بررسی انتقادی شبهات مستشرقین بر اشکالات ساختاری قرآن (با تکیه بر نظرات جرج سیل)
چکیده
اعجاز بیانی قرآن توسط تمام دانشمندان مسلمان بهعنوان وجهی مهم از اعجاز قرآن پذیرفته شده است. در دوران اخیر نیز شرقشناسان مطالعات گستردهای در این عرصه داشتهاند؛ برخی با رعایت انصاف زبان به ستایش آن گشوده و برخی دیگر با طرح سوالاتی، قصد خدشهدار نمودن آن را داشته تا وحیانی بودن این کتاب را زیر سؤال ببرند. در این پژوهش که به صورت توصيفي - تحليلي انجام شده و جمع آوري اطلاعات با استفاده از روش فيش برداري كتابخانهاي بوده است، با محور قرار دادن اشکالات جرج سیل در خصوص اشکالات ساختاری قرآن کریم، به بررسی و نقد این شبهات پرداخته شده است. هدف، استخراج جواب شبهات مطرح شده از کتب ادبی و تفاسیر و به دنبال آن دفاع از اعجاز ادبی قرآن بوده¬است. بدین منظور ابتدا شبهات گردآوری و نظرات جرج سیل پیرامون آن ذکر شده است و در یک جمع¬بندی به بیان جواب آن پرداخته شده است. به نظر میرسد آشنا نبودن اشکال کنندگان با ساختار قرآن که یک ساختار گفتاری (خطابی) است و نه نوشتاری (کتابی)، منشأ طرح بسیاری از این شبهات گردیده است. حال آنکه بسیاری از این اشکالات، به علّت ساختار گفتاری قرآن و نزول تدریجی آن طی بیستوسه سال و به اقتضای رعایت حال مخاطب بوده و نمایانگر اوج بلاغت و فصاحت قرآن میباشد.
واژگان کلیدی
استشراق؛ ساختار؛ بلاغت؛ شبهه؛ جرج سیل.
1. مقدمه
اسلام آخرین دین و قرآن آخرین کتاب آسمانی است که برای هدایت و سعادت بشر نازل گردیده است. این کتاب آسمانی به زبان عربی مبین و در اوج فصاحت و بلاغت نازل گردیده و بهصراحت اعلام میدارد که چنانچه در وحیانی بودن این کتاب هدایت تردید دارید، هر آنچه در توان دارید به یاری بطلبید و سخن و کتابی مانند آن بیاورید آن¬گاه این تحدی را به ده سوره (نک: هود، 13) و سپس به یک سوره (نک: بقره، 23؛ یونس، 38) کاهش می¬دهد، در مقابل سکوت بشر بهویژه اعراب زمان نزول، دلالت بر اعتراف آنها بر ناتوانیشان و خارقالعاده بودن و اعجاز قرآن دارد. در عصر حاضر، مسئله وحیانی بودن قرآن و اعجاز ادبی آن یکی از اصلیترین موضوعات مطالعاتی مستشرقان را تشکیل میدهد. آنان دربرخورد با این مسئله به دو دسته تقسیم می¬شوند؛ برخی از آنان در مواجهه با بلاغت قرآن سر تعظیم فرود آورده و زبان به مدح و ستایش آن گشودهاند (نک: اعجاز قرآن از دیدگاه مستشرقان) و برخی دیگر انتقاداتی را بیان کرده اند که این مقاله درصدد پاسخ به برخی از آنها در حوزه اشکالات ساختاری است. حال ضرورت شناخت این شبهات و پاسخگویی مناسب و دقیق و علمی به آن بر کسی پوشیده نیست.
جرج سیل (George Sale) به عنوان یکی از مترجمان قرآن کریم پس از مطالعه ترجمه فرانسوی و برگردانهای لاتینی کتونی و ماراتچی و ترجمه ایتالیایی چاپ شده توسط آریوابنه و راس، به این نتیجه رسید که این برگردانها چندان دقیق نیستند؛ به همین دلیل، تصمیم به ترجمه مجدد قرآن گرفت و سعی کرد در این ترجمه اصطلاحات عربی را تحتاللفظی معنا نکند. وی در سال 1110 ترجمه جدید از قرآن را به چاپ رساند و در يك بحث مقدماتى تحليلى از اوضاع جهان عرب پيش از اسلام و تحوّلات آنها و ويژگيها دين اسلام را مورد تحقيق و بررسى قرار داد و آن ترجمه و بحث مقدماتى بحدّى مورد استقبال قرار گرفت كه در سالهاى 1125 و 1150 به آلمانى و به فرانسه ترجمه گرديد و تا حال بيش از سى و پنج بار چاپ شده است. (احمدیان، 1382، 400-410) وی در جلد سوم کتاب مقالة الاسلام که تحت عنوان «اسرار عن القرآن» توسط هاشم العربی به عربی ترجمه و تحلیل شده است، شبهاتی را بر قرآن وارد میکند که برخی از آن شبهات، اشکالات ادبی بر قرآن است. در این مقاله سعی بر آن بوده که قسمتی از شبهاتی را که در آن اشکالی بلاغی بر آیهای از قرآن وارد شده، بررسی گردد؛ لذا برخلاف آثار دیگر که شبهات در حیطههای دیگر چون مصادر قرآن و تناقضات و مواردی نظیر آن را نیز بررسی کردهاند، در این تحقیق سعی شده اختصاصاً به این بحث پرداخته شود تا مجال برای بررسی عمیقتر مسئله فراهم باشد. البته شبهات معنایی و مفهومی نیز در شبهات بلاغی وجود دارد که فعلاً محل بحث نیست و خود مقاله دیگری را میطلبد. به این معنا که معانی و مفاهیم والای یک متن، از مشخصههای بلاغت و فصاحت آن نوشته محسوب میشود. کلام ناقص و نامفهوم، قطعاً نمیتواند معیارهای یککلام بلیغ را دارا باشد. اشکالتراشان با ایراد اشکالهایی بر معانی و مفاهیم قرآن، سعی بر خدشهدار نمودن آن و ردّ ادعای اعجاز بیانی آن نموده اند.
