بازتقریر تحدی بمثابه استدلالی عقلی به‌جای آزمونی تجربی (شبهه شناسی در زمینه اعجاز قرآن)

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

چکیده

فهم رایج از تحدی قرآن این است که این کتاب با آیات و فقرات تحدی، بساط تجربه و آزمونی دائمی گسترده تا مخالفان را به مثل آوری برای قرآن وادارد و آنگاه با مقایسه آنچه آورده‌اند، با مطالب قرآن، حقانیت و الهی بودن آن آشکار شود. این فهم و تلقی، تاکنون و بخصوص در دوران معاصر، اشکالات متعددی را بر قرآن سبب شده است. از جمله اینکه مخالفان به جای تلاش برای ابطال قرآن از طریق همانند سازی برای آن، دست در اموری کلی‌تر و عمیق‌تر انداخته اند مثل اینکه : - تا زمانی که دنیا به آخر نرسد، نیامدن مثل قرآن حقانیت آن را ثابت نمی‌کند چرا که ممکن است در زمان‌های بعدی مثل قرآن بیاید. - یا اینکه چرا داعی به این تحدی مشخص نکرده است مثلیت در چه چیز مد نظر است. - یا مقایسه برای بررسی بهتری و همانندی توسط چه کسی و با چه معیاری باید انجام شود و ... با وجود ابهامات و ایراداتی از این دست اصل اعتبار چنین آزمونی زیر سؤال است.

پژوهش حاضر با ارائه تحلیلی متفاوت از تحدی و بازتقریر آن بمثابه مقدمه یک استدلال عقلی- و نه یک آزمون تجربی-، با آشکار کردن اینکه شبهات کبروی بحث تحدی محصول کج فهمی اصل تحدی است، همه این اشکالات را یک جا رد می‌کند و نشان می‌دهد اساساً غرض از تحدی این بوده‌است ‌که با به اذعان آوری مخاطبان به اینکه نمی‌توانند مثل این قرآن را بیاورند و قرار دادن این اذعان در مقدمه یک استدلال، آشکار کند که این کتاب منشأ غیر بشری دارد.

آنگاه در مرحله شاهدآوری برای این تحلیل و تقریر با مروری بر آنچه به عنوان مبارزه با تحدی ساخته یا جمع شده‌است، نشان می‌دهد که معاصران نزول قرآن هم رویکرد تجربه و آزمون را برای تحدی جدی نگرفتند.

کلید واژه

تحدی، قرآن کریم،اعجاز، شبهه.


