گرانش از منظر قرآن و علم
چکیده
برخی مفسران معاصر تعبیر« بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها» در آیه (رعد:2) را اشاره قرآن به نیروی گرانش و نقش آن در پیدایش بنای رفیع آسمان دانستهاند. بررسی تفسیری آیه فوق و تطبیق آن با آخرین دستاوردهای علم فیزیک درباره چیستی نیروی گرانش نشان می دهد، آیه بر رفعت آسمانها و به همراه آن اجرام آسمانی دلالت دارد، چیزی که همواره برای بشر مشهود بوده است؛ بنابراین نمی توان آیه را از مصادیق اعجاز علمی دانست، امّا تعبیر دقیق و ظریف این آیه و آیات دیگر درباره آسمانها و ویژگیهای آن با نظریه نسبیت عام و تعریف گرانش بنابر این نظریه سازگار است و این خود نشانه حقّانیت این کتاب است که با وجود سخن گفتن فراوان درباره آسمان و ویژگیهای آن پس از چهارده قرن میان این سخنان و دستاوردهای علمی امروز ناهمگونی و تضادّی یافت نمیشود.
احتمال دیگری که در این پژوهش مطرح شد این است که چهار رکن عرش اشاره به چهار نیروی اساسی باشد که در علم فیزیک به عنوان عوامل ایجاد و بقاء جهان شناخته میشود.
مقدمه
برخی مفسران معاصر تعبیر« بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها» در آیه «اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (رعد:2) را اشاره قرآن به نیروی گرانش و نقش آن در پیدایش بنای رفیع آسمان دانستهاند. [۱][۲] مسأله این است که آیا تشبیه نیروی گرانش به ستون، بنا بر یافتههای علم فیزیک تشبیه درستی است و اینکه آیا میتوان از آیات دیگر قرآن اشاراتی درباره نیروی گرانش به عنوان یکی از چهار نیروی اساسی که در آفرینش آسمانها و زمین نقش داشته است، به دست آورد؟ در این مقاله پس از ارائه آخرین دستاوردهای علم فیزیک درباره چیستی گرانش، به تحلیل آیه فوق پرداخته و نظر مفسران درباره این آیه را بررسی مینماییم تا روشن شود که آیا این تعبیر به گرانش اشاره دارد یا خیر.
چیستی گرانش و نقش آن در پیدایش کیهان
نخستين بار نيوتن با در نظر گرفتن جاذبه به عنوان نيروِ بين اجسام، نشان داد كه جاذبه چطور در مقياسهاي بزرگ عمل ميكند. بر طبق قانون جاذبه عمومي كليه اجسام همديگر را طبق رابطه زیر جذب ميكنند و اين نیرو متناسب با جرم دو جسم و عکس مجذور فاصله آن دو است. به عبارت دیگر، هر چه جرم يك جسم بيشتر باشد، نيروی جاذبه آن نيز بیشتر و هرچه فاصله دو جسم بیشتر باشد، نیروی جاذبه بین آن دو کمتر خواهد بود. G ثابت جهانی است.
اینشتین دو اعتراض به قانون جهانی نیوتن وارد نمود:
- اثر این نیرو به صورت آنی ظاهر میشود اما همان طور که میدانیم بالاترین سرعت ممکن برای اجسام جرم دار، سرعت نور است.
- برای محاسبه شتاب جسم تحت تاثیر نیروی گرانش جرم خود ماده حذف میگردد، آیا این اتفاق تصادفی است؟
نیوتن تنها بیان کرده بود گرانش عاملی است که باعث کنش و اثر روی اجسام دیگر میشود. اینشتن ايدههای نيوتن را در نظريه نسبيت عام خود اصلاح كرد و نیروی گرانش را به صورت هندسی توجیه نمود. نسبیت عام
بیان میکند که ماده چگونگی انحنای فضا-زمان را مشخص میکند و وجود ماده فضا-زمان را خم میکند (شکل سمت راست). برای مثال مسیر نور رسیده از یک ستاره دور دست با عبور از کنار جسم سنگین خم خواهد شد (شکل سمت چپ).
چهار نیروی بنیادی در طبیعت وجود دارد. نیروی هستهای قوی، مسوول نگهداری نوکلئونها (نوترونها و پروتونها) درون هسته؛ نیروی هستهای ضعیف، باعث پایداری هستهها؛ نیروی الکترومغناطیسی و نیروی گرانش. مدل استاندارد فيزيك كه بهترين چارچوب براي توصيف دنياي زيراتمي است، شامل نيروی الكترومغناطيسی و نيروهای هستهای قوی و ضعيف است؛ اما نيروی جاذبه را دربر نميگيرد.
نیروی گرانش ضعیفترین نیرو در بین چهار نیرو است. اثر آن در مقیاس زیراتمی بسیار کوچک است اما در ابعاد کیهانی بشدت قوی میشود. این نیرو باعث گردش زمین به دور خورشید، نگه داشتن اجسام بر روی زمین و نگه داشتن اجزای کهکشان یعنی ستارهها، ذرات غبار و گاز در کنار یکدیگر و ... میگردد. این نیرو همیشه جاذبه است و قابل جذب یا تبدیل شدن نیست و چیزی نمیتواند مانع آن شود. خصوصیت منحصر بفرد دیگر گرانش عمومیت آن است، هر مادهای که جرم داشته باشد میتواند اجرام دیگر را جذب کند، حتی مادهی بدون جرم مثل نور در عبور از کنار نیروی گرانش خم میشود.
