زمان پریشی آشنازدا در داستان حضرت آدم(ع) در قرآن کریم
چکیده
آشنازدایی زمانی عبارت است از شکست ترتیب زمانی و برهم زدن نظم منطقی زمان در روایت، که در سه شکل زمان پریشی(نظم)، تداوم و بسامد نمود می¬یابد. زمان پریشی از جمله آشنازدایی زمانی است که به صورت هنری و اعجازآمیزی در داستان حضرت آدم(ع) در قرآن کریم، به سه شکل زمان پریشی گذشته نگر و آینده نگر و مختلط و سه نوع بیرونی و درونی و مرکب تجلی کرده است. کارکردهای تکنیک گذشته نگر در این روایت، عبارتند از: بیدارگری مخاطب، تعمیق مفهوم، غافلگیری مخاطب، کشف عناصر فکری و روحی شخصیت، ارائه اطلاعات، یادآوری، تغییر دلالت برخی از حوادث گذشته، آماده سازی مخاطب برای ادامه داستان و درک بهتر، زیبایی هنری. کارکردهای آینده نگر عبارتند از: تصویرسازی آینده و پیش¬بینی حوادث آن، انتقال پیام اصلی داستان و نوید آمدن هدایت از جانب خدا یا ارسال رسل، بیان جنبه¬های ناپیدای روایت، غافلگیری مخاطب. از زیبایی¬های این دو تکنیک، می¬توان به موارد زیر اشاره کرد: تلفیق گذشته نگر با هنر بسامد (گذشته نگر بسامدگرا) وتلفیق آینده نگر با هنر بسامد (آینده نگر بسامدگرا)، چینش آینده نگر درون داستانی با گذشته نگر برون داستانی با ترتیب زمانی معکوس و به صورت ضربدری، ترکیب سه تکنیک زمانی گذشته نگر، بسامد و درنگ، چینش گذشته نگر درون داستانی و گذشته نگر برون داستانی در کنار هم، پیوند بین زمان حال و آینده، استفاده از آینده نگر ممتد و بدون پایان(آینده¬نگر استمراری)، آینده نگر ماورائی. هدف از این مقاله، بررسی بعد ديگری از اسرار اعجاز ادبی و هنری قرآن کریم براساس روش توصیفی ـ تحلیلی می¬باشد.
واژگان کليدي
- قرآن کريم، داستان حضرت آدم(ع)، آشنایی زدایی، زمان پریشی.
مقدمه
نمود طبیعی هر حرکت زمانی در هر عمل روایی بدین گونه است که از گذشته شروع شده و سپس حال و در نهایت در آینده جریان داشته باشد. اما اقتضای روایت خواستار تغییر و تبادل در موقعیت¬های زمانی می¬گردد؛ از این رو زمان حال، به عنوان آشنازدایی وقوعی(الانزیاح الحدثی)، گاهی به جای گذشته، و زمان آینده به جای زمان حال می¬آید و گاهی برای بیان حتمیت وقوع فعل، گذشته به جای آینده به کار می¬رود و گاهی زمان حال(به منظور تقریب زمان و در نتیجه ایجاد حس مشترک) جانشین زمان آینده می¬شود؛ به طوری که برای امکان این تبادل زمانی، نهایتی وجود ندارد. هم¬چنین زمان تداخل پیدا می¬کند و با تقدم و تأخر تغییر می¬یابد. نویسنده این "عدم تسلسل" و "تشویش" را که تودوروف بر این مفهوم اطلاق می¬کند، برای هدف زیبایی شناختی به کار می¬برد.(مرتاض، 1998: 190-189) زیبایی زمانی روایت نیز در شکست و ترکیب و ساخت دوباره زمان روایت است. چینش¬های زمانی خاصی که در روایت انجام می¬گیرد، هرکدام دارای دلالت و کارکرد خاص خود و زیبایی بی¬نظیر هستند. به بیان دیگر، سیر طبیعی و گاهشمارانه زمان در روایت تنها یک قالب خشک و بی¬روح برای روایت است که تأثیر مطلوبی بر مخاطب نمی¬گذارد و به خاطر عادت ذهنی مخاطب به سیر طبیعی زمان، موجب کنکاش و تلاش ذهنی او نمی¬گردد. بر همین اساس زمانی که این زمان شناخته شده، به شکلی ناشناخته با ذهن مخاطب درآید، در ساخت و شکلی جدید خود را بیشتر می¬نمایاند و نگاه مخاطب را بیشتر به خود می¬کشاند. پس از این¬که زمان شکسته شد، اجزای آن در ترکیبی جدید کنار هم چیده می¬شود و این چینشِ دوباره، اهداف روائی و معنایی نویسنده را برآورده ساخته، دارای کارکرد دلالتی می¬گردد. از این رو، زمان «عمل زیبایی شناختی صِرف است که از جهت ماهیت و وجود بر حوادث تأثیر نمی¬گذارد؛ بلکه از جهت ساخت و ترتیب موثر است.»(أبوناضر، 1979: 85) هم¬چنان که بیان شد، «اصل در ساخت هر زمان روایی آن است که امتداد آن براساس خط طولی مألوف آن باشد به طوری که از گذشته تا حال و از حال تا آینده جریان داشته باشد.»