1- =مقدمه=

مخالفان قرآن همواره در معجزه بودن آن خرده گرفته‌اند. اشکالات آنان یا در اصل معجزه بودن قرآن است که در واقع – به زعم خود- به نوعی با تحدی قرآن به معارضه برخواسته‌اند. یا در وجوه مختلف اعجاز قرآن مثل اعجاز ادبی یا تشریعی خدشه‌کرده‌اند. خرده گیری بر قرآن در موضوع تحدی آنگاه که شکل معارضه و پاسخگویی به آن نداشته باشد، معمولاً کارآمدی تحدی را نشانه می‌گیرد و اینکه تحدی در هیچ زمانی اثبات اعجاز نمی‌کند چرا که تا دنیا به آخر نرسد هنوز فرصت هست که کسی مثل آن بیاورد، پس اینکه تا الآن مثل این کتاب آورده نشده‌است چیزی را اثبات نمی‌کند. وجهه دیگر این رویکرد تشکیک در مفردات بحث تحدی، مثل مثلیت و معیار آنست و اینکه چه کسی حاکم در تشخیص وجود یا عدم این مماثلت است. با ایراد اشکالاتی از این دست، بدون آنکه نیاز باشد با تلاش برای مانندآوری، تحدی قرآن ابطال شود و نشان داده‌شود که می‌شود مثل یا بهتر از قرآن آورد یا میان متون موجود – هرچند به غرض معارضه با تحدی تألیف نشده باشند- چنین چیزی وجود دارد، تلاش می‌شود تحدی قرآن از اصل مخدوش شود. به عبارت دیگر به جای نزاع در صغرای مسئله – که آیا می‌شود مثل قرآن آورد یانه-، در این گفتگو می‌شود که دعوت به مثل قرآن آوردن- واکنش به آن هرچه باشد- نمی‌تواند چیزی را به نفع قرآن رقم بزند. فرضیه پژوهش حاضر این بوده‌است که تحدی قرآن از راه استدلال عقلی وجهه‌ای از حقانیت آن را آشکار می‌کند نه از راه تجربه و آزمایش و آنگاه سنجش و نقد و محک. به این بیان که منظور قرآن از تحدی، به اقرار‌آوریِ مخالفان قرآن نسبت به این امر است که نمی‌شود مثل آن کتاب را مثل آن پیامبر در مثل آن شرایط آورده باشد و سپس قراردادن این اقرار در مقدمات یک استدلال که چیزی که نشود پیامبر از خود گفته باشد پس باید منشأیی غیر بشری داشته باشد و پس باید وحی باشد. به عبارت دیگر قرآن اولا ًنمی‌خواسته است مخالفان را به تلاش وادارد تا برای مثل‌آوری قران تلاش کنند و سپس آنچه آوردند در بوته آزمایش و ارزش سنجی قرار دهند و سپس نتیجه بگیرد این مثل آن نشد و پس قرآن ویژه است یا الهی است. بله اگر این مراد بود اشکالاتی از سنخ آنچه گفته آمد جای طرح پیدا می‌کرد. نشان دادن درستی این فرضیه در دو گام انجام شده است: گام اول- ارائه تحلیلی نو از تحدی که با تعمق در نصوص و واقعیت خارجی انجام شده است. این گام تأصیلی است. گام دوم- بررسی موارد موجود در تاریخ معارضه با قرآن؛ برای ارائه شاهد برای گام اول. این گام تطبیقی است. این پژوهش در واقع طرحی بدیل برای اندیشه "صرفه" در موضوع تحدی پیشنهاد می‌کند که بدون آنکه به دامن غرائب آن قول بیفتند، مثل آن بساط تلاش و تجربه و آزمون و سنجش و معیار و محک را در این موضوع از میان بر می‌چیند. توضیح آنکه در مقابل گروهي که قايل به اعجاز ذاتي قرآن هستند؛ عده ‌ی کلام خداوند را داراي خصوصيتي ذاتي موجب اعجاز ندانسته‌اند و کلام فصيح و بليغ دوران جاهليت را داراي فوايدي بسيار شمرده‌اند. در ديدگاه اينان اعجاز قرآن ذاتي و دروني نيست، بلکه خداوند قادر، براي اثبات صدق پيامبر ص و الهي بودن کلام قرآن، مردمان را از آوردن مانند قرآن باز داشته است، آنچه باعث عدم امکان هم آوردي با قرآن است صَرف و منع خداوند است که مطلبي خارج از قرآن است. اين نظريه از دير زمان به عنوان نظريه صرفه مشهور گرديده و مورد بحث و تحليل قرار گرفته است(زرقانی، بی‌تا، 310:2). پس طرح حاضر از حیث پاسداری از کرامت قرآن در مقابل امکان تسلیم به متونی بلیغ که برای معارضه با قرآن ممکن است ساخته شوند، اهمیتی همسنگ "اندیشه صرفه" دارد اما از حیث اعتبار، از اشکالات آن رأی خالی است. این طرح همچنین بدیل سایر نظریه‌هایی جدیدتر مثل آنها که به محدودیت دایره اعجاز و تحدی قائل شده اند، نیز هست. آرای دانشمندانی مثل عائشه بنت الشاطی که گفته اند امروزه قرآن تحدی ندارد.(بنت الشاطی،1376، 64-65) هر چند با آنها در این که امروزه در ادعاهای مثل‌آوری قرآن نظر نمی‌شود، مشترک است. کاری که در پژوهش حاضر انجام شده‌است، با همه کارهایی که در این راستا چه در نوشتجات مربوط به اصل اعجاز قرآن و دفاع از آن و چه در کارهایی که صرفاً بر تحدی متمرکزند، انجام شده توفیر دارد. هرچند از این حیث که تحدی را از موضوع تلاش خارجی برای مثل‌آوری قرآن بیرون می‌برد، با همه تقریرهای قول به صرفه و اندیشه‌های مشابه قرابت دارد. این پژوهش در گفتار اول تحلیلی نو از تحدی ارائه می‌کند و نشان می‌دهد که شبهه‌هایی که به اصل تحدی قرآن وارد می‌شود، ناشی از آنست که چیزی از آن مورد توقع است که آیات مربوط، در پی آن نبوده است. چرا که فقرات تحدی می‌خواسته با گوشزد کردن اینکه شخصی امی در شرایط آن فضا و زمان ممکن نیست مثل این کتاب را بیاورد؛ نشان دهد قرآن منشأیی فوق بشری دارد و برساخته حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم نیست. گفتار دوم ضمن واکاوی منابعی که یا به جمع آوری آنچه می‌تواند ادعا شود مثل قرآن است پرداخته یا کوشیده است معارضی با قرآن ارائه کند، نشان می‌دهد در عصر نزول که جاداشت بیشترین معارضه‌ها با تحدی واقع شود، فعالیتی جدی و قابل ملاحظه برای پاسخگویی به آن شکل نگرفت و هرآنچه در این باب موجود است به دوران‌های بعد مربوط است. پس دعوت تحدی یک دعوت فکری و اقرارگیری با استدلالی عقلی بوده‌است نه یک آزمون‌گیری عملی با سنجش و اعلام نتایج. 2- =گفتار اول- رد اشکالات در اصل تحدی با تحلیل نوینی از آن=