در زمان پلانک 43ـ۱۰ ثانیه پس از انفجار مهبانگ، زمانی که زمان و مکان در جهان شروع شد چهار نیروی بنیادین با هم یکسان بودند. اما بعد از این لحظه نیروی گرانش از سه نیروی دیگر جدا شد (شکل).
نیروی گرانش باعث شد موادی که بعد از مهبانگ ساخته شدند، کنار یکدیگر قرار بگیرند و کهکشانها و ستارهها و ... را تشکیل دهند. در سه نیرو از چهار نیروی اساسی طبیعت، ذره مبادله کننده پیش بینی و کشف شده است. از نظریه میدانهای کوانتومی وجود گراویتون پیش بینی شده، اما تا کنون مشاهده نشده است!
ذره مبادله کننده نیروی گرانش گراویتون نام دارد. اگرچه این ذره به طور مستقیم مشاهده نشده است اما بعضی از ویژگیهای آن با توجه به ماهیت نیروی گرانش تعیین شده است. به عنوان مثال جرم آن صفر، اسپین آن دو و بار آن صفر است.
اگرچه نیروی جاذبه ابتدا توسط قوانین نیوتن و سپس نسبیت عام انیشتین به خوبی توصیف شد، با این وجود ما هنوز نمیدانیم چگونه خواص بنیادین جهان با هم ترکیب میشوند و این پدیده را ایجاد میکنند. قوانین نیوتن و انیشتن به ما میگویند که گرانش چگونه عمل میکند اما از منشأ پیدایش آن چیزی بیان نمیکنند.
اریک ورلیند[۳] از دانشگاه آمستردام هلند، رویکرد جدیدی را برای توصیف نیروی جاذبه پیشنهاد کرده است. این فیزیکدان نظری و از تئوریسینهای برجسته نظریه ریسمان، استدلال میکند که جاذبه گرانشی ممکن است ناشی از جهت آرایش اطّلاعات اجسام مادی در فضا باشد. قانون اول ترموديناميك : انرژی درونی یک سیستم منزوی ثابت و پایدار است. قانون اول ترمودینامیک که به عنوان قانون بقای کار و انرژی نیز شناخته میشود، میگوید: تغییر انرژی درونی یک سیستم برابر است با مجموع گرمای داده شده به سیستم و کار انجام شده بر آن!
کارهای ورلیند، رویکرد جدیدی را برای بررسی مساله گرانش پیشنهاد میکند. بنابر اعتقاد وی گرانش پدیدهای است که از خواص بنیادین فضا و زمان ایجاد میشود. برای درک نگرش پیشنهادی ورلیند، مفهوم سیالیت آب را در نظر بگیرید. مولکولهای منفرد آب هیچ سیالیتی ندارند، اما مجموعه این مولکولها در کنار یکدیگر خاصیت سیالیت آب را به وجود میآورد. بهطور مشابه، نیروی گرانشی جزو خواص ذاتی مواد نیست. این نیرو یک اثر اضافی فیزیکی است که از اندرکنش جرم، فضا و زمان ایجاد میشود. ایده وی درباره نیروی جاذبه به عنوان یک نیروی آنتروپی، بر اصل اول ترمودینامیک استوار است که در حوزه نامتعارفی از توصیف فضا-زمان که هولوگرافی نامیده میشود، عمل میکند.
هولوگرافی در فیزیک نظری، دارای اصول مشابه برچسب هولوگرام موجود بر روی اسکناس است. در این روش تصاویر سهبعدی در یک سطح دوبعدی جا داده شده است. مفهوم هولوگرافی در فیزیک در دهه 1970، توسعه یافت تا بتوانند خواص سیاهچالهها را توصیف کنند. این کارها منجر به مفهومی شد که بر اساس آن، یک کره فرضی میتواند اطلاعات لازم را درباره جرم داخلش در خود ذخیره کند. در دهه 1990 میلادی پیشنهاد شد که این چارچوب میتواند به تمام جهان تعمیم داده شود.
ورلیند از این اصل هولوگرافیک استفاده کرد تا دریابد که برای یک جرم کوچک، در فاصله مشخصی از یک جسم بزرگتر مانند یک ستاره یا سیاره چه اتفاقی میافتد. وی نشان داد که جابهجایی اندک این جسم کوچک به معنای تغییر محتوای اطلاعات یا آنتروپی در سطح هولوگرافیک فرضی بین دو جسم است. این تغییر اطلاعات با تغییرات انرژی سیستم مرتبط است.
ورلیند از اصول آماری برای درنظر گرفتن تمام حرکات ممکن جرم کوچک و تغییرات انرژی مربوط به آن استفاده کرد. وی کشف کرد که از نظر ترمودینامیکی، حرکت جسم کوچک به سمت جسم بزرگتر محتملتر از سایر جابهجاییها است. این اثر را میتوان به صورت یک نیروی خالص که هر دو جسم را به سمت یکدیگر میکشد، نگاه کرد. فیزیکدانان این را نیروی آنتروپی مینامند؛ زیرا از تغییرات محتوای اطلاعات سرچشمه میگیرد.
بررسی دلالت آیه (رعد:2) بر نیروی گرانش
«اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (رعد:2) «خداست آن كه آسمانها را بىستونهايى كه آنها را ببينيد برافراشت، سپس بر عرش- مقام فرمانروايى بر جهان هستى- برآمد و خورشيد و ماه را رام كرد، كه هر يك تا سرآمدى نامبرده- معيّن- روانند. كار [جهان] را تدبير مىكند نشانهها را به تفصيل بيان مىكند تا شايد ديدار پروردگارتان- روز رستاخيز- را بىگمان باور كنيد.»
