بررسی رده‌شناختی مقوله¬های اسمی جانداری و معرفگی در قرآن کریم

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
نسخهٔ تاریخ ‏۶ نوامبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۰:۵۰ توسط فهیمه بیدادیان (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «=چکیده= هدف از پژوهش حاضر بررسی و تحلیل دو ویژگی جانداری و معرفگی از جنبه رده‌شناختی در زبان عربی در متن قرآن کریم است، که با تعیین مشخصه‌های مزبور و ارائه سلسله¬مراتب رده‌شناختی این دو ویژگی زبانی در متن قرآن به انجام رسیده است. تحقیق حاضر...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

چکیده

هدف از پژوهش حاضر بررسی و تحلیل دو ویژگی جانداری و معرفگی از جنبه رده‌شناختی در زبان عربی در متن قرآن کریم است، که با تعیین مشخصه‌های مزبور و ارائه سلسله¬مراتب رده‌شناختی این دو ویژگی زبانی در متن قرآن به انجام رسیده است. تحقیق حاضر در چارچوب نظریه «نشانداری » زبان-شناختی انجام پذیرفته و زبان مورد بررسی، زبان کلام الله مجید، قرآن کریم است که همان عربی کلاسیک می¬باشد. مشخصه‌های صرفی و نحوی مقولۀ اسم شامل جانداری و معرفگی در آزمون معیارهای نشانداری، نشانداری معنایی، نشانداری صوری و نشانداری رده¬شناختی (سه معیار ساختاری، رفتاری و بسامد کاربرد) مورد بررسی قرار گرفته¬اند تا سلسله¬مراتب نشانداری این مشخصه‌ها در زبان عربی قرآن تعیین گردد. داده‌های تحقیق به صورت تصادفی از میان آیات قرآن جمع‌آوری و مورد تحلیل قرار گرفته است. نتایج تحقیق نمایانگر آن است که رابطۀ نشانداری صوری در متن مورد بررسی تنها پس از رابطۀ نشانداری معنایی امکان¬پذیر می¬باشد؛ بدین معنا که اگر در زبان عربی رابطۀ نشانداری صوری وجود داشته باشد، در این زبان حتمأ نشانداری معنایی وجود دارد ولی عکس این مطلب الزامأ صادق نیست. این بررسی می¬تواند از یک‌سو در تفسیر آیات و به ویژه نقش و اهمیت مشخصه‌های جانداری و معرفگی در کلام¬الله مجید بر پایة توصیف زبانشناختی به کار رود و از سوی دیگر مسیری جدید و متفاوت را پیش روی پژوهشگران دستور زبان عربی بگشاید.

