ریاست ملکه در میان مورچگان از منظر قرآن و علم

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
وَإِن تَعُدُّوا۟ نِعْمَةَ ٱللَّهِ لَا تُحْصُوهَآ إِنَّ ٱللَّهَ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ
و اگر نعمتهای خدا را بشمارید، هرگز نمی‌توانید آنها را احصا کنید؛ خداوند بخشنده و مهربان است!
آیه 18 سوره نحل

چکیده

غرض از نگارش حاضر، نقد ادعاهای علمی مطرح درخصوص آیه 18 سوره نمل ﴿حَتىَّ إِذَا أَتَوْاْ عَلىَ‏ وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَأَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُواْ مَسَكِنَكُمْ لَايَحطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَ جنودُهُ وَ هُمْ لَايَشْعُرُونَ﴾ است. پژوهشگران اظهار می‌دارند صحبت مورچه‌ای با دیگر مورچه‌ها به‌صورت امری «ادْخُلُواْ مَسَكِنَكُمْ» ریاست مورچه‌ای بر دیگران را نشان می‌دهد و مؤنث پنداشتن آن مورچه «قَالَتْ نَمْلَةٌ» ملکه بودن او را به نمایش می‌گذارد. همچنین، «لَايَحطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَ جنودُهُ» نگرانی او نسبت به افراد هم‌نوع خود و وجود سیستم خود دفاعی مورچه را نشان می‌دهد. علاوه بر آنکه ذکر اسم حضرت سلیمان (ع) و جمله «وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ» آگاهی و شناخت او را نسبت به حضرت سلیمان(ع) نشان می‌دهد.

بررسی‌های انجام شده از دو منظر علمی و قرآنی، برخی از این ادعاها را اثبات و برخی را ردّ می‌نماید. از دیدگاه علمی مورچگان از طریق برقراری ارتباط صوتی و فرمونی، مقصود خود را به هم‌نوعان بیان داشته و به این شیوه با هم سخن می‌گويند. امّا در اجتماع مورچگان آن‌هایی که لیاقت و صلاحیت بیشتری دارند، زمام امور را به دست می‌گیرند. همان‌طور که از لحاظ قرآنی، «تاء» در «نملة» براى بيان وحدت است و مؤنث آوردن فعل فقط براى مراعات ظاهر كلمه است. پس، ادّعای ریاست ملکه در میان مورچگان و همچنین ادعای اینکه مورچۀ دیگری از جنس مادّه وظیفه رهبری آنان را عهده‌دار بوده، نیز مردود است.

مقدمه

حكومت سليمان نبى(ع) يكى از اعجاب‌هاى قرآن بوده و داستان قدرت وی در سوره «نمل» یعنى مورچه، بیان شده است. تفکّر در آفرينش مورچه انسان را به سوی فهم حقایقی ژرف سوق می‌دهد و ذکر فرومانرایی با عظمت حضرت سلیمان در سوره‌ای که به نام یکی از کوچک‌ترین مخلوقات خداوند نام‌گذاری شده، انسان را به تدبّر وا‌می‌دارد.

از این‌رو، امیرالمؤمنین علی(ع) در خطبه 185 نهج‌البلاغه ضمن یادآوری برخی ظرایف خلقت مورچه، تصریح می‌فرمایند درک بسیاری از آن‌ تدابیر نه تنها با چشم ظاهر، بلکه با چشم باطن نیز امکان‌پذیر نیست. ایشان خاطرنشان می‌سازند آيا به این مخلوق كوچك خدا نمى‏‌نگرید كه چگونه آفرينش آن را استحكام بخشيد؟ و تركيب اندام آن را برقرار و گوش و چشم براى آن پديد آورد و استخوان و پوست متناسب خلق كرد؟ به مورچه و كوچكى جثّه آن بنگريد كه چگونه لطافت خلقت او با چشم و انديشه انسان درك نمى‌‏شود. نگاه كنيد چگونه روى زمين راه مى‏‌رود و براى به دست آوردن روزى خود تلاش مى‏‌كند. دانه‏‌ها را به لانه خود منتقل مى‏‌سازد و در جايگاه مخصوص نگه مى‌‏دارد، در فصل گرما براى زمستان تلاش كرده و به‌هنگام درون رفتن، بيرون آمدن را فراموش نمى‏‌كند !. روزى مورچه تضمين گرديده و غذاهاى متناسب با طبعش آفريده شده است. اگر در مجارى خوراك و قسمت‌هاى بالا و پايين دستگاه گوارش و آنچه در درون شكم او از غضروف‏‌هاى آويخته به دنده و شكم و آنچه در سر اوست از چشم و گوش، انديشه نمايى، از آفرينش مورچه دچار شگفتى شده و از وصف او به زحمت خواهى افتاد. پس بزرگ است خدايى كه مورچه را بر روى دست و پايش بر پاداشت و پيكره وجودش را با استحكام نگاه داشت.

امّا از آيات قرآن در سوره نمل و همچنين سوره سبأ به خوبى واضح است كه داستان حكومت حضرت سليمان جنبه عادى نداشته؛ بلكه توأم با معجزات مختلفى بوده مانند حكومت سليمان بر جنّ و پرندگان، درك كلام مورچگان و گفتگوى با هدهد که در سوره نمل ذکر شده و بخش ديگر آن معجزات در سوره سبأ آورده شده است [۱].

جالب است بدانیم درخصوص سخن‌ گفتن سلیمان با مورچه، خداوند در آیه 18 سوره نمل می‌فرماید سلیمان و سپاهیانش: آنگاه كه به وادى مورچگان رسيدند. مورچه‌‏اى [به زبان خويش‏] گفت: «اى مورچگان، به خانه‌‏هايتان داخل شويد، مبادا سليمان و سپاهيانش، نديده و ندانسته، شما را پايمال كنند»، ﴿حَتىَّ إِذَا أَتَوْاْ عَلىَ‏ وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَأَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُواْ مَسَكِنَكُمْ لَايَحطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَ جنودُهُ وَ هُمْ لَايَشْعُرُونَ﴾.

برخی محققان قرآنی اظهار داشته‌اند از اين آيه چند مطلب به‌دست مي‌آيد[۲]:

1. مورچگان با هم سخن می‌گويند و مقصود خويش را به یکديگر بيان مي‌دارند (قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ...)؛

2. اگر «نملة» مؤنّث باشد، مي‌توان پى‌برد كه ملكه مورچگان، همان‌طوركه عهده‌‏دار تخم‏‌گذارى است، بر مورچگان حكومت نيز دارد؛ زیرا دستور ورود به لانه‏‌ها را صادر كرده است؛

3. مورچگان، حكومت و تشكيلات اجتماعى دارند؛

4. مورچگان انسان‌ها را مي‌شناسند؛ زيرا مورچه‌ای به مورچگان ديگر می‌گوید: اگر داخل لانه‌‏ها نشويد، سليمان و لشكريانش شما را پایمال مي‌كنند.

