اعجاز قرآن از زبان امیرالمؤمنین «علیه السّلام»
چکیده
. دانشمندان علوم قرآنی مباحث زیادی را در کتب خاص اعجاز و یا در بین مباحث علوم قرآن به موضوع اعجاز قرآن اختصاص داده اند و این مقوله که شاهد نظرات متفاوت این دانشمندان و غالبا با استناد به آیات قرآن کریم ارائه شده است، موضوع اختلاف را از مبحث اعجاز قرآن فراتر برده و به دامنه فهم معارف قرآنی کشانده است. امیرالمؤمنین«علیه السّلام»، مفسر راستین قرآن، در کلام خویش که فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق است، ظاهر و باطن قرآن را توصیف و با تعابیری اعجاب آور و تأمل برانگیز کلام حق را تبیین فرموده اند. در نوشتار ذیل توصیفات امام«علیه السّلام» درباره قرآن را از منظر اعجاز نگریسته و وجوه اعجاز قرآن کریم را در کلام ایشان بررسی مینماییم.
واژههای کلیدی
- قرآن، اعجاز، امیرالمؤمنین
مقدمه
بسیاری از علمای پیشین اعجاز قرآن کریم را در فصاحت و بلاغت آن برشمرده اند و در تأیید این نظر به آیات تحدی، زمان نزول قرآن وفرهنگ مردم جزیره العرب در آن زمان استناد کرده اند. اما آنچه متأخرین برآن تأکید دارند این است که قرآن علاوه بر اعجاز بیانی درحیطه معارف،تشریع،اخبار غیبی و دیگر وجوه نیز دارای اعجاز است. مسئله مطرح در این پژوهش این است که امام علی « عليه السّلام» بر چه وجه یا وجوهی از اعجاز قرآن تصریح فرموده اند. امیرالمؤمنین « عليه السّلام» که همنشین پیامبر (ص) بوده وعلم خویش را از سرچشمه زلال وحی دریافت نموده و شأن نزول آیۀ « وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ؛ (رعد، 43) » میباشند،مردم را برای فهم قرآن به سوی خویش دعوت میفرمایند: «. ذلِکَ الْقرآن فَاسْتَنْطِقُوهُ، وَلَنْ يَنْطِقَ، وَلَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ: أَلاَ إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتي، وَالْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي، وَدَوَاءَ دَائِکُمْ، وَنَظْمَ مَا بَيْنَکُمْ» (نهج البلاغه،.خ157) ایشان اهل بیت« عليهم السّلام» را جایگاه فهم قرآن و گنجهای خداوند رحمن معرفی میفرمایند: «فیهم کرائم القرآن، و هم کنوز الرحمن، إن نطقوا صدقوا وإن صمتوا لم یسبقوا »(خ 153)پس شایسته است که برای شناخت وجوه اعجاز قرآن کریم به نهج البلاغه رجوع کرده و منظور خود را از کلام امیرالمؤمنین « عليه السّلام» استنباط نماییم.
تحدی قرآن
قرآن کریم کتاب هدایت وانسان سازی است که از بدو نزول تا همه قرون واعصار آینده هدایت آدمی را متکفل شده و سعادت آنان را در گرو پیروی از قوانین حکیمانه خویش برشمرده است. قرآن خود را با اوصافی مانند هدایت،مبین،فرقان،نور،رحمت،شفا،اندرز،آیه وبینه معرفی فرموده است.(رک: یونس/57، قصص/2، آل عمران /4، مائده /15، أسراء /82، عنکبوت /49)قرآن که معجزه جاودان الهی ونشانه صدق دعوی پیامبر اکرم (ص) است،برای اثبات معجزه بودنش بشر را به تحدی فراخوانده است.این آیات تحدی بعضی بر یک سوره و بعضی بر ده سوره و بعضی بر عموم قرآن و بعضی بر خصوص بلاغت و بعضی بر همه آن جهات دلالت دارند (رک: بقره /23، هود /13،طور /34،یونس /38، أسراء /88).وجود این تحدی هم در آیات مکی وهم آیات مدنی همه دلیلی است بر معجزه بودن قرآن ونازل بودن آن از طرف خداوند. (رک:طباطبایی1/62-58) اندیشمندان درباره وجوه اعجاز بحثهای دامنه داری کرده و مطالب گوناگونی رامطرح نموده اند. البته در این موضوع برخی اختلاف نظرها نیز وجود دارد،پیشینیان به گونه ای اندیشیده اند ومتأخرین به گونه ای دیگر وبر اقوال گذشته مطالبی افزوده اند.برخی دروجه اعجاز قرآن از فصاحت وبلاغت وبعضی از اسلوب ونظم فراتر نرفته اند.بیشتر سخندانان عرب اعجاز قرآن را در گرو فصاحت وبلاغت آن دانسته اند، زیرا قرآن که در اوج فصاحت و بلاغت است، در میان اعراب جاهلی نازل شده که در میان تمام علوم و فنون تنها در فنون ادب و فصاحت و بلاغت سرآمد دیگر اقوام و ملل بوده اند و آنان را به تحدی دعوت فرموده است واز آنجا که عرب از آوردن سوره ای مانند آن عاجز و ناتوان مانده است، اعجاز قرآن را در فصاحت و بلاغت آن برشمرده اند.البته بسیاری از دانشمندان جنبه اعجاز را فراتر از فصاحت و بلاغت دانسته و اعجاز قرآن را در معارف والا و تعالیم حکیمانه آن نیز میدانند.همچنین موارد دیگری چون اعجاز علمی،اعجاز در تشریع،اخبار غیبی،عدم تناقض در آیات قرآنی و یا صرفه را نیز مطرح ساخته اند. البته برای اینکه قرآن معجزه ای برای عموم بشر باشد لازمه اش این است که معجزه ای از سنخ علم و معرفت باشد زیرا هر چه غیر از آن نمیتواند ابدی باشد.بنابراین اعجاز قطعا باید از جنبه بلاغت و اسلوب فرا تر باشد، زیرا اگر تحدی قرآن فقط به بلاغت و اسلوب استوار بود دیگر لازم نبود که این تحدی از عرب تجاوز کندوهمه جن وانس را به این معارضه دعوت نماید. «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقرآن لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً؛(أسراء 88) بگو: اگر تمامى انس و جنّ [كه در بستر تاريخ قرار گرفتهاند] گرد هم آيند و بخواهند همانند اين قرآن بياورند، هرگز نتوانند، گرچه همگى پشت درپشت يكديگر قرار گيرند». این که کتابی ادعا کند که هدایت تمام عالمیان از انس و جن، دانشمند وبی سواد، زن ومرد واز معاصران و آیندگان تا آخر روزگار را متضمن است قطعا باید اعجاز آن دارای وجوه مختلفی باشد. (رک:طباطبایی1/62-58) در این راستا شایسته است که وجوه اعجاز را از دیدگاه امیرالمؤمنین بررسی نماییم.