کلیدواژه‌ها

قرآن کریم، نظریه نشانداری، سلسله¬مراتب رده‌شناختی، معرفگی، جانداری 1- =مقدمه= رده‌شناسی زبان به مطالعه شباهت‌ها و تفاوت‌های ساختاری بین‌زبانی می‌پردازد تا طبقه‌بندی قابل قبولی از مقولات زبانی در زبان‌ها به‌دست دهد. این رشته با تحقیقات زبان‌شناسان تاریخی قرن نوزدهم مانند اشلگل، شلایخر و هومبولت آغاز شد و در قرن بیستم با مطالعات گسترده گرینبرگ ادامه پیدا کرد و اکنون به یکی از رویکردهای مهم در زبان‌شناسی تبدیل شده است. گلفام (1379) معتقد است که در خلال جستجو برای طبقه‌بندی زبان‌ها، اشتراکات زبانی‌حاصل می‌شوند و مطالعات رده‌شناسی دوشادوش و همسو با مطالعات مربوط به جهانی‌های زبانی به پیش می‌روند. وی در ادامه بیان می‌کند واقعیت این است که اصول اساسی حاکم بر ساختار همۀ زبان‌ها بر بنایی مشترک استوار است. در این محدوده جهانی‌های زبان قرار دارند که ساختارهای ممکن و ناممکن را در یک زبان تعیین می‌کنند. انگیزه نگارندگان از پژوهش حاضر بررسی ویژگی‌های جانداری و معرفگی در کلام¬الله مجید، قرآن کریم، است. بررسی های انجام شده بر روی قرآن کریم تاکنون بیشتر از دیدگاه های غیرزبان شناختی، و اغلب فقهی و در چارچوب تفسیر، صورت پذیرفته اند. بررسی حاضر، صرفاً زبان شناختی است. هدف این بررسی نیز بررسی و تحلیل زبان شناختی دو ویژگی جانداری و معرفگی در چارچوب نظریه نشانداری است. نگارنده قصد دارد به ارائة سلسله¬مراتب جانداری و معرفگی در عربی قرآنی مبادرت نماید. بدین ترتیب، محدوده پژوهش حاضر نیز به لحاظ پیکره مورد بررسی، عربی قرآنی؛ از نظر چارچوب نظری، نظریة نشانداری در زبان¬شناسی؛ و از نظر رویکردی، دیدگاه زبان شناختی خرد می باشد. 2- =پیشینۀ پژوهش= از زمان ارائۀ همگانی‌های زبان و سلسله¬مراتب نشانداری توسط گرینبرگ (1966) مطالعات زیادی در بارۀ مشخص‌های صرفی- نحوی مختلف در زبان‌های گوناگون انجام شده است. و در طول این سال‌ها زبان‌شناسان به بررسی مفهوم نشانداری در حوزه‌های مختلف زبان پرداخته‌اند و سعی در ارائۀ معیارهایی برای تمایز مقوله‌های نشاندار از بی‌نشان داشته‌اند. میردهقان و یوسفی (1392) به تحلیل پدیدة دستوري حرف اضافه‌نمایی افتراقی در وفسی در چارچوب نظري آیسن (2003) پرداخته‌اند. حرف اضافه‌نمایی افتراقی، به عنوان زیرمجموعه‌اي از حالت‌نمایی افتراقی، به بررسی تاثیر ویژگی‌هاي معنایی و/یا کاربردي در نحوة ظهور حالت در مفعول حرف اضافه می‌پردازد. شواهد زبانی وفسی (استیلو، 2004) نمایانگر آنند که ویژگی معنایی جانداري در مفعول حرف اضافه، بر نوع حالت‌نمایی در آن موثر می‌باشد؛ به‌طوريکه مفعول‌هاي حرف اضافۀ جاندار و انسان در وفسی در حالت غیرمستقیم (حالت مفعولی حرف اضافه) تظاهر می‌یابند، در صورتی که تظاهر مفعول حرف اضافۀ غیرجاندار، در حالت مستقیم (فاعلی) می‌باشد. غلامی (1389) با بررسی رده‌شناختی در زبان فارسی بر اساس معیارهای نشانداری کرافت (2003) و الگوی سلسله¬مراتب نشانداری گرینبرگ (1966) به این نتیجه رسید که زبان فارسی سلسله¬مراتبی شبیه سلسله-مراتب نشانداری گرینبرگ دارد و در سه مقوله زمان، نمود و شخص سلسله¬مراتب متفاوتی را نشان می‌دهد. رضایی و نیسانی (1392) با دیدگاه رده‌شناختی به بررسی افعال کمکی زبان فارسی پرداخته‌اند. آن‌ها در مقالۀ خود با مقایسۀ بینازبانی افعال کمکی بر اساس بسامد کاربرد آن‌ها، سلسله¬مراتب نشانداری آن‌ها را در هر مورد معرفی نموده و وضعیت زبان فارسی را نسبت به این سلسله¬مراتب‌ها مشخص کرده‌اند. به لحاظ سلسله¬مراتب نشانداری، زبان فارسی در نمود کامل، گرایش به سمت قطب بی‌نشان سلسله¬مراتب یعنی فعل کمکی بودن دارد. در مورد نمود استمراری، زبان فارسی در جایگاه نشاندار سلسله¬مراتب قرار دارد. و در مورد زمان آینده، زبان فارسی دچار چند معنایی است و هر دو مفهوم آینده و خواستن را در خود دارد. بنابر این از موقعیت بی‌نشان برخوردار است که این پدیده هم تابع اقتصاد زبانی و هم تابع تصویرگونگی است. راسخ‌مهند و ایزدی‌فر (1391) در مقالۀ خود تحت عنوان "بررسی پیکره‌بنیاد مفعول‌نمایی افتراقی در مازندرانی" در پاسخ به این پرسش که چه رابطه‌ای بین مفعول‌نمایی افتراقی از یک سو و جانداری و معرفگی مفعول‌ها از سوی دیگر در زبان مازندرانی معاصر وجود دارد، به بررسی سه متن روایی نثر معاصر مازندرانی پرداخته‌اند. آن‌ها با بررسی مفعول‌نمایی افتراقی در این متون، به این نتیجه رسیده‌اند که هر دو ویژگی معرفگی و جانداری در حضور نشانۀ مفعولی در کنار مفعول مستقیم در این پیکرۀ زبانی تأثیرگذار هستند. معینی (1390) با شیوۀ توصیفی به بررسی نشانداری صوری و طبقه بندی انواع آن در سطح واژه پرداخته است. او در این پایان‌نامه که در چارچوب نظری زبان‌شناسی ساختگرا در حوزۀ معنی‌شناسی به رشته تحریر درآمده است تلاش می‌کند بتواند گونه های نشانداری صوری را صرفأ در سطح واژه از یکدیگر متمایز سازد و با این پرسش که منظور از" نشانداری صوری چیست " تلاش می‌کند تا گونه‌های نشانداری را نسبت به مختصه یا مؤلفه‌هایی که به واژه تحمیل می‌شود، معرفی کند. در این رساله سعی برآن است تا به فرضیه نشانداری –صوری که در زبان فارسی برای بیان نشانداری‌های خاصی از قبیل "بلوغ" و "جنسیت" کاربرد می یابد، پاسخ داده شود. نگارنده بیان می‌دارد نشانداری صوری تنها برای "بلوغ" و "جنسیت" کاربرد ندارد بلکه ۳۱ مورد از آن را در طبقه‌بندی نشانداری صوری قرار می‌دهد که عبارتند از جنسیت، بلوغ، تقدم، گونه، بار عاطفی، حرمت، حجم، شجاعت، مزه، رنگ، ابزار، عمل، تکامل وکاستی، مکان و زمان، اعضای بدن، شتاب و سرعت، وحدت و کثرت، قومیت و مذهب، بُرندگی، خشکی و مایع بودن، اندازه، نوع، جنس، میزان، خصلت، دانش، خویشاوندی، جهت، قدرت، نیرو و قدمت. در نهایت می‌توان گفت که شمار مطالعات در بارۀ نشانداری رده‌شناختی قابل توجه است که این مسأله حاکی از اهمیت این موضوع است. هر یک از مطالعات از منظری به این مهم پرداخته‌اند. لیکن بررسی‌های نگارنده در بارۀ معرفگی و جانداری از دیدگاه نظریۀ نشانداری رده‌شناختی در زبان عربی قرآن، تحقیقی به طور خاص انجام نشده است. بنابراین مطالعۀ این جنبه از نشانداری رده‌شناختی حائز اهمیت است. 3- =نظریة نشانداری در زبان¬شناسی= در این بخش، نگارنده لازم می داند توضیحی دربارة نظریة نشانداری ارائه نماید. نشانداری در زبان شناسی برگرفته از مکتب پراگ می باشد و از حوزه واج شناسی آغاز گردید. لیکن در بررسی های زبان شناختی از یک سو به سایر حوزه¬ها همچون ساخت واژه، نحو و معنی شناسی گسترش یافت و از سوی دیگر در چارچوب های عام نظری مختلف همچون رویکرد اصول و پارامترها و دستور همگانی زایشی از تعاریف مختلف برخوردار گردید. نگرش¬های موجود به نشانداری که در چارچوب نظریه های مختلف عام زبانی آغاز گردیده¬اند از سه نوع نشانداری معنایی، نشانداری صوری و نشانداری رده¬شناختی خارج نیستند. در نوع اول، یا همان نشانداری معنایی، یک مفهوم یا ویژگی معنایی ممکن است نسبت به مفهوم یا ویژگی معنایی دیگری نشاندار باشد. نشانداری صوری در سطوح مختلف واجی، ساختواژی و نحوی قابل مشاهده است. نوع سوم نشانداری که گونة رده شناختی آن است به همگانی های تلویحی در رده شناسی باز می گردد. بدین صورت که برای همة زبانها، اگر زبان L دارای ویژگی A باشد، ویژگی B را هم الزاماً دارد ولی نه بالعکس. به عنوان مثال، اگر زبانی دارای ساخت مجهول باشد، الزاماً ساخت معلوم نیز دارد ولی همة زبان ها الزامی به داشتن ساخت مجهول ندارند. کرافت (2003) در زمینۀ نشانداری رده‌شناختی سه معیار ساختاری، رفتاری و بسامد کاربرد رابدین شرح معرفی می‌کند: الف) معیار ساختاری: ارزش نشاندار مقولۀ دستوری از طریق حداقل تعداد تکواژهایی همانند ارزش بی‌نشان نشان داده می‌شود. ب) معیار رفتاری: این معیار به دو معیار کلی تصریفی و نحوی (توزیعی) تقسیم شده است که معیار تصریفی عبارت است از: اگر ارزش نشاندار دارای تعداد معینی تمایزات صوری درالگوی تصریفی باشد، آن‌گاه ارزش بی‌نشان حداقل دارای تعداد زیادی تمایزات صوری در همان الگو خواهد بود. معیار نحوی نیز بدین شکل تعریف شده است: اگر ارزش نشاندار در تعداد معینی از محیط‌های دستوری متمایز (نمونه‌های ساخت) به‌کار رود، آن‌گاه ارزش بی‌نشان نیز حداقل در محیط‌هایی همانند ارزش نشاندار به‌کار می‌رود. ج) بسامد کاربرد: اگر نمونه‌هایی از ارزش نشاندار یک مقوله در بسامد معینی در نمونه متن به‌کار رود، آن‌گاه نمونه‌هایی از ارزش بی‌نشان دارای حداقل بسامد مساوی با ارزش نشاندار در نمونه متن خواهد بود. کامری (1989) بین دو مفهوم نشانداری تمایز قائل می‌شود؛ نشانداری معنایی که بر اساس ویژگی‌های معنایی همچون جانداری و معرفگی است و نشانداری صرفی که با نشانۀ صرفی بر اجزاء زبان‌شناختی نمود می‌یابد. بر این مبنا رابطه‌ای بین نشانداری معنایی و نشانداری صرفی وجود دارد و اگر اجزایی به لحاظ معنایی نشاندار باشند، از نظر صرفی نیز نشاندار خواهند بود. 4- =تحلیل داده‌ها=

