بست واژگانی (میثاق غلیظ)و سیستم شبکه واژگان موسایی در حوادث داستان قرآنی موسی (ع)
چکیده
داستان پر رمز و راز و سرشار از زیبایی زندگی موسی (ع) در قرآن کریم، از زوایای مختلف شایان بررسی است. در این میان، بست و پیوند میان واژگان و تعابیرسه حادثه تولد موسی (ع)، ملاقات وی با عبد صالح (حضرت خضر) و حادثه عِجل سامری در قرآن کریم، زییایی هنری و اعجاز لفظی و معنوی داستان را بیشتر نشان میدهد. به نظر میرسد، تکرار هدفمند برخی از واژگان و تعابیر در این سه حادثه، نشانهها، ردّ پاها و آثار مناسبی برای دریافت پیوند و ارتباط حوادث با یکدیگراست. واژههای "ردد، رجع، لقی، قذف، بصر، یمّ، أمّ، ابن، بحر، ضعف و بلغ، برح و..." در ساختارهای مختلف صرفی از جمله واژگانی است که در چرخه و شبکه واژگانی این سه حادثه در داستان موسی(ع)، میتوان ردّ پا و اثری از آنها را دریافت. حوادث داستان موسی(ع) علیرغم اینکه در سورههای متعددی مانند بقره، اعراف، قصص، طه، شعراء، کهف و...آمده است لکن واژگان و تعابیر مشترک، سیستم و نظام واحدی از شبکه¬ی واژگانی را بوجود میآورند که میتوان آنرا "سیستم شبکه واژگان موسایی" نامید. مقاله حاضر به تحلیل و پردازش این مسأله بر اساس حوادث داستان موسی(ع) خواهد پرداخت. کلمات کلیدی: قرآن¬کریم، اعجاز، موسی (ع)، سیستم، بست واژگانی
مقدمه
داستانهای قرآن کریم از زوایای متعددِ مضامین، اهداف، عناصر داستانی، زیبایی شناسی هنری و...، مورد توجه نویسندگان و پژوهشگران قرار گرفته است. در این میان، داستان پند آموز و هدایتگر و سرشار از زیبایی حضرت موسی (ع) در قرآن کریم، یکی از بزرگترین داستانهایی است که حوادث آن در سورههای مختلف آمده است. برخی از حوادث آن در سورههای متعدد تکرار و برخی دیگر مانند موسی و عبد صالح فقط برای یکبار در قرآن کریم بازگو شده است. در این خصوص علاوه بر مباحثی که در تفاسیر مختلف و کتب بلاغی قدماء ذکر شده، پژوهشهای فراونی به شکل پراکنده و مستقل انجام گرفته است که میتوان به کتب و مقالات زیر اشاره کرد: کتاب «التصویر الفنی» (سیّد قطب،2001)،مرآة الاسلام(طه حسین، بی تا) إعجاز القرآن(مصطفی صادق الرافعی، 1974)دراسات فنیة فی قصص القرآن (محمود البستانی،1409ه.ق)، تحلیل عناصرادبی و هنری داستانهای قرآن(خلیل پروینی،1379) مقاله دراسة التکرار فی قصّة موسی و فرعون فی القرآن الکریم (قیاسوند و علی باقرطاهری نیا،1388)، مقاله تحلیل عناصر داستان موسی و عبد در سوره کهف (نظری،1386) در خصوص بست و پیوند و تکرار واژگان میان داستان حضرت یوسف و موسی (ع) به ویژه واژگان«القاء و التقاط"، میتوان به مقاله "بررسی تطبیقی داستان یوسف(ع) و موسی(ع) در قرآن" اشاره کرد(نک:نظری،1387: 73-97) لکن بر اساس اطلاعات نگارنده پیرامون موضوع حاضر، تاکنون پژوهشی انجام نگرفته است. حوادث داستان آن حضرت در قرآن کریم، تفاوتها و مشترکاتی از نظر مفهوم، عبرت آموزی، پیام، ساختار، عناصر با هم دیگر دارد. یکی از مباحث قابل توجه و تأمّلی که کمتر به آن پرداخته شده، بحث بست و پیوند و میثاق غلیظ واژگان حوادث داستان میباشد. تعدادی از واژگان این داستان در سورههای مختلف، در چرخه و شبکه واژگانی حوادث داستان موسی، به شکل هدفمندی در تردد و بازگشت و گردش میباشد که به عنوان نشانههایی میتوانند همدیگر، را پیدا نموده و یک سیستم، دستگاه و نظام واژگانی واحد را با عنوان سیستم شبکه واژگان موسایی ایجاد کنند. در این مقاله، بست و میثاق غلیظ میان واژگان سه حادثه تولد موسی(ع) و حضور در دربار فرعون، عجل سامری و ملاقات موسی و عبدصالح(حضرت خضر) به عنوان نمونه مورد بررسی قرار میگیرد و سایر حوادث داستان موسی(ع) در مجال دیگری توسط نگارنده، در حال بررسی است. اکنون پس از مقدمه فوق، مفروض نگارنده این است که تعدادی از واژگان سه حادثه(تولد موسی، موسی و عبد، عجل سامری) به همدیگر بازگشت دارند و به شکل هدفمندی میان این سه حادثه ارتباط برقرار میکنند. به عبارت دیگر برخی واژگان در یک حادثه، باز خوردی از حادثهی دیگری از داستان موسی(ع) محسوب میگردد و یک واژه به عنوان نشانه ای ذهن مخاطب را به حادثه دیگری از داستان، باز گشت و ارجاع و پیوند میدهد به گونه ای که این واژگان در یک سیستم معین قابل بررسی و شناسایی هستند و نشانه ای از حوادث داستان موسی(ع) را با خود حمل میکنند.
نگاهی اجمالی به سه حادثه
با عنایت به اینکه موضوع مقاله بیشتربه واژگان مربوط میباشد بنابراین، اشاره به جامعه آماری آیات مورد بحث ضروری به نظر میرسد. بدیهی است که تفکیک کامل آیات و اختصاص صددرصدی آنها به یک حادثه، کاری مشکل و تاحدودی غیر ممکن است. لکن بر آیاتی تأکید میشود که بیشتر بازگو کننده حوادث مورد بحث است: الف)حادثه تولد موسی(ع) و حضور در دربار فرعون: سوره طه آیات 38 و 39 و آیه 40 تا عبارت "و قتلت نفسا..." و سوره قصص آیات 3-14 ب)حادثه ملاقات موسی و عبد: سوره کهف آیات 60-82 ج)حادثه عجل سامری: سوره بقره آیات 51 / 54/92/93، نساء 153، أاعراف 148/150/152، طه 83-97. اکنون در مجال زیر به تحلیل بست و پیوند برخی از واژگان سه حادثه خواهیم پرداخت و ردّ پا و اثر آنها را در این حوادث پی خواهیم گرفت.