قرآن و علی« عليه السّلام»
امیرالمؤمنین « عليه السّلام» بىگمان سرآمد مفسّران و سيراب شده از چشمه سار زلال وحى است. در بین آیات قرآن کریم که در شأن امیرالمؤمنین « عليه السّلام» نازل شده است،آیه شریفه ذیل شاهدی واضح بر گستردگی دانش امام علی « عليه السّلام» در آشنایی با کتاب خداوند میباشد: وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ؛ (رعد، 43) كافران مىگويند كه تو پيامبر نيستى. بگو خدا ميان من و شما گواهى بسنده است و آن كه دانش كتاب (قرآن) نزد او است. علامه طباطبایی در تفسیر وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ میفرماید:اگر جمله وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ درباره شخصی از گروندگان به رسول خدا (ص)باشد،قطعا حضرت علی « عليه السّلام» خواهد بود.زیرااو است که به شهادت روایات صحیح و بسیار در این موضوع از تمامی امت مسلمان داناتر به کتاب خدا است واگر هیچ یک از این روایات نبود جز روایت ثقلین که هم از طریق شیعه وهم سنی نقل شده است در اثبات این مدعا کافی بود.(طباطبایی11/387) پیامبر اکرم (ص) نیز در معرفی این مفسر قرآن میفرمایند: على مع القرآن، و القرآن مع على، لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض؛ على همگام قرآن، و قرآن همراه على است. اين دو هرگز از هم جدا نشوند تا در واپسين روزگار در كنار حوض در پيش من حاضر شوند.(المعجم الصغير، 1/255)
علی « عليه السّلام» مبین قرآن
امير المؤمنين « عليه السّلام» که همچون رسول اللّه (ص) برای تحکیم و گستراندن ابعاد وحی از هیچ کوششی دریغ نمیورزیدند،برای ابلاغ حق به تبیین قرآن پرداخته وبا کلامی شیوا معارف قرآنی را برای مخاطبان و آیندگان بیان فرموده اند: ذلِکَ الْقرآن فَاسْتَنْطِقُوهُ، وَلَنْ يَنْطِقَ، وَلَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ: أَلاَ إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتي، وَالْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي، وَدَوَاءَ دَائِکُمْ، وَنَظْمَ مَا بَيْنَکُمْ (نهج البلاغه،.خ157) علامه مجلسى (رض) دراین باره نوشتهاند: بدان جهت كه امام على « عليه السّلام» حامل دانش قرآن و دارنده اخلاق قرآن و تبلور عينى آموزههاى قرآن است... چرا كه هر آن كه ويژگى عمل در او به كمال رسد و حالتى در او به اوج آن فراز آيد، به واقع تبلور آن ويژگى و حالت و تجسّد متجسد آن است.(مجلسی79/199
امام علی « عليه السّلام»در بیانی ژرف قرآن را«كتاب صامت» و اهل بیت « عليهم السّلام» را«قرآن ناطق» توصیف نموده ولازمه فهم قرآن را رجوع به اهل بیت « عليهم السّلام» را بیان فرموده اند: وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّي تَعْرِفُوا الَّذِي تَرَکَهُ، وَلَنْ تَأْخُذُوا بِمَيثَاقِ الْکِتَابِ حَتَّي تَعْرِفُوا الَّذِي نَقَضَهُ، وَلَنْ تَمَسَّکُوا بِهِ حَتَّي تَعْرِفُوا الَّذَي نَبَذَهُ. فَالْتَمِسُوا ذلِکَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ، فَإِنَّهُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ، وَمَوْتُ الْجَهْلِ، هُمْ الَّذِينَ يُخْبِرُکُمْ حُکْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ، وَصمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ، وَظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ، لاَ يُخَالِفُونَ الدِّينَ وَلاَ يَخْتَلِفُونَ فِيهِ، فَهُوَ بَيْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ، وَصَامِتٌ نَاطِقٌ.(نهج البلاغه خ 147) در سخنى ديگر امام « عليه السّلام» فرموده اند: انا كلام اللّه الناطق. (مجلسی 79/199) همچنین احتیاج مردم به اهل بیت « عليهم السّلام» به عنوان مفسرین قرآن را چنین بیان میفرمایند: و هذا القرآن انّما هو خطّ مستور بين الدفتين لا ينطق بلسان و لا بد له من ترجمان؛ اين قرآن كه پيش روى ما است، خطى است نوشته شده كه از دو طرف در ميان دو جلد قرار گرفته است و اين خطوط نوشته شده زبانى ندارد كه سخن بگويد و چارهاى جز اين نيست كه بايد مفسّر و ترجمانى باشد كه قرآن را تفسير كند و توضيح بدهد... (نهج البلاغه، خ 125)
سیمای قرآن در کلام اميرالمؤمنين « عليه السّلام»
سیمای قرآن درآیینه شفاف وتمام نمای گفتار امير المؤمنين « عليه السّلام» با توصیفات تأمل انگیز واعجاب آوری ترسیم شده است،این توصیفات به گونه ای سهل وممتنع،جمال وکمال قرآن،ظاهر وباطن،سطح وعمق و سایر شؤون آن کتاب شریف رابه نمایش میگذارد.این اوصاف بیانگر عظمت وچند بعدی بودن وحی است وتبلور آن در کلام فردی آگاه به متن وحی ظاهر شده است.
اعْلَمُوا أَنَّ هذَا الْقرآن هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لاَ يَغُشُّ، وَالْهَادِي الَّذِي لاَ يُضِلُّ، وَالُْمحَدِّثُ الَّذِي لاَ يَکْذِبُ. وَمَا جَالَسَ هذَا الْقرآن أَحَدٌ إِلاَّ قَامَ عَنْهُ بِزِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ: زِيَادَةٍ فِي هُديً، أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَميً. وَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلَي أَحَدٍ بَعْدَ الْقرآن مِنْ فَاقَةٍ، وَلاَ لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقرآن مِنْ غِنيً(نهج البلاغه، خ175)
اعجاز قرآن از دیدگاه اميرالمؤمنين « عليه السّلام»
قبل از آن که به بررسی اعجاز قرآن از دیدگاه اميرالمؤمنين « عليه السّلام» بپردازیم نظر آیت الله خویی را در این باره ذکر میکنیم: در وحى و آسمانى بودن قرآن همين بس كه آن تنها مكتبى است كه شاگردى مانند على بن ابى طالب « عليه السّلام» را تربيت نموده و تحويل اجتماع داده است كه دانشمندان بزرگ دنيا درك اسرار و رموز كلمات آن بزرگوار را مايه افتخار و مباهات خود مىدانند و محققين و متفكرين جهان از درياى علمش سيراب مىشوند، آن حضرت در خطبههاى خود به هر موضوعى كه مىپردازد و گفتار خويش را به هر جهت و ناحيهاى كه متوجه مىسازد، براى هيچ كس جاى حرف و گفتارى باقى نمىگذارد.اگر كسى وارد سيره و تاريخ زندگى امير مؤمنان نشود، خيال مىكند كه آن حضرت در هر رشته و موضوعى كه سخن مىگويد، تمام عمر خويش را در تحقيق همان موضوع به پايان رسانيده و در آن رشته خاص مهارت و تخصص پيدا نموده است ولى جاى ترديد نيست كه علوم و معارف امير مؤمنان به منبع وحى متكى بوده و از آن مبدأ، اتخاذ و اقتباس شده است، زيرا اگر كسى با تاريخ جزيرة العرب و مخصوصا با تاريخ حجاز قبل از اسلام آشنا باشد، نمىتواند باور كند كه سخنان و وحى به دست آمده از سرچشمه ديگرى جز سرچشمه غيب سرازير شده باشد.(خویی 78) لازم به ذکر است که برای بررسی وجوه اعجاز قرآن از دیدگاه اميرالمؤمنين « عليه السّلام»قسمتی از خطبهها که شاهد بر منظور بوده در نظر گرفته شده است و البته بخشهایی که در ادامه آن مطلب در توصیف قرآن آمده است حذف گشته وسعی برعدم تکرار مطلب شده است.
