تبیین نقش افزودههای تفسیری در درک مفهوم جبر و اختیار (مطالعه موردی: سورة انعام)

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

چکیده

موضوع حاکمیت ارادة خداوند بر عالم از جمله مسائلی است که در تعدادی از آیات قرآن کریم بر آن تأکید شده است. مطالعه این آیات به ویژه برای مخاطبینی که زبان اصلی آنها عربی نیست، گاهی اوقات کژفهمی‏های فلسفی و کلامی در رابطه با موضوع جبر و اختیار را به همراه میآورد.بهکارگیری افزودههای تفسیری در زمان ترجمه این آیات، یکی از راهکارهای است که میتواند تا حدودی مانع از این سوء برداشتها شود. به همین دلیل جستار حاضر تلاش دارد تا با واکاوی هشت ترجمه فارسی معاصر قرآن (طباطبایی، انصاریان، مکارم شیرازی، الهی قمشه‏ای، فولادوند، حجتی، آدینه‏وند و رضایی اصفهانی)، تبیینی برای میزان تأثیر این افزودههای تفسیری در درک درست مقصود کلام الهی در این سری از آیات ارائه دهد. به این منظور، ابتدا آیاتی از سورة انعام که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم دلالت بر مشیت الهی و مسألة جبر دارند، انتخاب و سپس برگردان آنها از ترجمه‌های مذکور استخراج گردید. در ادامه بر اساس تحلیل‌های فلسفی و کلامی و با بهره‌گیری از کتب تفسیری، درباره مضمون این آیات توضیحی ارائه شد و در نهایت احتمال ایجاد یا تقویت شائبة جبر در ذهن مخاطب به دلیل وجود یا عدم وجود افزوده تفسیری مورد مطالعه قرار گرفت. علاوهبراین، تلاش شد تا میزان دقت مترجمین در برگردان مفهوم اصلی این آیات سنجیده شود. نتایج نشان می‏دهد که ۱) افزوده‏های تفسیری نقش پررنگی در رفع کژفهمی مسأله جبر از آیات ایفا می‏کنند؛ 2) مترجمین تلاش کردهاند که در برگردان این آیات، تنها بر اساس مباحث تفسیری موجود و قراین عقلی و نقلی عمل کنند و تا حد امکان از اعمال باورها و دیدگاه¬های شخصی خود در رابطه با مفهوم جبر و اختیار بپرهیزند؛ 3) رضایی اصفهانی، انصاریان و حجتی با ارائه ترجمه‌های دقیقتر و به‌کارگیری افزوده‌های تفسیری جامع‌تر توانستهاند تا حد زیادی شبهه جبر را در این برطرف کردهاند.

واژگان کلیدی

آسیب¬شناسی ترجمه؛ قرآن؛ افزوده¬های تفسیری؛ جبر و اختیار.

1.‌ مقدمه

بررسی نظام جبر و اختیار بهویژه از جنبه قرآنی آن از موضوعاتی است که از دیرباز همواره مورد توجه اندیشمندان و قرآنپژوهان بوده است و مکاتب فکری مختلفی حول آن شکل گرفته است. برخلاف دیدگاهی که در قرنهای گذشته دربارة مسألة جبر در افکار عموم جریان داشت، امروزه رویکرد اختیار مطلق، تکیه بر عقل، تحقیق، مشورت و سپس تصمیمگیری و ساختن سرنوشت آیندة خود جریان دارد و تأثیر عوامل غیرمادی کمتر مورد توجه قرار می‏گیرد. با این وجود در بسیاری از آیات قرآن کریم صراحتاً بر نفوذ مطلق مشیت الهی تأکید شده است و ظاهر آیات متناسب با رأى و نظر جبرگرایان است. فرد در مواجهه با این آیات در درک مرز میان جبر و اختیار دچار سردرگمی می‏شود. این سرگشتگی به‌ویژه زمانی که او گویشور زبان عربی نیست و باید به واسطه ترجمه این آیات به مضمون درست و واقعی آن دست یابد، دو چندان می‌شود. در ترجمه این گروه از آیات با توجه به موضوع چالشبرانگیزی که دارند، نقش خطیر مترجم قرآنی و شیوهای که وی برای انتقال و بیان معانی قرآن برمیگزیند، بیش از پیش مشخص میشود. اولین و ضروریترین قدم برای ترجمه این آیات، شناخت درست موضوع جبر و ابعاد آن توسط مترجم است. گام بعدی استفاده از روش‌های مختلف برگردان متن برای انتقال درست مفاهیم است که یکی از آنها استفاده از اضافات و توضیحات تفسیری است. بدون تردید ترجمه قرآن بدون بهرهگرفتن از این افزوده‌ها امکان‌پذیر نیست؛ زیرا ترجمه قرآن خلاصهای از تفسیر است و ترجمه فاقد اینگونه از افزودهها، ترجمهای مبهم و نارسا خواهد بود (رضایی اصفهانی،۱۳۸۶: ۳۰۵). استفاده از این افزودهها اگر چه در بسیاری از موارد راهگشا است اما آسیب‌هایی را ممکن است به همراه داشته باشد از جمله این که ممکن است مترجم پیشفرضهای ذهنی و دیدگاه ‌خاص کلامی خود را به متن بیفزاید یا اینکه افزودههای توضیحی وی به واسطه استفاده از کلمات و تعابیر خاص منجر به ایجاد شبهه و برداشت نادرست از متن شود. با توجه به مقدمه کوتاهی که ذکر شد تحقیق حاضر در صدد یافتن پاسخی برای پرسش¬های ذیل است: ۱) آیا خواننده با مطالعة ترجمه آیاتی که به‏ظاهر دلالت بر جبر دارند، رابطة مشیت، قدرت و علم الهی را با اختیار انسان خواهد دانست یا نیاز به افزوده‏های تفسیری است؟ ۲) کدام¬یک از هشت مترجم منتخب (طباطبایی، انصاریان، مکارم شیرازی، الهی قمشه‏ای، فولادوند، حجتی، آدینه‏وند و رضایی اصفهانی) با استفاده از افزونه¬های توضیحی، بازگردان دقیق¬تری برای این آیات ارائه کرده¬اند؟ در ادامه پس از مرور پیشنه مطالعات و روش انجام پژوهش، داده¬های منتخب مورد بررسی قرار گرفته و در نهایت جمع¬بندی مباحث مطرح شده ارائه می¬شود.

1.1. پیشینه پژوهش

تاکنون پژوهش‏های متعددی درخصوص ارتباط مشیت، قدرت و علم الهی با اختیار انسان انجام شده است که از آن جمله می¬توان به موارد ذیل اشاره کرد:

کوهی شمسیر (۱۳۹۲)، به مطالعه مفهوم‏شناسی مشیت در قرآن کریم و رابطة آن را با اختیار انسان پرداخته¬اند. آنها مشیت خداوند را ناشی از علم و قدرت او دانسته که از لوازم دیگر آن حکمت، رحمت و عدل خداوند است. علاوه¬براین، بیان کرده¬اند که خواست خدا این است که انسان توان خواستن و انتخاب را داشته باشد. بنابراین، فعالیت‏های ارادی انسان جبراً از او صادر نمی شود، بلکه به اراده و مشیت خدا استناد دارد. در این پژوهش، هدایتی که در بسیاری از آیات مربوط به مشیت خداوند دانسته شده، هدایت تکوینی ویژه دانسته شده که شامل افراد خاص می¬شود و اضلال الهی، امری کیفری است که نتیجة سوء اختیار خود اهل ضلال است. ترابی و نصیری (۱۳۹۳)، به موضوع سیر اندیشة مفسران در موردآیة «و ما تشاؤون الا أن یشاء الله» پرداخته¬اند. برخی مفسران و متکلمان این آیه را ناظر بر جبر و برخی آن را شاهدی بر اختیار انسان در پرتو ارادة الهی دانسته‏اند. نتایچ پژوهش آنها حاکی از آن است که فهم و برداشت مفسران از این آیه در ادوار مختلف تفاوت داشته و متأثر از مباحثات کلامی و فلسفی مطرح در محافل دینی بو به ظهور رسیده که با الهام از مکتب اهل بیت علیهم السلام به بیانی روشنی از امر بین الامرین نایل آمده‏اند. این مقاله نیز به آسیب‏شناسی ترجمه‏ها نپرداخته بلکه هدف آن بررسی سیر اندیشة مفسران در تفسیر آیة مزبور بوده است.

سرشار و محمدی (۱۳۹۴)، رابطة مشیت الهی در هدایت و اضلال را با مسئلة اختیار انسان با مقایسة نظر طباطبایی و بهبودی مورد تحقیق قرار داده و در پی پاسخی نوین برای مسئلة جبر و اختیار انسان بوده‏اند. آنها در ابتدا در پی تعریفی مناسب برای مشیت خدا و سپس نوع ارتباط مشیت انسان با خواست خدا و نقش مشیت خدا در القای ایمان یا شرک به انسان‏ها برآمده¬اند و در نهایت چنین نتیجه گرفته¬اند که اگر مشیت را عبارت از نوامیس و فرمول های طبیعت بدانیم، آنگونه که بهبودی گفته است، زمانی مشیت خدا به منصة ظهور می‏رسد که با قوانین طبیعت همراه و همگام شود. اما اگر مشیت را بنا به تعریف طباطبایی به دو صورت تکوینی و تشریعی درنظر بگیریم، هدایت و اضلال الهی در بخش هدایت و مشیت تشریعی بر اساس حکمت خدا قرار می‏‏گیرد و انسان از روی اختیار خواست خود را با خواست خدا یکی می‏کند یا برعکس.

اکبرنژاد و توحیدی (۱۳۹۶)، رابطة مشیت الهی و اراده انسان را در تفسیر آیات ۲۳ و ۲۴سوره کهف واکاوی نموده و کوشیده¬اند با سنجش آراء تفسیری درباره آیات ﴿وَ لا تَقُولَنَ‏ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَدا * إِلاَّ أَن یَشاءَ اللَهُ﴾ از منظری متفاوت به این آیات بنگرند. در این راستا آنها پس از بحث مفهوم‌شناسی و بررسی تفاسیر قائل بر تسلط اراده خداوند و نیز تفاسیری که قائل بر این هستند که این آیات در تضاد با ارادة انسان نیستند، به این نتیجه رسیده¬اند که باور به تحقق مشیت الهی در عالم هستی می‌تواند به تقویت ارادۀ انسان در انجام دستورات دینی نقش بسیار مهمی ایفا نماید و این دقیقاً عکس برداشتی است که گروهی از این آیات و آیات مشابه داشته‌اند. اگر انسان چنین باور داشته باشد که اختیاردار و حاکم مطلق عالم، خداوندی است که مقدر فرموده که غلبه با رسولان و ابلاغ‌کنندگان پیامش باشد، یقیناً به این نتیجه خواهد رسید که با اطاعت از پیام‌آوران او - و تنها با اطاعت از پیام‌آوران او- می‌توان به فلاح و رستگاری دست یافت و این امر او را راغب‌تر خواهد ساخت که به حزب خدا بپیوندد. حزبی که پروردگار عالم پیروزی‌اش را مقدر فرموده است.

