مبانی مشترک "علوم جدید" و "علم از منظر اسلام"

از شبکه نخبگان و قرآن‌کاوی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
عَلَّمَ ٱلْإِنسَٰنَ مَا لَمْ يَعْلَمْ
و به انسان آنچه را نمی‌دانست یاد داد!
آیه 5 سوره علق

عبارت محوری

عَلَّمَ الْإِنسَانَ

بیان مطلب علمی

مبانی مشترک "علوم جدید" و "علم از منظر اسلام"

💐💐💐💐💐💐

منظور ما از "علم از منظر اسلام"، همان احادیث مشهور زیر است (نقل به مضمون): ۱- العلم ثلاثه... ۲- علینا القاء الاصول و علیکم تفریع ۳- شرقا و غربا لا تجدان علما صحیحا الا شیئا خرج من عندنا اهل البیت (ع)

اما منظور ما از علوم جدید چیست؟ همان تحول علمی ۴۰۰ سال اخیر بشریت.

ادعای این مقال، این است: علم از منظر اسلام و علوم جدید بشر، وحدت مبانی دارند. یعنی بر اصولی مشترک و روشی مشترک بنا شده اند. یعنی آنچه موجب شد بشریت یک تحول بزرگ علمی را در ۴۰۰ سال پیش به این سو، تجربه کند، حاصل "اصول" و "روشی" بود که این ها، با آنچه از اسلام عزیز برای "اصول" و "روش" علم آمده است، وحدت دارند و یکی هستند.

اما این اصول و روش چیست؟ مخلص کلام اینجانب این است: بشریت، الان ۴۰۰ سال است که "اصول تفقه در طبیعت" را به خدمت گرفته است و لذا دکتر علوم طبیعی (یعنی مجتهد صاحب دکترین در فهم طبیعت) شده است. و چون العلم سلطان، می تواند به مریخ برود و کوه ها را ببرد و از جای بلند کند. و البته با همه این، هنوز هم بسیار ظلوم و بسیار جهول است. ولی پیشرفتش هم در فهم طبیعت و مهار آن، درخشان بوده است.

اما این "رویکرد اصولی به فقه طبیعت" یا مختصرا "اصول فقه طبیعت" چیست؟ همان ابتنای به روش فیزیک و روش ریاضی و روش علوم تجربی و استدلال منطقی است. اما این ها همه چه هستند؟ شعوبی از چهار رکن زیر: ۱- یا شناخت پدیده ها و هست ها و فاکتورها و مقادیرند (پدیده شناسی و مقدار شناسی) ۲- یا شناخت تغییرات و تبدیلات و تکوینها و تبدلهایند (یعنی حرکت شناسی و علت شناسی) ۳- یا شناخت ترکیبها هستند (ترکیب و سنتز). ۴- یا شناخت تجزیه ها هستند (تجزیه و آنالیز)

اما این چهار رکن، یا چهار اصل، چه ربطی به اسلام دارد؟ چه ربطی به رویکرد اسلام به علم دارد؟ چه ربطی به ائمه ما علیهم السلام دارد؟

مورد اول، همان شناخت آیه محکمه است. مورد دوم، همان شناخت سنت جاریه است. مورد سوم و چهارم، همان شناخت فریضه عادله (رعایت عدالت و توازن و وزن و میزان) است که در ترکیب و تجزیه جبری، خودمان هم به آن معادله (از ریشه عدل) می گوییم.

از یکی از فضلای جوان حوزه و دانشگاه شنیدم و آموختم که واقعا چهار استعاره "خاک"، "آب"، "هوا" و "آتش" در نظام کلیدواژه های نظریات معرفت شناسی در نزد جابر بن حیان، کلیدی اند. این عناصر اربعه، که کاری به معنایشان نزد دیگران نداریم، می تواند استعاره ای از اصول بالا باشد: خاک با اولی، هوای جاری با دومی، آب با سومی و آتش با چهارمی.

پس آنچه در نزد علوم جدید، بسیار بسیار محترم است و کلید اساسی "اصول" و "روش" آن است، هم در احادیث کافی ما و هم در استعارات کلیدواژه ای جابر بن حیان ما، بسیار بسیار محترم است.

مخلص کلام اینکه، به قول امام خمینی قدس سره، دانش "فقه جعفری" یک معجزه امام صادق (ع) است که تا ابد، نیازهای بشر را پاسخگوست. نشان به آن نشان را من نویسنده این پست می دهم: نشان به آن نشان که بشریت متمدن جدید، از زمانی توانست در علوم و فنون، اساسی بدرخشد که رویکرد "فهم اصولی طبیعت" و "رویکرد اصولی در فهم طبیعت" و "رویکرد اصولی در تفقه طبیعت" و "اصول فقه طبیعت" را مبنای کارش قرار داد. امروزه به چنین مجتهدان اصولی در رشته های طبیعی در تمام جهان، "دکتر" یعنی "صاحب دکترین" یعنی "صاحب نظر مستقل" یعنی "مجتهد" می گویند.

منابع و پانویس