جلوه‌هایی از کلام سلیمان(ع) با حیوانات در سوره نمل

حیوانات مانند انسان‌ها زبان و منطق خاص خود را دارند؛ امّا زبان آن‌ها به دلیل اختلافِ خلقت و جامعه‌شان با زبان انسان تفاوت دارد. با این وجود، ارتباط حیوانات با یکدیگر هرچند در قالب ایما و اشاره و قالب حرکات و رفتارهای خاصّی باشد و با نظام ارتباطی و تکلّم انسان متفاوت باشد، یک نوع تکلّم است[۳].

تکلّم حیوانات در قرآن کریم به سه صورت گفت‌وگو با خدا و بشر و با یکدیگر بیان شده است. در جدول شماره یک به برخی آیات آن اشاره شده است:

جدول1: برخی آیات دربارۀ تکلّم حیوانات در قرآن کریم
تکلّم حیوانات اشکال آیات
گفت‌و‌گوی خدا با حیوان در قالب وحی (الهام غریزی) به زنبور عسل
وَأَوْحَىٰ رَبُّكَ إِلَى ٱلنَّحْلِ أَنِ ٱتَّخِذِى مِنَ ٱلْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ ٱلشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ
و پروردگار تو به زنبور عسل «وحی» (و الهام غریزی) نمود که: «از کوه‌ها و درختان و داربستهایی که مردم می‌سازند، خانه‌هایی برگزین!
آیه 68 سوره نحل
گفت‌و‌گوی حیوان با خدا در قالب تسبیح پروردگار
أَلَمْ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُۥ مَن فِى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ وَٱلطَّيْرُ صَٰٓفَّٰتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُۥ وَتَسْبِيحَهُۥ وَٱللَّهُ عَلِيمٌۢ بِمَا يَفْعَلُونَ
آیا ندیدی تمام آنان که در آسمانها و زمینند برای خدا تسبیح می‌کنند، و همچنین پرندگان به هنگامی که بر فراز آسمان بال گسترده‌اند؟! هر یک از آنها نماز و تسبیح خود را می‌داند؛ و خداوند به آنچه انجام میدهند داناست!
آیه 41 سوره نور
گفت‌و‌گوی حیوان با بشر در گزارش هدد به سلیمان از سرزمین سبأ[۴]
لَا جَرَمَ أَنَّ ٱللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلْمُسْتَكْبِرِينَ
قطعاً خداوند از آنچه پنهان می‌دارند و آنچه آشکار می‌سازند با خبر است؛ او مستکبران را دوست نمی‌دارد!
آیه 23 سوره نحل
گفت‌و‌گوی بشر با حیوان در مأموریت دادن سلیمان به هدهد
ٱذْهَب بِّكِتَٰبِى هَٰذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَٱنظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ
این نامه مرا ببر و بر آنان بیفکن؛ سپس برگرد (و در گوشه‌ای توقّف کن) ببین آنها چه عکس العملی نشان می‌دهند!
آیه 28 سوره نمل
گفت‌و‌گوی حیوان با حیوان در خطاب یک مورچه به سایر مورچه‌ها
حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَوْا۟ عَلَىٰ وَادِ ٱلنَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّمْلُ ٱدْخُلُوا۟ مَسَٰكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَٰنُ وَجُنُودُهُۥ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ
(آنها حرکت کردند) تا به سرزمین مورچگان رسیدند؛ مورچه‌ای گفت: «به لانه‌های خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالی که نمی‌فهمند!»
آیه 18 سوره نمل

از آیات ذکر شده، آنچه بیشتر مدّ نظر است، آیاتی است که اشاره به سخن گفتن حیوانات با انسان و هم‌نوعان خود دارد. در قرآن کریم از صحبت کردن دو حیوان با انسان، یکی مورچه و دیگری هدهد، در سوره نمل یاد شده است. همچنین از گفت‌وگوی مورچه‌ها با یکدیگر نیز در همان سوره خبر داده شده است.

از این‌رهگذر، در خصوص گزارش هدهد به حضرت سلیمان(ع) از آنچه در سرزمین سبأ دیده بود، در آیات 22تا 24 سوره نمل آورده شده که هدهد گفت: «از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافته‏‌اى و براى تو از «سبأ» گزارشى درست آورده‏‌ام. من [آنجا] زنى را يافتم كه بر آن‌ها سلطنت مى‌‏كرد و از هر چيزى به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت. او و قومش را چنين يافتم كه به جاى خدا براى خورشيد سجده مى‏‌كنند و شيطان اعمال‌شان را برايشان آراسته و آنان را از راه [راست‏] بازداشته بود، در نتيجه [به حق‏] راه نيافته بودند.»[۵]

آنگاه حضرت سلیمان(ع) نیز در پاسخ به هدهد و صحت خبری که آورده بود، در آیات 27و28 همان سوره فرمود: «خواهيم ديد آيا راست گفته‌‏اى يا از دروغ‌گويان بوده‌‏اى. اين نامه مرا ببر و به‌سوى آن‌ها بيفكن، آنگاه از ايشان روى برتاب، پس ببين چه پاسخ مى‏‌دهند.»[۶]

در این گفت‌وگوی دو سویه، به وضوح مشاهده می‌شود حضرت سلیمان(ع) کلام هدد را درک نموده و هدهد نیز قادر به فهم کلام وی بوده است. همچنین در آیۀ 18 سوره نمل به سخن گفتن مورچه‌ها با یکدیگر اذعان شده است؛ در آن هنگام که یک مورچه به سایر مورچه‌ها هشدار می‌دهد: «اى مورچگان، به خانه‌‏هايتان داخل شويد، مبادا سليمان و سپاهيانش، نديده و ندانسته، شما را پايمال كنند.»

آن‌گاه در آیه 19 همان سوره گفته شده حضرت سلیمان(ع)، پس از شنیدن آن پیام هشداردهنده «از گفتار او [مورچه‏] دهان به خنده گشود ...»[۷] .

بنابراین مبرهن است سلیمان(ع)، علاوه بر کلام هدهد، توانایی فهم کلام مورچه را نیز داشته است؛ حتّی با استناد به آیه 16 این سوره که ایشان می‌فرماید: « ... ما زبان پرندگان را تعليم يافته‌‏ايم ...» می‌توان بیان نمود که وی زبان تمام پرندگان را می‌دانسته، زیرا قیدی که پرندگان را محدود به نوع خاصی نماید، در آیه وجود ندارد؛ بنابراین به‌طور مطلق بیان شده است.