پیوند تعبیر "فَارْتَدَّا عَلىَ ءَاثَارِهِمَا قَصَصًا" با دیگر حوادث
یکم: عبارت" فَارْتَدَّا عَلىَ ءَاثَارِهِمَا قَصَصًا " از آیه 64 سوره کهف که درحادثه ملاقات موسی(ع) با عبد صالح آمده، دارای واژگانی است که مخاطب را از طریق نشانهها و بست واژگانی، از یک سو به واژگان و تعابیر "رَادُّوهُ، فَرَدَدْنَاهُ، فَرَجَعْنَاكَ و قُصِّيهِ" در حادثه تولد و حضور در دربار فرعون واز سوی دیگر " فَرَجَعَ، وَ لَمَّارَجَعَ، أَلَّايَرْجِعُ، حَتىَ يَرْجِعَ،عَلىَ أَثَرِى و أَثَر الرَّسُول" در حادثه عجل سامریّ، ارجاع میدهد. خداوند منّان در آیه هفتم سوره قصص هنگام وحی(الهام) به مادر موسی(ع)، به وی وعده ردّ و بازگشت موسی را میدهد«وَ أَوْحَيْنَا إِلى أُمِّ مُوسىَ أَنْ أَرْضِعِيهِ... إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ...» در مرحله بعد، پس از آنکه موسی را به دامن مادرش برمیگرداند، میفرماید« فَرَدَدْنَاهُ إِلىَ أُمِّهِ كىَْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لَا تَحْزَنَ...»(قصص:13) در سوره طه، همین معنا با لفظ"رجع" تکرار و تاکید شده است: «إِذْ تَمْشىِ أُخْتُكَ... فَرَجَعْنَاكَ إِلىَ أُمِّكَ كىَْ تَقَرَّ عَيْنهَُا وَ لَا تحَْزَنَ...»(طه:40) بنابراین میتوان گفت "فَارْتَدَّا" در حادثه موسی و عبد(ع)، فضای ذهنی مخاطب را به دوران کودکی بازگشت میدهد. به عبارت دیگر، این واژه بست و پیوندی میان دو حادثه تلقّی میشود. البته این پیوند و اشتراک صرفا به این واژه ختم نمیگردد بلکه واژگان و تعابیر دیگری وجود دارد که در بخشهای بعدی بحث اشاره خواهد شد. و امّا حادثه عجل سامری، از یک طرف از طریق "فَارْتَدَّا" که از ماده ردّ است، با واژگان "رجع" در ساختارهای مختلف در حادثه عجل سامری بست و پیوند ایجاد میکند و از سوی دیگر به " "رَادُّوهُ، فَرَدَدْنَاهُ، فَرَجَعْنَاكَ " در حادثه تولد و کودکی ارجاع داده میشود. پر واضح است که واژگان" رجع و ردد "، مشترک معنوی هستند:« الردّ: صرف الشيء و رَجْعُه. ارْتَدَّه: كَرَدَّه... الردَّة عن الإِسلام أَي الرجوع عنه... رَدَّه إِلى منزله و رَدَّ إِليه جواباً أَي رجع... و في الحديث:أَسأَلك إِيماناً لا يَرْتَدُّ أَي لا يرجع...الارتداد: الرجوع»(ابن منظور،1414:ج3/ 173-174) در مفردات راغب اصفهانی نیز چنین آمده است:«فالرّدّ كالرّجع... ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ [الجمعة/ 8]، ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ [الأنعام/ 62]، فالرّدّ كالرّجع»(راغب اصفهانی،1412: 348) خداوند بزرگ برگرداندن موسی(ع) به دامن مادرش را یکبار با" «فَرَدَدْنَاهُ إِلىَ أُمِّهِ كىَْ تَقَرَّ عَيْنُهَا »(قصص/13) بازگو فرموده و بار دیگر با« فَرَجَعْنَاكَ إِلىَ أُمِّكَ كىَْ تَقَرَّ عَيْنهَُا...»(طه:40). لذا همانگونه که بیان شد، حادثه عجل نیز به واسطه ماده"رجع" به دو حادثه دیگر(موسی و عبد و تولد و کودکی) بست و پیوند داده میشود. به عبارت دیگر هرسه حادثه به هم ارجاع داده شده و ماده "رجع و ردد"، در هرحادثه بازخوردی از دیگر حوادث است. نقش "رجع" در حادثه عجل سامری را میتوان در عبارات زیر مشاهده کرد« فَرَجَعَ مُوسىَ إِلىَ قَوْمِهِ غَضْبَنَ أَسِفًا قَالَ يَاقَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَ فَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن يحَِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِى »(طه 86) و نیز « وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسىَ إِلىَ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا...»(الأعراف: 150) بنابراین، "رجع" گرچه در حادثه عجل سامری به معنای برگشت و در حادثه تولد به معنای برگرداندن است لکن از یک ماده اشتقاق شده است. مضافا بر اینکه در دو حادثه (در چهار آیه)وجه مشترک آنها نیز موسی میباشد با این تفاوت در "رددناه و رجعناک"، خداوندمنّان، موسی را برگرداند و در "رجع" موسی، برگشت. زیرا "رجع" هم در معنای متعدی بکار میرود و هم در معنای لازمی:«رجع: رَجَع يَرْجِع رَجْعاً و رُجُوعاً و رُجْعَى و رُجْعاناً و مَرْجِعاً و مَرْجِعةً: انصرف...و رَجَعْته أَرْجِعه رَجْعاً و مَرْجِعاً و مَرْجَعاً و أَرْجَعْتُه»(لسان العرب، ج8/: 114) حضور ماده"رجع" در دیگر آیات حادثه عجل سامریّ، این ارتباط را بیشتر تقویت میکند که باز نگرداندن قول و سخن از سوی عجل مطرح است که با تعبیر "أَلَّا يَرْجِعُ" آمده است:« فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا...أَ فَلَا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا »(طه 88-89) و همچنین در این آیه به بازگشت موسی(ع) اشاره شده است:« قَالُواْ لَن نَّبرَْحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتىَ يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسى»(طه:91) این اساس واژگان و تعابیر " فَرَجَعَ/ وَ لَمَّا رَجَعَ/ أَلَّا يَرْجِعُ/ حَتىَ يَرْجِعَ" در حادثه "عجل"، مخاطب را از یک سو به "رجعناک و رادّوه و رددناه" در حادثه کودکی و از سوی دیگر به حادثه موسی و عبد در" فَارْتَدَّا عَلىَ ءَاثَارِهِمَا قَصَصًا»(کهف: 64) ارجاع میدهد. شایان ذکر است که رجع در حادثه عجل سامری در آیه مذکور در کنار واژگان "أسفا، یعدکم، وعدا، حسنا، أردتم، فأخلفتم، موعدی، خَلَفْتُمُوني، الْأَعْداءَ و...