(مرتاض، 1998: 190) و در روایت کلاسیکی نیز ترتيب به همین منوال بوده و تغییری در ترتیب حوادث رخ نمی¬دهد.(ر.ک: ابراهیم، 1998: 108) اما زمانی که منطق تسلسل و تتابع منطقی در سخن ادبی حکم¬فرماست، بی¬منطقی از خلال تداخل و پس نگری و آینده نگری در ساختار زمان حاکم می¬شود؛ به طوری که زمان¬ها باهم تداخل می¬یابند تا در شکست عمود روایت سهیم شوند.(يقطين، 1989: 261) زمانی که خط مستقیم روایت شکسته می¬شود، آشنایی زدایی زمانی روایی پدید می¬آید و تکنیک هنری زمانی¬ای خلق می¬شود «که "ناسازواری زمان روایت با زمان داستان " نامیده می¬شود.»(لحمدانی، 1991: 73) بنابراین «در تحلیل روایت، می¬باید این امر را در نظر بگیریم که ما نه یک مقیاس، بلکه دو مقیاس زمانی داریم. می¬باید تمایزی قائل شد میان زمان درونی محتوا (زمان بدان سان که در داستان بازنمایی می¬شود) و زمان بیرونی یا زمان سخن(یعنی زمانی که خواننده به وسیله¬ی آن داستان را دنبال می¬کند.)»(چتمن، 1975: 313، به نقل از قاسمی¬پور، 1387: 127-126) چرا که «یکی از کارکردهای روایت عبارت است از ابداع یک طرح¬واره زمانی برحسب یک طرح واره-ی زمانی دیگر.»(مکوئیلان، 1388: 143) به طور کلی زمان در روایت به دو نوع تقسیم می¬شود: نوع اول: زمانی در داستان است که بستر تمام حوادث پیاپی آن قرار می¬گیرد؛ حوادثی که به صورت همخوان با لحظه¬ها و زنجیروار شکل می¬گیرند.(ر.ک: مندنی¬پور، 1383: 114) که به زمان واقعی یا زمان تقویمی و گاه¬شمارانه معروف است. «نوع دوم زمان روایت است که از آن با عنوان زمان روایی یاد می¬شود.»(نیک منش، 1389: 219) به تعبیری دیگر زمان داستان، ترتیب حقیقی رخدادهاست؛ به گونه¬ای است که به واقع رخ داده است و زمان متن یا زمان روایت، چینش دوباره¬ی زمان به هم خورده می¬باشد. اگر زمان گذشته را با "أ" و زمان حال را با "ب" وآینده را با "ج" نشان دهیم، ترتیب زمان طبیعی در داستان به صورت: (أ ـ ب ـ ج)، خواهد بود. در صورتی که این ترتیب به هم ریخته و به شکل (ب، أ، ج) یا به شکل (ج، أ، ب) درآید با عدم تسلسل زمانی و زمان روایی سروکار داریم.(ر.ک: مرتاض، 1998: 189) و یا اگر راوی چینش¬ زمانی داستان را برهم زده، بخش¬هایی از آن را حذف و یا تلخیص کند ویا بخش¬هایی از آن را با زمان طولانی روایت کند، و یا اگر حادثه¬ای را تکرار کند، با زمان هنری و روائی مواجه هستیم. نظريه پردازانی از جمله ژرارژنت (1980)، ریمون کنان (1983) و تولان (1988) زمان روایت را بررسی کرده¬اند. از این میان ژرار ژنت برجسته¬ترین نظریه پرداز زمان روایی، بین زمان داستان و زمان روایت تمایز قائل شده و مسیر گردش داستان را از زمان گاه¬شماری به زمان روایی به سه مبحث عمده نظم، تداوم و بسامد تقسیم می¬کند. مبحث نظم یا زمان پریشی که موضوع بحث حاضر است در داستان حضرت آدم(ع) که در هفت سوره از قرآن(سوره بقره آیات 38-30، اعراف آیات 31-10، حجر آیات 44-26، کهف آیه 50، اسراء آیات 65-61، طه آیات 123-115، ص آیات 85-71) روایت شده است، مورد بررسی قرار گرفته است. در مورد موضوع "زمان روائی در قرآن" مطالعات علمی اندکی صورت گرفته از جمله اشارات مختصر سید قطب در کتاب ارزشمند تصویر هنری در قرآن کریم. ودر مورد آشنایی زدایی زمانی در روایت، مؤلف به هیچ اثری دست نیافته است اما خود ابتدا در مقاله¬ای با عنوان "المشهد ووظيفته الفنية في قصة سليمان في القرآن الکريم" که در مجله انجمن ایرانی زبان وادبیات عربی به چاپ رسیده، زیبایی¬های زمان روائی آن داستان را مورد تحلیل وبررسی قرار داده است، سپس در مقاله¬ای با عنوان "التواتر السردي المتناثر فی قصة آدم(ع) في القرآن الکريم" که در مجله بین المللی العلوم الإنسانية دانشگاه تربیت مدرس به چاپ رسیده، در مورد آشنایی زدایی زمانی سخن رانده و سومین شکل آن یعنی بسامد را مورد تحليل و بررسی قرار داده است.
