اعجاز کلامی قرآن کریم در باب نظام عناصر ارجاعی: تحلیلی زبانشناختی بر پایه نظریههای نوین زبانی (نظریههای مرکزیت و بهینگی)
چکیده
. میتوان ادعا کرد که یکی از جنبههای اعجاز کلامی قرآن کریم ماهیت نظام عناصر ارجاعی، به ویژه ضمایر موجود در متن این کتاب آسمانی است. آنچه در مورد این نظام حائز اهمیت است، ارتباط و نحوه تعامل آن با عواملی مانند پیوستگی و التفات است. از طرفی، فراوانی کاربرد ارجاع بیشترین سهم را در میان عناصر انسجام¬بخش قرآن بر عهده دارد، و از طرف دیگر، وجود صنعت التفات به معنای تغییرات ناگهانی عناصر ارجاعی از شخصی به شخصی دیگر یا تغییر در شمار و جنس است. با این حال، این پرسش مطرح خواهد بود که آیا شناسایی مرجع عناصر ارجاعی، یا در اصطلاح زبانشناختی تفکیک عناصر ارجاعی، امری سهل خواهد بود یا منجر به نقص و خلل در برداشت معنا و مفهوم از آیات قرآنی خواهد شد؟ پژوهش حاضر با به خدمت گرفتن چارچوبی تلفیقی از نظریههای نوین زبانشناختی (نظریههای مرکزیت و بهینگی) و با روشی توصیفی-تحلیلی، به تفکیک عناصر ارجاعی در آیات مشخصی از قرآن کریم بر مبنای اهداف پژوهش (مشتمل بر ساخت¬های شرطی معین) در قالب تابلوهای نظریه بهینگی میپردازد. پیکره مورد بررسی شامل تحلیل نظری و تبیین اعجاز کلامی قرآن در 7 آیه در متن مقاله، و 40 آیه در تأیید نتایج پژوهش در پیوست میباشد. نتایج پژوهش حاکی از آن است که اصولاً التفات زبانی موجود در متن قرآن نه تنها خدشهای در روند تفکیک عناصر ارجاعی بوجود نمیآورد، بلکه نقش تسهیلکنندهای نیز در این زمینه ایفا می¬کند. ناگفته نماند که در مواردی به ویژه در زمینه "التفات ارجاعی" کار تفکیک با چالش روبرو میشود که طبق استدلال ما این نارسایی به چارچوب نظری پژوهش برمیگردد نه به نظام عناصر ارجاعی در قرآن کریم. =واژههای کلیدی=: تفکیک عناصر پیشارجاعی، بهینگی، مرکزیت، معرفگی، محدودیتهای گزینشی 1. = مقدمه و بیان مسئله = بىگمان فهم درست معانى آيات قرآن كريم ربط وثيق با فهم مفردات آيات يعنى كلمات قرآن دارد، و ابزار پايه براى فهم و تفسير اين كتاب همانا درك قواعد صرف و نحو عربى و نيز شناخت موضع و نقش كلمات يعنى درك اِعراب آنهاست. بىترديد درك نكات بلاغى و معجزات كلامى و لطايف جمالى و زيباشناختى قرآن نه تنها مايه ابتهاج و لذايذ معنوى ناشى از آن است كه مايه شناخت درك از مقاصد اين كتاب عزيز براى ارائه جامعه و انسان طراز قرآن نيز هست. میتوان ادعا کرد که یکی از جنبههای اعجاز کلامی قرآن کریم ماهیت نظام عناصر ارجاعی، به ویژه ضمایر موجود در متن این کتاب آسمانی است. عناصر ارجاعی، و به طور خاص ضمایر در قرآن کریم، با ظرافت خاصی آورده شدهاند. در صورت دقت به این مسأله، نکات بسیار جالبی از آیات استخراج میشود؛ و الّا گاهی منجر به کژتابیها و ابهاماتی میشود که به معنا و درک ما از متن قرآن کریم خدشه وارد میسازد. با این وجود، شناسایی مرجع یک عنصر پیشارجاعی، یا در اصطلاح زبانشناختی تفکیک عناصر ارجاعی در قرآن نیاز به ضوابط و اصول ویژهای دارد. بهکارگیری کلمات برای ارجاع به افراد یا اشیاء موضوعی نسبتاً روشن است. واقعیت این است که انجام این عمل تقریباً ساده امّا توضیح چگونگی انجام آن نسبتاً دشوار است. بیتردید، روشن است که کلمات به خودی خود به چیزی ارجاع ندارند، بلکه این کاربران هستند که آنها را به شیء یا فردی ارجاع میدهند. شاید بهتر باشد که ارجاع را به مثابه علمی در نظر بگیریم که طی آن گوینده یا نویسنده با به کارگیری صورتهای زبانی، شرایطی را فراهم میکند تا شنونده یا خواننده بتواند پدیدهای را بشناسد. در کاربرد زبان، ارجاع آشکارا به اهداف گوینده (مانند شناسایی چیزی) و باورهای وی (مثل این پرسش که آیا میتوان از شنونده انتظار داشت که آن چیز خاص را بشناسد؟) بستگی دارد. برای انجام ارجاع موفق، باید به نقش استنباط نیز توجه داشته باشیم. به علاوه داشتن تشریک مساعی نیز ضروری مینماید؛ به این صورت که گوینده و شنونده هر دو در خواندن ذهن یکدیگر مشارکت میکنند (یول 1385). ارجاع[۱] به دو طبقه کلی تقسیم میشود: ارجاع درونی[۲] و ارجاع بیرونی[۳] . ارجاع درونی در داخل متن یافت میشود و ضمن کمک به تفسیر آن در انسجام تأثیر میگذارد. ارجاع بیرونی خارج از متن و در بافت موقعیتی تفسیر میشود و مشتمل است بر پیشارجاع[۴] و پسارجاع[۵] (یول و براون، 1989: 192). پیشارجاع را میتوان به عنوان یکی از ابزارهای انسجام توصیف کرد که به یکی از عناصر قبلی (مرجع[۶] ) برمیگردد. به فرایند تعیین مرجع یک عنصر پیشارجاع تفکیک پیشارجاع[۷] گفته میشود. در زبان عربی، مانند بسیاری از زبانهای دیگر، همه ضمایر، پیشارجاعی محسوب نمیشوند، برای مثال، ضمایر اشاری[۸] (نه اشاره) از قبیل "أنا"، "أنت" و "نحن" غالباً پیشارجاعی محسوب نمیشوند (اشاریها واژههایی هستند که ارجاع آنها کاملاً به بافت متکی است. به عبارت دیگر، اشاریها پدیدهای زبانیاند که شخص، شیء، مکان و غیره را در بافت یا در یک موقعیت خاص مشخص میکنند: "تو کتاب من را گرفتی"). البته مسلم است که کاربرد پیشارجاعیِ آنها در نقل قولها یا دیالوگها چیز غیرمتداولی محسوب نمیشود. پیشارجاعیهای ضمیری در عربی شامل ضمایر شخصی سوم شخص (غائب)، ضمایر (یا اسماء) اشاره و ضمایر موصولی میباشد. ماهیت تفسیر ارجاع موضوعی است که یک چالش اساسی برای کاربرد زبان و کاربران زبان محسوب میشود. در مورد تفکیک ضمایر بعضاً از سوی زبانشناسان مطرح در حوزه کاربرد زبان (یول و براون 1385؛ ویدوسن 2007) تفسیر سادهای ایراد میشود مبنی بر اینکه بین ضمایر ارجاعی و مرجع باید به لحاظ شخص، شمار و جنسیت مطابقت باشد و فاصله ساختاری این دو نباید زیاد شود. به علاوه در صورت وجود مرجعهای مختلف در سطوح ساختاری متفاوت، ضمیر ارجاعی با نزدیکترین آنها همنمایه میشود. بنابراین ارجاع رابطهای معنایی است که باید با خصوصیات معنایی عنصر هممرجع همخوانی داشته باشد. این تفسیر ساده تنها جزئی از شرایط لازم برای ماهیت تفسیر ارجاع است، با این حال، همانطور که بعداً در مورد قرآن مطرح خواهیم کرد، شرط کافی محسوب نمیشود. از طرفی در اکثر منابعی که در حوزه کاربردشناسی زبان و تحلیل گفتمان وجود دارد مسئله ارجاع به عنوان جزئی از عناصر انسجام نام برده شده است، در حالی که به اعتقاد نصیری (1388) از این مسئله هیچ صحبتی به میان نیامده که ممکن است ارجاع و مرجع یکی باشند ولی ضمایر یا اسامی ارجاعی آنها تفاوت داشته باشد. به عبارت دیگر، آنچه در این منابع آمده حکایت از تطابق میان ضمیر ارجاعی و مرجع از لحاظ شخص، شمار و جنسیت دارد، در حالی که در التفات این مسئله کاملاً نقض و مورد تخطی قرار میگیرد. برای مثال به نمونه زیر نگاهی بیاندازید (عناصری که زیر آنها خط کشیده شده است از همنمایگی کامل برخوردارند. ضمایر مستتر در این آیات به دلیل پرهیز از آشفتگی در خواندن مشخص نشدهاند): مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون (نحل:97) هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد قطعا او را با زندگى پاكيزهاى حيات [حقيقى] بخشيم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام مىدادند پاداش خواهيم داد. لذا با وجود صنعت زبانی التفات تفکیک عناصر