خوانش اعجاز ادبی قرآن از رهگذر مطالعات بینامتنی
چکیده
جستارهای قرآنی، پیرامون ابعاد متنی و ادبی آیات در کنار ابعاد دین شناختی آن، مسبوق به سابقه ی فاخری می باشد. در این میان همواره امکان پیگیری رهیافت های نوین به جنبه های اعجازآمیز قرآن کریم وجود دارد. یکی از این رهیافت ها، بررسی درهم تنیدگی متون می باشد که به نوعی محصول رویکرد زبان شناختی و نقد متن محور است. به موجب چنین مطالعاتی، رخشندگی های متنی قرآن در آفرینش آثار ادبی ماندگار و سرآمد در قرن های بعد از نزول، بیش از پیش رخ می نمایاند. به عبارت دیگر نه تنها فراخوان همآوردی قرآن در طول دوران ها، از جانب مخاطبان پاسخ داده نشده، بلکه ادیبان برجسته و منفرد در عصرهای بعد به نوعی وامدار ظرافت های متنی و تعابیر نغز قرآنی بوده اند. نویسنده در مقاله پیش رو برآن است تا نشان دهد، مطالعات بینامتنی می تواند، به مثابه دلیلی بر اعجاز ادبی قرآن کریم به شمار آید و گویای فراهنجاری و فرازمانی بودن متن قرآنی می باشد.
کلید واژه
اعجاز ادبی، بینامتنیت، قرآن کریم، متن.
بیان مسئله
اعجاز ادبی به مثابه فراگیرترین رویکرد در حوزه اعجاز قرآن، انعکاس فراوانی در مطالعات کلامی و تفسیری داشته است. وجه ادبی متن قرآن در دوران تکامل زبانی جامعه عرب و غلبه فرهنگ شفاهی، با برخورداری از انسجام ساختی و معنایی ، همگان را شگفت زده نمود و موجب طرح اتهاماتی به شخص پیامبر (ص) ( انبیاء/3،صافات/14،یس/69،طور/29-30) و همچنین به متن قرآنی ( سباء/43، انعام/25، فرقان/4) گردید. متن قرآن از آغاز قرن دوم، مورد توجه ویژه قرآن پژوهان قرار گرفت؛ جاحظ هماوردطلبی قرآن را در ویژگی های لفظی متن می دانست و بر ساختار موزون، تناسب آوایی و دقت در گزینش واژگان تاکید می کرد و مختصات لفظی آیا ت را موجب تمایز آن با دیگر متون می شمرد.( جاحظ،1948: 1، 114،131) واسطی (م307ق) در کتاب اعجاز قرآن، ابو علی جبایی (م 302ق) و ابوهاشم جبایی( م322ق) از جمله قرآن پژوهان اعتزالی بوده اند که متن قرآن را اعجاز آمیز دانسته اند. (ر.ک: ابن ندیم، 1971: 216) ابو مسلم اصفهانی (م322ق) نیز نظم و سبک ویژه متن قرآن را مایه برتری آن بر سبک های متداول عرب برشمرده است. ( سیوطی، 1987 : 2، 103)رمانی (م384ق) علاوه بر تایید نظریه صرفه و وجود خبرهای غیبی ، بر جنبه بیانی اعجاز قرآن بسیار تاکید داشته و متن قرآن را برخوردار از عالی ترین سطح بلاغی می داند.( رمانی،بی تا: 69) خطابی( م388ق) ضمن تاکید بر تاثیر آشکار بیان قرآن بر دل و جان مخاطبان ، عدم تسلط بر تمامی واژگان و اشتقاقات عربی و ناآگاهی از همه شیوه ها و سبک های بیان مطالب را دلیل ناتوانی بشر از ارائه متنی همچون قرآن ذکر می نماید.( خطابی ،بی تا: 21-24) در میان اشاعره باقلانی(م403ق) ضمن اشاره به وجوه مختلف اعجاز قرآن ، متن قرآن را با ویژگی های ذیل به اعجازگونگی می ستاید: برتری ساختار متن قرآنی بر گفتار جن و انس، نبود ناسازگاری در متن با وجود تنوع موضوعات، همسانی متن از حیث ادبی و بیانی، برتری بر سبک های بیانی عرب، شاخص بودن عبارات و شیوایی متن.( ر.ک: باقلانی، 1954: 25-30)
پرچمداران نهضت جدید نیز در راستای تبیین وجه اعجاز قرآن ، بیاناتی قابل تأمل داشته اند. مصطفی صادق رافعی سبک نظم و تالیف قرآن را برخوردار از نوعی تاویل پذیری و انعطاف می داند که علی رغم گذر روزگار، کهنه نمی گردد و گویا اینکه همان چیزی است که خواسته ایم و لذا جذب آن می شویم.( رافعی1990 : 235) از نظر وی قرآن فراتر از زبانی است که سخنوران به خوبی آن را بیان می کنند، زیرا واژگان آن در ساختی است که کسی مثل آن را نمی تواند بیاورد، لذا از زبان کاربردی به زبان فهم درآمده است و طبقه ای عقلانی از زبان را شکل بخشیده است.( همان: 257)محمد عبد الله درّاز معتقد است هیچ سخنوری را نمی یابیم که بتواند اقناع عقلی و لذت عاطفی را در غالب یک عبارت ادا نماید. این ویژگی به طور کامل در قرآن یافت می شود و برای عوام و خواص سودمند است.( دراز،1989: 107-108)عبدالکریم خطیب روحانیت قرآن را وجه اعجاز قرآن برمی شمرد و می نویسد: قرآن روح است و ویژگی های تاثیر قوی بر جان و دل مخاطب همچنین شکوه نظم و زیبایی بیانی، تجلیات آن روح هستند.( خطیب ، 1989 : 2، 203-205)
بی همتایی قرآن به مثابه یک شاهکار ادبی سبب شده سخنوران نه تنها نتوانند مانند آن را بیافرینند بلکه از آن به روش های مختلفی که در بینامتنیت مطرح می شود، خوشه چینی نمایند. به تعبیردیگر زیبایی های ادبی شگفت آور در تعابیر قرآنی، آبشخور شکل گیری آثار گرانسنگی در طول تاریخ ادبیات گشته و هر ادیب به نحوی با این متن غائب تعامل برقرار نموده است. امروزه می توان با نگاهی به مطالعات ادبی مغرب زمین، الگوهای نظری نوینی را مورد بحث و بررسی قرار داد و ساختارها و الگوهای ادبی گسترده تری را در گفتمان قرآن شناسایی نمود.
در این نوشتار با بررسی کتاب ها و مقالات مرتبط با نظریه «بینامتنیت» ، در قالب روش توصیفی- تحلیلی، مفهوم بینامتنیت ، انواع روابط بینامتنی ، پیشینه این نظریه و نمونه هایی از تطبیق قرآنی این نظریه با آثار سخنوران فارسی و عرب زبان بیان می شود و در نهایت نتایج بهره گیری از این نظریه در افق اعجاز ادبی قرآن ارائه خواهد گردید.
1- مفهوم شناسی « بینامتنیت»
بینامتنیت ترجمه لغت «تناص» در زبان عربی است و بر اشتراک دو متن با یکدیگر دلالت دارد. (بوخاتم، 2005: 26) تناص از ماده (ن ص ص) و در معاجم لغوی به معنای رفع (زمخشری، 1979 : 635) ، ظهور(زبیدی، 1414 : 9، 369) ، بروز ، ایضاح چیزی و غایت آن(ابن منظور، 1414: 7، 98) است. در لسان العرب تناص به معنای پیوستگی و اتّصال آمده است.(همان) تاج العروس این کلمه را به مفهوم انقباض و ازدحام می¬داند: «انْتَصَالرَّجُلُ: انْقبَض» و «تَنَاصَالقَوْمُ : ازْدَحَموا»(زبیدی، بی تا: 9، 370-371) البتّه معنای دوم به مفهوم بینامتنیت نزدیک¬تر است؛ چرا که تداخل متن¬ها بسیار به ازدحام آنها در یک متن شبیه است. لازم به ذکر است «نص» (متن)، یک معنای توسعه¬یافته است و مقصود از متن هر نوع پیام انسجام¬یافته ولو اینکه در قالب شفاهی صورت گرفته باشد، به صورت یک آدم، یک نقّاشی، متن موسیقایی و یا حتی متن حجمی مانند مجسمه و به اشکال مختلف تمام اینها می¬توانند متن محسوب شوند. لذا مقصود از متن یک متن معمولی نیست بلکه یک سکّه هم متن است. (ر.ک: پاکتچی، 1391 : 105 ؛ و نیز: ساسانی، 1389 : 145)
این نظریه توسط ژولیا کریستوا در دو نشریه «تل کل» و «کرتک» در اواخر دهه¬ی شصت قرن بیستم میلادی مطرح شد. تلاش این دانشمند برای تلفیق آراء سوسور و باختین ، نخستین تبیین را برای نظریه بینامتنیت پدید آورد. (ر.ک: آلن، 1385 : 13) در مطالعات ادبی فارسی، بینامتنیت با دو اصطلاح «تلمیح» و «انتحال» که معادل (Plagiarism) در نقد ادبی انگلیسی است، شناخته می¬شود. این دو اصطلاح به نوعی به متن یا متن¬های دیگر اشاره دارند و در تفسیر متن مورد نظر، رجوع به آنها حس می¬شود؛ البتّه مورد نخست ارجاع بینامتنی مثبت است و مورد دوم گاه منفی است و نوعی سرقت ادبی به شمار می¬رود. (ساسانی، 1384 :3)
اصطلاح تناص در نقد عربی نوین به معنای تبادل متون یا تداخل و ارتباط متون با یکدیگر است. (ر.ک: حافظ، 1984: 14-23) پس از ورود بینامتنیت به دنیای عرب، این اصطلاح با چالش¬های متعدّدی روبه¬رو گشت. و برای آن از تعابیر متعدّدی نظیر: «التناص»، «تداخل النصوص»، «النصوص المتداخله»، «النصوصیه»، «تعالق النصوص»، «توادر النصوص»، «الحوار بین النصوص»، «النصیّه»، «تظافر النصوص» و «النصوصیّه» به کار رفت. (الزعبی، 2000 : 11) امّا از میان این اصطلاحات، اصطلاح «التناص» رایج¬تر است.