سلیمان و درک زبان پرندگان

به‌منظور کنکاش در چگونگی سخن‌ گفتن حضرت سلیمان با مورچه که در آیه 18 سوره نمل بیان شده است، می‌بایست نگاهی گذرا به آیات پیشین این سوره نیز نمود. آیات 15تا18 سوره نمل عبارت است از:

وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا دَاوُۥدَ وَسُلَيْمَٰنَ عِلْمًا وَقَالَا ٱلْحَمْدُ لِلَّهِ ٱلَّذِى فَضَّلَنَا عَلَىٰ كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ ٱلْمُؤْمِنِينَ
و ما به داوود و سلیمان، دانشی عظیم دادیم؛ و آنان گفتند: «ستایش از آن خداوندی است که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمنش برتری بخشید.»
آیه 15 سوره نمل
وَوَرِثَ سُلَيْمَٰنُ دَاوُۥدَ وَقَالَ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ ٱلطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَىْءٍ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلْفَضْلُ ٱلْمُبِينُ
و سلیمان وارث داوود شد، و گفت: «ای مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده، و از هر چیز به ما عطا گردیده؛ این فضیلت آشکاری است.»
آیه 16 سوره نمل
وَحُشِرَ لِسُلَيْمَٰنَ جُنُودُهُۥ مِنَ ٱلْجِنِّ وَٱلْإِنسِ وَٱلطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ
لشکریان سلیمان، از جنّ و انس و پرندگان، نزد او جمع شدند؛ آنقدر زیاد بودند که باید توقّف می‌کردند تا به هم ملحق شوند!
آیه 17 سوره نمل
حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَوْا۟ عَلَىٰ وَادِ ٱلنَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّمْلُ ٱدْخُلُوا۟ مَسَٰكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَٰنُ وَجُنُودُهُۥ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ
(آنها حرکت کردند) تا به سرزمین مورچگان رسیدند؛ مورچه‌ای گفت: «به لانه‌های خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالی که نمی‌فهمند!»
آیه 18 سوره نمل

آیه 15 سوره نمل ﴿وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ عِلْمًا ...﴾ بیانگر آن است که خداوند به حضرت داوود و سلیمان(ع) دانشی عطا فرمود که به شکرانۀ آن، خدای را پاس داشتند. توجه به اين نكته حائز اهمیّت است که نكره آمدن علم اشاره به عظمت و اهميت آن دارد[۸]. در حقیقت آیه بیانگر آن است که گفت‌وگو با حیوانات فضیلتی بوده که خداوند فقط به حضرت داوود و سلیمان(ع) بخشیده است.

آن‌گاه در آیه 16 این سوره ﴿وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ وَ قَالَ يَأَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيرِ وَ أُوتِينَا مِن كلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ﴾ تصریح شده مقصود از آن علم، قدرت تکلّم به زبان پرندگان بوده است. تعلیم «منطق طیر» به حضرت داوود و پس از او به حضرت سلیمان با بررسی معنایی واژۀ «نطق» آشکار می‌گردد.

«نُطْق» در عرف، صداهاى جدا جدائى است كه زبان آن را آشكار مي‌كند و گوش‌ها آن را مي‌شنود و حفظ مي‌كند. نُطْق به‌معنى سخن‌گفتن، همواره در مورد انسان به‌كار مي‌رود، نه غير او[۹]. ابن‌منظور[۱۰] نیز مى‏گويد نطق همان تكلّم‌كردن است. سپس، از ابن‌سيده نقل مى‌‏كند گاهى نطق در غير انسان نيز به‌كار مى‌‏رود.

بعضى مدّعى هستند كه تعبير نطق و سخن گفتن در مورد غير انسان‌ها جز به‌صورت مجاز ممكن نيست؛ ولى اگر غير انسان نيز اصوات و الفاظى از دهان بيرون بفرستد كه بيانگر مطالبى باشد، دليل ندارد كه آن را نطق نگوئيم، چرا كه نطق هر لفظى است كه بيانگر حقيقت و مفهومى باشد. البته آن صداهاى مخصوصى كه گاه بعضى از حيوانات به هنگام خشم و غضب يا رضايت و خشنودى يا ... سرمى‌‏دهند، نطق نیست؛ بلکه اين‌ها اصواتى است كه مقارن با حالتى از دهان آن‌ها برمى‏‌خيزد. در آیاتی که سليمان با هدهد مطالبى را رد و بدل مى‌‏كند، نشان می‌دهد حيوانات علاوه بر آن اصوات قادرند به فرمان خدا در شرايط خاص سخن بگويند. البته نطق در معنى وسيعى در قرآن به‌كار رفته كه عبارت است از «بيان ما فى الضمير»، خواه از طريق الفاظ و سخن و خواه از طريق حالات ديگر[۱۱]. مثلاً در قرآن كريم دلالت پوست بدن را نطق خوانده، فرموده است:

وَقَالُوا۟ لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا قَالُوٓا۟ أَنطَقَنَا ٱللَّهُ ٱلَّذِىٓ أَنطَقَ كُلَّ شَىْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
آنها به پوستهای تنشان می‌گویند: «چرا بر ضدّ ما گواهی دادید؟!» آنها جواب می‌دهند: «همان خدایی که هر موجودی را به نطق درآورده ما را گویا ساخته؛ و او شما را نخستین بار آفرید، و بازگشتتان بسوی اوست!
آیه 21 سوره فصلت

به‌هرحال، «منطق طير» عبارت است از هر طريقى كه پرندگان به آن طريق مقاصد خود را با هم مبادله مى‌‏كنند. دستاوردهای جدید نشان داده هر نوعى از حيوانات، صوت‏‌هايى ساده و بدون تركيب دارند كه در موارد خاصى كه به هم برمى‏‌خورند يا با هم هستند، به‌كار مى‌‏برند. البته اين صداهاى مختلف در مواقع مختلف مختص به پرندگان نيست؛ بلكه ساير حيوانات را نيز دربر می‌گیرد. ولى آنچه مسلم است، مقصود از منطق طير در آيه اين معناى ظاهرى نيست؛ بلكه معنايى دقيق‌تر و وسيع‌تر از آن است[۱۲].

همچنین شایان ذکر است درک کلام پرندگان منافاتى با فهميدن كلام مورچه ندارد؛ زیرا جمله «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ» نفى حیواناتی غير از پرندگان را نكرده است؛ بلكه تنها اثبات مى‏‌كند كه حضرت سلیمان زبان پرندگان را مى‏‌دانسته، حال ممكن است زبان ساير حيوانات يا بعضى ديگر مانند مورچه را هم بداند[۱۳]. در این خصوص مفسران نظر دیگری را هم مطرح نموده‌اند[۱۴].

