نگاهی دیگر بار به جامعیت قرآن کریم
چکیده
برخی آیات قرآن بر جامعیت معارف قرآن دلالت دارند اما برخی این آیات را به معنای این می دانند که همه چیز در قرآن وجود دارد. اطلاق ظاهری این آیات، از سویی و عدم درک این حقیقت برای عموم مردم از سویی دیگر سبب شده است تا برخی به توجیه منظور الهی در این آیات بپردازند. همین امر سبب شده است تا در نحوة اظهار نظر دانشمندان اسلامی دربارة قلمروی موضوعات قرآنی تعارضات مختلفی ایجاد شود. بعضی از این متفکران اطلاق آیات جامعیت را به تمامی علوم گسترش داده اند و برخی نیز این اطلاق را به جنبة شرعی و امور دینی محدود نموده اند. ظاهر این آیات نه تنها همة علوم را بیان نکرده است، بلکه بسیاری از مطالب مورد نیاز مردم در امور شرعی مثل جزئیات احکام و غیره را نیز بیان ننموده است. اصطلاح جامعیت قرآن در آثار متقدمین مسلمان موجود نیست، ولی موضوع «قلمروی موضوعی قرآن، همواره مورد توجه اندیشمندان اسلامی بوده است. آیة 89 سورة نحل، آیة 111 سورة یوسف، آیة 38 سورة انعام و آیات مشابه بر جامعیت قرآن در اموری دلالت دارند که به کمال و سعادت آدمی منجر می شوند. آموزش علوم و دانش های گوناگون جزء رسالت قرآن نیست. مراد از اطلاق «کلّ شیء» در برخی آیات بالا، با توجه به قرینة مقامیه و سیاق آیات ،اصول کلی امور دینی است ؛از این رو، قرآن در حکم قانون اساسی دین است که اصول کلی دین را بیان کرده است و بیان مواد و تبصره ها را به عهدة پیامبر (ص) گذاشته شده است.
کلید واژه
قرآن، آیات ،جامعیت قرآن،سعادت آدمی،قانون اساسی دین.
طرح مسأله
انسان برای تکامل روحی و معنوی خویش به شدّت نیازمند برخی دانش هاست و این نیاز خود را از راه های گوناگون برطرف می کند. یکی از اصلی ترین این راه ها استفاده از «وحی» است. خداوند متعال به منظور هدایت بشر و ارتقای روح و روان وی مجموعه¬ای از بیانات و رهنمودها را در قالب "کتاب آسمانی" برای بشر فرستاده است که افراد با توجه به قابلیّت ها و شایستگی های فردی خود می توانند از آن استفاده کنند. یکی از مسائل مهمی که باید به طور دقیق روشن شود، این است که قرآن کریم چه مطالبی را بیان کرده است؟ و چه قواعدی را برای انسان ها تشریع نموده است؟ به بیان دیگر قلمروی رهنمود های قرآن چه اندازه است؟ در این زمینه دیدگاهی وجود دارد که معتقد است که قرآن کریم به تمامی مطالب علمی پرداخته است، یا به مبادی تمامی علوم اشاره کرده است و یا مطالب آن تنها در امور شرعی و ارزشی تامّ و کامل است. مجموعة این ادعاها تحت عنوان «جامعیت قرآن» بررسی می شود. بررسی این دیدگاه می تواند به شناخت جایگاه وحی در معارف موجود و نقش آن در سازندگی روحی و روانی انسان کمک شایانی کند. این مطلب با توجه به کافی نبودن تحقیقات موجود در این زمینه، ضرورت این تحقیق را اثبات می کند. آیات فراوانی از قرآن مجید به محدودة مطالب قرآن و ویژگی های آن اشاره می کنند . همین امر سبب شده است تا در نحوة اظهار نظر دانشمندان اسلامی دربارة قلمروی موضوعات قرآنی تعارضات و اختلاف دیدگاه های مختلفی ایجاد شود. بعضی از این متفکران اطلاق آیات جامعیت را به تمامی علوم گسترش داده اند و برخی نیز این اطلاق را به جنبة شرعی و امور دینی محدود نموده اند. اما ظاهر قرآن نه تنها همة علوم را بیان نکرده است، بلکه بسیاری از مطالب مورد نیاز مردم در امور شرعی مثل جزئیات احکام و غیره نیز بیان ننموده است. حال به راستی کدامین نظر صحیح است؟ منظور آیات قرآن کریم و روایات معصومین (ع) در گستردگی موضوعات قرآن چیست؟ آیا قرآن جامع است؟ این سوالات به دنبال مسألة «جامعیت قرآن» مطرح می شوند. اما هنوز هم پاسخی کامل و قطعی به این سوالات داده نشده است و این مسأله در خور تحقیقات گسترده تری است تا تمامی ابعاد موضوع شناخته شود و بتوان نظری متقن و اثبات شده از «جامعیت قرآن» ارائه کرد. «جامعیت قرآن» اصطلاحی نو ساخته است که در آثار متقدمین مسلمان موجود نیست، ولی موضوع «قلمروی موضوعی قرآن» که جامعیت در آن مبحث بررسی می شود، همواره مورد توجه اندیشمندان اسلامی از ابتدا تا به حال بوده است و مفسران معمولاً ذيل آياتي كه مربوط به «قلمروی موضوعی قرآن» است، خصوصاً آیة 89 سوره مبارکه نحل، برخی مباحثی مربوط به جامعیت قرآن، را ذكر کرده اند، يا با عنوان « العلوم المستنبطه من القرآن» فصلي را براي اثبات تنوع علوم در قرآن گشوده اند (سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، 2/ 330). آيت الله معرفت نيز ذيل باب اعجاز علمي به این مبحث پرداخته است (معرفت، التمهيد في علوم القرآن، 6/ 13). در قرون اخیر نیز، با توجه به پیشرفت علوم جدید و انطباق برخی از یافته های علوم بشری با آیات قرآنی، مبحث «جامعیت قرآن» بیشتر مورد توجه دانشمندان اسلامی قرار گرفته است.
