تحلیل فرآیند ارزشی گفتمانی داستان حضرت موسی و خضر در بازسازی معناهای عاطفی با رویکرد نشانه- معناشناختی (مقاله)

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ نوامبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۶:۰۳ توسط مهناز امیری (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «=چکیده= داستان گفتمانی حضرت موسی و خضر داستانی روایت محور است که ماهیت تحلیل بر اساس نظام نشانه‌شناسی را دارد. در حکایت موسی و خضر در قرآن کریم با تکیه بر رویکرد نشانه معناشناسی گفتمانی، می‌توان سه نوع‌ گفتمان را شناسایی کرد. در ابتدای داستان...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

چکیده

داستان گفتمانی حضرت موسی و خضر داستانی روایت محور است که ماهیت تحلیل بر اساس نظام نشانه‌شناسی را دارد. در حکایت موسی و خضر در قرآن کریم با تکیه بر رویکرد نشانه معناشناسی گفتمانی، می‌توان سه نوع‌ گفتمان را شناسایی کرد. در ابتدای داستان گفتمان کنشی به‌دلیل ارتباط موسی با جهان بیرون‌ برقرار و سپس ثبت می‌شود. دوم نظام تعاملی که بر اساس گفتگوی موسی با پدیده‌ها و دیگر سوژه‌ها و با خضر و جهان بیرون برقرار می‌شود که در این تعامل جریان معناسازی متفاوت عمل می‌کند و تغییر می‌کند. سوم نظام شوشی به‌دلیل رابطه‌‌ی‌ موسی با دنیای درون و همچنین با پدیده‌ها به مثابه‌‌ی‌ رابطه‌‌ی‌ ادراکی برقرار می‌شود. الگوی کنش در این داستان حول کنش‌های حضرت موسی و جهان درون و بیرون و دیگر پدیده‌ها‌ شکل می‌گیرد.‌ همچنین در این داستان نظام گفتمانی القایی و تعاملی شناختی وجود دارد، که خود موجب تولید و دریافت معانی متعدد می‌گردد. هدف اصلی مقاله این است که با استفاده از روش تحلیل نشانه معناشناختی گفتمان، تبیین کند که چگونه گفتمانِ داستانیِ حضرت موسی و خضر بعد پدیدارشناختی یا حضور می‌گیرد و با ایجاد تکانه‌ای در شخصیت اصلی داستان بعد زیبایی شناختی و عاطفی آن شکل می‌گیرد و در نهایت کنش موسی به شوش و ارزش و تولید معنا منجر می‌شود. نتایج نشان می‌دهد که مهم‌ترین نظام روایی‌ تأکید در نظام گفتمانی حضرت موسی و خضر عبور از نظام‌ کنشی و اتصال به نظام تعاملی‌ شناختی و شوشی یعنی پدیده‌های درونی و جهان عواطف است، که فرآیند معناسازی در این داستان گفتمانیِ روایت محور نه تنها در رابطه با نظام گفتمانیِ کنش و نظام تعاملی و شوش باز تولید می‌شود بلکه‌ استعلا و تکامل پیدا می‌کند. حضرت موسی در جریان معناسازی سیال و پویا به کنشگری فعال تبدیل می‌شود و حقیقت توحید را در نظام گفتمانی تعاملی و شوش بازسازی و معناسازی می‌کند.

كلمات كليدي

حضرت موسی،‌ خضر، کنش، شوش، نشانه معناشناختی.

پیشینه‌ی تحقیق

درباره‌ی نشانه معناشناسی، پژوهش‌های متعددی وجود دارد که معرفی همه‌ی آنها در این نوشتار مقدور نیست. با این حال در ادامه ابتدا تعداد مقالاتی که در ارتباط با این موضوع نوشته شده است، معرفی و سپس تمایز آن با پژوهش حاضر توضیح داده می‌شود: شعیری، حمید رضا؛ در کتاب «تجزیه و تحلیل نشانه معنا‌شناسی گفتمان»،1392 به بررسی گفتمان و مؤلفه‌های آن می‌پردازد. همچنین وی در کتاب‌ «نشانه معناشناسی ادبیات»، 1395، نظام‌های گفتمانی را شرح داده است. ﻓﻮﻧﺘﻨﻲ و گرمس در ﻛﺘﺎﺑﻲ ﺑﺎ ﻧﺎم ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺷﻨﺎﺳﻲ اﺣﺴﺎﺳﺎت که در سال۱۹۹۱ در پارﻳﺲ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪه ـ ﺑﻪ ﻧﻘﺶ اﺣﺴﺎﺳﺎت[۱] در تولید معنا ﭘﺮداﺧﺘﻪاند ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎن در اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﺗﻮﺿﻴﺢ ﻣﻲ‌دﻫﻨﺪ ﻛﻪ ذﻫﻦ اﻧﺴﺎن در ﺣﺎﻟﺖ ﺧﺮﺳﻨﺪي و ﻳﺎ ﻧﺎﺧﺮﺳﻨﺪي ﭼﮕﻮﻧﻪ ارزﻳﺎﺑﻲ ﻫﺎي ﻣﺘﻔﺎوﺗﻲ از ارزش ﻫﺎ و ﻫﻨﺠﺎرﻫﺎي ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺧﻮاﻫﺪ داﺷﺖ. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ، ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺑﺎﺑﻚﻣﻌﻴﻦ(۱۳۹۶) در کتاب اﺑ ﻌﺎد ﮔﻤﺸﺪة ﻣﻌﻨﺎدر ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺷﻨﺎﺳﻲ رواﻳﻲ ﻛﻼﺳﻴﻚ، ﻧﻈﺎم ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ ﺗﻄﺒﻴﻖ در ﮔﻔﺘﻤﺎن را ﺷﺮح ﻣﻲ‌دهد. شعیری، حمید رضا؛ در مقاله‌ی "از نشانه‌شناسی ساختگرا تا نشانه - معناشناسی گفتمانی" 1388ش، مجله نقد ادبی و همچنین در مقاله‌ی "بررسی انواع نظام‌های گفتمانی از دیدگاه نشانه – معنا شناختی"، 1386ش، به مباحث گفتمان و نشانه‌شناسی در ادبیات پرداخته است. زختاره حسن، در مقاله ی«بررسی نشانه- معناشناختی کارکرد انگیزشی گفته پردازی در هزار و یک دست از میرایی تا نامیرایی»، 1397ش، جستارهای زبانی به بررسی شیوه‌های گفته پردازی پرداخته داست. نصیری روح الله، مطیع مهدی، امیری مهناز در مقاله‌ای تحت عنوان"تحلیل نشانه‌شناختی گفتمان در سوه نبا"1398، مجله زبان پژوهی الزهرا سوره نبأ را بر اساس الگوی تنشی تحلیل کرده اند. نصیری، روح اله و مهناز امیری در مقاله‌ای تحت عنوان "تحلیل نشانه شناختی الگوی تنش در داستان بعثت موسی ع در سوره طه"، 1397؛ مجله‌‌ی جستارهای زبانی، داستان بعثت موسی ع را بر اساس نظام تنشی مورد بررسی قرار داده‌اند. فریدعصر، فریدالدین و همکاران در نشریه‌‌ی پژوهش‌های ادیانی در بهار 1402 مقاله‌ای به عنوان «خوانش روایت شناسانه از قصص قرآنی، جز پژوهی قصه‌‌ی موسی و خضر نوشته‌اند»که داستان را بر اساس نگاه عرفانی بررسی کرده اند. فریده داودی مقدم، حمیدرضا شعیری، ثریا قطبی(1396).«نقش پادگفتمان‌ها در تحلیل گفتمانی سوره کهف واکاوی داستان‌های یاران غار و خضر و موسی» داستان موسی و خضر را در کنار دیگر داستان‌ها از نظر پادگفتمانی تحلیل کرده‌اند. هر چند نوشتارهای سابق می‌تواند به عنوان منابع، زمینه‌‌ی مطالعه و نگارش مقاله‌‌ی حاضر را فراهم کند اما این پژوهش با آنها تقاوت دارد.مقاله‌ی حاضر نه تنها ساختار بسنده نکرده است بلکه تولید معنا را در ساختار گفتمانی کنشی القایی، حسی-ادراکی، شوشی در ارتباط و تعامل با ابژه‌ها و جهان بیرون بررسی می‌کند و مشخص می‌کند که چگونه نگاه نشانه معنا شناختی در ارتباط با دنیای بیرون نشانه های زبانی را به نشانه استعلایی تبدیل می کند. اکثر مقالاتی که در این رابطه نوشته شده است به بعد عرفانی و تأویلی داستان می‌پردازد. با در نظر گرفتن پژوهش‌های پیشین و با توجه به نظریه‌های موجود در زمینه نشانه معناشناسی، پژوهش‌ حاضر مبتنی بر وجه گفتمانی، تعاملی، شوش و کنش در داستان خواهد بود.