4-1- معرفگی

ویژگی معرفگی یک ویژگی مفهومی برون‌زبانی است. معرفگی و مشخص بودن اسم از ویژگی‌های ذاتی آن نیست بلکه زبان‌ها از ابزارهای زبانی برای معرفه یا مشخص کردن اسم بهره می‌برند. در برخی زبان‌ها نیز موارد صرفی برای نشان دادن معرفگی اسم‌ها به آن‌ها اضافه می‌شود (استوارت، 2007: 181). پیترسون (1974) اسم‌ها را به دو گروه معرفه و نکره تقسیم می‌کند و می‌گوید اسم معرفه آن است که گوینده و شنونده هر دو مصداقی واحد برای آن متصور باشند. اسم‌های نکره خود به دو گروه نکرۀ مشخص و نکرۀ غیرمشخص تقسیم شده‌اند. اسم نکرۀ مشخص آن است که فقط گوینده مصداقی واحد برای آن متصور باشد و اسم نکرۀ نامشخص به اسمی می‌گویند که حتی گوینده هم مصداقی واحد برای آن قائل نباشد. در مثال (1الف) از پیترسون، "کتاب" معرفه است و در (1ب)، "کتاب" نکرۀ مشخص است و در (1پ)، "کسی" نکرۀ غیرمشخص تلقی شده است: 1) الف) کتاب را به من داد. ب) من (یک)/ کتاب (ی) را دیدم. پ) کسی جوابی نمی‌داد.

   یک نکته مهم در توصیف معرفگی در میان زبان‌های جهان این است که می‌توان از پیوستار معرفگی در این توصیف استفاده کرد. در یک سوی پیوستار قابل تشخیص بودن کامل مرجع قرار دارد، در مرتبه پایین‌تر آن، موارد نسبتأ قابل تشخیص قرار دارند و در مراتب پایین‌تر از آن‌ها موارد دارای قابلیت تشخیص مرتبط هستند و این تشخیص در انتهای پیوستار ممکن یا مرتبط نیست (کامری، 1989:136).

دو پیوستار قابل تشخیص بودن و معرفگی در نمودار (2) نشان داده شده‌اند: نمودار 2) الف) تشخیص‌پذیری: ضمیر > اسم خاص > اسم عام ب) معرفگی: معرفه > مشخص > غیرمشخص (کرافت، 2003:130). اگر اسم‌ها و ضمایر را در پیوستار معرفگی وارد کنیم، پیوستار زیر حاصل می‌شود: 3) پیوستار معرفگی: ضمیر > اسم خاص > اسم معرفه > اسم نکرۀ مشخص > اسم نکرۀ غیرمشخص (آیسن، 2003: 458). اسم‌های معرفه مانند ضمایر و اسم‌های خاص و گروه‌های اسمی همراه با ضمیر اشاره یا نشانۀ معرفه، همگی مشخص هستند. برخی اسم‌های نکره نیز مشخص هستند که اسم‌های نکرۀ بخش‌نما و تعریف‌شده را دربرمی‌گیرند. اسم‌های نکرۀ غیرمشخص، اسم‌های هستند که مرجع ندارند و یا وجودی هستند (کریمی، 2005: 26-27). طبق نظر کریمی (1989) در گروه‌های اسمی معرفه، گوینده شخص یا مفهوم خاصی را در ذهن دارد و فرض براین است که آن شخص یا مفهوم برای شنونده نیز آشنا است. بر اساس آن‌چه کریمی در بارۀ مشخص‌بودگی، معرفگی و نکرگی ذکر کرده، می‌توان استنباط کرد که هر گروه اسمی معرفه مشخص است، اما در گروه‌های اسمی نکره دو حالت وجود دارد؛ حالت اول این است که گوینده شخص یا مفهوم مشخصی را در ذهن ندارد که در این صورت گروه اسمی، نامشخص است و حالت دوم زمانی است که گوینده شخص یا مفهوم خاصی را در ذهن دارد اما شنونده با آن شخص یا مفهوم آشنا نیست که در این حالت، گروه اسمی مشخص خواهد بود. به نظر کریمی، ویژگی مشترک گروه‌های اسمی مشخصِ معرفه و نکره این است که مصداق مشخصی دارند. این مصداق ممکن است برای گوینده و شنونده (در گروه‌های اسمی معرفه) یا حداقل برای گوینده (در گروه‌های اسمی نکره) مشخص باشد؛ این در حالی است که گروه‌های اسمی نامشخص برای گوینده مرجع مشخصی ندارند.

