(این جریان در شهر منعکس شد؛) گروهی از زنان شهر گفتند: «همسر عزیز، جوانش [= غلامش] را بسوی خود دعوت میکند! عشق این جوان، در اعماق قلبش نفوذ کرده، ما او را در گمراهی آشکاری میبینیم!»
هنگامی که (همسر عزیز) از فکر آنها باخبر شد، به سراغشان فرستاد (و از آنها دعوت کرد)؛ و برای آنها پشتی (گرانبها، و مجلس باشکوهی) فراهم ساخت؛ و به دست هر کدام، چاقویی (برای بریدن میوه) داد؛ و در این موقع (به یوسف) گفت: «وارد مجلس آنان شو!» هنگامی که چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند؛ و (بیتوجه) دستهای خود را بریدند؛ و گفتند: «منزّه است خدا! این بشر نیست؛ این یک فرشته بزرگوار است!»
قرآن كريم در آيات 30 و 31 سوره يوسف در باره عملكرد زليخا در برابر نیرنگ زنان اشرافی میفرماید: عدهاى از زنان شهر كه حرفهايشان در زليخا و در حق او بیتأثیر نبود، گفتند که همسر عزيز با غلامش مراوده دارد و مىخواهد او را به سوى خود جلب كند و اين براى او شايسته نيست. اگر اين گفتههاى زنان مصر مكر به زليخا خوانده شده، براى اينست كه رقبا و حسودان زليخا با اشاعه اين سخنان، در پی رسوا كردن و هتك حرمت او بودند. هنگامى كه زليخا غيبت زنان مصر را در باره خود شنيد، آنان را دعوت نمود و براى هر یک تكيه گاهى مهيا كرد و براى پوست كندن ميوه به هر يك از آنان چاقویى داد و در همان هنگام به يوسف گفت: خارج شو و در مجلس اين زنان بيا. هنگامى كه يوسف به آن مجلس وارد شد و چشم آن زنان به جمال وی افتاد، از خود بيخود شدند و دستهاى خود را با چاقوهایى كه براى خوردن ميوه در دست داشتند، قطع كردند (نک. طباطبایی، 11/148-149؛ مکارم شیرازی،9/394-395).