مراد از سماوات
در 305 آیه از قرآن از سماء و سماوات سخن رفته است. با بررسی کاربردهای سماوات در قرآن ویژگیهای زیر را میتوان برای آن برشمرد:
1- مخلوق و طبیعی است ؛یعنی جسمانی و محسوس است.
زیرا خداوند امر را در برابر خلق قرار داده است:
امر خدا محتاج زمان نیست و از قوانین فیزیک مادی پیروی نمیکند:
ولی خلق کردن خدا مقید به زمان است: فی ستة ایام. بنابراین مخلوقات مادی و در قید زمانند[۴].
[۵]از این رو میفرماید: شفاعت از آن الله است که مَلِک و فرمانروای(مُلک) آسمانها و زمین است[۶]؛ شاید خارج از آن محدوده، واسطهای میان امور و خدا نباشد که شفاعت معنا یابد[۷]؛ زیرا فراتر از عالم خلقت عالم امر است.در این عالم واسطهای میان فرمان خدا و تحقق آن وجود ندارد.
2- سماوات که در اغلب قاطع موارد به همراه ارض آمده، به احتمال قوی محدوده کائنات (مخلوقات) یا محدوده عالم شهود است[۸] و ماوراء آن عالم امر یا عالم غیب(آیا همان عرش است؟یوم یکشف عن ...) است و زمین خود در محدوده سماوات است[۹].
زیرا
- در آیات فراوان بر اللّهیت، ربوبیت، مُلک و فرمانروایی و مالکیت و قدرت و احاطه علمی خدا وند در این محدوده تاکید شده است.
- در کنارخلقت سماوات و ارض از استواء بر عرش که کنایه از مقام ربوبیت و ملک پروردگار است سخن میگوید.
- فرموده که الله نور آسمانها و زمین است.
- از غیب السماوات و الارض به گونهای سخن رفته است که گویا غیب مطلق است. (سبأ:3)[۱۰] (انعام:59)[۱۱] (زمر:46)[۱۲] و غیب دربرابر شهادت به کاررفته است.(انعام:73)[۱۳]
- همانگونه که عالم شهادت عالم خلق است به نظر می رسد عالم غیب همان عالم امر است.(هود:123)[۱۴] (نحل:77)[۱۵]
- همچنین در آیه الجاثية :
رب العالمین بدل است. گویا السماوات و الارض همان العالمین است. شاید رب همان رب ولی مربوب متفاوت؟!
- همانگونه که انسانها با نفخ روح که از عالم امر است مفطور به امر الهی شدند، عالم شهود یعنی سماوات نیز مفطور به امر مخصوص خود شدهاند.
- عالم امر، در برابر علم و تجربه انسان در پرده است، از این رو غیب خوانده میشود:
3- نشئه دنیا شامل عالم غیب و شهود است و در نشئه آخرت عالم غیب نیز به شهود کشانده میشود و ارتباط همه اشیاء و امور با پروردگار آشکار و ملک و فرمانروایی خداوند برای همگان مشهود میگردد[۱۶]. از این رو در قرآن به قیامت روز اطلاق میشود و در روایات دنیا به شب تشبیه شده است.
4- آسمانها دارای هفت طبقه ، با پیوندهای شدید است، که طریقه هم نامیده شده است.
5- این آسمانها بدون ستون دیدنی و با ریسمانهای نامرئی برافراشته شدهاند.
6- خود آسمانها و زمین و موجودات آن دو خدا را تسبیح و تحمید میکنند و دربرابر او مطیع و خاشع و قانتند. در این میان انسان و جن تنها موجوداتی هستند که به دوگروه مطیع و عاصی تقسیم میشوند.
7- آسمانها و زمین در کنار خورشید و ماه و... سایر پدیدهها آیتها و نشانهها در خود دارد؛ زیرا امکان ظهور همه حقایق در آن نیست؛ از این رو خداوند نمونه و نشانهای از آن حقایق را در آن نهاده است.
8- خلقت آسمانها و زمین به حق(هدفمند) و دارای اجل مسمّی است.
9- بهشت و جهنّمی (برزخی یا پس از قیام امام قائم) در محدوده آسمانها و زمین است و همه این محدوده را دربرمیگیرد و تا پایان اجل آسمانها و زمین دوام دارد.
10- روزی که اجل آسمانها و زمین فرابرسد به آسمانها و زمین دیگری تبدیل میشود، قیامت تمام آسمانها و زمین را دربرمییرد و امری سنگین برای آنست.
11- سماء آخرت بر خلاف سماء دنیا آراسته به نجوم نیست و شب و روز آنجا معنا ندارد.
12- سماء دنیا شامل هفت آسمان است. هفت مرتبه آسمان اتم- مولکول ماده کیهان ...؟ هفت نوع فضا زمان؟
13- عالم غیب و عالم امر به جهت احاطه و علو و رفعتی که نسبت به عالم شهود دارد، السماء خوانده شده است. من فی السماء : در افقی برتر در غیب مائدة من السما
بنابراین سماء همان فضا زمان است که همه عالم شهود را دربرگرفته است. امساک آن با خاصیت بنیادین فضا زمان که به صورت گرانش مشاهده میشود صورت میگیرد و زوال و فطور و انفطار و انشقاق آن یعنی از میان رفتن این خاصیت و از هم گسستن مجموعههای آسمانی به دلیل تخریب میدانهای گرانشی و تبدیل یکپارچگی و تجانس و همگنی به پراکندگی ناموزون.