این مقاله با هدف آشنایی با پاسخهای روشن به شبهات جرج سیل بر اشکالات ساختاری قرآن تدوین شده است. شناخت این پاسخها، امکان باز شناسایی جایگاه قرآن برای آحاد مردم را ممکن خواهد ساخت؛ بنابراین با توجه به موضوع تحقيق و اهميت آن در فرآيند معرفي قرآن به جهانيان با اصول علمي صحيح، در پژوهش حاضر يک پرسش اصلي وجود دارد. اشکالات جرج سیل بر اشکالات ساختاری قرآن چیست و چه پاسخی می توان به آن داد؟ بعد از شناخت این مولفهها، سوالات فرعی دیگری مطرح خواهد شد که بدین صورت است: التفات، معترضه و تنافر چه نقشی در قرآن و وجود آنها چه خللی به آیات قرآن کریم وارد میکند؟ با توجه به پرسش ارائه شده، مشخص است که پژوهش حاضر، پژوهشي بنيادين با استفاده از روش اکتشافي و رويکرد توصيفي- تحليلي، با مراجعه مستقيم به اسناد و مراجع دست اول انجام شود. با توصيف دادهها و اسناد و تحليل و مقايسه آنها تلاش شده است نتيجه مطلوب و پذيرفتني عرضه گردد.
2. پیشینه پژوهش
در باب پیشینه مقاله نیز باید گفت اگرچه در خصوص شبهات بر قرآن از سوی خاورشناسان، پژوهشهایی صورت گرفته است، ولی در این مقاله مواردی مورد نقد و بررسی قرار گرفته که پیش از این کمتر به آنها پرداخته شده است. هم از حیث انتخاب دقیق موضوع شبهه و هم انتخاب مستشرق. مقالات مرتبط با این حوزه بدین شرح است: 1. ردّی بر آراء مستشرقان دربارة منشاء بشری قرآن؛ 2. نقد آراء مستشرقان در تحریف زیادت بر قرآن؛ 3. نقد آراء و نظرات برخی از مستشرقان در حوزه قرائت قرآن؛ 4. درآمدي بر مطالعات قرآني مستشرقان با تاکيد بر نقد آرا رژي بلاشر در باب جمع آوري و تدوين قرآن؛ 5. نقد آراء مستشرقین در خصوص اعجاز ادبی قرآن. از عنوان پژوهش های فوق روشن است که نوآوری مقاله پیشرو، در پرداختن به موضوع شبهات ساختاری توسط یکی از تاثیرگذارترین مستشرقان در حوزه ترجمه قرآن کریم و تحلیل اوضاع اسلام و مسلمانان در عصر نزول است. بنابراین روشن است که سوال اصلی مقاله این است: شبهات ساختاری قرآن کریم از نگاه جرج سیل چیست؟ این شکالات چه پاسخی دارد؟ هدف مقاله نیز ارائه پاسخ متین به اشکالات ساختاری قرآن کریم است که توسط جرج سیل وارد شده است.
3. روش شناسی
3.1. روش پژوهش
با توجه به پرسش ارائه شده، مشخص است که پژوهش حاضر، از نوع اکتشافي و توصيفي است. بنابراين، داراي فرضيه خاص نيست. در عين حال، ميتوان چنين نظر داد که اشکالات وارد بر ساختار قرآن کریم توسط جرج سیل، ناشی از عدم شناخت وی از ماهیت این کتاب آسمانی و مدالیل آن است. اشکالات وی مبتني بر اصولي است که قرآن به هیچ عنوان، در آن قالب قرار ندارد باشد که در اين تحقيق به آن اشاره خواهد شد. در بررسي حاضر، تلاش شده است پژوهشي بنيادين با استفاده از روش اکتشافي و رويکرد توصيفي- تحليلي، با مراجعه مستقيم به اسناد و مراجع دست اول انجام شود. با توصيف دادهها و اسناد و تحليل و مقايسه آنها تلاش شده است نتيجه مطلوب و پذيرفتني عرضه گردد.
3.2. چارچوب نظری (تعریف مفاهیم)
3.2.1. استشراق
«استشراق» در لغت از باب استفعال یعنی شرقشناسی و خاورشناسی، شرقی شدن، مشرق زمینی شدن (معنای مطاوعه)، راه و روش شرقیان را برگزیدن (بندر ریگی، 1374: 842) و درباره مشرق زمین مطالعه کردن.(آذر نوش، 1385: 329). وجود جلوههاي گوناگون شرقشناسي در دورههاي مختلف تاريخي و مناطق متعدد موجب شده كه هر نویسندهای براي استشراق تعريفي خاص ارائه نمايد كه با مشاهدات و معلومات خودش منطبق باشد. به همين دليل تعریفهای فراوان و متفاوت از سوي دانشمندان ارائه شده است. بهگونهای كه برخي كارشناسان استشراق، تدوين يك تعريف دقيق و جامعومانع را براي استشراق محال دانستهاند.(ساسی سالم، 1385: 44). ازاینرو برای ارائه تعریف اصطلاحی استشراق لازم است ابتدا به بررسی محدوده جغرافیایی استشراق، محدوده فکری و معرفتی آن پرداخته شود. با توجه به مطالبی که بیان شد میتوان دو تعریف عام و خاص برای استشراق ارائه داد:
تعریف جامع و عام: «استشراق یعنی مجموعه تلاشهای علمی غربیان برای شناسایی و شناساندن کشورها و شرایط جغرافیایی، منابع، معادن، تاریخ، قومیتها، زبان، ادبیات، هنر، سنتها، عادات، فرهنگ، باورها، ادیان، تمدنها ویژگیهای روانشناختی، حساسیتهای روحی، ابعاد خطرناک و نقاط آسیبپذیر مردم کشورهای مشرق زمین از خاور دور تا خاور نزدیک و شرق دریای مدیترانه و حتی سرزمینهای دیگر اسلامی در آفریقای شمالی و دیگر نقاط جهان باهدف کشف ثروتهای مادی و معنوی آنان برای تأمین منافع غربیان».(زمانی، 1385: 51). تعریف خاص: «اسلامشناسی توسط غیرمسلمانان» که استشراق در این پژوهش به این معناست.