ارجاعی در قرآن به نظر دشوار مینماید، زیرا مطابقت در زبان عربی مانند تمام زبانهای دیگر یکی از اصلیترین اصول برای شناسایی عنصر ارجاعی است. فراوانی کاربرد ارجاع که به گفته نصیری (1388) بیشترین سهم را در میان عناصر انسجام بخش قرآن بر عهده دارد، ما را به سمت و سوی توصیف سازوکار و نحوه عملکرد مسائل مربوط به ارجاع بر میانگیزاند. از آنجا که عنصر التفات در قرآن کریم مؤیدی قوی بر تغییر ناگهانی ضمایر از شخصی به شخص دیگر، تغییر در شمار و جنس است، ردیابی و انتخاب مرجع پیشارجاعیها دارای سازوکاری پیچیده خواهد بود. تا جایی که نگارندگان پژوهش حاضر اطلاع دارند، هنوز در بررسیهای قرآنی، رویکردی منسجم (چه زبانشناختی و چه غیرزبانشناختی) که بتواند ما را جهت تفکیک عناصر ارجاعی یاری رساند وجود نداشته، و گویی هیچ پژوهشگري با وجود اهمیت بالای موضوع در این سمت و سو قلمی نزده است. از این رو، پژوهش حاضر، إن شاءالله گامی است اولیه، هر چند ناچیز در مقابل عظمت قرآن، جهت بررسی مسئله تفکیک عناصر پیشارجاعی و مکشوف ساختن جنبهای از جنبههای اعجاز کلامی قرآن که با بهرهگیری از چارچوب نظری تلفیقی از نظریه مرکزیت و بهینگی ضمن سنجیدن قابلیت چارچوب مذکور به دنبال پاسخ به این مسئله است که پیوستگی یا انسجام چه تأثیری بر روند تفکیک پیشارجاعیها در قرآن کریم دارد؟ به طور قطع، نوع نگاه و نتایج چنین پژوهشهایی در مورد بحث ترجمههای قرآن کمکساز خواهد؛ گو آنکه آیات زیادی وجود دارد که میان نحویون در مورد مرجع ضمایر اختلاف نظر وجود دارد. فرضیه ما در پاسخ به پرسش مذکور این است که اصولاً التفات زبانی مطرح در قرآن نمیتواند مبحث تفکیک عناصر ارجاعی را خیلی تحت شعاع قرار دهد. به عکس، التفات نقش تسهیلکنندهای در روند تفکیک پیشارجاعیها دارد. این پژوهش به جز مقدمه از سه بخش دیگر تشکیل شده است. بخش دوم به مبنای نظری و روش پژوهش، و بخش سوم به تحلیل دادهها با بهرهگیری از تابلوهای بهینگی میپردازد که نهایتاً با ارائه نتایج و پاسخ به پرسش پژوهش در فصل آخر دنبال شده است. 2. =مبنای نظری و روش پژوهش= رویکردهای متأخر زبانشناختی از جمله بهینگی[۹] و مرکزیت[۱۰] به نقش محدودیتهای زبانی در شناسایی مرجع عناصر ارجاعی اهمیت فوق العادهای میدهند و به نتایج قابل قبولی هم دست یافتهاند. در نظریۀ بهینگی، دستور متشکل از مجموعهای از محدودیتهای خوشساخت است که به طور همزمان به بازنماییهای ساختاری إعمال میشوند. نکته بسیار مهم این است که این محدودیتها نرم یا قابل تخطی هستند. زیر مجموعۀ قابل ملاحظهای از این محدودیتها در همه زبانها مشترک است و بخشی از دستور همگانی[۱۱] ما را تشکیل میدهد. زبانهای مختلف این محدودیتها را در ساختارهای سلسلهمراتبی زبان-مختص به شیوههای مختلف مرتبهبندی میکنند به طوری که محدودیتهای مرتبه بالاتر بر محدودیتهای مرتبههای بعدی (پایینتر) تفوق کامل دارند. برونداد برای صورت زیرساختی، گزینهای است که محدودیتها را به بهترین شیوه ممکن اقناع کند و این گزینه برای ما حکم گزینه برنده یا بهینه را ایفا خواهد کرد. بیور[۱۲] (2004) با به کارگیری نظام کوچکی از محدودیتها، بازسازی قابل قبولی از الگوریتم مرکزیت برای تفکیک ضمایر، پیدا کردن مرجع صحیح برای ضمایر، ارائه کرد. مینیور (2006) با تعدیل نظریه بیور (2004) و البته با ارائه محدودیتهای جدید به مسئله تفکیک پیشارجاعیها نگاه دقیقتری انداخت. مبنای نظری پژوهش حاضر تلفیقی است از محدودیتهای نظریه مرکزیت گروسز، جوشی، و وینشتین[۱۳] (1995/ 1983)، و محدودیتهای نظریه بهینگی از کار بیور (2004) و مینیور (2006) که البته با کمی جرح و تعدیل در متن قرآن به کار بسته میشوند[۱۴] . مرکزیت انگارهای صریح و بسیار شناختهشده است که موضوع آن رسیدگی به رابطه میان عناصر ارجاعی، ساختار پاره گفتار، و انسجام است. این نظریه پیشنهاد میکند انسجامی که با بهکارگیری یک عنصر ارجاعی در تعامل است از طریق جایگاه نسبی مرجع آن در پارهگفتار قبل مقید میشود. به طور کلی، نظریه مرکزیت پیش¬بینی می¬کند که ضمیر انسجام را افزایش خواهد داد وقتی که با فاعل پاره¬گفتار قبلی هم¬مرجع باشد و اینکه یک ضمیر منفرد برای بهینه¬سازی انسجام، جایگاهی کافی است. در واقع ضمیر یک مقوله نحوی است که به طور معمول مرجع پیش¬فرض[۱۵] را اتخاذ می¬کند. در نظریه مرکزیت به این مرجع پیش فرض «مرکز ارجح»[۱۶] گفته می¬شود. سه محدودیت پیوستگی، همترازی و ضمیری¬شدگی-¬مرکز ارجح بر اساس نظریه مرکزیت و با تعاریفی که در زیر ارائه شده تنها بخشی از چارچوب نظری پژوهش حاضر را تشکیل می¬دهند: - پیوستگی[۱۷] : مرکز ارجح جمله فعلی، مرکز ارجح جمله پیش است. - همترازی[۱۸] : مبتدا در جایگاه فاعلی قرار دارد (منظور ما از مبتدا همان مرکز ارجح جمله فعلی است نه چیز دیگری). - ضمیری¬شدگی-مرکز ارجح[۱۹] : مرکز ارجح ضمیری¬شده است. محدودیت¬های مطابقت و انفصال از بیور (2004)، و محدودیت¬های معرفگی و دسترس¬پذیری از مینیور (2006) اقتباس شده: - مطابقت[۲۰] : عبارت¬های مرجعدار با مرجع خود از لحاظ شمار و جنسیت مطابقت می-کنند. - انفصال[۲۱] : موضوع¬های مشترک یک محمول از هم مجزا هستند. - معرفگی: هر گروه اسمی معین به یک مرجع منحصر به فرد اشاره می¬کند. - دسترس¬پذیری[۲۲] : مرجع¬ها باید در دسترس باشند. محدودیت¬هایی که ما برای تحلیل خود به کار خواهیم بست به صورت زیر مرتبه¬بندی می¬شوند[۲۳] : مطابقت> انفصال> دسترس¬پذیری> ضمیری¬شدگی-¬مرکز ارجح> معرفگی> پیوستگی> همترازی دقت داشته باشید، در جایی که هم¬نمایه کردن دو عنصر با یکدیگر (حین تفکیک عناصر ارجاعی) به تناقض آشکاری منجر ¬شود آنگاه باید گفت که محدودیت اجتناب از تناقض بالاتر از محدودیت مطابقت قرار می¬گیرد. تمام محدودیت¬ها را می-توان در قالب ابزارهای موجود در نظریه بهینگی به داده¬ها اِعمال کرد. مرتبه¬بندی محدودیت¬ها در نظریه بهینگی با بهره¬گیری از نمودارهایی نمایانده می¬شود که اصطلاحاً «تابلو[۲۴] » خوانده می¬شوند. تابلوها اساس کار نظریه بهینگی و بخش¬های اصلی آن را به سادگی پیش روی خواننده می¬گذارند. نمونه تابلوهای متنوعی از جمله تابلوهای ترکیبی، تطبیقی، و غیره از زمان طرح نظریه بهینگی تاکنون مطرح شده است[۲۵] که نمونه تابلوی زیر برای مقاصد پژوهش کفایت می¬کند: تابلوی 2-1: نمونه تابلوی بکار رفته در نظریه بهینگی
| درونداد (آیه) | م۱ | م۲ |
|---|---|---|
| الف) گزینه اول | * | |
| ب) گزینه دوم | !* |