پرندگان در لشکر سلیمان

سپس در آیه 17 به سربازان سپاه سلیمان که متشکّل از جنّ و انس و پرندگان می‌باشند، اشاره می‌گردد ﴿وَ حُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جنودُهُ مِنَ الْجنّ‏ِ وَ الْانسِ وَ الطَّيرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ﴾ . درخصوص این آیه میان مفسران اختلاف نظر است که آيا همه انسان‌ها و جنّ و پرندگان از لشكريان او بوده‏‌اند، بنابر اينكه «من» برای بيان جنس است يا قسمتى از آن‌ها لشكر او را تشكيل مى‌‏داده‏‌اند، بنابر اینکه «من» برای بیان بعضی است. این مسئله تقريباً بحث زائدى به نظر مى‌‏رسد؛ چون بدون شك، سليمان بر تمام زمين حكومت نداشت و قلمرو حكومتش منطقه شام و بيت‌المقدس و احتمالاً بعضى نواحى اطراف بود[۱۵].

امّا سبب آنکه جنّ را جلوتر از انس و طير ذكر كرده، به دلیل آن است که مسخّر شدن جنّ و به فرمان در آمدن او براى يك انسان، عجيب‏تر از آن دو مورد ديگر است و اگر بعد از جنّ، انس را آورده، نه طير را، دوباره براى همين است كه مسخر شدن انسان‌ها براى يك انسان عجيب‏تر از مسخر شدن طير است و علاوه بر اين، رعايت تضّاد بين جنّ و انس هم شده است[۱۶].

رویارویی سلیمان با مورچه

شگفت‌انگیزترین صحنۀ مصاف سپاه سلیمان و مورچگان در وادی نمل با تعابیری لطیف در ضمن آیه 18 سوره نمل به پرده تصویر کشیده می‌شود: ﴿حَتىَّ إِذَا أَتَوْاْ عَلىَ‏ وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَأَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُواْ مَسَكِنَكُمْ لَا يَحطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَ جنودُهُ وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ﴾، تا آن‌گاه كه به وادى مورچگان رسيدند. مورچه‏اى [به زبان خويش‏] گفت: «اى مورچگان، به خانه‏‌هايتان داخل شويد، مبادا سليمان و سپاهيانش، نديده و ندانسته، شما را پايمال كنند.»

در خصوص این آیه بعضی پژوهشگران اظهار داشته‌اند صحبت مورچه‌ای با دیگر مورچه‌ها به‌صورت امری (ادْخُلُواْ مَسَكِنَكُمْ) ملکه بودن او را به نمایش می‌گذارد. همچنین، (لَا يَحطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَ جنودُهُ) نگرانی او نسبت به افراد هم‌نوع خود را نشان می‌دهد. علاوه بر آنکه ذکر اسم حضرت سلیمان (ع) و جمله «وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ» آگاهی و شناخت او را نسبت به حضرت سلیمان(ع) نشان می‌دهد[۱۷].

بنابراین در این آیه، هر کدام از تعابیر، نظیر «وَادِ النَّمْلِ»، «قَالَتْ نَمْلَةٌ»، «ادْخُلُواْ مَسَكِنَكُمْ»، «لَايَحطِمَنَّكُمْ» و «هُمْ لَايَشْعُرُونَ» دارای مفهومی دقیق و عمیق است. از این‌رو، نخست به کاربرد قرآنی واژه «نمل» و واکاوی آن پرداخته می‌شود.

واژه «نَمْل» سه مرتبه در قرآن، در آیه 18 سوره نمل، به‌کار رفته است. نَمل اسم جنس [جمعی][۱۸] است [۱۹] که مفرد آن، نَمْلَة[۲۰] و جمع [مکسر] آن، نِمال است [۲۱]. به‌عبارت دیگر، نمله با تاء وحدت فقط بر یک عدد، بدون اشاره به مذکر و مؤنث دلالت دارد[۲۲][۲۳].

نَمْل به‌معنای مورچه است[۲۴]. این واژه به‌طور استعاره برای سخن‌چین، به‌منظور تصویر حرکت نهانی و آهسته‌ آن به‌کار می‌رود و گفته می‌شود: هو نَمِلٌ و ذُو نَمْلَةٍ و نَمَّالٌ یعنی او سخن‌چین و نمّام است [۲۵].

«نَمْلَةٌ به‌معنای زخمی است بر پهلو[۲۶] که در ظاهر شبیه به مورچه است» [۲۷] [۲۸]. همچنین گویند نَمْلَةٌ به‌معنای شیار سُم می‌باشد[۲۹][۳۰][۳۱]. یکی از عیوب اسب نیز نَمْلَةٌ نام دارد[۳۲].

گفته شده نَمْل بر سه نوع است: نَمْل و فازِر [۳۳] و عُقيفان[۳۴] . نَمْل پا دارد و در صحرا و بیابان‌ است و مردم را نمی‌آزارد؛ ولی ذرّ که نوعی نَمل است، آزاردهنده و کوچک اندام است. گفته شده نَمل دارای پر است و بزرگ می‌باشد[۳۵].

سرزمين مورچگان

مورچگان حشراتی هستند که زیر زمین به‌صورت اجتماعی زندگی می‌کنند و تا امروز نزدیک به هفت هزار نژاد آن‌ها مشاهده شده است و باز هم ممکن است نژادهای جدیدی به نظر برسد که در کتب گذشتگان ثبت نشده‌اند. ویلر استاد حشره‌شناسی دانشگاه هاروارد مورچگان را به هشت قسم تقسیم کرده که از این هشت طبقه، دو طبقه در تمام مناطق زمین و شش طبقه دیگر در مناطق استوایی یا نزدیک به استوا زندگی می‌کنند.

مورچگان به تمام معنا جانورانی اجتماعی هستند و محال است بتوانیم یک مورچه را پیدا کنیم که به‌تنهایی زندگی می‌کند. مورچه‌ها در تمام مناطق زمین به استثنای مناطق قطبی و اراضی مرتفع زندگی می‌کنند[۳۶].

با توجه به زندگی اجتماعی مورچه‌ها ضروری است به تعابیر قرآنی که نشان‌دهنده این اجتماع بزرگ است، نیز پرداخته شود. در تعبیر ﴿حَتىَّ إِذَا أَتَوْاْ عَلىَ‏ وَادِ النَّمْلِ ... ﴾ که اشاره به ورود سپاه سلیمان به وادى مورچگان دارد، كلمه «حتّى»[۳۷] بیانگر غايتى است[۳۸] [۳۹] كه از آيه قبل فهميده مى‏شد (طباطبایی، 1417: ج15، 348). گفتنی است در متعّدى كردن كلمه أتوا با حرف «على» به‌جای «إلی» كه مى‏‌بايست مى‌‏فرمود: «أتوا الى ...»: آمدند تا وادى مورچگان، دلایل مختلفی بیان شده است. بعضی گویند به دلیل آنکه وادى نمل در نقطه بلندى بوده است[۴۰]. برخی دیگر گویند متعدّی کردن أتوا با حرف «على» يكى از اين دو معنا را دربر دارد [۴۱][۴۲] [۴۳]:

1. سپاه سلیمان از سمت بالا به طرف اين وادى آمدند؛ به‌همین سبب از حرف استعلاء «علی» که نزدیک به آن معناست، استفاده شده است؛

2. سپاه سلیمان آن وادی را پیمودن و به آخرش رسیدند که اين حالت را عرب مى‏‌گويد: أتى على الشي‏ء، يعنى از آن گذشت و به آخر آن رسيد، گویا مى‌‏خواستند پس از گذشتن از آن سرزمين در آخر آن منزل كنند.