3.2.2. اعجاز
اعجاز از ریشه «عجز» به معنای قسمت پشت و مؤخر انسان است و مؤخر غیر انسان نیز به آن تشبیه شده است: * تَنزِع الناس کَأنَّهُم إعجازُ نَخلٍ مُنقَعِر*؛ (مردم را مانند تنههای درخت ریشهکن شده از جا میکند) و اصل عجز تأخر از شیء و حصول در آخر آن است، و در سخن معمولی اعجاز عاجز کردن و کوتاهی کردن از انجام کار است که نقطه مقابل قدرت و توانایی است (راغب اصفهانی، 1412: 1/ 547). در مجمع البحرین إعجاز را اینگونه تعریف نموده است: «یأتی الانسان بشئ یعجز خصمه و یقصر دونه»؛ (إعجاز یعنی انسان کاری را انجام دهد که دشمنش از انجام آن عاجز و غیر او از آن کار دستشان کوتاه باشد) (طریحی، 1367: 4/24). شیخ طوسی معجزه را چیزی می داند که دلالت بر صدق کسی صاحب آن میکند و فقط اختصاص به او داشته باشد (طوسی، 1394: 315).
آیتالله معرفت نيز نظير همين تعريف را بيان ميدارد: «معجزه بر هر امر خارقالعادهاي اطلاق ميشود كه همراه با تحدي و مبارزهطلبی بوده و كسي همانند آن را نتواند بياورد. كه خداوند آن را به دست پيامبرانش ظاهر كرده تا دليلي بر درستي ادعايشان باشد.» (معرفت،1387: 23).
آیتالله مصباح نیز در تعریف معجزه مینویسند: «معجزه کاری است (اعم از کار خارجی یا اخبار) که برخلاف مجاری طبیعت و با اتکا به قدرت الهی انجام میگیرد و دو نشانه دارد: 1-از راه تعلیم و تعلّم حاصل نشده است.2- مغلوب عامل دیگری واقع نمیشود» (مصباح یزدی،1389: 61). بنابراین معجزه در این پژوهش برای اثبات ادعای نبوت، توسط فرد مدعی و با خواست خدا صورت پذیرد، امکان عقلی داشته و قابلتعلیم و تعلّم باشد و با مبارزهطلبی و تحدی همراه باشد.
4. یافته ها
یکی از مواردی که مستشرقان برای اثبات ادعای خویش مبنی بر «معجزه نبودن قرآن و ساخته ذهن بشر بودن آن» به آن اشکال وارد کردهاند، بلاغت قرآن است. در این بخش شبهاتی که به ساختار قرآن مربوط میشود، بررسی گردیده است. منظور از ساختار در محل بحث، قوانین و مقرراتی است که صاحب نظران برای یک نوشته خوب، بهعنوان ملاک و معیار معرفی نمودهاند؛ تقسیمبندی متن در چارچوبی منطقی و به اجزایی چون بخش، فصل و...، انسجام و یکپارچگی متن، تسلسل منطقی مطالب و مواردی نظیر آن ملاکهایی است نویسندگان در نگارش یک متن لحاظ میکنند. به نظر میرسد اشکالتراشان با بیان ایرادهایی همچون وجود تکرار در قرآن، التفات و جملات معترضه و نظیر آن قصد اشکال بر ساختار قرآن را دارند.