اشکال کبروی مطرح در تحدی، وجهه‌های مختلف دارد: - اینکه تحدی در هیچ زمانی اثبات اعجاز نمی‌کند چرا که تا دنیا به آخر نرسد هنوز فرصت هست که کسی مثل آن بیاورد پس اینکه تا الآن مثل این کتاب آورده نشده‌است چیزی را اثبات نمی‌کند. - تشکیک در مفردات بحث تحدی به این بیان که مثل مثلیت و معیار آن و اینکه چه کسی حاکم در تشخیص وجود یا عدم این مماثلت است در قرآن واضح نشده است. .... تعمق در این اشکالات و نقض و ابرام‌های مربوط به آنها نشان می‌دهد در حوزه اعجاز قرآن میان چند مفهوم مختلف یعنی حجیت قرآن، وحی الهی بودن آن، بشرساخته نبودن آن، و شگفت انگیز و بسیار با عظمت بودن آن خلط واقع می‌شود. راه‌های اثبات هر یک از این موارد و ثمره ثابت شدن هریک از آنها مختلف است. نیز هرکدام از این موارد اگر ثابت شود برای دسته‌ای از مخاطبان قرآن سودمند است. - برای اثبات حجیت یک متن کافی است دلیل اقامه شود. مثلاً اگر عقل آن را درست یافت، حجت می¬شود. - برای اثبات بشر ساخته نبودن آن کافی است: o با دلیل نشان دهیم امکان آوردن مثل قرآن برای بشری مثل حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم وجود ندارد.(نفی امکان یا بحث کبروی ) o یا از طریق استقرا – مثلاً بی‌جواب ماندن تحدی قرآن- اثبات شود بشر نتوانسته مثل آن بیاورد (نفی وقوع یا بحث صغروی ) - برای اثبات وحی الهی بودن قرآن – باید از سایر وجوه اعجاز مثل اخبارات غیبی – عدم تخالف و تعارض ووو استفاده کرد. - اثبات عظمت و برتری و جلالت قرآن نسبت به هر چیزدیگر در هر عصر و نسلی از طریق غور در شگفتی‌های نوشونده آن از جمله تطور تکامل معانیی که در بستر زمان در قالب الفاظ آن واقع می¬شود و نیز همه آنچه از اعجاز علمی و عددی و... بشر بدان دست یازد، ممکن است. از این میان تحدی، به موضوع دوم یعنی بشر ساخته نبودن قرآن توجه دارد. برای اینکه ثابت شود قرآن بشر ساخته نیست کافی است ثابت شود انسانی مثل حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم در آن زمان نمی‌توانسته چنین کتابی بیاورد. و یا از طریق خلف، اگر این کتاب را بشری مثل حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم ساخته باشد باید دیگرانی مثل او هم بتوانند بسازند و اگر ایشان برای این امر کوشیدند و نتوانستند معلوم می‌شود که این ساخته وی نبوده است و باتوجه به اینکه او کتب دیگر را هم نخوانده بوده‌است پس باید از مصدری دیگر گرفته باشد. حال این مصدر دیگر ممکن است وحی الهی یا وحی‌هایی از نوع دیگر یا رؤیای رسولانه یا نتیجه کشش و کوشش نفسانی خود او به عنوان یک نابغه مصلح خارق العاده باشد، اما قدر جامع همه اینها این استکه ساخته و بافته حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم نیست. ظاهراً غایت تحدی همین بوده که کسی که می‌گوید وی آن را از نزد خود ساخته و بافته است اسکات و اقناع شود که این کتاب مصدری دیگر دارد. اما اینکه این مصدر حتماً وحی الهی باشد یا اینکه این کتاب کتابی فوق العاده است که به ویژگی‌های شگفت‌انگیزی ممتاز است، نه در امر تحدی مد نظر بوده نه از طریق بی‌جواب ماندن تحدی قابل اثبات است و برای اثبات آنها از خارج و داخل قرآن پیشنهادهای دیگری هست. مثلاً اینکه اگر الهی نبود باید در آن اختلاف بسیاری می‌یافتید " أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثير"(النساء-82)، که مطلبی عقلی و ارشاد و دعوت به بررسی قرآن و قرار دادن نتیجه بررسی در یک قیاس عقلی است. حال دو پرسش مطرح است: مخاطب تحدی کیست؟ برای ارضای غایت تحدی کافی است که اذعان شود کسی مثل او نمی‌تواند و کسی مثل او فقط در زمان او هست و زمینه تحدی یعنی قول به ساخته بودنش همان زمان مطرح شده‌است، ادعای قران که ادعایی نیست که زمان‌های بعدی تکرار شود تا این زمینه وجود داشته باشد. در زمان قرآن ثابت شد محمد ص، این کتاب را خود نساخته است. پس اگر اذعان شود در زمان حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم مثل قرآن ساخته نشد این اذعان برای همه زمان‌های بعدی هم هست و استقرا ناقص نیست بلکه در موضوع خود- که همانندان پیامبر و کسانی هستند که با او در شرایط مشابه بوده¬اند- استقرای تام است و ربط دادن آن به زمان‌های بعدی خارج از موضوع تحدی است. بحث ما تا اینجا از اینکه آیا امکان دارد در زمان‌های بعدی کسی مثل قرآن بیاورد یا نه ساکت است و آن موضوع به بررسی جداگانه‌ای نیاز دارد. اما معلوم می‌کند که بی¬پاسخ ماندن تحدی در زمان پیامبر امکان ساختگی بودن قران را نفی می‌کند. افزون بر اینها، پرسش و پاسخ بعدی اصلاً زمینه این سؤال را از میان بر می‌دارد. آیا قرآن با بیان تحدی در صدد نفی امکان بوده است یا نفی وقوع ؟ به نظر می‌رسد قرآن کریم از طریق یک قیاس همه کس فهم پنهان، در صدد نفی امکان بوده‌است. یعنی عقول منکران معاصر آن تأیید می¬کرده‌است که بشری مثل محمد که در کتب گذشتگان نیز به قصد تلاوت ننگریسته‌است، امکان ندارد چنین کتابی از نزد خود بسازد. این استدلال – به شکل یک قیاس استثنایی- چنین تئوریزه می‌شود: مقدمه اول – اگر قرآن، محمد ساخته بود باید مثل او هم بتواند مثل آن را بسازد(حاکم به صحت این مقدمه عقل است). مقدمه دوم – اما کسی نمی‌تواند مثل آن را بسازد(این مقدمه دوم از وجدانیات مخاطبان و عرب زمان نزول بوده‌است). نتیجه - پس قرآن ساخته محمد نیست. پس اصلاً تحدی قرآن برای نفی امکان است و اشکال مذکور- یعنی ناقص بودن استقرا قبل از پایان عالم- در صورتی جای طرح دارد که بحث قرآن، نفی وقوع باشد! شاهد این مطلب آنکه اگر مراد نفی وقوع و مبارزه طلبی صغروی بود، نبایست بگوید هرگز نمی¬توانید "لن تفعلوا"؛ و همچنین اگر تحدی جزئی و مصداقی و خارجی بود نه استدلالی و عقلی، نمی¬بایست حدود و ساز و کار اجرای آن – مثل اینکه وجه مثلیت چیست و حاکم به مثلیت کیست - به اجمال و ابهام برگزار شود و در کل قرآن و سنت ناظر به آن چیزی نیاید چنانکه هیچ دستور عملی دیگری اینطور نیست. قرینه دیگر آنکه در زمان نزول قرآن کوشش جدی و قابل ملاحظه‌ای برای آوردن مثل قرآن گزارش نشده‌است و همه آنچه در این باب وجود دارد به زمان‌های بعدی مربوط است. گفتار بعدی به تحقیق این مدعا می‌پردازد. نکته – اینکه همین آیات تحدی آیا بعد از عصر قرآن ممکن است حامل معانی دیگری شوند و باز باب هماوردطلبی‌های دیگری با اغراضی فوق آنچه در عصر نزول مطرح بوده‌است، گشوده‌شود، به مبنای ما در بحث توسعه معانی قرآن بر می¬گردد و از موضوع سؤال این بحث خارج است.