فرشتگان امکان صعود و نزول از آن و رفتن به فراتر از فضا –زمان یعنی عرش و حول آن را دارند. که نسبت آن به این عالم نسبت باطن به ظاهر است. باطنی که به دلیل علو مکان رسیدن به آن از نوع عروج و صعود و (رفعت؟ )است[۱۷]
مراد از « رفع»
در صورتى كه مراد از كلمه" سماء" جهت بلندى و بالا باشد معناى رفع آن عبارت مىشود از اينكه سماء را در اصل بلند و بالا آفريد، نه اينكه بعد از خلقت آن را بلند كرد و به بالا برد، و در صورتى كه مراد از آن خود جهت بالا نباشد، بلكه أجرا مىباشد كه در جهت بالا قرار دارند، آن وقت معناى رفع آن تقدير محلهاى آنها خواهد بود، و معناى جمله اين خواهد بود كه: خداى تعالى محل ستارگان را نسبت به زمين بلند قرار داد، و اين تقدير را آن روز كرد كه زمين و آسمان همه يكپارچه بود، بعدا آنها را فتق و جداى از هم كرد،... و چه اين، منظور از رفع، رفع حسى است نه معنوی. و اگر منظور از رفع سماء، منازل ملائكه و مصادر امر الهى و از آن جمله وحى بوده باشد، در اين صورت مراد از رفع، رفع معنوى خواهد بود، البته ممكن هم هست منظور از رفع را اعم از حسى و معنوى بگيريم[۱۸]
يعنى سقف آسمان و نقطه مرتفع آن را بلند كرد[۱۹].
مراد از « بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها»
بنابر نظر اکثر مفسران عمد اسمی جمع است [۲۰] مفرد آن «عماد» [۲۱] به معنای ستون است که شیء به وسیله آن برپا میشود[۲۲] و عماد مایه حفظ و نگهداری(امساک) شیء است و شیء بر آن استوار است[۲۳]اگر عماد یعنی ستون یک شیء نباشد آن شیء سقوط میکند و از بین میرود، پس عماد عامل نگهدارنده از زوال است[۲۴] [۲۵].
درباره مفهوم این تعبیر در آیه دو نظر کلی وجود دارد. این که منظور از این عبارت، عدم وجود ستونها است و دیگر اینکه منظور وجود ستونهای نامرئی است.
1- اگر منظور عدم وجود ستونها است، اشکالات زیر مطرح میشود.
1-1- در حالت اول، از لحاظ نحوی «ترونها »جمله استینافیه درباره آسمانها است[۲۶] [۲۷] و قید «ترونها» زائد است[۲۸][۲۹] و خداوند منزه از ذکر کلام بیفایده است.
1-2- در حالت دوم دید«ترونها »جمله استینافیه و در جواب سوال مقدر است. گویا گفته شود: دلیل این مسأله چیست؟و جواب داده شد و، این که شما آن را بدون ستون میبینید[۳۰][۳۱] یعنی بیان این قید برای استشهاد به عدم رویت این ستونها توسط انسان است[۳۲][۳۳]. در حالی که دید و رویت انسان نمیتواند ملاک وجود یا عدم وجود چیزی باشد که بگوییم مراد این است که همانطور که نمیبینید، پس ستونهایی هم نیست. زیرا خداوند در آیات متعدد بر خطای دید انسان و محدودیت آن تأکید کرده است. مانند آیه
همچنین در برخی از آیات فوق به وجود چیزهای نادیدنی اشاره کرده است.
1-3- اگر میخواست بر بی ستون بودن دلالت کند به کاربردن مفرد نکره بلیغتر بود: بغیر عمود(یا عماد) یعنی حتی یک ستون هم ندارد. اما میخواهد از نادیدنی بودن چیزی سخن بگوید که جایگزین ستونهای مرئی است که در رفع و بالا بردن هر بنایی به کار میرود.
مطابق نظر کلی دوم، اگر منظور وجود ستونهای نامرئی است، باید گفت به نظر میرسد که قرآن نمیخواهد آن نیروی (چیز) نامرئی را با نام ستون وصف کند و الا میفرمود: «بعمد لا ترونها» : بلکه از چیزی سخن میگوید که ستون نیست اما جایگزین ستون است و مانند ستون باعث تعادل بنای رفعت یافته آسمان است.
مراد از «استواء بر عرش»
در هفت آیه قرآن پس از خلقت آسمانها و زمین از استواء بر عرش سخن رفته است [۳۴] [۳۵] [۳۶] [۳۷] [۳۸] [۳۹] [۴۰] [۴۱] . درباره مفهوم عرش نظرات زیر از سوی مفسران مطرح شده است:
1- جسمی عظیم در آسمان[۴۲]
2- مُلک خداوند به این معنا: مرحله و مقامى كه در عالم كون زمام جميع حوادث و اسباب آنها و ترتيب سلسله علل بدانجا منتهى مىشود" عرش" ناميده مىشود[۴۳].
نظر اول که بنا به گفته فخررازی مسلمانان برآن اتفاق نظر دارند، به وسیله خود او نقد شده است[۴۴].
