لطائف عرفانی سوره واقعه در تفاسیر کشف الاسرارمیبدی، بیان السعاده گنابادی وتفسیرقرآن الکریم ملاصدرا (مقاله)
چکیده
پژوهش پیشرو با هدف دستیابی به لطائف عرفانی سوره واقعه با تکیه بر سه تفسیر عرفانی کشف الاسرار و عدهالابرار میبدی، بیانالسعاده فی مقامات العباده گنابادی و تفسیر القرآن الکریم ملاصدرا انجامشده است. مطالب این تحقیق به صورت کتابخانهای و از کتب تفسیری مرجع و دائرهالمعارفها گردآوری و به روش توصیفی و در مقایسه آرای مفسرین به صورت تحلیلی انجامشده است. در این پژوهش آیاتی از سوره واقعه باجنبه عرفانی براساس نظر مفسرین عارف درسه تفسیر نامبرده و هم بعضی تفاسیر وزین دیگر مانند مواهب علیه، المیزان و تسنیم بررسی شد. این آرا از تفاسیر عرفانی استخراج، مقایسه و عنوانبندی شد تا لطایف عرفانی سوره واقعه بهدست آید؛ ازجمله: انسان کامل و مصادیق آن، مطهرون و مس باطن قرآن کریم، توحید افعالی، ظهور حقیقت و باطن امور در هنگامهی معاد و ... یافتهها شامل 1- نبوت و ولایت: با اشتراکات بین انسان کامل و سابقون: این مهم حاصل شد که سابقون و مقربون و پیشگامان به ایمان همان انسانهای کامل و انبیاء و اولیای الهی هستند. 2- مطهرون و مس حقیقت قرآن: مطهرون با قابلیت دسترسی به باطن قرآن همان شایستگانی هستند که آیه تطهیر شامل حال آنان میشود و مصداق مطهرون پیامبر(ص) و خاندان ایشان هستند. 3- توحید افعالی: آیات ناظر به اینکه مسببالاسباب خداوند است و هر امری تنها با مشیت و اراده او انجام میپذیرد. این موضوع منافاتی با اراده و اختیار انسان ندارد. 4- معاد: سوره واقعه با معاد آغاز و با معاد پایان مییابد. با تاکید بر این نکته که خدایی که عالم را از کتم عدم به هستی آورد، میتواند بار دوم نیز خلق کند و با آفرینش دوم خداوند میخواهد قدرت خودش را در آفرینش انسانها به آنها نشان دهد. از ویژگیهای معاد آن است که رافع انسان کامل و اولیاءالله و خافض اهل نفاق و ضد ولایت است. نتیجه نهایی اینکه سوره واقعه سرشار از رموز عرفانی است و هر انسان مشتاقی میتواند علاوهبر برخورداری از خواص ظاهری آیات، از لطائف عرفانی آنها نیز بهره برد و از باطن توحید، نبوت و ولایت و معاد حقایقی را دریافت کند.
كلمات كليدي
سوره واقعه، لطائف عرفانی، کشف الاسرار ، بیان السعاده، تفسیرالقرآن الکریم، انسان کامل، سابقون، مطهرون.
مقدمه
قرآن کلام وحی است و این کلام دارای ظاهر و باطن و بلکه بطونی است. چنانکه در سخنان رسول گرامی اسلام آمده: «انّ للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطن الى سبعة أبطن؛ همانا برای قرآن ظاهری است و باطنی و باطن آن تا هفتاد بطن دارد.» (ابن ابى جمهور، ج۴, ص۱۰۷ (ح۱۵۹). با استناد به این حدیث و روایات مشابه دیگر میتوان گفت همه آیات و سورههای قرآن دارای جنبه باطنی و دقائق عرفانی هستند و آیات سوره واقعه نیز در ردیف همین آیات مشتمل بر اشارات عرفانی است که در این پژوهش قصد داریم به لطائف عرفانی این سوره شریفه از دیدگاه چند عارف مفسر بپردازیم.
2- بدنه مقاله
زندگی عارفان واقعی همواره با قرآن و حقایق آن و ادراک مراتب باطنیاش ممزوج است. در اهمیت و جایگاه قرآن و معارف باطنی آن همین بس که حضرت علی (ع) در مقام توصیف قرآن میفرمایند: «همانا قرآن دارای ظاهری زیبا و باطنی ژرف و ناپیداست مطالب شگفتآورش تمام نشدنی و اسرار نهفتهاش پایان پذیر نیست». (نهج البلاغه خطبه18) نگاه عرفانی به قرآن مرام جدیدی نیست، بلکه این نوع نگرش از زمان پیامبر اسلام (ص) در بین اصحاب و یاران خاص آن حضرت و بعدا در زمان اولیاء الهی بسیار دیده شده است و حضرات معصومین (ع) در مواجهه با مشتاقان قرآن متناسب با استعداد و ظرفیتشان آنها را بهرهمند میکردند. چرا که قرآن دارای چهار ساحت است: عبارات، که مختص عوام است؛ اشارات، که درحیطهی درک خواص است؛ لطایف، که به اولیا اختصاص دارد و حقایق، که مختص انبیاست و برای آنان قابل دستیابی است. قال الصادق عليهالسلام: «كتاب الله عز و جلّ على أربعة أشياء على العبارة، و الإشارة، و اللطائف، و الحقائق، فالعبارة للعوام، و الإشارة للخواص، و اللطائف للأولياء، و الحقائق للأنبياء.» (علامه مجلسی، 1403 ق، ج 89، ص 103) با نگاهی دقیق مسئله اصلی نگارنده در این پژوهش این است که لطایف عرفانی آیات سوره گرانقدر واقعه را از منظر سه تفسیر عرفانی یعنی بیان السعاده گنابادی، کشف الاسرار میبدی و تفسیرالقرآن الکریم ملاصدرا در حد توان استخراج کرده و با نظام بخشی به آراء این مفسرین، آنها را با هم مقایسه و به ذکر وجوه اشتراک و افتراق این تفاسیر در آیات مورد بحث بپردازد. البته در این میان در تبیین بعضی آیات به تفسیر مواهب علیه مرحوم کاشفی و نیز تفسیر المیزان علامه طباطبایی و تفسیر تسنیم آیتالله جوادی آملی نیز استناد شده است. از آنجا که مولفین نامبرده همه عارف بالله بوده و تفاسیر آنها نیز حاوی نکات عرفانی است، بعضی از محورهای عرفانی که در این پژوهش مورد توجه قرار گرفته و در واقع لطائفی است که توسط عارفان مفسراز تفسیر سوره مبارکه واقعه ادراک شده است عبارتند از: معنای ولایت و نبوت و مصادیق آن (انسان کامل، سابقون، مطهرون و...)، توحید افعالی، معاد و ظهور باطن و حقیقت امور در هنگام برپایی قیامت و سرّ دستیابی به باطن قرآن، که در ادامه به اختصار به آنها پرداخته خواهد شد. 2-1- نبوت «النبوة هی الاخبار عن الحقائق الالهیه؛ ای عن معرفة ذات الحق و اسمائه و صفاته و احکامه. نبوت، خبر دادن از حقائق الهی، یعنی از شناخت ذات حق تعالی و اسماء و صفات و احکام حضرت حق است» (کاشانی، 1381، ص 74). در این تعریف به اشتقاق نبوت از نباء، به معنی خبر اشارت رفته است؛ اما در اصطلاح، به هر انباء و اخباری نبوت گفته نمیشود بلکه نبوت، اخبار از حقایق مربوط به ذات و اسماء و صفات و احکام الاهی است. قیصری گوید: «والنبوة ماخوذ من النباء و هو الخبر و فی الاصطلاح هی البعثة للاخبار من الله تعالی ارشاداً للعباد واهتداءً لهم طریق الرشاد» (قیصری،1381، ص21). در این تعریف هر گونه اخباری از خدا نبوت نیست؛ بلکه اخبار کسی که برای راهنمایی بندگان و رهنمون شدن آنان به راه رشد مبعوث شده، نبوت نامیده شده است. زیرا وصول خلق به خدای متعال، فقط در پرتو پیروی از انبیا و اولیا میسر است و رهیافت عقل و اندیشه به خدا اطمینان بخش نیست. «نبوت خبر دادن از حقایق الاهی و معارف ربانی از حیث ذات و صفت و اسم است؛ و خود بر دو قسم است: نبوت تعریف و نبوت تشریع. اولی اخبار از معرفت ذات و صفات و اسما و افعال است و دومی همه آنها است به اضافه تبلیغ احکام و تادیب به اخلاق و تعلیم حکمت و قیام به سیاست. و این قسم از نبوت اختصاص به رسالت دارد» (آملی،1367، ج1، ص167). مراد عارفان از نبوت، انباء و اخبار دادن است. علاوه بر انبیاء که اخبار میکنند، قرآن را نیز برترین جلوه ی نبوت میدانند؛ چرا که انباء توسط قرآن هم صورت گرفته است و به قول نسفی وجه دیگر نبوت، ولایت است که در ادامه تبیین ولایت خواهدآمد. إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِيمٌ (واقعه/ 77) كه آن قرآنی كريم است. فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ (واقعه/ 78) كه در كتاب محفوظ جاي دارد. تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِين (واقعه/ 80) اين چيزي است كه از سوي پروردگار عالميان نازل شده است. أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُون (واقعه/ 81) آيا اين سخن را (اين قرآن را با اوصافي كه گفته شد) سست و كوچك ميشمريد؟
وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُون (واقعه/ 82) و به جاي شكر روزيهائي كه به شما داده شده آن را تكذيب ميكنيد؟
ملاصدرا در خصوص این آیات می گوید: «قرآن دارای مقام و منزلت بلند است و از نسخ و باطل شدن و از تغییر و تبدیل محفوظ است؛ زیرا آن علم به حقایق اشیایی است که با دگرگونی و تغییر ادیان و آیینها تبدیل و تغییر نمییابد، پس در نزد خداوند دارای مقام و منزلت بلندی است. باز یادآور میشود که قرآن لدنی است و آنچه از بارقه رحمانی لازم بوده در آن هست. پس آن به قلم درایت الهی نوشته شده و در بالای عرش نزد او میباشد و به آن امالکتاب میگویند، چون تمامی علوم حقیقی که به نام لدنی نامیده میشود در آن ثبت است. (ملاصدرا، 1363، ج1، ص99-104) گنابادی در تاویل آیه 81 سوره مبارکه واقعه، مدهنون را کسانی میداند که بر خلاف آنچه در دل دارند عمل میکنند و در تاویل آیه 82 میگوید: «شما که قرآن یا حضرت رسول (ص) را تکذیب میکنید و تکذیب خودتان را مانند روزی خود قرار میدهید که شما هیچ وقت از آن جدا و منفک نیستید یا قرآن را که خداوند آن را به شما روزی داده یا سایر روزیهایتان را بر چنان صفتی قرار میدهید که گویی منعم و رازق را تکذیب میکنید.» (گنابادی، 1372، ج 13، ص 544) قرآن تجلی علمی حضرت حق و همان است که بندگان شایسته حضرت حق که آنها را نبی مینامیم بهصورت وحی دریافت میکنند و چون این کلام فوق درک و فهم انسان عادی است و در عین حال برای عموم مردم و یا به تعبیر قرآن «ناس» نازل شده، بارها و بارها تنزیل پیدا کرده است. یعنی کلام خداوند بارها پایین آمده تا به سطح و درک مردم نزدیک شده است. در عین حال برای فهم آن غیر از مهارتهایی در نحو و صرف و کلام و فرهنگ و تاریخ زمان نزول، یک نوع طهارت و صفای باطنی نیز لازم است. قرآن سفره پر برکت و بیپایانی از انواع مائدههای آسمانی است که هرکس به فراخور نیاز و ظرفیت خویش میتواند از آن بهرهمند و برخوردار شود و هرگز کسی از سفره قرآن ناامید بر نمیگردد و با عنایت خاص خداوند از هرگونه دخل و تصرف و تغییر محفوظ و مصون است. 2-2- ولایت ولایـت، از مـهـمتـریـن اصـول اسـلام است. ولایت یعنی پذیرفتن رهبری و دوستی خداوند و پس از آن، رهبرى پیشوایان الهـى و نیز اعتقاد به این که امامان پس از پیامبر(ص) از سوى خداوند بر مـردم ولایـت دارنـد. (ارجاع) ملاک مـسـلمـان بودن بعد از اطـاعـت از رسـول خـدا(ص) ولایتپذیرى است. انسان براى طی کردن راه سـعـادت چـارهاى جـز پـیـروى از دستورات و راهنماییهای رهبران الهى ندارد به همین دلیل هر زمان که انسانها حول محور ولایت جمع شدند و تابع بیچون و چراى ولایت بودند و سـعادت دنیا و آخرت را به دست میآورند. ولی، همان انسان کامل است که در ایمان و نیکیها از دیگران سبقت گرفته است و مقرب درگاه خداوند است. عدم شناخت او و انکار ولایت او، باعث هدر رفتن اعمال خیر و نابودی عبادات میشود و ورود در آتش خشم خداوند را به دنبال خواهد داشت.
1-2-2- انسان کامل، واسطهی فیض الهی از لوازم بحث خلافت تکوینی انسان کامل آن است که مدد و فیض خداوندی از مجرای انسان کامل به همه موجودات ساری و جاری میشود. بنابراین تحقق عالم و ادامه و استمرار آن بهدست انسان کامل است، و با رفتن انسان کامل، عالم نیز برچیده شده و قیامت کبرای شرعی به پا میشود. راز این مسئله در آن است که انسان کامل حالت برزخیت بین حق و خلق را داشته و با هر دو طرف مناسبت دارد. بنابراین میتواند موجب ارتباط حق با خلق و واسطهی فیض خداوند و رسیدن آنها به مخلوقات باشد، به صورتی که اگر انسان کامل نباشد، بین دیگر موجودات با خداوند هیچ مناسبتی نبوده و استمرار فیض الهی صورت نخواهد پذیرفت. (یزدانپناه، 1397، صفحه 583) انسان کامل واسطهی بین حق و خلق است و به سبب او و از مرتبهی او فیض حقتعالی و مددی که سبب بقای غیرخداست به همهی عالم از آسمانی و زمینی میرسد. اگر انسان کامل -از آن جهت که برزخیت داشته و با طرفین حق و خلق مغایرت ندارد- نمیبود، هیچچیزی از عالم -بهواسطهی آن که مناسبت و ارتباطی با خداوند ندارد- مدد الهی را نمیپذیرفت و فیض الهی بدو نمیرسید و دستخوش فنا میشد. از این جهت انسان کامل ستون آسمانها و زمین است و بهخاطر همین راز، آن زمان که وی از مرکز زمین کوچ کند و بمیرد، نظام زمین برچیده شده شد و قیامت به پا میشود. عرفا معتقدند انسان کامل در صورتی کامل و کون جامع است که همهی نشئآت حتی نشئهی مادی و بدن عنصری نیز داشته باشد. پس وقتی انسان کاملی از عالم ماده رحلت میکند، دیگر در کل نظام هستی و در زمین نمیتواند خلیفه باشد و شاید آنکه خداوند میفرماید: «اِنَّی جاعِلٌ فِی الاَرضِ خَلِیفَهً» (بقره/ 30) به همین نکته اشاره داشته باشد که جنبهی زمینی و مادی نیز باید داشته باشد. بنابراین در هر مرحله باید یکی از انسانهای کامل روی زمین باشند و وقتی نوبت به آخرین آنها میرسد، با رفتن او قیامت برپا میشود. محقق قیصری در بخشی از فصل نهم مقدمه شرح فصوص خود پیرامون خلافت انسان کامل میگوید: «فلا یزال فی هذه المرتبه واحدٌ منهم قائم فی هذا المقام لینحفظ به هذا الترتیب و النظام قال سبحانه: وَ لِکُلَّ قَومٍ هادٍ، وَ اِن مِن اُمَهٍ اِلا خَلا فیها نَذیرٌ کما قال النبی: اِن اَنتَ اِلا نَذِیرٌ الی ان ینختم بظهور خاتم الاولیاء و هو الخاتم للولایه المطلقه فاذا کملت هذه الدائره ایضاً وجب قیام الساعه» (قیصری، 1381، ص40) به طور دائم در مرتبهی قطبیت نظام هستی، یکی از انسانهای کامل هست که در این مقام قرار میگیرد تا این ترتیب و نظام را حفظ کند؛ چرا که خداوند میفرماید: «برای هر قومی هدایتگری هست» و یا میفرماید: «هیچ امتی نیست، مگر آنکه خداوند در میان آنها نذیری قرار داده است» همچنان که دربارهی رسول الله همین تعبیر را به کار میبرد و میفرماید: «نیستی تو مگر نذیر امت». این مسیر ادامه مییابد تا آنکه با ظهور خاتم اولیا، که ولایت مطلقه را پایان میدهد، خاتمه میپذیرد و وقتی دایرهی ولایت همچون دایرهی نبوت کامل شد، رستاخیز واجب میشود. (طهرانی، 1393، ج5، ص75) واژه ی سابقون در قرآن نیز به طور کلی برای وصف کسانی به کار رفته که در نیکیها و خیرات از جمله