با توجه به اینکه نمى‌‏توانيم «على» را بر صورتى حمل كنيم كه باد كلّاً آن‌ها را از بالا حركت مى‌‏داده است؛ زيرا اگر چنين بود، ترس پايمال شدن مورچه‌‏ها نبود [۴۴]. پس، معنای اول ناصحیح است. امّا احتمال دیگری که می‌تواند مطرح گردد اینکه حرف علی به فرود آمدن گام‌های سپاهیان از بالا بر سر مورچه‌ها اشاره داشته باشد.

البته، ممکن است مقصود از وادی نمل، جنس آن باشد؛ زیرا مورچه در شکاف‌ها و مسیر‌هایی زندگی می‌کند که مانند وادی برای انسان است؛ همچنین امکان دارد مراد از وادی نمل مکان معروفی باشد که مورچه‌های بسیاری دارد مانند وادی السباع که مکان مشخصی در بین بصره و مکه است [۴۵].

از این‌رو، «بنا به‏ گفته بعضى، وادى نمل در شام قرار داشته[۴۶][۴۷] [۴۸] و بعضى ديگر گفته‌‏اند در طائف بوده[۴۹] و بعضى محل آن را بالاى يمن دانسته‏‌اند [۵۰] كه همه اين نقاط، كوهستانى و بلند است» [۵۱]؛ ولی به درستى معلوم نيست [۵۲] کدامیک مدّنظر است؛ زیرا از سیاق آیه مشخص نیست[۵۳].

امام رضا(ع) فرمودند: «ان لله واديا ينبت الذهب و الفضة و قد حماه الله بأضعف خلقه و هو النمل لو رامته البخاتي ما قدرت عليه»، خدا را بيابانى است از طلا و نقره كه آن را با ناتوان‌ترين مخلوقش يعنى مورچه نگه‌داشته است و اگر شتر خراسانى آهنگ آن [مورچه] كند، بدان نرسد[۵۴][۵۵].

سخن مورچه

در این میان، مورچه‌‏اى [به زبان خويش‏] گفت: «اى مورچگان، به خانه‏‌هايتان داخل شويد، مبادا سليمان و سپاهيانش، نديده و ندانسته، شما را پايمال كنند»، ﴿... قَالَتْ نَمْلَةٌ يَأَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُواْ مَسكِنَكُمْ لَا يَحطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَ جنودُهُ وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ﴾.

در این خصوص، از ابوحنیفه سؤال شد: مورچه‌ای که با سلیمان(ع) سخن گفت، مؤنث بود یا مذکّر؛ وی پاسخ داد: مؤنث بود. زیرا خداوند فرموده: قالَتْ نَمْلَةٌ، درصورتی‌که اگر مذکّر بود، می‌فرمود: قال نملة. اگرچه گفته شده نمله مانند حمامه و شاه، هم بر مذکر و هم مؤنث دلالت دارد (نملة ذكر و نملة أنثى)؛ چون اسم جنس است. گفتنی است لفظ نمل مؤنث است؛ امّا معنای آن ممکن است علی‌رغم دلالت بر مذکر، به‌سبب مراعات لفظ، مؤنث آورده شود، مانند این کلام رسول خدا(ص) که فرموند: «لا تضحّى بعوراء و لا عجفاء و لا عمياء» که باوجود کاربرد صفات مؤنث، مراد فقط جنس مادّه آن‌ نیست [۵۶] [۵۷] بنابراین ضمن ردّ پاسخ ابوحنیفه باید گفت ممکن است فعل قال به‌دلیل مراعات لفظ نمله، مؤنث آورده شده؛ درحالی‌که در معنا بر مذکر دلالت دارد.

حال‌آنکه برخى مفسران تصريح كرده‏اند كه «تاء» در «نملة» براى بيان وحدت است و مؤنث آوردن فعل نيز فقط براى مراعات ظاهر كلمه است[۵۸][۵۹] و دلالت بر مؤنث‌بودن فاعل ندارد؛ بلکه نمله می‌تواند به‌طور یکسان بر مورچه نر و مادّه دلالت نماید. بنابراین، ادّعای ریاست ملکه در میان مورچگان مردود است. زیرا از دیدگاه علمی، مورچه‌ها در ضمن کار از سرمشق برخی همکاران خود تقلید می‌کنند و بعضی از آن‌ها مهارت و شایستگی بیشتری دارند و به منزله استاد و مربی دیگران می‌باشند. این استادان و مربیان از حیث ظاهر فرقی با دیگران ندارند و علامتی در آن‌ها نیست که بدان وسیله بتوانیم آن‌ها را شناسایی کنیم. لیکن دریافت تعلیمات و پیروی از سرمشق جنبه اوامر نظامی ندارد و معلمین و استادان باید مدّتی به شاگردان یا کارگران توضیح دهند و لزوم کار و منافع آن را بگویند تا شاگردان یا کارگران حاضر شوند در آن کار شرکت کنند. در واقع در جامعه مورچگان آن‌هایی که لیاقت زیادتری دارند و صلاحیت آن‌ها بیشتر است، زمام امور را به دست گرفته‌اند، بدون اینکه از حیث زندگی و خوراک مزیتی بر دیگران داشته باشند [۶۰]. در نتیجه، ملکه نقش ریاستی در میان مورچگان ندارد و ادعای مطرح شده درخصوص آیه 18 سوره نمل﴿... قَالَتْ نَمْلَةٌ يَأَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُواْ مَسَكِنَكُمْ لَايَحطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَ جنودُهُ وَ هُمْ لَايَشْعُرُونَ﴾ منتفی است.

حال دربارۀ اينكه چگونه اين مورچه از حضور سليمان و لشكريانش در آن سرزمين آگاه شد و چگونه صداى خود را به گوش ديگران رسانيد، بحث است. حكومت سليمان، همان‌گونه كه گفتيم، توأم با خارق عادات و كارهاى اعجازآميزى بود، روى همين اصل، بعضى مفسران اظهار كرده‏‌اند كه دارا بودن اين سطح آگاهى از ناحيه برخى حيوانات در عصر سليمان خود يك اعجاز و خارق عادت بوده است و مانعى ندارد كه عين آن را در ساير اعصار و قرون احياناً نبينيم. غرض اين است كه هيچ دليلى در كار نيست كه ما داستان سليمان و مور را بر كنايه و مجاز يا زبان حال و مانند آن حمل كنيم، هنگامى كه حفظ ظاهر آن و حمل بر معنى حقيقى امكان‌پذير است [۶۱]. بعضى دیگر مي‌خواهند همه اين‌ها را يك نوع الهام غريزى بدانند؛ امّا هيچ دليلى بر اين موضوع در دست نيست كه اعمال آن‌ها به صورت ناآگاه (غريزه بدون عقل) انجام مى‌‏شود. چه مانعى دارد كه اين اعمال همان‌طور كه ظاهر نشان مى‏‌دهد ناشى از عقل و درك باشد؟ [۶۲].