در رابطه با نقش افزوده¬های تفسیری نیز تحقیقات بسیار اندکی از جمله عزیزی (۱۳۹۰)؛ محمدی نبی کندی (۱۳۹۰)؛ نصوحی دهنوی (۱۳۹۰)؛ ابراهیمی و همکاران (۱۳۹۳) و زندرحیمی (۱۳۹۵) صورت¬گرفته که در هیچ یک از آنها نیز به موضوع مورد بحث این تحقیق پرداخته نشده است. به این ترتیب نگاهی گذرا به پیشینه تحقیق نشان می¬دهد که تمامی این آثار در راستای تعریف مفهوم¬شناسی جبر و اختیار، بررسی موردی برخی آیات و مباحثی از این دست بوده¬اند و توجهی به موضوع ترجمه آیات حاوی مضامین جبر و اختیار و آسیب¬شناسی این قبیل از ترجمه¬ها و تاثیری که این ترجمه¬ها می¬تواند بر روی فهم مخاطب از مساله داشته باشد، نشده است. علاوه¬براین، در پژوهش-هایی که در رابطه با نقش افزوده¬های تفسیری صورت گرفته نیز موضوع جبر و اختیار به¬چشم نمی¬خورد که همین موضوع نوآوری و ضرورت انجام تحقیق حاضر را به خوبی نشان می¬دهد.

1.2. روش شناسی

پژوهش حاضر تلاش دارد به شیوه توصیفی- تحلیلی نقش افزوده¬های تفسیری را در درک مفهوم جبر مورد بررسی قرار دهد. به همین منظور ابتدا به روش کتابخانه¬ای ۱۲ آیه از متن سوره انعام که به طور مستقیم یا غیرمستقیم دلالت بر مشیت الهی و نفوذ آن بر افعال و سرنوشت انسان دارد، انتخاب شد. در ادامه پس از استخراج برگردان فارسی این آیات از متن هشت ترجمه فارسی معاصر قرآن، یعنی ترجمه آقایان طباطبایی، انصاریان، مکارم شیرازی، قمشه‏ای، فولادوند، حجتی، آدینه‏وند و رضایی اصفهانی، تلاش شد بر اساس کتب تفسیری و همچنین بر پایه تحلیل¬های فلسفی و منطقی، توضیحی برای مضمون آیات ارائه شود. در نهایت نیز نقش افزوده¬های تفسیری در ترجمه¬های مذکور در رفع یا ایجاد شبهه جبر مورد بررسی قرار گرفت و میزان دقت و موفقیت مترجمین در رفع شبهه مربوط به جبر سنجیده شد.

2. یافته‌ها و بحث و بررسی

در این بخش به منظور پاسخگویی به پرسش¬های تحقیق به بررسی داده¬های موجود برگرفته از سوره انعام می‌پردازیم. به منظور انسجام مطالب، هر آیه به طور مجزا مورد بررسی قرار می¬گیرد. در ابتدا برای هر آیه، ترجمه¬های هشت¬گانه ارائه می¬شود و در صورت وجود افزوده¬های تفسیری، این موارد به بحث گذاشته می¬شود و در نهایت برای هر آیه بر اساس مباحث مطرح شده، نتیجه¬گیری ارائه می¬شود. وَ إِن يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِن يَمْسَسْكَ بخِيرْ فَهُوَ عَلىَ‏ كلُ‏ شىَ‏ءٍ قَدِيرٌ (۱۷) طباطبایی: اى محمد! اگر خداوند تو را به فقر و يا مرض و يا مكروه ديگرى مبتلا كند، كسى جز او نيست كه بلا را از تو بگرداند، و اگر خيرى بتو برساند كسى نيست كه از آن جلوگيرى كند، تنها او است كه بر هر چيزى قادر است. انصاریان: و اگر خدا تو را آسيب و گزندى رساند، كسى جز او برطرف كننده آن نيست، و اگر تو را خيرى رساند [حفظ و دوامش فقط به دست اوست‏]؛ پس او بر هر كارى تواناست. مکارم شیرازی: اگر خداوند زيانى به تو برساند، هيچ كس جز او نمى‏تواند آن را برطرف سازد! و اگر خيرى به تو رساند، او بر همه چيز تواناست؛ (و از قدرت او، هر گونه نيكى ساخته است.) الهی قمشه‏ای: و اگر از خدا به تو ضررى رسد هيچ كس جز خدا نتواند تو را از آن ضرر برهاند، و اگر از او به تو خيرى رسد (هيچ كس تو را از آن منع نتواند كرد) كه او بر هر چيز تواناست. فولادوند: و اگر خدا به تو زيانى برساند، كسى جز او برطرف كننده آن نيست، و اگر خيرى به تو برساند پس او بر هر چيزى تواناست. مسأله: اگر خداوند به تو شری بدهد، کسی نمی تواند آن را دور کند. آیا از خداوند شر صادر می‏شود؟

بر اساس رویکرد فلسفی و عرفانی، خدا هستی مطلق و نامحدود است و هستی مطلق، خیر محض و کمال صرف است. هیچ گونه نقص و محدودیتی در ساحت قدسی او راه ندارد. بنابراین، همة خیرها به فیض الهی باز می‏گردد و فیض الهی (وجود) منزه از نقایص و کاستی‏هاست. (ملاصدرا، ۱۳۷۹: ۲/۳۵۳). نتیجة مهم این بحث این است که وجود اصیل و مساوق خیر است و ماهیت اعتباری و شر به آن برمی‏گردد. بنابراین، ترجمة عبارت «و این یمسسک الله بضر...» در آیة ۱۷ سورة مبارکة انعام و آیات مشابه نباید حامل این معنا برای خواننده باشد که از سوی خدا سختی، محنت، زیان یا ضرری به بندگان می‏رسد و سپس نتیجه بگیرد که این سختی و محنت نوعی شر از سوی خدا برای بندگان است! در حالی که با مطالعة ترجمة انصاریان، مکارم، قمشه‏ای، فولادوند، حجتی و آدینه‏وند احتمالاً خواننده به همین نتیجه می‏رسد؛ اما در ترجمة طباطبایی به‏کارگیری واژة «مبتلا» که معنای آزمایش و امتحان را دارد، خواننده را به تفکر وامی‏دارد که احتمالاً این بیماری یا محنت بر اساس حکمت و نوعی آزمون الهی است و محکی است برای آشکار شدن حقیقت انسان (قرائتی، ۱۳۸۸: ۳/۶۳۰). رضایی اصفهانی با آوردن افزودة تفسیری [امتحان یا مجازات] به‏روشنی تأکید کرده است که اگر به‏ ظاهر زیانی از سوی خدا به بنده برسد برای امتحان یا مجازات عمل خود او است. البته در آیة ۱۰۷ سورة یونس نیز همین عبارت «و این یمسسک الله بضر...» آمده است و آدینه‏وند با آوردن افزودة تفسیری [براى امتحان یا كيفر گناه‏] این توضیح را به مخاطب القا می‏کند که اگر سختی یا زیانی به تو برسد برای امتحان یا برای کیفر گناهت است، مسألة جبر را برطرف می‏کند؛ در حالی که وی در ذیل آیة ۱۷ سورة انعام به این مطلب اشاره نکرده است. وَ مِنهْم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنَا عَلىَ‏ قُلُوبهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَ فىِ ءَاذَانهِمْ وَقْرًا وَ إِن يَرَوْاْ كُلَّ ءَايَةٍ لَّا يُؤْمِنُواْ بهِا حَتىَّ إِذَا جَاءُوكَ يجُادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هذَا إِلَّا أَسَطِيرُ الْأَوَّلِينَ (۲۵) طباطبایی: از آنان كسانى هستند كه به كلام تو گوش مى‏دهند، ليكن ما بر دلهاى آنان پرده‏اى كه از فهمشان جلوگيرى كند افكنده و گوشهايشان را سنگين كرديم. انصاریان: گروهى از آنان به سخنانت گوش مى‏دهند، و ما [به كيفر لجاجت و كفرشان‏] بر دل‏هايشان پوشش‏هايى قرار داديم كه آن را نفهمند، و در گوش‏هايشان سنگينى نهاديم [تا نشنوند]. مکارم شیرازی: پاره‏اى از آنها به (سخنان) تو، گوش فرامى‏دهند؛ ولى بر دلهاى آنان پرده‏ها افكنده‏ايم تا آن را نفهمند؛ و در گوش آنها، سنگينى قرار داده‏ايم. قمشه‏ای: و بعضى از آنان به سخن تو گوش فرا دارند، ولى ما پرده بر دلهاشان نهاده‏ايم كه فهم آن نتوانند كرد و در گوشهاى آنها سنگينى نهاده‏ايم،. ... فولادوند: و برخى از آنان به تو گوش فرا مى‏دهند، و [لى‏] ما بر دلهايشان پرده‏ها افكنده‏ايم تا آن را نفهمند، و در گوشهايشان سنگينى [قرار داده‏ايم‏]. حجتی: اى پيامبر، گروهى از مشركان، به تو گوش فرا مى‏دهند اما به علت نافرمانى و غوطه‏ور شدن در معاصى و فاصله گرفتن از هدايت شدن، بر دلهاى آنها پرده‏ها افكنده‏ايم تا آن حقايق را درك نكنند و در گوش آنان سنگينى قرار داده‏ايم. آدینه‏وند: پاره‏اى از آن‏ها به تو گوش فرامى‏دهند، ولى بر دل‏هاى آنان پرده‏ها افكنديم، تا آن را نفهمند و در گوش آن‏ها سنگينى [قرار داده‏ايم‏] رضایی اصفهانی: و برخى از آنان كسانى هستند كه به (سخنانِ) تو، گوش فرا مى‏دهند؛ در حالى كه بر دل‏هاى آنان پرده‏هايى افكنده‏ايم. تا آن را بطور عميق نفهمند؛ و در گوش‏هاى آنان، سنگينى [قرار داده‏ايم.]

مساله: خداوند بر دل عده‏ای پرده و برگوش آنها سنگینی قرار می دهد تا نفهمند! آیا این پرده بر دل و سنگینی بر گوش برای عدم درک حقیقت به جبر از سوی خداست؟