پيشينه تحقيق
در باره ی موضوع این مقاله در گذشته، مفسران ذیل آیات جامعیت و غزالی در «احیاء العلوم» (1/289)، زرکشی، در «البرهان»( 2/181)؛و سیوطی در کتاب «الاتقان» 2(/271ـ281)، فیض کاشانی در مقدمه تفسیر «صافی» ( 1/57), معرفت در التمهيد في علوم القرآن (6/ 13)مطالبی را گفته اند و همچنین کتاب های جامعيت قرآناز سيد محمد علي ايازي، جامعيت قرآن كريم از مصطفي كريمي، و نیز پایان نامه های جامعیت قرآن از علی رمضانی و ملاک های جامعیت قرآن از کیوان خانی و مقاله های جامعیت قرآن از نظر مفسران از علی کریم پور قراملکی،جامعیت قرآن در بیان مفسر المیزان از حمید آریان ، شیوه های تبیین جامعیت قرآناز سید ابوالفضل موسویان ، جامعیت قرآن کریم نسبت به علوم و معارف الهی و بشری از آيت الله محمد هادی معرفت و سید ابوالفضل میر محمدی،جامعیت قرآن کریم نسبت به علوم و معارف الهی و بشری از سید محمد حسن مرعشی شوشتری، اشاراتی به دلالت آیات جامعیت داشته اند ولی تا کنون کار مستقلی با این رویکرد انجام نشده است و این مقاله روی دلالت این آیات متمرکز شده است و از بحث های غیر قرآنی پرهیز نموده است.
1. تعریف جامعيّت قرآن
1ـ1. جامعیت در لغت
واژه جامعيت از «جامع» و «يت» مصدري تشكيل شده، كه مصدر صناعي خوانده مي شود. جامع، اسم فاعل از ثلاثي مجرد «جمع» و به معناي ضميمه كردن چيزي به ديگري (مصطفوي، 2/ 108)، گردآوري اشياء پراكنده (ابن منظور، 8/ 53)، نزديك نمودن و پيوستن اعضاء چيزي به يكديگر می باشد (راغب/ 201). لفظ «جامع» در قرآن كريم، در سه آیه به كار رفته است که در دو آيه به عنوان صفت خداوند به كار رفته است: « رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فيهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْميعادَ » : پروردگارا! تو مردم را، براى روزى كه ترديدى در آن نيست، جمع خواهى كرد زيرا خداوند، از وعده خود، تخلّف نمىكند. (آل عمران/9) « إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعاً » : همانا خداوند، منافقان و كافران، همگى را در دوزخ جمع مىكند. (النساء/140) و در آيه سوم، صفت برای «امر» می باشد: « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ» : مؤمنان واقعى كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آوردهاند و هنگامى كه در كار جامعی با او باشند، بىاجازه او جايى نمىروند (النور/62) طبرسی معتقد است، منظور از «امر جامع» در آیه كارى است كه انجام آن، نيازمند اجماع و تعاون باشد، از قبيل جنگ، مشورت، نماز جمعه و غيره (طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، 7/ 248). علامه طباطبایی نیز می نویسد: « مقصود از امر جامع امرى است كه خود به خود مردم را دور هم جمع مىكند، تا درباره آن بينديشند و مشورت كنند، و سپس تصميم بگيرند، مانند جنگ و امثال آن.» (طباطبایی، 15/ 230).
ـ2. جامعيّت قرآن در اصطلاح
اما اصطلاح جامعیت قرآن در گذشته مرسوم نبوده است و رواج آن مربوط به سدة اخیر است. مفسرین و برخی از قرآن پژوهان معاصر این اصطلاح را در زبان فارسی به کار برده اند، و برخی نیز عنوان «شمولیت قرآن» را به طرح همین دیدگاه اختصاص داده اند. مسألة «جامعيت قرآن» در مجموعة مسائل «قلمروي موضوعات قرآنی» جای می گیرد. تعاریف مختلفی دربارة این اصطلاح ارائه شده است، که عبارتند از: الف) جامعيت قرآن عبارت است از اين كه قرآن شامل تمامی علوم دنیوی و اُخروی است (نک: امین اصفهانى، 7/ 230؛ جعفری، 6/ 193 و طيب، 5/ 174 و175). ب) جامعيت قرآن عبارت است از اين كه قرآن شامل تمامی امور دینی است (نک: ايازى، فقه پژوهى قرآن / 201). نکته دیگری که حائز اهمیت است، ارتباط این اصطلاح با معنای لغوی آن است. جامع بودن در لغت مستلزم تمامیت نیست؛ بلکه با فرض تنوع مطالب مختلف در یک اثر می توان آن را جامع محسوب نمود؛ ولی کسانی که از این اصطلاح در متون اسلامی استفاده کرده اند، نوعی تمامیت را در آن لحاظ کرده اند، به طور مثال کسانی که جوامع روایی خود را با نام «الجامع» قرار داده اند، سعی کردند تا تمامی ابواب حدیثی را در مجموعة خود جمع کنند. همچنین منظور کسانی که دربارة جامعیت قرآن قلم زده اند، این است که قرآن شامل تبیین تمامی علوم یا مسائل دینی می باشد. آنان نظر خود را به برخی آیات قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام) مستند نموده اند. اصطلاح دیگری که به این موضوع مربوط می گردد، شمولیت قرآن است که معمولاً در میان متون عربی رایج است. در « العین » در توضيح ماده «شمل» آمده: « شَمَلَهم أمرٌ أي غَشِيَهُم، يشمُلُهم شَمَلاً و شُمُولاً» (فراهیدی، 6/ 265 ) در « المحیط » و « تهذیب اللغة »، به معنی «پوشاندن» آمده است. (ابن عبّاد، 2 /171 و ازهري، 4/107) ولی در « مقاییس اللغه » و « المصباح المنیر » معنی «عمومیت» نيز، برای آن ذکر شده است. (فيّومي، 1/ 323 و ابن فارس، 3/ 168) اما اصل این ریشه همان احاطه یافتن امری بر چیزی است، به طوری که بر آن انطباق پیدا کند و در آن به جهت انطباق نیز توجه می شود و به این سبب به لباس و عبایی که احاطه بر بدن دارد، نيز تطبيق شده است (مصطفوی، 6 / 120). بنابراین معنی اشتمال نيز به معني احاطه كردن است. همین طور به دلیل اینکه جامع بودن به معنی گردآورنده بودن است و شمولیت نیز به معناي احاطه كردن می باشد؛ لذا قرابت معنایی زیادی بین این دو واژه وجود دارد و هر دو واژه را درباره قرآن به کار برده اند، که موضوع هر دو آنها یکی است. (نک: ایازی، مبدأ شمولية القرآن و احاطته). 