از ذوالقرنین تا کوروش، از معلم اول تا الیاس نبی (ع): تفاوت میان نسخه‌ها

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۸۴: خط ۳۸۴:


لذا می توانیم نتیجه بگیریم کوروش برای غلبه بر دشمنان کفرآیین خود، به حضرت زهرا (س) متوسل شد و برای ایشان نذر نمود. والله اعلم.
لذا می توانیم نتیجه بگیریم کوروش برای غلبه بر دشمنان کفرآیین خود، به حضرت زهرا (س) متوسل شد و برای ایشان نذر نمود. والله اعلم.
=وصایای کوروش=
طبق نقل گزنفون یونانی، این موارد وصایای کوروش به دو پسرش است:<br>
1- توصیه به اتحاد و برادری. و یافتن دوستان با وفا که بقای حکمرانی در آن است.<br>
2- توصیه ضمنی به دوری از تکبر و شادی بی اندازه (زهد).<br>
3- توصیه به احترام به افراد بزرگتر<br>
4- وفا ثمره نیکی است.<br>
5- انتخاب جانشین برای جلوگیری از اختلاف<br>
6- توصیه به رعایت رشته محبت خانوادگی و قوم و وطن.<br>
7- قسم به خدا و وطن<br>
8- جاودانگی روح و بقای روح پس از فنای جسم و کیفر آن در ازای گناه و حیات پس از مرگ.<br>
9- توصیه به عدالت ورزی.<br>
10- ترس از خدایان (طبیعتا منظور از خدایان همگی ملکوتیان بوده است).<br>
11- خدایان صاحبان نظم ثابت عالم اند (برهان نظم).<br>
12- از خدایان بترسید و کاری نکنید که خلاف تقدس و عدالت باشد.<br>
13- ترس از قضاوت نسلهای بعدی.<br>
14- عدالت موجب اعتماد و مقبولیت مردمی است.<br>
15- عبرت از تاریخ.<br>
16- درخواست خاکسپاری سریع جسد خود. امیدواری به همنشینی با خدایان (یعنی ملکوتیان) پس از مرگ.<br>
17- توصیه به نیکی به دوستان<br>
18- خداحافظی با دوستان حاضر و غایب.<br>


=مردمسالاری دینی: میراث ذوالقرنین=
=مردمسالاری دینی: میراث ذوالقرنین=

نسخهٔ ‏۴ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۳

وَيَسْـَٔلُونَكَ عَن ذِى ٱلْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا۟ عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا
و از تو درباره «ذو القرنین» می‌پرسند؛ بگو: «بزودی بخشی از سرگذشت او را برای شما بازگو خواهم کرد.»
آیه 83 سوره کهف

عبارت محوری

ذی القرنین

بیان مطلب علمی

خضر و ذوالقرنین (احتمالا کوروش) پسرخاله هم بوده اند و هر دو از شاهزاده های زمان خود بودند. ذوالقرنین، ملک می شود و خضر در خدمت اوست. این خضر، خضر ثانی است و نبایستی با خضر اکبر (که معاصر موسی کلیم علیه السلام بوده است) خلط شود. این خضر ثانی، احتمالا همان خسرو است. بعدها در سده های بعدی از ترکیب شخصیت کوروش و خسرو، یک کاراکتر حماسی به نام کیخسرو توسط مردمان سده های بعدی در روایتهایشان خلق می شود. الیاس نبی (ع) یکبار در حدود 200 سال قبل از کوروش مبعوث می شود و سپس عروج می کند و یکبار هم احتمالا مصادف با زمان کوروش مبعوث می شود و نامش به ادریس (ع) در بابل معروف می شود و احتمالا به همراه خسرو، در خدمت کوروش بوده است. احتمالا کوروش، اقدام به تهیه نسخه هایی از معارف توحیدی (نسخی از معارف ابراهیمی و موسایی) می کند که برای هر قومی مطابق زبان و خرده فرهنگ همان قوم بوده است. آئین زرتشت، حاصل نسخه مخصوص مجوسان بوده است و زرتشت، احتمالا یکی از این سه تن (خضر، خسرو، کوروش) یا مصادف با ایشان بوده است. علت شباهت میان ادیان و اسطوره های ملل ترک و هند و مجوس، ریشه در همین فرمانروایی یکپارچه ذوالقرنینی داشته است. والله اعلم. این فرضیه سازگار با تصور یکی بودن کوروش و ذوالقرنین بنا شده است و اگر این امر بای نحو رد شود،؛فرضیه بالا هم رد می شود. ولی شواهدی چند، چه از قبل و چه نویافته، به نفع یکسانی کوروش و ذوالقرنین وجود دارد والله اعلم.

یک کتاب از قرن 12 (متعلق به فردی به نام عبدالحسین حسینی خاتون آبادی) از کتابی دیگر مربوط به قرن 9 به نام لب التواریخ نقل می کند که پادشاهان از کیانیان 10 نفر بودند و یکی از ایشان را "اسكندر بن دارا ملقّب بذى القرنين" می نامد. این مدرک مهم است چون نشان می دهد که اولا ملوک فارس هم به لقب ذی القرنین ملقب بوده اند. در ثانی چون دارا در این نام هست و چون از کیانیان دانسته شده است پس بایستی از هخامنشان باشد. سوم آنکه تجمیع آن با دیگر شواهد نشان می دهد که معنای لغوی واژه اسکندر، معادل واژه کوروش است و منظور از اسکندر پسر دارا، همان کوروش هخامنشی است. پس با این مدرک می توان گفت که یکی از تواریخ قرن 9، کوروش را ذوالقرنین خوانده است. والله اعلم. ابن جوزی در قرن شش به نقل از عبدالله بن شوذب، خضر (ع) را از فرزندان فارس (یعنی ایرانی) دانسته است و او را در زمان فریدون دانسته است. او اشاره می کند که عده ای از مردمان، ذوالقرنین را همان فریدون می دانند و این دو را یکی بر می شمرند. برخی منابع دیگر، کوروش و فریدون را یکی برشمرده اند. همچنین بسیاری از مورخین اسلامی، خضر را پسرخاله ذوالقرنین دانسته اند (منظور خضر ثانی است و نه خضر اکبر که در زمان موسی (ع) بود) از جمع این موارد هم، یک طریق دیگر برای ذوالقرنین بودن کوروش بدست می آید. والله اعلم. مرحوم علامه طباطبایی (ره)، آیه الله مکارم شیرازی، مرحوم دکتر شریعتی و مرحوم آیه الله معرفت، از کسانی هستند که نظریه ذوالقرنین بودن کوروش را بین دیگر نظریات پیرامون ذوالقرنین، مرجح دانسته اند. احتراما در آثار البلاد و اخبار العباد زکریای قزوینی قرن 7 که یکی از کتب مهم تراث جغرافیای اسلامی است، ذکر "اسکندر بن دارا بن بهمن" از ملوک فارس، آمده است. احتراما استدلال کردیم که این اسکندر بن دارا بن بهمن، ایرانی است و منظور از او به دلایل مختلف همان کوروش است و یونانی نیست و یا مقدونی نیست و نبایستی بین اسکندر بن دارای ایرانی که همان ذوالقرنین بوده است با اسکندر مقدونی یونانی، خلط شود (مرحوم آیه الله لاری رکنی (ره) در مقاله ای به این مهم اشاره می کنند که نبایستی بین اسکندر ذوالقرنین با اسکندر مقدونی، خلط شود). به نظر می رسد که خلط بین این دو اسکندر باعث خلط بین "معلم اول" یا همان "هرمس" یا همان "الیاس نبی (ع)" با "ارسطاطالیس یونانی" شده است. چون به نظر می رسد که الیاس نبی (ع) همراه اسکندر بن دارای ایرانی بود و معلم و مشوق او هم بود و نام بابلی او ادریس و نام دیگرش هرمس بود و طبق تواریخ اسلامی، معلم اول حکمت، هم اوست. اما بین ذوالقرنین واقعی (یعنی اسکندر بن دارا بن بهمن ایرانی که منظور از او همان کوروش است) و معلمش (که الیاس نبی (ع) بود) با ذوالقرنین خلطی اشتباهی (یعنی اسکندر مقدونی یونانی) و معلمش (که ارسطاطالیس یا همان ارسطو بود) خلط شده است. پس معمای آثار دوگانه معلم اول هم حل می شود: آن بخشی که از فلسفه و حکمت و آثار منتسب به ارسطاطالیس، موافق توحید و معارف اسلامی است (مانند علم منطق) مختوم به معلم اول واقعی (یعنی الیاس نبی (ع)) است. اما آنچه از آثار منتسب به ارسطاطالیس مربوط به شرک و کفر و غیره است، یا موضوعه و یا ریشه در مکتب یونانیین و ذوالقرنین اشتباهی و ارسطاطالیس یونانی دارد. خیلی مهم است که بدانیم بین ذوالقرنین ما با اسکندر یونانی خلط کرده اند و بین الیاس نبی (ع) و ارسطاطالیس یونانی هم خلط کرده اند. و البته بروز چنین مشکلاتی پس از قرون متمادی و آتش گرفتن کتب هخامنشی به دست اسکندر مقدونی، طبیعی است والله اعلم.