اعجاز درمعارف قرآن کریم
قرآن شامل معارف عاليه و تعاليم حكيمانهاى است كه تا آن روز، در توان بشريّت نبوده كه بدان دست يابد و كسى را ياراى چنين انديشههاى بلندى نبوده است. ژرفنگرى و عمق بينش آوردههاى قرآن، براى بشريّت بىسابقه بود: شناختهاى شگرف قرآن از راز هستى و اسرار وجود، شرح و بسط آن در معرفت صفات جمال و جلال، علت آفرينش جهان و انسان، ودايع الهى كه در نهاد انسان نهفته است، از كجا آمده و چرا آمده و به كجا مىرود، هدف و مقصد نهايى چيست، مسايلى هستند كه تا آن روز به آن خوبى كه قرآن بيان داشته آشكار نبود. بعد از آن هم در سايه تعاليم قرآن راه رسيدن به اين حقايق براى انسان باز گرديد.همين حقايق ارائه شده از جانب قرآن، والاترين جنبه اعجاز آن را مىرساند. با مختصر مراجعه به انديشههاى سامان نيافته انسان آن روز و مقايسه آن با معارف قرآنى و نيز گفتههاى متضاد انديشمندان بروندينى امروز، به خوبى برترى تعاليم قرآن و دليل اعجاز آن روشن مىگردد (معرفت4/29) اعجاز معارف قرآن را میتوان درچند حیطه در نهج البلاغه بررسی نمود: الف-اعجاز در معارف عقلی و فلسفی معارف عظیمی که در آیات قرآن کریم بیان شده است ودر آنها به تبیین ادله توحید،عدل الهی، نبوت،امامت ومعاد پرداخته و با براهین عقلی و فلسفی و استدلالهای منطقی آنها را اثبات کرده است به گونه ای میباشدکه عقول بشر و افکار فلاسفه بزرگ ودانشمندان جهان از زمان نزول این آیات تا کنون از درک این مفاهیم عظیم عاجز مانده و در آینده نیز متحیر خواهد ماند و این خود یکی از بزرگترین جنبههای اعجاز قرآن کریم است که پیامبری که به گواه تاریخ و صراحت قرآن کریم امی بوده است کتابی مشتمل بر این معارف بلند مرتبه را بیاورد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز با کلامی در خور تأمل این جنبه اعجاز قرآن کریم را معرفی فرموده اند.
فَبَعَثَ اللهُ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأُوْثَانِ إِلَي عِبَادَتِهِ، وَمِنْ طَاعَةِ الشَّيْطَانِ إِلَي طَاعَتِهِ، بِقرآن قَدْ بَيَّنَهُ وَأَحْکَمَهُ، لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ، وَلِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ، وَلِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْکَرُوهُ. فَتَجَلَّي لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي کِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَکُونُوا رَأَوْهُ، بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ، وَخَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ، وَکَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلاَتِ، وَاحْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَات. (نهج البلاغه، خ147) اينکه اميرالمومنين عليهالسلام ميفرمايد: (خداوند پيامبر را مبعوث فرمود تا بندگان خود را از پرستش بتها نجات داده و به عبادت خود وادار نمايد) منظور آن نيست که اهل جاهليت خداوند بزرگ را قبول نداشتند، بلکه مقصود آن حضرت اينست که آنان خداشناس حقيقي نبودند، زيرا اگر معرفت آنان درباره خدا کامل بود، بتها و ديگر الههها را نميپرستيدند، و همچنین با خودداری از ارتکاب قتل و غارت و انواع زشتيها از پرستش شيطان سرباز میزدند. و اينکه اميرالمومنين عليهالسلام ميفرمايد: فَتَجَلَّي لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي کِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَکُونُوا رَأَوْهُ، بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ، وَخَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ،یعنی کلام خداوند در قرآن مجيد،با توصیف صفات جمال و جلال کبريايي،، مردم را تا حدی که بتوانند از استعداد خدايابي خود استفاده کنند به معرفت خداوند رهنمون میسازد. آیات قرآن کریم چنان خبر از هستي و جريان آن میدهد که هيچ مخبري جز خالق آن هستي نميتواند چنين خبري را از هستي بدهد. از طرف ديگر کلمات خداوندي در قرآن، در تفسير سقوط و نابودي جوامع چنان روشن و واضح است که هر آگاه و خردمندي با مطالعه و تفکر در آنها، نظم و قانونمندي هستي را مشاهده ميکند و يقين پيدا ميکند که با هرگردنده، گردانندهاي هست.(نک جعفری 24/193) ب -نفوذ و تأثیر اعجاز آمیز آیات قرآنی در روح انسانها تأثیر عمیق و اعجاز آمیز قرآن برفطرتهای پاک،عقلهای سلیم و قلبهایی بی آالایش وآکنده از عشق به درک کمال و گرایش به حق،حقیقتی است که از ابتدای نزول قرآن در طول تاریخ بشر همواره نظاره گر آن بوده وخواهیم بود،واین واقعیتی است که حتی کفار ومشرکان ومعاندان به آن پی برده و اذعان نموده اند، از قول کفار میفرماید وآیه شریفه ان هذا الا سحر یؤثر اعتراف کفار قریش را به این تأثیر عمیق قرآن بیان میفرماید. قرآن در نگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) بهار دلها است که آموزههای آن به جان ودل را طراوت میبخشد وشفای دردها است و با رهنودهای آن،میتوان ازدردهای نفاق وکفر واز زشتیها و رذالتها رهایی جست. وَتَعَلَّمُوا الْقرآن فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ، وَتَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ، وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ، وَأَحْسِنُوا تِلاَوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ.... (نهج البلاغه، خ109)
…أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ، تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقرآن يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلاً، يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ، وَيَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ، فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَکَنُو ا إِلَيْهَا طَمَعاً، وَتَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً، وَظَنُّوا أنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ، وَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَشَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ، فَهُمْ حَانُونَ عَلَي أَوْسَاطِهِمْ، مُفْتَرِشُونَ لِجَبَاهِهِمْ وَأَکُفِّهِمْ وَرُکْبِهِمْ، وَأَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ، يَطْلُبُونَ إِلَي اللهِ تَعَالِي فِي فَکَاکِ رِقَابِهِمْ،... (نهج البلاغه، خ184)
این کلام امام (علیه السلام) تأثیر قرآن را برروح وجان متقین بیان میفرماید که آنان هنگامی که شب را (براي نماز) بر پا ايستادهاند، قرآن را با تامل و انديشه ميخوانند، با خواندن آن دلهاي خود را اندهگين ميسازند و درمان درد خويش را از آن ميجويند. ج-عمق معانی ومعارف قرآنی قرآن کریم عمیق ترین معانی و اصیل ترین وعظیم ترین قوانین عالم هستی ومشیت خداوندی وحیات آدمی را با کلماتی ساده وبدون اندک پیچیدگی وابهام بیان میکند و هر انسانی که مقداری آشنایی با ادبیات عرب ومعانی کلمات وآیات فوق داشته باشد، واطلاعاتی ازقوانین هستی داشته باشد میتواند با مطالعه قرآن به بررسی این قوانین ومشیت الهی وابعاد زندگی انسان بپردازد.(نک جعفری، تلخیص،128)
ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْهِ الْکِتَابَ... فَهُوَ مَعْدِنُ الْإِيمَانِ وَبُحْبُوحَتُهُ، وَيَنَابِيعُ الْعِلْمِ وَبُحُورُهُ، وَرِيَاضُ الْعَدْلِ وَغُدْرَانُهُ، وَأَثَافِيُّ الْإِسْلاَمِ وَبُنْيَانُهُ، وَأَوْدِيَةُ الْحَقِّ وَغِيطَانُهُ. وَبَحْرٌ لاَ يَنْزِفُهُ الْمُسْتَنْزِفُونَ، وَعُيُونٌ لاَ يُنضِبُهَا الْمَاتِحُونَ، وَمَنَاهِلُ لاَ يَغِيضُهَا الْوَارِدُونَ، وَمَنَازِلُ لاَ يَضِلُّ نَهْجَهَا الْمُسَافِرُونَ، وَأَعْلاَمٌ لاَ يَعْمَي عَنْهَا السَّائِرُونَ، وَآکَامٌ لاَ يَجُوزُ عنْهَا الْقَاصِدُونَ. جَعَلَهُ اللهُ رِيّاً لِعَطَشِ الْعُلَمَاءِ، وَرَبِيعاً لِقُلُوبِ الْفُقَهَاءِ، وَمَحَاجَّ لِطُرُقِ الصُّلَحَاءِ... (نهج البلاغه، خ189) د-استمرار جاودانی معارف قرآنی معارف قرآن کریم هرگز تازگي خود را از دست نخواهد داد، اين کتاب تراوش مغزهاي محدودنگر بشري نيست که اگر يک بعد يا يک جهت از شئون انساني را در زماني معين بازگو کند، از بيان ابعاد يا از جهات ديگر در همه زمانها ناتوان گردد.جریان قرآن در فضای تاریخ مانند جریان خورشید وماه است،این امتیازکه یکی ازوجوه اعجاز است،همان قرار گرفتن قرآن فوق تغییرات ودگرگونیهایی است که درجهان وجوامع انسانی بروز میکند. فلاسفه ودانشمندان چه بپذیرند وچه نپذیرند قوانینی ثابت بر انسان وجهان حاکم است،که اگر از دیدگاه قرآن به آنها نگریسته شود،بینشی عمیق نسبت به استمرار جاودانی معارف قرآنی حاصل میشود.(نک،جعفری،تلخیص،134) امام (علیه السلام) با تعابیری اعجاب آمیزاین استمرار جاودانی معارف قرآنی توصیف فرموده اند: ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْهِ الْکِتَابَ نُوراً لاَ تُطْفَأُ مَصَابِيحُهُ، وَسِرَاجاً لاَ يَخْبُو تَوَقُّدُهُ، وَبَحْراً لاَ يُدْرَکُ قَعْرُهُ، وَمِنْهَاجاً لاَ يُضِلُّ نَهْجُهُ، وَشُعَاعاً لاَ يُظْلِمُ ضَوْؤُهُ، وَفُرْقَاناً لاَ يُخْمَدُ بُرْهَانُهُ، وَتِبْيَاناً لاَ تُهْدَمُ أَرْکَانُهُ، وَشِفَاءً لاَ تُخْشَي أَسْقَامُهُ، وَعِزّاً لاَ تُهْزَمُ أَنْصَارُهُ، وَحَقّاً لاَ تُخْذَلُ أَعْوَانُهُ. (نهج البلاغه، خ189) َعَلَيْکُمْ بِکِتَابِ اللهِ، فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِينُ، وَالنُّورُ الْمُبِينُ، وَالشِّفَاءُ النَّافِعُ، وَالرِّيُّ النَّاقِعُ، وَالْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّکِ، وَالنَّجَاةُ لَلْمُتَعَلِّقِ، لاَ يَعْوَجُّ فَيُقَامَ، وَلاَ يَزِيغُ فَيُسْتَعْتَبَ، وَلاَ تُخْلِقُهُ کَثْرَةُ الرَّدِّ، وَوُلُوجُ السَّمْعِ، مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ، وَمَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ.(نهج البلاغه، خ155) وَإِنَّ الْقرآن.... لاَ تَفْنَي عَجَائِبُهُ، وَلاَتَنْقَضِي غَرَائِبُهُ، وَلاَ تُکْشَفُ الظُّلُمَاتُ إلاَّ بِهِ.(نهج البلاغه، خ18) بیقین امور شگفتانگيز قرآن تمام نميشود و نکات تازه آن اگر چه بر اذهان تيز و بر ديد ديدگان ميگذرد ولي پايان نميپذيرد.ممکن است تفاوت اين دو جمله در اين باشد که جمله اول (لا تفني عجائبه) اشاره به جاودانگي و ابدي بودن شگفتيها و زيباييها و حقايق برجسته قرآن ميکند، چرا که کتابهاي زيادي را ميتوان نام برد که در عصر خود، بسيار شگفتآور و جالب بودند ولي با گذشت زمان گرد و غبار کهنگي بر آنها نشست و شگفتيهايش بيرنگ شده است و جمله دوم اشاره به اسرار نهفته قرآن دارد که با گذشت زمان هر روز بخش تازهاي از آن آشکار ميگردد.(نک ابن میثم 1/640 مکارم،1/620) کِتَابُ اللهِ بَيْنَ أَظْهُرِکُمْ، نَاطقٌ لاَ يَعْيَا لِسَانُهُ، وَبَيْتٌ لاَ تُهْدَمُ أَرْکَانُهُ، وَعِزٌّ لاَ تُهْزَمُ أَعْوَانُهُ.(نهج البلاغه، خ133) اين کتاب الهي داراي زباني گويا و خستگی ناپذیر درباره همه حقائق مربوط به انسان و جهان است. اين زبان خاموش شدني نیست، زيرامسائل حيات انسانها خاموش نخواهد گشت.