1-نظم (ترتیب)
مقصود از "ترتیب"، «ترتیب زمانی رخدادهای داستان نسبت به ارائه همین رخدادها در گفتمان روایی است.»(لوته 1388: 72) «ترتیب یا نظم عبارت است از توالی رخدادها در داستان و نظم و آرایش آن¬ها به شیوه¬ای خاص و بر مبنای پیرنگ ویژه در سخن یا متن روایی.»(قاسمی¬پور، 1387: 132) «ژنت هرگونه درهم ریختگی در ترتیب بیان وقایع و ناهماهنگی در نظم داستان و نظم متن را زمان پریشی می¬داند و آن را به دو نوع کلی گذشته نگر و آینده نگر تقسیم می¬کند.»(ریمون کنان، 1387: 66) که دو شگرد زمانی¬ آشنازدا هستند که نویسنده برحسب موقعیت و براساس توانمندی خود از آن در پربار کردن روایتش سود می¬جوید. مخاطب هم برای درک روایت و دلالت¬های آن و برای پی بردن به توانمندی¬های نویسنده و قابلیت متن، به بررسی آن¬ها نیازمند است.
1-1- زمان پریشی گذشته نگر
در این نوع زمان پریشی، رویدادهایی هستند که در داستان زودتر اتفاق افتاده¬اند، اما در متن، دیرتر از زمان طبیعی خود روایت می¬شوند.(لوته، 1388: 72) ترتیب زمانی در گذشته¬نگر به صورت (ب ـ أ ـ ج) می¬باشد. در اینجا "أ" که زمان گذشته است و زودتر در داستان اتفاق افتاده، دیرتر از موقعیت اصلی خود در روایت، روایت می¬شود. «تکنیک گذشته نگر دو کارکرد دارد: اول: اخباری، و آن عبارت است از پرکردن خلأ¬ها در زندگی شخصیت محوری و دوم: نقش ساختاری است که در تشکیل ساختار شخصیت ـ که عبارت است از کشف عناصر فکری و روحی ـ سهیم است.»(وتار، 1999: 171) گاهی نیز پس نگری، تکراری است که موجب"یادآوری"(التذکیر) می¬شود و یا دلالت برخی از حوادث گذشته را تغییر می¬دهد. کاربرد این تکنیک و برهم زدن نظم زمانی، باعث بازگشت ذهن مخاطب به زمانی در گذشته شده، او را متوجه اموری می¬کند که از نظرش به دور مانده یا به خاطر صلاح¬دید نویسنده، پوشیده نگه داشته شده تا در زمان مناسب آشکار گردد. از طرف دیگر در مقابل نظم طبیعی، زمان پریشی و ترکیب جدید زمانی¬ای که برای اهداف خاصی به کار برده می-شود، موجب زیبایی هنری زمانی در روایت می¬گردد. گذشته نگرها سه گونه¬اند: گذشته نگر بیرونی، گذشته نگر درونی و گذشته نگر مختلط(مرکب).
1-1-1-گذشته نگر بیرونی
«زمان داستان در این نوع پس نگاه، خارج ومقدم بر زمان روایت اصلی(که ژنت "روایت نخست" می¬نامد) قرار دارد.»(لوته، 1388: 73) و حوادثی در این نوع پس نگاه بیان می¬شود که قبل از زمان اصلی و زمان شروع داستان اتفاق افتاده¬اند. به بیان دیگر «واقعه¬ای که پیش از نقطه آغاز اولین روایت رخ داده است، در متن بعدا روایت می-شود.»(مبارکی، 1392: 1534)
1-1-2-گذشته نگر درونی
گذشته نگر درونی نیز گذشته¬ای را خاطرنشان می¬کند «که پس از نقطه آغازین روایت رخ داده¬اند، یا به طور پس نگرانه یا خارج از مکان مقرر برای اولین مرتبه نقل شده¬اند.»(ریمون کنان، 1387: 67) «کار گذشته¬نگرهای درون داستانی، بازگشت به گذشته متن در داستان است. این گذشته¬ نگرها عبارتند از هرگونه تکرار وقایع که پیش¬تر در مکان گاهشمارانه مناسب خود روایت شده¬اند.»(مارتین، 1382: 165)
1-1-3- گذشته نگر مرکب
اگر بازگشت به گذشته، همزمان با شروع روایت باشد، آن را گذشته¬نگر مرکب یا مختلط می¬نامند.»(مبارکی، 1392: 1535)
1-2-زمان پریشی آینده نگر
در این نوع زمان پریشی، داستان با نوعی پرش، به آینده می¬رود و حوادث آینده را پیش بینی می¬کند.(ژنت، 1980: 40) و حوادثی را که هنوز رخ نداده¬اند، روایت می¬کند؛ به عبارت دیگر «هنگامی که از پیش گفته شود که بعدا چه اتفاقی خواهد افتاد ما با پیشواز زمانی یا آینده نگر سروکار خواهیم داشت.»(تودوروف،1382: 59) ترتیب زمانی در این نوع زمان پریشی به صورت (ج ـ أ ـ ب) ویا (أ ـ ج ـ ب) می¬باشد. "ج" که نشان¬گر زمان آینده است، زودتر از ترتیب و زمان اصلی خود روایت شده است. نوع دیگری از آینده نگر وجود دارد که در آن ترتیب حوادث بهم نمی¬خورد؛ بلکه با حفظ ترتیب، حوادث آینده¬ای که رخ نداده، پیش¬بینی می¬شود. آینده نگر را نیز می¬توان به آینده نگر درونی و آینده نگر بیرونی تقسیم کرد:
1-2-1- آینده نگر بیرونی
اگر نگاه به آینده، خارج از محدوده¬ی زمانی داستان باشد، بیرونی است.