در هر تابلو می¬توان به همه اطلاعات مورد نیاز در فرایند ارزیابی گزینه¬ها دست یافت، اطلاعاتی شامل درونداد (در اینجا آیات قرآنی حاوی عناصر پیش¬ارجاعی)، محدودیت¬ها (که به صورت نزولی از راست به چپ مرتبه¬بندی می¬شوند؛ سمت راستی¬ترین محدودیت، فرامرتبه¬ترین محدودیت¬ها قلمداد می¬شود)، گزینه¬ها (که نحوه نمایش آن¬ها در ستون عمودی سمت راست تصادفی است)، تخطی از محدودیت¬ها (که با ستاره (*) مشخص می¬شود)، تخطی مهلک، و گزینه بهینه. تخطی از محدودیت فرامرتبه¬تر تخطی مهلک است که با تلفیقی از نشانه¬های ستاره و تعجب (!*) نشان داده می¬شود و گزینه بهینه هم با نشانه انگشت اشاره () بازنمایی می¬شود. خانه¬های سایه¬دار بر این امر دلالت می¬کنند که پس از وقوع یک تخطی مهلک، حوزه گزینه¬های واقع در دنباله چنین محدودیت¬هایی به دلیل نامربوط بودن در انتخاب گزینه بهینه از دور رقابت خارج می-شوند. به طور کلی این تابلو به ما می¬گوید گزینه (الف) در رقابت با گزینه (ب) می¬بَرد، زیرا این گزینه برخلاف گزینه (ب) از فرامرتبه¬ترین محدودیت یعنی م 1 تخطی نمی¬کند. اگرچه گزینه (الف) از م 2 تخطی می¬کند ولی به خاطر مهلک نبودن این تخطی و البته به دلیل نبودن گزینه¬ای با عملکرد بهتر در اقناع هر دو محدودیت مطرح به طور همزمان، گزینه بهینه شمرده می¬شود. با توجه به گستردگی متن قرآن، ما در این پژوهش ضمن ارائه روش تحلیلی- توصیفی، مسئله تفکیک عناصر ارجاعی را فقط به عناصر پیش¬ارجاعی (شامل ضمایر شخصی غائب و ضمایر موصولی) در ساخت جملات شرطی با ادات شرط «من» محدود کرده¬ایم. بنابراین نتایج حاصله از پژوهش نیز به همین پیکره محدود می¬شود. ملاک ما در انتخاب آیات به گونه¬ای است که بتوان قابلیت چارچوب نظری پژوهش را به نحو شایسته¬ای سنجید، و به پرسش پژوهش پاسخی مناسب بدهیم. از این¬رو، تجزیه و تحلیل داده¬های پیکره مورد نظر، در قالب 10 تابلوی بهینگی مورد بررسی قرار گرفت، و ذیل هر یک از تابلوها به قدر کفایت بحث و بررسی صورت گرفته است، و به مشکلات و چالش¬های موجود در روند تحلیل مربوطه نیز اشاره شده است. 3. =تجزیه و تحلیل دادهها و بحث و بررسی= در این فصل به تجزیه و تحلیل برخی از آیات قرآن کریم به منظور تفکیک عناصر پیش¬ارجاعی موجود در آن¬ها طبق چارچوب نظری مذکور در بخش دوم خواهیم پرداخت. در نظریه بهینگی، شمار واقعی گزینه¬های برونداد معمولاً بی¬نهایت فرض می¬شوند، ولی به طور کلی تنها گزینه¬های مربوط در تحلیل ارائه می¬شوند. به علاوه در تابلوهای مورد استفاده برای تحلیل داده¬ها- بسته به هدف ما و نوع عناصر پیش¬ارجاعی- تنها محدودیت¬های مربوط و متناسب به همان داده (آیه) اِعمال می¬شود[۲۶] . در تابلوهای زیر تمام عناصری که به نحوی می¬توانند مرجعدار قلمداد شوند در گزینه¬های درونداد یا همان آیات قرآنی نمایه¬گذاری می¬شوند (ترجمه آیات (از ترجمه استاد فولادوند) در زیر هر آیه ذکر شده است). نمونه اول وَ مَنْ1 أَعْرَضَ «هو مستتر2» عَن ذِكْرِي3 فَإِنَّ لَهُ4 مَعِيشَةً5 ضَنكاً و نَحْشُرُهُ6 يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى (طه: 124) و هر كس از ياد من دل بگرداند در حقيقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مىكنيم (20:124) تابلوی 3-1: شناسایی مرجع ضمیر ملکی در ساختار شرطی
| رابطه ارجاعی | مطابقت | انفصال | دسترسپذیری | ضمیریشدگی/مرکز ارجح | معرفگی | پیوستگی | همترازی |
|---|---|---|---|---|---|---|---|
| ¹ = ⁴ | |||||||
| ³ = ⁴ | * | * | * | * | |||
| ³ = ¹ = ⁴ | * | * | * | * | |||
| {³،¹} ∉ ⁴ | * | * | * | * | * | * |
قبل از هرگونه توضیحی درباره عملکرد محدودیت¬ها ذکر یک نکته عمده ضروری می¬نماید. این نکته در مورد چگونگی نگاه به ساختار جمله شرطی برای سنجیدن محدودیت¬هاست، بخصوص محدودیت¬هایی که به شدت مرتبط با مبتدا (مرکز ارجح) یا فاعل جمله هستند، از جمله پیوستگی و همترازی که از دل نظریه مرکزیت بیرون آمده¬اند. جمله شرطیه از دو جزء، یا در اصطلاح زبان¬شناختی بهتر است بگوییم دو بند، یکی فعل شرط و دیگری جواب شرط تشکیل شده است به اضافه ادات شرط. رابطه محکم و ناگسستنی بین این دو بند وجود دارد زیرا فعل شرط علت جواب شرط است و معنای این دو با هم کامل می¬شود. نکته اینجاست که برای بررسی تخطی احتمالی گزینه¬های برونداد از محدودیت¬ها- بویژه پیوستگی و همترازی- باید ابتدا مشخص کرد که آیا بند جواب شرط را مستقل محسوب کنیم یا خیر. رویکرد پژوهش حاضر در قبال این مسئله این است که در صورت وجود تنها یک جمله شرطی در درونداد ما برای سنجیدن بهتر محدودیت¬ها ناگزیریم مثل دو جمله مستقل ولی در عین حال در تعامل با هم با آن برخورد کنیم. اما اگر درونداد ما بیش از یک جمله شرطی داشت، آنگاه جمله شرطی دوم را در مقابل جمله شرطی اول می¬سنجیم، و به عبارت دیگر، نگاهی کل¬نگرانه به این دو جمله خواهیم داشت. توجه داشته باشید که این مطلب در مورد هرگونه جمله مستقلی که پس از جمله شرطی می¬آید نیز صادق خواهد بود، البته در صورتی که این جملۀ مستقل وابستگی و رابطه تنگاتنگی با ساختار پیشین خود داشته باشد که بدون تکیه به آن نشود در عمل به طور شایسته و بایسته پیش¬ارجاعی¬ها را از هم تفکیک کرد. دلیل اتخاذ چنین رویکردی به هنگام بحث در مورد ساختارهای گوناگون شرطی مشخص خواهد شد. در این نمونه برای آشنایی بیشتر با نحوه رفتار محدودیت¬ها به نقش هر یک از محدودیت¬ها به طور مجزا پرداخته می¬شود، ولی در ادامه فقط به نکات مهم مربوط به محدودیت¬ها و کلیت تحلیل در تابلوی ارائه¬شده اشاره خواهیم کرد. 1) مطابقت: همان¬طور که مشاهده می¬کنید، هیچ گزینه¬ای از محدودیت مطابقت تخطی نکرده ¬است. 2) تنها یک مورد از محدودیت انفصال تخطی وجود دارد که به دلیل هم¬نمایه کردن «ذکری» و «مَن» به عنوان موضوعات مشترک فعل "أعرض" صورت پذیرفته است. 3) یک بار تخطی از محدودیت دسترس¬پذیری صورت گرفته است که دلیل آن عدم دسترسی عنصر پیش¬ارجاعی به مرجع بالقوه خود است. البته توجه داشته باشید چون در حالت کلی ضمیر از هویتی معرفه برخوردار است، ما می¬توانیم ادعا کنیم که باید به مرجعی قابل دسترس قبل از خود ارجاع داشته باشد. در غیر اینصورت دلیلی برای تخطی از محدودیت دسترس¬پذیری در اختیار نداشتیم. به عبارت دیگر، دسترس¬پذیری و معرفگی در تعامل شدیدی نسبت به هم قرار دارند. 4) گزینه¬ 2 و 4 از محدودیت ضمیری¬شدگی-مرکز ارجح تخطی کرده¬اند، زیرا طبق تعریف اگر در جمله کنونی ضمایری وجود داشت یکی از این ضمایر به مرکز عقب¬نگر جمله فعلی یا در اینجا همان مبتدا ارجاع پیدا می¬کند (البته شاید خواننده تیزبین به این نکته توجه داشته باشد که در این مثال، «معیشة» اسم مؤخّر «إنّ» و «له» خبر مقدّم حرف مشبهه بالفعل است. اینجاست که باید تصریح کرد که جایگزین کردن محدودیت ضمیری¬شدگی-مرکز ارجح بجای ضمیری¬شدگی-مبتدا از سوی نگارندگان پژوهش حاضر بدون دلیل صورت نگرفته است. با این وجود، اگرچه در اینجا معادل دانستن ضمیر «ــه» با مرکز ارجح تسامحاٌ پذیرفته می¬شود ولی این وجه همیشه خالی از اشکال نیست). 5) محدودیت معرفگی از گزینه 2 و 3 تخطی می¬کند چون استنباط مورد نیاز برای برقراری رابطه بین زندگی سخت و ذکر قابل فهم نیست و هیچ رابطه قانع کننده¬ای (در چارچوب معنا) نمی¬توان برای آن¬ها قائل شد. به عبارت دیگر، معرفگی به این دلیل نقض می¬شود که تا به اکنون نشده برای "ذکر" کسی زندگی سخت (معیشه ضنکا) اتفاق افتاده باشد..!! در واقع این مسئله به طور کلی از هویت ضمیر ملکی «ــه» ناشی می¬شود. توضیح اینکه، این ضمیر در حالت کلی برای عنصری به کار می¬رود که توانایی مالکیت چیزی را داشته باشد، و دارای مؤلفه معنایی "جانداری" باشد. البته این در صورتی است که چنین ضمیری در ترکیب «لــه» دلالت بر تخصیص نداشته باشد، که در آن صورت می¬تواند به هر عنصر مادی و جانداری برگردد.
6) به جز گزینۀ یک بقیه گزینه¬ها از محدودیت پیوستگی تخطی کرده¬اند به دلیل اینکه مبتدای جمله فعلی مبتدای جمله پیشین نیست.