2. بررسی آیات مربوط به جـامعیت قرآن مجید برخی آیات کریمه قرآن بر گستردگی معارف قرآن دلالت دارند و آن را بیانگر همه چیز می دانند. اطلاق ظاهری این آیات، از سویی و عدم درک این حقیقت برای عموم مردم از سویی دیگر سبب شده است تا برخی به توجیه منظور الهی در این آیات بپردازند. اکنون این آیات مورد بررسی قرار می گیرند: آیة اول :« نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ » : ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است! (النحل/ 89 ). این آیه دارای چند نکته در اثبات جامعیت قرآن است: نکتة اول: «الکتاب» به قرینة «نزّلنا» اشاره به قرآن موجود دارد. نکته دوم: «تبيان» مصدر ریشة «بَیَّنَ» است که دلالت بر مبالغه و شدّت دارد (مصطفوی، 1 /367). هنگامی که گفته شود: «بَانَ » یعنی: جدا شد (فراهیدی، 8 / 380) و آنچه پنهان بود، ظاهر گشت. لذا در معنای آن انفصال و ظهور وجود دارد و «بان الصبح» یعنی: صبح پدیدار شد (راغب /156). اما اصل این ریشه به معنی انکشاف و واضح نمودن به واسطة جداسازی و انفصال است (مصطفوی، 1/ 366). « بَيِّناتٍ» یعنی امور کشف شده و واضح. راغب می گوید: « بَيَان، یعنی کشف از چیزی و اعم از نطق است و كلام را به این دلیل بیان می گویند که معنی مورد نظر گوینده را کشف می کند. مثل: «هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ» (آل عمران/ 138) و بیان به آن کلامی گفته می شود که مجمل و مبهم را شرح دهد. مثل آیة: «ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ » (القيامة/ 19)، و هنگامی که چیزی توسط بیان کشف شود، می گویند: « بَيَّنْتُهُ و أَبَنْتُهُ »، مانند آیة: « لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» (النحل/44)» (راغب/157و158). بنابراین، «تِبْيان» نیز به معنی شدّت و كمال انكشاف از مجهولات است (نک: مصطفوی، 1 /367). نکته سوم: تعبیر «کل شيء» دارای تمامیّت است، که بر جامعیت دلالت می کند. این تعبیر در قرآن کاربرد فراوانی دارد و در نود مورد استفاده شده است. در برخی موارد، این تعبیر برای خداوند متعال آمده است، که اطلاق آن فراگیر است. چرا که خصوصیت ذات اقدس الهی در محدود نبودن و نهایت نداشتن است. لذا هر زمانی که در قرآن عبارت « عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيداً» (النساء/33)، « عَلى كُلِّ شَيْءٍ مُقيتاً » (النساء/85) و « عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدير » (البقره/20) دربارة خداوند متعال به کار رود، تمامی موارد را شامل می گردد. اما در مواردی که «کل شيء» به غیر خدای سبحان منتسب است، باید به سیاق آیات توجه کرد. اگر عبارت های آیه یا آیات قبل و بعد بیانگر آن باشد که منظور الهی محدودة خاصی است، باید فراگیری آن را مقید به آن قلمروی خاص کرد. به طور مثال در آیات زیر، منظور از «کلّ شيء» در یک محدودة خاصی است: « إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظيمٌ » : زنى را يافتم كه بر آنها پادشاهى مىكند. از هر نعمتى برخوردار است و تختى بزرگ دارد. (النمل / 23 ) منظور از اين آيه آن نيست كه خدا همه چيزهاى جهان را به ملكه سبا داده بود؛ بلكه با توجه به مقام سخن و تناسب حكم و موضوع، مقصود، آن است كه از هرچيز كه لازمه ملك و سلطنت است، به او عطا فرموده بود و در امور كشوردارى كمبودى نداشت. (مصباح، قرآن شناسي، 2/ 292) « فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ » : (آرى،) هنگامى كه آنچه را به آنها يادآورى شده بود فراموش كردند، درهاى همه چيز (از نعمتها) را به روى آنها گشوديم تا (كاملا) خوشحال شدند (و دل به آن بستند) ناگهان آنها را گرفتيم (و سخت مجازات كرديم) در اين هنگام، همگى مأيوس شدند (و درهاى اميد به روى آنها بسته شد). (الأنعام/44) مقصود این آیه نیز این نیست که تمامی نعمت های ممکن به آنها داده شده است. بلکه منظور تمام نعمت های مرسوم آن دوره و زمان می باشد. صاحب المیزان ذیل این آیه می نویسد: « كلمة "كل شىء" مىخواهد اين بى حسابى را برساند. نه اينكه از هر چيز حتى از نكبت و بدبختى هم درى به رويشان گشوديم، براى اينكه گرچه كلمة " كل شىء" عام است، ليكن قرينه مقام دلالت بر اين دارد كه مراد از آن، خصوص نعمتها است، و شامل درد و بلا و بدبختىها نمىشود.» (طباطبایی، 7 /130) درباره آیة 89 سورة نحل نیز این خصوصیت وجود دارد، و برای درک منظور از تبیان بودن قرآن در همه چیز ابتدا باید به سیاق آیه توجه کرد، سپس آن را