اینکه ما در مورچه‌ها، هوش و ادراكى را سراغ نداشته باشيم، دلیل بر نفى آن نیست! ممکن است مورچه‌ها از مرتبه‌ای از عقل برخوردار باشند که منجر به شناخت و آگاهی آن‌ها از محیط اطراف و سپس اقدام غریزی آن‌ها می‌گردد که ما از حقیقت آن مرتبه، آگاهی نداریم و قادر به شناخت آن نیستیم. اگرچه امام صادق(ع) در کتاب توحید المفضّل می‌فرمایند: در زندگى مور و همكارى انبوه آن‌ها در گردآورى روزى و آماده‌كردن آن نيك بنگر. بنگر هنگامى كه دست‌ه‏اى از آن‌ها دانه‌‏ها را به محلّ مرتفعى مى‌‏برند و ذخيره مى‌‏سازند. انسان به ياد تلاش مردم در انتقال غذا به خانه مى‌‏افتد؛ بلكه مور در اين كار بيش از انسان كمر همّت مى‏‌بندد و جدّ و تلاش دارد. نمى‏‌بينى همانند انسان‌ها نيز در انتقال دانه و غذا به لانه، يكديگر را يارى مى‏‌دهند؟ آن‌ها دانه را به دو نيم مى‌‏كنند تا دانه در لانه سبز نشود و كارشان را خراب نكند، اگر آبى به دانه‏‌ها رسيد، آن‌ها را بيرون مى‌‏آورند و خشك مى‌‏گردانند. موران جز در جاهاى بلند لانه نمى‏‌گزينند تا مبادا آب در آن ريزد و غرق‌شان سازد. اين‌ها همه نه از سر انديشه و عقل كه از سرشتى است كه خداوند به خاطر مصلحت در آن‌ها نهفته است[۶۳]. شاید عقل انسانی را نبایست با آنچه به‌عنوان عقل و شعور در حیوان نامیده می‌شود، مقایسه نمود. به‌هرحال، مورچه‌ای فریاد برمی‌آورد و هم‌نوعان خود را با عبارت «ادْخُلُواْ مَسكِنَكُمْ» به پناه‌گرفتن درون خانه‌ها فرامی‌خواند و آنان را از بروز خطری بزرگ آگاه می‌سازد. البته در این تعبیر فصیح و بلیغ، نکات ارزنده‌ای نهفته است:

شکنندگی بدن مورچه

پس از اینکه مورچه‌اى سایر مورچگان را به داخل شدن به خانه‌‏هاشان فرامی‌خواند، این سؤال مطرح می‌گردد که این دستور چه لزومی داشت؟ دلیل این هشدار و اعلام خطر چه بود؟. جمله «لايَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جنودُهُ»، در پاسخ به این سؤال مقدّر آورده مي‌شود (جمله مستأنفه بیانی ) [۶۴] تا بازگو نماید برای در امان ماندن از لگدمال شدن سليمان و سپاهيانش می‌بایست به داخل خانه‌ها وارد شوند.

در فعل «لايَحْطِمَنَّكُمْ» حرف «لا» در ظاهر برای نفی است؛ ولی در معنا بیانگر نهی است [۶۵]. نهی هنگامی که به صورت نفی باشد، بلیغ‌تر از نهی صریح است. بنابراین مورچگان را به شیوه‌ای بسیار بلیغ و رسا از توقف در مسیر سپاه بازمی‌دارد.

برخى گويند باد صداى مور را از فاصله سه ميل، به گوش سليمان رسانيد [۶۶] [۶۷]. ممكن است گفته شود مورچه چگونه سليمان و لشكريانش را شناخت. پاسخ اين است كه وقتى مورچگان مأمور به اطاعت خدا باشند، بايد فهمى هم داشته باشند كه اسباب طاعت را درك كنند. چه اشكالى دارد كه مور آن اندازه فهم داشته باشد كه اين مطلب را درك كند. مي‌دانيم كه موران دانه‏‌ها را نصف مي‌كنند تا بر اثر اصابت رطوبت سبز نشوند، مگر كزبره [گشنیز] را كه به چهار قسمت مي‌كند. زيرا اين دانه را اگر به دو نيم كند، هر نيمى جداگانه سبز مى‏‌شود. همان خدايى كه مورچه را به اين اسرار هدايت كرده، به وى فهمانيده است كه چه چيزهايى باعث پايمال شدن و در هم كوفته شدنش می‌گردد [۶۸].

گفتنی است «حَطْم» یعنی شكستنِ [۶۹] [۷۰] [۷۱] [۷۲] چیز خشکی مانند استخوان و نظیر آن [۷۳] یا شكستن به هر صورت که باشد [۷۴]؛ سپس واژه حطم دربارۀ هر چيزى كه قدرت و پشت آن شكسته شود، به‌كار رفته است [۷۵].

«حُطام» یعنی آنچه از خشكى شكسته شود. جهنّم از آن جهت «حُطَمَه» ناميده شده [۷۶] [۷۷]كه هر چيز را مي‌شكند و خرد مي‌كند [۷۸].

مشتقات این واژه در قرآن کریم برای گیاه خشک و خرده شده نظیر آیه 21 سوره زمر ﴿... ثُمَّ يُخرِجُ بِهِ زَرْعًا مُختَلِفًا أَلْوَانُهُ ثمُ‏َّ يَهِيجُ فَترَئهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجعَلُهُ حُطَمًا ...‏﴾ و برای جهنم مانند آیه 4و5 سوره همزه

كَلَّا لَيُنۢبَذَنَّ فِى ٱلْحُطَمَةِ
چنین نیست که می‌پندارد؛ بزودی در «حُطَمه» [= آتشی خردکننده‌] پرتاب می‌شود!
آیه 4 سوره همزه
وَمَآ أَدْرَىٰكَ مَا ٱلْحُطَمَةُ
و تو چه می‌دانی «حُطمه» چیست؟!
آیه 5 سوره همزه

به‌کار رفته است.

آنگاه در پایان سخن، مورچه برای توجیه این رفتار سلیمان(ع) و سپاهیانش می‌گوید «وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ»، مفهومش آن است كه اگر آن‌ها متوجه باشند، حتى مورچه ضعيفى را پايمال نمى‌‏كنند و اگر پايمال كنند بر اثر عدم توجه آن‌ها است [۷۹].

تفاوت سخن مورچه با هدهد

تفاوت سخن مورچه با هدهد را در سه سطح می‌توان بررسی نمود:

1. تعداد حروف الفبای به‌کار رفته

2. فصاحت و بلاغت

3. سطح معرفتی.