1-2-2- آینده نگر درونی
و اگر نگاه به آینده، در محدوده¬ی زمانی داستان باشد، آینده نگر درونی می¬باشد.
1-2-3- آینده نگر مرکب
آینده نگر می¬تواند مرکب باشد و آن حوادثی است که زمینه استمراری دارند و از آینده¬ی درون داستانی شروع شده تا آینده برون داستانی ادامه دارد.
1-1-2- ترتیب زمانی در داستان حضرت آدم(ع)
1-1-2-1- زمان پریشی گذشته نگر
﴿قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا﴾ (بقره: 32) در این آیه، نگاهی گذشته نگر به گذشته فرشتگان افکنده شده(علَّمتَنَا) که نشان دهنده این است که خداوند آنها را تعلیم¬هایی داده است. اگر عبارت ﴿ إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا﴾آورده نمی-شد، گمان می¬رفت فرشتگان موجوداتی بدون علم و شناخت هستند. البته شناختشان محدود به کفایت آن¬ها و خواست خداوند است آن¬چنان که خود اقرار داشته¬اند و این حادثه قبل از محدوده¬ی زمانی داستان بوده، بنابراین گذشته نگر بیرونی است. گاهی بیش از آن¬که آشنازدایی رخ داده باشد، نرم زبانی شکسته شده، انتظار زبانی مخاطب به هم می¬ریزد؛ در اینجا،﴿سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا ﴾ داستان با زمان حال روایت می¬شود و انتظار می¬رود روایت با همین زمان ادامه یابد؛ اما یک لحظه زمان تبدیل به گذشته شده و معمول زبانی و زمانی شکسته شده و انتظار مخاطب به هم می¬ریزد. نکته دیگری که از این گذشته نگر می¬توان فهمید این است که آموختن علم، امری اجتناب ناپذیر است. فرشتگان با آن موقعیت و با آنکه موجوداتی ماورائی بودند، تعلیم داده شده¬اند. و حضرت آدم(ع) هم قبل از حادثه سجده و احراز صلاحیت خلافت، تعلیم داده شده است. ﴿قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ (بقره: 33)؛ خود عبارت﴿أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ ﴾ نشان¬دهنده این است که حادثه بیان علم به تمام اشياء، قبلا در داستان رخ داده است و به شکل دیگر بیان شده است: ﴿قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾(بقره: 30) و چون این رخداد، قبلا هم در جریان روایت تکرار و تصریح شده، گذشته نگر بسامدگرا (تکراری) است. به بیان روشن¬تر، گذشته نگر دارای ویژگی تکرار است. ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ * وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ﴾ (حجر: 27-26)؛ این برش از روایت، با بیان آفرینش انسان از گل آغاز شده که نسبت به بازه¬ی زمانی مقطع حاضر، آینده نگر درون داستانی است؛ به بیان روشن¬تر، داستان با بیان تصمیم خداوند مبنی بر آفرینش انسان از گل آغاز شده است، اما روایت با روایت انجام این عمل(آفرینش) آغاز می¬گردد؛ بنابراین پرش به زمانی جلوتر و آینده نگری درون داستانی رخ داده است. جمله دوم تصویری از گذشته نگر برون داستانی است که بیان¬گر آفرینش شیطان از آتش می¬باشد. اما نکته زیباتر چینش این دو حادثه متناسب در کنار هم و ترکیب آینده نگر درون داستانی و گذشته نگر برون داستانی می¬باشد که با ترتیب زمانی معکوس و به صورت ضربدری و به طرز هنری روایت شده است. هم¬چنین با بیان ماهیت وجودی آدم و شیطان، بین این دو حادثه جهت آماده سازی مخاطب برای ادامه داستان و درک بهتر، پیوند ایجاد شده سپس مجددا از ابتدای داستان، روایت آغاز شده است. ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾ (حجر: 28) ﴿ قَالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾(حجر: 33)؛ در این بخش از روایت، جمله ﴿خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾ نسبت به داستان گذشته نگری مرکب دارد چرا که این گذشته نگری هم¬زمان با شروع روایت است و بیان این حادثه سه بار در روایت تکرار شده و دارای آشنایی زدایی بسامدی می¬باشد؛ از طرف دیگر خود این جمله، توصیف (بشر) می¬باشد و در توصیف، زمان متوقف می¬شود ؛ از این رو به طرز هنری و زیبا و به طور آشنازدایی، سه تکنیک زمانی گذشته نگر، بسامد و درنگ در یک¬جا و هم¬زمان به کار گرفته شده است. در این بیان که زمان حال و آینده (جمله اول) با زمان گذشته(جمله دوم) پیوند خورده، با بیان علت سجده نکردن شیطان از زبان وی، خود برتر بینی او و غرور و حسادتش نسبت به آدم نمایانده شده است. ﴿ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ﴾(ص: 76) دراین آیه، شاهد دو نوع گذشته نگر هستیم: ﴿خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ﴾ جمله اول، گذشته نگر برون داستانی است که خارج از بازه¬ی¬ زمانی داستان اتفاق افتاده است. جمله گذشته نگر دوم نیز در بازه¬ی