اعجاز لفظی قرآن کریم از منظرتناسب و بست کلمات طیبه
چکیده
. تناسب میان کلمات طیبه ی قرآن کریم، یکی از وجوه اعجاز لفظی به شمار می آید. بدون شک چیدمان کلمات در آیات و سورهها، هدفمند و دارای اعجاز است. در این میان در بسیاری از موارد، یک کلمه در یک آیه با سایر واژگان آیه دارای تناسب و زیبایی¬های لفظی است. چنانچه در قرآن کریم برای حضرت " یونس" دو صفت " ذاالنون" و " صاحب الحوت" ذکر شده که هرکدام با ساختار آیه و سایر کلمات تناسب چشمگیری دارد. درآیه 87 انبیاء "ذاالنون"، انتخاب شده که از نظر ساختار و شکل ظاهری با بسیاری دیگر از واژگان آیه¬ی مذکور هماهنگ است. حرف "ذ" با "ذ، ض، ظ" در کلمات "ذَهَبَ، مُغَاضِبًا، فَظَنَّ، الظُّلُمَاتِ، الظَّالِمِینَ" و حرف "نون" با "ن" در کلمات "مُغَاضِبًا، أَن، لن، نقْدِرَ، فَنَادَى، أَن، أَنت، سُبْحَان، إِنّ، کنت، مِنَ الظَّالِمِین، اسْتَجَبْنَا، نجََّینَا،...، تناسب لفظی و نوعی واج آرایی دارد. در آیه 48 سوره قلم "صاحب الحوت" برای تعبیر از حضرت یونس به کار رفته، که با تعداد دیگری از واژگان آیه بیشتر متناسب است "ص و ح" در کلمات اصْبرِ،ْ حُکم، صَاحِب، الحُْوتِ، هو، زیبایی را بیشتر نموده است ضمن اینکه حضور "إِذْ نَادَى وَ هُوَ مَکظُوم" در همین آیه، نقش بست و پیوند با آیه 87 انبیاء را ایفا می کند. مقاله ی حاضر به بررسی نمونههایی از این هماهنگیها و تناسبات در آیات 24 - 27 ابراهیم (ع)، 48 سوره قلم، 87 و 88انبیاء،23 و 27 قصص که بیانگر زیبایی و اعجاز لفظی قرآن کریم است، می پردازد.
واژههای کلیدی
- قرآن کریم، اعجاز لفظی، تناسب، حروف، ذاالنون، صاحب الحوت
مقدمه
قرآن کریم از زوایای متعدد در اوج اعجاز و زیبایی است. بدون شک این کتاب جاودان، صرفا از یک جنبه دارای اعجاز نیست بلکه در سطوح مختلف علمی، دینی، فرهنگی، ادبی، اجتماعی، سیاسی و... دارای اعجاز است. علامه طباطبایی (ره) در این خصوص می فرماید:«...بنا بر اين قرآن كريم هم معجزيست در بلاغت، براى بليغترين بلغاء و هم آيتى است فصيح، براى فصيحترين فصحاء و هم خارق العادهايست براى حكماء در حكمتش، و هم سرشارترين گنجينه علمى است معجزهآسا، براى علماء و هم اجتماعىترين قانونى است معجزهآسا، براى قانون، و سياستى است بديع، و بى سابقه براى سياستمداران و حكومتى است معجزه، براى حكام، و خلاصه معجزهايست براى همه عالميان، در حقايقى كه راهى براى كشف آن ندارند، مانند امور غيبى، و اختلاف در حكم، و علم و بيان. از اينجا روشن ميشود كه قرآن كريم دعوى اعجاز، از هر جهت براى خود مىكند، آنهم اعجاز براى تمامى افراد جن و انس، چه عوام و چه خواص، چه عالم و چه جاهل، چه مرد و چه زن، چه فاضل متبحر و چه مفضول، چه و چه و چه، البته بشرطى كه اينقدر شعور داشته باشد كه حرف سرش شود...»(علامه طباطبایی، 1374: 1/95)
یکی از وجوه اعجاز قرآن کریم، وجوه ادبی و فصاحت و بلاغت کلمات، عبارات، آیات و سور است. تناسب و هماهنگی میان لفظ و معنا، واج آرایی و موسیقیایی، زیبایی شناسی واژگانی و... نیز از منظر فصاحت و بلاغت مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.