3- =گفتار دوم- مروری بر اهم معارضات در سده‌های نخستین=

گذشت که تحدی قرآن نمی‌خواهد با گشودن مجالی برای قدرت آزمایی همگان، در نهایت به این نتیجه برسد که اتیان مثل قرآن به "وقوع" نپیوست؛ بلکه می‌خواهد با به اقرار آوردن مخاطبان خود، از طریق یک استدلال عقلی به این نتیجه برسد که آوردن مثل قرآن "امکان" ندارد. چیزی که می‌تواند شاهد خوبی بر صدق این مدعا باشد، معارضات ادعا شده در سده‌های نخستین است. غور در آنچه به این عنوان در آثار دانشوران گردآمده‌است، آشکار می‌کند که در دورانی که انتظار می‌رفت حداکثر معارضات با قرآن واقع شود، چیز چشمگیر و قابل ملاحظه‌ای در این باب وجود ندارد و از میان همانچه در این عنوان گرد آورده‌اند هم، اغلب موارد معارضه با قرآن برای پاسخگویی تحدی نیست بلکه ادعای پیامبری، ادعای وجود نقض در قرآن و اموری از این دست است. واضح است که اگر مخالفان معاصر و قریب به عصر قرآن از این دعوت چنین فهمیده بودند که اگر چیزی شبیه قرآن بیاورند این دعوت باطل خواهد شد باید به جای شکنجه و آزار و حصر و محرومیت‌های دوران مکی و جنگ و خونریزی‌های دوران مدنی، شاهد مجالسی داغ و پر چالش در همانندآوری برای قرآن در اینجا و آنجا باشیم. این چیزی است که تقریبا به کل مفقود است.

3-1- مسيلمه كذاب (کشته شده در نبرد یمامه 11 یا 12 هجری)

او که از قبيله بنى حنيفه بود و در زمان پیامبر صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌و‌سلم، ايمان آورد، پس از مدتى مرتد شد و ادعاى نبوت نمود و در يمامه بر پیامبر خروج کرد و به تكذيب پيامبر صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌و‌سلم پرداخت. در مورد وى آمده كه شراب را حلال و وجوب نماز را لغو كرد. (طبری،1387ق،138:3) وى در سال دهم هجرى به پيامبر صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌و‌سلم نامه‏اى نوشت كه قسمتى از آن چنين است: «من مسيلمة رسول الله الى محمد رسول الله، سلام عليك، أما بعد، فاني قد اشركت‏ في الأمر معك و أن لنا نصف الأرض و لقريش نصف الأرض، و لكن قريشا قوم يعتدون». (ابن هشام،بی‌تا، 600:2)