این نظریه بر ضرورت وجود رابطه بین متون تأکید دارد از این رو هیچ مؤلفی خالق اثر خویش نیست، بلکه اثر وی باز خوانشی از آثار پیشینیان یا معاصران می¬باشد. (مختاری، 1392 : 4 ) بنابراین خواننده هیچ متنی را مستقل از تجاربی که از دیگر متون دارد، نمی¬خواند بلکه او متن را در بافت دیگر متون می¬خواند. خواننده اطلاعاتی از دیگر متون به دست می¬آورد و وقتی متنی را می¬خواند، آن اطلاعات در فهم متنی که اکنون می¬خواند نقش ایفا می¬کنند. پس معرفت بینامتنی همه¬ی نظام¬های نشانه-ای را که خواننده با آنها آشنا است، در بر می¬گیرد. (قائمی¬نیا، 1393 : 202) بینامتنیت برداشت¬های سنّتی از خاستگاه معنا را متزلزل می¬سازد، چه این برداشت¬ها نشانه (با یک مدلول مفروض ثابت و استوار) را بنیان خود ساخته باشند و چه مؤلف (خالق خداگون معنا) را. معنای یک متن ادبی هیچ خاستگاهی نمی¬تواند داشته باشد، زیرا سرشت بینامتنی آن حاکی از این است که متن ادبی همواره مرکّب از مؤلفه¬های متنی از پیش موجود بوده، یعنی «بافتاری از نقل قول¬ها» است در این نظریه، مؤلف دیگر سرچشمه¬ساز نیست، زیرا معنا دیگر سرچشمه ندارد. (آلن،1385: 129)
ژرار ژنت بر آن است بینامتنیت عبارت است از: «رابطه¬ی حضور همزمانی بین دو یا چند متن یا حضور عملی یک متن در داخل متن دیگر به درجات مختلفی از وضوح و غموض به گونه¬ای که فقط می¬توان به یک هوش سرشار آن را دریافت.» (ر.ک: احمدی، 1391 : 320 ) تودوروف معتقد است «آفرینش متن بر پایه آنچه متن نیست امکان ندارد. آفرینش متن، تغییر شکل سخن و متن به سخن و متن دیگر است.» (تزوتان ، 1382: 48) همو در جای دیگر این¬گونه می¬نویسد: «فقط آدم اسطوره-ای و به کلی تنها که با اولین سخن خود به دنیایی بکر و هنوز بیان ناشده نزدیک می¬شد، می¬توانست از این سمت¬گیری متقابل با سخن دیگر برکنار بماند.» (تودوروف، 1377: 125) ژولیا کریستوا ضمن نفی وجود متنی که خالی و به دور از مداخلات متون دیگر باشد، بینامتنیت را این¬گونه تعریف می¬کند: «هر متنی همچون معرّقی از نقل قول¬ها ساخته می¬شود و هر متنی به منزله جذب و دگرگونی¬سازی متنی دیگر است.» (همان:15) مقصود کریستوا از بینامتنیت گذر از یک نظام نشانه¬ای به نظام نشانه¬ای دیگر است. یعنی شیوه¬ای که یک کردار دلالتی از آن طریق به کردار دلالتی دیگری تحویل می¬یابد. وی می¬نویسد: «اصطلاح بینامتنیت بر جایگشت و انتقال از یک (یا چندین) نظام نشانه¬ها به یک (یا چندین) نظام نشانه¬های دیگر دلالت دارد. امّا از آنجا که این اصطلاح اغلب در معنای پیش پا افتاده¬ی «بررسی سرچشمه¬ها» فهم می¬شود، ما واژه «جایگشت» (Transposition) را ترجیح می¬دهیم، چراکه مشخّص می¬کند، گذر از یک نظام دلالتی به نظام دلالتی دیگر تبیین جدیدی از امر نهاده¬ای-از وضعیّت اظهار و ابراز- را مطالبه می¬کند.» (کریستوا، 1384 : 49)
یکی دیگر از اندیشمندان غربی درباره نظریه بینامتنیت می¬نویسد: «بینامتنی مبتنی بر این اندیشه است که متن نظامی بسته، مستقل و خودبسنده نیست. بلکه پیوندی دوسویه و تنگاتنگ با سایر متون دارد. حتّی می¬توان گفت که در یک متن مشخص هم مکالمه¬ای مستمر میان آن متن و متونی که بیرون از آن متن وجود دارند، جریان دارد. این متون ممکن است ادبی یا غیرادبی باشند، هم عصر همان متن باشند یا به سده¬های پیشین تعلّق داشته باشند.» (ایرناریما، 1384 : 72) عزام از صاحب-نظران تناص، بینامتنیت را «به وجود آمدن یک متن جدید از متون گذشته یا معاصر آن متن می¬داند، به گونه¬ای که متن جدید خلاصه¬ای از متون متعدّدی است که مرزهای آن از میان رفته و شکل و متد تازه¬ای پیدا کرده است، به گونه¬ای که چیزی جز ماده-ی اولیّه از متون گذشته باقی نمانده، آن هم به صورتی که متن اصلی در متن جدید غائب است و تنها افراد خبره و اهل فن قادر به تشخیص آن خواهند بود.» ( عزام، 2001 : 29) خلیل موسی با عزام در تعریف بینامتنیت هم عقیده است و می¬نویسد: «بینامتنیت خلق و تشکیل کاربردی یک متن جدید از متون پیش یا معاصر آن است، لذا متن ایجاد شده خلاصه چند متن می-شود که مرزها از میان آنها برداشته شده است.» (موسی، 2008: 321) محمد مفتاح از منتقدان معاصر عرب در تعریف بینامتنی با برگزیدن واژه «تناص» می¬نویسد: «بینامتنی، تعامل متون گوناگون با یکدیگر در کمّ و کیف¬های مختلف است.» (مفتاح، 2005 :121) در مجموع، بینامتنیت به تداخل و آمیختگی متون اشاره دارد. لذا مفهوم بینامتنیت بر این اساس استوار است که انسان¬ها نمی¬توانند ابتکاری در این حد داشته باشند که یک متن صد در صد نو به وجود آورند که هیچ ابتنایی به متون از پیش نوشته شده نداشته باشد.
