نام ذوالقرنین

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
وَيَسْـَٔلُونَكَ عَن ذِى ٱلْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا۟ عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا
و از تو درباره «ذو القرنین» می‌پرسند؛ بگو: «بزودی بخشی از سرگذشت او را برای شما بازگو خواهم کرد.»
آیه 83 سوره کهف

عبارت محوری

ذی القرنین

بیان مطلب علمی

اسکندر یک واژه یونانی است که معادل اروپایی قدیم آن، alisaunder است. اگر این فرم را یک صورت تحریف نشده از واژه اصلی هند و اروپایی بدانیم، در این صورت می توان آن را از دو جزء "ali" و saunder تشکیل شده دانست.
واژه ali در زبانهای قدیم اوراسیایی به معنای ارتفاع و بلندی و عالی بودن بوده است. چون زبانهای اروپای قدیم، از خانواده زبانهای هند و اروپایی هستند و چون زبانهای هند و اروپایی، ریشه اوراسیایی دارند، لذا می توان واژه ali در alisaunder را همان واژه "عالی" در برخی زبانهای اوراسیایی قدیم دانست. از این رو معنای لغوی اسکندر می شود: محافظ بلندی، محافظ کوهستان. این معنا با معنای ذوالقرنین دارای تناسب است: چون قرن به معنای بلندی هم هست.
البته اصلا منظور ما اسکندر مقدونی نیست. همان طور که همه نادرها، نادر افشار نبوده اند.
نظریه این می شود که "عالی زاندر" یک نام قدیم اوراسیایی به معنای ذوالقرنین بوده است که بعدها، یکی از مادران و پدران مقدونیه ای بر روی فرزند پسرشان آن را گذاشتند و اسکندر مقدونی شد.
پس نام اسکندر یا عالی زاندر یک نام متقدم بوده[۱] و به قبل از پادشاه مقدونی بر می گشته و معنای تحت اللفظی آن هم با معنای تحت اللفظی ذوالقرنین دارای قرابت است.
ابن کثیر در البدایه و النهایه روایتی را نقل کرده است که اسکندر دو نفر بودند و اسکندر اول انسان مومن و معتقدی بوده است و اسکندر دوم کسی بوده که کشور گشایی داشته است.
علامه حسن زاده آملی، اسکندر ذوالقرنین را غیر از اسکندر شاگرد ارسطو و مربوط به قرون پیش از او می داند[۲] :
"مستفاد از تاريخ اين است كه اسكندر ارسطو غير از اسكندر ذوالقرنين است و ذوالقرنين اقدم از وى بوده است به روزگار دراز. هروى در بحر الجواهر گويد: اعلم ان الاسكندر اثنان الاول هو ذوالقرنين اسكندر بن سلوكوس الرومى الذى جال الارض و بلغ الظلمات و مغرب الشمس و مطلعها و سد يأجوج و مأجوج كما اخبر الله تعالى عنه. و الثانى الاسكندر بن دارا بن بهمن الرومى شبهوه بالا- سكندر الاول لانه ذهب الى الصين و مغرب و مات و هو ابن اثنين و ثلاثين سنة و سبعة اشهر و كان على مذهب استاذه ارسطو و اسطوزره فكان عاملا برأيه و انقاد له ملوك الترك و الروم و الهند. و بين الاول و الثانى دهر طويل كذا فى آثار البلاد".
اکنون هم در زبان ترکی نام هایی مانند قوچ علی وجود دارد که نشان ریشه اوراسیایی واژه علی و عالی در ترکی می تواند باشد.
تا بدینجای کار معلوم شد که واژه علی، یک واژه بین المللی قدیم است.
حدیثی داریم که امام علی علیه السلام، خود را ذوالقرنین امت پیامبر (ص) می دانند. آیا این تناسب، در اسم هم بوده است و آیا نام ذوالقرنین، در صورت اوراسیایی خود، واجد کلمات عالی یا علی بوده است؟ والله اعلم.

هم اکنون بلندترین قله آلاسکا، نامش دنالی denali است که می توان آن را دگرشکلی از "قله عالی" یا "کوه علی" دانست. در آلاسکا رسم است که نام افراد را بر قله ها گذاشته باشند. مثلا قله الیاس مقدس و ... هم در آلاسکا وجود دارد.

به هر سوی، انتخاب واژگان در قرآن کریم از چنان اتقانی برخوردار است که می توان ادعای اعجاز واژگانی برای قرآن کریم داشت والله اعلم.

ارتباط واژگانی کوروش و اسکندر

اما چگونه واژه های کوروش و اسکندر هم معنا هستند؟

کوروش = کو + رو = شاه، پهلوان + بلندمرتبه

اسکندر = الکساندر = عالی زاندر = عالی کندر = عالی + پهلوان

عبارت "اس" در یونانی باستان به معنای "بلند مرتبه" بوده است.