در کتب بلاغی از قدیم تا کنون گاهی پراکنده و گاه منسجم به زیباییهای بلاغی واژگان بویژه از جهت تناسب و هماهنگی میان لفظ و معنا در قالب اصطلاحاتی مانند ایهام تناسب، تضاد، سجع، مراعاه النظیر، تقابل، صنعت مقابله و... به تفسیر و ایجاز مطالب ارزشمند و فراوانی قلمی شده است، که می توان به منابع زیر اشاره کرد: مفتاح العلوم سکاکی، تلخیص المفتاح خطیب قزوینی، المطول تفتازانی، مختصر المعانی تفتازانی، اعجاز البلاغه عبدالقاهر جرجانی، جواهر البلاغه احمد الهاشمی، التصویر الفنی سید قطب، مرآه الحق طه حسین، اعجاز القرآن مصطفی صادق الرافعی و... ضمن اینکه مباحث ادبی در تفاسیر بویژه تفاسیری مانند الکشّاف زمخشری، مجمع البیان طبرسی، المیزان علامه طباطبایی (ره) نیز از جایگاه قابل توجهی برخوردار است. شایان ذکر است که نمونههایی که در مقاله ی حاضر مطرح می گردد نوعا و غالبا تا کنون در آثار قدیم و جدید تبیین نگردیده است. در مقاله ی حاضر برای تحلیل تناسب میان کلمات طیبه¬ی قرآن کریم به نمونههای زیر اکتفا خواهد شد:
تناسب "اجْتُثَّتْ" با واژگان آیات 24 تا 27 سوره ی ابراهیم (ع):
واج آرایی یا واژ آرایی یکی از صنایع ادبی است که در علم بدیع مورد توجه علمای بلاغت قرار گرفته است. این صنعت عبارت است از تکرار یک واج صامت یا مصوت در یک بیت یا عبارت گفته میشود به گونهای که طنین آن در گوش و ذهن مخاطب بر جای بماند و اثری مداوم داشته باشد و باعث پیدایش موسیقی آوایی در آن بخش از سخن شود. معمولا بکارگیری واج، براي القاء و تداعي معنا يا موضوعي معین در ذهن مستمع است؛ به عبارت ديگر هدف متکلم علاوه بر ایجاد موسيقيهای دروني و آهنگِ گوش نواز، بازتاب موضوعي يا القاي حالتي بر گرفته از فضاي ادبی و روح عاطفي حاکم بر کلام در ذهن مخاطب و خواننده است به وسيله ي تکرار واج يا واجهايي که در متن به کار می گیرد.
این صنعت که از زیباییهای ادبی و هنری به شمار می آید، در ادبیات عربی و ادبیات فارسی تحت تاثیر قرآن کریم از جایگاه ویژه ای برخوردار است. حافظ شیرازی (ره) از جمله شعرایی است که به پیروی از قرآن کریم از این صنعت ادبی، فراوان، بهره مند گردیده. به عنوان مثال در غزل پنجم دیوانش در بیت
در حلقه ی گُلُ و مُل خُوش خواند دُوش بُلبُل هات الصبُوح هُبّوا یا ایُّها السُکاری ضمه () را 12 بار بکار برده است. و این ضمه که در تلفظ، غنچه ی دهانی ایجاد می کند، با کلمه ی کلیدی حلقه در ابتدای بیت، کاملا هماهنگ است و صدای ضمه در سراسر بیت تداعی کننده ی حلقه و مسمای آن است.(نک: نظری، 1389: 111-112)
در این خصوص به یک بیت از متنبی شاعر شهیر عرب نیز اشاره می گردد: بناها فأعلی و القنا یقرع القنا و موج المنایا حولها متلاطم(المتنبی،2/785) صدای"الف" در بیت فوق، 9 بار بکار رفته و صدای الف که به طرف بالا و کشیده است، با معنای بیت که در خصوص بنایی و ساختن دیوارهای شهر ویران شده و جنگ زده "حدث حمراء" است، هماهنگی دارد.
با ذکر مقدمه ی فوق به واج آرایی حرف "ث" در آیات 24 تا 27 سوره مبارکه ابراهیم (ع) و زیبایی انتخاب "اجْتُثَّتْ" و تناسب و هماهنگی آن با تعداد قابل توجهی از واژگان این آیات می پردازیم. آیات مورد بحث عبارتند از:« أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كلَِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فىِ السَّمَاءِ/تُؤْتىِ أُكُلَهَا كلَُّ حِينِ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ/ وَ مَثَلُ كلَِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ/ يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فىِ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ فىِ الاَْخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّلِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ»(24-27) "اجْتُثَّتْ" از ریشه جثث به معنای قطع و از بن بریدن یک چیز است. الجثّ: بر كندن. قطع كردن (اقرب الموارد) در قاموس قطع- كردن يا از ريشه كندن نقل شده است(قرشی،1371 ش: ج2، ص 18) راغب اصفهانی می گوید«يقال: جَثَثْتُهُ فَانْجَثَّ، و جَثَثْتُهُ فَاجْتَثَّ، قال اللّه عزّ و جل: اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ [إبراهيم/ 26]، أي: اقتلعت جثّتها» (راغب، 1412: 188) در لسان العرب ذیل ماده "جثث" آمده است:« الجَثُّ: القَطْعُ و قيل: قَطْعُ الشيء من أَصله و قيل: انتزاعُ الشجر من أُصوله اجْتُثَّتْ: قُطِعَت» در الميزان في تفسير القرآن نیز آنرا بر اقتلاع و قطع از ریشه حمل شده است:« الاجتثاث الاقتلاع، يقال: جثته و اجتثته أي قلعته و اقتلعته»(علامه طباطبایی،1417: ج12/ 5)