2- مقدمه

نظام معنایی تحلیل نشانه-معناشناختی[۲] گفتمان[۳]، یکی از روش‌های مناسب تجزیه و تحلیل متون مذهبی به ویژه قرآن است. این الگو در تحلیل و بررسی آیات قرآنی به ویژه داستان‌های آن نتایج چشمگیری را آشکار می‌نماید و می‌تواند زمینه‌ی خوانشی برای تولید و دریافت معنا گردد. داستان خضر و موسی در قرآن کریم در سوره کهف ضمن آیات شصت و دو تا هشتاد نقل شده است. داستان حضرت موسی و خضر از داستانهای جذاب قرآنی است. درباره‌‌ی زمان وقوع داستان گفته شده است که این سفر بعد از اتمام مراحل مختلف پیامبری موسی مانند سخن گفتن خدا با او، نجات بنی اسرائیل از ستم فرعون، انزال تورات و الواح لود یعنی در حالی که موسی گمان می‌کرد فردی عالم‌‌تر از او در زمین نیست (طباطبایی،1393، 359) و مکان داستان نیز در مجمع البحرین اتفاق افتاده است. در حقیقت این داستان ترکیبی از نظام‌های گفتمانی شوشی، کنشی و تعاملی است که ما را با گفتمانی حسی-ادراکی مواجه می‌کند که دارای معنای متعددی است. در این پژوهش علاوه بر بررسی نظام‌های گفتمانی حسی- ادراکی از طریق فرآیند شوشی- عاطفی و کنشی نشان داده خواهد شد که چگونه عامل فاعلی (موسی) در رابطه با خداوند متعال دچار تغییر در نوع حضور و دریافت معنا می‌شود. در فرآیند بررسی نظام‌های گفتمانی، گفتمان تنها به واسطه‌ی ساختار کنشی معنا سازی نمی‌کند بلکه می‌توان از ساختار شوشی و تعاملی استفاده کرد. این مقاله در پی آن است که با تحلیل نشانه معناشناسی داستان حضرت موسی در قرآن، به واکاوی نظام‌های گفتمانی حاکم بر آن بپردازد. بنابراین مهم ترین پرسشی که این پژوهش در راستای پاسخ گویی به آنهاست عبارتند از:

1. چگونه در داستان موسی و خضر از نظام گفتمانی یا روایی کنشی عبور می‌نماییم و به جهان شوش (یعنی جهان پدیده‌های درونی و جهان عواطف) وارد می‌شویم؟ 

2. چگونه ورود به نظام شوشی و تعاملی جریان‌های معناساز یا فرآیند معناسازی را استعلا می‌دهد بنابر این چگونه با عبور از نظام کنشی، ورود به نظام تعاملی و شوشی میسر می‌گردد و چگونه ورود به نظام تعاملی و شوشی موجب رشد جریان‌های معنایی یا پیچیده شدن لایه‌های معنایی می‌گردد؟ فرض در پژوهش حاضر این است که گفتمان حاکم بر داستان خضر و موسی به دلیل دارا بودن ماهیت حسی-ادراکی و تعاملی و داشتن کنش‌های ارزشی، این قابلیت را دارند که از نظر نظام معنا‌شناختی مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد. بنابر این بر اساس پرسش‌های مطرح شده مسئله‌‌ی اساسی پژوهش این است که چگونه پدیده‌های بیرونی و عینی سبب شکل گیری ارزش‌های گفتمانی داستان شده و انواع نظام‌های گفتمانی احساسی و شناختی را به وجود آورده است. در الگوی گفتمانی این داسدان سوژه در ارتباط با جهان بیرون و دیگر سوژه‌ها و ابژه‌ها حضوری عینی پیدا می‌کند و در فرآیندی استحاله‌ای[۴] زمینه‌ی تحول من خردگرا را به من استعلایی فراهم می‌کند. بر این اساس داستان موسی و خضر کارکردی عینی، عملی و استعلایی می‌یابد و در جریان فعالیتی عینی در قالب شوش به فرا ارزشی[۵] جدید که همان رشد و تکامل است تبدیل می‌شود. روش تحقیق این مقاله، کتابخانه‌ای و مبتنی بر تحلیل نشانه – معناشناسی گفتمانی است.