نخست آنکه شمارش تعداد الفبای به‌کار رفته در جملات این دو جاندار نشان می‌دهد، با احتساب همزه، مورچه از 18 حرف و هدهد از 29 حرف زبان عربی استفاده نموده است. بنابراین مورچه باید حداقل 18 ماده یا پایه اولیه در اختیار داشته باشد تا با ترکیب آن‌ها معانی مختلف ایجاد کند و آواز هدد نیز بایست، با احتساب همزه، متشکّل از دست کم 28 یا 29 باشد. دوم آنکه همان‌طورکه پیش‌تر بیان شد؛ مورچه جملات ساده‌تر و هدهد جملات آهنگین و سجع‌گونه دارد که البته این تفاوت می‌تواند به خاطر شرایط اضطراری مورچه باشد. سوم آنکه جملات مورچه برای نجات حیات طبیعی هم‌نوعان خود است؛ درحالی‌که هدهد برای نجات روح انسان‌هایی که هم‌نوع او نیستند، تلاش می‌کند.

سؤالی که در اینجا مطرح است اینکه آیا این تفاوت‌ها می‌تواند تفاوت سطح شعور در این دو جاندار را نشان دهد؛ همان‌طورکه مورچه دربارۀ سپاهیان سلیمان عبارت «وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ» را به‌کار می‌برد که شایستۀ حضرت سلیمان و یارانش نیست؛ درحالی‌که هدهد با تعبیر مؤدبانه‌تری «أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ» در مقابل حضرت سلیمان(ع) سخن می‌گوید. در حقیقت، هر دو می‌خواهند یک مقصود را بیان کنند که آن نا‌آگاهی سلیمان(ع) از موضوعی خاص است[۸۰].

مورچگان و ویژگی‌های آن‌‌ها

مورچه‌ها تقريباً همه جا زندگي مي‌کنند. در بسياری از باغچه‌ها و حتي خيابان‌های شهری لانه‌سازی می‌کنند. بدن يک مورچه از سه قسمت تشکيل شده است: سر که محل چشم‌ها، آرواره‌ها و آنتن‌ها مي‌باشد. قسمت ميانی که سينه ناميده مي‌شود و تمام پاهای مورچه به اين قسمت متصل شده است. در انتها بخش متورم و بندبندی است که شکم ناميده مي‌شود و دارای نيش است.


مورچه‌ها به تنهايي قادر به زندگي نيستند و به‌صورت اجتماع يا خانواده زندگي مي‌کنند. ملکه مادر تمام مورچه‌های کلني است و تنها مورچه تخم‌گذار است. تعداد بسيار زيادی از ديگر مورچه‌ها کارگر بوده و کارهاييی مانند ساخت لانه، جمع‌آوري غذا و مراقبت از مورچه‌های جوان را انجام مي‌دهند. اغلب تمام کارگرها شبيه هم هستند و بر اساس سن‌شان مسئوليت‌های مختلفی دارند[۸۱].

جامعه مورچگان

یک کلنی مورچه سیستم پیچیده‌ای از افرادی است که در تماس با یکدیگر و با محیط‌شان هستند. هر کلنی حداقل یک ملکه دارد و آن‌ها به‌صورت تعاونی و هدفمند فعالیت می‌کنند و هیچ رهبری بین آن‌ها وجود ندارد. رفتارهای کلنی ناشی از ارتباطات شیمیایی، تماس بین افراد و تأثیرات محیط است. تقریباً تمام گونه‌های مورچه اجتماعی هستند، به‌صورت اجتماعی از افراد جوان‌تر محافظت می‌کنند، یک تقسیم‌بندی بین آن‌ها وجود دارد که آن افراد تولیدمثل کننده و افراد استریل است. در بسیاری از گونه‌های مورچه یک مورچه ملکه پس از ترک خانه و جفت‌گیری که گاهی با چندین مورچه نر صورت می‌گیرد، کلنی تشکیل می‌دهد. ملکه لانه‌ای را انتخاب کرده و شروع به تولید کارگرهایی می‌کند که توانایی تولید مثل ندارند و در عوض از ملکه و هم‌نوعان خود محافظت می‌کنند. مورچه‌های کارگر به ندرت بیش از 12 ماه زنده می‌مانند؛ امّا مورچه ملکه ممکن است بیشتر از 20 سال زنده مانده و میلیون‌ها مورچه کارگر تولید کند. با مرگ ملکه کلنی هم از هم می‌پاشد.

کارهای خاصی برای یک مورچه کارگر در کلنی وجود دارد. امّا به‌طورکلی، با توجه به نوع گونه آن، کارگرها حفاظت از فرزندان (پرستاری)، نگهداری و حفاظت از لانه، جمع‌آوری غذا و دفاع از کلنی را انجام می‌دهند. البته هر فرد برای تمام عمرش تنها به یک کار مشغول نمی‌باشد. در حقیقت، در طی مراحل رشد و بلوغ، کارها و وظایف مختلفی دارند (شکل 1). مورچه‌های تازه متولد شده کار خود را به‌عنوان پرستار شروع می‌کنند. سپس آن‌ها به‌عنوان محافظ لانه و در پایان جمع‌آوری‌کننده غذا فعالیت می‌کنند. برخی گونه‌ها دارای افرادی با ریخت‌شناسی خاصی هستند که برای جنگیدن مناسب هستند. این افراد بیشتر به‌عنوان سرباز فعالیت می‌کنند تا جمع‌آوری‌کننده غذا.