بینامتنیت سبب انفتاح دلالتی نص می¬شود به این معنا که دلالت¬های نص در درون پایان نمی¬یابند و متون دیگر، افق-های جدیدی از دلالت¬های نص را می¬گشایند. به عبارت دیگر استعدادهای متون در مواجهه با دیگر متون شکوفا می¬شود. از این رو، روابط بینامتنی مفسّر را از سطح ظاهری متن به ابعاد پنهان آن هدایت می¬کند. لیکن باید توجّه داشت پیدایش دلالت¬های جدید برای نص به معنای بی¬ضابطه¬مند بودن آنها نیست؛ بلکه آن برداشتی که متناسب با نص باشد، مورد پذیرش است. (ر.ک: قائمی¬نیا1393 : 451-452) به علاوه، بینامتنی نه تنها نظام اشاره¬ای و بسته¬ی متن را باز می¬نماید بلکه افق¬های جدیدی در فهم متن پیش¬روی خواننده می¬گشاید. (ر.ک: میرزائی، 1388 :305 ) همچنین بینامتنیت پیامی را فراتر از مفهوم سنّتی اثرپذیری متون پسین از متون پیشین، و حوزه¬ی بررسی نقد منابع را در بردارد. پس در این الگو، به جای آنکه متن، واکنشی در برابر متن-های گذشته باشد، کنشی خودخواسته برای به دست آوردن خوانشی تازه از نشانه¬های به کار رفته در آنهاست. (وصفی، 1392: 229-230 ) در روابط بینامتنی، روابط جدید میان متون با نگاه به دارایی¬های ادبی گذشته و حال بررسی می¬شود تا به معانی نوین و پنهان متن دست یابیم. درک روابط بینامتنی وابسته به وجود خواننده و یا مفسّر است، یعنی هنگامی که خواننده در پی یافتن معنای متن است، بینامتنیت حاصل می¬شود. این اعتقاد رومن اینگاردن است وی اعتقاد داشت که خواننده به ابعاد گوناگون متن عینیّت می¬بخشد و آنها را تعیین می¬کند. این ابعاد بدون فعالیّت خواننده، ناقص و بالقوه هستند و این نکته را افزود که خواننده با متن تعامل دارد. متن تأثیری بالقوه و خواننده پاسخ¬هایی به آنها دارد و با کشف نشانه¬های پنهان متن و تعاملش با متون دیگر، متن را بالفعل می¬سازد. (قائمی¬نیا1393: 178) ریفاتر از اندیشمندان بینامتنی با وی هم عقیده است و می¬نویسد: «خواننده تنها کسی است که می¬تواند رابطه بین متون را برقرار کند.» (علوی، 1391 :126) پس روابط بینامتنی موجب معنی-آفرینی از طریق تداوم معنی در ذهن خواننده می¬شود.
در واقع، این خواننده و مفسر است که ارجاع¬های متن پنهان را تشخیص می¬دهد، و در نهایت به خوانش خاصی از معنای چندلایه¬ی متن می¬رسد. لذا هرگاه خواننده¬ای بتواند رابطه یا رابطه¬هایی را که متن را به متن دیگر پیوند می¬دهد، تشخیص دهد، درک دیگری از متن پیدا خواهد کرد. به این ترتیب، فهم هر متنی با توجّه به دانش پیشین خواننده متفاوت خواهد شد. این نوع دانش «دایره المعارف بینامتنی» مخاطب را تشکیل می¬دهد. دانش بینامتنی او نیز باعث می¬شود، بتواند اشارات مستقیم متن را به دیگر متون تشخیص دهد. (ر.ک: ساسانی1389 : 217) اما باید توجه داشت، اطلاعات خواننده در دایره المعارف به شکل منجمد موجود هستند؛ بدین معنا که مادامی که خواننده ارتباط آنها را با متن کشف نکند، بی¬تأثیرند. اما وقتی خواننده این ارتباط را کشف کرد، از حالت یخ¬زدگی و انجماد بیرون می¬آیند. ( قائمی¬نیا 1393 : 476) در حقیقت متن دارای معنا یا لایه¬های معنایی متفاوتی خواهد بود که بخشی از آن مبتنی بر ارتباط آن با متن¬های دیگر بیرون از آن است.
روابط بینامتنی امکان بودن و معنا پیدا کردن متون را در خارج از بستر خود فراهم می¬سازد. یعنی متن اولیه نیست که متن دوم را تعریف می¬کند، بلکه متن دوم امکان دسترسی به متن اول را به وجود می¬آورد. به عبارت دیگر، نویسنده¬ی متن دوم (متن حاضر) ارزش و اعتبار متن اول را دوباره معامله می¬کند، یا جایگاه متن پایه¬گذار را به او اعطاء می¬کند. همچنین در روابط بینامتنی، متن حاضر امکان رجوع به متن غائب و توضیح آن را با به روز کردن حالت¬های احتمالی¬اش فراهم می¬سازد.
2- پیشینه نظریه بینامتنیت
خاستگاه بینامتنیت به زمان¬های گذشته برمی¬گردد؛ زمانی که احساس شد آثار بزرگان ادب منحصر به افکار خودشان نمی¬باشد؛ چون چنین آثاری که بی¬ارتباط با دیگر متون باشد، هیچ¬گاه به شناخت کامل یک علم منتهی نمی¬گردد. بینامتنیت ظهور خود را مرهون تلاش¬هایی است که پیش از آن توسط مکاتبی چون صورتگرایی، ساختارگرایی، پساساختارگرایی و چهره¬های سرشناسی نظیر میخائیل باختین (1895-1975م) و در نهایت ژولیا کریستوا (زاده 1941م) صورت گرفت. بررسی دیدگاه¬های اندیشمندان برجسته¬ای که در توسعه مفهوم بینامتنیت نقش بسزایی ایفا کرده¬اند، قابل توجه می باشد: باختین-
باختین متفکر روسی،یکی از ویژگی¬های مهم متن را «ترا زبانی» آن می¬داند. یعنی متن قادر است، نظام¬های زبانی قبل از خود را بازپردازی و با نگاهی نو و متفاوت عرضه کند. حتّی اگر همه اطّلاعات درون متن جدید باشند، باز متن در هنگام شکل-گیری نمی¬تواند راه بروز سبک و سیاق متن¬های دیگر را بر خود ببندد. به همین دلیل، باختین این اندیشه را که هر متن گفت-وگویی با متنی دیگر است، عنوان کرد. مقصود باختین از چنین گفت¬وگویی، برخورد ایدئولوژی¬هایی بود که درون رمان قرن نوزدهم در تقابل با یکدیگر قرار می¬گرفتند. در واقع، هر کلمه و هر متن با بار ایدئولوژیک خود ظاهر می¬شود: «زبان رمان نظامی از کنش¬های زبانی است که در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر درون دیالوگ شکل می¬گیرند.» ( رحیمی جعفری 1390ش: 14). مقصود باختین از تقابل ایدئولوژی¬ها در نظام تک¬آوایی نیست بلکه مقصود وی نظام چندآوایی است. بنابراین از نظر باختین این نوع بررسی، ویژگی¬های مهم زبان را آشکار می¬سازد. مهمترین ویژگی زبان در مقام گفت¬وگو این است که همواره «ارزش-گذارانه»است. زبان همواره متضمّن ایدئولوژی اجتماعی است. هیچ زبانی بی¬طرف، خنثی و عینی نیست. ( قائمی¬نیا 1393: ص438)
سخن باختین به این معنا است که هیچ کاربر با زبان خودش به تنهایی و مستقلاً معنا را نمی¬آفریند. معنا، محصول فرآیند اجتماعی ویژه¬ای است. ما زبان را در گفت¬وگو با کسی در موقعیّت خاصی به کار می¬بریم. ما تنها با کسانی که سخن می-گوییم دیالوگ نداریم، بلکه با کدها و حالاتی از گفتار که پیش از ما مرسوم بوده¬اند و با موقعیّت¬های اجتماعی گوناگونی پیوند یافته¬اند، دیالوگ داریم. واژه¬هایی که به کار می¬بریم تنها از آن ما نیستند، بلکه دیالوگی هستند که در درون¬شان آنچه را که از پیش گفته شده به ارث برده¬اند. ( قائمی¬نیا :438-439 ) باختین به صراحت از اصطلاح بینامتنیت جهت بیان رابطه¬ی هر گفتار با گفتارهای دیگر استفاده نکرد، بلکه از اصطلاح «گفت¬وگویی»برای دلالت تداخل بین متون استفاده نمود.( تودوروف 1377 :121 ) تودوروف معتقد است، باختین به حدی به خصوصیّت گفت¬وگومندی و وجود دیگری باور دارد که حتّی «تک¬گویی»را نیز دارای نوعی نسبت گفت¬وگویی می¬داند. او این مبحث را در کاربست علوم انسانی تا بدان¬جا پیش می¬برد که علوم انسانی را در تقابل دو متن از پیش داده شده و متن پاسخ¬گر که خلق می¬شود، می¬داند.( همان:99)