3- ادبیات نظری

3-1- درآمدی بر نشانه – معناشناسی آلژیر داس ژولین گرمس از بنیان گذاران مکتب نشانه‌شناسی پاریس است که پس از انتشار معناشناسی ساختاری و معنا، به عنوان مهم‌ترین نظریه پرداز معناشناسی روایت شهرت گرفت. گرمس با تکیه بر تقابل دوگانه در زبان‌شناسی سوسور و یاکوبسن و بهره‌گیری از نتایج روایت‌شناسی پراپ، روش تقلیل الگویی را برای تحلیل روایت ارائه کرد (عباسی، 1393: 7). از منظر گرمس، علیرغم پراکندگی‌ها و پیچیدگی‌های ظاهری که در داستان‌ها وجود دارد همه‌ی آنها از یک ساختار پیروی می‌کنند. در کنار نظام کنشیِ گرمس، ساختار گفتمانی شوشی گرمس را می‌توان یکی از کاربردی‌ترین و مؤثرترین تلاش‌ها برای شناخت و احیای سایر معانی موجود در متن دانست. معنا سیال و گریزان است و در همین گریز اثرگذار است. معنا در تلاقی انسان و دنیای بیرون، سوژه و ابژه با یکدیگر شکل می‌گیرد و هیچ نقطه‌ی پایانی بر آن وجود ندارد. معنا راهی گسترده است که از طبیعت تا فراطبیعت در حرکت است (گرمس، 1389، 8). در گفتمان حسی –ادراکی، سوژه در تعامل با جهان بیرون خود قرار می‌گیرد و با توجه به نوع احساس وی با دنیای پیرامون به شکل گیری دریافت و ادراک خاصی منجر می‌گردد. دریافت معنا حادثه‌ای حسی – ادراکی است. حسی از سوژه با حسی از دنیا وارد تعامل می‌شود و حاصل این تعامل دریافت زیبایی شناختی است که معنا را رقم می‌زند. معنایی که برای لحظه‌ای سوژه را از دنیای واقعیت جدا می‌کند و پس از تجربه‌ی عمیق زیباییی شناختی (تکان از درون) دوباره به دنیا باز می‌گردد. اما گویا که این بار زیر بار تجربه‌ی عمیق زیبایی شناختی به موجود متفاوتی تبدیل شده است(گرمس، 1389، 8-9). هر گاه در وضعیت مواد گفتمان، در احساس و ادراک عوامل گفتمانی تغییراتی رخ دهد با وضعیت شوشی روبه رو هستیم. در چنین وضعیتی با توجه به تغییراتی که در عواطف و احساسات شوشگر رخ می‌دهد او به کنش دست می‌زند در این موقعیت شوشگر در رابطه‌ی پدیدار شناختی با معنا قرار می‌گیرد که بر حضوری حسی- ادراکی و تنشی– عاطفی مبتنی است (امیری،1399، 183). 3-2- ویژگی‌های گفتمانی کنش محور یکی از انواع نظام‌های گفتمانی نظام کنشی[۶] است. گفتمان کنش محور از اولین نظام‌های گفتمانی است که در بسط و شناسایی آن تحلیل گرایان زیادی دخالت داشتند. جرج دو مزیل[۷] ، کلد لوی استرس[۸] ، پل ریکور[۹] ، مارسل موس[۱۰] ، رولان بارت[۱۱] ، آرژیرداس ژولین گرمس از جمله کسانی هستند که نظریه‌های مربوط به حوزه‌ی روایت کنشی را مطرح کرده اند. همه‌ی این نظریه پردازان بر این باور هستند که گفتمان روایی دارای یک هسته‌‌ی مرکزی به نام کنش است (شعیری، 1395، 19). که در آن کنشگر به دنبال فتح و تصاحب ابژه‌ی ارزشی[۱۲] است. این نظام گفتمانی هوشمند و رفتار ماشین است که بر اساس آن «رابطه‌‌ی بین دو کنشگر و برنامه‌ای از قبل تعیین شده» Bertrand.2000:175)). معنا می‌دهد . در این نظام ارتباطی، یکی از طرفین بر اساس برنامه‌ای که به او داده می‌شود عمل می‌کند. در این حالت کنشگر مطابق دستورالعمل و بر اساس قرارداد تنظیم شده عمل می‌کند.(شعیری، 1386، 107) «از دیدگاه نشانه معنا شناسی، در نزد کنشگر نگرانی را می‌توان بر این فرض استوار دانست که سوژه دچار نقص اطمینان نسبت به ثبات چیزهاست. به همین دلیل احساس تهدید می‌کند. این نقصان تنها زمانی از بین می‌رود که سوژه بتواند اطمینان از دست رفته را بازیابد» (فونتنی fontanille، ۱۹۹۹: ۲۳۱) گرمس معتقد است که در اکثر داستان‌ها روند حاکم بر حرکت متن به گونه‌ای است که همه چیز از یک نقصان آغاز می‌شود و این نقصان منجر به عقد قرار داد می‌شود این قرارداد می‌تواند بین کنشگر با خودش باشد و یا بین کنشگر یا یک عامل دیگر داستان باشد (عباسی، 1390، 122). در این نظام گفتمانی چه منشأ کنش، کنش گزار باشد یا کنش‌‌‌گر آنچه اهمیت دارد نقش کنش در تحول معنا و تغییر آن به معنای مطلوب‌تر است. پس هسته‌ی مرکزی روایت را کنشی تشکیل می‌دهد که در خدمت تغییر وضعیت کنشگران و همچنین معنا می‌باشد. البته کنش برای رسیدن به هدف خود، با تغییر معنا باید بتواند نظام مبادله‌ی ارزش را ایجاد نماید. یعنی کنش به دنبال کسب ارزش یا قرار دادن آن در چرخه‌ی صحیح تعامل است و در این صورت سه واژه‌‌ی کلیدی، کنش، ارزش، تغییر برای درک هر چه بهتر نظام روایی مبتنی بر کنش وجود دارد (شعیری، 1395، 19). نکته‌ی مهم در این نظام گفتمانی این است که کنش دارای دو مرحله است توانش[۱۳] و اجرایی کنش[۱۴] ، ابتدا کنشگر توانایی لازم در اجرای کنش را کسب و سپس وارد عمل می‌شود (شعیری، 1395: ۲۶). 3-3- نظام گفتمانی شوشی از نگاه گفتمان، شناخت جریانی فعال است که موجب بروز راهکارهای زبانی خاص می‌شود. این حوزه‌ها کنشی، عاطفی، تعاملی شناختی و شوشی هستند. نظام کنشی گفتمانی است که سیر منظقی دارد از جنبه‌‌ی استدلالی و منظقی برخوردار است. ولی نظام شوشی یا اسطوره ای، گفتمانی است که تعییین کننده‌‌ی گونه‌‌ی زیستی و شرایط حضور در مقابل جهان و پدیده هاست و تعیین کننده‌‌ی رابطه‌‌ی انسان با شئ مورد نظر است. این حضوری قدرتمند است که «باور آفرین» و گریز از آن غیر ممکن است و جنس آن رخدادی است. (فاضلی،مهبود، 1394، 221). شوش حضوری است که تن هر لحظه خود را در معرض تجربه‌‌ی زیستن می‌یابد و در هر بار نشانه را در اصل پدیداری خود تجربه می‌کند. بنابراین شوش یعنی حضوری که بر اساس آن و در لحظه، تن سوژه به عنوان اصل پدیداری حضور و تعامل با دنیا، مهیا برای واکنش نسبت به دنیایی است که آن را برای اولین بار تجربه می‌کند و یا دوباره تجربه‌‌ی قبلی خود را تجربه می‌کند. شوش‌‌‌گر در هر بار تجربه برای واکنشی غیر قابل پیش بینی مهیا است. بنابراین شوش یعنی احساس خود را با احساس دنیا درآمیختن و برای ثبت این حضور مهیا بودن (شعیری، 1395، 93). آنچه تعیین کننده‌‌ی فرآیند تعامل و توع حضور نشانه‌ها است وابسته به شرایط گفتمانی و دیدگاهی است که کنش گفته پردازی بر اساس اصل موقعیت‌ها‌‌ی منفک پردازش می‌کند و این نشان می‌دهد ما دیگر درون زبان نیستیم بلکه زبان خود وابسته به دنیایی است که بیرون از زبان است و در واقع تجربه‌‌ی سوژه را شکل داده است (شعیری، 1395، 97). 3-4- فرآیند حسی ادراکی و رابطه‌ی آن با نشانه – معنا‌شناسی جریانات حسی قادر به تولید معنااست. بسیاری از تولیدات زبانی ما ریشه در احساسات ما دارد حواس پنج گانه‌ی انسان (دیدن، شنیدن، لامسه، بویایی، چشایی) هر یک می‌تواند در تولید معنا نقش آفرینی کند. در گفتمان‌های ادبی، جریانات حسی دخیل در تولید معنایی وجود دارد که نمی‌توان آنها را نادیده گرفت. گرمس اینگونه عناصر حسی را تابع جریانی تحت عنوان«گریز واقعیت» می‌داند. گریزی که خود منشأ تولید گونه‌های زیبا شناختی است. یعنی با روبه رو شدن با هر چیز واقعیت آن در پشت پرده ظاهر می‌گردد و این امر سبب بروز معنای انحرافی نه معنای واقعی آن می‌گردد. نگاه کردن به هر چیز از هر زاویه، باعث از دست دادن زوایای دیگر می‌گردد و به همین دلیل معنای هر چیز، معنای انحرافی یا ناقص هر چیز است و به همین دلیل است که باید به زیبا شناختی و پدیدار‌شناسی مراجعه کرد یعنی برای این که بتوان در تولید معنا به احساسی دست یافت باید به معنای بنیادی و اصیل آن احساس رسید(شعیری، 1385، 89-90). در راستای تکمیل نظام روایی که مبتنی بر ارتباط انتفاعی بین سوژه و ابژه است لاندوفسکی[۱۵] بر نظامی دیگر صحه می‌گذارد که می‌توان آن را نظام مبتنی بر ارتباط «هم حضوری» و حسی –ادراکی سوژه و ابژه دانست در این نظام جدید ارتباط ابژه و سوژه دیگر بر اساس عملیات مکانیکی(نداشتن) و (داشتن) تعریف نمی‌شود. یعنی آن نظامی که در آن معنا در برنامه‌های روایی، تعیین شده است، بلکه اینجا سخن از ارتباطات مبتنی بر هم حضوری رو در رو و تن به تن و متقابل بین سوژه‌ها و حتی ابژه‌ها و سوژه هاست( بابک معین، 1394، 79). بخش ابتدایی داسدان، موسی عامل شوشی