وَتَمَسَّکْ بِحَبْلِ الْقرآن، وَاسْتَنْصِحْهُ، وَأَحِلَّ حَلاَلَهُ، وَحَرِّمْ حَرَامَهُ، وَصَدِّقْ بِمَا سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ،(نهج البلاغه،نامه 69) ه-اشراف و اقتدارحاکمیت الهی در معارف قرآن این احساس اشراف که در هیچ کتاب بشری وجود ندارد، یکی از شگفت انگیزترین مختصات قرآن است.یعنی جریان مشیت بالغه وتبیت آن در نظام الهی هستی به گونه ای است که بهترین راه وصول به هدف اعلای زندگی خداشناسی وخدایابی وخداپرستی است وسرنوشت نهایی بشر محوری جز خداشناسی وخداپرستی ندارد.(رک: جعفری 4/153) إِنَّ مِنْ عَزَائِمِ اللهِ فِي الذِّکْرِ الْحَکِيمِ، الَّتِي عَلَيْهَا يُثِيبُ وَيُعَاقِبُ، وَلَهَا يَرْضَي وَيَسْخَطُ، أَنَّهُ لاَ يَنْفَعُ عَبْداً ـ وَإِنْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ، وَأَخْلَصَ فِعْلَهُ ـ أَنْ يَخْرُجَ مِنَ الدُّنْيَا، لاَقِياً رَبَّهُ بِخَصْلَةٍ مِنْ هذِهِ الْخِصَال لَمْ يَتُبْ مِنْهَا: أَنْ يُشْرِکَ بِالله فِيَما افْتَرَضَ عَلَيْهِ مِنْ عِبَادَتِهِ، أَوْ يَشْفِيَ غَيْظَهُ بِهَلاَکِ نَفْسٍ، أَوْ يَعُرَّ بِأَمْرٍ فَعَلَهُ غَيْرُهُ، أَوْ يَسْتَنْجِحَ حَاجَةً إِلَي النَّاسِ بِإِظْهَارِ بِدْعَةٍ فِي دِينِهِ، أَوْ يَلْقَي النَّاسَ بِوَجْهَيْنِ، أَوْ يَمْشِيَ فِيهِمْ بِلِسَانَيْنِ. (نهج البلاغه، خ152)
و-شفا در آیات قرآن به شفا بودن قرآن اشاره شده است: يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ (یونس /57). وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقرآن ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ (الإسراء/82) قرآن کریم از آن جهت شفا است که صفحه دل را از انواع مرضها وانحرافات پاک میکند.(طباطبایی13/184 حضرت علی « عليه السّلام» چندین بار قرآن را شفا معرفی فرموده اند: و دواء دائکم(نهج البلاغه، خ 157) وَالشِّفَاءُ النَّافِعُ،.(نهج البلاغه، خ155)
وَدَوَاءً لَيْسَ بَعْدَهُ دَاءٌ،. (نهج البلاغه، خ189)
وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ، (نهج البلاغه، خ109)
- فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِکُمْ، وَاسْتَعِينُوا بِهِ عَلَي لَأْوَائِکُمْ، فَإنَّ فِيهِ شِفَاءً مِنْ أَکْبَرِ الدَّاءِ، وَهُوَ الْکُفْرُ وَالنِّفَاقُ، وَالْغَيُّ وَالضَّلاَل(نهج البلاغه، خ175)
دواي دردها و نظم لازم در زندگي اجتماعي در قرآن است. حقیقتا دواي دردهاي نفساني و رواني که زندگي بشريت را تباه ميسازد، در قرآن کريم است. اين درد عبارت است از خودخواهي تعديل نيافته که هر لحظه با شرنگ جانگزاي جهل مرکب آبياري ميگردد. براي مبارزه با اين درد، يک دوا وجود دارد که بدون آن کاري از دست هيچ کس ساخته نيست. اين دوا عبارت است از اراده که تا در درون آدمي به وجود نيايد و نفس از خواب برنخيزد، محال است بيماري مزبور از بين برود. (جعفری خطبه 26/86)
اعجاز درتشریع قوانین حکیمانه الهی
قرآن کریم کتاب بزرگ انسان سازی است که پیامبر اکرم (ص)آن را آورده و برای مردم تبیین فرموده تا بدین وسیله سعادت بشر را هم در دنیا و هم در جهان آخرت تضمین فرماید.قرآن کریم همانگونه که بشر را به عبادت خداوند و تأمل در اسرار آفرینش دعوت فرموده،به گونه ای به تشریع قوانین حکیمانه برای ساخته شدن فرد و کمال روحی واخلاقی او و همچنین اصلاح جامعه وقوانین اجتماعی پرداخته است که رستگاری انسان را در دنیا و آخرت تأمین میفرماید. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در توصیف قرآن مجید به این وجه اعجاز قرآن نیز اشاره فرموده اند:
الْقرآن آمِرٌ زَاجِرٌ، وَصَامِتٌ نَاطِقٌ. حُجَّةُ اللهِ عَلَي خَلْقِهِ، أَخَذَ عَلَيْهِمْ مِيثاقَهُمْ، وَارْتَهَنَ عَلَيْهِمْ أَنْفُسَهُمْ، أَتَمَّ نُورَهُ، وَأکَْمَلَ بِهِ دِينَهُ، وَقَبَضَ نَبِيَّهُ -صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ- وَقَدْ فَرَغَ إِلَي الْخَلْقِ مِنْ أَحکَامِ الْهُدَي بِهِ(نهج البلاغه، خ182) امام (علیه السلام) قرآن کريم را از ديدگاههاي مختلف به صفات متضادي توصيف فرموده است، مانند آمر (امرکننده) و زاجر (نهيکننده) و اطلاق اين دو بر قرآن بر سبيل مجاز و از باب گذاشتن نام سبب بر مسبب است، زيرا امر و نهيکننده خداوند است، همچنين قرآن را صامت (خاموش) و ناطق (گوينده) خوانده، و اطلاق واژه ناطق بر قرآن به طريق مجاز است، زيراناطق خداوند است که به زبان قرآن سخن ميگويد. اين که فرموده است قرآن حجت خدا بر خلق است براي اين است که مشتمل بر وعد وعيد، و بيانگر غرض خداوند از آفرينش انسان و آنچه از او خواسته است ميباشد و نيز رفع عذر و اتمام حجت است چنان که قرآن ميفرمايد: (ان تقولوا يوم القيامه انا کنا عن هذا غافلين)، ديگر اين که قرآن قويترين معجزهاي است که پيامبر اکرم (ص) براي صدق نبوت خود در برابر مردم به آن استدلال کرده و حجت قرار داده است. فرموده است: اخذ عليهم ميثاقه.، و پيمان گرفتن از خلق عبارت از ايجاد و برانگيختن آنان در صحنه عالم وجود است تا به مطالب حقه خداوند که کتاب او مشتمل بر آنهاست عمل کنند، چنان که قرآن کريم بدان اشاره فرموده است (و اذ اخذ ربک من بني آدم من ظهور هم ذريتهم) و تقدير سخن امام (علیه السلام) اين است که: خداوند از آنان بر عمل به آنچه در قرآن است پيمان گرفت.