ایمان یا عمل به فرامین کتابهای آسمانی نسبت به دیگران پیش گام هستند. براساس آیههای قرآن، ویژگیهای این افراد با ویژگیهای مؤمنان حقیقی مشابه است، چنانکه مطابق آیهی ۵۷ تا ۶۱ سوره مؤمنون افرادی که در کارهای خیر شتاب میکنند و درآن سبقت میگیرند، کسانی هستند که از خشیت پروردگار میترسند، به نشانههای او ایمان دارند، به او شرک نمیورزند. از آنچه خدا به ایشان داده انفاق میکنند و همواره در اندیشه بازگشت به سوی پروردگارند. بنابراین با مشترک بودن صفات انسان کامل و سابقون، میتوان گفت سابقون همان انسان کامل هستند. ملاصدرا اولیاء الهی را کسانی میداند که درجاتشان در نزد خداوند بسیار بلند و به او نزدیک هستند و این نزدیکی به حضرت حق و جایگاه آنان را به واسطه دور بودنشان از دنیا و کاستیهای آن میداند. (ملاصدرا، 1363، ج1، ص 24) وی جایگاه و منزلت سابقون را مشاهده عظمت و بزرگی خدا میداند و آنها را ظل و سایهی حضرت حق اعلام میکند. (ملاصدرا، 1363، ج 1، ص 24) گنابادی معیار را پذیرش یا عدم پذیرش ولایت میداند و معتقد است که بر این اساس حکم میشود. ایشان در این باره سابقون را افرادی میداند که ولایت را بپذیرند و امام علی )ع) و شیعیانش را سابقون معرفی میکند و در تاویل این آیه میگوید: «انسان اعراضکننده از ولایت؛ اگر بر اعراض خویش باقی باشد ازاصحاب شمال است و حکم قبولکننده ولایت این است که او از اصحاب یمین است. غیر این دو گروه امید امر خدا را دارند. قبولکننده ولایت یا در بعضی کمالات فعلیت پیدا کرده، که او سابق و سبقت گیرنده است. اصحاب یمین کسانی هستند که در توجه یا اتصال به عالم ارواح پاک گشتهاند. اتصال به اوراح پاک حاصل نمیشود مگر با ولایت. سابقون علی (ع) و شیعیانش میباشند که آنها به بهشت سبقت گیرنده هستند.» (گنابادی، 1372، ج 13، ص 538)
2-2-2- ارتباط اولیاءالله و سابقون همانطور که گفته شد، اولیاى خدا در مقام قرب واقعند و در حجاب أقربند. خداوند آنان را از مقرّبان نامیده است، زیرا که آنان را با نام و علامت سابقین ذکر کرده، و سابقین را با خیرات نام برده است: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ؛ و سابقین که سبقتگیرندگانند، البتّه ایشان مقرّبانند» (واقعه/ 10) «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ الله؛ و پس از آن ما کتاب را به میراث دادیم به آنان که اختیارشان نمودیم از بندگان خود، پس برخى از ایشان به نفسهاى خود ستمگرند و بعضى به نحو اقتصاد و میانهروى سلوک دارند و بعضى با اذن و اجازه خدا از سبقتگیرندگان به خیرات هستند.» (فاطر/ 32) خداوند آنان را از هر گونه شرک علمى و عملى، نفى کرده و از موقنان به آیات و از مشفقان از حضرت حقّ توصیف نموده است و از سرعت کنندگان در خیرات و سبقتگیرندگان به آن شمرده است. «إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ ... أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ؛ و آن کسانى که از خوف و خشیت پروردگارشان در هراس و بیم هستند و آن کسانى که به آیات پروردگارشان ایمان مىآورند و آن کسانى که براى پروردگارشان شریک قرار نمىدهند .... ایشانند سرعتگیرندگان در خیرات و ایشان در امر خیرات سبقتگیرندگانند.» (طهرانی، 1393، ج5، ص79) 3-2-2- انسان کامل متحقَّق به ولایت مطلقه خداست انسان پس از آنکه به مقام فناء رسید و در فعل و صفت و اسم و ذات براى او فانی شد و سفرهاى چهارگانه سلوکی را طی کرد: سفر مِنَ الْخَلْقِ إِلَی الْحَق؛ از خلق به سوى حق، سفر فِی الْحّقِّ بِالْحَقِّ؛ در اسماء و صفات با حقّ، سفر مِنَ الْحَقِّ إلَی الْخَلْقِ بِالْحَقِّ؛ از حقّ با حقّ به سوى خلق، و سفر فِی الْخَلْقِ بِالْحَقّ؛ در خلق با حقّ تعالى. آنگاه انسان کامل مىگردد و تمام قوا و استعدادهاى الهی که در وجودش به ودیعت نهاده شده است به فعلیّت مىرسد و انسان، آئینه تمامنماى صفات جمال و جلال و ذات حضرت حق مىگردد و نهایتا به ولایت میرسد: «انسان کامل، که وَلایت او کامل مىشود یعنى ولىّ مطلق به ولایت حقّه الهیّه مىگردد، پس با همه موجودات به ولایت حضرت حقّ است و تصرّف او در جمیع امور به اذن خدا براى اوست، زیرا که لازمه مقام ولایت مطلقه این است.» (طهرانی، 1393، ج5، ص83) بلکه وَلایت مطلقه حضرت حقّ سبحانه و تعالى غیر از این چیزى نیست. روى این اصل خداوند مىفرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيم؛ به تحقیق که ما انسان را در نیکوترین قوامى آفریدیم.» (تین/ 4) این اعلى درجه قوام انسانى، همان صلاحیّت اوست بر حَسْب خلقت، به عروج به رفیع أعلى و نائل شدن به حیات أبدى سرمدى عندالله و تحقّق به اسماء و صفات کلّی حق. و بر همین أصل نیز خداوند مىفرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها؛ و خداوند تمام أسماء را به آدم تعلیم کرد.» (بقره/ 32) و اینست معناى خلیفةاللّهی و معنى و مُفاد حدیث شریفى که از رسول اکرم (ص) روایت شده است: «خَلَقَ الله آدَمَ عَلَی صُوَرَتِهِ؛ خداوند آدم را بر صورت خود آفرید.» (ابن طاووس، بیتا، ص 34) همچنین بر اساس همین اصل بود که انسان، مسجود ملائکه قرار گرفت و مقام و منزلتش از جمیع فرشتگان افزون شد و به حجاب أقرب که مقرّبترین موجودات -که روح است و اعظم از ملائکه است- واصل شد. بدین مناسبت هم حقیقت انسان را روح انسان گویند چون قابل وصول به مقام روح است، و گرنه روح اسم و علم براى حقیقت انسان نیست. سیّد حیدر آملى گوید: «صاحب این مقام، مَرجع کلّ است و مبدأ و مصدر و منشأ کلّ است.» اوست مَبْدأ و به سوى اوست منته و همه علوم و اعمال به او مستند است، و جمیع مراتب و مقامات به او منتهى مىشود، چه صاحب این مقام پیغمبر باشد، و یا وَلِىّ باشد، و یا وصىّ باشد، و یا رسول. باطن این نبوّت، ولایت مطلقه است، و ولایت مطلقه عبارت است از حصول مجموع این کمالات در أزَل به حسب باطن، و باقى گذاردن آنها تا أبد، مانند گفتار أمیرالمؤمنین علیهالسّلام که فرمود: «کنت ولیّا و آدم بین الماء و الطّین؛ من ولىّ بودم درحالىکه آدم در بین آب و گل بود». (مجلسی، 1403 ق، ج 65، ص 27) و مانند گفتار رسول (ص): «أنَا وَ عَلِیُّ مِنْ نُورٍ وَاحِد؛ من و علىّ از یک نور هستیم.» (ابومعاش، 1426 ق، ج 2، ص 163) و دیگر گفتار رسول خدا: «خَلَقَ اللهُ روُحِی وَ رُوحَ عَلِیِّ بْنِ أبیطالِبٍ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَ الْخَلْقَ بِأَلْفَیْ عَامٍ؛ خداوند، روح مرا و روح علىبنأبیطالب را دو هزار سال، قبل از آنکه موجودات را بیافریند، آفرید.» (آملی، 1367 ، ص 192)