به نظر باختین نقص اصلی زبان¬شناسی کلاسیک آن است که واژه¬ها را عناصر زبانی ثابت با مدلولی خاص در نظر می¬گیرد. در حالی¬که واژه¬ها همچون بردارهایی هستند که از گذشته به حال امتداد می¬یابند. چیزی به عنوان «واژه فی نفسه» (واژه بیرون از هر گونه سیاق) وجود ندارد. به گفته او، واژه فارغ از هر سیاقی تنها در فرهنگ لغت وجود دارد. اما واژه هرگز از فرهنگ لغت به گفت¬وگو وارد نمی¬شود. واژه همواره سیاق¬مند است و از گفتاری به گفتار دیگر وارد می¬شود. واژه، معنایی زنده در گفت¬وگو دارد که همان معنای بالفعل است و مطابق قصد گویندگان در هر گفت¬وگویی است. (قائمی¬نیا 1393 : 439) - کریستوا
کریستوا دیدگاه گفت¬وگومندی باختین از زبان را پذیرفت و از آن نظریه ادبی جدیدی تحت عنوان «بینامتنیت» را استخراج نمود. وی در مقاله «واژه، گفت¬وگو و رمان» در کنار تفسیر نظریات باختین، او را نخستین شخصی معرّفی می¬کند که نقش خاصّی در تفکر خود، مبنی بر اینکه ساختارهای ادبی صرفاً وجود ندارند، بلکه در ارتباط با دیگر ساختارها به وجود می¬آیند، دانسته است. دیدگاه او مرحله خاص در ساختارگرایی محسوب می¬شود که در آن واژه ادبی محل تعامل سطوح (لایه¬های) متنی است. آ نچه در این زمینه نظر کریستوا را در مطالعات باختین جلب می¬کرد، خروج متن از انحصار مؤلف- و حتی رسیدن به جنبه-ی مشارکتی- و در نهایت پایدار نبودن معنا است. به این ترتیب متن در ارتباط با متن¬های دیگر از یک معنای سلبی به پویایی می¬رسد. ( رحیمی جعفری1390 : 17 )
به اعتقاد کریستوا هر متنی در واقع در حکم مکالمه و گفت¬وگویی با متون قبل از خود است. همان¬گونه که گفته شد، او اصطلاح بینامتنی را به عنوان گذر از یک نطام نشانه¬ای به نظام نشانه¬ای دیگر به کار برد. با چنین رویکردی می¬توان اندیشه کریستوا را کوششی برای برطرف کردن کمبودهای ساختارگرایی دانست. ( وصفی1392 : 228 ) از نگاه کریستوا، بینامتنیت اصطلاحی حاکی از سرشت مکالمه¬ای زبان است. متن ادبی نه یک موجود یکتا و خودآیین، بلکه حاصل مجموعه¬ای از رمزگان¬ها، سخن¬ها و متن¬های از پیش موجود انگاشته ¬شده است. از این نظر، هر کلامی در هر متنی منشی بینامتنی دارد و از این رو، هم بر حسب معنایی که گمان می¬شود در خود متن وجود دارد، و هم بر حسب مناسبات معناداری خوانده می¬شود که از خود متن فراتر رفته، و به عرصه مجموعه¬ای از گفتمان¬های فرهنگی وارد می¬شود. (آلن 1385 : 129)
وی متون را در قالب دو محور پنداشته است: 1- محور افقی که مؤلف و خواننده¬ی متن را به هم ارتباط می¬دهد. 2- محور عمودی که متن را به متون دیگر ارتباط می¬دهد. نشانه¬های مشترک در متن¬های پسین و پیشین زمینه¬ساز پیوند در محور عمودی به شمار می¬روند. (قائمی¬نیا 1393: 436 ) بر این اساس کریستوا بر این باور است که متن تنها یک بازنمایی نیست، بلکه خود خواننده نیز در مسیر معنازایی با متن هم¬قدم است. - رولان بارت
بارت با اینکه مقاله و یا کتاب مشخّصی در مورد بینامتنیت نداشته است، اما با طرح تئوری¬¬های مختلف در مورد متن، تأثیر زیادی در تکمیل این نظریه داشته است.یکی از اندیشه¬های مهم بارت «مرگ مؤلف» است که تأثیر فراوانی در تبیین نظریه بینامتنیت داشته است. وی معتقد است «متن فضایی چند بُعدی است که از ترکیب انواع گوناگون نوشته¬ها شکل یافته است به طوری که هر یک از این نوشته¬ها از فرهنگ¬های گوناگون موجود در جامعه نشأت می¬گیرند و در متن به آنها اجازه تقابل داده می-شوند. این نوشته¬ها ابداع نویسنده نیستند، بلکه از قبل در فرهنگ¬های حاکم بر جامعه وجود داشته¬اند. وظیفه مؤلف ابداع نیست، بلکه کنار هم قرار دادن این گوناگونی¬ها است. نقش خواننده تفسیر متن نیست بلکه باز کردن کلافی است که متن به آن تشبیه شده است. بدین ترتیب، خواننده به عنوان خالق معنا متولّد می¬شود. بهای تولّد خواننده مرگ خالق اثر است. »( لبیبی1387 : 30 )
با این نظریه بارت از چشم¬اندازی گسترده¬تر، به متن¬های پیشین نگریسته و هر متنی را یک بینامتن می¬داند، به بیان دیگر، وی هیچ متن ناب و خالصی را قبول ندارد و می¬نویسد: «بینامتنیت که شرط هر گونه متنی است هر شکلی که داشته باشد، بی-گمان به مسئله ارجاع و تأثیر محدود نمی¬شود؛ بینامتن حوزه¬ی عمومی فرمول¬های بی¬نامی است که خاستگاه آنها به ندرت قابل بازشناسی هستند، نقل قول¬های ناخودآگاهانه یا غیرارادی، داده¬های بدون گیومه است.» ( نجومیان 1386 :145) - ریفاتر
بینامتنیت از دیدگاه ریفاتر (1924-2006م) درک روابط آثار ادبی با دیگر آثار پیش یا پس از آن توسط خواننده است. به عبارت دیگر، وی متن را یک واحد بسته نمی¬داند، بلکه فضای هر متنی به روی دیگر متون باز است؛ اما تنها خواننده می-تواند با تلاش خود این فضا را درک کند؛ چراکه گاه متن چیزی می¬گوید امّا مقصود چیزی دیگر است.در کتاب ساختار و تأویل متن درباره نظر ریفاتر آمده است: «بینامتنی سازوکار ویژه¬ی خواندن متون ادبی است. تنها بینامتنی آفریننده¬ی دلالت معنایی است، حال آنکه خواندن سطر به سطر متن (بی¬دقّت به مفهوم بینامتنی) در متون ادبی و غیرادبی، چیزی جز معنا نمی¬آفریند.» ( احمدی :320)
همچنین وی بر این باور است بینامتن یک یا چندین متن را تشکیل می¬دهد که در مقابل ما قرار می¬گیرند، شبکه¬ای از یک متون که یک فرد با پیش¬فرض¬های خود هنگام قرائت آن مواجه می¬شود و نظامی بی¬پایان و شرایطی چندگانه از حصول معنا شکل می¬گیرد. بینامتنیت، عامل اصلی در متن ادبی محسوب می¬گردد. بینامتنیت را نمی¬توان به خود اثر هنری کلامی فروکاست، بلکه شبکه¬ای از کارکردها است که روابط میان متن و بینامتن را تشکیل می¬دهد و تنظیم می¬کند.
3- انواع بینامتنیت
روابط بینامتنی به نحوه انعکاس متون در نص از لحاظ نشانه¬شناختی توجه دارد. به عبارت دیگر، روابط بینامتنی به تأثیر متون در سطوح مختلف نصی می¬پردازد.
با توجّه به گستردگی مفهوم بینامتنی و اختلاف اندیشمندان درباره نوع تقسیم¬بندی آن، امروزه تقسیم¬بندی¬های فراوانی در این زمینه وجود دارد. متون از حیثیّت¬های متفاوت چون پیام، ساختار و زبان و غیره می¬توانند با هم نسبت داشته باشند. لذا کاملاً ممکن است از یک نظر دو متن یک نسبتی داشته باشند و از نظر دیگر، نسبتی دیگر داشته باشند. انواع این نسبت¬ها بنا به گفته-ی قائمی¬نیا عبارت است از:
الف) تطابق: برخی از متون رابطه¬ی تطابق دارند. مراد از رابطه¬ی تطابق در اصطلاح، تساوی متون در پیام و خصایص ساختاری و نتایج کارکردی و زبان است. به عنوان مثال می¬توانیم بگوییم برخی از متون که در سطح پیام اصلی یکی هستند تطابق دارند، اما از لحاظ زبان و یا ساختار یکی نیستند؛ یعنی یک پیام را با دو زبان می¬رسانند.
ب) تأثیر متقابل: برخی از متون تأثیر و تأثر متقابل دارند و تا حدی هم هر متنی تأثیر و تأثیر متقابل با دیگر متون دارند. هر متنی به افق ویژه¬ای ارتباط دارد و به اندازه¬ی وسعت آن افق با دیگر متون ارتباط می¬یابد. مثلاً، متون مذهبی مطالبی از قرآن، روایات و غیره در بردارند. متون ادبی هم مثال¬هایی از متون دینی و متون ادبی دیگر در بردارند. گاهی یک متن بسیاری از متن-های درون یک فرهنگ را در بر دارد، ولی غایت و هدفی که نگارنده دنبال می¬کند همه آنها را به صورت متن واحدی در می¬آورد. خواننده نیز در می¬یابد که نگارنده چگونه این متون را با هم ترکیب کرده است. این تأثیر و تأثر هم می¬تواند در سطوح و حیثیت-های گوناگون باشد. ممکن است پیام یکی و یا ساختار و زبان یکی در دیگری تأثیر بگذارد.
