جایگاه انسان در جهان هستی از دیدگاه قرآن

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۵ اکتبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۲:۲۳ توسط مهدی جعفری نجفی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «=خلاصه= شاید مهمترین و رایج ترین مشغولیت فکری برای هر انسان، شناخت خود و جایگاه اش در جهان هستی است. اگر همه آنچه که انسان برای شاد زندگی کردن در این دنیا نیاز دارد فراهم شود، اعم از موقعیت اجتماعی بالا، شغل دلخواه، تمکن مالی، محبوبیت و مشهوریت...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

خلاصه

شاید مهمترین و رایج ترین مشغولیت فکری برای هر انسان، شناخت خود و جایگاه اش در جهان هستی است. اگر همه آنچه که انسان برای شاد زندگی کردن در این دنیا نیاز دارد فراهم شود، اعم از موقعیت اجتماعی بالا، شغل دلخواه، تمکن مالی، محبوبیت و مشهوریت، سلامتی و ...، بازهم مواردی برای نگرانی او وجود خواهد داشت. نگرانی از دست دادن آنها و یا مرگ که پایان همه این شادی هاست. پس کدام هدف برای او شادی و خوشبختی کامل به ارمغان خواهد آورد؟. برای پاسخ به این سوال با سوال دیگری مواجه می شود که من کیستم؟ برای چه هدفی به وجود آمده ام؟ و سوالات دیگری در همین زمینه. بسیاری از انسانها با گرایش ها و پس زمینه های مختلف فرهنگی، ایدئولوژی، علمی و فلسفی سعی در یافتن پاسخ مناسب به این سوالها کرده و می کنند، ولی تلاش بی وقفه آنها، هنوز به نقطه روشن، ملموس و واحدی نرسیده است. قرآن به عنوان کتابی که از جانب خداوند و برای هدایت انسانها در این جهان نازل شده، نباید در ارائه پاسخ به این سوالات مهم و مشترک همه انسانها دریغ کرده باشد. حال اگر پاسخ قرآن از جانب همگان فارغ از دین و ملیت و فرهنگ آنها بتواند مورد پذیرش قرار گیرد، چه نامی جز معجزه بر این کتاب می توان گذاشت. این مقاله کوششی است به منظور پاسخ به این سوالات از منظر نگاهی جدید به برخی از آیات قرآن که در پی ارائه پاسخ به این مشغولیت ذهنی انسان هستند. اگرچه کماکان سوالات مهمی چون هدف از آفرینش جهان و علت غائی افعال خداوند و ... باقی می ماند که در حیطه بحث این نوشتار نیستند در واقع این مقاله، در پی پاسخ به سوال هدف از آفرینش انسان براساس تجربیات و میزان درک او در وضعیت و جایگاه فعلی اش و برمبنای استنتاج از آیات قرآن است. نهایتا در خواهیم یافت که انسان بعنوان جانشین خداوند و فرماندار نظام هستی برگزیده شده، و در مسیر نیل به این هدف گام برمی دارد.

کلمات کلیدی

هدف از زندگی انسان، جایگاه انسان در جهان هستی، انسان خلیفه خدا و فرماندار جهان هستی

1. مقدمه

شاید مهمترین و رایج ترین مشغولیت فکری برای هر انسان، شناخت خود و جایگاه اش در جهان هستی است. انسان در مقاطع مختلف زندگی با گذاردن اهدافی برای خود، و سعی و تلاش شبانه روزی، می کوشد تا به آن اهداف دست یابد. پس از هر موفقیت یا شکست، به سوی هدف جدیدی می رود و تلاشی دیگر را آغاز می نماید. محرک عمده در همه فعالیتهای انسان، کسب شادی و رضایت خاطر است. ولی اگر حتی همه آنچه که انسان برای شاد زندگی کردن در این دنیا نیاز دارد فراهم شود، اعم از موقعیت اجتماعی بالا، شغل دلخواه، تمکن مالی، محبوبیت و مشهوریت، سلامتی و ...، بازهم مواردی برای نگرانی وجود خواهد داشت. نگرانی از دست دادن آنها و یا مرگ که پایان همه این داشته ها و شادی های دنیوی است. پس کدام هدف برای او شادی و خوشبختی کامل را به ارمغان خواهد آورد؟. برای پاسخ به این سوال با سوال دیگری مواجه می شود که من کیستم؟ برای چه هدفی به وجود آمده ام؟. زندگی کردن یعنی چه و انسان برای چه هدفی زندگی می کند؟. از درون هیچ یک از چرخه های طرح و تلاش همیشگی انسان پاسخی برای این سوالها بیرون نمی آید. بسیاری از انسانها با گرایش ها و پس زمینه های مختلف فرهنگی، ایدئولوژی، علمی و فلسفی سعی در یافتن پاسخ مناسب به این سوالها کرده و می کنند، ولی تلاش بی وقفه آنها، هنوز به نقطه روشن، ملموس و واحدی نرسیده است. پاسخ های ارائه شده، معمولا کامل، قانع کننده، فراگیر و جهانشمول و مستقل از زمان و مکان نبوده، و برانگیزنده شور و نشاط برای زندگی، کسب علم و دانش، انجام اعمال نیک و پرهیز از بداخلاقی ها نیستند. اینان، اصولا یا هدفی پیش روی انسان نمی گذارند، یا هدف پیشنهادی آنها ناقص، محدود، غامض، مبهم، غیر قابل درک و دست نیافتنی است. انسان می ماند و بن بستی در افق دید. نکته اما قابل توجه این است که انسانها با زمینه های نژادی، فرهنگی و اعتقادات گوناگون، در مورد پارامترهای خوشبختی و زندگی ایدئال تقریبا پاسخ های مشابه و وجوه مشترک زیادی دارند. این قضیه نشان می دهد که هدف از زندگی انسان هرچه که باشد باید جهانشمول و مستقل از مکان و زمان و اعتقادات و فرهنگ و نژاد و ملیت باشد. قرآن به عنوان کتابی که از جانب خداوند و برای هدایت انسانها در این جهان نازل شده، نباید در ارائه پاسخ به این سوالات مهم و مشترک همه انسانها دریغ کرده باشد. حال اگر پاسخ قرآن، از جانب همگان فارغ از دین و ملیت و فرهنگ آنها بتواند مورد پذیرش قرار گیرد، چه نامی جز معجزه بر این کتاب می توان گذاشت. مگر نه اینکه معجزه چیزی است که مردم از انجام آن عاجز و ناتوانند. و همانطور که گفتیم پاسخ قطعی سوالات مهم انسان در مورد خود و رابطه اش با جهان هستی بصورتی که مبانی آن بتواند مورد پذیرش همگان قرار گیرد، هنور ارائه نشده است. در این مقاله تلاش خواهیم کرد که پاسخ به این سوالات را با نگاهی جدید به برخی از آیات قران بدست آوریم. ضمنا، برای درک معانی آیات قرآن، از آیات دیگر، کتب لغت، تفاسیر، مقالات و برداشت های واضح و منطقی از بیان آیات بهره خواهیم برد. ابتدا در مورد پیشینه زندگی گونه های مختلف آدم در کره زمین و انقراض نسل آنها و باقی ماندن تنها یک گونه آدم، مختصرا صحبت خواهیم کرد. آنگاه درخصوص آیات قرآن که در مورد خلقت انسان نازل شده اند به تفصیل سخن به میان می آوریم. با کمک آیات دیگر نشان خواهیم داد که قرآن به وضوح در مورد مهمترین دغدغدهای فکری انسان که به مبدأ و هدف از زندگی او مرتبط هستند، به قدر کفایت و به روشنی پرداخته است. از همین رهگذر چهار ویژگی منحصربفرد انسان امروزی، که به نوعی بیانگر هدف از وجود او هستند را استنتاج خواهیم کرد. سپس به مسئله هبوط آدم و تاثیر آن در هدف از خلقت انسان می پردازیم. نهایتا درخواهیم یافت که این هدف گذاری و ویژگیها، و بالاخص توجه به شرایط زندگی انسان پس از هبوط و قرار گرفتن او در جایگاه کنونی اش، مبنای مناسب تری برای تفسیر آیاتی که در مورد هدف آفرینش انسان بیان شده اند، بدست می دهند. باید توجه داشته باشیم که پس از ارائه هدف از زندگی انسان بر مبنای آیات قرآن در این مقاله، کماکان سوالات مهمی چون هدف از آفرینش جهان و علت غائی افعال خداوند و ... باقی می ماند که در حیطه بحث این نوشتار نیستند در واقع این مقاله، در پی پاسخ به سوال هدف از آفرینش انسان براساس تجربیات و میزان درک او در وضعیت و جایگاه فعلی اش، و برمبنای استنتاج از آیات قرآن و اطلاعات موجود است.