سابقون؛ آنان برتر از آنند که اهل عمل باشند؛ بلکه شأن آنان مشاهده حقایق و مشاهده عظمت و بزرگی خداوند و ملکوت اوست و آن را خداوند به واسطه محبت و دوستی خودش از دوستی غیر خودش مشغول و از خوردن و آشامیدن و نگریستن به غیرخود بینیازشان نموده است. لذا منزلت و مقام آنان منزلت فرشتگان علیینی است که بهطور کلی از اجرام و از تعلق و بستگی به آنها مجرد و آزادند و باز در وصف سابقون میگوید اصلیترین ویژگی آنان قرب به حق تعالی است. (ملاصدرا، 1363، ج 1، صص 22-19) گنابادی درکتاب بیان السعاده یادآور میشود که وقتی از نبی (ص) از این آیه سؤال شد فرمود جبرئیل به من گفت: «اینان علی (ع) و شیعیانش میباشند که آنها به بهشت سبقت گیرنده هستند و به سوی بهشت و به خدا نزدیک هستند به سبب کرامت و آمده است که علی (ع) فرمود: «السابقون السابقون أولئک المقربون دربارهی من نازل شده است. از امام باقر (ع) نیز نقل شده: «ما هستیم السابقون السابقون و ما هستیم الاخرون» امام صادق (ع) فرمودند: «پدرم به گروهی از شیعه فرمود: شما شیعه خدا هستید، شما یاران و از انصار خدا هستید چون سابقه اول هستید و سابقه آخر هستید یعنی در دنیا به ولایت ما و در آخرت به بهشت سبقت میگیرید. 4-2-2- مطهرون و مس حقیقی قرآن «لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُون؛ و جز پاكان نميتوانند آن را مس كنند.» (واقعه/ 79) تلاوت الفاظ و فهم لغات قرآن، برای همه ممکن است، اما تماس با روح قرآن، طهارتی مخصوص می خواهد. قرآن مطهر است و تنها پاکان می توانند آن را مس کنند، لذا نفرمود: «لا یقرئه ولا یفهمه الا المطهّرون» بلکه فرمود: «لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» چون تماس، معنای خاصی دارد چنان که در روایات تصریح شده که تنها مقربان درگاه الهی با قرآن تماس پیدا میکنند .این مطلب از طریق عقل، نیز قابل استدلال است؛ زیرا گرچه قرآن مجید براى هدایت عموم است، اما میدانیم افراد زیادى بودند که قرآن را از لبهاى مبارک پیامبر (ص) میشنیدند، و این آب زلال حقیقت را در سرچشمه وحى مییدند، اما چون آلوده به تعصب و عناد و لجاجت بودند، کمترین بهرهاى از آن نگرفتند، اما کسانى که اندکی خود را پاک کردند، و با روح حقیقت جوئى و تحقیق، به سراغ آن آمدند، هدایت یافتند. بنابراین، هر قدر پاکى و تقواى انسان بیشتر شود، به مفاهیم عمیقتر و بیشترى از قرآن مجید دست مییابد، به این ترتیب، آیه در هر دو بعد جسمى و روحانی صادق است و همهی مفسرین به این نکته اذعان دارند که مطهرون پیامبر (ص) و خاندان مطهرش میباشند همان کسانی که آیه تطهیر شامل حال آنها میشود: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا» (احزاب/ 33) مطهرون شخص پیامبر (ص)، و ائمه معصومین هستند که خداوند هرگونه رجس و پلیدی را از آنها دور کرده است و آنها را به نهایت درجه مطهر ساخته و روشنترین مصداق مقرّبانند و حقایق قرآن را از همه بهتر درک میکنند و میتوانند به کتاب مکنون دسترسی داشته باشند (سایت ایمانور) ملاصدرا میگوید: «لوح محفوظ را حمل نمیکنند جز رهاشدگان و مجردان از لباس بشری، آنان که به طهارت از گناهان توصیف شدهاند. قرآن کریم نخست از لوح محفوظ و مقام غیبالغیوب احدیت ذات الهی به آسمان دنیا نازل گردیده و سپس در عالم شهادت آشکار شده است و جز دست پاکان بدان نرسد.» ملاصدرا معتقد است که قرآن نیز مانند انسان به ظاهر و باطن تقسیم میشود و برای هر یک نیز ظاهر و باطنی است و برای باطنش نیز باطن دیگری است و برای ظاهرش نیز ظاهر دیگری است. باطن قرآن را خواص درک میکنند اما ظاهرش را که همان قرآن محسوس ملموس و نوشته نقش شده است که مورد دست زدن قرار میگیرد و همان چیزی است که قاریان آن را تلاوت مینمایند و حافظان در خزانه محفوظاتشان مانند خیال نگه میدارند. همچنین معتقد است که قرآن درجاتی دارد همانگونه که انسانها نیز به حسب آن درجاتی دارند و پایینترین تنزل در قرآن، منزلی است که در جلد و پوشش است و همچنان که پایینترین درجات برای انسان درجهای است که در پوست و جلد بدن است پس واجب است انسان آن راحمل ننماید مگر بعد از پاک شدن از پلیدیها وگناهان. درنهایت ملاصدرا چنین نتیجه میگیرد که قرآن را جز پاکشدگان از نارسایی و ناتمامیهای امکان و پلیدی گناه، که همانا بزرگان از پیامبران مرسل و اکابر از فرشتگان مقرباند، مس نمینمایند. (ملاصدرا، 1363، ج 1، ص 99-104) گنابادی در تاویل این آیه معتقد است قرآن در کتاب مکنون است و دست کسی به حریم قدس آن نمیرسد مگر آنان که از هر ناپاکی و توجّه به کثرتها و انانیّتها و پلیديها و تعیّنات، خالی و پاکیزه باشند و چون تکلیف مطابق تکوین و ظاهر موافق باطن است تکلیف هم این است که قالب انسان با قالب قرآن و ظاهر آن تماس پیدا نکند» مس قرآن جایز نیست مگر برای کسی که پاک و پاکیزه باشد و از همینجاست که از مس کردن نخ و جلد و کاغذ آن بدون طهارت نفی کردند. (گنابادی ،ج 13، ص 542 ) کاشفی معتقد است که قرآن شامل هم مسائل دنیوی و هم امور اخروی است .طهارت مس آن را نیز به دو دسته ظاهری و باطنی تقسیم میکند و معتقد است طهارت ظاهری یعنی اینکه تنها کسانی میتوانند قرآن را لمس کنند که از هر گونه حدث ظاهری پاک باشند و طهارت باطنی را در اعتقاد قلبی به قرآن و عمل به فرامین آن میداند و در اینباره چنین بیان میکند: «إِنَّهُ لَقُرْآن کَرِيمٌ؛ هرآئينه قرآنی است بزرگوار و بسيار نفع» چه مشتمل است بر اصول علوى كه در باب مصالح معاش و معاد بكار آيد يا گرامى است نزد خدا و ملائكه و مؤمنان يا حافظ و قادرى او مكرم و معزز است اين قرآن نوشته شده است. «فی كِتابٍ مَكْنُونٍ؛ دركتابى پوشيده ونگاه داشته شده نزديك خدا درلوح محفوظ.» و مطلع نشوند بر آنچه در لوح است «إِلَّاالْمُطَهَّرُونَ» مگر پاكيزگان يعنى ملائكه كه مطهرند از كدورات و مس نكنند مصحف را مگر پاكشدگان از احداث. بعضى مس را حمل بر قرائت كردهاند و از ابن عمر رضیاللّهعنه منقول است كه دوستتر نزد من آن است كه قرآن نخواند كسى مگر آنكه طاهر باشد محمد بن فضل رحمهاللّه فرموده كه مراد از اين طهارت، طهارت توحيد است. يعنى بايد كه غيرموحدان كسى قرآن نخواند و ابن عباس رضیاللّهعنه نهى مىكرد از آنكه يهود و نصارى را تمكين دهند از قرائت قرآن و محققان گفتهاند كه مراد از مسّ اعتقاد است. يعنى معتقد نباشند قرآن را مگر پاكيزهدلان كه مؤمناناند يا عمل به قرآن و نگاهداشت احكام قرآن نكنند مگر جمعى كه پاكيزه شده باشند به مدد توفيق از لوث خذلان يا علم بدان يعنى تفسير و تاويل آن را ندانند الا آنها كه سر ايشان پاك باشد. «کاشفی، 1369، ص 99) علامه طباطبایی در مورد «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» معتقد است قرآن از دسترس اغيار و ناپاكان محفوظ است، و به جز پاكان كسى با آن تماس ندارد و منظور از مس و تماس با قرآن، دست کشیدن به خطوط آن نیست بلکه علم به معارف آن است که جز پاکان خلق کسی به معارف آن آگاه نمیشود. چراکه خداوند فرموده: «قرآن در کتابی مکنون و پنهان است.» (طباطبایی، ج 19، ص 237) جوادی آملی در تفسیرآیه لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ میگوید اگر از بعد ظاهری به