قرار دارد که بست و پیوند دو حادثه را تحکیم میکنند:« فَرَجَعَ مُوسىَ إِلىَ قَوْمِهِ غَضْبَنَ أَسِفًا قَالَ يَاقَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَ فَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن يحَِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِى »(طه 86) «وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُوني مِنْ بَعْدي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني وَ كادُوا يَقْتُلُونَني فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْني مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ»(الأعراف: 150) واژگان پیش گفته به نحوی در آیات آغازین داستان موسی و حادثه تولد حضور دارند:« إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فىِ الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائفَةً مِّنهُْمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَسْتَحْىِ نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كاَنَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ/وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلىَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ وَ نجَْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجَْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ/...وَ لَا تخََافىِ وَ لَا تحَْزَنىِ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ/فَالْتَقَطَهُ ءَالُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَنًا.../فَرَدَدْنَاهُ إِلىَ أُمِّهِ كىَْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لَا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لَكِنَّ أَكْثرََهُمْ لَا يَعْلَمُونَ»(قصص:5و7و8و13)... يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لىِّ وَ عَدُوٌّ لَّهُ...»(طه:39) دوم: عبارت" فَارْتَدَّا عَلىَ ءَاثَارِهِمَا قَصَصًا" درحادثه ملاقات موسی(ع) با عبد صالح، بست و پیوند دیگری با دو حادثه مورد بحث دارد. بدین شکل از یک سو ردّ پای تعبیر " عَلىَ ءَاثَارِهِمَا " را در " عَلىَ أَثَرِى " درآیه« وَ مَا أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ يَامُوسىَ/قَالَ هُمْ أُوْلَاءِ عَلىَ أَثَرِى وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِترَْضىَ»(طه:83-84) و همچنین در« قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَاسَامِرِىُّ/ قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُواْ بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا...»(طه:95-96) در حادثه عجل سامری، مشاهده میشود و از سوی دیگر واژه" قَصَصًا " در عبارت مورد بحث، مخاطب را به تعبیر" قُصِّيهِ " در حادثه تولد و کودکی ارجاع میدهد« وَ قَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ»(قصص/11) ضمن اینکه بست میان "عجل، ما أعجلک و عجلت" از منظر واژگانی واضح است. نکته دیگری که ذکر آن، ارتداد و ارجاع واژگان و در پی آن بست و پیوند میان حوادث را بیشتر برجسته و تقویت میکند، این است که در پی ارجاع" قَصَصًا " به" قُصِّيهِ " در حادثه کودکی و " عَلىَ ءَاثَارِهِمَا " به" أَثَرِ الرَّسُولِ " در حادثه عجل، شاهد پیوند دیگری میان حادثه عِجل و حادثه کودکی هستیم. نقش این پیوند را ماده"بصر" در دو حادثه ایفا میکند. اکنون میتوان این بست و انسجام را در سخن بی همتا و زیبای خداوند حکیم به تماشا نشست.
قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُواْ بِه فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ ساختار هماهنگ" بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُواْ" در« قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَاسَامِرِىُّ/ قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُواْ بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَ كَذَالِكَ سَوَّلَتْ لىِ نَفْسىِ»(طه:95-96) در حادثه عجل سامریّ با" فَبَصُرَتْ بِهِ" در«وَ قَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ»(قصص:11) مربوط به حادثه کودکی، زیبایی بست و پیوند و ارجاع واژگان در سیستم و چرخه و شبکه تودرتو و در هم تنیده را بیشتر و بیشتر به تصویر میکشاند. ضمن اینکه حادثه ملاقات موسی(ع) و حضرت عبد به واسطه حروف واژه"صبر" با دو حادثه دیگر یعنی حادثه کودکی(بَصُرْتُ) و حادثه عجل (بَصُرْتُ و لَمْ يَبْصُرُواْ)، ارتباط برقرار میکند زیرا واژه" صبر(ص ب ر) و بصر(ب ص ر) علیرغم تفاوت در ریشه و معنا، دارای حروف هجایی مشترک با جابجایی میان ص و ب، میباشد و واژه صبر، هفت بار، در ساختارهای صرفی" صَبْراً(پنج بار)، تَصْبِرُ،صابِراً،در حادثه ملاقات موسی و عبد بکار رفته است. مانند آیات« قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً/ وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً/ قالَ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصي لَكَ أَمْراً/ و...» (نک: الکهف:67و 69و72 و 75 و 78 و 82)
بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُواْ" فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً/ وَ كَيْفَ تَصْبِرُ /قالَ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً مضاف برا ینکه میان"عَلىَ أَثَرِى، أَثَرِ الرَّسُولِ و عَلىَ ءَاثَارِهِمَا " با " قَصَصًا و قُصِّيهِ " از زاویه¬ای دیگر، بست واژگانی وجود دارد. زیرا "قصص" به معنای اثر چیزی را پی گرفتن و دنبال کردن است« قَصَصْت الشيء إِذا تتبّعْت أَثره شيئاً بعد شيء و منه قوله تعالى: وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ أَي اتّبِعي أَثَرَه(ابن منظور، 1414:ج7/: 7) و نیز «قُصِّيهِ» أي اتبعي أثره و تعرفي خبره»(الطبرسی،1372 ش:ج7/380) و قالت أم موسى لأخته اتبعي أثر موسى»(الطباطبایی(علامه)، 1417: ج16/ 1) به دیگر عبارت در بطن و متن " قُصِّيهِ " معنای "اثر" نهفته است. لذا تعبیر "قُصِّيهِ" در حادثه کودکی، با "آثارهما" در حادثه ملاقات و "علی اثری و علی اثر الرسول" در حادثه عجل دارای بست واژگانی و میثاق غلیظ است.