ج) تداخل: مراد از تداخل این است که تعدادی از متون در برخی از فضاهای کلی در همدیگر تداخل پیدا می¬کنند. اما تداخل به معنای امتزاج یا تأثیر و تأثر میان آنها نیست، بلکه مراد این است که در محدوده¬ی خاصی تداخل پیدا می¬کنند. مثلاً، در بخشی از پیام و یا ساختار و یا زبان و غیره تداخل دارند.
د) موازات: برخی از متون صرفاً در فضایی موازی با همدیگر سیر می¬کنند؛ بدین معنا که هر یک از لحاظ پیام، ساختار و کارکرد، مستقل هستند و در هیچ موردی با هم ارتباط پیدا نمی¬کنند.
ه) تباعد: گاهی متون از لحاظ پیام، ساختار و غیره در فضاهایی کاملاً مخالف سیر می¬کنند. مثلاً، ممکن است متنی مطالب حکمی دربرداشته باشد و متنی دیگر هم، بر عکس؛ مطالبی خلاف حکمت دربرداشته باشد. ( قائمی¬نیا1393 :444-445)
همچنین منتقدان زبان عرب اشکال مختلفی از روابط بینامتنی را مطرح نموده¬اند که به شکل و نوع حضور متن غائب در متن حاضر اشاره دارد. در این بخش مهمترین، این تقسیم¬بندی¬ها و اشکال بینامتنی مطمح نظر قرار می¬گیرد.
- بینامتنی به لحاظ شکل و صورت ظاهری به سه دسته تقسیم می¬شود:
الف) بینامتنی خارجی: در بینامتنی خارجی متن حاضر با متون خارج از خود ارتباط می¬یابد، به عبارت دیگر بینامتنیت خارجی نوعی گفت¬وگو بین یک متن با دیگر متون است که مصادر، وظایف و سطوح متعدّدی دارد. (ر.ک: مفتاح2005 :124-125)
ب) بینامتنی داخلی: در این نوع تناص، متن حاضر به لحاظ اسلوب، لغات و نوع متن، به وسیله متون قدیم و جدید خود نویسنده یا شاعر خلق می¬شود. بنابراین، بینامتنیت داخلی، مقوله¬ی نادیده گرفتن متون دیگران را استحکام می¬بخشد و گام در تجربه¬ی جدیدی می¬نهد که از متون موجود شاعر نشأت می¬گیرد. (رخشنده¬نیا،1389 : 37 )
ج) بینامتنیت مرحله¬ای: این نوع بینامتنیت بین متون نسل واحد و در مرحله¬ی زمانی یکسان اتّفاق می¬افتد. بینامتنیت مرحله¬ای از گستره¬ی وسیعی برخوردار بوده که از جمله دلایل آن می¬توان به نزدیکی حیات اجتماعی و فرهنگی یک نسل، وابستگی به یک حزب یا جماعت ادبی و در نهایت وحدت زبان و میراث اشاره نمود. ( ناهم2004، :61 )
- بینامتنیت براساس نوع کاربرد در متون می¬تواند به دو دسته مخفی و آشکار تقسیم شود:
الف) بینامتنیت مخفی که غیرآگاهانه می¬باشد و فقط با شناخت دقیق متن حاضر و متون گذشته درک می¬شود.
ب) بینامتنیت آشکار آگاهانه بوده و شاعر آشکارا متن را انتخاب می¬کند و به شیوه¬ی خود روح جدیدی به آن داده و در متن خود ذوب می¬نماید. (ر.ک: عمری، 2007م: 32 )
محمد بنیس، منتقد ادبی معاصر عرب، متن حاضر را ساختاری لغوی دانسته است که با متون دیگر در ارتباط است و با شناخت این ارتباط می¬توان متن را تفسیر کرد. به اعتقاد او، متن همچون شبکه و دامی دربرگیرنده متون دیگر است و این متون چنان در هم تنیده و با هم آمیخته شده¬اند که تشخیص دادن آن متون از متن حاضر، ممکن نیست. وی سه معیار را برای بازآفرینی متن غائب در متن حاضر به کار می¬برد. این معیارها عبارت است از:
الف) اجترار (تکرار یا نفی جزئی): در این نوع از روابط بینامتنی، متن غائب بدون تغییر و تحوّل باقی می¬ماند. این قانون موجب مسخ و رکود متن غائب می¬شود؛ چرا که آفریننده بدون هیچ تغییر و تحوّلی و یا با تغییرات بسیار اندک، متن غائب را تکرار می¬نماید. متن برگرفته از متن غائب، می¬تواند یک جمله و یا یک عبارت و یا یک کلمه باشد. این نوع روابط شکل سطحی و آسانی از روابط بینامتنی به شمار می¬رود. چنین تعاملی که به شکل جزئی صورت می¬گیرد، معمولاً از نظر معنای الفاظ و عبارات، موافق با متن پنهان است. (بنیس ، 1979: 251 )
ب) امتصاص (جذب یا نفی متوازی): این قانون در اصل به اهمیّت متن غائب و قداست آن اعتراف دارد و تعاملی پویا با متن غائب برقرار می¬کند. در حقیقت مؤلف نوعی سازش میان متن غائب و حاضر ایجاد و از معنای متن پنهان دفاع کرده است. در این شکل از روابط بینامتنی، ممکن است ساختار متن غائب و یا مفهوم آن در متن حاضر بیاید؛ لیکن معنای متن پنهان در متن حاضر تغییر اساسی نمی¬کند، بلکه در استمرار آن نقش مهمّی ایفا می¬نماید. به عبارت دیگر، جذب، متن غائب را محو و ناپدید نمی¬کند، بلکه براساس مطالبات عصر نویسنده یا گوینده آن را تجدید بنا می¬کند و بدین ترتیب، متن غائب بدون محو و ناپدید شدن در بطن متن جدید استمرار یافته و حیات مجدد می¬گیرد. این بدان معنا نیست که معنای متن غائب در این شکل با معنایی که در متن حاضر ایفا می¬کند، متفاوت نیست بلکه می¬تواند دارای معنای بیشتر و یا با تغییر و تنوّعی که به نوآوری شاعر بستگی دارد، همراه باشد. (میرزائی 1388 :306 )
ج) حوار (مکالمه یا نفی کلّی): حوار بالاترین مرحله¬ی خوانش متن قلمداد می¬گردد. زیرا شاعر یا نویسنده با ایجاد تغییرات بنیادین در ساختار متن غائب، از افکار و اندیشه¬های خود در متن جدید سخن می¬گوید. به عبارت دیگر، نویسنده متن پنهان را به طور کامل بازآفرینی می¬کند به گونه¬ای که در خلاف معنای متن پنهان به کار می¬برد و معمولاً این امر ناخودآگاه روی می-دهد.(وعدالله 2005م: 37 ) درک این نوع روابط بینامتنی نیازمند تلاش فکری فراوانی است تا لایه¬های زیرین متن کشف، و ناگفته¬های آن روشن شود؛ ضمن اینکه دستیابی به معنای صحیح و بهتر متن به فراخوانی متن پنهان نیاز دارد تا معنای متن کنونی کامل گردد.
عبدالملک مرتاض در بررسی روابط بینامتنی آن را به بینامتنیت لفظی، مضمونی و ذاتی تقسیم کرده و سپس نوع روابط هر کدام را شرح داده است:
الف) بینامتنیت لفظی: در این نوع تناص، نویسنده یا شاعر، به طور آگاهانه، واژگان اولیه¬ی متن غائب را به همان صورت، در متن حاضر به کار می¬برد.
ب) بینامتنیت مضمونی: در این نوع تناص، نویسنده یا شاعر، معانی مورد نظرش را به طور آگاهانه و با تاکتیکی خاص از متن غائب می¬گیرد و در متن حاضر به کار می¬برد.
ج) بینامتنیت ذاتی: این نوع تناص، به شکل عادی و از روی عرف در متن به کار می¬رود. و در حقیقت، تکراری است که نزد نویسنده یا شاعر در متونش رخ می¬دهد و ممکن است آگاهانه یا ناآگاهانه باشد. ( مرتاض،1386 : 187 )
نکته دیگر آنکه بینامتنیت دارای سه رکن اصلی است: متن غائب، متن حاضر و روابط بینامتنی. مقصود از متن غائب، متنی است که با متن کنونی تعامل دارد. متن حاضر همان متن موجود است. روابط بینامتنی نیز چگونگی کوچ معنا را، از متن غائب به متن حاضر تبیین می¬سازد که در این کوچ چه تغییراتی روی داده تا متن کنونی شکل بگیرد. ( ر.ک: مسبوق، 1391 :29 )
4-روابط بینامتنی قرآن با آثار ادیبان
سازگان زبان شناختی منحصر به فرد قرآن سبب شده محققان با اطمینان اذعان نمایند که گفتمان قرآن ، ژانری منحصر به فرد است.(میر ، 1390 : 233) بیان آموزه های جهان شمول دین شناختی، تعلیمی و هدایتی در قرآن کریم با بهره گیری حداکثری از ویژگی های ادبی و در نسقی استوار انجام گرفته است.