محسوب می‌شود. نکته‌‌ی مهم معنایی در ابتدای این داستان نقش فعل موثر «خواستن» است. موسی با فعل خواستن برای تغییر حرکت می‌کند و انرژی حرکت را به دست می‌آورد. طباطبایی می‌فرماید: خداى سبحان به موسى وحى كرد كه در سرزمينى بنده‏اى دارد كه داراى علمى است كه وى آن را ندارد، و اگر به طرف مجمع البحرين برود او را در آنجا خواهد ديد به اين نشانه كه هر جا ماهى گم شد همانجا او را خواهد يافت. میل به تکامل و رشد در موسی سبب حرکت او می‌شود. او برای رسیدن به این خواسته مکان خودی را ترک می‌کند تا به مجمع البحرین برسد. در اینجا شوش به کنش تبدیل می‌شود و مقدمه‌‌ی کنش موسی می‌شود. پس فعل خواستن به بایستن تبدیل می‌شود و حرکت موسی با فعل «بایستن» صورت می‌گیرد. این فعل موسی را وادار به حرکت از مکان خودی می‌کند و باعث تحول فرآیند پویایی گفتمان می‌شود. باید حرکتی صورت بگیرد تا گفتمان داستانی از آن شکل بگیرد. از آنجا که نقل مکان و جابه جایی سبب دست یابی به مفعول ارزشی است می‌توان از آن «جویایی» را استنباط کرد(عباسی،1390، 157). در این داستان از آنجا که موسی دنبال شناخت خود و شناخت دنیا، رشد و تکامل است محل خودی را ترک می‌کند موسی به عنوان «من خردگرا» در مسیر حرکت خود به مکانی خاص دست پیدا می‌کند این مکان نوین مکانی واسطه‌ای است که وضعیتی «بیناگفتمانی» را شکل می‌دهد و زمینه را برای رسیدن به مکان برتر فراهم می‌کند. در این مرحله من خردگرا در جایگاهی مستقر می‌شود که ویژگی دو سویه دارد در یک سو دنیای عادت و در یک سویه دیگر دنیای تغییر معنا و استعلاء. (اسماعیلی عصمت، 1391، 77) در گفتمان موسی و خضر مکان‌های واسطه‌ای جایگاه سیر و سفر است سیر درونی (شوشی) و سیر بیرونی، عینی و زیستی و با گذر از سیر جسمانی، عینی به سیر درونی و شوش روی می‌آورد و در این سیر فراتر از مکان گونه‌ای تحول شخصیتی و تکامل درونی و انفسی است که همان شوش معنایی و شخصیتی است و سرانجام موسی را به درک معنا و مفهوم کارهای خضر می‌رساند. به طور کلی گفتمان روایی، گفتمانی است که هدف اصلی آن تغییر وضعیت نابسامان به وضعیتی سامان یافته است که این امر در داستان موسی و خضر تأمل برانگیز است. گفتمان داستانی موسی و خضر گفتمانی پویاست. گفتمانی که در آن شوشگر بر اساس ادراک حسی در تعاملی از حالت سکون به پویایی و ارتباط با دنیای بیرون می‌گراید و با درک ارزش‌های والا به حقیقت نائل می‌شود و سپس از رابطه‌ی بین خود و پدیده‌ها که پیامد بالاترین حضور عاطفی اوست و کسب آگاهی و شناخت در سوراخ کردن کشتی، تعمیر دیوار و کشتن غلام توسط خضر، نظام ارزشی شوشگر به کلی فرو می‌پاشد و معناها و ارزش‌هایی به مراتب سنگین‌تر برای او رقم می‌خورد. در گفتمان پویا فرآیندی روایت می‌شود که دگرگونی و تغییر از شرایط اساسی آن به شمار می‌رود. حضرت موسی دچار شوش می‌شود و نوع نگرش او تغییر می‌کند این شناخت که از نوع کیفی است ارزش محور است و کارکرد عینی و هستی محور دارد و تاثیری درونی بر سوژه (موسی) گذاشته است این شناخت به عنوان تکامل برتر سبب رشد موسی می‌شود. با توجه به گفته گرمس در کتاب نقصان معنا در جریان چنین دریافتی رابطه‌‌ی حسی- ادراکی شکل می‌گیرد که نه تنها سوژه و ابژه در تعامل با هم قرار می‌گیرند بلکه نوعی درهم آمیختگی بین این دو عامل اتفاق می‌افتد(گرمس: 1389:27). این درهم آمیختگی حسی با حضور مخاطب گفتمانی، به رابطه‌‌ی چند سویه بین سوژه و ابژه، مخاطب و تمام عوامل گفتمانی منتهی می‌شود. 3-5- تحلیل نشانه- معناشناختی داسدان خضر و موسی گفتمان با وضعیت ابتدایی عامل فاعلی آغاز می‌شود. وضعیت ابتدائی «نقصان معنا» یا نابسامانی گفتمانی نامیده می‌شود. در وضعیت اولیه موسی یا عامل فاعلی پی به انفصال با شیء ارزشی می‌برد. عامل فاعلی یا «سوژه»را درچنین وضعیتی «عامل حالتی» می‌نامند او برای عبور از انفصال به «وصال» باید از عامل حالتی به فاعل عملی تبدیل شود (بهمنی1395، 238). گفتمان خضر و موسی دارای گفتمانی روایی است که در این گفتمان عامل کنشی تلاش می‌کند معنای نامطلوب را به معنای مطلوب و کامل تغییر دهد هرچند که در ابتدا نیروهای به ظاهر مخالف سر راه او قرار دارند و گاهی موسی در این مسیر دچار شک و تردید می‌شود اما کنش‌‌‌گر چون در توانش عاطفی قرار دارد مصمم به تغییر است و با طی مراحل مختلف گفتمان روایی به مرحله شناخت درونی و شناخت جهان می‌رسد. البته در مواردی که قهرمان داستان قصد خروج از مسیر روایی را دارد با تلاش گفته پرداز به مسیر اصلی از پیش تعیین شده روایت بازمی گردد عبور از انفصال به وصال باید سوژه از فاعل حالتی به فاعل عملی تبدیل شود(بهمنی، 1395، 238). حرکت‌های ساختاری این داستان گفتمانی از طریق کنش‌های عامل فاعلی برای رفع نقیصه ایجاد می‌شوند عامل فاعلی باید سعی کند در فرآیند تحولی وضعیت موجود را تغییر دهد تا بتواند به استعلا برسد در این گفتمان تهی بودن موسی از نداشتن ارزش‌های تکاملی نقیصه داستان است فاعل حالتی به انفصال از ارزش‌های تکاملی پی می‌برد بنابراین برای قرار گرفتن در حالت وصال به عامل فاعلی تبدیل می‌شود عامل فاعلی به دنبال سوژه‌ای راه می‌افتد تا بتواند او را از این حالت بیرون کند بنابراین اطلاعات لازم برای انجام کنش اولیه را جمع آوری می‌کند به محض اینکه می‌فهمد حضرت خضر را کجا میتواند ببیند طبق این آیه عامل فاعلی به سوی مجمع البحرین حرکت می‌کند"إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ"(طباطبایی، ج‏13، ص: 470). 3-6- بعد مکانی داسدان در باره اينكه مجمع البحرين كجاست؟ بعضى‏ گفته‏اند: منتهى اليه درياى روم (مديترانه) از ناحيه شرقى، و منتهى اليه خليج فارس از ناحيه غربى است، كه بنا بر اين مجمع البحرين آن قسمت از زمين است كه به يك اعتبار درقسمت شرقى مديترانه و به اعتبار ديگر در آخر غربى خليج فارس قرار دارد و به نوعى آن را محل اجتماع دو دريا خوانده‏اند. كلمه" حقب" به معناى دهر و روزگار است. معناى آيه-اين است: به ياد آر آن زمانى را كه موسى به جوان ملازم خود گفت مدام راه مى‏پيمايم تا به مجمع البحرين برسم و يا روزگارى طولانى به سير خود ادامه دهم. هنگامی که بر او وحی می‌شود و دست به کنش می‌زند و تصمیم می‌گیرد که به سرزمین مجمع البحرین حرکت کند. وضعیت عامل فاعلی با شاخص مکانی مشخص می‌شود زیرا برای ایجاد تغییر باید حرکت کند و از سرزمین خودش خارج شود یعنی مکان خودی و توانش را ترک می‌کند. مکان توانش شامل مکانی است که حرکت قهرمان از آن جا شروع می‌شود و آزمون موسی از آن جا آغاز می شود. آزمون اصلی در مکانی به غیر از این مکان، یعنی دوری از وطن انجام می‌شود و این مکان غیرخودی را مکان کنشی یا مکان غیرخودی می‌نامند در مکان غیرخودی توانش قهرمان به کنش تبدیل می‌شود (عباسی و همکاران،1390، 148). در فرایند تحول در اکثر مواقع فعالیت عملی یا کنشی فاعل با تغییر مکان توام است. زیرا مکان همیشگی تکراری شده و امکان تحول و تغییر در همان مکان تا حدی ناممکن است (شعیری،1391، 80). حضرت موسی به دنبال هدفی که ارزش است حرکت می‌کند سوژه کنشی، ابژه‌ای را که دارای ارزشی نشان معنا شناختی است هدف قرار می‌دهد بدون این هدف گیری که خود مبتنی بر ارزش است سوژه کنشی شکل نمی‌گیرد (گریماس، 1389، 74). هدف برای رسیدن به شی ارزشی،کنش‌ها را برنامه دار و منسجم می‌کند. مسئله مهم، کشش یا حرکت به سوی چیزی است گویا فاعل کسی یا چیزی را نشانه می‌گیرد. هدف در نظر موسی پی بردن به ارزش ها و علوم باطنی است مبدا حرکتی موسی از سرزمین خودش به سوی مجمع البحرین "حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ"آغاز می‌گردد. 3-7- ملاقات موسی و خضر پس از عزیمت موسی به سمت مجمع البحرین، گفتمان پاره ابتدایی را پشت سر می‌گذارد و وارد پاره میانی که قسمت پویایی کلام است می‌شود در این قسمت موسی قبل از نفوذ به مکان کنشی باید مکانی دیگری را که عبور از آن ضروری است و مکان