آیه بنگریم از لحاظ فقهی نباید قرآن را بدون طهارت لمس کرد. اما اگر از بعد باطنی و با توجه به کتاب مکنون بنگریم، منظور از مس، مس فکری است یعنی فکر هیچکس به کتاب مکنون نمیرسد مگر اینکه مطهر باشد. (جوادی آملی، سایت اسراء، تفسیرسوره واقعه) قرآن دارای دو بعد ظاهری و باطنی است که هم برای برخورداری از بعد ظاهری آن باید طهارت داشت و هم برای بهره بردن از بعد باطنی آن، چرا که قرآن دارای لایههایی است و طهارت باطنی مستلزم این است که انسان نفس خود را از لوث گناهان و ناپاکیها حفظ کند تا بتواند به لایههای عمیق وباطنی آن دسترسی پیدا کند. سید حیدر آملی در جامع الأسرار و منبع الانوار، در اینباره به حدیثی از پیامبر اشاره میکند: «إنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً و بَطنا و لِبَطنِهِ بَطنٌ إلی سَبعَةِ أبطُنٍ) و ورد (سَبعینَ) و (سَبعَ مِائَةٍ) و (سَبعینَ ألفٍ؛ قرآن ظاهر و باطنی دارد، و باطن آن هم باطنی دارد، تا هفت باطن و در مواردی تاهفتاد باطن و هفتصد باطن و هفتاد هزار باطن نیز ذکر شده است. از جمعبندی تفاسیر دو نکته بر میآید: 1-علما و فقها دست زدن و لمس قرآن را برای کسانی که طهارت ظاهر ندارند حرام دانستهاند.2- قرآن درجاتی برای فهم انسانها دارد و انسانها نیز مدارجی از کمال و معرفت و طهارت ظاهر و باطن دارند، و برای فهم هر درجه از قرآن مخاطبینی هست که پایینترین مرتبه فهم در قرآن همان است که به صورت نوشته قرارگرفته و ظاهر آن است و بالاترین مراتب آن که مخصوص پیامبران و اولیاء الهی و باطن آن است. هرکس به هر میزان که علو روحی و معنوی پیدا کند، به باطن و مفاهیم درونی قرآن نزدیکتر میشود.
3-2-توحید افعالی از آنجا که خداوند علت ایجادی تمام علتها و هم پدیدهها و معلولهاست و علهالعلل در کل هستی است، بنابراین همه چیز از جمله انسان و اراده او هم در طول اراده خدا قرار دارد. پس وقتی انسان اراده میکند این خود انسان است که تصمیم میگیرد و اراده میکند، اما این اراده انسان معلول اراده خداوند است و اگرخدا نمی خواست و اراده نمیکرد که به انسان اراده عطا کند انسان نمیتوانست اراده کند و فعلی انجام دهد. توحید افعالی نیز یعنی هر چیزی در جهان اتفاق میافتد، حتی افعال دیگر موجودات، فعل خداست و هیچ موجودی نمیتواند بینیاز از اراده خدا فعلی را انجام دهد. براساس توحید افعالی همانطور که خداوند در ذاتش شریکی ندارد، در فاعلیت نیز شریک ندارد یعنی هرکاری که هر مخلوقی انجام میدهد، فعل خدا است. حال با توجه به این توضیحات آیا تمام افعال فقط به اراده خدا و تماما جبر است و انسان هیچ دخل و تصرفی در آن ندارد؟ امام علی (ع) در توضیح نادرستی جبر میفرمایند: «لَو كانَ كذلكَ لَبَطلَ الثَّوابُ والعِقابُ والأمرُ والنَّهْيُ والزَّجْرُ، و لَسقَطَ معنى الوَعْدِ والوَعيدِ، ولَم تَكُنْ على مُسيءٍ لائمَةٌ، ولا لمُحسنٍ مَحْمَدةٌ ، ولكانَ المُحسنُ أوْلى باللّائمةِ مِن المُذنِبِ ، والمُذنِبُ أولى بالإحسانِ مِن المُحسِنِ، تلكَ مَقالةُ عَبَدَةِ الأوثانِ وخُصَماءِ الرَّحمنِ؛ اگرچنین بود (که انسان مجبور بود) ثواب و عقاب، امر و نهی و تنبیه باطل بود و وعده و وعید بیاساس، و بدکار را نکوهش و نیکوکار را ستایشی نبود» (ابن بابویه،1416 ق، ج 1، ص 380) روایت یاد شده بر منافات داشتن جبر با عدل و حکمت خداوند و پاداش و کیفر الهی تأکید شده است. اگر خداوند ظالمان را مجبور به ظلم و گناه کند پس عدالت خدا چگونه قبول میکند و اجازه میدهد که گناهکاران را به دوزخ ببرد و اگر نیکوکاران را به انجام کارهای نیک مجبور کند پس بردن نیکوکاران به بهشت منطقی نیست. ملاصدرا ذیل آیه 58 و59 سوره واقعه میگوید قومی گمان میکردند هرکس حرکتی را انجام دهد و یا جسمی را آماده برای پذیرش شکل و یا صورت از بخشنده حقیقی کند آن شخص حرکت دهنده، فاعل است. پس فکر کردند کشاورزی که بذری را میکارد و یا بنایی که ساختمانی را میسازد فاعلند و این قوم، فاعل بودن خداوند را هم اینطور میپنداشتند. بنابراین به شرک و دوگانهپرستی دچار شدند. صدرا معتقد است که خداوند با این آیات به انسانها فهماند که بین فاعل صوری و فاعل حقیقی باید تفاوت قائل شد. حرکت و اقدام کشاورز علتی است برای حرکت دانه اما رشد و نمو آن دانه و پرورش آن و فراهم نمودن شرایط زیستی آن، همه توسط قادر متعال انجام میشود پس فاعل هستی بخش خداوند است نه کشاورز. چنین خدای هستی بخشی که فاعل حقیقی است و بدون ماده پیشین آفریده پس در قیامت هم قادر است که برای بار دوم انشاء و خلق کند. (ملاصدرا، 1363، ج 1، ص 70-73) صدرالدین شیرازی درخصوص آیات 63 تا 73معتقد است که خداوند بر اثبات معاد و حق بودن حشر اجساد به صورتها و وجوه گوناگون آگاهی داده است: «یعنی شما میرویانید و غذا و پرورش میدهید و در اطوار مختلف خلقت قرارش میدهید و به نهایت پایانی و کمال مطلوب میرسانید یا ما؟» همچنین به حدیثی از پیامبر اکرم (ص) درباره این آیات و فاعل بودن خداوند اشاره میکند. حضرت رسول (ص) میفرمایند: «لا یقولن احدکم زرعت، و لیقل حرثت؛ هیچ کس از شما نگوید زراعت کردم بلکه بگوید کاشتم» و معتقد است علت نهی پیامبر (ص) اشتباهی است که مردم بین آمادهساز و آفریننده میکنند و تفاوتی بین این دو قائل نمیشوند. (ملاصدرا، 1363، ج 1، ص 81) گنابادی ذیل این آیات میگوید: «آیا شما کشت را میرویانید و آن را به حد دانه و درو میرسانید یا ما این کار را انجام میدهیم؟ شما نمیتوانید بگویید رویانیدن و به مقام باروری و درو رسانیدن کار بشر است، چون اگر بخواهیم آن را خشک و هیزم میکنیم که لایق سوزاندن باشد. شما نمیتوانید بگویید که بشر باران نازل نموده چون اگر ما میخواستیم آب باران را تلخ و شور میگرداندیم». (گنابادی، 1372، ج 13، ص 540) میبدی در تاویل آیات «افَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ- أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ» معتقد است که خداوند میخواهد قدرت خودش را در آفرینش انسانها به آنها نشان دهد که صانع بىعلت و كردگار بىآلت اوست، قهار بىعلت وغفار بىمهلت اوست. ستّار هر ذلت اوست. هر عضوى بنوعى از جمال آراسته. نه بر حد او افزوده نه از قدر او كاسته .هر يكى را صفتى داده و در هر يكى قوّتى نهاده. حواسّ در دماغ، بها در پيشانى، سحر در چشم، ملاحت در لب، كمال حسن در موی، شهوت در عروق، ايمان در دل، محبت در سر، معرفت در جان. ما آن خداونديم كه در صفت قدرت ما هم آفريدن است، هم ميرانيدن از آفريدن خبر داد كه: أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ. از ميرانيدن خبر داد كه: نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ در آفريدن صفات لطف نمودم. در ميراندن كمال قهر نمودم بيافريدم، تا قدرت و لطف بينى، بميرانم، تا سياست و قهر بينى، باز زنده گردانم تا هيبت و سلطنت بينی. چون ميدانى كه قادر و توانایم، حكيم و دانایم. و در توانايى و دانايى بىهمتایم، فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ. بپاكى مرا بستاى و به يكتايى و بزرگوارى مرا ياد كن تا فردا تو را در زمره مقربان پيش آرم.» (ميبدى، 1371، ج 9، صص 469-470)