اولین چالشی که پژوهشگر با مطالعة ترجمة آیة فوق دچار می‏شود این است که اگر خداوند بر دل عده‏ای پرده و برگوش آن‏ها سنگینی قرار می‏دهد تا حقیقت را درک نکنند و با دیدن آیات و نشانه‏ها ایمان نیاورند، به‏یقین جبری از سوی خداست. در حالی که در رویکرد عقلی و فلسفی آنچه باعث عدم درک حقیقت می‏شود صفات و خصوصیاتی همچون عناد (در بعد نظری) و استکبار (در بعد عملی) است که قدرت و توان معرفت به حقایق و واقعیات را از دست می‏دهد (ملاصدرا، ۱۳۷۹: ۹/۳۳۱). طباطبایی، مکارم شیرازی، الهی قمشه‏ای، فولادوند و آدینه‏وند توضیحی برای رفع این چالش نداده‏اند. تفاوت ترجمة رضایی اصفهانی در این است که برای فعل «یفقهون»، معادل «فهم عمیق» را برگزیده است و اندکی موجب تأمل خواننده می‏شود که مطلق فهم از این گروه گرفته نمی‏شود بلکه احتمالا به دلایلی از فهم عمیق حقائق منع خواهند شد. اما انصاریان با آوردن افزودة تفسیری ]به کیفر لجاجت و کفرشان[ توضیح می‏دهد که این پوشش قلب و عدم درک حقیقت، اثر لجاجت و کفر خود آنان است. نکتة مهم در ارجاع ضمیر «منهم» است که اگر با افزودة تفسیری توضیح داده شود بخش قابل توجهی از این شبهه برطرف می‏شود که حجتی این اشاره را نموده است؛ لذا برای خواننده قابل فهم می‏شود که پرده بر دل و سنگینی بر گوش "مشرکین" قرار داده می‏شود نه بر هر فردی. همچنین وی با توضیح بیشتر افکنده شدن پرده بر دل‏ها، عدم درک حقایق را به علت نافرمانى و غوطه‏ور شدن در معاصى و فاصله گرفتن از هدايت دانسته‏ است که بدین ترتیب ترجمة آیه برای خواننده بدون ابهام می‏شود. بقیة مترجمین هیچ توضیحی برای این مسألة جبر که در ذهن خواننده ایجاد می‏شود نداده‏اند. البته در آیات دیگر قرآن کریم نیز همچون آیة ۷ سورة بقره، آیه ۱۵۵ سورة نساء و آیه ۲۳ سورة جاثیه، عواملی همچون نقض پیمان، کفر به آیات خدا و قتل انبیاء به غیر حق در نص صریح آیه موجب مهرزدن خدا بر دل بعضی عنوان شده است. إِن كاَنَ كَبرُ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِىَ نَفَقًا فىِ الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فىِ السَّمَاءِ فَتَأْتِيهم بِايَةٍ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلىَ الْهُدَى‏ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ (۳۵) طباطبایی: (حاشا) خدا است كه اگر بخواهد همة آنان را بر هدايت مجتمع مى‏سازد، پس زنهار كه از جاهلان نباشى. انصاریان: و اگر خدا مى‏خواست همه آنان را [به جبر و زور] به راه هدايت گرد مى‏آورد؛ [ولى هدايت اجبارى فاقد ارزش است‏] پس هرگز [نسبت به روحيات و اوصاف كافران لجوج كه خواستار هدايت نيستند] از بى‏خبران مباش. مکارم شیرازی: امّا اگر خدا بخواهد، آنها را (به اجبار) بر هدايت جمع خواهد كرد. (ولى هدايت اجبارى، چه سودى دارد؟) پس هرگز از جاهلان مباش! الهی قمشه¬ای: و اگر خدا مى‏خواست همه را مجتمع بر هدايت مى‏كرد؛ پس تو البته از جاهلان مباش. فولادوند: و اگر خدا مى‏خواست قطعاً آنان را بر هدايت گِرد مى‏آورد، پس زنهار از نادانان مباش. حجتی: و اگر خدا بخواهد مى‏تواند آنها را اجبارا بر هدايت جمع كند اما هدايت اجبارى سودى نخواهد داشت پس هرگز از جاهلان مباش. آدینه‏وند: و اگر خداى خواست، قطعا آنان را بر هدايت گرد مى‏آورد، پس زنهار از نادانان مباش. رضایی اصفهانی: و اگر (بر فرض) خدا مى‏خواست، حتماً آنان را بر هدايت جمع آورى مى‏كرد؛ پس هرگز از نادانان مباش! مسأله: اگر خدا بخواهد همه را هدایت می‏کند. آیا هدایت اجباری مطابق با حکمت است؟

در این آیه، عبارت «و لو شاء الله لجمعهم علی الهدی» این پرسش را در ذهن خواننده ایجاد می‏کند که اگر خدا بخواهد همه را هدایت می‏کند، پس چرا هدایت نکرد؟ پاسخ این است که هدایت اجباری، بیهوده و منافى حكمت و مصلحت عالم اختيار است (کاشانی،۱۳۶۳: ۲/۴۰). تکامل و سعادت بشر فقط با اختیار معنا می‏یابد؛ درضمن، هدایت اجباری با نظام علت و معلول و استعدادها و ظرفیت‏های اشخاص منافات دارد. کسانی می‏توانند در مسیر حق قرار بگیرند که گوش شنوا و قلبی آماده داشته باشند. از طرف دیگر، تعلق ارادة الهی به هدایت هر شخص، مشروط بر ارادة خود بنده است و بستگی به انتخاب هدایت یا گمراهی توسط او دارد. از میان هشت مترجم مذکور، انصاریان با عبارت «هدايت اجبارى فاقد ارزش است»، مکارم با عبارت «هدايت اجبارى، چه سودى دارد؟» و حجّتی با عبارت «هدایت اجباری سودی نخواهد داشت»، ابهام نهفته در مسأله هدایت اجباری را پاسخ گفته‏اند و بقیة مترجمین به این موضوع اشاره‏ای نکرده‏اند. وَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا صُمٌّ وَ بُكْمٌ فىِ الظُّلُمَاتِ مَن يَشَإِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَن يَشَأْ يجَعَلْهُ عَلىَ‏ صرِاطٍ مُّسْتَقِيم طباطبایی: و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند كر و كورانى در ظلمت¬اند، كسى را كه خدا بخواهد گمراه مى‏كند و كسى را كه بخواهد در راه راست قرارش مى‏دهد. انصاریان: كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند، كرها و لال‏هايى فرو رفته در تاريكى‏هاى جهل و گمراهى‏اند؛ خدا هر كه را بخواهد [به كيفر تكذيب آياتش‏] گمراه مى‏كند، و هر كه را بخواهد [به پاداش تصديق آياتش‏] بر راه راست قرار مى‏دهد. مکارم شیرازی: آنها كه آيات ما را تكذيب كردند، كرها و لال‏هايى هستند كه در تاريكي‏ها قرار دارند. هر كس را خدا بخواهد (و مستحق باشد،) گمراه مى‏كند؛ و هر كس را بخواهد (و شايسته بداند،) بر راه راست قرار خواهد داد. الهی قمشه‏ای: و آنان كه تكذيب آيات ما كردند كر و گنگ در ظلمات (جهل) به سر برند. مشيّت الهى هر كس را خواهد گمراه سازد و هر كه را خواهد به راه راست هدايت كند. فولادوند: و كسانى كه آيات ما را دروغ پنداشتند، در تاريكي‏ها [ىِ كفر] كر‌و‌لال‌اند، هركه را خدا بخواهد گمراهش مى‏گذارد؛ و هركه را بخواهد بر راه راست قرار مى‏دهد. حجتی: آن‏ها كه آيات ما را تكذيب كردند بخاطر اعراض از حق و غوطه‏ور شدن در دنياى تاريك و ظلمانى گناه و معصيت و بوجود آمدن موانعى در جهت شنيدن حقايق و بازگو كردن آيات پروردگار و نعمتهاى او و شكر و سپاس به درگاه خدا كر و لال شده‏اند كه دائما در تاريكي¬هاى جهل و بى‏خبرى قرار گرفته‏اند و هر كس را خداوند صلاح بداند بخاطر سركشى او گمراه مى‏كند و هركس را شايسته بداند بخاطر گرايش او به حق هدايت مى‏كند و بر راه راست قرار خواهد داد. آدینه‏وند: آنها كه آيات ما را دروغ پنداشتند در تاريكي‏هاى [كفر] كر و لال‏اند هركس را خدا بخواهد [و مستحق باشد] گمراه مى‏گذارد و هركس را بخواهد [و شايسته ببيند] بر راه راست قرار خواهد داد. رضایی اصفهانی: و كسانى كه نشانه‏هاى ما را دروغ انگاشتند، ناشنوايان و گُنگ‏هايى هستند كه در تاريكى‏ها [قرار دارند.] خدا هر كس را بخواهد (بخاطر كارهاى او،) گمراهش مى‏كند؛ و هر كس را بخواهد (و شايسته بداند،) بر راه راست قرارش خواهد داد. مسأله: خداوند هر کسی را که بخواهد گمراه می‏کند و هر کسی را بخواهد بر صراط مستقیم قرار می‏دهد. آیا هدایت و گمراهی بی‏دلیل و به جبر خواهد بود؟

اولین چیزی که به ذهن پژوهشگر پس از مطالعة این آیه خطور می¬کند این است که مگر خدا عادل نیست؟! اینکه هر کسی را بخواهد گمراه می‏کند و هر کسی را بخواهد بر صراط مستقیم قرار می‏دهد، اگر ارتباطی به عملکرد خود انسان نداشته باشد که خلاف عدالت خواهد بود. در اینجا ابتدا باید معنای عدل را مرور کنیم که بعضی به معنی مساوات و برابری گرفته‏اند. اما آیا همواره عدالت همان مساوات است؟ شاید تعریف مناسب¬تری از عدالت این باشد که هر چیزی در جایگاه متناسب خود قرار گیرد به گونه‌ای که سهم مناسب و شایسته خود را از هستی و کمالات آن دریافت کند و به حق و سهم دیگران تجاوز نکند. حضرت علی (ع) نیز در تعریف عدل فرموده است: «العدل یضع الامور مواضعها» (نهج البلاغه، حکمت۴۳۷) که دقیق‌ترین تعبیر در این باره است. عبارت: «وضع کل شیء فی موضعه و اعطاء کل ذی حق حقه» را نیز فلاسفه در تعریف عدل به کار برده‌اند، (سبزواری، ۱۳۹۱: ۵۴). آنچه بدیهی است این است که تا در نظام خلقت، اهلیت برای هدایت پیدا نکند، هدایت صورت نمی‏گیرد و تا زمینه‏های گمراهی توسط خود فرد آماده نشود، اهلیت برای گمراهی پیدا نمی‏کند. «فيضلّ لأنّه ليس من أهل الهدى‏»(فیض کاشانی، ۱۴۱۵: ۲/۱۱۹).

انصاریان در ذیل ترجمة این آیه، توضیح داده که گمراهی انسان مربوط به کیفر تکذیب آیات و هدایت او به راه راست، نتیجه و پاداش تصدیق آیات خواهد بود. مکارم شیرازی برای توضیح عبارت مزبور اشاره به "استحقاق" او نموده است؛ یعنی تا کسی زمینه‏های گمراهی را برای خود فراهم نکند خدا او را گمراه نمی‏کند و در مقابل تا فردی شایسته نباشد در صراط مستقیم هدایت قرار نخواهد گرفت و بدینوسیله مسأله جبر توضیح داده شده است. حجّتی، دلیل کر و لال بودن انسان در برابر حقائق را اعراض وی از حق و غوطه‏ور شدن در دنياى تاريك و ظلمانى گناه و معصيت و به‏وجود آمدن موانع دانسته و تأکید کرده است که فردی طبق مشیت خدا گمراه می‏شود که سرکش باشد و فردی که شایسته باشد و گرایش به حق داشته باشد طبق مشیت خدا بر راه راست قرار خواهد گرفت. آدینه‏وند در ترجمة خود تأکید می‏کند استحقاق خود انسان‏ها موجب گمراهی و شایستگی آن‏ها موجب هدایت آن‏ها در راه راست خواهد بود. رضایی اصفهانی نیز گمراهی انسان را بخاطر کارهای خود او و هدایت او را بخاطر شایستگی¬اش دانسته است. با ارائه این توضیحات، خوانندة این ترجمه‏ها تاحدی در این زمینه قانع خواهد شد؛ اما مابقی مترجمین توضیحی برای دلیل این فعل خدا ارائه نکرده¬اند.

بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِن شَاءَ وَ تَنسَوْنَ مَا تُشرْكُونَ (۴۱). طباطبایی: و او است كه اگر بخواهد آن گرفتارى را از شما مى‏برد. انصاریان: و او هم اگر بخواهد آسيب و گزندى كه به سبب آن او را خوانده‏ايد، برطرف مى‏كند. مکارم: و او اگر بخواهد، مشكلى را كه بخاطر آن او را خوانده‏ايد، برطرف مى‏سازد. الهی قمشه‏ای: تا اگر مشيّت او قرار گرفت شما را از سختى برهاند. فولادوند: و اگر او بخواهد رنج و بلا را از شما دور مى‏گرداند. حجتی: و تنها خداست كه اگر بخواهد مشكلى را كه به بخاطر آن او را خوانده‏ايد برطرف مى‏سازد. آدینه‏وند: [و اگر او بخواهد، رنج و بلا را از شما دور مى‏گرداند. رضایی اصفهانی: و اگر [خدا] بخواهد، آنچه را به خاطر آن (او را) خوانده‏ايد، برطرف مى‏سازد.