استوانه کوروش و سد ذوالقرنین

منشور کوروش یا استوانه کوروش، یک شیء باستانی است که در قرن 19 ام در کاوش های معبد مردوک (خدای آفرینش و خدای خدایان) در بابل کشف شد. متن این استوانه دو بخش دارد: بخش اول که از زبان یک فرد سخنگو وار است (شاید کاهنان یا روحانیان معبد) و بخش دوم که از زبان کوروش است: منم کوروش، شاه جهان...

در انتهای بخش دوم، کوروش می گوید که استحکاماتی را از نو ساخته است که بر روی بخش هایی از آنها مفرغ ریخته است و از جمله اجزای آنها، قطعات مسی بوده است. چون استوانه آسیب دیده است (بخش هایی از نوشته افتاده است)، نمی توان جزئیات بیشتری از مکان یا موقعیت این استحکامات از متن منشور متوجه شد. برخی گمان کرده اند که این استحکامات، دیوارها یا درهایی جدید برای برج و باروی شهر بابل بوده اند. ولی به نظر می رسد که اولا این احتمال ایشان، صرفا حدس است. در ثانی، به نظر می رسد که به کل متصرفات آشوربنی پال (که مدعی شاه جهان بودن بوده است) هم بابل اطلاق میشده است. پس بابل را نبایستی صرفا یک شهر دانست. بلکه مثل رم و روم که یک شهر-کشور بود، بابل هم یک شهر-کشور بوده است. پس برج و بارو و دیوار کشور بابل، می شود مستحکمات مرزی بابل. سوال: آیا ممکن است آشوربنی پال تا انتهای آسیا و نزدیک آلاسکا را زیر سلطه داشته بوده باشد؟ پاسخ: بله، زیرا متون آشوری طوری سخن می گویند که گویی او، پادشاه کل جهان و اصطلاحا هفت کشور بوده است.

خود کوروش هم در بخش دوم متن استوانه می گوید که در محل استحکاماتی که با مفرغ و مس ساخته است، کتیبه ای از آشوربنی پال را دیده است.

نتیجه اینکه اولا منظور از مردوک، می تواند بلندپایه ترین موجود معنوی، یعنی خدا باشد. والله اعلم. اینگونه مشکل متن منشور کوروش که برخی ایراد گرفته اند، از نظر الهیاتی حل می شود.

دوم اینکه منظور از استحکاماتی که خود کوروش می گوید با مفرغ و قطعات مس ساخته است، همان سد ذوالقرنین در آلاسکا باشد.

سوم اینکه مرز متصرفات آشوربنی پال (که پادشاهی قبل از کوروش در بابل و اطراف بوده است) در آسیا تا انتهای آن بوده است و اینگونه از محل تنگه انیان (برینگ فعلی) تا مرز آلاسکا بوده است و کوروش آنجا یک کتیبه از آشوربنی پال را هم دیده است.

این سه نکته باستان شناسی، اگر صحیح باشند، نکات فاز سومی هستند که به کمک تحلیل و تفسیر آیات مرتبط با ذوالقرنین و تجمیع آن با دیگر شواهد تخقیقی بدست آمده است. والله اعلم.

پس ظن ذوالقرنین بودن کوروش بسیار تقویت می شود. چون خود او خودش را سازنده استحکاماتی از مفرغ و قطعات مس معرفی کرده است. والله اعلم.

از یک قول تاریخی از روم (پیرامون صورتگری دانیال (ع) از تصویر انبیاء که در خزانه آدم علیه السلام بوده و ذوالقرنین آن را گشوده است) برداشت می شود که ذوالقرنین و دانیال همزمان بوده اند. می دانیم که دانیال و کوروش همزمان بوده اند.

نام های قدیم آلاسکا

1- انیان
این نامی است که بر آلاسکا و انتهای شمال شرقی آسیا در نقشه های قدیمی وجود دارد. احتمالا نامی ایرانی و هم ریشه با "انشان" و "انزان" است. این دو نام اخیر، نام کشور پدری کوروش و سرزمین پارس ها بوده است. می توان این حدس جنجالی را حتی مطرح نمود که ممکن است انشان، نه در خوزستان و نه صرفا در فارس، بلکه از خوارزم تا شمال شرقی آسیا و بخش هایی از آلاسکا را هم شامل میشده است. و یا یک انشان قدیم داشته ایم که همان آلاسکا و شمال شرقی آسیا (یعنی انیان) بوده باشد و یک انشان جدید که پس از مهاجرت آریایی ها و در فارس بوده باشد والله اعلم. نام تنگه برینگ در بین آلاسکا و آسیا هم تا همین 300 سال پیش در نقشه ها، تنگه انیان بوده است Anian.

2- پارا دریا
در یک کتیبه زمان داریوش، سخن از "سکاهای پارا دریا (ماوراء بحار)" آمده است که طبق شواهدی چند، منظور سکاهای آمریکای شمالی (و نه جنب دریای خزر) است. از این رو از دیگر اسامی قاره آمریکا در عهد هخامنشان، پارا دریا (ورای دریا، ماوراء بحار) بوده است.

3- وادی ارتش
این نامی است که در نقشه دیوان الترک کاشغری که یکی از نقشه های قدیمی موجود از جهان است به نواحی حدود آلاسکا داده شده است.

4- جابلقا
در احادیث اسلامی صحبت از یک شهرستان بزرگ در منتهی الیه مشرق است که یاجوج و ماجوج در همسایگی آن ساکن اند. این آدرس با آلاسکا همخوانی دارد. طبق احادیث معراج، مردمان جابلقا در شب معراج ایمان آوردند و خلیفه ای از سوی رسول الله (ص) برای ایشان وضع شد.

5- ظلمات
بخش هایی از آلاسکا در نواحی جنب قطب شمال واقع است که مسلمین به آن نواحی ظلمات می گفتند.

6- کیماکیه
قسمت شمالی آلاسکا احتمالا بخشی از کیماکیه بوده است که هم در کتب و نقشه های مسلمین و هم در شاهنامه فردوسی مورد اشاره است.

7- مازندران شاهنامه (و نه مازندران فعلی) که محل البرز کوه شاهنامه است.
کوه قاف در آن واقع است و رستم آنجا با دیو سپید جنگید. محلی خارج از قلمرو وقت ایران بوده است. به نظر می رسد حداقل بخش هایی از آلاسکا فعلی با بخش هایی از مازندران شاهنامه، همپوشانی دارد.