علاوه بر موارد فوق "قصصا و قصیه" با یکی دیگر از حوادث موسی(ع) دارای بست واژگانی است و آن عبارتست از داستان دیدار حضرت موسی با حضرت شعیب در مدین«فجَاءَتْهُ إِحْدَئهُمَا تَمْشىِ عَلىَ اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبىِ يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تخَفْ نجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّلِمِينَ»(القصص:25) در پایان این بخش، بست واژگانی عبارات سه حادثه را به عنوان بخشی از یک سیستم، نظام و شبکه¬ی به هم پیوسته در موارد زیر خلاصه میگردد: یکم: "فَارْتَدَّا" با " رَادُّوهُ، فَرَدَدْنَاهُ، فَرَجَعْنَاكَ " در حادثه تولد و کودکی دوم: "فَارْتَدَّا" با فَرَجَعَ، وَ لَمَّا رَجَعَ، أَلَّا يَرْجِعُ، حَتىَ يَرْجِعَ" در حادثه عجل سامریّ. سوم: "عَلىَ ءَاثَارِهِمَا" با " عَلىَ أَثَرِى" و " أَثَرِ الرَّسُولِ " در حادثه عجل سامریّ. چهارم: " قَصَصًا" با "قُصِّيهِ" در حادثه تولد پنجم: "علی آثارهما" با "قُصِّيهِ " ششم: " بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُواْ بِهِ " در حادثه عجل با " فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ"در حادثه کودکی هفتم: هماهنگی اشتقاقی و هجایی" فَبَصُرَتْ، بَصُرْتُ، يَبْصُرُواْ" در دو حادثه با صبرا، تصبر و صابردر حادثه ملاقات.

حضور "لقی" در سه حادثه
"لقی" در ساختارهای متعدد صرفی ثلاثی مجرد، و مزید باب افتعال، تفعّل و افعال، در سه حادثه کودکی، ملاقات موسی و عبد و عجل سامری، نقش مهم و کلیدی را در ایجاد ارتباط میان حوادث ایفا نموده است. توضیح اینکه این واژه علاوه بر حوادث فوق، در داستان موسی(ع) و سایر حوادث از جمله عصا و ساحران حضور برجسته و کارکرد چشمگیری دارد لکن در این مجال، محور بحث نگارنده سه حادثه پیش گفته میباشد و سایر حوادث در مجال دیگری توسط نگارنده در حال تحلیل و نگارش است. ماده "لقی"، در حادثه کودکی در داستان موسی(ع) در ساختارباب افعال(القاء) آمده است:«وَ أَوْحَيْنَا إِلىَ أُمِّ مُوسىَ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فىِ الْيَمِّ وَ لَا تخََافىِ وَ لَا تحَْزَنىِ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ»(قصص:7) و «إِذْ أَوْحَيْنَا إِلىَ أُمِّكَ مَا يُوحَى(طه:38) أَنِ اقْذِفِيهِ فىِ التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فىِ الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لىِّ وَ عَدُوٌّ لَّهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ محََبَّةً مِّنىِّ وَ لِتُصْنَعَ عَلىَ عَيْنىِ»(طه:39) همانگونه مشاهده میشود در آیات فوق دو بار نیز واژه"قذف" بکار رفته که با "القاء" دارای اشتراک معنایی هستند.:« القذف الوضع و الإلقاء» (طباطبایی(علامه)، 1417:ج14/15)حال با پی گیری ماده " لقی" چه در باب افعال(القاء) که با واژگان دیگری مانندقذف و نبذ مرتبط است و چه در ساختارثلاثی مجرد و یا دیگر ساختارهای صرفی، خواهیم دید که حضور چشمگیری در دو حادثه دیگر دارد: الف) حادثه عجل و سامری: نقش و حضور"لقی" را در این حادثه، میتوان درموارد زیر یافت: یکم: در این حادثه، القای الواح توسط موسی(ع)، میتواند با القای دارای بست واژگانی است: «وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُوني مِنْ بَعْدي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني...»(اعراف:150) دوم: در حادثه فوق الذکر، انداختن زیور آلات در عجل توسط سامری نیز با واژه "أَلْقَى" به تصویر کشانده شده:« قَالُواْ مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَ لَاكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَالِكَ أَلْقَى السَّامِرِىُّ»(طه:87) مضافا بر اینکه در همین آیه یعنی در حادثه عجل و سامری، واژه " قذف" در " فَقَذَفْنَاهَا" درآیه "«...قَالُواْ مَا أَخْلَفْنَا...لَاكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَالِكَ أَلْقَى السَّامِرِىُّ»(طه:87) ذهن و حافظه مخاطب را در بازگشت به واژگان و تعابیر" اقْذِفِيهِ، فَاقْذِفِيهِ، فَلْيُلْقِهِ و أَلْقَيْتُ" (طه:39) و" فَأَلْقِيهِ (قصص:7) در آیات و «إِذْ أَوْحَيْنَا إِلىَ أُمِّكَ مَا يُوحَى/ أَنِ اقْذِفِيهِ فىِ التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فىِ الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لىِّ وَ عَدُوٌّ لَّهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ محََبَّةً مِّنىِّ وَ لِتُصْنَعَ عَلىَ عَيْنىِ»(طه:38-39) و نیز «وَ أَوْحَيْنَا إِلىَ أُمِّ مُوسىَ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فىِ الْيَمِّ وَ لَا تخََافىِ وَ لَا تحَْزَنىِ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ»(قصص:7) مربوط به حادثه و مرحله کودکی، کمک شایانی میکند و البته در کنار هم قرار گرفتن" فَقَذَفْنَاهَا و أَلْقَى" در همین حادثه « قَالُواْ مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَ لَكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَالِكَ أَلْقَى السَّامِرِىُّ»(طه:87) و نیز همجواری و همنشینی " اقْذِفِيهِ، فَاقْذِفِيهِ، فَلْيُلْقِهِ و أَلْقَيْتُ" درحادثه کودکی درآیه« أَنِ اقْذِفِيهِ فىِ التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فىِ الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ... وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ...»(طه:39)، ارتداد و بازگشت واژگان را جلوه ای دیگر میبخشد و حوادث داستان زندگی این پیامبر الهی را به زیبایی به هم بست و پیوند میزند. سوم: تعبیر" لَنَنسِفَنَّهُ" در « قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فىِ الْحَيَوةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَّن تخُْلَفَهُ وَ انظُرْ إِلىَ إِلَهِكَ الَّذِى ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فىِ الْيَمِّ نَسْفًا»(طه:97) در حادثه سوزاندن و انداختن و پراکندن"عجل سامری" در دریا، با تعابیر" فَأَلْقِيهِ فىِ الْيَمِّ (قصص:7)/ اقْذِفِيهِ فىِ التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فىِ الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لىِّ وَ عَدُوٌّ لَّهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ..." (طه:39) هماهنگی معنایی دارد به ویژه همنشینی با "یمّ"، این معنا را تقویت میکند. "نسف" به معنای تکان دادن و پراکندن است «نَسَفَ الطعام يَنْسِفُه نَسْفاً إذا نفَضه»« ابن منظور، 1414: ج9/ 328) «...«... لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً» قال في المجمع،: يقال: نسف فلان الطعام إذا ذرأه بالمنسف ليطير عنه قشوره»(الطباطبایی،1417: ج14/ 198) و نک: (الطبرسی،1372:، ج7/47) و نیز (شيبانى، محمد بن حسن،1413 ق: ج3/342) لکن در آیه مورد بحث، بر معنای طرح(افکندن و القاء) نیز حمل شده است در مفردات راغب چنین آمده است:«قال تعالى: ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً[طه/ 97] أي: نطرحه فيه»(راغب اصفهانی، 1412: 80) و در تفسیر مخزن العرفان نیز بر معنای ریختن حمل شده«...لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً...چگونه وى را ميسوزانم و خاكسترش را بدريا ميريزم»(سيده امين،1361ش: ج8، 205) ب) حادثه ملاقات حضرت موسی و عبد صالح(ع): "لقی"، در این حادثه، نیز با واژگان دیگر حوادث بست و پیوند واژگانی دارد. این واژه دو بار درحادثه مورد بحث آمده است. لکن یکبار نه در معنای دیدار و ملاقات بلکه در کنار واژه"نصبا" به معنای خسته و رنجور شدن آمده که البته با معنای لغوی در ارتباط است«فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ ءَاتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا»(الکهف:62) یادآوری میشود برخی از مفسرین آنرا بر القاء جوع بر موسی نیز حمل کرده اند« و قيل: سارا بعد مجاوزة الصخرة الليلة و الغد إلى الظهر، و ألقى على موسى النصب و الجوع حين جاوز الموعد، و لم ينصب و لا جاع قبل ذلك»(الزمخشری، 1407:ج2/732) و نیز در مجمع البیان آمده است: «لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً» أي تعبا و شدة قالوا إن الله تعالى ألقى على موسى الجوع ليتذكر حديث الحوت»(الطبرسی، 1372 ش: ج6/742) "لقی"، در آیه زیر در معنای ملاقات و دیدار بکار رفته است:«فَانطَلَقَا حَتىَّ إِذَا لَقِيَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَ قَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةَ بِغَيرِْ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيًْا نُّكْرًا»(الکهف:74) مجددا تأکید میگردد نگارنده بر هم معنایی و کارکرد واحد این واژگان در سه حادثه مورد بحث اصرار نمیکند بلکه همانگونه بیان شد، هدف، نشان دادن ارتباط واژگانی و تکرار تعدادی از واژگان با یک ریشه و البته در ساختارهای صرفی متعدد در حوادث مختلف و بست و میثاق غلیظ میان سیستم و شبکه واژگانی داستان موسی(ع) است به گونه ایکه علیرغم حضور این حوادث در سورههای متعدد مانند بقره، اعراف، قصص، طه، کهف و... واژگان هم دیگر را پیدا نموده و از طریق سیستم واژگان داستان موسی(ع) که ما آنرا در این مقاله سیستم شبکه واژگان موسایی نامیدیم، میتوان به رد پا و نشانه ای از واژگان یک حادثه در دیگر حوادث داستان حضرت موسی پی برد.
بست واژگانی أُمِّ و یمّ
واژگان "أمّ و یمّ"، از جمله واژگانی هستند که میتوانند میان حوادث داستان موسی(ع) از جمله سه حادثه مورد بحث، بست و پیوند ایجاد کنند. فراموش نکنیم این دو واژه نیز از نظر لغوی و اصطلاحی به حوزههای مختلف معناشناسی مرتبط میباشند. بنابراین از زوایای مختلف میتوانند با واژگان ارتباط و پیوند برقرار کنند: یکم: تعابیر" ابْنَ أُمَّ و " يَبْنَؤُمَّ " در آیات « وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسىَ إِلىَ قَوْمِهِ... قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونىِ...»(الأعراف: 150) و «قَالَ يَبْنَؤُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتىِ وَ لَا بِرَأْسىِ إِنىِّ خَشِيتُ...»(طه:94)، از زبان هارون خطاب به موسی در حادثه عجل سامری، مخاطب را از یک سو به واژه " أَبْنَاء" درآیه« يَسْتَضْعِفُ طَائفَةً مِّنهُْمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَسْتَحْىِ نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كاَنَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ»(قصص:4) و از سوی دیگر به واژه" وَلَدًا " «وَ قَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ... أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ(قصص: 9) و از دیگرسو به واژه " أُمِّ " در آیات«وَ أَوْحَيْنَا إِلىَ أُمِّ مُوسىَ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فىِ الْيَمِّ وَ...»(قصص:7) «إِذْ أَوْحَيْنَا إِلىَ أُمِّكَ مَا يُوحَى/أَنِ اقْذِفِيهِ فىِ التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فىِ الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لىِّ وَ عَدُوٌّ لَّهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ...»(طه:38-39) که هر سه مربوط به حادثه کودکی میباشد، ارجاع می¬دهد. توضیح اینکه میان مفسران در خصوص اینکه چرا هارون(ع)، خطاب به برادرش از تعبیر ابن امّ(پسر مادرم) استفاده کرد در حالیکه رایج تر این بود که بگوید" اخی" (برادرم)، اختلاف نظر است برخی میگویند که به دلیل اظهار عطوفت و استرحام است و "امّ" جنبههای عاطفی را یادآور میشود. مرحوم علامه طباطبایی میفرماید« قوله تعالى:.. يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي»إلخ یا بْنَ أُمَّ» أصله يا بن أمي و هي كلمة استرحام و استرآف قالها لإسكات غضب موسى، و يظهر من قوله: تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي»إنه أخذ بلحيته و رأسه غضبا ليضربه كما أخبر به في موضع آخر: «وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ»(الأعراف: 150)(طباطبایی(علامه)، 1417: 14/ 193 – 194) در تفسير اثنا عشري نیز آمده است:« قالَ يَا بْنَ أُمَّ: گفت هارون در مقام ملاطفت و استعطاف، اى پسر مادر من. بنا به قول اشهر و اكثر، موسى عليه السلام برادر پدر و مادرى هارون بود، لكن ذكر مادر را نمود براى رقت دل موسى عليه السلام و به جهت رفق و ملايمت و تحريك شفقت و مرحمت موسى گفت: اى پسر مادر من...»