مسأله: اگر او بخواهد شما را از سختى برهاند...، این خواسته و مشیت خدا بر نجات انسان از گرفتاری و استجابت دعای او آیا بی‏دلیل و بی‏حکمت و از روی جبر است؟

مشیت های الهی، خواسته‏های حکیمانه الهی است. ناگفته پيدا است كه تعبير "من يشاء" (هر كس را بخواهد) مفهومش اين نيست كه خدا بى‏حساب، فضل و مرحمت خود را به كسى مى‏دهد، بلكه مشيت‏ در اينجا توأم با حكمت‏ است‏. (مکارم شیرازی،۱۳۷۱: ۲۴/۱۱۰). اگر خدا بخواهد شما را از گرفتاری نجات می‏دهد، در این خواسته و مشیت خدا به‏یقین حکمت ساری و جاری است. اما ظاهراً مترجمین نیازی به توضیح عبارت «إن شاء» در این آیه ندیده‏اند زیرا بازتاب جبر در این آیه قوی نیست. اما مخاطب پس از تلاوت آیه و توجه به ترجمة آن که «اگر او بخواهد گرفتاری شما را برطرف می‏کند» این پرسش برای او ایجاد می‏شود که این خواستن آیا بی‏دلیل و بی‏حکمت است؟ در چه زمانی و چه شرایطی مشیت خدا تعلق می‏گیرد که پاسخ درخواست انسان را بدهد؟ شاید به عبارت «اگر خدا بخواهد» عبارت «و اگر حکمت بداند» در پرانتز اضافه می‏شد، مفهوم جبر از آیه برداشت نمی¬شد.

فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلّ‏ شىَ‏ءٍ حَتىَّ إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ (۴۴). طباطبایی: پس وقتى عذاب ما را به كلى از ياد بردند درهاى همة لذائذ مادى را به روى‏شان گشوديم و وقتى سرگرم و شادمان به آن شدند بناگاه گرفتيمشان، پس آنگاه ايشان فرومانده و خاموشانند. انصاریان: پس چون حقايقى را كه [براى عبرت گرفتنشان‏] به آن يادآورى شده بودند، فراموش كردند، درهاى همة نعمت ها را به روى آنان گشوديم، تا هنگامى كه به آنچه داده شدند، مغرورانه خوشحال گشتند، به ناگاه آنان را [به عذاب‏] گرفتيم، پس يكباره [از نجات خود] درمانده و نوميد شدند. مکارم شیرازی: (آرى،) هنگامى كه (اندرزها سودى نبخشيد، و) آنچه را به آنها يادآورى شده بود فراموش كردند، درهاى همه چيز (از نعمتها) را به روى آنها گشوديم؛ تا (كاملا) خوشحال شدند (و دل به آن بستند)؛ ناگهان آنها را گرفتيم (و سخت مجازات كرديم. الهی قمشه ای: پس چون آنچه به آنها تذكر داده شد همه را فراموش كردند ما هم ابواب هر چيز را به روى آنها گشوديم تا چون به نعمتى كه به آنها داده شد شادمان و مغرور شدند ناگاه آنها را (به كيفر اعمالشان) گرفتار كرديم. .. فولادوند: پس چون آنچه را كه بدان پند داده شده بودند فراموش كردند، درهاى هر چيزى [از نعمتها] را بر آنان گشوديم، تا هنگامى كه به آنچه داده شده بودند شاد گرديدند؛ ناگهان [گريبان‏] آنان را گرفتيم. حجتی: ما هم، چون اندرزهاى پيامبران براى هدايت آنها سودى نبخشيد و آنچه كه به آنها يادآورى شده بود فراموش كردند، درهاى همه نعمتها را به روى آنها گشوديم تا كاملا خوشحال شدند و دل به آنها بستند و در درياى غفلت غرق شدند آنگاه ناگهان آنان را گرفتيم و سخت مجازات نموديم. آدینه‏وند: پس چون آنچه را كه به آنها يادآورى شده بود، فراموش كردند، درهاى همه چيز [از نعمتها] را به روى آنها گشوديم، تا [كاملا] خوشحال شدند [و دل به آنها بستند]، ناگهان [گريبان‏] آنها را گرفتيم. رضایی اصفهانی: و هنگامى كه آنچه را بدان يادآورى شده بودند، فراموش كردند، درهاى همه چيز (از نعمت‏ها) را به روى آنان گشوديم تا هنگامى كه به آنچه داده شده بودند، شادمان گرديدند؛ ناگهان (گريبان) آنان را گرفتيم.... مسأله: آیه پس از طرح نسیان مردم می‏فرماید: "خدا درهای نعمت را باز می‏کند و موجب شادمانی می‏شود و سپس ناگهان انسان را گرفتار و دچار خموشی و ناامیدی می‏کند". دلیل این افعال خدا چیست؟

در این آیه دلیل اصلی روش خدا برای بندگانی که اصول یادآوری شده توسط خدای متعال را به فراموشی سپردند ذکر شده است. در آغاز آیه به‏صراحت آمده: «فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ». یعنی وقتی مردم حقایقی را که به آن‏ها تذکر داده شده بود فراموش کردند، در مرحلة اول خداوند در نعمت را به روی آن‏ها گشوده، آن‏ها شادمان شدند و ناگهان خدا آن‏ها را کیفر کرده است. مناسب است که مترجم در ترجمة آیه با آوردن افزوده‏های تفسیری، توضیح مناسبی از این روش خدای متعال ارائه کند. در این آیه دو گزینه نیاز به توضیح دارد؛ گزینة اول دلیل مذموم بودن شادمانی بر اثر دریافت نعمت و نیز مجازات پس از اعطای نعمت، که از بین هشت ترجمة انتخاب شده، طباطبایی دلیل مذموم بودن شادمانی را واژة «سرگرم» شدن آورده است و برای بخش دوم که مجازات الهی است، توضیحی ندارد. انصاریان دلیل مذموم بودن شادمانی در برابر نعمت را «مغرورانه خوشحال شدند» آورده و برای بخش دوم توضیحی ندارد. مکارم «دلبستگی به نعمت‏ها» را دلیل مذموم بودن شادی آورده است و پس از آن بروز «مجازات سخت» را مطرح کرده است. حجتی نیز «دلبستگی و غرق شدن در دریای غفلت» را موجب مذموم بودن شادمانی و نزول عذاب دانسته، اما در این میان الهی قمشه‏ای ترجمة کامل‏تری نسبت به بقیه ارائه داده است زیرا علاوه بر اینکه موضوع غرور را در کنار شادمانی مطرح کرده برای بخش دوم که گرفتاری پس از شادمانی است نوشته است: «آن‏ها را به کیفر اعمالشان گرفتار نمودیم» و بدین ترتیب شبهة احتمالی بروز مجازات بی‏دلیل از سوی خدا برطرف شده است.

قُلْ أَ رَءَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سمعَكُمْ وَ أَبْصَارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلىَ‏ قُلُوبِكُم مَّنْ إِلَاهٌ غَير اللَّهِ يَأْتِيكُم بِهِ انظُرْ كَيْفَ نُصرَّفُ الاَيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ(۴۶). طباطبایی: بگو خبر دهيد مرا كه اگر روزى خداوند گوش و چشمهايتان را از شما گرفته و بر دلهايتان مهر نهد آيا كيست آن خداى ديگرى كه گوش و چشم و دل ديگرى به شما بدهد، ببين چگونه تكرار مى‏كنيم آيات خود را براى ايشان و با اين حال باز هم آنان اعراض مى‏كنند.

انصاریان: [به آنان كه براى خدا به خيال باطلشان شريكانى قرار داده‏اند] بگو: به من خبر دهيد اگر خدا گوش‏ها و چشم‏هايتان را بگيرد، و بر دل‏هايتان مُهر [تيره‏بختى‏] نِهد، كدام معبودى جز خداست كه آنها را به شما دهد؟! با تأمل بنگر چگونه آيات خود را به صورت‏هاى گوناگون [براى هدايت اينان‏] بيان مى‏كنيم، سپس آنان روى مى‏گردانند. مکارم: بگو: «به من خبر دهيد اگر خداوند، گوش و چشمهايتان را بگيرد، و بر دلهاى شما مهر نهد (كه چيزى را نفهميد)، چه كسى جز خداست كه آنها را به شما بدهد؟!» ببين چگونه آيات را به گونه‏هاى مختلف براى آنها شرح مى‏دهيم، سپس آنها روى مى‏گردانند! الهی قمشه‏ای: بگو: مرا گوييد، اگر خدا گوش و چشم‏هاى شما را گرفت و مهر بر دل شما نهاد (تا كور و كر و جاهل شديد) كدام خدايى غير از خدا هست كه اين نعمت‏ها را به شما باز دهد؟! بنگر كه ما چگونه آيات را به انواع گوناگون بيان مى‏كنيم باز آنها اعراض مى‏كنند! فولادوند: بگو: «به نظر شما، اگر خدا شنوايى شما و ديدگانتان را بگيرد و بر دلهايتان مُهر نَهَد، آيا غير از خدا كدام معبودى است كه آن را به شما بازپس دهد؟» بنگر چگونه آيات [خود] را [گوناگون‏] بيان مى‏كنيم، سپس آنان روى برمى‏تابند؟ حجتی: اى پيامبر، به كافران و مشركان بگو: آيا تاكنون هيچ فكر كرده‏ايد كه اگر خداوند گوش و چشمهاى شما را بگيرد و بر دلهاى شما مهر نهد و ديگر چيزى درك نكنيد چه كسى جز خداست كه آنها را به شما بازگرداند؟ ببين، ما چگونه آيات را به گونه‏هاى مختلف براى آنها شرح مى‏دهيم اما آنها از قبول دعوت ما روى بر مى‏گردانند. آدینه‏وند: بگو: به نظر شما، اگر خدا شنوايى شما و ديدگانشان را بگيرد و بر دلهايتان مهر نهد، آيا غير از خدا كه معبودى است كه آن را به شما بازپس دهد؟» بنگر چگونه آيات [خود] را [گوناگون‏] بيان مى‏كنيم، سپس آنان روى برمى‏تابند؟ رضایی اصفهانی: بگو:» آيا ملاحظه كردى اگر خدا، شنوايىِ شما و ديدگانتان را بگيرد، و بر دل‏هاى شما مهر نهد، چه معبودى غير از خدا، آن [ها] را به شما مى‏دهد؟! «بنگر چگونه نشانه‏ها را بگونه‏هاى مختلف بيان مى‏كنيم، سپس آنان روى بر مى‏تابند!