«از مسيلمه پيامبر خدا به محمد پيامبر خدا. سلام بر تو، من در امور با تو شريك هستم و نصف زمين براى من و تو، و نصف ديگر آن براى قريش است و لكن قريش قومى تجاوزكار است». وقتى نامه او را، دو نفر از قبيله وى، به حضرت رسول صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌و‌سلم رساندند، حضرت پس از مطالعه فرمود: نظر شما دو نفر در مورد مسيلمه چيست؟ آنها پاسخ دادند: ما او را تصديق مى‏نمایيم. حضرت رسول فرمود: قسم به خدا اگر نبود كه فرستادگان ‏كشته نمی‌شوند، هر آينه شما را گردن مى‏زدم. سپس حضرت در پاسخ او چنين نگاشت: «بسم اللّه الرحمن الرحيم. من محمد رسول اللّه الى مسيلمه الكذاب. السلام على من اتبع الهدى امّا بعد فان الارض للّه يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين». «بنام خداوند بخشنده مهربان. از محمد فرستاده خدا به سوى مسيلمه كذاب. درود بر كسى كه از هدايت و حق پيروى مى‏نمايد. اما بعد، همانا زمين براى خداست. به هركس بخواهد از بندگان به ارث مى‏دهد و عاقبت و پايان براى پرهيزگاران است». (ابن هشام، بی‌تا، 601:2) از جمله بافته‏ها و مجعولات او در معارضه با قرآن چنين گزارش شده است: الفيل و ما الفيل و ما ادراك ما الفيل، له ذنب و بيل و خرطوم طويل.( معرفت، 1415 ق، 230:4) لقد انعم اللّه على الحبلى اخرج منها نسمة تسعى من بين صفاق وحشى.( طبری،1387ق، 138:3) و المبذرات زرعا، و الحاصدات حصدا، و الذاريات قمحا، و الطاحنات طحنا، و الخابزات خبزا، و الثاردات ثردا، و اللاقمات لقما، اهاله و سمنا، لقد فضلتم على اهل الوبر، و ما سبقكم اهل المدر، ريفكم فامنعوه، و المعتر فاووه، و الباغى فناوئوه‏.( طبری،1387ق،284:3) هرچند مسیلمه به عنوان اولین آورنده معارض با قرآن مطرح است اما واقع آن است که کار او چیزی غیر از تحدی است، او خود ادعای پیامبری داشته و حتی می‌خواسته در پیامبری با رسول خدا شریک باشد، اما درصدد نبوده که با همانندآوری برای قرآن، پیامبری رسول خدا را انکار نماید.


3-2- الاسود العنسی (مدعی نبوت در زمان پیامبر صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌و‌سلم)

مسعود بن کعب (اسود عنسی) که به او عبهله نیز گفته می‌شده و ذوالحمار لقب داشته، فصیح و معروف به کهانت و سجع و عالم به انساب بود. در زمان پیامبر صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌و‌سلم ادعای پیامبری کرد و در یمن خروج نمود. قبایلی از مذحج و یمن از او پیروی کردند. یک روز قبل از وفات پیامبر به دست فیروز ایرانی کشته شد. ابن کثیر نقل کرده‌است که او به کارگزاران رسول خدا صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌و‌سلم و روسای لشکرها نوشت: ای آنان که بر ما شوریدید، سرزمین‌های ما که گرفتید را برگردانید و آنچه جمع کردید را فراوان کنید که ما به آن سزاوارتریم و شما بر هر چه داشتید هستید. تاریخ‌نگاران از ابتدا تا انتهای کار او را سه ماه گزارش کرده اند. (ابن کثیر، 1407، 307:6) ادعای اسود بیش از آنکه وجهه عقیدتی و مبارزه با قرآن داشته باشد، سمت و سوی سیاسی داشته‌است.

3-3- سجاح بنت حارث تميميه (همزمان با مسیلمه)

او دختر حارث بن سويد تميمى بود كه مدعى نزول وحى بود و به سوى مسيلمه كذاب روى آورد و با او ازدواج نمود. از جملات معارضه‏گونه او چنين است: « إنّ الله خلق النساء افراجا و جعل الرجال لهنّ أزواجا فنولج فيهنّ إيلاجا فينتجن لنا سخالا انتاجا» (المقدسی،بی‌تا، 164:5)

سجاح ادعای مقابله با قرآن نداشته است؛ آنچه گفته، ناظر به تحدی و برای پاسخ به آن نبوده است.


3-4- طلیحه بن خویلد(زنده در زمان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم)

از شجاعان عرب و معادل هزار سوارکار بود در سال نهم هجری نزد پیامبر آمد و اسلام آورد و وقتی بازگشت ادعای پیامبری کرد و پس از پیامبر کارش شدت گرفت. گمان بر این داشته که ذاالنون بر او وحی می‌آورد اما براى خود كتابى ادعا نكرد. از کلام او چیزی جز این جملات در دست نیست: « إن الله لا يصنع بتعفير وجوهكم و لا بتقبيح أدباركم شيئا، فاذكروا الله قياما» (ابن جوزی، 1412، 24:4)


3-5- النضر بن الحارث (زنده در زمان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم)

نضر بن حارث از بزرگان قریش و سران کفر بود. او ادعای نبوت و وحی نداشت ولی با اخباری که آنها را بهتر از کلام پیامبر صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌و‌سلم معرفی می‌کرد سعی در پراکنده کردن مردم از اطراف ایشان داشت. نوشته‌اند او خبرهایی از حوادث فارس و پادشاهان عجم را تلفیق کرد و این اساطیر را در مجالس قریش بازگو می‌کرد و به آنها می‌گفت این بهتر است از آنچه بر محمد نازل شده است. (صابونی، 1405، 149)