7) به جز گزینۀ یک بقیه گزینه¬ها از محدودیت همترازی تخطی کرده¬اند به دلیل اینکه مبتدا (مرکز ارجح) در جایگاه فاعلی قرار ندارد. گزینه یک بدون تخطی از هیچ محدودیتی از دیگر گزینه¬ها رقابت را می¬بَرد و به عنوان گزینه بهینه شناخته می¬شود (توجه داشته باشید که در این مثال، ضمیر مستتر "هو" به عنوان فاعل فعل "أعرض" به دلیل هم¬نمایه بودن با "من" شرطیه نمایه¬گذاری نشده است چون ضمیر نمی¬تواند به ضمیر ارجاع داده شود). حال به تفکیک ضمیر در ادامۀ آیه مورد بحث بپردازیم: تابلوی 3-2: شناسایی مرجع ضمیر متصل مفعولی در ساختار شرطی
| رابطه ارجاعی | مطابقت | انفصال | دسترسپذیری | ضمیریشدگی/مرکز ارجح | معرفگی | پیوستگی | همترازی |
|---|---|---|---|---|---|---|---|
| ¹ = ⁶ | * | ||||||
| ³ = ⁶ | * | * | * | * | |||
| ⁵ = ⁶ | !* | * | * | * | * | ||
| {⁵،³،¹} ∉ ⁶ | * | * | * | * | * | * |
در اینجا اگر قرار باشد جملۀ مستقلی¬ای را که پس از ساختار شرطی آمده فقط با جواب شرط بسنجیم مسلماً با چالش مواجه می¬شویم. به این دلیل که اولاً ارجاع ضمیر به ضمیر به لحاظ زبانی در تفکیک پیش¬ارجاعی¬ها ناصواب است، دوم اینکه چون در اینجا با التفات زبانی روبرو هستیم باید نگاهی کلی از جمله قبلی در اختیار داشته باشیم که مبادا رشته تغییر بوجود آمده را از دست داده و در تفکیک دچار خطا شویم. ساختار شرطی در دنیای صیغه غایب به سر می¬برد و جمله بعد از آن جهت خطاب را به سمت و سوی متکلم مع¬الغیر تغییر داده است. شاید ابتدای امر این¬طور به نظر برسد به دلیل تغییری که در فاعل جمله بوجود آمده کار تفکیک ضمیر سخت باشد. ولی قضیه کاملاٌ برعکس است؛ گزینه بهینه به راحتی معرفی می¬شود چون از طرفی اصلاً ضمیر «نحن» مستتر در «نحشره» پیش¬ارجاعی محسوب نمی¬شود بلکه اشاری است (به همین دلیل در نمایه¬گذاری منظور نشده است)، و از طرف دیگر «نحن» به لحاظ مطابقت با ضمیر مفعولی «ــه» یکی نیست. در آخر به دو نکته عمده درباره این تابلو اشاره می¬شود: اول اینکه، تخطی گزینه 3 از محدودیت معرفگی را می¬شد با محدودیت اجتناب از تناقض هم نتیجه گرفت، به دلیل اینکه استنباط مورد نیاز برای برقراری رابطه آشنائیت و معرفگی بین محشور شدن و ذکر قابل فهم نیست. به عبارت دیگر، محشور شدنِ "ذکر کسی" آن هم به صورت نابینا چیز عجیبی است و برای شنونده نامأنوس جلوه می¬کند.!! نکته دوم، پاسخ به این سؤال است که چرا هیچ کدام از گزینه¬ها از محدودیت همترازی تخطی نکرده¬اند؟ توضیح اینکه، چون فاعل جواب شرط با فاعل بند قبلی خود یکی نیست محدودیت مذکور نقشی در تفکیک نخواهد داشت. نمونه دوم ...فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَه...(بقره: 184) ...و هر كس به ميل خود، بيشتر نيكى كند، پس آن براى او بهتر است... تابلوی 3-3: شناسایی مرجع ضمیر منفصل مرفوعی و ضمیر کمکی در ساختار شرطی
| رابطه ارجاعی | اجتناب از تناقض | مطابقت | انفصال | دسترسپذیری | ضمیریشدگی/مرکز ارجح | معرفگی | پیوستگی | همترازی |
|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
| ¹ = ⁵، ¹ = ⁴ | !* | * | ||||||
| ³ = ⁵، ¹ = ⁴ | !* | * | ||||||
| ¹ = ⁵، ³ = ⁴ (گزینه B) | * | * | * | |||||
| ³ = ⁵، ³ = ⁴ | !* | * | * | ** | * | * | ||
| {²،¹} ∉ {⁵،⁴} | * | * | ** | * | * |
در این نمونه، امکان ارجاع ضمیر «هو» به مبتدای جمله قبل بسیار بیشتر از مفعول آن است. این در حالی است که در واقع مبتدای بند اول با مبتدای جواب شرط یکی نیست. در واقع می¬توان این نوع تغییر را نوعی "التفات ارجاعی" نامید چون تغییر فقط در ارجاع بوجود آمده بدون اینکه در شخص یا شمار جرح و تعدیلی پیش آمده باشد. علی¬رغم اینکه محدودیت اجتناب از تناقض با توجه به قراین موجود در آیه، از جمله ضمیر ملکی «ــه»، یک تعبیر صد در صد اشتباه را از دور رقابت خارج کرده است، نتوانسته گزینه بهینه واقعی و صحیح را نیز بدست دهد. در واقع در تمام تفاسیر و ترجمه¬ها ضمیر بارز «هو» در جواب شرط با مصدر فعل بند اول یعنی "طوع" (با میل و رغبت کاری را انجام دادن) تعامل دارد. به عبارت دیگر، این ضمیر به اصل کار که همان انجام دادن کار با میل و رغبت است دلالت دارد؛ چیزی که تابلوی 3-3 به هیچ عنوان امکان پاسخگویی به آن را ندارد. در واقع دسترسی ضمیر به مرجع در قالب چارچوب نظری پژوهش تنها در گسترۀ صورت تعریف شده است، و رویکرد نظری ما برای گسترۀ دسترسی معنایی احترامی قائل نیست. توضیح مطلب اینکه، در همین نمونه دوم ضمیر بارز «هو» فقط می¬تواند با دو عنصر ظاهری ماقبل خود به لحاظ ارجاع تعامل برقرار کند، و هیچ نوع دسترسی به ماهیت کلی فعل و رابطه علت و معلول نمی¬تواند داشته باشد. به نظر، این مشکل ناشی از روی آوردن افراطی مطالعات اخیر زبان-شناختی و به ویژه طلایه داران رویکردهای صوری زبان از جمله رویکرد اصول و فراسنج¬ها و همین رویکرد بهینگی به مقوله صورت است (پیوست 1 حاوی آیاتی است که چارچوب نظری ما قادر نیست در شناسایی مرجع ضمیر بارز «هو» موفقیتی حاصل کند). نمونه سوم وَ مَنْ1 يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَنِ2 نُقَيِّضْ لَهُ3 شَيْطَانًا4 فَهُوَ5 لَهُ6 قَرِينٌ7 ﴿زخرف: 36﴾ و هر كس از ياد [خداى] رحمان دل بگرداند بر او شيطانى مىگماريم تا براى وى دمسازى باشد. وَإِنَّــهُمْ8 لَيَصُدُّو9نــَهُمْ10 عَنِ السَّبِيلِ11 وَيَحْسَبُــو12ن أَنّــَهُم13 مُّهْتَــدُونَ ﴿زخرف: 37﴾ و مسلماً آن¬ها ايشان را از راه باز مىدارند و [آن¬ها] مىپندارند كه راه يافتگانند. تابلوی 3-4: تفکیک پیش¬ارجاعی¬ها در موقعیت تغییر شخص و شمار
| رابطه ارجاعی | مطابقت | انفصال | دسترسپذیری | ضمیریشدگی/مرکز ارجح | معرفگی | پیوستگی | همترازی |
|---|---|---|---|---|---|---|---|
| ¹ = ³ | * | ||||||
| ² = ³ | * | * | |||||
| ² = ¹ = ³ | * | * | |||||
| {¹،²} ∉ ³ | * | * | * | * |
قبل از هر چیز باید اشاره کنیم که از نمایه¬گذاری ضمایر مستتر "هو" در "َیعْشُ" و «نحن» در «نقَيِّضْ» به دلیل آشفتگی متنی پرهیز می¬کنیم؛ ضمیر «نحن» اصلاً پیش¬ارجاعی نیست و عدم نمایه¬گذاری «هو» در اینجا تأثیری در روند تحلیل ندارد، چون در حالت کلی ضمیر نمی¬تواند به ضمیر برگردد. توضیحاتی که برای نمونه اول ذیل تابلوی 3-1 و 3-2 در مورد التفات زبانی و همچنین تخطی از محدودیت¬ها بویژه محدودیت معرفگی بیان شد تقریباً در مورد تابلوی 3-4 هم صادق است، لذا از تکرار دوباره مطالب اجتناب می¬کنیم. حال به تفکیک ضمایر در ادامه آیه بپردازیم (در تابلو(ها)ی پایین فقط محدودیت¬ها و گزینه¬های بروندادِ مربوط و به تعبیری محتمل¬ترین بروندادها به نمایش در می¬آیند): تابلوی 3-5: شناسایی مرجع ضمیر ملکی و ضمیر منفصل مرفوعی در ساختار شرطی
| رابطه ارجاعی | اجتناب از تناقض | مطابقت | انفصال | دسترسپذیری | معرفگی | پیوستگی | همترازی |
|---|---|---|---|---|---|---|---|
| ² = ⁶، ¹ = ⁵ | !∗ | * | |||||
| ⁴ = ⁶، ¹ = ⁵ | * | ||||||
| ⁶ = ¹ = ⁵ | * | ||||||
| ¹ = ⁶، ² = ⁵ | !∗ | * | |||||
| ⁶ = ² = ⁵ | * | * | * | * | |||
| ⁴ = ⁶، ² = ⁵ | * | * | * | ||||
| ¹ = ⁶، ⁴ = ⁵ | * | * | |||||
| ² = ⁶، ⁴ = ⁵ | ** | * | * | * | |||
| ⁴ = ⁶ = ⁵ | * | ** | * | * | * | ||
| {⁴،²،¹} ∉ {⁶،⁵} | * | ** | * | * |