مطلق یا مقید دانست. شیخ طوسی در تفسیر آیة مورد بحث می نویسد: «الكتاب، يعنى قرآن و منظور از تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ نیز یعنی بیان هر چیز مشکلی در قرآن است. تبيان و بيان یکی هستند و منظور از عمومیت در «لكل شيء» أمور دينی می باشد که یا به صورت نص یا ارجاع به آن چیزی که موجب علم می شود، از بیان پیامبر (ص) و ائمه (ع) یا اجماع امت یا استدلال است. (طوسی، التبيان في تفسير القرآن، 6/ 418) یعنی قرآن تمام مسائل دینی را برای مردم به طور مستقیم بیان نکرده است؛ بلکه بخشی را به پیامبر اکرم (ص) واگذار کرده است که بعد از ایشان امامان معصوم (ع) عهده دار این وظیفه هستند. طبرسی نیز در توضیح این آیة مطالبی شبیه به شیخ طوسی آورده است. وی می گوید: «ما قرآن را بر تو نازل كرديم، تا بيان هر امر مشكلى باشد. يعنى براى اينكه هر امر مشكلى را كه از لحاظ شرعى مورد احتياج مردم باشد، بيان كند.» (طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، 6/ 586) زمخشری که هم عصر این دو بزرگوار بوده، اطلاق این آیه را مربوط به امور دین دانسته و در توجیه آن ارجاع قرآن به سنت، اجماع و غیره را آورده است (زمخشری، 2/ 628). دیگر مفسران این دوره مثل فخر رازی در «مفاتیح الغیب» نیز این عبارات را تکرار کرده اند. (فخر رازی، 20/ 258) در حقیقت این گروه از مفسران راه حل بیانگر بودن قرآن نسبت تمام امور شرعی را در این دانسته اند که چون منابع دیگر فقه اسلام به قرآن مجید مستند هستند، لذا هر آنچه از آن طُرُق نیز حاصل شود، به نوعی جزء تبیین قرآنی محسوب می گردند. در این استدلال بیان قرآنی دو گونه است: اول، بدون واسطه و مستقیم، دوم، با واسطه و غیر مستقیم. آلوسی نیز به استدلال فوق معتقد است، وی منظور از «کلّ» در آیه شریفه تکثیر و تفخیم می داند، مانند آیة: «تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّها» (الأحقاف/ 25) (آلوسی، 7/ 452). علامه طباطبایی(ره) نیز از کسانی هستند که اطلاق آیه را مقید کرده اند. ایشان دربارة این تقیید می نویسند: « چون قرآن كريم كتاب هدايت براى عموم مردم است و جزء اين كار، شأنى ندارد، لذا ظاهراً مراد از" لِكُلِّ شَيْءٍ" همه آن چيزهايى است كه برگشتش به هدايت باشد، از قبيل معارف حقيقى مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهى و قصص و مواعظى كه مردم در اهتداء و راه يافتنشان به آن محتاجند، و قرآن تبيان همه اينها است» (طباطبایی، 12/ 469). وی در ادامه می نویسد: «اين آن مطلبى است كه مفسرين در اين آيه گفتهاند، و اين وقتى صحيح است كه منظور از تبيان، همان بيان معهود و معمولى، يعنى اظهار مقاصد به وسيله كلام و دلالتهاى لفظى بوده باشد، قرآن كريم با دلالت لفظى به بيشتر از آنچه گفتهاند دلالت ندارد؛ ليكن در روايات آمده كه قرآن تبيان هر چيزى است، و علم" ما كان و ما يكون و ما هو كائن" يعنى آنچه بوده و هست و تا روز قيامت خواهد بود همه در قرآن هست، و اگر اين روايات صحيح باشد، لازمهاش اين مىشود كه مراد از تبيان اعم از بيان به طريق دلالت لفظى باشد و هيچ بعدى هم ندارد كه در قرآن كريم اشارات و امورى باشد كه آن اشارات، اسرار و نهفتههايى را كشف كند كه فهم عادى و متعارف نتواند آن را درك نمايد.» (طباطبایی، 12/ 469) صاحب تفسير "الكاشف"، هم بیان همه چیز را به امور عقیدتی، شریعت، اخلاق، عبرت ها و موعظه ها مقید کرده است (مغنیه، 4/ 543). آیة دوم: « لَقَدْ كاَنَ فىِ قَصَصِهِمْ عِبرَةٌ لّأِوْلىِ الْأَلْبَبِ مَا كاَنَ حَدِيثًا يُفْترَى وَ لَكِن تَصْدِيقَ الَّذِى بَينَْ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شىَْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ » : در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان انديشه بود! اينها داستان دروغين نبود بلكه (وحى آسمانى است، و) هماهنگ است با آنچه پيش روى او (از كتب آسمانى پيشين) قرار دارد و شرح هر چيزى و هدايت و رحمتى است براى گروهى كه ايمان مىآورند! (يوسف/ 111 )
این آیه نیز دارای نکاتی در اثبات جامعیت است:
اول، به اتفاق مفسرین، مراد از «حديث» در آیه بالا، قرآن است، چرا که سخن از تصدیق کتابهای آسمانی در آیات دیگر نیز آمده است، که صریحاً دربارة قرآن می باشد. در آیة 37 سوره يونس آمده است: « و ما کانَ هذا القرآنُ اَن يفتری من دونِ اللّه و لکن تصديقَ الّذی بين يديهِ » : شايسته نبود كه اين قرآن، بدون وحى الهى به خدا نسبت داده شود، ولى تصديقى است براى آنچه پيش از آن است (یونس/ 37) اما فخر رازی احتمال می دهد مراد از «حديث» قصه یوسف (ع) باشد (فخر رازی، 18/ 523). در این صورت مراد از تفصیل بودن قصه یوسف این است که قرآن هر جیزی را دربارة حضرت یوسف (ع) بیان کرده است. البته در صورت تأیید این نظر آیات دیگری نیز هستند که قرآن را تفصیل دهنده معرفی می کنند. مثل آیات: 114 سورة انعام، 12 سورة اسراء ، 1 سورة هود، 3 سورة فصلت و ... 