4.1. التفات در قرآن
یکی دیگر از اشکالات مستشرقان به قرآن، تغییر خطابها بهطور ناگهانی در یک آیه است. به عقیده آنها این کار موجب تحیّر و سرگردانی ذهن مخاطب میشود و او را از فهم معنا بازمیدارد. الف. بیان شبهه جرج سیل در این زمینه مینویسد: «اما التفات از حالت خطاب به غیبت و برعکس آن و همچنین معیّن نکردن مرجع ضمیرها (زمانی که چند ضمیر در یک جمله وجود دارد.) در قرآن بسیار است، که ما به دو مثال اکتفا میکنیم؛ در سوره یونس آمده است: * هُوَ الَّذِى يُسَيرُِّكمُْ فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ حَتىَّ إِذَا كُنتُمْ فىِ الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بهِِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَ فَرِحُواْ بهَِا جَاءَتهَْا رِيحٌ عَاصِفٌ وَ جَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِن كلُِّ مَكاَنٍ وَ ظَنُّواْ أَنهَُّمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللَّهَ مخُْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئنِْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ*فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فىِ الْأَرْضِ بِغَيرِْ الْحَقِّ يَأَيهَُّا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلىَ أَنفُسِكُم مَّتَاعَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُون* این آیه دارای ترکیب غلط است زیرا به یکباره و قبل از اینکه معنا کامل شود، از حالت خطاب به غیبت تغییر جهت داده و درست این بود که به حالت خطاب ادامه میداد. در آیه 8و9 سوره فتح نیز آمده است::* إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا لِّتُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلا* معنا در این آیه مضطرب و مشوّش است؛ زیرا از قبل از اینکه جمله ابتداییاش در خطاب به محمد تمام شود، خطاب را به غیر او میبرد، و ضمیر منصوب در تعزروه و توقروه به رسول که در آخر جمله ذکر شده برمیگردد، حال آنکه ضمیر در تسبّحوه به لفظ الله که اول ذکر شده برمیگردد. این مسئله از معنای کلام فهمیده میشود، اما در لفظ آنچه که تعیین کننده بوده و خواننده را از اشتباه برحذر دارد وجود ندارد...». (سیل، بیتا:75)
در رابطه با صنعت التفات تفاوتهای بسیار عمیقی بین دیدگاه مستشرقان و علمای بلاغت بهویژه اعراب وجود دارد. به نظر میرسد که برخی مستشرقان نهتنها التفات را جزء آرایههای ادبی نمیدانند بلکه آن را موجب پراکندگی سخن و نشانه ضعف کلام میدانند. آنها تعریف درستی از التفات ارائه نداده و حتی از پرداختن به آن پرهیزدارند. مثلاً تئودور نولدکه که بیشتر مستشرقان از وی در ایرادتراشی نسبت به قرآن تقلید مینمایند، در کتاب خود هیچ ذکری از کلمه التفات به میان نمیآورد. «بل وات» نیز که بخشی از کتاب خود را تحت عنوان «درآمدی بر قرآن» به مشخصههای سبکشناسی قرآنی اختصاص میدهد و نویسنده مقاله «قرآن» در دانشنامه اسلام که به زبان و سبک قرآن نیز پرداخته، هیچکدام به واژه التفات اشارهای نمیکنند. (طاهرخانی، 1383: 407)
برخی دیگر از مستشرقان هرچند صنعت التفات را پذیرفتهاند، اما آن را بهعنوان یک آرایه آزاد و دردسرآفرین، تکلف زا و راز آمیز معرفی میکنند. و برخی مانند جرج ان شاستر، در کتابی تحت عنوان «چکامه انگلیسی» از التفات بهعنوان مزاحمی با اصل و نسب یاد میکند. که به اعتقاد برخی در اثر غلیان عاطفه در کلام ایجاد میگردد. (همان: 372)
این در حالی است که علمای علم بلاغت مانند سکاکی، قزوینی و زمخشری، التفات را مشخصهای شناختهشده و دیرپا در زبان عرب و شعر دوران جاهلیت میدانند که از آرایههای ادبی است و موجب زیبایی، نشاطآفرینی و زندهبودن کلام میگردد. (زمخشری، بیتا: 2/245) علمای بلاغت عرب کاملاً با التفات آشنا بوده و معتقدند کاربرد آن در قرآن بههیچروی از سر اتفاق و حادثه نیست و یکی از عناصر زینتبخش و البته با فایده¬ی معنایی در کلام الهی به شمار میرود.
علاوه بر این، التفات از دیدگاه ادیبان و زبانشناسان معاصر کارکردهایی دارد که میتوان به دودسته طبقهبندی کرد: 1-افزایش انسجام متن: التفات سبب افزایش انسجام متن میشود، زیرا این صنعت بر روی محور همنشینی عمل میکند و در همنشینی با بیتها و مصرعهای دیگر است که میتوان انسجام معنایی میان ابیات را دریافت. 2-ایجاد ابهام هنری: التفات سبب ایجاد نوعی ابهام هنری میگردد؛ چراکه التفات با بر هم زدن هنجارها و ایجاد آشناییزدایی، نوعی ابهام میآفریند. از رهگذر این نوع ابهام، خواننده با تلاش ذهنی خود به تأویلهایی تازه دست میابد و از این طریق به التذاذ ادبی بیشتری میرسد. (رادمرد، رحمانی، 1391: 85). ب. جواب شبهه
همانگونه که در کتب بلاغی آمده، التفات صنعتی ادبی است که قبل از نزول قرآن نیز در اشعار ادبی رایج بوده است و یکی از امتیازات شعر در بین اعراب به حساب میآمده است. دیگر اینکه همانطور که اشاره کردیم این شیوه و سبک در سخن فواید و لطایف خاصی دارد ک ذوق سالم قادر به درک آن است. ج. نقد موردی شبهات 1- التفات از خطاب به غیبت جرج سیل آیه شریفه:* هُوَ الَّذِى يُسَيرِّكمُ فىِ الْبرَّ وَ الْبَحْرِ حَتىَّ إِذَا كُنتُمْ فىِ الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَ فَرِحُواْ بهِا جَاءَتهْا رِيحٌ عَاصِفٌ وَ جَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِن كلُ مَكاَنٍ وَ ظَنُّواْ أَنهَّمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللَّهَ مخُْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئنِ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَاذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ*فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فىِ الْأَرْضِ بِغَيرْ الْحَقّ يَأَيهُّا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلىَ أَنفُسِكُم مَّتَاعَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ* را مثال زده است. وی میگوید ترکیب این آیه اشتباه است زیرا قبل از آنکه معنا تمام شود، از خطاب به غیبت التفات