4-2-معاد معاد از اصول دین اسلام به معنای بازگشت انسان پس از مرگ به زندگی در روز قیامت است. آیات زیادی در قرآن به مبحث معاد پرداختهاند. آیات سوره واقعه نیز که با حوادث مربوط به معاد آغاز و با آن پایان مییابد از این دست آیات هستند. در روایات نیز معصومین (ع) بهطور ویژه به موضوع معاد پرداختهاند از جمله این حدیث گرانقدر از امیرالمومنین (ع) : «رحم الله علم من این و فی این والی این؛ رحمت خدا شامل حال کسی باد که بداند از کجا آمده است در کجاست و به کجا خواهد رفت.» (تمیمی آمدی، ص 283) معاد به فتح اول در لغت به معنی بازگشتن و جای بازگشتن است و عالم آخرت و در اصطلاح متصوفه اسماء کلی الهی را گویند چنانکه مبدأ اسما کلی کونی را گویند. آمدن سالک از راه اسماء کلی کونی که مبدا اوست. رجوع او از راه اسماء کلی باشد که معاد اوست (بهاری هندی،نسخه پی دی اف.نرم افزار ) معاد هر چیز مبدا آن چیز باشد چنانکه مبدا عقول عقل کل است و مبدا ارواح روح کل و مبدا انوار نورکل باشد (جامی،1399، ص۱۴۹). در مسئله معاد و بازگشت انسان هر یک از صنوف محققان چون اهل شرایع و حکما و معتقدان به تناسخ و ارباب طریقت را آرایی است. به طور کلی معاد عبارت از بازگشتن نفوس انسانی است به حضرت خداوند به اختیار یا به اضطرار؛ چون نفوس سعادتمندان که اختیاری است و نفوس اشقیا و بدبختان که اضطراری خواهد بود و این محققان در اینکه آیا هر نفسی میتواند از مقامی که ابتدا داشته است ترقی کند یا نه مختلفند: بعضی منکر این کمال و ترقی اند. برخی گویند با تربیت و مجاهدت میتوان از مقامی به مقام بالاتر ترقی کرد. مشایخ قوم معتقدند که ارواح آدمیان بدایت فطرت بر چهار صنفاند: 1-ارواح انبیا و اولیاالله که در مقام عدم واسطه یا مقام بیواسطگیاند و میتوانند از مقام روحانیات به عالم صفات خداوندی رسند. 2 -ارواح اقوام اولیا و خواص مومناناند. 3 -ارواح عوام مومنان و خواص عاصیاناند 4 -ارواح اقوام عاصیان و منافقان و کافران که به زعم برخی سیر کمالی آنان منقطع میگردد و به قول بسیاری دیگر این صنوف میتوانند در مقام خود پرورش یابند و به کمال بالاتری رسند به این معنی که میتوانند از صنف مادون به صنف مافوق و بالاتر ترقی کنند. اما صوفیان و اهل معرفت پیوسته در ترقی و عروج و همیشه در مقام محو و اثبات اند و هر لحظه و دمی برایشان محوی اثباتی حاصل میشود (گوهرین، 1383، ج9، ص277) إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ؛ هنگامي كه واقعه عظيم (قيامت) برپا شود. (واقعه/ 1) میبدی در تاویل آیه «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ» با استناد به آیه ۷۷ سوره نحل (وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ ؛ کار برپا کردن قیامت برای او جز مانند یک چشم بر هم زدن یا نزدیک تر از آن نیست.) میگوید: «واقعه به معنی حادثهای که بیشک اتفاق خواهد افتاد و از این جهت این سوره را واقعه نامیدند.» میبدی در ادامه تاویل آیات مربوط به معاد معتقد است که خداوند در روز قیامت با زنده کردن و آفرینش مجدد میخواهد هیبت و قدرت و سلطنت خود را به بندگانش نشان دهد.» (میبدی، 1371، ج 9، ص 470) گنابادی در تفسیر آیه إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ﴿۱﴾ و لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ ﴿۲﴾ چنین میگوید: «هنگامی که آن واقعهي بزرگ قیامت واقع گردید، لفظ الواقعه به معناي قیامت است و نامیدن قیامت بدین نام از آن جهت است که وقوع آن حتمی و محقّق است و ممکن است مقصود از لفظ الواقعه مرگ باشد که وقوع آن نیزحتمی است و دروغ نیست و در آن هیچ شکی نیست. (گنابادی، 1372، ج 13، ص 524) گنابادی مرگ و رفتن به سرای آخرت را به جنین در رحم مادر تشبیه میکند و معتقد است که انتقال جنین از رحم مادر به این دنیا مانند انتقال از زندان به یک جای بزرگ و وسیع است انتقال از این دنیا به آخرت نیز همینطور است و همانطور که انتقال جنین از رحم مادر به دنیا باعث استکمال جنین میشود و بسیاری از کمالات و حالات را در رحم مادر نمیتوان کسب کرد در این دنیا نیز همینطور است و بسیاری از کمالات که بدست آوردن آنها در دنیا میسر نیست در آخرت فراهم میشود پس چرا بندگان خدا متذکر نمیشوند؟ گنابادی به این نکته نیز اشاره میکند که خواب خود نوعی یادآوری مرگ است و معتقد است انسان در خواب که برادر مرگ است و به نوعی اتصال انسان حدودا از این دنیا قطع میشود، در خواب ممکن است حوادث و اتفاقاتی را ببیند که در آینده اتفاق میافتد. پس انسانی که با خوابیدن تا حدودی مرگ را تجربه میکند باید به این آزاد شدن از قید و بندها مشتاق باشد. در نهایت در ارتباط با انکار آخرت حدیثی را از امام سجاد (ع) نقل میکند که امام (ع) میفرمایند: «تعجب از کسی است که نشئه اولی و عالم دنیا را میبیند و نشئه آخرت را انکار میکند» (گنابادی، 1372، ج 13، ص 537-538) ملاصدرا در تاویل آیه «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ» و وقوع قیامت، همانند میبدی به آیه 77 سوره نحل اشاره میکند و معتقد است که خداوند به یک مکان یا زمان خاص منحصر نیست علم و رحمت حضرت حق همه ی عالم را فرا گرفته است پس زنده کردن و برانگیخته کردن اموات از قبرهایشان هم برای خداوندی که قادر است کاری ندارد. «حق تعالی هر روز در کاری و شانی است، چون خداوند را شانی یگانه در شئون فراوان است. بهطوری که هیچ کاری او را از کار دیگر و هیچ زمانی از زمان دیگر و نه مکانی از مکان دیگر باز نمیدارد، به واسطه برتری و علو او از این اشیاء، با اینکه نور وجود او بر تمامی اشیاء گسترده است و علم و رحمت او تا طبقات زیرین زمین را فرا گرفته است. پس برانگیختن خلایق از گورهایشان در یک چشم به هم زدن از جانب او به همینگونه است چنانکه میفرماید: «وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ؛ کار برپا کردن قیامت برای او جز مانند یک چشم بر هم زدن یا نزدیکتر از آن نیست.» (ملاصدرا، 1363، ج 1، ص 12)