8- العسکر
نامی که در آندلس اسلامی به چندین مکان (از جمله، طبق شواهدی چند، به نواحی کانادا و آلاسکا) اطلاق میشده است. شباهت معنایی این واژه با "وادی ارتش" در نقشه دیوان الترک قابل توجه است. یک شهر به نام کردووا (قرطبه) اکنون در قلب جغرافیایی سواحل آلاسکا وجود دارد. به نظر می رسد بین این نام و کرامت امام حسن عسگری (ع) در کنار زدن پرده از چشم خلیفه عباسی و نشان دادن یک سرزمین پر از ارتشیان، رابطه مهمی برقرار است والله اعلم. (این مطلب را کنار مطلب خلیفه منصوب رسول الله (ص) در جابلقا بگذاریم و کنار جزئیات داستان جزیره خضراء، آنگاه پازل سابقه حضور شیعه در آمریکا و ماوراء بحار قدیم، کامل می شود.)
نام آلاسکا، از واژه Alyeska از بومیان آلاسکا گرفته شده است. در نقشه دیوان الترک کاشغری در مکان آلاسکا، نام "وادی ارتش" نوشته شده است. ولی "آل-یسکا" چه ربطی به "ارتش" دارد؟ واژه "یزک" و "الیزک" و "یزکا" در متون عربی، به معنی "طلائع عسکر" یعنی "پیش قراولان لشگر" آمده است. شایان ذکر است که اصل این واژه، ترکی است. ولی برای آن صرف فعل هم در عربی صورت گرفته است. پس این مسیر سیر واژگانی برای آلاسکا قابل پیشنهاد است:
وادی ارتش = عسکریه = یزکا <ذق> سپس قلب شدن یزکا به آلیسکا در زبان بومیان و سپس تبدیل آلیسکا به آلاسکا.
لذا ممکن است بتوان معرب آلاسکا را عسکریه یا نظائر آن دانست. والله اعلم.
9- قاف و قوقیا
از جمله نام های نواحی شمال شرق آسیا و شمال غرب آمریکا، کوه "قاف" و کوه "قوقیا" بوده است. در ختای نامه آمده است که اهل قاف (احتمالا اهالی آلاسکا، کانادا و آمریکا) پیش از ساخته شدن سد اسکندر، از طریق راهی که در کوهستان بوده است، خود را به ختای (نهایت شرقی آسیا) می رسانده اند.[۱] یک بخش از خشکی که توسط کوه قوقیا محصور شده است (و بخشی از خاک آلاسکای فعلی است) مطابق آنچه ابن خلدون در آثار خود خصوصا المقدمه می گوید، نامش بلاد یاجوج بوده است.

10- اتوکان، یوتوکان، یوکان
طبق نقشه دیوان الترک کاشغری.

11- دشت قبچاق، دشت قلماق
البته این دو اسم در برهه های مختلف تاریخ، به نواحی مختلفی اطلاق می شده است. اما از برخی روایتهای داستان سیاوش و همچنین ختای نامه و روایت ابن خلدون از بلاد خفشاخ (معرب همان قبچاق) و برخی دیگر متون، به نظر می رسد که در برهه ای از تاریخ، به نواحی منتهای شمال شرق آسیا و شمال غرب قاره آمریکا، این نام اطلاق می شده است.

12- نهایتا نام آلاسکا که احتمالا یک استخراج واژگانی از Alascaraca یا Alascara بوده است. شواهدی برای امکان چنین استخراج واژگانی در موارد مشابه وجود دارد. درباره پیشینه نام آلاسکا میان اروپاییان اختلاف نظر است و برایشان عملا قطعی نیست که نام آلاسکا از کجا آمده است. لذا این نظریه، یک نظریه ممکن است.

این نام ها در گذر زمان در طول 3000 سال گذشته، بر این ناحیه جغرافیایی از زمین خدا، اطلاق میشده است. در قرآن کریم، شاید یکی از مصادیق "مشارقها" و "مطلع الشمس"، نواحی کانادا و آلاسکا باشد، این مطلب بر اساس مکان یابی سد ذوالقرنین در آلاسکا و فرضیه همانی کوروش و ذوالقرنین قابل طرح است. والله اعلم

محل برخورد تیر آرش کمانگیر با زمین

می توان مرز ایران و توران را محل برخورد تیر آرش با زمین مشخص کرد. لذا اگر این محل یافته شود، قرینه ای برای تعیین نهایت حد مرز ایران در زمان قدیم خواهد بود. طبق منابع اوستایی، تیر آرش بر کوه "خوا انوان ته" فرود آمد. "خوا" را معادل "کوه" می گیریم. "ته" نیز احتمالا دگر شکل "ده" به معنی سرزمین است. پس اسم اصلی آن کوه، "کوه سرزمین انوان" می شود. اکنون در شرقی ترین بخش آسیا، در نزدیکی آلاسکا و تنگه برینگ، سرزمینی وجود دارد که نام قدیم آن (و نام قدیم آلاسکا و تنگه برینگ) "انیان" گزارش شده است. مردم محلی، "انیان" را "اونان" هم تلفظ می کرده اند. در این منطقه شهر و رودخانه و خلیجی قرار دارد که نامشان "انادیر" است. نام اصلی این شهر طبق منابع قدیمی، "انیان دیر" و "اونان دیر" بوده است. دیر هم احتمالا دگر شکل "تیر" است که یا اشاره به تیر آرش دارد و یا به معنای رودخانه (در فارسی باستان) است.

پس حاصل تطبیق شاهنامه، گزارش منابع اوستایی و جغرافیای تاریخی حوالی آلاسکا این می شود که تیر آرش در حوالی آلاسکا (یعنی سرزمین "اونان" یا "انیان" Anian ) به زمین نشست. خود انیان هم یک واژه عجمی به معنای پهلوان است. تطبیق این مطالب با نقشه های قدیمی یونانی پیشنهاد می کند که دریای هیرکان (دریای گرگسار) نه در محل دریای خزر فعلی، بلکه در محل دریای برینگ فعلی و دریای چوکچی (در حوالی سیبری و آلاسکا) قرار داشته است و سرزمین قدیم ایران (شامل آریا و پارت و ...) تا منتهی الیه شرقی آسیا و نزدیک آلاسکا کشیده شده بوده است.

این قرائن در کنار مطالب قبلی پیشنهاد می کند که مرز ایران، شامل کل آسیا (به جز هند و چین) تا نزدیک حوالی آلاسکا بوده است. پس حضور کوروش (در قامت ذوالقرنین) در آلاسکا و ساخت استحکامات و سد دفاعی، خالی از وجه نبوده است. والله اعلم. قبلا تصور میشد که مرز ایران تا حوالی سین کیانگ چین بوده است و حالا مطابق این شواهد، می توان مرزهای ایران در دنیای باستان را شامل کل متصرفات فعلی روسیه در خاور دور و شرق و شمال شرق آسیا دانست. متصرفاتی که اول به دست سکاها افتاد، سپس گروه هایی از قبایل چادرنشین ترک و ایرانی، سپس به چنگ مغول افتاد و سپس از مغول ها به دست تاتارها رسید و سپس توسط روس ها از تاتارها ستانده شد.

باکتریا (باختر)، یک ایالت از پرشیا (پارس)

تا کنون تصور میشد که ایالت باکتریا که یکی از ایالتهای امپراتوری هخامنشی بوده است، در حدود بلخ قرار داشته است. ولی طبق بازمانده های یک نقشه جهان از قرن چهارم میلادی به نام Tabula Peutingeriana و بر اساس تطبیق آن با دیگر نقشه ها در می یابیم که ایالت باکتریا، شامل سیبری تا منتهی الیه شمال شرقی آسیا میشده و تا مرز آلاسکا ادامه داشته است. لذا گستره حکومت هخامنشیان حداقل از منتهی الیه شرقی آسیا تا مصر را شامل میشده است. پس اکنون سند داریم که سرزمین پارس، تا تنگه انیان (تنگه برینگ) امتداد داشته است.