یافته و درست این بود که همچنان بر خطاب باقی میماند. مفسران در بیان فایده این التفات مواردی را ذکر کردهاند که به بیان آن میپردازیم. زمخشری در ذیل این آیات شریفه، فایده التفات از خطاب به غیبت را مبالغه ذکر کرده و گفته است: «با التفات از خطاب به غیبت گویی خداوند خواسته است این حالت آنها را به دیگران بازگو کند و تعجب آنها را برانگیزد و انکار و تقبیح آنها را در پیآورد». (زمخشری، بیتا: 2/338) ابوحیان در این مورد نکته ظریفی را بیان میدارد؛ وی میگوید: «آنجا که خداوند میفرماید:* هو الذی یسیرکم فی البرّو البحر * نعمت خود را برای مخاطبان یادآوری میکند و ازآنجاکه این افراد یعنی کسانی که در دشت و دریا درحرکت و سفر هستند، از هر دو گروه مؤمن کافر میتوانند باشند، استفاده از روش خطاب، متناسب و دربرگیرنده همه میباشد. آن دسته که مؤمن و پارسا هستند، همچنان به شکر گذاری خود پایبند بمانند و آن دسته که کافر و خدا ناشناساند، این نعمت خداوندی را به یادآورند و از کفر خود دستبردارند. اما چون در ادامه اشاره میشود که هنگامیکه خداوند ایشان را از این حادثه نجات میدهد، آنها بازهم به عصیان و سرکشی خود ادامه میدهند، در اینجا از روش خطاب به غیبت التفات نموده است تا مؤمنان مخاطب صدور چنین حالتی که نهایتاً به بغی و سرکشی میانجامد، قرار نگیرند». (ابوحیان، بیتا: 6/33)
فخر رازی نیز این التفات را دال بر دوری و غضب میداند. وی میگوید: «انتقال در کلام از لفظ غیبت به لفظ حضور، دلالت بر افزایش تقرب و اکرام دارد؛ اما عکس آن یعنی انتقال از لفظ حضور به لفظ غیبت دلالت بر دوری و غضب دارد.» (فخر رازی، بیتا،: 17/234) 2- التفات از مفرد به جمع و تغییر مرجع ضمیرها
مورد دیگری که جرج سیل به عنوان التفات مثال می¬آورد، التفات از مفرد مخاطب به جمع مخاطب در آیه¬ شریفه¬ * إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا لِّتُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلا* است.
همانطور که قبلا اشاره کردیم تغییر در مفرد و مثنی و جمع از نظر قدماء جزء موارد التفات به حساب نمی¬آمد؛ بر این اساس کتب ادبی التفاتی که در این آیه وجود دارد را مربوط به آن¬چه مستشرق بیان کرده نمی¬دانند، بلکه التفات را در تغییر خطاب از تکلم به غیبت در «ارسلنا» و «بالله» و تغییر خطاب از مخاطب به غیبت در ضمیر کاف «ارسلناک» و «رسوله» دانسته¬اند. (سبکی، بیتا: 1/ 281)
در مورد اشکال مستشکل باید گفت مفسران معتقدند تغییر خطاب در آیه از پیامبر (صلی الله علیه و آله) در «ارسلناک» به پیامبر و امت او در «لتؤمنوا» است، و منافاتی ندارد که پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز مخاطب عبارت *لِّتُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ* باشند؛ زیرا ایشان نیز مأمور به این بوده¬اند که هم به خدا ایمان داشته باشند و هم به رسالت الهی خویش و برای همین پیامبردر نمازشان می¬خوانند :«أشهد أنّ محمداً عبده و رسوله». (ابن عاشور، بیتا: 26/131) البته می¬تواند خطاب در *لتؤمنوا* تنها خاص به مردم باشد و جمله¬ * لِّتُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلا* یک جمله¬ی معترضه باشد. (همان)
اما در مورد تغییر مرجع ضمیرها در *تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ* بین مفسران اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی مانند شیخ طوسی و طبرسی و آیت الله مکارم معتقدند که ضمیر در دو فعل اول به پیامبر (صلی الله علیه و آله) برگشته و در فعل سوم به لفظ جلاله بر¬می¬گردد. و منظور دفاع از پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مقابل دشمن و تعظیم و بزرگداشت ایشان و تنزیه خداوند از نواقص و کاستی¬هاست. از نظر این گروه «تعذیر» به معنای منع و دفاع در مقابل دشمن است که در مورد خداوند جز به صورت مجاز صحیح نیست. (مکارم شیرازی، بیتا: 23/42)
در مقابل عده¬ای دیگر همچون زمخشری و آلوسی و ابن عاشور و علامه طباطبایی مرجع ضمیر در هر سه فعل را لفظ جلاله «الله» می¬دانند. ایشان تعزروه را به معنای یاری و تأیید دین خدا دانسته و سخن خدا در *ان تنصروا الله...* را شاهدی بر قول خود گرفته¬اند. از این دیدگاه توقروه به معنای تعظیم خداوند و تسبحوه به معنای تنزیه حق تعالی از نقایص و کاستی¬هاست. علامه طباطبایی وحدت سیاق را دلیل خود بر این قول دانسته و معتقدند با وجود وحدت سیاق نمی¬شود مرجع ضمایر را مختلف کرد. (طباطبایی، بیتا: 18/408).
4.2. جملات معترضه
الف. بیان شبهه جرج سیل پس از آنکه آیة الکرسی را به لحاظ لفظ و محتوا در سراسر قرآن بینظیر میداند، میافزاید: «موقعیت مکانی این آیه نسبت به آیه قبل و بعدش، قطعه کرباسی مندرس را در ذهن انسان مجسم میکند که توسط تکههایی از دیبا رفو شده باشد. وی ادعا میکند که بیشتر ساختار قرآن بر همین منوال است؛ چراکه میان آیات قرآن پیوستگی نیست و بهسرعت از اوج به پایین و از یاد بهشت و بخشش به پستی میگراید.» (سیل، بیتا: 89). ابن وراق نیز در کتاب خود به این مسئله چندین بار اشاره میکند. وی مینویسد: «مطالبی که در قرآن شرح دادهشده با یکدیگر پیوند منطقی ندارد و این کاستی هم در شرح مطالب مشاهده میشود و هم در پیوند و ترادف مطالب با یکدیگر. .. متون قرآن بهراستی، سرشار از نارسائیهای گوناگون است که میتوان آن را دلایل استواری بر تجدیدنظرهایی که در آنها انجامگرفته دانست. ..یک موضوع خاصی وارد آیه میشود و ساختار طبیعی آن را بر هم میزند. برخی اوقات عبارات ناهمگون در کنار یکدیگر قرار میگیرند، عباراتی که دارای تاریخهای متفاوت هستند و در کنار یکدیگر میآیند. برخی اوقات ساختار دستوری عبارت، پیوند مفاهیم را قطع میکند و موضوع بحثی که باید ادامه پیدا کند گسیخته میشود و به موردی که مدتها پیش شرح دادهشده برمیگردد. مثلاً در سوره نبأ آیات 33 و 34 بین آیههای 32 و 35 درجشده و پیوند بین متن آیههای 32 و 35 را مختل کرده است. آیههای 24 تا 32 سوره ق نیز بهگونهای ساختگی وارد این سوره شده زیرا با ساختار موضوعی سایر آیهها هماهنگی ندارد.» (ابن وراق، 1378: 235).