1-4-2- قیامت رافع انسان کامل و اولیاء الله و خافض اهل ضد ولایت ( خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ )گروهي را پائين ميآورد و گروهي را بالا ميبرد. یکی از ویژگیهای قیامت آن است که افرادی را که در نظرعموم عادی و بعضا گمنام و ناشناخته بودند و مانند سایر انسانها خور و خواب و معاشرت و زیست داشتند آنگونه بالا میبرد که کسی تصور نمیکند و همگان برحال آنان غبطه میخورند و گروهی دیگر را چنان به خفض و تنزل میرساند که همگان متعجب میشوند. قیامت خافض و رافع است به عبارتی قیامت نظام عالم را زیر و رو میکند. اینک رافع بودن انسان کامل و اولیاء الهی و خافض بودن اهل نفاق را از نظر عارفین مفسر بررسی میکنیم: میبدی در نوبه الثالثه کشف الاسرار و حسین کاشفی در مواهب علیه و گنابادی در بیان السعاده در تاویل این آیه معتقدند که روز قیامت خداوند از روی عدل آنان که اهل نفاق و شقاق بودند و در دنیا خود را والا مقام میدانستند را خفض میکنند و به اسفل السافلین تنزل می2دهند و آنان که اهل اخلاص بودند و در این دنیا فروتنی میکردند را مرتفع کرده و به اعلی علیین میبرند. (گنابادی، 1372، ج 13، ص 524؛ میبدی، 1371، ج 9، ص 524؛ کاشفی، 1369، ص12) ملاصدرا نیز خافض و رافع بودن در قیامت را نشات گرفته از اعمال انسان در این دنیا میداند: «اشقیاء فرود آمده و در آن روز به گودالهای هاویه (مکانی در دوزخ ) فرو میروند و نیکبختان در آن روز به درجات بلند بالا میروند و هیچ نفسی مادام که در دنیاست وجود ندارد جز آنکه به حسب نشئه دوم از جهت اعمال نیک یا بدش در حال بالا رفتن و پایین آمدن است؛ ولی ظهور این حالات وکنار رفتن پرده از آنها برای تمامی خلایق در برپایی رستاخیز به سبب مرگ همگان است و ظهورش برای هرکس به خصوص بستگی به قیامت صغری به واسطه مرگ آن شخص دارد.». (ملاصدرا، 1363، ج1، ص17) جوادی آملی نیز معتقد است بعضی از خفضشدگان رهبران کفرند و بعضی از مرتفعشدگان رهبران ایمانند. (جوادی آملی، سایت اسراء، تفسیرسوره واقعه)
2-4-2- مقایسه همهی تفاسیر بر سقوط و سرنگونی اشقیاء و اهل کفر و نفاق و ضد ولایت اصحاب شمال و بالا رفتن و اوج و تعالی انسان کامل و اولیاء الهی و اصحاب یمین اشاره دارند. ملاصدرا به نکته جالبی اشاره دارد: هر انسانی بر اساس نشئهای که داشته و از دنیا شروع شده یا به اوج عزت و اقتدار و افتخار میرسد؛ یا به ذلت و خواری و سرافکندگی؛ منتها این نشئه در دنیا برای هر کسی بوده و وجود داشته است و با قیامت کبری این نشئه زمینه ظهور و تجلی پیدا میکند. مثل زراعتی که انسان در دنیا میکند؛ از گندم؛ گندم و از جو؛ جو میروید. امام سجاد(ع) در این باره میفرمایند: «هرکس به وعدههای خدا تسلی پیدا نکند جانش در حسرتهای دنیا پاره پاره میشود به خدا سوگند دنیا و آخرت مانند دو کفهی ترازو است که هرکدام پایین رود دیگری را بالا برد سپس این آیات را قرائت فرمودند: آن واقعه چون واقع شد در وقوعش دروغی نیست. فرود آورنده و رفعتبخش است به خدا سوگند اعداء الله را به جانب آتش فرو آورند و اولیاء الله را به بهشت رفعت میبخشند.» (شیخ صدوق، ج1، ص64-65) صدرالدین شیرازی معتقد است کسانی که معاد را انکار میکنند در واقع آفرینش و نشئه اول را انکار کرده و میگوید هرکسی که چگونگی و کیفیت ایجاد و آغاز را نمیداند چطور میتواند بازگشتن و اعاده را بداند و درک کند چرا که خداوند در آیه ۶۲ میفرماید شما که از نشئهی اول و آفرینش اول خود آگاه شدید پس چرا متذکر نمیشوید؟ کسی که بار اول میآفریند آفرینش بار دوم برایش محال نیست. (ملاصدرا، 1363، ج 1، ص69-70) در تاویل آیه نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ ﴿۶۰﴾ و آیه عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۶۱﴾ ملاصدرا معتقد است که خداوند همانطور که آفریننده و آغازکننده است بازگرداننده نیز است. به عقیده ملاصدرا ایجاد خلق و آفرینش عبارت است از بخشش اصل وجود به انسان و سایر موجودات و آمدن به دنیا از بهشت، فرود آمدن از کمال به نقص و خارج شدن از فطرت اصلی و بازگشت از دنیا به آخرت عبارت است از رو نمودن از نقص به کمال و بازگشت از دوری از فطرت است. (ملاصدرا، 1363، ج 1، ص 73) صدرالمتالهین مراد از آیه ۶۱ را این میداند که آنگاه که معاد به وقوع میپیوندد شکلهای مختلف در روز قیامت برحسب اعمال و نیتهای انسان است و اگر از مومنان باشند به بهترین شکل و زیباترین صورت محشور میشوند و منافقین و شقاوتمندان به زشتترین و وحشتناکترین شکل ممکن محشور میشوند و محشور شدن انسان به شکل حیوانات مختلف را ناشی از نفس زشت و صفات نفسانی زشت انسان میداند. (ملاصدرا، 1363، ج 1، ص 76) در تاویل آیه «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ» ﴿۶۲﴾ ملاصدرا میگوید هرکس که بداند چگونه بوجود آمده و سیر استکمالی خود را بداند که ابتدا از خاک و بعد از نطفه و بعد علقه و بعد مضغه و پس به صورت جنین کامل درآمده و بعد از آن نوزادی و بعد جوان و بعد به پیری عاقل تبدیل می شود نمی تواند معاد را انکار کند و در آخرت نیز این فرد یا از دستهی اولیاء الـهی است یا در زمره دشمنان خدا قرار میگیرد که اگر ستمگر باشد به شکل حیوانات و درندگان محشور میشوند. (همان) کاشفی در میگوید اهل خرد اذعان دارند که خدایی که قادر به آفرینش است پس قادر به احیاء و زنده کردن هم هست و نیز در تاویل آیه عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۶۱﴾ معتقد است که خداوند در روز قیامت کافران را در زشتترین وجه و مومنان و مقربان را به بهترین و نیکوترین شکل میآفریند (کاشفی، 1369، ص 252) علامه طباطبایی در مورد آیه ( لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ) آورده است: خداوند در این آیه به رسول گرامی خود دستور میدهد از استبعاد (بعید بودن) آنان نسبت به معاد پاسخ دهد و آن را تثبیت کند و به منکران معاد خبر میدهد که در روز قیامت چه زندگیای دارند طعام و شرابشان چیست که خداوند در همین سوره میفرماید طعامشان زقوم و شرابشان حمیم است. علامه در مورد آیه ثله من الاولین و ثله من الاخرین معتقد است هر دو دسته از اولین و آخرین در روزی معلوم جمع میشوند و علت اینکه بین زنده شدن خودشان و اجدادشان فرق گذاشتند این است که زنده شدن و برانگیخته شدن خودشان امری بعید و برانگیخته شدن اجدادشان را بعیدتر میدانند که این امر برای خداوند کاری ندارد. (طباطبایی، ج 9، ص 227) علامه طباطبایی دوعلت برای دعوت خداوند بندگان را به تصدیق معاد و دست برداشتن از تکذیب آن ذکر میکند، اول اینکه: «وقتی خدای تعالی پدیدآورندهی اساس همه چیز از هیچ باشد او میتواند برای بار دوم هم ایشان را خلق کند: (قال من یحیی العظام و هی رمیم قل یحییها الذی انشاءها اول مره و هو بکل خلق علیم) جهت دوم اینکه: وقتی پدیدآورنده مردم خدای تعالی است و امورشان را او تقدیر و اندازهگیری میکند، پس او به آنچه با آنها میکند داناتر است و وقتی داناتر است به ایشان خبر میدهد که بعد از مردن زندهشان میکند و جزای اعمالشان چه خیر و چه شر را میدهد دیگر چارهای جز تصدیق ندارند.» (طباطبایی، ج 19، ص 229) اینکه چگونه ممکن است انسانها یکبار دیگر زنده شوند و دلیل امکان نیز در همین نشئه دنیاست، درلسان مفسر المیزان آمده: چون در این نشئه دیدند و فهمیدند که آن خدای که عالم را از کتم عدم به هستی آورد و چنین قدرتی داشت او بر ایجاد بار دومش نیز قادر است و این خود برهانی است برای امکان معاد و برطرف کردن استبعاد منکرین آن.» (طباطبایی، ج 19، ص 232) جوادی آملی معتقدست که اگر معاد نباشد مسلمان و کافر و متقی و مومن یکی میشوند و هر دو معدوماند که این با عقل انسان سازگار نیست: «اگر کسی دنیا و نشئه اولی را متذکر شود نه تنها امکان معاد بلکه ضرورت آن را نیز لازم خواهد شمرد. ایشان در مورد تجسم اعمال انسان در روز قیامت میگوید: «اگر در قیامت کسی به صورت حیوانی در آید؛ تجسم اعمال اوست؛ بوزینه بودن عذاب نیست، ولی اگر انسانی بوزینه شد، وقتی میفهمد جایگاه او انسانی بوده و بوزینه شده دچار عذاب میشود.» (جوادی آملی، سایت اسراء، تفسیرسوره واقعه)