عقاب و قوچ، دو نماد قدرت مشروع الهی

قرائنی وجود دارد که عقاب، نماد حکومت الهی در نزد کنعانیان بوده است. همچنین قرائنی وجود دارد که قوچ دو شاخ، نماد برکت الهی در ایران (و شاید حتی کل آسیا) بوده است. در سنگ نگاره کوروش در پاسارگاد، کوروش را با دو بال عقاب و 2 شاخ، تصویر کرده بوده اند. یعنی هم از منظر نمادهای کنعانی (و بعدا مصری) و هم از منظر نمادهای آسیایی، او صاحب یک قدرت مسلط خدادادی و مشروع است.

این امر موید این نکته است که ارتباطی اجدادی میان کنعانیان و قبیله پارس، وجود داشته است: وگرنه چرا پرچم هخامنشیان پارسی (علاوه بر هاپلوگروپ دی ان آی ایشان) کنعانی است؟ لذا احتمالا اجداد پارسیان، ابتدا از حوالی ایران و بابل به سمت استپهای آسیای شمال شرقی و شمالی مهاجرت می کنند و سپس بعد از چندصدسال دوباره به سمت ایران مهاجرت معکوس می نمایند. بعد از حکومت جهانی کوروش، نماد عقاب به نماد امپراطوری ها تبدیل می شود و اکنون در نماد مهر رسمی روسیه و همچنین آمریکا و قبلا بر پرچم سلجوقیان و ... نماد عقاب به عنوان نماد قدرت وجود دارد. آنچه می تواند این نماد را از سنگ نگاره های آلاسکا تا داستان های بومیان آمریکا تا قبایل ترک تا روس و اسلاو، به نماد قدرت تبدیل کرده باشد، احتمالا پادشاهی آسیایی-آلاسکایی انشان (همان حکومت اولیه پارس ها) و سپس حکومت کوروش هخامنشی بوده است که بر پرچم ایشان، نماد عقاب یا شاهین بوده است. والله اعلم.

نکته مهم کاربردی این بحث در تفسیر قرآن کریم می تواند این باشد که مشارق الارض که خداوند می فرماید در تسلط بنی اسرائیل قرار گرفت، می تواند همین حکومت آسیایی-آلاسکایی انیان (انشان) و پارس ها و نظائر آن در قبل و بعد از ایشان بوده باشد. لذا سراغ طالوت و داوود و سلیمان (ع) را نه تنها در شام و یمن، بلکه در آسیا نیز می توان گرفت و این با گستره زبان و خط آرامی از استپهای آسیا تا شام و مصر، هماهنگ است. والله اعلم.
تخمین تاریخ ذوالقرنین توسط ابوریحان بیرونی

ابوریحان بیرونی در کتاب قانون مسعودی به نقل از یهودیان می گوید که بین تخریب اورشلیم توسط بخت النصر و زمانه ذوالقرنین (احتمالا وفات او از نظر یهودیان)، 111 سال فاصله بوده است. طبق نقل ابوریحان، اما مسیحیان و یونانیان این فاصله را 311 سال می دانند. اگر تخمین اول (111 سال) را در نظر بگیریم، آنگاه دوران ذوالقرنین تقریبا قابل تطبیق با دوران پادشاهی کوروش خواهد بود. اگر تخمین دوم (311 سال) را در نظر بگیریم، آنگاه به دوران اسکندر مقدونی می رسیم. پس ظاهرا اهالی اسکندریه (برخی نصرانی ها و برخی یونانی ها) عملا اسکندر مقدونی را ذوالقرنین و بانی بنای شهر اسکندریه می نامند. از سویی دیگر گفته شده بنای اسکندریه 300 سال طول کشیده است. از جمع این دو مورد اخیر، می توانیم پیشنهاد کنیم که بنای اسکندریه را کوروش آغاز کرد و 200 سال بعد از او، اسکندر مقدونی هم در زمان خود به آن افزود.

در مجموع به نظر می رسد که قبل از اسکندر مقدونی، مردمان قدیم (شامل یهودی ها) کوروش را ذوالقرنین می دانستند. بعد از دولت اسکندر مقدونی، عده ای اسکندر مقدونی را که اسکندر ثانی بود، با اسکندر اول (یعنی کوروش) اشتباه و خلط کردند.

بسیاری از علمای قدیم و جدید اسلامی هم به این نکته تاکید دارند که دو اسکندر داشته ایم و اسکندر ذوالقرنین، قبل از اسکندر مقدونی بوده است.

فیثاغورث و ادریس، کوروش و ذوالقرنین

فیثاغورث را بایستی بزرگترین ریاضی دان تاریخ دانست که اصول فلسفی و حکمی ریاضیات را بنا نمود و قبل از اقلیدس، ارسطو، افلاطون، ارشمیدس و دیگران می زیست.

او در زمانه کوروش هخامنشی بود و سفرهای زیادی به نقاط مختلف جهان انجام داده بود و در این سفرها بسیار آموخت و خصوصا توقف مهمی در مصر برای تعلیم و تعلم داشته است.

از سوی دیگر طبق نقل های مسلمین، هرمس را پدر ریاضیات و نجوم و حکمت می دانند. قبلا توضیح دادیم که نقل هایی از مسلمین است که هرمس، همان ادریس ثانی است که نام بابلی او، هرمس بود و وزیر و دستیار و همراه ذوالقرنین بوده است.

برخی متقدمین، فیثاغورث را در زمان کیخسرو دانسته اند. از آنجائی که کیخسرو احتمالا همان کوروش است، پس از این طریق هم نقلی داریم که فیثاغورث و کوروش همزمان بوده اند و از همین طریق به صورت معکوس می توان همانی کیخسرو و کوروش را نتیجه گرفت.

از سوی دیگر مسلمین، ذوالقرنین را واضع اصول اولیه علم منطق می دانند. همچنین ادریس و ذوالقرنین در روایات به ترتیب به عنوان معلم و ماهر علم نجوم معرفی شده اند.

از جمع تمامی این موارد می توانیم نتیجه بگیریم که فیثاغورث، یکی از شاگردان هرمس (ادریس ثانی علیه السلام) بوده است که در زمان کوروش ذوالقرنین و جانشینانش، توانسته است علم حکمت و ریاضیات و منطق را از هرمس بیاموزد و سپس با تاسیس یک حلقه درسی، به دیگران آموزش دهد.

پس شواهد تاریخی به ما پیشنهاد می کند که فیثاغورث، هم زمان با هرمس بوده است و این دو، همزمان با کوروش ذوالقرنین زیسته اند.

والله اعلم
برخی از منابع تاریخی، صفت رومی را به اسکندر ذوالقرنین داده اند و همین صفت موجب شده است که برخی بین اسکندر بن دارای ایرانی و اسکندر مقدونی، خلط کنند.

اما ریشه این صفت رومی از کجاست؟ اگر این نقل، صحیح بوده باشد که یکی از اوصاف اسکندر ذوالقرنین، رومی بوده است، چگونه می توان او را ایرانی دانست؟ احتمال اول این است که این نقل، غلط باشد و ریشه در خلط اسکندر مقدونی با اسکندر ذوالقرنین (یعنی کوروش) داشته باشد. احتمال دوم ولی این است که یکی از القاب کوروش، رومی بوده باشد ! خوب چنین چیزی چگونه ممکن است؟! کوروش از اهالی قبیله پارس و انیان و ایرانی بوده است. چه طور ممکن است بتوان برای او در آن واحد هم صفت ایرانی و هم رومی قائل بود؟ می دانیم که جده کوروش (مادر بزرگش) از خاندان سلطنتی لیدیه (واقع در ترکیه کنونی و روم شرقی که مسلمین به آن رومیه می گفتند) بوده است. پس کوروش به اعتبار نسب پدری اش، ایرانی و پارس بوده است و به اعتبار نسب مادربزرگش، رومی هم می تواند لقب بگیرد. والله اعلم.