همان¬طور که قبلاً گفته شد، خود ضمیر نمی¬تواند به عنوان مرجع یک عنصر پیش¬ارجاعی قرار گیرد چونکه ارجاع به مثل خود داده می¬شود، که در مشخص و معلوم بودن ضمیر برای ما هیچ نقشی را ایفا نخواهد کرد. همین موضوع باعث محدود شدن تعداد بروندادها در تابلوی بالا شده است. گزینه 2 فقط با تخطی از محدودیت معرفگی به عنوان گزینه بهینه شناخته می¬شود. در این تابلو، به خوبی می¬توان قدرت تفکیکی بسیار بالای محدودیت پیوستگی را که در مرتبه¬بندی محدودیت¬ها در پایین¬ترین مرتبه قرار گرفته ¬است مشاهده کرد. آنچه باعث شده گزینه 7 نتواند بهینه شناخته شود به ساختار شرطی جمله برمی¬گردد؛ گزینه 7 به خاطر فاصله¬ای که بین مبتدا در فعل شرط و مبتدای جمله بعدی رخ می¬دهد برخلاف گزینه 2 از محدودیت پیوستگی تخطی می¬کند. به عبارت دیگر، ما محدوده دسترس¬پذیری مرجع عناصر ارجاعی درونداد را به جای اینکه فقط به بند جواب شرط محدود کنیم، به کل ساختار جمله شرطی بسط داده¬ایم. امّا اگر ساختار جمله شرطی را بشکنیم و اصلاً آن را دو جمله مستقل در نظر بگیریم هر دو گزینه 2 و 7 بهینه شناخته می¬شوند. امّا داستان این تحلیل به همین جا ختم نمی¬شود. به عقیده تقریباً تمام مترجمان و مفسران ضمیر «هو» (نمایه 5) به شیطان برمی¬گردد و «ــه» (نمایه 6) به «من» ارجاع دارد، امّا آنچه تحلیل حاضر بدست می¬دهد کاملاً برعکس است. در واقع، التفات ارجاعی یک چالش جدی برای تحلیل حاضر محسوب می¬شود. شاید ادعا شود که بهینه دانستن گزینه 2 به جای گزینه 7 تفاوتی در معنای آیه بوجود نمی-آورد؛ چه انسان همساز و قرین شیطان باشد چه شیطان همساز و قرین انسان. با فرض محال گیریم که در این نمونه چنین چیزی درست باشد، که نیست، در حالت کلی ¬این گفته خام و ناصواب است، زیرا به لحاظ شناختی فرق است بین مفهوم-سازی¬های قرآنی و تعبیرهای مختلف از آن موقعیت¬ها. قائمی¬نیا (1390) در اثر وزین خود به نام "معناشناسی شناختی قرآن" اصل بسیار مهمی را تحت عنوان «اصالت تعابیر قرآنی» معرفی می¬کند که با بحث ما ارتباط زیادی دارد. در معناشناسی باید به مفهوم¬سازی¬ای که عبارت¬ها بر آن مبتنی هستند توجه کرد نه به موقعیت¬هایی که عبارت¬ها آن¬ها را نشان می¬دهند. تطبیق اصل مذکور در زمینه معناشناسی قرآن به این نتیجه می¬انجامد که اولاً، در معناشناسی قرآن باید مفهوم¬سازی موجود در آیات را، و نه موقعیت¬هایی را که آیات نشان می¬دهند، بررسی کرد. ثانیاً، تعبیر قرآنی مفهوم¬سازی خاصی است که با تعبیرهای دیگر تفاوت دارد. اصالت تعبیر بدین معناست که مفسر باید از برگرداندن هر تعبیری به تعبیر دیگر پرهیز کند و مفهوم¬سازی نهفته در هر تعبیری را آن گونه که هست بیابد (قائمی¬نیا، 1390: 130-129). قائمی¬نیا این اصل را با دو اصل فرعی دیگر تبیین می¬کند: 1. در هر موقعیت مورد نظر که خدا خواسته آنرا توصیف کند تنها یک تعبیر مناسب قرآنی در کار است؛ 2. هر تعبیر قرآنی تنها با یک توصیف از موقعیت مورد نظر تناسب دارد که خدا خواسته آن را توصیف کند (همان:131). اصل اصالت تعابیر قرآنی در برابر تحویل¬گرایی قرار می¬گیرد. تغییر ترتیب واژگان، تبدیل واژه¬ها، تغییر حروف اضافه از انواع رایج تحویل¬گرایی معنایی است که به جایگزین¬شدن مفهوم¬سازی قرآن با مفهوم¬سازی مفسر می¬انجامد (همان: 187). در اینجا کاربرد اصل اصالت تعابیر قرآنی را با فقط یک مثال درباره تغییر ترتیب بیان می¬کنیم. یک نمونه از این کاربرد آیه¬ای است که از عرضه کافران بر آتش سخن می¬گوید: وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ... و آن روز كه آن¬هايى را كه كفر ورزيدهاند بر آتش عرضه مىدارند... (أحقاف: 20) برخی از مفسران گفته¬اند که در آیه، تغییر و تبدیل موضع (قلب) وجود دارد و در اصل: «وَ يَوْمَ تعرض النَّار عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا...» بوده است. قائمی¬نیا (همان: صص 139-140) برای اینکه نشان دهد چنین تصوری خطاست به این نکته اشاره دارد که در آیه مذکور «نار» زمینه[۲۷] و «الذین کفروا» یا کافران شکل[۲۸] هستند. شکل چیزی متحرک یا از لحاظ تصور، متحرک است که مسیر یا جهت آن متغیر در نظر گرفته می¬شود و ارزش نسبی دارد. در مقابل، زمینه یک شیء مرجع است که ساکن در نظر گرفته می¬شود و مسیر یا جهت شکل نسبت به آن مشخص می¬شود. در روز قیامت کافران از مؤمنان جدا می¬شوند. مؤمنان به طرف بهشت و کافران به طرف جهنم سوق داده می¬شوند. بنابراین مهمترین اصل در قیامت و تنها چیزی که آن روز معلوم و ثابت است بهشت و جهنم است. از این¬ رو بهشت و جهنم زمینه هستند و آدمیانی که به آن¬ها داخل می¬شوند شکل هستند. این مفهوم¬سازی با تصویری که قرآن از قیامت ارائه می¬دهد همخوان است. پس در مفهوم¬سازی قیامت، آتش یا جهنم که ثابت و مرجع است پایه و کافران چون به طرف آتش حرکت می-کنند شکل می¬شوند (همان: صص 141-139). در آیه مورد بحث ما هم به لحاظ شناختی مسلماً تفاوت است بین اینکه شیطان قرین کسی باشد یا برعکس. اگر بخواهیم یک شاهد قرآنی بسیار مناسب در اینجا ذکر کنیم که با بحث شناختی مرتبط و آن را تأیید کند می¬توان به آیه زیر استناد کرد (کیست که بتواند ادعا کند ضمیر بارز «هو» در جواب شرط به «من» شرطیه برمی¬گردد): ...وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِه...(طلاق: 3) ...و هر كس بر خدا اعتماد كند او براى وى بس است. خدا فرمانش را به انجام رساننده است... اگر اذعان کنیم که در چنین مواردی تحلیل ما محکوم به شکست است بهتر از این است که حرف غیرمعقول و ناسنجیده برای توجیه چنین موارد خاصی ایراد کنیم. چیزی که مسلم است این است که چارچوب نظری پژوهش قادر نیست چنین مواردی را بدرستی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد و این به معنای نقص نظام ارجاعی قرآن نیست بلکه از غنای آن حکایت می¬کند. شرایط تفکیک ضمایر در ادامۀ نمونۀ مورد بحث کمی سخت¬تر به نظر می¬رسد. اجازه دهید، ببینیم در دنیای تفسیر با این همه ضمیر مشابه ولی در عین حال متفاوت از هم چگونه برخورد شده است، و سپس ببینیم که آیا سامانه بهینگی قادر به تفکیک این ضمایر از یکدیگر به نحو احسن خواهد بود و نتایج تحلیل با تفاسیر همخوانی دارد. اما شاید بگویید چه نیازی به آوردن تفسیر و طی این مرحله در این مقال است؟ در پاسخ به این سؤال، کوتاه سخن اینکه طبق دیدگاه علامه طباطبایی (ره)، فهميدن حقايق قرآن و تشخيص مقاصد آن، از راه ابحاث علمى دو جور است، يكى اينكه ما در مسئلهاى كه قرآن متعرض آنست، بحثى علمى، و يا فلسفى را آغاز كنيم، و هم چنان دنبال كنيم، تا حق مطلب برايمان روشن و ثابت شود، آن وقت بگوئيم آيه هم همين را مي¬گويد، اين روش هر چند كه مورد پسند بحث¬هاى علمى و نظرى است، و لكن قرآن آن را نمىپسندد. دوم اينكه براى فهم آن مسئله، و تشخيص مقصود آن آيه، از نظائر آن آيه كمك گرفته، منظور از آيه مورد نظر را بدست آوريم، آن گاه اگر بگوئيم علم هم همين را مىگويد عيبى ندارد (طباطبایی، 1374: ج1، صص 18-17). قبل از پرداختن به دیدگاه¬ها مفسران راجع به ضمایر آیۀ شریفۀ (وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ) لازم است به نکته¬ای اشاره شود. در آيه مورد بحث ما ضمير «من» و ضمير شيطان جمع آورده شده زيرا «من» (در آيه قبل) در مورد جنس شخص عاشى (كسى كه خدا را از ياد برده) مبهم است و شيطانى كه جنس آن مشخص نيست بر او گمارده شده و چون بر اثر مبهم بودنش مىتواند شامل هر دو شود جايز است ضمير به مجموع آن دو برگردد (طبرسی، 1377: ج5، ص 524). به طور کلی طبق تفاسیر، ضمایر در آیۀ مورد بحث به چند شیوه تفکیک شده¬¬اند: 1) ضمير در "إنّهم" به شياطين و بقيه ضميرهاى جمع به آن¬هايى كه از ذكر خدا كورند بر مىگردد (طباطبایی، 1374: ج18، ص 152؛ زمخشری، 1415ق: ج6، ص 55؛ فخر رازی، 1420ق: ج 27، ص 63). 2) ضمير جمع در"انّهم" و جمله بعد به" شياطين" برمىگردد، هر چند قبلاً به صورت مفرد آمده چون در واقع معنى جمعى را داشته است (مکارم شیرازی، 1374: ج21، ص 67). 3) شياطين يا كوردلان يا همهى آن¬ها گمان مىكنند در هدايت هستند (گنابادی، 1372: ج13، ص 123). انتخاب گزینه¬ها در تابلوی 3-6 با ملاحظات ویژه¬ای صورت گرفته است. چون تمام عناصر پیش¬ارجاعی ما در اینجا ضمایر هستند و همان¬طور که به کرات گفته شد، از آنجا که ضمیر نمی¬تواند مستقلاً به ضمیر دیگری برگردد و معرفه بودنش مشخص است، در تفکیک حاضر هیچ یک از عناصر ارجاعی عبارت "فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ" تأثیری در روند تحلیل نخواهند داشت. به علاوه هم-نمایه کردن عناصر این بند با عناصر مرجع¬دار کلاً منجر به تخطی از محدودیت مطابقت می¬شود. جملة: «يصدّون...» در محل رفع قرار دارد و خبر «إنّ» محسوب می¬شود، لذا یکی قلمداد کردن نمایه¬های 8 و 9 در تابلوی مذکور- که با ویرگول نمایش داده شده- بی¬ دلیل صورت نگرفته است. این تابلو گزینه 3 را به عنوان گزینۀ بهینه بدست می¬دهد، در حالی که گزینۀ بهینۀ واقعی، گزینه 8 خواهد بود. در دنیای واقع، این شیاطین هستند که انسان¬ها را از راه حق باز می¬دارند نه برعکس. آنچه باعث رد کردن گزینه بهینۀ واقعی شده تخطی از محدودیت همترازی است آن¬هم به دلیل عدم اتخاذ مبتدا به عنوان مرجع. این در حالی است که اگر بر اساس اطلاعات بدست آمده از تابلوهای 3-4 و 3-5 قضاوت کنیم آنوقت باید گفت که گزینه 8 به عنوان گزینۀ بهینه شناخته می¬شود و گزینه 3 از محدودیت همترازی تخطی می¬کند. در اینجا ما به ناچار باید درونداد خود را فقط با ساختار جمله شرطی بسنجیم و این باعث می¬شود که در عمل دو محدودیت همترازی و پیوستگی به درستی وظیفه خود را ایفا نکنند. به عبارت دیگر ایراد کار این است که ما در مقام عمل می¬گوییم ضمیر نباید به ضمیر برگردد و این خود بسیار دست و پا گیر است. تابلوی3-6: شناسایی مرجع ضمیر جمع مذکر غایب در جملات پساشرطی
