تسبیح موجودات در نگاه مفسران: تفاوت میان نسخهها
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{نمایش پیام|approved|این پژوهش، در [[:شبکه_نخبگان_و_قرآن%E2%80%8Cکاوی:درباره| پژوهشکده اعجاز قرآن دانشگاه شهید بهشتی]] انجام شده است.}} | |||
{{QFrame|Surah=17|Ayah=44}} | {{QFrame|Surah=17|Ayah=44}} | ||
=چکیده= | =چکیده= | ||
خط ۳۳: | خط ۳۴: | ||
==زبان حال== | ==زبان حال== | ||
همه موجودات مخلوق خدا هستند و خاصیت مخلوق این است که یک جنبه کمال دارد و یک جنبه نقص. هرچه نقص دارد از ذات خودش است و هرچه کمال دارد از خالقش.<Ref>{{ | همه موجودات مخلوق خدا هستند و خاصیت مخلوق این است که یک جنبه کمال دارد و یک جنبه نقص. هرچه نقص دارد از ذات خودش است و هرچه کمال دارد از خالقش.<Ref>{{SmallQFrame|Surah=4|Ayah=79}}</ref>پس در واقع به زبان حال خالق خودش را تسبیح و حمد میکند. برخی مفسران به جنبه نقص تأکید نموده و تسبیح موجودات را با تکیه بر آن شرح دادهاند و برخی دیگر به جنبه کمال توجه نموده و تسبیح را مرتبط با آن دانستهاند. مفسرانی که تسبیح موجودات را به زبان حال دانستهاند هر کدام به یکی از این دو جنبه توجه داشتهاند. | ||
===نقص و حدوث آن ها دال بر خالق کامل(از جنبه نقص)=== | ===نقص و حدوث آن ها دال بر خالق کامل(از جنبه نقص)=== | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۰۹: | ||
===تبیین دیگری از زبان حال : تطابق رفتار اشیاء با مولفههای موجود در معنای لغوی تسبیح === | ===تبیین دیگری از زبان حال : تطابق رفتار اشیاء با مولفههای موجود در معنای لغوی تسبیح === | ||
====داود سلمان السعدی==== | ====داود سلمان السعدی==== | ||
او در کتاب «اسرار الکون» ویژگیهایی چون حرکت سریع اما با طمانینه و منظم و غیر محسوس برای ما و به نوعی هفتگانه در مسیرهای دایرهای به دور خود و دیگری را از مولفههای مستتر در معنای تسبیح میداند. او این معنی را از تلفیق معنای سبح و تسبیح به دست آورده است؛ زیرا بنابر آیات قرآن همه اشیاء هم سبح دارند<ref>{{ | او در کتاب «اسرار الکون» ویژگیهایی چون حرکت سریع اما با طمانینه و منظم و غیر محسوس برای ما و به نوعی هفتگانه در مسیرهای دایرهای به دور خود و دیگری را از مولفههای مستتر در معنای تسبیح میداند. او این معنی را از تلفیق معنای سبح و تسبیح به دست آورده است؛ زیرا بنابر آیات قرآن همه اشیاء هم سبح دارند<ref>{{SmallQFrame|Surah=38|Ayah=40}}</ref> هم تسبیح<ref>اسراء:44</ref><ref>{{SmallQFrame|Surah=57|Ayah=1}}</ref><ref>{{SmallQFrame|Surah=24|Ayah=41}}</ref>. آن گاه نشان میدهد همه مواد عالم چنین ویژگی دارند و تسبیح آنها بدین معناست.<reF>نک السعدی،208-233</ref> سپس درباره جایگاه تسبیح انسان در میان همه موجودات میگوید انسان علاوه بر تسبیح لسانی و قلبی همه وجودش و همه اعضاء و بافتها و سلولها و کروموزومها و ژنها و همه ذراتش تسبیحگوی خالق خود هستند. | ||
البته او استفاده از مسبحه (تسبیح) دایرهای شکل را در ذکر تسبیح و همچنین طواف هفتگانه حول کعبه را نشانه حرکات دوار اشیاء و کائنات میداند. | البته او استفاده از مسبحه (تسبیح) دایرهای شکل را در ذکر تسبیح و همچنین طواف هفتگانه حول کعبه را نشانه حرکات دوار اشیاء و کائنات میداند. | ||
خط ۱۶۷: | خط ۱۶۸: | ||
====شهید مطهری==== | ====شهید مطهری==== | ||
ایشان نیز با استناد بر قابل فهم بودن زبان حال برای همه و ناسازگاری ادامه آیه وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ با این مطلب، همچنین کاربرد ضمیر هم برای اشیاء که دلالت بر شعور آنان دارد، تسبیح را حقیقی و به زبان قال میداند سپس در تبیین مفهوم آن میگوید: هر موجود و هر ذرهای در این عالم هست دو وجهه و دو رو دارد. یک رو به این جهان دارد که در این رو مرده است. و یک رو به جهان دیگر دارد یک «وجهه ملکوتی» دارد که در آن رو و در آن وجهه موجودی زنده و شاعر است. مثلا چوبی که شما میبینید همه حقیقت آن را درک نمیکنید. عمیقترین علوم بشر آنجا که علم بشر به عمق اتمها راه پیدا میکند یک روی این موجود را درک میکند و آن «وجهه ملکی» این موجود است. همین موجود یک «وجهه ملکوتی» دارد که از دست حس و علم ظاهر بشر خارج است. انسان باید اهل دل و اهل معنا و اهل حقیقت بشود تا آن روی موجودات را هم درک کند. وقتی آن روی موجودات را درک کرد میبیند موجودات چگونه در آن رو همه دراک و هوشیار و عالم و مسبح و حامدند. داود که کوهها و مرغها با او تسبیح میگفتند نه این است که اگر ما کنار داود بودیم صدای کوهها را میشنیدیم. مردم دیگر بودند و نمیشنیدند. داود گوش دیگری داشت که به باطن و ملکوت اشیا راه پیدا کرده بود و صدای ملکوت آنها را میشنید<REF>مطهری، 1388: ج26، 515</REF> | ایشان نیز با استناد بر قابل فهم بودن زبان حال برای همه و ناسازگاری ادامه آیه وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ با این مطلب، همچنین کاربرد ضمیر هم برای اشیاء که دلالت بر شعور آنان دارد، تسبیح را حقیقی و به زبان قال میداند سپس در تبیین مفهوم آن میگوید: هر موجود و هر ذرهای در این عالم هست دو وجهه و دو رو دارد. یک رو به این جهان دارد که در این رو مرده است. و یک رو به جهان دیگر دارد یک «وجهه ملکوتی» دارد که در آن رو و در آن وجهه موجودی زنده و شاعر است. مثلا چوبی که شما میبینید همه حقیقت آن را درک نمیکنید. عمیقترین علوم بشر آنجا که علم بشر به عمق اتمها راه پیدا میکند یک روی این موجود را درک میکند و آن «وجهه ملکی» این موجود است. همین موجود یک «وجهه ملکوتی» دارد که از دست حس و علم ظاهر بشر خارج است. انسان باید اهل دل و اهل معنا و اهل حقیقت بشود تا آن روی موجودات را هم درک کند. وقتی آن روی موجودات را درک کرد میبیند موجودات چگونه در آن رو همه دراک و هوشیار و عالم و مسبح و حامدند. داود که کوهها و مرغها با او تسبیح میگفتند نه این است که اگر ما کنار داود بودیم صدای کوهها را میشنیدیم. مردم دیگر بودند و نمیشنیدند. داود گوش دیگری داشت که به باطن و ملکوت اشیا راه پیدا کرده بود و صدای ملکوت آنها را میشنید<REF>مطهری، 1388: ج26، 515</REF>. | ||