در فرآیند تعاملات بینامتنی، مولف اثر برای تعبیر از اندیشه و دیدگاه خاصی از متن مبدأ برای بیان مقاصد و انگیزه های خود و کارکردهای مختلف به ویژه کارکردهای اجتماعی و نیز ایجاد زیبایی و اسلوب هنری نو و الگو گرفته از اثر مبدأ بهره مند می شود.
تاثیرات مستقیم یا غیر مستقیم لکن قابل شناسایی متن غائب قرآن بر دیگر متون فاخر از خلال بررسی لایه های عمیق نصوص آشکار می گردد. پیوند ژرف آثار ادیبان نام آور، گواهی بر این مدعاست. اخذ واژگان قرآنی، اخذ تعابیر قرآنی، اخذ قواعد نحوی، اخذ مثل های قرآنی، اخذ اصطلاحات قرآنی و ... از جمله این پیوندها به شمار می آیند.
دیوان حافظ مستفاد از قرآن و معراجی بسوی زبان پیراسته و والاست و کمتر غزلی را می توان یافت که به تصریح یا تلویح اشاراتی به آیات و اقتباسی از آن نیامده باشد.( مجتبایی ، 1386: 19) نظامی به عنوان یکی از شعرای صاحب سبک و مثنوی سرای ایرانی که بسیاری از شعراء مقلد او بوده اند، بسیاری از اشعارش تاثیر پذیرفته از آیات قرآنی است.( ر.ک: علوی مقدم ،1384: 5)
شاخصه اصلی کاربرد تعابیر قرآنی در قصاید عربی سعدی از حیث تاثرات زبانی این گونه است که شاعر بخشی از آیات قرآن را عموما به صورت گزاره ای با همان واژگان قرآنی به کار می برد. جابجایی واژگان قرآنی ، تصرفات صرفی و نحوی نیز در ابیات سعدی متاثر از آیات قرآنی به وضوح مشاهده می شود.( ذوالفقاری،1394: 10)
تاثیرپذیری محمدتقی بهار از شیوه بیانی قرآنی در شکل دهی به رویکرد اعتقادی و اخلاقی بسیار اهمیت داشته است.( ر.ک: سبزیان پور1383 : 23)
قیصر امین پور با تاثیر پذیری واژگانی و گزاره ای از مضامین خاص قرآنی به اشعار خویش صبغه ای قرآنی بخشیده (ر.ک: کیانی ،2:1392) و زایش و بازخوانشی از متن قرآن در قالب شعری ارائه داده است.
به باور محققان ابو العتاهیه پرچمدار شعر متعهد به شدت در مضامین، فرم و کارکرد ، تحت تاثیر قرآن بوده است.( امیری، 1390)
بدر شاکر سیاب از پیشگامان شعر نو معاصر عربی برای بیان اهداف خویش بواسطه فراخوانی واژگان و درون مایه قرآنی، باعث بیشترین تاثیر بر خواننده و قداست و استواری به شعر خویش شده است. (ر.ک: مختاری، 1391)
5- برآیند ویژگی های متنی قرآن کریم
بررسی ابعاد بینامتنی آیات قرآنی با آثار صاحب نام ادیبان دلالت بر وجوه اعجازآمیز متن الهی دارد: فراهنجاری بودن متن قرآنی -
یکی از ویژگی های خاص زبان قرآن، خروج از زبان معیار است که شالوده سبک قرآنی در آن نهفته است. از نظر محققان ، زبان معیار، مفهومی مطلق نیست، بلکه ماهیتی نسبی دارد؛ ویژگی هایی مانند بی نشان بودن، عاری بودن از عناصر قدیمی و مهجور زبانی، سازگاری با عادات زبانی سخنوران، داشتن سبک و سیاق متناسب وخالی بودن از عناصر بیگانه مفرط در زمره خصوصیات زبان معیار است.( رضایی ،1378: 29-34) زبان، نظام گسترده ای متشکل از ساخت های کوچک و بزرگ مانند واج، واژه، عبارت و الگوهای نحوی جمله است که امکان تولید ساختارهای بی نهایت را فراهم می کند. بدون تردید هر نویسنده نمی تواند تمامی این امکانات و احتمالات متعدد را در گفتار خود به کار برد، بلکه بخشی از زبان را برمی گزیند. چگونگی گزینش از نظام زبان معیار شکل خاصی به متن می بخشد و به اصطلاح سبک خاص را شکل می دهد. البته این گزینش مطلق نیست، بلکه باید در درون مرزهای شناخته شده زبان صورت پذیرد تا مخاطب را به واکنشی هدف مند و اثربخش رهنمون سازد. براین مبنا چنانچه خروج از زبان معیار به هنری شدن زبان و شکل گیری ادبیت انجامد و به آشفتگی و تخریب نظام معنایی در زبان منتهی نشود، متصف به وصف فراهنجاری می گردد. (فتوحی ، 1390 :41)
متن قرآن از جهات متعددی فراهنجاری به شمار می آید؛ فراهنجاری آوایی در قالب خروج از صورت های آوایی رایج و کاربرد قواعد آوایی زبان بیرون از زبان معیار در قالب پیوند ویژگی های آوایی متن با معنا در قرآن هویداست.( فتوحی، 1390: 42) جابجایی عناصر جمله و تغییر جایگاه معمول آنها به منظور مقاصد بلاغی و خروج از ساخت عادی نحو متن، نوعی فراهنجاری نحوی در متن به شمار می آید.( گنجعلی ، 1392: 145-164) کاربرد واژه های غیر رایج در زبان عادی عصر نزول نیز به نحوی فراهنجاری به زیبایی های متن قرآنی افزوده است.
تدقیق در متن قرآنی گویای این مهم است که در قرآن کریم، امکانات مختلف ادبی به کار گرفته شده و آموزه های وحیانی در آن قالب قرار گرفته است. به عبارت دیگر از سویی دیگر خروج از زبان معیار، وجه فراهنجاری به متن بخشیده است. این وجه فراهنجاری در طول تاریخ سبب شده تا همواره این متن به مثابه متنی درنگ آفرین و عادت شکن از برجستگی ساختار ادبی ، مورد توجه ادیبان و سخنور ان قرار گیرد. - فرا زمانی بودن متن قرآنی
قرآن کریم در عصر پیراستگی زبان عربی و رواج صنعت بلاغت با فصیح ترین عبارات و بهترین اسلوب و معنا نازل گردید تا وحدت عربی را که مرهون وحدت لغوی آنان بود ، مالک گردد. این کار اساس سیاست قرآن در پیشرفت مرام خود بود، زیرا اهمیت عرب با اهمیت لغت آنها پیوستگی داشت. هرگاه جمعیتی در اموری که جزء مفاخر و شاهکار آنها محسوب می شود، مغلوب دیگران شوند، موقعیت خود را در شئون دیگر نیز از دست می دهد. در عصر جاهلی طلب معارضه در قصائد و خطب، وسیله شهرت طلبی به شمار می آمد و در محیطی که کانون فصحای عالم بود، کسی را یارای معارضه با قرآن نبود.( رافعی1990 :129-132)
فصیح ترین و جامع ترین کلام آن است که دارای الفاظ روان و معانی نادر و نیکو بوده، بطوری که راه معارضه با وی را ببندد و امید مقابله با آن را قطع کند و باعث شگفتی و خوش آیند شنونده آن گردد و چنان در روح شنونده نفوذ کند که گویی خود به آن تکلم می کند و از قلب وی تراوش می نماید و سالیان دراز با روح او آمیختگی داشته و از خاطرات قلبی او بوده و اکنون به زبان او جاری می گردد و نمونه ای از آثار روحی و مزاجی او می باشد.(همان:162)
قرآن کلام الهی است و همچون گوینده آن از حدود زمان و مکان مبری است و تمام طبقات بشری به اندازه فهم خود از آن استنتاج و استفاده می نمایند و چنانچه از این حد پایین تر می بود دارای این اهمیت نمی گشت و دست تطاول بشری به طرف وی دراز می گشت و در مقام نقض و معارضه آن برمی آمدند. یکی از مختصات قرآن استفاده از کلماتی است که از جهت موقعیت معنایی، وضوح و قوت دلالت و تاثیر در بلاغت و سایر جهات ادبی بسیار شگفت انگیز و نیرومند است، به نحوی که انحطاط صنع انسانی در مواجهه با طراوت این کلام الهی آشکار است.از این نظر قرآن به منزله فرهنگ ترکیبی است که در انتخاب ترکیبات شیوا بدان رجوع می کنند، چنانکه در استعمال مفردات کلام سایر فرهنگ ها مورد رجوع می باشد. علت آنکه ما آن را فرهنگ ترکیبی می نامیم آن است که قرآن پایه بلاغت عرب می باشد و هر نوع از انواع بلاغت به وجه کامل در آن موجود است و خود موسس بیشترین فنون بلاغتی است.مقایسه بین قرآن و دیگر سخن ها چون مقایسه بین امور تاسیسی و تقلیدی است و یا همچون فرق میان نابغه و مقلد است. قرآن همواره اساس دستورات ادبی و بلاغتی برای عرب و مولدین آن بوده و فنون بلاغت را از آن اقتباس کرده اند و همواره در هر عصری به اندازه پیشرفت فنون ادبی از قرآن به هر مقدار که در آن دقت کرده اند، استنباطاتی داشته اند و هنوز اسرار آن در پرده اختفا مستور است.(همان:184)
از سوی دیگر قرآن کریم، پیام خاصی برای بشر دارد. این پیام به زمان خاصی اختصاص ندارد؛ پیامی متفاوت با دیگر پیام¬ها و برای همه زمان¬ها است. در تفسیر عیاشی آمده است که فضیل بن یسار از ابا جعفر درباره مفهوم روایت درباره ظهر و بطن در روایت: «مَا فِي الْقُرْآنِ آيَةٌ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ وَ مَا فِيهِ حَرْفٌ إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ وَ لِكُلِّ حَدٍّ مَطْلَعٌ» پرسید. حضرت در جواب فرمود: «ظَهْرُهُ تَنزیلُهُ وَ بَطْنُهُ تَأْوِيلُهُ مِنْهُ مَا مَضَى وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَكُنْ بَعْدُ يَجْرِي كَمَا تَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ كُلَّمَا جَاءَ مِنْهُ شَيْءٌ وَقَعَ» ( عیاشی ، 1380 : 1، 11)توجه به برجستگی و فرازمانی بودن قرآن از این زاویه، گویای این امر است که متن قرآن نیز برخوردار از این ویژگی می باشد.