مسأله: «اگر خداوند گوش و چشم‏ها را از انسان بگیرد و بر دل‏ها مهر بزند چه کسی این نعمت‏ها را خواهد داد؟» آیا این آیه دلالت بر جبر دارد؟ یکى از کلمات پرکاربرد در زبان عرب، حرف «إن» است که یکی از معانی آن شرطیت است. «إن» شرطیه وجود جزا را بر وجود شرط مشروط می‏کند (صفایی، ۱۳۸۷: ۱/۲۴۹). نکتة مهم اینکه بر خلاف «لو» شرطیه که جملات شرطی ناظر به زمان گذشته را ایجاد می‌کند، آن دسته از جملات شرطی که با استفاده از «إن» تشکیل شده‌اند، همواره معنای آینده در آن‏ها مراد خواهد بود، هرچند فعل موجود در آن فعلی ماضى باشد. در این آیه (ان) حرف شرط است و جواب اين شرط محذوف است و تقدير كلام چنين است: «ان اخذ اللّه سمعكم و أبصاركم و ختم على قلوبكم "فأخبرونى" من اله غير اللّه»‏؛ یعنی، جمله‏ "فأخبرونى" من اله غير الله‏ جواب‏ «ان»‏ يا جواب‏ "فلا احد يأتيكم به غير الله"‏ است. نکتة دیگر اینکه باید شرط «إن» موضوعی احتمالی باشد؛ یعنی، به واقع شدن شرط در آینده، قطع و یقین نداشته باشد. بر خلاف جمله شرط «إذا» که وقوع آن حتمى است (صفایی، ۱۳۸۷: ۱/۲۴۹)؛ که این مورد هم نشان می‏دهد گرفتن شنوایی و بینایی و مهر زدن بر دل‏ها امری قطعی نیست بلکه مشروط است. از سوی دیگر، آیه با توجه به سیاق، نشان‏دهندة قدرت و احاطة خدا بر امور است؛ خداوند می‏تواند قدرت دیدن و شنیدن و درک حقائق را از شما بگیرد، این که خداوند "می‏تواند" دلالت بر قدرت خدا دارد نه بر جبر. در آیة بعد هم این موضوع روشن‏تر می‏شود که می‏فرماید: «اگر عذاب خدا ناگهان و پنهانی و یا به صورت آشکار به سراغ شما بیاید آیا به جز خدا کسی قادر به نجات شما خواهد بود؟». در تعریف قدرت خدا صدرالمتألهین می‏گوید: «فالقادر من ان شاء فعل و ان لم یشأ لم یفعل» (ملاصدرا،۳۷۹: ۶/ ۳۰۷). قادر کسی است که اگر بخواهد انجام دهد و اگر نخواهد انجام ندهد. باید توجه داشت که شرط صحت قضیه شرطیه صدق مقدم و تالی آن نمی‏باشد و چه بسا با نفی یکی از دو طرف شرطیه ملازمه در قضیه صحیح باشد. بنابراین، وقتی می‏گوید اگر بخواهد انجام می‏دهد لازمه‏اش این نیست که حتما می‏خواهد و انجام می‏دهد. بنابراین، مترجمین منتخب در مورد این آیه دلالتی بر جبر نیافته و نیازی به افزودن توضیح تفسیری ندیده‏اند. وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فىِ الْبرَّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فىِ ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فىِ كِتَابٍ مُّبِينٍ(۵۹). طباطبایی: و نزد خدا است خزينه‏هاى غيب، و نمى‏داند آنها را مگر خودش، و مى‏داند هر چه را كه در بيابان و دريا است، و نمى‏افتد برگى از درختان، مگر اينكه او از افتادنش با خبر است، و نيست دانه‏اى در تاريكى‏هاى زمين و نيست هيچ ترى و خشكى، مگر اينكه در كتاب مبين خدا است. انصاریان: و كليدهاى غيب فقط نزد اوست، و كسى آنها را جز او نمى‏داند. و به آنچه در خشكى و درياست، آگاه است، و هيچ برگى نمى‏افتد مگر آنكه آن را مى‏داند، و هيچ دانه‏اى در تاريكى‏هاى زمين، و هيچ تر و خشكى نيست مگر آنكه در كتابى روشن [ثبت‏] است. مکارم شیرازی:كليدهاى غيب، تنها نزد اوست؛ و جز او، كسى آنها را نمى‏داند. او آنچه را در خشكى و درياست مى‏داند؛ هيچ برگى (از درختى) نمى‏افتد، مگر اينكه از آن آگاه است؛ و نه هيچ دانه‏اى در تاريكيهاى زمين، و نه هيچ تر و خشكى وجود دارد، جز اينكه در كتابى آشكار [در كتاب علم خدا] ثبت است. الهی قمشه‏ای :و كليدهاى خزائن غيب نزد اوست، كسى جز او بر آن آگاه نيست و نيز آنچه در خشكى و درياست همه را مى‏داند و هيچ برگى از درخت نمى‏افتد مگر آنكه او آگاه است و نه هيچ دانه‏اى در زير تاريكى‏هاى زمين و نه هيچ تر و خشكى، جز آنكه در كتابى مبين مسطور است. فولادوند: و كليدهاى غيب، تنها نزد اوست. جز او [كسى‏] آن را نمى‏داند، و آنچه در خشكى و درياست مى‏داند، و هيچ برگى فرو نمى‏افتد مگر [اينكه‏] آن را مى‏داند، و هيچ دانه‏اى در تاريكيهاى زمين، و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتابى روشن [ثبت‏] است. حجتی: كليدهاى غيب، تنها نزد اوست و جز او كسى آن را نميداند، آنچه در خشكى و درياست مى‏داند، هيچ برگى از درختى نمى‏افتد مگر اينكه از آن آگاه است، و نه هيچ دانه‏اى در مخفيگاه زمين و نه هيچ‏تر و خشكى وجود دارد جز اينكه در كتاب آشكار كه همان كتاب علم خداست ثبت است. آدینه‏وند: و كليدهاى غيب، تنها نزد اوست و جز او [كسى‏] آن را نمى‏داند و آنچه در خشكى و درياست مى‏داند و هيچ برگى [از درختى‏] نمى‏افتد، مگر [اينكه‏] از آن آگاه است، و هيچ دانه‏اى در مخفيگاه زمين، و هيچ تر و خشكى نيست، جز اينكه در كتاب آشكار [در كتاب علم خدا] ثبت است‏. رضایی اصفهانی: و كليدهاى (منابعى كه از حسّ) پوشيده است تنها نزد اوست؛ جز او كسى آنها را نمى‏داند. و آنچه را در خشكى و درياست مى‏داند؛ و هيچ برگى فرو نمى‏افتد، مگر (اينكه) از آن آگاه است؛ و هيچ دانه‏اى در تاريكى‏هاى زمين، و هيچ تر و هيچ خشكى نيست جز اينكه در كتاب روشنگر (علم خدا ثبت) است. مسأله: آیا علم خدا بر وقایع، پیش از وقوع آن‏ها دلیل بر جبر نیست؟ آیا اینکه خدا می‏داند که چه کسی شقی و سعید خواهد بود، یعنی سرنوشت انسان‏ها از قبل تعیین شده است؟ مسأله سازگاری علم الهی با اختیار انسان یکی از مسائل عمیق و پیچیدة فلسفی است. خداوند به همة امور گذشته و حال، ‌بلکه بر تمام حوادثی که در آینده نیز رخ خواهد داد واقف است. حال، این پرسش مطرح می‏شود که آیا باور به علم پیشین الهی موجب جبر در عالم نمی‏شود؟ آیا این باور با اعتقاد به اختیار و آزادی انسان سازگار است؟ گروهی معتقدند: اگر خدا قبل از عمل انسان بداند که شخص خاصی عمل معینی را در آینده انجام خواهد داد، انجام آن عمل ضرورت می‌یابد و خودداری از آن ناممکن می‌گردد و این معنایی جز مجبور بودن آن شخص در انجام آن عمل نخواهد داشت و این یکی از مبانی جبرگرایی بوده است.

علامه حلی در کشف المرادش گوید: «علم به علت از آن جهت که علت است، علم به معلول نیز هست. برای مثال این که یک منجم می‌گوید در چه زمانی خسوف یا کسوف اتفاق می‌افتد، به این دلیل است که وی به قوانین و محاسبات فلکی علم دارد. به عبارت دیگر چون به علل خسوف و کسوف علم دارد، به زمان و چگونگی وقوع آن‏ها نیز علم دارد؛ یا این که یک پزشک چون به علل یک بیماری علم دارد، هنگامی این علل را در یک بیمار دید، تشخیص می‌دهد که این بیمار تا چند روز دیگر با چه مشکلاتی مواجه می‌شود؛ مثل همین استدلال را نیز برای خداوند می‌گوییم. به این شکل که همه موجودات عالم معلول وجود خداوند هستند و هیچ علتی به جز خداوند ندارند؛ بنابراین علم خداوند به ذات خود، عین علم به حیثیتی است که سبب تحقق آنها شده است. به عبارت دیگر علم خداوند به ذات خودش، علم به حیثیتی است که همه جهان از آن صادر شده است و علم به آن حیثیت، ملازم است با علم به معلول (سبحانی،۱۳۳۴: ۱۱۴-۱۱۳). ولی ملاصدرا به تبعیت از میرداماد (میرداماد، ۱۳۶۷: ۴۷۱) معتقد است که علم پیشین الهی به عالم ممکنات و نیز افعال اختیاری انسان از سنخ علم انفعالی (مانند علم منجم به خسوف و کسوف که مؤثر بر معلول نیست) نیست. علم پیشین خداوند از سنخ علم فعلی است و علم علت به معلول از سنخ علم فعلی است. از آنجا که خداوند به ذات خویش عالم است و ذات الهی علت تحقق عالم ممکن است، علم الهی به ذات خود سبب علم به معلول‏های آن امور نیز خواهد بود. از این رو مقایسه علم الهی با علم انسان (نظیر مثال منجم) مقایسه صحیحی نیست؛ زیرا علم پیشین الهی از سنخ علم فعلی است که سبب تحقق معلوم می‏شود، در حالی که علم انسان (نظیر علم منجم) از سنخ علم انفعالی است. نکتة مهم این است که اگر چه علم الهی سبب فعل انسان است، لکن اقتضاء کنندة وجود فعل با درنظر گرفتن این نکته است که فعل انسان مسبوق به قدرت و اختیار وی است؛ زیرا قدرت و اختیار انسان از جمله اسباب و علل تحقق فعل می باشند. لذا اینکه در آیه تأکید شده است خداوند آنچه را در خشکی و دریاست می‏داند؛ و هیچ برگی نمی‏افتد مگر اینکه خدا آن را می‏داند که چگونه بوده و در كجا افتاده و چه سرنوشتى در كمين آن است، دلالت بر جبر پیدا نمی‏کند.