پیامبر اکرم ص فرمود اول بار که در کوه حرا به من وحی نازل شد، یکمرتبه احساس کردم که گویا همه جهان دگرگون شده . قدم به قدم که بر میداشتم سنگها و تمام ذرات عالم وجود را میدیدم که به من سلام میکنند و با من حرف میزنند. | پیامبر اکرم ص فرمود اول بار که در کوه حرا به من وحی نازل شد، یکمرتبه احساس کردم که گویا همه جهان دگرگون شده . قدم به قدم که بر میداشتم سنگها و تمام ذرات عالم وجود را میدیدم که به من سلام میکنند و با من حرف میزنند. | ||
اصلا معنای الله نور السموات و الارض همین است. کجاست که نور خدا آنجا نباشد و مگر میشود نور خدا در جایی باشد و آگاهی و شعور و ادراک در آنجا نباشد؟ البته هر موجودی ادراک و شعور و آگاهیش به درجه وجودی خودش بستگی دارد<REF>مطهری،1388 : ج26، 517و 518</REF> | اصلا معنای الله نور السموات و الارض همین است. کجاست که نور خدا آنجا نباشد و مگر میشود نور خدا در جایی باشد و آگاهی و شعور و ادراک در آنجا نباشد؟ البته هر موجودی ادراک و شعور و آگاهیش به درجه وجودی خودش بستگی دارد<REF>مطهری،1388 : ج26، 517و 518</REF>. | ||
====فیض کاشانی==== | ====فیض کاشانی==== | ||
بعضی از اهل معرفت میگویند، خداوند موجودات را آفرید تا او را تسبیح و ثنا گویند و سجده کنند و فرمود: | |||
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ ... | |||
وهمچنین فرمود: | |||
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ ... | |||
با این دو آیه پیامبرش را مورد خطاب قرار داده که این تسبیح و سجده عمومی موجودات را در معرض شهود او قرار داده است. ما این حالت را شهود نکرده و ایمان آوردیم و هرکه تسبیح همه خلق را شهود کرده مخاطب این آیه است. مراد از این تسبیح، تسبیح فطری و سجود ذاتی است که از تجلی جلوهای برای آنان نشأت یافته پس به او عشق میورزند و بدون تکلیف و اجبار بلکه به اقتضاء ذاتی به ستایش او برانگیخته میشوند و این همان عبادت ذاتی است... و این تسبیح به زبان حال نیست؛ آنگونه که برخی که اهل کشف و شهود نیستند، میگویند، زیرا اخبار رسیده درباره کشف بر ایمان ما میافزاید که میگوید با چشم خود دیدیم که سنگ2ها ذکر خدا میگویند با زبانی که گوشهای ما میشنید و همچون عارفان به حلال خدا که هر انسانی آن را درک نمیکند، ما را مخاطب خود ساختند<REF>فیض کاشانی،1415: ج3، 439</REF>. در واقع امثال این آیه میگوید همه موجودات جز انسان و حیوان به جهت نفسهایشان نه به جهت هیکلهایشان تسبیحگوی خدایند و انسان و حیوان هم به جهت هیکلها و بدنها و اعضایشان همچون سایر موجودات در تسبیحند. آیا نمیبینی که چگونه پوستها و دستها و پاها و زبانها و گوشها و چشمها و جمیع قوایشان مسخر حکم پروردگار و حکم از آن پروردگار علی و حکیم است؟<REF>فیض، 1415: ج3، 139</REF> | |||
=نتیجهگیری= | |||
توجه و بررسی دلایل موافقان و مخالفان تسبیح همه اشیاء با زبان قال نشان میدهد که همه موجودات حی بوده یعنی از مرتبهای از حیات و علم و قدرت و اختیار بهره مندند و هریک متناسب مرتبه خود به تسبیح پروردگار مشغولند. و اینکه رازی اثبات علم و فهم وتکلم برای جمادات را منافی اثبات حیات برای خداوند میشمرد اشتباه است؛ زیرا او جمادات را بیجان فرض کرده در حالی که بهرهمندی همه موجودات از مرتبهای از حیات با این مطلب منافات ندارد که خداوند حی مطلق است که قیوم و به پای دارنده همه موجودات دیگر است و سایر موجودات حیات خود را از ازاو کسب کردهاند. از این رو در جمعبندی میتوان گفت: | |||
1. تسبیح موجودات و تحمید و سجده و صلاتشان مفاهیمی حقیقی هستند و نه تنها به زبان حال صورت میگیرد بلکه آنان به زبان قال نیز خدا راستایش و عبادت میکنند. | |||
2. تسبیح موجودات به زبان حال نیز به سه شکل قابل تبیین است. | |||
اول-تسبیح با نمایش جنبههای نقص که دلالت بر مخلوقیت آنها دارد و خالق منزه از هر نقص را نشان میدهد. | |||
دوم-تسبیح با جنبه کمالی که نشانه حکمت و قدرت خالقاش و در واقع حمد است. | |||
سوم- تسبیح با حرکت سریع و منظم و دورانی و هتگانه و غیر محسوس و ... که نشانگر مولفههای معنایی سبح و تسبیح است. | |||
3. تسبیح با زبان قال و با کلام به وسیله وجهه ملکوتی و جنبه باطنی اشیاء صورت میگیرد که رسول خدا (ص) آن را شهود کردند و برخی صالحان نیز با گوش باطن آن را شنیدهاند و بنابراین تسبیحی حقیقی است. | |||
4. تسبیح باطنی از تیررس علوم ظاهری ، تجربی و مادی خارج است و در حوزه علومی است که راه کسب آن تقوا و عمل صالح است. | |||
5. انسانها هم به جهت بدنها و اعضایشان در این تسبیح همگانی با سایر موجودات همراهند و به جهت نفسهایشان گاه از جرگه تسبیح گویان خارجند. | |||