(ابن میثم5/726) پس قرآن دستور دهنده است و باز دارنده، ساکت است و گوينده قرآن حجت خدا است بر مخلوقاتش... یعنی دستورات حياتبخش زندگي و عوامل بازدارنده حيات معقول در قرآن مجيد بیان شده است. آفريننده داناي حيات با اين همه حقایق وعظمت، بدون نياز به آن و بدون کمترين انتظار سود از آن همه دستورات مربوط به تکامل و به ثمر رسانيدن شخصيت آدمي در اين حيات، آنها را نيز براي بندگانش عنايت فرموده است.(جعفری27 / 321) کِتَابَ رَبِّکُمْ فِيکُمْ: مُبَيِّناً حَلاَلَهُ وَحَرامَهُ، وَفَرَائِضَهُ وَفَضَائِلَهُ، وَنَاسِخَهُ وَمَنْسُوخَهُ، وَرُخَصَهُ وَعَزَائِمَهُ، وَخَاصَّهُ وَعَامَّهُ، وَعِبَرَهُ وَأَمْثَالَهُ، وَمُرْسَلَهُ وَمَحْدُودَهُ، وَمُحْکَمَهُ وَمُتَشَابِهَهُ، مُفَسِّراً مُجْمَلَهُ، وَمُبَيِّناً غَوَامِضَهُ. بَيْنَ مَأْخُوذٍ مِيثَاقُ عِلْمِهِ، وَمُوَسَّعٍ عَلَي العِبَادِ في جَهْلِهِ، وَبَيْنَ مُثْبَت في الکِتابِ فَرْضُهُ، وَمَعْلُوم في السُّنَّهِ نَسْخُهُ، وَوَاجب في السُّنَّةِ أَخْذُهُ، وَمُرَخَّصٍ في الکِتابِ تَرْکُهُ، وَبَيْنَ وَاجِب بِوَقْتِهِ، وَزَائِل في مُسْتَقْبَلِهِ، وَمُبَايَنٌ بَيْنَ مَحَارِمِهِ، مِنْ کَبير أَوْعَدَ عَلَيْهِ نِيرَانَهُ، أَوْ صَغِيرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ، وَبَيْنَ مَقْبُولٍ في أَدْنَاهُ، ومُوَسَّعٍ في أَقْصَاهُ..(نهج البلاغه خ1) امام (علیه السلام) انواع محتويات قرآن چنین بر میشمرد: 1- حلال و حرم 2- فرائض و فضائل 3- ناسخ و منسوخ 4- رخصتها و واجبات اصلي- رخصتها عبارت است از احکام اضطراري که براي موارد اضطرار وضع شده است، مانند: فمن اضطر غير باغ و لا عاد فلا اثم عليه. 5- خاص و عام 6- مثلها و مطالب عبرتانگيز 7- مرسل و محدود- مرسل عبارت است از قضايايي که موضوع آنها مقيد به هيچ قيدي نیست مانند: ان الانسان لفي خسر. (البته انسان (طبيعتا در خسارت است). محدود آن قضايا را ميگويند که موضوع آنها از نظر کميت يا کيفيت محدود باشد، مانند: قضاياي شخصي که اشخاص معيني محکوم به آنها هستند. 8- محکم و متشابه. (نک جعفری2/130)
هدایت اعجاز آمیز قرآن
این که پیامبر (ص) کتابی بیاورد و ادعا کند که این کتاب متکفل ومتضمن هدایت تمام عالمیان از دانشمند وبی سواد، زن ومرد واز معاصران و آیندگان تا آخر روزگار است قطعا بیانگر هدایت اعجازآمیز آن میباشد. (طباطبایی1/60)
مفسر قرآن،امیرالمؤمنین(علیه السلام)،هدایت اعجاز آمیز قرآن راتوصیف میفرماید: إنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ أَنْزَلَ کِتَاباًهادِياً بَيَّنَ فِيهِ الْخَيْرَ وَالْشَّرَّ; فَخُذُوا نَهْجَ الْخَيْرِ تَهْتَدُوا، وَاصْدِفُوا عَنْ سَمْتِ الشَّرِّ تَقْصِدُوا.(نهج البلاغه، خ166) َاعْلَمُوا أَنَّ هذَا الْقرآن هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لاَ يَغُشُّ، وَالْهَادِي الَّذِي لاَ يُضِلُّ، وَالُْمحَدِّثُ الَّذِي لاَ يَکْذِبُ. وَمَا جَالَسَ هذَا الْقرآن أَحَدٌ إِلاَّ قَامَ عَنْهُ بِزِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ: زِيَادَةٍ فِي هُديً، أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَميً. وَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلَي أَحَدٍ بَعْدَ الْقرآن مِنْ فَاقَةٍ، وَلاَ لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقرآن مِنْ غِنيً; فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِکُمْ... وَاسْتَغِشُّوا فِيهِ أَهْوَاءَکُمْ.(نهج البلاغه، خ175) وَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هذَا الْقرآن، فَإِنَّهُ (حَبْلُ اللهِ الْمَتِينُ)، وَسَبَبُهُ الْأَمِينُ، وَفِيهِ رَبِيعُ الْقَلْبِ، وَيَنَابِيعُ الْعِلْمِ، وَمَا لِلْقَلْبِ جَلاَءٌ غَيْرُهُ، (نهج البلاغه، خ175)
عدم تناقض در آیات قرآن
قرآن کریم در تمامی شؤون مرتبط به انسانها و جوامع انسانی به طور وسیع و گسترده بحث نموده وقانون گذاری کرده است وگرچه همه این معارف ومواعظ قرآن در طول بیست و سه سال بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده،اما نه فقط معارف عالیه وحکمتهای سامیه و قوانین فردی واجتماعی آن دستخوش نوسان نگردیده،بلکه حتی بلاغت معجزه آسایش نیز تغییر نکرده،و هر انسان اندیشمندی که در آن تدبر کند،با عقلانیت و درک فطری خود به این نتیجه میرسد که این کلام هرگز دچارتحول و دگرگونی نگشته است واین لازمه این معنا است که قرآن اختلاف نمیپذیرد وصاحب این کلام،خداوند قهاری است که گذشت ایام وتحول وتکامل عالم در او تأثیر ندارد.امام (علیه السلام) نیز ضمن بیان به آیه قرآن به این وجه اعجاز اشاره میفرمایند: کِتَابُ اللهِ تُبْصِرُونَ بِهِ، وَتَنْطِقُونَ بِهِ، وَتَسْمَعُونَ بِهِ، وَيَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ، وَيَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلي بَعْضٍ، وَلاَ يَخْتَلِفُ فِي اللهِ، وَلاَ يُخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللهِ.(نهج البلاغه، خ133) وَاللهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: (مَا فَرَّطْنَا في الْکِتَابِ مِنْ شَيْءٍ) وَفِيهِ تِبْيَانٌ لِکُلِّ شَيْءٍ، وَذَکَرَ أَنَّ الْکِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضَهُ بَعْضاً، وَأَنَّهُ لاَ اخْتِلافَ فِيهِ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ: (وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَيرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً کَثِيراً).(نهج البلاغه، خ18)