2. آیات مربوط به خلقت انسان

در این مقاله، آیات اصلی قرآن که ناظر به ویژگیها، هدف از خلقت و زندگی انسان امروزی هستند، شامل موارد ذیل می باشند: • وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً (آیه اول) • وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها (آیه دوم) • فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ (آیه سوم) • وَ يَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي (آیه چهارم) • إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيئًا أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ (آیه پنجم) • وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ (آیه ششم) چنانکه در ادامه خواهیم گفت، این آیات بصورت جامع و مانع ویژگی های منحصر بفرد انسان نسبت به سایر موجودات، و نیز هدف از زندگی و خلقت او را بیان می کنند. البته بسیاری از آیات دیگر در قرآن یافت می شوند که به نوعی بیانگر هدف از خلقت و زندگی انسان و ویژگی های او هستند، ولی تمامی آنها به نوعی توضیح بیشتر بر اصولی می باشند که از آیات فوق الذکر استنباط و استخراج می شوند. برای سهولت در ارجاعات بعدی این آیات را به ترتیب مذکور شماره گذاری کرده ایم.

3. آدم اولیه و انسان امروزی

براساس داده های فسیل شناسی، بررسی ژنتیکی، تحلیل آناتومی بدن و نیز رفتارشناسی، چنین استنتاج می شود که انسان امروزی از نسل گونه ای از موجودات آدم نمای ماقبل تاریخ به نام هومو ساپینس(Homo Sapiens) می باشد. قدمت گونه اولیه هومو ساپینس به حدود 200.000 سال قبل در قاره آفریقا برمی گردد. براساس فرضیه غالب، چنین برآورد می شود که این گونه آدم در حدود 60.000 سال پیش شروع به خروج از آفریقا نموده و به تدریج در خاورمیانه، خاور دور، آسیا، اروپا و آمریکا ساکن، و سرانجام جایگزین نژادهای دیگر آدم مانند نئاندرتال، هومو ارکتوس، فلورسی، دنیسووا، هایدلبرگی و ... گردید. در فاصله بین 15.000 تا 10.000 سال پیش، تقریبا تمامی گونه های آدم غیر از هومو ساپینس منقرض شده بودند (Klein 1995; Stringer 2002; Henshilwood and Marean 2003). نتایج آزمایشات ژنتیکی و ریخت شناسی نیز موید این است که انسان امروزی از نسل گونه هومو ساپینس بوده، اگرچه بخشی از DNA گونه های دیگری مانند نئاندرتالها، حدود یک تا چهار درصد از DNA-های انسان های امروزی(غیر آفریقایی) را شامل می شود(2014 Viegas 2010; Qiaomei Fu et al.,). در قرآن نیز آیه "... کَمَآ أَنشَأَکُم مِّن ذُرِّیَّةِ قَوْمٍ آخَرِینَ  : ... هم چنانکه شما را از نسل گروهى دیگر پدید آورده است" صراحتا بیان می کند که انسان از نسل گونه ای موجود قبل از خودش بوده، و چنین نیست که به لحاظ طبیعی دفعتا خلق شده باشد. ما در ادامه به گونه قبلی – هومو ساپینس- که انسان از نسل اوست، به اختصار آدم اولیه خواهیم گفت. آدم اولیه به لحاظ آناتومی، ساختار اسکلت، اندازه و حجم مغز، توان بدنی و سایر ویژگیهای ساختاری تفاوت بارزی با انسان امروزی نداشته، اما چنین بنظر میرسد که توان تفکر، تعقل و خردورزی در او به مراتب کمتر از انسان امروزی بوده است. در واقع آدم اولیه علیرغم اینکه از سایر موجودات زمان خودش، بطور کلی باهوش تر و رفتارهایی شبیه تر به انسان امروزی داشته، ولی در کل به شکل بارزی متفاوت از انسان امروزی به لحاظ رفتاری و خردورزی بوده است. اگر نموداری از تنوع و تعداد دستاوردهای همه گونه های اولیه آدم، مانند کشف و استفاده از آتش، ساخت ابزار سنگی، شکار حیوانات، نقاشی، ساخت نیزه، مهاجرت و تبادلات، ساخت و استفاده از علائم و سمبلها، ساخت زیورآلات از سنگ و استخوان و ... را از حدود 2 میلیون سال تا 10.000 سال پیش، که مقارن با انقراض نسل همه گونه های آدم های اولیه بوده، رسم کنیم(McBrearty and Brooks 2000; Ames, et al. 2013; Franklin and Habgood 2007)، و در ادامه دستاوردهای انسان خردمند امروزی مانند علوم مختلف، زبانهای گوناگون، ساختارهای پیچیده اقتصادی، اجتماعی و ... را تا زمان حال رسم کنیم، به نتیجه ای مشابه آنچه که در شکل - 1 آمده خواهیم رسید.