همانگونه که مشاهده می شود مشهورترین معنا و مترادف تعبیر "اجتثاث"، تعابیر "قطع" می باشد ماده قطع، در قرآن کریم 36 بار با ساختار" يَقْطَعُون، تَقَطَّعَتْ، لِيَقْطَعَ، تُقَطَّع، فَاقْطَعُوا، فَقُطِع، لَأُقَطِّعَن، مَقْطُوع و..."، بکار رفته است. ازجمله در آیات زیر: «فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» (الأنعام: 45)، «فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ ما كانُوا مُؤْمِنينَ»(الأعراف: 72) «لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعينَ»(الأعراف: 124) «ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ»(الحاقة: 46) این در حالی است که تعبیر "اجْتُثَّتْ" در قرآن کریم فقط و فقط یک بار به کار رفته است. بر این اساس پرسش اساسی در این است که چه حکمت یا حکمتهایی در بکار گیری"اجْتُثَّتْ" در آیات مورد بحث نهفته است؟ به نظر می رسد یکی از اسرار و حکمتهای استعمال این تعبیر، موسیقی درونی و ایجاد تناسب و هماهنگی میان عبارات و نیز نوعی واج آرایی و زیبایی ساختار لفظی است. زیرا از جمله کلید واژگان و مفاهیم اساسی این بخش از آیات در ابتدای آیات مورد بحث، مَثَلً كلَِمَةً طَيِّبَةً و مَثَلُ كلَِمَةٍ خَبِيثَةٍ است که " ث" نقش برجسته ای را ایفا می کند ضمن اینکه در همین چهار آیه، "ث" در 9 واژه بکار رفته است:«مَثَلًا / ثَابِتٌ / الْأَمْثَالَ / مَثَلُ / خَبِيثَةٍ / خَبِيثَةٍ/ اجْتُثَّتْ / يُثَبِّتُ / الثَّابِتِ» حال پس از مطالب فوق، به نظر می رسد یکی از اسرار و حکمتهای به کارگیری تعبیر "اجتثت" در آیات مورد بحث و عدم به کارگیری واژگان معروف تری از قبیل "قطع"(علی رغم اینکه 36 بار در قرآن کریم بکار رفته)، ایجاد تناسب و هماهنگی با ساختار آیات و کلید واژگان آن مانند ((مثل))، ((الامثال))، خبیثه و.. است. ضمن اینکه کلمات دیگری در چهار آیه حضور دارد که به شکل ظریف و لطیفی تداعی کننده حرف"ث" و کلمات کلیدی آیات می باشد زیرا ص و س از نظر صوتی و آوایی و نیز مخرج تلفظ، تا حدودی با "ث"تناسب و هماهنگی دارد و اساسا قریب المخرج می باشد و بدین شکل واج آرایی و زیبایی آیات بیشتر تقویت می شود "ص و س" در أَصْلُهَا، السَّمَاءِ، لِلنَّاسِ از این قرار است.
نکته دیگری که اشاره به آن خالی از لطف نیست این است که " ث" از نظر نوشتاری دارای سه نقطه است و با حروف ش در "شجره"، هماهنگی و تناسب دارد و کلمات و تعابیر " مَثَلًا / شَجَرَة/ أَصْلُهَا/ثَابِتٌ / السَّمَاءِ/الْأَمْثَال / لِلنَّاس / مَثَلُ / خَبِيثَة / شَجَرَة / خَبِيثَة/ اجْتُثَّتْ / يُثَبِّتُ / الثَّابِتِ / يَشَاءُ" در کنار هم قرار می گیرند هم موسیقی و زیبایی آوایی را ایجاد می کند و هم هماهنگی در نوشتار را. به عبارت دیگر هم گوش را می نوازد و هم چشم را می رباید. بدیهی است که نوع خط و علائم نوشتاری زبان عربی در طول تاریخ پس از نزول قرآن کریم تا کنون تحولات فراوانی به خود دیده است لکن به نظر می رسد که برای بیان تعبیر از سه نقطه، چه در حرف هجایی"ث" و چه در حرف "ش" از علامت و نشانههایی شبیه هم استفاده شده باشد.
خلاصه کلام اینکه می توان گفت که کارکرد تنها تعبیر"اجْتُثَّتْ" که فقط یکبار در قرآن کریم بکار رفته است و مترادف آن(قطع)، 36 بار، در این نکته می تواند باشد که این واژه علاوه بر اینکه بیانگر شدت فعل ریشه کندن و از بن بریدن و قطع شجره خبیثه است، از نظر شکلی، لفظی، آوایی و موسیقی درونی با تعداد قابل توجه دیگری از کلمات مانند"مَثَلًا / أَصْلُهَا /ثَابِتٌ / السَّمَاءِ/ الْأَمْثَالَ/ لِلنَّاسِ / مَثَلُ /خَبِيثَةٍ / خَبِيثَةٍ/ اجْتُثَّتْ / يُثَبِّتُ الثَّابِتِ" تناسب، هماهنگی و همنوایی دارد.
لازم به ذکر است که حضور حرف هجای" ک" به تعداد 9 بارنیز، واج آرایی و زیبایی و اعجاز لفظی آیات را فزونی بخشیده است: كَيْفَ /كلَِمَةً /كَشَجَرَةٍ / أُكُلَهَا /كلَُّ / يَتَذَكَّرُونَ/ كلَِمَةٍ كَشَجَرَةٍ »(24-27) =بکار گیری"ذاالنون و صاحب الحوت"برای تعبیر از یونس (ع)= حضرت یونس، یکی از پیامبران بزرگی است که نام و داستان وی در آیاتی از قرآن کریم آمده است. این پیامبر بزرگ با سه تعبیر به شرح زیر به کار رفته است: الف) یونس «إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عيسى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً »(النساء: 163) «وَ إِسْماعيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمينَ»(الأنعام: 86) «فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حينٍ »(يونس: 98) «وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ»(الصافات: 139)
ب) ذَا النُّونِ «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ/ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نجََّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَالِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ» (الأنبياء: 87-88) ج) صاحِبِ الحوت «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ »(القلم: 48) یکی از زیباییهای قرآن کریم و از مصادیق اعجاز لفظی، تناسبها و هماهنگیهایی است که تعابیر ذَا النُّونِ و صاحب الحوت با بافت و ساختار آیات دارند. تعبیر" ذَا النُّونِ" مرکب است "ذا " به معنای صاحب و هم نشین و "النّون" به معنای حوت و ماهی و تعبیر "صاحِبِ الْحُوتِ" نیز به همین شکل است "صاحب" به معنای ذا و هم نشین و نیز "الحوت" به معنای نون و ماهی است «النُّونُ: الحوت» (ابن منظور، 1414: ج13، ص: 427)
بنابراین، صاحب الحوت به معنای ذا النون و ذا النون به معنای صاحب الحوت است و هر دو در این آیات برای تعبیر از حضرت یونس بکار رفته است لکن حکمتها و اسرار انتخاب صاحب الحوت در آیه 48 سوره قلم و ذا النون در آیه 87 سوره انبیاء چیست؟ به نظر می رسد یکی از حکمتها و رازهایی که از منظر زیبایی شناسی واژگانی و ساختار لفظی، قابل تأمل است، تناسب ترکیب "ذا النون" با ساختار و بافت غالب آیات 87 و 88 سوره انبیاء و تناسب و هماهنگی ترکیب "صاحب الحوت" با ساختار غالب و عنصر مسلّط آیه 48 سوره قلم و نیز واژگان این سوره است.