شواهد متعددی وجود دارد که منظور از فریدون پیشدادی، همان کوروش است. دلایلی چون نام پدربزرگ مادری، جایگاه و رفتار پدربزرگ مادری، داستان تولد، رفتار فریدون با پدربزرگ مادری و اینکه فریدون حکومتی جهانی داشت.

همچنین منظور از کیخسروی کیانی، هم همان کوروش است. ابوریحان بیرونی و دیگران این مدعی را از قول پیشینیان مطرح کرده اند. اوصاف کیخسرو و حتی نام خسرو و کورو، دارای شباهت تام و تمام است.

منظور از اسکندر بن دارا در شاهنامه هم همان کوروش است. زیرا اوصاف او و کارهای او و داشتن کلاه کیانی و فارسی سخن گفتن و نسب پدری و ... همگی با کوروش متناسب است و فقط یک خلط ناشی از تصحیف یا تحریف بین اسکندر ایرانی با اسکندر مقدونی در برخی جزئیات داستان شده است که در داستانسرایی حماسی و سینه به سینه، اصلا بعید نیست.

برخی منابع قدیمی، فریدون را همان ذوالقرنین دانسته اند و خضر را همراه او.

برخی دیگر از منابع قدیمی، خضر را همراه کیخسرو دانسته اند. اوصاف و کارهای کیخسرو هم انطباق خوبی با ذوالقرنین دارد.

برخی منابع قدیمی، اسکندر بن دارا را ذوالقرنین دانسته اند و تصریح کرده اند که نبایستی او را با اسکندر مقدونی خلط کرد.

پس دانستیم که اولا ریشه داستانهای فریدون، کیخسرو و اسکندر بن دارا، همگی به کوروش بر می گردد.

در ثانی، در منابع مختلف هم فریدون، هم عملا کیخسرو و هم اسکندر بن دارا، ذوالقرنین دانسته شده اند.

پس از طریق دو مقدمه بالا، نتیجه می گیریم که کوروش، احتمالا همان ذوالقرنین است که داستان حقیقی زندگی او، ریشه داستانسرایی های حماسی پیرامون فریدون، کیخسرو و اسکندر بن دارا شده است.

زرتشت و کوروش

1- نقل است که در کتاب زرتشت خطاب به پیروانش آمده بوده که منتظر صاحب شتر سرخ (یعنی پیامبر اکرم (ص)) در 1000 سال بعد از من باشید. لذا حوالی زمان ظهور زرتشت را می توان حدود 2400 سال پیش تخمین زد که تخمینی نزدیک به زمان کوروش است.

2- دسته ای از مستشرقان بنا به شواهد تاریخی شان، زمان زرتشت را معاصر کوروش و داریوش دانسته اند. کوروش مطابق شواهد تاریخی، فردی موحد و مومن بوده است.

3- مطابق شواهد عهدینی، کوروش ملازمت و همراهی با انبیاء بنی اسرائیل داشته است. شواهدی وجود دارد که ادریس نبی (ع) (که همان هرمس و همان الیاس (ع) ملازم خضر است) مرشد و ملازم کوروش بوده است.

4- تلفظ قدیم زرتشت، "زره توره" بوده که آن را می توان "تورات زربانی" یعنی "تورات مجوسان" دانست.

5- از جمع روایات تاریخی، مذهبی، ملی، عهدینی و ... می توان پیشنهاد نمود که: زرتشت احتمالا معاصر یا شاگرد ادریس (ع) بوده است که وظیفه ترجمه و تبلیغ معارف تورات موسی (ع) را در میان مجوسان داشته است و مورد حمایت کوروش بوده است و نهایتا در این راه به دست جبهه باطل و در تهاجم آنها، در شهری به نام بلخ در ایران شرقی قدیم در حوالی شمال شرق آسیا، و نه بلخ آسیای میانه، شهید می شود. احتمال یکسان بودن کوروش و زرتشت هم وجود دارد.

همچنین شواهدی وجود دارد که کلمه زرتشت در متون ایران قدیم (علاوه بر نام کتاب، نام دین و نام انسان) یک نام نمادین برای اشاره به "نبوت ابراهیمی مختوم به ختم مرسلین" باشد. لذا می بینیم که نوه زرتشت شهید می شود و یکی از فرزندان یا نوادگان زرتشت، منجی آخرالزمان ایشان است.

پس لفظ زرتشت از یکسو با یکتاپرستی، از سوی دیگر با تورات، از سوی دیگر با کوروش و از سوی دیگر با نبوت ابراهیمی و محمدی (ص) مرتبط است.

لذا من حیث المجموع می توان لفظ زرتشت را یکی از مستحدثات زمان و زمانه کوروش و دارای اشاره به توحید و نبوت و امامت دانست.

والله اعلم

ملازمان ذوالقرنین

نام دیگر خضر، بر طبق روایات، ارمیا (معادل عبری برای هرمس) است. لذا ملازمان ذوالقرنین طبق تاریخ و روایات اینان بوده اند:

1- الیاس (ادریس ثانی) علیه السلام

2- خضر (ارمیا، همان هرمس) که پسرخاله ذوالقرنین بوده است. برخی عزیر را همان ارمیا دانسته اند. لذا احتمالا خضر، عزیر و ارمیا و هرمس، نام یک نفر به زبانها و القاب مختلف است.

3- دانیال نبی (ع)

(دانیال (ع) از وزرای کوروش هم دانسته شده است).

هم الیاس، هم هرمس و هم دانیال را از رئوس حکما دانسته اند. خود ذوالقرنین هم حکیم بوده است. لذا 4 حکیم، ستونهای حکومت ذوالقرنینی بوده اند. ابن عربی می گوید که چهار حکیم، در زیر قبه آرین (واقع در مشرق چین و در نهایت مشرق و نام دیگرش کنکدژ است) گرد آمدند. طبق نقل دیگر، کنکدژ (قبه آرین) را کیخسرو (کوروش) ساخته است. طبق نقل دیگر، زرتشت در کنکدژ شهید شد. طبق نقل دیگر، زرتشت شاگرد عزیر (خضر) بود. از جمع اینها نتیجه می شود که الیاس، خضر، دانیال و کوروش، در زیر قبه آرین (کنکدژ) جمع آمده بودند.

طبق کتب جغرافیای قدیم، کنکدژ در حوالی نهایت مشرق، پشت چین، در فاصله 90 درجه از نهایت مغرب، بر ساحل اقیانوس و در مرز ایران و توران واقع بوده است. از جمع اینها و دیگر شواهد معلوم می شود که نهایت مغرب، جزایر گالاپاگوس (90 درجه غربی از گرینویچ) بوده است و کنکدژ، در حوالی تنگه برینگ (180 درجه غربی از گرینویچ، ناحیه انیان تیر یا همان انادیر فعلی در خاور دور روسیه) بوده است.

الان آثار چند بنای باستانی در آن ناحیه موجود است.

منابع مختلف، ذوالقرنین و دانیال را معاصر هم دانسته اند. همچنین برخی منابع کهن، دانیال را استاد ذوالقرنین و وزیر او دانسته اند. منابع کهن تاریخی و همچنین عهدینی، دانیال را از معاصران، منصوبان و منسوبان کوروش دانسته اند. از جمع این دو نکته معلوم می شود که ذوالقرنین، همان کوروش است والله اعلم.