1- کو به معنای شاه و پهلوان است. 2- رو به معنای بلند مرتبه است. 3- واژه "علی" و "عالی" در زبانهای ترکی، مغولی، عربی، نورثی، برخی سرخپوستان و زبانهای آریایی وجود دارد و در این زبانها به معنای "بلندی"، "کوه"، "بلندمرتبگی"، "کیفیت عالی" و اینگونه معانی است. 4- واژه کندر در شاهنامه آمده است و نامی است که مردمان مغرب زمین به پهلوان می داده اند. معادل ایرانی آن کنداور و گودرز است.

لذا واژه های کوروش، اسکندر، الکساندر و احتمالا علی گودرز، همگی دارای معانی یکسانی هستند و به معنای شاه بلندمرتبه یا پهلوان بلندمرتبه می باشند.

احتمالا واژه های یمنی "صعب" و "حارث الاعلی" هم معادل حمیری -یمنی واژه کوروش هستند.

نام کوروش و اسکندر و ذوالقرنین

دیگر القاب کوروش ذوالقرنین

کوی ویشتاسپ یا همان گشتاسپ، یک پادشاه مقتدر کیانی است که از زرتشت پشتیبانی کرد و توران را شکست داد.

شواهدی وجود دارد که برخی از وجوه شخصیت ویشتاسپ با کوروش قابل همانندی است.

از جمله معانی برای نام "ویشتاسپ"، سگ وحشی یا ببر را گفته اند. احتمالا منظور همان ویستا (تاویس، تاووس) و نوعی سیمرغ یا شیردال باشد.

از جمع این موارد می توان پیشنهاد کرد که از جمله القاب کوروش، سیمرغ (پادشاه آسمانی برای زمین) بوده است.

لذا می توان شاخ موجود در واژه ذوالقرنین را اشاره به سیمرغ هم دانست: موجودی افسانه ای که همه قدرتهای طبیعی از بال و شاخ و تاج و چنگال را در اختیار دارد.

لذا نام او به زبانهای مختلف: کوروش، خسرو، الکساندر، الیگودرز، اسکندر، صعب، حارث الاعلی.

القاب او به زبانهای مختلف: ذوالقرنین، ویستا، ویشتاسپ، سیمرغ، ارتاخور (شاه عادل).

درباره زاندر و کندر

احتراما در مورد زاندر Saunder:

1- همه اتفاق نظر دارند که معنای آن "مدافع" است. ولی آن را (صرفا از روی حدس ظاهرا و بدون اقامه دلیل) خلاصه شده کلمه الکساندر می دانند.

2- در زبان اسکاتیش (که یکی از زبانهای دارای کلمه Saunder) است، یکی از معانی Sand را Clear out به معنای removal دانسته اند که با معنای "کندن" در زبانهای ایرانی تناسب دارد. می توان پیشنهاد داد که این sand و xand از ریشه ایرانی-اروپایی "کندن" آمده است و منظور از زاندر و اسکندر، همان واژه "کندر" است که در شاهنامه هم آمده است. در شاهنامه، کندر لقب پهلوان صقلابی (اسلاوی) بوده است.

کندآور هم واژه دیگری است که در شاهنامه آمده است و آن هم به معنای پهلوان است.

(یک کندآور (به ضم کاف) هم در شاهنامه داریم که به معنای دانا و خردمند است و با ریشه اروپایی Kond مرتبط است).

پس کندر و زاندر و اسکندر یعنی "کسی که دشمنان و موانع را از جا می کند". یعنی پهلوان و جنگنده قوی.

از خنسای تا امیرعلی

طبق منابع یونانی، کوروش شهری به نام خودش در منتهای مشرقی امپراطوری اش تاسیس کرد.

شهر و بندری بسیار بزرگ در انتهای شمال شرق آسیا (و احتمالا در محل فعلی انکوریج آلاسکا) وجود داشته است که لاتینایزد نام چینی اش، طبق نقشه های قرن 15 و 16 اروپایی، QuinSai بوده و توسط اروپایی ها کینسای تلفظ میشده است. اعراب به آن خنساء و منابع فارسی پس از عصر مغول به آن خنسای می گفتند. در نقشه های قرون بعدی در آن محل QuiVira نوشته شده است.

بخش "کین" ("چین") در این واژه در زبان چینی به معنای شاه است: 君

بخش "سای" در این واژه در زبان چینی به معنای بلندمرتبه و عالی است: 赛

لذا کینسای دقیقا به معنای شاه عالی مقام (معنای لغوی واژه کوروش) است.