4-1-1- ویژگی معرفگی در زبان عربی قرآن

در این بخش پس از معرفی اجمالی گروه‌های اسمی معرفه در زبان عربی، این گروه‌های اسمی را در آزمون معیارهای نشانداری؛ نشانداری معنایی، نشانداری صوری و نشانداری رده شناختی (سه معیار ساختاری، رفتاری و بسامد کاربرد) قرار می‌دهیم تا سلسله¬مراتب نشانداری این مشخصه‌ها در زبان عربی قرآن تعیین گردد.

اسم معرفه شش گونه است: 1- ضمیر: کلمه‌ای است که بر متکلم، مخاطب یا غایب دلالت دارد؛ مانند: انا، انت و هو. 2- علم: اسمی است که بر شخص یا چیز معینی دلالت می‌کند که مطلقا مشخص است؛ مانند: عیسی، محمد و….

3- اسم اشاره: کلمه‌ای است که با اشاره بر مسمی دلالت کند؛ مانند: (ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون). 4- موصول: نیازمند به صله و ضمیری است که به خودش برگردد؛ مانند: الذی، التی، من و ما. 5- اسم محلی به ال: ال (الف و لام) یا عهدی است؛ مانند: (فیها مصباح المصباح فی زجاجة) یا جنسی؛ مانند: (وخلق الانسان ضعیفا). 6- اسم مضاف به معرفه: یعنی کلمه غیرمعرفه که به معرفه افزوده شود؛ مانند: (ان هذآ الا اساطیر الاولین).

4-1-2- نشانداری معنایی نسبت به عامل معرفگی

در طبقه‌بندی نشانداری از دیدگاه لاینز، چنین تصور شده است که در نشانداری معنایی، واژۀ بی‌نشان به لحاظ معنایی چنان گسترش می‌یابد که معنی واژۀ نشاندار را نیز دربرمی‌گیرد. غالبأ واژۀ بی‌نشان معنایی، از توزیع بیشتری برخوردار خواهد بود.

4-1-2-1- ضمیر

وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ (سورۀ انعام، آیۀ 61) وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ (فرقان، 53) وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ (فرقان،49) وَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لا إِلَهَ إِلا هُوَ (قصص، 88) وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ (عنکبوت، 31) وَعَادًا وَثَمُودَ وَقَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَسَاكِنِهِمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ (عنکبوت، 38) روابط نشانداری معنایی میان واژه‌های متقابل به گونه‌ای است که در آن‌ها واژۀ متقابل هنگامی که صرف نظر از بافت خنثی شده درنظر گرفته شده است؛ یعنی هنگامی که مثلأ ضمیر هو با مشخصۀ ]+ مذکر[ و ضمیر هی با مشخصۀ ]– مذکر[ تصور شوند، و در جانشینی و هم‌نشینی در تقابل باشند، وجود یک مشخصه در یکی و فقدان آن در دیگری شرط لازم برای ظهور تقابل است. همان‌گونه که در نمونه آیات فوق قابل مشاهده است، ضمیر شخصی مفرد منفصل " اَنَا" در مقایسه با دیگر ضمایر شخصی متصل و منفصل در زبان عربی بی‌نشان است. دلیلی که در اینجا می‌توان برای بی‌نشان دانستن معنایی ضمیر "انا" ارائه داد این است که این ضمیر در زبان عربی تنها دارای مشخصۀ ]+ مفرد[ است لذا بی‌نشان تلقی می‌شود در حالی‌که برای مثال ضمیر هو دارای دو مشخصۀ ]+ مفرد، + مذکر[ و یا ضمیر" انتِ "دارای دو مشخصۀ ]+مفرد، - مذکر[ است، لذا این ضمایر نشاندار تصور می‌شوند.

4-1-2-2- اسم خاص/ اسم عام

اسامی خاص انسان¬ها، شهرها، کشورها، استان ها، قاره ها، کوه ها، رودها، کتب آسمانی و هر مورد خاص، معرفه به علم هستند: محمد؛ رامسر؛ ایران ؛َ القرآ ؛َ البرز. این اسامی، معرفه هستند. اسم علم هرگز ال نمی خواهد و اگر بعضی از اسامی خاص ال بگیرد، به خاطر تکریم و تعظیم است : بالحسنِ، بالحسینِ... در آغاز برخی از اسم های عربی « أب » یا « إبن » و یا « ام » آورده می شود که به این نوع عَلَم، « کنیه » گویند : أبوتراب، إبن سینا، که در این صورت این اسم‌های خاص به شکل نشاندار ظاهر می‌شوند. گاهی به منظور مدح یا سرزنش افراد، بر روی آن ها نامی گذاشته می شود که به این نوع عَلَم، « لقب » گویند : سیّد الشّهداءِ)مدح( ؛ مذلّ المومنین )ذم(. در این مورد نیز اسم‌های خاص به صورت نشاندار ظاهر می‌شوند.