یکم: «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ/ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نجََّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَالِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ» (الأنبياء: 87-88)
ذا النون در آیات فوق، مرکب از ((ذا)) و ((ن)) است. حرف هجای"ذ" با حروف "ظ" و " ض" قریب المخرج است و این حرف در آیه 87 انبیاء، 9بار(با احتساب ادغام لام در حروف شمسی و مشدد خواندن آن در الظُّلُماتِ / الظَّالِمينَ) " در کلمات " ذَا /إِذْ / ذَهَبَ / مُغاضِباً / فَظَنَّ / الظُّلُماتِ / الظَّالِمينَ"آمده است. حرف"ن" نیز 18 بار (با احتساب تنوین و تشدید)در همان آیه درکلمات"النُّونِ / مُغاضِباً /فَظَنَّ /أَنْ/ لَنْ/ نَقْدِرَ/ فَنادى/ أَنْ / أَنْتَ /سُبْحانَكَ /إِنِّي /كُنْتُ /مِنَ / الظَّالِمينَ/، هماهنگی عبارات و بست و پیوند واژگان را بیشترمی کند. ضمن اینکه تکرار"ن" در آیه¬ی بعد به تعداد 8 بار در کلمات فَاسْتَجَبْنَا/ نجََّيْنَاهُ/ مِنَ/ نُنجِى/ الْمُؤْمِنِينَ"، واج آرایی آیات و هماهنگی با کلمه کلیدی " ذَا النُّونِ " را افزون و برجسته تر نشان می دهد.
توضیح اینکه حضور تعبیر مبارک" سُبْحانَكَ" در آیات نیز هدفمند، مناسب و هماهنگ می باشد زیرا" سُبْحانَكَ " که به معنای منزه دانستن خداوند از هرگونه نقص و عیب و بدی است، ذکری است که حضرت یونس در شکم ماهی بر زبان راند و تعبیر" سبح" در لغت به معنای شنا کردن نیز می باشد و این معنای لغوی با فضای آیات و وضعیتی که حضرت یونس در آن بسر می برد هماهنگ و مناسب است. حضرت یونس در دریا و درشکم ماهی بود و در دریا شنا کردن وسیله ای برای نجات است. لذا نوع ذکر یونس (ع) یعنی سبحانک به طور ناخودآگاه یا آگاهانه، معنای شنا و دریا و غرق شدن، ماهی و نجات یافتن را به ذهن متبادر می کند براین اساس، "سبحانک" با "وَ نجََّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَالِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ" هماهنگی و تناسب دارد:"وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ/ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نجََّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَالِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ" یکی دیگر از نکاتی که در این آیات بست واژگانی و تناسب معنایی را عمیق تر کرده است، تعبیر نجََّيْنَاهُ مِنَ الْغَمّ است. زیرا غمّ از نظر لغوی دارای چند معناست ازجمله اندوه و حزن و کرب و پوشش و پوشیدن و پنهان و مستور ماندن: «الغَمُّ و الغُمَّةُ: الكَرْب..أَمْرُهُ عليه غُمَّةٌ أي لَبْسٌ. و في التنزيل العزيز: ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً قال أَبو عبيد: مجازها ظُلْمة و ضيقٌ و هَمٌّ، و قيل: أي مُغَطّىً مستورا...أمْرٌ غُمَّةٌ أي مُبْهَمٌ ملتبس... غُمَّ الهِلال على الناس غَمّاً: سَترَه الغَيم...ليلةُ غَمَّاءَ: آخر ليلة من الشهر، سميت بذلك لأَنه غُمَّ عليهم أمرُها أي سُتِرَ فلم يُدْرَ أَ مِن المقبل هي أم من الماضي» (ابن منظور،1414: ج12، ص 441) و در "التحقيق في كلمات القرآن الكريم"، اصل آن بر پوشش حمل شده و معنای ابتلاء و اندوه و سختی نیز از همین راستا با واژه غمّ تعبیر می شود چنانچه ابر را از همین زاویه، غمام می نامند زیرا نور خورشید و ماه را می پوشاند«غمّ: أصل واحد صحيح يدلّ على تغطّية و إطباق، تقول: غممت الشيء أغمّه، أى غطّيته. و الغم أن يغطّى الشعر القفا و الجبهة في بنائه غمّه الشيء غمّا من باب قتل: غطّاه، و منه قيل للحزن غمّ، لأنّه يغطّى السرور و الحلم هو التغطية في قبال نور أو مثله من سعة أو صحّة أو سرور أو بهجة أو جمال، فهو أعمّ من أن يكون في مورد مادىّ أو معنوىّ. ففي المورد المادّىّ كما في: وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى- 2/ 57 و الغمام هو السحاب و يطلق عليه بلحاظ انجراره و حركته، كما أنّ الغمام يطلق باعتبار كونه مغطّيا نور الشمس. و في المورد الروحانىّ كما في: وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيلًا الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ- 25/ 25 و الغمام في هذه الآية الكريمة ما يغطّى عن تجلّى نور الحقّ. و حرف الباء للتعدية. و كلمة تشقّق: مضارع و الأصل تشقّق. و المراد من السماء:السماء الروحانىّ.