وَ حَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَ تحاجُّونىّ‏ فىِ اللَّهِ وَ قَدْ هَدَئنِ وَ لَا أَخَافُ مَا تُشرْكُونَ بِهِ إِلَّا أَن يَشَاءَ رَبىّ‏ شَيْئا وَسِعَ رَبىّ‏ كُلَّ شىَءٍ عِلْماً أَ فَلَا تَتَذَكَّرُونَ(۸۰). طباطبایی: ... و من از كسانى كه شريكش قرار مى‏دهيد نمى‏ترسم مگر اينكه پروردگار من چيزى بخواهد، علم پروردگارم به همه چيز وسعت دارد.. انصاریان: ... و من از آنچه كه شما شريك او قرار مى‏دهيد نمى‏ترسم مگر آنكه پروردگارم چيزى را [درباره من‏] بخواهد، دانش پروردگارم همه چيز را فراگرفته است... مکارم شیرازی: ... و من از آنچه شما همتاى (خدا) قرار مى‏دهيد، نمى‏ترسم (و به من زيانى نمى رسانند)! مگر پروردگارم چيزى را بخواهد! وسعت آگاهى پروردگارم همه چيز را در برمى‏گيرد. الهی قمشه‏ای: و هيچ از آنچه شما شريك خدا مى‏خوانيد بيمى ندارم مگر آنكه خدا بر من چيزى بخواهد، پروردگار من علمش به همه موجودات محيط است... فولادوند: ... و من از آنچه شريك او مى‏سازيد بيمى ندارم، مگر آنكه پروردگارم چيزى بخواهد. علم پروردگارم به هر چيزى احاطه يافته است... حجّتی: ... و من از آنچه شما شريك خدا قرار مى‏دهيد نمى‏ترسم و به من زيانى نمى‏رسد مگر پروردگار چيزى را بخواهد، آگاهى پروردگار من آنچنان وسيع است كه همه چيز را در بر مى‏گيرد. آدینه‏وند: و من از آنچه شما شريك [خدا] قرار مى‏دهيد بيمى ندارم [و به من زيانى نمى‏رسد] مگر پروردگارم چيزى را بخواهد، پروردگار من، علمش بر همه موجودات و همه چيز احاطه دارد. رضایی اصفهانی: ... و من از آنچه شريك او قرار مى‏دهيد، ترسى ندارم (و به من زيانى نمى‏رسانند،) مگر پروردگارم چيزى را بخواهد؛ علم پروردگارم بر هر چيز گسترده است؛ آيا (غافليد) و متذكّر نمى‏شويد؟! مسأله: با توجه به جملات «از آنچه شریک خدا قرار می‏دهید نمی‏ترسم مگر اینکه خدایم بخواهد»، مشیت خدا چیست؟ آیا مشیت خدا این است که حضرت ابراهیم(ع) بترسد یا مشیت این است که به او ضرر وارد شود یا این¬که بت‏ها قادر به نفع و ضرر شوند؟

مطالعة این آیه برای پژوهشگر ایجاد ابهام می‏کند که آیا مشیت خدا بر این تعلق می‏گیرد که حضرت ابراهیم(ع) از بت‏های آن‏ها بترسد یا ممکن است مشیت خدا بر این تعلق گیرد که بت‏ها قادر شوند نفع یا ضرری داشته باشند؟! که وجه اول نشان جبر است و وجه دوم نیز بر مبنای عدم تعلق مشیت و قدرت حق به امر محال باطل به‏نظر می‏رسد. توضیح طباطبایی در المیزان ذیل این آیه دقیقاً بر وجه اول است. وی می‏نویسد: «شما مى‏خواهيد به ملاك ترس مرا وادار به پرستش بت‏هايتان كنيد، اولا من از اين بت‏ها نمى‏ترسم، و در ثانى به فرضى هم كه بترسم تازه همين ترسم خود دليل بر ربوبيت پروردگار من است، نه ربوبيت بت‏هاى شما؛ زيرا او خواسته است كه من از شركاى شما بترسم...» (طباطبایی، ۱۳۷۴: ۷/۲۷۳). اما زمخشری در این آیه مشیت خدا را به ترس حضرت ابراهیم(ع) ارجاع نمی‏دهد بلکه تعلق مشیت خدا را به تواناشدن بت‏ها می‏داند. «از معبودهای شما نمی‏ترسم زیرا نمی‏توانند نفع یا ضرری برسانند مگر آنکه خدایم بخواهد و آن‏ها را قادر سازد که اگر گناهی کردم و مستوجب انزال مکروه شدم، مثلا به ستاره یا شقه‏ای از ماه یا خورشید رجمم کند یا اینکه خدا آنها را قادر سازد که به من ضرر برساند» (زمخشری، ۱۴۰۷: ۲/۴۲). فخر رازی سه وجه را ذیل این آیه بررسی نموده است (فخررازی، ۱۴۲۰: ۱۳/۴۸). الف) و من از آنچه شريك او قرار مى‏دهيد ترسى ندارم إِلَّا أَنْ يَشاءَ رَبِّي؛ مگر اینکه گناهی بکنم و خدا بخواهد عقوبتم کند. خدا بخواهد مرا به مکروه دنیا مبتلا کند و بعضی نعمش را از من قطع کند. مگر اینکه خدایم بخواهد و من از آنچه شما به آن شرک می‏ورزید بترسم. یعنی خدا آن بت را زنده کند و به آن این امکان را بدهد که به ضرر یا نفع من کاری انجام دهد و قادرش کند که خیر یا شری را به من برساند. نتیجه اینکه بعید نیست که انسان در طول عمرش مکروهی به او برسد و انسان نادان بر این باور شود که چون به الهیت بت¬ها طعنه زده، این مکروه به او رسیده است. ابراهیم (ع) این را بیان نمود تا اگر مکروهی هم به او رسید به این دلیل حمل نشود. وی سپس نتیجه می‏گیرد که ظاهر آیه به هر سه این وجوه دلالت می‏کند و نتیجه این است که بعید نیست انسان در طول عمرش رنج و حادثه‏ای برسد و نادانان گمان می‏کنند به دلیل اعراض از بت‏ها بوده است. لذا ابراهیم این مطلب را بیان کرد تا از این امر پیشگیری شود. اما در مورد وجه سوم نکته این است کاری که مشیت و قدرت بر آن تعلق می‏گیرد باید امکان تحقق داشته باشد. پس چیزی که ذاتاً محال است مورد تعلق قرار نمی‌گیرد و مشیت و قدرت داشتن خدا بر هر کاری بدین معنا نیست که برای مثال بتواند خدای دیگری بیافریند زیرا خدا آفریدنی نیست. لذا وجه سوم که خدا بخواهد بت‏ها را قادر سازد سخن مصابی به نظر نمی‏رسد. در تفسیر نمونه با بیان بهتری این مطلب توضیح داده شده است. دربارة «إِلَّا أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً» در حقيقت این استثناء شبيه استثناء منقطع است، زيرا قدرت بر سود و زيان از بت¬ها به كلى نفى شده و براى خداوند اثبات گرديده است، گرچه در معنى اين جمله مفسران احتمالات ديگرى نيز داده‏اند، اما این توضیح از همه صحيح¬تر به نظر مى‏رسد: «گويا ابراهيم با اين جمله مى‏خواهد يك پيشگيرى احتمالى كند و بگويد اگر در گيرودار اين مبارزه‏ها فرضاً حادثه‏اى هم براى من پيش بيايد هيچگونه ارتباطى به بت¬ها ندارد، بلكه مربوط به خواست پروردگار است براى اينكه بت بى‏شعور و بى‏جان مالك سود و زيان خود نيست تا چه رسد به اينكه مالك سود و زيان ديگرى باشد.» (مکارم شیرازی،۱۳۷۴: ۵/ ۳۱۸). نتیجه اینکه پژوهشگر با مطالعه ترجمه طباطبایی، الهی قمشه‏ای و فولادوند مشیت خدا را به ترس حضرت ابراهیم(ع) ارجاع می‏دهد. مکارم شیرازی و رضایی اصفهانی با آوردن افزودة تفسیری (به من زیانی نمی‏رسانند) ذهن مخاطب را به این سمت سوق می‏دهند که خدا به بت‏ها توانایی می‏دهد که موجب نفع و ضرر بندگان باشند. حجتی و آدینه‏وند با آوردن افزودة تفسیری (به من زیانی نمی‏رسد) مگر پروردگارم چیزی بخواهد، مشیت خدا را مربوط به تعلق زیان به بندگان می‏دانند. که هر سه وجه به نوعی حامل ابهام جبر است.