3- نتایج با بررسی آرای مفسران در تفاسیر کشفالاسرار، بیان السعاده و قرآن الکریم، همچنین با نظر به تفاسیرمواهب علیه، المیزان و تسنیم دراین مقاله نتایج زیر حاصل شد: 1-آیاتی در سوره واقعه با محوریت توحید افعالی به این مهم اشاره دارند که مسببالاسباب و فاعل هستیبخش خداوند است و هر امری تنها با مشیت و اراده او انجام میپذیرد ولی این موضوع منافاتی با اختیار و اراده انسان ندارد. افعال و کارهای انسان اختیاری است نه جبری چرا که اگر جبری بود فرستادن پیامبران و کتاب آسمانی و حتی وجود بهشت و جهنم هم بی فایده و عبث بود و این با عدل خدا نیز در تضاد است و به اذن الهی اعمال انسان اختیاری است، چه با این اختیار راه سعادت را پیش بگیرد و یا راه شقاوت را. 2- در بخش نبوت و ولایت مصداق انبیاء و اولیاء الله و انسان کامل از دیدگاه قرآن درسوره واقعه تعیین شد: "انسان کامل"در وجود بعضی انبیا و حضرت محمد( ص ) وسپس در وجود ائمه (ع) تجلی پیدا کرده است ؛آنان که مظهر اسم اعظم و مسیر شناخت خداوند معرفی شده اند. واژهی سابقون در قرآن نیز برای توصیف کسانی به کار رفته که در نیکی ها : در ایمان یا در عمل به کتابهای آسمانی از دیگران سبقت می گیرند.بنابراین بامشترک بودن صفات انسان کامل و سابقون ، می توان گفت مراد از سابقون همان انسان کامل است. ولیّ همان انسان کامل است که در ایمان و نیکیها از دیگران سبقت گرفته و مقرب درگاه خداوند است و از حضرات معصومین نقل است که مراد از سابقون وجود مبارک خودشان است. مطهرون نیز که از مصادیق سابقون است، همان شایستگانی هستند که آیه تطهیر شامل حال آنان میشود و همه ی مفسرین بر این نکته تاکید دارند که قرآن دارای دو بعد ظاهری و باطنی است که هم برای برخورداری از بعد ظاهری آن باید طهارت داشت و هم برای بهره بردن از بعد باطنی آن چرا که قرآن دارای لایههایی است و طهارت باطنی مستلزم این است که انسان نفس خود را از کدورات و ناپاکیها حفظ کند تا بتواند به لایههای عمیق و باطنی آن دسترسی پیدا کند و اسرار باطنی قرآن را کسی درک نمیکند الا مقربین درگاه احدیت که همان سابقونند و سابقون پیامبر(ص) و ائمه معصومین (ع) میباشند. 3- همه مفسرین ضمن تاکید بر حتمی بودن معاد و برپایی قیامت، بر این باورند که قیامت رافع انسان کامل و اولیاءالله و خافض اهل نفاق و ضد ولایت است. مفسرین معتقدند که خدایی که عالم را از کتم عدم به هستی آورد میتواند بار دوم نیز خلق کند و کسانی که قیامت را انکار میکنند در واقع نشئه اول را انکار میکنند؛ منکران معاد در روز قیامت در زشتترین وجه و مومنان و اصحاب یمین به بهترین و زیباترین شکل محشور میشوند و هرکس متناسب با اعمالش پاداش یا کیفر داده میشود. در روز قیامت اصحاب یمین اگرچه نیکوکارند و نامهی اعمالشان در دست راستشان است و جایگاه آنها بهشت است اما از لحاظ مقام و منزلت، جایگاهشان از سابقون پایینتر است چرا که این دسته تلاش میکنند تا به بهشت برسند اما سابقون تلاش میکنند تا به لقاءالله برسند. نکته نهایی اینکه سوره واقعه سرشار از رموز عرفانی است و هر انسان مشتاقی میتواند علاوهبر برخورداری از خواص ظاهری آیات، از لطائف باطنی و حقایق عرفانی آنها نیز بهره برد؛ توجه به اشارات عرفانی این آیات میتواند هر مخاطبی را متاثر کند و به او انگیزه تحول دهد تا باورهای مربوط به توحید، نبوت و ولایت و معاد را در باطن خود احیا کند و از این حقایق در طریق رشد وکمال خود بهرهمند شود.
منابع
قرآن کریم
1. ابومعاش، سعید، علی امیرالمومنین علیهالسلام نفس الرسول الامین (ص)، بیروت: الامیره، 1426 ق.
2. ابن طاووس، علی بن موسی، سعد السعود للنفوس منضود، قم: دارالذخائر، بیتا.
3. آملی، سید حیدر، به اهتمام هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، المقدمات من کتاب نص النصوص، تهران: انتشارات توس،1367ش.
4. ابن ابى جمهور, عوالى اللئالى, ج۴
5. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، قم: مرکز نشر اسراء،1381 ش
6. جوادی آملی، عبدالله، تفسیرانسان به انسان، قم: مرکز نشر اسراء ،1384ش
7. سراج طوسى، ابونصر، اللمع فى التصوف، لیدن: مطبعۀ بریل، 1914ق.
8. فراهیدی، خلیل ابن احمد، کتاب العین، محقق مهدی مخزومی، ابراهیم سامرائی، قم: انتشارات موسسه دارالهجره،1364ش
9. ابن بابویه، محمد بن علی، التوحید، ترجمه یعقوب جعفری، نسیم کوثر، 1390ش
10. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه محسن موسوی، قم: انتشارات دارالحدیث، 1383 ش
11. جامی، عبدالرحمن بن احمد، اشعه اللمعات، محقق ابراهیم بن بزرگمهر عراقی، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1383 ش
12. راغب اصفهانی، حسین ابن محمد، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه و تحقیق غلامرضا خسروی حسینی، تهران: المکتبه المرتضویه لاحیاء آثار الجعفریه،1383 ش
13. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، تفسیر سوره واقعه، ترجمه محمد خواجوی، تهران: انتشارات مولی،1389 ش
14. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی،آل محمد 1374ش
15. طهرانی، محمدحسین، امامشناسی، دوره علوم و معارف اسلامی2، تهران: انتشارات علامه طباطبایی، 1393ش
16. قیصری، داود بن محمود، رسائل قیصری، با تعلیق و تصحیح و مقدمه جلال الدین آشتیانی با حواشی محمدرضا قمشهای، تهران: موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران،1381ش
17. -کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحا ت الصوفیه، مجید هادی زاده، تهران: انتشارات حکمت،1381ش
18. كاشفى، حسين بن على، مواهب عَلیِّه،سراوان: کتابفروشی نور،1369ش
19. گنابادی، ملاسلطان محمد،تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، جلد چهارم،تهران: انتشارات حقیقت،1381ش
20. گوهرین، سیدصادق، شرح اصطلاحات تصوف، تهران: انتشارات زوار، 1383ش
21. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1403 ق.
22. میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الاسرار و عده الابرار، تهران: چاپخانه بانک ملی ایران، 1380ش.
23. یزدانپناه، سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1397 ش.