فالغم: هو تغطية شدّة و ابتلاء و مضيقة في قبال رخاء و سعة و تنعّم»(مصطفوی،1360ش: ج7، ص 269-270) حال با توجه به معانی "غمّ"، مشاهده می گردد که این واژه در آیه ضمن اینکه بر اندوه و سختی و حزن حضرت یونس دلالت دارد، معنای اولیه¬ی آن که پوشش و تغطیه است، با فضای حاکم بر آیات یعنی ظلمات لیل، بحر و شکم ماهی، هماهنگ و متناسب است. و در حقیقت یونس(ع) هم از حزن و اندوه و غصّه نجات پیدا کرد هم از ظلمات و تاریکی دریا و شب و شکم ماهی و نهنگ. چنانچه زمخشری، واژه ظلمات را اینگونه تفسیر کرده است:« فِي الظُّلُماتِ أى في الظلمة الشديدة المتكاثفة في بطن الحوت، كقوله ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِي ظُلُماتٍ و قوله يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ و قيل: ظلمات بطن الحوت و البحر و الليل»(الزمخشری، 1407: ج3، ص: 132) و در مجمع البیان نیز بر همین معنا تصریح شده است«فَنادى فِي الظُّلُماتِ» قيل إنها ظلمة الليل و ظلمة البحر و ظلمة بطن الحوت»(الطبرسی، 1372: ج7، ص: 96)
تناسب، هماهنگی، زیبایی، دلربایی و گوش نوازی آیات نورانی حکیم سخن، به همین واژگان خلاصه نمی گردد بلکه هزاران نکته باریک تر از مو در این آیات هست که ذهن بشر فقط به اندکی از آنها پی می برد. در این اینجا هارمونی و هماهنگی و تناسب را در تعابیر" نجََّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَالِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ با سایر واژگان و تعابیر و نیز با فضای حاکم بر عبارات، می توان مشاهده کرد. زیرا " نجََّيْنَاهُ و نُنجِى " به معنای از بند خلاص کردن و رها نمود ن از غم است و این دو تعبیر از ماده "نجو" است که در اصل در بر دارنده¬ی معنای انکشاف و آشکاری و مکان بلند و ابر است «نجا من الهلاك ينجو نجاة: خلص.. و نجا الإنسان ينجو نجاة، و نجاء في السرعة، و هو معنى الذهاب و الانكشاف من المكان...النجاة و النجوة من الأرض، و هي الّتى لا يعلوها سيل، كأنّه نجا من السيل. و من الباب النجو: السحاب، و الجمع النجاء، و هو من انكشافه لأنّه لا يثبت...النجاة: النجوة من الأرض، أى الارتفاع لا يعلوه الماء...أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو التنحية و التخليص، أى تخليص في تنحية. و من مصاديقه: تخليص شخص من الهلاك و تنحيته عن ذلك المحيط.و هكذا تخليصه عن أىّ حادثة. و تنحية الجلد أو اللباس عن البدن و حصول التخلّص. و التخلّص في المكان المرتفع عن جريان ماء أو ابتلاء آخر...»(مصطفوی، 1360ش: ج12، ص 46-47) ناگفته پیداست که این معانی با عناصر مسلّط بر آیات مانند ظلمت، بحر، بطن ماهی، غمّ(اندوه و پوشش)، و نجات و رهایی یونس (ع) از غمّ و از شکم ماهی و بیرون آوردن وی از مکانی مستور و پوشیده و انداختنش به مکانی مکشوف و غیر مسقّف که در سوره صافات به عراء تعبیر شد، تناسب و پیوند و بست عمیق و میثاقی غلیظ دارد. «وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ/إِذْ أَبَقَ إِلىَ الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ/ فَسَاهَمَ فَكاَنَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ/ فَالْتَقَمَهُ الحُْوتُ وَ هُوَ مُلِيمٌ/ فَلَوْ لَا أَنَّهُ كاَنَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ/ فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَ هُوَ سَقِيمٌ/ وَ أَنبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِّن يَقْطِينٍ»(139- 146) دوم: «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ »(القلم: 48) "صاحب الحوت" مرکب است از صاحب و حوت که این تعبیر نیز تا حدودی، تناسب و هماهنگی با صداها و آواها و موسیقی غالب آیه 48 سوره قلم دارد. صدای ((ص)) در" اصبر" و "صاحب" و نیز صدای ((ح)) در "حکم"، "صاحب"، "حوت" و "هو"، حضوری برجسته دارد.. به نظر می رسد از همین منظر می توان به یکی از اسرار حکمتهای انتخاب صاحب الحوت در آیه مذکور به جای ذا النون، پی برد. توضیح اینکه در ادامه همین آیه " ذ، در "اذ" و "ظ" در "مکظوم" نیز حضور دارد لکن می توان چنین استنباط کرد که " فَاصْبِرْ" و " لِحُكْمِ" از کلمات کلیدی آیه می باشند که با صاحب الحوت هماهنگ تر و متناسب تر است و حضور اذ نادی و هم مکظوم در ادامه آیه منافاتی با بحث ارائه شده ندارد. زیرا "ص و ح" پر رنگ تر از "ذ در اذ و مکظوم" به نظر می رسد.