شکل- 1: نمودار تعداد دستاوردهای گونه آدم برحسب زمان ظهور و بروز دستاوردها را می توان برآیندی تقریبی از همه استعدادها، تواناییها و قابلیت های فیزیکی و ذهنی هر موجودی محسوب کرد، و آهنگ رشد تعداد و تنوع آن را، مبنایی برای مقایسه روند تکامل آنها در نظر گرفت. این نمودار به وضوح نشان می دهد که تعداد و تنوع دستاوردهای انسان امروزی در زمینه های مختلف اعم از علوم پایه، زبان، تکنولوژی، هنر، اقتصاد، فرهنگ، روابط بین الملل، و ... از حدود 10.000 سال پیش تا زمان حال، به مراتب و با فاصله بسیار زیاد از مجموع دستاوردهای همه گونه های آدم از حدود2 میلیون سال پیش تا نزدیک به 10.000 سال پیش، بیشتر است. این بدان معنی است که آهنگ رشد دستاوردها و اختراعات و اکتشافات گونه های اولیه آدم تقریبا خطی، و برای انسان امروزی نمایی است. دستاوردهای انسان طی 100 سال گذشته از همه دستاوردهای 1000 سال گذشته او بیشتر است، و به همین ترتیب دستاوردهای 1000 سال گذشته انسان، از دستاوردهای 10.000 سال گذشته اش به مراتب افزونتر است. آنچه که از یافته های باستان شناسی در مورد گونه های مختلف آدم های اولیه(از چند میلیون سال تا حدود 10.000 سال پیش) می توان گفت، آن است که آنها نهایتا همانند سایر حیوانات دائما در جستجوی محیط مناسب برای زندگی و تطبیق با آن، تغذیه و تکثیر نسل بوده اند. ساختار ذهنی و فکری ساده ای داشتند، و روابط و ساختارهای گروهی ابتدایی در بین آنها رایج بوده است. دانش آنها محدود به حوزه بسیار کوچک گذران حیات روزمره بوده و در مشاهده و تجربه، و احیانا تغییراتی ساده خلاصه می شده است. در حوزه ارتباط با یکدیگر محدود به آواها، نمادها، نقاشی ها و سمبل های ابتدایی بوده اند، و نشانی از رواج ساختارهایی مشابه هنرها و زبانهای امروزی در بین آنها نبوده است ( Ames, et al. 2013; Sterelny, 2008 ). بنابراین، با قاطعیت می توان گفت که انسان امروزی مسیر تکاملی متفاوتی نسبت به آدم های اولیه می پیماد. اگرچه به لحاظ آناتومی و تغییرات اندامی و ژنتیکی، تابع همان قوانین تطابق محیطی، انتخاب جنسی و طبیعی، وراثت و تنازع بقاست، که در سایر موجودات نیز وجود دارد (Darwin, C. R. 1871). در واقع، شکل- 1 نشان می دهد که حدود 10.000 سال پیش اتفاقی غریب و غیرعادی برای آدم اولیه(هومو ساپینس) رخ داده و نسل آدم خردمند امروزی که به لحاظ ژنتیکی از نسل اوست، مسیر تکاملی کاملا متفاوتی را در پیش گرفته است. این تغییر به قدری موثر و شگرف بوده که حتی قادر است اکنون تاثیر عوامل طبیعی، محیطی، وراثت، انتخاب جنسی و ... بر سیر تغییرات بدن انسان و سایر جانداران را - البته به خواست انسان - تحت شعاع قرار داده و احیانا خنثی کند. بعنوان نمونه می توان به امکان دستکاری های ژنتیکی توسط انسان در خود، حیوانات و گیاهان اشاره کرد. از مطالب فوق می توان چنین نتیجه گرفت که انسان خردمند امروزی گونه ای متمایز و منحصر بفرد در بین موجودات شناخته شده است، که از نسل آدم های اولیه اما بصورتی کاملا دگرگون شده به وجود آمده است. در ادامه سعی می کنیم که از آیات قرآن، ویژگیهای انسان امروزی و تمایزات او نسبت به گونه های قبلی آدم و نیز دیگر موجودات را، استنباط کنیم.

