعلن ۲ بار + مستفعل 109. فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ (نساء: 24) فِيمَا تَرَا/ضَيْتُم بِهِي/ مِن بَعْدِ مستفعلن ۲ بار + مستفعل 110. أَن تَصْبِرُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ وَاللّهُ (نساء: 25) أَن تَصْبِرُو/ خَيْرُللَكُمْ/ وَلْلاهُ مستفعلن ۲ بار + مستفعل 111. مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء (بقره: 214) مِن قَبْلِكُم/ مَسْسَتْهُمُلْ/بَأْسَاءِ وَض/ضَرْراء مستفعلن ۳ بار + مستف 112. حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ (بقره:102) حَتْتا یَقو / لا أَنْنَما / نَحْنُ مستفعلن ۲ بار + مستف 113. الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى (بقره:109) اَلْحَقْقُ فَعْ/فُو وَصْفَحُو/حَتْتَى مستفعلن ۲ بار + مستف 114. إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ (بقره:282) إِحْدَاهُمَل/أُخْرا وَلا/ يَأْبَ مستفعلن ۲ بار + مستف 115. ]تَورَاةُ وَالإنجِيلُ إِلاَّ مِن (آل عمران:65) تَورَاةُ وَل/ إنجِيلُ إِل/لاَ مِن مستفعلن ۲ بار + مستف 116. ]لاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا وَأَنتُمْ (بقره:22) لاَ تَجْعَلُو/ لِلْلاهِ أَن/دَادَوْوَأَن/تُمْ مستفعلن ۳ بار + مُس 117. بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّة (آل عمران:154) بِالْلاهِ غَيْ/رَلْحَقْقِ ظَن/نَلْجَاهِلِيْیَة مستفعلن ۳ بار + مُس 118. قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا (بقره:38) قُلْنَهْبِطُو/مِنْهَا جَمِي/عًا مستفعلن ۲ بار + مُس تکرار رکن مستفعلُ 119. مَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيم (بقره:130) مَن يَرْغَبُ/عَن مِلْلَةِ/إِبْرَاهِيم مستفعلُ ۲ بار + مستفعل تکرار رکن مستفعلاتُ 120. اَلصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ (آل عمران:17) اَصْصابِرِينَ/ وَصْصادِقِينَ/ وَلْقَانِتِينَ/ وَلْمُنفِقِينَ مستفعلاتُ ۴ بار
۵- تحليل و جمعبندي
در چهار جزء نخست قرآن کريم در مجموع 120 عبارت موزون متفقالارکان حاصل از تکرار 15 رکن عروضي استخراج شد. از اين 15 رکن، 5 رکنِ فعولن، فاعلن، مفاعیلن، مستفعلن و فاعلاتن مشترک بین عروض عربی و فارسی، و 9 رکنِ مستفعلن، مستفعلُ، مفعولُ، مفتعلن، مفاعلن، فاعلاتُ، مفاعيلُ، مفاعلاتن و فعلاتن مختص عروض فارسی هستند. اما رکن مستفعلاتُ که در این مجموعه تنها یک شاهد دارد، در عروض فارسی و عربی، دستکم به عنوان رکن تکرارشونده، سابقه ندارد. از اين ميان، براي 5 رکن مشترک بين فارسي و عربي مجموعاً 66 عبارت و براي 9 رکن مخصوص عروض فارسي، مجموعاً 54 عبارت قرآني استخراج شد. اما عبارت موزوني که وزن آن متفقالارکان بوده و حاصل تکرار يکي از ارکان مختص به عروض عربي (مثلاً مفاعلتن) باشد، يافت نشد. بدين ترتيب وزن 66 عدد از اين عبارات، بينازباني و وزن 55 عبارت، فرازباني (يعني يا مخصوص زباني غير عربي و يا بيسابقه در هيچ يک از دو زبان عربي و فارسي) است. در اين مقاله کوشيديم نشان دهيم بر خلاف نظر کساني که (هرچند با انگیزة دینی) ميکوشند اين موضوع را انکار کنند، وزن عروضي در قرآن وجود دارد. خرمشاهي (1374) تعداد آيات موزون قرآن را بيش از صد فقره ميداند، حال آنکه بر اساس پژوهش حاضر تعداد اين گونه عبارات تنها در چهار جزء نخست و آن هم بدون احتساب اوزان مختلف الارکان 120 عدد است. بر اين اساس ميتوان تعداد عبارات موزون در سراسر قرآن کريم را بالغ بر چند هزار تخمين زد. تعداد بسيار زياد اين عبارات در سرتاسر قرآن کريم حاکي از آن است که اين پديده در قرآن، بر خلاف نظر کساني که معتقدند موزونيّتِ اين عبارات بدون قصد گوينده بوده است، تصادفي نيست. وزن در کلام، حکم ريتم در موسيقي را دارد و موسيقي را زبان بينالمللي خواندهاند. تتبع بيشتر در وزن عبارات قرآن کريم ميتواند پرتوي بر کيفيّت فرازبانی، فرازباني و جهانشمول اعجاز در اين کتاب آسماني افکند.