ضمن اینکه بر خلاف ذ، حروف و آوای" ص و س و ث" در سوره القلم از جمله عناصر مسلّط سوره القلم است که ذیلا به برخی از آنها آشاره می گردد:" يَسْطُرُون/فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُون/ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِين/سَنَسِمُه/أَصحَْاب/أَقْسَمُواْ لَيَصْرِمُنهََّا مُصْبِحِين/ لَا يَسْتَثْنُون/أصْبَحَتْ كاَلصَّرِيم/ مُصْبِحِين/صَارِمِين/ مِّسْكِين/ أَوْسَطُهُم/لَوْ لَا تُسَبِّحُون/ سُبْحَان/ أَبْصَارُهُم/ السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُون/ صَادِقِين/ السُّجُودِ وَ هُمْ سَالِمُون/ سَنَسْتَدْرِجُهُم/ بهَِذَا الحَْدِيث/ تَسْألُهُم/ مُّثْقَلُون/ الصَّالِحِين/ بِأَبْصَارِهِمْ /سمَِعُوا"
دو نمونه تناسب و بست واژگانی در آیات 23 و 27 سوره قصص
داستان موسی(ع)، یکی از زیباترین و طولانی ترین داستانهای قرآن کریم است که حوادث آن در سورههای متعدد بیان شده است(نک: نظری، علی و پروانه رضایی، 1387: صص73-96) و نیز(نظری، علی و پروانه رضایی، 1386: صص60-83). یکی از این حوادث، خروج حضرت موسی از مصر به سوی مدین و حضور در نزد شعیب(ع) است. این بخش از داستان در آیات 22-29 سوره قصص آمده است. حقیقتا تناسب، هماهنگی، پیوند و بست میان واژگان و عبارات در آیات در اوج زیبایی و سرشار از فریبایی است. ما ذیلا به دو نمونه از تناسب واژگان و کلمات طیبه و هماهنگی آنها با بافت و ساختار عبارات و جملات اشاره خواهیم کرد:
یکم: تناسب "وَرَدَ" با "مَاءَ مَدْيَنَ" و تفاوت آن با "دَخَلَ الْمَدِينَةَ"
در سوره قصص حضور موسی(ع) در المدینه و مدین دو بار با دو تعبیر " دَخَلَ و وَرَدَ" بیان شده است. در آیه 15 سوره قصص حضور وی در مدینه چنین به تصویر کشانده شده است: «وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلىَ حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَينِْ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَ هَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِى مِن شِيعَتِهِ عَلىَ الَّذِى مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسىَ فَقَضىَ عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَنِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ» و در آیه 23 همان سوره این حضور بر سر چشمه مدین با تعبیر" وَرَدَ " تصویرگری شده«وَ لَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَينِْ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِى حَتىَ يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَ أَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ»
به نظر می رسد با عنایت به عناصر مسلّط و فضای حاکم بر آیه 23، بر خلاف "دخل"، تعبیر "ورد" با سایر واژگان و کلمات طیبه، تناسب بیشتر و برجسته تری دارد. زیرا در کتب لغت در خصوص "ورد" چنین آمده است« ورود در اصل مشرف شدن بدخول است نه دخول: «اصل الورود الاشراف على الدّخول و ليس بالدّخول»(قاموس قرآن، ج7، ص: 200) «الوُرُودُ أصله: قصد الماء، ثمّ يستعمل في غيره. يقال: وَرَدْتُ الماءَ أَرِدُ وُرُوداً، فأنا وَارِدٌ، و الماءُ مَوْرُودٌ، و قد أَوْرَدْتُ الإبلَ الماءَ. الوِرْدُ: الماءُ المرشّحُ للوُرُودِ، و الوِرْدُ: خلافُ الصّدر» (راغب، 1412: 865) « الوِرْدُ و وُردُ القوم: الماء. و الوِرْدُ: الماء الذي يُورَدُ. و الوِرْدُ: الإِبل الوارِدة...المَوارِدُ: المَناهِلُ، واحِدُها مَوْرِدٌ. وَ وَرَدَ مَوْرِداً أَي وُرُوداً. و المَوْرِدةُ: الطريق إِلى الماء...فالوُرودُ، بالإِجماع، ليس بدخول. الجوهري: ورَدَ فلان وُروُداً حَضَر، و أَورده غيره و اسْتَوْرَده أَي أَحْضَره» (ابن منظور،1414: ج3، ص 456-457) حال با عنایت به اینکه "ورد " بیشتر به معنای مشرف شدن به دخول و نیز حضور در چشمه آب و مانند آنست مشاهده می شود که این واژه بر خلاف " دخل" با ماء مدین و سایر کلمات و بافت و ساختار عبارات هماهنگ تر است. در آیات زیر بست و پیوند میان "ورد" و برخی از کلمات برجسته است:«وَ لَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَينِْ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِى حَتىَ يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَ أَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ/ فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلىَّ إِلىَ الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنىِّ لِمَا أَنزَلْتَ إِلىََّ مِنْ خَيرٍْ فَقِيرٌ/ فجََاءَتْهُ إِحْدَئهُمَا تَمْشىِ عَلىَ اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبىِ يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تخََفْ نجََوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّلِمِينَ»(23-25)
واژگان زیر در آیات مورد بحث در یک حوزه معنایی قرار می گیرند: "وَرَدَ / مَاءَ مَدْيَنَ/ يَسْقُونَ / نَسْقِى / يُصْدِرَ/ الرِّعَاءُ / فَسَقَى / سَقَيْتَ"
دوم: تناسب و بست واژگانی میان" خَطْبُكُمَا و أُنكِحَكَ"