4-1-2-3- اسم اشاره

اسم اشاره اسمی است که دلالت بر شخص معین یا حیوان معین یا شئ معین می کند: هذا الولد، تلک المرأة سه قسم است: نزدیك، متوسط، دور )از لحاظ مکانی (به هاء، هاء تنبیه )آگاه کردن( می گویند و" ذا" اسم اشاره است که این هاء می تواند از کلمه جدا شود : ذا، ذه، ذاَِ تمامی اسمهای اشاره معرفه اند. هؤلاء و اولئك برای مذکر و مونث یکسان به کار می رود : هؤلاء النساء، هولاء الرجال هرگاه بعد از اسم اشاره، اسم معرفه به ال بیاید، اسم اشاره به صورت صفت اشاره و مفرد ترجمه می شود و علامت ویرگول، بعد از ترجمه اسم اشاره و مشارٌالیه می آید: هولاء التلامیذ محترمو :َ این دانش آموزان محترم هستند. اما اگر بعد از آن اسم ال دار نیاید، اسم اشاره طبق صیغه ی خودش، به صورت ضمیر اشاره ترجمه می شود و علامت ویرگول، بعد از ترجمه ی اسم اشاره می آید : هؤلاء تلامیذٌ : اینها، دانش آموزانند. برای جمع های غیر عاقل، اسم اشاره به صورت مفرد مؤنث به کار می رود: تلک الکتب مفیده اسم بعد از اسم اشاره، اگر مشتق باشد؛ باشد؛ دو نوع اعراب می تواند داشته باشد: اگر » ال « داشت، صفت است؛ و اگر بدون » ال « باشد، خبر. هرگاه اسم اشاره پس از مشار¬الیه خود بیاید، از لحاظ دستوری صفت است، و در این حالت اسم اشاره، مشارالیه خود را در میان هم جنسانش ممتاز می سازد : صدیقی هذا مخلصٌ : این دوستم، با اخلاص است. واژه¬های هناک، هنالِكَ، ثَم به معنای آنجا؛ در اصل به عنوان قید مکان به کار می رود و گاه در مقام خبر جمله: الحدیقةُ هناکَ = الحَدیقةُ ثَمَّ : باغ آنجاست. یا هناکَ حدیقةٌ = ثَمَّ حدیقةٌ : باغی آنجاست. در مواردی نیز این واژه ها از معنای اصلی خود خارج شده، و بر معنای » وجود دارد « یا » هست « می باشد: هناک اسئلةٌ: سؤلاتی با درنظر گرفتن تعاریف فوق در مورد اسم‌های اشاره، می‌توان این‌گونه فرض کرد که اسم‌های اشاره هؤلاء و اولئك در تقابل معنایی با دیگر اسم‌های اشاره در زبان عربی، بی‌نشان هستند و این فرض بدین دلیل است که این دو اسم اشاره برای مذکر و مونث یکسان به کار می روند : هؤلاء النساء، هولاء الرجال وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ فَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هَؤُلاءِ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلا الْكَافِرُونَ (عنکبوت، 47) اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (بقره، 257) إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا (اسراء، 9)

4-1-2-4- اسم موصول

اسم موصول اسمی است که باعث ارتباط بین دو جمله یا اجزاء آن می¬شود: قَرَأتُ الکِتابَ + إشتَرَیتُ الکِتابَ = قرَأتُ الکتابَ الّذی إشتَرَیتُهُ موصول به تنهایی معنا ندارد و احتیاج به یك متمم معنایی دارد که به آن صله موصول می گویند، و چون باید بین صله موصول و اسم موصول رابطه ای باشد، ضمیری داریم به عنوان رابط که گاهی آشکار و گاهی مستتر است : جاءَ الخادمُ الّذی کَلَمتُکَ عَنه اسم موصول دو نوع است : خاص و عام )مشترک( موصول خاص: برای مفرد، مثنی و جمع و مذکر و مونث جداگانه می آید: الّذی (مفرد مذکر)، الّتی (مفرد مونث)، اللّذان، اللّذَینِ (مثنی مذکر)، اللّتان، اللّتَینِ (مثنی مونث)، الّذینَ (جمع مذکر)، اللّاتی و اللّواتی (جمع مونث). اگر نتوان بین اسم ال دار و موصول خاص، ویرگول گذاشت؛ به معنای » که « می باشد: الطّالبُ الّذی یَعملُ یَنجَحُ فی الحیاةِ: دانش‌آموزی که کار می کند، در زندگی موفق می شود. و اگر بتوان بین اسم ال دار و موصول خاص، ویرگول گذاشت؛ به معنای » کسی که « می باشد: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُو عَلَى‌الْأَرْضِ هَوْناً : و بندگا خداى رحما کسانى اند که روى زمین به نرمى گام برمى دارند. موصول عام: برای همه مشترک است و به طور یکسان به کار می رود. سه نوع است : من، ما، أی . "مَن "برای انسان: اُکرِّمُ مَن یَزورُنی: مفعول و منصوب محلاً صله موصول، عائد صله )هو مستتر( "ما "برای غیر انسان: کلُّ ما تَشتَهیهِ نَفسُکَ: مفعول و منصوب محلاً، صله موصول، عائد صله. "أی "برای انسان و غیر انسان: اُحبُّ أیَّ التّلامذةِ یَدرُسُ: مفعول و منصوب اگر بعد از اسم ال دار، موصول عام واقع شود، به صورت" کسی که، کسانی که" ترجمه می¬شود: العاجزُ من عَجَزَ عَن إکتسابِ الثّوابِ: ناتوان کسی است که از به دست آورد ثواب عاجز باشد. صله موصول: جمله یا شبه جمله )جارومجرور یا ظرف( که بعد از اسم موصول می¬آیند و معنای آن را کامل می کند، صله نام دارد: نَجَحَ التِّلمیذُ الَّذی یَقرَأ الدَّرسَ این اسامی، معرفه هستند. همان‌گونه که از تعاریف فوق برمی‌آید، از میان اسم‌های موصول در زبان عربی، اسم‌های موصول عام را می‌توان جفت بی‌نشان معنایی اسم‌های موصول خاص درنظر گرفت. و این فرض به خاطر این است که در زبان عربی، موصول عام برای همه (مفرد، مثنی و جمع و مذکر و مونث) مشترک است و به طور یکسان به کار می رود. و از میان موصول‌های عام، می‌توان اسم موصول "أی" را به عنوان بی‌نشان‌ترین موصول درنظر گرفت چون طبق توضیح بالا، این موصول هم برای انسان به‌کار می‌رود و هم برای غیر انسان. الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (آل عمران، 16) وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (نحل، 93) سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّه هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (اسراء، 1) إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا (اسراء، 9)