اگر استواء بر عرش به معنای ملک خدا و مقام تدبیر او نسبت به همه مخلوقات است[۴۵] و از طرفی در قرآن 7 بار پس از خلقت آسمانها و زمین، استواء بر عرش و ملک و سلطنت او ذکر شده، به نظر میرسد آسمانهای هفتگانه کل عالم مُلک است و به منظومه شمسی محدود نمیشود. خداوند نیز برای بیان انحصار مالکیت عالم ملک به خداوند میفرماید: لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض(+و لله 19بار) و به نظر میرسد عوالم نیز در همین محدوده است: فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمينَ( الجاثية : 36)
بنا بر روایات عرش 4 رکن دارد[۴۶][۴۷]، همانگونه که کعبه چهار قاعده دارد. (بقره:127)[۴۸] در روز قیامت تعداد حاملان عرش به 8 می رسد. (حاقه:17)[۴۹][۵۰] [۵۱] در روایات متعددی به این 4 رکن یا 4 قائمه عرش اشاره شده و مفهوم آن با تعابیر گوناگونی بیان شده است. برای مثال در یک روایت آمده که این 4 پایه را از 4 نور به رنگهای قرمز و سبز و زرد و سفید آفریده شده و عرش خدا همان علم خداست[۵۲] یا در روایت دیگر نقل شده که حول عرش 4 رود جاری است، رودی از نور، رودی از آتش، رودی از برف و رودی از آب[۵۳] آسمان [۵۴] بر دوش 4 ملک است[۵۵][۵۶] عرش اسم علم و قدرت خدا دانسته شده است و نه حامل پروردگار[۵۷].
آیا می توان بیان روایات فوق درباره این 4 حامل و قائمه و عماد و قاعده را تمثیلی از 4 نیروی اساسی شناخته شده در فیزیک دانست؟ با همان توجیه علامه برای استوار بودن عرش خداوند بر آب؟
و اما اينكه فرمود:" وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ" جملهاى است حاليه، و معناى مجموع آيه اين است كه: خداى تعالى در وقتى و در حالى به خلقت آسمانها و زمين پرداخت كه عرشش بر آب بود، و بر آب بودن عرش كنايه است از اينكه مالكيت خداى تعالى در آن روز مستقر بر اين آب بود كه گفتيم ماده حيات و زندگى است، چون عرش و تخت سلطنت هر پادشاهى عبارت است از محل ظهور سلطنت او، و استقرار پادشاه بر آن محل به معناى استقرار ملك او بر آن محل است، (وقتى مىگويند فلان سلطان بر تخت سلطنت دست يافت و بر آن مستقر گرديد، معنايش اين نيست كه پس از سالها جنگ و خونريزى به چهار تخته چوب دست يافته، بلكه معنايش اين است كه بر مقام فرماندهى و اداره كشور مسلط شده است). پس" استواء بر عرش" به اين معنا است كه خداى تعالى بعد از خلقت آسمان و زمين در دو روز، به امر تدبير مخلوقات خود پرداخت[۵۸].
یعنی همانگونه که عرش بر 4 رکن استوار است، عالم خلق نیز بر 4 نیرو استوار است. عرش کنایه از محدوده کائنات و عالم خلق است. پس 4 رکن عرش اشاره به این 4 نیروی اساسی دارد.
بررسی آیه (فاطر:41): امساک آسمانها
از این آیه روشن میشود که آسمان به مجموعه فضایی که بر فراز زمین قرار دارد و کرات آسمانی موجود در آن اطلاق میشود؛ زیرا فرو افتادن خود آسمان حتی بنابر شناخت آن روز از آسمان، معنا ندارد.
« مراد از آسمان همانطور كه گفتيم جهت بالا، و موجودات بالا است پس خدا نمىگذارد كه آن موجودات فرو ريزند، و به زمين بيفتند، مگر به اذن خودش كه با اذن او احيانا سنگهاى آسمانى و صاعقه، و امثال آن به زمين مىافتد.»[۵۹]
مسك و امساك بمعنى گرفتن و نگاه داشتن است ايضا تمسيك كه بهمعنى گرفتن و چنگ زدن است. بخل را از آن امساك گويند كه منع كردن و نگاه داشتن مال از ديگران است[۶۰]. درباره باران به کار میرود و امساک باران به معنای جلوگیری از فرودآمدن آن است[۶۱] شاید از این رو گفته میشود که امساک به معنای منع کردن است. مانند آیه : هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ (الزمر: 38)[۶۲].
مصطفوی که در کتاب خود سعی در یافتن اصل واحد تمام مشتقات یک ریشه است، میگوید اصل واحد ماده (م س ک) حبس به همراه حفظ یا نزد خود نگه داشتن شیء به منظور حفظ از روانی و رهایی و جدایی است.از این رو در مقابل تسریح قرار دارد. امساک شیء را وابسته و مرتبط میسازد[۶۳]. زوال نیز که در آیه مورد بررسی در برابر امساک قرار دارد به معنای تغییر حالت و بیثباتی و جابجایی شیء از حالت معین است[۶۴][۶۵].
پس آیه اشارتی به نیروی جاذبه دارد :
خداوند آسمانها و زمین را از خارج شدن از جایگاهشان منع میکند و آنها را در همان جایگاه حفظ و حبس میکند و اگر این دو از جای خود خارج شوند هیچکس جز خدا نمیتواند آن ها را حفظ و حبس کند.
این حفظ و حبس را میتوان در هیات بطلمیوس نیز تصور نمود؛ پس آیه اعجاز علمی نیست ولی در تفسیر علمی قابل توجّه است.