زمانی داستان رخ داده است و گذشته نگر درونی می¬باشد. این دو نوع گذشته نگر درونی و بیرونی که از نظر زمانی باهم فاصله دارند، در یک¬جا و در کنار هم آورده شده تا بیان مقایسه حسدناک و کینه¬آمیز شیطان باشد. و از طرف دیگر چینش دو گذشته نگر بیرونی و درونی در کنار هم و در کنار زمان حال دارای جلوه زیبایی شناختی و آشنازدا است. نکته جالب توجه آن¬که شیطان هم از تعبیر خداوند در بیان خلقت آدم از گل و خلقت خود از آتش، استفاده کرده است. اما دلالت هر کدام متفاوت از دیگری است؛ در بیان الهی، بیانگر اعجاز آفرینش است، اما از زبان شیطان، نشان¬گر غرور او در مقابل آفرینش انسان است. وقتی از زبان شیطان نقل می¬شود، عبارت (من از او بهترم)، دلالت جمله (او را از گل آفریدی) را به تصویر غرور او تبدیل می¬کند. ﴿وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ (اعراف: 22)؛ در واقع این گذشته نگر نه تنبیهی برای آدم که گوشزدی برای عموم انسان¬هاست که هرچند آدم را از نزدیک¬شدن به درخت منع کرده بود ولی در دام شیطان افتاد. هم¬چنان که در آیه ﴿يَا بَنِي آَدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآَتِهِمَا﴾ (اعراف: 27) گذشته نگری ﴿كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ﴾ جنبه بیدارگری بشر را داراست. ﴿وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آَدَمُ رَبَّهُ﴾(اعراف: 22)؛ بیان عصیان آدم پس از پایان عصیان وپوشش از برگ¬های بهشتی، گذشته نگری است که در درون چهارچوب زمانی داستان رخ داده و برای تعمیق مفهوم، روایت شده است. ﴿خَلَقْتُ بِيَدَيَّ﴾ گذشته نگری زیبایی است که با زیبایی خود و معنی و بیانش در موقعیت مناسبش باعث غافلگیری مخاطب می¬گردد. این پس نگری درون داستانی، تکریم آدم وشدت استکبار ابلیس را در برابر این کرامت به تصویر می-کشد.
1-1-2-2- زمان پریشی آینده نگر در داستان حضرت آدم(ع)
ابتدای داستان با آینده نگری عجیبی آغاز می¬گردد. ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾ (بقره: 30) در اینجا علی رغم این¬که ترتیب داستان به هم نمی¬خورد، اما داستان از آغاز آینده¬نگر است و با بیان همین تصمیم آغاز می¬گردد. هنوز اتفاقات زمین رخ نداده اما خبر از قرار دادن خلیفه در زمین می¬دهد. این آینده¬نگری جنبه¬های ناپیدای داستان را آشکار می¬کند. بدین ترتیب که حوادثی که در ادامه داستان رخ می¬دهند، همه زمینه را برای این امر بزرگ(خلافت الهی در زمین)آماده می¬کنند. اعتراض فرشتگان، نشان¬گر آینده¬نگری دیگری است که نمایان¬گر جنبه¬ای از شخصیت انسان¬ها می¬باشد.﴿قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ﴾ (بقره: 30) آن¬ها ابراز می¬کنند: (آيا در زمين كسى را قرار مى¬دهى كه فساد و خونريزى به راه مى اندازد؟) اما خداوند چیزهایی می¬داند و برای اهدافی او را می¬آفریند که آنها نمی¬دانند. داستان به روند طبیعی خود ادامه داده تا این¬که در آیه 38 بقره، با آینده¬نگری آشنازدایی، نوید آمدن هدایت از جانب خود یا ارسال رسل را به آدم و آدم¬های پس از او می¬دهد. ﴿فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ (بقره: 38) که هر که از این هدایت پیروی کند نه ترسی بر او هست و نه دچار ناراحتی می¬شود و نه گمراه گشته و دچار سختی¬ می¬گردد. ﴿فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى﴾(طه: 123) روشن است که این نگاه آینده بین و این زمان آینده نگر، پیام اصلی داستان را منتقل می¬کند. نکته آشنازدای دیگر استفاده از صیغه فعل گذشته (اتَّبَعَ) برای تصویر آینده می¬باشد. و این کاربرد جهت نشان دادن قطعیت وقوع حادثه درآینده است. ﴿قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ﴾(اعراف: 25)؛ دوربین آینده نگر راوی، آینده¬ای را از زمین به شخصیت¬های داستان و مخاطبان نشان می¬دهد که چشم را یارای دیدن تمام آن و عمر را کفاف درک کردن مدت زمان آن نیست. (در زمین زندگی می¬کنید ودر آن می¬میرید واز آن خارج می¬شوید.) فعل(تَحْيَوْنَ) متن را پر از دلالت استمرار می¬کند؛ استمراری که تا استمرار زندگی استمرار دارد، پایان نمی¬گیرد، متوقف نمی¬شود. همین مساله در مورد دو فعل "تَمُوتُونَ" و "َمِنْهَا تُخْرَجُونَ" انطباق دارد. ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آَدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا﴾ (طه: 115)؛ در سوره مبارکه طه، روایت از وسط داستان شروع شده و سپس از ابتدای داستان، روايت از سر گرفته می¬شود. ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآَدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى * فَقُلْنَا يَا آَدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى﴾ (طه 117-116)؛ به بيان دیگر، بيان تعهد آدم و فراموشی او که مؤخر از حادثه سجده است، پیش¬تر از آن بيان شده است. چنین شروعی نوعی از آینده نگری است که در آن، داستان از وسط روایت می¬شود. در حقیقت در اینجا، خلاصه بخشی از داستان(از وسط) روایت می-شود، سپس مجددا روایت از ابتدای داستان آغاز می¬شود.﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآَدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى﴾(طه: 116) به عبارت دیگر، آینده نگری که در ابتدای داستان روایت شده مجددا در اثنای روایت، تکرار گشته. این زمان پریشی با بعد بسامدی، باعث تعمیق مضمون و پیام داستان شده است. اگر بگوییم زمان اصلی این داستان آینده است، آینده¬هایی که هر روز و هر لحظه اتفاق می¬افتند، ناصحیح نگفته¬ایم؛ چرا که بیان همه حوادث این داستان برای عبرت گیری آیندگان است و حوادث آن در آینده¬ هم¬چنان اتفاق خواهد افتاد؛ آینده¬های بی¬انتها و روایت آینده¬هایی که هنوز اتفاق نیوفتاده¬اند، آینده¬نگر آشنایی¬زدا هستند؛ جمله¬های ﴿...إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾، ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ (اعراف: 16)، ﴿ثُمَّ لَآَتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ﴾ (اعراف: 17)، ﴿ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا﴾ (إسراء: 162)، ﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ (حجر: 39) که از آینده نگر درون داستانی آغاز وتا آینده برون داستانی ادامه دارد و آینده نگر استمراری هستند، همه به این مفهوم است که وسوسه شیطان تا روز قیامت ادامه خواهد داشت. خبر از آینده، آن هم آینده¬ای ماورائی، جزء زیبایی¬ها و آشنایی¬زداهای این روایت می¬باشد. این زمان از آن رو ماورائی است که جز زمان زمین نیست، و به عالم متافیزیکی تعلق دارد که قابل درک برای افراد بشر نیست. کاربرد فعل¬های مضارع در این داستان، کاربرد هنری شگفت انگیزی است؛ چرا که پس از روایت به زمان گذشته، مخاطب با زمان مضارعی که دلالت برآینده دارد، غافلگیر می¬شود.در این داستان 67 فعل مضارع استعمال شده که 54 فعل آن دارای جنبه استقبال و آینده¬نگری است. نکته دیگر این که: فعل مضارع بدون اینکه همراه با قرینه¬ای باشد، براساس ساختار خود دلالت برآینده می¬کند. اما زمانی که قرینه لفظی مثل "نون" تاکید که دلالت برآینده دارد، به آن بچسبد، دلالت آن به آینده بیشتر می-گردد.(ر.ک: مطهری، 2003: 117) انطباق این مساله را در افعال موکد به "نون"( لَأَقْعُدَنَّ، لَآَتِيَنَّ، لأَمْلَأَنَّ، لَا يَفْتِنَنَّ، لَنَكُونَنَّ) می¬بینیم. خود نمایی زمان و تسلط آن بر دیگر عناصر داستان در آیات زیر بارز می¬شود و مخاطب را غافلگیر می¬سازد تا آنجایی که مخاطبان داستان را نیز مقهور خود می¬کند: ﴿قَالَ أَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ * قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ * قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ * ثُمَّ لَآَتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ * قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ﴾ (اعراف: 18-14) در این برش از داستان، تازیانه¬های بی صدای زمان هر کسی را به سکوت وا می¬دارد؛ تا روزی که برانگیخته می¬شوند؛ تا روز قیامت ﴿قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا﴾(اسراء:62) تا زمان معلوم ﴿إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾(حجر: 38) اینجا دیگر قهرمان اصلی داستان، زمان است؛ تا روز قیامت کسی از وسوسه شیطان در امان نیست، شیطان از هر طرف آنها را احاطه می¬کند، مگر بندگان مخلص خدا. این زمان مسلط بعد از قیامت هم ما را رها نخواهد نکرد و ما را اگر از شیطان پیروی کنیم به زمان نامعلوم جهنم خواهد سپرد. ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَمِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ﴾(ص: 85) پس نوعی از آینده نگر آشنازدا هم وجود دارد که پایانی ندارد و مختص قرآن است و در هیچ داستانی همانند آن یافت نمی¬شود. چون این آینده نگری فعل خدایی است و او عالم بما يقع می¬باشد؛ این آینده نگر بخشی از آینده نیست؛ بلکه تمام آینده است حتی آینده¬ای که خارج از این زمان حقیقی ما بوده و زمان ماورائی را شامل می¬شود که با این زمان متفاوت بوده و بشر به حقیقت و کیفیت آن علمی ندارد.