پانویس و منابع

  1. مکارم‌شیرازی، 1374: ج‏15، 431
  2. قرشی، 1371: ج7، 113
  3. طاهری‌نیا و همکاران، 1389: 180
  4. در آیات 22تا28 سوره نمل.
  5. ﴿فَمَكَثَ غَيرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِن سَبَإِ بِنَبَإٍ يَقِينٍ * إِنىّ‏ِ وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِن كُلّ‏ِ شىَ‏ْءٍ وَ لهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ * وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ﴾.
  6. ﴿قَالَ سَنَنظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ * اذْهَب بِكِتَابىِ هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيهمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ﴾.
  7. ﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً مِّن قَوْلِهَا ...﴾.
  8. طباطبایی، 1417: ج15، 349
  9. راغب‌اصفهانی، 1412: 811
  10. 1414: ج10، 354
  11. مکارم‌شیرازی، 1374: ج‏15، 419
  12. طباطبایی، 1417: ج15، 350
  13. طباطبایی، 1417: ج15، 353
  14. جمعى از مفسران نفى غير پرندگان را مسلم دانسته‌‏اند، آن‌گاه براى رفع منافات ميان آن و فهميدن زبان مورچه به سختی افتاده‌‏اند، يك بار گفته‌‏اند: فهم زبان مورچه تنها قضيه‏‌اى بوده كه در يك واقعه رخ داده، نه اينكه آن حضرت هميشه زبان اين حيوان را مى‏‌فهميده، بار ديگر گفته‌‏اند: آن مورچه، مورچه بال‌دار بوده كه خود نيز نوعى پرنده است، بار ديگر گفته‌‏اند: كلام مورچه يكى از معجزات سليمان (ع) بوده، هم‌چنان‌كه سنگريزه به معجزه رسول خدا (ص) به زبان در آمد و بار ديگر گفته‏‌اند: صدايى از مورچه برنخاست تا سليمان (ع) سخن او را بفهمد؛ بلكه خداوند آنچه را كه در دل آن حيوان بوده به سليمان الهام نمود. ولى آنچه درباره سخن گفتن پرندگان بیان شد، تمامى اين موهومات از بين مى‏‌برد، علاوه بر اين، سياق آيات به تنهايى در ردّ آن‌ها كافى است (طباطبایی، 1417: ج15، 353).
  15. مکارم‌شیرازی، 1374: ج‏15، 432
  16. طباطبایی، 1417: ج15، 352
  17. طاهری‌نیا و همکاران، 1389: 185
  18. اسم جنس جمع: اسمی است که فرق میان جمع و مفردش در تاء یا یای نسبت است، مانند التفاح، الشجر.
  19. ابن‌عاشور، بی‌‌‌‌‌تا: ج19، 238
  20. ابن‌منظور معتقد است مفرد نَمل، نَمْلَة و نَمُلَة است (1414: ج11، 678).
  21. فراهیدی، 1410: ج8، 329
  22. ابن‌عاشور، بی‌‌‌‌‌تا: ج19، 238
  23. با اندکی تفاوت: نک. قرشی، 1371: ج7، 113
  24. قرشی، 1371: ج7، 113
  25. راغب‌اصفهانی، 1412: 825
  26. ابن‌منظور، 1414: ج11، 678
  27. راغب‌اصفهانی، 1412: 825
  28. فراهیدی، 1410: ج8، 329
  29. فراهیدی، 1410: ج8، 329
  30. راغب‌اصفهانی، 1412: 825
  31. ابن‌منظور، 1414: ج11، 678
  32. ابن‌منظور، 1414: ج11، 678
  33. فازِر: نک. ابن‌منظور، 1414: ج‏5، 53.
  34. عقیفان: نک. ابن‌منظور، 1414: ج‏9، 254.
  35. ابن‌منظور، 1414: ج11، 678
  36. مترلینگ، 1386: 269
  37. برخی دیگر معتقدند حتّی حرف ابتدا است (صافى، 1418: ج19، 149).
  38. درويش، 1415: ج7، 179
  39. دعاس، 1425: ج2، 402
  40. طباطبایی، 1417: ج15، 348
  41. زمخشرى، 1407: ج3، 355
  42. فخرالدين‌رازى، 1420: 24، 548
  43. بيضاوى، 1418: ج4، 157
  44. طبرسى، 1377: ج3، 182
  45. ابن‌عاشور، بی‌‌‌‌‌تا: ج19، 238
  46. نک. فخرالدين‌رازى، 1420: 24، 548
  47. نک. زمخشرى، 1407: ج3، 355
  48. بيضاوى، 1418: ج4، 157
  49. نک. طبرسی، 1372: ج7، 336
  50. آلوسى، 1415: ج10، 171
  51. طباطبایی، 1417: ج15، 348
  52. مکارم‌شیرازی، 1374: ج‏15، 432
  53. ابن‌عاشور، بی‌‌‌‌‌تا: ج19، 238
  54. قمی، 1367: ج2، 126
  55. عروسى‌حويزى، 1415: ج4، 82
  56. زمخشرى، 1407: ج3، 356
  57. با اندکی تفاوت: نک. فخرالدين‌رازى، 1420: 24، 548
  58. ابن‌عاشور، بی‌‌‌‌‌تا: ج19، 238
  59. مکارم‌شیرازی، 1374: ج‏15، 433
  60. مترلینگ، 1386: 280
  61. مکارم‌شیرازی، 1374: ج‏15، 435-436
  62. مکارم‌شیرازی، 1374: ج‏5، 224
  63. انْظُرْ إِلَى النَّمْلِ وَ احْتِشَادِهِ فِي جَمْعِ الْقُوتِ وَ إِعْدَادِهِ فَإِنَّكَ تَرَى الْجَمَاعَةَ مِنْهَا إِذَا نَقَلَتِ الْحَبَّ إِلَى زُبْيَتِهَا بِمَنْزِلَةِ جَمَاعَةٍ مِنَ النَّاسِ يَنْقُلُونَ الطَّعَامَ أَوْ غَيْرَهُ بَلْ لِلنَّمْلِ فِي ذَلِكَ مِنَ الْجِدِّ وَ التَّشْمِيرِ مَا لَيْسَ لِلنَّاسِ مِثْلُهُ أَ مَا تَرَاهُمْ يَتَعَاوَنُونَ عَلَى النَّقْلِ كَمَا يَتَعَاوَنُ النَّاسُ عَلَى الْعَمَلِ ثُمَّ يَعْمِدُونَ إِلَى الْحَبِّ فَيُقَطِّعُونَهُ قِطَعاً لِكَيْلَا يَنْبُتَ فَيَفْسُدَ عَلَيْهِمْ فَإِنْ أَصَابَهُ نَدًى أَخْرَجُوهُ فَنَشَرُوهُ حَتَّى يَجِفَّ ثُمَّ لَا يَتَّخِذُ النَّمْلُ الزُّبْيَةَ إِلَّا فِي نَشَزٍ مِنَ الْأَرْضِ كَيْلَا يُفِيضَ السَّيْلُ فَيُغْرِقَهَا وَ كُلُّ هَذَا مِنْهُ بِلَا عَقْلٍ وَ لَا رَوِيَّةٍ بَلْ خِلْقَةٌ خُلِقَ عَلَيْهَا لِمَصْلَحَةٍ مِنَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ ... .
  64. صافى، 1418: ج19، 149
  65. صافى، 1418: ج19، 149
  66. طبرسی، 1372: ج7، 336
  67. زمخشرى، 1407: ج3، 355
  68. طبرسی، 1372: ج7، 336
  69. ابن‌فارس، بی‌تا: 271
  70. راغب‌اصفهانی، 1412: 242
  71. قرشی، 1371: ج2، 153
  72. فيومى، بی‌تا: 141
  73. فراهیدی، 1410: ج3، 175
  74. ابن‌منظور، 1414: ج‏12، 137
  75. راغب‌اصفهانی، 1412: 242
  76. قرشی، 1371: ج2، 153
  77. راغب‌اصفهانی، 1412: 242
  78. قرشی، 1371: ج2، 153
  79. مکارم‌شیرازی، 1374: ج‏15، 433
  80. نصیری، 1389: 61تا62
  81. Woodward، 2010: 7