واسطه‌ای یا مکان میانی نامیده می‌شود پشت سر بگذارد(عباسی و همکاران ، 1390، 949). هنگامی که به محل پیوند آن دو دریا رسیدند کسی را دیدند که در آن جا در نزدیکی سنگی به پشت خوابیده و عصا و چوب دستی در پهلوی خود نهاده بود اما او را نشناختند و ندانستند که این همان کسی است که دنبالش می‌گردند یوشع آن ماهی را که برای تغذیه‌‌ی خود به همراه خود آورده بودند را در میان چشمه‌ای که در آن جا بود جا گذاشت. " نَسِيا حُوتَهُما"هر دو، ماهى را فراموش كردند" معنايش اين مى‏شود كه موسى فراموش كرد كه ماهى در خورجين است و رفيقش هم فراموش كرد كه به وى بگويد ماهى زنده به دريا افتاد. اين آن معنايى است كه مفسرين هم استفاده كرده‏اند ولى بايد دانست كه آيات مورد بحث صريح نيست در اينكه ماهى مزبور بعد از مردن زنده شده باشد، بلكه تنها از ظاهر كلام دوست موسى كه گفت:" من ماهى را فراموش كردم" اين معنا استفاده مى‏شود كه ماهى را روى سنگى لب دريا گذاشته بوده‏اند و به دريا افتاده و يا موج دريا آن را به طرف خود كشيده است و در اعماق دريا فرو رفته و ناپديد شده است. اين معنا را روايات تاييد مى‏كند، زيرا در آنها آمده كه قضيه گم شدن ماهى علامت ديدار با خضر بوده نه زنده شدن آن- و خدا داناتر است (طباطبایی، ج‏13، 47 ). موسی و خدمت گزارش ماهی خود را فراموش کردند و موسی و یوشع نیز راه خود را گرفتند و رفتند. ." فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً" در گفتمان داسدانی حضرت خضر و موسی مکانی میانی است که قبل از کنش اصلی می بایست موسی و دوستش آن جا می‌رفتند سرانجام موسی و همسفرش یوشع از مجمع البحرین که حضرت خضر هم آن جا بود گذشتند. جستجو و کنجکاوی به خاطر تغییر در وضعیت عامل فاعلی بعد پویایی کلام محسوب می‌شود زیرا دربردارنده گذر از مرحله‌ای به مرحله دیگر برای ایجاد تغییر است( بهمنی،1395، 240). قهرمان داستان پاره ابتدایی را پشت سر می‌گذارد و وارد پاره میانی که قسمت پویایی کلام است می‌شود جمله" فارتدا" از مصدر ارتداد به معناى برگشتن به نقطه نخستين است. كلمه" قصص" به معناى دنبال جاى پا را گرفتن و رفتن است. از جمله ی‏" ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا" كشف مى‏شود، كه موسى (ع) قبلا از طريق وحى مامور بوده كه خود را در مجمع البحرين به خضر عالم ربانی برساند و علامتى به او داده بودند، حضرت موسى دقیقا زمانی كه قضيه ماهى را مى‏شنود مى‏گويد:" ما هم در پى اين قصه بوديم" و بى درنگ از همانجا برگشته، خود را به آن مكان كه آمده بود مى‏رسانند، و در آنجا به آن عالم برخورد مى‏ کنند و آن جا که این پدیده به صورت نشانه‌ای برای موسی در رابطه با پیدا کردن حضرت خضر بود موسی گفت این همان چیزی است که ما می‌خواستیم و به دنبال آن می‌گردیم و در این هنگام آن دو از همان راه بازگشتند و در حالی که در مسیر برگشت به جستجوی خود از حضرت خضر ادامه می‌دادند بعد از طی مسافتی رسیدن به همان جایی که ماهی را فراموش کرده بودند" إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ ..." ‏به ياد موسی مى‏آورد آن حالى را كه نزد صخره منزل كردند تا اندكى استراحت كنند(طباطبایی، ج‏13، ص: 473). 3-8- نظام گفتمانی القایی [۱۶] تعاملی شناختی در راس عملیات کنشی یکی از گونه‌های القایی گونه‌‌ی مبتنی بر تحریک، تشویق و خواهش است. بر اساس روند داسدان نظام گفتمان دیگری به نام نظام گفتمانی القایی یا تعاملی شناختی نیز وجود دارد. همه‌‌ی رویدادهای داسدان حول دو محور اصلی «کنش‌های خضر» و «واکنش‌های موسی» از طریق روابط و کارکردهای کنش‌ پذیر ابژه‌ها و جهان بیرون به هم می‌پیوندد و روایت را پیش می‌برد. هنگامی که موسی و همسفرش به جای اول یعنی در کنار صخره در نزدیکی مجمع البحرین بازگشتند ناگهان بنده‌ای از بندگان ما که حضرت خضر بود را یافتند " فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا"زیرا بر اساس فضای حاکم بر داسدان چنین می‌توان نتیجه گرفت که دو کنشگر اصلی داسدان مقابل یکدیگر قرار دارند موسی ابتدا در برابر گفته‌های خضر سکوت می‌کند. چرا که در این گفتگو، گونه‌‌ی القایی بر تحریک مبتنی است. نیروی سامان دهنده آشفتگی و تلاطم عامل فاعلی موسی را به نتیجه می‌رساند و با حضرت خضر ملاقات می‌کند در این هنگام موسی با نهایت ادب بر محضر خضر وارد شد و سلام کرد و خضر جواب داد و موسی به او گفت آیا به من اجازه می‌دهی از تو پیروی کنم و در خدمت تو باشم " هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً" تا آنچه که مایه رشد و صلاح است به من نیز یاد بدهی ولی با کمال تعجب آن مرد عالم به موسی گفت من به کارهایی مأمورهستم که دیدن آن برای تو دشوار است و تو هرگز نمی‌توانی همراه من شکیبایی کنی! چگونه می‌توانی امری را که به اسرارش احاطه نداری تحمل کنی! موسی از شنیدن این سخن نگران شد و از این بیم داشت که فیض محضر این عالم بزرگ از او قطع شود لذا به او تعهد داد که در برابر همه رویدادها صبر کند به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت و قول می‌دهم که از هیچ کاری با تو مخالفت نکنم. در ابتدا موسی از خضر می‌خواهد که او را راهنمایی کند. خضر به عنوان کنشگر او را به انجام عمل با سکوت کردن ترغیب می‌کند و قبولی او در این سفر را تعهد به سکوت کردن و قبولی در این شرط می‌داند. برای ایجاد تغییر در وضعیت نامطلوب موسی وارد اولین مرحله‌‌ی از فرآیند تحولی کلام می‌شود و به این ترتیب نوعی آماده سازی را پشت سر می‌گذارد و کنشگر در مرحله‌‌ی اماده سازی سعی بر متقاعد کردن خضر دارد. در اینجا بحث گفتمان القایی مطرح می‌شود چرا که در این گفتمان هر دو طرف کنش در تعامل بر یکدیگر سبب کنش یا شکل گرفتن آن می‌شوند(شعیری و وفایی، 1388:18). تعامل حاکم در این نظام، تعامل ارتباطی از نوع القایی است یعنی یکی از دو طرف باید دیگری را به اجرای کنش متقاعد کند و چنین القایی راهکارهای متفاوتی دارد که عبارتند از :القاء،، خواهش، تهدید، وسوسه، اغوا، تحریک، چاپلوسی (کورتز، 2003، 95) موسی از طریق خواهش مودبانه از خضر می‌خواهد که او را آموزش دهد. پس از گذشتن از این مرحله کنشگر وارد مرحله‌‌ی بعدی از از فرآیند تحولی کلام می‌شود و تنها در این مرحله است که فاعل عملی وارد آزمون سرنوشت ساز و سپس موسی و خضر هر دو وارد عملیات اصلی داسدان می‌شوند. پس از ورود عامل فاعلی به قسمت پویایی کلام، موسی با موانع و نیروهای بازدارنده مواجه می‌شود در این قسمت آنچه خوشی عامل فاعلی را با مشکل مواجه می‌کند همان عامل ضد فاعلی است ولی موسی تعهد می‌دهد و قول می‌دهد که در هیچ کاری با خضر مخالفت نکند. قراردادی بین موسی و خضر بسته می‌شود و موسی تعهد می‌دهد که در برابر هر عملی که خضر انجام می‌دهد سکوت کند." إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً"موسى (ع) در اين جمله وعده مى‏دهد كه به زودى خواهى ديد كه صبر مى‏كنم و تو را مخالفت و عصيان نمى‏كنم، ولى وعده خود را مقيد به مشيت خدا كرد تا اگر تخلف نمود دروغ نگفته باشد. و جمله‏" وَ لا أَعْصِي ..." عطف است بر كلمه" صابرا" چون كلمه مزبور هر چند وصف است، ولى معناى فعل را مى‏دهد، و بنا بر اين وعده" لا اعصى" هم مقيد به مشيت هست. پس اگر نهى او را از سؤال مخالفت كرد بارى وعده" لا اعصى" را خلف نكرد، چون اين وعده نيز مقيد بوده است(طباطبایی، ج‏13، ص: 475-476 ). 