وَ تِلْكَ حُجَّتُنَا ءَاتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلىَ‏ قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ(83) طباطبایی: اين است حجت ما كه به ابراهيم عليه قومش داديم هر كه را بخواهيم درجاتى بالا مى‏بريم زيرا پروردگار تو حكيم و عليم است. انصاریان: و آن [دلايل استوار و محكم‏] حجت و برهان ما بود كه به ابراهيم در برابر قومش عطا كرديم؛ هر كه را بخواهيم [به‏] درجاتى بالا مى‏بريم؛ زيرا پروردگارت حكيم و داناست. مکارم شیرازی: اينها دلايل ما بود كه به ابراهيم در برابر قومش داديم! درجات هر كس را بخواهيم (و شايسته بدانيم،) بالا مى‏بريم؛ پروردگار تو، حكيم و داناست. الهی قمشه‏ای: اين است حجّتى كه ما ابراهيم را بر قومش داديم. ما هر كه را بخواهيم به درجات رفيع بالا مى‏بريم، كه خداى تو به نظام و صلاح عالميان آگاه و داناست. فولادوند: و آن حجّت ما بود كه به ابراهيم در برابر قومش داديم. درجات هر كس را كه بخواهيم فرا مى‏بريم، زيرا پروردگار تو حكيم داناست. حجتی: اينها دلايل ما بود كه به ابراهيم در برابر قومش داديم، درجات هر كس را بخواهيم و شايسته باشد بالا مى‏بريم، پروردگار تو دانا و حكيم است. آدینه‏وند: و آنچه گذشت از بيانات و گفتار ابراهيم (ع) حجّت و برهان ما بود كه آنرا به او داديم كه حجّت باشد بر قوم او بالا مى‏بريم درجات هركه را كه خواهيم همانا پروردگار تو حكيم و دانا است. رضایی اصفهانی: و اين [ها] دليل ما بود كه آنها را به ابراهيم در برابر قومش داديم! رتبه‏هاى هر كس را بخواهيم (و شايسته باشد) بالا مى‏بريم؛ براستى كه پروردگار تو، فرزانه‏اى داناست. مسأله: «هر که را بخواهیم ترفیع درجه می‏دهیم» مشیت خدا در این آیه برداشت جبر دارد؟ ترجمة آیة فوق دلالت بر جبر دارد. به نظر می‏رسد رفع درجه باید با شرایط باشد. واژه درجه، به طور مجاز در مراتب كمالات معنوى مانند علم، ايمان، كرامت، شوكت و جاه و امثال آن استعمال شده است. بنابراين، معناى اينكه خداوند هر كه را بخواهد به درجاتى بالا مى‏برد، اين است كه هر كه را بخواهد به مراتبى از كمالات معنوى و فضايل واقعى رسانيده و اگر مانند علم و تقوا كسبى باشد، توفيق تحصيل آن را روزيش مى‏كند و اگر مانند نبوت، رسالت و رزق غير كسبى و غير اختيارى باشد به مقتضاى مصالحى كه خودش مى‏داند، اختصاصش مى‏دهد (طباطبایی، 1390: 7/204). اما اغلب مفسرین توضیح دیگری را افزوده‏اند: براى اينكه اشتباهى پيش نيايد كه گمان كنند خداوند در اين ترفيع درجه تبعيضى قائل مى‏شود ميفرمايد: "پروردگار تو، حكيم و عالم است" و درجاتى را كه مى‏دهد روى آگاهى به شايستگى آنها و موافق موازين حكمت است و تا كسى شايسته نباشد از آن برخوردار نخواهد شد (إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ‏) (مکارم شیرازی، 1374: 7/286). مکارم شیرازی، حجتی و رضایی اصفهانی با افزودة تفسیری (و شایسته بدانیم) یا (و شایسته باشد)، ابهام و احتمال برداشت جبر در ترفیع درجة بعضی نسبت به بعضی را از آیه منتفی نموده‏اند. طباطبایی، انصاریان و فولادوند با تأکید بر بخش پایانی آیه «زيرا پروردگارت حكيم و داناست»، شبهه را تا حدی برطرف نموده و تفهیم کرده‏اند که این ترفیع درجه با توجه به حکمت و علم باری‏تعالی خواهد بود. وَ إِسْمَاعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطًا وَ كُلاًّ فَضَّلْنَا عَلىَ الْعَلَمِينَ(86)؛ وَ مِنْ ءَابَائهِمْ وَ ذُرِّيَّاتهِمْ وَ إِخْوَانهِمْ وَ اجْتَبَيْنَاهُمْ وَ هَدَيْنَاهُمْ إِلىَ‏ صرِاطٍ مُّسْتَقِيمٍ(87)؛ ذَالِكَ هُدَى اللَّهِ يهَدِى بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ لَوْ أَشرْكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كاَنُواْ يَعْمَلُونَ(88) طباطبایی: و همچنين اسماعيل و يسع و يونس و لوط از شايستگانند و ما همه آن پيغمبران را بر اهل زمانه برترى‏ داده بوديم (86)؛ و بعضى پدران و نوادگان و برادرانشان را، و (اين پيغمبران) را برگزيديم و به راه راست هدايت كرديم (87)؛ آن هدايت خدا است كه هر كه از بندگان خويش را بخواهد بدان هدايت مى‏كند و اگر آنان شرك آورده بودند اعمالى كه مى‏كردند حبط مى‏شد (88). انصاریان: و اسماعيل و يَسَع و يونس و لوط را [هدايت كرديم‏]، و همه را بر جهانيان برترى داديم. (86)؛ و از پدران و فرزندان و برادرانشان برخى را [برترى عطا كرديم‏]، و آنان را برگزيديم و به راهى راست هدايت نموديم. (87)؛ اين هدايت خداست كه هر كس از بندگانش را بخواهد به آن هدايت مى‏كند، و اگر [آنان با همه عظمت و مقامى كه داشتند براى خدا] شريك قرار داده بودند، يقيناً آنچه عمل شايسته انجام مى‏دادند، تباه و بى‏اثر مى‏شد. (88) مکارم شیرازی: و اسماعيل و اليسع و يونس و لوط را؛ و همه را بر جهانيان برترى داديم. (86)؛ و از پدران و فرزندان و برادران آنها (افرادى را برترى داديم) و برگزيديم و به راه راست، هدايت نموديم. (87)؛ اين، هدايت خداست؛ كه هر كس از بندگان خود را بخواهد با آن راهنمايى مى‏كند! و اگر آنها مشرك شوند، اعمال (نيكى) كه انجام داده‏اند، نابود مى‏گردد (و نتيجه‏اى از آن نمى‏گيرند). (88) الهی قمشه‏ای: و نيز اسماعيل و يسع و يونس و لوط را (هدايت كرديم) و ما همه آن پيغمبران را بر عالميان شرافت و برترى داديم. (86)؛ و نيز برخى از پدران و فرزندان و برادران آنها را فضيلت داده و آنان را بر ديگران برگزيديم و به راه راست هدايت نموديم. (87)؛ اين است راهنمايى خدا كه به آن هر يك از بندگانش را بخواهد هدايت مى‏كند، و اگر به خدا شرك مى‏آوردند اعمال آنها نابود مى‏شد. (88) فولادوند: و اسماعيل و يسع و يونس و لوط، كه جملگى را بر جهانيان برترى داديم. (86)؛ و از پدران و فرزندان و برادرانشان برخى را [بر جهانيان برترى داديم‏]، و آنان را برگزيديم و به راه راست راهنمايى كرديم. (87)؛ اين، هدايت خداست كه هر كس از بندگانش را بخواهد بدان هدايت مى‏كند. و اگر آنان شرك ورزيده بودند، قطعاً آن چه انجام مى‏دادند از دستشان مى‏رفت. (88) حجتی: و ما اسماعيل و السيع و يونس را بر مردم عصر خود برترى بخشيديم(86)؛ و از پدران و فرزندان و برادران آنها افرادى را برگزيديم و به راه راست هدايت نموديم. (87)؛ اين هدايت خدا است كه هر كس از بندگان خود را بخواهد با آن راهنمائى مى‏كند و اگر آنها نيز كه پيامبرند مشرك شوند آنچه را عمل كرده بودند نابود مى‏گردد. آدینه‏وند: و اسماعيل و اليسع و يونس و لوط [نيز، همه از شايسته‏گان و نيكوكاران هستند] و ما همه آنان [پيامبران‏] را بر جهانيان برترى داديم. (86)؛ و برخى از پدران و فرزندان و برادرانشان را [فضيلت داده‏] و بر ديگران برگزيديم و به راه راست هدايت نموديم. (87)؛ اين است رهنمونى الهى كه به وسيله آن هريك از بندگانش را كه بخواهد، هدايت مى‏كند و اگر به خدا شرك آورند اعمال آنها را نابود مى‏گرداند. رضایی اصفهانی: و اسماعيل و اليَسَع و يونس و لوط (را راهنمايى كرديم)؛ و همگى را بر جهانيان برترى داديم. (86)؛ و از پدرانشان و نسل آنان و برادرانشان (برخى را بر جهانيان برترى داديم) و آنان را برگزيديم؛ و ايشان را به راه راست، راهنمايى كرديم. (87)؛ اين، رهنمود خداست؛ كه هر كس از بندگانش را (شايسته بداند و) بخواهد، با آن راهنمايى مى‏كند! و اگر (بر فرض) شرك ورزند، آنچه همواره انجام داده‏اند حتماً از ايشان تباه مى‏شود. (88) مسأله: انتخاب و گزینش پیامبران از میان انسان‏ها آیا دالّ بر عنایت خاص خدا و جبر دارد؟

يکي از پرسش‏های مهمي که در بحث نبوت مطرح مي‏شود، اين است که چرا در ميان همة انسان‏ها تنها افراد خاصي به عنوان پيامبر انتخاب مي‏شوند و به آنان مقام عصمت داده مي‏شود؟ آيا اين انتخاب بر اساس لياقت و شايستگي خود آنان بوده، يا صرفاً موهبتي الهي است که خداوند به آنان داده و به ديگران نداده است؟ براساس ادلة نبوت عامه، خداوند افرادی را از جنس خود بشر به عنوان الگو و هادی برای نوع بشر برمی‏گزیند و به آن‏ها علم و عصمت می‏دهد. بنابر این، بدون شک پیامبران و امامان (ع) مورد عنایت الهی هستند. اما این موهبت ناشی از قابلیت و شایستگی ارادة معصومین(ع) است؛ درواقع، خداوند با علم مطلق خود می‏دانست که عده‏ای از بندگانش در بالاترین حد ممکن از استعداد خود بهره می‏گیرند و مطیع محض خداوند خواهند بود، لذا آنان را برگزید و موهبت ویژه به آنها عطا نمود و آنان را از علم و اراده‏ای برخوردار کند که به مصونیت کامل و مطلق (عصمت) برسند تا در پرتو آن راهنمایانی موثق و مطمئن برای همه افراد بشر شوند. چنانی که خداوند متعال در قرآن می‏فرماید: چون شکیبائی کردند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت می کردند. (سجده، 4(. امام صادق (ع) هم می‏فرماید: به درستی که خداوند متعال انسان‏هایی را از فرزندان آدم انتخاب کرد و تولد آن‏ها را پاک و بدن‏های آنان را پاکیزه گردانید و آن‏ها را در پشت مردان و رحم زنان در حفظ خویش قرار دارد نه به جهت طلبی که از خداوند داشته باشند، ‌بلکه از آنجا که خداوند در هنگام خلقت می‏دانست که از او فرمانبرداری می‏کنند و او را عبادت می‏کنند و هیچگونه شرکی [حتی شرک خفی] نسبت به او روا نمی‏دارند. پس اینان بواسطة فرمانبرداری از خداوند به این کرامت و منزلت والا در نزد خداوند نائل شده‏اند (مجلسی، 10/ 170).

از هرجهت، مطالعة ترجمة آیات 86، 87 و 88 پژوهشگر را به تأمل ذیل نقش جبر یا اختیار درخصوص گزینش انبیاء خواهد کشاند. در میان ترجمه‏های منتخب، آدینه‏وند ذیل آیة 86 با افزودة تفسیری (همه از شایسته‏گان و نیکوکاران هستند) دلیل برتری اسماعیل و الیسع و لوط را توضیح داده است. رضایی اصفهانی ذیل ترجمة آیة 88 با افزودة تفسیری (شایسته بداند) هدایت خاص انبیاء را توضیح می‏دهد و مابقی مترجمین به این مساله اشاره‏ای نداشته‏اند زیرا احتمالا به دلیل نص آیة 88 است که ابهام جبر را از بین‏ می‏برد. «و اگر شرك ورزند، آنچه همواره انجام داده‏اند حتماً از ايشان تباه مى‏شود.»

(وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ‏)؛ يعنى «گرچه آن‏ها مردان صالحى بودند و با نيروى عقل و انديشه و با تمام وجود خود در طريق هدايت گام برمى‏داشتند، ولى باز اگر توفيق الهى شامل حال آن‏ها نمى‏شد و دست پر مهر او، زير بازوى آن‏ها را نمى‏گرفت، امكان لغزش درباره همة آن‏ها و هر كس وجود داشته و دارد.براى اينكه كسى تصور نكند آنها به اجبار در اين راه گام گذاشتند و همچنين كسى تصور نكند كه خداوند نظر خاص و استثنايى و بى‏دليل در مورد آنها داشته است، مى‏فرمايد: "اگر فرضا اين پيامبران با آن همه مقام و موقعيتى كه داشتند مشرك مى‏شدند، تمام اعمالشان بر باد مى‏رفت." يعنى آنها نيز مشمول همان قوانين الهى هستند كه درباره ديگران اجرا مى‏گردد و تبعيضى در كار نيست. (مکارم شیرازی، 1371: 5/332). وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُواْ وَ مَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَ مَا أَنتَ عَلَيهْم بِوَكِيلٍ(107). طباطبایی: اگر خدا مى‏خواست شرك نمى‏آوردند، ما ترا نگهبان نكرده‏ايم و عهده‏دار امور ايشان نيستى (107). انصاریان: اگر خدا مى‏خواست آنان [به طور اجبار] شرك نمى‏آوردند، [ولى خواست خدا آزادى انسان در انتخاب است‏] و ما تو را بر آنان نگهبان و كارساز قرار نداديم [تا آنان را به اجبار به پذيرش دين وادار كنى.] (107). مکارم شیرازی: اگر خدا مى‏خواست، (همه به اجبار ايمان مى‏آوردند،) و هيچ يك مشرك نمى‏شدند؛ و ما تو را مسئول (اعمال) آنها قرار نداده‏ايم؛ و وظيفه ندارى آنها را (به ايمان) مجبور سازى! (107) الهی قمشه‏ای: و اگر خدا مى‏خواست آنها شرك نمى‏آوردند، و ما تو را نگهبان ايشان نكرديم و تو وكيل آنها نيستى. (107). فولادوند: و اگر خدا مى‏خواست آنان شرك نمى‏آوردند، و ما تو را بر ايشان نگهبان نكرده‏ايم، و تو وكيل آنان نيستى. (107). حجتی: اگر خدا مى‏خواست همه به اجبار ايمان مى‏آوردند و هيچكس مشرك نمى‏شد، ما تو را مسئول اعمال آنها قرار نداديم بنابر اين وظيفه تو مجبور نمودن آنان به ايمان آوردن نيست. (الى 107). آدینه‏وند: و اگر خدا مى‏خواست [همه به اجبار ايمان مى‏آوردند] و آنها را از شرك بازمى‏داشت و ما تو را نگاهبان و مسئول [اعمال‏] ايشان قرار نداديم. رضایی اصفهانی: و اگر (بر فرض) خدا مى‏خواست، (آنان) شرك نمى‏ورزيدند؛ و تو را بر آنان نگهبان قرار نداده‏ايم؛ و تو حمايتگر آنان نيستى. (107). مسأله: اگر منشأ ایمان و شرک از خدا باشد، آیا این موضوع دلالت بر جبر دارد؟ به گفتة طباطبایی «اين آيه تسلي مى‏دهد رسول خدا (ص) را به اينكه از شرك مشركين و اينكه مى‏بيند زحماتش در باره هدايت آنان به جايى نمى‏رسد، اندوهناك نشود، چون هدايت و ضلالت ايشان به مشيت خداى تعالى بستگى دارد و ايشان اگر تو را به تنگ آورده‏اند خدا را نمى‏توانند به تنگ آورند، لذا مى‏بينى كه خداوند آنان را به جرم اينكه در زمين استكبار مى‏نمايند و خودشان را از خدا بزرگتر مى‏شمارند و با او مكر مى‏كنند از نعمت ايمان و هدايت محروم داشته براى هميشه هلاكشان ساخت، و بدين وسيله مكرشان را به خودشان برگردانيد و ايشان را از توفيق ايمان و هدايت محروم ساخت.» (طباطبایی،1374: 7/401). اما توضیح تفسیر نور در ذیل این آیه این است: «مشيّت و اراده‌ى الهى بر آزاد گذاشتن انسان‌هاست و وجود مشركان، نشانه‌اى از اين آزادى است. «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا» (قرائتی، 1383: 2/527).