منابع
اخوانثالث، مهدی (۱۳۷۳)، حریم سایههای سبز (مجموعه مقالات ج ۲)، تهران: زمستان.
بورکهارت، تيتوس (1369)، هنر مقدس، ترجمة جلال ستاري، تهران: سروش.
حسني، حميد (1383)، عروض و قافية عربي، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي.
حلی، حسن بن یوسف، (علامه حلی) (۱۴۲۲ق/۱۳80ش)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح آیتالله حسن حسنزاده آملی، قم: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین.
الحموی، ابن حجة (الشیخ تقیالدین أبی بکر) (1304 ق)، خزانة الأدب و غایة الأرب، جماليه (قاهره): المطبعة الخیریه.
خرمشاهی، بهاءالدین (1374)، "قرآن و قرآنپژوهی"، در قرآن کریم (همراه با ترجمه، توضیحات، واژهنامه)، تهران: جامی، نیلوفر، ص 671-652.
رافعی، مصطفی صادق (1973)، اعجازالقرآن و البلاغة النبویة، بیروت: دارالکتاب العربی.
رجائی، احمدعلی (1353)، پلی میان شعر هجایی و عروضی فارسی در قرون اول تا سوم هجری، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر (1363)، الإتقان فی علوم القرآن، ترجمة مهدی حائری قزوینی، تهران: امیرکبیر.
شمیسا، سیروس (1386)، فرهنگ عروضی (ویرایش چهارم)، تهران: نشر علم.
صفی علیشاه، محمد حسن بن محمدباقر (1336)، دیوان صفی علیشاه، تهران: امیرکبیر.
عادل، محمدرضا (1375)، فرهنگ عبارتهای عربی در شعر فارسی، تهران: امیرکبیر.
الغزالی، محمد (1382ق/ 1962 م). نظرات فی القرآن، القاهرة: دارالکتب الحدیثه.
قطب، سید (1945/2002)، التصوير الفني في القرآن، القاهرة: دارالشروق.
محمود، مصطفی (1999)، القرآن محاولة لفهم عصری، القاهرة: دارالمعارف.
المدنی، السیّد علی صدرالدین بن معصوم (صدرالدین دشتکی شیرازی) (1968)، انوار الربیع فی انواع البدیع، النجف الأشرف: مطبعة النعمان.
مروتی، سهراب و نرگس شکربیگی (1392)، "واکاوی موسیقی و نظم آهنگ الفاظ قرآن کریم"، پژوهشهای ادبی- قرآنی، (1): 52-33.
مطهری، مرتضی (1368الف)، حماسة حسینی، مجموعه آثار شهید مطهری، ش ۱۷، 7-336.
مطهری، مرتضی (1368ب)، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، مجموعه آثار شهید مطهری، ش ۲، 6-82.
معرفت، محمدهادی (1372)، التمهید فی علوم القرآن، جلد 4، قم: جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة بقم، مؤسسة النشر الإسلامی.
معرفت، محمدهادي (1383)، "اعجاز القرآن"، در دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 9، ص 363-365.
معروف، یحیی (1378)، العروض العربی البسیط، کرمانشاه: دانشگاه رازی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).
معینی، محسن (1377)، "آیات موزونافتادة قرآن کریم"، دانشنامة قرآن و قرآن پژوهی ج ۱، تهران: دوستان، ناهید.
ممتحن، مهدی و مهین حاجیزاده (1389)، "موسیقی و نظم آوایی قرآن کریم"، فدک 1(4): 90-173.
نجفی، ابوالحسن (1359)، "دربارة طبقهبندی وزنهای شعر فارسی"، آشنایی با دانش، ش 7، ص 591-626.
نجفی، ابوالحسن (1386)، "تقطیع در عروض جدید"، در مدخل «تقطیع»، دانشنامة زبان و ادب فارسی، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
نجفی، ابوالحسن (1390)، "دایرهای با 180 وزن"، در طبیبزاده، امید (به کوشش) وزن شعر فارسی از دیروز تا امروز، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ص 113-122.
وحیدیان کامیار، تقی (1367)، وزن و قافیة شعر فارسی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
الهاشمی، السید احمد (1368)، ميزان الذهب، قم: مؤسسة الوفاء، انتشارات اسلامي، دارالذخائر.