4-1-3- نشانداری صوری نسبت به عامل معرفگی

به اعتقاد لاینز در هر رابطۀ تقابلی واژه‌ای که دارای یک نشانۀ صوری بیشتر نسبت به واژۀ دیگر است، نشاندار صوری نامیده می‌شود. همان‌گونه که پیشتر گفته شد به اعتقاد کامری بین دو مفهوم نشانداری تمایز وجود دارد؛ نشانداری معنایی که بر اساس ویژگی‌های معنایی همچون جانداری و معرفگی است و نشانداری صرفی که با نشانۀ صرفی بر اجزاء زبان‌شناختی نمود می‌یابد. بر این مبنا رابطه‌ای بین نشانداری معنایی و نشانداری صرفی وجود دارد و اگر اجزایی به لحاظ معنایی نشاندار باشند، از نظر صرفی نیز نشاندار خواهند بود. لذا می‌توان گفت که نشانداری صوری یکی از انواع نشانداری‌های معنایی است که بر حسب وقوع تکواژی به مثابه عامل نشانداری عمل می‌کند. در نشانداری صوری ، واژۀ بی‌نشان از طریق همنشینی با واژه‌های دیگر مشخصه معنایی خاصی را به خود می گیرد و از این طریق نشاندار می‌شود به عنوان نمونه اسم علم هرگز ال نمی خواهد و اگر بعضی از اسامی خاص ال بگیرد، به خاطر تکریم و تعظیم است : بالحسنِ، بالحسینِ... در نتیجه این اسم‌های خاص به دلیل همنشینی با نشانۀ معرفه ال ، نشاندار شده و پدیدۀ نشانداری صوری رخ داده است. یا در مواردی که اسم‌های خاص تبدیل به کنیه و لقب می‌شوند، در این مورد نیز اسم‌های خاص به صورت نشاندار ظاهر می‌شوند. سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّه هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (اسراء، 1) ( منظور از عبده در این آیه حضرت محمد ص است که بندۀ خاص خدا است). قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ (نحل، 102) (روح القدس لقب جبرییل پیامبر است). قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَيْخًا كَبِيرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (یوسف، 78) (عزیز مصر کنیه حضرت یوسف ع است). بنابراین رابطۀ نشانداری صوری تنها پس از رابطۀ نشانداری معنایی ممکن خواهد بود. از نمودار (4) چنین برمی‌آید که اگر در زبانی رابطۀ نشانداری صوری وجود داشته باشد، در آن زبان حتمأ نشانداری معنایی وجود دارد ولی عکس این مطلب الزامأ صادق نیست. نمودار (4) نشانداری صوری < نشانداری معنایی 4-1-4- نشانداری رده‌شناختی نسبت به عامل معرفگی این نوع نشانداری که نشانداری رده شناختی نامیده شده است، به همگانی های تلویحی در رده شناسی باز می گردد. بدین صورت که برای همة زبانها، اگر زبان L دارای ویژگی A باشد، ویژگی B را هم الزاماً دارد ولی نه بالعکس. به عنوان مثال، اگر زبانی دارای ساخت مجهول باشد، الزاماً ساخت معلوم نیز دارد ولی همة زبان ها الزامی به داشتن ساخت مجهول ندارند. و همان¬گونه که قبلأ ذکر شد سه معیار کرافت در زمینۀ نشانداری رده‌شناختی عبارتند‌ از: معیار ساختاری، رفتاری و بسامد کاربرد. اکنون با توجه به سه معیار ذکر شدۀ فوق در نشانداری رده‌شناختی می‌توان جایگاه هر کدام از گروه‌های اسمی معرفۀ زبان عربی را در سلسله¬مراتب نشانداری رده‌شناختی توضیح داد: براساس معیار ساختاری کرافت در سلسله¬مراتب نشانداری رده‌شناختی، ضمایر بی‌نشان‌ترین گروه‌های اسمی معرفه هستند. اسم‌های خاص نیز به جزء در مواردی که به صورت کنیه و لقب آورده شوند یا به علت تکریم و تعظیم ال بگیرند، در این سلسله¬مراتب در مرتبۀ پایین‌تر از ضمایر قرار دارند و در مرتبه‌های پایین‌تر از آن‌ها به ترتیب اسم‌های اشاره، اسم‌های موصول، اسم‌های مضاف به معرفه و اسم‌های محلی به ال قرار دارند. از آن‌جایی‌که طبق نظر کرافت در مورد معیار ساختاری، ارزش نشاندار مقولۀ دستوری از طریق حداقل تعداد تکواژهایی همانند ارزش بی‌نشان نشان داده می‌شود، اسم‌های محلی به ال، نشاندارترین گروه اسمی در زبان عربی محسوب می‌شوند و در پایین‌ترین مرتبۀ سلسله¬مراتب نشانداری رده‌شناختی جای دارند. نمودار (5) سلسله¬مراتب نشانداری رده‌شناختی گروه‌های اسمی معرفه در زبان عربی قرآن را با توجه به معیار ساختاری نشان می‌دهد: نمودار (5): ضمایر > اسم‌های خاص > اسم‌های اشاره > اسم‌های موصول > اسم‌های مضاف به معرفه > اسم‌های محلی به ال معیار رفتاری به دو معیار کلی تصریفی و نحوی (توزیعی) تقسیم شده است. براساس تعریف معیار تصریفی، که اگر ارزش نشاندار دارای تعداد معینی تمایزات صوری درالگوی تصریفی باشد، آن‌گاه ارزش بی‌نشان حداقل دارای تعداد زیادی تمایزات صوری در همان الگو خواهد بود، در زبان عربی قرآن، اسم‌های مضاف به معرفه، ‌نشاندارترین گروه‌های اسمی معرفه و اسم‌های موصول بی‌نشان‌ترین گروه‌های اسمی معرفه تصور می‌شوند. دلیل این فرض را می‌توان تعداد اندک تمایزات صوری مشاهده شده در اسم‌های مضاف به معرفه و زیاد بودن تمایزات صوری در اسم‌های موصول دانست. نمودار (6) سلسله¬مراتب نشانداری رده‌شناختی گروه‌های اسمی معرفه در زبان عربی قرآن را با توجه به معیار رفتاری و تصریفی نشان می‌دهد: نمودار (6): اسم موصول > اسم اشاره > ضمیر > اسم محلی به ال > اسم خاص > اسم مضاف به معرفه یکی از معیارهای نشانداری، بسامد وقوع است. بنابراین برای تعیین نشانداری مشخصه‌ای خاص باید به شمارش تعداد آیات یا کلماتی پرداخت که مشخصۀ مورد نظر در آن ظاهر می‌شود. بدین ترتیب می‌توان سلسله¬مراتب زیر را در مورد بسامد وقوع انواع گروه‌های اسمی معرفه مشاهده شده در آیات قرآنی ارائه داد: نمودار (7): اسم موصول > ضمیر > اسم اشاره > اسم محلی به ال > اسم مضاف به معرفه > اسم خاص