6. صدای فیزیکی شنیده شده از اشیاء (مانند تسبیح رعد) و یا حرکات آنها تسبیح کلامی و باطنی اشیاء نیست. اما شاید بتوان با تکیه بر نظریهای که همراهی همه ذرات با موج را مدعی است، و اینکه خواص موج با معنای لغوی تسبیح سازگار است، این اصوات را که همگی از جنس امواج هستند از گونه مجازی تسبیح به زبان حال شمرد. | |||
=پانویس و منابع= | |||
[[رده: اسراء.آیه44]] | |||
[[رده: مقاله]] | |||
{{پانویس|2|اندازه=ریز|30em}} | |||
1. قرآن کریم | |||
2. آلوسى، محمود (1415 ق )، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، چ1، بیروت: دارالكتب العلميه. | |||
3. ابن منظور، محمد بن مکرم(1426ق)، لسان العرب، چ1، بیروت: دارالکتب العلمیه. | |||
4. جوهری، اسماعیل بن حماد (1426ق)، تاج اللغة و الصحاح العربیة«الصحاح»، چ4، بیروت: دار احیاء التراث العربی. | |||
5. رازی، فخرالدین ابوعبدالله محمد بن عمر(1420)، مفاتیح الغیب، چ3، بیروت: دار احیاء التراث العربی. | |||
6. راغب اصفهانى، حسين بن محمد (1412ق)، المفردات في غريب القرآن، چ1، بیروت: دارالعلم (دمشق: الدار الشامية) . | |||
7. زمخشرى محمود (1407ق)، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، چ3، بیروت: دار الكتاب العربي. | |||
8. السعدی، داود سلمان(2011ق)، اسرار الکون فی القرآن، چ4، بیروت: دارالحرف العربی. | |||
9. صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1404ق)، فقیه من لا یحضره الفقیه، چ2، قم: جامعه مدرسین. | |||
10. طباطبايى، سيد محمد حسين (1417ق)، الميزان فى تفسير القرآن، چ5، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم. | |||
11. طریحی، فخرالدین(1375)، مجمع البحرین، چ3، تهران: کتابفروشی مرتضوی. | |||
12. فيض كاشانى، ملا محسن(؟)، تفسير الصافى، چ2، تهران:انتشارات الصدر. | |||
13. فخرالدين رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر (1420ق)، مفاتيح الغيب، چ3، بیروت: دار احياء التراث العربى. | |||
14. فراهيدى، خليل بن احمد (1415ق )، كتاب العين، چ2، قم: انتشارات هجرت. | |||
15. قرشى، سيد على اكبر(1377ش)، تفسير احسن الحديث، چ3، تهران: بنياد بعثت. | |||
16. قمی، علی بن ابراهیم(1367)، تفسیر قمّی، چ4، قم: دارالکتاب. | |||
17. مصطفوی، حسن (1360ش)، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. | |||
18. مغنیه، محمد جواد (؟)، التفسیر المبین، قم: بنیاد بعثت. | |||
19. مغنیه، محمد جواد (1424)، التفسیر الکاشف، تهران: دار الکتب الاسلامیه. | |||
20. مكارم شيرازى، ناصر(1374ش)، تفسير نمونه، چ1، تهران: دار الكتب الإسلامية. | |||
21. مطهری، مرتضی (1388ش)، مجموعه آثار ، چ3، تهران: صدرا. | |||
[[رده: دین]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۸ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۳۲
چکیده
آیات چندی از قرآن کریم به تسبیح همه اشیاء و از جمله جمادات اشاره دارد. مفسران در تبیین مفهوم این تسبیح آراء گوناگون دارند. برخی این تسبیح را به زبان حال دانسته و کاربرد این واژه را برای جمادات کاربردی مجازی شمردهاند و امکان تسبیح زبانی جمادات را نفی کردهاند؛ برخی دیگر این تسبیح را علاوه بر زبان حال، به زبان قال دانسته و بر علم و شعور و حیات همه موجودات از نقل و عقل برهان آورده و به عنوان مبنای تسبیح زبانی جمادات استناد کردهاند. بررسی دلائل دو گروه نشان میدهد که تسبیح اشیاء به زبان قال و حقیقی است و مربوط به جنبه ملکوتی آنها است و پاسخ مخالفان به اشکالات موافقان زبان قال، پذیرفتنی نیست. ازسویی برخی محققان، فرکانسهای ساطع شده از اشیاء را تسبیح موجودات دانستهاند. اما از آنجا که تسبیح باطنی اشیاء از تیررس علم تجربی خارج است، این تطبیق درست به نظر نمیرسد.
مقدمه
برخی از آیات قرآن بر شعورمندی و علم همه موجودات دلالت دارد و از تسبیح همه اشیاء عالَم سخن می گوید. این آیات محل بحث دانشمندان مسلمان و مفسران گردیده [۱] و از منظرهای قرآنی و فلسفی فرضیات گوناگونی درباره مراد خداوند از این آیات شکل گرفته است.
برخی دانشمندان مفهوم تسبیح موجودات و اشیاء را مجازی دانسته معتقدند تسبیح آنها با زبان حال است؛ که این گروه خود دو نظر درباره تسبیح به زبان حال دارند؛ یکی اینکه موجودات با محدودیتها و نقصهایی که در وجود خود دارند بر وجودی بی نقص و کامل دلالت میکنند که خالق آنهاست و دیگر آن که هر موجودی با نظم ویژه و خلقت خاص خود ، به عبارتی از جنبه کمال خود، برای قدرت و علم و کمال آفریدگار خود آیت و نشانه است.
گروه دوم با تکیه بر برهانهای فلسفی و قرآنی این تسبیح را حقیقی میدانند و از شعورمندی و علم موجودات که لازمه تسبیح حقیقی است، دفاع میکنند. بر این اساس کسانی که در زمینه اعجاز علمی قرآن تحقیق میکنند، ادعا نمودهاند که علم امروز این مطلب قرآنی را تأیید میکند و در این رابطه با استفاده از اطلاعات علمی که در این زمینه به دست آوردهاند، اظهار میدارند که هر چیزی در هستی، به نوعی سخن میگوید و امواجی را از خود صادر میکند. برای مثال، از برخی گیاهان امواج و فرکانسهای صوتی ایجاد میشود و یا برخی از ستارگان از خود صداهایی تولید میکنند، مثلا ستاره نوترونی که خداوند آن را طارق نامیده، صدایی شبیه پتک صادر میکند و..... لذا آیاتی را که در مورد تسبیح موجودات است، بر این امواج و فرکانسهای صوتی که از ذرات و موجودات عالم صادر میشود، تطبیق داده و گفتهاند که هر چیزی در هستی صدای خاصی دارد و این گونه خدا را تسبیح میکند و این مطلبی است که قرآن در 1400 سال پیش آن را بیان کرده است.