برخی شواهد لشگرکشی کوروش به قاره آمریکا

1- تحلیل ژنتیک مادری (mt DNA) برای برخی ملیتهای سرخپوست شمال شرقی قاره آمریکای شمالی (مانند سرخپوستان ojibwe)، نشان می دهد که تا 25 درصد از جمعیت ایشان، از سمت مادر، خویشاوند خاورمیانه ای ها هستند. یعنی به هاپلوگروپی متعلق اند که فقط در دو جای دنیا یافت می شود: یکی در میان برخی بومیان آمریکا و یکی هم در میان مردم خاورمیانه (فنیقی، اژه ای، آشوری و ایرانی). یعنی گستره ایران قدیم در زمان کوروش.

2- حدود 40 تا 50 درصد از جمعیت برخی از ملیتهای سرخپوست (مانند سرخپوستان ojibwe)، طبق تحلیل ژنتیک پدری (وای کروموزوم)، خویشاوند آریایی ها هستند.
پس تا اینجای کار، مادران اهل ایران قدیم و پدرانی آریایی را در پیشینه ژنتیکی حدود 20 تا 30 درصد سرخپوستان ojibwe یافت.
بررسی ژنتیکی استخوانهای قبور برخی سرخپوستان حدود 2200 سال پیش هم موید همین نتایج بوده است.
3- سرخپوستان اجیبوه این واژه ها را در زبان خود دارند:
ایم بابا = ام بابا = پدرم
ایم مامان = ام مامان = مادرم
آبو = آب
و چندین واژه مشترک دیگر با زبان فارسی.

4- نماد عقاب بال گشوده، یک نماد فرهنگی بسیار مهم در میان ایشان است که می دانیم، نماد درج شده بر روی پرچم حکومت کوروش هم همین نماد بوده است.

5- چهره سرخپوستان اجیبوه، بی شباهت به خودمان نیست.

6- فناوری کوزه گری و برخی صنایع آهنگری در حوالی 2800 تا 2500 سال پیش به آمریکای شمالی رسید که در حوالی زمانی حکومت کوروش است.

7- نقل یونانیان باستان از اینکه کوروش به سرزمینهای آباد پشت یخبندان شمالی (یعنی آمریکا، هایپربوریا) رسیده بوده است.

8- یافته شدن طرح درفش کاویانی (یکی دیگر از نمادهای حکومتی ایران باستان) در طرح های سنتی و باستانی و زبان هیروگلیف چندین نقطه از قاره آمریکا.
9- کیخسرو (شخصیت معادل کوروش در بخش کیانی شاهنامه فردوسی)، به سرزمین توران که در ماورای دریا، ماورای چین، پشت دریای بزرگ، پشت دریای کیماک و دیگر آدرس های آمریکا قرار داشته است، لشگر کشید.

این شواهد موید جهانی بودن حکومت کوروش و حضور او در آمریکای شمالی (محل سد ذوالقرنین طبق آدرس متواتر قدماء) است. لذا می توان بنا به این شواهد و دیگر شواهد امر، احتمال کوروش بودن ذوالقرنین را مطرح نمود والله اعلم.

دو اسکندر در تاریخ: کدام یک ذوالقرنین اند؟

برخی مورخین یونان باستان، نام خاندان و طائفه کوروش را "یونی" دانسته اند. هومر، نویسنده مشهور، کوروش هخامنشی را اصالتا از خاندان یون ها می داند. پیشتر گفتیم که در خمسه نظامی و برخی دیگر منابع، سخن از یک اسکندر ایرانی است که فارسی سخن می گوید و کلاه کی دارد و ایرانی و در عین حال، منتسب به صفت یونانی است.

مادربزرگ کوروش از لیدیه و احتمالا از یون ها بوده است. لذا اینکه کوروش را از طائفه یون دانسته اند شاید از این وجه باشد و شاید هم یون دگرشکل انیان و انشان (نام سرزمین پدری کوروش) باشد.

پدر ذوالقرنین را فارس و مادرش را یونانی دانسته اند. پدر کوروش هم فارس بوده و مادر مادرش هم از طایفه یون های لیدیه بوده است.

از یک یونان هم در منتهای مغرب عالم در کتاب حدود العالم ذکر شده است. جالب است که گفته شده وقتی زمان ذوالقرنین، فارس ها حاکم شدند، ایشان (یعنی یون ها) به منتهای مغرب عالم مهاجرت کردند. مورخین یونانی هم گفته اند که کوروش، حاکم لیدیه را پس از شکست دادن، به هایپربوریا (احتمالا آمریکا) تبعید کرد.

یون ها را سرچشمه حکمت دانسته اند. پس طایفه مادری ذوالقرنین، سرچشمه حکمت بوده اند. در روایات اسلامی هم خضر را پسرخاله ذوالقرنین دانسته اند. پس خضر بایستی از طایفه یون ها بوده باشد. مادر کوروش هم کلیمی دانسته شده و از طائفه یون ها. نسب یون ها را به اسحاق نبی (ع) رسانده اند. نسب فارس ها و ذوالقرنین را هم به اسحاق نبی (ع) رسانده اند.

از جمع این موارد می توان پیشنهاد کرد که اولا کوروش همان ذوالقرنین است. منظور از اسکندر یونانی که پدرش فارس و مادرش یونی است (لطفا با اسکندر مقدونی خلط نشود، بینشان حدود 200 سال فاصله بوده است) همان کوروش است که پدرش فارس و مادرش از طائفه یونی ها بوده است.

لذا دو اسکندر در تاریخ داریم:

1- کوروش هخامنشی یا همان اسکندر یونانی رومی که از سمت پدر فارس و از سمت مادر یونی بوده است. حدود 2500 سال پیش. نام فارسی او کوروش و نام یونی او (که همان معنا را می دهد)، اسکندر بوده است. حدود 33 سال حکومت کرد. غرب و شرق عالم را گرفت و احتمالا ذوالقرنین هموست. شهرهای زیادی را ساخت و با ملل مغلوب، مهربان بود. محبوب موحدین و پیامبران زمانه خود بوده است و حتی یک حدیث نبوی در ایمان داشتن وی داریم.

2- اسکندر مقدونی، که پدرش مقدونی بود و مربوط به حدود 2300 سال پیش است. بخشهایی از آسیا و مصر را تصاحب کرد. 13 سال حکومت کرد. شهرهای زیادی را (از جمله قم و تخت جمشید) ویران کرد.

دیگر القاب کوروش ذوالقرنین

کوی ویشتاسپ یا همان گشتاسپ، یک پادشاه مقتدر کیانی است که از زرتشت پشتیبانی کرد و توران را شکست داد.

شواهدی وجود دارد که برخی از وجوه شخصیت ویشتاسپ با کوروش قابل همانندی است.

از جمله معانی برای نام "ویشتاسپ"، سگ وحشی یا ببر را گفته اند. احتمالا منظور همان ویستا (تاویس، تاووس) و نوعی سیمرغ یا شیردال باشد.

از جمع این موارد می توان پیشنهاد کرد که از جمله القاب کوروش، سیمرغ (پادشاه آسمانی برای زمین) بوده است.

لذا می توان شاخ موجود در واژه ذوالقرنین را اشاره به سیمرغ هم دانست: موجودی افسانه ای که همه قدرتهای طبیعی از بال و شاخ و تاج و چنگال را در اختیار دارد.

لذا نام او به زبانهای مختلف: کوروش، خسرو، الکساندر، الیگودرز، اسکندر، صعب، حارث الاعلی.

القاب او به زبانهای مختلف: ذوالقرنین، ویستا، ویشتاسپ، سیمرغ، ارتاخور (شاه عادل).

شاید نام اصلی کوروش، "ذوالقرنین" بوده باشد. استرابون، مورخ یونانی، می گوید که "نام اصلی کوروش، "آگراداتیس" بوده است و پس از فتح بابل، لقب کوروش را برای خود برگزید".

اما آگراداتیس به چه معناست؟

آگراداتیس از دو بخش تشکیل شده است: آگرا + داتیس.
ممکن است آگرا همان "آرتا" یا "ارته" باشد که از معانی آن، "عادل" دانسته شده است. داتیس هم از دو بخش دا + تیس تشکیل شده است.