4. ویژگی های انسان امروزی از دیدگاه قرآن

در این بخش به بررسی مهمترین ویژگی های انسان امروزی از دیدگاه قرآن می پردازیم. شش آیه ای از قرآن که ناظر به این موضوع هستند را در بخش دوم همین نوشتار ذکر کردیم. اکنون به بررسی بیشتر آنها می پردازیم. در آیه اول(وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً : "و چون پروردگارت به فرشتگان گفت بدرستی که من در زمين خليفه ای قرار می دهم ") هدف از خلقت انسان ذکر شده است. مطابق این آیه خداوند به فرشتگان می گوید که خلیفه ای در زمین قرار خواهد داد. از آیه دوم (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها : و – خداوند – همه اسماء را به آدم تعلیم داد) به وضوح می توان دریافت که خلیفه ای که قرار است در زمین قرار گیرد، مشخصا همان آدم(اولیه) است. زیرا این آیه بلافاصله پس از آیه اول و در ادامه بیان همان موضوع انتخاب خلیفه در زمین ذکر شده، و تعلیم اسماء به آدم در راستای نیازهای خلیفه شدن باید باشد. همچنین، از آیات سوم و ششم و البته آیات زیاد دیگری (مانند: " ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ "، یا "وَ یَجْعَلُکُمْ-خُلَفاءَ الْأَرْضِ ") می توان صریحا و تلویحا، همین استنباط را کرد که منظور از خلیفه در آیه اول، همین انسان امروزی است. به علاوه، با توجه به ادامه آیه اول که فرشتگان می گویند:"أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء" (آیا در آن کسی را – جانشین- قرار می دهی که فساد می انگیزد و خون ها می ریزد؟) روشن می کند که اولا، قرار است گونه آدم(اولیه) که قبلا در این زمین زندگی می کرده خلیفه گردد. وگرنه فرشتگان با توجه به محدودیت علم خود که باز در ادامه همین آیه به آن اعتراف می کنند(قَالُوا سبْحَنَك لا عِلْمَ لَنَا إِلا مَا عَلَّمْتَنَا)، قادر به شناخت کامل موجوداتی که پیشتر خلق شده اند، نبوده اند. حال چگونه می توانستند درباره چیزی که هنوز خلق نشده و وجوهی از وجود خود را نیافته، صریحا ادعا کنند که در زمین فساد و خونریزی می کند و خداوند هم با این ادعایشان مخالفتی نکند. بنابراین همین گفتگو نشان می دهد که خلیفه برگزیده شده، انسان امروزی و از نسل گونه ای از آدمهای اولیه است. ثانیا این که، مقام خلیفه ویژه هیچ شخص و گروه خاصی از انسان ها نبوده، و فرد فرد انسانها، از حضرت آدم(ع) تا آخرین انسان در این جایگاه قرار دارند(ترجمه تفسیر المیزان، ج 1 ص 178و 179). اگرچه قرار گرفتن انسانها در مراتب و وجوه مختلف خلیفه خدا، ممکن، بدون اشکال و منطقا اجتناب ناپذیر است. نظر غالب مفسرین (طبرسی، علامه طباطبائی، مکارم شیرازی و...) ذیل این آیه نیز همین است که خلیفه منظور، انسان است(علیرضا کاوند، 1388). مطلب دیگر در مورد این آیه که باید روشن شود این است که، آیا منظور از خلیفه، جانشین خداست یا جانشین گونه های آدم که قبلا در زمین میزیسته اند، یا موجودات دیگر؟. از ظاهر آیه اول که خداوند می فرماید "بدرستی که من در زمين خليفه ای قرار می دهم " و ادامه آن، که فرشتگان به خداوند عرضه می دارند "وَ نَحْن‌ُ نُسَبِّح‌ُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّس‌ُ لَك : ما تسبیح و حمد تو را بجا می آوریم، و تو را تقدیس میکنیم"، و نیز اینکه ایشان خود را نسبت به آدم بیشتر شایسته خلافت می دانند، استنباط اینکه خلافت مورد اشاره، مقامی والا بوده و مشخصا جانشینی خداوند مدنظر است، قطعی بنظر میرسد. علاوه بر اینها، اینکه نهایتا خداوند به فرشتگان امر می کند که به حضرت آدم(ع) سجده کنند، نشان می دهد که این خلیفه، قرار است جایگاهی بسیار بلند و نسبتی بسیار نزدیک به خداوند داشته باشد. نظر قریب به اتفاق مفسرین نیز این است که در اینجا، خلافت و جانشینی خداوند مدنظر بوده است(علیرضا کاوند، 1388). بنابراین، اولین و مهمترین تفاوت انسان امروزی با آدم(های) اولیه و همه دیگر موجودات عالم، از دیدگاه قرآن این است که انسان به عنوان جانشین خالق جهان(خداوند) برگزیده شده، و کماکان این جایگاه را حفظ کرده است. چراکه اولا، در هیچ جای قرآن سخنی از خلیفه اللهی هیچ موجود دیگری نشده، و ثانیا، در هیچ آیه ای، به عزل انسان از این مقام اشاره ای نشده است. حال باید به دقت بررسی کرد که دارا بودن چنین جایگاهی به چه معناست و اصولا جانشین خداوند از این پس حائز چه صفات و ویژگی هایی بوده، و چه اختیارات و مسئولیت هایی بعهده دارد. اهل لغت و ادبیات عرب، خلیفه را از ریشه " خَلَفَ " دانسته اند. ابن فارس سه معنا برای آن بیان می کنند؛ (1) یک چیز بعد از چیز دیگر آید و در جای آن قرار گیرد (2) متضاد قدّام(جلو) می باشد (3) به معنای تغیّر و دگرگون شدن است. اکثریت ایشان، معنای خلیفه در این آیه را جانشین و نماینده می دانند(راغب اصفهانی، 293؛ شرتونی، 2/157 و ...). در لغت نامه دهخدا، خلیفه به معنای "آنکه بجای کسی باشد در کاری" و نیز "از پس کسی آینده و در کاری قائم مقام کسی شونده" ذکر شده است. بنابر این اقوال، ویژگی انسان در جایگاه جانشین خدا، باید این باشد که بجای او همان کار او را (یا بخشی از کار او را در رابطه با مورد خاصی) انجام دهد. ضمنا در این آیه یا در آیات دیگر، خداوند هیچ قیدی بر حیطه عمل خلیفه خود قائل نشده است. تنها قید مذکور، آن است که خلیفه خدا در زمین ساکن می گردد. عبارت "فی"- الارض- در آیه اول قید مکان بوده و لذا تحدید کننده حیطه عمل خلیفه تعبیر نمی شود. پس اگر حدی برای اختیار و عمل خلیفه باشد، صرفا مربوط به استعداد او و مجموعه ای که از جانب خدا بر آن حاکم می شود است. اما حضرت آدم(ع)(که از نسل گونه آدم اولیه بوده) تجربه زندگی در این جهان را داشته و فعل خدا هم در ارتباط با گونه آدم و جهان هستی حداقل شامل تدبیر امور آنان می شود. پس آدم(ع) بعنوان جانشین خدا استعداد این را دارد که تدبیر امور خود و جهان هستی را به دست گیرد. در نتیجه باتوجه به آیه اول، انسان به مقام جانشینی خداوند برگزیده شده، تا به نیابت از او تدبیر امور خود و جهان هستی را بدست گیرد. با توضیحاتی که در بررسی آیات دیگر بیان می کنیم، خواهیم دید که این نتیجه گیری دارای پشتوانه ای قوی در آیات متعدد قرآن است. آیه دوم می گوید( وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها) یعنی"و – خداوند – همه اسماء را به آدم تعلیم داد". منظور از "همه اسماء" هر چه که باشد آدم هیچ ظهوری از خدا جز موجودات و پدیده های این جهان را مشاهده و تجربه نمی کرده و نمی کند. و لذا ظرف و قابلیت فراگیری علم در انسان، در محدوده موجودات و پدیده های این جهان است. خداوند هم در قرآن هرکجا که مثالی از علم خود برای انسان می زند، منظور آن علمی است که انسان قابلیت و زمینه تجربه و کسب آن را دارد. موید این ادعا بطور مثال عباراتی مانند " إِنَّ اللَّهَ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ " است. واضح است که علاوه بر خدا، هر کس به آنچه در درونش می گذرد آگاه است و علم دارد. یا چنانکه در سوره آل عمران (آیات 190 و 191) از نشانه های خردمندان، بر تفکر آنها در خلقت آسمانها و زمین تاکید می ورزد( إِنَّ فى خَلْقِ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلَفِ الَّيْلِ وَ النهَارِ لاَيَتٍ لأُولى الأَلْبَبِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكرُونَ فى خَلْقِ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ‏)، و در آیه ای دیگر "اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ سبْعَ سمَوَتٍ وَ مِنَ الأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنزَّلُ الأَمْرُ بَيْنهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كلّ‏ِ شىْ‏ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاط بِكلّ‏ِ شىْ‏ءٍ عِلْمَا " بیان می دارد که "خداست آن كه هفت آسمان و همانند آنها زمين بيافريد. فرمان او ميان آنها جارى است تا بدانيد كه خدا بر هر چيز قادر است و به علم بر همه چيز احاطه دارد"، عبارت " لِتَعْلَمُوا : تا بدانید" منطقا به شرطی برای انسان حاصل می شود که انسان خود آن علم (به آسمانها و زمین و ...) را کسب کرده باشد، و سپس بر قادر و عالم بودن خالق آن مهر تایید بزند، همانطور که در آیات 190 و 191 سوره آل عمران بر این نکته تاکید می ورزد. بدیهی است، تفکر در خلقت آسمانها و زمین، نمی تواند بدون توجه به جزئیات و صرفا جهت یک نتیجه گیری کلی باشد. بلکه قطعا هدف مهمتری هم در ورای آن نهفته است، که تنها در پرتو توجه به جزئیات آفرینش آنها حاصل می شود. آیات و تاکیدات بی شمار قرآن در خصوص خلقت آسمانها و زمین و اینکه آنها و هرآنچه درآنهاست را مسخر انسان کرده، نمی تواند بدون هدف مهمی تلقی شود("وَ سخَّرَ لَكُمُ الشمْس وَ الْقَمَرَ دَائبَينِ وَ سخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النهَارَ "، یا "وَ سخَّرَ لَكمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشمْس وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسخَّرَت بِأَمْرِهِ‏ "، یا " أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سخَّرَ لَكُم مَّا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ‏ "، ). بنابراین علمی که از آن در آیه دوم یاد شده که به انسان آموخته شده، در صریح ترین برداشت ممکن و در کمترین مرتبت، باید در ظرف پذیرش آدم بوده و لذا حداقل شناخت موجودات و پدیده های تجربه پذیر این عالم را شامل می گردد. هرچند به دلیل وجود عبارت " کُلَّها" این برداشت را هم نمی توان نادیده گرفت که علم آموخته شده بسیار فراتر و گسترده تر از علم به موجودات و پدیده های عالم هستی است. از طرفی از آیه ششم "وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ" (و آنچه در آسمان ها و آنچه در این زمین است همه را که از اوست به سود شما مسخر نمود) هم می توان چنین دریافت کرد که آن علمی که در آیه دوم از آن یاد شده و انسان آنرا فراگرفته، حداقل مربوط به آفرینش آسمانها و زمین، پدیده ها و تمامی موجودات در آنهاست. زیرا، همه آسمانها و زمین و هرآنچه در آنست را تحت کنترل و سیطره انسان قراردادن، در حالی که علم و آگاهی نسبت به آن نداشته باشد، توجیه ناپذیر بوده و منطقی بنظر نمی رسد. علامه طباطبایی(ره) نیز در ذیل تفسیر این آیه بیان می دارد که