در این مقاله آیات مربوط به تسبیح اشیاء را از منظر قرآن و مفسران بررسی میکنیم تا روشن شود تسبیح اشیاء چگونه تسبیحی است و تفاوت آن با تسبیح انسانها و ملائک چیست و این که آیا می توان تسبیح اشیاء را فرکانسهایی دانست که از آنها صادر میشود.
مفهوم لغوی تسبیح
زبان پدیدهای پویاست که در بستر زمان و متاثر از فرهنگ و تمدن انسانها تکامل مییابد. هرچه فرهنگ و تمدن سادهتر و بدویتر باشد زبان آن فرهنگ نیز سادهتر و دامنه لغات آن کوتاهتر است. در فرآیند تکامل زبان طبیعتا ابتدا لغات برای اشیاء ملموس و محسوس که در زندگی روزمره مورد استفاده بود وضع شدند و با پیشرفت عقل و اندیشه انسان مفاهیم غیر مادی و انتزاعی به حوزه لغات زبان راه یافتند. از این رو معانی مادی بر مفاهیم انتزاعی تقدم زمانی دارند و اگر در حوزه معنایی واژهای معنایی مادی و چند معنای انتزاعی یافت شود، قهراً معنای مادی ولین مفهومی است که واژه برای آن وضع شده آن گاه بنا به مناسبت و شباهتی که آن معنای مادی با معنای انتزاعی دارد دامنه معانی لفظ، مفهوم انتزاعی راهم در برگرفته است. واژه تسبیح از ریشه سبح نیز از این اصل مستثنی نیست. بنابر آنچه در لغت نامه ها آمده تسبیح اول در معنای حرکت سریع و با آرمش و دورانی بوده است و از آنجا که اولین تسبیح کنندگان پروردگار در چنین وضعیتی اورا تسبیح گفتهاند، این واژه در معنای تنزیه پروردگار به کار رفته است.
عن الحسن بن محبوب عن صالح بن رزين عن شهاب بن عبد ربه قال سمعت الصادق ع يقول يا شهاب نحن شجرة النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكة و نحن عهد الله و ذمته و نحن ودائع الله و حجته كنا أنوارا صفوفا حول العرش نسبح فيسبح أهل السماء بتسبيحنا إلى أن هبطنا إلى الأرض فسبحنا فسبح أهل الأرض بتسبيحنا وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ فمن وفى بذمتنا فقد وفى بعهد الله عز و جل و ذمته و من خفر ذمتنا فقد خفر ذمة الله عز و جل و عهده.[۲]
«شهاب بن عبد ربه میگوید، شنیدم که امام صادق (ع) فرمود: ما درخت نبوت و معدن رسالت و محل آمد و شد فرشتگایم و ما عهد خداوند و ذمه اوییم و ما ودیعههای پروردگار و حجت اوییم. نورهایی صف بسته گرد عرش بودیم و تسبیح میگفتیم؛ پس اهل آسمان با (پیروی از) تسبیح ما تسبیح بگفتند تا اینکه به زمین فرود آمدیم و اهل زمین با تسبیح ما تسبیح نمودند ... »
در زیارت جامعه کبیره نیز چنین مفهومی آمده است:
... خَلَقَكُمْ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا فَجَعَلَكُمُ اللَّهُ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّه ... [۳]
«خداوند شما را نورهایی آفرید و طواف کنندگان گرد عرشش قرار داد تا اینکه بر ما منت نهاد و شما را در خانههایی قرار داد ... » از آنجا انوار اهل بیت ع در حال طواف گرد عرش به تنزیه پروردگار مشغول بودند، تسبیح در معنای تنزیه خداوند از هرچه لایق او نیست، به کار رفته است. مصطفوی اصل این ریشه را حرکت در مسیر حق بدون انحراف دانسته است.[۴] در حالیکه کاربردهای مادّی این ریشه در معانی شنا در آب، حرکت دستان اسب هنگام حرکت و حرکت دورانی ستارگان در فلک است[۵]. راغب قید سرعت را نیز به معنای حرکت در سیال(آب یا هوا) افزوده است.[۶]
مفهوم تسبیح در نگاه مفسران
برخی دانشمندان مفهوم تسبیح موجودات و اشیاء را مجازی دانسته معتقدند تسبیح آنها با زبان حال است؛ که این گروه خود دو نظر درباره تسبیح به زبان حال دارند؛ یکی اینکه موجودات با محدودیت ها و نقصهایی که در وجود خود دارند بر وجودی بی نقص و کامل دلالت میکنند که خالق آنهاست و دیگر آن که هر موجودی با نظم ویژه و خلقت خاص خود ، به عبارتی از جنبه کمال خود، برای قدرت و علم و کمال آفریدگار خود آیت و نشانه است.
زبان حال
همه موجودات مخلوق خدا هستند و خاصیت مخلوق این است که یک جنبه کمال دارد و یک جنبه نقص. هرچه نقص دارد از ذات خودش است و هرچه کمال دارد از خالقش.[۷]پس در واقع به زبان حال خالق خودش را تسبیح و حمد میکند. برخی مفسران به جنبه نقص تأکید نموده و تسبیح موجودات را با تکیه بر آن شرح دادهاند و برخی دیگر به جنبه کمال توجه نموده و تسبیح را مرتبط با آن دانستهاند. مفسرانی که تسبیح موجودات را به زبان حال دانستهاند هر کدام به یکی از این دو جنبه توجه داشتهاند.