نتیجهگیری
آیه مورد بحث و آیات دیگری را که به حفظ و ثبات روابط و پیوندهای میان اجرام آسمانی اشاره دارد، نمی توان اعجاز علمی شمرد؛ زیرا این مطلبی است که کم و بیش بشر آن را مشاهده می کند و تمام فرضیات و نظریات علمی بشر از گذشته تا کنون به بیان چگونگی و چرایی آن پرداخته است. اما بر اساس آخرین تعریف های علم نجوم برای نیروی گرانش که از عوامل اصلی ایجاد آسمان همگن و همسانگرد و تعیین جایگاه اجرام آسمانی در آسمان است، و با تکیه بر تحلیل و بررسی 305 آیه ای که در قرآن درباره سماوات سخن گفته است، می توان نتیجه گرفت:
- قرآن به گونهای از آسمان و ویژگیهای آن سخن گفته که یافتههای علمی بشر پس از 14 قرن تضاد و ناهمگونی با سخنان قرآن ندارد.
- سماء در قرآن به فضای حاوی اجرام آسمانی گفته میشود که شاید بتوان آن را معادل مفهوم فضا-زمان در نظریه نسبیت عام اینشتین دانست که تعبیر جدیدی برای نیروی گرانش است. یا نیروی گرانش را عامل پیدایش و بقای سماء یعنی فضا-زمان دانست که قرآن عملکرد گرانش را با واژههای رفع، امساک و حفظ و حرس وصف میکند که موجب پدید آمدن ویژگی ذات رجع و ذات حبک بودن برای آسمان(فضا-زمان) شده است.
- واژگانی مانند اسباب السماوات و اقطار السماوات و ذات حبک مفهوم ریسمان دار بودن آسمان را میرساند؛ ریسمانهایی که رابطه میان آسمان و زمین را میسازد و امکان نفوذ به آسمان را فراهم میکند. تأمل در این مفاهیم و واژگان قرآنی شاید راهگشای پژوهشهای جدید در علم نجوم برای سفرهای فضایی باشد.
پانویس و منابع
- ↑ طباطبائی،1417: ج11، 288
- ↑ مکارم، 1374: ج10، 111
- ↑ Erik Verlinde
- ↑ وجود اشياء از جهت استنادش به ذات پروردگار و با قطع نظر از اسباب وجودى ديگر كلام خدا هستند آيه ذيل است كه مىفرمايد:" وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ" كه امر خداى را بعد از آنكه يگانه معرفى نموده به لمح بصر تشبيه نموده است كه منظور از آن نفى تدريجى بودن است و از آن فهميده مىشود كه موجودات خارج با اينكه تدريجا و به وسيله اسباب مادى موجود گشته و منطبق بر زمان و مكان هستند معذلك جهتى دارند كه آن جهت عارى از تدريج، و خارج از حيطه زمان و مكان است و از اين جهت امر خدا و قول و كلمه او شمرده شده است و اما از جهت اينكه در مسير سلسله علل و اسباب قرار داشته و بر زمان و مكان منطبق مىگردد از اين جهت امر خدا نيست بلكه خلق خداست هم چنان كه فرمود:" أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ" پس امر، عبارت است از وجود هر موجود از اين نقطه نظر كه تنها مستند به خداى تعالى است، و خلق، عبارت است از وجود همان موجود از جهت اينكه مستند به خداى تعالى است با وساطت علل و اسباب. اين معنا از كلام ديگر خداى سبحان به خوبى استفاده مىشود كه فرمود" إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ" زيرا در اين آيه نخست خلقت آدم را ذكر نموده و ارتباط آن را با خاك كه يكى از اسباب است بيان مىكند سپس همان وجود را بدون ارتباطش به چيزى با تعبير" كن" خاطر نشان مىسازد (دقت فرمائيد). از همه آنچه كه گفته شد اين معنا به دست آمد كه امر عبارت است از كلمه ايجاد آسمانى يعنى فعل مختص به ذات او و اسباب و علل واسطه و تخلل نيستند و اين امر به مقياس زمان و مكان و هيچ خصيصه مادى ديگرى اندازهگيرى نمىشود. و در درجه دوم اين معنا را خاطر نشان مىسازد كه امر او در هر چيز عبارت است از ملكوت آن چيز، و فراموش نشود كه ملكوت، ابلغ از ملك است بنا بر اين براى هر موجودى ملكوتى و امرى است آن چنان كه فرمود:" أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" و نيز فرمود:" وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" و نيز فرمود:" تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ" . پس، از آنچه گذشت اين معنا روشن گرديد كه امر خدا عبارت از كلمه ايجاد او است و كلمه ايجاد او همان فعل مخصوص به او است بدون اينكه اسباب وجودى و مادى در آن دخالت داشته و با تاثيرات تدريجى خود در آن اثر بگذارند اين همان وجود ما فوق نشاه مادى و ظرف زمان است و روح به حسب وجودش از همين باب است يعنى از سنخ امر و ملكوت است.(طباطبائی، 1417: ج13، 197-198). ... با انضمام اين آيه به ما قبلش اين معنا به دست مىآيد كه: مراد از" ملكوت" آن جهت از هر چيزى است كه رو به خداست، چون هر موجودى دو جهت دارد، يكى رو به خدا، و يكى ديگر رو به خلق. ملكوت هر چيز آن جهتى است كه رو به خدا است، و ملك آن سمت رو به خلق است ممكن هم هست بگوييم: ملكوت به معناى هر دو جهت هر موجود است، و آيات زير هم بر همين معنا حمل مىشود،" وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ" و" أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" و" قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ". (طباطبائی،1417:ج17، 116).