علم مدنظر در اینجا در خلافت الهی دخالت داشته است(ترجمه تفسیر المیزان، ج 1 ص181). از مجموع آیات اول و دوم و ششم می توان چنین استنباط کرد که نسبت جانشینی انسان و خدا مربوط به نسبت خدا و این جهان هستی در وضع فعلی و آینده آن است. یعنی خداوند در گذشته و حال حاضر، تدبیر امور جهان هستی را می کند(إِنَّ رَبَّكمُ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض فى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثمَّ استَوَى عَلى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الأَمْرَ ). آنگاه، از زمانی که انسان بعنوان جانشین خداوند برگزیده شده به بعد، چنین مقرر شده که مدیریت آسمانها و زمین و پدیده های فی مابین بعهده او باشد. به همین دلیل است که علم مرتبط با همه اجزاء آن، لازم است به او تعلیم داده شود. هیچ موجود شناخته شده ای در این عالم مانند انسان امروزی، در مسیر درک و شناخت همه وجوه عالم هستی نبوده و نیست. این امر واقع، تاییدی بر آنچه که بیان کرده ایم، هست. اگر علم آدم(های) اولیه و سایر موجودات به پدیده ها در حد مشاهده، تجربه، تکرار و بهبودی کند و ناچیز خلاصه می شود، انسان امروزی علاوه بر آنها، توان تعریف نظامها و ساختارهای فکری و منطقی، و استنتاج های پیچیده، انجام آزمایش ها و ساخت تجهیزات پیشرفته، تئوری پردازی، فرمول بندی، تعمیم و تصحیح را هم دارد. بنابراین دومین ویژگی منحصر بفرد انسان امروزی، عالم شدن او نسبت به خود و جهان آفرینش است. هرچند که این روند فعلا تدریجی و بسیار کند بنظر میرسد، که علت آنرا بیان خواهیم کرد. اما صرف داشتن علم و شناخت نسبت به نظام هستی، تکافوی شروط لازم برای توان اداره کردن آن نیست. که اگر چنین بود مقام انسان مشاور باید می بود نه جانشین. در پاراگراف بالا و در توضیح آیه سوم سوره یونس هم آمده که خداوند در حال حاضر به تدبیر امور جهان هستی می پردازد. همین معنی از آیه " يَسئَلُهُ مَن فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ كلَّ يَوْمٍ هُوَ فى شأْنٍ‏ " – هر كه در آسمانها و زمين است از او درخواست مى‏كند. هر زمان، او در كارى است-، برداشت می شود. پس آنچه که در کنار کسب علم و برای ادای وظیفه جانشینی مورد نیاز است، قدرت اعمال طرح، نظر و اراده است. آیات سوم تا پنجم ناظر به رفع نیاز مقام جانشین خداوند به قدرت اعمال نظر و اراده اش در این نظام هستی می باشند. در آیه سوم(فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ) خداوند به همه ملائک- بعنوان کارگزاران و مجریان فرامین او در اداره نظام هستی- می گوید که "چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم، در برابر او به سجده بيفتيد". در این آیه خداوند یک ویژگی دیگر به انسان عطا می کند، که همان روح خودش است. اما روح خدا چیست و چه کارکردی دارد و چرا برای داشتن مقام جانشینی خداوند به آن نیاز است؟. آیه چهارم (وَ يَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي) خاصیت و ویژگی روح خدا را بیان می کند" و از تو در مورد روح می پرسند ، بگو: روح از – جنس- فرمان پروردگار من است". در واقع همانطور که مرحوم علامه طباطبایی(ره) نیز فرموده (ترجمه تفسیر المیزان، ج 13 ص 272)، کلمه "مِنْ " در آیه اخیر بیانگر جنس است. یعنی روح از جنس امر خداست. نهایتا در آیه پنجم ( إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيئًا أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ) بیان می دارد: "بدرستی که امر او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن می‌گوید: «موجود باش!»، آن نیز موجود می‌شود ". یعنی بطور خلاصه از این سه آیه می توان دریافت که، انسان دارای روح خداست که این روح از جنس امر خداست و امر خدا چنانچه اراده کند به چیزی، و به آن بگوید که موجود باش، پس آن چیز موجود می شود. این یعنی اعطای قدرت کامل به انسان بر محقق کردن چیزی که در مقام جانشینی خدا و با تکیه بر علم و دانش اراده می کند. دو نکته مهم دیگر در این سه آیه وجود دارد؛ مورد اول، سجده فرشتگان به انسان پس از اعطای روح خدا به اوست. در اینجا اگرچه ظاهرا سجده ملائک بر انسان به جهت فروتنی و تذلل در برابر او با توجه به جایگاه انسان بعنوان جانشین خداوند بوده، اما منظور اصلی آن است که همه علل و اسباب اجرای اوامر الهی در این نظام هستی که همان ملائک و فرشتگانند(ترجمه تفسیر المیزان، جلد 17، ص 12-13)، از این به بعد در اطاعت و به فرمان و امر انسان هستند. به همین دلیل است که سجده ملائک به انسان بعد از اعطای روح خدا به او بوده، نه زمانی که به مقام جانشینی خدا برگزیده شده یا علم اسماء را کسب کرده است. آیه " لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ  : از سخن خدا پيشى نمى‏گيرند ، و بامر او عمل مى‏كنند" نیز، دقیقا موید همین است که ملائک مجریان امر خدا در جهان هستی هستند. در مقاله "ملانکه الله از دیدگاه ملاصدرا"(طاهری، خورشیدی 1391) هم به یکی از طبقات ملائکه بعنوان اینکه تدبیر عالم را بعهده دارند، اشاره شده است. حال که قرار است انسان به نیابت از خداوند اداره کننده نظام هستی باشد، ایشان(ملائک) باید به فرمان او باشند. دیگر اینکه، از ظاهر آیه پنجم و آیات مشابه آن (مانند: "إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشىْ‏ءٍ إِذَا أَرَدْنَهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ‏ ، یا " بَدِيعُ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ إِذَا قَضى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ‏ "، یا "كذَلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ مَا يَشاءُ إِذَا قَضى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ ‏"، یا "هُوَ الَّذِى يُحْىِ وَ يُمِيت فَإِذَا قَضى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ ‏") چنین برمی آید که اراده بر هر چیز، به شرطی واقع می شود که بیان شود، و صرف نیت کردن و اراده داشتن شرط لازم یا کافی برای وقوع امر نیست(البته بین بیان انسان و بیان خداوند قطعا تفاوت وجود دارد). این بدان معنی است که همواره بین اراده تا وقوع هر چیز واسطه ای وجود دارد. مثلا در مورد امر خداوند این واسطه ملائک هستند به عنوان مجریان امر. که انتقال امر به ایشان از طریق بیان (خداوند) صورت می گیرد. مورد اخیر می تواند دلیل و لزوم ناطق شدن و ظهور همه وجوه ممکن ابراز نظر و عقیده در انسان یعنی زبان، خواندن و نوشتن، انواع هنرها، و ... پس از رسیدن او به مقام جانشینی خدا و دمیده شدن روح خدایی در او باشد. در نتیجه می توان گفت، انسان در مقام جانشین خدا و مدبر جهان هستی به نیابت از او، با تکیه بر علم و دانش خدادادی اش اراده می کند که امری واقع شود، و چون آنرا بیان می کند توسط عوامل و اسباب، اجرا می شود. در نتیجه، انسان از دیدگاه قرآن دارای ویژگیها و تمایزات ذیل نسبت به همه موجودات و به ویژه آدم(های) اولیه است: • جانشین خالق جهان، فرماندار و اداره کننده نظام هستی • دانا نسبت به همه پدیده ها و موجودات عالم • دارای قدرت بیان به هر صورت ممکن (زبان و هنر و ...) • قادر به اعمال اراده و نظر در همه شئونات نظام آفرینش بنابراین اگر تا 10.000 سال پیش گونه آدم تنها بخشی از این طبیعت و جهان هستی بود، از آن به بعد در جایگاهی فراتر از نظام هستی قرار گرفته، تا در مقام جانشین خداوند به اداره نظام این جهان همت گمارد. و حقیقتا نیز مشاهده می کنیم که روند و برآیند حرکت نسل انسان از آن زمان تاکنون کم و بیش در همین جهت بوده و هست. هرچند تا رسیدن به مقصد نهایی راه بسیار درازی در پیش است. بنابر آنچه که گذشت، اگر بخواهیم دلیل تفاوت شگرف انسان امروزی و روند تکامل او با همه موجودات دیگر و آدم(های) اولیه را در یک عنوان خلاصه کنیم آن است که "انسان امروزی حاکم، فرماندار و مسلط بر جهان هستی است، نه صرفا جزئی از طبیعت و اسیر مطلق قوانین حاکم بر آن(آنچنانکه سایر موجودات هستند)". اگر آدم(اولیه) هم چنان بر همان خلقت و ماهیت گذشته خود بود، قطعا در این زمان این همه پیشرفتهای علمی، اجتماعی، فرهنگی، تکنولوژی و ... وجود نمی داشت. زیرا، دهها و بلکه صدها هزارسال تجربه زندگی گونه های مختلف آدم در زمین، ثابت می کند که روند آگاهی و بهره برداری او از طبیعت همانگونه که در شکل- 1 آمده، بسیار کند و محدود بوده، و در واقع آدم اولیه به مانند سایر موجودات مقهور طبیعت و محدود به توانایی های فیزیکی و ساختار بدنی خود بوده است. بطور مثال آدم اولیه حتی از ساختن یک سرپناه ساده برای خود از گل و سنگ و چوب عاجز بوده و اغلب به غارها پناه می برده است. اما اکنون انسان با علمی که بر قوانین و کارکرد پدیده های جهان یافته، و با قدرتی که بر تحقق اراده خود بدست آورده، بر بسیاری از محدودیت های ظاهری و طبیعی فائق آمده است، که از آن جمله می توان به ساخت فضاپیما، هواپیما، کشتی، و ...، کارخانجات و سازه های عظیم ساختمانی، ماهواره ها، رام کردن حیوانات– حتی حیوانات وحشی -، کشاوزری، زبان(خواندن و نوشتن)، موسیقی، شعر، شکل گیری جوامع بزرگ و وضع قوانین و روابط متنوع و گسترده و پیچیده در بین آنها، علم ژنتیک، فیزیک و نجوم، کامپیوتر و ... اشاره کرد. ظهور این دستاوردها و بروز این نوع تعاملات با طبیعت و جهان هستی، از موجودی که صرفا بخشی از آن و مقهور قوانین حاکم بر آن باشد – آنچنانکه همه موجودات دیگر هستند- غیرممکن است. پس وضع فعلی انسان، با استنباطی که از آیات قرآن در مورد خلقت او کردیم تطبیق می کند. اگرچه تحلیل ارائه شده در مورد آیات قرآن که در مورد خلقت انسان نازل شده اند، به نتایجی منتهی شد که هدفی واضح، مشخص و قابل درکی برای انسان امروزی معرفی می کند، ولی کماکان جا دارد که مثلا سوال شود، خداوند به چه دلیل انسان را خلیفه خود انتخاب کرده و اداره جهان هستی را به او سپرده است؟ در این نوشتار هدف ما پاسخ به این سوال و سوالات مشابه که به نوعی مرتبط با اهداف غائی از افعال خداوند هستند، نیست. بلکه تلاش ما در این مسیر بوده و هست که از آیات قرآن و بر مبنای جایگاه فعلی انسان و نحوه تعامل او با عالم، به مقصد بعدی پیش روی او پی ببریم. این گامی است به جلو برای رسیدن به هدف غائی از آفرینش جهان و انسان، ولی قطعا پایان راه نیست.