دا = دارای
تیس = تیز = قرن و شاخ

پس،
داتیس = ذوالقرنین، والله اعلم.

و آگراداتیس = ذوالقرنین عادل.

اشتقاق پیشنهادی بهتر برای نام فارسی باستان "آگراداتیس":
آگرا= گیرا، دارای
دا= دو
تیس = تیز، شاخ

لذا:
آگراداتیس = گیرای دو شاخ = ذوالقرنین

گزارش نام کوروش در تاریخ مردمان شمال چین

مردم ختای (شمال چین) در تاریخ خود (که فردی به نام بناکتی در 700 سال پیش برای ما در کتاب تاریخ بناکتی روایت کرده است) می گویند که: پادشاهی به نام جورو دانک (دانک نام فامیل یا لقب بوده است و دیگر اعضای این دودمان هم این لقب را داشته اند. لذا نام این پادشاه، "جورو" میشود)، واحد مسافت فرسنگ را وضع کرد و در زمان او اولین پیغامبر اقوام ختای و چین، به نام "شمکونی برخان" ظهور کرد. جورو دانک، پادشاه عادل و مبارک، سه پسر داشت که بعد از حکومت کردند.

شواهد فعلی ما از هرودوت و دیگران هم نشان می دهد که فرسنگ در زمان هخامنشیان توسط ایرانیان اختراع شده است. زرتشت و بودا هر دو در زمان هخامنشیان ظهور کرده اند. شاه هخامنشی که عادل بود و سه پسرش بعد از او حکومت کردند کوروش بود (بردیا، کمبوجیه و گئومات مغ که سومی پسرخوانده و دامادش بوده است).

از جمع این شواهد می توان پیشنهاد کرد که جورو دانک، یا همان جورو، روایتی ختایی از نام کورو یا همان کوروش هخامنشی است.

گفته شده که جورو توانست پادشاه سرزمین جیزکوه در مشرق ختا را (در حالی که پادشاه مغلوب در مصرف شراب افراط کرده بود) شکست دهد.

همین حکایت را یونانیان درباره ترفند جنگی کوروش برای شکست ماساگتها نقل کرده اند. وقتی ماساگتها در مصرف شراب افراط کرده بودند تحت یورش سپاهیان کوروش قرار گرفتند.

همین حکایت را مارکوپولو درباره نحوه شکست یکی از پادشاهان سرزمینهای مشرق ختای، نقل کرده است.

از جمع این موارد که گزارش هایی مستقل از سه ملیت ایرانی و یونانی و ختایی درباره تاریخ باستان نهایت مشرق آسیاست می توان نتیجه گرفت که حکایت جهانگشایی های کوروش در قالب نام جورو دانک در تاریخ سرزمین ختای، ثبت شده است والله اعلم.

لازم به ذکر است که شمکونی، تصحیف همان نام "شکمونی" یا "شاکمونی" است که برخی او را همان بودا دانسته اند.

شاه هخامنشی و محبوس کردن یاجوج و ماجوج

در یک نقشه اروپایی قرون وسطی (قرن 15 میلادی)، سرزمین یاجوج و ماجوج و دیوار آن در منتهای مشرق رسم شده است و جمع آوری یاجوج و ماجوج و محبوس کردنشان را به پادشاهی از پادشاهان پرشیا به نام "حکمران عادل" Artaxor نسبت داده است. احتمالا این دگر شکلی (تصحیفی) از آرتاخوره یا همان آرتاکوره یا همان "کوروش عادل" است:
The so-called Borgia map (#237), a round mappamundi, probably of south German manufacture, was engraved (anonymously) on a copper plate around 1430. [۲]

araxtor, gog, magog

The Borgia/ Velletri World Map. DATE: 1410-1458

در این نقشه بالا ذکر شده که پادشاهی به نام آرتاکور، که پادشاه پرشیا (پارس) بوده است، یاجوج و ماجوج را در زندانی در نهایت شمال شرق سرزمینهای آسیایی محبوس کرده است. ابن ندیم، آرتاخور (ارطخاشت، معرب همان آرتاکور) را همان گشتاسب دانسته است. گشتاسب هم نام دیگر کوروش (در منابع تواریخ عجمی) است. پس ماحصل جمع این سه قول (یکی از اروپا، یکی از ابن ندیم و یکی هم از تواریخ عجمی) این است که کوروش، پادشاه پرشیا، یاجوج و ماجوج را در منتهای شمال شرق سرزمینهای آسیایی محبوس کرده است. پس طبق این سند تاریخی، ذوالقرنین همان کوروش است. والله اعلم.

در نقشه جهان Psalter World Map مربوط به قرن 13 میلادی، شهر "سایروپولیس" (شهر کوروش) را در مکانی ترسیم کرده است که در دیگر نقشه های قدیمی اروپایی، سد اسکندر (نام سد ذوالقرنین در نقشه های اروپایی) در آنجا رسم شده است. در نقشه جهان Hereford مربوط به حدود 1300 میلادی، "دروازه خزران Caspian Gate" در مکانی متفاوت و بسیار دور از دیوار اسکندر (دیوار ذوالقرنین) رسم شده است. دروازه خزران در نزدیک سرزمین ارمنیه در نزدیک سرشاخه های فرات رسم شده است. ولی دیوار اسکندر در گوشه شمال شرقی جهان رسم شده است.

سرگذشت کوروش

سرگذشت احتمالی کوروش و فرزندانش بر اساس تلفیق داده ها، شواهد و نظریات مختلف

کوروش همان ذوالقرنین و کسی بود که غرب و شرق عالم را گشت و راه یاغیان و سرکشان از یاجوج و ماجوج را با احداث سد و ردم ذوالقرنینی بست.

کوروش ذوالقرنین، پسر دانیال نبی (ع) را (یعنی جاماسپ بن دانیال، که خودش پیغمبر بوده است و شخصیت زرتشت احتمالا تلفیقی از شخصیت کوروش و جاماسپ است) به دامادی (همسری آتوسا) برمی گزیند. کشور را به بردیا، کمبوجیه و جاماسپ (دو پسر و دامادش) می سپارد و خودش در معبد گنگدژ در حوالی آلاسکا (بلخ قدیم) مشغول عبادت می شود. چند سال بعد کوروش در حمله ماساگتها به گنگدژ شهید می شود. جاماسپ (همسر آتوسا) با توافق کمبوجیه و بردیا به سریر امپراطوری ذوالقرنینی می نشیند و 7 ماه حکومت می کند. داریوش و همدستانشان از پارس ها، یک کودتا می کنند و طی آن هر سه نفر (بردیا، کمبوجیه و جاماسپ که همان گئوماته مغ است) را می کشند. به گفته هرودوت، کل آسیا به سوگ می نشینند. داریوش، آتوسا را به همسری بر می گزیند. آتوسا (یا همان همای) با سیاست کاری می کند که فرزندش از جاماسپ (یعنی خشایارشاه) به جای فرزندان داریوش پس از داریوش به قدرت برسد.

به جز بخش مربوط به کودتای داریوش، بقیه بخش ها بر اساس شواهد باستانشناسی و نقلهای تاریخی اسلامی، یونانی، ایرانی و یهودی و پس از تنقیح و مقایسه و مطابقه، بدست آمده است. والله اعلم.

نذر کوروش برای حضرت زهرا (س)

در اوستا داریم که گشتاسپ برای پیروزی بر تورانیان، برای ناهید (آناهیتا) نذر کرد.

قبلا بیان شد که شواهد نشان می دهد که گشتاسب (پادشاه مقتدر، مومن و جهانگیر اوستایی) همان کوروش تاریخی و همان ذوالقرنین قرآن است.