یکی از محققان در این باره می نویسد: یکی از بارزترین موارد تاثیر قرآن بر فرهنگ مسلمانان، تاثیر آن بر ادبیات منظوم و منثور عرب و عجم است. کتاب های ادبی پس از اسلام سراسر دربرگیرنده آیات قرآنی و شکل گیری و شکوفایی ادب بر اساس نظم وترتیب و قافیه قرآنی است.این تحول را می توان در بکارگیری واژه ها، مثل ها، استعاره ها و تشبیه ها ملاحظه کرد؛ زیرا قرآن کریم افزون بر آنکه جنبه های هدایتی و ارشادی آن معجزه است، از نظر صورت و ساختار و چگونگی بیان، شاهکار ادبی شمرده می شود و این مسئله تاثیر چشمگیر و ناخودآگاه خود را بر ادیبان و شاعران مسلمان گذاشته و موجب خلاقیت ها و آفرینش های هنری هدفمند و فوق العاده ای شده است.( ایازی، 1381 :47) وی می افزاید: « باید بپذیریم که دستور ادبیات عرب ، پس از اسلام بر پشتوانه شیوه سخن قرآن بنا شده و کتاب های ادبی، بخشی از استشهادات خود را از قرآن گرفته اند و همچنین تاثیر قرآن را بر پویندگی زبان عرب و رشد و بالندگی نظم و نثر عرب به مثابه معیار دائمی زبان، نمی توان انکار کرد. درباره تاثیر قرآن بر ادب فارسی نیز به وضوح ، تضمین ها، تلمیح ها، استشهادات و بیان و تفسیر، نمودهایی از تاثیرات قرآن می باشد. به طور کلی بخش عظیمی از ادبیات تعلیمی تحت تاثیر قرآن به وجود آمده است. (همان:48)
در این راستا بینامتنیت قرآنی، شاخه¬ای از بینامتنیت دینی و به معنای استفاده از واژگان، ترکیبات، اصطلاحات و آیات قرآنی در خلال اثر ادبی است که به طریق مستقیم یا غیرمستقیم، توسّط نویسندگان و یا شاعران استعمال می¬گردد. از آنجا که تکیه¬گاه این نوع بینامتنیت، فصیح¬ترین کتاب آسمانی و برترین اسلوب زبان عربی است، تکرار آن موجب شکوفایی مفاهیم جدید برای خواننده می¬گردد ( ر.ک: پروینی 1413: 152- 153) و روشنگر وجهی از وجوه اعجاز ادبی قرآن محسوب می شود. همچنین از آنجا که قرآن محصول ارتباط زبانی ویژه¬ای است که فرهنگ و جهان¬بینی خاصی به بشر انتقال می¬دهد. تحلیل زبان قرآن راهی برای رسیدن به این فرهنگ و جهان¬بینی است. از این رو، رویکرد بینامتنی ابزار مفیدی می¬تواند برای نیل به این هدف باشد. در حقیقت کاربرد قرآن در میان نص موجب شکوفایی و کشف معادلات جدید معنایی می¬شود.
امتداد متن قرآن در طول همه زمان¬ها بر ابعاد بینامتنی قرآن می¬افزاید. جریان قرآن در زمان تنها به این معنا نیست که این کتاب آسمانی با گذشت زمان، مصادیق جدیدی می¬یابد. همچنین تنها به این معنا نیست که اعتقادات و اصول ثابت مندرج در آن به زمان خاصّی اختصاص ندارد، بلکه بدین معناست که این کتاب آسمانی، دلالت¬های پنهان و استعدادهای معنایی بسیاری دارد که به تدریج و مرور زمان با توجّه به متون دیگر آشکار می¬شود و فعلیّت می¬یابد. و در زمینه¬ی متون جدید، ابعاد بینامتنی جدیدی از قرآن آشکار می¬شود. این مسئله گویای آن است که قرآن می¬تواند بیش از هر متن دیگری با دیگر متون روابط بینامتنی برقرار کند. این ویژگی نشانه¬شناختی را «بینامتنیت حداکثری» می¬نامند. به عبارت دیگر، آیات قرآن در فضای بسیاری از متون دلالت¬هایی را می¬یابد که سایر متون به این صورت نیست. ( ر.ک: قائمی¬نیا 1393: 258-259 )
نتیجه گیری
رویکرد بینامتنی در مطالعات متون مختلف، یکی از روش¬های نوین در پژوهش¬های ادبی محسوب می¬شود. طبق این رویکرد، زبان یک واحد باز است که با دیگر متون در تعامل است و در واقع هر متنی ترکیبی از متون مختلف است. بینامتنیت به نحوه تأثیر متون از لحاظ صورت و محتوا بر یکدیگر و نیز نسبت¬های گوناگون آنها با هم می¬پردازد. اصطلاح بینامتنیت ناظر بر رابطه¬های گوناگونی است که متون را از لحاظ صورت و مضمون و واژگان به هم پیوند می¬دهد و به روابط بین متونی می¬پردازد که موجب آفرینش متن جدید می¬شود. بینامتنی یعنی این¬که متن، منعزل از گذشته¬ی خود نیست، بلکه با متون فاخر و کم نظیر گذشته نیز در تعامل است.
سازگان زبان شناختی منحصر به فرد قرآن سبب شده تاثیرات مستقیم یا غیر مستقیم لکن قابل شناسایی متن غائب قرآن بر دیگر متون فاخر از خلال بررسی لایه های عمیق نصوص آشکار می گردد. پیوند ژرف آثار ادیبان نام آور، گواهی بر این مدعاست. اخذ واژگان قرآنی، اخذ تعابیر قرآنی، اخذ قواعد نحوی، اخذ مثل های قرآنی، اخذ اصطلاحات قرآنی و ... از جمله این پیوندها به شمار می آیند. بکارگیری صنعت های ادبی همچون اشاره، تلمیح، اقتباس، تضمین، تحلیل آیات ، قصص، تمثیل، قالب هایی برای بهره گیری از متن قرآنی در گنجینه ادبیات عربی و فارسی می باشد. «فراهنجاری» و «فرازمانی» بودن متن قرآنی دو برآیند بسیار قابل عنایت مطالعات متنی قرآن کریم از رهگذر بررسی های بینامتنیت قرآنی با آثار ادیبان صاحب نام در عصرهای پس از نزول قرآن محسوب می شود.
منابع
قرآن کریم
محمد، بنیس(1979) ، ظاهره الشعر المعاصر فی المغرب مقاربه بنویه تکوینیه، بیروت، دار العوده.
ابن منظور، محمدبن مکرم (1414) ، لسان العرب، چاپ سوم، بیروت، دارصادر.
ابن ندیم (1971) ، الفهرست،تصحیح رضا تجدد، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
احمدی، بابک (1391) ، ساختار و تأویل متن، چاپ چهاردهم، تهران، نشر مرکز.
امیری ، جهانگیر (1390) ، همتی، شهریار ، «آرایه های قرآنی در شعر ابوالعتاهیه»، ادب عربی، سال 3، ش1.
ایازی، سید محمد علی (1381) ، قرآن اثری جاویدان، کتاب مبین.