5. هبوط انسان

هرچند انسان امروزی دگردیسی شگرفی نسبت به آدم اولیه و همه موجودات دیگر تجربه کرده، و اکنون در ظرفی مافوق همه آنها بسر می برد، ولی در عین حال، وقتی به گستردگی و پیچیدگی جهان هستی نظر می کنیم و جایگاه فعلی انسان را نسبت آن می سنجیم، تصور اینکه انسان برای اداره چنین نظامی از جانب خدا برگزیده شده بسیار رویایی، دور از ذهن و غیر عملی بنظر می رسد. ریشه این فاصله زیاد چیست؟ پس از آنکه آدم به مقام جانشینی خداوند برگزیده شد، و علم آموزی را آغاز کرد و روح خدا در او دمیده شد، خداوند او را در کنار خود و در بهشت جای داد(وَ قُلْنَا يَئَادَمُ اسكُنْ أَنت وَ زَوْجُك الجَْنَّةَ : و گفتيم: اى آدم، خود و همسرت در بهشت جاى گيريد ). همانطور که در توضیح آیه اول گفتیم، عبارت "فی الارض" محل سکونت فیزیکی خلیفه(انسان) را مقید به کره زمین می کند. پس در این آیه، منظور از سکونت انسان در بهشت، تغییر فیزیکی محل زندگی مدنظر نیست، بلکه تغییر مقام و جایگاه است. در کنار خدا و در هویت بهشتی بودن، عالی ترین جایگاهی است که انسان می تواند در آن قرار داشته باشد. در واقع، بهشت فضا و ماهیتی است که در آن همه ویژگی های ممتازی که برای انسان برشمردیم، در کامل ترین وجه ممکن امکان تبلور می یابد("أَصحَب الْجَنَّةِ يَوْمَئذٍ خَيرٌ مُّستَقَرًّا " : اهل بهشت در اين روز در بهترين جايگاه‏ هستند). به همین دلیل بوده که بلافاصله پس از تکمیل خلقت انسان، خداوند او را در بهشت جای داد تا زمینه برای ظهور کامل استعدادهایش و تحقق هدفی که برای انسان درنظر گرفته را، از هر نظر مهیا کرده باشد. اما انسان از دستوری که خداوند به او داده بود سرپیچی کرد. شرح این نافرمانی، امکان وقوع آن، بررسی تبعات مختلف آن و ... خود مستلزم انجام بررسی های بیشتر و در نوشتاری دیگر است. اما آنچه در ارتباط با این نوشتار از آن برداشت می شود آن است که، این نافرمانی اولا مشخص نمود که همه انسانها نمی توانند در جایگاه جانشینی خداوند و تدبیر امور جهان هستی قرار گیرند. زیرا اختلاف نظر بین خالق و صاحب اصلی ملک با جانشین اش موجب خلل در روند تدبیر امور می شود. و ثانیا اینکه مشخص نمود، اینکه گروهی از انسانها اطاعت امر خدا کنند و گروهی نکنند، قطعا بین خود آنها هم تزاحم و تضاد آراء و منافع ایجاد می کند. حال، از آنجائیکه همه انسانها توان اعمال نظر خود را دارند، تقابل آنها با یکدیگر، باز هم موجب بروز خلل در نظام آفرینش می شود. بنابراین خداوند به انسان امر کرد که هبوط نماید(قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً  : گفتیم؛ همگی از آن فرود آیید). باز هم در اینجا، هبوط به معنی نزول از مقام است نه فرود مکانی(تفسیر نمونه، ج 1 ص187). یعنی انسان را از جایگاه و هویت بهشتی خود خارج، و در جایگاهی نزدیک به ماهیت طبیعی خود (اما بالاتر از آن آنچه که قبلا - آدم اولیه - بود) قرار داد. زیرا اگر بنا بر بازگشت انسان به شرایط قبلی آدم(اولیه) بود عبارت رجوع مناسب تر بود تا هبوط. همچنین، خداوند از سر لطف و فضل و رحمت خود هیچ یک از خصلت ها و ویژگیهایی که برای انسان امروزی برشمردیم، از جمله خلیفه اللهی، را از او نگرفت. بلکه صرفا به او فرصت دیگری داد(اما در فضای عمل بسیار محدودتر) تا خود را بسازد و آماده پذیرش هویتی جدید و انجام مسئولیت خطیری که بعهده گرفته نماید. هویتی جدید که در آن، علم و گفتار و هنر و اراده و تحقق خواسته ها ظهور و مفهومی ورای آنچه اکنون انسان درک و تجربه می کند، دارند. مشابه تفاوتی که در حال حاضر، درک انسان با درک سایر موجودات از وجود خود و جهان هستی، دارد. بنابراین انسان کماکان آن چهار ویژگی منحصر بفردی که برای او برشمردیم را دارد، ولی ظرف ظهور آنها و محدوده عمل او به مراتب تنگ تر از زمانی شده که در جایگاه بهشت قرار داشت. بطور مثال در آیه "وَ مَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِيلاً "، دقیقا ناظر به این است که انسان در جایگاه فعلی اش علم کم و ناچیزی دارد، حال آنکه قبل از هبوط اش، خداوند در آیه دوم می فرماید که همه اسماء را به انسان آموزش داد. لذا، وظیفه انسان امروزی باید در مسیر کسب آمادگی برای ورود مجدد به بهشت و در راستای همان ویژگیها، خصائص و هدفی که براساس آنها و برای نیل به آنها خلق شده است، باشد. باید در جهت شناخت(ایمان به خدا) و پذیرش مطلق اوامر الهی تلاش کند. می بایست در جهت تحصیل علم و دانش و شناخت خود و جهان هستی بکوشد. لازم است فکر و گفتار خود را پالایش کند. و نهایتا عمل خود را نیکو(یعنی در راستای فطرت و نظام آفرینش) گرداند. در اینصورت همه آنانی که در این راستا سعی و تلاش کرده اند، در کنار یکدیگر و در بهشتی که خداوند وعده کرده گرد آمده، و بدون تزاحم و تقابل بین خود و خدای خود، به تدبیر امور جهان هستی خواهند پرداخت. در واقع بهشت جای کسانی است که اطاعت محض از خالق جهان را با میل و رغبت پذیرفته باشند("وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبهُمْ إِلى الْجَنَّةِ زُمَرا ": و آنان را كه تقواى الهى پيشه كردندگروه‏گروه به بهشت مى‏برند)، چرا که در غیر اینصورت در کار تدبیر جهان خلل وارد خواهد شد(لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا  : اگر در آنها- آسمان و زمین – خدایی جز خدای یکتا بود، تباه می شدند). اما قطعا در ظرفی که اکنون انسان قرار دارد، و هرکس مخیر و قادر به اعمال نظر و خواسته خود هست، و آراء، اندیشه ها و رفتارها همسو و همگرا نبوده و مزاحم و در تقابل با یکدیگرند، تلاش برای کسب آمادگی لازم جهت مجاورت با خداوند و ورود به بهشت، بدون سختی و مشقت میسر و ممکن نخواهد بود. همانگونه که خداوند هم در قرآن می فرماید: "يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلي‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقيهِ " یعنی: ای انسان! تو با تلاش و رنج بسوی پروردگارت می روی و او را ملاقات خواهی کرد. اکنون به راحتی می توان درک نمود که منظور آیاتی که اهدافی مانند آزمایش انسان، ترک گناه و عبادت خدا(اطاعت محض)، ایمان و انجام عمل صالح و ... را برای انسان ترسیم می کنند، همگی ناظر به آماده کردن او برای خروج از ماهیت فعلی و ورود به ساختار و هویت بهشتی و ابدی خود، و انجام مسئولیت جانشینی خداوند و تدبیر امور جهان هستی می باشند. آیه "وَ جَنَّةٍ عَرْضهَا السمَوَت وَ الأَرْض أُعِدَّت لِلْمُتَّقِينَ " : و بهشتى كه پهناى آن همه آسمانها و زمين را فرا گرفته و مهيا براى پرهيزكاران است‏، نشان دهنده همین بیان است که بهشت الزاما و صرفا یک محل فیزیکی خاص با شرایط ویژه ای نبوده و وجه بارز آن چیز دیگری است. همچنین بر این مفهوم تاکید می کند که آسمانها و زمین بالاخره در تصرف و سیطره کامل انسان قرار می گیرند.