| رابطه ارجاعی | مطابقت | انفصال | دسترسپذیری | معرفگی | پیوستگی | همترازی | |
|---|---|---|---|---|---|---|---|
| ¹=¹⁰=⁹، ⁸ | * | * | |||||
| ²=¹⁰؛ ¹=⁹، ⁸ | !∗ | ||||||
| ⁴=¹⁰؛ ¹=⁹، ⁸ | * | * | |||||
| ²=¹⁰=⁹، ⁸ | !∗ | ||||||
| ¹=¹⁰؛ ²=⁹، ⁸ | !∗ | ||||||
| ⁴=¹⁰؛ ²=⁹، ⁸ | !∗ | ||||||
| ⁴=¹⁰=⁹، ⁸ | * | ** | * | * | |||
| ¹=¹⁰؛ ⁴=⁹، ⁸ | * | * | * | ||||
| ²=¹⁰؛ ⁴=⁹، ⁸ | !∗ | ||||||
| {⁴،²،¹} ∉ {⁹،⁸} | ** | ** | * | * | |||
| ¹=¹⁰ | * | * | * | * | |||
| ²=¹⁰ | !∗ | ||||||
| ⁴=¹⁰ | * | * | * | * | |||
| ¹=⁹، ⁸ | * | * | * | ||||
| ²=⁹، ⁸ | !∗ | ||||||
| ⁴=⁹، ⁸ | * | * | * | * | |||
| {⁴،²،¹} ∉ {¹⁰،⁹،⁸} | ** | ** | * | * |
از طرف دیگر، مشکل ما در تابلوی مذکور فقدان محدودیت مستقلی است که بتواند لحاظ کند شیطان انسان را از راه راست باز می¬دارد نه برعکس، و این بخشی از دانش لازم برای تفکیک عناصر ارجاعی را تشکیل می¬دهد که بیشتر همان دانش از جهان واقع است، و درج واقعی این دانش در نظریه¬های صوری مانند بهینگی، لااقل در حال حاضر تا جایی که نگارندگان پژوهش حاضر آگاهی دارند، کار ناممکنی می¬نماید. اگر سؤال کنید که چرا در این جا از محدودیت اجتناب از تناقض استفاده نشده برای اینکه چالش موجود را حل کند، باید پاسخ داد که در اینجا به لحاظ محدودیت¬های گزینشی مشکلی وجود ندارد که خواسته باشیم آن را با محدودیت اجتناب از تناقض مرتفع سازیم؛ عده¬ای عدۀ دیگری را از راه باز می¬دارند (حال چه کنیم که اینجا یک طرف ماجرا شیاطین هستند!)؛ هر دو از مشخصه معنایی جانداری برخوردارند؛ و هر دو طرف قابلیت فاعل و مفعول بودن را بنا بر محدودیت¬های گزینشی فعل «صدّ» دارند. برای نمونه در آیۀ 86 سوره مبارکه اعراف «وَ لا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً...» قوم شعيب به انحاى مختلف مردم را از شعيب گريزان مىكردهاند، و از اينكه به وى ايمان آورند بازشان داشته. كوتاه سخن، در راه ايمان راهزنانى بودند كه با تمام قوا و با هر نوع حيله و تزوير مردم را از راه بر مىگرداندند (طباطبایی، 1374: ج8، ص:239). به عبارت دیگر، مفعول فعل مذکور باید یک شیء جاندار باشد و اینکه بگوییم فقط شیطان می¬تواند انسان را از راه حق باز دارد، یا هر گونه اطلاعاتی از این دست جزئی از معنای فعل نیست و در ساختار موضوعی فعل ادغام نشده است. در واقع ما نمی¬توانیم اطلاعاتی اضافی علاوه بر معنای خود فعل¬ بر آن بار کنیم. آنچه اهمیت دارد این است که چارچوب نظری پژوهش از این توانایی برخوردار باشد که بتواند توجیهی قابل قبول در چارچوب محدودیت¬های زبانی برای تفکیک عناصر ارجاعی این عبارت زبانی ارائه کند. شاهد قرآنی زیر هم تأییدی است بر اینکه محدودیت¬های گزینشی فعل در مواردی قادر نیستند ما را به سمت و سوی گزینه بهینه واقعی رهنمون سازند. در اینجا با دو گزینه بهینه روبرو هستیم که تعبیر گزینه یک در هیچ تفسیر یا ترجمه¬ای جایی ندارد و اشتباه محسوب می¬شود. به عبارت دیگر در اینجا هم¬نمایه کردن «من» با ضمیر «ــه» در «إنّه» به هیچ عنوان به تناقض منجر نمی¬شود. وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمينَ (شوری: 40) و جزاى بدى، مانند آن، بدى است. پس هر كه درگذرد و نيكوكارى كند، پاداش او بر خداست. به راستى او ستمگران را دوست نمىدارد. تابلوی 3-7: شناسایی مرجع اسم حرف مشبهه بالفعل
| رابطه ارجاعی | اجتناب از تناقض | مطابقت | انفصال | دسترسپذیری | ضمیریشدگی-مرکز ارجح | معرفگی | پیوستگی |
|---|---|---|---|---|---|---|---|
| B ¹=⁶، ¹=⁴ | * | ||||||
| B ⁵=⁶، ¹=⁴ | * |
ما مسلماً باید سعی کنیم برای بازبینی در تحلیل چنین نمونه¬هایی به دنبال راه¬حل مناسب باشیم و محدودیت جدیدی معرفی کنیم. با این حال، همان¬طور که می¬دانید ادعای نظریه بهینگی (پرینس و اسمولنسکی 2004/1995) این است که محدودیت¬ها جهانی¬اند، از اینرو باید برای معرفی یک محدودیت به دلایلی فراتر از نیازهای آنی تحلیل استناد کرد (مک¬کارتی، 2008: 212). از طرفی، معرفی محدودیت جدید نیاز به توجیه و شواهد کافی و لازم دارد که در حوصله بحث حاضر نمی-گنجد. امّا تفکیک ضمایر در انتهای آیه 37 زخرف به نظر بسیار دلچسب می¬نماید. آنچه که تابلوی زیر به دست می¬دهد با تعبیر اولی که در تفاسیر در بالا به آن اشاره شد- دیدگاه علامه طباطبایی- همخوانی دارد. تابلوی 3-8: شناسایی مرجع ضمیر جمع مذکر غایب در جملات پساشرطی
| رابطه ارجاعی | مطابقت | انفصال | دسترسپذیری | معرفگی | پیوستگی | |
|---|---|---|---|---|---|---|
| ¹=¹³=¹² | * | |||||
| ²=¹³؛ ¹=¹² | !∗ | |||||
| ⁴=¹³؛ ¹=¹² | * | * | ||||
| ²=¹³=¹² | !∗ | |||||
| ¹=¹³؛ ²=¹² | !∗ | |||||
| ⁴=¹³؛ ²=¹² | !∗ | |||||
| ⁴=¹³=¹² | ** | * | ||||
| ¹=¹³؛ ⁴=¹² | * | * | ||||
| }⁴،²،¹{ ∉¹³، ¹² | * | * | * | |||
| }⁴،²،¹{ ∉¹³، ¹=¹² | * | * | * | |||
| }⁴،²،¹{ ∉¹³، ²=¹² | !∗ | |||||
| }⁴،²،¹{ ∉¹³، ⁴=¹² | * | ** | * | |||
| }⁴،²،¹{ ∉¹²، ¹=¹³ | * | * | * | |||
| }⁴،²،¹{ ∉¹²، ²=¹³ | !∗ | |||||
| }⁴،²،¹{ ∉¹²، ⁴=¹³ | * | ** | * |
درونداد ما (وَ يحَسَبُونَ أَنهَّم مُّهْتَدُون) از دو جملة «يحَسَبُونَ» و «أَنهَّم مُّهْتَدُون» تشکیل شده است. برخی «واو» ابتدایی درونداد را عاطفه و برخی حالیه گرفته¬اند که تأثیری در روند کلی تحلیل ما ندارد. درست است که ابزار پژوهشی ما توانسته ما را به سمت یک تعبیر صحیح رهنمون سازد، ولی توجه داشته باشید بنابر آنچه که در بالا درباره تفکیک این عناصر پیش-ارجاعی در تفاسیر ذکر شد، می¬شد به راحتی چهار یا حتی پنج تعبیر واقعی از آیه مورد بحث استخراج کرد. در واقع، امکان استنباط چند برداشت واقعی در تابلوی مذکور با شرایط موجود ساختار درونداد غیرممکن است. شاید بتوان ادعا کرد که این مسئله یکی از چالش¬های موجود نظریه بهینگی باشد؛ اصولاً ما در چنین نظریه¬ای و با استفاده از ابزارهای موجود آن به دنبال فقط یک گزینه بهینه هستیم نه بیشتر. نمونه چهارم مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدي وَ مَنْ يُضْلِلْ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُون (اعراف: 178) هر كه را خدا هدايت كند، او راهيافته است و كسانى را كه گمراه نمايد، آنان خود زيانكارانند. تابلوی 3-9: تفکیک پیش¬ارجاعی¬ها در موقعیت التفات ارجاعی
| رابطه ارجاعی | اجتناب از تناقض | مطابقت | انفصال | دسترسپذیری | ضمیریشدگی–مرکز ارجح | معرفگی | پیوستگی | همترازی |
|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
| ¹=³ | * | * | ||||||
| ²=³ | !∗ |
صورت این جمله در وهله اول کمی گمراه¬کننده است چون بلافاصله «من» را مانند اکثر جملات شرطی به عنوان مبتدا تلقی می¬کنیم. اما زمانی که متوجه إعراب «الله» می¬شویم می¬فهمیم که «الله» مرفوع و فاعل و «من» منصوب و مفعول¬به مقدّم است (در واقع «من» فقط فاعل روانشناختی است نه فاعل دستوری). این شرایط برای جمله شرطی در ادامه آیه هم صادق است. «المهتدی» هر چند که یک عنصر پیش¬ارجاعی محسوب می¬شود ولی چون خبر جواب شرط است معلوم است که به مبتدا یعنی «هو» ارجاع دارد؛ پس ضرورتی برای توضیح اضافی وجود ندارد. در واقع، در این نمونه علی¬رغم التفات ارجاعی موجود گزینۀ بهینه به راحتی قابل تفکیک است. همان¬طور که قبلاً اشاره شد، در تحلیل هر یک از جملات شرطی ناگزیریم فعل شرط و جواب شرط را دو بند مستقل در نظر بگیریم تا قابلیت سنجش محدودیت¬ها را کسب کنیم. در غیاب محدودیت اجتناب از تناقض گزینۀ 2 شرایط بهتری برای بهینه شناخته شدن داشت. دلیل تخطی از محدودیت مذکور خیلی آشکار است؛ کیست که نداند خدا هدایت¬کننده نه هدایت شنونده. همان¬طور که ملاحظه می¬فرمائید ما در نمونه مورد بحث-کل آیه- با دو جملۀ شرطی مواجه هستیم که باید به هنگام تحلیل به استقلال دو جمله به عنوان یک کل توجه داشته باشیم. این مسئله برای درک نقش محدودیت¬های همترازی، پیوستگی و همچنین دسترس¬پذیری می¬تواند بسیار کمک¬کننده باشد. ساختار جمله شرطی در ادامه آیه تفاوت چندانی با ماقبل خود ندارد، جز اینکه در اینجا به دلیل اقتصاد ارجاعی یکی دیگر از عناصر ابتدای آیه به یک ضمیر تقلیل پیدا کرده است. تابلوی 3-10: شناسایی مرجع ضمیر در جملات متوالی شرطی