- ↑ نک.طباطبائی،1417: ج10، 149
- ↑ قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعًا لَّهُۥ مُلْكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ آیه 44 سوره زمر
- ↑ إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِى خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ ٱسْتَوَىٰ عَلَى ٱلْعَرْشِ يُدَبِّرُ ٱلْأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِنۢ بَعْدِ إِذْنِهِۦ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمْ فَٱعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ آیه 3 سوره یونس
- ↑ المیزان: سماوات مشهودند.
- ↑ در آیه الرعد : 2 اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ نیامدن الارض شاید نشانه آن است که الارض هم جزء سماوات است همچون سایر اجرام و بغیر عمد به اجرام هم مربوط است. در آیه المؤمنون : 86 قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ اگر زمین را ذکر نکرده معلوم میشود زمین جزئی از سماوات است.و الا ربوبیت خدا تمام کائنات را شامل نمیشود! العرش: همه مخلوقات
- ↑ وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَا تَأْتِينَا ٱلسَّاعَةُ قُلْ بَلَىٰ وَرَبِّى لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَٰلِمِ ٱلْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِى ٱلْأَرْضِ وَلَآ أَصْغَرُ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكْبَرُ إِلَّا فِى كِتَٰبٍ مُّبِينٍ آیه 3 سوره سبأ
- ↑ وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَآ إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِى ٱلْبَرِّ وَٱلْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِى ظُلُمَٰتِ ٱلْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِى كِتَٰبٍ مُّبِينٍ آیه 59 سوره انعام
- ↑ {{SmallQFrame|Surah=39|Ayah=46}
- ↑ وَهُوَ ٱلَّذِى خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ بِٱلْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُن فَيَكُونُ قَوْلُهُ ٱلْحَقُّ وَلَهُ ٱلْمُلْكُ يَوْمَ يُنفَخُ فِى ٱلصُّورِ عَٰلِمُ ٱلْغَيْبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ وَهُوَ ٱلْحَكِيمُ ٱلْخَبِيرُ آیه 73 سوره انعام
- ↑ وَلِلَّهِ غَيْبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ ٱلْأَمْرُ كُلُّهُۥ فَٱعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَمَا رَبُّكَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ آیه 123 سوره هود
- ↑ وَلِلَّهِ غَيْبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ وَمَآ أَمْرُ ٱلسَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ ٱلْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ آیه 77 سوره نحل
- ↑ يَوْمَ هُم بَٰرِزُونَ لَا يَخْفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِنْهُمْ شَىْءٌ لِّمَنِ ٱلْمُلْكُ ٱلْيَوْمَ لِلَّهِ ٱلْوَٰحِدِ ٱلْقَهَّارِ آیه 16 سوره غافر
- ↑ ر.ک. به مقاله سماوات
- ↑ طباطبائی،1417: ج19، 97
- ↑ طباطبائی،1417: ج20، 190
- ↑ نک.آلوسی،1415: ج7، 83
- ↑ فراهیدی: ج2، 57
- ↑ ابن منظور: ج3، 303
- ↑ فراهیدی: ج2، 57
- ↑ طریحی: ج3، 106
- ↑ مصطفوی: ج4، 105
- ↑ آلوسی،1415: ج7، 84
- ↑ و يحتمل أن يكون الاستئناف نحويا بدون تقدير سؤال و جواب
- ↑ طباطبائی،1417: ج11، 287
- ↑ لا للدلالة على نفي مطلق العماد عنها على أن يكون قوله: «تَرَوْنَها» وصفا توضيحيا لا مفهوم له
- ↑ آلوسی،1415،ج7، 84
- ↑ للاستشهاد على كون السموات مرفوعة كذلك كأنه قيل: ما الدليل على ذلك؟ فقيل: رؤيتكم لها بغير عمد فهو كقولك: أنا بلا سيف و لا رمح تراني.
- ↑ زمخشری،2، 512
- ↑ استشهاد برؤيتهم لها كذلك
- ↑ إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِى خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ ٱسْتَوَىٰ عَلَى ٱلْعَرْشِ يُغْشِى ٱلَّيْلَ ٱلنَّهَارَ يَطْلُبُهُۥ حَثِيثًا وَٱلشَّمْسَ وَٱلْقَمَرَ وَٱلنُّجُومَ مُسَخَّرَٰتٍۭ بِأَمْرِهِۦٓ أَلَا لَهُ ٱلْخَلْقُ وَٱلْأَمْرُ تَبَارَكَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلْعَٰلَمِينَ آیه 54 سوره اعراف
- ↑ إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِى خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ ٱسْتَوَىٰ عَلَى ٱلْعَرْشِ يُدَبِّرُ ٱلْأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِنۢ بَعْدِ إِذْنِهِۦ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمْ فَٱعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ آیه 3 سوره یونس
- ↑ ٱللَّهُ ٱلَّذِى رَفَعَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ ٱسْتَوَىٰ عَلَى ٱلْعَرْشِ وَسَخَّرَ ٱلشَّمْسَ وَٱلْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِى لِأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ ٱلْأَمْرَ يُفَصِّلُ ٱلْءَايَٰتِ لَعَلَّكُم بِلِقَآءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ آیه 2 سوره رعد
- ↑ تَنزِيلًا مِّمَّنْ خَلَقَ ٱلْأَرْضَ وَٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلْعُلَى آیه 4 سوره طه
- ↑ ٱلرَّحْمَٰنُ عَلَى ٱلْعَرْشِ ٱسْتَوَىٰ آیه 5 سوره طه
- ↑ ٱلَّذِى خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ ٱسْتَوَىٰ عَلَى ٱلْعَرْشِ ٱلرَّحْمَٰنُ فَسْـَٔلْ بِهِۦ خَبِيرًا آیه 59 سوره فرقان
- ↑ ٱللَّهُ ٱلَّذِى خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ ٱسْتَوَىٰ عَلَى ٱلْعَرْشِ مَا لَكُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِىٍّ وَلَا شَفِيعٍ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ آیه 4 سوره سجده
- ↑ هُوَ ٱلَّذِى خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ ٱسْتَوَىٰ عَلَى ٱلْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِى ٱلْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَٱللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ آیه 4 سوره حدید
- ↑ رازی،1420 : ج17، 191
- ↑ طباطبائی،1417، ج8، 150
- ↑ رازی،1420 : ج14 ،269
- ↑ مقام تدبیر امر که در اغلب موارد ذکر عرش از تدبیر امر از سوی پروردگار یاد شده است.