پس آن شهری که در منابع عربی متقدم به عنوان دورترین مقصد تجارت دریایی جهان ذکر شده است و نامش شهر خنساء و سپس در منابع لاتین نامش شهر کینسای و سپس نامش شهر کوویرا ذکر شده است، همان شهر کوروش (سایروپول) است که کوروش در انتهای مشرقی امپراطوری اش (در حوالی آلاسکا) تاسیس کرد. ما الحمدلله دلائل متعددی یافته ایم که شهر خنساء یا همان کینسای در حوالی آلاسکا (در ناحیه جغرافیایی محل سد ذوالقرنین) قرار داشته است.

نام شهر انکوریج در نقشه قرن هفدهم Ancoras آمده است. عبارت Coras در آن وجود دارد که تناسب کاملی با کوروش دارد.

نام کوروش در زبانهای مختلف
به فارسی: کوروش
به عبری در سفر حزقیل: شاه روش
به چینی: کینسای
به سانسکریت: کوویرا
به آریایی و نورثی: الکساندر، عالی زاندر
به زاگرسی: الیگودرز
به عربی یمن: حارث الاعلی، صعب حارث رائش
به عربی مدرن: (امیر علی).

یک خوشه بندی معنایی-لفظی بر روی اسامی مرتبط با کوروش ذوالقرنین

  • کوی ویشتاسپ، کورو، کوروش، سایروس، حارث الاعلی، کینسای، جورو، الکساندر، اسکندر، ویرا، علی گودرز، امیرعلی، صعب، خسرو، فریدون، هوریدون، خورنه، اسکندر، اطلس.
  • ذوالقرنین، ذوالمرائد، xerxes، آگراداتیز، خورشید، جمشید
  • عیاش، کمبوجیه

کوروش و واژه پادشاه در زبانهای مختلف

کوروش در زمان حیات خودش، و نه بعدا، به یک اسطوره نزد مردمان تبدیل شد.

1- از نکته بالا می توان این استفاده را کرد که تاثیر کوروش بر افکار عمومی جهان در زمان حیاتش، بسیار شدید بوده است.

2- لفظ پادشاه در زبانهای مختلف دارای حرف کاف است. مثلا در فارسی باستان: کی. مثل کی خسرو. در چینی، انگلیسی، آلمانی، عربی، پارسی، یونانی، نورثی، صقلابی، ... و دگر شکل آن (گاف و جیم) در هندی و دیگر زبانها.


از جمع 2 نکته بالا معلوم می شود که لفظ پادشاه در زبانهای مختلف، احتمالا از کاف موجود در نام یا لقب "کوروش" تاثیر گرفته است. والله اعلم.

واژه شاه هم احتمالا یک اشتقاق دور از کوروش است. مسیر اشتقاق پیشنهادی: کوروش = کوروه = چوروه = چواه = شواه = شاه

"شاه زنان" نامی بود که حضرت علی (ع) برای عروس خود (شهربانو، همسر امام حسین (ع) و دختر یزدگرد) برگزید. این از کرامات امامت می تواند باشد زیرا واژه های شهر، شاه و کوروش احتمالا دارای ریشه اشتقاقی واحد هستند و شهربانو همان شاه زنان و همان "کوروش زنان" است.

شهربانو یا شاه زنان، از نسل ساسان و از طریق آن از نسل کوروش بوده است. لذا نام شاه زنان از این جهت هم بر ایشان با مسمی بوده است.

از کوروش ذوالقرنین تا هراکلس و اسکندر

در اسطوره های یونان باستان، به هراکلس (همان هرکول، پهلوان اسطوره ای، که در کل جهان گشت و به غرب و شرق عالم رفت) دو لقب زیر را داده بودند:

۱- ماجستیک کوروش Megistos Kouros

۲- عالی کیکاکوس ALE- XICACUS یعنی محافظ بزرگ انسانها.

مورد اول دارای تطابق لفظی کامل با نام کوروش است.مورد دوم هم دارای تطابق لفظی و معنایی با واژه عالی کندر (الکساندر) است. چون عالی کندر (الکساندر) یعنی پهلوان بزرگ یا محافظ ملت و در هر دو معنا، با معنای عالی کیکاکوس (محافظ بزرگ انسانها) تطابق داد.

منظور از واژه کوروش در ادبیات دینی یونان باستان، یک پهلوان و جوانمرد است. این واژه هم به جوانان عالی مقام خاندان های سرشناس و هم به آپولو و هراکلس (و نه زئوس) اطلاق می‌شده است و می توان پیشنهاد داد که اگر ادبیات دینی یونان باستان، تحریف نشده بود یا خرافی نمی بود، می توانستیم واژه کوروش را معادل "سطحی معنوی" مانند امشاسپندان زرتشتی (مانند میترا) یا اولیاء الله در ادبیات دینی ادیان حنیف ابراهیمی بدانیم والله اعلم.