1. دوم، تفصیل از ریشة «فصل» است، «الفصل» به معنی فاصله بین دو چیز (فراهیدی، 7 /126) است و فعل آن به معنی بريدن و جدا كردن به کار می رود. «فَصَلْت الشيء فانْفَصَلَ أَي قطعته فانقطع » (ابن منظور، 11 / 521). راغب می گوید: «فصل، جدا كردن دو چيز از همديگر است به طوري كه ميان آن دو فاصله باشد و «انْفَصَلُوا» یعنی او را جدا کردند. مثل آیة: « وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ» (يوسف/ 94) و آیة: «هذا يَوْمُ الْفَصْلِ » (الصافات/ 21) یعنی روزی که حق از باطل جدا می شود (راغب/638). اما منظور اصلی در فصل همان رفع وصل است که هم در امور مادی مثل جدا کردن لباس و کتاب به کار می رود و هم به امور معنوی مثل جدا کردن حق از باطل گفته می شود. در امور معنوی آن قدر تمییز و تبیین صورت می گیرد تا مفهوم هر کدام از معانی معقول از دیگری جدا شود (نک: مصطفوی، 9 / 96 و 98). بنابراین «تفصيل» به معنی متمايز كردن است و تفصيل كلام، به روشن كردن معانی کلام گفته می شود. برای منظور الهی در آیة « وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ » (الأعراف/ 52)، دو تفسیر ذکر کرده اند. یکی اینکه تفصیل آیات توسط فواصل صورت گرفته است و دوم، آنکه منظور از «فَصَّلناه»، «بيَّنَّاه» یعنی: آن را روشن کردیم، باشد (ابن منظور، 11/ 524). طبرسی منظور از این آیه را هم مانند آیه قبل جامعیّت قرآن در امور شرعی دانسته است: «تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ: یعنی بيان هر چیزی که به آن احتیاج است از امور حلال، حرام و شرائع اسلام در قرآن موجود است.» (طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، 5/ 416). فخر رازی مراد از تفصيل بودن قرآن را به امور شرعی و دینی اختصاص می دهد و از قول واحدی می گوید که منظور از كُلِّ شَيْء، عامی است که از آن خاص اراده شده است، مثل آیة: «وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ » (فخر رازی، 18/ 523). علامه نیز در این باره می گوید: « تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ : هم بيان و تميز هر چيزى است از آنچه كه مردم در دينشان كه اساس سعادت دنيا و آخرتشان است، بدان نيازمندند، و هم هدايت به سوى سعادت و رستگارى است، و هم رحمت خاصى است از خداوند به مردمى كه بدان ايمان آورند، آرى از اين نظر رحمت خاص الهى است كه مردم با هدايت او به سوى صراط مستقيم هدايت مىشوند. » (طباطبایی، 11/ 382) نتیجه آنکه این آیه نیز مانند آیه قبل و با همان دلالت بر جامعیت قرآن تأکید می کند آیة سوم: « وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ » : هيچ جنبندهاى در زمين، و هيچ پرندهاى كه با دو بال خود پرواز مىكند، نيست مگر اينكه امتهايى همانند شما هستند. ما هيچ چيز را در اين كتاب، فرو گذار نكرديم سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مىگردند.(الأنعام/ 38 ) در این آیه نیز باید چند نکته روشن شود: اول، تفریط از «فَرَطَ» است که برای آن معانیِ «قسمتی از زمان» و «عمل و اجر سابق» آمده است (فراهیدی، 7 / 418). ابن منظور، «الفارِطُ» را به معنی متقدّم سابق، معنی نموده است و «فرَّطَ إِليه» را هم معنا با «قدَّمه و أَرسله» می داند (ابن منظور، 7/ 366). او إفراط را به معنی «زيادت در آنچه امر شده» دانسته است و دربارة تفریط می گوید: « فرَّط في الشيء و فرَّطه، یعنی آن را ضایع کرد و در آن ناتوان شد.» (ابن منظور، 7/ 369) راغب نیز معتقد است که معنی «إفراط» اسراف در تقدّم، و معنای «تفریط» تقصیر است (راغب / 631). بنابراین، منظور آیة 38 سورة انعام این است که ما چیزی را در قرآن، ضایع و ترک نکردیم (طریحی، 4/ 265). طبرسی «ما فَرَّطْنا» را به معنی «ما تركنا » تفسیر کرده است (طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، 4/ 461). زمخشری و ابو حیان معانیِ «ما تركنا و ما أغفلنا » را برای تفسیر این عبارت آورده اند (زمخشری، 2 / 21؛ ابوحیان، 4/ 503) و آلوسی تفریط را به معنای «تقصیر» می داند ولی چون اصل در تفریط تعدی با «فی» است، پس در اینجا معنای غفلت و ترک را نیز افاده میکند (آلوسی، 4/ 137). دوم، درباره «الکتاب» اختلاف نظر است، علامه طباطبایی دو احتمال برای معنای آن قائل شده است: اول، مراد از کتاب لوح محفوظ باشد كه خداوند سبحان در آیاتی چند آن را كتابى معرفی کرده كه حاوی اطلاعاتی از تمامی موجودات زنده است. دوم، مراد از آن، قرآن باشد، که در چند مورد از قرآن با عنوان كتاب یاد شده است. (طباطبایی، 7/ 115). طبرسی قول سومی نیز آورده است و آن اینکه مقصود از كتاب، أجل باشد، يعنى هيچ چيز را ترك نكردهايم، جز اينكه براى آن أجل و مدتى قرار دادهايم و پس از سپرى شدن آن مدت، همگى محشور خواهند شد. اما اين وجه بعيد است. (طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، 4 / 461). لذا جبائی (طوسی، 4/ 129)، فیض کاشانی (فیض کاشانی، 2/ 118)، آلوسی (آلوسی، 4/ 137) و مغنیه (مغنیه، 3/ 186) منظور از کتاب در آیه مذکور را «قرآن» می