نقص و حدوث آن ها دال بر خالق کامل(از جنبه نقص)
سید محمود آلوسی
مراد از تسبیح را دلالت با زبان حال دانسته و معنای آن را اینگونه شرح میدهد:
«موجودات به خاطر ممکن و حادث بودنشان دلالتی روشن بر وجوب وجود خداوند متعال، وحدت و قدرت او و تنزیه او از لوازم امکان و پیامدهای حدوث دارند.»[۸]
قوتها و نظم ها آیت بر خالق عالم و قادر و کامل(از جنبه کمال )
فخرالدین رازی
رازی، تسبیح موجودات مکلف را هم به زبان قال و هم به زبان حال و دلالت احوالشان بر توحید خدای متعال میداند، ولی تسبیح بهائم و جمادات را تنها به زبان حال میداند. و در بیان دلیل خود میگوید:
«زیرا تسبیح به زبان قال مبتنی بر علم و فهم و ادراک و نطق است و همه اینها درباره جمادات محال است. پس تسبیح جمادات تنها به زبان حال ممکن است. بدان اگر علم و تکلم را درباره جمادات جایز بدانیم، دیگر نخواهیم توانست این صفات را برای خداوند متعال ثابت کنیم و این مسأله موجب کفر خواهد شد. زیرا گفته میشود: اگر جمادات عالم به ذات خداوند متعال و صفات او هستند و او را تسبیح میگویند، با وجود آنکه زنده نیستند، در این صورت با اثبات علم و قدرت برای چیزی نمیتوان آن چیز را زنده دانست و همین مسأله موجب میشود که نتوانیم خداوند متعال را به واسطه علم و قدرتش زنده بدانیم و این جهل و کفر است. این مساله از علوم ضروری است که کسی که زنده نیست، عالم و قادر و متکبلم نیست.»
سپس به این اشکال طرفداران زبان قال اشاره میکند که:
اگر مراد خداوند تسبیح به زبان حال باشد، این تسبیح قابل فهم و درک ماست، ولی در ادامه آیه تاکید میشود که شما آن تسبیح را درک نمیکنید: «ولکن لا تفقهون تسبیحهم»
آن گاه به این اشکال سه پاسخ میدهد که به طور خلاصه بدین قرار است:
اول، بسیاری از عجائب خلقت موجودات بر ما پوشیده است و از فهم کامل و عمیق حقیقت تسبیح موجودات به دلیل عدم آگاهی کامل از شگفتیهای آفرینش آن غافلیم.
دوم، مخاطب آیه کافران هستند که از نشانههای وجود خداوند غافلند.
سوم، اگرچه عموم مردم به وجود خداوند متعال مومنند ولی چون از کمال قدرت او بی خبرند، معاد و حشر را استبعاد میکنندو از اکثر دلائل و نشانههای توحید و عدل و نبوت و معاد غافلند.[۹]
محمود زمخشری
او تسبیح موجودات را به زبان حال میداند و میگوید: مراد از تسبیح به زبان حال دلالت بر صانع و قدرت و حکمت اوست و گویا خداوند را از داشتن شرکاء تنزیه میکنند.
او در پاسخ به اشکال پیش گفته دو پاسخ و دو احتمال مطرح میکند:
اول، خطاب با مشرکان است.
دوم، مخاطب عموم مومنان هستند و دلیل آن که خداوند فهم ما را از این تسبیح دور شمرده آن است که به مقتضای این علم، عمل نمیکنیم.
در حالی که باید گفت عدم فهم یک مساله متمایز از ایمان و عمل به آن است و در آیات متعددی بر این تمایز تاکید شده است :
سپس اشکال دیگری را طرح نموده پاسخ میگوید:
اگر بگویی که در آیه تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ
فعل تسبح هم برای آسملانها و زمین (جمادات) و در معنای مجازی به کاررفته و هم برای ساکنان آن از جن و انس و ملک و در معنای حقیقی به کار رفته است؛ در حالیکه کاربرد لفظ در معنای حقیقی و مجازی به صورت توامان باطل است[۱۰]. خواهم گفت که تسبیح مجازی در همه موجودات (زنده و غیرزنده) حاصل است و در این آیه به تسبیح زبان حال زندگان اشاره نموده و درباره هردو در معنای مجازی به کار رفته است[۱۱].
در حالیکه همواره کاربرد حقیقی بر مجازی مقدم است و وقتی میتوان تسبیح اهل آسمانها و زمین را حقیقی گرفت نباید به معنای مجازی عدول کرد.
آیةالله ناصر مکارم شیرازی
او نیز در این باره کلامی چون رازی دارد، با این تفاوت که تسبیح موجودات به زبان حال را حقیقی میشمرد بدون آنکه به حیات و شعور همه ذرات عالم قائل باشد:
«بسيارى معتقدند كه اين تسبيح و حمد، همان چيزى است كه ما آن را" زبانحال" مىناميم، حقيقى است نه مجازى، ولى به زبان حال است نه قال (دقت كنيد).
توضيح اينكه: بسيار مىشود به كسى كه آثار ناراحتى و درد و رنج و بىخوابى در چهره و چشم او نمايان است مىگوئيم: هر چند تو از ناراحتيت سخن نمىگويى اما چشم تو مىگويد كه ديشب به خواب نرفتى، و چهرهات گواهى مىدهد كه از درد و ناراحتى جانكاهى رنج مىبرى! اين" زبانحال" گاهى آن قدر قوى و نيرومند است كه" زبان قال" را تحت الشعاع خود قرار مىدهد و به تكذيب آن برمىخيزد و به گفته شاعر:
گفتم كه با مكر و فسون پنهان كنم راز درون
پنهان نمىگردد كه خون از ديدگانم مىرود!
اين همان چيزى است كه على ع در گفتار معروفش مىفرمايد:
ما اضمر احد شيئا الا ظهر فى فلتات لسانه و صفحات وجهه:
" هرگز كسى رازى را در دل نهان نمىكند مگر اينكه در لابلاى سخنان ناآگاه و صفحه صورتش آشكار مىگردد" .