(شاه عبدالعظيمى حسينى،1363 ش:ج8/ 317) و نک:(قرشى، 1377ش: ج6/438)(محلى جلال الدين و جلال الدين سيوطى،1416 ق: 321)(سیّدقطب،1412: ج4/ 2348) برخی دیگر به این نکته اشاره میکنند که هارون(ع) با این تعبیر، برادری خود از ناحیه و پدر و مادر را یادآور شده و بر این مسأله تأکید کرده است«... أي قال هارون: أي يا أخي من أبي و أمي، لا تقبض على لحيتي و لا تجذب شعر رأسي...»(سبزواری نجفی،1419: 323) در کشاف زمخشری نیز چنین آمده است:« ابْنَ أُمَّ...و قيل: كان أخاه لأبيه و أمّه، فإن صح فإنما أضافه إلى الأم، إشارة إلى أنهما من بطن واحد. و ذلك أدعى إلى العطف و الرقة، و أعظم للحق الواجب، و لأنها كانت مؤمنة فاعتدّ بنسبها، و لأنها هي التي قاست فيه المخاوف و الشدائد فذكره بحقها إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي... »(الزمخشری،1407:ج2/16) و در مجمع البیان آمده «...قال هارون «ابْنَ أُمَّ» قال الحسن و الله لقد كان أخاه لأبيه و أمه إلا أنه إنما نسبه إلى الأم لأن ذكر الأم أبلغ في الاستعطاف» (نک: الطبرسی، 1372ش:ج4/742) لکن در کنار پذیرش نظر اغلب مفسران مبنی بر بیان عطوفت و استرحام و استطعاف، به نظر نگارنده تعبیر"ابْنَ أُمَّ" و " يَبْنَؤُمَّ "، از نگاه نشانه شناسی و بست واژگانی، کارکرد دیگری نیز میتواند داشته باشد و آن عبارتست از پیوند و بست میان حادثه "عجل" و حادثه کودکی موسی(ع). به عبارت روشن تر گویی که حضرت هارون با بکار گرفتن "ابن وامّ" در تعبیر"ابْنَ أُمَّ" و " يَبْنَؤُمَّ "، دوران کودکی موسی(ع) را مبنی بر القاء وی به "یمّ" توسط "امّ" و نیز ذبح"ابناء" توسط فرعون وگذشته وی را به ایشان یادآوری می¬کند. حضور تعبیر "اسْتَضْعَفُونىِ"(قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونىِ...) درحادثه عجل و يَسْتَضْعِفُ و اسْتُضْعِفُواْ (جَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائفَةً مِّنهُْمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ... أَن نَّمُنَّ عَلىَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ وَ نجَْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجَْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ) درحادثه تولد در کنارواژگان و تعابیر متعدد دیگر در دو حادثه مانند القاء، قذف، نبذ، بصر، جعل، خلف، ردّ، رجع و...، این معنی را تقویت میکند. دوم: از منظر زبانشناختی و ریشه شناسی، "أمّ" به شکل پنهان به واژه"یمّ" اشاره دارد زیرا "امم و یمم" هر دو در اصل لغت به معنای قصد است و (أمم: الأَمُّ، بالفتح: القَصْد. أَمَّهُ يَؤُمُّه أَمّاً إِذا قَصَدَه و أَمَّمهُ و أْتَمَّهُ و تَأَمَّمَهُ و يَمَّه و تَيَمَّمَه... و يَمَّمْتُه: قَصَدْته)(ابن منظور، 1414: ج12/ 22) و «أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة هو القصد المخصوص، أى القصد مع التوجّه الخاصّ اليه»(مصطفوی،1360: ج1/ 135) و نیز «يقال يممته إذا قصدته» (طريحى،1375 ش:ج6/ 191) «الأمّ: القصد، أمّه يؤمّه أمّا، إذا قصده،...أنّ الأصل الواحد فى المادّة: هو قصد شىء من مقابله...»(مصطفوی،1360:ج14/266) بنابراین"ابْنَ أُمَّ" و " يَبْنَؤُمَّ "، در حادثه عجل سامری علاوه بر "أمّ" حادثه کودکی با "یمّ" در همین حادثه نیز بست و پیوند دارد.
سوم: "أمّ" در آیات حادثه عجل(" ابْنَ أُمَّ (الأعراف: 150) و " يَبْنَؤُمَّ "»(طه:94) و حادثه کودکی«وَ أَوْحَيْنَا إِلىَ أُمِّ مُوسىَ...»(قصص:7) و «إِذْ أَوْحَيْنَا إِلىَ أُمِّكَ...»(طه:38) و نیز" أَئمَّةً" در «وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ... وَ نجَْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجَْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»(قصص:5) در حادثه کودکی، از یک ریشه و در لغت دارای معنای مشترک میباشند. در لغتنامه"التحقيق في كلمات القرآن الكريم" آمده است« أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة { أُم}هو القصد المخصوص، أى القصد مع التوجّه الخاصّ اليه. و هذا المعنى محفوظ في جميع مشتقّاتها: أمّ- أمّة- إمام...»(مصطفوی، 1360:ج1/ 135) در نتیجه تعابیر"ابْنَ أُمَّ" و " يَبْنَؤُمَّ "، در حادثه عجل، با" أَئمَّةً" در آیات آغازین داستان موسی(ع) بست و پیوند دارد. چهارم: واژه"یمّ" در حادثه عجل سامریّ(ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فىِ الْيَمِّ نَسْفًا)(طه:97) نیز مخاطب را به "یمّ" در حادثه کودکی("فَأَلْقِيهِ فىِ الْيَمِّ" (قصص:7) و "فَاقْذِفِيهِ فىِ الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ"(طه: 39)، ارجاع میدهد. ضمن اینکه در حادثه کودکی،" امّ و یمّ" در سوره طه در دو آیه پشت سر هم قرار دارند و در سوره قصص در یک آیه همنشین اند و در حادثه عجل و سامری نیز در سوره طه با فاصلهی دو آیه در کنار هم قرار گرفته است واین انتخابها، جلوه ای دیگر از زیباییها و اعجاز قرآن کریم است. حادثه کودکی: «وَ أَوْحَيْنَا إِلىَ أُمِّ مُوسىَ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فىِ الْيَمِّ وَ لَا تخََافىِ وَ لَا تحَْزَنىِ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ»(قصص:7) «إِذْ أَوْحَيْنَا إِلىَ أُمِّكَ مَا يُوحَى(طه:38) «أَنِ اقْذِفِيهِ فىِ التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فىِ الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لىِّ وَ عَدُوٌّ لَّهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ...»(طه:39) حادثه عجل: «قَالَ يَبْنَؤُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتىِ...»(طه 94) «قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَاسَمِرِىُّ(طه 95) «قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُواْ بِهِ... فَنَبَذْتُهَا و...»(96 طه) «...قَالَ فَاذْهَبْ...لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فىِ الْيَمِّ نَسْفًا»(طه:97) پنجم: "یمّ"در حادثه عجل و کودکی و تولد از جهت معنایی با حادثه دیگر یعنی ملاقات موسی و عبد در سوره کهف، بست و پیوند برقرار میکند. زیرا یمّ به معنای بحر است و بحر از واژگانی است که در حادثه ملاقات موسی و عبد نقش و حضور اساسی دارد:«اليَمُّ، البحرُ الذي لا يُدْرَكُ قَعْرُه و لا شَطَّاه، و يقال: اليَمُّ لُجَّتُه. و قال الزجاج: اليَمُّ البحرُ، و كذلك هو في الكتاب، الأَول لا يُثَنَّى و لا يُكَسَّر و لا يُجْمَع جمعَ السلامة، اليَمُّ: البحرُ»(ابن منظور، 1414: ج12/ 64) در حادثه ملاقات، واژه "بحر"، صرفنظر از ملائمات و لوازم آن مانند سفینه، چهار بار بکار رفته است. مکان ملاقات موسی و عبد تلاقی دو دریا بود«وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ لِفَتَئهُ لَا أَبْرَحُ حَتىَّ أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ...» (الکهف:60)حوت(ماهی) همراه موسی و فتی به "بحر"، افتاد:«فَلَمَّا بَلَغَا... فَاتخََّذَ سَبِيلَهُ فىِ الْبَحْرِ سرََبًا»(الکهف:61) «قَالَ أَ رَءَيْتَ... وَ اتخََّذَ سَبِيلَهُ فىِ الْبَحْرِ عجََبًا»(الکهف: 63) و مساکین در بحر بوسیله سفینه کار می¬کردند:«أَمَّا السَّفِينَةُ...يَعْمَلُونَ فىِ الْبَحْرِ... يَأْخُذُ كلَُّ سَفِينَةٍ غَصْبًا»(الکهف:79) بنابراین میان "بحر" در این حادثه و "یمّ" در دو حادثه دیگر بست و پیوند واژگانی وجود دارد به عبارت دیگر أمّ موسی(مادر موسی)، با الهام از خداوند، موسی را به " یمّ" افکند و خداوند او را از یمّ" نجات داد و موسی(ع)، عجل سامریّ را به "یمّ" افکند و ملاقات موسی و عبد در "بحر" انجام گرفت و حوت به "بحر" افتاد و مساکین در "بحر" کار میکردند و همه اینها دستگاه و نظام واژگان موسایی – چنانچه تعبیر درست باشد- را تقویت و تکمیل میکند.
تعبیر استضعاف در داستان موسی(ع)
از جمله واژگان و تعابیری که در حادثه"عجل و سامری"، مخاطب را به حادثه کودکی و آیات آغازین داستان موسی ارجاع میدهد، تعابیر"...«قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُوني مِنْ بَعْدي... قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني وَ كادُوا يَقْتُلُونَني فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْني مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ"» (اعراف:150) است. در حادثه عجل هنگام اعتراض موسی(ع)، هارون خطاب به موسی(ع)، علاوه بر استفاده از " ابْنَ أُمَّ"، که قبلا اشاره شد، از واژه قوم و استضعاف استفاده کرد و گفت« قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني وَ كادُوا يَقْتُلُونَني...» این تعابیر در آیات آغازین داستان موسی(ع) در ساختار دیگر و با کارکردی از جهتی مشابه و از جهت دیگر متفاوت چنین آمده است:« نَتْلُواْ عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسىَ وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ / إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فىِ الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائفَةً مِّنهُْمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَسْتَحْىِ نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كاَنَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ/وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلىَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ وَ نجَْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجَْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»(القصص:3-5) بنابراین فضای حاکم بر تعبیر" الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني وَ كادُوا يَقْتُلُونَني..." ذهن و حافظه مخاطب را به سرعت به تعابیر"يَسْتَضْعِفُ طَائفَةً مِّنهُْمْ / يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ/ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ و..." انتقال میدهد.
افزون بر اینکه"وَ كادُوا يَقْتُلُونَني" از یک طرف با " يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ (قصص:4) و " و لَا تَقْتُلُوهُ(قصص:9)" پیوند معنایی دارد و از سوی دیگر با ساختار" كَادَتْ لَتُبْدِى بِهِ"، انسجامی واژگانی ایجاد کرده است. ضمن اینکه "خلفتمونی" در" بِئْسَما خَلَفْتُمُوني مِنْ بَعْدي"(اعراف:150) "با الْوَارِثِينَ در «وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلىَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ وَ نجَْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجَْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ(قصص:5) تقریبا اشتراک معنایی دارد و "لا تَجْعَلْني" در وَ لا تَجْعَلْني مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ(اعراف:150) در حادثه عجل نیز با نجَْعَلَهُمْ در " وَ نجَْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجَْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ"(قصص:5) از نظر لغوی هم ریشه میباشند. تأکید میگردد که منظور این نیست که این واژگان در آیات مورد بحث، دارای یک کارکرد معنایی و بیانگر یک مفهوم هستند بلکه مقصود نگارنده این است که میان این واژگان از نظر ریشه شناختی و واژگانی و نشانه شناسی، ارتباط و بست وجود دارد بطوری که شنونده با شنیدن" انّ القوم استضعفونی" در حادثه عجل سامری بطور ناخودآگاه به یاد یستضعف طَائفَةً مِّنهُْمْ و استضعفوا در حادثه کودکی موسی (ع) میافتد و یا ذهن خواننده با خواندن "بصرتُ بما لم یبصروا" به "بصرت به عن جنب"، بازگشت داده میشود.
لا أَبْرَحُ، لَنْ نَبْرَحَ
"برح " در قرآن کریم، واژه ای کمیاب است که فقط سه بار بکار رفته است. یکبار در داستان حضرت یوسف و دو بار دیگر در دو حادثه مورد بحث از داستان موسی(ع). شایان ذکر است میان داستان یوسف(ع) و حضرت موسی نیز پیوند و بست واژگانی عمیق و درخور تأملی به چشم میخورد که واژه¬ و تعبیر"برح" از آن جمله است(نک: نظری، 1387:73-97) در داستان مورد بحث، حضرت موسی هنگامی که برای سفر به مجمع البحرین و ملاقات عبد صالح، سفر خود را در میان گذاشت، چنین فرمود:« وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً» (الكهف: 60) و این عبارت در گفتگو و مشاجره میان هارون(ع) و بنی اسرائیل فریب خورده توسط عجل سامریّ، از زبان بنی اسرائیل چنین آمده است:« « قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى» (طه: 91) بنا براین "برح"، نشانه¬ی مناسبی برای شناخت دستگاه و نظام واژگانی داستان حضرت موسی و پل ارتباطی میان دو حادثه تلقی میگردد.