دانند. اما قرائن متعدد دلالت دارند که منظور از «الکتاب» در این آیه، «قرآن» است: 1ـ در برخی آیات، از «قرآن» با عنوان "كتاب" یاد شده است: « هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ » : او كسى است كه كتاب [قرآن] را بر تو نازل كرد. (آلعمران/ 7) « وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ » : و اين كتاب [قرآن] را به حق بر تو نازل كرديم. (المائدة / 48) « وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ » : و اين كتابى است پر بركت، كه ما (بر تو) نازل كرديم از آن پيروى كنيد. (الأنعام/ 155) « وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ » : ما كتابى براى آنها آورديم كه آن را با آگاهى شرح داديم (كتابى) كه مايه هدايت و رحمت براى جمعيّتى است كه ايمان مىآورند. (الأعراف / 52) « تَنْزيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ » : اين كتاب [قرآن] از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است! (الجاثية/ 2) «وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ إِنَّا أَنزَلْنَهُ فىِ لَيْلَةٍ مُّبَرَكَةٍ » : سوگند به اين كتاب روشنگر. ما آن را در مبارك شبى نازل كرديم. ما بيمدهنده بودهايم. (الدخان/ 2و 3) 2ـ هنگامی که ألف و لام بر اسم مفرد داخل شود به معهود سابق برمی گردد و سیاق آیة قبل1 که سخن از نزول یک معجزه از طرف پیغمبر (ص) است، شاهدی بر این مدعا می باشد که در اینجا منظور از کتاب، «قرآن» است (نک: فخر رازی، 12/526). 3ـ روایات رسیده از معصومین (علیهم السلام) مؤید این نظر هستند. امام علی(ع) در بیانی آیة «ما فرّطنا فی الکتاب من شیء» را در کنار « تبيان کلّ شیء » قرار داده اند و منظور از آنها را قرآن دانسته اند2. امام رضا (ع) نیز در سخنی دیگر، این آیه را دربارة قرآن به کار برده اند3. بنابراين منظور از « كتاب » در آیة فوق، قرآن است و آیه در صدد نفی هر گونه کاستی و نقصان از طرف قرآن به عنوان نسخة هدایت می باشد. شیخ طوسی عدم کاستی در قرآن را در امور دین و دنیا می داند که بیان آن به دو گونه مفصّل و مجمل انجام می گیرد. مفصّل، ذکر صریح توسط الفاظ می باشد و مجمل، توسط پیامبر (ص) بیان شده است. (طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، 4/ 128و 129). طبرسی نیز مصادیق آیه را بر امور دین و دنیا تسری داده است و با توجه به آیة: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» (الحشر/ 7) کلام رسول خدا (ص) را به تبیین قرآن اضافه کرده است. (طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، 4/ 461). آلوسی در تفسیر آیه «مَا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیء » (الأنعام/ 38) بر جامعیت قرآن پای فشرده است. از نظر وی آیه بر این دلالت دارد که تمام نیازمندی های انسان در امر دین و دنیا، در قرآن موجود است (آلوسی، 4/ 137). اما تمامی امور دنیوی انسان در قرآن موجود نیست؛ چون آیه در صدد بیان اموری است، که در سعادت انسان مؤثر است و امور دیگر، به رسالت و شأن قرآن مربوط نمی گردند. علامه طباطبایی، معتقد است، در صورتی که مراد از کتاب، قرآن باشد، معناى آيه چنين مىشود: « قرآن مجيد از آنجايى كه كتاب هدايت است و بنايش بر اساس بيان حقايق و معارفى نهاده شده كه چارهاى در ارشاد به حق صريح جز بيان آن نيست، از اين جهت، در اين كتاب، در بيان جميع آنچه كه در سعادت دنيا و آخرت آدمى دخيل است دريغ و كوتاهى نشده است. هم چنان كه آية «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» هم همين مضمون را افاده مىكند.» (طباطبایی، 7/ 115 و116) آیة چهارم: « وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُو وَ يَعْلَمُ مَا فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فىِ ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ » : كليدهاى غيب، تنها نزد اوست و جز او، كسى آنها را نمىداند. او آنچه را در خشكى و درياست مىداند هيچ برگى (از درختى) نمىافتد، مگر اينكه از آن آگاه است و نه هيچ دانهاى در تاريكي هاى زمين، و نه هيچ تر و خشكى وجود دارد، جز اين كه در كتابى آشكار ثبت است. (الأنعام / 59) دو نکته نیز در این آیه وجود دارد: اول، معنای «رطب و یابس» و دوم، منظور از «کتاب مبین». «رطب» در مقابل «یابس» به معنی تَر در مقابل خشك است و «الرَّطْبُ»، به معنی آن چیزی است كه نرم كوبيده شده باشد (ابن منظور، 1 /419). یا به معنی نرم و لطيف است (طریحی، 2/70). طبرسی، منظور از رطب و یابس در آیة مذکور را اشاره به تمام اشياء می داند. چون اجسام عموماً تر يا خشك هستند. وی از قول ابن عباس یک وجه این آیه را آب و صحراء ذکر می کند (طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، 4/ 481). ابن عطیه نیز منظور از این دو واژه در آیة فوق را زنده و مرده می داند (ابن عطیه، 2/ 300). همجنین به نظر برخی، مراد از رطب و يابس، ميوهها است (قرشی، 3/ 236). چون صدر آيه درباره درختان و دانهها می