3-6- عبد اللّه بن مقفع (106 - 142 هـ)(724 م 759 م)

ابومحمد معروف به ابن مقفع فارسى،اديب در زبان عرب بوده، كتاب كليله و دمنه را با اسلوبى بديع به عربى برگردانيده‌است و نویسنده کتاب معروف «الدرة الیتیمة» است. در مورد او آمده است كه او به همراه ابن ابى العوجاء و ابو شاكر ديصانى و عبد الملك تصمیم به معارضه با قرآن گرفتند. از هشام بن حكم نقل شده‌است که روزى ابن أبى العوجاء بهمراه أبو شاكر ديصانى زنديق و عبد الملك بصرى و ابن مقفّع در بيت اللَّه الحرام اجتماع كرده و حاجيان را مسخره مى‏كردند و بر قرآن طعن زده و عيب مى‏گرفتند. ابن أبى العوجاء گفت: دوستان! بياييد هر كدام از ما چهار نفر يك چهارم قرآن را نقض كنيم، و قرار ما سال ديگر همين جا باشد، در اينجا اجتماع نموده در حالى كه تمام قرآن را نقض نموده‏ايم، كه نقض قرآن برابر است با ابطال نبوّت محمّد، و در ابطال نبوّت او ابطال اسلام نهفته است و اثبات حقّانيّت ما. پس همگى بر اين امر اتّفاق نموده و از هم جدا شدند.

وقتى سال بعد در بيت اللَّه الحرام جمع شدند ابن أبى العوجاء گفت: امّا من از وقت خداحافظى تا امروز غرق تفكّر در اين آيه هستم: «فَلَمَّا اسْتَيْأَسوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا» (یوسف-80) و نتوانستم هيچ چيزى به فصاحت و جمع معانى آن اضافه كنم، و تنها تفكّر در همين يك آيه مرا از آيات ديگر واداشت. عبد الملك گفت: و من نيز از هنگامى كه از شما جدا شده‏ام غرق انديشه در اين آيه هستم: «يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ‏ وَ الْمَطْلُوبُ‏» (حج-73) و ديگر قادر به آوردن مثل آن نشدم. ابو شاكر گفت: من نيز غرق اين آيه شدم: «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» (الأنبیاء-22) و ديگر نتوانستم آيه‏اى مانند آن بياورم. ابن مقفّع گفت: اى قوم، اين قرآن از جنس بشر نيست، و من نيز از زمان جدايى غرق اين آيه شدم: «وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ‏» (هود-44) و به كنه معرفت آن دست نيافتم، و نه توانستم مانندش را بياورم. هشام بن حكم گويد: اين گروه در همين كلام بودند كه ناگاه امام صادق جعفر بن محمّد عليهما السّلام از كنارشان عبور كرد و اين آيه را تلاوت فرمود: قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً (الاسراء- 88) آنان نگاهى به هم انداخته و گفتند: اگر اسلام را حقيقتى باشد امر وصيّت محمّد جز به جعفر بن محمّد نرسد، بخدا هر گاه به او نگريستيم هيبتش ما را گرفته و پوستمان از لرز منقبض شده! سپس با اقرار به ناتوانى و عجز پراكنده شدند. (طبرسی، 1403، 377:2) استاد فقید آیت الله معرفت در التمهید بعد از نقل این روایت، می‌گوید علما چنین نسبتی به ابن مقفع را – که از آگاهترین مردم به محال بودن معارضه با قرآن است- انکار کرده‌اند. آنگاه کلام رافعی در انکار این نسبت را نقل کرده و احتمال می‌دهد حتی در صورت صحت این روایت، این کلام ابن مقفع نماییشی به قصد این بوده است که مردم را به اعجاز قرآن اقناع کند. سپس با بیان روایت دیگری در اقرار به فضل و مکانت امام صادق علیه‌السلام، بیان شیوا و برهان صریح او در بیان فضائل امام را سبب آن دانسته است که او را به الحاد متهم کنند. (معرفت،1415 ،243:4) ملاحظه می‌شود که در جریان معارضه این چهارنفر با قرآن به سبب محوریت ابن مقفع و ابهاماتی که در وضع او وجود دارد، نمی‌توان امر معارضه با تحدی را جدی انگاشت و این قضیه صلاحیت اینکه پاسخی واقعی به تحدی قرآن قلمداد شود، ندارد.

3-7- =ابو شاكر ديصانى (زنده تا حدود 150ق)=

او ساكن كوفه بوده و با هشام بن حكم مناظراتى داشته‌است. معارضه او با قرآن تنها از همان روایت احتجاج ثابت می‌شود. در مورد او آمده‌است كه در اواخر عمر به محضر امام صادق عليه‌السّلام آمد و مسلمان شد و از گذشته خويش توبه نمود. وضع او به دلیل آنچه نسبت به ابن مقفع گذشت آشکار است و نیت و عمل او نمی‌تواند پاسخ قابل ملاحظه‌ای در معارضه با تحدی تلقی شود.