... مخصوصا با پيشرفت علم و دانش بشر، و پرده برداشتن از گوشههايى از اسرار و رازهاى اين عالم پهناور، اين حمد و تسبيح عمومى موجودات آشكارتر شده است.... هر برگى شب و روز نغمه توحيد سرمىدهد و آواز رساى تسبيحش را در درون باغ و جنگل، بر فراز كوهها، در خميدگى درهها پخش مىكند، اما بيخبران چيزى از آن نمىفهمند، خاموشش مىشمارند و زبان بسته! اين معنى براى تسبيح و حمد عمومى موجودات كاملا قابل درك است و نياز به آن ندارد كه ما براى همه ذرات عالم هستى درك و شعور قائل شويم چرا كه دليل قاطعى براى آن در دست نيست و آيات گذشته نيز به احتمال زياد همان زبان حال را بيان مىكند.» .[۱۲]
سپس در پاسخ به اشکالی که رازی و زمخشری نیز بدان پاسخ گفتهاند به همان صورت پاسخ میدهد.[۱۳]
سید جواد مغنیه
او زبان حال را گویاتر از زبان قال دانسته میگوید:
همه موجودات علوی و سفلی آیتی هستند که یا بازبان حال و یا با زبان قال میگویند: لا إله إلا اللّه، و كلمة توحيد، تهليل و تسبيح و تحميد را میگویند. [۱۴]
در اینکه همه اشیاء مسبح پروردگارند شکی نیست، ولی تسبیح اشیاء متناسب با ویژگیهای آن متفاوت است؛ عاقل به زبان قال تسبیح میگوید و غیرعاقل به زبان حال.... و لسان حال دلالتی رساتر و قویتر از زبان قال دارد؛ زیرا زبان قال محتاج دلیل است و زبان حال خود به تنهایی دلیلی است که به علم و یقین میرساند.[۱۵]
تبیین دیگری از زبان حال : تطابق رفتار اشیاء با مولفههای موجود در معنای لغوی تسبیح
داود سلمان السعدی
او در کتاب «اسرار الکون» ویژگیهایی چون حرکت سریع اما با طمانینه و منظم و غیر محسوس برای ما و به نوعی هفتگانه در مسیرهای دایرهای به دور خود و دیگری را از مولفههای مستتر در معنای تسبیح میداند. او این معنی را از تلفیق معنای سبح و تسبیح به دست آورده است؛ زیرا بنابر آیات قرآن همه اشیاء هم سبح دارند[۱۶] هم تسبیح[۱۷][۱۸][۱۹]. آن گاه نشان میدهد همه مواد عالم چنین ویژگی دارند و تسبیح آنها بدین معناست.[۲۰] سپس درباره جایگاه تسبیح انسان در میان همه موجودات میگوید انسان علاوه بر تسبیح لسانی و قلبی همه وجودش و همه اعضاء و بافتها و سلولها و کروموزومها و ژنها و همه ذراتش تسبیحگوی خالق خود هستند.
البته او استفاده از مسبحه (تسبیح) دایرهای شکل را در ذکر تسبیح و همچنین طواف هفتگانه حول کعبه را نشانه حرکات دوار اشیاء و کائنات میداند.
او با استدلالی دیگر سبح (ونه تسبیح) را برای همه موجودات ثابت میکند. به این صورت که :
السبح و السباحه تنها برای آب به کار میرود و آب دریاها بر اثر باد همواره متموج است و موج نیز حرکات نیم دایرهای بالا و پایین رونده است که تولید صدا هم میکند.
از طرفی همه انرژیهای موجود در جهان چه محسوس و چه غیر محسوس موج است.
بنابر این همه موجها یعنی همه کائنات سابحات لله هستند.
زبان قال (در کنار زبان حال)
کسانی که معتقدند موجودات با زبان قال هم خدای را تسبیح میگویند، مسلما نمیگویند که آنان نیز زبانی چون ما دارند بلکه منظورشان تبیح به گویش ویژه خود است که در این بخش به بیان نظرات این مفسران میپردازیم.
برهان فلسفی( بر علم و شعور موجودات به عنوان مقدمه تسبیح حقیقی و به زبان قال)
برهان علامه طباطبائی
در فلسفه در مباحث علم اين معنا محقق شده كه اولا علم عبارت است از حضور چيزى براى چيز ديگر، و ثانيا علم با وجود مجرد مساوى است، چون مجرد چيزى است كه آنچه از كمال كه براى او فعليت يافته، نزدش حاضر باشد، و ديگر چيزى براى او بالقوه و فعليت نيافته نباشد، و عين اين تعريف در مورد علم نيز صادق است، پس هر وجود مجردى كه ممكن باشد وجود پيدا كند، براى ساير مجردات حاضر است، و نيز ساير مجردات هم براى او حاضرند، و خلاصه آنچه كه براى يك مجرد ممكن به امكان عام باشد، براى مجرد مفروض ما بالضروره هست.
پس هر عالمى مجرد است، و همچنين هر معلوم نيز مجرد است، و اين دو قضيه به عكس نقيض منعكس مىشود، به اينكه ماده و آنچه كه از ماده تركيب يافته، نه مىتواند عالم باشد، نه معلوم.
پس علم مساوى و مساوق است با وجود مجرد، در نتيجه وجودهاى مادى نه علمى بدانها متعلق مىشود، و نه آنها به چيزى علم پيدا مىكنند، ليكن بر همين حال، يعنى بر اينكه مادیاند و متغير و متحركند و بر هيچ حالى استقرار ندارند، ثبوت دارند، و دائما بر اين حال هستند، و اين حال در آنها دستخوش دگرگونى و تحول نگشته، هرگز از آن انقلاب پيدا نمىكنند.و بنا بر اين، پس موجودات مادى از همين جهت كه ثابت در وضع خود هستند، تجرد و علم دارند، و علم در آنها نيز مساوى است، هم چنان كه در مجردات محض و عقليات مثالى جارى است- دقت بفرماييد[۲۱].
برهانی دیگر از بیدهندی
1- وجود اصیل است و منشأ تمام خیرات میباشد.
2- حقیقت وجود حقیقتی واحد ولی ذو مراتب و مشکک است؛ از این رو استعمال لفظ وجود برای همه مراتب آن از باب اشتراک معنوی است.
3- وجود چیزی جز کمال و صفات کمالی نیست؛ یعنی هرآنچه حظی و بهرهای از وجود داشته باشد مسلما حظی و بهرهای از صفات کمالی خواهد داشت.
4- حیات و علم و قدرت و تکلم و عشق و ... از صفات کمالیاند که بنا به مصداق عین یکدیگر و مفهوما متعدد هستند.
نتیجه:هریک از موجودات به مقدار حظی که از وجود دارند، بهرهای از علم دارند.
تکلم یعنی کشف ما فی الضمیر و هر اثر صادره از شیء که ما فی الضمیر او را آشکار کند، نوعی کلام است و لازم نیست حتما به صورت صوتی و دستگاه حنجره باشد و با گوش شنیده شود. بنابراین تسبیح حقیقی موجودات با زبان قال و به شکلی ویژه است که برای برای قلوب فقیه قابل درک است[۲۲].
بحث قرآنی
علامه طباطبائی
او نیز تسبیح به زبان قال را با استناد بر بهرهمندی همه موجودات از مراتبی از علم میپذیرد:
«... تمامى موجودات داراى علم هستند، از آن جمله در تفسير آيه" وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ" گفتيم جمله" و لكن لا تفقهون- تسبيح آنها را نمىفهميد" بهترين دليل است بر اينكه منظور از تسبيح موجودات، تسبيح ناشى از علم و به زبان قال است، چون اگر مراد زبان حال موجودات و دلالت آنها بر وجود صانع بود، ديگر معنا نداشت بفرمايد: شما تسبيح آنها را نمىفهميد.