- ↑ صدوق،1404: ج2،191
- ↑ رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ سُئِلَ لِمَ سُمِّيَ الْكَعْبَةُ كَعْبَةً قَالَ لِأَنَّهَا مُرَبَّعَةٌ فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَ صَارَتْ مُرَبَّعَةً قَالَ لِأَنَّهَا بِحِذَاءِ بَيْتِ الْمَعْمُورِ وَ هُوَ مُرَبَّعٌ فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَ صَارَ الْبَيْتُ الْمَعْمُورُ مُرَبَّعاً قَالَ لِأَنَّهُ بِحِذَاءِ الْعَرْشِ وَ هُوَ مُرَبَّعٌ فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَ صَارَ الْعَرْشُ مُرَبَّعاً قَالَ لِأَنَّ الْكَلِمَاتِ الَّتِي بُنِيَ عَلَيْهَا الْإِسْلَامُ أَرْبَعٌ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ
- ↑ وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَٰهِۦمُ ٱلْقَوَاعِدَ مِنَ ٱلْبَيْتِ وَإِسْمَٰعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّآ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلْعَلِيمُ آیه 127 سوره بقره
- ↑ وَٱلْمَلَكُ عَلَىٰٓ أَرْجَآئِهَا وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَٰنِيَةٌ آیه 17 سوره حاقه
- ↑ مجلسی،1362: ج55، 5
- ↑ وَ رُوِيَ ذَلِكَ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُمُ الْيَوْمَ أَرْبَعَةٌ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَيَّدَهُمْ بِأَرْبَعَةٍ أُخْرَى فَيَكُونُونَ ثَمَانِيَة
- ↑ همو،ج55، 9
- ↑ همو، ج55، 17
- ↑ به نظر میرسد خطا در تعبیر است و منظور از آسمان عرش است.
- ↑ سیوطی :1404،ج4، 42
- ↑ السماء على أربعة أملاك كل زاوية موكل بها ملك
- ↑ همو، ج17، 15
- ↑ طباطبائی،1417: ج10، 151
- ↑ طباطبائی،1417: ج14، 403
- ↑ قرشی: ج6، 258
- ↑ طریحی: ج5، 288
- ↑ راغب: 769)
- ↑ ج11، 111
- ↑ مصطفوی: ج4، 366
- ↑ راغب: 387
1. قرآن کریم
2. آلوسى، محمود (1415 ق )، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، چ1، بیروت: دارالكتب العلميه.
3. ابن منظور،محمد بن مکرم(1426ق)، لسان العرب، چ1، بیروت: دارالکتب العلمیه.
4. جوهری، اسماعیل بن حماد (1426ق)، تاج اللغة و الصحاح العربیة«الصحاح»، چ4، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
5. راغب اصفهانى، حسين بن محمد (1412ق)، المفردات في غريب القرآن، چ1، بیروت: دارالعلم (دمشق: الدار الشامية) .
6. رازی،
7. زمخشرى محمود (1407ق)، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، چ3، بیروت: دار الكتاب العربي.
8. السعدی، داود سلمان(2011ق)، اسرار الکون فی القرآن، چ4، بیروت: دارالحرف العربی.
9. صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1404ق)، فقیه من لا یحضره الفقیه، چ2، قم: جامعه مدرسین.
10. طباطبايى سيد محمد حسين (1417ق)، الميزان فى تفسير القرآن، چ5، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم.
11. طریحی، فخرالدین (1375ش)، مجمع البحرین، چ3، تهران: کتابفروشی مرتضوی.
12. فخرالدين رازى ابوعبدالله محمد بن عمر (1420ق)، مفاتيح الغيب، چ3، بیروت: دار احياء التراث العربى.
13. فراهيدى خليل بن احمد (1415ق )، كتاب العين، چ2، قم: انتشارات هجرت.
14. قرشى سيد على اكبر(1377ش)، تفسير احسن الحديث، چ3، تهران: بنياد بعثت.
15. مصطفوی، حسن (1360ش)، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
16. مكارم شيرازى ناصر(1374ش)، تفسير نمونه، چ1، تهران: دار الكتب الإسلامية.