حضرت موسی به محض ورود به ماء مدین، دو زن جوان را دید که مانع ورود گوسفندانشان به سرچشمه می شدند.« وَ لَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَينِْ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِى حَتىَ يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَ أَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ»(القصص: 23) » به کمک آنها شتافت و گوسفندان را برای آنها آب داد و به زیر سایه در آمد و دست به دعا برد«فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلىَّ إِلىَ الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنىِّ لِمَا أَنزَلْتَ إِلىََّ مِنْ خَيرٍْ فَقِيرٌ»(القصص: 24) یکی از دختران شعیب(ع) به نزد حضرت موسی آمد و از دعوت پدر از ایشان خبر داد«فجََاءَتْهُ إِحْدَئهُمَا تَمْشىِ عَلىَ اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبىِ يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تخََفْ نجََوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّلِمِينَ»(القصص:25) یکی از دو دختر حضرت شعیب، به پدر پیشنهاد کرد که با توجه به توانمندی و امانت داری و چشم پاکی و عفت موسی(ع)، او را به چوپانی بگیرد« قَالَتْ إِحْدَاهما يَأَبَتِ اسْتَْجِرْهُ إِنَّ خَيرَْ مَنِ اسْتَْجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِينُ»(القصص:26) شعیب(ع)، به حضرت موسی پیشنهاد داد که یکی از دختران خود را به عقد و ازدواج وی در می آورد به شرط اینکه هشت سال برای آن حضرت کار کند« قَالَ إِنىِّ أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتىََّ هَتَينِْ عَلىَ أَن تَأْجُرَنىِ ثَمَنىَِ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَ مَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنىِ إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّلِحِينَ»(القصص:27) و نهایتا حضرت موسی پذیرفت و یکی از دختران همسر وی گشت و هشت سال یا ده سال برای شعیب(ع)، کار کرد و...
آنچه در این مجال مورد توجه نگارنده است، بست و پیوند میان اولین عبارتی است که حضرت موسی خطاب به دو دختر شعیب(ع) بکار گرفت با عبارات پایانی داستان که این دیدار منجر به آن شد. اولین جمله ای که حضرت موسی در دیدار با دختران بر زبان جاری کرد عبارتست از:" مَا خَطْبُكُمَا " در آیه « وَ لَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَينِْ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِى حَتىَ يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَ أَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ»(آیه 23) و عبارت پایانی که داستان به آن تقریبا خاتمه یافت و بر زبان شعیب(ع) جاری شد" أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتىََّ هَاتَينِْ " می باشد« قَالَ إِنىِّ أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتىََّ هَتَينِْ عَلىَ أَن تَأْجُرَنىِ ثَمَنىَِ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَ مَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنىِ إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّلِحِينَ»(آیه27)
در تفاسیر، "خطب" در آیه مذکور بر معنای شأن و مسأله و سؤال و درخواست و مطلوب حمل شده«ما خَطْبُكُما» أي ما شأنكما و ما لكما لا تسقيان مع الناس»(الطبرسی،1372: ج7، ص: 387) «ما شأنكما؟»(علامه طباطبایی ره، 1417: ج16، ص: 25) در تفسیر کشاف زمخشری نیز آمده است:« ما خَطْبُكُما ما شأنكما. و حقيقته: ما مخطوبكما، أى: مطلوبكما من الذياد، فسمى المخطوب خطبا،كما سمى المشئون شأنا في قولك: ما شأنك؟ يقال: شأنت شأنه، أى: قصدت قصد»(الزمخشری،1407: ج3، ص: 401) آیت الله مکارم شیرازی حفظه الله آنرا به " کار شما چيست؟" ترجمه کرده:« و هنگامى كه به (چاه) آب مدين رسيد، گروهى از مردم را در آنجا ديد كه چهارپايان خود را سيراب مىكنند و در كنار آنان دو زن را ديد كه مراقب گوسفندان خويشند (و به چاه نزديك نمىشوند موسى) به آن دو گفت: «كار شما چيست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمىدهيد؟!)» گفتند: «ما آنها را آب نمىدهيم تا چوپانها همگى خارج شوند و پدر ما پير مرد كهنسالى است (و قادر بر اين كارها نيست.)!» (ص388) در کتب لغت "خطب" به معانی گوناگونی مانند خواستگاری، درخواست، طلب و سخنرانی و... آمده است:«[خطب] الفتاةَ: آن دختر را خواستگارى كرد،- القَومُ فلاناً: از فلانى خواستند تا از آن قوم دخترى به ازدواج خود درآورد،- على المنبر: بر روى منبر سخنرانى كرد.(فرهنگ أبجدي عربي-فارسي، متن، ص: 28)«الخَطْبُ و المُخَاطَبَة و التَّخَاطُب: المراجعة في الكلام، و منه: الخُطْبَة و الخِطْبَة لكن الخطبة تختصّ بالموعظة، و الخطبة بطلب المرأة قال تعالى: وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ [البقرة/ 235]،الخَطْبُ: الأمر العظيم الذي يكثر فيه التخاطب، قال تعالى: فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ [طه/ 95](راغب،1412: 286)« الخَطْبُ: الشَّأْنُ أَو الأَمْرُ، صَغُر أَو عَظُم و قيل: هو سَبَبُ الأَمْر. يقال: ما خَطْبُك؟ أَي ما أَمرُكَ؟ و تقول: هذا خَطْبٌ جليلٌ، و خَطْبٌ يَسير. و الخَطْبُ: الأَمر الذي تَقَع فيه المخاطَبة، و الشأْنُ و الحالُ و منه قولهم: جَلَّ الخَطْبُ أَي و خَطَب المرأَةَ يَخْطُبها خَطْباً و خِطْبة، بالكسرالخِطْبُ: الذي يَخْطُب المرأَةَ. و هي خِطْبُه التي يَخْطُبُها،الخِطْبُ: المرأَةُ المَخطوبة» (ابن منظور،1414: ج1، ص360) حال پس از توضیحات فوق، می توان نتیجه گرفت که میان "خَطْبُكُمَا" در ابتدای حادثه ملاقات موسی و دختران شعیب و " أُنكِحَكَ" در پایان حادثه، بست واژگانی و میثاقی غلیظی به چشم می آید زیرا "خطب و إنکاح" از نظر لغوی در یک حوزه معنایی هستند. البته منظور نگارنده این نیست که "خطبکما" در آیه بر معنای خواستگاری و ازدواج حمل می شود لکن به نظر می رسد از جهت واژگانی و ساختار ی و شکلی، نوعی تناسب دیده می شود که بازتابی از زیبایی کلام بی همتای خداوند صاحب سخن است.