اخبار از غیب
اخبار غیبی جنبه دیگری از اعجاز قرآن است.قرآن کریم در برخی آیاتش وقوع حوادثی را در آینده پیشگویی کرده است،و آنچه که قرآن خبر داده همه پس از مدتی به وقوع پیوسته وهیچ یک از آنها بر خلاف واقع نبوده است.این اخبار همواره شاهد صدق اعجاز قرآن میباشند.البته بعضی علماء ای اخبار غیبی را در سه زمان گذشته وحال وآینده بیان کرده اند (معرفت4/29) اما بعضی فقط اخبار غیبی مربوط به آینده را از وجوه اعجاز قرآن کریم میدانند. (خویی 69)بعضی معتقدند اخباری که در گذشته اتفاق افتاده و بین مردم شایع بوده است،را نمیتوان خبر غیبی خواند زیراممکن است مخالفین ادعا کنند که آنها مأخوذ از کتب یا افواه رجال است.(سید مرتضی 188) در آیات بسیاری درباره داستانهای انبیاء گذشته و امتهای ایشان تحدی کرده است. أَرْسَلَهُ عَلَي حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ، وَطُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ، وَانْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ، فَجَاءَهُمْ بِتَصْدِيقِ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ، وَالنُّورِ الْمُقْتَدَي بِهِ. ذلِکَ الْقرآن فَاسْتَنْطِقُوهُ، وَلَنْ يَنْطِقَ، وَلَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ: أَلاَ إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتي، وَالْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي، وَدَوَاءَ دَائِکُمْ، وَنَظْمَ مَا بَيْنَکُمْ (نهج البلاغه،.خ157) در قرآن کریم مقداری از رويدادهاي آينده را مانند سرنوشت مغلوبيت و غالبيت روم را صراحتا بيان فرموده است. و حوادث و وقايع ديگر به دو نوع است: 1- به وسيلهي آياتي آمده است که ظواهر معمولي قرآن آنها را، بطور واضح بيان ننموده، ولي راسخون در علم، از بطون آن آيات، توانايي استخراج آنها را دارند، چنانکه در بعضي از موارد مشاهده شده است. 2- ميتوان گفت: در آيات قرآني، اصول کليهاي به عنوان سنن الهي آمده است که چنانکه سرگذشت بشري دربر دارد، همانگونه آيندهي آن را هم بيان ميکند، نهايت امر، تطبيق آنها بر حوادث آينده و گذشته به اضافه تجارب، به يک نورانيت دروني و اسشتهام ملکوتي نيازمند است، از این کلام فهمیده میشود که فهم همهي حقائق قرآني و اسرار نهفته در آيات، از عهدهي انسانهاي معمولي برنميآيد و بايد پيامبر اکرم (ص) و ائمه معصومين عليهمالسلام آن را به عهده بگيرند. (رک:جعفری، 26/86)
اعجاز بلاغی
یکی ازوجوه اعجاز قرآن که بیشتر سخندانان عرب بر آن تکیه کرده اند،فصاحت وبلاغت قرآن کریم است.دردو آیه از آیات تحدی که مکی هستند،قطعا به نظم و بلاغت قرآن تحدی شده است، زیرا تنها بهره ای که عرب آن روز از علم و فرهنگ داشت،و در آن نیز متخصص بود،فصاحت وبلاغت بوده است.(طباطبایی1/68) امام (علیه السلام) نیز با کلامی شیوا به این وجه اعجاز اشاره فرموده اند: وَإِنَّ الْقرآن ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ، وَبَاطِنُهُ عَمِيقٌ.....(نهج البلاغه، خ18) قرآن ظاهرش بسيار زيبا و شگفتآور است (و ان القرآن ظاهره انيق). اين جمله اشاره به فصاحت و بلاغت قرآن دارد، الفاظش بسيار موزون، تعبيرات بسيار حساب شده و آهنگ آيات، آهنگي مخصوص به خود دارد که هر قدر انسان آن را بخواند و تکرار کند هرگز خسته نميشود، شواهد اين سخن بسيار است که ورود در اين درياي پهناور، ما را از مقصد دور ميسازد. در توصيف دوم ميفرمايد: و باطن آن عميق است (و باطنه عميق). غالبا پرداختن به زيباييهاي ظاهر، انسان را از عمق معني دور ميسازد. نمونههاي گوناگوني در اين زمينه در سورههاي مختلف قرآن وجود دارد که آنچه را امام در اين دو جمله بيان فرموده براي انسان آشکارا و محسوس ميسازد. (مکارم1/620)
اعجاز علمی
درتعابیر قرآن به برخی از اسرار طبیعت وآفرینش اشاره شده است. این آیات از حقایقی خبر داده اند که در روزهای نزول قرآن در هیچ جای دنیا اثری از آن حقایق علمی نبوده و این حقایق چنان پیچیده و دقیق است که نه فقط مردم جزیره العرب بلکه دانشمندان آن زمان نیز از آن بی اطلاع بوده اند وقرنها پس از نزول این آیات وبعد از بحثهای علمی گوشه ای ازاین حقایق کشف شده است. این تعابیرکه حاکی از احاطه خداوند به اسرار نهفته طبیعت دارد،به گونه ای حکیمانه وگاهی با اشارات وکنایه مطرح شده است.امام (علیه السلام) مکررا در نهج البلاغه به این حقایق تصریح فرموده اند.(رک: طباطبایی1/66.معرفت 4/29.خویی 72)