| ارتباطها | اجتناب از تناقض | مطابقت | انفصال | دسترسپذیری | ضمیریشدگی-مرکز ارجح | معرفگی | پیوستگی | همترازی |
|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
| 1=7، 1=6 | !∗ | |||||||
| 5=7، 1=6 | !∗ | |||||||
| 1=7، 2=6 | !∗ | |||||||
| 5=7، 2=6 | * | |||||||
| 1=7، 4=6 | !∗ | |||||||
| 5=7، 4=6 | * | * | * | * | ||||
| 1=7، 5=6 | !∗ | |||||||
| 5=7، 5=6 | * | * | * | * | ||||
| {5،4،2،1} ∉ {7،6} | * | ** | * | * |
چون دو جمله با «واو» عطف به یکدیگر متصل شده¬اند، پس باید انتظار تحلیل یکسانی را مانند آنچه در تابلوی 3-9 آمد داشته باشیم. گزینه 4 فقط با تخطی از محدودیت دسترس¬پذیری به عنوان گزینه بهینه معرفی می¬شود. دلیل تخطی از این محدودیت عدم دسترسی ضمیر «هو» مستتر به فاعل جمله پیش یعنی «الله» است. این ضمیر برای دسترسی به این عنصر باید از درون ساختار بند اول یا همان فعل شرط جمله شرطی دوم به درون ساختار جواب شرط جمله شرطی اول نفوذ کند. ما در این تحلیل چنین امکانی را رد می¬کنیم (هرچند این مسئله تأثیر چندانی هم در روند کلی و نتیجه نهایی تحلیل در اینجا ندارد. با این وجود، به دلیل عطفی که بین دو جمله وجود دارد، موازنه فعل شرط جمله اول با فعل شرط جمله دوم و موازنه جواب شرط جمله اول با جمله شرط دوم را امکان¬پذیر می¬دانیم). 4. =نتیجهگیری = همانطور که در مقدمه آمد، یکی از جنبه¬های اعجاز کلامی قرآن کریم ماهیت نظام عناصر ارجاعی، به ویژه ضمایر موجود در متن این کتاب آسمانی است. آنچه در مورد این نظام حائز اهمیت است، ارتباط و نحوه تعامل آن با عواملی مانند پیوستگی و التفات است. با وجود کاربرد فراوان عناصر ارجاعی و ظهور صنعتی به نام التفات در متن قرآن، پژوهش حاضر تلاشی بود برای پاسخ به این مسئله که آیا شناسایی مرجع عناصر ارجاعی، یا در اصطلاح زبان¬شناختی تفکیک عناصر ارجاعی، امری سهل خواهد بود یا منجر به نقص و خلل در برداشت معنا و مفهوم از آیات قرآنی خواهد شد؟ به عبارت دیگر تا چه حد التفات زبانی می¬تواند بر تفکیک عناصر ارجاعی تأثیرگذار باشد؟ پژوهش حاضر با به خدمت گرفتن چارچوبی تلفیقی از نظریه¬های نوین زبان¬شناختی (نظریه¬های مرکزیت و بهینگی) و با روشی توصیفی-تحلیلی، به تفکیک عناصر ¬ارجاعی در آیات مشخصی از قرآن کریم در قالب تابلوهای نظریه بهینگی ¬پرداخت. پیکره مورد بررسی شامل تحلیل نظری و تبیین اعجاز کلامی قرآن در 7 آیه در متن مقاله، و 40 آیه در تأیید نتایج پژوهش در پیوست می¬باشد. توضیحات و شواهدی که در زیر می¬آید فرض ما در مورد عدم تأثیرپذیری محسوس تفکیک پیش¬ارجاعی¬ها از التفات زبانی را تأیید می¬کند. همان¬طور که در نمونه¬های مورد بررسی مشاهده شد، تخطی از محدودیت پیوستگی از جمله عوامل اصلی در شکل گرفتن التفات زبانی محسوب می¬شود. از آنجا که جملات شرطی از دو بندِ در تعامل با هم تشکیل می¬شوند که یکی بسته به دیگری است، معمولاً در معرض التفات زبانی قرار می¬گیرند. با این توصیف، آنچه در وهله اول به ذهن خطور می¬کند این است که به احتمال زیاد، بررسی مسئله تفکیک پیش¬ارجاعی¬ها در مواجهه با تغییر شخص و شمار و جنس دستوری (و به طور کلی التفات) با چالش¬هایی جدی روبرو می¬شود. با این وجود، نتایج پژوهش حاکی از این است که با وجود تغییر در شخص و شمار فاعل بند جواب شرط در مقایسه با فاعل بند قبلی خود، مشکلی متوجه تفکیک پیش¬ارجاعی¬ها نبوده و هیچ خللی در انسجام و یکپارچگی متن بوجود نمی¬آید. بلکه به عکس، التفات زبانی باعث تسهیل در روند شناسایی مرجع ضمایر نیز می¬شود. در پیوست 2 نمونه¬ آیاتی آمده که نشان می¬دهد برخلاف التفات موجود در جواب شرط نسبت به فعل شرط، مشکلی در شناسایی مرجع عناصر پیش¬ارجاعی بوجود نمی¬آید. در واقع، التفات زبانی موجود حتی باعث می¬شود که روند تحلیل سهل¬تر نیز بشود. طبق بررسی ما، چارچوب نظری پژوهش در تحلیل چنین نمونه¬هایی از طریق ابزار در دسترس خود (تابلوهای بهینگی) کاملاً موفق است. به علاوه، در مواردی به ویژه در زمینه "التفات ارجاعی" کار تفکیک با چالش روبرو می¬شود که طبق استدلال ما این نارسایی به چارچوب نظری پژوهش برمی¬گردد نه به نظام عناصر ارجاعی در قرآن کریم. چارچوب نظری پژوهش در قبال این نوع از التفات در ساخت¬های شرطی دوگانه رفتار می¬کند؛ در پیوست 3 بر خلاف پیوست 1 نمونه¬ آیاتی آمده است که طبق بررسی ما چارچوب نظری پژوهش به خوبی از عهده تفکیک پیش¬ارجاعی¬ها در این ساختارها هم برمی¬آید. در واقع، موارد اندکی وجود دارد که چارچوب نظری ما به هنگام مواجهه با التفات زبانی تا حدی به مشکل برمی¬خورد. برای نمونه، چالش تحلیل تابلوی 3-6 نارسایی در سنجش محدودیت¬های همترازی و پیوستگی است که تا حدودی از التفات زبانی متأثر می¬شود (بخشی از مشکل تابلوی مذکور نیز به نارسایی محدودیت¬های گزینشی فعل در شناسایی مرجع ضمیر برمی¬گردد). بند قبلی درونداد ما به دلیل اینکه خود متشکل از دو عنصر پیش¬ارجاعی است، و به دلیل اینکه به لحاظ شخص و شمار دچار تغییر دستوری شده نمی¬تواند نقشی در روند تحلیل درونداد ایفا کند. از این رو، ما به ناچار باید درونداد خود را فقط با ساختار جمله شرطی بسنجیم، و این باعث می¬شود که در عمل دو محدودیت همترازی و پیوستگی به درستی وظیفه خود را ایفا نکنند. به طور خاص، محدودیت پیوستگی علیرغم فرومرتبگی از قدرت تفکیکی بالایی در شناسایی مرجع ضمایر برخوردار است. در واقع می¬توان گفت که قدرت تفکیکی یک محدودیت¬ خاص الزاماً به جایگاه آن¬ در مرتبه¬بندی بستگی ندارد. به عبارتی ما کاری نداریم که چرا سخنگو از محدودیت پیوستگی تخطی می¬کند، آنچه مورد بحث است تنها این نیست که یک جمله چطور با بافت پیشین خود متناسب است، بلکه نقشی که جمله در بافت آینده ایفا می¬کند نیز حائز اهمیت است. در واقع، آنچه مهم است نقش و کارکردی است که عناصر در گفتمان ایفا می¬کنند، حتی اگر لازم باشد برای ایفای چنین نقشی پیوستگی را نادیده بگیریم، و به التفات روی بیاوریم.
پانویس و منابع
- ↑ reference
- ↑ endophora
- ↑ exophora
- ↑ anaphora
- ↑ cataphora
- ↑ antecedent
- ↑ Anaphora resolution
- ↑ Deictic pronouns
- ↑ Optimality theory
- ↑ Centering theory
- ↑ Universal Grammar
- ↑ Beaver
- ↑ Grosz, Joshi, & Weinstein
- ↑ به دلیل محدودیت¬ جا از ذکر مثال و نحوه تعدیل محدودیت¬ها برای سازگاری با تحلیل حاضر معذوریم، ولی خواننده در خلال بحث به راحتی با نحوه رفتار محدودیت¬ها آشنا خواهد شد.
- ↑ default antecedent
- ↑ PC= CP:preferred center
- ↑ Cohere:The preferred center of the current sentence is the preferred center of the previous one.
- ↑ Align:The topic is in subject position.
- ↑ Pro-top:The preferred center is pronominalized.
- ↑ Agree: Anaphoric expressions agree with their antecedents in terms of number and gender.
- ↑ Disjoint:Co-arguments of a predicate are disjoint.
- ↑ Accessible
- ↑ علامت > به معنای اشراف و فرامرتبگی است.
- ↑ tableau
- ↑ برای آگاهی بیشتر در این مورد به مک¬کارتی (2008: 50-43) و منابع ذکر شده در آنجا مراجعه کنید.
- ↑ در کلیه تابلوهای ارائه¬شده در پژوهش حاضر، نشانۀ (=) در حالت کلی به معنای هم¬مرجعیت عناصر با یکدیگر است. نشانۀ (≠) به معنای عدم ارجاع دو عنصر دخیل نسبت به یکدیگر، و نشانۀ (∉) به معنای «عضوی نیست از مجموعۀ...» ایفای نقش می¬کند. علامت > به معنای اشراف و فرامرتبگی است.
- ↑ ground
- ↑ figure
5. ابن عربى ابو عبدالله، محيى الدين محمد. (1422 ق). تفسير ابن عربى. بيروت: دار احياء التراث العرب.
6. راغب اصفهانى، حسين بن محمد. (1412 ق). المفردات في غريب القرآن. بيروت: دارالعلم الدار الشاميه.
7. زمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر (1415ق/ 1995م). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، تصحیح محمد عبدالسلام شاهین. بیروت: دارالکتب العلمیة.
8. گنابادى، سلطان محمد (1372). بيان السعادة فى مقامات العباده. ترجمه خانى، رضا و رياضی حشمت الله. تهران: مركز چاپ و انتشارات دانشگاه پيامنور.
9. طباطبايى، سيد محمد حسين (1374). الميزان فى تفسير القرآن. ترجمه موسوى همدانى، سيد محمد باقر. قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم.
10. طبرسى، فضل بن حسن (1377). تفسير جوامع الجامع. ترجمه مترجمان. مشهد: بنياد پژوهش¬هاى اسلامى آستان قدس.