3-8- =عبد الكريم ابن ابى عوجاء (کشته شده بعد از 160ق)=

ابن ابى العوجاء، شاگرد حسن بصرى بوده و با امام صادق عليه‌السّلام احتجاج‌هایى داشته‌است و از چهار نفر اشخاصی است كه سرگذشت آنها گذشت.


3-9- =ابو العلاء معرى (363-449 ق)=

او احمد بن عبد اللّه بن سليمان، شاعر و لغت‏دان و استاد فن صنايع بوده است. تصور می شود که وی با قرآن معارضه کرده‌است. ار قول او آورده¬اند: «أقسم بخالق الخيل و الريح الهابّه بليل، ما بين الاشراط و مطالع سهيل، ان الكافر لطويل الويل و ان العمر لمكفوف الذيل، تعدّ اتّق مدارج السيل و طالع التوبة من قبيل تنج و ما اخالك بناج» (حموی،1414،325:1) آنچه به او نسبت داده شده‌است شباهتی به کلام شاعری بلیغ ندارد و از آنجا که او در ردیه‌ای که بر ابن‌راوندی نوشته اعجاز قرآن را اثبات نموده‌است، نمی توان معارضه به قرآن را به او نسبت داد. (معرفت، 1415، 249:4)

3-10 =ابو الطيّب متنبىّ (کشته شده به سال 354)=

احمد بن حسين بن حسن بن عبد الحمد كندرى، اديب فن عربيت بود. گفته شده‌است که او کلامی می‌خوانده که گمان می‌شده قرآنی است که بر او وحی شده است:

« و النّجم السّيّار و الفلك الدّوّار و اللّيل و النّهار إنّ الكافر لفي أخطار، امض على سننك واقف أثر من كان قبلك من المرسلين، و إنّ الله قامع زيغ من ألحد في الدّين و ضلّ عن السبيل‏» (ذهبی،1413،103:26) شاید سبب این ادعا که متنبی با قرآن معارضه کرده‌است لقب او باشد حال آنکه این لقب را شاعران و ادیبان به او داده‌اند و وجه آن، عظمت او در شاعری و عجز ادیبان در ادب او دانسته است بطوری که گویی ادعای نبوت کرده و معجزه آورده‌است. همچنین کلامی که در معارضه با قرآن به او نسبت داده شده‌است، غیرهمگون با سایر اشعار دیوان اوست و این ناهمگونی قرینه‌ای بر آن است که کلام او نیست و معارضه او با قرآن اتهامی است که اثبات نمی‌شود.


3-11- =ابن الراوندی =

ابوحسین احمدبن یحیی راوندی بغدادی، از علمای بزرگ و موشکافان در علم کلام است که مجالس و مناظرات بسیاری با سران مذاهب بخصوص معتزله داشته و از رهگذر نقدهای آزادانه‌اش بر مذاهب تکفیر شده‌است. (معرفت، 1415، 245:4) در گفتگویی که بین او و ابوعلی جبائی گذشته‌است، او به ابوعلی می‌گوید آیا معارضه من با قرآن را نشنیده‌ای و اینکه آن را نقض می کنم؟ ابوعلی درحالیکه به علم او قرار می‌کند می‌پرسد آیا در معارضه تو، نظم و تلازم و شیرینی و گوارایی مانند آنچه در قرآن است وجود دارد؟ او پاسخ می‌دهد نه بخدا قسم. جبائی به او می‌گوید همین مرا کفایت می‌کند. (سلطان، 1986،68)

امثال این مورد نشان می‌دهد برخی از معارضاتی که به او نسبت داده شده‌است در واقع معارضه نیست بلکه کلامی است که او از باب جدل برای به چالش کشیدن اندیشه مخالف مطرح کرده‌است. حاصل آنکه از استقرای آنچه به عنوان معارضه با تحدی در تاریخ مطالعات قرآنی ثبت است، معارضه‌ای جدی و قابل ملاحظه در سده اول و دوم، به دست نمی‌آید. به عبارت دیگر در دورانی که مانندآوری با قرآن می‌توانست، مخالفان را به آسان‌ترین و کم دردسرترین وجه به هدف خود برساند و بساط قرآن و دعوت نبوی را در هم پیچید، به جای ده‌ها و صدها معارضه فنی از فحول ادب عربی و صنایع آن، شاهد شکنجه و آزار مسلمانان و صرف هزینه‌های جانی و مالی گزاف از جانب مخالفان برای سرکوب کردن این دعوت الهی هستیم. به نظر می‌رسد اگر سران قریش و سایرین از قطعات تحدی این را فهمیده بودند که می‌توانند با آوردن مثل آن، حقانیت محمد صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌و‌سلم و صدق دعوای وی را محک بزنند، می‌توانستند با دعوت از برجسته‌ترین ادیبان عرب صحنه‌های بیافریند. نبود این صحنه‌ها نشان می‌دهد آنان حتی به فکرشان هم نرسید بطور جدی مثل قرآن بیاورند. این تحلیل مختصر تاریخی شواهدی تأمل برانگیز در کفه فرضیه این پژوهش قرار می‌دهد که تحدی قرآن جزئی و مصداقی نبوده است و قرآن بنا نداشته‌است صحنه اختباری برای ادب سنجی مخالفان و معاندان بگستراند بلکه می‌خواسته با اقرارگیری از همگان از طریقی استدلالی عقلی و همه‌کس فهم، بر احتمال بشر ساز بودن آن خط بطلان بکشد.