باشد، پس مناسب است كه رطب و يابس، ميوهها باشد. علامه طباطبایی منظور از این دو واژه را برگ تر و خشك می داند (طباطبایی، 7/ 183) و صاحب « أطيب البيان » آن دو را موضوع های مقابل هم معرفی می کند، که كنايه از هر متقابلي می باشند (طیّب، 5/ 92). در «انوار درخشان» نیز آمده است: « رطب و يابس به معناى تر و خشك است و كنايه از آنچه از موجودات كه در حركت بوده و مسير مشخص دارند و آنچه حركت و تحولات آن به چشم نمي خورد و ساكن و بي حركت به نظر مي رسند، است» (حسينى همدانى، 5/ 344). بنابراین بسیاری از مفسرین منظور از این دو واژه را امور خارجی می دانند که وجود آنها در قرآن معنا ندارد، مگر این که مقصود، علم آنها باشد که با واژة «کتاب» نیز تناسب دارد. دربارة منظور از «کتاب مبين» در آية مذکور اختلاف نظر زیادی وجود دارد. چرا که واژة کتاب و مشتقات آن در قرآن کاربرد هایی متعددی دارد. «كتاب» از ريشة «كتب» است كه در اصل به معني «دوختن چيزي» گفته شده است (فراهیدی، 5/ 341) راغب می گوید: «الكَتْبُ» دوختن و ضميمه كردن چرمى را به چرمى ديگر با خياطى و دوختن مىگويند، «كَتَبْتُ السّقاءَ» یعنی: مشك را دوختم (راغب /699). اما كتاب در عرف متداول امروزي به معنى متصل كردن حروف به يكديگر به صورت نوشتار است. مثل آیة: « اذْهَب بِّكِتَابىِ هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنهُمْ فَانظُرْ مَا ذَا يَرْجِعُونَ» : اين کتاب (نامه) مرا ببر و بر آنان بيفكن، سپس برگرد (و در گوشهاى توقّف كن) ببين آنها چه عكس العملى نشان مىدهند! (النمل/ 28) با بررسي واژه «كتاب» و مشتقات آن در قرآن در مي يابيم كه معناي اين واژه وسعت فزون تري دارد، چه اين كه راغب براي اين واژه معانيِ صحیفة مکتوب، نامه، ثبت کردن، مقدر کردن، واجب کردن، اراده و ... را ذكر كرده است (نک: راغب/ 699). بنابراين اين واژه در قرآن داراي معانی مختلف و متعددی است و در مواجهه با آن بايد احتياط كرد و تمامي جوانب را در نظر داشت تا بتوان تفسير صحيحي را ارائه نمود. فیض کاشانی در الصافي، منظور از کتاب مبین را «الإِمام المبين» دانسته است (فیض کاشانی، 2/ 126). طبرسی هم آن را علم خداوند یا لوح محفوظ می داند (طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 8/ 120). هرچند در «جوامع الجامع» قرآن را نیز در آخرین مورد احتمالی آورده است (طبرسی، جوامع الجامع، 2/ 193). طبری، در جامع البيان (طبری، 7/ 137) و قرطبی در الجامع لأحكام القرآن (قرطبی، 7/ 5) نیز آن را لوح محفوظ می دانند و فخر رازی وجه علم الهی را می پذیرد. (فخر رازی، 13/ 12) بالاخره در این زمینه علامه طباطبایی، درباره مراد از کتاب مبین نوشته اند: « كتاب مبين چيزى است كه خداى تعالى آن را به وجود آورده تا ساير موجودات را ضبط نموده و آنها را بعد از بيرون شدن از خزائن و قبل از رسيدن به عالم وجود و همچنين بعد از آن و بعد از طى شدن دورانشان در اين عالم حفظ نمايد، شاهد اين معنا اين است كه خداى تعالى در قرآن، در مواردى از اين كتاب اسم برده، كه خواسته است احاطه علمى پروردگار را به اعيان موجودات و حوادث جارى جهان برساند، چه آن موجودات و حوادثى كه براى ما مشهود است، و چه آنهايى كه از ما غايب است، و اما غيب مطلق را كه احدى را بدان راهى نيست، اين طور وصف كرده كه اين غيب در خزينهها و در مفاتحى قرار دارد كه نزد خدا است، و كسى را جز خود خدا بر آن آگاهى نيست، بلكه بعضى آيات دلالت و يا حداقل اشاره دارد بر اينكه ممكن است ديگران هم بر كتاب نامبرده، اطلاع پيدا كنند، و ليكن احاطه بر خزينههاى غيب مخصوص خدا است.» (طباطبایی، 7/ 181) از نظر برخی نیز «کتاب مبين» با قرینة آیات: « قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ » : (آرى،) از طرف خدا، نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد. (المائده / 15) و « تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبينِ » : اين آيات كتاب روشنگر است. (يوسف / 1 و الشعراء/ 2) بر قرآن منطبق است. « شايد بتوان گفت كه قرآن كريم نسخهاى از لوح محفوظ و كتاب مبين و امام مبين است كه طبق نص صريح قرآن همه چيز در آن احصا شده و همه چيز حتى چيزى كه به سنگينى ذره يا كوچكتر از آن باشد، در آن وجود دارد و هيچ خشك و ترى نيست مگر اين كه در آن قرار گرفته و هيچ سرّ نهانى در آسمان و زمين وجود ندارد مگر اين كه در آن آمده است. » (جعفری، 6/196). امّا احتمال این که آیه بالا بر قرآن اطلاق شوند، بسیار بعید است؛ چرا که اولاً هیچ نیازی به ثبت تمامی علم الهی در قرآن وجود ندارد. ثانیاً با توجه به دیگر آیاتی که دربارة لوح محفوظ نازل شده اند، به روشنی دانسته می شود که شأنِ « لا رطب و لا يابس» بیشتر با آن تطابق دارد، تا قرآن مجید. از طرفی دیگر جایگاه اصلی قرآن نیز همان لوح محفوظ است که در آیات زیر به آن تصریح شده است: « إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ » : كه آن، قرآن كريمى است، كه در كتاب محفوظى جاى