همچنین بیان شد (تناسب مفهومی میان آناهیتا و زنان برگزیده اسلامی) که بین مفهوم اوستایی آناهیتا (ناهید) و مفهوم اسلامی مقام معنوی فاطمه زهرا (س)، یک تناسب قوی وجود دارد. گویی که شواهد پیشنهاد می کند که مجوسیان و زرتشتیان، مقام "عصمه الله الکبری" یعنی فاطمه زهرا (س) را با نام ناهید (آناهیتا) میشناخته اند.

لذا می توانیم نتیجه بگیریم کوروش برای غلبه بر دشمنان کفرآیین خود، به حضرت زهرا (س) متوسل شد و برای ایشان نذر نمود. والله اعلم.


وصایای کوروش

طبق نقل گزنفون یونانی، این موارد وصایای کوروش به دو پسرش است:
1- توصیه به اتحاد و برادری. و یافتن دوستان با وفا که بقای حکمرانی در آن است.
2- توصیه ضمنی به دوری از تکبر و شادی بی اندازه (زهد).
3- توصیه به احترام به افراد بزرگتر
4- وفا ثمره نیکی است.
5- انتخاب جانشین برای جلوگیری از اختلاف
6- توصیه به رعایت رشته محبت خانوادگی و قوم و وطن.
7- قسم به خدا و وطن
8- جاودانگی روح و بقای روح پس از فنای جسم و کیفر آن در ازای گناه و حیات پس از مرگ.
9- توصیه به عدالت ورزی.
10- ترس از خدایان (طبیعتا منظور از خدایان همگی ملکوتیان بوده است).
11- خدایان صاحبان نظم ثابت عالم اند (برهان نظم).
12- از خدایان بترسید و کاری نکنید که خلاف تقدس و عدالت باشد.
13- ترس از قضاوت نسلهای بعدی.
14- عدالت موجب اعتماد و مقبولیت مردمی است.
15- عبرت از تاریخ.
16- درخواست خاکسپاری سریع جسد خود. امیدواری به همنشینی با خدایان (یعنی ملکوتیان) پس از مرگ.
17- توصیه به نیکی به دوستان
18- خداحافظی با دوستان حاضر و غایب.

مردمسالاری دینی: میراث ذوالقرنین

پیشتر بیان شد که منظور از اسکندر ذوالقرنین، فردی به غیر از اسکندر مقدونی است (منابع متقدم هم به این تفکیک، اشاره کرده اند). ذوالقرنین بر اساس شواهد متعدد، کوروش بوده است والله اعلم.

طبق اسکندرنامه جامی، اسکندر ذوالقرنین عقیده ای را پیش می راند که در مملکت، برای نظام معینی را نگاه داشتن، موجودیت شاه ناگزیر است ولی شاه نه از روی نسب، بلکه از روی قابلیت و دانش باید انتخاب گردد. او همه مردم را برابر می دانسته است. نه از آنها برتری ندارد و نه خیال سروری. بنابر این همه مردم بالغ مملکت را جمع می کند و از آنها تقاضا می کند برای خود شاهی انتخاب کنند که کرم پرور و معدلت گستر، پرهیزگار و صاحب احسان، دوست نواز و دشمن گداز باشد، جهان را از بدی پاک سازد، اما خلق خود او را شاه می گزینند و بیعت می کنند. (به نقل از یکی از شرح های اسکندرنامه جامی).

پس می توان در کنار منطق، مردمسالاری دینی را نیز جزء مواریث ذوالقرنینی دانست والله اعلم.

پیوندهای مرتبط

مکان سد ذوالقرنین طبق آدرس ابن خلدون
برجسته سازی محل سد ذوالقرنین در تصویر ماهواره ای
معجزه نبوی در شب معراج از منظری دیگر: شب معراج و سد ذوالقرنین
ادله کوروش بودن ذوالقرنین
از فره ایزدی تا ولایت الهی
از هوشنگ و هرمس تا ذوالقرنین و ادریس
استوانه کوروش و سد ذوالقرنین
تخمین تاریخ ذوالقرنین توسط ابوریحان بیرونی
ترجمه ای جدید از منشور کوروش بر اساس شواهد نویافته و معارف ادیان ابراهیمی
خلط انیان و یون آن متقدم با یونان متاخر
سرزمین تاتارهای مغول، آلاسکا و سد ذوالقرنین
مختصات سرزمین یاجوج و ماجوج در رسائل اخوان الصفاء
مکان یابی سد یاجوج و ماجوج بر اساس نقشه های قدیمی اروپایی
قوم ذوالقرنین
نام ذوالقرنین
سفر به ظلمات و ایجاد سد: از ذوالقرنین تا اغوز
کوه قاف کجاست؟
اشاره به ابرپروژه های زیربنایی در قرآن کریم
اعجاز قرآن از منظر علم نقد ادبی در داستان ذوالقرنین
لشگرکشی کیخسرو به آمریکای شمالی: تبیینی از شاهنامه به کمک قصص قرآن
نام های قدیم آلاسکا
محل دریای خزر قدیم یا همان دریای افسیکون
درخت سدار در نزد فنیقی ها، سومری ها و قرآن کریم
افسانه مغولی حبس چهارصدساله در کوهستان
ردپای ایرانیان در اسطوره های تاسیس کشورهای ژاپن و کره
محل سد ذوالقرنین در ختای نامه: قلماق
ملازمان ذوالقرنین
بررسی مصادیق یاجوج و ماجوج
یک نقشه جهان از قرن اول هجری
ریشه نام آمریکا و ارتباط احتمالی آن با کوروش ذوالقرنین
مکان کوه قاف و سرزمین یاجوج و ماجوج
نقشه جهان ابن القاص از قرن چهارم هجری قمری
رمزگشایی از نقشه جهان بابل باستان

تصاویر


(فارسی حرف زدن ذوالقرنین در تصویر زیر)


(نمادهای عقاب)


در 2500 سال پیش در آلاسکا یک انقلاب تکنولوژی رخ داده است و از عصر حجر، وارد عصر فلز شده اند. نکته بسیار جالب اینجاست که در یکی از سایتهای باستانی که مربوط به 2500 سال پیش (با خطای مثبت منفی 129 سال) است یعنی زمانه کوروش، یک شیء باستانی بالدار با آرم درفش کاویانی پیدا شده است. هم بال گشوده و هم درفش کاویان، از عناصر پرچم هخامنشیان بوده است.


در 2500 سال پیش در آلاسکا یک انقلاب تکنولوژی رخ داده است و از عصر حجر، وارد عصر فلز شده اند. نکته بسیار جالب اینجاست که در یکی از سایتهای باستانی که مربوط به 2500 سال پیش (با خطای مثبت منفی 129 سال) است یعنی زمانه کوروش، یک شیء باستانی بالدار با آرم درفش کاویانی پیدا شده است. هم بال گشوده و هم درفش کاویان، از عناصر پرچم هخامنشیان بوده است. [۳]
(باکتریا و باختر)


کوروش ذوالقرنین در عهدین


درفش کاویانی در آلاسکا


عقاب آلاسکا و همای تخت جمشید



کوروش در آمریکا

خلط دریای روم قدیم با دریای مدیترانه فعلی


نقشه قدیمی اروپایی


نقشه جهان هومر، مربوط به 750 قبل از میلاد


ترسیم محل سد یاجوج و ماجوج درنقشه Vesconte map از قرن 14 میلادی

[۴]

منابع و پانویس

  1. ختای نامه، عبدالرزاق بن اسحاق سمرقندی
  2. http://www.myoldmaps.com/early-medieval-monographs/gog-and-magog-on-mappaemund.pdf
  3. Mason, Owen K., and Jeffrey T. Rasic. "Walrusing, whaling and the origins of the Old Bering Sea culture." World Archaeology 51, no. 3 (2019): 454-483.
  4. قرار دادن منبع مورد نظر-نکته