11. قائمی¬نیا، علیرضا، (1390). معناشناسی شناختی قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
12. مكارم شيرازى، ناصر (1374). تفسير نمونه. تهران: دار الكتب الإسلامية.
13. میردهقان، مهین ناز (1387). حالت نمایی افتراقی در زبان¬های هندی/اردو، پشتو و بلوچی، در چارچوب بهینگی واژنفشی، مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه شهید بهشتی.
14. نصیری، فاطمه (1388). بررسی تغییر شخص دستوری کلام (التفات) در قرآن مجید از دیدگاه تحلیل گفتمان. پایان نامه کارشناسی ارشد زبان شناسی همگانی. دانشگاه شهید بهشتی.
15. یول، جورج (1385). کاربردشناسی زبان. ترجمه محمّد عموزاده مهدیرجی و منوچهر توانگر. تهران: سمت، چاپ دوم.
16. Beaver D (2004). ‘The optimization of discourse anaphora.’Linguistics and hilosophy 27(1), 3–56.
17. Brown, G. and Yule G. (1989). Discourse Analysis. Cambridge University Press.
18. Grosz, B. J., Joshi, A. K., & Weinstein, S. (1995). Centering: a framework for modeling the local coherence of discourse. Computational Linguistics, 21, 203–225.
19. Grosz, B. J., Joshi, A. K., &Weinstein, S. (1983). Providing a unified account of definite noun phrases in discourse. Proceedings of the Twenty-first annual meeting of the Association for Computational Linguistics. (pp. 44–50). Cambridge, MA: Association for Computational Linguistics.
20. Hammami, Souha, Belguith, Lamia, and Ben Hamadou, Abdelmajid. (2009). Arabic Anaphora Resolution: Corpora Annotation with Coreferential Links. The International Arab Journal of Information Technology, Vol. 6, No. 5.
21. McCarthy, John J. (2008). Doing Optimality Theory: Applying Theory to Data. Blackwell Publishing Ltd.
22. Mineur, Anne-Marie (2006). The resolution of bridging anaphora in OT. D R A F T O F February 23, 2006.
23. Prince, A., & Smolensky, P. (1993/2004). Optimality theory: Constraint interaction in generative grammar. Rutgers University and University of Colorado at Boulder: Technical Report RuCCSTR-2, available as ROA 537-0802. Revised version published by Blackwell, 2004.
24. Widdowson, H. G. (2007). Discourse Analysis. Oxford University Press.
پیوست 1
نمونه آیاتی که عدم قابلیت چارچوب نظری پژوهش را برای شناسایی مرجع ضمیر بارز «هو» نشان می¬دهند.
1. إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ (بقره: 271) اگر صدقهها را آشكار كنيد، اين، كارِ خوبى است، و اگر آن را پنهان داريد و به مستمندان بدهيد، اين براى شما بهتر است.
2. فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ (مائده: 45) و هر كه از آن [قصاص] درگذرد، پس آن، كفّاره [گناهان] او خواهد بود.
3. إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَكُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُم (أنفال: 19) [اى مشركان] اگر شما پيروزى [حق] را مىطلبيد، اينك پيروزى به سراغ شما آمد [و اسلام پيروز شد] و اگر [از دشمنى] بازايستيد، آن براى شما بهتر است.
4. فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ (توبه: 3) [با اين حال] اگر [از كفر] توبه كنيد آن براى شما بهتر است.
5. ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ (حج: 30) اين است [آنچه مقرر شده] و هر كس مقررات خدا را بزرگ دارد، آن براى او نزد پروردگارش بهتر است.
پیوست 2
تسهیل شناسایی مرجع ضمیر علیرغم التفات زبانی موجود در ساختار شرطی
1. وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَليلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ (بقره: 126) و[لى] هر كس كفر بورزد اندكى برخوردارش مىكنم سپس او را با خوارى به سوى عذاب آتش [دوزخ] مىكشانم و چه بد سرانجامى است.
2. وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِي الشَّاكِرينَ (آل عمران: 145) هر كه پاداش اين دنيا را بخواهد به او از آن مىدهيم و هر كه پاداش آن سراى را بخواهد از آن به او مىدهيم و به زودى سپاسگزاران را پاداش خواهيم داد.
3. وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْليهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً (نساء: 30) و هر كس از روى تجاوز و ستم چنين كند به زودى وى را در آتشى درآوريم و اين كار بر خدا آسان است.
4. وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبيلاً (نساء: 88؛ 143) و حال آنكه هر كه را خدا در گمراهىاش وانهد هرگز راهى براى [هدايت] او نخواهى يافت.
5. وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً (نساء: 114) و هر كس براى طلب خشنودى خدا چنين كند به زودى او را پاداش بزرگى خواهيم داد.
6. وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤْمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ (نساء: 115) و هر كس پس از آنكه راه هدايت براى او آشكار شد با پيامبر به مخالفت برخيزد و [راهى] غير راه مؤمنان در پيش گيرد وى را بدانچه روى خود را بدان سو كرده واگذاريم و به دوزخش كشانيم و چه بازگشتگاه بدى است.
7. وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً...(مائده: 41) و هر كه را خدا بخواهد به فتنه درافكند هرگز در برابر خدا براى او از دست تو چيزى بر نمىآيد.
8. قالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمينَ (مائده: 115) [لى] هر كس از شما پس از آن انكار ورزد وى را [چنان] عذابى كنم كه هيچ يك از جهانيان را [آن چنان] عذاب نكرده باشم.
9. مَنْ كانَ يُريدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فيها وَ هُمْ فيها لا يُبْخَسُونَ (هود: 15) كسانى كه زندگى دنيا و زيور آن را بخواهند [جزاى] كارهايشان را در آنجا به طور كامل به آنان مىدهيم و به آنان در آنجا كم داده نخواهد شد.
10. مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (نحل: 97) هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد قطعا او را با زندگى پاكيزهاى حيات [حقيقى] بخشيم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام مىدادند پاداش خواهيم داد.
11. مَنْ كانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً (إسراء: 18) هر كس خواهان [دنياى] زودگذر است به زودى هر كه را خواهيم [نصيبى] از آن مىدهيم آنگاه جهنم را كه در آن خوار و رانده داخل خواهد شد براى او مقرر مىداريم.
12. وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً (إسراء: 33) و هر كس مظلوم كشته شود به سرپرست وى قدرتى دادهايم.
13. وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمًّا (إسراء: 97) و هر كه را خدا هدايت كند او رهيافته است و هر كه را گمراه سازد در برابر او براى آنان هرگز دوستانى نيابى و روز قيامت آنها را كور و لال و كر به روى چهرهشان درافتاده برخواهيم انگيخت.
14. وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمينَ (أنبیاء: 29) و هر كس از آنان بگويد من [نيز] جز او خدايى هستم او را به دوزخ كيفر مىدهيم [آرى] سزاى ستمكاران را اين گونه مىدهيم.
15. وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ (حج: 25) و [نيز] هر كه بخواهد در آنجا به ستم [از حق] منحرف شود او را از عذابى دردناك مىچشانيم.
16. وَ مَنْ يَظْلِمْ مِنْكُمْ نُذِقْهُ عَذاباً كَبيراً (فرقان: 19) و هر كس از شما شرك ورزد عذابى سهمگين به او مىچشانيم.
17. وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريماً (أحزاب: 31) هر كس از شما خدا و فرستادهاش را فرمان بر د و كار شايسته كند پاداشش را دو چندان مىدهيم و برايش روزى نيكو فراهم خواهيم ساخت.
18. وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعيرِ (سبأ: 12) هر كس از آنها از دستور ما سر برمىتافت از عذاب سوزان به او مىچشانيديم.
19. قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِي النَّارِ (ص: 61) مىگويند پروردگارا هر كس اين [عذاب] را از پيش براى ما فراهم آورده عذاب او را در آتش دو چندان كن.
20. مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ في حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها (شوری: 20) كسى كه كشت آخرت بخواهد براى وى در كشتهاش مىافزاييم و كسى كه كشت اين دنيا را بخواهد به او از آن مىدهيم و[لى] در آخرت او را نصيبى نيست.
21. وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ (شوری: 23) و هر كس نيكى به جاى آورد [و طاعتى اندوزد] براى او در ثواب آن خواهيم افزود قطعا خدا آمرزنده و قدرشناس است.
22. وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ سَعيراً (فتح: 13) و هر كس به خدا و پيامبر او ايمان نياورده است [بداند كه] ما براى كافران آتشى سوزان آماده كردهايم.
23. فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى وَ صَدَّقَ بِالحْسْنىَ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى (لیل: آیات 5، 6 و 7) اما آنكه [حق خدا را] داد و پروا داشت و و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد، بزودى راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت.
24. وَ أَمَّا مَن بخَلَ وَ اسْتَغْنىَ وَ كَذَّبَ بِالحْسْنىَ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى (لیل: آیات 8، 9 و 10) و اما آنكه بخل ورزيد و خود را بىنياز ديد و و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت، بزودى راه دشوارى به او خواهيم نمود.
پیوست 3
نمونه آیات حاوی التفات ارجاعی در جملات شرطی
1. وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ (نساء: 13) و هر كس از خدا و پيامبر او اطاعت كند وى را به باغهايى درآورد كه از زير [درختان] آن نهرها روان است در آن جاودانهاند و اين همان كاميابى بزرگ است.
2. وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهينٌ (نساء: 14) و هر كس از خدا و پيامبر او نافرمانى كند و از حدود مقرر او تجاوز نمايد وى را در آتشى درآورد كه همواره در آن خواهد بود و براى او عذابى خفتآور است.
3. مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ (مائده: 72) هر كس به خدا شرك آورد قطعا خدا بهشت را بر او حرام ساخته است.
4. وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً (فتح: 10) و هر كه بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند به زودى خدا پاداشى بزرگ به او مىبخشد.
5. وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَنْ يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذاباً أَليماً (فتح: 17) و هر كس خدا و پيامبر او را فرمان برد وى را در باغهايى كه از زير [درختان] آن نهرهايى روان است درمىآورد و هر كس روى برتابد به عذابى دردناك معذبش مىدارد.
6. وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ (تغابن: 9) و هر كس به خدا ايمان آورده و كار شايستهاى كرده باشد بديهايش را از او بسترد و او را در بهشتهايى كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است درآورد.
7. وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ (تغابن: 11) و كسى كه به خدا بگرود دلش را به راه آورد و خدا[ست كه] به هر چيزى داناست.
8. وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذاباً صَعَداً (جن: 17) و هر كس از ياد پروردگار خود دل بگرداند وى را در قيد عذابى [روز]افزون درآورد.