نتیجه
از مباحث فوق با ذکر چند نمونه، این نتیجه را می توان گرفت که تناسب و هماهنگی کلمات، تعابیر و آیات قرآن کریم یکی از جنبههای اعجاز به ویژه اعجاز لفظی سخنِ سخن آفرین است و این جنبه نشان دهنده این است که کتاب جاودان قرآن کریم ساخته و بافته بشر نیست بلکه هم از نظرمحتوی و مفهوم و هم از جهت واژگان و شکل و ساختار همه و همه از ناحیه ی خداوند متعال است و سرشار از تناسب و هماهنگی است و هیچ اختلافی در آن نیست زیرا چنین سخنی از توان بشر بدور است. ضمن اینکه نباید فراموش کرد که زیبایی قرآن کریم، دارای بطون و وجوه مختلف است و پاره ای از این زوایای پنهان تا به امروز بر بشر کشف شده است و یقینا زوایای پنهانی هست که هنوز برای بشر پدیدار نگشته است.
هدفمندی در انتخاب و چیدمان کلمات و تعابیر و آیات قرآن کریم و تناسب ظاهری و باطنی میان آنها در تراکیب "صاحب الحوت و ذا النون" برای تعبیر از حضرت یونس و نیز تناسب میان "ورد" با ساختار دیگر کلمات مانند ماء، یسقون، لا نسقی، یصدر و سقیت و ارتباط معنای اولیه "خطب با إنکاح" از جمله مباحثی است که تناسب و زیبایی و بست وازگانی آیات قرآن کریم را بیشتر متجلی می سازد. تحلیل زیبایی شناسی و واج آرایی "ث" در آیات 24-27 سوره ابراهیم و هماهنگی و تناسب میان "اجتثت" با واژگان و تعابیر "مثل و امثال، خبیثه، یثبّت و ثابت و... نیز از دیگر دستاوردهای مقاله حاضر است.
پانویس و منابع
1. قرآن کریم.
2. قرآن کریم، ترجمه آیت الله ناصر مكارم شيرازى، چاپ دوم، قم، دار القرآن الكريم، 1373ش.
3. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، الطبعة الثالثة، بيروت، دار صادر،1414.
4. حافظ شیرازی، شمس الدین،دیوان حافظ، براساس نسخه تصحیح شده غنیّ-قزوینی، به کوشش رضا کاکائی دهکردی، چاپ پنجم، تهران، ققنوس، 1387.
5. الراغب الاصفهاني، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، محقق و مصحح صفوان عدنان داودي، الطبعة الاولي، بيروت- سوريه، دارالعلم- الدار الشامية،1412.
6. الزمخشري، جارالله محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل، الطبعة الثالثة، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407 .
7. الطباطبايي، سيد محمد حسين(العلامة)، الميزان في تفسير القرآن، الميزان في تفسير القرآن، الطبعة الخامسة،، قم، موسسه النشر الاسلامي،1417.
8. الطبرسي، امين الدين ابو علي الفضل بن الحسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، الطبعة الاولي، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات،1995.
9. قرشى، سيد على اكبر، قاموس قرآن،چاپ ششم، تهران، دار الكتب الإسلامي،1371 ش.
10. المتنبی، ابو الطیّب، دیوان المتنبی، بشرح العلامه الامام الواحدی، قدّم له عمر فاروق، الجزء الثانی، بیروت، بدون تاریخ.
11. مصطفوى، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم،تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1360ش.
12. نظری، علی و همکاران، اثرپذیری پنهان حافظ از قرآن کریم در غزل پنجم دیوان او، مجله پژوهش زبان و ادبیات فارسی، تهران، شماره نوزدهم، صص 93-123، زمستان 1389.
13. نظری، علی و پروانه رضایی،" بررسی تطبیقی داستان یوسف(ع) و موسی (ع) در قرآن"، پژوهش نامه قرآن وحدیث انجمن علوم قرآن و حدیث، سال دوم، شماره 5، صص73-96، زمستان، 1387.
14. نظری، علی و پروانه رضایی، "تحلیل عناصر داستان موسی و عبد در سوره کهف"، فصلنامه علمی – ترویجی مشکوة، شماره 95، صص 60-83، تابستان،1386.