مستشرق دیگری نیز این شبهه را وارد کرده و بهعنوان نمونه آیات 16 تا 19 سوره قیامت: * لَا تحَُرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ *إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْءَانَهُ *فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْءَانَهُ*ثمَُّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَه* را مثال میآورد؛ وی در این زمینه مینویسد: «در این سوره تمام آیات بهطور یکپارچه در مورد رستاخیز و قیامت صحبت میکند، اما این آیات در میان آنها ظاهر شده است.» (عوض، بیتا: 149).
به نظر میرسد منظور این مستشرق وجود جملات معترضه در آیات الهی است.[اگر چه در بعضی موارد مراد جمله¬ معترضه اصطلاحی نیست.] بدین سبب ابتدا نگاهی کلی به موضوع و اهداف بهکارگیری آن انداخته و سپس بهنقد موضوع میپردازیم. برای پاسخ به شبهه، تعریف و بیان فواید جملات اعتراضی لازم است. ب. جواب شبهه
طبق نظر آیتالله معرفت نکته مهمی که اشکال تراشان از آن غفلت کردهاند، این است که ساختار قرآن خطابی (گفتاری) است، نه کتابی (نوشتاری). ساختار کتابی ویژگیهای خود را دارد که با ویژگیهای خطابی فرق دارد. «مثل، تنوع، تنقّل و التفات» از ویژگیهای گفتار است؛ چه در غالب نظم باشد چه نثر و از اینرو خطیب ملزم به رعایت یکدستی کلام نیست، بلکه میتواند به فراخور حال و مقام سخن خود را تغییر دهد. وی مینویسد: «اینگونه انتقالها از ویژگیهای خطاب است نه کتاب؛ چراکه متکلم در خطابه از حالی به حالی و ایبسا از موضوعی به موضوعی دیگر تغییر آهنگ میدهد و سپس بهمقتضای حال و مقام به موضوع نخست برمیگردد. انتقال کلامی و موضوعی، پدیدهای قرآنی و فراگیر است که در سورههای بلند، بیشتر به چشم میخورد.». (معرفت، بیتا: 471) علامه طباطبایی نیز در این زمینه مینویسد: «عدهای از آیات که دارای سیاقی واحد و متصل و منسجم هستند، تدریجاً در خلال چند روز نازلشدهاند، ولی در همین چند روز احتیاج پیداشده باشد که آیه یا آیاتی برای بیان حکمی که مورد ابتلا واقعشده نازل گردد تا توهمی که در آن روزها ایجادشده را دفع کند یا حکم مسئلهای که پیشآمده را بیان کند. بنابراین احتیاجی نیست که در بیان وجه ارتباط آیه به ماقبل و مابعدش خود را بهزحمت بیندازیم.» (طباطبایی، بیتا: 4/571) یعنی اصل اشکال مورد قبول نیست و باعث خلل در ساختار قرآن نمی شود.
برحسب این نظرات، میتوان گفت هر چند وجود جملات معترضه در کلام، مخصوص قرآن نیست و در ادبیات عرب نیز وجود دارد، اما سبک خاص قرآنی که سبکی خطابی است. ویژگی خاص قرآن که طی 23 سال و بهمرورزمان به فراخور نیاز نازلشده است، مستلزم این است که این جملات در آیات موجود باشند. ج. نقد موردی شبهه 1. آیهالکرسی: در مورد ادعای جرج سیل مبنی بر بینظیر بودن آیة الکرسی ازنظر محتوا و متن، شکی نیست و احادیثی نیز مبنی بر اهمیت و فضیلت آن واردشده است. بهعنوانمثال امام علی (ع) از پیامبر اکرم (ص) نقل کردهاند که: «سيد القرآن البقرة و سيد البقرة آية الكرسى يا على ان فيها لخمسين كلمة فى كل كلمة خمسون بركة»؛ برگزيده قرآن سوره بقره و برگزيده بقره، آية الكرسى است، در آن پنجاه كلمه است و در هر كلمهاى پنجاه بركت است. (نوری، 1368: 4/336) اما این مسئله موجب اهانت به آیات دیگر و کماهمیت، یا بیارزش شمردن آنها نمیشود. بهویژه اینکه این آیه موجب قطع موضوعی آیات قبل و بعد آن نشده است. (مکارم شیرازی، بیتا: 2/261) 2. آیات سوره قیامت: در مورد این آیات مفسران اتفاقنظر دارند که این جملات، جملات معترضهای است که خداوند بهمنظور بیان تذکر فشردهای در مورد قرآن به پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) در میان آیاتی که راجع به رستاخیز است، نازل فرموده است. علامه طباطبایی در ذیل این آیات مینویسد: «آنچه از سياق آيات چهارگانه بهضمیمه آيات قبل و بعد كه روز قيامت را توصيف مىكند برمیآید، اين است كه اين چهار آيه در بين آيات قبل و بعدش جملات معترضهاى است كه با ارائه ادب الهى، رسول خدا (ص) را تكلف مىكند به اينكه در هنگام گرفتن آنچه به وى وحى مىشود رعايت آن ادب را نموده، قبل از آنكه وحى تمام شود، آياتى را كه هنوز بطور كامل وحى نشده نخواند، و زبان خود را بخواندن آن حركت ندهد، پس اين آيات در معناى آيه 114 سوره طه است كه مىفرمايد: *وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُه*. بنابراين، گفتار در آيات موردبحث به منزله سفارش يك گوينده از ما آدميان است، كه در ضمن سخنى كه با شنونده خود مىگوييم، و شنونده بخواهد با يك كلمه و دو كلمه سخن ما را تكميل كند، و قبل از اينكه ما آن را به زبان بياوريم او به زبان بياورد، و ما احساس كنيم كه اين عمل وى نمىگذارد بهطور كامل سخن ما را بفهمد، سخنش را قطع مىكنيم و به وى مىگوييم در سخن من عجله مكن، و هيچ مگو تا سخن مرا بهتر بفهمى، بعد از اين تذكر، مجددا به سخن خود ادامه مىدهيم». (طباطبایی، بیتا: 20/174) یکی از مثالهای ابن وراق که برای قطع پیوند موضوعی آیات میزند، آیات 33 و 34 سوره نبأ است که طبق قرآنهای عثمان طه عبارتاند از:*وَ كَوَاعِبَ أَتْرَابًا * وَ كَأْسًا دِهَاقًا* که هیچ قطعِ موضوعی نسبت به آیات قبل و بعد نداشته و در توصیف نعمتهایی که برای متقین در بهشت فراهم است سخن میگوید. مثال دیگر وی آیات 24 تا 32 سوره ق است. این آیات نیز با آیات قبل و بعد دارای موضوع واحد مرگ و خطابهای هنگام مرگ و در دوزخ و در بهشت است. بر این اساس اشکال ایشان وارد نیست.
4.3. تنافر حروف
یکی دیگر از اشکالات مستشکل وجود تنافر حروف در برخی کلمات قرآن است. الف. بیان شبهه جرج سیل مینویسد: «در کتب بلاغی تنافر حروف را از مواردی دانستهاند که در فصاحت کلام اخلال وارد میکند و به امروئ القیس که مستشزرات را بکاربرده ایراد گرفتهاند. همچنین به این بیت ابا تمام: «کریم متی امدحه امدحه و الوری معی و اذا ما لمت لمته وحدی» درحالیکه تنافر حروف در قرآن بسیار است؛ مثل: «فسبّحه و سبّحه، و لم یسمعها، من یکرههن، و اذا سمعتموه، و اذا زاغت الابصار، و اذ صرفنا و...» (سیل، بیتا: 80) تنافر حروف (رمندگى و ناهنجارى) حالت ويژهاى در كلمه است كه انگيزه سنگينى آن كلمه بر گوش و سختى اداى آن بر زبان مىگردد. و برخی گفته¬اند که اين حالت، براى اين است كه مخرجهای حروف آن كلمه به هم نزديك است.
تنافر حروف، دو گونه است: 1- آنچه شدیداً سنگين و در اوج ثقل است؛ مانند واژه «ظش» كه به معنى جاى ناهموار است. و مانند واژه «هعخع» كه به معنى گياهى است كه شتر در آن مىچرد. 2- آنچه سنگينياش اندك است. مانند واژه «تقنقه» كه بر آواى غوكها به كار مىرود و مثل كلمه «نقاخ» كه به معنى آب گوارا و زلال است. ب. جواب شبهه
در کتب بلاغت ملاک برای شناخت تنافر حروف در کلمه را ذوق سالم در اهل همان زبان دانستهاند. حتی به این نکته اشاره دارند که نزدیکی مخارج حروف، همیشه انگیزه تنافر نیست، همانگونه که دوری مخارج نیز عامل سبکی و روانی کلمه نمیشود. مثلاً واژه «بفمی» زیباست بااینکه همه حروفش از مخرج «شفه: لب» ادا میگردد واژه «ملع» سنگین و تنافر آمیز است بااینکه مخارج حروفش دور از هم است. (همان)
حال این سؤال پیش میآید که آیا عربزبانها بهویژه اُدبا و اهل بلاغت از عرب و بهویژه آنان که نزدیک به زمان نزول بوده و خود اهل ادب و شعر بودهاند این ذوق سلیم را دارا میباشند یا یک غیر عربزبان؟ و چگونه است که ادیبان و شاعران عربزبان زمان پیامبر (صلیالله علیه و آله) این واژهها را دارای تنافر حروف ندانسته و اعتراضی از جانب آنها به پیامبر (صلیالله علیه و آله) در این زمینه در تاریخ ثبتنشده است، (که اگر اعتراضی میبود، حتماً به خاطر مسئله تحدی قرآن و اهمیت آن حداقل توسط دشمنان اسلام ثبت میشد.) اما جرج سیل به خود حق طرح چنین ادعایی را داده است؟ آیا این اشکال مستشکل ناشی از علم محدود وی نسبت به زبان عرب و علم بلاغت نیست؟
5. نتیجهگیری
پدیده «استشراق» پدیده¬ای است که بهموجب آن عده¬ای به شناسایی اسلام می¬پردازند. آنان باانگیزههای متعدد مثل حقیقت¬یابی، ضربه به اسلام، استکبار و... و با رویکردهای متنوع ( منصفانه، کینه¬توزانه¬، ستیزه¬جویانه و...) به این مسئله روی آورده و در زمینه¬های متعددی فعالیت نموده¬اند به گونه¬ای که در برخی زمینه¬ها گوی سبقت را از مسلمانان ربوده¬اند. قرآن یکی از هدف¬های آنان است و توجه ویژه¬ای به بحث اعجاز و وحیانی بودن آن دارند. در حالی که اعجاز قرآن و به ویژه اعجاز بلاغی-ساختاری آن، مورد توافق همه دانشمندان مسلمان بوده و دلائل و شواهد فراوانی در کتب مسلمانان پیرامون آن یافت می¬شود؛ جرج سیل به عنوان یک مستشرق به مخالفت