6. برداشت اندیشمندان از قرآن در مورد هدف خلقت انسان

اغلب مفسرین و اندیشمندان اسلامی بر مبنای آیاتی که در مورد آنها بحث نمودیم، هدف از خلافت و جانشینی انسان برای خدا را(و بالطبع هدف از خلقت انسان را) رسیدن انسان به مراتب کمال و متخلق به اخلاق الهی شدن تعبیر می کنند(فارسی نژاد، و دژآباد؛ 1388 ). اگرچه بر این برداشت ها به عنوان هدف نهایی خللی وارد نیست، ولی باتوجه به جایگاه و هویت فعلی انسان و نحوه نگرش و تعامل او با جهان هستی در زمان حال، این هدف گذاری چندان اقناع کننده و عملی بنظر نمی رسد. انسان در موقعیت فعلی اش به دنبال هدفی متناسب با ساختار فکری و جایگاه کنونی اش در جهان می باشد، به طوریکه ملموس، مفهوم و قابل اجرا باشد. متخلق به اخلاق الهی و انسان کامل شدن به خودی خود ورای درک فعلی انسان بوده و ضمن اینکه در این موقعیت که فضای تقابل و تزاحم و تضارب آراء و افکار و اعمال انسانهاست، به هیچ وجه قابلیت تحقق ندارد. اگرچه می تواند بعنوان هدف غائی فرض شود. انسان کامل شدن عبارتی است که شاید در زمانی که انسان در فضای بهشت قرار می گیرد معنی و مفهوم واضحی پیدا می کند. ضمن اینکه معادل این عبارت در هیچ جای قرآن – که برای هدایت انسان در این جهان نازل شده – نیامده، و لذا بنظر میرسد چنین برداشتی ورای انتظار از انسان در شرایط کنونی او بوده و برای گذار به مرحله بعدی زندگی او راهگشا نیست. هدف دیگری که برای انسان و با تمسک به آیه "وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُون "و آیات مشابه ذکر می شود، عبادت خداوند است. سپس بحث می شود که هدف از عبادت این نیست که خدا عبادت شود بلکه به این دلیل است که انسان به مقام عبودیت برسد(تفسیر نمونه، جلد 22، ص 384؛ ترجمه تفسیر المیزان، جلد 18، ص 589 ). و اینکه منظور از عبادت خضوع و توجه کامل به پروردگار است و این غایت هدف از خلقت انسان است. به این تعابیر اشکالاتی وارد است، مانند اینکه اگر غرض غایی از آفرینش انسان عبادت خداوند به همین صورتی که بیان می شود هست، پس چگونه بسیاری از مردم خلاف غرض غایی او از آفرینش رفتار می کنند. سوای پاسخ های ارائه شده به این اشکال و اشکالات مشابه، دلیل بروز این اشکالات آن است که در تفسیر آیاتی نظیر همین آیه، فراموش می شود که قرآن برای هدایت انسان در این دنیا و شرایط کنونی او نازل شده است. لذا تعابیر و تفاسیر آیات باید بگونه ای باشد که در جایگاه و شرایط فعلی انسان معنی و مفهوم داشته، و به لحاظ عملی قابل اجرا و بسوی هدفی مشخص و در دسترس باشد. بدون در نظر گرفتن این پیش فرض، اگر پرسیده شود که چرا انسان باید به مقام عبودیت برسد، باز بیان می شود که خداوند کمال مطلق است و عبودیت، انسان را به کمال مطلق می رساند. این معانی و تفاسیر، انسان را صرفا در چرخه ای از کمال مطلق(ذات خداوند) و عبادت و انجام اعمال خوب قرار می دهند که در این دنیا برای بسیاری از اذهان پرسشگر و جویای حقیقت، قابل فهم و راه گشا نیستند. اگر فرض کنیم که انسان براساس همان اهداف و ویژگیهای چهارگانه ای که در بخش های قبل برشمردیم خلق شده، و آیه فوق را به این صورت تفسیر کنیم که می خواهد به انسان بگوید که تا زمانی که در این جهان است، اگر چه به او اختیار داده شده که مطابق میل و اراده اش رفتار کند، اما در سایه تمربن برای اطاعت محض و بی چون و چرا از خالق جهان می تواند در جهان دیگر در جایگاه عالی (بهشت)که برای آن خلق شده قرار گیرد، و پس از آن هم باید فرمانبردار مطلق خداوند باشد که بتواند وظیفه تدبیر آسمانها و زمین را بخوبی انجام دهد و مدارج کمالی که فعلا درکی از آنها را نداریم طی کند، آنگاه درمی یابیم که جایی برای بروز اشکالات مطرح شده در تفاسیر ارائه شده برای این آیه نمی ماند. انسان همانطور که در آیات مربوط به خلقت آمده، در آزمون علم سربلند بیرون آمد. در آزمون عمل براساس اراده، اگرچه قادر به انجام شد، اما افسوس که در جهت نافرمانی خدا از آن بهره برد و از آن درخت ممنوعه تناول کرد و همین اشتباه موجب خروج او از بهشت و هبوط به وضعیت کنونی اش شد. و نهایتا با بیانی که از پروردگار آموخت توبه کرد. بنابراین انسان تمامی آزمونهای مرتبط با مقام خلیفه خدا بودن را با موفقیت پشت سرگذاشت و تنها مورد اشکال او نافرمانی از امر خداوند بود، و لذا در جایگاه فعلی اش باید به رفع این نقیصه بپردازد. بنابراین، تمامی آیات دیگر قرآن مانند: "لِيَبْلُوَکُمْ أَيُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً" و ...، که به نحوی در مورد علت وجودی انسان صحبت می کنند فرع بر جایگاه جانشین خداوند بودن او هستند. مشاهده می کنیم که توجه به ویژگیهای چهارگانه ای که برای انسان برشمردیم، و نیز جایگاه فعلی انسان، مبنای مناسب تری برای تعبیر و تفسیر آیاتی که اهدافی مانند عبودیت، آزمایش و امتحان، رحمت و غفران، تقوا، بازگشت به سوی خدا و ... را برای او معرفی می کنند، بدست می دهند.