ایرناریما، مکاریک (1384) ، دانشنامه نظریه¬های ادبی معاصر، ترجمه: مهران مهاجر و محمّد نبوی، چاپ اول، تهران، نشر آگه.
آلن، گراهام (1385) ، بینامتنیت، ترجمه: پیام یزدانجو، چاپ اول، تهران، نشر مرکز.
باقلانی، ابوبکر (1954) ، اعجاز القرآن،تصحیح، احمد صقر، مصر، دار المعارف.
بوخاتم، مولای علی (2005) ، مصطلحات النقد العربی السیماءوی الإشکالیه و الأصول و الإمتداد، دمشق، منشورات اتّحاد الکتاب العرب.
پاکتچی، احمد (1391) ، مجموعه درس گفتارهایی درباره نقد متن، چاپ اول، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق
پروینی، خلیل، عموری، نعیم (1413) ، «التناص القرآنی فی روایة حکایات حارتنا لنجیب محفوظ»، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال سیزدهم، شماره2.
تزوتان، تودوروف (1382) ، بوطیقای ساختارگرا، ترجمه: محمد نبوی، چاپ دوم، تهران، نشر آگه.
تودوروف، تزوتان (1377) ، منطق گفت¬وگویی میخائیل باختین، ترجمه: داریوش کریمی، چاپ اول، تهران، نشر مرکز.
جاحظ، محمد بن عمرو (1948) ، البیان و التبیین،به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره.
حافظ، صبری (1984) ، التناص و إشاریات العمل الأدبی، شماره 4.
خطابی، حمدبن محمد (بی تا) ، بیان اعجاز القرآن،تصحیح محمد خلف الله و محمد زغلول سلام، مصر، دار المعارف. خطیب، الاعجاز فی الدراسات السابقین
دراز، محمد عبد الله (1989) ، النباء العظیم نظرات جدیده فی القرآن، بیروت، دار القلم.
ذوالفقاری، محسن (1394) ، « زبان و تصویر در تعبیرات قرآنی قصاید عربی سعدی»، پژوهش های ادبی-قرآنی، سال3،ش1.
رافعی، مصطفی صادق (1990) ، اعجاز القرآن و البلاغه النبویه، بیروت، دار الکتاب العربی.
رحیمی جعفری، مجید(1390) ، «تحلیل روابط بینامتنی در سینمای دو دهه اخیر ایران پروژه¬ی عملی: نگارش نمایشنامه با اسلحه وایلدر شلیک کن»، تهران، دانشگاه تربیت مدرس.
رخشنده¬نیا، اکرم (1389) ، «بینامتنیت داستان¬های انبیاء درقرآن با شعر معاصر عربی»، تهران، دانشگاه تربیت مدرس.
رضایی، والی (1378) ،« زبان معیار چیست و چه ویژگی هایی دارد؟» نامه فرهنگستان، دوره 6، ش3.
رمانی، علی بن عیسی (بی تا) ، ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، تحقیق محمد خلف الله و محمد زغلول سلام، مصر ، دار المعارف.
زبیدی، محمد بن محمد (1414)، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق: علی شیری، چاپ اول، بیروت، دارالفکر.
الزعبی، أحمد ( 2000) ، التناص نظریاً و تطبیقیاً، عمان، مؤسسه عمون للنشر و التوزیع..
الزعبی، أحمد (2000) ، النص الغائب نظریاً و تطبیقیاً: دارسه فی جدلیه العلاقه بین النص الحاضر و النص الغائب، عمان، مؤسسه عمون للنشر و التوزیع.
زمخشری، محمود بن عمر (1979) ، أساس البلاغة، بیروت، دارصادر.
ساسانی، فرهاد (1384) ، «تأثیر روابط بینامتنی در خوانش متن»، تهران، فصلنامه زبان و زبان¬شناسی، سال اول، شماره دوم.
ساسانی، فرهاد (1389) ، معناکاوی: به سوی نشانه¬شناسی اجتماعی، چاپ اول، تهران، نشر علم.
سبزیان پور، وحید (1383) ، «اشارات تلمیحی در اشعار ملک الشعراء محمدتقی بهار» مقالات و بررسی ها.
سیوطی،جلال الدین ( 1987) ، الاتقان فی علوم القرآن، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، المکتبه العصریه.
عزام، محمد (2001) ، النص الغائب: تجلیّات التناص فی الشعر العربی، دمشق، منشورات اتّحاد الکتاب العرب.
علوی مقدم ، سید محمد(1384) ،« تجلی آیات قرآن در شعر نظامی»، فصلنامه زبان و ادبیات فارسی، ش5.
علوی، فریده، رجبی، آروین (1391) ، «خوانش بینامتنی هزار و یک شب: بستر تلاقی ادبیات شرق و غرب»، کرمان، ادبیات تطبیقی، سال3، شماره6.
عمری، حسین منصور (2007) ، اشکالیه التناص: مسرحیّات سعدالله ونوس أنموذجاً، عمان، دارالکندی للنشر و التوزیع، 2007م،
عیاشی، محمد بن مسعود (1380) ، کتاب التفسیر، تحقیق: هاشم رسولی محلاتی، تهران، علمیه.
فتح الله، مجتبایی( 1386) ، شرح شکن رلف بر حواشی دیوان حافظ، تهران، سخن.
فتوحی،محمود (1390) ، سبک شناسی نظریه رویکردها و روش ها، تهران، سخن.
قائمی¬نیا، علیرضا (1393) ، بیولوژی نص، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
کریستوا، ژولیا (1384) ، نوئل مک¬آفی، ترجمه: مهرداد پارسا، تهران، نشر مرکز.
کیانی، رضا، امینی، جهانگیر (1392) ، « جلوه های بینامتنی در شعر قیصر امین پور»، پژوهش های ادبی- قرآنی، سال 1.
گنجعلی،عباس و دیگران (1392) ،« فراهنجاری در صحیفه سجادیه»، پژوهش های قرآن و حدیث، سال46،ش2.
لبیبی، محمد مهدی (1387) ، زندگی و مرگ مؤلف: نگرشی انتقادی به آراء رولان بارت، تهران، نشر افکار.
مجتبایی، فتح الله(1386) ، شرح شکن رلف بر حواشی دیوان حافظ، تهران، سخن.
مختاری، قاسم (1391) ، «بینامتنی قرآنی در شعر بدر شاکر سیاب»، ، سجاد عربی، ادب عربی، ش4 .
مختاری، قاسم، ابراهیمی، ابراهیم (1392) ، «بینامتنیت قرآنی و روایی در شعر دعبل خزاعی»، اراک، فصلنامه پژوهش¬های ادبی-قرآنی، سال1، شماره1.
مختاری، قاسم، عربی، سجاد (1391) ، «بینامتنی قرآنی در شعر بدر شاکر سیاب»،ادب عربی، ش4 .
مرتاض، عبدالملک (1386) ، بررسی نشانه¬شناختی و مردم¬شناختی معلّقات سبع، ترجمه: حسین سیدی، مشهد، دانشگاه فردوسی.
مسبوق، مهدی (1392) ، «بینامتنیت قرآن با نهج البلاغه»، تهران، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، سال10، شماره2.
مسبوق، مهدی، بیات، حسین (1391) ، «بینامتنی قرآنی در اشعار احمد شوقی»، یزد، فصلنامه علمی-پژوهشی نقد ادب معاصر عربی، سال دوم، شماره دوم.
مفتاح، محمد (2005) ، تحلیل الخطاب الشعری: استراتیجیه التناص، بیروت، المرکز الثقافی العربی.
موسی، خلیل (2008) ، جمالیّات الشعریّه، دمشق، اتحاد الکتاب العرب.
میر،مستنصر؛ عبدالرئوف، حسین (1390) ، مطالعه قرآن به منزله اثری ادبی، ترجمه ابوالفضل حری، انتشارات نیلوفر،تهران.
میرزائی، فرامرز، واحدی، ماشاء الله(1388) ، «روابط بینامتنی قرآن با اشعار احمد مطر»، کرمان، ادب و زبان، دوره جدید، شماره25.
ناهم، احمد (2004) ، التناص فی شعر الرواد دراسة، الطبعه الأولی، بغداد، دار الشؤون الثقافیه العامه.
نجومیان، امیرعلی (1386) ، مقالات هم¬اندیشی بارت و دریدا، مقاله «بارت و بینامتنیت» از بهمن نامور مطلق، چاپ اول، تهران، فرهنگستان هنر.
وصفی، محمدرضا، شفیعی، روح الله (1392) ، «نگرشی روشمند به جایگاه عهدین در تفسیر قرآن با تکیه بر الگوی نشانهشناختی بینامتنیت»، تهران، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، سال10، شماره2.
وعدالله، لیدیا (2005) ، التناص المعرفی فی شعر عزّالدین المناصره، عمان، دار مجد لاوی للنشر و التوزیع.