با آن پرداخته و با بیان شبهاتی، قصد خدشه¬دار نمودن آن را دارند پس باید گفت که وجوه اعجاز قرآن مورد اختلاف قدماست؛ اما وجه اعجاز بیانی قرآن را همگان قبول دارند. اختلاف در این زمینه بر سر وجوهی مانند: اخبار از غیب، اعجاز علمی، جامعیت، احتجاجات قرآن و بقیه مواردی است که برای وجوه اعجاز قرآن برشمردهاند. دقت تعابیر و ظرافت بیانی قرآن، سبک جدید و اسلوب نوین قرآن، سازگاری حروف و معانی، تشبیهها و تصویرگریهای قرآن و تغییر خطابها در قرآن بهگونهای که نشاط و سرزندگی متن را بیان میدارد، برخی از مواردی است که برای اعجاز بیانی قرآن ذکر شده است. التفات، اعراض و تنافر از پدیدههای رایج در زبان و ادبیات عرب بوده و با رعایت شرایطی، از نشانههای بلاغت بهحساب میآمدهاند. وجود این پدیدهها در قرآن از روی حکمت است. التفات صنعتی ادبی است که دلالت بر اموری مثل مبالغه، افزایش تقرب و اکرام، دوری از غضب و. .. دارد. جملات معترضه نیز باید در سیاق نزول تدریجی قرآن دیده شود که دارای دلالت هایی مثل تذکر، انذار و. .. است.
پانویس و منابع
1. قرآن کریم (همراه با ترجمه آزاد از حسین انصاریان)
2. ابن عاشور، محمد بن طاهر. (بیتا). التحریر و التنویر، بیروت: مؤسسه التاریخ، چاپ اول.
3. ابن وراق. (1378). اسلام و مسلمانی، مسعود انصاری، آمریکای شمالی، چاپ اول.
4. ابو حیان، محمد بن یوسف. (1420). البحر المحیط فی التفسیر، بیروت: دار الفکر، چاپ اول.
5. احمدیان، عبدالله. (1382). قرآن شناسی، تهران: نشر احسان.
6. آذر نوش، آذر تاش. (1385). فرهنگ معاصر عربی-فارسی، تهران: نشر نی، چاپ هفتم.
7. بندر ریگی، محمد. (1374). المنجد (عربی-فارسی)، تهران: انتشارات ایران، چاپ اول.
8. رادمرد، عبدالله. رحمانی، هما. (1391). کاربرد التفات در بافت کلام الهی، لسان مبین، شماره 8.
9. راغب اصفهانی، حسین بن فضل. (1412). مفردات الفاظ قرآن، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، دمشق: دارالعلم.
10. زماني، محمد حسن. (1385). مفهوم شناسي، تاريخچه و دورههاي استشراق، مجله قرآن و مستشرقان، شماره اول.
11. زمانی، محمد حسن. (1385). شرقشناسی و اسلام شناسی غربیان، قم: بوستان کتاب.
12. زمخشری، محمود. (1407). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دار الکتاب العربی.
13. ساسی، سالم. (2001). نقد الخطاب الاستشراقی، بیروت: دار المدار الاسلامی، چاپ اول.
14. سبكى، على بن عبد الكافى. (بیتا). عروس الأفراح في شرح تلخيص المفتاح، بیروت: المكتبة العصرية، چاپ اول.
15. سیل، جرج. (بیتا). اسرار عن القرآن، تعریب: هاشم العربی، انتشارات نور الحیاة، نسخه اینترنتی.
16. شاهد، رییس اعظم. (1384). اعجاز قرآن از دیدگاه مستشرقان، پایان نامه کارشناسی ارشد جامعه المصطفی العالمیه.
17. طاهر خاني، جواد. (1383). بلاغت و فواصل قرآن، تهران: جهاد دانشگاهي، چاپ اول.
18. طباطبايى، سيد محمد حسين. (1374). ترجمه تفسير الميزان، ترجمه: سيد محمد باقر موسوى همدانى، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم.
19. طباطبايي، سيد محمد حسين. (بیتا). الميزان في تفسير القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
20. طریحی، فخر الدین بن محمد. (1367). مجمع البحرین، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
21. طوسی، محمد بن حسن. (1394). تمهید الاصول (فی علم الکلام)، تهران: رائد.
22. فخر رازی، محمد بن عمر. (1420). تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب)، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم.
23. مصباح یزدی، محمد تقی. (1389). راه و راهنما شناسی، قم: مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ هفتم.
24. معرفت، محمد هادي. (1387). تلخيص التمهيد، قم، موسسه التمهيد، چاپ اول.
25. معرفت، محمد هادی. (1423). شبهات و ردود حول القرآن الكريم، قم: موسسه التمهيد، چاپ اول.
26. معرفت، محمد هادی. (بیتا). نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ترجمه: حسن خرقانی و دیگران، قم: موسسه التمهيد، چاپ سوم.
27. مکارم شیرازی، ناصر و دیگران. (1374). تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب اسلامیه.
28. نوری، حسین. (1368). مسترک الوسائل و مستنبط المسائل، قم: موسسه آل البیت.