و از اين قبيل است آيه شريفه" فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ" كه بيان ما در تفسيرش گذشت.
باز از اين قبيل است اين آيه:" وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ كانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ" و به طور قطع سنگ و چوب جزو اين معبودها هستند، حال يا به تنهايى منظورند، و يا با ساير معبودها .
و نيز مىفرمايد:" يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها"
و نيز از اين قبيل است آياتى كه دلالت مىكند بر شهادت دادن اعضاى بدن انسانها و به زبان آمدن و سخن گفتنشان با خدا، و پاسخ دادن به سؤالات او، مخصوصا ذيل آيات مورد بحث كه در همين نزديكى گذشت كه اعضا مىگويند:" أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ ..."
در اينجا ممكن است كسى بگويد: اگر غير از انسان و حيوان، ساير موجودات از نباتات و جمادات هم شعور و اراده داشته باشند، بايد آثار اين شعور از آنها نيز بروز كند و همان آثارى كه انسانها و حيوانات از خود نشان مىدهند، آنها نيز نشان دهند، اينها داراى علمند، و فعل و انفعالهاى شعورى دارند، آنها نيز بايد داشته باشند، و حال آنكه مىدانيم ندارند؟
در پاسخ مىگوييم: هيچ دليلى نداريم بر اينكه علم داراى يك سنخ است تا وقتى مىگوييم: نباتات و جمادات هم شعور دارند، آثار شعور واقع در انسان و حيوان نيز از آنها بروز كند. ممكن است شعور هم براى خود مراتبى داشته باشد و به خاطر اختلاف مراتب، آثارش نيز مختلف گردد.
علاوه بر اينكه آثار و اعمال عجيب و متقنى كه از نباتات و ساير انواع موجودات طبيعى در عالم مشهود است، هيچ دست كمى از اتقان و نظم و ترتيبى كه در آثار موجودات زنده مانند انسان و حيوان مىباشد، ندارد[۲۳].
شهید مطهری
ایشان نیز با استناد بر قابل فهم بودن زبان حال برای همه و ناسازگاری ادامه آیه وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ با این مطلب، همچنین کاربرد ضمیر هم برای اشیاء که دلالت بر شعور آنان دارد، تسبیح را حقیقی و به زبان قال میداند سپس در تبیین مفهوم آن میگوید: هر موجود و هر ذرهای در این عالم هست دو وجهه و دو رو دارد. یک رو به این جهان دارد که در این رو مرده است. و یک رو به جهان دیگر دارد یک «وجهه ملکوتی» دارد که در آن رو و در آن وجهه موجودی زنده و شاعر است. مثلا چوبی که شما میبینید همه حقیقت آن را درک نمیکنید. عمیقترین علوم بشر آنجا که علم بشر به عمق اتمها راه پیدا میکند یک روی این موجود را درک میکند و آن «وجهه ملکی» این موجود است. همین موجود یک «وجهه ملکوتی» دارد که از دست حس و علم ظاهر بشر خارج است. انسان باید اهل دل و اهل معنا و اهل حقیقت بشود تا آن روی موجودات را هم درک کند. وقتی آن روی موجودات را درک کرد میبیند موجودات چگونه در آن رو همه دراک و هوشیار و عالم و مسبح و حامدند. داود که کوهها و مرغها با او تسبیح میگفتند نه این است که اگر ما کنار داود بودیم صدای کوهها را میشنیدیم. مردم دیگر بودند و نمیشنیدند. داود گوش دیگری داشت که به باطن و ملکوت اشیا راه پیدا کرده بود و صدای ملکوت آنها را میشنید[۲۴].
پیامبر اکرم ص فرمود اول بار که در کوه حرا به من وحی نازل شد، یکمرتبه احساس کردم که گویا همه جهان دگرگون شده . قدم به قدم که بر میداشتم سنگها و تمام ذرات عالم وجود را میدیدم که به من سلام میکنند و با من حرف میزنند.
اصلا معنای الله نور السموات و الارض همین است. کجاست که نور خدا آنجا نباشد و مگر میشود نور خدا در جایی باشد و آگاهی و شعور و ادراک در آنجا نباشد؟ البته هر موجودی ادراک و شعور و آگاهیش به درجه وجودی خودش بستگی دارد[۲۵].
فیض کاشانی
بعضی از اهل معرفت میگویند، خداوند موجودات را آفرید تا او را تسبیح و ثنا گویند و سجده کنند و فرمود:
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ ...
وهمچنین فرمود:
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ ...
با این دو آیه پیامبرش را مورد خطاب قرار داده که این تسبیح و سجده عمومی موجودات را در معرض شهود او قرار داده است. ما این حالت را شهود نکرده و ایمان آوردیم و هرکه تسبیح همه خلق را شهود کرده مخاطب این آیه است. مراد از این تسبیح، تسبیح فطری و سجود ذاتی است که از تجلی جلوهای برای آنان نشأت یافته پس به او عشق میورزند و بدون تکلیف و اجبار بلکه به اقتضاء ذاتی به ستایش او برانگیخته میشوند و این همان عبادت ذاتی است... و این تسبیح به زبان حال نیست؛ آنگونه که برخی که اهل کشف و شهود نیستند، میگویند، زیرا اخبار رسیده درباره کشف بر ایمان ما میافزاید که میگوید با چشم خود دیدیم که سنگ2ها ذکر خدا میگویند با زبانی که گوشهای ما میشنید و همچون عارفان به حلال خدا که هر انسانی آن را درک نمیکند، ما را مخاطب خود ساختند[۲۶]. در واقع امثال این آیه میگوید همه موجودات جز انسان و حیوان به جهت نفسهایشان نه به جهت هیکلهایشان تسبیحگوی خدایند و انسان و حیوان هم به جهت هیکلها و بدنها و اعضایشان همچون سایر موجودات در تسبیحند. آیا نمیبینی که چگونه پوستها و دستها و پاها و زبانها و گوشها و چشمها و جمیع قوایشان مسخر حکم پروردگار و حکم از آن پروردگار علی و حکیم است؟[۲۷]
نتیجهگیری
توجه و بررسی دلایل موافقان و مخالفان تسبیح همه اشیاء با زبان قال نشان میدهد که همه موجودات حی بوده یعنی از مرتبهای از حیات و علم و قدرت و اختیار بهره مندند و هریک متناسب مرتبه خود به تسبیح پروردگار مشغولند. و اینکه رازی اثبات علم و فهم وتکلم برای جمادات را منافی اثبات حیات برای خداوند میشمرد اشتباه است؛ زیرا او جمادات را بیجان فرض کرده در حالی که بهرهمندی همه موجودات از مرتبهای از حیات با این مطلب منافات ندارد که خداوند حی مطلق است که قیوم و به پای دارنده همه موجودات دیگر است و سایر موجودات حیات خود را از ازاو کسب کردهاند. از این رو در جمعبندی میتوان گفت:
1. تسبیح موجودات و تحمید و سجده و صلاتشان مفاهیمی حقیقی هستند و نه تنها به زبان حال صورت میگیرد بلکه آنان به زبان قال نیز خدا راستایش و عبادت میکنند.