فإني لو أردت إزالة الكفر عنهم لقدرت، و لكني تركتهم مع كفرهم، فلا ينبغي أن تشغل قلبك بكلماتهم. (فخررازی، 1420: 13/108). "اگر می‏خواستم کفر را از آن‏ها بردارم می‏توانستم ولی من آن‏ها را با کفر رها کردم پس تو قلبت را با کلماتشان مشغول نکن". هم فخر رازی و هم آلوسی در تفسیر خود با توجه به «لو» شرطیه آیه را توضیح می‏دهند. «و لو شاء اللَّه أن لا يشركوا ما أشركوا، و حيث لم يحصل الجزاء علمنا أنه لم يحصل الشرط، فعلمنا أن مشيئة اللَّه تعالى بعدم إشراكهم غير حاصلة» اشاره به «لو» از ادات شرط است. وقتی جزای شرط (عدم شرک) حاصل نشود، شرط (عدم مشیت بر شرک) حاصل نمی‏شود. لذا مشیت خدای متعال به عدم شرک آن‏ها حاصل نشده است. (آلوسی، 1415: 4/236). در این آیه انصاریان با آوردن افزوده تفسیری (به‏طور اجبار) شرک نمی‏آوردند (ولی خواست خدا آزادی انسان در انتخاب است) به خوبی آیه را توضیح و ابهام را برای خواننده برطرف کرده است. مکارم شیرازی نیز با آوردن افزودة تفسیری (همه به اجبار ایمان می‏آوردند) و ما تو را مسئول (اعمال) آن‏ها قرار نداده‏ایم تلاش بر توضیح آیه کرده است. رضایی اصفهانی به «لو» شرطیه توجه کرده و با آوردن افزودة تفسیری (بر فرض) برداشت جبر را منتفی کرده است. اگر (برفرض) خدا می‏خواست. اما مابقی مترجمین تلاشی در زمینه رفع این ابهام انجام نداده‏اند.

3. نتیجه گیری

در این نوشتار ۱۲ آیه از متن سوره انعام که به طور مستقیم یا غیرمستقیم دلالت بر مشیت الهی و نفوذ آن بر افعال و سرنوشت انسان دارد انتخاب و افزوده‏های تفسیری هشت مترجم (طباطبایی، انصاریان، مکارم، قمشه‏ای، فولادوند، حجتی، آدینه‏وند، رضایی اصفهانی) بررسی شد. نتایج این بررسی نشان می¬دهد که ترجمة این آیات به‏صورت لفظ ‏به ‏لفظ این باور را در ذهن خواننده تقویت می¬کند که انسان در تصمیم‏گیری‏ها و افعال خود نقشی ندارد؛ باید تسلیم مشیت خدا باشد و این مشیت ارتباطی با تلاش او ندارد. این در حالی است که طبق بسیاری از آیات قرآن اگر هم مشیت الهی بر امری تعلق می¬گیرد بنا به حکمتی مانند آزمون الهی است. در این مواردکه معنی آیه روشن و دقیق نیست، بهره¬گیری از شیوه ترجمه تفسیری یا همان آوردن افزوده¬های تفسیری این نقصان را جبران می¬کند. به بیان دیگر، با افزودن واژه یا جمله¬ای به متن، ابهامی که واژه در زبان مقصد برای خواننده ایجاد کرده است، برطرف می¬شود. البته باید به خاطر داشت که در مورد آیاتی مانند آنچه در جستار حاضر مورد بررسی قرار گرفت، افزودن این افزوده¬ها مستلزم آشنایی مترجم با مفاهیم فلسفی و کلامی است. با اندکی کنکاش در داده¬های تحقیق حاضر می¬توان به این نکته پی برد که مترجمان در ترجمه این آیات روند یکسانی را در پیش نگرفته¬اند و در برخی موارد با همة تلاشی که کرده‌اند، گاهی ترجمة ارائه¬شده برای آیه مورد نظر منجر به ایجاد کژفهمی‏های فلسفی و کلامی برای خوانندة متن می-شود. در رابطه با سنجش میزان دقت مترجمان در برگردان درست مفهوم این آیات، می-توان گفت که از بین مترجمین منتخب، آقایان رضایی اصفهانی، حجّتی و انصاریان بیش از دیگران به این موضوع توجه داشته¬اند و با افزودن افزوده¬های تفسیری مناسب در رساندن مفهوم آیات، شفاف¬سازی معنایی و رفع ابهام از آیات موفق¬تر عمل¬کرده¬اند.

پانویس و منابع

1. قرآن کریم.

2. ابراهیمی، ابراهیم، طهماسبی بلداجی، اصغر و محمدی نبی کندی، باب الله. (۱۳۹۳). تحلیل و بررسی افزوده¬های تفسیری در شش ترجمه معاصر قرآن کریم (با محوریت سوره اسراء). پژوهش¬های ترجمه در زبان و ادبیات عربی. ۴(۱۱)، ۱۱۲-۸۳.

3. آدينه‏وند لرستانى، محمدرضا. (۱۳۷۷). كلمة الله العليا. تهران: اسوه. جلد ششم. چاپ اول.

4. آلوسى، محمود بن عبدالله. (۱۴۱۵ق). روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني. بیروت: دار الكتب العلمية. جلد شانزدهم. چاپ اول.

5. اکبرنژاد، مهدی و توحیدی، فرح. (۱۳۹۶). واکاوی رابطه مشیت الهی و اراده انسان در ایات ۲۳ و ۲۴سوره کهف. پژوهشنامه تفسیر و زبان قرآن. 6(1)، ۱۴۶-۱۲۹.

6. الهى قمشه‏اى، مهدى. (۱۳۸۰). ترجمه قرآن. قم: فاطمه الزهراء. چاپ 2.

7. انصاريان، حسين، (۱۳۸۳). ترجمه قرآن. قم: اسوه. جلد 1. چاپ 1.

8. ترابی، احمد و نصیری، علی. (۱۳۹۳). بررسی سیر اندیشه مفسران در تفسیر آیه « وَ ما تَشاؤُونَ إ ِلاَّ أ َنْ یَشاءَ اللَّهُ». مطالعات تفسیری، 5(20)، ۲۴-۵.

9. حجتى، مهدى. (۱۳۸۴). گلى از بوستان خدا (ترجمه قرآن). قم: بخشايش. چاپ ششم.

10. رضائی اصفهانی، محمدعلی. (۱۳۸۶). منطق ترجمه قرآن. قم: مرکز جهانی علوم اسلامی. چاپ 2.

11. زمخشرى، محمود بن عمر. (۱۴۰۷ق). الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل فى وجوه التأويل. بیروت: دار الكتاب العربي. جلد چهارم. چاپ سوم.

12. زند رحیمی، مینا. (۱۳۹۵). بررسی مقایسه¬ای افزوده¬های تفسیری در پنج ترجمه معاصر فارسی و انگلیسی. زبان¬پژوهی دانشگاه الزهرا، 10(29)، ۱۱۷-۱۴۹.

13. سبحانی، جعفر. (۱۳۷۲). محاضرات فی الهیات. قم: جماعه المدرسين الحوزه العلميه. چاپ1.

14. سبزواری، هادی بن مهدی. (۱۳۹۱). شرح الأسماء الحسنی. قم: نوید اسلام. چاپ1.

15. سرشار، مژگان و محمدی، زهرا. (۱۳۹۴). رابطه مشیت الهی در هدایت و اضلال با مسئله اختیار انسان. آیین حکمت، 7(24)، ۳۱-۵۷.

16. صفایى، غلامعلى. (۱۳۸۷). ترجمه و شرح مغنی الأدیب. قم: قدس. جلد 1، چاپ 8.

17. طباطبايى، محمدحسين‏. (۱۳۷۴). ترجمه تفسير الميزان. ترجمه محمد باقر موسوی. قم: انتشارات اسلامى. چاپ 5.

18. عزیزی، جمشید. (۱۳۹۰). بررسی افزوده¬های تفسیری در ترجمه¬های معاصر قرآن کریم جزء ۲۵ و ۲۶. پایان¬نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه علوم قرآنی تهران.

19. فخر رازى، محمد بن عمر. (۱۴۲۰ق). التفسير الكبير (مفاتيح الغيب). بیروت: دار إحياء التراث العربي. جلد 32. چاپ سوم3

20. فولادوند، محمدمهدى. (۱۴۱۸ق). ترجمه قرآن. تهران: دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى. چاپ 3.

21. فيض كاشانى، محمد بن شاه مرتضى. (۱۴۱۵ق). تفسير الصافي. تهران: مكتبة الصدر. جلد 5. چاپ دوم.

22. قرائتى، محسن. (۱۳۸۸). تفسير نور. تهران: مركز فرهنگى درس¬هايى از قرآن. چاپ 1.

23. قوام شیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم، ملاصدرا. (۱۴۱۰ق). اسفار اربعه. بیروت: دار احیاء التراث العربی. چاپ 4.

24. كاشانى، فتح‏الله بن شكرالله. (۱۳۶۳). تفسير خلاصه منهج الصادقين. تهران: اسلامیه. چاپ1.

25. کوهی شمسیر، سمیه. (۱۳۹۲). مفهوم¬شناسی مشیت در قرآن کریم و رابطه آن با اختیار انسان. پایان¬نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه الزهراء(س).

26. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى. (۱۴۰۳ق). بحار الأنوار. بيروت: دار الاحیاء التراث العربی. چاپ3.

27. محمدی نبی کندی، باب‌الله. (۱۳۹۰). تحلیل و بررسی افزوده¬های تفسیری اجزاء پانزدهم و شانزدهم قرآن کریم. پایان¬نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه علوم قرآنی تهران.

28. مكارم شيرازى، ناصر. (۱۳۷۱). تفسير نمونه. تهران: دارالكتب الإسلامية. جلد 28. چاپ 10.

29. مكارم شيرازى، ناصر. (۱۳۷۳). ترجمه قرآن. قم: دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى. چاپ2.

30. میرداماد، محمدباقر. (۱۳۶۷). القبسات. به اهتمام مهدی محقق. تهران: دانشگاه تهران. چاپ3.

31. نصوحی دهنوی، علیرضا. (۱۳۹۰). بررسی و تحلیل افزوده¬های تفسیری در ترجمه¬های معاصر در جزء سی قرآن. پایان¬نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه علوم قرآنی تهران.