وَإِنَّ الْقرآن........لاَ تَفْنَي عَجَائِبُهُ، وَلاَتَنْقَضِي غَرَائِبُهُ، وَلاَ تُکْشَفُ الظُّلُمَاتُ إلاَّ بِهِ.(نهج البلاغه، خ18) امام « عليه السّلام»در توصيف سوم و چهارم ميفرمايد: نکات شگفتآور قرآن هرگز فاني نميشود و اسرار نهفته آن هرگز پايان نميپذيرد. ممکن است تفاوت اين دو جمله در اين باشد که جمله اول (لا تفني عجائبه) اشاره به جاودانگي و ابدي بودن شگفتيها و زيباييها و حقايق برجسته قرآن ميکند، چرا که کتابهاي زيادي را ميتوان نام برد که در عصر خود، بسيار شگفتآور و جالب بودند ولي با گذشت زمان گرد و غبار کهنگي بر آنها نشست و شگفتيهايش بيرنگ شد ولي قرآن هرگز چنين کتابي نيست، چرا که تمام کساني که با آن آشنا هستند هميشه در مطالعه و غور و بررسي در الفاظ و معانيش لذت ميبرند. جمله دوم اشاره به اسرار نهفته قرآن است که با گذشت زمان هر روز بخش تازهاي از آن آشکار ميگردد (فراموش نکنيد که غرائب جمع غريب از ماده غربت و غروب به معني دور شدن از موطن، يا پنهان گشتن است و اين تعبير تناسب نزديکي با اسرار نهفته قرآن دارد). (مکارم1/620)
نتیجه
آنچه از بررسی فوق حاصل میشود این است که امام علی « عليه السّلام» در کلام شیوای خویش جنبههای مختلفی از اعجاز قرآن را بیان فرموده اند،اما تأکید وصراحت امیرالمؤمنین « عليه السّلام» برجنبه هادی بودن قرآن مستلزم تأملی بیشتر است. اینکه امام « عليه السّلام» کرارا قرآن را هادی،راهنما،ناصح،نورو.......معرفی میفرمایند: وَالْکِتَابِ الْهَادِي.(نهج البلاغه، خ160)هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لاَ يَغُشُّ، وَالْهَادِي الَّذِي لاَ يُضِلُّ، (نهج البلاغه، خ175)أَنْزَلَ کِتَاباً هَادِياً بَيَّنَ فِيهِ الْخَيْرَ وَالْشَّرَّ.(نهج البلاغه، خ166)وَمِنْهَاجاً لاَ يُضِلُّ نَهْجُهُ.....وَهُديً لِمَنِ ائْتَمَّ بِهِ، (نهج البلاغه، خ189)و.........همه میتواند بیانگر این باشد که هدایت اعجاز آمیز قرآن که تمامی عالمیان از جن وانس،زن ومرد،دانشمند وبی سواد را در همه قرون ماضی وحال و آینده اعجازی است خارق العاده. البته پر واضح است که هدایت اعجازآمیز قرآن به طریق معارف و شرایع اعجازآمیز، اخبار غیبی و دیگر موارد اعجاز است. آنچه ما را به این مطلب میرساند این است که گرچه تفاوت سطح فهم ودانش در بین بشر در کل عالم از گذشته تا آینده بسیار زیاد است،اما قرآن مدعی است همه انسانها را میتواند هدایت کند پس قطعا جنبه هدایت اعجازآمیز قرآن باید به گونه ای فراگیر است که میتواند هادی همه عالمیان باشد. و این هدایت که مخصوص مؤمنین ومتقین است با همراهی قرآن بدست میآید. وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقرآن ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً (الإسراء / 82) به تعبیر امیرالمؤمنین « عليه السّلام»: وَمَا جَالَسَ هذَا الْقرآن أَحَدٌ إِلاَّ قَامَ عَنْهُ بِزِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ: زِيَادَةٍ فِي هُديً، أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَميً. وَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلَي أَحَدٍ بَعْدَ الْقرآن مِنْ فَاقَةٍ، وَلاَ لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقرآن مِنْ غِنيً(نهج البلاغه، خ175) و به نظر میرسد اینکه علامه پس از بیان این نظر که اعجاز قرآن باید تمام عالمیان را فرا گیرد، اینگونه ادامه میدهند: قرآن کریم هم معجزه ای است در بلاغت برای بلیغ ترین بلغا و هم آیتی است فصیح برای فصیح ترین فصحا و هم خارق العاده است حکمتش برای حکما و هم سر شار ترین گنجینه علمی اعجاز آمیز است برای علما و هم اجتماعی ترین قوانین معجزه آسا است برای قانون گذاران و هم سیاستی است بدیع برای سیاستمداران و هم حکومتی اعجاز آمیز برای حکام و خلاصه معجزه ای است برای همه عالمیان در حقایقی که راهی به کشف آن ندارد. (طباطبایی1/60) مؤید و بیانگر همین هدایت اعجازآمیز قرآن باشد زیرا هریک از این گروهها از طریقی خاص تحت تأثیر هدایت قرآن قرار میگیرند. إِنَّ هذَا الْقرآن يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنينَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبيرا (الإسراء/9)
پانویس و منابع
القرآن الکریم
1-نهج البلاغه، فرهنگ آفتاب، فرهنگ تفصیلی مفاهیم نهج البلاغه،معادیخواه،عبدالمجید نشر
2- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه،تحقیق:محمد ابوالفضل ابراهیم،القاهره،دار احیاء الکتب العربیه،
3- ابن میثم، میثم بن علی، شرح نهج البلاغه، مؤسسه النصر
4-ابن میثم، میثم بن علی، شرح نهج البلاغه،ترجمه قربانعلی محمدی مقدم، نشر آستان قدس رضوی
5-حسکانی،عبید الله بن احمد،شواهدالتنزیل،انتشارات وزارت ارشاد اسلامی
6-جعفری، محمد تقی، شرح نهج البلاغه،دفتر نشر فرهنگ اسلامی
7-جعفری،محمد تقی، تلخیص، شرح نهج البلاغه،دفتر نشر فرهنگ اسلامی
8-خویی،ابوالقاسم، البیان، مؤسسه إحیاء آثار الامام الخویی
9- شهیدی،سید جعفر، ترجمه نهج البلاغه، انتشارات علمی و فرهنگی
10- شوشتری، محمد تقی،بهج الصباغه،انتشارات امیرکبیر
11- کاشانی،فتح الله ترجمه نهج البلاغه،انتشارات میقات
12-طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن
13-طبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن احمد،الصغير،مکتبه ابن تیمیه
14-مجلسی، محمد باقر،بحار الانوار، چاپ محمد باقر محمودی
15-مصطفوی،سید جواد، رابطه نهج البلاغه با قرآن، بنیاد نهج البلاغه
16-معرفت، محمد هادی، التمهید،مؤسسه النشر الاسلامی
17-مکارم، ناصر،پیام امام،دارالکتب الاسلامیه
18-مهدوی راد، محمد علی، آفاق تفسیر، نشر هستی نما