3-9- فرآیند تحلیلی گفتمان پویای موسی و خضر خواستن موسی را به دنبال ارزشی که رشد و تکامل است به حرکت وامی دارد این فعل به حدی مؤثر و قوی است که عامل کلامی دیگر را به انقیاد خود درمی آورد بار دیگر آن عالم ربانی از موسی تعهد گرفت و به او اخطار کرد و گفت اگر می‌خواهی به دنبال من بیایی در سکوت محض باش و از من در مورد هیچ چیز سوال مکن تا خودم آن موقع آن را برای تو بازگو کنم آزمونی سرنوشت ساز و قراردادی بین موسی و خضر بسته می‌شود. 3-9-1- کارکرد کنشی و عینی داسدان در تولید معنا عقد قرارداد، توانش کنش، ارزیابی و قضاوت شناختی و عملی از طریق ناشکیبایی موسی برای سوراخ کردن کشتی توسط خضر انجام می‌شود و موسی مورد ارزیابی قرار گرفت. موسی می گوید: " لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً"يعنى كارى بس منكر و زشت كردى، كه طبع، آن را ناشناس مى‏داند و جامعه بشرى آن را نمى‏شناسد. سوراخ كردن كشتى را" امر"، كارى خطرناك خواند چرا که عواقبی به دنبال دارد. كشتن جوانى بى گناه را كارى منكر خواند بدين جهت است كه آدم‏كشى در نظر مردم كارى زشت‏تر و خطرناكتر از سوراخ كردن كشتى است. گو اينكه سوراخ كردن كشتى مستلزم غرق شدن عده زيادى است و همچنین آدم‏كشى را" نكر" خواند حضرت خضر به او گفت: نگفتم تو هرگز نمی‌توانی با من شکیبایی کنی موسی که از عجله و شتاب زدگی خود که طبعا به خاطر اهمیت حادثه بود پشیمان گشت و به یاد قولی که داده بود افتاد و جهت عذرخواهی گفت مرا در برابر فراموش کاری که داشتم مواخذه مکن و بر من به خاطر این کار سخت مگیر. ادامه داسدان به صورت فرایندی پویا قرار می‌گیرد کنش‌‌‌گر باید دوباره طبق الگوی قرارداد عمل کند و تعهد دهد. در نظام ارزشی استعمالی ما با ارزشی مواجه هستیم که فقط وسیله‌ای برای دست یابی به ارزش بزرگ‌‌تر و بنیادی است یعنی وسیله‌ای به ما کمک می‌کند تا برنامه ارزشی را به تحقق برسانیم (شعیری،1391، 87). برای نیل به این منظور ابتدا او را سوار بر کشتی کرد تا از نزدیک شاهد سوراخ کردن کشتی باشد "أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ... وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ" به اين ترتيب در پشت چهره ظاهرى زننده سوراخ كردن كشتى، هدف‏ مهمى كه همان نجات آن از چنگال يك پادشاه غاصب بوده است، وجود داشته است، چرا كه او هرگز كشتيهاى آسيب ديده را مناسب كار خود نمى‏ديد و از آن چشم مى‏پوشيد، خلاصه اين كار در مسير حفظ منافع گروهى مستمند بود و بايد انجام مى‏شد. عامل فاعلی نبایدها را دائم نادیده می‌گیرد موسی در برابر کنش خضر واکنش نشان می دهد و اعتراض می کند ولی خضر به او می گوید نگفتم در مقابل کنش های من،"لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً؟ موسی با تعهد دوباره، پافشاری خود را برای رسیدن به هدف و تکامل نشان می‌دهد. حضرت خضر جسورانه برنامه خود را پیش می‌برد موسى و خضر از كشتى بيرون شده به راه افتادند. عملیات اصلی در مکان کنشی صورت می‌پذیرد و موسی با خضر همراه می‌شود و اتفاقات پیش رو برای موسی در کنشی نامفهوم است. در مثال دوم در یک سفر زمینی او را با خود همراه کرد که در نهایت منتهی به قتل نوجوان شد در این قتل حرکتی پویا و رو به جلو نهفته است نوعی تبدیل و تغییر به وجود می‌آید و موسی را به فعل عملی تبدیل می‌کند سپس خضر راز کنش دوم يعنى قتل نوجوان را چنين بیان می کند: " اما آن نوجوان پدر و مادرش با ايمان بودند، و ما نخواستيم كه اين نوجوان، پدر و مادر خود را از راه ايمان بيرون ببرد و به طغيان و كفر وادارد"الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْن.... طُغْياناً وَ كُفْراً" سپس گفت:" ما چنين اراده كرديم كه پروردگارشان فرزندى پرمحبت‏تر و پاک تر به جاى او به آنها عطا فرمايد" فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً" (مکارم، ج‏12،:پ504) در آخرين آيه مورد بحث، مرد عالم اسرار كار خود يعنى تعمير ديوار را چنین بیان می کند. به رغم ناجوانمردی اهل آن شهر به ساختن دیواری برای مردمان مبادرت ورزید. ولی در برابراعتراض موسی مى‏گويد:" اما ديوار متعلق به دو نوجوان يتيم در شهر بود، و زير آن گنجى متعلق به آنها وجود داشت و پدر آنها مرد صالحى بود" الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ... كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما" پروردگار تو مى‏خواست آنها به سن بلوغ برسند، و گنجشان را استخراج كنند" فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما " اين رحمتى بود از ناحيه پروردگار تو"رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ‏". من مأمور بودم به خاطر نيكوكارى پدر و مادر اين دو يتيم آن ديوار را بسازم، مبادا سقوط كند و گنج ظاهر شود و به خطر بيفتد. در پايان براى رفع هر گونه شك و شبهه از موسى، و براى اينكه به يقين بداند همه اين كارها بر طبق نقشه و مأموريت خاصى بوده است اضافه كرد: من اين كار را به دستور خودم انجام ندادم" بلكه فرمان خدا و دستور پروردگار بود "وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي‏"(مکارم، ج‏12، ص: 505). 3-10- عبور از نظام کنشی به نظام ارزشی داسدان بنابراین حضرت خضر از طریق مثال عینی و تجربی ترتیب آن نیز حساب شده و بر اساس مصلحت و حکمت الهی بود ارزش ها و معانی را به موسی انتقال می‌داد و نگرش او را اصلاح کرد تا موسی با توجه به معیارهای الهی آن را طبقه بندی و از طریق درک روابط میان آن ذهنش برای استنباط کلی آن آماده شود بدین ترتیب حضرت خضر این معلم الهی در جریان رشد دادن شاگرد خویش با ذکر مثال‌های عینی و قرار دادن او در بطن ماجرا به ارتقا سطح بینش و فهم شهودی شاگرد خویش اقدام کرد و به او تعلیم داد که هیچ گاه نباید بر اساس ظاهر قضایا قضاوت کرد. کنش ها و اقدامات خضر به عنوان تجربه های عینی در جهان بیرون کنش هایی است که ارزش های معکوس تولید می کند و منطبق بر ساختار داسدان نیست به دلیل اینکه موسی را با با جهانی روبه رو می کند که تلاطم دارد و برخی از جوانب آن همیشه از لحاظ ساختار و محتوا با هم مطابقت ندارد و از نظرموسی ساختار شکل گرفته در داسدان مطابق معنا نیست. معنا ساختار را دنبال نمی کند ولی معنا و ارزش تولید شده از این ساختار بر اساس نظام شوشی است. موسی برای رسیدن به مرتبه بالاتر و با سفری که همراه خضر بوده سختی‌های زیادی را متحمل شد تا تکامل و درس هایی را فرا گیرد عرفا مراتب توحید عملی را در تحقق به سه مرتبه توحید افعالی، صفاتی و توحید ذاتی می‌دانند و می‌توان مراحل سه گانه سفر موسی را به منظور وصول به این مراتب توحیدی تبیین کرد در مرحله نخست که حضرت خضر کشتی را سوراخ می‌کند آن را به خود نسبت می‌دهد در حالی که فعل الهی است و هیچ استقلالی در این امر بدون اراده خداوند نیست بنابراین عبور از این مرتبه توحید افعالی را برای موسی به ارمغان می‌آورد. مرتبه بعد که حد وسط بین توحید ذاتی و توحید افعالی است با لفظ عدن یاد می‌شود و مرحله عبور از توحید صفاتی است و در مرحله آخر ملکه توحید به صورت تام و تمام حاصل می‌گردد (آلوسی، 1415،8، 338). الزام بیرونی موسی را ملزم نکرده بلکه اجبار برای حرکت درونی است و حتی با نهی تعهد و عامل کلامی دیگر همراه است. موسی در هر مرحله‌ای باید برای ادامه مسیر تازه ترین تجربه را کسب ‌کند. با وجود اینکه موسی(عامل فاعلی) تعهد خود را می‌شکند مجبور می‌شود دوباره از الگوی قرارداد تبعیت کند قراردادی که بین خود و حضرت خضر بسته است. در زنجیره ابتدایی گفتمان در جابجایی شکل پویایی از فعل خواستن مطرح است که عامل فاعلی به آن مسلح است از آنجاکه نقل مکان به دلیل دستیابی به مفعول ارزشی صورت می‌گیرد می‌توان از آن «جویایی» را استنباط کرد (شعیری ، 1390، 117). موسی قصد تغییر دارد و پا به دنیای جدیدی می‌گذارد و نکته مهم تغییر مکان است موسی از شهر خود تغییر مکان می‌دهد و شدن را در مکانی دیگر تجربه می‌کند. موسی در مراحل فرآیند تحولی کلام از وضعیت نابسامان که انفصال و نداشتن نامیده می‌شود به وضعیتی جدید که مالکیت یا وصال بر مفعول ارزشی خوانده می‌شود راه می‌یابد اما برای شکل گیری چنین فرایندی عامل فاعلی مجبور به عبور از چندین مرحله مختلف است که مجموع این مراحل را فرایند تحولی کلام می‌نامند موسی برای ایجاد تغییر از وضعیت نامطلوب، وارد مرحله از فرایند تحولی کلام می‌شود و به این ترتیب نوعی آزمون آماده سازی را پشت سر می‌گذارد.