2. تسبیح موجودات به زبان حال نیز به سه شکل قابل تبیین است.
اول-تسبیح با نمایش جنبههای نقص که دلالت بر مخلوقیت آنها دارد و خالق منزه از هر نقص را نشان میدهد.
دوم-تسبیح با جنبه کمالی که نشانه حکمت و قدرت خالقاش و در واقع حمد است.
سوم- تسبیح با حرکت سریع و منظم و دورانی و هتگانه و غیر محسوس و ... که نشانگر مولفههای معنایی سبح و تسبیح است.
3. تسبیح با زبان قال و با کلام به وسیله وجهه ملکوتی و جنبه باطنی اشیاء صورت میگیرد که رسول خدا (ص) آن را شهود کردند و برخی صالحان نیز با گوش باطن آن را شنیدهاند و بنابراین تسبیحی حقیقی است.
4. تسبیح باطنی از تیررس علوم ظاهری ، تجربی و مادی خارج است و در حوزه علومی است که راه کسب آن تقوا و عمل صالح است.
5. انسانها هم به جهت بدنها و اعضایشان در این تسبیح همگانی با سایر موجودات همراهند و به جهت نفسهایشان گاه از جرگه تسبیح گویان خارجند.
6. صدای فیزیکی شنیده شده از اشیاء (مانند تسبیح رعد) و یا حرکات آنها تسبیح کلامی و باطنی اشیاء نیست. اما شاید بتوان با تکیه بر نظریهای که همراهی همه ذرات با موج را مدعی است، و اینکه خواص موج با معنای لغوی تسبیح سازگار است، این اصوات را که همگی از جنس امواج هستند از گونه مجازی تسبیح به زبان حال شمرد.
پانویس و منابع
- ↑ مکارم، 1374: ج12، 134
- ↑ قمی،1367: ج2، 228
- ↑ صدوق،1404: ج2، 613
- ↑ مصطفوی، ج5، 21
- ↑ همو
- ↑ 392
- ↑ مَّآ أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ ٱللَّهِ وَمَآ أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ وَأَرْسَلْنَٰكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدًا آیه 79 سوره نساء
- ↑ آلوسی، 1415: ج8، 80
- ↑ نک.رازی،1420: ج20، 348و 347
- ↑ نک.رازی،1420: ج20، 348
- ↑ زمخشری، 1407: ج2، 670و669
- ↑ مکارم،1374: ج12، 135-137
- ↑ همو
- ↑ مغنیه،718
- ↑ مغنیه،1424: ج5، 48
- ↑ وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلْفَىٰ وَحُسْنَ مَـَٔابٍ آیه 40 سوره ص
- ↑ اسراء:44
- ↑ بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ وَهُوَ ٱلْعَزِيزُ ٱلْحَكِيمُ آیه 1 سوره حدید
- ↑ أَلَمْ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُۥ مَن فِى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ وَٱلطَّيْرُ صَٰٓفَّٰتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُۥ وَتَسْبِيحَهُۥ وَٱللَّهُ عَلِيمٌۢ بِمَا يَفْعَلُونَ آیه 41 سوره نور
- ↑ نک السعدی،208-233
- ↑ طباطبائی،1417: ج17، 382
- ↑ نک.محمد بیدهندی، تسبیح موجودات از دیدگاه قرآن، مشکوة 58و59، ص203و204
- ↑ طباطبائی،1417: ج17، 382
- ↑ مطهری، 1388: ج26، 515
- ↑ مطهری،1388 : ج26، 517و 518
- ↑ فیض کاشانی،1415: ج3، 439
- ↑ فیض، 1415: ج3، 139
1. قرآن کریم
2. آلوسى، محمود (1415 ق )، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، چ1، بیروت: دارالكتب العلميه.
3. ابن منظور، محمد بن مکرم(1426ق)، لسان العرب، چ1، بیروت: دارالکتب العلمیه.
4. جوهری، اسماعیل بن حماد (1426ق)، تاج اللغة و الصحاح العربیة«الصحاح»، چ4، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
5. رازی، فخرالدین ابوعبدالله محمد بن عمر(1420)، مفاتیح الغیب، چ3، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
6. راغب اصفهانى، حسين بن محمد (1412ق)، المفردات في غريب القرآن، چ1، بیروت: دارالعلم (دمشق: الدار الشامية) .
7. زمخشرى محمود (1407ق)، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، چ3، بیروت: دار الكتاب العربي.
8. السعدی، داود سلمان(2011ق)، اسرار الکون فی القرآن، چ4، بیروت: دارالحرف العربی.
9. صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1404ق)، فقیه من لا یحضره الفقیه، چ2، قم: جامعه مدرسین.
10. طباطبايى، سيد محمد حسين (1417ق)، الميزان فى تفسير القرآن، چ5، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم.
11. طریحی، فخرالدین(1375)، مجمع البحرین، چ3، تهران: کتابفروشی مرتضوی.
12. فيض كاشانى، ملا محسن(؟)، تفسير الصافى، چ2، تهران:انتشارات الصدر.
13. فخرالدين رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر (1420ق)، مفاتيح الغيب، چ3، بیروت: دار احياء التراث العربى.
14. فراهيدى، خليل بن احمد (1415ق )، كتاب العين، چ2، قم: انتشارات هجرت.
15. قرشى، سيد على اكبر(1377ش)، تفسير احسن الحديث، چ3، تهران: بنياد بعثت.
16. قمی، علی بن ابراهیم(1367)، تفسیر قمّی، چ4، قم: دارالکتاب.
17. مصطفوی، حسن (1360ش)، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
18. مغنیه، محمد جواد (؟)، التفسیر المبین، قم: بنیاد بعثت.
19. مغنیه، محمد جواد (1424)، التفسیر الکاشف، تهران: دار الکتب الاسلامیه.
20. مكارم شيرازى، ناصر(1374ش)، تفسير نمونه، چ1، تهران: دار الكتب الإسلامية.
21. مطهری، مرتضی (1388ش)، مجموعه آثار ، چ3، تهران: صدرا.