4-2- ویژگی جانداری در زبان عربی قرآن

جانداری مفهومی درون‌زبانی است که بر اساس پردازش شناختی از جهان خارج در الگوها و ساخت‌های زبانی متبلور می‌شود. پیدایش چنین الگوهایی در ساخت زبان بازتاب طی شدن یک فرایند شناختی و ذهنی است که در آن عامل ذی‌روح بودن، به عنوان یک مولفه، در روند پردازش دخالت دارد (گلفام، 1383:79). کامری (1989) نیز براین باور است که جانداری مقوله‌ای جهانی است که مستقل از تحقق خود در هر زبان وجود دارد و ویژگی ذاتی گروه‌های اسمی است، یعنی هر اسمی یا جاندار است یا بی‌جان. جانداری همواره به صورت پیوستار سه مرحله‌ای زیر مشخص می‌گردد: (8): انسان > جاندار (غیرانسان) > غیرجاندار 4-2-1- نشانداری‌های معنایی، صوری و رده‌شناختی نسبت به عامل جانداری روابط نشانداری معنایی میان مشخصه‌های متقابل انسان، جاندار غیر انسان و غیرجاندار به گونه‌ای است که در آن‌ها مشخصۀ متقابل هنگامی که صرف نظر از بافت خنثی شده درنظر گرفته شده است؛ یعنی هنگامی که مثلأ انسان با مشخصۀ ]+ جاندار، + انسان[ و جاندار غیر انسان با مشخصۀ ]+جاندار،– انسان[ و غیر جاندار با مشخصۀ] _جاندار، _ انسان[ تصور شوند، و در جانشینی و هم‌نشینی در تقابل باشند، وجود یک مشخصه در یکی و فقدان آن در دیگری شرط لازم برای ظهور تقابل است. همان‌گونه که در نمودار (9) قابل مشاهده است، در سلسله¬مراتب نشانداری معنایی، انسان با دارا بودن مشخصه‌های معنایی ]+جاندار،+انسان[ بی‌نشان‌ترین عضو سلسله¬مراتب محسوب می‌شود. جاندار غیر انسان نیز دارای مشخصه‌های معنایی ]+ جاندار، -انسان[ است که در جایگاه پایین‌تر از انسان در سلسله-مراتب مذکور قرار می‌گیرد. در مقایسه با این دو ویژگی، غیرجاندار که دارای دو مشخصۀ ]–جاندار، -انسان[ است نشاندارترین عضو در سلسله¬مراتب نشانداری معنایی جانداری در زبان عربی تلقی می‌گردد. همان‌گونه که پیش‌تر ذکر شد، در هر رابطۀ تقابلی واژه‌ای که دارای یک نشانۀ صوری بیشتر نسبت به واژۀ دیگر است، نشاندار صوری نامیده می‌شود. در آیات زیر وجود تقابل بین سه ویژگی جانداری به واسطۀ بود یا نبود نشانۀ صوری مشهود است: خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ (نحل، 4) وَالأنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ (نحل،5) (چهارپایان) وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً وَيَخْلُقُ مَا لا تَعْلَمُونَ (نحل، 8) (اسب و استر و حمار) يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّيْتُونَ وَالنَّخِيلَ وَالأعْنَابَ وَمِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (نحل،11)(درختان زیتون، خرما و انگور) وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (نحل،12) (روز، شب، خورشید، ماه و ستارگان) فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ (مسد، 5) (گردن، طناب، لیف خرما) تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ (فیل، 4) (سنگ‌ها) همان‌گونه که در آیات فوق مشاهده می‌شود، واژۀ انسان با نشانۀ ال آورده شده است. واژه‌هایی مثل خورشید و درخت زیتون و نخل نیز جاندارانی غیر انسان درنظر گرفته شده‌اند که این‌ها نیز با نشانۀ ال به‌کار رفته‌اند. در نهایت این‌که واژه‌هایی همانند حبل به معنی طناب، حجر به معنی سنگ ... که دارای مشخصۀ معنایی –جاندار،-انسان یا بهتر است بگوییم تنها دارای مشخصۀ –جاندار است، بدون نشانۀ صوری ال به‌کار رفته است. در نتیجه می‌توان در نمودار (10)، سلسله¬مراتب نشانداری صوری جانداری، ویژگی‌های انسان و جاندارغیرانسان را نشاندار و ویژگی غیرجاندار را بی‌نشان تصور کرد: نمودار (10): غیر جاندار > انسان، جاندار غیرانسان در مورد بسامد کاربرد این سه ویژگی در پیوستار جانداری، می‌توان سلسله¬مراتب نشانداری رده‌شناختی جانداری در زبان عربی قرآن را در نمودار (11) ارائه داد: نمودار (11): جاندار غیر انسان > انسان > غیرجاندار 5- =نتیجه‌گیری= در این مقاله به بررسی پدیدۀ جانداری و معرفگی در زبان عربی قرآن در چارچوب نظریۀ نشانداری پرداخته شد. برای رسیدن به این مقصود مشخصه‌های صرفی و نحوی مقولۀ اسم شامل جانداری و معرفگی در آزمون معیارهای نشانداری؛ نشانداری معنایی، نشانداری صوری و نشانداری رده شناختی (سه معیار ساختاری، رفتاری و بسامد کاربرد) قرار گرفت تا سلسله¬مراتب نشانداری این مشخصه‌ها در زبان عربی قرآن تعیین گردد. نتایج بدست آمده از تحلیل آیات قرآن و نیز قواعد زبان عربی، حاکی از آن است که رابطۀ نشانداری صوری تنها پس از رابطۀ نشانداری معنایی ممکن خواهد بود. اگر در زبان عربی رابطۀ نشانداری صوری وجود داشته باشد، در این زبان حتمأ نشانداری معنایی وجود دارد ولی عکس این مطلب الزامأ صادق نیست. براساس معیار ساختاری کرافت در سلسله¬مراتب نشانداری رده‌شناختی، ضمایر در زبان عربی قرآن، بی‌نشان‌ترین گروه‌های اسمی معرفه هستند. اسم‌های خاص نیز به جزء در مواردی که به صورت کنیه و لقب آورده شوند یا به علت تکریم و تعظیم ال بگیرند، در این سلسله¬مراتب در مرتبۀ پایین‌تر از ضمایر قرار دارند و در مرتبه‌های پایین‌تر از آن‌ها به ترتیب اسم‌های اشاره، اسم‌های موصول، اسم‌های مضاف به معرفه و اسم‌های محلی به ال قرار دارند. از آن‌جایی‌که طبق نظر کرافت در مورد معیار ساختاری، ارزش نشاندار مقولۀ دستوری از طریق حداقل تعداد تکواژهایی همانند ارزش بی‌نشان نشان داده می‌شود، اسم‌های محلی به ال، نشاندارترین گروه اسمی در زبان عربی محسوب می‌شوند و در پایین‌ترین مرتبۀ سلسله¬مراتب نشانداری رده‌شناختی جای دارند. بر اساس معیار توزیعی، در زبان عربی قرآن، اسم‌های مضاف به معرفه، ‌نشاندارترین گروه‌های اسمی معرفه و اسم‌های موصول بی‌نشان‌ترین گروه‌های اسمی معرفه تصور می‌شوند. دلیل این فرض را می‌توان تعداد اندک تمایزات صوری مشاهده شده در اسم‌های مضاف به معرفه و زیاد بودن تمایزات صوری در اسم‌های موصول دانست. در زبان عربی، جانداری همواره به صورت پیوستار سه مرحله‌ای انسان، جاندار غیرانسان و غیرجاندار مشخص می‌گردد. در سلسله¬مراتب نشانداری معنایی، انسان با دارا بودن مشخصه‌های معنایی ]+جاندار،+انسان[ بی‌نشان‌ترین عضو سلسله¬مراتب محسوب می‌شود. جاندار غیر انسان نیز دارای مشخصه‌های معنایی ]+جاندار، -انسان[ است که در جایگاه پایین‌تر از انسان در سلسله¬مراتب مذکور قرار می‌گیرد. در مقایسه با این دو ویژگی، غیرجاندار که دارای دو مشخصۀ ]–جاندار، -انسان[ است نشاندارترین عضو در سلسله¬مراتب نشانداری معنایی جانداری در زبان عربی تلقی می‌گردد. در سلسله¬مراتب نشانداری صوری جانداری، ویژگی‌های انسان و جاندارغیرانسان نشاندار و ویژگی غیرجاندار، بی‌نشان درنظر گرفته می‌شود. بسامد کاربرد سه ویژگی در پیوستار جانداری، به صورت سلسله¬مراتب نشانداری رده‌شناختی جانداری در زبان عربی قرآن "جاندار غیر انسان > انسان > غیر جاندار" نشان داده می‌شود.