3-11- نظام استعلایی و شوشی داسدان

هویت تعهد دوباره او شدت خواستن را نشان می‌دهد کنش این بار به دست حضرت خضر می‌افتد. اما با سلب تمام افعال مؤثر، موسی توان تحقق صبر و شکیبایی و تعهد و عمل به قرارداد را نمی‌یابد. سرکشی و خواستن او خاموش و مهار می‌شود و از وضعیت و حالت فاعلی به جایگاه مفقود منفعل داده می‌شود و عامل ارزشی برای او کم رنگ‌‌تر می‌شود به عبارت دیگر کنش موسی و خضر تقابل دو فعل "خواستن" و "نباید" است وقتی نباید نادیده گرفته شود، خواستن در بالاترین شدت، عامل فاعلی را به سمت حرکت و کنش می‌برد. نهی کننده مسئول تحقق نباید و جلوگیری از خواست کنش‌‌‌گر می شود. " قالَ هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ" این جا بود که آن مرد عالم آخرین سخن خود را به موسی گفت زیرا از مجموع حوادث گذشته یقین کرد که موسی تاب تحمل برنامه‌های او را ندارد لذا فرمود اینک وقت جدایی من و توست. این جاست که خضر موسی را رها می‌کند و اسرارآنچه را که نتوانست بر آن صبر کند برای او بازگو می‌کند داسدان با قرار دادن موسی در جایگاه عامل فاعلی کنش افعال نباید و خواستن را که در مورد انسان‌ها باعث قرار گرفتن در محور ناشکیبایی می‌شود نشان می دهد. در واقع کنش‌‌‌گر موسی در طول داسدان دچار بحران ها و مرتکب خطاهایی می‌شود که ناشی از عدم صبر و ناشکیبایی ایشان است که ناگزیر به ترک وضعیت قبلی یا به عبارت دیگر نفی آن وضعیت برای رسیدن به موقعیتی جدید می‌گردد موسی بعد از احساس درونی خلا برای تجربه زیستی جدید گام برمی دارد و پس از او این حرکت که می‌تواند استعلایی هم باشد در بازگشت از وضعیت اولیه همه چیز معنای جدیدی پیدا می‌کند و دیگر چیزها دارای آن معانی قبلی نیستند و در این مرحله موسی به عنوان شوشگر وارد دنیای معنا که با ساختارها و کنش های خضر متفاوت است می‌شود و معنای ابر فردی و فراارزشی برای موسی شکل می‌گیرد. وقتی در نظر بگیریم که بسیاری از عرفا هدف و مقصد نهایی سلوک را رسیدن به مرتبه توحید ذکر کرده‌اند که در سه مرحله توحید افعالی، صفاتی و ذاتی روی می‌دهد این تاویل رنگ و بوی عملی می‌یابد( طباطبایی،1383، 6872). در ملاقات و همراهی موسی و خضر پدیدارها و شوش هایی برای موسی آشکار شده و در پایان این همراهی، خضر از حقیقت واقعیت پرده برمی دارد و به تأویل افعال خویش می‌پردازد. در این همراهی آنچه بر موسی آشکار می‌شود کنش‌ها و رفتارهایی است که از خضر سر می‌زند و موسی در برابر آن کنش و تجربه واکنش نشان می‌دهد چرا که معناهایی که بر کنش ها و ساختار های خضر در نگاه اولیه ی موسی تولید می شود ارزشهای معکوس دارد. موسی در برابر کنش‌های خضر، تصوراتی در ذهن او شکل می‌گیرد و آن را در برخورد با خضر بازگو می‌کند خضر کشتی را سوراخ می‌کند. یک جوانی را می‌کشد. چهار دیواری را بدون دستمزد تعمیر می‌کند. معنایی که در مقابل این کنش‌ها در ذهنیت موسی نقش می‌بندد این است که خضر با شکستن کشتی اهل آن را غرق می‌کند و شخصی را بی گناه کشته است و شایسته است که تعمیر دیوار اجرتی بگیرد چرا که به استناد سیاق آیات آن دو گرسنه‌اند و موسی با خود فکر می‌کند که خضر با تعمیر دیوار دستمزد می‌گیرد تا بتواند گرسنگی خود را رفع کنند (طباطبایی، 1374، 3، 38). در این داستان با گفتمانی پویا سرو کارداریم. گفتمان پویا گفتمانی است که مجموعه عوامل تشکیل دهنده‌‌ی آن حرکتی رو به جلو دارند. منظور از گفتمان پویا فرآیندی است که دگرگونی و تغییر از از شرایط اساسی ان است در این گفتمان، معنا تابع تحول و تغیر است که عوامل بشری را از وضعیت ابتدایی به وضعیت ثانوی سوق می‌دهد ( portner& Hall, 2002,61 ). خضر به ابوابى از علوم احاطه داشته كه مربوط به اسرار باطن و عمق پدیده ها و حوادث بوده، در حالى كه موسى نه مأمور به باطن بود و نه از آن آگاهى چندانى داشت. در چنين مواردى بسيار مى‏شود كه چهره ظاهر حوادث با آنچه در باطن و درون آنها است متفاوت است، چه بسا ظاهر آن بسيار زننده و يا ابلهانه است، در حالى كه در باطن بسيار مقدس، حساب شده و منطقى است (مکارم،12، 487). موسی ع به دنبال رشد و قرار گرفتن در مسیر قرب الی الله بود لذا در همراهی با خضر لوازم رسیدن را عبادت و انجام دادن یک سری ریاضت‌های دینی همانند نماز، تهجد، چله نشینی می‌دانست در حالی که خضر او را به گردش علمی و کسب تجربه‌های قابل مشاهده و عینی دعوت کرد و طبق یک فرایند به موسی فهماند تمامی رشد در عبادت فردی خلاصه نمی‌شود بلکه گاهی در بطن حوادث عینی و رویت و وقایع بیرونی آن هم از طریق تجربه به آدمی می‌تواند سیر خویش به سوی خداوند را تکمیل کند و چه بسا بهتر و سریع‌‌تر از تمامی عبادات این عمل رخ دهد (گنابادی ، 1408، 2، 475-474). تمام اتفاقاتی که بین خضر و موسی می‌افتد ترسیم کننده‌‌ی وضعیت فاعلی از حالت قبلی به حالت جدید است. پویایی کلام که با مسئله‌‌ی گذر از مرحله‌ای به مرحله‌‌ی دیگر برای ایجاد تغییر وضعیت گره خورده است بحث شدن را به میان می‌آورد.گرمس معتقد است معنا هنگامی پدید می‌آید که تغییر رخ دهد همچنین بر اساس نظریه ژاک فونتنی«شدن در معنای عام آن، پیوستگی و استمرار است که در تغییر و دگرگونی به ثبت می‌رسد» (شعیری،1397: 82) در این بررسی موسی در جریان رؤیت تجربه‌های عینی توسط خضر به عنوان شوشگر داستان به مرحله‌‌ی استعلاء ارتقاء یافته است که محور اصلی داستان است. چرا که معناها و ارزش های تولید شده در این داستان بر اساس نظام شوشی و کارکرد استحاله آی آن است. حضرت خضر این عالم ربانی برای انتقال معانی والاتر علاوه بر اسلوب گفتگو از اسلوب عمل درقالب کنش و شوش بهره برده است. در نشانه‌- معنا شناختی گفتمانی بدون این که سوژه برنامه‌ای داشته باشد، خود را در برابر دنیایی می‌یابد که همه‌ی حواس او را درگیر می‌کند و معنا درست آنجا رخ می‌دهد که انتظار آن نمی‌رود و این معنا، معنای شوشی خوانده می‌شود. معنایی که نتیجه‌ی ارتباط تعاملی و حسی ادراکی سوژه و دنیاست (گرمس: 1389: 9).