1-1-2-3- آمیختگی گذشته نگری و آینده نگری در داستان حضرت آدم(ع)
هنر آشنازدای زمانی دیگری که در روایت قرآنی آفریده شده، آمیختن دو شگرد گذشته نگر و آینده نگر است. ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآَدَمَ فَسَجَدُوا﴾(الأعراف: 11) در کلمه "خَلَقْنَا" گذشته نگری وجود دارد. و در ضمير" كُمْ " آینده نگری؛ بدین خاطر که در آن زمان(زمان روایت داستان=زمان نزول آیات) ما آفریده نشده بودیم و آیندگان ما نیز هنوز آفریده نشده¬اند؛ بنابراین آینده نگری و گذشته نگری در اینجا به صورت آشنازدایی آمیخته شده در کنار هم استعمال می¬شوند. که هر دو دارای ویژگی بسامدی هستند و این شکلی دیگر از آشنایی زدایی زمانی است که قابل مقایسه با آشنایی زدایی¬های بشری نیست. ﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾(اعراف: 16) در این آیه در عبارت (أَغْوَيْتَنِي)، شاهد گذشته نگر درونی هستیم که شخصیت از آن به عنوان پلی برای آینده¬نگری(لَأَقْعُدَنَّ) استفاده کرده و علّتی است که برای گمراه کردن بندگان که قصد دارد، آورده است. آیه بعدی هم دربردارنده همین تکنیک می¬باشد.﴿قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا ﴾(اسراء: 62) پس نگرهایی که از زبان خداوند روایت می¬شود جنبه هشدار و تنبیه دارد و پس نگرهایی که از زبان شیطان نقل می-شود نشان¬دهنده¬ی غرور او و هم¬چنین کینه او نسبت به انسان می¬باشد. بیش¬ترین گذشته نگرها مربوط به شیطان می¬باشد و بیش¬ترین آینده¬نگرها مربوط به نگاه خداوند متعال می¬باشد. گذشته نگرها به خصوص گذشته نگرهای بیرونی، کار شفاف کردن بخش¬هایی از داستان را به عهده دارند مثل آفرینش شیطان از آتش.
نتیجه¬گیری
آشنایی زدایی زمان پریشی در روایت داستان حضرت آدم(ع) در سه شگرد گذشته نگر و آینده نگر ومختلط با انواع بیرونی، درونی و مرکب قرار می¬گیرد: کارکردهای گذشته نگری در این روایت، عبارتند از: تنبیه و بیدارگری مخاطب (بشر)، تعمیق مفهوم، غافلگیری مخاطب، کشف عناصر فکری و روحی شخصیت، معرفی شخصیت، ارائه اطلاعات، یادآوری، تغییر دلالت برخی از حوادث گذشته، آماده سازی مخاطب برای ادامه داستان و درک بهتر، زیبایی هنری. کارکردهای تکنیک آینده نگر عبارتند از: تصویرسازی آینده و پیش¬بینی حوادث آن، انتقال پیام اصلی داستان و نوید آمدن هدایت از جانب خدا یا ارسال رسل، بیان جنبه¬های ناپیدای روایت، معرفی شخصیت، غافلگیری مخاطب. از زیبایی¬های تکنیک گذشته نگر و آینده نگر می¬توان به موارد زیر اشاره کرد: تلفیق گذشته نگر با هنر بسامد (گذشته نگر بسامدگرا) وتلفیق آینده نگر با هنر بسامد (آینده نگر بسامدگرا)، چینش آینده نگر درون داستانی با گذشته نگر برون داستانی با ترتیب زمانی معکوس و به صورت ضربدری، ترکیب سه تکنیک زمانی گذشته نگر، بسامد و درنگ، چینش گذشته نگر درون داستانی و گذشته نگر برون داستانی در کنار هم، پیوند بین زمان حال و آینده، استفاده از آینده نگر ممتد و طولانی و بدون پایان(آینده¬نگر استمراری)، آینده نگر ماورائی، استفاده از افعال مضارع و افعال مؤکد به نون تأکيد ثقيله. پس نگرهایی که از زبان خداوند روایت می¬شود جنبه هشدار و تنبیه دارد و پس نگرهایی که از زبان