7. نتیجه گیری

در این نوشتار با تکیه بر آیاتی که مربوط به خلقت انسان هستند و با کمک سایر آیات، دیدگاهی بدست آوردیم که می تواند مبنای شناخت ما از خلقت و هدف زندگی انسان و ویژگیهای منحصربفرد او باشد. هدف و ویژگیهایی که برشمردیم، مستقل از زمینه فرهنگی و اعتقادی و نژادی هر فردی قابل بررسی، تحلیل و پذیرش هستند. امکان ارائه رهیافتی جهانشمول برای زندگی انسان، از کتابی که برترین معجزه الهی در بین انسانها معرفی می شود، نباید دور از ذهن باشد. دریافتیم که قرآن برای انسان مقام خلیفه خدا و فرمانداری جهان هستی را بعنوان هدف از آفرینش اش ذکر کرده است. جهت حصول به این هدف، او را به زیور علم و هنر و زبان آراسته و همه اجزاء عالم هستی را فرمانبردار او کرده تا قادر به اجرای آنچه که در راستای این هدف اراده می کند، باشد. این هدف گذاری و ویژگیهای انسان برای هر فردی، فارغ از اینکه حتی به وجود خدا معتقد باشد یا نباشد، قابل فهم، بررسی، تجربه و پذیرش است. البته، انسان معتقد به خدا و معاد همچنین می داند، که به سبب نافرمانی اش، خداوند او را در موقعیت پایین تری از آنچه لایق و شایسته اش است قرار داده، تا آمادگی کاملی برای انجام صحیح و در حد عالی هدفی که برای آن خلق شده، بدست آورد. فرصتی به انسان داده تا با تفکر و تعقل در جهان آفرینش، سعی و تلاش در پرورش استعدادها و انجام اعمال نیک و پرهیز از بدیها خود را بپیراید. سپس همه انسانهایی که شایستگی مقام خلیفه بودنش را می یابند، در جایگاهی والاتر(بهشت) و در کنار خود قرار می دهد تا فارغ از محدودیتهای دنیا و مقام کنونی، همه استعدادها و قابلیت هایشان در حد کمال زمینه ظهور یابند، و بتوانند تدبیر امور خود و جهان هستی را در حد کمال و بی عیب و نقص انجام دهند.


پانویس و منابع

1. ابن فارس، احمد(395 ق)، معجم مقاییس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404 ق

.2Ames, Christopher J. H. and Riel-Savatore, Julien and Collins, Benjamin R. (2013), “Why We Need an Alternative Approach to the Study of Modern Human Behavior”, Canadian Journal of Archaeology, 37, PP 21-47

.3Darwin, C. R. 1871. The descent of man, and selection in relation to sex, LONDON JOHN MURRAY, ALBEMARLE STREET, 1871.

4. دهخدا، علی اکبر (1334)، لغت نامه دهخدا، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1377 ش

5. راغب اصفهانی، حسین بن محمد(502 ق)، المفردات لالفاظ القرآن؛ مصحح: صفوان عدنان داوودی، بیروت، الدارالشامیّة للطباعة و النشر و التوزیع، 1416ق

.6Sterelny, Kim (2008), "What is behavioural modernity?" Background to Lecture 3: Paper for the Nicod Lecture, May 2008

.7Stringer, Chris (2002), “Modern human origins: Progress and prospect”, Phil. Trans. R. Soc. Lond. B, 357, PP 563-579, DOI 10.1098/rstb.2001.1057

8. شرتونی، سعید(1912م)، أقرب الموارد فی فصح العربیّة و الشوارد، تهران، شركت‌ چاپ ‌و انتشارات ‌اسوه ، 1392ش

9. طاهری، سید صدرالدین و فریدی خورشیدی، منا(1391 ش)، ملائکه الله از دیدگاه ملاصدرا، معرفت، سال 21، شماره 178، ص 89-108، مهر 1391

10. طبرسی، فضل بن الحسن(548 ق)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تصحیح: ابوالحسن شعرانی، تهران، کتابفروشی اسلامیّة، 1382ش

11. فارسی نژاد، علی رضا و دژآباد، حامد(1388)، فلسفه آفرینش انسان و جهان از دیدگاه قرآن، فصلنامه اندیشه دینی دانشگاه شیراز، پیاپی 30، ص 124-103

.12Franklin, Natalie R. and Habgood, Phillip J. (2007), Modern Human Behaviour and Pleistocene Sahul in Review, Australian Archaeology, 65, PP 1-16

13. کاوند، علیرضا (1388)، بررسی مفهوم "خليفة اللهی" انسان در آية خلافت(آية 30 سورة بقره)، پژوهشنامة علوم و معارف قرآن کریم، شمارة 5، ص 102-83

.14Klein, Richard G. (1995), Anatomy, Behavior, and Modern Human Origins, Journal of World Prehistory, VoL 9, No. 2, PP 167-198

.15Qiaomei Fu, Heng Li, Priya Moorjani, Flora Jay, Sergey M. Slepchenko, Aleksei A. Bondarev, Philip L. F. Johnson, Ayinuer Aximu-Petri, Kay Prüfer, Cesare de Filippo, Matthias Meyer, Nicolas Zwyns, Domingo C. Salazar-García, Yaroslav V. Kuzmin, Susan G. Keates, Pavel A. Kosintsev, Dmitry I. Razhev, Michael P. Richards, Nikolai V. Peristov, Michael Lachmann, Katerina Douka, Thomas F. G. Higham, Montgomery Slatkin, Jean-Jacques Hublin, David Reich, Janet Kelso, T. Bence Viola & Svante Pääbo (2014), "Genome sequence of a 45,000-year-old modern human from western Siberia", Nature 514 (7523), PP 445–449, doi:10.1038/nature13810. PMID 25341783

16. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیّة، 1378ش .17McBrearty, Sally and Brooks, Alison S. (2000), “The revolution that wasn’t: a new interpretation of the origin of modern human behavior”, Journal of Human Evolution, 39, PP 453-563, DOI 10.1006/jhev.2000.0435

18. موسوی همدانی، محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، قم- ایران، 1374 ش

.19Viegas, Jennifer (2010), "Neanderthals, humans interbred, DNA proves", Discovery News, May 6, 2010 03:00 AM ET

.20Henshilwood, Christopher S. and Curtis, W. Marean (2003), “The Origin of Modern Human Behavior”, Current Anthropology, Vol 44, No. 5, PP 627-648, DOI 1.3204/2003/4405.0001$3.00