منابع



بهرامی، فاطمه، والی رضایی و عادل رفیعی (1392). "معرفگی و نمایه‌سازی مفعول در زبان فارسی". مجله پژوهش‌های زبانی. س4 ش2.

تفکری رضایی، شجاع و یاسمن چوب‌ساز (1392). "مشخص‌بودگی در کردی کرمانشاهی". فصل‌نامه جستارهای زبانی. ش 4. صص 55-68.

دبیرمقدم، محمد (1392). رده‌شناسی زبان‌های ایرانی. تهران: سمت.

راسخ‌مهند، محمد و راحله ایزدی‌فر (1391). "بررسی پیکره‌بنیاد مفعول‌نمایی افتراقی در مازندرانی". فصل‌نامۀ پژوهش‌های زبان و ادبیات تطبیقی. ش 2. صص 115-130.

رضایی، والی و مژگان نیسانی (1392). "بررسی رده‌شناختی افعال کمکی در زبان فارسی". مجله جستارهای زبانی. تهران: دانشگاه تربیت مدرس.

غلامی، محبوبه (1389). "نشانداری رده‌شناختی در زبان فارسی". مجله دستور، ش 6، صص 208-236.

قرآن کریم. (1382). ترجمه مهدی الهی قمشه‌ای. تهران: نشر مطهر.

گلفام، ارسلان (1379). "شباهت‌ها و تفاوت‌های زبانی: جهانی‌ها و رده‌شناسی". مجله ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. صص 171-190.

گلفام، ارسلان (1383). "پدیده جانداری در زبان فارسی". مجلۀ دستور (ویژه‌نامه فرهنگستان). ج1، ش1، صص 79-91.

معینی، فاطمه (1390). "نشانداری صوری در سطح واژه‌های زبان فارسی". تهران: دانشگاه علامه طباطبایی.

میردهقان، مهین‌ناز (1387). حالت‌نمایی افتراقی در زبان‌های هندی/ اردو، پشتو و بلوچی، در چارچوب بهینگی واژنقشی. تهران: دانشگاه شهید بهشتی.

میردهقان، مهین‌ناز و سعیدرضا یوسفی (1392). "حرف اضافه‌نمایی افتراقی در وفسی در چارچوب نظری بهینگی". دانشگاه تربیت مدرس: فصل‌نامه جستارهای زبانی.

Aissen, J. (2003). Differential object marking: Iconicity vs. economy. Natural language and linguistic Theory, 21, 435-483.

Comrie, Bernard. (1989). Language universals and linguistic typology. Chicago: University of Chicago Press.

Croft, W.(2003). Typology and Universals. Cambridge: Cambridge University Press.

de Swart, Peter. (2007). Cross-Linguistic Variation in Object Marking. Ph.D. Thesis. The Netherlands: University of Nijmegen. Greenberg, Joseph H. (1963/1966a).“Some universals of grammar with particular reference to the order of meaningful elements”. In Joseph H.

Greenberg (ed.), Universals of language, 2nd edn., 73–113. Cambridge, Mass: MIT Press. Karimi, S. (1989). Aspects of Persian Syntax, Specificity, and the Theory of Grammar. Ph.D. Thesis, University of Washington. Pp. 53-110.

Karimi, S. (2005). A minimalist approach to scrambling, evidence from Persian. Berlin / New York: Mouton de Gruyter.

Peterson, David. (1974). Noun phrase specificity, Unpublished. Ph.D. Dissertation. University of Michigan.

Stilo, D. L. (2004). Vafsi folk tales.Weisbaden, Germany: Ludwig Reichert Verlag.