شیطان نقل می-شود نشان¬دهنده غرور او و هم¬چنین کینه او نسبت به انسان می¬باشد. و بیش¬ترین گذشته نگرها مربوط به شیطان می-باشد و بیش¬ترین آینده¬نگرها مربوط به نگاه خداوند متعال می¬باشد. گذشته نگرها به خصوص گذشته نگرهای بیرونی، کار شفاف کردن بخش¬هایی از داستان را به عهده دارند مثل آفرینش شیطان از آتش. این روایت در اصل، رویکرد آینده¬نگرانه داشته و از آغاز آینده¬نگر است؛ آینده¬هایی که هر روز و هر لحظه اتفاق می¬افتند؛ چرا که بیان همه حوادث این داستان برای عبرت گیری آیندگان است. شروع روائی مقاطع¬ پراکنده¬ ساختار، متفاوت از هم هستد. هر وقت مقطعی از داستان آغاز می¬شود به صورت ابداعی و آشنازدایانه آغاز می¬شود که زیبایی هنری روائی را تحقق می¬بخشد. گاهی پایان داستان بر آغاز آن یا نقطه¬ای از آغاز آن مقدم می¬شود وگاهی نیز از آغاز آن روایت می¬شود؛ و این بدین دلیل است که عنصر مقدم، محور سخن و رکن اساسی داستان است. اما در مورد پایان مقاطع، پایان تمام مقاطع¬ متواتر، حامل پیام دینی و تربیتی است. وآن دشمنی شیطان نسبت به آدم و سرکشی او در برابر دستور خداوند است. از این رو مخاطب را از وسوسه شیطان که تمامی فرزندان آدم را وعده وسوسه و گمراهی داده، برحذر می¬دارد. بنابراین هدف دینی، سبب تکرار داستان می¬شود اما در این تکرار، اسلوب جدیدی به خود گرفته و در شکل جدیدی که متناسب با سیاق است، عرضه می¬گردد و دنبال هدف خاصی است که در جای دیگر بدان پرداخته نشده است.
منابع
ـ قرآن کريم
ـ أبوناضر، موریس(1979)؛ الألسنية و النقد الأدبی، بیروت: دارالنهار للنشر
ـ تودوروف، تزوتان(1382)؛ بوطیقای ساختارگرا، م. نبوی(مترجم)، تهران: آگاه.
ـ ریمون ـ کنان، شلومیت(1387)؛ روایت داستانی: بوطیقای معاصر، ا. حری(مترجم)، تهران: نیلوفر.
ـ قاسمی پور، قدرت(1387)؛ «زمان و روایت»؛ مجله¬ی نقد ادبی، سال 1، شماره 2، صص 144-123.
ـ لحمدانی، حميد(1991)؛ بنية النص السردي(من منظور النقد الأدبي)، بيروت: المرکز الثقافي العربي.
ـ لوته، یاکوب(1388)؛ مقدمه¬ای بر روایت در ادبیات و سینما، ا. نیک فرجام(مترجم)، تهران: مینوی خرد.
ـ مارتين والاس، (1382)؛ نظريه های روايت، تر: محمد شهبا، تهران: هرمس.
ـ مبارکی، سهیلا و رشیدآبادی، زکیه(1392)؛ «بررسی شکست زمان و نابهنگامی در رمان ارمیا براساس دیدگاه ژنت»، هفتمین همایش پژوهش¬های زبان و ادبیات فارسی، مجموعه مقالات، صص 1543-1533.
ـ مرتاض، عبدالملک(1998)؛ في نظرية الرواية، الکويت: عالم المعرفة.
ــ مطهری، صفية(2003)؛ الدلالة الإيحائية في الصيغة الإفرادية، دمشق: اتحاد کتّاب العرب.
ـ مکوئیلان، مارتین(1388)؛ گزیده مقالات روایت، ف. محمدی(مترجم)، تهران: مینوی خرد.
ـ مندنی پور، شهریار(1383)؛ ارواح شهرزاد، سازه¬ها، شگردها و فرم¬های داستان نو، تهران: ققنوس.
ـ نیک منش، مهدی و سلیمیان، سونا(1389)؛ «بررسی زمان روایت در نمایشنامه "زنان مهتابی، مرد آفتابی"»، پژوهش زبان و ادبیات فارسی، شماره نوزدهم، صص 235-213.
ـ وتار، رياض(1999)؛ شخصية المثقّف في الرواية العربية السورية، دمشق: اتحاد کتاب العرب.
ـ يقطين، سعید(1989)؛ تحليل الخطاب الروائي، ط 1، بیروت: المركز الثقافی العربی، الدار البیضاء.