لذا هرکول اسطوره های یونان (که در وجوهی یک پژواک اسطوره سازی شده از شخصیت تاریخی ذوالقرنین است)، دارای دو لقب است: کوروش و تقریبا اسکندر (الکساندر یا همان عالی کاندر یا همان عالی کیکاکوس).

پس می توانیم این چهار لفظ را اشاره به معنای واحد تاریخی بدانیم که بعدها در گذر زمان، از هم منشعب و هر کدام در یک فرهنگ جداگانه قرار گرفتند:کوروش ذوالقرنین، عالی کیکاکوس، عالی کاندر (الکساندر)،هراکلس (هرکول).

لازم به ذکر است که الکساندر یا همان اسکندر، یک نام یونانی بوده که سالیان دراز از قبل از تولد اسکندر مقدونی، وجود داشته است. کما اینکه نام نادر، سالیان دراز از قبل از تولد نادرشاه افشار، در دایره نام هاي ايراني وجود داشته است.

نمادشناسی موجود شاخدار در ادیان و فرهنگهای کهن خاورمیانه

در زبان کهن آشوری واژه kerru به معنای قوچ نر بوده است. ترجمه تحت اللفظی این واژه آشوری را می توان "قدرتمند بلندی ها" یا "پهلوان بلندی ها" دانست. دگر شکل این واژه در زبان آشوری alu بوده است. لذا می توان واژه های کوروش، علی و ذوالقرنین را بر این مبنا، مرتبط المعانی دانست. شایان ذکر است که قوچ نر در هیروگلیف مصری عصر نزدیک به یوسف پیامبر (ع) نمادی برای قدرت مشروع الهی (خنوم، احتمالا ریشه در نمادهای کنعانی یا ابراهیمی) داشته است. در در ادبیات دینی یهودیت در ذیل کروبیان (واژه عبری-عربی کروبی، ریشه در واژه آشوری Keruv دارد که آن هم با واژه آشوری kerru مرتبط است)، در ادبیات دینی ساسانیان ذیل خورنه یا همان فر ایزدی (که نماد آن قوچ است) و در ادبیات دینی میان رودان در تمثالهای ایشتار، شاهد موجود شاخدار به عنوان نماد روح یا قدرت مشروع الهی هستیم. در ادبیات یهودی، گاو (که موجودی شاخدار است) نماد قدرت الهی یا نماد فرشتگان قدرتمند الهی است و مثلا تخت سلیمان نبی (ع) بر دوش 12 گاو است. در زبانهای مادی و پارسی باستان با واژه های خشتره، هوخشتره، ارتخشتره و ذاراتوشترا (زرتشت) روبرو هستیم که همگی به معنای پادشاه عادل، خوب و مشروع الهی است. شایان ذکر است ریشه ایشتره با ریشه شاخ مرتبط است. فرشتگان مقرب (کروبیان) در فرهنگهای بین النهرین (کلدانیان و آشوریان)، زرتشتی و هخامنشی، مصر باستان و همچنین در یهودیت، با ترکیب 4 عنصر عقاب، گاو، شیر و انسان در یک هیات واحد ترسیم می شده اند. کوروش در سنگ نگاره دشت مرغاب، به صورت یک کروبی (سر انسان، دارای 4 بال، دارای تاجی با دو شاخ) ترسیم شده است و در کتب انبیای بنی اسرائیل، کوروش را با القاب "صاحب دوشاخ" و "عقاب مشرق" توصیف کرده اند. همچنین شایان ذکر است که شیر از اوصاف ذوالقرنین (طبق روایات اسلامی که او را هنگام نبرد، همچون شیر غضبناک توصیف کرده اند) و همچنین از نمادهای حکومت کوروش (طبق نقش گاو و شیر که بر روی سکه های طلای ضرب شده در عصر کوروش وجود داشته است) بوده است. لذا در مجموع می توان موجود شاخ دار (ذوالقرنین) را نمادی کهن (چه نمادی فرهنگی و چه نمادی هیروگلیفی و حتی لفظی-واژگانی) برای قدرت مشروع الهی (ولی الله و ولایت الهی در زمین) دانست.

منابع و پانویس

  1. مرحوم آیت الله سیدمجتبی موسوی لاری، مجله معارف، مهر و آبانماه سال 1391 ، شماره 94، سدّ ذوالقرنین کجاست؟
  2. حسن زاده آملی، هزار و يك نكته، ص324