4-نتیجه

از تحلیل نشانه معناشناختی داستان خضر و موسی می‌توان دریافت که بسیاری از نظام‌های گفتمانی، مانند حسی-ادراکی، شوشی، کنشی-القایی در این گفتمان حضور دارند. در داسدان خضر و موسی گفتمان معنایی بعد حضور و پدیدارشناختی می‌گیرد و با ایجاد تکانه‌ای در شخصیت اصلی موسی بعد حسی-ادراکی و زیباشناختی آن شکل می‌گیرد و در نهایت شوش به تولید معنا منجر می‌شود. شوش، در داسدان خضر و موسی نظام حسی ادراکی است که سوراخ کردن کشتی، کشتن غلام و تعمیر دیوار به منزله‌‌ی ابژه‌های تماس، شرایط عبور شوشگر از دنیای بیرون به دنیای درون را برقرار می‌کند. با تحلیل نظام شوشی در این داسدان دریافتیم که موسی در فرآیندی فراارزشی در جریان کنش‌های خضر به عامل شوشی و شناختی تبدیل می‌شود. او در رویارویی و تجربه‌‌ی عینی اتفاقات و حوادث به توحید ربوبیت رسیده و به تجربه‌‌ی پدیداری و علوم باطنی دست پیدا می‌کند. سپس نظام ارزشی شکل می‌گیرد که از کنش‌ها و چالش‌های میان آن‌ها گفتمان معنایی تولید و دریافت می‌شود. هنگامی که کنش‌‌‌گر خود را در بین نشانه‌های بیرونی و واقعی می‌بیند به عبارت دیگر وقتی خود را در دازاین جدید می‌بیند متوجه نیستی و خلا که وجودش را احاطه کرده می‌شود. در این گفتمان موسی به عنوان شوشگر با حضور جسمانی و شفاف در مرکز تنش‌های حسی ادراکی قرار می‌گیرد و به توصیف موقعیتی می‌پردازد که به جهان بیرون اشاره دارد موسی با حضور هستی محور خود در جریان سیال معنا و ارزش‌ها قرار می گیرد. سپس شوش‌‌‌گر نه تنها در گسست عاطفی زمانی از فضای مکانی قرار می‌گیرد بلکه با آن در چالش قرار می‌گیرد و سپس در برش شناختی با آن قطع ارتباط می‌کند. سپس شوش این بار از نزدیک و در یک تجربه زیستی در تعامل پدیده‌ها قرار می‌گیرد و به نوعی درهم آمیختگی حسی بین شوشگر و پدیده‌های طبیعی به وجود می‌آید و او را در فضای معنایی خاصی قرار می‌دهد.

پانویس و منابع

  1. Semiotique des passions
  2. semiotique
  3. Discours
  4. proces transmut ation
  5. valence
  6. regime actionnel
  7. George Dumezil
  8. Claude Levi- Strauss
  9. Paul Ricoeur
  10. MarcelMauss
  11. Roland Barthes
  12. objet de valeur
  13. competence
  14. performance
  15. Eric landowski
  16. Manipulation discourse system

قرآن

امیری، مهناز‌، نصیری، روح الله، «بازسازی معناهای عاطفی در داستان ابراهیم در فرآیند ارزشی گفتمانی داستان ابراهیم‌، با رویکرد نشانه- معناشناختی»‌‌، دو ماهنامه‌‌ی علمی- پژوهشی د1‌، ش 2(پیاپی56)‌، صص 177-203‌‌، 1399.

آلژیردا ژولین‌، گرمس‌، «نقصان معنا»‌، ترجمه و شرح حمید رضا شعیری‌‌، تهران‌، علم‌، 1389‌‌.

آلوسی‌، محمود‌‌، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم‌، تحقیق علی عبدالباری عطیه‌، بیروت: دارالکتب العلمیه‌‌، 1415.

بابک معین‌، مرتضی‌‌، «معنا به مثابه تجربه‌‌ی زیسته-گذر از نشانه‌شناسی کلاسیک به نشانه ناسی با دورنمای پدیدارشناختی-با مقدمه‌‌ی اریک لاندوفسکی‌‌، تهران: سخن‌‌، 1394.

بهمنی، کبری‌، علامی، ذوالفقار‌، عباسی، علی، «تحلیل نشانه – معناشناسی داستان سکینه بانو از مجموعه اسکندرنامه منوچهر خان حکیم»‌، فصلنامه علمی پژوهشی کاوش نامه شماره 22‌‌، 1395.

شعیری، حمیدرضا، « نشانه معناشناسی ادبیات»‌، تهران: انتشارات دانشگاه تربیت مدرس‌‌، 1395.

شعیری، حمیدرضا‌‌، «بررسی انواع نظام گفتمانی از دیدگاه نظام معناشناسی»‌‌، مجموعه مقالات دانشگاه علامه طباطبایی‌‌، ش 219‌‌، صص 106-119‌‌، 1386.

شعیری‌، حمیدرضا‌، وفایی، ترانه، «راهی به نشانه-معناشناسی سیال بررسی موردی «ققنوس»نیما‌‌، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی‌‌، 1388.

شعیری، عصمت‌، کنعانی ابراهیم، حمید رضا‌، (1391)‌‌، «رویکرد نشانه معناشناختی فرآیند مربع معنایی به مربع تنشی در حکایت دقوقی مثنوی»‌، ادبیات و زبانها‌، پژوهش‌های ادب عرفانی:پاییز و زمستان‌‌، شماره 23از 69 تا 94‌‌.

شیرازی، مکارم ناصر.«تفسیر نمونه»،دارالکتب الاسلامیه،1374.

طباطبایی، سید محمد حسین، «المیزان فی تفسیر القران»‌‌، بیروت موسسة اعلمی‌‌، 1393.

طباطبایی، سید محمد حسین، «ترجمه المیزان فی تفسیر القران»‌‌، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه ی علمیه.

عباسی‌، علی، روایت‌شناسی کاربردی‌‌، تهران: انتشارات دانشگاه شهید بهشتی‌‌، 1393.

عباسی‌، علی‌‌، نشانه معناشناسی روایی مکتب گاریس جایگزینی نظریه‌‌ی مدلیته‌ها بر نظریه‌‌ی کشگران: نظریه و عمل‌‌، تهران: انتشارات دانشگاه شهید بهشتی‌‌، 1395.

گرمس‌، آلژیرداس ژولین، نقصان معنا‌‌، ترجمه‌‌ی حمیدرضا شعیری ‌‌، تهران : نشر علم‌‌، 1389.

گناآبادی‌، سلطان محمد‌‌، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة‌، چاپ دوم‌، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات‌‌، 1408.

مهبود فاضلی‌، معصومه، علیزاده زاده کلور، شیرین، «بررسی نظام عاطفی گفتمان در شعر «سفر به خیر»‌‌، شفیعی کدکنی با رویکرد نشانه- معناشناسی»‌‌، دو ماهنامه جستارهای زبانی‌، د6‌، ش 1(پیاپی 22)‌‌، صص 205-228‌‌، 1394.

یارمند‌، هانیه، عباسی، علی، «عبور از مربع معنایی به مربع تنشی: بررسی نشانه- معناشناختی ماهی سیاه کوچولو»‌‌، فصلنامه پژوهش‌های زبان و ادبیات تطبیقی د2‌، شز3(پیاپی 7)‌، پاییز ‌، صص 147-172‌‌، 1390.

Bertrand, D, Precis de la Semiotique litteraire, Paris, Nathan. 2000.

Courtes,Joseph, Semiotique du discours. Limoges: PULIM.2003.

Fontanille, J. Sémiotique et Littérature. Essais de méthode.Paris : PUF, 1999.

Portner, P., & Barbara Hall Partee Formal semantics: the essential readi, 2002..