دارد. (واقعه/78و77) « بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ » : بلكه قرآن با عظمت است، كه در لوح محفوظ جاى دارد! (بروج /21و22) بنابراین احتمال این که «کتاب مبین» در آیة مورد بحث بر قرآن اطلاق شود، بسیار بعید است. علاوه بر اینکه شأن قرآن تبیین تمامی امور عالم نمی باشد و این موضوع مربوط به علم الهی است که بر تمام اشیاء و موجودات احاطة علمی دارد و سیاق ابتدائی آیه نیز این موضوع را تأیید می کند. 3. نتیجه آیة 89 سورة نحل، آیة 111 سورة یوسف، آیة 38 سورة انعام و آیات مشابه بر جامعیت قرآن در اموری دلالت دارند که به کمال و سعادت آدمی منجر می شوند و امور دیگر مثل آموزش فنون و حرفه ها جزء رسالت قرآن نیست. همچنین اطلاق «کلّ شیء» در برخی آیات فوق، باید با توجه به قرینة مقامیه و سیاق آیات که همان امور دینی است، تفسیر گردد، که بسیاری از کلیْات این امور در ظاهر قرآن موجود است و بیان بقیة موارد هم به عهدة پیامبر (ص) گذاشته شده است.
منابع
1- قرآن کریم، ترجمه: ناصر مكارم شيرازى، قم: دار القرآن الكريم، چاپ دوم، 1373 ش.
2- آلوسى، سيد محمود، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بيروت: دارالكتب العلميه، چاپ اول، 1415 ق.
3- ابن منظور، ابوالفضل محمد بن مكرم، لسان العرب، بيروت: دار صادر، چاپ سوم، 1414 ق.
4- اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، تصحیح: سید هاشم رسولی محلاتی، بیروت: دارالکتاب، چاپ اول ، 1401ق.
5- ازهري، ابو منصور، تهذيب اللغة، تحقيق: عبد السلام هارون، مصر: الدار المصرية لتأليف و الترجمة، بي تا.
6- ایازی، محمد علی، جامعیت قرآن، رشت: کتاب مبین، چاپ اول، 1378ش.
7- ــــــــــــــــ ، فقه پژوهى قرآنى: «درآمدى بر مبانى نظرى آیات الاحکام»، قم: دفتر تبلیغات اسلامى، ۱۳۸۰ش.
8- بحرانى، سيد هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، تهران: بنياد بعثت چاپ اول، 1416 ق.
9- برقی، ابوجعفر، المحاسن، قم: دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.
10- جعفری، یعقوب، تفسیركوثر، بي جا، بي تا .
11- جوهري، اسماعيل بن حماد، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه، بيروت: دارالعلم للملايين، چاپ دوم، 1399ق.
12- راغب اصفهانى، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، بيروت: دارالعلم و الدار الشامية، چاپ اول، 1412 ق.
13- زمخشرى، محمود بن عمر، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، بيروت: دار الكتاب العربي، چاپ سوم، 1407 ق.
14- سيد رضی، محمد بن حسن، نهج البلاغة، ترجمه: محمد دشتى، قم: مشهور، چاپ اول، 1379 ش.
15- طباطبایی، سید محمد حسین، الميزان فی تفسیر القرآن، ترجمه ی: سيد محمد باقر موسوى همدانى، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعه ی مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم، 1374 ش.
16- طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، مشهد: بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ دوم، 1377 ش.
17- ــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران: انتشارات فراهانى، چاپ اول، 1360 ش.
18- طبرى، ابو جعفر، جامع البيان فى تفسير القرآن، بيروت: دار المعرفه، چاپ اول، 1412 ق.
19- طوسى، محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن، بيروت: دار احياء التراث العربى، بی تا.
20- ـــــــــــــــــــــــــــــــ ، تهذیب الاحکام، تحقیق: حسن موسوى خرسان، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق.
21- فخررازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، بيروت: دار احياء التراث العربى، چاپ سوم، 1420ق.
22- فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، قم: انتشارات هجرت، چاپ دوم، 1410 ق.
23- فيض كاشانى، ملا محسن، تفسير الصافى، تهران: انتشارات الصدر، چاپ دوم، 1415 ق.
24- قرشى، سيد على اكبر، تفسير احسن الحديث، تهران: بنياد بعثت، چاپ سوم،1377 ش.
25- قرطبى، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن، تهران: انتشارات ناصر خسرو، چاپ اول، 1364 ش.
26- كريمي، مصطفي، جامعيت قرآن، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول، 1390ش.
27- کلینی، ابوجعفر محمد بن يعقوب، الکافی، تهران: دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق.
28- مجلسی، محمد باقر بن محمد تقي، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار (ع)، بیروت: موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.
29- مصباح يزدي، محمد تقي، قرآن شناسي، قم: انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، چاپ دوم، 1380ش.
30- مصطفوى، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 ش.
31- مكارم شيرازي، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتبالاسلامیه، چاپ اول، 1374 ش.
32- مغنيه، محمد جواد، تفسير الكاشف، تهران: دار الكتب الإسلامية، چاپ اول، 1424 ق.