4- =نتیجه گیری=

شبهه‌هایی که به اصل تحدی قرآن وارد می‌شود، ناشی از آنست که چیزی از آن مورد توقع است که آیات مربوط، در پی آن نبوده‌است. چرا که فقرات تحدی می‌خواسته با گوشزد کردن اینکه شخصی امی در شرایط آن فضا و زمان ممکن نیست مثل این کتاب را بیاورد؛ نشان دهد قرآن منشأیی فوق بشری دارد و برساخته حضرت محمد صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌و‌سلم نیست. در عصر نزول که جا داشت بیشترین معارضه‌ها با تحدی واقع شود، فعالیتی جدی و قابل ملاحظه برای پاسخگویی به آن شکل نگرفت و هرآنچه در این باب موجود است به دوران‌های بعد مربوط است. پس دعوت تحدی یک دعوت فکری و اقرارگیری با استدلالی عقلی بوده است نه یک آزمون‌گیری عملی با سنجش و اعلام نتایج. ممکن است این اشکال پیش بیاید که تحدی با این معنا هرچند، فرابشری بودن قرآن را اثبات می‌کند اما الهی بودن آنرا نشان نمی‌دهد، چرا که ممکن است این کتاب مصادری غیر بشری اما در عین حال غیر الهی – مثل جنی - داشته باشد. این اشکال مرتفع می‌شود هرگاه توجه کنیم که به همان صورت که تحدی، بشری بودن قرآن را کنار می‌زند همه گزینه‌های مطرح بدیل مثل مجنونانه و ساحرانه بودن آن را نیز به زیر می‌آورد و پس تنها گزینه باقیمانده الهی بودن آن خواهد بود. به این بیان که به عقول عرضه شود که آیا ساحران آن دوران، توان بافتن کلامی مثل این را داشته‌اند یا نه؟ و چون نداشته‌اند و این کار به کاری ساحرانه شبیه نیست پس این مصدر هم کنار می‌رود و.... به این ترتیب واضح می‌شود که غایت تحدی نفی امکان بشری بودن قرآن در زمان خود است و همین که در آن اعصار مثل این کتاب از مثل حضرت محمد صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌و‌سلم صادر شده‌است که همگان امی بودن وی را تأیید می‌کردند، برای نفی این امکان در همه اعصار بعدی کافی است. اینکه تحدی در سده‌های پسین‌تر معانی جدیدتری بیابد و باز احیا شود، قابل بررسی است اما موضوع این تحقیق نیست چرا که در آن، آسیب شناسی نقض و ابرام‌های تحدی به معنای سنتی آن مد نظر بوده‌است. به عبارت دیگر اگر قطعات تحدی را مبارزه‌طلبی برای مانندآوری ادبی قرآن بدانند، تحلیلی که گذشت آشکار می‌کند، نه اینکه این معنای تحدی امروزه نیست، چنانکه بعضی از قرآن پژوهان گفته‌اند، بلکه معاصران قرآن هم چنین فهمی از تحدی نداشته‌اند و ابداً به فکرشان خطور نکرده‌است که آنطور که فرعون ساحران را برای مبارزه با بینه موسی ع فراخواند، ادیبان را برای معارضه با بینه محمد ص فرا بخوانند.


منابع


قرآن کریم

1. ابن جوزی، ع.( 1412)، "المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک"، دارالکتب العلمیة، بیروت.

2. ابن کثیر، ا.(1407)،"البدایة و النهایة"، دارالفکر، بیروت.

3. ابن هشام، ع.(بی‌تا)،"السیرة النبویة"، دارالمعرفة، بیروت.

4. بنت الشاطی، ع.(1404)، "الإعجاز البیانی للقرآن"، دارالمعارف، قاهره.

5. حموی،ی.(1414)، "معجم الأدباء"، دارالغرب الإسلامی، بیروت.

6. ذهبی، م.(1413)، "تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام"، دارالکتب العربی، بیروت.

7. زرقانی، م. (بی‌تا)، "مناهل العرفان فی علوم القرآن"، دار احیاء تراث العربی.

8. سلطان، م. (1986)، "إعجاز القرآن بين المعتزلة و الأشاعرة"، منشاة المعارف، اسکندریه.

9. صابری، ح.(1376)، "اعجاز بیانی در قرآن کریم – ترجمه الإعجاز البیانی للقرآن"، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.

10. الصابونی، م.(1405)، "التبیان فی علوم القرآن"، عالم الکتاب، بیروت.

11. طبرسی،ا.(1403)، "الإحتجاج علی أهل اللجاج"، نشر مرتضی، مشهد.

12. طبری، م.(1387)،"تاریخ الطبری"، دارالتراث، بیروت.

13. معرفت، م.(1415)،"التمهید فی علوم القرآن"، مؤسسه النشر الإسلامی، قم.

14. المقدسی، م.(بی‌تا)، "البدء و التاریخ"، مکتبة الثقافة الدینیة.