"بلوغ اشدّ"
ماده"بلغ"، از جمله واژگانی است که در دو حادثه داستان موسی(ع) حضور دارد. در آیات آغازین داستان زندگی آن حضرت، چنین آمده است:«فَرَدَدْنَاهُ إِلىَ أُمِّهِ كىَْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لَا تَحْزَنَ وَ... / وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوَى ءَاتَيْنَاهُ حُكْمًا وَ عِلْمًا...»(القصص:13-14) و این تعبیر در سوره کهف در حادثه ملاقات موسی(ع) و عبدصالح(حضرت خضر) از زبان عبد پیرامون درست کردن جدار و استخراج کنز دو یتیم با اندک بکار رفته است:«وَ أَمَّا الجِْدَارُ فَكاَنَ لِغُلَامَينِْ يَتِيمَينِْ فىِ الْمَدِينَةِ وَ كاَنَ تحَْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَ كاَنَ أَبُوهُمَا صَلِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَ يَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا...»(الکهف:82) شایان ذکر است که ماده"بلغ" در حادثه اخیر پر رنگ تر ظاهر میشود چه هنگام حرکت موسی(ع) به سوی مجمع البحرین«وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً» (الكهف: 60)و چه هنگام رسیدن موسی و فتی به مجمع البحرین« فَلَمَّا بَلَغَا مجَْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتخََّذَ سَبِيلَهُ فىِ الْبَحْرِ سرََبًا»(الکهف:61) و چه در بیان و تعبیر موسی از عذر عبد صالح(حضرت خضر)«قَالَ إِن سَأَلْتُكَ عَن شىَْءِ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنىِ قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنىِّ عُذْرًا»(الکهف:76) حقیقت امر این است که سیستم و شبکه درهم تنیده کلمات طیبه و نظام و دستگاه واژگان و تعابیر مشترک داستان موسی(ع)، بقدری گسترده و پیچیده است که ذکر همه مصادیق در توان فضای مقالهی حاضر نیست لذا به ذکر نمونههایی از آنها بسنده شده است.

نتیجه بحث
در مقاله حاضر نشان داده شد که کلمات طیبه داستان زیبای موسی(ع) در سه حادثه زندگی آن حضرت، به مثابه حبل المتین، میان سه حادثه تولد و کودکی، عجل سامری و ملاقات موسی(ع) با عبد صالح(حضرت خضر)، بست و میثاق غلیظ ایجاد میکند به گونه ایکه یک یا چند واژه، حادثه ای را به حادثهی دیگر پیوند میدهد و واژگان و تعابیر، ذهن مخاطب را با خواندن و یا شنیدن آنها، به حادثه ای دیگر از داستان موسی(ع) ارجاع میدهد و در نتیجه سیستم واحدی از واژگان و تعابیر نشانه دار را بوجود میآورد. "ارتدا علی آثارهما قصصا"، از یک سو به "رادّوه، رجعناک و رددناه" در حادثه کودکی و از سوی دیگر به "رجع، یرجع، لمّا رجع" از حادثه عجل، برمیگردد و این برگشت و ارتداد و ارجاع را "قصصا " نسبت به "قصیه و آثارهما" نسبت به "اثری و اثر الرسول" خواهد داشت همانگونه که "انّ القوم استضعفونی" همچون نشانه ای است که ذهن مخاطب را به "یستضعف و استضعفوا" و نیز "لاابرح" به "لن نبرح" و همچنین "بلغ اشدّهما" به " لمّا بلغ اشدّه"، میکشد و این گردش واژگانی در چرخه و شبکه حوادث حضرت موسی(ع)، به گونه ای منسجم و هماهنگ است که "سیستم شبکه واژگان موسایی" از آن استخراج میشود و از این زاویه بیشتر و بیشتر به جلوههای دیگری از اعجاز و زیبایی احسن القصص خداوندِ حکیمِ سخن آفرین، پی میبریم.
پانویس و منابع
1. قرآن کریم.
2. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، الطبعة الثالثة، بيروت، دار صادر،1414.
3. امين، سيده نصرت بانوى اصفهانى، مخزن العرفان در تفسير قرآن،تهران ،نهضت زنان مسلمان،1361ش.
4. بن قطب، سيد بن قطب بن ابراهيم شاذلي، في ظلال القرآن، الطبعة السابعة عشرة، بيروت- قاهره، دارالشروق،1412ه.ق .
5. الراغب الاصفهاني، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، محقق و مصحح صفوان عدنان داودي، الطبعة الاولي، بيروت- سوريه، دارالعلم- الدار الشامية،1412.
6. الزمخشري، جارالله محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل، الطبعة الثالثة، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407 .
7. سبزوارى نجفى، محمد بن حبيب الله، ارشاد الاذهان الى تفسير القرآن، چاپ اول، بيروت، دار التعارف للمطبوعات،1419 ق.
8. شاه عبدالعظيمى حسينى، حسين بن احمد، تفسير اثنا عشرى،چاپ اول، تهران، انتشارات ميقات،1363 ش.
9. شيبانى، محمد بن حسن، نهج البيان عن كشف معانى القرآن، تحقيق حسين درگاهى، چاپ اول، تهران، بنياد دايرة المعارف اسلامى،1413 ق.
10. الطباطبايي، سيد محمد حسين(العلامة)، الميزان في تفسير القرآن، الميزان في تفسير القرآن، الطبعة الخامسة،، قم، موسسه النشر الاسلامي،1417.
11. الطبرسي، امين الدين ابو علي الفضل بن الحسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، الطبعة الاولي، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات،1995.
12. طريحى، فخر الدين، مجمع البحرين، تحقيق: سيد احمد حسينى،چاپ سوم،تهران، كتابفروشى مرتضوى،1375 ش.
13. قرشى، سيد على اكبر، تفسير احسن الحديث،چاپ سوم، تهران، بنیاد بعثت،1377 ش.
14. محلى جلال الدين / جلال الدين سيوطى، تفسير الجلالين، چاپ اول، بیروت، مؤسسه النور للمطبوعات،1416 ق.
15. مصطفوى، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم،تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1360ش.
16. نظری، علی و پروانه رضایی،" بررسی تطبیقی داستان یوسف(ع) و موسی (ع) در قرآن"، پژوهش نامه قرآن وحدیث انجمن علوم قرآن و حدیث، سال دوم، شماره 5، صص73-96، زمستان، 1387.
17. نظری، علی و پروانه رضایی، "تحلیل عناصر داستان موسی و عبد در سوره کهف"، فصلنامه علمی – ترویجی مشکوة، شماره 95، صص 60-83، تابستان،1386.